اهل بیت
ربیت
نسل، یک مسأله بسیار حساس و مهم است که در اسلام به آن اهمیت زیادی داده
شده است. نکته اساسیای که در آموزههای رضوی به چشم میخورد، تربیت دینی
است. امام رضا علیه السلام دربارة اهمیت آموختن تعالیم دینی برای جوانان میفرماید:
لَوْ وَجَدْتُ شَابّاً مِنْ شُبَّانِ الشِّیعَةِ لَا یتَفَقَّهُ لَضَرَبْتُهُ عِشْرُینَ سَوْطا؛ (مجلسی، بیتا: ج75، ص346)
اگر جوانی از جوانان شیعه را بیابم که در مقام فراگیری دانش دین نباشد، ]برای تنبیه او[ بیست تازیانه بر او خواهم زد.
این
روایت، نشان میدهد که هر فردی از مسلمانان باید با آموزههای دینی آشنا
باشد؛ یا به روش اجتهادی یا تقلیدى. در غیر این صورت، اهلبیت، او را ملامت
میکنند.
در
این نوشتار، سازوکارهای تربیت دینی نسل منتظر را که امام علیه السلام بر
آن تأکید دارد، به دو بخش تقسیم میكنیم؛ یکی سازوکارهای تربیتی که باید در
خانواده انجام گیرد و دیگری سازوکارهایی که باید در حوزه جامعه صورت گیرد.
البته این تقسیم بندی، دلیل بر آن نیست که در یک مورد، فقط خانواده نقش
دارد و دیگری تنها جامعه؛ بلکه جامعه و خانواده در تمام موارد مشترکند؛ اما
گاهی در یک مورد، نقش خانواده، نقش اصلی است و به همین جهت آن را در حوزه
خانواده ذکر کردهایم.
تربیت نسل منتظر و سازوکارهای آن در حوزه خانواده
1.توجه به نقش خانواده
در
بارة نقش خانواده، باید به دو مرحله اشاره کرد که در تربیت نسل منتظر، نقش
اساسی در بر دارد؛ یکی از این مراحل، نقش خانواده در تربیت دینی فرزند پیش
از تولد او است که میتوان از برخی مواردآن، با عنوان عامل زیست شناختی و
وراثتی یاد کرد. نقش وراثت و انتقال خلق و خوهای پدر و مادر به فرزندان بر
کسی پوشیده نیست. وراثت با وجود اختیار فرزندان، زمینه و بستر مناسبی برای پذیرش و حرکت فرزندان
به سوی مسیر خاص را فراهم میآورد. از مواردی که امام رضا علیه السلام بر
آن تأکید میفرماید، اخلاق نیك پدر و مادر است. حسین بن بشار واسطى به حضرت
رضا علیه السلام نامهاى نوشت كه یكى از بستگانم درخواست وصلت با من دارد؛
ولى بداخلاق است. حضرت در جواب فرمود: «اگر اخلاقش بد است، با او ازدواج
نكن». (فلسفی، 1368: ج1، ص176)
در
حدیثی دیگر حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السلام
روایت كرده است كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
لا تسترضعوا الحمقاء و لا العمشاء فان اللبن یعدى؛ (عطاردی، 1406:ج 2، ص278)
زنان احمق و كمبین را براى شیردادن به كودكان خود اختیار نكنید؛ چرا كه شیر زن ]در بچه[ اثر میگذارد.
تأثیر وراثت، به معنای اختیار نداشتن انسان نیست؛ بلكه بیان روند طبیعی انتقال صفات از اصل به فرع است. در حقیقت، سعادت، شقاوت، كفر، ایمان و… در كودك، حالت تعلیقی دارد كه چون در محیط مساعد قرار گیرد، به فعلیت میرسد. به بیان دیگر، نقش وراثت، آن است كه زمینههای سرشتی را قویتر میكند و ضریب امكان تحقق آنها را در شرایط محیطی مناسب، افزایش میدهد.
پس اگر انسان در انتخاب همسر دقت کند و عوامل دینی و اخلاقی را در اولویت قرار دهد، بستری فراهم میآورد تا در آینده بتواند به آسانی محبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به فرزند خود انتقال دهد.
پس
از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج باید مهمترین هدف ازدواج که همان
تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد. باید یاد خداوند متعال میهمان
قلبهای پاک زن و مرد باشد و آنها، ضمن رعایت سایر آداب نکاح، از خداوند
فرزند سالم و صالح بخواهند. در کتاب شریف فقه الرضا، در بارة نخستین برخورد زن و مرد، خطاب به شوهر، چنین آمده است:
هنگامی
که زن به خانه تو وارد شد، پیشانی اش را بگیر؛ او را به طرف قبله بنشان و
بگو: «خداوندا! او را به امانت گرفته ام و با میثاق تو بر خود حلال کرده
ام؛ پروردگارا! از او فرزند با برکت و سالم روزی ام کن و شیطان را در نطفه شریک مساز و سهمی برای او قرار مده». (امام رضا، 1406:ص 54)
در
تربیت پیش از تولد کودک، به مرحله انعقاد نطفه نیز باید توجه داشت. بر
اساس آموزههای دینی، یكی از مراحلی كه در شكل گیری شخصیت دینی و مهدی باور
فرزندان مؤثر است، مرحله انعقاد نطفه است. اعمال و رفتار والدین در
برخوردهای تربیتی و مذهبی سهم عظیمی را در این امر ایفا میکند. خاصه اینکه
شرع، دستورهای زیادی برای این مرحله صادر كرده است كه توجه به آنها گامی
مؤثر برای تربیت نسل منتظر میباشد. تجربه نشان میدهد خواندن دعاهایی كه
تقویت كننده ارتباط با امامان معصوم علیهم السلام است، در تربیت نسل مهدی
باور مؤثر است.
در
سورة قصص كه به نقل ماجراهای قوم بنیاسراییل و حضرت موسی پرداخته است،
خداوند تكوّن شخصیت موسی علیه السلام و رشد او را كنار سه زن مؤمن فوق
العاده (مادر و خواهر آن حضرت و همسر فرعون) نشان میدهد كه این سه زن
میتوانند الگوی زنان عصر انتظار باشند. مسلماً اگر زنان بخواهند در عصر
انتظار، فرزندانی مطهّر تربیت كنند، باید ویژگیهای فوق العادهای داشته
باشند؛ مثلاً مادر حضرت موسی ظرفیت دریافت وحی داشته است؛ (هر چند این وحی
در حدّ انبیا نبوده)
خداوند به مادر موسی نبوت فرزندش را چنین نوید میدهد:
>وَأَوْحَیْنَا
إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ
فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ
وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ<؛ (قصص:7).
نوید
نبوت مانند مقامهای دنیایی نیست؛ بلكه پیام یك مجموعه مسؤولیت و تكلیف
است. آن هم حضرت موسی كه قرار بوده با سه قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی
فرعون، هامان و قارون مبارزه كند. این زن باید خود بانویی لطیف، عابد،
عارف، سیاسی و با درك نظامی باشد كه خداوند به او چنین نوید و جایزهای
میدهد وگرنه اگر ظرفیت هریك از اینها را نمیداشت، بیتردید، برابر این
بشارت، موضع میگرفت.
مرحله
دوم نقش خانواده در تربیت دینی کودک، مرحله پس از تولد است. در این مرحله
نیز به کارگیری اصول تربیتی، نقشی اساسی را در تربیت فرزند ایفا میکند؛
اما عواملی نیز هستند که احادیث سفارش میكنند آنها را در تربیت فرزند
رعایت کنیم؛ یكی از این موارد، لقمه حلال است. خوردن
و آشامیدن، شرط حیات انسان و امری است كه امر و نهی نمیپذیرد؛ اما اینكه
انسان چه چیزی را بخورد و چه چیزی را نخورد، مهم است. دین اسلام، برای این مسأله اهمیت فراوان قائل شده است و آیات و روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد: >فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّبًا<؛
پدر
و مادر باید بدانند که لقمه، حتی در دوران جنینی بر ایمان و اعتقاد کودک
اثر دارد. علاوه بر اینکه امام رضا علیه السلام به حلال بودن لقمه تأکید
دارد، در سخنان گهربار حضرتش مواردی دیده میشود که برخی مواد غذایی را
برای زنان باردار توصیه میفرماید. آن حضرت در این باره میفرماید:
به
زنان آبستن خود كندر بخورانید كه اگر در شكم، پسر دارند، هوشمند و دلیر
گردد و اگر دختر باشد، خوش خلق و زیبا گردد و…. (کمره ای، 1351ش:ج10، ص217)
2. تحکیم خانواده
در
پرورش یک نسل منتظر، خانواده از جایگاه والایی برخوردار است. اگر بنا باشد
مردم به حال خود رها شوند و هر كس به دنبال خواستهها و هوسهای خود برود،
اجتماع به صورت ناموزون و ناهماهنگ درمی آید و هرج و مرج و بیبند و باری
بر آن، حاكم خواهد شد؛ چون اجتماع، وابسته به خانواده و تربیت خانواده است.
از آن جا كه اصلاح جامعه، به اصلاح فرد وابسته است، تا فرد، اصلاح نشود،
جامعه هم اصلاح نمیشود و در این اصلاح، نقش خانواده و زن، اهمیت بسزایی
دارد. به طور كلی، اجتماع، همان خصوصیاتی را به خود میگیرد كه افراد آن
دارند و وقتی محیط، سالم میشود كه افراد آن جامعه، مردمانی پرهیزگار باشند
و پیوسته در راه اصلاح قدم بردارند. این حركت تربیتی و اخلاقی در جامعه،
نشانگر وجود زنان و مادرانی است كه مردانی باایمان و باتقوا را در خانواده و
در دامان پر مهر خود پرورش میدهند.
زن و شوهر در روابط عاطفی با یک دیگر باید این بیان گُهربار امام رضا علیه السلام را در نظر گیرند که:
اگر
مؤمنی خشمگین شود، عصبانیت، وی را از طریق حق بیرون نمی برد و اگر شادمانی
یابد، این خرسندی، وی را دچار باطل نمی كند و چون به اقتداری میرسد، بیش
از آنچه حق دارد، نمی گیرد. (فضل الله، 1380: ص236)
امام
رضا علیه السلام در سیره عملی خویش در راستای تقویت عواطف و تکریم شخصیت
حاضران در خانه و در جمع معاشران این گونه بود. ابراهیم بن عباس میگوید:
هرگز
شخصیتی برتر از امام رضا علیه السلام ندیدم. هرگز پای خویش را مقابل
همنشین خویش، دراز نمی كرد و پیش از او تکیه نمی داد. به خدمتگزاران دشنام
نمی گفت، صدایش به خنده بلند نمی شد و همواره با غلامان و زیردستان خود،
کنار سفره غذا مینشست. (اربلی، 1421.ق: ج2، ص247)
3. خودسازی زنان در جایگاه مادران اجتماع
افرادی
كه میخواهند در جامعه منتظران، مثمر ثمر باشند و دیگران را در راستای
اهداف جامعه منتظر بسازند، ابتدا باید خودساخته و مزین به شاخصههای نیكو
باشند. مسأله خودسازی برای همه مهم است؛ اما برای زنان از اهمیت بیشتری
برخوردار است؛ زیرا نقش اصلی در تربیت نسل منتظر را زنان ایفا میکنند.
زنان هستند که وظیفه اصلی آنان دیگرسازی است. اگر زنی خود به اخلاق مهدوی
مزیّن باشد، میتواند بدون هزینهای نسلی منتظر تحویل دهد. اهمیت نقش زنان
در این باره به این دلیل است که مردان بیشتر تك مسؤولیتی هستند؛ یعنی تنها
به ساختن خویش میپردازند؛ ولی زنان علاوه بر خودسازی به دگرسازی نیز
میپردازند كه همان پرورش فرزندان و نسل منتظر باشد. امام رضا7 با توجه به این مسؤولیت عظیم مادران، سفارش اکید داشت که با زنانی شایسته ازدواج كنند. آن حضرت میفرماید: ما أفاد عبد فائدة خیرا من زوجة صالحة إذا رآها سرّته و إذا غاب عنها حفظته فی نفسها و ماله؛ (عطاردی،
1406: ج2، ص256). از آنچه گفته شد، نتیجه میگیریم که مادر، اولین الگوی
اخلاقی برای فرزندان است. در جامعهای که شاخصههای منتظر بودن در مادر
نباشد، تربیت نسلی منتظر محال است؛ لذا برای تربیت نسلی منتظر بر ما است که
به تربیت اخلاقی مادران توجه کنیم. البته تربیت ایمانی و عبادی مادران هم
در تربیت نسل منتظر اثر دارد؛ اما اخلاق مادر چون عملا به کودک نشان داده
میشود، اثر بارزتری دارد.
4.باور و ایمان والدین برای تربیتی هدفمند
آنچه
در فرآیند تربیت نسل منتظر، مهم است، این است که والدین باور داشته که در
جامعه اسلامی مهدی باور، باید برای فرزند به تربیتی هدفمند توجه کرد. حضرت
زکریا7
افق دیدش این نبود که فرزندی داشته باشد تا فلان رتبه مادی و دنیایی را به
دست بیاورد؛ بلکه او به تربیتی هدفمند میاندیشید. حضرت زكریا میگوید:
خدایا! به من فرزندی عطا كن كه وارث علم یعقوب شود و عالمی دینی شود كه
بتواند علمش را به دیگران منتقل كند؛ نه اینكه صرفاً یك شهروند خوب و سالم
باشد. خداوند متعال میفرماید:
>هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعَاء< (آل عمران:38)
حضرت
یحیا، فرزند دوره كهنسالی یك پیرمرد و پیرزن بوده؛ ولی با این حال،
خداوند، او را به مقام یاوری پیامبر اولوالعزم زمان خویش نایل كرد. آن
بزرگوار به سبب ممانعت از انجام فعل حرام، به دست «هیرودس پادشاه» به طرز
فجیعی به شهادت رسید؛ ولی الآن با گذشت حدود دو هزار سال همچنان نام و
مقبره اش پابرجا است. وقتی یکی از شاخصههای نسل مهدی باور از نگاه امام
رضا علیه السلام اندیشیدن به آینده است، این تفکر، تربیت را نیز هدفمند
میسازد.
5. به کار گیری اصول تربیتی
در
بارة اصول تربیتی، میتوان به نکاتی اشاره کرد؛ از جمله سلامت نفس مربی.
کسانی که در مصدر و بستر تربیت قرار میگیرند، باید ابتدا به تربیت خود
بپردازند. یک انسان تربیت شده، قادر خواهد بود درجایگاه مربی، نقش خود را
به خوبی ایفا کند. در بیماریهای ویروسی و واگیردار، معمولاً شخصی را که به
بیماری مبتلا میباشد، از استفاده مشترک از وسایل، منع میكنند؛ زیرا
انتقال میکروب، باعث بیمار شدن افرادی است که در آن محیط زندگی میکنند. در
خانوادهای که پدری عصبانی، پرخاشگر، بدزبان یا مادری مضطرب، وسواسی و
افسرده وجود دارد، مسلماً در روحیه فرزندان اثر منفی میگذارد.
از
دیگر اصول، توجه به تفاوتهای فردی است؛ یکی از اصولی که مربی باید در
تربیت، به آن، توجه کند، اصل تفاوتهای فردی است. در قرآن کریم، آیاتی وجود
دارند که تفاوتها و برتری بین افراد را تشریح میکند. تفاوتها در خلقت و
در عمل و در محیطهای گوناگون وجود دارد، و شکی نیست که این تفاوتهای بین
افراد، ناشی از حکمت الهی است؛ زیرا همین تفاوت است که آنان و اجتماع را
به سوی تکامل مستمر سوق میدهد؛ به طوری که اگر بشر مانند زنبور عسل،
یکنواخت خلق شده بود، حسّ ترقی طلبی و بلندپروازی انسانی در نهاد او وجود
نداشت. گاهی در بعضی از خانوادهها به مواردی برمی خوریم كه بعضی از پدران و
مادران به امید داشتن فرزندانی متدین، بدون اینكه ظرفیت روحی و توانایی
فرزندشان را در نظر بگیرند، اعمالی را بر آنها تحمیل میكنند و با این روش
نادرست، حالت دلسردی و بدبینی به مسائل معنوی در فرزندان ایجاد میكنند و
اشكالات گوناگون تربیتی را هم به بار میآورند. امام رضا علیه السلام
میفرماید:
حدّث الناس بما یعرفون، و اتركهم ممّا لایعرفون. (عطاردی، 1406: ج2، ص456)
اى یونس با مردم طبق فهم و دانش آنها سخن بگو، و از آنچه درك نمیكنند دست بكش.
6. تشویق جوانان به ازدواج
در
جامعهای که سن ازدواج بالا میرود و جوانان تمایلی به ازدواج نشان نمی
دهند، فساد اخلاقی روز به روز بیشتر میشود؛ به علاوه، شور و نشاط جوانی
برای تربیت فرزند در سنین پایین تر، بیشتر است. باید مشکلات ازدواج جوانان
امروزی را که بیشتر مسائل دست و پا گیر و ساختگی خودمان است، از سر راه
برداشت. 20 تا 25 سالگی، سنی است که اوج نشاط و شادابی است و اگر جوانان
جامعه در این سن ازدواج كنند، این نشاط و فعالیت، صرف تربیت فرزند میشود؛
در نتیجه نسلی که اینان پرورش میدهند، بسیار به معیارها و شاخصهای نسل
منتظر، نزدیک است. در مقابل، جامعهای که جوانان در فاصله سنی بین 30 تا 40
ازدواج میکنند، و نشاط و فعالیت جوانی شان صرف تفریحات ناسالم و گناه شده
است، پدر و مادری که به تفریحات ناسالم دوران جوانی عادت کردهاند، آیا
میتوانند نسل منتظری را تربیت نمایند؟. از امام رضا علیه السلام نقل شده
است:
جاء
رجل إلى أبی جعفر علیه السلام، فقال أبی: «هل لك من زوجة؟» قال: «لا» قال:
«ما أحبّ أن لی الدّنیا و ما فیها و أنى أبیت لیلة لیس لی زوجة» ثمّ قال
أبی علیه السلام: «ركعتین یصلّیهما رجل متزوّج أفضل من رجل یقوم لیله و
یصوم نهاره أعزب. (عطاردی، 1406: ج2، ص256)
مردى
خدمت حضرت باقر علیه السلام آمد. امام به او فرمود: «آیا همسر دارى؟» گفت:
«ندارم». فرمود: «من دوست ندارم شبى زن نداشته باشم؛ در صورتى كه همه دنیا
مال من باشد». سپس حضرت فرمود: پدرم مىفرمود: «دو ركعت نمازى كه مرد
متأهل میخواند بهتر از مجردی است كه روزها را روزه داشته باشد و شبها را
به عبادت بگذراند».
در محیط خانواده، پدران و مادران باید فرهنگ صحیح ازدواج و همسرداری را به جوانان بیاموزند، تا شاهد تربیت نسلی منتظر باشیم.
behroozraha
شنبه 23/10/1391 - 11:59
اهل بیت
شاخصهای نسل منتظر
زمانی
میتوانیم راهکارهای مناسبی در تربیت دینی نسل منتظر ارائه كنیم که بدانیم
نسل منتظر در آموزههای رضوی، چه شاخصههایی دارند؛ لذا در این قسمت به آن
میپردازیم، تا هم بتوانیم ویژگیهای نسل منتظر را از دیدگاه امام رضا
علیه السلام بیان کنیم و هم بهتر بتوانیم ساز و کارها را ارائه نماییم؛ در
نتیجه اگر این ویژگیها در جامعه دیده نمی شود، به خود آییم و تلاشمان را
شروع کنیم و اگر این شاخصهها را میبینیم، در ترویج و برجسته کردن آنها
بكوشیم. در واقع، این شاخصهها، میزان همبستگی جامعه را با آموزههای رضوی
مشخص میکند. هر اندازه به این شاخصها نزدیکتر باشیم، در حقیقت به فرهنگ
رضوی و انتظار نزدیک هستیم.
1. توجه به آینده و ایمان به آن
یکی
از ویژگیهای نسل منتظر، این است که به واقعهای که در آینده اتفاق خواهد
افتاد، ایمان دارند. خداوند دو هدیه بزرگ به ما کرامت فرموده است؛ نخست این
که قیامت را وعده داده و دیگر اینکه ظهور موعود را مطرح کرده است. یکی از
ویژگیهای تربیتی انسان منتظر، این است که به آیندهای با وقایع و
ویژگیهای خاص میاندیشد. امام رضا علیه السلام به مناسبتهای گوناگون روح
اندیشیدن به آینده و ایمان به آیندهای روشن را در وجود یاران خود زنده
میكرد و میفرمود:
الْحُجَّةُ
الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِی ظُهُورِهِ لَوْ
لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ
عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَالْأَرْضَ
عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرا؛ (ابن بابویه قمی، 1395ق: ج2، ص372)
حجت
قائم كه در غیبتش انتظار او را كشند و در ظهورش مطاع باشد، اگر از دنیا
مگر یك روز باقی نمانده باشد، خدا همان روز را طولانى مینماید، تا ظهور
كند و زمین را پر از عدالت كند؛ همان گونه كه از ستم پر شده است.
این
سخن به مردم، این نوید را میدهد که باید به آیندهای روشن امید داشته
باشند. اندیشیدن و امید به آیندهای روشن، انسان را در انجام وظایفش محکم
تر و مشتاق تر میكند؛ بنابراین نسل منتظر باید به گونهای پرورش یابد که
ایمان به آیندهای روشن در وجود او نهادینه شده باشد.
2. آمادگی
دومین
ویژگی نسل منتظر، آمادگی است. نسل منتظر باید بداند که در عصر ظهور، دارای
چه نقشی است. انسان منتظر باید آمادگی کارگزاری حکومت جهانی را داشته
باشد. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیرو و انسانی نیاز دارد که
بتواند با پدیدهها و شرایط گوناگون، رو به رو شود. این امر که افراد، در
دوران غیبت، قابلیتها و تخصصهای خود را گسترش ندهند، با مفهوم انتظار،
تطابق ندارد.
امام
رضا علیه السلام به گونهای از ظهور، سخن میگفت که این روح آمادگی را
درون انسانها پرورش میداد. آن حضرت از قول جدش صلی الله علیه و آله و سلم
میفرماید:
أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّه؛ (ابن بابویه، 1378: ج2، ص36)
بهترین عبادات امّت من انتظار فرج و گشایش ]در امور مسلمین[ از جانب خدا است.
معناى
انتظار فرج الهى، آماده كردن خود برای آن، و كوشش و خودسازى براى آمدن آن
است؛ مانند كسى كه منتظر وقت نماز، یا وقت افطار، یا آمدن مسافرش است كه
این گونه نیست كه بدون هیچ اقدامى دست روى دست بگذارد و بگوید: هر چه شدنى
است، خواهد شد. انتظار فرج آل محمّد علیهم السلام را نیز كسانى دارند كه در
راه تحقّق آن، شبانه روز مىكوشند و خود و جمعیّت خود را براى آن آماده
میكنند. و باید دانست كه هرگاه خود را براى تحقّق و پذیرش ظهور آماده
ساختیم، خداوند كار را تمام نموده رحمت خود را شامل ما خواهد كرد؛ در غیر
این صورت، نباید انتظار بیهوده داشت. بنابر روایات بسیاری، این جمعیّت در
جهان، پیدا خواهند شد و سعادت دیدار محبوب را خواهند یافت و به مطلوب
خواهند رسید.
3. تفکر جهانی
چهارمین
ویژگی نسل منتظر، این است که از خویشتن بیرون آمده و جهانی شدهاند. یکی
از ویژگیهای انتظار، این است که انسانها را از درون خودشان بیرون بیاورد؛
تا از پرداختن به مسائل جزئی زندگی خود دوری کنند. خودمحوری برای جامعه،
بسیار خطرناک است. خودمحوری، یعنی این که شخص، خود را در حد خود و خانة خود
ببیند. این نوع تفکر، هیچ گاه به نسل آینده نمیاندیشد و برای تربیت آنها
احساس نیاز و وظیفه نمی کند؛ در حالی که در احادیث شریف امام رضا علیه
السلام میخوانیم که منادی در روز ظهور حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف،
همه را خطاب میکند، آن حضرت میفرماید:
هُوَ
الَّذِی یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ یَسْمَعُهُ جَمِیعُ أَهْلِ
الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَیْهِ یَقُولُ: «أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ
قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ
وَ فِیه»؛
او ]حضرت مهدی[
عجل الله تعالی فرجه الشریف كسى است كه ندا دهندهای از آسمان به نام وى
فریاد كند كه همه اهل زمین دعوت به سوى او بشنوند؛ گوید: «هان! همانا حجت
خدا نزد خانه خدا آشكار شد. او را پیروى كنید كه حق با او و در او است».
(ابن بابویه قمی، 1395: ج 2، ص372)
عبارت «جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ»
نشان میدهد که ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف جهانی است؛ بنابراین
تربیت دینی نسل منتظر نیز باید جهانی باشد. به فرمودة حضرت امام رضا علیه
السلام یاران امام عصر از دورترین نقاط جهان گرد هم میآیند: «یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ مِنْ أَقَاصِی الْأَرْض».
(ابن بابویه قمی، همان، ص378) آنان همه یک ویژگی دارند و آن، اینكه تربیت
شده برای امامشان هستند. این افراد را تفکری جهانی به هم پیوند داده است.
4. زیستن با یاد او
ما
باید به نسل منتظر بیاموزیم، از امامی که در پس پرده غیبت است، چگونه بهره
ببرد و چگونه با یاد او زندگی کند. نسل منتظر باید لحظه به لحظه از امام
زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بهره بگیرد. هر نعمتی که نصیب همه ما شده،
از برکت یاری طلبیدن از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. یکی از
ویژگیهای نسل منتظر، این است که در همه اعمال، به امام زمان توجه دارد.
امام رضا علیه السلام فرمود:
«إِنَّ
مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَر»
فَقُلْتُ لَهُ: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَ الْقَائِمَ»
«قَالَ لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ
الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِه». (ابن بابویه قمی، همان)
این سخن، به خوبی نشان میدهد که مردم عصر ظهور، از یاد امام خویش غافلند.
5. خدامحوری
از
ویژگیهای نسل منتظر، خدامحوری است. این ویژگی، جوهره اساسی رفتار و منش
فرد دیندار است و در جایگاه مهمترین عامل در ایجاد تمایز تربیت دینی از
دیگر حوزههای تربیتی، مطرح میشود. بهطور مشخّص، مفهوم خدامحوری عبارت
است از «جهتگیری کلیه اعمال و رفتارهای انسان به سوی ملاکها و معیارهای
الهی». انعکاس این امر در فضای تربیت، بیانگر ویژگی خدامحوری است. امام رضا علیه السلام میفرماید: «أوّل الأیمان هو التوحید، و الإقرار للّه تبارك و تعالى بالوحدانیة». (عطاردی، 1406: ج 2، ص159)
این سخن به خوبی وظیفه متولیان تربیت نسل منتظر را روشن میکند که باید توحید را در ذهن و جان نسل منتظر وارد کنند.
6. دین محوری
دین،
ناظر به کلیه جوانب زندگی انسان است و با نگرشی فراتر از رفع نیازهای
موضعی و مادی، جهتدهنده بسیاری از خواستههای انسان در روند زندگی از حیث
گزینش و نحوه عمل و مسیر آن میباشد. دین است كه به زندگی، محتوا میدهد و
آن را ازامپراتوری قدرتمند فن آوری كه به اذعان اندیشوران، یكی از ثمرات
منفی آن، پوچی و بیمحتوایی زندگی و بیمعنا كردن آن است، نجات میدهد.
همچنین از تحیر و سرگردانی ناشی از گرفتار شدن در دریایی از اطلاعات بیحد و
مرز، نجات میدهد. دین است كه آرامش بخش انسان در دنیای پر از تنش و
اضطراب امروزی است. امام رضا علیه السلام یکی از ویژگیهای امام عصر عجل
الله تعالی فرجه الشریف را آشکار کردن دین میداند و میفرماید:
التاسع من ولدك یا حسین هو القائم بالحق، المظهر للدین؛ (عطاردی، 1406: ج1، ص221).
بنابراین
انسانهایی منتظرند که دین، محور زندگی شان باشند و خواهان ظهور کسی باشند
که دین را به معنای واقعی کلمه برایشان آشکار كند.
7. عدالت خواهی
نسل
منتظر از بی عدالتی و ظلم، تنفر دارد و مخالفتش را به هر نحو ممکن اعلام
میکند. عدالت از مقولههایی است که همة پیامبران زعامت و رهبری خود را بر
مبنای آن قرار دادهاند. امام عصر علیه السلام
نیز خود عدالت گستر است و در پی نسلی عدالت خواه. تا مردم، ضرورت عدالت را
نفهمند و نخواهند، فرج را انتظار نخواهند داشت؛ لذا امام رضا علیه السلام
در برخی موارد، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را عدالتگستر معرفی میکند تا بفهماند كه نسل منتظر، باید عدالت خواه و عدالت محور باشد. آن حضرت میفرماید:
فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره و وضع میزان العدل بین الناس. (عطاردی، همان: ج1، ص223)
8. تجلی گاه ویژگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
نسلی
را میتوان یک نسل منتظر نامید که بر اساس تربیت صحیح دینی، ویژگیهای
امام، در آنها تجلی یافته باشد یا دست كم، دوستدار و خواهان صفاتی باشند
که امامشان دارا است. امام رضا علیه السلام در مناظره خود با راس الجالوت
ویژگیهای امام را این گونه بیان فرمود:
به
تورات، انجیل، زبور و قرآن، احاطه داشته باشد و با پیروان هر یك با كتاب
خودشان احتجاج كند. همه زبانها را بداند و با اهل هر زبانى با زبان خودش،
مباحثه كند. افزون بر اینها، باید از هر آلودگى و عیبى، پاك باشد. همچنین
عادل، با انصاف، حكیم، دلسوز و مهربان، بردبار، اهل بخشش و گذشت، راستگو و
نیكوكار، صمیمى، امین و مطمئن باشد و امور مردم را حلّ و فصل كند. (قطب
راوندی، :ج1، ص350)
اینها
برخی از صفاتی است که امام رضا علیه السلام برای امام برشمرده است. در
رهرو امام نیز باید این صفات ظهور کند. در کشورهای مسلمان باید عدهای
باشند که به همه زبانها آگاهی یابند تا بتوانند با هر کس با زبان خودش
احتجاج کنند. باید عدهای از ادیان آگاهی کامل داشته باشند، تا بتوانند با
پیروان هر دینی طبق آیین خودشان مناظره و بحث کنند. نیز باید دلسوزی،
انصاف، عدالت، راستی، صبر و بردباری، مهربانی از خصوصیات آنها باشد.
بنابراین وظیفه متولیان تربیت است که به گونهای نسل منتظر را تربیت کنند
که ویژگیهای رهبر و امام شدن و مسؤولیت پذیری در حکومت مهدوی را داشته
باشند.
behroozraha
شنبه 23/10/1391 - 11:54
اهل بیت
موضوعی
که در زمینه مهدویت در کلام امام رضا علیه السلام یافت میشود، موضوع
انتظار فرج یا چشم به راهِ گشایش بودن است. آن حضرت در روایات متعددی به
موضوع فضیلت انتظار و فرج اشاره کردهاست؛ از جمله در روایتی خطاب به «حسن بن جهم» که از حضرتش دربارة «فرج» میپرسد، میفرماید:
«أولست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟» قلت: «لا أدری، إلاّ أن تعلّمنی». فقال: «نعم؛ إنتظار الفرج من الفرج»؛ (شیخ طوسی، 1387ش:ص276)
« آیا میدانی که انتظار فرج، جزئی از فرج است؟» گفتم: «نمیدانم، مگر اینکه شما به من بیاموزید». فرمود: «آری؛ انتظار فرج، جزئی از فرج است».
در روایت دیگری نیز میفرماید:
ما أحسن الصبر و انتظار الفرج. أما سمعتَ قول العبد الصالح: «و ارتقبوا إنّی معکم رقیب» «وانتظروا إنّی معکم من المنتظرین» فعلیکم بالصبر إنّما یجیء الفرج علی الیأس و قدکان الذین من قبلکم أصبر منکم؛ (عطاردی، 1406ق: ج1، ص217)
چه نیکوست صبر و انتظار فرج! آیا سخن بنده صالح خدا [شعیب] را نشنیدی که فرمود: «و انتظار برید که من [هم] با شما منتظرم» و «پس منتظر باشید که من [هم] با شما از منتظرانم»؟ بر شما باد به صبر و بردباری؛ چرا كه گشایش، پس از ناامیدی فرا میرسد و به تحقیق، کسانی که پیش از شما بودند، از شما بردبارتر بودند.
آن حضرت در روایت بسیار زیبایی، فضیلت انتظار را اینگونه بیان میکند:
أما یرضی أحدکم أن یکون
فی بیته ینفق علی عیاله ینتظر أمرنا فإن أدرکه کان کمن شهد مع رسول اللّه
صلی الله علیه و آله و سلم، بدرا، و إن لم یدرکه کان کمن کان مع قائمنا فی فسطاطه؛ (کلینی، 1362: ج4، ص2660)
آیا هیچ یک از شما خوش ندارد که در خانه خود بماند، نفقه خانوادهاش
را بپردازد و چشم به راه امر ما باشد؟ پس اگر در چنین حالی از دنیا برود،
مانند کسی است که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نبرد بدر به
شهادت رسیده است. و اگر هم مرگ به سراغ او نیاید، مانند کسی است که همراه قائم ما و در خیمة او باشد.
در اهمیت و ارزش انتظار، همین بس که خداوند، اسماعیل را به سبب همین انتظارش صادق الوعد خوانده است. سلیمان جعفری از امام رضا علیه السلام روایت كرده است كه فرمود:
می دانید چرا خداوند، اسماعیل را صادق الوعد نامیده است؟ چون او به مردی وعده داده بود، یک سال نشست وانتظار وی را کشید». (ابن بابویه، 1426ق:ج2، ص79)
گستره موضوع مهدویت و تأثیر رویکرد مهدوی بر تربیت نسل منتظر در جامعه رضوی
از
آن رو که حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جهانی است، نگاه ما
نیز به این موضوع باید جهانی باشد. تربیت اسلامی از دو زاویه به انسان
مینگرد؛ فردی و اجتماعی. در نگاه اجتماعی اسلام، منظور از اجتماع، شهر و
محله نیست و جامعة جهانی مدّ نظر شارع بوده است. ائمه علیهم السلام در
تبلیغ اسلام، میكوشیدهاند كه از ابزارهای جهانی استفاده كنند؛ برای نمونه
جلسات عزاداری سیدالشهدا علیه السلام را میتوان برای اقشار مختلفی برپا
كرد، ولی امام محمد باقر علیه السلام به فرزندشان امام صادق علیه السلام
وصیت فرمود تا ده سال در منا ـ كه محل وقوف همة حجاج است ـ برای آن حضرت
مجلس روضة سیدالشهدا علیه السلام برپا كند. همین امر باعث شد این موضوع،
توسعهای جهانی یابد و مردم نقاط مختلف دنیا كه برای حج میآمدند، از این
موضوع آگاه شوند. این تصمیم، در حالی عملی شد كه بنیعباس همة راهها را
بسته بودند و بسیاری از ابزارهای تبلیغ در اختیار اهل بیت علیهم السلام
نبود. بر خلاف ما كه خود را به زبان ملیت و قومیت خویش محدود میكنیم، شارع
در نگاه تربیتی، اصلاً چنین دیدگاهی نداشته است.
در
تربیت صحیح اسلامی، هر مسلمان باید به گونهای تربیت شود كه بتواند دین
خود را به همة جهان ارائه كند و برای تمام عرصهها مهیا باشد؛ زیرا امام
زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام همة زمینها و زبانها و ملیتها
است و به هیچ مرزی محدود نمیشود. وقتی شیعیان فراتر از مرزها فكر كردند و
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را منجی همة جهان دانستند، به طور
طبیعی منتظر آن حضرت هم بسته به میزان گنجایش و ظرفیت محدودی كه دارد، یك
منجی میشود كه از مرزهای زمان و مكان عبور كرده است. مسلماً این شخص، هم
برای اطرافیان و محیط پیرامونی خویش میتواند مفید باشد و هم دیگران را از
وجود او بهرهمند كند.
به استناد آیات قرآن، حضور افراد مؤمن در یك محیط، باعث میشود كه عذاب از بقیة مردم نیز رفع شود. خداوند متعال میفرماید:
>وَمَا كَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ< (انفال:33)
یعنی علاوه بر دیگر فواید متصور از تربیت این چنین نسلی، ما میتوانیم از بركات تكوینی حضور آنان نیز بهرهمند شویم.
زمانی
که رویكرد ما در تربیت نسل منتظر، رویکرد جهانی باشد، وظیفه ما مهم تر و
بسیار سنگین است. وظیفه در تربیت جهانی به دو قسم تقسیم میشود؛ تربیت
خانواده و تربیت جامعه؛ در تربیت خانواده، نقش اصلی را در تربیت نسل منتظر،
والدین به ویژه مادر ایفا میکند و در تربیت نسل منتظر در جامعه، حکومت
اسلامی باید با در دست گرفتن ابزارهای تبلیغاتی، تربیت را به سوی تربیت نسل
منتظر سوق دهد. باید ساز و کارهای این نوع رویکرد به تربیت را از مفسران
وحی الهی ـ یعنی ائمه اطهارـ دریافت كرد، پیش از ارائه راهکارهای تربیت نسل
منتظر، شاخصهای نسل منتظر از دیدگاه امام رضا علیه السلام بیان میشود.
behroozraha
شنبه 23/10/1391 - 11:53
اهل بیت
در
تربیت نسل منتظر در این پژوهش، تأکید بر تربیت دینی است؛ مفهومی كه اینجا
برای «تربیت دینی» در نظر گرفته میشود، به برآیند تربیت دینی، یعنی دین
باوری و دین مداری و شخص دین باور و دین مدار نظر دارد.
دینمدار، كسی است كه پیش از هر چیز، حیثیت كاربردی دین را باور كرده و به كاركردهای مؤثر دین در ساحتهای گوناگون زندگی انسانی، یقین داشته باشد.
تربیت دینی بدین ترتیب، هم به جهانبینی و مبانی اعتقادی و باورهای انسان نظر دارد و هم به اصول و ارزشهای اخلاقی، حقوقی، سیاسی و نظایر آنها متكی است. بهعبارتی، تربیت دینی هم با اندیشه و نظر فرد و هم با اخلاق و عمل او كار دارد.
كرامت انسان، اقتضا دارد كه وی بتواند
به پشتوانة ابزار و عناصری شخصی و شخصیتی (نظیر حواس ظاهری و باطنی،
امیال، گرایشها، انفعالات و احساسات) به جایگاه والای خویش در نظام
آفرینش بیندیشد و برای نیل به آن جایگاه به كمك اعضای ظاهری (جوارح) و نیروهای درونی (جوانح) خویش تلاش مناسب را به عمل آورد. چنین جایگاهی جز از راه معرفت دینی و التزام به رهنمودهای دینی، میسّر نیست و این هدف برجسته و مقصود بایسته، تنها با تربیت دینی، قابل تحقّق است.
در مفهوم تربیت برخلاف اخلاق، قداست نیست؛ اما
عنوان تربیت دینی، مسأله تربیت را محدود میكند و نوعی قداست و ارزش به آن
میبخشد. نظر ما به تربیت دینی بیشتر، از این منظر است که شخص از نظر
اعتقادات و جهان بینی اسلامی به مرتبهای از رشد برسد که دین در اعمال و
اخلاق او جلوهای بارز داشته باشد؛ لذا تربیت دینی، در همة ابعاد باید حضور
داشته باشد. در تربیت دینی، فقط ذهن و باورها ملاک نیست؛ بلکه باید تربیت
عقلیـ بدنی، اجتماعی هم دینی شود.
behroozraha
شنبه 23/10/1391 - 11:51
اهل بیت
وقتی
سخن از تربیت است، سه واژه تربیت، تعلیم و اخلاق، ارتباطی نزدیک و گاهی
هممعنا پیدا میکنند؛ لذا به بررسی نقاط اشتراک و افتراق این سه واژه
میپردازیم. تعلیم، مصدر باب تفعیل است كه از ماده (ع ـ ل ـ م) مشتق شده
است و در لغت به معنای آموختن میباشد. راغب اصفهانی میگوید:
تعلیم
به اموری اختصاص دارد که با تکرار و فراوانی همراه باشد، به گونهای که از
آن، اثری در ذهن متعلم به وجود آید. برخی در بیان آن گفته اند: تعلیم آگاه
کردن نفس برای تصور معانی است و تعلم آگاه شدن نفس بر آن است. (راغب
اصفهانی، 1332، ماده علم؛ زبیدی، 1414ق، ماده علم)
از
تربیت نیز تعاریف متعددی ارائه شده كه این تفاوتها ناشی از اختلاف در
مورد ریشه این کلمه است. برخی آن را مشتق از «رب» میدانند و تربیت را
مناسب با آن تعریف میکنند. فیومی در المصباح المنیر خاطر نشان كرده که اگر کلمه «رب» به غیر عاقل مضاف شود، به مفهوم مالک است؛ ولی اگر به عاقل مضاف شود، به معنای سید است.
ابن فارس در مقاییس اللغه معنای آن را راجع به سه مفهوم میداند:
1.
اصلاح الشیء: اگر به مالک و خالق و صاحب یک چیز، رب گفته شود، با در نظر
گرفتن این اصل بوده است؛ چون این سه اصلاحگر مخلوق و مملوک خود هستند. 2.
لزوم الشیء یا همراهی با آن است که مراقبت مداوم از شیء است، و با معنای
قبل آن، مناسب است و حالت تدریج و ادامه را در امر تربیت، ضروری مینماید.
3. ضم الشیء للشیء که آن نیز با مفاهیم قبل، مناسبت دارد و پیوستن و اضافه
شدن و جمع شدن چیزی با چیز دیگر را میرساند. (ابن فارس، 2001: ج4، ص18)
در صحاح، معانی مالک، اصلاح کننده و تمام کننده برای این کلمه ذکر شده است. (جوهری، 1407: ماده ربب)
تعریف راغب در مفردات، تقریباً تمام مضامین مذکور را در جملهای کوتاه خلاصه کرده است:
الرب فی الأصل التربیه وهو إنشاء الشیء حالاً فحالاً إلی حدِّ التمام (راغب اصفهانی، 1332 ش: ماده ربب).
استاد شهید مرتضی مطهری، تربیت را این گونه تعریف میكند:
تربیت،
عبارت است از پرورش دادن؛ یعنی استعدادهای درونیای را كه بالقوه در یك
شیء موجود است، به فعلیت درآوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد
جاندارها، یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است… از همین جا معلوم میشود كه
تربیت باید تابع و پیرو فطرت، یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت شیء باشد. (مطهری، 1373: ص56و57)
با
مقایسه آنچه در مجموع درباره معنای ریشهای لغات تعلیم و تربیت گفته شد،
روشن میشود که نه تنها تعلیم، وسیلهای برای تربیت به شمار میرود، بلکه
خود از مصادیق تربیت است. البته بین تریبت در مقام عمل، و دانش تربیت، فرق
است. تربیت در مقام عمل، امرى است كه بر فرد یا گروهى از افراد اعمال
مىشود یا فرد یا گروهى از افراد، آن را مىپذیرند؛ اما دانش تعلیم و تربیت
یك رشته علمى است كه واقعیتها و موقعیت هاى تربیتى را تحقیق و بررسى
مىكند و امروزه مشروعیت خود را در عرصه علوم به اثبات رسانده است. وجود
علایق خاص، ترتیب سؤالها و شیوة پاسخ دهى به پرسشها، چارچوب مفهومى خاصى
را فراهم مىكند كه آن را از دیگر علوم متمایز مینماید.
همچنین
در هم تنیدگی فرایند تربیت و اخلاق، در گذشته موجب شده است مرز مشخصی میان
این دو تصویر نشود و فرایند تربیت با اخلاق همسان پنداشته شوند و اخلاقی
بودن به مثابه تربیتیافتگی انگاشته شود؛ چنان که غزالی چنین نگاشت:
معنی
تربیت این است که مربی، اخلاق بد را از آدمی باز ستاند و به دور اندازد و
اخلاق نیکو جای آن بنهد. (غزالی، 1372: ج 3، ص 52 ـ 53)
یا
گفته شده: تربیت صناعتی است که از طریق آن، مدارج عالیه انسانی فراهم
میآید و پستترین مراتب انسانی به کاملترین رتبه خود میرسند. (خواجه
طوسی، بی تا: ص 107)
این دو تعریف از تربیت، بیانگر آن است که در گذشته در کلام برخی اندیشوران، تربیت به معنای اخلاق بوده است.
در تفاوت تربیت و اخلاق شهید مطهری معتقد است:
تربیت،
مفهوم پرورش و ساختن را میرساند و فاقد قداست است؛ اما در مفهوم اخلاق،
قداست نهاده شده است؛ لذا برخلاف تربیت که برای حیوانات هم استعمال میشود،
واژه اخلاق را در بارة حیوان به کار نمی برند. فن تربیت، وقتی گفته میشود
كه منظور، مطلق پرورش باشد به هر شكل، این دیگر تابع غرض ماست كه طرف را
چگونه و برای چه هدفی پرورش دهیم؛ اما درباره اخلاق هر كاری كه انسان، آن
را به حكم ساختمان طبیعی اش انجام دهد، فعل طبیعی است، و فعل اخلاقی، فعل
غیر طبیعی است. (مطهری، 1373: ص96-۹۵)
behroozraha
شنبه 23/10/1391 - 11:49
اهل بیت
منبع: برهان مبین مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق تهران ـ دوم مهرماه 1391 نوشته:علی نصیری
با توجه به آن که از دو دین یهود و مسیحیت
به عنوان یکی از دوازده دین زنده دنیا یاد میشود، واکاوی ماهیت و جایگاه
کتاب مقدس شامل عهد عتیق و عهد جدید چه از منظر متالهان این دو دین و چه از
منظر متون اسلامی به منظور دستیابی به موضعی واقع بینانه درباره این دو
دین آسمانی، ضروری مینماید. از سویی دیگر، از آن جا که امام رضا(ع) در
مناظرهای با حضور بزرگان یهود و نصارا، ضمن استناد به کتاب مقدس آن را
مورد نقد قرار داد، نگارنده در این مقاله ماهیت و جایگاه کتاب مقدس را از
منظر آن امام مورد بازکاوی قرار داده است. بدین منظور نخست تعریف و جایگاه
کتب مقدس از نگاه یهود و نصارا مورد بررسی قرار گرفته و سپس نگاه قرآن به
کتب مقدس مورد واکاوی قرارگرفته است و با توجه به موضوع مقاله، این مبحث
مورد توجه قرار گرفته که امام رضا(ع) چه تحلیلی از ماهیت و جایگاه کتب مقدس
ارایه کرده است. برآیند مقاله آن است که کتاب مقدسِ موجود از منظر امام
رضا(ع)، همان کتابی نیست که از آسمان فرود آمد، اما با این حال حاوی
آموزههای الهی بوده و میتوان به بخشهایی از آن استناد نمود.
کلید واژهها: عهد عتیق، عهد جدید، اوپوکریفا، ادیان زنده، قرآن، مناظرات امام رضا(ع).
مقدمه
از
میان دوازده دین زنده دنیا از سه دین یهود، مسیحیت و اسلام به عنوان ادیان
آسمانی و ابراهیمی یاد میشود که از مولفههای یک دین زنده برخوردارند.[1]
مولفههای
دین زنده عبارتند از: 1. داشتن پیامبر آسمانی؛ 2. وجود معجزه در فرآیند
رسالت؛ 3. برخورداری از کتاب آسمانی؛ 4. همراهی رسالت با بشارت پیامبر
پیشین و تصدیق پیامبر پسین؛ 5. برخورداری از شریعت و نظامنامه زندگی؛ 6.
برخورداری از تاریخ روشن و قابل دفاع؛ 7. برخورداری از مکانهای مقدس و
عبادی؛ 8. وجود پیروان با شمار قابل توجه.
در این بین، جایگاه اسلام
به عنوان دین برتر، جامع و خاتم ادیان مشخص است و این دین را از منظر
مولفههای پیشگفته حداقل از سه جهت ذیل نمیتوان با یهود و مسیحیت مقایسه
کرد:
زیرا اولاً: اگر برخی در وجود و ظهور مسیح در تاریخ تردید روا
داشته و او را تا سر حد یک پدیده موهوم تاریخی تنزل داده اند، هیچ کس در
ظهور پیامبری آسمانی با نام محمد (ص) که در تمام منابع تاریخی موجود از او
نام برده شده، تردیدی روانداشته است.
ثانیاً: در برابر معجزات دو
پیامبر آسمانی یعنی موسی و عیسی(ع) همچون تبدیل عصا به اژدها و زنده کردن
مردگان که از آنها با عنوان معجزات حسّی یاد میشود که هیچ اثری از آنها
برجای نمانده و تنها گزارشی از آنها در تاریخ آمده است، معجزه اسلام یعنی
قرآن معجزهای است عقلانی، زنده و پویا که همگان را با ارایه یک سوره نظیر
سورههای کوتاه خود همچون سوره عصر و اخلاص به همآوردی فراخوانده است.
ثالثاً:
همان گونه که در این مقاله بررسی خواهد شد، درباره اصالت کتب مقدس یهود و
نصارا که از آنها با عنوان عهد عتیق و جدید یاد میشود، تردیدهای جدّی وجود
دارد و راهیافت تحریف در آنها از جمله واقعیتهای عهدین است که شواهد
زیادی برای آنها وجود دارد؛ در حالی که در اصالت و تحریف ناپذیری قرآن با
استناد به ادله عقلی، نقلی و تاریخی شبههای وجود ندارد.[2]
به هر
روی، مطالعه و واکاوی مولفههای دینی یهود و مسیحیت از جمله بررسی ماهیت و
اصالت کتاب مقدس که موضوع اصلی این مقاله است، از چهار جهت مفید و بلکه
ضروری میباشد:
1. قرآن به گونههای مختلف و با نگاههای متفاوت
درباره تورات و انجیل سخن به میان آورده است که در برخی از آیات به
آموزههای آنها استناد شده و در برخی دیگر از تحریف در آنها سخن به میان
آمده است. بدون تردید داوری نهایی درباره مدالیل این دست از آیات، به بررسی
اصالت و اعتبار عهد عتیق و جدید نیازمند است.
2. افزون بر قرآن، در
بسیاری از روایات درباره باورها و عقائد یهود و نصارا و چند و چون
آموزههای کتب مقدس و چگونگی تعامل مسلمانان با آنان سخن به میان آمده است؛
چنان که در برخی از روایات مناظره مستقیم اهل بیت(ع) با عالمان یهود و
نصارا انعکاس یافته که بررسی مناظره امام رضا(ع) با آنان؛ یعنی همان که
موضوع این مقاله است، از جمله آنها به شمار میرود.
3. با توجه به
کثرت شمار مسیحیان در جهان و ادعای آنان مبنی بر اصالت و برتری این دین بر
همه ادیان، بر هر محقق مسلمان لازم است تا نظرگاه خود را درباره این دین و
نیز دین یهود به رغم شمار اندک پیروان آنها، آشکار سازد. چنین داوریای
بدون واکاوی ماهیت کتاب مقدس آنان ناممکن است.
4. حضور میلیونها
مسلمان در کشورهای مسیحی و زندگی شماری از مسیحیان در کشورهای مسلمان و به
عبارت روشنتر حضور صدها میلیون پیروِ دو دین اسلام و مسیحیت و میلیونها
یهودی در جهان که از آن به عنوان یک دهکده یاد میشود، بررسی چگونگی تعامل
آنان با یکدیگر را از هر جهت ضروری میسازد.
چنان که پیداست نگاه
متالهان مسلمان، یهودی و مسیحی نسبت به یکدیگر به عنوان پیروان ادیان
آسمانی لوازمی را به همراه میآورد که با نگاه به آنان به عنوان پیروان
ادیان زمینی یا ملاحده و زنادقه متفاوت است.
چنین تحلیلی بدون واکاوی عمیق ماهیت و اصالت کتاب مقدس میّسر نمیگردد.
از سویی دیگر، واکاوی این امر نیازمند بررسی چهار نکته اساسی است:
1. کتب مقدس از نگاه یهود و نصارا چه جایگاهی دارند؟
2. نگاه قرآن به کتب مقدس چگونه است؟
3. با توجه به موضوع مقاله، امام رضا(ع) چه تحلیلی از ماهیت و جایگاه کتب مقدس ارایه کرده است؟
مقاله حاضر در پاسخ به این سه پرسش سامان یافته است.
تعریف عهد عتیق از نگاه یهود
کتاب
مقدس که در انگلیسی و فرانسوی به آن «Bible»، در آلمانی «Bibel»، در هلندی
«Bijbel» در ایتالیایی «Bibbia» به آن گفته میشود، در اصل برگرفته از
ریشه یونانی «Biblia» به معنای «کتابها» است. بنابر این در کارکرد اروپایی
و غیرعربی کلمه «مقدس» برای این کتابها اطلاق نشده است.
کتاب مقدس دارای دو بخش اصلی است که عبارتند از: 1. عهد عتیق؛ 2. عهد جدید.
بخش
نخست کتاب مقدس یعنی «عهد عتیق» کتاب دینی یهودیان است که آنان از آن با
عنوان «تَنَخ» یاد میکنند و مسیحیان با پذیرش رسالت حضرت موسی(ع) بر صحت و
آسمانی بودن آن صحّه گذاشتهاند. اما یهودیان به خاطر عدم پذیرش رسالت
حضرت عیسی(ع)، بخش دوم کتاب مقدس «عهد جدید» را نمیپذیرند.[3]
زمان تدوین عهد عتیق
تحقیقات
گوناگون انجام گرفته که مورد پذیرش عموم یهودیان و مسیحیان است، نشانگر
آن است که «تورات کنونی نه به یک باره بلکه در طول نسلهای متمادی پدید
آمده و لذا وحی مستقیم الهی نیست و مولفان بشری بسیاری در پدید آمدن آن
دخالت داشتهاند به طوری که در قرن پنجم ق.م این نوشتهها در یکجا گردآوری
شد.»[4]
بدین جهت «متخصصان کتاب مقدس» چهار منبع اساسی برای تورات قائلند: 1. منبع الوهیمی؛ 2. منبع یهوهی؛ 3. منبع کاهنی؛ 4. منبع تثنیه.[5]
مهمترین
و مقدسترین بخش عهد عتیق همان بخش نخست یعنی «تورات» است که برای آن منبع
الوهیمی[6] یعنی الهی قایلاند. بدین جهت یهودیان آن را وحی مستقیم الهی
میدانند و بدین جهت «در قدیم مردم معتقد بودند که موسی تورات را نوشته
است، اما مطالعات جدید کتاب مقدس نشان میدهد که پاسخ به مسأله اصلی و منشأ
اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور میشد، دشوارتر است.
تحقیقات دقیقتر تاریخی که شواهدی از قرآن نیز دارد، نشان میدهد که حداقل این بخش از تورات توسط «عزرای» کاهن گردآوری شده است.
از
سوی دیگر با توجه به اختلاف میان کاتولیکها و پروتستانها درباره میزان
اعتنا به نسخههای اولیه و اصیلِ کتاب مقدس که به زبان یونانی فراهم آمد،
در میان آنان درباره شمار کتابهای عهد عتیق اختلاف وجود دارد.
به
این معنا که کاتولیکها عهد عتیق را شامل 73 کتاب و پروتستانها آن را شامل
66 کتاب میدانند و از 7 کتابِ مورد اختلاف با عنوان «اپوکریفا»، یعنی
پنهان یا «قانون ثانوی» یاد میشود.
تعریف عهد جدید از نگاه مسیحیان
به بخش دوم کتاب مقدس «عهد جدید» میگویند که شامل 27 کتاب است که عبارتند از:
1. اناجیل چهارگانه که عبارتند از: مَتّی، مَرقُس، لوقا و یوحنّا؛
2. اعمال رسولان (یک کتاب)؛
3. رسالههای پولُس (13 رساله)؛
4. رسالههای دیگر (8 رساله)
5. مکاشفه یوحنّا (یک کتاب).
به
چهار کتاب آغازین عهد جدید «انجیل» گفته میشود. واژه «انجیل» برگرفته از
واژه یونانی «euangelion» و به معنای «مژده» است. این کتابها میان سالهای
150 -200 پس از میلاد مسیح به زبان یونانی تهیه شد. در میان صاحبان اناجیل
چهارگانه متّی و یوحنّا از شاگردان و حواریان عیسی(ع) و مرقس و لوقا از
حواریان عیسی(ع) [= تابعان] بودهاند.
مسیحیان معتقدند که با
راهنمایی روح القدس، عالمان مسیحی بر اعتبار چهار انجیل و احتساب 23 کتاب
دیگر و در مجموع 27 کتاب به عنوان «عهد جدید» اتفاق کردند. با این حال
کتابهای دیگر عهد جدید که از آنها به عنوان «کتابهای جعلی عهد جدید» یا
«اپوکریفای عهد جدید» یاد میشود، همچنان وجود دارد.
اختلاف درباره اصالت و اعتبار کتاب مقدس
در
باره اصالت و اعتبار کتاب مقدس سه دیدگاه عمده وجود دارد که عبارتند از:
1. کتاب مقدس همان کلام الهی؛ 2. کتاب مقدس در برگیرنده کلام خدا؛ 2. کتاب
مقدس کتابی زمینی. اینک به اختصار به بررسی این دو دیدگاه میپردازیم.
1. کتاب مقدس همان کلام الهی
بر
اساس این نظریه لفظ و محتوای کتاب مقدس هر دو از آنِ خداوند است؛ یعنی
افزون بر محتوا، الفاظ کتاب مقدس نیز از سوی خداوند بر گردآورندگان آن املا
شده است. اصلاحگرایان همچون لوتو، کالون، و ملانشتون به این نظریه یعنی
انتساب لفظ و محتوای کتاب مقدس به خداوند گرایش نشان دادند که از آن به
«دیدگاههای بنیادگرایی» تعبیر میشود.
بنابر این از تمام الفاظ و
حتی نوع چینش کلمات و جملات کتاب مقدس میتوان برای استخراج آموزههای دینی
بهره جست. بر اساس این دیدگاه، کتاب مقدس از قداست و اعتبار کاملی
برخوردار خواهد بود. چنان که نقش منبعیت آن نیز برجستهتر میتواند باشد.
تا بدانجا که این دسته از متکلمان مسیحی به تک منبعی گرایش نشان دادهاند.
این دیدگاه نظیر دیدگاهی است که مسلمانان نسبت به قرآن قایلاند.
از
بررسی تاریخ مسیحیت برمیآید که این نظریه، دیدگاه شایع، پذیرفته شده و
سنتی متکلمان مسیحی نیست. مک گراث در این باره چنین آورده است:
«از
دیدگاه اصلاحگرایان، مرجعیت کتاب مقدس به علت پیوند آن با کلام خداست.
عدهای از آنها اعتقاد داشتند که این پیوند دارای هوهویت (و این همانی)
مطلق بود، بدین معنا که کتاب مقدس همان کلام خدا بود.»[7]
توماس میشل از عقیده این گروه چنین گزارش داده است:
«
اقلیتی بسیار ناچیز از مسیحیان گمان میکنند کتابهای مقدس با همین الفاظ
الهام شدهاند و خدا پیام خود را کلمه به کلمه به کاتب بشری منتقل کرده و
وی چیزهایی را که خدا املا نموده، با امانت ثبت کرده است.»[8]
2. کتاب مقدس در برگیرنده کلام خدا
بر
اساس این دیدگاه که رایج ترین دیدگاه درباره ماهیت کتاب مقدس است، تنها
محتوای کتاب مقدس از آنِ خداوند است نه لفظ آن. چنان که گذشت، براساس نظریه
غالب متکلمان مسیحی که مبنای حجیت کتاب مقدس را الهام الاهی میدانند،
تنها محتوای آن از سوی خداوند بر گردآورندگان الهام شده است.
اکثر
متکلمان کاتولیک، ارتودکس و پروتستان کتاب مقدس را از نظر محتوا و نه لفظ
منسوب به خداوند میدانند. به این معنا که معتقداند خداوند محتوای کتاب
مقدس را در طی 1500 سال بر مؤلفان بشری الهام و نه املا کرده است.
معنای
این سخن آن است که از نظر عموم متکلمان مسیحی نصّ، عبارتها و الفاظ کتاب
مقدس از سوی خداوند به مولفان آنها الهام نشد، بلکه متن و مفاهیم آنها، آن
هم نه از رهگذر وحی، بلکه از طریق الهام به قلب آنان افکنده شد و آنان بر
اساس محدودیتهای وجودی خویش و مقتضیات و محدودیتهای زبانی عصر خود آن
مفاهیم را در قالب الفاظ کنونی به تصویر کشیدند.
در این صورت کتاب
مقدس تا حدودی شبیه احادیث قدسی ـ براساس تعریف آن دسته از صاحبنظران که
لفظ احادیث قدسی را از پیامبران و محتوای آن را از خداوند میدانند ـ خواهد
بود؛ چنان که با چنین تحلیلی مؤلفان کتاب مقدس، نظیر گروهی از انسانهای
برگزیده و پاک همچون ائمه(ع) از نگاه شیعه یا خلیفه دوم از نگاه اهل سنت
خواهند بود که به مقام «تحدیت» یا «الهام» رسیدهاند که اسرار و پیامهای
الهی به آنان الهام میشده است.
3. کتاب مقدس، کتابی زمینی
بر
اساس این دیدگاه نه محتوای کتاب مقدس از آنِ خداون است ونه لفظ آن، بلکه
کتاب مقدس کتابی زمینی بوده و فاقد هر گونه اعتبار است. متکلمان نئوارتدکس
(الاهیات رسمی ـ سنتی جدید) پروتستان معتقدند کتاب مقدس به خودی خود وحی
الاهی نبوده و یک مکتوب خطاپذیر انسانی است که به وقایع وحیانی شهادت
میدهد.
این دیدگاه پس از دوران رنسانس و از سده نوزدهم در پی رواج
موج انتقادات علیه کلیسا و کتاب مقدس مورد توجه شماری از صاحب نظران مسیحی و
غیر مسیحی قرار گرفت و برخی از متالّهان مسیحی پس از برخورد با تحقیقاتی
که در آنها اصالت کتاب مقدس مورد تردید قرار گرفت و برخورد با مواردی از
تناقض و مخالفت کتاب مقدس با دستاوردهای علمی، مدعای آسمانی بودن کتاب مقدس
را بیاساس دانستند.
یکی از قدیمترین و معروفترین نقدهای تورات و
سایر رسالههای کتاب مقدس از سوی فیلسوف معروف هلندی اسپینوزا (Spinoza)
(1632 ـ 1677) در کتابی با نام «رسالهای در الهیات و سیاست» انجام گرفت.
[9]
به عنوان مثال در سفر پیدایش (14:14) از مکانی به نام «دان» سخن
به میان آمده است، ولی از کتاب یوشع (47:19) چنین برمیآید که مکان مذکور
در زمان حضرت موسی(ع) «کشم» نام داشته و پس از وی «دان» نامیده شده است. پس
اگر تورات نوشته حضرت موسی(ع) میبود، میبایست در اینجا نام «کشم» انعکاس
یابد نه «دان».[10]
ارنست، در این باره رنن مینویسد:
«هیچ
تناقضی نباید در آن کتاب وجود داشته باشد. اکنون با توجه به مطالعه دقیقی
که در کتاب مقدس انجام داده ام، در عین حال که گنجینههایی تاریخی و
زیباشناختی بر من نمایان شد، این نکته نیز برای من اثبات شد که این کتاب
همچون دیگر کتب قدیمی از تناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نیست. در این
کتاب داستانهای دروغین، افسانهها و آثاری که کاملا نگارش یافته انسان
است، وجود دارد.»[11]
پل تیلیش معتقد است:
«پژوهشهای تاریخی
نشان داده اند که عهد قدیم و عهد جدید در بخشهای نقلی خود، عناصر تاریخی،
افسانهای و اسطوره شناختی را تلفیق میکنند و در اکثر موارد تفکیک این
عناصر با هر درجهای از امکان پذیری نامحتمل است... به طور قطع این
حکایتها مستند نیستند.»[12]
بوکای درباره اعتبار کتاب مقدس چنین آورده است:
«ارائه
دستکاریهای کتابتهای اولیه بر اساس روایات شفاهی و قلب متون به هنگام
انتقال به ما، وجود عبارتهای تاریک، نامفهوم، متناقض و دور از حقیقت که
گاهی تا خلاف عقل هم پیش میرود یا ناسازگاری با واقعیتهایی که امروزه
بوسیله پیشرفت دانش به ثبوت رسیده اند، خیلی کمتر شگفتی مان را بر
میانگیزد. چنین ملاحظاتی نشانه ی شرکت انسان در تحریر و سپس در تغییر بعدی
متون است.»[13]
عهد عتیق و جدید از نگاه قرآن
از درنگریستن
در مجموعهای از آیات قرآن درباره کتب مقدس، سه نکته اساسی بدست میآید که
عبارتند از: 1. نزول دو کتاب آسمانی تورات و انجیل؛ 2. راهیافت گونههای
مختلف تحریف در تورات و انجیل. توضیح مختصر آنها بدین شرح است:
1. نزول دو کتاب آسمانی تورات و انجیل
قرآن
بارها بر این نکته تاکید کرده است که خداوند تورات را بر موسی(ع) و انجیل
را بر عیسی(ع) نازل کرد. بنابر این در این امر نباید تردید روا داشت که دو
کتاب تورات و انجیل جزو کتب آسمانی بوده که خداوند آنها را برای هدایت مردم
فرو فرستاده است؛ نظیر آیه: «وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ مِنْ
قَبْلُ هُدًی لِلنَّاسِ»[14]
از این رو، در برخی از آیات از
یهودیان و مسیحیان خواسته شده تا به فرامین و آموزههای آنها گردن نهند؛
نظیر آیه« وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ وَمَا
أُنزِلَ إِلَیهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ
أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَکثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا
یعْمَلُونَ»[15]
و در شماری از آیات یهود و نصارا به خاطر عدم عمل
به تورات و انجیل مورد نکوهش قرار گرفته اند؛ نظیر آیه:«أَتَأْمُرُونَ
النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ
الْکتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»[16]
بر همین اساس قرآن بارها خود را
مصدّق یعنی تصدیق کننده تورات و انجیل دانسته است؛ نظیر آیه «وَأَنزَلْنَا
إِلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنْ
الْکتَابِ»[17]
بنابراین، این مدعا که از نگاه قرآن تورات بر
موسی(ع) و انجیل بر عیسی(ع) فرود آمده، از قطعیّات و مسلّمات آموزههای این
کتاب آسمانی است.
2. راهیافت گونههای مختلف تحریف در تورات و انجیل
قرآن
بر راهیافت سه گونه تحریف در کتاب مقدس توسط عالمان یهود و نصارا تاکید
کرده است که عبارتند از: 1. تحریف معنوی؛ 2. تحریف لفظی؛ 3. تحریف از نوع
کتمان.
1. تحریف معنوی
تحریف معنوی به معنای خارج ساختن
كلام از محور خود و تصرف در محتوای آن است و به این دلیل به
منزله تغییر معنای كلام است. در تحریف معنوی در لفظ و عبارت تصرف
نمیشود، بلکه معنا و محتوای آن به گونهای تفسیر و تاویل میشود که مخالف
مراد گوینده آن است.
بر اساس برخی از آیات قرآن، یهود و نصارا از
شیوه تحریف معنوی در برخورد با آموزههای تورات و انجیل بهره میجستند.
چنان که واژه «فارقلیطا» که در اناجیل آمده و به معنای ستوده است، را به
معنای تسلی دهنده معنا میکردند تا اذهان به سوی رسول اکرم (ص) معطوف نشود.
چنان
كه خداوند میفرماید: « یُحَرِّفونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. كلمات
را از جاهای خود بر میگردانند»؛ یعنی آنرا به وجهی كه كلام هیچ
دلالت وضعی بر آن ندارد تفسیر میكنند.
2. تحریف لفظی
از
برخی از آیات قرآن بدست میآید که شماری از عالمان یهود و نصارا بخشهایی
از کتاب مقدس را بدست خود مینگاشتند و سپس آن را به عنوان گفتار خداوند در
اختیار مردم قرار میدادند. چنین کاری جزو مصادیق آشکار تحریف لفظی است.
آیه مورد اشاره آیه ذیل است:
«فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکتُبُونَ
الْکتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا کتَبَتْ
أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یکسِبُونَ.»[18]
3. تحریف از نوع کتمان
نوعی
دیگر از تحریف لفظی که در میان یهودیان رایج بود، در ترجمه و عرضه متن
کتاب مقدس تحقق مییافت. به این معنا که آنان از عرضه متن اصلی کتاب مقدس
به مردم اجتناب کرده و تنها بخشهایی خاص از آن را در اختیار مردم قرار
میدادند. آنان در برخورد با این دست از آموزههای تورات و یا انجیل از
شیوه تحریف لفظی یا تحریف معنوی بهره نمیگرفتند، بلکه حقیقت را از اساس
کتمان میکردند.
به عبارت روشن تر، خود در متن اصلی کتاب مقدس به
بشارتهای روشن و آشکاری درباره اسلام و پیامبر اکرم (ص) برخورد کرده بودند
و به تعبیر قرآن، آن حضرت با به مثابه پسران خود میشناختند، اما با آشکار
شدن این امر که آن حضرت در میان اعراب ظهور کرده و نه در میان بقایای
یهود، از روی حسادت و عداوت درآمده و حقیقت را انکار کردند؛ یعنی به
گونهای رفتار کردند که گویا چنین آموزههایی در کتاب مقدس نیامده و آنان
به این دست از آموزهها برخورد نکردهاند.
باری، در برخی از آیات بر این نکته تاکید شده که بشارت بر پیامبری رسول اکرم (ص) در تورات و انجیل آمده است:
«
الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ
مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ»[19]
چنان اعلام شده که اوصاف اصحاب آن حضرت نیز در این دو کتاب آمده است:
«
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی
الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُکعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ
فَضْلًا مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ
السُّجُودِ ذَلِک مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی
الْإِنْجِیلِ»[20]
قرآن از این پدیده با عنوان «کتمان حقیقت» یاد
کرده و عاملان آن را تا سرحد لعنت مورد نکوهش قرار داده است. در سوره
مبارکه انعام از این حقیقت به آشکاری پرده برداشت، آن جا که فرود:
«
قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْکتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُورًا وَهُدًی
لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا.
بگو: «چه کسی آن کتابی را که موسی آورده است نازل کرده؟ [همان کتابی
که] برای مردم روشنایی و رهنمود است، [و] آن را به صورت طومارها درمی
آورید. [آنچه را] از آن [می خواهید] آشکار و بسیاری را پنهان
میکنید.»[21]
در جایی دیگر از انکار آنان این چنین یاد کرد:
«
الَّذِینَ آتَینَاهُمْ الْکتَابَ یعْرِفُونَهُ کمَا یعْرِفُونَ
أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیکتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ
یعْلَمُونَ.کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] داده ایم، همان گونه که
پسران خود را میشناسند، او [=محمد] را میشناسند; و مسلماً گروهی از
ایشان حقیقت را نهفته میدارند، و خودشان [هم] میدانند.»[22]
در جایی دیگر کتمان کنندگان حقیقت را مورد لعن خداوند و لعن کنندگان دانست:
«إِنَّ
الَّذِینَ یکتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَینَاتِ وَالْهُدَی مِنْ
بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکتَابِ أُوْلَئِک یلْعَنُهُمْ
اللَّهُ وَیلْعَنُهُمْ اللَّاعِنُونَ. کسانی که نشانههای روشن، و رهنمودی
را که فرو فرستاده ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده
ایم، نهفته میدارند، آنان را خدا لعنت میکند، و لعنت کنندگان لعنتشان
میکنند.»[23]
قرآن در جایی دیگر از این حقیقت پرده برداشت که
عالمان یهود و نصارا در برابر کتمان حقایق کتاب مقدس پول دریافت میکردند و
ا این جهت به آنان عقوبت سخت الهی را وعده داد.[24]
وجود دو کتاب مقدس در عصر رسالت
واکاوی
شیوههای مختلف تحریف که به استناد آیات پیشگفته در میان عالمان یهود و
نصارا رایج بود، ما را به این نتیجه رهنمون میسازد که در عصر رسالت دو
کتاب مقدس در میان یهود و نصارا وجود داشته است:
1. کتاب مقدس برجای
مانده از پیشینیان یا به عبارت روشن تر، کتاب مقدس اصیل که در آن بشارتها
درباره رسول اکرم (ص) و توصیف یاران آن حضرت آمده بود و عالمان یهود و
نصارا آنها را کتمان میکردند.
2. کتاب مقدسی که به مسلمانان عرضه
میشد یا همان کتاب تحریف شده که در آن تحریف لفظی، معنوی و از نوع کتمان
راه یافته بود که قرآن از آن با عنوان «تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ
تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کثِیرًا» یاد کرده است.
در این جا دو پرسش بسیار مهم و اساسی وجود دارد:
1.
آیا کتاب مقدس یهود و نصارا که در روزگار ما با عنوان عهد عتیق و عهد جدید
وجود دارد، دقیقاً همان کتابی است که در عصر رسالت به مسلمانان عرضه میشد
که در آن سه گونه تحریف راه یافته بود یا آن که کتاب مقدس برجای مانده از
پیشینیان بوده است؟
2. با توجه به آن که قرآن با اشاره از وجود
تورات و انجیل برجای مانده از پیشینیان در عصر رسالت پرده برداشته، جای این
پرسش است که آیا آن دو کتاب از نگاه قرآن همان تورات و انجیل نازل شده از
آسمان بر موسی و عیسی(ع) است، یا آن که آنها را تنها حاوی کلام الهی
میداند که در آنها بخشهایی از آیات و گفتار خداوند انعکاس یافته است؟
پاسخ به این دو پرسش اساسی به واکاویهای علمی دقیقی نیازمند است، با این حال میتوان چنین اظهار نظر کرد:
1.
احتمال استمرار کتمان آموزههای انعکاس یافته در کتاب مقدس عصر رسالت، در
دوران ما هم چنان وجود دارد، شاهد مدعا عدم انعکاس آموزههای مورد اشاره
قرآن در کتاب مقدس عصر ما و نیز استمرار انگیزه مخالفت با اسلام و مسلمانان
توسط یهود و نصارا است.
2. از توصیف قرآن به عنوان «میهمن» کتب
آسمانی پیشین و اعلام خطا در برخی از آموزههای تورات، میتوان نتیجه گرفت
که از نگاه قرآن حتی کتاب مقدس اصیل و برجای مانده از گذشتگان در عصر
رسالت، توراتِ نازل شده از سوی خداوند نبوده است.
به عنوان نمونه در
سفر پیدایش بر این نکته تاکید شده که خداوند پس از فراغت آفرینش آسمانها و
زمین در شش روز، در روز هفتم استراحت کرد![25]
چنان که پیداست در
این آیات دو بار استراحت خداوند پس از آفرینش آسمانها و زمین تکرار شده و
مورد تاکید قرار گرفته است و از این رو روز شنبه روز سبت و آسایش و مبارک
اعلام شده است.
از آن جا که انتساب خستگی و استراحت برای خداوند امر مردودی است، قرآن در پاسخ به این خطا چنین آورده است:
«وَلَقَدْ
خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ
وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ. در حقیقت،
آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است در شش هنگام آفریدیم و احساس
ماندگی نکردیم و بر آنچه میگویند صبر کن.»[26]
از لحن آیه کاملاً
پیداست که به خطای راه یافته در کتاب مقدس اشاره دارد و از این جهت از
پیامبر اکرم (ص) میخواهد که در برابر نسبتها و سخنان ناروای یهود بردباری
پیشه کند و خداوند را به نزاهت و تعالی از هر شائبهای بخواند.
جالب آن که در ذیل این آیه روایتی آمده که مدعای ما را اثبات میکند. روایت این است:
«
برخی از عالمان یهود نزد پیامبر(ص) آمده و گفتند: ای محمد به ما بگو
خداوند در این شش روز چه آفریدههایی را خلق كرده است؟ پیامبر(ص) فرمود:
خداوند زمین را روز یكشنبه و دوشنبه، و كوهها را روز سهشنبه آفرید. شهرها،
روزیها، رودخانهها، آبادانی و خرابی آنها را روز چهارشنبه و آسمانها و
فرشتگان را روز پنجشنبه تا سه ساعت از روز جمعه آفرید. در ساعت نخست اجلها
و در ساعت دوم آفت و در ساعت سوم آدم را آفرید. یهود گفتند: راست گفتی،
البته اگر گفتارت را تا پایانش میگفتی. آن گاه گفتند: پس از آن خداوند
استراحت کرد! پیامبر(ص) مقصود آنان را فهمید و خشمگین شد. خداوند این آیه
را نازل كرد: «وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ؛
به ما بخاطر این آفرینش خستگی دست نداده است. تو بر آنچه میگویند صبر
كن.»[27]
نتایج بررسی جایگاه کتاب مقدس از منظر قرآن
از آن چه درباره نظرگاه قرآن درباره تورات و انجیل آوردیم، نکات ذیل قابل استفاده است:
1.
قرآن در کنار اذعان به نزول دو کتاب آسمانی: تورات و انجیل بر موسی و
عیسی(ع)، بر راهیافت تحریف در این کتابها در دو مرحله تاکید کرده است:
نخست در متن اصلی که در عصر رسالت در اختیار یهود و نصارا بوده است؛ دوم:
در متنی که توسط عالمان یهود و نصارا در اختیار مردم قرار میگرفت.
2.
از نگاه قرآن به رغم راهیافت تحریف در کتاب مقدس، هم چنان آموزههای الهی
در آنها انعکاس یافته و از همین تورات و انجیل کنونی میتوان برای راهیابی
به بخشی از اسرار دین شناسی و از جمله باور به حقانیت اسلام و درستی رسالت
رسول اکرم (ص) بهره جست.
تورات و انجیل از نگاه امام رضا(ع)
اینک
که درباره ماهیت و جایگاه کتاب مقدس سخن گفتیم، اینک نوبت آن است تا با
بررسی مناظره امام رضا(ع) با عالمان یهود و نصارا، جایگاه این دو کتاب از
منظر امام هشتم را مورد بررسی قرار دهیم.
مدعای ما آن است که امام
رضا(ع) با الهام از قرآن و همصدا با تصویری که این کتاب آسمانی از تورات و
انجیل ارایه کرده، در ضمن مناظره خود عملاً بر دو نکته تاکید کرده است:
1. کتاب مقدسِ موجودِ در دست یهود و نصارا دچار تحریف شده است؛
2.
به رغم راهیافت تحریف در این دو کتاب، میتوان آنها را حاوی بخشهایی از
گفتار خداوند دانست و از این جهت میتوان با استناد به برخی از آموزهها و
عبارتهای آن حتب بر حقانیت اسلام، برهان اقامه کرد.
اینک با انعکاس متن روایت به بررسی آن میپردازیم.
منابع انعکاس دهنده مناظره امام رضا(ع)
نخست
لازم است بدانیم که مناظره امام هشتم با عالمان یهود و نصارا که در آن
درباره جایگاه کتب مقدس سخن به میان آمده در کتابهای التوحید،[28] عیون
اخبار الرضا(ع)،[29] بحار الانوار،[30] الاحتجاج،[31] و نور البراهین[32]
انعکاس یافته است. ما این مناظره را به نقل از کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)»
مورد بررسی قرار میدهیم.
در آغاز حدیث چنین آمده که پس از حضور
امام رضا(ع) در دربار مامون، فضل بن سهل به فرمان مامون عالمان برجسته
ادیان و مذاهب مختلف را به منظور مناظره با امام دعوت کرد که در میان آنها
جاثلیق بزرگ نصارا و رأس الجالوت بزرگ یهود حضور داشتند.[33]
امام
رضا(ع) در آغاز تصریح میکند که هدف مامون امتحان کردن ایشان و به زعم خود
آشکار ساختن شکست امام است، اما امام تاکید میکند که با استدلال و احتجاج
خود اورا دچار ندامت خواهد کرد.[34]
از آن جا که مناظره امام دارای
دو بخش یعنی مناظره با جاثلیق در زمینه مسیحت و مناظره با رأس الجالوت در
زمینه یهود و است، ما بر همین اساس نظرگاههای امام درباره تورات و انجیل
را دنبال میکنیم.
دیدگاههای امام رضا(ع) درباره انجیل
دیدگاههای
امام رضا(ع) درباره انجیل در سه محور اساسی انعکاس یافته است که عبارتند
از: 1. مفقود شدن نسخه اولیه انجیل؛ 2. امکان استناد به انجیل موجود برای
تخطئه باورهای مسیحیان؛ 3. امکان استناد به انجیل برای اثبات حقانیت رسالت
پیامبر اکرم (ص). اینک به بررسی این محورها میپردازیم.
1. مفقود شدن نسخه اولیه انجیل
مهم
ترین نکتهای که درباره انجیل در گفتار امام رضا(ع) انعکاس یافته این نکته
است که انجیل اصلی و اولیه در مدتی قابل ملاحظه مفقود شد و پس از آن بنا
به درخواست مسیحیان چند تن از کسانی که به تعبیر امام جزو شاگردان شاگردان
عیسی(ع) بودند و به عبارت روشنتر میان آنان و عیسی(ع) فاصله تاریخی وجود
داشت، به گردآوری اجیل همت گماشتند. امام وجود اختلاف در نسخههای موجود
انجیل را شاهد مدعای خود دانسته است. این نکته بدان معناست که امام انجیل
کنونی را فاقد اصالت و اعتبار میداند.
باری، امام رضا(ع) در جایی
از گفتار خود تصریح کرد که نخستین انجیل مفقود شد و مدعای جاثلیق که این
مفقود شدن تنها یک روز به طول انجامید و یوحنا و متّی انجیل راتر و تازه
ارایه کردند، را مردود دانست و فرمود اگر مدعای شما درست باشد، نباید در
اناجیل آن گونه که امروز اختلاف وجود دارد، اختلاف پدید میآمد:
«یَا
جَاثَلِیقُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِنْجِیلِ الْأَوَّلِ حِینَ
افْتَقَدْتُمُوهُ عِنْدَ مَنْ وَجَدْتُمُوهُ وَ مَنْ وَضَعَ لَكُمْ هَذَا
الْإِنْجِیلَ فَقَالَ لَهُ مَا افْتَقَدْنَا الْإِنْجِیلَ إِلَّا یَوْماً
وَاحِداً حَتَّى وَجَدْنَاهُ غَضّاً طَرِیّاً فَأَخْرَجَهُ إِلَیْنَا
یُوحَنَّا وَ مَتَّى فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع مَا أَقَلَّ مَعْرِفَتَكَ
بِسُنَنِ الْإِنْجِیلِ وَ عُلَمَائِهِ فَإِنْ كَانَ هَذَا كَمَا تَزْعُمُ
فَلِمَ اخْتَلَفْتُمْ فِی الْإِنْجِیلِ وَ إِنَّمَا وَقَعَ الِاخْتِلَافُ
فِی هَذَا الْإِنْجِیلِ الَّذِی فِی أَیَادِیكُمُ الْیَوْمَ فَلَوْ كَانَ
عَلَى الْعَهْدِ الْأَوَّلِ لَمْ تَخْتَلِفُوا فِیهِ»[35]
آن گاه
امام خود تبیین فرمود که وقتی انجیل مفقود شد، مسیجیان نزد علماء خود گرد
آمده و گفتند: مسیح کشته شده و انجیل مفقود شده است، لوقا و مرقابوس (مرقس)
به آنان گفتند: محزون نباشید و کلیساها را خالی نکنید. انجیل در سینه
ماست و ما همه بخشهای آن را برای شما گرد خواهیم آورد. آن گاه لوقا،
مرقابوس، یوحنا و متّی نشستند و انجیل کنونی را برای شما قرار دادند. این
در حالی بود که این چهار تن شاگردان شاگردان اولین بودند:
«مَّا
افْتُقِدَ الْإِنْجِیلُ الْأَوَّلُ اجْتَمَعَتِ النَّصَارَى إِلَى
عُلَمَائِهِمْ فَقَالُوا لَهُمْ قُتِلَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ع وَ
افْتَقَدْنَا الْإِنْجِیلَ وَ أَنْتُمُ الْعُلَمَاءُ فَمَا عِنْدَكُمْ
فَقَالَ لَهُمْ أَلُوقَا وَ مرقابوس إِنَّ الْإِنْجِیلَ فِی صُدُورِنَا وَ
نَحْنُ نُخْرِجُهُ إِلَیْكُمْ سِفْراً سِفْراً فِی كُلِّ أَحَدٍ فَلَا
تَحْزَنُوا عَلَیْهِ وَ لَا تُخْلُوا الْكَنَائِسَ فَإِنَّا سَنَتْلُوهُ
عَلَیْكُمْ فِی كُلِّ أَحَدٍ سِفْراً سِفْراً حَتَّى نَجْمَعَهُ كُلَّهُ
فَقَعَدَ أَلُوقَا وَ مرقابوس وَ یُوحَنَّا وَ مَتَّى فَوَضَعُوا لَكُمْ
هَذَا الْإِنْجِیلَ بَعْدَ مَا افْتَقَدْتُمُ الْإِنْجِیلَ الْأَوَّلَ وَ
إِنَّمَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ تَلَامِیذَ تَلَامِیذِ
الْأَوَّلِینَ.»[36]
2. امکان استناد به انجیل موجود برای تخطئه باورهای مسیحیان
در
بخشی از مناظره امام رضا(ع) با جاثلیق بر این نکته تاکید شده است که در
انجیل موجود عباراتی آمده که بر انسانی و مخلوق بودن عیسی(ع) دلالت دارد و
از این جهت باور مسیحیان به الوهیت عیسی(ع) حتی مخالف با نصوص خود انجیل
است.
آن گاه امام به بخشهایی از گفتار متّی، مرقس و لوقا استشهاد فرمود که در آنها بر انسانی بودن عیسی(ع) تاکید شده است:
«هَلْ
تَعْلَمُ أَنَّ مَتَّى قَالَ إِنَّ الْمَسِیحَ هُوَ ابْنُ دَاوُدَ بْنِ
إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ یَهُوذَا بْنِ خضرون
فَقَالَ مرقابوس فِی نِسْبَةِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع إِنَّهُ كَلِمَةُ
اللَّهِ أَحَلَّهَا فِی جَسَدِ الْآدَمِیِّ فَصَارَتْ إِنْسَاناً وَ قَالَ
أَلُوقَا إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع وَ أُمَّهُ كَانَا إِنْسَانَیْنِ
مِنْ لَحْمٍ وَ دَمٍ فَدَخَلَ فِیهَا الرُّوحُ الْقُدُسُ ثُمَّ إِنَّكَ
تَقُولُ مِنْ شَهَادَةِ عِیسَى عَلَى نَفْسِهِ حَقّاً أَقُولُ لَكُمْ یَا
مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّینَ إِنَّهُ لَا یَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ إِلَّا
مَنْ نَزَلَ مِنْهَا إِلَّا رَاكِبَ الْبَعِیرِ خَاتَمَ الْأَنْبِیَاءِ
فَإِنَّهُ یَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ وَ یَنْزِلُ.»[37]
3. امکان استناد به انجیل برای اثبات حقانیت رسالت پیامبر اکرم (ص)
در
بخشهایی از مناظره امام رضا(ع) به عبارتهایی از انجیل استناد شده که در
آنها از زبان عیسی(ع) به آمدن آن حضرت بشارت داده شده است و امام از این
عبارتها برای اثبات حقانیت رسالت پیامبر اسلام بهره جست. چنان که امام از
زبان یوحنای دیلمی چنین نقل کرده است:
« فَأَقْسَمْتُ عَلَیْكَ هَلْ
نَطَقَ الْإِنْجِیلُ أَنَّ یُوحَنَّا قَالَ إِنَّمَا الْمَسِیحُ
أَخْبَرَنِی بِدِینِ مُحَمَّدٍ الْعَرَبِیِّ وَ بَشَّرَنِی بِهِ أَنَّهُ
یَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَبَشَّرْتُ بِهِ الْحَوَارِیِّینَ فَآمَنُوا
بِهِ.»[38]
جاثلیق مدعی شد که یوحنا به نقل از عیسی به نبوت مردی
بشارت داده و درباره اهل بیت و وصی او سخن گفته، اما نام او را نبرده است.
آن گاه امام سِفر سوم از انجیل را خواند که در آن از پیامبر و اهل بیت و
امت ایشان، سخن به میان آمده بود:
«ثُمَّ قَرَأَ السِّفْرَ الثَّالِثَ حَتَّى بَلَغَ ذِكْرَ النَّبِیِّ وَقَفَ»[39]
در فقرهای دیگر خطاب به جاثلیق فرمود آیا در کتاب شعیا این سخن نیامده است:
«یَا
قَوْمِ إِنِّی رَأَیْتُ صُورَةَ رَاكِبِ الْحِمَارِ لَابِساً جَلَابِیبَ
النُّورِ وَ رَأَیْتُ رَاكِبَ الْبَعِیرِ ضَوْءٌ مِثْلُ ضَوْءِ
الْقَمَرِ.»[40]
نیز فرمود آیا در انجیل نیامده که عیسی(ع) بشارت
داد که بارقلیطا پس از من خواهد آمد و او مرا تصدیق کرده و همه چیز را برای
شما تفسیر خواهد کرد و بذکاری امتها را آشکار خواهد ساخت و ستون کفر را
خواهد شکست:
« هَلْ تَعْرِفُ فِی الْإِنْجِیلِ قَوْلَ عِیسَى ع
إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّكُمْ وَ رَبِّی وَ الْبَارِقْلِیطَا جَاءَ هُوَ
الَّذِی یَشْهَدُ لِی بِالْحَقِّ كَمَا شَهِدْتُ لَهُ وَ هُوَ الَّذِی
یُفَسِّرُ لَكُمْ كُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ الَّذِی یُبْدِئُ فَضَائِحَ
الْأُمَمِ وَ هُوَ الَّذِی یَكْسِرُ عَمُودَ الْكُفْرِ.»[41]
چنین استشهادی در گفت و گوی امام با رأس الجالوت نیز آمده است، آن جا که فرمود:
«
وَ فِی الْإِنْجِیلِ مَكْتُوبٌ أَنَّ ابْنَ الْبَرَّةِ ذَاهِبٌ وَ
الْبَارِقْلِیطَا جَاءٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الَّذِی یَحْفَظُ الْآصَارَ
وَ یُفَسِّرُ لَكُمْ كُلَّ شَیْءٍ وَ یَشْهَدُ لِی كَمَا شَهِدْتُ لَهُ
أَنَا جِئْتُكُمْ بِالْأَمْثَالِ وَ هُوَ یَأْتِیكُمْ بِالتَّأْوِیلِ»[42]
درنگی درباره معنای واژه «بارقلیطا»
واژه
«بارقلیطا» که به عنوان وصفی از رسول اکرم (ص) بر زبان عیسی(ع) آمده به
معنای ستوده است که معادل عربی آن همان «احمد» است که دومین نام مشهور
پیامبر است که مادر ایشان بر آن حضرت گذاشت.
از این بشارت در قرآن یاد شده است:
«
وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ
اللَّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ
وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا
جَاءَهُمْ بِالْبَینَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ. و هنگامی را که
عیسی پسر مریم گفت: «ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم.
تورات را که پیش از من بوده تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من
میآید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد،
گفتند: «این سحری آشکار است.»[43]
به رغم چنین بشارت آشکار در
انجیل، بر اساس اسناد موجود عالمان مسیحی واژه «بارقلیطا» را به جای
«ستوده» به «تسلی دهنده» یا «تعزیت دهنده» معنا میکنند، تا ذهن مخاطبان از
نام و وصف پیامبر اسلام به سویی دیگر معطوف گردد.
مرحوم استاد معرفت در این باره به نقل از علامه بلاغی چنین آورده است:
مترجمان
در تفسیر و بیان كلمه «فار قلیطا» كه معّرب واژه یونانی
«پیركلوطوس» است، اختلاف دارند. در «انجیل یوحنا» (باب 15 شماره 26
باب 16 شماره 7) آمده است:
مسیح(ع) به پیامبری بشارت داد
كه دارای چنین صفات و نشانههایی است و پس از او خواهد آمد. از
جمله این نشانهها استعمال واژه «فارقلیطا» درباره اوست كه به
«تسلیت دهنده» یا «بشارت دهنده» ترجمه شده است.
فخر الاسلام در این باره چنین میگوید:
«واژه
«پارقلیطا» سریانی است و از اصل یونانی «پریكلیطوس» كه بهمعنای
«بسیار ستوده» است بر گرفته شده و این معنا، دقیقاً بر نام «محمد» و
«احمد» منطبق است؛ اما مترجمان مسیحی مدعیاند كه برگرفته از لفظ
«پاراكلیطوس» به معنای «صاحب تسلیت» است؛ بنابراین، آنرا به
«بشارت دهنده» یا «تسلیت دهنده» ترجمه كردهاند»[44]
بلاغی در این باره چنین آورده است:
«فار
قلیطا» دراصل یونانی «پیركلوطوس» و معّرب آن «فیر قلوط» به معنای
«بسیار ستوده» میباشد كه موافق و منطبق بر «احمد» و «محمد» است. با
اینحال آنان بهگمان خود، آنرا تصحیح نموده و اصل یونانی آنرا
«پیراكلیطوس» دانسته، از آن به «فار قلیط» تعبیر نمودهاند؛ همان
گونه كه در ترجمههای چاپ لندن (سال 1821 و 1831 و 1841م) و چاپ
ویلیام لندن (1857 م) براساس نسخه رومی (چاپ سال 1664 م) و ترجمه
عبری (چاپ سال 1901 م) آمده است. اما پارهای از مترجمان آنرا به
لفظ «معّزی» (تعزیت دهنده) و مسّلی «تسلیبخش» تغییر دادهاند و
این معنا شایع شده است.»[45]
اسقفاعظم كشیش، فخرالاسلام كه به بركت نورانیت قرآن اسلام آورد، میگوید:
«نزد
اسقفاعظم درس فرا میگرفتم. او مرا بسیار دوست میداشت و به گرمی
با من برخورد مینمود. روزی از او پرسیدم معنای حقیقی واژه «فار
قلیطا» و مقصود از آن در زبان سریانی و واژه «پیركلیطوس» در زبان
یونانی چیست؟
سؤال من بدین خاطر بود كه بین من و دیگر
شاگردان درباره تفسیر این واژه مشاجره درگرفته بود. من میخواستم
با پرسش از اسقفاعظم حقیقت آنرا دریابم. اسقف در پاسخ سؤال من مرا
مورد عنایت قرار داد و در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود،
گفت:
ای فرزندم، بر من گران است با تو از در خدعه و نیرنگ
درآیم. اگر سرّ خویش را بازگویم هلاك خواهم شد، من سوگند اكید یاد
كردم كه راز او را در حال حیات و ممات فاش نسازم. آنگاه كلید
اتاقی كه مخصوص خود او بود به من داد كه گمان داشتم اموال و
پولهایی متعلق به او درآن است. او از من خواست تا در صندوقی را
كه در آن كتب گرانبها از جمله دو نسخه از كتاب مقدس بر پوست نوشته
شده وجود داشت باز كنم. یكی از آن دو نسخه به زبان سریانی و
دیگری یونانی و تاریخ نگارش آنها مربوط به قبل از اسلام بود. در
آن دو كتاب «فار قلیطا» با صراحت تمام به «احمد» و «محمد» ترجمه شده
بود.»[46]
این یکی از نمونه هاست که نشان میدهد عالمان مسیحی گاه
برای مقابله با اسلام، به تحریف در ترجمه عبارتهایی از انجیل روی میآورند
که در آنها بشارتهایی درباره ظهور رسول اکرم (ص) انعکاس یافته است.
دیدگاههای امام رضا(ع) درباره تورات
امام
رضا(ع) در مناظره با رأس الجالوت بنا به درخواست وی، به متن تورات استناد
فرمود. نخستین استشهاد امام به عباراتی در تورات است که در آن به آمدن عیسی
و پس از آن به ظهور رسول اکرم بشارت داده شده است:
«لَكِنِّی
أُحِبُّ أَنْ تُصَحِّحَهُ إِلَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا
ع هَلْ تُنْكِرُ أَنَ التَّوْرَاةَ تَقُولُ لَكُمْ جَاءَ النُّورُ مِنْ
قِبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ وَ
اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ.»[47]
رأس الجالوت پس
از استشهاد امام به عبارت پیشگفته مدعی شد که گرچه این عبارت را در تورات
خوانده، اما تفسیر آن را نمیداند. امام در تفسیر آن فرمود:
«قَالَ
رَأْسُ الْجَالُوتِ أَعْرِفُ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ وَ مَا أَعْرِفُ
تَفْسِیرَهَا قَالَ الرِّضَا ع أَنَا أُخْبِرُكَ بِهِ أَمَّا قَوْلُهُ
جَاءَ النُّورُ مِنْ قِبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ فَذَلِكَ وَحْیُ اللَّهِ
تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَى مُوسَى ع عَلَى جَبَلِ
طُورِ سَیْنَاءَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ
فَهُوَ الْجَبَلُ الَّذِی أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى عِیسَى
ابْنِ مَرْیَمَ ع وَ هُوَ عَلَیْهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ اسْتَعْلَنَ
عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ فَذَاكَ جَبَلٌ مِنْ جِبَالِ مَكَّةَ
بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا یَوْمٌ.»[48]
چنان که پیداست رأس الجالوت
اذعان کرد که عبارت مورد نظر را در تورات دیده است، اما از تفسیر آن اطلاع
ندارد که امام رضا(ع) تفسیر این عبارت را برای وی تبیین فرمود. استناد به
کوه فاران و اشاره داشتن آن به رسالت رسول اکرم در جایی دیگر از مناظره
امام نیز انعکاس یافت؛ آن جا که امام گفتاری از حیقوق پیامبر را نقل فرمود:
«
خداوند با بیان خود از کوه فاران آمد و آسمانها از تسبیح احمد پر شد و
امت او لشکر او را در دریا حمل میکنند، همان گونه که در خشکی حمل میکنند.
او پس از ویرانی بیت المقدس کتاب جدیدی میآورد که مراد او از کتاب قرآن
است.»
«ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَعْرِفُ حَیْقُوقَ النَّبِیَّ ع
قَالَ نَعَمْ إِنِّی بِهِ لَعَارِفٌ قَالَ فَإِنَّهُ قَالَ وَ كِتَابُكُمْ
یَنْطِقُ بِهِ جَاءَ اللَّهُ تَعَالَى بِالْبَیَانِ مِنْ جَبَلِ فَارَانَ
وَ امْتَلَأَتِ السَّمَاوَاتُ مِنْ تَسْبِیحِ أَحْمَدَ وَ أُمَّتُهُ
یَحْمِلُ خَیْلَهُ فِی الْبَحْرِ كَمَا یَحْمِلُ فِی الْبَرِّ یَأْتِینَا
بِكِتَابٍ جَدِیدٍ بَعْدَ خَرَابِ بَیْتِ الْمَقْدِسِ یَعْنِی بِالْكِتَابِ
الْفُرْقَانَ.»[49]
آن گاه امام به گفتار داود در زبور استناد کرد که در آن چنین آمده است:
«خدایا!
برپاکننده سنت پس از دوران فترت را مبعوث کن.» آن گاه امام فرمود: مقصود
عیسی است که دوران او نیز دوران فترت بود. امام فرمود: اشتباه کردی؛ زیرا
عیسی(ع) با سنت مخالفت نکرد و با سنت تورات موافقت داشت تا آن که خداوند او
را به آسمان بالا برد:
« فَقَدْ قَالَ دَاوُدُ فِی زَبُورِهِ وَ
أَنْتَ تَقْرَؤُهُ اللَّهُمَّ ابْعَثْ مُقِیمَ السُّنَّةِ بَعْدَ
الْفَتْرَةِ فَهَلْ تَعْرِفُ نَبِیّاً أَقَامَ السُّنَّةَ بَعْدَ
الْفَتْرَةِ غَیْرَ مُحَمَّدٍ ص قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ هَذَا قَوْلُ
دَاوُدَ نَعْرِفُهُ وَ لَا نُنْكِرُ وَ لَكِنْ عَنَى بِذَلِكَ عِیسَى وَ
أَیَّامُهُ هِیَ الْفَتْرَةُ قَالَ لَهُ الرِّضَا ع جَهِلْتَ إِنَّ عِیسَى ع
لَمْ یُخَالِفِ السُّنَّةَ وَ كَانَ مُوَافِقاً لِسُنَّةِ التَّوْرَاةِ
حَتَّى رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ»[50]
آن گاه امام به عبارت دیگری در کتاب شعیاء استناد کرد که در آن چنین آمده است:
«دو سواره را میبینم که زمین برای آنان روشن شده است؛ یکی از آنان بر الاغ و دیگری بر شتر سوار است.»
آن
گاه امام از رأس الجالوت پرسید که سوار بر الاغ و سوار بر شتر چه کسانی
هستند؟ در پی عجز او از پاسخ دادن به پرسش امام، امام فرمود: راکب حمار
عیسی و راکب شتر محمد (ص) است:
« وَ قَالَ شَعْیَاءُ النَّبِیُّ ع
فِیمَا تَقُولُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ فِی التَّوْرَاةِ رَأَیْتُ
رَاكِبَیْنِ أَضَاءَ لهم [لَهُمَا] الْأَرْضُ أَحَدُهُمَا عَلَى حِمَارٍ وَ
الْآخَرُ عَلَى جَمَلٍ فَمَنْ رَاكِبُ الْحِمَارِ وَ مَنْ رَاكِبُ
الْجَمَلِ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ لَا أَعْرِفُهُمَا فَخَبِّرْنِی
بِهِمَا قَالَ أَمَّا رَاكِبُ الْحِمَارِ فَعِیسَى ع وَ أَمَّا رَاكِبُ
الْجَمَلِ فَمُحَمَّدٌ»[51]
در كتاب اشعیاء (باب 21 شماره 7) میخوانیم:
«و چون فوج سواران جفتجفت فوج اُلاغان و فوج شتران را بیند آنگاه بهدقت تمام توجه نماید.»
اُلاغ
سواران بشارت ظهور عیسی و شتر سواران كنایه از ظهور پیامبر اسلام
است. در ترجمه همان گونه كه ملاحظه شد سواران اُلاغ و شتر به صیغه
جمع آمده است؛ در حالی كه اصل متن عبری به صیغه مفرد است.
مرحوم
بلاغی در این باره گفتاری دارد که نشان میدهد عالمان اهل کتاب چگونه از
طریق ترجمههای تحریف شده میکوشند تا اذهان را از راهیابی به بشارت نسبت
به رسالت رسول اکرم (ص) منصرف سازند. وی میگوید:
«زیرا اصل عبری
چنین است: «ورآه رَكْب صمد رَكْب حمور و رَكْب جمل» حمور و ركب و
جمل مفرد است و جمع آن به زبان عبری، ركبیم، جملیم، و حموریم
میباشد. در ترجمههای چاپ شده موجود، همان ترجمه تحریف شده (یعنی
بهصیغه جمع) آمده است جز دو نسخه، یكی چاپ لندن (سال 1856 م) و
دیگری چاپ گوتنبرگ (سال 1845 م) كه در آن دو، مطابق با اصل، با
صیغه مفرد آمده است.»[52]
آن گاه وی چنین میافزاید:
«آنان
از رهگذر این تحریف میخواهند چهره حقیقت را بر مردم بپوشانند تا
ذهن ایشان را از توجه به شخص پیامبر منصرف گردانند.»[53]
خلاصه و نتیجهگیری
از آن چه در این مقاله درباره جایگاه کتاب مقدس از منظر امام رضا(ع) آمده، نکات و نتایج ذیل بدست میآید:
1.
تحقیقات گوناگون انجام گرفته که مورد پذیرش عموم یهودیان و مسیحیان است،
نشانگر آن است که تورات کنونی نه به یک باره بلکه در طول نسلهای متمادی
پدید آمده و لذا وحی مستقیم الهی نیست و مولفان بشری بسیاری در پدید آمدن
آن دخالت داشتهاند.
2. با توجه به اختلاف میان کاتولیکها و
پروتستانها درباره میزان اعتنا به نسخههای اولیه و اصیلِ کتاب مقدس که به
زبان یونانی فراهم آمد، در میان آنان درباره شمار کتابهای عهد عتیق
اختلاف وجود دارد. به این معنا که کاتولیکها عهد عتیق را شامل 73 کتاب و
پروتستانها آن را شامل 66 کتاب میدانند و از 7 کتابِ مورد اختلاف با
عنوان «اپوکریفا»، یعنی پنهان یا «قانون ثانوی» یاد میشود.
3. بنا
به گزارشهای مستند تاریخی افراد زیادی به گردآوری حالات و پندهای عیسی
مسیح(ع) روی آورده و انجیلهای متعددی فراهم آمد که شمار آنها را تا نود
انجیل گفتهاند. تا آن که «شورای تورنت» در سال 1546 از میان این اناجیل
تنها چهار انجیل مذکور را معتبر شمرد.
4. درباره اصالت و اعتبار
کتاب مقدس سه دیدگاه عمده وجود دارد که عبارتند از: 1. کتاب مقدس همان کلام
الهی؛ 2. کتاب مقدس در برگیرنده کلام خدا؛ 2. کتاب مقدس کتابی زمینی.
5.
از درنگریستن در مجموعهای از آیات قرآن درباره کتب مقدس، سه نکته اساسی
بدست میآید که عبارتند از: 1. نزول دو کتاب آسمانی تورات و انجیل؛ 2.
راهیافت گونههای مختلف تحریف در تورات و انجیل.
6. قرآن بر راهیافت
سه گونه تحریف در کتاب مقدس توسط عالمان یهود و نصارا تاکید کرده است که
عبارتند از: 1. تحریف معنوی؛ 2. تحریف لفظی؛ 3. تحریف از نوع کتمان.
7.
امام رضا(ع) با الهام از قرآن، در ضمن مناظره خود عملاً بر دو نکته تاکید
کرده است: 1. کتاب مقدسِ موجودِ در دست یهود و نصارا دچار تحریف شده است؛
2. به رغم راهیافت تحریف در این دو کتاب، میتوان آنها را حاوی بخشهایی از
گفتار خداوند دانست و از این جهت میتوان با استناد به برخی از آموزهها و
عبارتهای آن حتی بر حقانیت اسلام، برهان اقامه کرد.
علی نصیری دانشیار دانشگاه علم و صنعت ایران
کتابنامه
1. انجمن پخش كتب مقدسه، كتاب مقدس، 1997م.
2. بلاغی، محمد جواد، الرحلة المدرسیة، نجف، 1347.
3. بوکای، مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، چاپ ششم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.
4. بوکای، موریس، مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، چاپ ششم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.
5. توفیقی، حسین، ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1384.
6. جزائری، سید نعمتالله، نورالبراهین، موسسه نشر اسلامی، 1417.
7. جو ویور، مدی، درآمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
8. سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بكر، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم؛ كتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1404.
9. شیخ صدوق، على بن محمد بن بابویه قمى، التوحید، بیروت، دار المعرفة، بى تا.
10. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403.
11. طبرسی، امینالاسلام، مجمعالبیان فی علومالقرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، بیتا.
12. فخرالاسلام، محمد صادق، انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، تهران، حیدری، 1351.
13. كلینى، محمد بن یعقوب، كافى، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بى تا.
14. کلباسی، حسین، مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1384.
15. کونگ، هانس، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
16. گروهی از نویسندگان، مقدمهای بر شناخت مسیحیت، ترجمه و تدوین همایون همتی، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379.
17.
م. گرنت، رابرت و تریسی، دیوید، تاریخچه مکاتب تفسیری و هرمنوتیکی کتاب
مقدس، ترجمه ابو الفضل ساجدی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
1385.
18. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع)، بیروت، موسسه الوفاء، 1403.
19. معرفت، محمد هادى، صیانة القرآن من التحریف، قم، مؤسّسه نشر اسلامى، 1413.
20. معرفت، محمد هادی، تحریف ناپذیری قرآن، ترجمه علی نصیری، تهران، سمت، 1379.
21. مک گراث، آلیستر، مقدمهای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1382.
22. ــــــــــــ . درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
23. میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1379.
24. هینلز، جان ر، راهنمای ادیان زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی، قم، بوستان کتاب، 1385.
[1].
رابرت. ا. هیوم ادیان زنده دنیا را یازده دین دانسته است که عبارتند از:
1. هندو؛ 2. جاینی؛ 3. بودایی؛ 4. سیک؛ 5. کنفوسیوس؛ 6. تائو؛ 7. شینتو؛ 8.
یهود؛ 9. زرتشت؛ 10. اسلام؛ 11. مسیحیت. ر. ک: ادیان زنده جهان، ترجمه
عبدالرحیم گواهی. در برابر جان ر. هینلز، دین شناس معاصر انگلیسی هشت دین
را برشمرده که عبارتند از: 1. یهودی؛ 2. مسیحیت؛ 3. اسلام؛ 4. زردشت؛ 5.
هندویی؛ 6. سیک؛ 7. جِینی؛ 8. بودایی. آن گاه او ادیان را بر اساس مناطق
مختلف جهان همچون ادیان چینی و ژاپنی برشمرده است. ر. ک: راهنمای ادیان
زنده، ترجمه عبدالرحیم گواهی. آن چه در این بین مورد غفلت قرار گرفته
برشمردن دین «صابئان» به عنوان یکی از ادیان آسمانی و زنده جهان است. چنان
که قرآن در سوره بقره آیه 62 و سوره حج آیه 17 از این دین به عنوان یکی از
ادیان آسمانی یاد کرده است. از این رو به نظر میرسد که با افزودن «صابئان»
به یازده دین مورد اشاره دین شناسان، باید دوازده دین را جزء ادیان زنده
جهان برشمرد.
[2]. برای تفصیل بیشتر ر. ك: مجمعالبیان. ج1، ص 43؛ صیانه القرآن من التحریف، ص 18ـ 19.
[3][3].
از این جهت، جای شگفتی دارد که چگونه مسیحیان به رغم منسوخ دانستن دین
یهود و بالطبع کتاب دینی آنان، عهد عتیق را به عنوان کتاب مقدس خود مورد
شناسایی قرار دادهاند.
[4]. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 282.
[5]. کلام مسیحی، ص 32.
[6]. «یهود» و «الوهیم» دو واژه مستقبل اما به معنای واحد، یعنی «خداوند متعال» است. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 282.
[7]. همان، ص 306.
[8]. کلام مسیحی، ص 26.
[9]. ادیان بزرگ، ص 130.
[10]. همان، ص 104.
[11]. تاریخچه مکاتب تفسیری و هرمنوتیکی کتاب مقدس، ص 298.
[12]. پویایی ایمان، ص 103. به نقل از همان.
[13]. مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ص 70 – 71.
[14]. آل عمران، 4.
[15]. مائده، 66.
[16]. بقره، 44.
[17]. مائده، 48.
[18]. بقره، 79.
[19]. اعراف، 157.
[20]. فتح، 29.
[21]. انعام، 91.
[22]. بقره، 146.
[23]. بقره، 159.
[24].
«إِنَّ الَّذِینَ یکتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ الْکتَابِ
وَیشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُوْلَئِک مَا یأْکلُونَ فِی
بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یکلِّمُهُمْ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ
وَلَا یزَکیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.» بقره، 174.
[25]. «
فأكملت السماوات والأرض وكل جندها. 2 وفرغ الله فی الیوم السابع من عمله
الذی عمل. فاستراح فی الیوم السابع من جمیع عمله الذی عمل. 3 وبارك الله
الیوم السابع وقدسه. لأنه فیه استراح من جمیع عمله الذی عمل الله خالقا.»
کتاب مقدس، ص 6.
[26]. ق، 38.
[27]. الدر المنثور، ج 5، ص 3.
[28]. التوحید، ص 415 – 441.
[29]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 139 – 158.
[30]. بحار الانوار، ج 10، ص 299 – 318.
[31]. الاحتجاج، ج 2، ص 199 – 215.
[32]. نور البراهین، ج 2، ص 447 – 484.
[33]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 139 – 140.
[34]. همان، ص 141.
[35]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص 146.
[36]. همان.
[37]. همان، ص 146 – 147.
[38]. همان، ص 142.
[39]. همان.
[40]. همان، ص 145.
[41]. همان، ص 145 – 146.
[42]. همان، ص 149.
[43]. صف، 6.
[44]. انیس الاعلام، ج1، ص 13.
[45]. الرحلة المدرسیة، ج 2، ص 33.
[46]. انیس الاعلام، ج 1، ص 20.
[47]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 148.
[48]. همان.
[49]. همان.
[50]. همان، ص 149.
[51]. همان، ص 148.
[52]. تحریف ناپذیری قرآن.
[53]. همان. behroozraha
جمعه 22/10/1391 - 18:50
اهل بیت
این شکوه و جلال که در بارگاه امامان می بینی! این دلهای مشتاق که شیفته زیارت اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله می یابی! این چشمان خسته و رمد دیده که با نگاه به ضریح علی بن موسی الرضا علیه السلام بی اختیار به بارش می نشیند و نشاط و معنویت می آفریند. این پاهای خسته که مسافتهای طولانی راه پیموده و چون به حریم حرم رضوی می رسد، خستگی از یاد می برد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام می ایستد و شاهد گفتگوهای بی ریا و خالصانه زائران، با مهربانِ غریب نواز می شود. هیچ کدام بی دلیل نیست! شاید برای آنان که امام را نمی شناسند، و حکمت زیارت را در نمی یابند. آنان که راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را کشف نکرده اند، این همه ابراز احترام و محبّت شگفت انگیز به نظر آید! حتّی ممکن است برای برخی از آشنایان و زائران که خود به زیارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولایت و محبّت رضوی قرار گرفته اند، سرّ این شیفتگی آشکار نباشد! ولی این واقعیتی است آشکار و غیر قابل انکار.
عترت، سرآمد امّت
آنچه بدیهی می نماید، این است که در مجموعه امّت اسلامی، همه اهل ایمان در پایداری بر ایمان و پاسداری از شایستگیها و مقابله با کجیها، همسان نیستند، بلکه برخی از آنان بر گروهی دیگر در این میدان سبقت جسته و برتری و کمال و فضیلت را از آنِ خود ساخته اند. از آیات قرآن و منابع روایی معتبر استفاده می شود: همان گونه که امّت اسلامی بر سایر امّتها برتری یافته و عهده دار دفاع از بایسته ها و مبارزه با زشتیها شده است، در میان امّت اسلامی، عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بالاترین امتیاز را در این زمینه دارا هستند و بر سایر افراد و مجموعه های اسلامی برتری یافته اند. شگفت نیست اگر کسانی نخواسته اند این امتیاز را برای عترت پیامبر صلی الله علیه و آله قایل شوند، چرا که پیش از آنان و پس از آنان کسانی مدّعی بوده اند که پیامبر اسلام و قرآن بر دیگر انبیا و کتابهای آسمانی برتری نداشته، بلکه معتقد شده اند که از صدق و راستی برخوردار نبوده اند! غافل از اینکه انکار آفتاب، انکار خود است و محروم گذاشتن خویش از نور و رحمت به شمار می آید.اکنون شایسته است، در تبیین مقام عترت و جایگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد صلی الله علیه و آله حضرت رضا علیه السلام بهره گیریم، آنجا که در جمع بزرگی از عالمان عراق و خراسان آیه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا»(1) مطرح گردید و این پرسش به میان آمد که وارثان کتاب الهی و برگزیدگان از میان بندگان خدا چه کسانی هستند؟ عالمان عراق و خراسان که در مجلس مأمون گردآمده و از مکتب اهل بیت بهره ای نبرده بودند، اظهار داشتند که همه امّت اسلامی برگزیدگان خداوند و وارثان کتاب الهی هستند. امّا امام علی بن موسی علیه السلام که در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و تحلیل انظار شناخته می شد، فرمود: من این نظر را که عالمان عراقی وخراسانی اظهار داشتند، صحیح نمی دانم، زیرا منظور آیه از وارثان کتاب و برگزیدگان، فقط عترت طاهره پیامبر صلی الله علیه و آله است و نه همه امّت. امام علیه السلام در ارائه دلیل برای این وجه تفسیر، از خود قرآن بهره جست و فرمود: در آیه بعد خداوند فرموده است: «جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها...».(2) یعنی وارثان کتاب و برگزیدگان الهی همه اهل بهشت بوده و از نعمتهای بهشتی برخوردار خواهند بود، این در حالی است که خداوند در آیه قبل آیه 32 امّت اسلامی را به سه گروه 1 ظالم به خود 2 میانه رو 3 پیشتاز نیکیها معرّفی کرده است و شک نیست که این سه گروه با یکدیگر برابر نبوده همه بی چون و چرا اهل بهشت نخواهند بود، بلکه پیشتازان راه خیر و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهی از این امتیاز برخوردارند. در ادامه این حدیث امام علیه السلام به ارائه دلایلی از قرآن پرداخت که هر کدام از آنها عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را سرآمد امّت اسلامی و پاکیزه ترین و شایسته ترین امّت برای تداوم بخشیدن به راه نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و وراثت کتاب الهی و تبیین و تفسیر آن برای رهپویان ایمان و اسلام معرّفی کرده است.(3)
هم محبّت، هم معرفت
شیفتگان و ارادتمندانی که به زیارت علی بن موسی علیه السلام می آیند به دو گروه تقسیم می شوند:
1 زائرانی که در قلب خویش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستی و احترام دارند، ولی نمی توانند دلیل این محبّت و ارادت را توضیح دهند.
2 زائرانی که همراه با این شیفتگی و محبّت، دارای معرفتی شایسته نسبت به مقام امام و جایگاه امامت هستند و می توانند دلیل آن را بیان کنند و اگر از آنان سوءال شود که دلیل توجّه و روی آوری مردم به بارگاه امامان چیست و اساساً زیارت امام چه نسبتی با باورهای دینی و اسلامی دارد، به راحتی و روشنی می توانند آن را شرح دهند.
کسانی که در گروه نخست جای دارند، شیفتگانی با احساسند، ولی کسانی که در گروه دوّم قرار دارند، شیفتگانی با احساس و نیز با معرفت؛ می باشند. و شیعه واقعی کسی است که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زیرا آن گاه که محبّت و معرفت در کنار هم قرار گیرند و به یکدیگر یاری رسانند، زائر امام، زائری واقعی می شود و زیارت مقدمه ای برای معرفت بیشتر و مایه استحکام ارتباطهای درونی و معنوی است.
کدام زائر، ارجمندتر است؟
محبّت به پاکان و نیکان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نیک است، ولی آنچه بدان ارزش می بخشد، و دوستداران را شایسته برخورداری از الطاف محبوب می سازد، این است که محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زیارت جامعه می خوانیم: «اللّهم... اسئلک اَنْ تُدْخِلَنی فی جُملة العارفین بهم وبحقّهم».
خداوندا! از تو می خواهم که مرا در شمار عارفان به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و آشنایان به حقّ آنان قرار دهی. در بخش دیگری از این زیارت که شیخ صدوق رحمه الله از امام هادی علیه السلام نقل کرده است، امام علیه السلام معارفی را تحت عنوان زیارت، بیان فرموده است که یک زائر باید بدانها توجّه داشته و آگاه باشد: «اُشْهِدُ اللّه َ واُشْهِدُکم انّی موءمنٌ بکم وبِما امَنْتُمْ به». خدای را به گواهی می طلبم و نیز شما خاندان رسالت را شاهد می گیرم که من به شما و نیز به باورهای مورد قبول شما ایمان دارم. «کافرٌ بعدوّکم وبما کَفَرْتُم به» دشمنان شما را انکار من کنم و آنچه شما قبول ندارید، من نیز قبول ندارم.«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنکم وبضلالةِ مَنْ خالَفَکُمْ» نسبت به شأن و منزلت شما بصیرت دارم و می دانم که مخالفان شما در گمراهی به سر می برند. «مُوالٍ لکم وَلاَِوْلیائکم مُبْغِضٌ لاَِعْدائکم ومُعادٍ لهم». شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما کینه می ورزم و آنان را دشمن می دارم. «سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».هر کس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر کس با شما از درِ جنگ و ستیز درآید، با او ستیز خواهم داشت.«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطیعٌ لکم، عارفٌ بِحَقِّکُمْ».آنچه را شما حق بدانید من نیز حق می دانم و آنچه را شما باطل شمارید، من نیز باطل شمارم، رهنمودهایتان را اطاعت می کنم و به حق شما عارف و آگاهم.این عبارتها گرچه به صورت دعا و زیارت بیان شده است، امّا هر جمله آن، در بردارنده معارفی است که در بسیاری از روایات و آیات قرآن مورد اشاره یا تصریح قرار گرفته است.اقرار به این فضایل، برای شیعیان و اهل ولایت آسان است، امّا کسانی که با اهل بیت و مکتب آنان آشنایی ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حیرت شوند و از خود بپرسند که: به راستی اهل بیت علیهم السلام چه کسانی هستند و چه جایگاهی دارند که باید به آنان ایمان داشت، مطیع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان ایشان دوری گزید؟ حتّی گاه دیده شده است که برخی از ناآشنایان با مکتب اهل بیت، به شیعه اعتراض کرده اند که چرا شما این همه احترام و مقام را برای امامان خود قایل هستید! مگر آنها با سایر علما و مسلمانان چه فرقی دارند، چرا برای آنان بارگاه می سازید و چرا از راههای دور و نزدیک به زیارت ایشان می شتابید!زائران حضرت رضا علیه السلام در پاسخگویی به این پرسشها و اعتراضها به دو گروه تقسیم می شوند: الف برخی از پاسخ گفتن باز می مانند و نمی دانند به این سوءالها و اعتراضها چگونه باید پاسخ داد.ب گروهی هم با بصیرت و آگاهی و معرفتی که نسبت به ساحت پاک امامان دارند، با گشاده رویی و شکیبایی و با دلایل قانع کننده، به این پرسشها پاسخ می دهند.آنچه از زائر شایسته حضرت رضا علیه السلام انتظار می رود، این است که بتواند در برابر منکران و مخالفان و ناآشنایان با مکتب اهل بیت علیهم السلام ، سخن و دلیلی داشته باشد و با سکوت خود، منکران را جسور و گستاخ نسازد.البته لازم به یادآوری است که هرگز انسان نمی تواند با خواندن یک یا چند کتاب مختصر، به مرتبه ای از دانش و معرفت برسد که هرگونه سوءال یا اشکالی را پاسخ دهد و به بحث و گفتگو با منکران بپردازد. روش صحیح این است که ناآشنایان با مکتب اهل بیت علیهم السلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده دینی که عمری را صرف فهم و مطالعه مباحث دینی کرده اند راهنمایی کنیم و خود از بحث با آنان بپرهیزیم، زیرا بحث و مناظره نیاز به تخصّص و اطلاعات کافی دارد.امّا اینکه توصیه می شود، زائر باید اهل مطالعه و معرفت و فهم دینی باشد به خاطر این است که در برابر برخی سوءالها، گرفتار سردرگمی و حیرت نشود و دست کم برای خودش حجّت و دلیل داشته باشد.
امام کیست؟
پاسخ این سوءال را از کلام امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می آوریم:«الامامُ کالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»
امام چونان خورشید نورافشانی است که با نور خود روشنگر جهان است.«وهی فی الافق بحیث لا تنالَها الاَیْدی والأبصار» در جایگاهی قرار دارد که دستها و چشمها بدان نایل نمی شود. «الامام الماء العذب علی الظَّمآء» امام، آب گوارایی است از پس تشنگی و عطش. این تعابیر بلند در باره امام، عبارتهایی شاعرانه، ادبی و مبالغه آمیز نیست، بلکه بازگوکننده جایگاه و منزلت واقعی امام است، و به همین دلیل امام رضا علیه السلام پس از این تعابیر بلند، به این سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ می دهد که: به راستی نورافشانی امام در چه زمینه ای است و امام برای کدام تشنگی، مانند آب گوارا است؟ «والدّال علی الهدی والمنجی مِنَ الرّدی»امام، رهنمای بشریّت به سوی هدایت و نجات دهنده آنان از پستی و فرومایگی است. «الامام الانیس الرفّیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق» امام برای انسانها، همدمی رفیق، و پدری مهربان و برادری همانند است. «والامّ البرّة بالولد الصغیر، ومفزع العباد فی الداهیة النَّآد» امام به امّت خویش مهر می ورزد، همانند مادری که به فرزند خردسال خود مهربان و نیکوکار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصیبتها و دشواریهای عظیم است. «الامامُ امینُ اللّه فِی خَلْقهِ و حُجَّتُه علی عبادهِ و خلیفَتُه فی بلادهِ والدّاعی الی اللّه ِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه ». امام، امین الهی در میان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خلیفه پروردگار در جامعه بشری است. امام مردم را به سوی خدا دعوت می کند و از حریم ارزشهای الهی و ساحت قدس خداوندی، پاسداری می کند. «الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العیُوب». امام از هر گناه، پاکیزه و از هر عیب و کاستی به دور است. «المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّین». امام دارای علم ویژه و حلم و بردباری است و وجود او مایه استواری دین است. «وعزّ المسلمین، و غیظ المنافقین، و بَوار الکافرین». امام مایه عزّت و سربلندی مسلمانان، و باعث ناخشنودی و نگرانی عمیق منافقان و عامل شکست و حقارت کافران است. «الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لایُدانیهِ اَحَدٌ ولا یُعادِلُه عالمٌ، ولا یُوجَد منه بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظیر».(4) امام، یگانه عصر خویش است، به طوری که هیچ کس در شرافت و فضیلت به پای او نرسد و در دانش به مرتبه او راه نیابد، همانندی برای او یافت نمی شود و مثل و نظیر ندارد. «لِلاِْمام علاماتٌ: یکونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْکَمُ النّاس، واَتْقَی الناس واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخی الناس.»(5) امام دارای نشانه هایی است: امام آگاه ترین، استوارترین، با تقواترین و بردبارترین مردم و از همه شجاع تر و عابدتر و با سخاوت تر است.
نگاهی دوباره
آنچه آوردیم، گوشه ای از فضایل و ویژگیهای امام بود، در حالی که از کمالات امامان علیهم السلام ، در روایات به شکل گسترده تری یاد شده است. در عین حال همین موارد که به صورت خلاصه یادآور شدیم، بسیار شگرف و عظیم است. این ویژگیها را در سه زمینه می توان خلاصه کرد: 1 منزلت امام نزد خدا؛ 2 ارتباط امام با مردم ؛ 3 شخصیّت معنوی و علمی امام.
منزلت امام نزد خدا
امین الهی در میان خلق . حجّت و دلیل خداوند بر مردم. خلیفه الهی در جامعه بشری. دعوت کننده مردم به سوی خدا. پاسدار حریم ارزشهای الهی. ارتباط امام با مردم راهنمای مردم به سوی هدایت. انیس مردم، چونان پدری دلسوز و مهربان. پناهگاه مردم در مشکلات و دشواریها. مایه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوایی کافران. شخصیت معنوی و علمی امام برتری نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضیلت. برکناری از هر گناه و کاستی. برخورداری از علم ویژه و دانش مخصوص. برازنده ترین به لحاظ شکیبایی، تقوا، شجاعت و سخاوت. عابدترین انسانها به درگاه خداوند. انتخاب امام به اختیار خدا یا مردم؟ با توجه به مشخصّات و ویژگیهایی که برای امام برشمردیم، تعیین امام و شناسایی و انتخاب امام نمی تواند به انتخاب مردم باشد، زیرا انسانها نمی توانند تشخیص دهند که چه کسی دارای برترین مقام علمی و معنوی است و مبرّا از هر گناه، چه آشکار و چه پنهان. مردم نمی توانند با اندیشه و تجربه های خود دریابند که چه کسی صلاحیّت خلافت الهی را دارد. تنها خداوند است که از دل همه انسانها با خبر است و می داند که شایسته ترینِ انسانها برای بردوش کشیدن بار امانت و خلافت الهی کیست. پاسخ به این سوءال را نیز از کلام امام علی بن موسی علیه السلام می آوریم، چه اینکه وقتی آن حضرت وارد مَرو شدند، در میان مردم بحث از امامت مطرح گردید و اختلاف نظریه ها به وضوح پیدا بود. شخصی به نام عبدالعزیز پیش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد! امام رضا علیه السلام لبخندی زد و فرمود: ای عبدالعزیز! این گروه گرفتار ناآگاهی هستند و با نظریه پردازیهای گوناگون، خود را گول زده اند! سپس امام درباره این نظریه که «امام را باید خود مردم انتخاب کنند» فرمود: «هل یعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَیَجُوز فیها اختیارُهم». آیا اینان اساساً اهمیّت و جایگاه امامت را در میان امّت اسلامی می دانند و ویژگیهای امام و رسالتی که بر دوش اوست تشخیص می دهند تا بتوانند براساس آن معیارها، کسی را برای امامت انتخاب کنند! «اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامکاناً واَمْنَعُ جانباً واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ یبلغها النّاس بعقولهم».(6) امامت، ارزشی والاتر، شأنی بزرگ تر، جایگاهی برتر، موقعیتی فراتر و ژرفایی فزون تر از آن دارد که مردم بتوانند با ملاکهای عقلی خویش، آن را اندازه گیرند و به آن برسند.
امامان علیهم السلام به این مقام چگونه رسیده اند؟
وقتی سخن از جایگاه و منزلت امامان به میان می آید، به طور طبیعی این سوءال به ذهن می رسد که: به راستی امامان علیهم السلام این مرتبه عالی و این شایستگی و صلاحیّت را چگونه و به چه دلیل یافته اند؟ قبل از پاسخ به این پرسش، یادآوری این نکته لازم است که این پرسش اختصاص به امامان ندارد، بلکه درباره همه انبیای بزرگ الهی مانند نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و محمدبن عبداللّه صلی الله علیه و آله نیز همین مطرح بوده است که چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را به آنها داده و از میان خلق، آنان را برگزیده است؟ بنا بر این، پاسخ به این سوءال تنها متوجّه شیعه نیست؛ بلکه همه مسلمانان که به رسالت و مقام نبی اکرم صلی الله علیه و آله اعتراف و ایمان دارند، حتّی یهودیان و مسیحیان که به رسالت حضرت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام معتقدند باید به این سوءال پاسخ گویند. و امّا پاسخ این است که چون خداوند دارای علم بی پایان و گسترده است، هنگامی که انسانها را آفرید، از همان آغاز می دانست که مطیع ترین، عابدترین، و پرهیزگارترین بندگان چه کسانی هستند و براساس علم برتر خود، آنان را برای رسالت و امامت برگزید، تا دیگر بندگان خود را به سوی نور و پاکی هدایت کند. «وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) یعنی؛ و قرار دادیم آنها را امامان و پیشوایانی که مردم را به امر ما هدایت کنند. بنا بر این بی شک، دلیل انتخاب شدن انبیا و امامان از سوی خداوند، لیاقت و شایستگی آنان بوده است. چنان که در طول زندگی این شایستگی را به اثبات رسانده اند، ابراهیم علیه السلام گام در آتش می گذارد و برای اطاعت از امر الهی به انجام سخت ترین آزمایش خداوند تن می دهد و تا مرحله ذبح فرزند عزیز خویش پیش می رود. موسی علیه السلام با قدرت فرعونی درگیر می شود و برای هدایت بنی اسرائیل سخت ترین مرحله ها را می گذراند و دشوارترین رنجها را تحمل می کند. عیسی علیه السلام برای اجرای رسالت خود، چندان مقاومت می ورزد که تا پای دار پیش می رود. پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در راه رسالتش بیش از همه انبیای الهی ستم می بیند و تا بدان پایه به هدایت مردم اهتمام می ورزد و برای آنان دل می سوزاند که خداوند در نص آیه کریمه قرآن به او دستور می دهد که تا این اندازه خود را در مشقّت مینداز.(8) علی بن ابی طالب علیه السلام در طول زندگی خود اثبات می کند که جز به خدا و دین و خلق نمی اندیشد و زندگی و مرگ خود را در راه حق و برای حق قرار می دهد. تا آنجا که یک ضربت او در جنگ با خشن ترین چهره کفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس معرفی می شود. خداوند که شایستگی و صلاحیت انبیا و امامان را از آغاز خلقت می داند، آنان را به عنوان معلمان و راهنمایان خلق بر می گزیند و به ایشان کرامت خاص و توفیق ویژه می بخشد و از آنان مسوءولیتهای بیشتری می خواهد.
راههای اثبات امامت امامان
جهان پر است از نداهای حق و باطل و ادعاهای الهی و شیطانی، زیرا همچنان که پیامبران الهی و امامانِ راستین، مردم را به سوی خود خوانده اند تا آنان را به سوی خدا هدایت کنند، هم زمان با ایشان و در عصر آنان نیز مدعیان دروغینی بوده اند که خود را پیشوا و راهنما معرّفی کرده و مردم را به پیروی از خویش فراخوانده اند و مایه گمراهی آنان شده اند. خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پیشوایانی که مردم را به امر الهی هدایت می کنند یاد کرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پیشوایانی که مردم را به سوی آتش فرا می خوانند نام برده است. «وجَعَلْناهم ائمةً یَدْعُونَ الی النّار».(10) براین اساس، هر کس که در جامعه بشری ادّعای امامت و پیشوایی را داشته باشد، نمی توان بدون دلایل و نشانه های لازم، ادّعای او را پذیرفت و از او پیروی کرد، بلکه باید مدّعی امامت و نبوت، دلایلی داشته باشد تا بتوانیم به او اعتماد کنیم. دلایلی که انبیا برای مردم آورده اند به چهار بخش قابل تقسیم است:
1 گواهی و تأیید آنان از سوی انبیای پیشین.
2 ارائه مطالب صحیح و منطقی و معقول همراه با دلایل قانع کننده و هماهنگ با فطرت و نیاز آدمی و نیز هماهنگ و همساز با معارف انبیای گذشته.
3 برخورداری آنان از اخلاقی ممتاز و رفتاری انسانی و متعالی.
4 ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ویژه ای که با خدای هستی دارند.
هرگاه این چهار نشانه در کنار هم قرار گیرد، این اطمینان برای ما حاصل می شود که مدّعی نبوت، به راستی مورد تأیید خداوند است و ما را به سوی خداوند متعال هدایت می کند.
اکنون باید دید که آیا امامان هم برای اثبات امامت خود نیاز به این دلایل دارند؟
پاسخ این است که «امامت» به عنوان پیشوایی خاص الهی و دینی با ویژگیهایی که در صفحات قبل یاد کردیم مقامی والاست و امام معصوم واجد همه ویژگیهای پیامبر بجز وحی قرآن و دارای تمامی اختیارات و مسوءولیتهای رسول خدا و برخوردار از علم لَدُنّی و در یک کلمه امام یعنی، خلیفه خدا و خلیفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله . با توجّه به این ویژگیهای امام و نیز با توجّه به اینکه تنها خداوند با علم برتر خود، شایستگی انسانها را می داند و براساس شایستگی، مقام امامت را به آنان عطا می کند؛ ناگزیر امامان و جانشینان خاص انبیا نیز باید مانند خود انبیا علیهم السلام از دلایل و شواهدی برخوردار باشند تا ما بتوانیم به آنان اعتماد داشته باشیم و از ایشان پیروی کنیم.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در این باره فرموده است:
«لمّا کانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم یکن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ علیه و یتمیّزه بها من غیره».(11) یعنی؛ چون امام کسی است که اطاعت کردن از او واجب است، ناگزیر باید بر امامت او دلیلی اقامه شود تا در پرتو آن دلیل بتوان امام را از غیر امام تشخیص داد.
دلایلی از قرآن و حدیث
در کتاب بحارالانوار حدود هشتاد آیه از قرآن آمده است که به شکلی به مسأله امامت مربوط می شود.(12) ولی به سبب آنکه آوردن همه آن آیات در این مختصر نمی گنجد به چند نمونه اکتفا می کنیم: امام رضا علیه السلام در یکی از مناظرات خود می فرماید:
1 «هم الذّین وَصَفَهم اللّه ُ فیِ کتابِهِ فقال: «انّما یُرید اللّه ُ لُیِذْهِبَ عنکم الرِّجْسَ اَهْلَ البیت ویُطَهِّرَکم تطهیراً»» یعنی؛ اهل بیت همان کسانی هستند که خداوند ایشان را در قرآن توصیف کرده و درباره آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده کرده است تا هرگونه گناه و آلودگی از شما اهل بیت به دور باشد و شما را به گونه ای خاص پاک و منزّه از گناه بدارد». سپس آن حضرت در پاسخ به این سوءال که این آیه درباره چه کسانی است و منظور از اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند؟ فرمود: «هم الذّین قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : انّی مُخَلَّف فیکم الثَّقَلین کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی، لَنْ یَفْتَرِقا حتّی یردا عَلَیَّ الحوض».(13) اهل بیت در این آیه همان کسانی هستند که رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از خود دو یادگار گرانبها میان شما می گذارم، کتاب الهی و عترتم که اهل بیت من هستند و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در روز قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.»
2 «یا ایّها الذّین امَنوا اطیعوا اللّه واطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم»(14). یعنی: «ای اهل ایمان، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و نیز آنان که صاحب فرمان هستند». در فهم این آیه اگر از معارف دین و روایات استفاده نکنیم، چه بسا گرفتار بد فهمی شویم، زیرا منظور از «اولی الامر» کسانی نیستند که تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان» بر مردم فرمان می رانند، زیرا بسیاری از فرمانروایان مانند فرعون براساس هوای نفس و قدرت طلبی و فزون خواهی فرمان می رانند و خداوند آنان را طاغوت نامیده است و از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگاری نداشته باشند. بنا براین، منظور از «اولی الامر» صاحب فرمان باید کسان خاصی باشند که امام رضا علیه السلام آنان را معرفی کرده و فرموده است: «یعنی الذّین اَوْرَثَهم الکتاب والحکمةَ وحُسِدُوا عَلَیهم بِقَوْلِهِ «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً... والملک ههنا الطاعة لهم». در این آیه «اولی الامر» همان کسانی هستند که وارث کتاب و حکمت اند و مورد حسادت قرار گرفته اند، چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «آیا مردمان به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به ایشان عطا کرده است، به آنان حسد می ورزند! با اینکه به آل ابراهیم ما کتاب و حکمت را عطا کرده ایم و نیز ملکی عظیم بخشیده ایم». سپس امام توضیح می دهد که «ملک عظیم» در این آیه به معنای فرمانروایی بر سرزمینها نیست، بلکه منظور فرمانروایی بر دلهاست که بر مردم واجب شده است از برگزیدگان الهی اطاعت کنند.
3 «قُل لا أسألکم علیه اَجْراً الاّ المودّة فی القُرْبی».(15) «بگو! من در برابر رسالتی که انجام داده ام، از شما مردم اجرو پاداشی نمی طلبم، مگر دوستی خویشاوندان و نزدیکانم را.» امام رضا علیه السلام در توضیح این آیه و دلالت آن بر منزلت اهل بیت علیهم السلام فرموده است: در قرآن نظیر این آیه درباره برخی انبیای دیگر مانند نوح علیه السلام ، هود علیه السلام ، صالح علیه السلام ، لوط علیه السلام و شعیب علیه السلام نیز آمده است با این تفاوت که فقط این جمله آمده است که «پاداش انبیا با خداست» ولی مسأله «دوستی ذی القربی» در مورد آنان مطرح نشده است.
خداوند درباره نوح می فرماید که او به مخاطبان خود گفت: «وما اسألکم علیه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْری الاّ علی ربِّ العالمین»(16)
یعنی ؛ «من هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم، زیرا پاداش من فقط با پروردگار جهانیان است.»
قرآن درباره حضرت هود فرموده است: «لا أسألکم علیه اجراً اِنْ اجری الاّ علی الذی فَطَرنی».(17) یعنی ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتی که انجام داده ام، مزدی نمی طلبم، زیرا پاداش من بر هیچ کس نیست، جز آن کس که مرا آفریده و وجودم را سرشته است. امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلی الله علیه و آله فرموده است که اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله ، دوستی خویشان نزدیک اوست.
سپس امام رضا علیه السلام می فرماید: «وَلَمْ یُفْرض اللّه مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لایرتدّون عن الدّین ابداً ولا یرجعونَ اِلی ضلالةٍ ابداً».(18) یعنی؛ خداوند دوستی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به این سبب واجب کرده است که می دانسته است اهل بیت پیامبر اسلام، هرگز از دین الهی روی برنمی تابند و هرگز به جانب گمراهی و کج روی کشیده نمی شوند. آن گاه امام رضا علیه السلام می فرماید: پس از نزول این آیه و قبل از اینکه آیه برای مردم خوانده شود رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان پیروان خود به حمد و ثنای الهی پرداخت و فرمود: ای مردم! خداوند تکلیفی را بر شما واجب کرده است، آیا این وظیفه را انجام خواهید داد؟ به این پرسش پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس پاسخی نداد! زیرا گمان می کردند که این تکلیف به پرداخت وجه مادّی مربوط است! روز دوم و روز سوم نیز همین مسأله تکرار شد و مخاطبان پیامبر سکوت کردند تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این تکلیف مربوط به پرداخت طلا و نقره و خوردنی ها و نوشیدنیها نیست! مردم پرسیدند: اگر درباره این امور نیست، پس درباره چیست؟ در این هنگام رسول خدا، آیه ای را که بر او نازل شده بود برای مردم بازخواند و فرمود اجر رسالت من، دوستی اهل بیت من است. مردم با شنیدن این آیه گفتند ما این فرمان الهی را می پذیریم و این واجب را به جای خواهیم آورد. در ادامه این حدیث، امام رضا علیه السلام می فرماید: «امّا بیشتر مردم به این تکلیف الهی عمل نکرده و به این پیمان وفا ننموده اند!»
وجوب محبّت اهل بیت علیهم السلام برای چیست؟
از دیدگاه شیعه امامیه، مطابق با تعالیم قرآنی و نیز روایات رسیده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، هیچ حکمی از احکام الهی بدون دلیل و مصلحت نیست. بنابر این اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله » را دوست بدارند، حتماً این بیان الهی، دارای دلیل و حکمت و مصلحت بوده است. اگر سوءال شود که آیا ممکن است همان گونه که انسانها فرزندان و خویشاوندان خود را به دلیل نسبتهای خانوادگی بر دیگران ترجیح می دهند و گاه در این راه حقوق و فضایل دیگران را نادیده می گیرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خویشاوندی «اهل بیت علیهم السلام » با پیامبرش، آنان را مورد توجّه ویژه قرار داده و محبّت ایشان را بر مردم واجب کرده باشد! پاسخ این است که نسبت دادن چنین مطلبی به خداوند، دور از ساحت قدس الهی است؛ زیرا خداوند با هیچ انسانی خویشاوندی ندارد. همه آدمیان، بندگان او هستند و لطف و رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و این انسانها هستند که در استفاده از رحمت الهی و عنایات او با یکدیگر تفاوت دارند. برخی شایستگی بیشتری از خود نشان می دهند و در میدان عبودیت بر دیگران سبقت می گیرند و برخی با سستی و کندی به طرف رحمت الهی حرکت می کنند.
خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اکرمکم عنداللّه اَتْقیکُمْ»(19). یعنی؛ «همانا با کرامت ترین و با فضیلت ترین شما انسانها نزد خداوند، آن کس است که با تقواتر باشد [و بیش از دیگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهی را رعایت کرده باشد]». دلیل اینکه خداوند نزدیکان و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را تا این اندازه مورد تکریم و عنایت قرار داده، تا آنجا که محبّت آنان را پاداش رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله تعیین کرده است؛ آن است که اهل بیت پیامبر از همه انسانها و از همه امّت پیامبر با تقواتر بوده و در میدان بندگی و عبادت و ادای حقوق و انجام وظایف الهی بر همگان پیشی گرفته اند. بهترین گواه بر اینکه در نظر خداوند، برتری و فضیلت آدمیان بر یکدیگر، منوط به فضایل و شرافتهای اخلاقی و دینی است و صِرف خویشاوندی و ارتباط نسبی، یک ارزش به حساب نمی آید، این است که خداوند فرزند نوح را با اینکه از نسل نوح بود، مورد عنایت قرار نداد و زمانی که نوح به درگاه خداوند دعا کرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاک شدن نجات یابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنی مِنْ اَهْلی واِنَّ وَعْدَکَ الْحَقّ»(20). یعنی؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب می آید [و تو وعده داده ای که اهل مرا نجات دهی] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال یا نوح اِنَّه لَیْسَ من اهلک».(21) یعنی؛ ای نوح [آن جوان کافر با اینکه فرزند تنی تو به حساب می آید، امّا] او از اهل تو نیست [و وعده الهی شامل او نمی شود]. از مجموع این مطالب نتیجه می گیریم که اگر خداوند بدون قید و شرط و بدون استثنا از موءمنان خواسته است تا «اهل بیت علیهم السلام » را دوست بدارند، معنایش این است که خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از کرامت ویژه ای برخوردارند و دلیل کرامت و برتری آنان در تقوا و خداشناسی و معنویت و شرافت علمی و عملی آنان است و خداوند وقتی از موءمنان خواسته است تا اهل بیت را دوست بدارند، معنایش این است که مقام و منزلت و عصمت آنان را تأیید و امضا کرده است.
محبّت، هموارترین راه درس آموزی
خداوند متعال برای هدایت انسانها، ابزار و امکانات معرفتی و فطری و راههای مختلفی را در اختیار آنان قرار داده است. پیامبران را مبعوث و کتاب آسمانی را بر آنان نازل کرده تا شریعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. یکی از هموارترین راهها برای درس آموزی از مکتب اولیای الهی، راه محبّت و دوستی است. اطاعت از قانون و پیروی از صالحان به دو صورت امکان پذیر است:
1 اطاعت از روی اجبار و پیروی ناخواسته و بدون رغبت.
2 اطاعت از روی انتخاب و پیروی با میل و اشتیاق.
مادر برای فرزندش وظایف مادری را انجام می دهد، امّا این وظایف که مشکلات فراوان نیز دارد، با عشق و محبّت آمیخته است و مادر از انجام وظایف مادری لذّت می برد، زیرا فرزندش را دوست دارد. بنابر این اگر انجام وظایف و پیروی از الگوهای دینی و الهی، همراه با محبّت و مودّت نسبت به آنان باشد، درس آموزی و پیروی از آنان نه تنها سخت و دشوار نمی نماید، بلکه لذّت بخش و بهجت آفرین نیز هست.
خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنین بیان فرموده است: «قل اِنْ کُنْتُمْ تُحبّونَ اللّه َ فاتّبعونی یُحْبِبْکُم اللّه ».(22) یعنی؛ «ای پیامبر بگو: اگر شما خدا را دوست دارید از من که پیامبر او هستم پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.» از این آیه استفاده می شود که در فرهنگ قرآنی اطاعت و پیروی از صالحان و مردان الهی، با دو محبّت همراه است. یک محبّت به عنوان مقدمّه و انگیزه و یک محبّت به عنوان دستاورد و نتیجه. پس می توان نتیجه گرفت که اگر خداوند محبّت و مودّت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با محبّت و دوستی، راه اطاعت از معلّمان الهی را بپیمایند و معرفت خدا و اطاعت از دستورات دین را با زمزمه محبّت فراگیرند و این به سود خود مردم است، چنان که قرآن به صراحت این نکته را بیان داشته است: «قُلْ ما سَألْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لکم اِنْ اَجْرِیَ الاّ علی اللّه ».(23) یعنی؛ [ای پیامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظیفه رسالت پاداشی خواستم، به خاطر منافع و نتایج ارزشمندی است که برای خود شما دارد وگرنه پاداش [حقیقی] من بر خداوند است. به راستی اگر کسی جویای حق باشد، درمی یابد که تا چه اندازه معارف امامیه، به روشنی و آسانی از قرآن فهمیده می شود؛ زیرا پیامبر در سراسر قرآن به فرمان الهی فقط یک پاداش از امّت خود درخواست کرده و آن هم «محبّت اهل بیت علیهم السلام » بوده است و سپس درباره همان یک درخواست هم می فرماید، هدف و منظور، سودرسانی به امّت بوده است. و این سود در فرهنگ قرآنی و نبوی عبارت است از هدایت یابی اهل ایمان به معرفت صحیح و اخلاق و معنویت و پاکی در گفتار و رفتار و اندیشه.
نتیجه
1 محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ریشه در متن آیات قرآن و فرمایشات رسول اکرم صلی الله علیه و آله دارد.
2 اظهار دوستی نسبت به اولیای الهی و انبیا و امامان علیهم السلام هر چند خود مورد خواست و فرمان الهی است، امّا از آنجا که فرمانهای الهی و امر و نهی او دارای حکمتها و مصلحتهای مختلفی برای تکامل بشر می باشد؛ می توان از فرهنگ قرآنی و نبوی استفاده کرد که یکی از نتایج مهمّ این دوستی، دریافت معارف صحیح درباره توحید، وحی، رسالت، قرآن، وظایف انسان، مسأله معاد و... از مکتب درسی و سیره و سنّت آنان است.
3 اساس توجّه مسلمانان به اهل بیت علیهم السلام رهنمود خود قرآن و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد، از این رو ابراز دوستی و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز به معنای شرک و کم توجّهی به ساحت قدس الهی نیست. همچنان که اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و «اولی الامر» به معنای شرک در اطاعت از خداوند نیست، زیرا خداوند خود دستور داده است:
«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول واولی الامر منکم». یعنی؛ اطاعت کنید از خدا واطاعت کنید از رسول خدا و اولی الامر از میان خودتان. لازم به یادآوری است که براساس دلیل معتبر عقلی و نقلی، تعبیر «اولی الامر» شامل فرمانروایان ناصالح و غیردینی و آلوده به گناه نمی شود، بلکه فقط فرمانروایان صالح، دین شناس و باتقوا را در بر می گیرد. کسانی که جز براساس دین الهی حکم نمی کنند و آنان امامان معصوم از اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله می باشند. و پس از آنان، کسانی که تأییدهای لازم را از نظر دینی دارا باشند.
4 دوستی و محبّت اهل بیت علیهم السلام زمانی در وجود یک مسلمان ریشه دارد و مودّتی راستین به حساب می آید که او به لوازم و شرایط دوستی پایبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودی خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان را جلب نماید. در انجام واجبات دینی و تکالیف الهی کوشش و در ترک گناهان همّت نماید و همواره آرزو داشته باشد که معارف قرآنی و مکارم اخلاقی اهل بیت علیهم السلام در جامعه بشری گسترش یافته و حاکمیّت یابد و حکومت مادّی و معنوی از آنِ خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شود. «اللّهم اِنّا نَرْغَبُ الیک فی دولةٍ کریمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِک والقادةِ اِلی سبیله وتَرْزُقُنا بِها کِرامَةَ الدّنیا والاخِرَة». خداوندا! از درگاه تو آرزومندیم تا شاهد دولت با کرامت حضرت مهدی علیه السلام باشیم. دولتی که در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت یابند. خداوندا! از تو می خواهیم که ما را در آن دولت کریم و حکومت جهانی در زمره کسانی قرار دهی که مردم را به طاعت و بندگی تو فرا می خوانند و به راه تو هدایت می کنند. خداوندا! در پرتو آن حکومت با عزّتِ دینی، کرامت دو جهان را به ما عنایت کن.
منابع و مآخذ
1 الاصول من الکافی، کلینی، محمد، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ه .
2 امالی، صدوق، محمد، ترجمه کمره ای، تهران، اسلامیه، 1404 ه .
3 تحف العقول عن آل الرسول، حرانی، حسن، تصحیح علی اکبر الغفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ه .
4 التطبیق بین السفینة والبحار، مصطفوی، جواد. مشهد، آستان قدس، 1403 ه .
5 عیون اخبارالرضا، صدوق، محمد، تصحیح مهدی لاجوردی، قم، طوس، 1363ش.
6 کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، محمد، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، قم، مدرسین، 1405ه.
7 مسند الامام الرضا علیه السلام ، عطاردی، عزیزاللّه ، تهران، مکتبة الصدوق، 1392 ه .
8 معانی الاخبار، صدوق، محمد، تصحیح علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1379 ه .
الامامُ کالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم
الامام الرضا علیه السلام ، کافی 1/200
امام چونان خورشیدِ نورافشانی است که با نور خود روشنگر جهان است
|
1 فاطر / 32.
2 فاطر / 33.
3 رک: عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 228.
4 مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، 96 تا 101 به نقل از کافی ج 1، ص 200 201؛ کمال الدین و تمام النعمه صدوق، ج 2، ص 675 باب 58؛ امالی، ص 674، باب 97؛ معانی الاخبار، ص 96؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 216.
5 مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 101.
6 مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 97.
7 انبیاء / 73 .
8 طه / 2 .
9 انبیاء / 73 .
10 قصص / 41 .
11 عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 102؛ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 111.
12 التطبیق بین السفینة والبحار، دکتر سیدجواد مصطفوی، ص 95.
13 مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 114.
14 نساء / 59.
15 شوری / 23.
16 شعراء / 109.
17 هود / 51 .
18 مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 117؛ تحف العقول، ص 431.
19 حجرات / 13.
20 هود / 45 .
21 هود / 46.
22 آل عمران / 31.
23 سبأ / 47.
behroozraha
جمعه 22/10/1391 - 18:43
اهل بیت
رستگاری
به معنای رهایی از هر آن چیزی است كه آرامش و آسایش آدمی را به مخاطره می
افكند و لذا می توان گفت كه رستگاری چیزی جز خوشبختی و سعادت ابدی نیست.
این اصطلاح ناظر به این معناست كه آدمی همواره در رنج و زیان است مگر آن كه
به علل و عواملی از این دام و زیان و خسران رهایی یابد. جست وجوی راهی
برای رهایی، دغدغه آدمی است. عقل و فطرت در این جست وجو به چیزهایی دست
یافت كه عامل رهایی و دست یابی به خوشبختی است و آن را در قالب هنجارها،
قانون ها، حقوق و اخلاق ساماندهی كرد. با این همه عقل ناتوان از آن است كه
حتی دنیایی سالم برای او ترسیم و آماده نماید، چه رسد كه وحشت ابدیت را از
آدمی بگیرد و او را به آرامش برساند. این جاست كه وحی به كمك عقل شتافت تا
راه هدایت را ترسیم نماید.
آموزه های اسلامی از هنگام هبوط آدمی تا هنگام قیامت كبرای انسانی، آموزه
های وحیانی رهایی بخش است كه در اشكال شرایع گوناگون در طول تاریخ حضور
بشریت ارایه شده است. در این آموزه ها، سنت ها و قوانین كلی در كنار سیره
ها و روش های عینی در الگوها ارایه شده است تا هر كسی به مقتضای شرایط و
ظرفیت، بتواند توشه برگیرد و راه خویش را برای ابدیت و رستگاری هموار سازد.
الگوهای عینی و اسوه های كامل، كسانی هستند كه در اوج معرفت و بصیرت هستند
و همه هستی را چنان كه هست به عنوان حقیقت می بینند و مسیر متاله و خدایی
شدن را به عنوان نهایت و غایت سیر وجودی انسان، می شناسند و این راه را
رفته و بلد راه دیگران شده اند. یكی از این متالهان، حضرت علی بن موسی
الرضا(ع) است كه سنت و سیره اش، مقتدای سیر انسانی به سوی خدایی شدن است.
نویسنده در این مطلب با نگاهی به سنت و سیره آن حضرت(ع) بر آن است تا
دیدگاه آن حضرت(ع) را درباره رستگاری تحلیل و تبیین نماید. با هم این مطلب
را از نظر می گذرانیم.
رستگاری در ایمان توحیدی و عمل صالح
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) فرزند قرآن و عصاره همه پیامبران و كتب آسمانی
است. ایشان همانند دیگر امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه های كامل و نیك الهی
از سوی خداوند معرفی شده اند تا هر كسی كه رستگاری را می جوید، با پیروی
از زندگی ایشان خود را به كمال مطلق یعنی وصال و لقای الهی برساند.
از آن جایی كه روحیات انسان ها و ظرفیت ها و توش و توان آنان در شناخت
مراتب و سطوح حق و نیز حركت به سوی شدن های كمالی و تحقق و تخلق به اخلاق و
صفات خدایی، متفاوت است، هر یك از آنها به عنوان فرزندان قرآن، نوعی از
انواع كمالی سبك زندگی را به نمایش گذاشته اند. از این رو، همان گونه كه
حقیقت همه هستی همانند آب یكی است، ولی حیات متنوعی را پدید می آورد تا هر
كسی از میوه وجود هر آن چه به كامش شیرین و گوارا می آید برگیرد.
شجره طیبه پیامبر(ص) دارای شاخه های دوازده گانه ای است كه هر كس می تواند
به شاخه ای بیاویزد و از میوه های متنوع این شاخه های الهی بهره برد.
خداوند با توجه به تفاوت و اختلاف مزاج و روحیه و شرایط درونی و بیرونی
هركسی، میوه ای از این درخت طوبی قرار داده است. این گونه است كه حجت بر
همگان تمام شد و كسی نیست كه بگوید میوه ای از حقیقت نیافتم كه به كام من
شیرین و گوارا باشد.
امام رضا(ع) میوه ای از شجره طیب و درخت طوبی حقیقت الهی و كمال ناب
خداوندی است. سبك زندگی ایشان، سبكی كامل است و می تواند الگو و سرمشق
كسانی باشد كه بخواهند در موقعیت ها و شرایط ایشان به رستگاری برسند.
البته چنان كه گفته شد، همه اینان از اشكال مختلف یك حقیقت هستند. از این
رو، آموزه ها و سبك زندگی آنان، در دو چیز یعنی ایمان توحیدی و عمل صالح
خلاصه می شود. هر یك باتوجه به شرایط فهم مخاطب و مقتضیات عصر و زمان و توش
و توان مردمان، جلوه ای از این حقیقت را به نمایش گذاشته اند. بنابراین،
همه آنان یك سخن را در دستگاه های مختلف ساز می كنند تا هر گوشی آن چه را
خوش دارد بشنود و این گونه حجت بر همگان تمام شود و كسی نگوید كه شرایط و
توش و توان من ازنظر فهم و عمل با فلان سرمشق و اسوه الهی تفاوت داشته است؛
چراكه خداوند برای هر كسی باتوجه به شرایط و توش و توانشان الگو و اسوه ای
كامل معرفی كرده تا بتواند در شرایطی متفاوت عمل نماید.
به هرحال، همه ایشان به ایمان و عمل صالح به عنوان محور اصلی همه آموزه های
عقلانی و وحیانی دعوت می كردند و به اشكال گوناگون این معنا را در سنت و
سیره خویش بر زبان می راندند و به نمایش می گذاشتند. اگر بخواهیم عصاره سبك
زندگی ایشان را بیان كنیم می بایست آن را در ایمان توحید و عمل صالح خلاصه
نماییم.
اركان ایمان
امام رضا(ع) زندگی خویش را بر این دو محور بنیاد نهاد و ایمان را در چهار
ركن اصلی آن به نمایش گذاشت. با نگاهی به سیره آن حضرت(ع) در مواجهات
گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مانند آن می توان دریافت كه آن امام
مظهر اكمل و اتم ایمان به خداوند بود. اركان ایمان را در سراسر زندگی خویش
چنان كه خود تبیین كرده بود، به نمایش گذاشت. ازنظر آن حضرت(ع) اركان
ایمان، چهار چیز است كه عبارت از: توكل بر خدا؛ رضا به قضای خدا؛ تسلیم به
امر خدا و واگذاشتن كار به خداست: الایمان اربعه اركان: التوكل علی الله و
الرضا بقضاءالله، و التسلیم لامر الله و التفویض الی الله. (تحف العقول،
ص445).
ایمانی كه آن حضرت(ع) اركان آن را در چهار امر می داند، ایمانی برگرفته از
شناخت كامل است. به این معنا كه ایمانی دارای ریشه استوار و محكم در یقین
است كه خاستگاه آن نیز معرفت حضوری و بصیرت شهودی است. حضرت برای این كه
مردم با حقیقت ایمان آشنا شوند به خاستگاه و پایه های آن ایمان نیز اشاره
می كند و می فرماید: ان الایمان افضل من الاسلام بدرجه، و التقوی افضل من
الایمان بدرجه، و لم یعط بنوا آدم افضل من الیقین؛ ایمان یك درجه بالاتر از
اسلام است و تقوا یك درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزی بالاتر
از یقین داده نشده است. (تحف العقول، ص445).
ازنظر آن حضرت(ع) اسلام به معنای تسلیم در برابر خداست، ولی هنوز شخص در
تسلیم خود به كمال نرسیده است؛ چرا كه تسلیم كامل و مطلق به اسبابی چون
یقین و تقوا نیازمند است تا در همه وجود شخص نفوذ كند. اگر یقین و تقوا در
شخص باشد، ایمان به دست می آید. البته ایمان نیز دارای درجاتی است كه تنها
ایمان كامل و حقیقی همان ایمانی است كه همراه با تقوا در عمل و یقین در
اندیشه باشد. از این رو ایشان تقوا را بالاتر از ایمان می شمارد و یقین را
فراتر از آن قرار می دهد؛ چراكه ایمان واقعی می بایست در تقوای عملی متجلی
شود و تقوای عملی نیز زمانی تحقق كامل می یابد كه از یقین برخاسته از بصیرت
و معرفت حضوری و شهودی باشد.
ارزش یقین كه همان بصیرت و معرفت شهودی است، از آن روست كه انسانی كه معرفت
و یقینی چنین ندارد، در تقوای خویش نیز كامل نیست و رفتارهایش مبتنی بر
تقوای كامل و به تعبیر قرآنی، حق تقاته (آل عمران، آیه 102) نمی باشد.
به هرحال، تسلیم انسان باید در ایمان وی به تجلی نشیند و ایمانش در تقوای
عملی اش مظهریت یابد و این تقوایش می بایست ریشه در معرفت شهودی و یقین
قطعی حق الیقینی داشته باشد.
در روایات ایمان واقعی به محبت و دوستی تعریف شده است و امام باقر(ع) می
فرماید: هل الایمان الا الحب؛ ایمان چیزی جز دوستی و محبت نیست. براین اساس
برخی گمان كرده اند كه محبت، تنها رستگاری انسان را تضمین می كند و از
تقوای الهی و عمل صالح باز می دارد. این درحالی است كه حقیقت محبت را می
بایست در اطاعت جست؛ از این رو ولایت در آموزه های اسلامی به تعبیر اهل بیت
عصمت و طهارت(ع) چیزی جز اطاعت از ولی امر(ع) نمی باشد.
امام رضا(ع) برای دفع توهم كفایت محبت از عمل صالح و تقوا می فرماید:
لاتدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فی العباده اتكالا علی حب آل محمد(ص) و لا
تدعوا حب آل محمد(ص) لامرهم اتكالا علی العباده فانه لایقبل احدهما دون
الاخر؛ مبادا اعمال نیك را به اتكای دوستی آل محمد(ص) رها كنید، مبادا
دوستی آل محمد(ص) را به اتكای اعمال صالح از دست بدهید؛ زیرا هیچ كدام از
این دو، به تنهایی پذیرفته نمی شود. (بحارالانوار، ج 78، ص 348).
ویژگی فكری و عملی مومن
برای این كه تصویری درست و تبیین روشن از حقیقت ایمان از دیدگاه امام
رضا(ع) داشته باشیم و سبك زندگی او را بشناسیم و براساس آن سبك زندگی خویش
را سامان دهیم، می بایست نگاهی كوتاه وگذرا به برخی از ویژگی های فكری و
عملی مومن از دیدگاه آن حضرت(ع) داشته باشیم؛ چرا كه ایمان واقعی در بینش و
نگرش شخص ظهور می یابد.
نشانه انسانیت، عقل اوست؛ زیرا هركسی عقل داشت دین و حیا خواهد داشت و
انسانی كه با دین و حیاست بهترین سبك زندگی را در دنیا خواهد داشت و
رستگاری ابدی را برای خود رقم خواهد زد.
بنابراین عقل، مهم ترین و بزرگ ترین سرمایه بشری است و آن چه روح انسانی را
از روح دیگر موجودات جدا می سازد، همین عقل انسانی است كه همه اسمای الهی
را در خود سرشته دارد.
امام رضا(ع) در بیان ارزش و اهمیت عقل می فرماید: صدیق كل امرء عقله و عدوه
جهله؛ دوست هركس عقل او و دشمنش جهل اوست. (تحف العقول، ص 443). بنابراین،
كسی كه عقل دارد، همه چیز دارد و كسی كه عقل ندارد و جهل را در خانه اش
مهمان كرده، چیزی از انسانیت نخواهد داشت و بهره ای از زندگی نخواهد برد.
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) برای عاقل، نشانه های دهگانه ای بیان می كند كه
می توان از آن جایگاه و ارزش عقل را نیز به دست آورد. آن حضرت(ع) می
فرماید: لا یتم عقل امرء مسلم حتی تكون فیه عشر خصال: الخیر منه مامول و
الشر منه مامون. یستكثر قلیل الخیر من غیره، و یستقل كثیر الخیر من نفسه.
لایسام من طلب الحوائج الیه، ولا یمل من طلب العلم طول دهره. الفقر فی الله
احب الیه من الغنی و الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه. و الخمول
اشهی الیه من الشهره. ثم قال(ع) العاشره و ما العاشره؟ قیل له: ما هی؟
قال(ع): لایری احدا الا قال: هو خیر منی و اتقی؛ عقل شخص مسلمان تمام نیست،
مگر این كه ده خصلت را دارا باشد:
1- از او امید خیر باشد.
2- از بدی او در امان باشند.
3- خیر اندك دیگری را بسیار شمارد.
4- خیر بسیار خود را اندك شمارد.
5- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
6-در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
7- فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.
8- خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد.
9- گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.
10- سپس فرمود: دهمی چیست دهمی؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدی را ننگرد
جز این كه بگوید او از من بهتر و پرهیزكارتر است. (تحف العقول، .443)
آنچه در این روایت بیان شده، عقل در برابر جهل است، یعنی عقلی كه انسان به
وسیله آن خدا را می شناسد و با آن خصلت های خدایی خویش را بروز و ظهور می
دهد و خدایی و متاله می شود و در بهشت رضوان قرار می گیرد. این همان عقلی
است كه ارزش بسیار مهمی دارد و باید به آن توجه كرد. این همان عقلی است كه
خداوند در انسان به ودیعت نهاده و از انسان خواسته تا آن را به كار گیرد و
رستگار شود. این همان عقلی است كه یقین و بصیرت و معرفت شهودی را برای آدمی
به ارمغان می آورد.
عقل این چنینی آدمی را در زندگی خویش اهل تقوا و عمل صالح می سازد و او را
به مسیر درست شدن هدایت كرده و دستگیر اوست. این عقل نه تنها عقل خشك و بی
احساس نیست، بلكه برخلاف عقل فلسفی، عقل عشق و محبت است؛ چرا كه عقلی است
كه ایمان و حیا بخشی از آن است و معلوم است كه ایمان هرگز تنها شناخت صرف و
آگاهی و دانش خشك نیست، بلكه معرفتی برخاسته از عشق و احساس است و عواطف
در آن نقش كلیدی دارد. از این رو عقلی كه امام رضا(ع) همانند دیگر معصومان
(ع) مورد تاكید و توجه قرار می دهند،عقلی است كه نیمی از آن به احساس و
عواطف انسانی بازمی گردد. آن حضرت(ع) در بیان عقل حقیقی می فرماید: التودد
الی الناس نصف العقل؛ دوستی با مردم، نیمی از عقل است. (تحف العقول، ص.443)
اگر از نظر امام(ع) مودت و دوستی با مردمان نیمی از عقل است، بدان معناست
كه عقلی كه مراد و منظور اوست عقلی است كه نیمی از آن احساس و عواطف است و
نیمی دیگر شناخت و معرفت می باشد. این گونه است كه عقل مؤمن همواره با عشق و
احساس هماهنگ و سازگار است و این گونه نیست تضاد و تقابلی میان عقل و عشق
باشد.
به سخن دیگر، در تفسیر امام رضا(ع) عقل و عشق از هم جدایی ندارند، چرا كه
از اركان عقل، عشق است و بی احساس و عواطف و مودت و محبت، اصولا عقل ناقص
خواهدبود. چنین عقلی نه تنها با دل ارتباط دارد، بلكه بخشی ازمولفه و عنصر
تحقق بخش آن، دل و احساس و عواطف است. و لذا عقل و عشق در فرهنگ اسلامی
جدایی ناپذیر است و در كربلا و عاشورا می توان به سادگی عقل و عشق را جمع
دید.
به هر حال، عقلی كه امام از آن سخن می گوید دارای چنین ویژگی های كمالی و
كاركردی است. حضرت در جایی دیگر درباره این نعمت خداوندی، آن را به عطیه
الهی تفسیر كرده و می فرماید: العقل حباء من الله، و الادب كلفه فمن تكلف
الادب قدر علیه، و من تكلف العقل لم یزدد بذلك الا جهلا؛ عقل، عطیه و بخششی
است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمل یك مشقت است و هر كس با زحمت، ادب را
نگهدارد، قادر بر آن می شود، اما هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد
جز بر جهل او افزوده نمی شود. (بحارالانوار، ج78، ص342).
سیره و سبك زندگی در نگاه امام رضا(ع)
انسان عاقل و مومن كه عقل و عشق را جمع كرده، محبت به دیگران را سرلوحه
زندگی خویش قرار می دهد. مومن سنت هایی را دارد كه آن را به عنوان هنجارهای
زندگی اش می شناسد و بدان پای بند است. این سنت در زندگی خصوصی و عمومی اش
متجلی می شود.
امام رضا(ع) در عبارتی كوتاه به سه ویژگی برجسته مومن اشاره می كند كه اگر
این سه ویژگی در شخصی وجود نداشته باشد، نمی تواند مدعی ایمان باشد. آن
حضرت(ع) می فرماید: لایكون المومن مومنا حتی تكون فیه ثلاث خصال: 1-سنه من
ربه؛ 2-وسنه من نبیه؛ 3-و سنه من ولیه. فاما السنه من ربه فكتمان سره. و
اما السنه من نبیه فمداراه الناس. و اما السنه من ولیه فالصبر فی الباساء و
الضراء؛ مومن، مومن واقعی نیست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد: سنتی از
پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش.
اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، اما سنت پیغمبرش، مدارا و نرم
رفتاری با مردم است، اما سنت امامش صبر كردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی
است. (اصول كافی، ج3، ص 339 و تحف العقول، ص442).
این كه آن حضرت(ع) بر رازداری تاكید می كند، از آن روست كه انسان نمی تواند
هرآن چه را از علم دانست یا از معرفت دید یا از مردم شنید بر زبان آورد.
از این رو حضرت(ع) می فرماید: علیكم فی اموركم بالكتمان فی امور الدین و
الدنیا فانه روی ان الاذاعه كفر و روی المذیع و القاتل شریكان و روی ما
تكتمه من عدوك فلا یقف علیه ولیك؛ بر شما باد به رازپوشی در كارهاتان در
امور دین و دنیا. روایت شده كه افشاگری كفر است و روایت شده كسی كه افشای
اسرار می كند با قاتل شریك است و روایت شده كه هرچه از دشمن پنهان می داری،
دوست تو هم بر آن آگاهی نیابد. (بحارالانوار، ج78، ص 347)
خاموشی و سكوت گاهی تنها راه نجات بشر است. چرا كه گاهی سخن گفتن عین
گمراهی و رنج است. مومن، انسانی دارای فهم و فقه است و می داند چگونه در
زندگی عمل كند كه خود و دیگران را به رنج و زحمت نیفكند. امام رضا(ع) در
این باره می فرماید: ان من علامات الفقه: الحلم و العلم، و الصمت باب من
ابواب الحكمه ان الصمت یكسب المحبه، انه دلیل علی كل خیر؛ از نشانه های فقه
و فهم دین، حلم و علم است و خاموشی دری از درهای حكمت است. خاموشی و سكوت،
دوستی آور و راهنمای هر كار خیری است. (اصول كافی، ج4، ص445). گاه نیاز
است كه نسبت به چیزی سكوت كرد و هر رازی را بر زبان نراند و با صمت و تفكر
می توان بهترین كار را انجام داد. چنین سكوتی گاه لازم و بلكه واجب است،
چرا كه نجات دین و دنیا بر آن است. امام(ع) در این باره می فرماید: یاتی
علی الناس زمان تكون العافیه فیه عشره اجزاء: تسعه منها فی اعتزال الناس و
واحد فی الصمت؛ زمانی بر مردم خواهد آمد كه در آن عافیت ده جزء است كه نه
جزء آن در كناره گیری از مردم و یك جزء آن در خاموشی است. (تحف العقول،
ص446).
اما عمل صالح را می بایست در امور بسیاری دید كه خدمت به خلق از مهم ترین
جلوه هایش می باشد. از این رو در آموزه های اسلامی بر این تاكید بسیار شده و
امام رضا(ع) در عبارت های گوناگون بر آن تاكید می كند.
آن حضرت(ع) می فرماید: لیس شیء من الاعمال عندالله عزوجل بعد الفرائض افضل
من ادخال السرور علی المومن؛ بعد از انجام واجبات، كاری بهتر از ایجاد
خوشحالی برای مومن، نزد خداوند بزرگ نیست. (بحارالانوار، ج78، ص347).
یا این كه: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه یوم القیمه؛ هر كس اندوه و
مشكلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف
سازد. (اصول كافی، ج3، ص268)
همچنین در جایی دیگر می فرماید: سئل علیه السلام عن خیار العباد؟ فقال(ع)؛
الذین اذا احسنوا استبشروا، و اذا اساووا استغفروا و اذا اعطوا شكروا، و
اذا ابتلوا صبروا، و اذا غضبوا عفوا؛ از امام رضا(ع) درباره بهترین بندگان
سوال شد. فرمود: آنان كه هرگاه نیكی كنند خوشحال شوند و هرگاه بدی كنند
آمرزش خواهند و هرگاه عطا شوند شكرگزارند و هرگاه بلا بینند صبر كنند و
هرگاه خشم كنند درگذرند. (تحف العقول، ص 445).
از آن حضرت(ع) است كه فرمود: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و لا تحاشموا؛ به
دیدن یكدیگر روید تا یكدیگر را دوست داشته باشید و دست یكدیگر را بفشارید و
به هم خشم نگیرید. (بحارالانوار، ج 78، ص347).
به نقل از روزنامه کیهان شماره 19855
behroozraha
جمعه 22/10/1391 - 18:31
اهل بیت
امام علی بن موسی رضا(ع) در زمانی می زیست که مکاتب و
گروه های کلامی و فلسفی رشد بسیاری یافته بود. مأموران عباسی در ایجاد چنین
فضایی نقش بسیاری داشت؛ چرا که این مکاتب مردم را سرگرم می کرد و مردم را
از سیاست و سیاست ورزی دور می ساخت و امکان نفس کشیدن طاغوتها را فراهم می
آورد. همانطوری که در زمان امامان باقر و صادق (علیهما السلام) مکاتب فقهی
رشد بسیاری یافته و ده ها بلکه صدها مذهب فقهی درجهان اسلام پدیدار شده
بود، درعصر امام رضا(ع) نیز مکاتب فلسفی و کلامی پرسش ها و شبهات زیادی را
در اذهان مردم ایجاد می کرد، امام (ع) وظیفه و تکلیف خود می دانست تا
راهنمای مردمان شود.
نویسنده در این مطلب با اشاره به فضای موجود در عصر
امام رضا(ع) بر آن است تا گوشه ای از معارف اهل بیت(ع) را در خصوص جایگاه
عقل و وحی و خردورزی براساس سخنان امام تبیین کند.
درگیری های کلامی و فلسفی درعصر امام رضا(ع)
از زمانی که انحراف در سقیفه بنی ساعده شکل گرفت و مسیر
مدیریت جامعه اسلامی از نظام خلافت ولایی انتصابی به خلافت انتخابی اصحاب
حل و عقد و سپس انتصاب یک نفره و شش نفره و در نهایت خلافت سلطنتی تبدیل
شد، اولیای الهی از مدیریت جامعه کنار گذاشته شدند. از این رو به سبب فقدان
ارتباط مستقیم میان جامعه اسلامی با مدیریت الهی، مشکلات فکری و رفتاری
بسیاری پدید آمد.
از آنجایی که امت اسلام در این دوره قایل به پایان
ارتباط آسمان و زمین شدند، اعتقاد به تفویض در میان ایشان تقویت شد و خود
مدیریت جامعه را به دست گرفتند و خواستند تا براساس اجتهادات خود عمل کرده و
جامعه را مدیریت کنند. لذا شکل جدیدی از مدیریت درامت شکل گرفت که روز به
روز از نصوص الهی دور شدند؛ چرا که توانایی درک و فهم نصوص برای تطبیق و یا
استنباط را نداشتند و در میان ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، عام و خاص، مجمل
و مبین در نصوص سرگردان شدند و نتوانستند حکم واقعی را دریابند.
نتیجه چنین سلوک سیاسی- اجتماعی در امت آن شد که در
عقاید و احکام گرفتار تشتت آراء شوند و در بسیاری از حوادث و موضوعات جدید
نتوانند به یک رأی برسند و انسجام رویه و هدف را حفظ کنند. پرسش های جدید
که پس از ارتباط با جوامع دیگر پدید آمده بود، پاسخ هایی را می طلبید که
نخبگان نمی توانستند براساس آیات پاسخی بدان دهند.
ازسوی دیگر، هرکسی برای منافع مادی خود دست به جعل و
وضع حدیث می زد و آن را به پیامبر(ص) نسبت می داد. از این رو، برخی برای
مقابله و یا محدودسازی اهل بیت(ع) اقدام به حذف حدیث از دایره منابع و
مراجع اسلامی کردند و به قرآن بسنده نمودند. محدودیت در نقل حدیث و بهره
برداری از آن در پاسخ گویی به پرسش ها موجب شد تا با فقر شدید علمی مواجه
شوند؛ چرا که قرآن قطعی الصدور است ولی چنانکه قرآن خود گویاست؛ بسیاری از
مسائل در قرآن به گونه ای است که نمی توان به سادگی جز از راه تدبر (نساء،
آیه ۸۲) و با بهره گیری از راسخون (آل عمران، آیه ۷) و اهل ذکر (نحل، آیه
۴۳، انبیاء، آیه ۷) به حقیقت آن رسید؛ چرا که گاه نیازمند فهم عام و خاص و
مطلق و مقید و یا امور دیگری است که آن را ازحالت دلالت قطعی خارج می کند.
پس، از نظر دلالت، بسیاری از آیات ظنی الدلاله است و نمی توان از آن به
عنوان دلیل و حجت قطعی استفاده کرد.
اهل بیت(ع) که مفسران قرآن بودند دراین دوره کنار
گذاشته شده و اصولاً به سبب مقاصد سیاسی نادیده گرفته شده بودند. پس جامعه
در فقر کامل به سرمی برد و می بایست از راه های دیگر به حوادث جدید و پرسش
های نوشونده پاسخ دهد. اینگونه است که نخست هرج و مرج فقهی پدیدار شد؛ چرا
که جامعه نیازمند قوانین جدیدی بود، به سبک ارتباط با جوامع دیگر تحمیل می
شد. هرج و مرج درقانون و فقه موجب شد تا تشکیک های جدی نسبت به اصول پدیدار
شود؛ زیرا جامعه اسلامی دراین فضا نمی توانست از خود یک وحدتی را به نمایش
بگذارد که برآیند امت است. پس توده ها در باورها و عقاید خویش گرفتار نوعی
تردید شدند. پاسخگویی به این پرسش های عقیدتی بویژه پس از نهضت ترجمه در
دوران عباسی و ورود متون فلسفی و عرفانی از ایران و یونان و روم، خود موجب
تشتت بیشتر شد و در هر حوزه ای چندین مکتب برای پاسخگویی به وجود آمد. اما
پاسخ ها بیشتر از آنکه وضعیت را بهتر و روشن سازد بیشتر بر تاریکی و تیرگی
فضا می افزود.
درچنین فضایی امام رضا (ع) به حکم تکلیف و وظیفه الهی
واردمی شود و برآن است تا امت اسلام را از وضعیت هرج و مرج فکری و عملی
رهایی بخشد.
گزارش های تاریخی و روایی بسیار درباره جلسات گفت
وگوهای علمی و فلسفی و کلامی از آن حضرت (ع) با رهبران و مدعیان فلسفه و
عرفان و کلام است که خود بیانگر فضای تشتت موجود در آن عصر بود. این درگیری
ها همواره درحوزه خصومت کلامی و در مدارس و مراکز علمی محدود نمی شد، بلکه
به درگیری های فیزیکی و حذف یکدیگر نیز می انجامید. درگیری های میان
پیروان مذاهب فقهی و کلامی که خون بی گناهان بسیاری از ریخته است در کتب
تاریخی گزارش شده است. به عنوان نمونه درشهر ری درگیری میان پیروان مذاهب
حنفی و شافعی مدت ها ادامه داشت و این شهر را از رونق تمدنی و شکوفایی
اقتصادی انداخته بود.
در بغداد وکوفه و مدینه و بصره هراز گاهی جنگ های سختی
میان پیروان مذاهب پدید می آمد. محلات بغداد و بسیاری از شهرها برپایه دسته
بندی های مذاهب بود و تجاوز و آتش زدن خانه و ثروت دشمنان مذهبی امری عادی
بود.
عقل و وحی از نگاه مفسران واقعی قرآن
اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هرچند که در ظاهر کنار گذاشته
شده بودند، ولی آنان به حکم وظیفه الهی اقدامات بسیاری را برای بازگشت امت
به مسیر درست و راست انجام می دادند. از همان روزهای نخست انحراف، امیر
مومنان علی (ع) به تالیف سنت و تفسیر علمی قرآن همت گذاشت و شاگردانی را
تربیت کرد. امام حسن و امام حسین(ع) نیز فعالیت هایی برای اصلاح امت انجام
دادند و جان خویش را برای اصلاح گری گذاشتند و به شهادت رسیدند. امامان
دیگر نیز به تعلیم اصول و بیان قواعدی پرداختند که می توانست امت را در
مسیر درست فهم و درک قرآن قرار دهد و قدرت استنباط و اجتهاد را درایشان
پـدیدار سازد.
بدین ترتیب امامان (ع) بنیانگذاران بسیاری از علوم از
نحو، صرف، اصول فقه، اصول تفسیر، درایه الحدیث و مانند آن بودند. شاگردان
مکتب اهل بیت(ع) درآن دوره های هرج و مرج کلامی و فقهی، بر آن شدند تا به
آن عده که پیرو مکتب اهل بیت(ع) نبودند، از علومی بیاموزند تا فضای وحدت
فراهم آید و تشتت کاهش یابد. اگر تلاش های امامان(ع) و پیروان و شاگردان
ایشان نبود شاید چیزی از اسلام باقی نمی ماند؛ چرا که در علم تفسیر و فقه و
مانند آن، کسانی برجسته شدند که مستقیم یا غیرمستقیم از مکتب اهل بیت(ع)
درس آموخته اند. از ابن عباس در تفسیر گرفته تا امامان چهارگانه فقهی اهل
سنت تا رهبران کلامی اهل سنت از دو مکتب اشاعره و معتزله همگی شاگردان مکتب
اهل بیت(ع) هستند؛ هر چند که اینان هرگز به تمام و کمال اقرار به حقانیت
اهل بیت(ع) نکردند ولی بارها خود را مدیون شاگردی ایشان دانسته اند و علوم
خود را برگرفته از دانش آنان گفته اند.
مکتب اهل بیت(ع) غیر از ویژگی های خاص خود در حوزه نظام
سیاسی که بر مدار ولایت انتصابی از سوی خداوند است، از ویژگی های دیگری
نیز برخوردار است که همان جمع میان عقل و نقل، عقل و وحی و نیز دنیا و آخرت
است. سبکی که ایشان از نظر فکری و علمی برای زندگی در دنیا ارایه می دهند،
سبکی است که در میانه افراط و تفریط قرار دارد. از این رو در هیچ امری از
دایره میانه و وسط خارج نمی شود. این در حالی است که دیگران بلکه حتی
شاگردانی که اعتقاد به امامت ایشان نداشتند، راه افراط و تفریط را در پیش
گرفتند و گاه عقل گرایی را تا حد تفویض از سوی خدا و گاه تعبدگرایی را تا
حد جبرگرایی پیش بردند و نتوانستند پاسخ های کاملی برای همه پرسش های امت
فراهم آورند، هر چند که در چارچوب آموزه های اهل بیت(ع) بحران هایی را از
سرگذراندند.
مکتب اهل بیت(ع) در همه امور از بینش ها و باورها گرفته
تا مسایل اخلاقی و تا موضوعات فقهی و حقوقی، بر مدار عقل و وحی است. از
این رو اهل بیت(ع) همواره بر عقل و وحی تاکید داشتند و هرگونه انحراف از آن
را به معنای دور شدن از حقیقت تلقی و معرفی می کردند.
عقل، منبع نخست ایمانی
عقل نه تنها یکی از منابع استنباط در اصول فقه شیعی
است؛ بلکه شرط اصلی در ایمان است. اصولا از نظر مکتب اهل بیت(ع) ایمان جز
از طریق عقل دست یافتنی نیست. شرافت انسان به عقل اوست و این عقل است که
حکم به دینداری و اخلاق می کند و فقدان عقل در هر کسی به معنای فقدان دین و
اخلاق است. (اصول کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل)
امام رضا(ع) عقل را بخششی از خداوند به خلق می داند.
این نعمت دست یافتنی نیست، بلکه عنایت و فضلی از خداوند است. امام در این
باره می فرماید: عقل، عطیه و بخششی است از جانب خدا و ادب داشتن، تحمل یک
مشقت است و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن می شود، اما هر که به
زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز برجهل او افزوده نمی شود.
(بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۴۲)
البته عقل زمانی مفید است که به کار گرفته شود و به
تعبیر زبان عربی، تعقل صورت گیرد و انسان خردورزی کند. در این صورت است که
عقل برای انسان شرافت می آورد. اگر انسان تعقل و خردورزی داشته باشد، در
این صورت است که عقل، او را به دین و اخلاق رهنمون می کند. این عقل است که
حقیقت جهان را برای آدمی آشکار می کند. انسان با خردورزی در می یابد که
جهان دارای حکمت وجودی است و برای آن فلسفه و هدفی است. پس به این نکته
رهنمون می شود که برای تحقق آن هدف می بایست اصولی را رعایت کند و از اموری
اجتناب نماید. در حقیقت عقل نظری و عقل عملی به او کمک می کند که جهان و
حقایق آن را بشناسد و براساس هدف و حکمتی که برای جهان است راه و رویه ای
را در پیش گیرد تا بدان برسد. این گونه است که برخی امور را در جهت آن هدف
خوب و نیک می یابد و برخی دیگر را بد و زشت می داند. این همان احکام عقل
عملی در حوزه اخلاق است که از آن به حسن و قبح عقلانی و اخلاقی یاد می شود.
با این تفسیر دانسته می شود که عقل در همه حوزه های
زندگی انسان نقش کلیدی و اساسی را داراست. به سخن دیگر، سعادت و شقاوت
انسان به عقل و میزان بهره گیری او از عقل است. از این رو امام رضا(ع) می
فرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله؛ دوست هر انسانی عقل او است و دشمن
هر انسانی جهل او است. (اصول کافی، جلد۱، صفحه۱۱)
انسانی که عقل داشته باشد، روابط خود با هستی و خدا و
خلق را به درستی در نظام احسن تعریف می کند و کسی که از عقل خویش بهره نمی
برد، در شناخت خود و خدا و هستی و خلق و چگونگی ارتباط با آن با مشکل
برخورد می کند. از نظر امام رضا(ع) هر نقصی در هر بخشی از این سه گانه به
معنای نقصان عقل است. پس کسی که نتواند روابط خود را با خدا به درستی تعریف
کند، نیمی از عقل خود را به کار نگرفته است و همچنین اگر نتواند روابط خود
را با خلق تنظیم کند نیمی دیگر را از دست داده است. در حقیقت کمال عقل را
می بایست در روابط درست و سالم میان خدا و خلق دانست. از این رو هرگونه
اختلال در این روابط به معنای فقدان عقل و ظهور جهل است. امام رضا(ع) در
این باره با اشاره به روابط انسان با خلق می فرماید: التودد الی الناس نصف
العقل؛ اظهار دوستی و محبت با مردم نیمی از عقل است. (بحارالانوار جلد۱۷،
صفحه۲۸۸)
آن حضرت(ع) در بیان مشخصات آدمهای نادان فرمودند:
نادان، دلبسته به چیزی است که او را از خدا باز می دارد. (بحارالانوار
جلد۱۷؛ و نیز جلد۲، صفحه۲۸۸) در حقیقت از نظر آن امام(ع) نادان کسی است که
نتواند میان خود و خدا و خود و خلق روابطی مناسب و درست براساس نظام احسن
ایجاد کند. بنابراین، آن حضرت(ع) همان سخنی را تکرار می کند که امامان
معصوم(ع) دیگر بیان داشته و فرموده اند که عقل همواره با دینداری و اخلاق
همراه است و کسی که دین و اخلاق ندارد، در حقیقت عقل ندارد و گرفتار جهل
است.
آن حضرت(ع) همچنین در بیان کمال عقل که لازمه اسلام و
تسلیم در برابر خداست، به اموری اشاره می کند که مرتبط به همین دو حوزه دین
و اخلاق است. آن حضرت(ع) می فرماید:
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:
۱- از او امید خیر باشد.
۲- از بدی او در مان باشند.
۳- خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.
۴- خیر بسیار خود را اندک شمارد.
۵- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
۶- در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
۷- فقر در راه خدایش از توانگری محبوب تر باشد.
۸- خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوب تر باشد.
۹- گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.
۱۰- سپس فرمود: دهمی و چیست دهمی؟ پرسیده شد: چیست؟ فرمود:
احدی را ننگرد جز اینکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است. (تحف العقول، ۴۴۳)
از نظر مکتب اهل بیت(ع) دین و اخلاق همان خرد و خردورزی
است؛ چنانکه بی دینی و بداخلاقی نیز همان بی خردی و نادانی است. از کتاب
فقه الرضا روایت رسیده که امام رضا(ع) فرمود: نگاه کن به کسی که از تو در
قدرت پائین تر است و نگاه نکن به کسی که بالاتر از تو است، این عمل برای تو
شایسته تر است و بیشتر سزاوار افزایش نعمت می شوی، بدان که عمل دائم کم با
یقین و بینش، در نزد خدا بهتر است از عمل زیاد بدون یقین و با کوشش، بدان
ورع و پرهیزگاری سودمندتر از ترک کارهای حرام و خودداری از آزار مؤمنین
نیست و هیچ زندگی گواراتر از اخلاق خوب نیست و مالی سودمندتر از قناعت و
نادانی زیان دارتر از خودپسندی نیست. (بحارالانوار، جلد۱۷، صفحه ۲۹۶)
عقل و وحی در مکتب اهل بیت(ع)
به هر حال، از نظر مکتب اهل بیت(ع) و مدرسه امام رضا(ع)
هیچ کالایی برتر از عقل و هیچ دوست و نعمتی برتر از عقل و تعقل و خردورزی
نیست. اما این بدان معنا نیست که وحی را نادیده بگیریم؛ چرا که وحی مکمل
عقل است و عقل آدمی تا به بلوغ نهایی خود نرسد و در مسیر تحول های کمالی اش
به فعلیت و ظهور تمام خود دست نیابد، نیازمند وحی است. از این رو خداوند
به انسان وعده می دهد که برای کمال بخشی و ظهور استعدادهای تعلیمی و رسیدن
به مقام خلافت الهی (بقره، آیات ۳۰ و ۳۱) هدایت وحیانی را به او می بخشد تا
از این طریق بتواند عقل را به بلوغ و کمال برساند. (بقره، آیه ۳۸ و آیات
دیگر)
اهل بیت(ع) براساس آموزه های قرآنی در همان مقام هدایت
خاص قرار دارند تا عقل آدمی را به بلوغ برسانند. در حقیقت ایشان همان وحی
هستند که دستگیر عقل ناقص آدمی است که هنوز در مسیر بلوغ قرار دارد و به
کمال نرسیده است. اینجاست که هرگز میان عقل بیرونی و درونی نمی توان جدایی
انداخت؛ چنان که هرگونه جدایی میان قرآن و عترت نادرست است؛ زیرا اگر عترت
نباشد، نمی توان از عقل وحیانی بهره ای به درستی برداشت؛ چنانکه اگر وحی
نباشد از عقل انسانی نمی توان به تمام و کمال بهره گرفت؛ زیرا این وحی است
که عقل انسانی را به بلوغ می رساند و این عترت است که وحی را تبیین و تفسیر
می کند تا انسان سرگردان را به سوی کارهای خردورز رهنمون سازد.
behroozraha
جمعه 22/10/1391 - 18:29
اهل بیت
علی بن موسی الرضا(ع) در حدیث دیگری می فرمایند:
برای
خانواده خود بهره ای از قرآن کریم ، قرار دهید، زیرا در خانه ای که قرآن
قرائت شود، گشایش برای ساکنان فراهم آید و خیرش فراوان شود و اهل خانه در
برکت و فزونی باشند.
بی شک در این سخن حکیمانه امام هشتم(ع) رازی نهفته است. امام خمینی (ره) درباره با راز نهفته در این حدیث فرموده است:
قرآن کتابی است
جامع و حاوی همه گونه معارف، از معرفة الذات تا معرفة الافعال و از مقاصد
مهم آن، تطهیر باطن انسانها از پلیدیها و تحصیل سعادت است. هر طایفه ای به
قدر استعداد خود از این کتاب استفاد می کند. قرائت آن ثواب و پاداش الهی
را در بر دارد و چنانچه قاری با دید تعلیم و تربیت در آن به تعمق بپردازد،
به هدایت، تعلیم و نور طریق سلوک انسانیت دست می یابد.
امام رضا (ع) در جای دیگر می فرمایند:
قرآن ریسمان
محکم خداست، وسیله اطمینان بخش و راه مستقیم اوست، راهی است که به بهشت
منتهی می شود، سبب نجات و رهایی از آتش دوزخ است، قرآن با گذشت زمان کهنه و
فرسوده نمی شود و بحث و گفتگو از آن سبب کاستی آن نمی گردد، زیرا به زمان
معینی اختصاص ندارد.
همچنین امام رضا (ع) از پدرش روایت می کند که مردی از امام صادق (ع) پرسید:
چرا چنان است که قرآن هر چه بیشتر پخش شود و بیشتر مورد بحث قرار گیرد، تازه تر و شادابتر می شود؟
در پاسخ فرمود:
خدای
متعال آن را مخصوص زمانی خاص غیر از زمانهای دیگر، قرار نداده است
(خداوند قرآن را برای زمان معین و مردمی مشخص مقرر ننموده است) به همین
جهت است که در هر زمان ، نو و جدید و در نزد هر قوم تازه است تا روز
قیامت.
ناپلئون سیاستمدار
معروف جهان، روزی وارد کتابخانه شد و دستور داد کتابی را برایش بیاورند.
مترجم ، کتابی را که آورد، قرآن بود و به این آیه برخورد که «ان هذا
القرآن یهدی للتی هی اقوم وبشر المومنین» این آیه را برای وی ترجمه کردند.
پس از بازگشت ، ناپلئون آن شب را به این اندیشه بود و خواب راحتی نداشت.
فردا دوباره در کتابخانه دستور داد تا آیاتی از قرآن را برایش ترجمه کردند
و روز سوم نیز، آنگاه دو جمله تاریخی اش را ابراز داشت و گفت :
آنچه من احساس کردم و از این کتاب استفاده نمودم ، این است که: اگر
مسلمانان به دستورهای جامع این کتاب عمل نمایند، روی ذلت و خواری را
نخواهند دید، مگر اینکه ما در میان آنان و قرآن جدایی بیفکنیم.
امام رضا (ع) فرمود:
اگر بخواهم
قرآن را در کمتر از سه روز به پایان رسانم، می توانم ولی من به هر آیه ای
که می رسم، در معنای آن می اندیشم، همچنین در شان نزولش و زمان نزولش
مطالعه و فکر می کنم.
behroozraha
جمعه 22/10/1391 - 18:20