این بار سنگینی که بر دوش گرفته ام ... چیست؟ چقدر از فاصله می ترسیدم و اکنون گرفتار آنم، چقدر از زمستان می ترسیدم و اکنون در بند آنم، چقدر از دوری می ترسیدم و حالا از عزیزترینم دورم، دور... مثل هربار .... دیر رسیدم ، دیر...
اینجایی که منم، باتو چقدر فاصله است ؟ چقدر فاصله تا دیدار؟ چقدر فاصله تا رسیدن؟ چقدر فاصله تا لمس دستهای نوازش توست؟ بگو.... ای مهربان ترین بگو...
اَللّهُمَّ
او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش،
و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛
این، اندازهگیرى خداوند تواناى داناست!
از یارو می پرسن اسم کوچک جومونگ چیه؟
هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز غضنفر! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : مال بابام که نیست بدرک بذار سقوط کنه
غضنفر با دوتا كروات میره عروسی ازش میپرسن چرا دوتا كروات زدی؟
میگه آخه شنیدم عقدوعروسی باهمه
غضنفر توی آتیش سوزی میمیره پزشكان اعلام می كنن %10 سوختگی ، %90 كوفتگی !!! میرن تحقیق می كنن می بینن دوستاش آتیشو با بیل خاموش كردن