آلبوم تصاویر
شنبه 1/3/1389 - 14:9
سخنان ماندگار
آلبرت اینشتین : دو چیز حد ندارد
یكی كائنات و دیگری حماقت مردم
كه البته در مورد اولی شك دارم |
شنبه 1/3/1389 - 13:49
سياست
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در
ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از
موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان
تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی
نماینده انگلستان نشست .
قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده
هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پیرمرد توجهی
نكرد و روی همان صندلی نشست ..
جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر
ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرد
اصلاً نگاهش هم نمی کرد .
جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای
نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست .
کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میكرد که مصدق بالاخره به صدا
در آمد و گفت :
شما فكر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس
کدام است ؟
نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان کدام است ..
اما علت اینكه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا
دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟
او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و
کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی
ماست نه سرزمین آنان ...
سكوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پایان
سخنانش كمی سكوت كرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.
با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت
تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان
محکوم شد .
شنبه 1/3/1389 - 13:47
خواستگاری و نامزدی
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. »
استفان كاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است كه میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه كنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای كوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد كنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض كنید .»
او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموستر میكند:« صبح یك روز تعطیل در نیویورك سوار اتوبوس شدم. تقریباً یك سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سكوتی دلپذیر برقرار بود تا اینكه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر كرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میكردند. یكی از بچهها با صدای بلند گریه میكرد و یكی دیگر روزنامه را از دست این و آن میكشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها كه دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، كمی خودش را روی صندلی جابجا كرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم كه همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم كه خودم باید چه كار كنم و ... و بغضش تركید و اشكش سرازیر شد.»
استفان كاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اكنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد كه:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا كمكی از دست من ساخته است؟ و....
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم كه این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم كه هر كمكی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
حقیقت این است كه به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. كلید یا راه حل هر مسئلهای این است كه به شیشههای عینكی كه به چشم داریم بنگریم؛ شاید هر از گاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر كنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلكه تعبیر و تفسیر ما از آن است
چهارشنبه 22/2/1389 - 12:25
دعا و زیارت
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم .
یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد .
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود.
یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی. گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
منبع: سایت علمی دانشجویان ایران
چهارشنبه 22/2/1389 - 10:57
ادبی هنری
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز حتی به آنها که دلت را شکستند
دعا کن برای آنها که نفرینت کردند
درخت باش بر غم تبرها
بپر به کوری چشم خفاشها
بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست سه شنبه 21/2/1389 - 22:45
شعر و قطعات ادبی
مثل باران چشمهایت دیدنی است
شهر خاموش نگاهت چیدنی است
مهربانی معنی لبخند توست
خنده هایت بی نهایت دیدنی است سه شنبه 21/2/1389 - 22:44
شعر و قطعات ادبی
مثل باران چشمهایت دیدنی استشهر خاموش نگاهت چیدنی استمهربانی معنی لبخند توستخنده هایت بی نهایت دیدنی است
سه شنبه 21/2/1389 - 22:42
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
اسکندری در مورد آثار تجسمی که در سطح شهر مورد تخریب یا سرقت قرار میگیرند، اظهار داشت: باید از طریق فرهنگی عمل کنیم. کاری از دست مجریان طرح برنمیآید. نمیتوانیم دائم نگهبان در کنار آثار بگماریم تا مراقب باشند. مردم باید خودشان متوجه شوند که این کارها متعلق به آنها است و شهر را مثل خانه خودشان بدانند.
رز شاه قلی، سرپرست گروه کاشی کاری این طرح گفت: کاشیها اجرای یک گروه چهار نفره بود که تحت نظارت خانم اسکندری کار را در یکماه اجرا کردیم
وی با بیان اینکه در اجرای فاز اول نقاشی دیواری نیز حضور داشته است، در مورد خصوصیات کارهایی که در سطح شهر نصب میشوند افزود: از نظر کیفیت و رنگ باید مورد پسند عموم باشند. طرحها باید سادهتر از آثاری باشند که در نمایشگاهها عرضه میشوند تا تسط عموم درک شوند. از نظر اجرا هم باید استحکام و حفظ شرایط فیزیکی آن برای طولانی مدت در نظر گرفته شود
شاه قلی ادامه داد: ما برای حفظ آثار، دور تا دور تمام کار را از چسب رزین استفاده کردیم تا از نفوذ و فرسایش کار جلوگیری کنیم و به همین دلیل اثر سنگینتر شد. قطعاتی نیز که در کارهای دیواری استفاده میشود درشتتر است چون کل اثر باید بزرگتر باشد.
سه شنبه 21/2/1389 - 10:5
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
فاز دوم نقاشی دیواری لاله اسکندری که ترکیبی از نقاشی و کاشی است با حضور دوستان و خانواده این بازیگر و گرافیست رونمایی شد.
لاله اسکندری در مورد این اثر به خبرگزاری مهر گفت: از اسفند سال قبل کارهای ساخت را شروع کردیم که تا 22 فروردین به طول انجامید و ترکیبی از نقاشی و کاشی است. موضوع آنهم طبیعتی است که به یک نوعی در فضای شهری ما فراموش شده است.
وی در مورد جزئیات دیگر این اثر توضیح داد: حجم کار 560 مترمربع است که 250 متر کاشی کاری و 110 متر به نقاشی اختصاص دارد. همچنین در کنار اثر قبلی من که سال گذشته نصب شد قرار گرفته است.
این بازیگر در مورد برخی از مجسمههایی که چندی است در سطح شهر به سرقت رفتهاند و لزوم مراقبت بیشتر از آثار تجسمی توضیح داد: باید سطح فرهنگ عمومی را بالا ببریم و به مردم در حفظ و نگهداری آثاری که برای آنها ساخته میشود آموزش دهیم.
اینها یک اثر ملی نیست ولی برای کل مردم ساخته شده و شهری است. به همین دلیل وقتی قرار است شهر آنها زیباتر شود و رنگ و لعاب تازهای به خود بگیرد باید سعی کنیم در نگهداری آثار کوشا باشیم
اسکندری همچنین در مورد آثار تجسمی موجود در شهر گفت: همینکه آثاری برای زیبایی شهر نصب میکنیم حرکت قشنگی است فقط به نظر میرسد کمی سلیقهای در این زمینه عمل شده است. با این حال همینکه رنگی به فضا داده است جای تقدیر دارد
وی سپس به هزینه ساخت چنین آثاری اشاره کرد: کارهایی از این دست نسبت به طرحهای مشابه خود خیلی پرهزینه نیست به خصوص در برابر بودجههایی که صرف کارهای دیگر میشود. خوشبختانه در چند وقت اخیر فعالیتهای خوبی انجام شده است که امیدوارم ادامه پیدا کند.
روزبه اسکندری، برادر لاله اسکندری و مدیرعامل شرکت اجراکننده طرح نیز گفت: طرح در 560 مترمربع بر دیوار روگذر شهید ستاری و در مدت 35 روز اجرا شد. عملیات زیرسازی آن را از 25 بهمن شروع کردیم. متاسفانه چون فقط شبها برق داشتیم بخش زیرسازی آن در شب انجام شد و بخش کاشی به صورت مجزا در کارگاه اجرا و به تدریج در محل نصب شد
وی افزود: این طرحها از اغتشاش بصری جلوگیری میکند و میتواند به شهروندان آرامش بدهد. به نظرم شهرداری در این دو سه سال اخیر در این حوزه خیلی خوب فعالیت کرده است
البته دوست داشتم تمام فضای دیوار زیرپل را کار کنم که به دلیل وسعت زیاد و اینکه بخشی از دیوارها را پوشش گیاهی پوشانده بود، تنها بخشی از دیوار برای طراحی در نظر گرفته شد؛ اما در کل از نظر فضای طراحی نزدیک به همان اثر پارسال است
سه شنبه 21/2/1389 - 10:0