بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
این جمعه هم گذشت ...
ساعات عمر من همگی غر ق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم ٬ بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ ٬ جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن ٬حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا ! شمار درد دلم بینهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
"سید حمید رضا برقعی"
منبع
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا بقیة الله الاعظم
سلام
شب یلدا1 دقیقه بلندتر ازسایر شبهاست.
برای1 دقیقه در سال هم که شده فکر کنیم: چرا امام زمانمون ظهور نمیکنه؟
برای1 بار هم که شده با اخلاص برای ظهور آقامون دعا کنیم.
برای1 بار هم که شده دعا کنیم؛ ولی ما نگیم از امام زمانمون چی میخوایم، اون مولاست؛ ما فقط باید فرمانبردار باشیم.
برای1 بار هم که شده به مظلومیت و غربت نائب امام زمانمون، امام خامنه ای فکر کنیم.
ساعتها مولامون برای گناهای ما گریه میکنن، حالا ما فقط1 دقیقه...، فقط1 دقیقه. ....
1دقیقه خاص امام زمان،زیاده؟!؟!؟
قرار ما:دقیقا بعد از اذان مغرب دعای با اخلاص جهت تعجیل در فرج مولایمان.
به امید شب یلدایی که در رکاب امام زمانمون شهید شده باشیم ....
تعجیل در فرج مولایمان14 صلوات بفرستید
با مهدی ادرکنا
التماس دعا
منبع
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا بقیة الله الاعظم
سلام
کشتی نجات
ای غریب ارض طوس و مظهر اسماء ذات مونس و یار غریبان در حیات و در ممات
ما گرفتار غم و اندوه و بحر سیئات یا علی موسی الرضا حلال حل مشکلات
کشتی بحر نجات
ما که اینسان در خراسان چشم گریان آمدیم با دل بشکسته و قلب پریشان آمدیم
همچنان سیاره گرد شمس تابان آمدیم در حضور کاشف اسرار اسماء صفات
آن امام ممکنات
ما که اینسان سوی معراج جلالت آمدیم عاصی شرمنده از روی خجالت آمدیم
در حضور وارث تاج کرامت آمدیم راه دور و توشه می خواهیم از بحر نجات
ای سلیل کائنات
با دل بشکسته و محزون و با حال تباه آمدیم از بهر بخشش در حضور پادشاه
شاه بنوازد گدایان را به یک تیر نگاه می دهد از خرمن حسنش به مهجوران زکات
کاشف اسماء ذات
ما به گرد شمع رویت همچنان پروانه ایم ذاکر و مداح ذات اقدس شاهانه ایم
دست از جان شسته و خاک در این خانه ایم تا بنوشیم از لب جان پرورت آب حیات
ای امام طیبات
از جفا و ظلم مأمون ستمکار دغا قلب تو مجروح شد از کینه و زهر جفا
روی طفلانت را ندیدی رفتی از دار فنا در عزایت شد پریشان و مشوش طیبات
ای امام طیبات
خواهرت معصومه از هجر تو محزون، دل کباب سیل اشکش خانمان صبر را کرده خراب
یادم آمد از حسین و زینب مالک رقاب شد شهید عطشان حسینش بر لب آب فرات
آن عزیز کائنات
هر که گرید بر حسین و ماتمش دارد بپا یا کند بر پا لوای نوحه و بزم عزا
توشه ی راهش شود تا صفحه ی روز جزا قطره آهش زد شرر بر مومنین و مومنات
آن امام ممکنات
مرحوم ابوالقاسم علی مدد کنی
منبع
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا بقیة الله الاعظم
سلام
شام غریبان
خورشید فرار كرده است ... پشت افق پوشیده از خون سرخ ، پنهان شده است و ماه مانند چشمانى اشك آلود، خونبار طلوع كرده است ...
قبایل همچنان به خیمه ها هجوم مى آورند و در آنان آتش مى افكنند. و آتش مانند دهان هاى گرسنه اى ، جنون آمیز زبانه مى كشد و همه چیز را مى بلعد.
گرگها زوزه مى كشند... به برّه هاى كوچكِ ترسان ، حمله ور شده اند...
شیاطین با فرشتگان به نبرد برخاسته اند.
و فریادهایى برخاسته است .
- بزرگ و كوچكشان را نابود كنید.
گرگها به خیمه اى هجوم آورده اند كه در آن جا جوانى بیمار است و نمى تواند از جاى برخیزد... ابرص شمشیر خود را مى كشد... همچنان تشنه خون است ... شخصى از قبایل او را سرزنش مى كند:
- آیا نوجوانان را مى كشى ؟ این نوجوانى بیمار است .
- ابن زیاد دستور داده كه باید تمام فرزندان حسین كشته شوند.
و زینب چون پدر شجاع خویش جلو مى آید.
- او كشته نمى شود مگر آنكه اوّل من كشته شوم .
و منادى ندا مى كند كه هنگام تقسیم غنایم است . پس قبایل در تصرّف سرهاى بریده به نزاع مى پردازند تا به واسطه آنان به ابن زیاد، حاكم شهرِ نیرنگ تقرّب جویند. سرها بر بالاى نیزه ها قرار مى گیرند. كاروانى از عمالقه به حركت درآمده است كه پیشاپیش آنان سر نواده آخرین پیامبر قرار دارد.
روح جوان بیمار از مشاهده این احوال در حال پرواز از كالبد است . عمّه اش با این سخن دیواره هاى زمان را درهم مى كوبد:
- مالى اراك تجود بنفسك یا بقیة جدى ...(74)
لخته هاى خون و پیكرهاى پراكنده شده و شمشیرهاى شكسته و نیزه هاى فرو رفته در ریگها... حاكى از حماسه بزرگى است ، حماسه اى كه آن را مردانى تحقق بخشیده اند كه مرگ را به زانو درآورده اند و در قلبِ مرگ ، چشمه هاى حیات را جوشانده اند؛ و پرده از راز خلود و جاودانگى برداشته اند.
زنى كه پنجاه سال از عمرش گذشته است ، به سمت جنازه اى حركت مى كند كه آن را مى شناسد. از كودكى با او بزرگ شده و در بزرگى او را مراقبت نموده و اكنون آن را پاره پاره در زیر سمّ اسبان دیوانه مى بیند.
زینب كنار قتلگاه آخرین نواده پیامبر مى آید. پیكر چاك چاك ، بى حركت است . روح او كه قبایل را متحیّر ساخته از تن مفارقت كرده است . زینب دستان خود را زیر بدن برادر قرار مى دهد... چشم خود را به سمت آسمان مى دوزد... به سوى خدا... و با چشمانى گریان چون ابر بهار مى گوید:
- الهى تقبل منا هذا القربان .(75)
و سكینه خود را بر پیكر پدر مى افكند و آن را در آغوش مى گیرد. و در حالت ویژه اى از ارتباط با خداوند قرار مى گیرد. صدایى مى شنود كه از اعماق ریگها بلند است ... همهمه اى آسمانى و عجیب كه شباهت به صداى پدر سفر كرده اش دارد:
شیعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى | | او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى (76) |
قبایل با كوله بارى از ننگ .... ننگ ابدى .... قصد برگشتن به كوفه را دارند...
و سكینه همچنان جسد خونین پدر را در آغوش گرفته است .
قبایل بیابانگردِ بى فرهنگ ، هجوم مى آورند و او را به زور و با سرنیزه كشان كشان بر ناقه سوار مى كنند.
بیست زن داغدار و یك جوان بیمار و چند كودك بى سرپرست ، غنیمتى است كه قبایل در طولانى ترین روز تاریخ به دست آورده اند.
و امّا سرها در میدان مسابقه قرار گرفته اند و لشكریان مى كوشند تا به واسطه آنها به ارقط، حاكم شهرِ شهره به نیرنگ ، تقرب جویند.
قبایل ، ساحل فرات را ترك مى كنند... فرات را تنها رها مى كنند تا در بیابان همچون مارى سرگردان در پیچ و تاب باشد.
و موكب اسیران نیز حركت كرده است و با چشمانى غمگین به پشت سر به اجساد پراكنده اى مى نگرد كه بر بالاى ریگهاى بیابان چون ستارگانى خاموش افتاده اند... سرانجام آن بیابان را پشت سر مى گذارد و سكوتى سهمگین بر آن صحرا حاكم مى گردد و فقط ناله اى از اعماق آن زمین شنیده مى شود؛ زمینى كه به رنگ ارغوانى درآمده است .
غروب سرخ فام
ترجمه : ذلك الحسین
كمال السیّد
مترجم : سیّد محمّدرضا غیاثى كرمانى
اللهم عجل لولیک الفرج