آلبوم تصاویر
And here is one perfect gift for lazy people - a new type of Rubik"s Cube
شنبه 2/11/1389 - 23:26
کامپیوتر و اینترنت
|
انتقام سخت راننده ناراحت از عابر مزاحم |
شنبه 2/11/1389 - 23:24
شعر و قطعات ادبی
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
شعر از زنده یاد سهراب سپهری
شنبه 2/11/1389 - 23:22
داستان و حکایت
معلم معلم مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.
در کیسهی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.
پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود حمل میکنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینیها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
شنبه 2/11/1389 - 23:19
آلبوم تصاویر
شنبه 2/11/1389 - 23:17
داستان و حکایت
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم " مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد . بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت . اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت . بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت . بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ، آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ، با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ، ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد!
شنبه 2/11/1389 - 23:10
دانستنی های علمی
وبسایت glassdoor هر سال لیستی ۵۰ تایی از بهترین مکانها برای کار که توسط خود کارمندان انتخاب میشوند، معرفی میکند. امسال نیز سومین دوره از این رقابت برگزار شد و مقام اول نیز به فیسبوک اختصاص یافت.
اجازه دهید در این لیست تنها به شرکتهایی که در بخش فناوری فعالیت میکنند، نگاهی بیاندازیم و نظرات کارمندان آنها را دربارهی محل کارشان جویا شویم.
۱- فیسبوک
قسمتی از نظرات کارمندان فیسبوک
چند نکته مثبت:
- “افراد فوق العاده باهوش که به ساخت محصولی عالی اهمیت میدهند.”
- “افراد در اینجا با استعداد و بیآلایش هستند. روند مدیریت نیز عالی است، آزادی عمل بسیار برای مهندسان وجود دارد تا بر روی چیزی که علاقه مندند کار کنند.”
- “شرکتی تمام عیار برای کار، محیطی مفرح، همراه با تعداد زیادی نابغه. شرکت پیوسته و به سرعت در حال رشد است.”
- “وقتی اتفاق بدی میافتد، تمرکز همواره بر روی این است که ایراد را یافته و حلش کنند نه اینکه به دنبال سرزنش باشند. کار با برخی از باهوشترین و داناترین افرادی که تاکنون برخورد داشتهام. غذای مجانی عالی است، و مدیران با کارمندان به مانند یک انسان بالغ برخورد میکنند، نه یک کودک.”
چند نکته منفی:
- “محل پارک. همسایهها از ما خوششان نمیآید. به شکل ترسناکی ایمیلهای بسیار زیاد و نامفید.”
- “مشکلاتی در حال افزایش است چرا که شرکت به سرعت در حال رشد است و محل کار کمی پر سر و صدا میشود. کار پیشین من در گوگل بود و بایستی بگویم که فیسبوک به مراتب محل بهتری برای کار کردن است.”
۲۰- اپل
قسمتی از نظرات کارمندان اپل
چند نکته مثبت:
- “محصولات عالی. همه در دنیا محصولاتتان را میشناسند و دوست دارند. افراد بسیار خوب (و باهوش!).”
- “به شکل آشکار اپل پیشرو در آخرین تکنولوژیها است. نمیخواهید بخشی از این روند باشید؟ شما هر روز با افراد جدیدی برخورد دارید، و بهترین همکاران را بر روی زمین دارید.”
- “مزایای عالی برای کارمندان. همه، محصولاتی را که عرضه میکنیم، دوست دارند.”
- “افراد عالی برای کار کردن با آنها. مزایای عالی. زمانبندی منعطف.”
- “شما برای با ارزشترین شرکت فناوری در دنیا کار میکنید.”
چند نکته منفی:
- “هر از گاهی توسط مدیرم خفیف شمرده میشوم.”
- “کار سخت، ساعات زیاد. بین زندگی و کار تعادل وجود ندارد.”
- “مدیر در فروشگاه، توانایی رهبری و مهارتهای ارتباطی ضعیفی دارد. وجود کم یا هیچ موقعیت ترفیع شغلی بین خرده فروشی و شرکت اپل.”
- “سخت بودن حفظ تعادل بین زندگی و کار، رازداری نالازم زیاد.”
۳۰- گوگل
قسمتی از نظرات کارمندان گوگل
چند نکته مثبت:
- “راه خوبی برای آغاز حرفه و ساخت رزومه است. مزایای خوب و منطقی. اگر بخواهید میتوانید برای سالها واقعا کاری نکنید.”
- “برای فارغالتحصیلان دانشگاهی به شدت توصیه میشود.”
- “روی هم رفته محل خوبی برای کار کردن است. غذای خوب، همکاران باهوش. نسبتا کار جالب، اگرچه همیشگی نیست. مدیریت خیلی شفاف و آشکار است.”
- “مزایا و غذای عالی. همکاران واقعا باهوش.”
- “زندگی باثبات و راحت. اگر خوششانس باشید، شروع به کار با برخی افکار روشن.”
چند نکته منفی:
- “محدودیتهایی برای ترفیع و ساعات زیاد کار.”
- “رفتن به گروه دیگر سخت است. آموزش بیشتر برای افراد جوان لازم است.”
- “ساختار ترفیع نامشخص است. شما میتوانید در قسمت اصلی کارتان محشر باشید، اما بهای تمام این پروژههای کوچک اضافی چیست.”
- “ضعف ارتباط از مدیریت. ضعف آموزش برای مدیران جدید.”
توضیحات:
۱: پس از گوگل که در رده ۳۰ قرار دارد، ادوبی در رده ۳۹ و شرکت اینتل در رتبه ی ۴۵ قرار دارد.
۲: هر خط نظر یک کارمند است که به طور تصادفی از لیست “نقد کارمندان” آن شرکت انتخاب شده است (منطقا، برای نظراتی که از نظر محتوا به شکل مداوم تکرار شدند، حق تقدم بالاتری در نظر گرفته شد). برای دیدن لیست کامل سری به سایت glassdoor بزنید
شنبه 2/11/1389 - 0:11
آموزش و تحقيقات
۱- کنجکاویتان را دنبال کنید: “من استعداد به خصوصی ندارم. فقط به شدت کنجکاوم.”
درباره چه چیزی کنجکاو هستید؟ دنبال کردن کنجکاویتان راز موفقیتتان است.
۲- پشتکار با ارزش است: “نه اینکه من خیلی باهوش باشم؛ بلکه با مسایل زمان بیشتری میمانم.”
تا زمانیکه به هدفتان برسید، پشتکار دارید؟ اینشتین میخواهد بگوبد، تمام ارزش تمبر پستی به این است که با تمام نیرو به چیزی بچسبد، تا اینکه به مقصدش برسد. مانند تمبر پستی باشید، مسیری را که آغاز کردید به پایان برسانید. به یاد بیاورید که در جایی دیگر اینشتین گفته بود، “من برای ماه ها و سالها فکر میکنم و فکر میکنم. ۹۹ بار نتیجه اشتباه است. صدمین بار حق با من است.”
۳- تخیل قدرتمند است: “تخیل همه چیز است. تخیل پیش نمایشی از جذابیتهای آینده زندگانی است. تخیل با ارزشتر از دانش است.”
آیا از تخیلتان استفاده میکنید؟ اینشتین میگوید تخیل با ارزشتر از دانش است. به یاد بیاورید که توماس ادیسون میگفت: “برای ابداع، به یک تخیل خوب و کپهایی از آت و آشغال نیاز دارید.”
۴- اشتباه کردن اتفاق بدی نیست: “فردی که هرگز اشتباه نکرده، هرگز چیز جدیدی را امتحان نکرده است.”
از اینکه اشتباه کردید، نترسید. اشتباه شکست نیست. اشتباهات میتواند شما را باهوشتر، سریعتر و بهتر کنند. در واقع شما زمانی موفق خواهید شد که دو چندان اشتباه کرده باشید.
۵- برای اکنون زندگی کنید: “من هرگز به آینده فکر نمیکنم – آینده به زودی فرا خواهد رسید.”
شما نمیتوانید فورا آینده را دست خوش تغییرات کنید، بنابراین بسیار مهم است که تمام تلاشتان را برای “اکنون” وقف کنید.
۶- انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید: “حماقت این است که بارها و بارها کاری یکسان انجام دهید و انتظار نتیجهای متفاوت داشته باشید.”
شما نمیتوانید کاری یکسان را هر روز انجام دهید و انتظار تفاوت در نتایجش داشته باشید. به عبارتی، برای ایجاد تغییر در زندگی بایستی در خودتان تغییراتی ایجاد کنید.
۷- حماقت و نابغگی: “تفاوت بین حماقت و نابغه بودن در این است که نابغه بودن محدودیتهای خودش را دارد.“
۸- یادگیری قوانین و سپس بهتر بازی کردن: “شما بایستی قوانین بازی را بیاموزید. و سپس بهتر از هر فرد دیگری بازی میکنید.”
دو کار است که باید انجامش دهید: ابتدا باید قوانین بازی را که میخواهید بازی کنید بیاموزید. درست است، خیلی هیجان انگیز نیست اما حیاتی است. بعدا، شما بهتر از هر فرد دیگری بازی خواهید کرد.
۹- دانش از تجربه میآید: “اطلاعات، دانش نیست. تنها منبع دانش، تجربه است.”
دانش از تجربه میآید. شما میتوانید دربارهی کاری بحث کنید، اما بحث کردن فقط درکی فیلسوفانه از آن کار به شما می دهد. شما بایستی در ابتدا آن کار را تجربه کنید تا بدانیدش. چه کنیم؟ تجربه بیاندوزید. وقتتان را خیلی بابت اطلاعات نظری صرف نکنید، بروید و کاری انجام دهید تا تجربهایی با ارزش را کسب کنید.
شنبه 2/11/1389 - 0:7
داستان و حکایت
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت:” اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟”
شاگرد با حیرت گفت:” ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟”
شیوانا با لبخند گفت:” چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود!
این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند! به همین سادگی!”
جمعه 1/11/1389 - 23:55
دانستنی های علمی
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیلمان است:
نجابت
قدرت
احترام
مهربانی
خوشرویی
هم وطن ایرانی ،ایرانی اصیل بمان
جمعه 1/11/1389 - 23:52