به نام او ساده بودم و پوشیده اما چادر سر نمی کردم. سوم دبیرستان که بودم ، تو روزنامه مطلبی دیدم که منو حسابی به فکر فرو برد. . خبرگزاری بی بی سی: مشاور وزیر امور خارجه امریکا گفت: ...تا زمانی که در خیابانهای تهران زنهایی با چادر باشند ما امیدی به ایران نداریم... . اون روز با خودم گفتم: خدایا دست من که به گردن کلفتا نمیرسه. ...در توانم نیست که مانع فرو ریختن سقف خونه ها رو سر زنها و بچه های فلسطینی بشم. .......وقتی صدام لعنتی دست کثیفش را به کشورم درازکرد هم سنی نداشتم که بتونم برم جبهه. ..........درسته که با مانتو روسریم حجاب دارم . اما حالا که میتونم با چادر حال آمریکا و اسرائیل و نوچه هاش را بگیرم! این کار را میکنم! یادمه اون شب مهمونی دعوت داشتیم ومن سر موقع آماده بودم اما ؛پدرم منو با خودشون نبرد. فقط چون چادر سرم بود. ...............خدا رحمت کنه شهید مطهری رو به خاطر کتاب حجابش. ......................از وقتی چادری شدم ، پلاکارد down with israel دستم نگرفتم. ...........................در عوض چادرم رو محکم نگهمیدارم.
برگرفته از وبلاگ : گل دختر
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم :
خوشا مردی که فقیه در دین باشد ، اگر دیگران به وی محتاج شوند به آنان نفع رساند و اگر محتاج وی نباشند نفعش به خودش می رسد .
بحارالانوار جلد 1 صفحه 216
امیرالمومنین ( ع ) در نامه ای خطاب به فرزندشان حضرت مجتبی ( ع ) جملات خود را با این کلام دلنشین می آرایند .
بُنیَّ ! وَجَدتُکَ بَعضی بَل وَجَدتُک کُلّی
پسرکم ! تو را ابتدا پاره ای از وجود خود یافتم ولی اکنون تو را همه ی وجودم می دانم
* منبع *
تبیان
آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون را خالی از خدا،،... «قرآن بخوان» آنگاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی، و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی،،... «قرآن بخوان» آنگاه که، عقلت، احساساتت را به بند کشید و «فکرت» عشقت را، و قوهی پیوستن به یزدان به نیروی عرفان را، از دست دادی...
«قرآن بخوان» آنگاه که در کوچه باغهای یأس، حیران و سرگردان، ناامید و پریشان، در جستجوی قطرهای آب کشتزار خشک و قحطی زده اندیشهات را تسلی میدهی، از دریای بیکران امید لختی برگیر و... «قرآن بخوان» آنگاه که، مرگ را «ختم»، و معاد را، «وهم»، و پندار خود را، «حتم» یافتی،... «قرآن بخوان» آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر شعورت را، ذلت خویش را عزت، و نخوت خویش را، همت یافتی... «قرآن بخوان» آنگاه که مرگ خود را دور دیدی، و حیات خویش را جاوید یافتی، و دنیا و آخرت را جدا از هم،،... «قرآن بخوان» آنگاه که از درستی گسستی، و بر مرکب سستی نشستی، و به پستی پیوستی.... و در منجلاب تباهی، رهایی را خواستی،... «قرآن بخوان» آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت، و عصیان دامانت را... «قرآن بخوان» آنگاه که نهایت سعادت را، بودن و شهادت را، نهایت حیات، پنداشتی... «قرآن بخوان» آنگاه که گذشته را «حسرت»، و حال را «عسرت»، و آینده را «حیرت»، احساس کردی، «شب قدر» را به یاد آور و آنگاه،.... «قرآن بخوان» آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات، در جستجوی «نور» و روشنی، ره میپویی و در آرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظارهی «فلق»، مینگری تا شاید «طلوع فجر» را در نیمه شب تماشا کنی، «قرآن» را باز کن، تا در فلق برگهایش و در افق اندیشهات شفق را دریابی، آنگاه....«قرآن بخوان».
معلم شهید ، دکتر شریعتی
معلمی شغل نیست . عشق است .
معلم شهید رجایی .
میگویند بر نگین انگشتر لقمان این جمله منقوش بود:
پوشاندن آنچه دیدی بهتر است از افشای آنچه گمان داری!
آدم را از این جهت از بهشت بیرون كردند كه از آدمـــیّت خارج شد، با آنهمه علم و معرفـــت اسیر هوا و هوسش شد، اسیر یك حرص شد، اسیر یك وسوسه و طمع شد.
به او گفتند اینجا جای آدم است. آدم نا آدم شد كه از بهشت ســقوط كرد.
آدم به لوازم شناخت خود، به لوازم شناسایی خود عمل نكرد.
شكسپیر :
چیزی كه در زن قلب مرا تسخیر می كند مهربانى اوست نه روى زیبایش.
من زنى را بیشتر دوست دارم كه مهربان تر باشد.
همسر آینده ام.....! ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود! اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم! اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که در خانه ای با تو زندگی کنم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو باشد!
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی! و بالاخره... اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است
برگرفته از وبلاگ : sms4u