اهل بیت
چهل حدیث گهربار منتخب
قالَ الا مامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ علیه السلام :
1- حَدیثی حَدیثُ ابى ،
وَ حَدیثُ ابى حَدیثُ جَدى ، وَ حَدیثُ جَدّى حَدیثُ الْحُسَیْنِ، وَ
حَدیثُ الْحُسَیْنِ حَدیثُ الْحَسَنِ، وَ حَدیثُ الْحَسَنِ حَدیثُ
امیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ حَدیثُ امیرَالْمُؤْمِنینَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ
صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ، وَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ اللّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ.(1)
ترجمه :
فرمود: سخن و حدیث من همانند سخن پدرم مى
باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم ، و سخن جدّم نیز مانند سخن حسین و نیز
سخن او با سخن حسن یكى است و سخن حسن همانند سخن امیرالمؤ منین علىّ و كلام
او از كلام رسول خدا مى باشد، كه سخن رسول اللّه به نقل از سخن خداوند
متعال خواهد بود.
2- قالَ علیه السلام
: مَنْ حَفِظَ مِنْ شیعَتِنا ارْبَعینَ حَدیثا بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ
الْقیامَةِ عالِما فَقیها وَلَمْ یُعَذِّبْهُ.(2)
ترجمه :
فرمود:
هركس از شیعیان ما چهل حدیث را حفظ كند و به آن ها عمل نماید ، خداوند او
را دانشمندى فقیه در قیامت محشور مى گرداند و عذاب نمى شود.
3- قالَ علیه السلام
: قَضا حاجَةِالْمُؤْمِنِ افْضَلُ مِنْ الْفِ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلةٍ
بِمَناسِكِها، وَ عِتْقِ الْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِ
الْفِ فَرَسٍ فى سَبیلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها.(3)
ترجمه :
فرمود:
برآوردن حوائج و نیازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى هزار بنده و
فرستادن هزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است .
4- قالَ علیه السلام
: اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْ قُبِلَ
سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ.(4)
ترجمه :
فرمود:
اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون نماز است ، پس اگر نمازش
قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
5- قالَ علیه السلام
: إ ذا فَشَتْ ارْبَعَةٌ ظَهَرَتْ ارْبَعَةٌ: إ ذا فَشا الزِّنا كَثُرَتِ
الزَّلازِلُ، وَ إ ذا اُمْسِكَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ الْماشِیَةُ، وَ إ ذا
جارَ الْحُكّامُ فِى الْقَضا اُمْسِكَ الْمَطَرُ مِنَ السَّما، وَ إ ذا
ظَفَرَتِ الذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِكُونَ عَلَى الْمُسْلِمینَ.(5)
ترجمه :
فرمود: هنگامى كه چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید:
چنانچه زنا رایج گردد زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود.
چنانچه زكات و خمسِ اموال پرداخت نشود حیوانات اهلى نابود شود.
اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران رحمت خداوند نمى بارد.
و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشركین بر مسلمین پیروز آیند.
6- قالَ علیه السلام : مَنْ عابَ اخاهُ بِعَیْبٍ فَهُوَ مِنْ اهْلِ النّارِ.(6)
ترجمه :
فرمود: هركس برادر ایمانى خود را برچسبى بزند و او را متّهم كند از اهل آتش خواهد بود.
7- قالَ علیه السلام : الصَّمْتُ كَنْزٌ وافِرٌ، وَ زَیْنُ الْحِلْمِ، وَ سَتْرُالْجاهِلِ.(7)
ترجمه :
فرمود: سكوت همانند گنجى پربها، زینت بخش حلم و بردبارى است ؛ و نیز سكوت ، سرپوشى بر آبروى شخص نادان و جاهل مى باشد.
8- قالَ علیه السلام : إ صْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ، وَلاتَصْحَبْ مَنْ یَتَزَّیَنُ لَكَ.(8)
ترجمه :
فرمود:
با كسى دوستى و رفت و آمد كن كه موجب عزّت و سربلندى تو باشد، و با كسى كه
مى خواهد از تو بهره ببرد و خودنمائى مى كند همدم مباش.
9- قالَ علیه السلام
: كَمالُ الْمُؤْمِنِ فى ثَلاثِ خِصالٍ: الْفِقْهُ فى دینِهِ، وَ
الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالتَّقْدیرُ فِى الْمَعیشَةِ.(9)
ترجمه :
فرمود:
شخصیّت و كمال مؤ من در سه خصلت است : آشنا بودن به مسائل و احكام دین ،
صبر در مقابل شداید و ناملایمات ، زندگى او همراه با حساب و كتاب و برنامه
ریزى دقیق باشد.
10- قالَ علیه
السلام : عَلَیْكُمْ بِإ تْیانِ الْمَساجِدِ، فَإ نَّها بُیُوتُ اللّهِ فِى
الارْضِ، و مَنْ اتاها مُتَطِّهِرا طَهَّرَهُ اللّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ، وَ
كَتَبَ مِنْ زُوّارِهِ.(10)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به دخول در
مساجد، چون كه آن ها خانه خداوند بر روى زمین است ؛ و هر كسى كه با طهارت
وارد آن شود خداوند متعال او را از گناهان تطهیر مى نماید و در زمره زیارت
كنندگانش محسوب مى شوند.
11- قالَ علیه
السلام : مَن قالَ بَعْدَ صَلوةِالصُّبْحِ قَبْلَ انْ یَتَكَلَّمَ:
((بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، وَلا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ إ لاّ
بِاللّهِ الْعَلىٍّّ الْعَظیمِ)) یُعیدُها سَبْعَ مَرّاتٍ، دَفَعَ اللّهُ
عَنْهُ سَبْعینَ نَوْعا مِنْ أ نْواعِ الْبَلا، اهْوَنُهَاالْجُذامُ
وَالْبَرَصُ.(11)
ترجمه :
فرمود: هر كسى بعد از نماز صبح پیش از آن
كه سخنى مطرح كند، هفت مرتبه بگوید: ((بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ، لا حول و
لا قوّة إ لاّ باللّه العلیّ العظیم )) خداوند متعال هفتاد نوع بلا از او
دور گرداند كه ساده ترین آن ها مرض پیسى و جذام باشد.
12- قالَ علیه
السلام : مَنْ تَوَضَّا وَ تَمَنْدَلَ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَ مَنْ
تَوَضَّا وَلَمْ یَتَمَنْدَلْ حَتّى یَجُفَّ وُضُوئُهُ، كُتِبَ لَهُ
ثَلاثُونَ حَسَنَةً.(12)
ترجمه :
فرمود: هركس وضو بگیرد و با حوله خشك نماید یك حسنه دارد و چنانچه خشك نكند سى حسنه خواهد داشت .
13- قالَ علیه السلام : لاَ فْطارُكَ فى مَنْزِلِ اخیكَ افْضَلُ مِنْ صِیامِكَ سَبْعینَ ضِعْفا.(13)
ترجمه :
فرمود: اگر افطارى روزه ات را در منزل برادر - مؤ منت - ، انجام بدهى ثوابش هفتاد برابر اصل روزه است .
14- قالَ علیه
السلام : إ ذا افْطَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْما الْفاتِرِ نَقى كَبِدُهُ، وَ
غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ، وَ قَوىَّ الْبَصَرَ وَالْحَدَقَ.(14)
ترجمه :
فرمود:
چنانچه انسان روزه خود را با آب جوش افطار نماید كبدش پاك و سالم باقى مى
ماند، و قلبش از كدورت ها تمیز و نور چشمش قوى و روشن مى گردد.
15- قالَ علیه
السلام : مَنْ قَرَءَالْقُرْآنَ فِى الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ
خُنِّفَ عَلى والِدَیْهِ وَ إ نْ كانا كافِرَیْنِ.(15)
ترجمه :
فرمود: هر كه قرآن شریف را از روى آن قرائت نماید بر روشنائى چشمش افزوده گردد؛ و نیز گناهان پدر و مادرش سبك شود گرچه كافر باشند.
16- قالَ علیه
السلام : مَنْ قَرَءَ قُلْ هُوَاللّهُ احَدٌ مَرَّةً واحِدَةً فَكَانَّما
قَرَءَ ثُلْثَ الْقُرآنِ وَ ثُلْثَ التُّوراةِ وَ ثُلْثَ الاْ نْجیلِ وَ
ثُلْثَ الزَّبُورِ.(16)
ترجمه :
فرمود: هر كه یك مرتبه سوره توحید را تلاوت نماید، همانند كسى است كه یك سوّم قرآن و تورات و انجیل و زبور را خوانده باشد.
17- قالَ علیه السلام : إ نَّ لِكُلِّ ثَمَرَةٍ سَمّا، فَإ ذا اتَیْتُمْ بِها فامسُّوهَ االْما، وَاغْمِسُوها فِى الْما.(17)
ترجمه :
فرمود: هر نوع میوه و ثمره اى ، مسموم و آغشته به میكرب ها است ؛ هر گاه خواستید از آن ها استفاده كنید با آب بشوئید.
18- قالَ علیه
السلام : عَلَیْكُمْ بِالشَّلْجَمِ، فَكُلُوهُ وَادیمُوا اكْلَهُ،
وَاكْتُمُوهُ إ لاّعَنْ اهْلِهِ، فَما مِنْ احَدٍ إ لاّ وَ بِهِ عِرْقٌ
مِنَ الْجُذامِ، فَاذیبُوهُ بِاكْلِهِ.(18)
ترجمه :
فرمود: شلغم را اهمیّت دهید و مرتّب آن را میل نمائید و آن را به مخالفین معرّفى نكنید، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مى سازد.
19- قالَ علیه
السلام : یُسْتَجابُ الدُّعا فى ارْبَعَةِ مَواطِنَ: فِى الْوِتْرِ، وَ
بَعْدَ الْفَجْرِ، وَ بَعْدَالظُّهْرِ، وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ.(19)
ترجمه :
فرمود: در چهار وقت دعا مستجاب خواهد شد: هنگام نماز وِتر، بعد از نماز صبح ، بعد از نماز ظهر، بعد از نماز مغرب .
20- قالَ علیه السلام : مَنْ دَعا لِعَشْرَةٍ مِنْ إ خْوانِهِ الْمَوْتى لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ.(20)
ترجمه :
فرمود:
هركس كه در شب جمعه براى ده نفر از دوستان مؤ من خود كه از دنیا رفته اند
دعا و طلب مغفرت نماید، از اهل بهشت قرار خواهد گرفت .
21- قالَ علیه السلام : مِشْطُ الرَّاسِ یَذْهَبُ بِالْوَبا، وَ مِشْطُاللِّحْیَةِ یُشَدِّدُ الاْ ضْراسَ.(21)
ترجمه :
فرمود: شانه كردن موى سر موجب نابودى وَبا و مانع ریزش مو مى گردد، و شانه كردن ریش و محاسن ریشه دندان ها را محكم مى نماید.
22- قالَ علیه
السلام ایُّما مُؤْمِنٍ سَئَلَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ حاجَةً وَ هُوَ یَقْدِرُ
عَلى قَض ائِها فَرَدَّهُ عَنْها، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ شُجاعا فى
قَبْرِهِ، یَنْهَشُ مِنْ اصابِعِهِ.(22)
ترجمه :
فرمود: چنانچه مؤ
منى از برادر ایمانیش حاجتى را طلب كند و او بتواند خواسته اش را برآورد و
انجام ندهد، خداوند در قبرش یك افعى بر او مسلّط گرداند كه هر لحظه او را
آزار رساند.
23- قالَ علیه
السلام : وَلَدٌ واحِدٌ یَقْدِمُهُ الرَّجُلُ، افْضَلُ مِنْ سَبْعینَ
یَبْقُونَ بَعْدَهُ، شاكینَ فِى السِّلاحِ مَعَ الْقائِمِ (عَجَّلَ اللّهُ
تَعالى فَرَجَهُ الشَّریف ).(23)
ترجمه :
فرمود: اگر انسانى یكى از
فرزندانش را پیش از خود به عالم آخرت بفرستد بهتر از آن است كه چندین فرزند
به جاى گذارد و در ركاب امام زمان علیه السلام با دشمن مبارزه كنند.
24- قالَ علیه
السلام : إ ذا بَلَغَكَ عَنْ اخیكَ شَیْى ءٌ فَقالَ لَمْ اقُلْهُ فَاقْبَلْ
مِنْهُ، فَإ نَّ ذلِكَ تَوْبَةٌ لَهُ. وَ قالَ علیه السلام : إ ذا
بَلَغَكَ عَنْ اخیكَ شَیْى ءٌ وَ شَهِدَ ارْبَعُونَ انَّهُمْ سَمِعُوهُ
مِنْهُ فَقالَ: لَمْ اقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ.(24)
ترجمه :
فرمود:
چنانچه شنیدى كه برادرت یا دوستت چیزى بر علیه تو گفته است و او تكذیب كرد
قبول كن . همچنین فرمود: اگر چیزى را از برادرت بر علیه خودت شنیدى و نیز
چهل نفر شهادت دادند، ولى او تكذیب كرد و گفت : من نگفته ام ، حرف او را
بپذیر.
25- قالَ علیه
السلام : لایَكْمُلُ إ یمانُ الْعَبْدِ حَتّى تَكُونَ فیهِ أ رْبَعُ
خِصالٍ: یَحْسُنُ خُلْقُهُ، وَسَیْتَخِفُّ نَفْسَهُ، وَیُمْسِكُ الْفَضْلَ
مِنْ قَوْلِهِ، وَیُخْرِجَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ.(25)
ترجمه :
فرمود:
ایمان انسان كامل نمى گردد مگر آن كه چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نیكو
باشد، نفس خود را سبك شمارد، كنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش حق الله ،
حق الناس را بپردازد.
26- قالَ علیه السلام : داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَادْفَعُوا ابْوابَ الْبَلایا بِالاْ سْتِغْفارِ.(26)
ترجمه :
فرمود: مریضان خود را به وسیله پرداخت صدقه مداوا و معالجه نمائید، و بلاها و مشكلات را با استغفار و توبه دفع كنید.
27- قالَ علیه
السلام : إ نَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْكُمُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ فى افْضَلِ
السّاعاتِ، فَعَلَیْكُمْ بِالدُّعا فى إ دْبارِ الصَّلَواتِ.(27)
ترجمه :
فرمود:
خداوند متعال پنج نماز در بهترین اوقات را بر شما واجب گرداند، پس سعى
كنید حوایج و خواسته هاى خود را پس از هر نماز با خداوند مطرح و درخواست
كنید.
28- قالَ علیه
السلام : كُلُوا ما یَقَعُ مِنَ الْمائِدَةِ فِى الْحَضَرِ، فَإ نَّ فیهِ
شِفا مِنْ كُلِّ دا، وَلا تَاكُلُوا مایَقَعُ مِنْها فِى الصَّحارى .(28)
ترجمه :
فرمود:
هنگام خوردن غذا در منزل ، آنچه كه اطراف سفره و ظرف مى ریزد جمع كنید و
میل نمائید كه در آن ها شفاى دردهاى درونى است ، ولى چنانچه در بیابان سفره
انداختید؛ اضافه هاى آن را رها كنید براى جانوران .
29- قالَ علیه
السلام : ارْبَعَةٌ مِنْ اخْلاقِ الاْ نْبیا: الْبِرُّ، وَالسَّخا،
وَالصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالْقِیامُ بِحَقِّ الْمُؤمِنِ.(29)
ترجمه :
فرمود:
چهار چیز از اخلاق پسندیده پیغمبران الهى است : نیكى ، سخاوت ، صبر و
شكیبائى در مصائب و مشكلات ، اجرا حقّ و عدالت بین مؤ منین .
30- قالَ علیه
السلام : إ مْتَحِنُوا شیعتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ: عِنْدَ مَواقیتِ الصَّلاةِ
كَیْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَیْها، وَ عِنْدَ أ سْرارِهِمْ كَیْفَ حِفْظُهُمْ
لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إ لى أ مْوالِهِمْ كَیْفَ مُواساتُهُمْ لاِ
خْوانِهِمْ فیها.(30)
ترجمه :
فرمود: شیعیان و دوستان ما را در سه مورد آزمایش نمائید:
1 مواقع نماز، چگونه رعایت آن را مى نمایند.
2 اسرار یكدیگر را چگونه فاش و یا نگهدارى مى كنند.
3 نسبت به اموال و ثروتشان چگونه به دیگران رسیدگى مى كنند و حقوق خود را مى پردازند.
31- قالَ علیه
السلام : مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ إ ذا رَغِبَ، وَ إ ذا رَهِبَ، وَ إ
ذَااشْتَهى ، وإ ذا غَضِبَ وَ إ ذا رَضِىَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى
النّارِ.(31)
ترجمه :
فرمود: هر كه در چهار موقع ، مالك نفس خود
باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگى ، هنگام سختى و تنگ دستى ، هنگام اشتها و
آرزو و هنگام خشم و غضب ؛ خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مى گرداند.
32- قالَ علیه
السلام : إ نَّ النَّهارَ إ ذا جا قالَ: یَابْنَ آدَم ، اعْجِلْ فى
یَوْمِكَ هذا خَیْرا، اشْهَدُ لَكَ بِهِ عِنْدَ رَبِّكَ یَوْمَ الْقیامَةِ،
فَإ نّى لَمْ آتِكَ فیما مَضى وَلاآتیكَ فیما بَقِىَ، فَإ ذا جااللَّیْلُ
قالَ مِثْلُ ذلِكَ.(32)
ترجمه :
فرمود: هنگامى كه روز فرا رسد گوید:
تا مى توانى در این روز از كارهاى خیر انجام بده كه من در قیامت در پیشگاه
خداوند شهادت مى دهم و بدان كه من قبلا در اختیار تو نبودم و در آینده نیز
پیش تو باقى نخواهم ماند. همچنین هنگامى كه شب فرارسد چنین زبان حالى را
خواهد داشت .
33- قالَ علیه السلام : یَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ انْ یَكُونَ فیهِ ثَمان خِصال :
وَقُورٌ
عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلا، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخا،
قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا یَظْلِمُ الاْ عْدا، وَ لا یَتَحامَلُ
لِلاْ صْدِقا، بَدَنُهُ مِنْهُ فى تَعِبٌ، وَ النّاسُ مِنْهُ فى
راحَةٍ.(33)
ترجمه :
فرمود: سزاوار است كه هر شخص مؤ من در بردارنده هشت خصلت باشد:
هنگام
فتنه ها و آشوب ها باوقار و آرام ، هنگام بلاها و آزمایش ها بردبار و
صبور، هنگام رفاه و آسایش شكرگزار، به آنچه خداوند روزیش گردانده قانع
باشد.
دشمنان و مخالفان را مورد ظلم و اذیّت قرار ندهد، بر دوستان
برنامه اى را تحمیل ننماید، جسمش خسته ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت
در آسایش باشند
34- قالَ علیه
السلام : من ماتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عارِفا بِحَقِّنا عُتِقَ مِنَ النّارِ
وَ كُتِبَ لَهُ بَرائَةٌ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ.(34)
ترجمه :
فرمود:
هركس كه در روز جمعه فوت نماید و از دنیا برود؛ و عارف به حقّ ما اهل بیت
عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، از آتش سوزان دوزخ آزاد مى گردد؛ و نیز از
عذاب شب اوّل قبر در امان خواهد بود.
35- قالَ علیه
السلام : إ نَّ الرَّجُلَ یَذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَحْرُمُ صَلاةَاللَّیْلِ، إ
نَّ الْعَمَلَ السَّیِّى ءَ اسْرَعُ فى صاحِبِهِ مِنَ السِّكینِ فِى
اللَّحْمِ.(35)
ترجمه :
فرمود: چه بسا شخصى به وسیله انجام گناهى از
نماز شب محروم گردد، همانا تاثیر گناه در روان انسان سریع تر از تاثیر چاقو
در گوشت است .
36- قالَ علیه السلام : لاتَتَخَلَّلُوا بِعُودِالرَّیْحانِ وَلابِقَضیْبِ الرُّمانِ، فَإ نَّهُما یُهَیِّجانِ عِرْقَ الْجُذامِ.(36)
ترجمه :
فرمود: به وسیله چوب ریحان و چوب انار، دندان هاى خود را خلال نكنید، براى این كه تحریك كننده عوامل مرض جذام و پیسى مى باشد.
37- قالَ علیه
السلام : تَقْلیمُ الا ظْفارِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ یُؤ مِنُ مِنَ الْجُذامِ
وَالْبَرَصِ وَالْعَمى ، وَ إ نْ لَمْ تَحْتَجْ فَحَكِّها حَكّا. وَ قالَ
علیه السلام : اخْذُ الشّارِبِ مِنَ الْجُمُعَةِ إ لَى الْجُمُعَةِ امانٌ
مِنَ الْجُذامِ.(37)
ترجمه :
فرمود: كوتاه كردن ناخن ها در روز جمعه
موجب سلامتى از جذام و پیسى و ضعف بینائى چشم خواهد شد و اگر امكان كوتاه
كردن آن نباشد سر آن ها را بتراش .
و فرمود: كوتاه كردن سبیل در هر جمعه سبب ایمنى از مرض جذام مى شود.
38- قالَ علیه
السلام : إ ذا اوَیْتَ إ لى فِراشِكَ فَانْظُرْ ماسَلَكْتَ فى بَطْنِكَ، وَ
ما كَسَبْتَ فى یَوْمِكَ، وَاذْكُرْ انَّكَ مَیِّتٌ، وَ انَّ لَكَ
مَعادا.(38)
ترجمه :
فرمود: در آن هنگامى كه وارد رختخواب خود مى شوى
، با خود بیندیش كه در آن روز چه نوع خوراكى ها و آشامیدنى ها از چه راهى
به دست آورده اى و میل نموده اى .
و در آن روز چه چیزهائى را چگونه و از چه راهى كسب و تحصیل كرده اى .
و در هر حال متوجّه باش كه مرگ تو را مى رباید؛ و سپس در صحراى محشر جهت بررسى گفتار و كردارت حاضر خواهى شد.
39- قالَ علیه
السلام : إ نَّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إ ثْنَیْ عَشَرَ الْفَ عالَم ، كُلُّ
عالَمٍ مِنْهُمْ اكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمواتٍ وَ سَبْعِ ارَضینَ، ما یُرى
عالَمٌ مِنْهُمْ انّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عالَما غَیْرُهُمْ وَ
انَاالْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ.(39)
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند متعال ،
دوازده هزار جهان آفریده است كه هر یك از آن ها نسبت به آسمان ها و زمین
هاى هفت گانه بزرگ تر مى باشد؛ و من و دیگر ائمّه دوازده گانه از طرف
خداوند بر همه آن ها حجّت و راهنما هستیم .
40- قالَ علیه
السلام : حَدیثٌ فى حَلالٍ وَ حَرامٍ تَاخُذُهُ مِنْ صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ
الدُّنْیا وَ ما فیها مِنْ ذَهَبٍ وَفِضَّةٍ.(40)
ترجمه :
فرمود:
سخنى را درباره مسائل حلال و حرام و احكام دین خدا، از راست گوى مؤ منى
دریافت كنى ؛ بهتر و ارزشمندتر است از تمام دنیا و ثروت هاى آن .
پى نوشتها:
1-جامع الاحادیث الشیعه : ج 1 ص 127 ح 102، بحارالا نوار: ج 2، ص 178، ح 28.
2-امالى الصدوق : ص 253.
3-امالى الصدوق : ص 197.
4-وسائل الشیعه : ج 4 ص 34 ح 4442.
5-وسائل الشیعة : ج 8 ص 13.
6-اختصاص : ص 240، بحارالا نوار: ج 75، ص 260، ح 58.
7-مستدرك الوسائل : ج 9 ص 16 ح 4.
8-وسائل الشیعه : ج 11 ص 412.
9-امالى طوسى : ج 2 ص 279.
10-وسائل الشیعة : ج 1 ص 380 ح 2.
11-امالى طوسى : ج 2 ص 343.
12-وسائل الشیعة : ج 1 ص 474 ح 5.
13-من لایَحضره الفقیه : ج 2 ص 51 ح 13.
14-وسائل الشیعه : ج 10 ص 157 ح 3.
15-وسائل الشیعه : ج 6 ص 204 ح 1.
16-وسائل الشیعه : ج 6 ص 225 ح 10.
17-وسائل الشیعه : ج 25 ص 147 ح 2.
18-وسائل الشیعه : ج 25 ص 208 ح 4.
19-جامع احادیث الشیعة : ج 5 ص 358 ح 12.
20-جامع احادیث الشیعة : ج 6 ص 178 ح 78.
21-وسائل الشیعة : ج 2 ص 124 ح 1.
22-امالى طوسى : ج 2، ص 278، س 9، وسائل الشیعة : ج 16، ص 360، ح 10.
23-بحارالا نوار: ج 79 ص 116 ح 7 و ح 8، و ص 123 ح 16.
24-مصادقة الاخوان : ص 82.
25-امالی طوسى : ج 1 ص 125.
26-مستدرك الوسائل : ج 7 ص 163 ح 1.
27-مستدرك الوسائل : ج 6 ص 431 ح 6.
28-مستدرك الوسائل : ج 16 ص 288 ح 1.
29-اعیان الشّیعة : ج 1، ص 672، بحارالا نوار: ج 78، ص 260، ذیل ح 108 .
30-وسائل الشیعة : ج 4 ص 112.
31-وسائل الشیعة : ج 15 ص 162 ح 8.
32-وسائل الشیعة : ج 16 ص 93 ح 2.
33-اصول كافى : ج 2، ص 47، ح 1، ص 230، ح 2، و نزهة النّاظر حلوانى : ص 120، ح 70.
34-مستدرك الوسائل : ج 6 ص 66 ح 22.
35-اصول كافى : ج 2 ص 272.
36-امالى صدوق : ص 321، بحارالا نوار: ج 66، ص 437، ح 3 .
37-وسائل الشیعة : ج 7 ص 363 و 356.
38-دعوات راوندى ص 123، ح 302، بحارالا نوار: ج 71، ص 267، ح 17.
39-خصال : ص 639، ح 14، بحارالا نوار: ج 27، ص 41، ح 1.
40-الا مام الصّادق علیه السلام : ص 143.
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:59
اهل بیت
14 حکایت از امام صادق (ع)
1. تلخى گوش و شورى آب چشم
ابن ابى لیلى - كه یكى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حكایت نماید:
روزى به همراه نعمان كوفى به محضر مبارك آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص كیست ؟
عرض كردم : مردى از اهالى كوفه به نام نعمان مى باشد، كه صاحب راءى و داراى نفوذ كلام است .
حضرت فرمود: آیا همان كسى است كه با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یكدیگر قیاس مى كند؟
عرض كردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: كار خوبى نمى كنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى كلمه اى را كه اوّلش كفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناك گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه
السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى
آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد
مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن
، این است كه اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و
آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد
تا آن كه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن كلمه اى كه
اوّلش كفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله ((لا إ له إ لاّ اللّه )) است ، كه
اوّل آن ((لا اله )) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ
اللّه )) است ، یعنى ؛ مگر خداى یكتا و بى همتا.(1)
2. یك جهان در یك جسم
روزى
یك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و
پیرامون تشكیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح كرد؟
امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركیب كرده و آفریده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را
سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت مى دارند،
گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى
باشند.
سپس امام علیه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را
با 82 قطعه استخوان آفریده است ، كه در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و
در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یك قطعه ؛ و شانه نیز داراى
سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنین هر یك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، كه 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یك قطعه در ران .
و نشیمن گاه نیز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.
و در كمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.
و در هر یك از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، كه دو طرف 18 عدد مى باشد.
و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .
و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.
و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غیر از فكّ پائین و بالا، موجود است .
و معمولا انسان ها تا
سنین بیست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنین 20 سالگى به بعد تعداد
چهار دندان دیگر كه به نام دندان هاى عقل معروف است ، روئیده مى شود.(2)
3. مرثیّه شاعر و اهمیّت گریه
یكى از اصحاب نزدیك امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحّام حكایت كند:
روزى به همراه عدّه اى
در محضر پربركت آن حضرت بودیم ، یكى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد
و حضرت او را نزد خود فرا خواند و كنار خود نشانید و فرمود: اى جعفر!
شنیده ام كه درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدایت گردم .
حضرت فرمود: چند بیتى از آن اشعار را برایم بخوان .
همین كه جعفر مشغول
خواندن اشعار در رثاى امام حسین علیه السلام شد، امام صادق علیه السلام به
قدرى گریست كه تمام محاسن شریفش خیس گردید؛ و تمام اهل منزل نیز گریه اى
بسیار كردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا
قسم ، ملائكه مقرّب الهى در این مجلس حضور دارند و همانند ما مرثیّه جدّم
حسین علیه السلام را مى شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار مى گریند.
آن گاه خطاب به جعفر بن
عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن كه بر مصائب حسین سلام
اللّه علیه ، مرثیّه سرائى مى كنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نیز
مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام علیه
السلام فرمود: آیا مایل هستى بیش از این درباره فضیلت مرثیّه خوانى و گریه
براى جدّم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هركس درباره
حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او
را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش مى دهد.(3)
4. كِشتى در دریاى شیرین و سفید
ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حكایت كند:
روزى وارد شهر مدینه شدم
و منزل امام جعفر صادق علیه السلام رفتم به حضرتش سلام كرده و با حالت
گریه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گریان هستى ؟
عرض كردم : اى پسر رسول
خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گویند: شما شیعه ها هیچ برترى بر
ما ندارید و با دیگران یكسان مى باشید.
حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.
سپس امام علیه السلام از
جاى خود برخاست و پاى مبارك خود را بر زمین سائید و اظهار نمود: به قدرت و
اذن خداوند تبارك و تعالى ایجاد شو، پس ناگهان یك كشتى قرمز رنگ نمایان
گردید؛ و در وسط آن درّى سفید رنگ و بر بالاى كشتى پرچمى سبز وجود داشت كه
روى آن نوشته بود:
((لا إ له إ لاّ اللّه ،
محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، یقتل القائم الا عداء، و یبعث المؤ
منون ، ینصره اللّه )) یعنى ؛ نیست خدائى جز خداى یكتا، محمّد رسول خدا،
علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد علیهم السلام دشمنان را هلاك و نابود مى
گرداند و خداوند او را به وسیله ملائكه یارى مى نماید.
در همین بین متوجه شدم
كه چهار صندلى درون كشتى وجود دارد، كه از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس
امام صادق علیه السلام روى یكى از صندلى ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى
كاظم و اسماعیل را كنار خود نشانید؛ و به من فرمود: تو هم بنشین . چون همگى
روى صندلى ها نشستیم ؛ به كشتى خطاب كرد و فرمود: به امر خداوند متعال
حركت كن .
پس كشتى در میان آب
دریائى كه از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر بود، حركت كرد تا رسیدیم به
سلسله كوه هائى كه از دُرّ و یاقوت بود؛ و سپس به جزیره اى برخوردیم كه وسط
آن چندین قبّه و گنبد سفید وجود داشت و ملائكه الهى در آن جا تجمّع كرده
بودند.
هنگامى كه نزدیك آن ها رسیدیم با صداى بلند گفتند: یاابن رسول الّله ! خوش آمدى .
بعد از آن ، حضرت فرمود:
این گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذریّه حضرت رسول صلوات الّله
علیهم است ، كه هر زمان یكى از آن ها رحلت نماید، وارد یكى از این ساختمان
ها خواهد شد تا مدّت زمانى را كه خداوند متعال تعیین و در قرآن بیان نموده
است :
ثمّرددنالكم الكرّة
علیهم واءمددناكم با موال وبنین وجعلناكم اءكثرنفیرا(4) یعنى ؛ شما اهل بیت
رسالت را مرتبه اى دیگر به عالم دنیا باز مى گردانیم ... .
و بعد از آن ، دست مبارك
خود را درون آب دریا كرد و مقدارى درّ و یاقوت بیرون آورد و به من فرمود:
اى داود! چنانچه طالب دنیا هستى این جواهرات را بگیر.
عرضه داشتم : یاابن رسول
الله ! من به دنیا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس آن ها را به دریا ریخت و
سپس مقدارى از شن هاى كف دریا را بیرون آورد كه از مُشك و عَنبر خوشبوتر
بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام كردیم به دریا ریخت ؛ و بعد از آن فرمود:
برخیزید تا به امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ،
ابو عبدالله حسین بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسین و ابو جعفر محمّد ابن
علىّ سلام كنیم .
پس به امر حضرت برخاستیم
و حركت كردیم تا به گنبدى در میان گنبدها رسیدیم و حضرت پرده اى را كه
آویزان بود بلند نمود پس امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام را مشاهده
كردیم كه در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام كردیم .
سپس وارد قبّه اى دیگر
شدیم و امام حسن مجتبى علیه السلام را دیدیم و سلام كردیم ، تا پنج گنبد و
قبّه رفتیم و در هر یك امامى حضور داشت تا آخر، كه امام محمّد باقر علیه
السلام بود و بر یكایك ایشان سلام كردیم .
بعد از آن ، حضرت صادق
آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: به سمت راست جزیره نگاه كنید، همین كه
نظر كردیم چند قبّه دیگر را دیدیم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : یاابن
رسول الله ! چطور این قبّه ها بدون پرده است ؟!
در پاسخ اظهار نمود: این
ها براى من و دیگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به میان
جزیره توجّه نمائید؛ و چون دقّت كردیم گنبدى رفیع و بلندتر از دیگر قبّه ها
را دیدیم كه وسط آن تختى قرار داشت .
بعد از آن امام جعفر
صادق علیه السلام فرمود: این قبّه مخصوص قائم آل محمّد علیهم السلام است ؛ و
سپس فرمود: آماده باشید تا بازگردیم ، و كشتى را مخاطب قرار داد و فرمود:
به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن ، پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان
محلّ قرار گرفتیم .(5)
5. میهمان خراسانى و تنور آتش
ماءمون رقّى - كه یكى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حكایت نماید:
در منزل آن حضرت بودم ،
كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست ،
با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! شما
بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه
چیز مانع شده است كه قیام نمى كنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس
نمى گیرید، با این كه بیش از یك صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداكارى در
ركاب شما هستند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یكى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن .
همین كه آتش تنور روشن
شد و شعله هاى آتش زبانه كشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب
نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین .
سهل خراسانى گفت : اى
سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش
قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مكّى - در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام كرد.
حضرت امام صادق سلام
اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون ! كفش هایت را زمین
بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشین .
هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست .
آن
گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پیرامون
وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى
را مطرح نمود مثل آن كه مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .
پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است .
همین كه سهل كنار تنور
آمد، دید هارون مكّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه
السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور
بیرون آمد.
بعد از آن ، حضرت خطاب
به سهل خراسانى كرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این
شخص - هارون كه مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یك نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق علیه
السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم كه در چه زمانى خروج و قیام نمائیم
؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما
یافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم
.(6)
6. آمرزش گناه دوست و مخالف
مرحوم راوندى در كتاب خرایج و جرائح خود آورده است :
امام محمّد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم حجّ وارد مكّه مكّرمه شدند.
در مسجدالحرام نزدیك كعبه الهى نشسته بودند، كه شخصى وارد شد و اظهار داشت : سؤ الى دارم ؟
امام باقر علیه السلام فرمود: از فرزندم ، جعفر سؤ ال كن .
آن مرد خطاب به حضرت صادق علیه السلام كرد و گفت : سؤ الى دارم ؟
حضرت فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال كن .
آن مرد گفت : تكلیف كسى كه گناهى بزرگ مرتكب شده است ، چیست ؟
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارك رمضان از روى عمد و بدون عذر روزه خوارى نموده است ؟
گفت : گناهى بزرگ تر انجام داده است .
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارك رمضان زنا كرده است ؟
آن مرد اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! گناهى بزرگ تر از آن را مرتكب شده است .
حضرت فرمود: آیا شخص بى گناهى را كشته است ؟
گفت : از آن هم بزرگ تر.
پس از آن صادق آل محمّد
علیهم السلام فرمود: چنانچه آن از شیعیان و دوستداران امیرالمؤ منین امام
علىّ علیه السلام باشد، باید به زیارت كعبه الهى برود و توبه نماید؛ و سپس
قسم یاد كند كه دیگر مرتكب چنان گناهى نشود؛ ولى اگر از مخالفین و معاندین
باشد راه پذیرش توبه براى او نیست .
آن مرد گفت : خداوند،
شما فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را مورد رحمت خویش قرار دهد، من این
چنین جوابى را از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شنیده ام .
بعد از آن ، از محضر مقدّس آن بزرگواران خداحافظى كرد و رفت .
امام محمّد باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: همانا این شخص ، حضرت خضر علیه السلام بود، كه خواست تو را به مردم معرّفى نماید.(7)
7. عدالت در علاقه و محبّت زنان
روزى
ابن ابى العوجاء از هشام بن حكم - كه هر دو از شاگردان امام جعفر صادق
علیه السلام هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حكیم و به همه امور و مسائل
دانا است ؟
پاسخ داد: آرى ، او حكیم ترین و داناترین حكیمان و عالمان است .
پرسید: آیه قرآن فانكحوا
ماطاب لكم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فإ ن خفتم ...(8) كه مى فرماید:
آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد مى توانید تا چهار زن ازدواج نمائید
و اگر نتوانستید بین آن ها عدالت نمائید، به یك نفر اكتفا كنید، آیا ضرورى
و حتمى است ؟
هشام گفت : بلى ، سپس
پرسید: پس این آیه قرآن ولن تستطیعوا اءن تعدلوا بین النّساء...(9) كه مى
فرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار نمائید، آیا با آیه
قبل منافات ندارد؟
اگر خداوند، حكیم است ؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضدّ یكدیگر در یك موضوع ایراد مى نماید؟
هشام از دادن پاسخ صحیح
ساكت ماند؛ و سریع به سمت منزل امام صادق علیه السلام حركت نمود و چون به
مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام علیه السلام فرمود: چه عجب ، الا
ن كه موقع حجّ نیست ، چطور این جا آمده اى ؟!
هشام گفت : به جهت یك
مشكل علمى كه ابن ابى العوجاء از من سؤ ال نمود و نتوانستم جواب آن را
بگویم ، به حضور شما آمدم ؛ و سپس داستان را به طور مشروح براى حضرت تعریف
كرد.
حضرت فرمود: در رابطه با
آیه اوّل ، مقصود مصارف و مخارج زن مى باشد یعنى اگر امكانات مالى برایتان
فراهم بود و مایل بودید، مى توانید تا چهار زن را ازدواج نمائید؛ وگرنه
بیش از یكى حقّ ندارید.
و امّا نسبت به دوّمین
آیه قرآن ، مقصود علاقه و محبّت است ، كه امكان ندارد مردى نسبت به تمام
همسران خود یك نوع ابراز علاقه و محبّت داشته باشد.
بنابراین در این جهت
، رعایت عدالت امكان ندارد، برخلاف آیه اوّل كه امكان عدالت هست و مى توان
براى هر كدام یك نوع لباس ، منزل ، خوراك و... تهیّه و در اختیار آن ها
قرار داد.
بعد از آن هشام از حضرت
صادق علیه السلام خداحافظى كرد و چون نزد ابن ابى العوجاء آمد و جواب حضرت
را بازگو نمود، ابن ابى العوجاء گفت : به خدا قسم ! این جواب از خودت نمى
باشد.(10)
8. اهمّیت دیدار خویشاوندان
مرحوم شیخ طوسى در كتاب خود حكایت نموده است :
روزى منصور دوانیقى امام
صادق علیه السلام را به دربار خود احضار كرد، هنگامى كه حضرت وارد شد،
كنار منصور - كه برایش محلّى در نظر گرفته شده بود - نشست .
پس از آن ، منصور دستور
داد تا فرزندش مهدى را بیاورند؛ و چون آمدن مهدى مقدارى به تاءخیر افتاد،
منصور با تهدید گفت : چرا مهدى نیامد؟
اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الا ن خواهد آمد.
هنگامى كه مهدى وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو كرده بود؛ منصور خطاب به امام صادق علیه السلام كرد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه !
حدیثى را پیرامون دیدار و رسیدگى به خویشان برایم گفته اى ، دوست دارم آن
حدیث را تكرار فرمائى تا فرزندم ، مهدى نیز بشنود.
حضرت صادق آل محمّد
صلوات اللّه علیهم فرمود: امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از رسول خدا صلى
الله علیه و آله فرمود: چنانچه مردى با یكى از خویشان خود صله رحم نماید و
از عمرش سه سال بیشتر باقى نباشد، خداوند متعال آن را به مدّت سى سال
طولانى مى نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سى سال از عمرش باقى بود،
خداوند آن را سه سال مى گرداند.
منصور گفت : این حدیث
خوب بود؛ ولى قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلى ، پدرم از امیرالمؤ منین
علىّ علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت نمود: صله
رحم سبب عمران و آبادى خانه و زندگى است ؛ و نیز موجب افزایش عمر خواهد
بود، گرچه از خوبان نباشد.
منصور گفت : این خوب بود، ولى منظورم حدیث دیگرى است .
امام جعفر صادق علیه
السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او از پدرش
سیّدالشّهداء، از امیرالمؤ منین علىّ علیهم السلام و او از رسول خدا صلى
الله علیه و آله حدیثى را نقل كرده است ، كه فرمود:
صله رحم بازخواست شب
اوّل قبر و محاسبات قیامت را آسان مى گرداند؛ و دل مرده را با از بین بردن
كینه ها و حسادت ها و ناراحتى ها زنده و شاداب مى نماید.
در این هنگام منصور گفت : آرى ، منظورم همین حدیث بود.(11)
9. فضیلت میهمان بر میزبان
محمّد بن قیس حكایت كند:
روزى در محضر مبارك امام
جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان آمد و من گفتم :
سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن كه دو یا سه نفر از این
افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى كنم و مى آیند در منزل ما غذا مى
خورند.
امام صادق علیه السلام به من خطاب كرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتى است ، كه تو بر آن ها دارى .
اظهار داشتم : فدایت شوم ، چنین چیزى چطور ممكن است ؟!
در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم !!
حضرت صادق علیه السلام
فرمود: چون هنگامى كه آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با
رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى كه خواستند بیرون بروند،
براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .(12)
10. چاره جوئى قبل از حادثه
قتبه اعشى - كه یكى از دوستان امام صادق جعفر علیه السلام - است ، گوید:
روزى از روزها یكى از كودكان آن حضرت مریض شده بود، و من به قصد عیادتش حركت كردم ، حضرت را جلوى منزلش اندوهگین و غمناك دیدم .
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت شوم ، حال فرزندت چگونه است ؟
حضرت فرمود: با همان حالتى كه بوده است ، هنوز مریضى و ناراحتى او بر همان حالت ادامه دارد.
بعد از آن ، حضرت سریع
به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتى گذشت از منزل بیرون آمد در حالتى كه
چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمى شد.
فكر كردم كه بحمداللّه حال كودك بهبود یافته است ، لذا سؤ ال كردم : اى مولایم ! بفرمائید حال كودك چگونه است ؟
فرمود: راهى را كه مى بایست برود، رفت .
عرض كردم : قربانت گردم ،
در آن هنگامى كه كودك زنده و مریض حال بود، شما را غمگین و محزون مشاهده
كردم ؛ ولى اكنون كه او وفات یافت ، شما را در حالتى دیگر مشاهده مى كنم ؟!
حضرت فرمود: اى قتبه !
ما خانواده اى هستیم كه قبل از ورود بلا و مصیبت چاره اندیشى مى نمائیم ؛
ولى زمانى كه مصیبت اتفاق افتاد و واقع گردید تسلیم قضا و قدر الهى مى
باشیم و راضى به رضاى او هستیم ، بنابر این دیگر ناراحتى و اندوه معنائى
ندارد.(13)
و به دنباله همین روایت
آمده است ، كه حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت ، همچون دیگران دوست داریم كه
خود و خانواده و اموالمان سالم باشد؛ امّا هنگامى كه اراده خداوند و قضا و
قدر او فرا رسد، تسلیم امر حقّ گشته و راضى به مشیّت الهى او هستیم .
11. گناه بى اعتنائى سواره
طبق روایتى كه در كتاب هاى معتبر وارد شده است :
در یكى از سال ها امام
صادق علیه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسك
حجّ خانه خدا، به سوى مكّه معظّمه حركت كردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى ارزش مى كنید؟
یكى از افراد - كه از
اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت : یاابن
رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این كه خواسته باشیم به شما بى
اعتنائى و توهینى كرده و یا دستورات شما را عمل نكرده باشیم .
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یكى از آن اشخاص هستى .
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نكرده ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت
، در بین راه كه مى آمدى در نزدیكى جُحفه ، تو با آن شخصى كه مى گفت : مرا
سوار كنید و با خود ببرید، چه كردى ؟
و سپس حضرت افزود: سوگند
به خدا، تو براى خود كسر شاءن دانستى ؛ و حتّى سر خود را بالا نكردى ؛ و
او را سبك شمردى و با حالت بى اعتنائى از كنار او رد شدى .
و سپس حضرت در ادامه
فرمایش خود افزود: هركس به یك فرد مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى كند، در
حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى كرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع كرده است
.(14)
12. كنار هر نفر یك نان
مُعلّى بن خُنیس - كه یكى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و از راویان حدیث است - حكایت كند:
در شبى تاریك و بارانى
امام صادق علیه السلام از منزل خارج شد و به سوى محلّه بنى ساعده روانه گشت
، من نیز به دنبال آن حضرت حركت كردم .
در بین راه ، چیزى از دست آن حضرت روى زمین افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما باز گردان .
من جلو رفتم و سلام كردم ، حضرت پس از جواب سلام ، اظهار داشت : مُعلّى هستى ؟
عرض كردم : بلى ، فدایت شوم .
فرمود: در همین دور و بر دقّت كن و دستى روى زمین بكش ، اگر چیزى پیدا كردى ، آن را بردار و به من بده .
مُعلّى گوید: مقدارى
تفحّص كردم و روى زمین را جستجو نمودم تا آن كه زنبیلى را یافتم كه داخل آن
نان بود، آن را برداشتم و تحویل امام صادق علیه السلام دادم و عرض كردم :
اى مولاى من ! اجازه بفرمائید من آن را حمل كنم و همراه شما بیاورم ؟
حضرت فرمود: خیر، من خودم براى این امر سزاوارترم ؛ ولیكن اگر مایل باشى مى توانى با من همراهى كنى .
مُعلّى گفت : من نیز
همراه امام صادق علیه السلام حركت كردم تا آن كه به محلّه بنى ساعده رسیدیم
، افرادى را در آن جا دیدم كه خوابیده بودند.
حضرت به هر یك از آن
افراد كه مى رسید، یك قرص نان از درون زنبیل برداشته و كنار او مى گذاشت ؛ و
به همین منوال تا آخرین نفر به هر كدام یك قرص نان داد؛ و سپس با هم
برگشتیم .
در بین راه ، به حضرت عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! آن ها كه متوجّه نشدند و شما را نشناختند؟!
فرمود: خیر، اگر مى
خواستم متوجّه شوند، باید نمك هم برایشان مى آوردم ؛ و سپس افزود: خداوند
امور همه چیزها را از جهت محاسبه ، در اختیار ملائكه قرار داده است مگر
صدقه را، كه مستقیما خودش آن را تحویل مى گیرد و مورد محاسبه و پاداش قرار
مى دهد.
پس از آن فرمود: پدرم
امام محمّد باقر علیه السلام هرگاه صدقه اى به فقیر مى داد، آن را در دست
فقیر مى گذاشت و دست خود را مى بوسید؛ چون صدقه قبل از آن كه به دست سائل و
فقیر برسد، مورد توجّه خداوند قرار خواهد گرفت .(15)
13. بخشنده و مخلص گمنام
ابوجعفر خثعمى - كه یكى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است - حكایت كند:
روزى حضرت صادق علیه
السلام كیسه اى كه مقدار پنجاه دینار پول در آن بود، تحویل من داد و فرمود:
این ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط چه كسى ارسال
شده است .
خثعمى گوید: هنگامى كه
نزد آن شخص تهى دست رسیدم و كیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از
طرف چه كسى براى من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش
دهد. صاحب این كیسه ، هر چند وقت یك بار، مقدار پولى را براى ما مى فرستد و
ما زندگى خود را با آن تاءمین و سپرى مى كنیم ؛ ولیكن جعفر صادق با آن همه
ثروتى كه دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما نمى فرستد، و هرگز به
یاد ما فقراء نیست .(16)
(معناى داشتن اخلاص و ریاكار نبودن همین است ، كه انسان نزد خداوند شناخته شود، نه این كه براى خدا شریك قرار دهد).
همچنین آورده اند:
شخصى
خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت :
یاابن رسول اللّه ! پسرعمویت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى
مى كند.
پس از آن كه آن شخص سخن
چین حرفش تمام شد، حضرت به كنیز خود فرمود تا اندكى آب ، براى وضو بیاورد؛ و
چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان كرد كه حتما حضرت
صادق علیه السلام براى پسرعمویش نفرین خواهد كرد؛ ولى برخلاف تصوّر او،
هنگامى كه امام علیه السلام دو ركعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براى
پسرعموى خود چنین دعا نمود:
اى پروردگار من ! این
حقّ من است و من او را بخشیدم ؛ و تو جود و كرمت از من بیشتر مى باشد، او
را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان ، با شنیدن این دعا تعجّب آن
مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت .(17)
14.پیش بینى از فرقه اسماعیلیّه
زرارة بن اعین حكایت كند:
روزى به منزل امام جعفر
صادق علیه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسى كاظم علیه السلام را در
كنارش دیدم و جلوى ایشان جنازه اى - كه روى آن پوشیده بود - قرار داشت .
امام صادق علیه السلام فرمود: داود رقّى ، حمران و ابو بصیر را بگو كه نزد من آیند.
در همین بین مفضّل بن
عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام ماءموریّت بیرون رفتم ؛ و پس
از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام علیه السلام بازگشتم و مردم مرتّب به
منزل حضرت رفت و آمد مى كردند.
امام صادق علیه السلام
جلو آمد و در حضور جمعیّت - كه حدود سى نفر بودند - خطاب به داود رقّى كرد و
فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم ، اسماعیل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : اى داود! اسماعیل زنده است ، یا مرده ؟
داود پاسخ داد: او مرده است .
بعد از آن ، افراد یكى
پس از دیگرى مى آمدند و صورت اسماعیل را مى دیدند و حضرت همان سؤ ال را از
آنان مى پرسید؛ و آنان مى گفتند: او مرده و از دنیا رفته است .
آن گاه حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد بر اقرار این افراد باش ؛ و سپس دستور داد تا جنازه اسماعیل را غسل داده و كفن نمایند.
و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل ! صورتش را باز كن و پس از آن سؤ ال نمود: آیا او مرده است ، یا زنده ؟
و مفضّل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .
و سپس جنازه را جهت دفن
حمل كردند؛ و هنگامى كه جنازه را در قبر نهادند، امام علیه السلام جلو آمد و
به مفضّل فرمود: صورتش را باز كن تا تمام افراد ببینند كه او زنده است ،
یا مرده ؟
و همگى شهادت دادند بر این كه او مرده است .
آن گاه حضرت همچنین
فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، اى افراد حاضر! شاهد و گواه
باشید كه به زودى گروهى به وسیله اسماعیل راه باطل را برگزینند و گویند كه
او زنده است ؛ و امام و پیشوا خواهد بود.
آنان بدین وسیله مى
خواهند نور خدا را خاموش كنند و در مقابل خلیفه و حجّت خدا یعنى ؛ فرزندم ،
موسى كاظم موضع بگیرند، ولیكن خداوند متعال نور خویش را به اتمام مى
رساند، گرچه مشركان و بدخواهان نخواسته باشند.
و همین كه خاك ها را داخل قبر ریختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه كسى درون این قبر زیر خاك پنهان گشت ؟
همگى گفتند: یاابن رسول اللّه ! فرزند شما اسماعیل بود، كه پس از غسل و كفن در این قبر دفن گردید.
و در پایان مراسم تدفین ،
براى آخرین بار حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد و گواه باش ؛ و سپس دست حضرت
موسى كاظم علیه السلام را گرفت و اظهار داشت : این فرزندم خلیفه بر حقّ است
، بدانید كه حقّ با او و نیز او با حقّ است ؛ و حقّ از نسل او خواهد بود
تا هنگامى كه وارث زمین - یعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه
الشریف )، آشكار گردد.(18)
پىنوشتها:
1- بحارالا نوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرایع .
2- بحارالا نوار: ج 47، ص 218، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب : ج 3، ص 379.
3- اختیار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508.
4- سوره اسراء: 6
5- نوادرالمعجزات طبرى : ص 146، ح 15، مدینة المعاجز: ج 5، ص 302، ح 1633، دلائل الا مامة : ص 294، ح 249.
6- بحارالا نوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .
7- بحارالا نوار: ج 47، ص 21، ح 20.
8- سوره نساء: آیه 3.
9- سوره نساء: آیه 129.
10- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 662.
11- امالى شیخ طوسى : ص 316، بحارالا نوار: ج 47، ص 163، ح 3.
12- محجّة البیضاء: ج 3، ص 33.
13- اعیان الشّیعة : ج 1، ص 664، بحارالا نوار: ج 47، ص 268، ح 39، و ص 18، ح 7 با مختصر تفاوت .
14- كافى : ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّیعة : ج 12، ص 272، ح 1.
15- بحارالا نوار: ج 93، ص 6 125 و ص 8 127 و ج 47، ص 20، ح 17.
16- أ مالى شیخ طوسى : ج 2، ص 290.
17- جامع الا حادیث الشّیعة : ج 7، ص 457، ح 36.
18- بحارالا نوار: ج 48، ص 21، ح 32، غیبة نعمانى : ص 179. چهارشنبه 22/6/1391 - 13:58
اهل بیت
عبادت و بندگى امام صادق (ع)
آنچه از واژه «عبادت» به هنگام استعمال آن فهمیده
مىشود روزه، نماز و حج و دیگر عبادتهاى بدنى است كه انجام آنها احتیاج به
قصد قربت دارد و وجود امام صادق (ع) از این حیث زینت بخش عبادت كنندگان
مىباشد.
سبط ابن جوزى در «تذكره»
مىنویسد: علماى سیره نویس گفتهاند او به سبب اشتغال به عبادت و پرستش
خدا از ریاستطلبى و دنیا خواهى منصرف بوده است .
ابنطلحه در «مطالب
السؤل» مىنویسد: امام جعفر بن محمد علیهما السلام صاحب دانشهاى فراوان بود
و عبادتهاى زیاد انجام مىداد و ذكرها و وردهاى پى در پى مىخواند. او
اوقات خویش را به انواع عبادات و نیایشها تقسیم مىكرد.
ابو نعیم اصفهانى در
«حیلة الاولیاء» مىنویسد: او به عبادت و پرستش خدا رو آورده و در برابر
خدا خاضع و خاشع و از ریاست رویگردان بود.
مالك بن انس مىگوید:
جعفر بن محمد علیهما السلام در یكى از سه حال بود: حالت روزه، نماز و ذكر.
او از عابدان بزرگ و زاهد سترگ بود كه از خدا خشیت دارند. یك سال در سفر حج
با او همراه بودم، هنگامى كه پس از بستن احرام بر مركب خویش قرار گرفت، تا
مىخواست لبیك گوید، صدایش مىبرید و نزدیك مىشد كه از مركب پائین افتد.
مالك
در ادامه سخنش مىگوید: با فضیلتتر از جعفر بن محمد از جهت دانش، عبادت و
نیایش، هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و از خاطر احدى نگذشته است .
پس هیچ جاى تعجب نیست كه
امام ابو عبدالله (ع) با فضیلتترین مردم باشد از جهت عبادت، زهد وتقوى ؛
زیرا حدود بندگى و عبادت هر كس بر پایه میزان خداشناسى اوست و به مفاد آیه
«انّما یخشى اللّه من عباده العلماءُ» ، امام صادق (ع) كه در مرحله بالائى
از علم و عرفان به ساحت الهى بوده، حدود عبادت و بندگىاش نیز به همین
تناسب بوده است .
این بود عبادتهاى بدنى
امام. اما عبادتهاى دیگر آن حضرت كه پر اثرتر و منشترتر بوده، یعنى عبادت
نشر دانش، تعلیم و تربیت و ارشاد و اصلاح جامعه، آنها هم بر احدى پنهان
نیست و ما در فصل زندگى علمى امام، كوششهاى او را در زمینه تعلیم و تربیت
،احسان و نیكوئى و عطوفت و مهربانى وسعى او را در گسترش خلقهاى والاى
انسانى قلم زدهایم، كه مراجعه شود و در فصل سخنان برگزیده امام، باز به
شمهاى از تلاشهاى آن حضرت درباره ترغیب و تشویق مردم به حركت در مسیر راست
زندگانى
و عمل به شریعت اسلامى و آراستگى به فضائل اخلاقى اشاره خواهیم كرد.
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:56
اهل بیت
مناظره شاگردان امام صادق (ع )؛ با دانشمند شامى
یكى از دانشمندان شام (در مكه ) به حضور امام صادق (ع ) رسید و خود را چنین معرفى كرد:
من به علم كلام و فقه و فرائض ؛ آگاه هستم و براى بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اینجا آمده ام .
- سخن تو از گفتار پیامبر (ص ) گرفته شده ؛ یا از خودت مى باشد؟
هم از گفتار پیامبر (ص ) است و هم از خودم مى باشد(آمیخته اى از سخن پیامبر (ص ) و خودم هست ).
- پس تو شریك پیامبر (ص ) هستى ؟
نه ؛ شریك او نیستم .
- آیا بر تو وحى نازل مى شود؟
نه .
- آیا اگر اطاعت پیامبر (ص ) را واجب مى دانى ؛ اطاعت خودت را نیز واجب مى دانى ؟
اطاعت خودم را واجب نمى دانم .
آنگاه امام صادق (ع ) به یونس بن یعقوب (یكى ازشاگردان برجسته اش ) رو كرد و فرمود:
- اى یونس ! این مرد؛
قبل از آنكه به بحث و مناظره پردازد؛ خودش را محكوم نمود( زیرا بدون دلیل ؛
سخن خود را حجت دانست )؛ اى یونس ! اگر علم كلام را به خوبى مى دانستى با
این مرد شامى ؛ مناظره مى كردى.
واى و افسوس !! كه به علم كلام
آگاهى ندارم ؛ فدایت گردم ؛ شما از علم كلام نهى فرمودى ؛ و مى فرمودى واى
بر كسانى كه با علم كلام سروكار دارند و مى گویند: این درست مى آید؛ و آن
بى اساس است ؛ این به نتیجه مى رسد؛ این را مى فهمیم و آن را نمى فهمیم ...
-
آنچه من نهى كرده ام ؛ این است كه سخن مرا رها كنند و به آنچه خود دانسته
اند (و بافته اند) تكیه كنند؛ اى یونس ! اكنون بیرون برو و هر كدام از
دانشمندان علم كلام را دیدى (كه از شاگردان امام هستند) به اینجا بیاور.
من
از حضور امام صادق (ع ) بیرون رفتم ؛ و سه نفر به نامهاى : حمران بن اعین ؛
مؤمن الطاق احوال و هشام بن سالم را كه علم كلام را به خوبى مى دانستند به
حضور امام صادق (ع) آوردم و نیز قیس بن ماصر را كه به نظرم در علم كلام ؛
از همه برتر بود؛ و این علم را از امام سجاد (ع ) آموخته بود؛ به محضر امام
آوردم ؛ وقتى همگى در كنار هم اجتماع كردیم ؛ امام صادق (ع ) سر از خیمه
بیرون آورد (از همان خیمه اى كه در كوه كنار حرم مكه براى آن حضرت برپا مى
داشتند و آن جناب چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به سر مى برد) در
این هنگام چشم حضرت به شترى افتاد كه دوان دوان مى آمد؛ فرمود: به خداى
كعبه سوگند سواره این شتر؛ هشام است كه به اینجا مى آید.
حضار فكر
كردند منظور امام ؛ هشام از فرزندان عقیل است ؛ زیرا امام او را بسیار دوست
داشت ؛ ناگاه دیدند شتر نزدیك شد؛ و سواره آن ؛ هشام بن حكم (یكى از
دانشمندان و شاگردان بزرگ امام ) است كه وارد شد؛ او در آن هنگام نوجوان
بود؛ و تازه موى چهره اش روئیده شده بود و همه حاضران در سن و سال از او
بزرگتر بودند؛ امام صادق (ع ) تا هشام را دید؛ از او استقبال گرم كرد؛ و
برایش جا باز نمود؛ و در شأن او فرمود:
ناصرنا بقلبه و لسانه و یده :
هشام با دل و زبان و عملش ؛ یارى كننده ما است .
آنگاه
امام صادق (ع ) (به چند نفر از شاگردانش كه در آنجا حاضر بودند؛ به هر
كدام جداگانه فرمود: با آن دانشمند شامى مناظره و گفتگو كنند) نخست به
حمران فرمود: با مرد شامى مناظره كن ؛ او به مناظره با مرد شامى پرداخت و
طولى نكشید كه مرد شامى در برابر حمران ؛ درمانده شد.
سپس امام (ع )
به (مؤمن الطاق ) فرمود: اى طاقى ! با مرد شامى گفتگو كن ؛ او با مرد شامى
به مناظره پرداخت و طولى نكشید كه بر مردم شامى چیره و پیروز گردید.
سپس
امام (ع ) به هشام بن سالم فرمود: تو هم با مرد شامى سخن بگو؛ او نیز با
شامى به گفتگو پرداخت ؛ ولى بر شامى چیره نشد؛ بلكه برابر شدند.
آنگاه
امام (ع ) به قیس بن ماصر فرمود: تو با او سخن بگو؛ قیس با مرد شامى به
مناظره پرداخت ؛ امام (ع ) مناظره آنها را گوش مى كرد؛ و خنده بر لب داشت ؛
زیرا دانشمند شامى ؛ درمانده شده بود؛ و نشانه هاى درماندگى و عجز در چهره
اش دیده مى شد...
سپس امام صادق (ع ) به دانشمند شامى رو كرد و فرمود: با این جوان ؛ اشاره به هشام بن حكم گفتگو كن .
دانشمند شامى ؛ آمادگى خود را براى مناظره با هشام اعلام كرد و گفتگوى آنها در حضور امام صادق (ع ) به ترتیب زیر ادامه یافت :
(خطاب به هشام ) اى جوان ! درباره امامت این مرد (امام صادق (ع)) از من سؤال كن (مى خواهم در این باره با تو گفتگو كنم ).
-
هشام (از بى ادبى و گستاخى مرد شامى به ساحت مقدس امام ) به گونه اى
خشمگین شد كه بدنش مى لرزید؛ در این حال به مرد شامى گفت : آیا پروردگارت
خیر و سعادت بندگانش را بهتر و بیشتر مى خواهد؛ یا بندگان ؛ خیر خود را
نسبت به خود؟.
بلكه پروردگار؛ خیر بندگانش را بیشتر مى خواهد.
- خداوند براى خیر و سعادت انسانها چه كرده است ؟
خداوند حجت خود را براى
آنها استوار نموده ؛ تا پراكنده نگردند؛ و او بین بندگانش را در پرتو حجتش
الفت و دوستى بخشد؛ تا نابسمامانیها خود را در پرتو دوستى سامان دهند؛ و
همچنین خداوند بندگانش را به قانون الهى آگاه مى كند.
- آن حجت كیست ؟
او رسول خدا است .
- بعد از رسول خدا (ص ) كیست ؟
بعد از پیامبر (ص )؛ حجت خدا؛ قرآن و سنت است .
- آیا قرآن و سنت ؛ براى رفع اختلاف امروز ما سودمند است ؟
آرى .
- پس چرا بین من و تو اختلاف است و تو براى همین جهت از شام به اینجا (مكه ) آمده اى ؟!
دانشمند شامى در برابر این سؤال خاموش ماند؛
- امام صادق (ع ) به او فرمود: چرا سخن نمى گوئى ؟
اگر در پاسخ سؤال هشام
بگویم : قرآن و سنت ؛ اختلاف بین ما را رفع مى كند؛ سخن بیهوده اى گفته ام
زیرا عبارت قرآن و سنت ؛ داراى معانى گوناگون است ؛ و اگر بگویم : اختلاف
ما در فهم قرآن و سنت ؛ به عقیده ما لطمه نمى زند و هر كدام از ما ادعاى حق
مى كنیم ؛ در این صورت ؛ قرآن و سنت به ما سودى (در رفع اختلاف ) نبخشد؛
ولى همین استدلال (مذكور) به نفع عقیده من است ؛ نه بنفع عقیده هشام .
- از هشام همین مسأله را بپرس ؛ كه پاسخ قانع كننده را از او كه وجودش سرشار از علم و كمال است ؛ مى یابى .
آیا
خداوند شخصى را به سوى بشر فرستاده تا آنها را متحد و هماهنگ كند؟ و
نابسامانیهایشان را سامان بخشد و حق و باطل را بر ایشان شرح دهد؟
- در عصر رسول خدا (ص ) یا امروز؟
در عصر رسول خدا (ص ) كه خود آن حضرت بود؛ ولى امروز؛ آن شخص كیست ؟
- امروز همین شخصى كه در
مسند نشسته (اشاره به امام صادق (ع )) و از هر سو مردم به حضورش مى آیند؛
(حجت و برطرف كننده اختلاف ما است ؛ زیرا) میراث دار علم نبوت است كه دست
به دست از پدرانش به او رسیده است ؛ اخبار زمین و آسمان را براى ما بازگو
مى سازد.
من چگونه بفهمم كه این شخص (امام صادق ) همان حجت حق است ؟!
- هر چه خواهى از او بپرس ؛ تا به حجت حق بودن او پى ببرى .
اى هشام با این سخن ؛ دیگر عذرى براى من باقى نگذاشتى ؛ از من است كه بپرسم و با سؤال به حقیقت برسم .
-
(امام صادق(ع)): آیا مى خواهى گزارش چگونگى سفر و مسیر راه مسافرت تو را
از شام به اینجا؛ به تو خبر دهم ؟ كه چنین و چنان بود (امام مقدارى از
چگونگى سفر او را بیان كرد).
(مرد شامی كه شیفته بیانات امام صادق
(ع ) شده بود؛ حقیقت را دریافت و نور ایمان بر صفحه قلبش تابید و هماندم )
با شادمانى گفت : راست گفتى ؛ اكنون به خدا؛ اسلام آوردم .
- بلكه
اكنون به خدا ایمان آوردى ؛ و اسلام ؛ قبل از ایمان است ؛ به وسیله اسلام
از یكدیگر ارث مى برند و ازدواج كنند ولى ثواب بردن در پرتو ایمان است ؛
(تو قبلاً مسلمان بودى ؛ ولى امامت مرا قبول نداشتى ؛ و اكنون با];ّّ پذیرش
امامت من ؛ به ثواب اعمالت مى رسى ).
صحیح فرمودى ؛ گواهى مى دهم كه : معبودى جز خداى یكتا نیست ؛ و محمد (ص ) خدا است ؛ و تو جانشین اوصیا پیامبر اسلام (ص ) هستى .
در
این هنگام امام صادق (ع ) در باره چگونگى مناظرات شاگردانش با دانشمند
شامى (نامبرده ) چنین نظر داد: به حمران فرمود: تو سخن خود را هماهنگى با
حدیث ؛ به پیش مى برى و به حق نائل مى شوى .
و به هشام بن سالم فرمود: تو در جستجوى یافتن حدیث ؛ مى پردازى ؛ ولى توان و شناخت پیاده كردن آن را به طور صحیح ندارى .
و
به مؤمن الطاق فرمود: تو بسیار با قیاس و تشبیه وارد بحث مى شوى ؛ و از
موضوع بحث خارج مى گردى ؛ باطلى را بوسیله باطلى رد مى كنى ؛ و باطل تو
روشنتر است .
و به قیس بن ماصر فرمود: تو به گونه اى سخن مى گویى كه
آن را به حدیث پیامبر (ص ) نزدیكتر سازد؛ ولى دورتر شود؛ حق را با باطل
مخلوط مى كنى ؛ با اینكه حق اندك انسان را از باطل بسیار بى نیاز مى كند؛
تو و احول (مؤمن الطاق ) هنگام بحث از شاخه اى به شاخه دیگر مى پرید و در
این جهت داراى مهارت و زبردستى هستید.
یونس مى گوید: به خدا من فكر
مى كردم كه امام درباره هشام نیز همان را بگوید كه به قیس و احول فرمود؛
ولى (هشام را با عالیترین وصف ؛ ستود و) در شأن او چنین گفت : اى هشام با
هر دو پا به زمین نمى خورى ؛ تا كارت به جائى رسد كه نزدیك است به زمین
سقوط كنى ؛ در هماندم پرواز مى كنى (یعنى تا نشانه درماندگى را درخود احساس
كردى ؛ با زبردستى ؛ خود را نجات مى دهى ) آنگاه به هشام فرمود: افرادى
مانند تو باید با سخنوران ؛ مناظره كنند؛ مراقب باش كه در بحثها لغزش نكنى ؛
كه به خواست خدا شفاعت ما از پیامدهاى این گونه شیوه بحث و مناظره براى
طراح و گرداننده چنین شیوه است.
و از گفتار امام صادق (ع
) در شأن هشام بن حكم است : هشام مدافع حق ما و جلوبرنده گفتار و رأى ما؛ و
اثباتگر حقانیت ما؛ و كوبنده مطالب بیهوده دشمنان ما است ؛ كسى كه از او
پیروى كند و افكار او را دنبال نماید؛ از ما پیروى كرده و كسى كه با او
مخالفت نماید؛ با ما دشمنى نموده است.
پی نوشت
- دانشمند شامى ؛ یكى از علماى اهل تسنن بوده است .
- علم كلام ؛ علمى است كه در اصول عقائد؛ براساس استدلالال قوى عقلى و نقلى بحث مى كند.
-
منظور؛ ابوجعفر؛ محمد بن على بن نعمان كوفى است كه لقبش احول بود؛ و در
محله طاق المحامل كوفه ؛ مغازه داشت ؛ از این رو به او مؤمن الطاق مى
گفتند؛ ولى مخالفان او را به عنوان شیطان الطاق مى خواندند (سفینة البحار؛ ج
2ص 100). چهارشنبه 22/6/1391 - 13:55
لطیفه و پیامک
پیامکهای تسلیت شهادت امام صادق(علیه السلام)
- مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیهالسلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!
ما را بگیر دست، که از پا افتاده ایم آقا! به حق تربت پنهان مادرت(علیهاالسلام) !
- چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامیدارد! چگونه به این اشکهای ناقابل بسنده کنم، که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!
- صدای گریه میآید! ... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستارهای به آسمان خواهد شتافت!
- صادق که اساس دین از او شد معمور بودند ملایک پی امرش مامور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا مسموم شد از ظلم و جفای منصور
- امام صادق علیهالسلام میفرماید:
دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرامهای خدا را حلال میشمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.
شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیهالسلام بر شما تسلیت باد.
- ای ششم پیشوای اهل ولا خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه عالم از ماتم تو غرق عزا
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفتهاند، با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازهای که او را بازداشته از او پذیرفته میشود.
- بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
- امام جعفر صادق علیهالسلام:
چهار چیز نشانه نفاق است:
سنگ دلی
اشک نریختن
اصرار بر گناه
حرص بر دنیا .
شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.
- امام صادق علیهالسلام:
(به وسیله اعمالتان) مایهی زینت ما باشید، نه مایه عیب ما .
خدایا بحق امام صادق علیهالسلام، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما .
- امام صادق علیهالسلام:
با مردم نیکو سخن بگویید و زبان خود را نگاه دارید .
- الا ای لالهی خوشبو، عزیز آل پیغمبر که بهر دین و قرآنت چنین گردیدهای پرپر
شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم دوصد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر
- بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت بار دیگر آشیانی در میان شعلهها سوخت
داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز محبت می آورد: قـرض دادن، فـروتنـى و بخشـش.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز دشمنـى مـىآورد: دو رویـى، ستـم و خـودبینـى .
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز در هر كس باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد: كسی که دروغ میگوید، کسی که وعده میدهد و خلاف عمل میکند، و کسی که امین میدانندش ولی او خیانت نماید.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
با احمق مشورت نكن، از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مكن.
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
سه چیز موجب بزرگوارى شخص است: خوشخویى، فرو بردن خشم، و فرو بستن چشم .
- امام صادق علیهالسلام فرمود:
محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، كسـى است كه عیبهایـم را به من هدیه كنـد.
- این آتشی که شعله زده بینِ خانهام ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید
- شیعه بی قرآن ناطق گشته است جسمِ صادق چون شقایق گشته است
- دل شیعه ز من آرام گیرد تشیع از تلاشم نام گیرد
به راه دین شدم راضی به این امر که سَمّ دشمن از من کام گیرد
- دین از تو پدیدار شده حضرت صادق شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
- دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینهی منصور آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
- خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم
ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم
- تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقا جون
- جان میدهد بنیانگذارِ مکتبِ عشق شد شیعه گریانِ چنین تاب و تبِ عشق
- پرپر شده شقایق مولا امام صادق
مسموم زهرِ کین شد از غصه دل غمین شد
بنگر که آل زهرا از داغ او حزین شد
- شیخ الائمه بنگر گشته تنش صنوبر
زهرِ عدو چه کرده با جسم پاک و اطهر
- کی دیده در زمانه یک زاهدی شبانه
در لحظهی عبادت با زور و تازیانه
با دست بسته او را دشمن بَرَد ز خانه
- استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته
ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته
- شبِ شهادت تو اومدهام بدونی که دل از این مصیبت حکایتش جنونه
به پای روضههای غمین و جانگذازت بقیعِ خلوتت رو دل میکنه بهونه
- شیعیان رهبر ما را كشتند صادق آل عبا را كشتند
نور چشم علی و فاطمه را وارث كرب و بلا را كشتند
- دل او را دل شب آزردند از در و بام هجومش بردند
ریسمان چونكه به دستش بستند غنچههایش به حرم پژمردند
- هر زمان رنگ جفا را میدید كوچه و كرب و بلا را میدید
خانهاش چونكه در آتش میسوخت خیمهی آل عبا را میدید
- پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسندنشین کرسی تدریس علمها شایستهی صفات حکیم و علیم بود
- مولاجان، یا اباعبدالله، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:55
اهل بیت
با امام صادق(ع) در سایه قرآن
اهل بیت ترجمان قرآن
مرحوم شیخ كلینى در اصول كافى بخشى را به مسائل حجت و دلیلشیعیان اختصاص داده و در یكى از اخبار آن بخش چنین نقل كرده:
منصوربن
حازم گوید: به امام صادق(ع) عرض كردم: خداوند بالاتراز آن است كه به وسیله
مخلوقاتش شناخته شود بلكه اینمخلوقاتند كه به وسیله خدا شناخته مىگردند.
امام صادق(ع) فرمود: راست گفتى.
گفتم:
كسى كه دانستبراى او پروردگارى است، پس سزاوار است كهبداند براى آن
پروردگار رضا و سخطى است كه جز از راه وحى ورسول شناخته نمىگردند، پس اگر
به كسى وحى نشد سزاوار است كهدستبه دامان رسولان خدا شود، پس اگر آنها را
ملاقات كرد، خواهددید كه آنها حجت هستند و پیروى از ایشان واجب.
آنگاه
به امام صادق(ع) مىگوید كه از مردم در مورد حجتبعد ازرسول خدا(ص)
پرسیدم. آنها گفتند: قرآن، ولى من به آنها تذكردادم كه قرآن بدون سرپرست و
قیم كفایت نمىكند، چرا كه گروههاىمختلف از جمله مرجئه، قدریه و حتى
زنادقه كه به قرآن ایمان همندارند براى سخن خویش به قرآن استدلال مىكنند و
روى همین جهاتاست كه گفتم قرآن نیاز به سرپرستى دارد كه هرچه در مورد
آنبفرماید حق باشد و در این میان كسانى چون ابن مسعود و عمر وحذیفه به
عنوان سرپرست معرفى شدند اما من سوال كردم كه آیاتمام قرآن را مىدانستند؟
در جواب گفتند:
خیر،
تنها على بود كه آگاه به تمام قرآن بود. من گفتم: پسشهادت مىدهم كه
على(ع) قیم و سرپرست قرآن است و پیروى از اوواجب و پس از رسول خدا(ص)
حجتبر مردم است و آنچه در موردقرآن ابراز عقیده كند حق است.
امام صادق(ع) پس از شنیدن سخنان او و استدلال زیبا و محكم وىاو را با گفتن «رحمك الله» ستود و دعایش كرد. (1)
سخنان
جنابمنصور را ضمیمه كنید به فرمایش حضرت امیرالمومنین كهمىفرماید:(ع)
«این قرآن جز خطوطى كه میان دو جلد نگاشته شده،چیزى نیست، به زبان سخن
نمىگوید، ناچار باید ترجمانى داشتهباشد» (2)
در همین زمینه یكى از اصحاب امام صادق(ع) مىگوید:
شنیدم
كه امام صادق(ع) مىفرمود: «نحن ولاه امر الله و خزنهعلم الله و عیبه وحى
الله.» (ما ولى امر «امامت و خلافت»خدا و گنجینه علم خدا و صندوق وحى
خدائیم) (3)
پدر گرامى آنحضرت، امام باقر نیز (ع)مىفرماید: نحن تراجمه وحى الله» (مامترجمان وحى خدائیم.) (4)
هرچه مىخواهى در قرآن بجوى
در قرآن مىخوانیم: «و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكلشىء...» (5)
امام
صادق(ع) مىفرماید: «خداوند در قرآن هرچیزىرا بیان كرده است، به خدا
سوگند آنچه كه مورد احتیاج مردمبوده را كم نگذارده، تا كسى نگوید اگر فلان
مطلب درستبود درقرآن نازل مىشد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا
در آننازل كردهاست.» (6) آرى، قرآن كتاب تربیت و آدم سازى است.
تمام
آنچه براى رسیدن به تكامل و قرب الهى لازم است در قرآنآمده، باطن قرآن
نیز ژرفائى دارد كه براى رسیدن بدان علماهلبیت لازم دارد و همچنین جزئیات
احكام و مطالب مختلف در قرآناست كه همان علم خاندان وحى را مىطلبد.
امام صادق(ع) مىفرماید:
«ما
من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عزوجلو لكن لا تبلغه
عقول الرجال» (هیچ امرى نیست كه دو نفر در آناختلاف پیدا كنند مگر آنكه
اصل و ضابطهاى در قرآن دارد و لیكنعقول مردم بدان نمىرسد.) (7)
در جاى دیگر امام فرمود: معناىاین روایت كه «هیچ آیهاى از قرآن نیست مگر آنكه ظهر و بطنىدارد»
این
است كه: ظهر قرآن تنزیل آن و بطن آن تاویلشمىباشد كه بخشى از آن سپرى
گشته و بخش دیگر هنوز نیامده ومانند خورشید جریان دارد، آنچه از تاویل آمده
همان گونه كهشامل مردگان مىگردد، زندگان را نیز شامل مىشود و
خداوندمىفرماید:
«تاویل آن را جز راسخان در علم نمىدانند» و ما از تاویلآن آگاهیم. (8)
آن
امام(ع) همچنین مىفرماید: من به كتاب خداوندآگاهم و گوئى در كف دستم قرار
دارد، در آن خبر آسمان و زمین وخبرهاى آینده و كنونى موجود است، خداوند
مىفرماید: «نزلناعلیك الكتاب تبیانا لكل شىء» (9)
اقسام ایمان در قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید: «ایمان» در قرآن چهارگونه مطرح گشتهاست:
1 اقرار زبانى:
خداوند
مىفرماید:«یا ایهاالذین آمنوا خذوا حذركم...» (اىكسانى كه «ایمان»
آوردهاید با كمال دقت مراقب دشمن باشید(تا غافلگیرنشوید) و در دستههاى
متعدد یا به صورت اجتماع،(براى مبارزه) به راه افتید، در میان شما افرادى
(منافق) وجوددارند كه هم خودشان سست مىباشند و هم دیگران را به
سستىمىكشانند، اگر مصیبتى به شما برسد مىگویند: خدا به ما نعمتداد كه
با مجاهدان نبودیم تا شاهد صحنههاى دلخراش گردیم. واگر با خبر شوند كه
مومنان واقعى پیروز شدهاند و طبعا بهغنائمى نیز دست پیدا كردهاند، همچون
افراد بیگانهاى كه هیچارتباطى میان آنها و مومنان نبوده، از روى حسرت
مىگویند: اىكاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگى نصیب ما مىشد. )
(10)
امام
مىفرماید: اگر اهل شرق و غرب این سخن را بر زبان جارىمىساختند از دایره
ایمان بیرون مىرفتند. اما با این حال چوناقرار زبانى كرده بودند خداوند
آنها را مومن نامیده و به همینجهت مومنان دعوت مىشوند كه ایمان آورند:
«یا ایهاالذینآمنوا، آمنوا بالله و رسوله» (11) كه خداوند به خاطراقرار
زبانى آنها را مومن نامیده و به ایشان فرموده ایمانآورید یعنى تصدیق هم
بنمائید.
2 تصدیق قلبى:
خداوندمىفرماید:
«الذین آمنوا و كانوا یتقون لهم البشرى فىالحیاه الدنیا و فى الاخره»
(آنها اولیاى خدا كسانى هستندكه ایمان آورده و قلبا تصدیق نمودند و بطور
مداوم تقوا وپرهیزكارى را پیشه خود ساختهاند، براى ایشان در زندگى دنیا
ودر آخرت بشارت است.) (12)
و
همچنین در آنجا كه خداوند از قولبنى اسرائیل چنین نقل مىكند كه: «یا
موسى لن نومن لك...» (13) یعنى اى موسى ما هرگز به تو ایمان نمىآوریم (و
تو راقلبا تصدیق نمىكنیم) مگر آنكه خدا را (با چشم خود) آشكاراببینیم! و
همچنین در آیه «یا ایهاالذین آمنوا» كه در قسمتاول گذشت.)
3 انجام واجبات:
خداوند
مىفرماید: «و ما كان الله لیضیع ایمانكم...» وقتىخداوند قبله پیامبرش را
به طرف كعبه تغییر جهت داد، اصحابرسول خدا(ص) گفتند: (واى برما) نمازهایى
كه به سوى بیت المقدساقامه كردیم باطل گشت! خداوند در پاسخ، آیه فوق را
نازل كرد وفرمود: «خداوند ایمان (نمازهاى) شما را تباه نخواهدساخت.» (14)
4 تایید و حمایت:
خداوند
مىفرماید: «لا تجدقوما یومنون بالله و...» هیچ قوم و گروهى را كه ایمان
به خداو روز قیامت دارد نمىیابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستىكنند،
هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنهاباشند، ایشان كسانى
هستند كه خدا ایمان (یعنى تایید و حمایتخود) را بر لوح و صفحه قلوبشان
نوشته و با روحى از جانب خودشآنها را تقویت فرموده...» (15)
اقسام كفر در قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید: در قرآن «كفر» به پنج معنا وارد شدهاست:
1 انكار (كه خود بر دوقسم است):
الف: از روى نادانى:
خداوند مىفرماید: آنها (كفار نادان) گفتند:
چیزى
جز همین زندگانى ما در دنیا چیز دیگرى نیست، گروهى از مامىمیرند و گروهى
زنده مىشوند (و به دنیا مىآیند و جاى آنها رامىگیرند) و چیزى جز گذشت
زمان ما را هلاك نمىكند. «و مایهلكناالا الدهر» در حالى كه آنها (كفار
نادان) به این سخن خود (كهمعادى وجود ندارد) یقین نداشته و تنها گمانى بى
اساس دارند.
«و
مالهم بذلك من علم ان هم الا یظنون» (16) و همچنین آنجا كهخداوند
مىفرماید: آنهاى كه (از روى نادانى) كافرگشتند براىآنها تفاوت نمىكند كه
آیا مرا از عذاب خدا بترسانى یا نترسانىایمان نخواهند آورد. (17)
ب از روى آگاهى
خداوند مى فرماید:
هنگامى
كه از طرف خداوند كتابى (قرآن) به آنها (یهود) رسید كهموافق نشانههایى
بود كه با خود داشتند، با اینكه پیش از اینجریان، خود را به ظهور پیامبر
اسلام(ص) دلگرم مىكردند و امیدپیروزى بر دشمنان خود را داشتند، اما با
ظهور وى (همه چیز رافراموش كردند و با آگاهى) به او (حضرت محمد«ص») كافر
گشتند. (18)
آرى،
چنین است كه هوا پرستى سبب مىگردد تا ا نسانى كهسالها در پى حقیقتبوده،
از درك آن باز بماند و جالب است كهدر زمان ما نیز عدهاى كه پس از پیروزى
شكوهمند انقلاب اسلامى دماز ارزشها مىزدند اكنون وازده و جامعه غرب را
به رخ جامعهاسلامى ما مىكشند و از اینكه بوى ادكلن آنها ما را مست نكرده
وهمچنان بر اصول خویش پا برجا ماندهایم تاسف مىخورند وغضبناكند و اینجاست
كه باید همان سخن ارزشمند شهید دین وسیاست آیهالله دكتر بهشتى را گفت كه
خطاب به ارباب آنهافرمود: «به امریكا بگوئید از ما عصبانى باش و از این
عصبانیتبمیر.» «موتوا بغیظكم» (19)
2 بیزارى:
خداوند از قول حضرت ابراهیم(ع) چنین نقل مىكند:
شما
غیر از خدا براى خود بتهایى انتخاب كردهاید كه در زندگىدنیا وسیله محبت و
دوستى میان شما گردند، اما بدانید روزقیامت این رشته علاقه و محبت گسسته
گشته و هریك از شما ازدیگرى بیزارى مىجوید «یكفر بعضكم ببعض» و یكدیگر را
لعن ونفرین مىكنند... (20)
3 ترك فرمان خدا:
خداوند
مىفرماید: بر ذمه عموم مردم است كه آهنگ خانه او كنند،آنها كه توانائى
رفتن به سوى آن را دارند، حجبركسانى كهمستطیع باشند واجب است) و هركس كفر
ورزد (و فرمان خدا را تركگوید و حجبجاى نیاورد، تنها به خویشتن ضرر زده،
چرا كه)خداوند از همه جهانیان بى نیاز است. (21)
4 كفران نعمت:
خداوند
از قول سلیمان چنین نقل مىكند: «و هركس خداى را شكرگذارد، به سود خویش
شكر كرده و هركس كفر ورزد (و كفراننعمتهاى خدا نماید، فقط به خویش خسارت
وارد كرده، چرا كه)پروردگار من بى نیاز و كریم است. (22)
رنگ خدایى
خداوند مىفرماید: رنگ خدائى بپذیرید، و چه رنگى از رنگ خدایىبهتر؟! «صبغه الله و من احسن من الله صبغه» (23)
امامصادق(ع) فرمودند: مراد از «رنگ خدایى» اسلام است. (24)
آرى،اگر
مبانى و تعالیم آسمانى اسلام براى نسل جوان تبیین گرددآنان را شیفته خود
كرده و روى از مكاتب ساخته دستبشر وبرآمده از هوا و هوسهایش رهایى
مىیابند و اثر جلوه گریهاىسراب گونه و سم كشنده فرهنگ فاسد غرب در قالب
خط و خال خوشرنگاز بین خواهد رفت.
معناى خشم و غضب خدا
خداوند
(پس از بیان جنایات فرعون و پیروانش و مغالطه كاریهاىآنها در برابر حضرت
موسى(ع) و عدم پذیرش ارشادات و مواعظ آنحضرت) مىفرماید: پس آن هنگام كه
ما را به خشم آورند، از ایشانانتقام گرفتیم و همه را غرق نمودیم. «فلما
آسفونا انتقمنامنهم فاغرقنا هم اجمعین) (25)
امام
صادق(ع) مىفرماید: خداوندمانند ما (انسانها) به خشم در نمىآید بلكه براى
خود، اولیا ودوستانى دارد كه آنها خشمگین و یا راضى مىگردند، و
خداوندرضاى آنها را رضاى خود و خشم آنان را خشم خویش قرار داده، چراكه آنان
را راهنماى به سوى خود محسوب داشته و فرموده است:
هركس
به دوست من اهانت كند، با من به جنگ برخاسته و مرا بهجنگ دعوت كرده است و
همچنین خداوند فرموده است: كسى كه ازپیامبر(ص) پیروى كند خدا را پیروى
كرده است. «من یطع الرسولفقد اطاع الله» (26) همچنین فرموده است: كسانى
كه با تو بیعتمىكنند، در حقیقتبا خدا بیعت نمودهاند «ان الذین
یبایعونكانما یبایعون الله» (27)
چرا دعاهاى ما مستجاب نمىشود؟
خداوند
مىفرماید: اى رسول ما هنگامى كه بندگانم از تو در بارهمن سوال كنند بگو
كه من نزدیكم. دعاى دعا كننده را آن هنگامكه مرا مىخواند اجابت مىكنم.
پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند وبه من ایمان بیاورند تا به سعادت راه
یابند. (28) مردى نزدامام صادق(ع) آمد و همین آیه را مطرح نمود و گفت: من
خدا رامىخوانم ولى دعایم به اجابت نمىرسد. چرا؟
امام فرمود: زیرا شما به عهد و پیمان خدا وفا دار نیستید،خداوند مىفرماید: به عهد من وفا كنید تا به عهد شما وفا كنم.
«اوفوا
بعهدى اوف بعهدكم.» (29) آنگاه چنین ادامه دادند: بهخدا سوگند اگر شما به
پیمان تان با خدا وفا دار باشید (وفرامین او را اطاعت و نواهى او را ترك
گوئید) خدا به پیمانخود با شما وفا مىكند (و دعاهایتان را مستجاب و بهشت
رانصیبتان مىگرداند.) (30)
كمترین اهانتبه پدر و مادر، ممنوع!
خداوند
مىفرماید: پروردگارت فرمان داده جز او راپرستش مكنید و به پدر و مادر
احسان و نیكى نمائید، هرگاه یكىاز آنها، یا هردو ایشان، نزد تو به سن پیرى
برسند، به آنها«اف» مگو. (كلمه اهانتآمیز به زبان نیاور) «فلا
تقللهمااف» و بر سر آنها فریاد مزن و گفتار كریمانه (لطیف وسنجیده)
نثارشان گردان. امام صادق(ع) مىفرماید: اگر چیزى كمتراز «اف» وجود داشت،
خدا از آن نهى مىكرد و این (كلمه اف) حداقل مخالفت و بى احترامى نسبتبه
پدر و مادر مىباشد... (31)
بهره هركس از قرآن، به اندازه خویش
امام صادق(ع) مىفرماید:
معارف قرآن 4 دستهاند: عبارت، اشارت، لطائف و حقائق.
آرى، قرآن ظاهرى دارد و باطنى.
دسترسى
به ظاهر قرآن براى كسانى كه با لغت عرب آشنایى دارندمیسور است. اما از این
مرحله كه بگذریم یعنى اشارات و لطائف وحقائق قرآن در شعاع فكرى هركسى
نمىباشد و تنها عدهاى مخصوص ازآنها بهره مىبرند.
هشدار به مدعیان دانش قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید:
بدانید!
خداى رحمتتان كناد! هرگاه كسى از كتاب خدا، ناسخ ومنسوخ، خاص و عام، محكم و
متشابه، اسباب نزول،... آشكار وعمیق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها،... قطع و
وصل،... و سیاقكلام و... نداند آگاه به قرآن و اهل آن نیست و اگر كسى
چنینادعایى (بدون دلیل) كرد، دروغگو و اهل افترا و تهمتبر خدا ورسولش
مىباشد و جایگاه وى جهنم خواهد بود و بد سرانجامىاست. (32)
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:53
اهل بیت
پنجاه سال در جستجوى رهبر آگاه
بُرَیْهْ یا بُرَیْهه از علماى بزرگ هفتاد ساله مسیحى
در عصر امام صادق (ع ) بود كه مسیحیان به وجود او افتخار مى كردند؛ او مدتى
بود كه عقیده اش نسبت به آئین مسیحیت سست شده بود؛ و به دنبال دین حق مى
گشت و با بسیارى از مسلمانان بحث و مناظره نموده بود؛ او همسر خدمتگزارى
داشت كه مطالب دینى را با او در میان مى گذاشت ؛ ولى با آن همه بحث و بررسى
هنوز به نتیجه نرسیده بود؛ تا اینكه شیعیان او را به هشام بن حكم یكى از
شاگردان زبردست و دانشمند امام صادق (ع ) معرفى كردند.
بُرِیْهَه روزى با جمعى
از مسیحیان به مغازه هشام در كوفه رفتند؛ دیدند هشام به عده اى قرآن یاد مى
دهد؛ بریهه به هشام گفت : با همه عالمان و متكلمان اسلام بحث و مناظره
كرده ام ؛ ولى به نتیجه نرسیده ام ؛ اینك آمده ام با تو مناظره كنم .
هشام در حالى كه خنده بر لب داشت ؛ به او گفت : اگر معجزات حضرت مسیح (ع ) را مى خواهید ندارم.
سپس او سؤالاتى درباره اسلام ازهشام كرد و پاسخ كافى شنید؛ آنگاه هشام از او سؤالاتى درباره مسیحیت كرد؛ ولى او در پاسخ درمانده شد.
سرانجام بریهه شرمسار شد؛ و همراهانش اظهار پشیمانى مى كردند؛ و با این وضع متفرق شدند.
بریهه به خانه خود
بازشگت و جریان ملاقات خود با هشام را براى همسرش تعریف كرد؛ و همسرش گفت :
اگر در جستجوى دین حق هستى ؛ غمگین نباش ؛ هر كجا حق را دیدى بپذیر و در
این مسیر لجاجت نكن .
بریهه سخن او را پذیرفت ؛ و روز دیگر نزد هشام رفت و به او گفت : آیا تو معلم و رهبرى نیز دارى ؟
- آرى .
او كیست و در كجاست و در چه حال است ؟
اندكى از نژاد و عصمت و
علم و سخاوت و شجاعت امام صادق (ع ) را بیان كرد؛ و سپس گفت : اى بریهه !
خداوند هر حجتى را كه بر مردم دورانهاى گذشته منصوب نموده ؛ براى مردم
دوران وسط و اخیر نیز اقامه كرد؛ و هیچگاه حجت خدا و دین از میان نرود.
سخن بسیار درستى گفتى آنگاه بریهه همراه همسر خود با هشام به سوى مدینه رهسپار شدند؛ تا به حضور امام صادق (ع ) برسند.
هشام همراه بریهه و همسر
او (مسافرت طولانى بین كوفه ومدینه را به پایان رسانده ) به مدینه رسیدند.
براى دیدار امام صادق (ع ) به خانه آن حضرت رفتند؛ در آنجا با امام كاظم
(ع ) فرزند امام صادق (ع ) (كه در آن وقت كمتر از بیست سال داشت ) ملاقات
نمودند.
هشام داستان خود با
بریهه را براى امام كاظم (ع ) نقل كرد؛ در این هنگام امام كاظم (ع ) به
بریهه فرمود: تا چه اندازه به كتاب دینت (انجیل ) آگاهى دارى ؟
آن را مى دانم .
- تا چه اندازه اطمینان دارى كه معنیش را بدانى ؟
به آن به خوبى آگاه هستم ؛ و در این جهت ؛ اطمینان بسیار دارم .
آنگاه امام كاظم (ع )
مقدارى از فرازهاى كتاب انجیل را خواند؛ بریهه (آنچنان تحت تأثیر جاذبه
قرائت امام قرار گرفت كه هماندم نور ایمان بر سراسر قلبش تابید و) عرض كرد:
ایاك كنت اطلب منذ خمسین سنة او مثلك
پنجاه سال است كه من در جستجوى تو یا مانند تو بودم
ملاقات عالم بزرگ مسیحى با امام صادق (ع )
بریهه
؛ عالم بزرگ میسحیان از آن پس به خدا (و اسلام ) ایمان آورد؛ و در راه
ایمان ؛ به خوبى استوار ماند؛ بانوئى كه همراهش بود نیز مسلمان شد؛ آنگاه
هشام همراه بریهه و آن بانو به حضور امام صادق (ع ) رسیدند؛ و هشام جریان
ملاقات حضرت كاظم (ع ) را با بریهه ؛ براى امام صادق بازگو گرد.
امام صادق (ع ) این آیه
(34آل عمران ) را خواند: ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم : آنها
فرزندان و دودمانى بودند كه (از نظر علم و كمال ) بعضى از بعض دیگر گرفته
شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است .
(یعنى حضرت كاظم (ع ) گلى از نژاد رسالت و نبوت است كه آن گونه بریهه را تحت تأثیر قرار داده است ).
در این هنگام بریهه به
امام صادق (ع ) عرض كرد: تورات و انجیل و كتابهاى آسمانى كه بر پیامبران
نازل شد؛ از كجا به دست شما رسیده است ؟!
ـ این كتابها از ناحیه
خود آن پیامبران ؛ به ارث به ما رسیده است (منظور ارث معنوى و علمى است )
همانگونه كه آنها كتابهاى آسمانى را مى خواندند؛ ما هم مى خوانیم ؛ و
همانگونه كه آنها بیان مى كردند؛ ما نیز بیان مى كنیم .
و این را بدان كه :
ان اللّه لا یجعل حجةً
فى ارضه یسأل عن شیى قبقول : لا أَدرى : همانا خداوند حجتى در زمین خود نمى
گذارد كه چیز از او بپرسند و او بگوید: نمى دانم بلكه او قدرت پاسخگویى به
همه سؤالات را دارد .
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:51
اهل بیت
قرآن در نگاه امام صادق علیه السلام
روزى كه رسول خاتم(ص) دو وزنه سنگین و دو میراث گرانبها
(قرآن وعترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك
به«ثقلین» را توصیه فرمود، اهل بیت خویش را نیز به عنوان قرآن شناسان
خبیر معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگیرند و شاگردى عترت را
با افتخار بپذیرند.
صادق آل محمد(ص)، در
باره حبل المتین قرآن و شیوه بهره گیرى ازآن و جایگاه كلام الهى، سخنان
بسیارى دارد كه در این نوشته به اختصار به برخى از محورهاى تعالیم و
توصیههاى حضرتش اشاره مىكنیم، باشد كه جامعه قرآنى و ولایى ما، از حضرت
صادق(ع) سرمشق بگیرد و از سرچشمه هدایت قرآنى، جان عطشناك خویش را سیراب
سازد.
1- قرآن، تجلىگاه خدا
كلام الهى، جلوهاى از
قدرت و علم و حكمت خداست و آیات قرآن،هریك نشانهاى از عظمت الهى است.
امام صادق(ع) در زمینه جلوه گاه بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى
چشمهاى بیدار و دلهاى آگاه مىفرماید:
"لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لایبصرون"(1)
خداوند بر خلق خویش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدا را نمىبینند.
2- گنجینه كامل
معارف قرآن بىپایان
است. به تعبیر خود قرآن (تبیانا لكل شیء)است، بیانگر هرچیز. هر پند و
حكمت، هر حكم و قانون، هر علم ودانش ریشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از
سرگذشت پیشینیان و سرنوشت آیندگان و دانشهاى آسمان و زمین باید به قرآن
نگریست و به كمك اهل بیت علیهم السلام ، از این منبع و گنجینه كامل بهره
گرفت. امام صادق(ع) مىفرماید:
«خداوند بىهمتا و
قدرتمند، كتاب خویش را بر شما نازل فرمود واو راستگو و نیكوكار است. در
قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پیش از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند
آمد، همچنین خبرآسمان و زمین است...»(2)
و در سخن دیگرى به جنبه تبیان بودن قرآن چنین اشاره مىفرماید:
"ان الله انزل فىالقرآن تبیان كل شىء، حتى و الله ما ترك شیئا یحتاج العباد الیه الا بینه للناس..." (3)
خداوند در قرآن، بیان
هرچیز را نازل كرده است. به خدا قسم هیچ چیزى را كه بندگان به آن
نیازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم بیان فرموده است.
3- عهدنامه الهى
قرآن، عهدى استوار میان
خدا و مردم است و آیات این كتاب، متناین عهدنامه را بیان مىكند. در عهد
نامه باید نگریست، به آن باید پاى بند بود، مفاد آن را نباید زیر پا
گذاشت. امام صادق(ع) درباره این عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هرروز،
چنینمىفرماید:
«القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فىعهده و ان یقراء منه فى كل یوم خمسین آیه.» (4)
قرآن عهد خداوند نسبت
به بندگان اوست. سزاوار است كه یك انسانمسلمان در این عهدنامه الهى بنگرد
و هر روز پنجاه آیه از آن رابخواند.
روشن است كه مرور بر
مفاد یك عهدنامه، براى یادآورى از آن قرارداد و رعایت آن در عمل است. میثاق
خدا با بندگان برشناختن احكام الهى و عبرت گرفتن از حكایات قرآن و عمل به
اوامر او وتدبر در آیات است. جالب است كه امام صادق(ع) وقتى مىخواست قرآن
تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست خویش مىگرفت، دعایى مىخواند كه به
عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد،اشاره دارد. مضمون آن
دعا چنین است:
«خداوندا! من عهد و كتاب
تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را
تفكر، و تفكرم را عبرتآموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو
در این كتاب، پند مىگیرند و از نافرمانىات پرهیز مىكنند. وقتى كتاب
تورا مىخوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفكن وقرائت مرا
خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآیات و احكامش ژرف
بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل كنم و نگاه مرا در این كتاب،
غافلانه و قرائتم را بیهوده و بىثمرمساز.» (5)
4-آینه عبرت
درخلال آیات قرآن،
سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نیكان وصالحان كه در سایه ایمان و عمل
و پیروى از حق، سعادتمند شدند،چه عنودان و لجوجان كه با تكذیب انبیاء و
انكار خدا و طغیان وفساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان
نیست،ولى سرشار از قصص و حكایات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس گرفتن
و الهام و عبرت و پند.
امام صادق(ع) مىفرماید:
«علیكم بالقرآن! فما و جدتم آیه نجا بها من كان قبلكم فاعملوا به، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه.» (6)
برشما باد قرآن! هر
آیهاى را كه یافتید كه گذشتگان، با عمل به محتواى آن آیه نجات یافتند،
شماهم به آن عمل كنید و هر آیه را دیدید كه بیانگر هلاكت پیشینیان است،
شماهم از آن (عامل هلاكت) بپرهیزید.
این شیوه برخورد با آیات قرآن، سودمندترین شیوهاى است كه درعمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مىگذارد و قرآن هدایتگر قارى مىشود.
5- احكام جاودانه
دین خدا و آیات قرآن،
حاوى یك سلسله احكام الهى است كه تا دامنه قیامت استمرار مىیابد. آنچه كه
حلال الهى و حرام الهىاست، مشمول مرور زمان نمىشود و حكم خدا در اثر «جو»
یا«شرایط جدید» یا «تمایلات این و آن» عوض نمىگردد. امام صادق(ع) در
تشریح بعثتهاى سلسله نورانى انبیا، به دوره بعثت رسول خاتم(ص) مىرسد و
مىفرماید: «تا آن كه محمد(ص) آمد و قرآن و شریعت و راه و روش قرآن را
آورد. پس حلال آن تا روز قیامت حلال است و حرام آن تا روز قیامت حرام
مىباشد.»( 7)
و در سخنى دیگر، جریان
قرآن را در عصرها و زمانها، همچون جریان شب و روز و ماه و خورشید
مىداند. با بیان امام صادق(ع) راه براندیشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و
دورهاى مىدانند و عصر حاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمىدانند و
قوانین وحى را براى تنظیم امور بشریت امروز و جامعه كنونى كافى نمىبینند،
بسته مىشود.
6- همیشه زنده و شاداب
غیر از احكام قرآن و
حلال و حرام آن كه ابدى است، خود این كتاب ژرف و فصیح و متین نیز با گذشت
زمان كهنه نمىشود و پیوسته معارف آن براى همه اقشار در همه زمانها
درخشندگى و آموزندگى دارد.
امام صادق(ع) در حدیثى
به رمز و راز این جاودانگى و طراوت همیشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى
از آن حضرت مىپرسد: چرا قرآن با نشر و درس و بررسى، تازه تر و شاداب تر
مىشود و هرگز كهنه نمىشود.؟
امام صادق(ع) در پاسخ مىفرماید:
«لان الله تبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامه.» (8)
براى این كه خداى متعال
آن را براى زمانى خاص یا مردمى خاص قرار نداده است. از این رو قرآن در هر
زمان تازه است و نزد هرقومى شاداب است تا روز قیامت.
طراوت و تازگى قرآن براى
همه و همیشه، به خاطر آن است كه معجزه جاوید پیامبر(ص) و كلام الهى است و
در هر عصرى پاسخگوى نیازهاى فكرى، هدایتى و اجتماعى مردم است.
7- حفظ، آموزش و عمل
گرچه تلاوت قرآن و حفظ
كردن آیات آن ثواب دارد و ارزشمند است، ولى تكلیف مسلمانان در این حد خلاصه
نمىشود. حفظ كردن باید همراه با عمل باشد و یاد دادن و یاد گرفتن به قصد
اجراى فرمودههاى خداى متعال. حضرت صادق(ع) فرموده است:
«الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره الكرام البرره.» (9)
كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفیران والامقام و نیكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود.
ضرورت آموختن قرآن نیز در كلام آن حضرت مطرح است. مىفرماید:
«ینبغى للمؤمن ان لایموت حتى یتعلم القرآن او یكون فى تعلمه.» (10)
سزاوار است كه مؤمن نمیرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، یا در حال و مسیر فراگرفتن قرآن باشد.
با این حال، پاى بندى به
احكام قرآن و عمل به آن در تعبیر امام صادق(ع) چنین بیان شده است:«واحذر
ان تقع من اقامتك حروفه فىاضاعه حدوده.» (11)
بپرهیز از این كه در مسیر اقامه حروف، به اضاعه حدود بیفتى.
بسیارند آنان كه در شكل و
ظاهر به قرآن مىپردازند و در وراى جلوههاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن
مطرح نیست. این گونه برخورد تشریفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام
الهى و منشورآسمانى نیست.
8-ادب و آداب تلاوت
خواندن قرآن نیز آدابى
دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو، ترتیل، صوت خوش، رو به قبله بودن،
حفظ احترام كلام الله و... وهم آداب باطنى و حالتهاى روحى و توجه قلبى و
عنایتبه كلام خداو پیداكردن حالت خشوع و تذكر و تاثیر پذیرى ازتلاوت، این
نكات در كلمات امام صادق(ع) بسیار بیان شده است. به برخى از اینرهنمودها
اشاره مىشود:
امام صادق(ع) مىفرماید:
هرگاه نزد تو قرآن تلاوت مىشود، برتولازم است گوش بدهى و سكوت وتوجه داشته باشى:
«اذا قرىء عندك القرآن وجب علیك الانصات و الاستماع.» (12)
این همان نكته قرآنى است كه در آیه 204 سوره اعراف آمده است: « و اذا قرىء القرآن فاستمعوا له و انصتوا.»
و در سخن دیگرى به نقل ازحضرت رسول(ص) مىفرماید كه: «راه قرآن» را نظیف و پاكیزه كنید. مىپرسند: راه قرآن چیست؟
مىفرماید: دهان مىپرسند: چگونه؟ مىفرماید: با مسواك. (13)
در حدیث دیگر، امام صادق(ع) فرموده است:
كسى كه قرآن بخواند، ولى
قلبش رقت پیدا نكند و در برابر خداوند خاضع نشود و در درون، حالت حزن و
خشیت و هراس نیابد، شان وجایگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب
پروردگارت را چگونه مىخوانى و با منشورخویش چه برخوردى دارى و اوامر
ونواهى آن را چگونه پاسخ مىدهى و حدود و تكالیف آن را چگونه امتثال و
فرمان بردارى مىكنى؟! در آیههاى وعد و وعید، درنگ كن، در امثال و مواعظ
قرآن اندیشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود
آن بیندازد!... (14)
تلاوت با حزن و حالتى
اندوهناك كه نشان دهنده تاثر روحى قارى از آیات كلام خداست، ادب دیگرى از
آداب تلاوت است. امام صادق(ع)فرموده است:
«ان القرآن نزل بالحزن فاقرؤه بالحزن.» (15)
قرآن با حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزین قرائت كنید.
9- جوانان و قرآن
انس با قرآن، دلهاى جوانان را روشن و زندگیهاشان را با صفا مىكند و عامل جذب آنان به پاكى و راه خدا مىشود.
امام صادق(ع) مىفرماید:
هرجوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او در مىآمیزد و خداوند
او را با فرشتگان بزرگوارهمراه مىسازد و قرآن روز قیامت نگهدارنده او (از
دوزخ) خواهدبود:
«من قرئى القرآن و هو
شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله مع السفره الكرام البرره و
كان القرآن حجیزا عنه یوم القیامه.» (16)
بخصوص، خانه هایى كه
نواى خوش قرآن از حنجرههاى داوودى از آنها به گوش مىرسد و صبح و شام،
جوانان صاحبدل و روشن ضمیر، همدم كتاب خدایىاند و لحظات خویش را با انس
با قرآن سپرى مىكنند، مشمول رحمت خدا و هدایت قرآنى مىشوند. این گونه
خانههاى نورانىاز تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام
صادق(ع)مىفرماید:
خانهاى كه یك فرد
مسلمان در آن قرآن تلاوت مىكند، براى اهل آسمان نورانى دیده مىشود،
همچنان كه مردم دنیا در آسمان ستاره درخشان را مىبینند. (17)
10- نكتههاى دیگر
همچنان كه یاد شد، در
دریاى كلمات حضرت صادق(ع) گهرهاى فراوانى وجود دارد كه در باره قرآن كریم
است. نقل آن ها به طول مىانجامد. عصاره و خلاصهاى از آن مضامین را كه در
برخى روایات دیگر آمده است، تقدیم مىكنیم.
امام صادق(ع)، قرآن را
داراى آیات ناسخ و منسوخ و محكم ومتشابه مىداند و بهره گیرى از قرآن را
براى كسانى روا مىشمرد كهبه این نكات توجه داشته باشند و گرنه گمراه
مىشوند و گمراه مىكنند. وى براى فراگیرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه
بیان مىكند و مىفرماید: قرآنى كه خوانده نمىشود و غبار بر آن
مىنشیند، روز قیامتبه درگاه خدا شكایت مىكند. تلاوت راستین را آن
مىداند كه قرآن خوانان، وقتى به آیات بهشت و جهنم مىرسند، مىایستند و
تامل مىكنند. اهل بیت علیهم السلام را وارثان كتاب خدا و برگزیدگان خلق
مىشمرد و از این خاندان به عنوان وجهالله،آیات، بینات و حدودالله یاد
مىكند و ولایت ائمه را قطب و محورقرآن و همه كتب آسمانى معرفى مىكند و
قرآن را «ثقل اكبر» مىنامد و آن را چراغ هدایت و فروغ تاریكى و حیات بخش
قلب بینا و گشاینده چشم و دل مىشمارد. از دیدگاه آن حضرت، قرآن«معیار» و
ملاك درستى و حقانیت هر حرف و حدیث است و مىفرماید:
هر چه كه از ما براى شما
نقل مىشود، در صورتى كه مخالف با قرآن باشد ما نگفتهایم و شما نپذیرید.
امام اهل بیت پیامبر(ص) را خزانه داران علم الهى و بازگوكنندكان وحى خدا
مىداند و از تفسیر به راى نهى مىكند و از آن قارى كه به خاطر خود نمایى
یا كسب درآمد، به قرائت مىپردازد، نكوهش مىكند.
امید است كه در سایه رهنمودهاى حضرت صادق علیه السلام، با چشمه وحى الهى آشناتر شویم و «قرآنى» بیندیشیم و «قرآنى» زندگى كنیم.
پىنوشتها
1- بحارالانوار، ج89، (بیروت)، ص107.
2- كافى، ج 2، ص599.
3- بحارالانوار، ج89، ص 81.
4- وسایل الشیعه، ج 4، ص849.
5- بحارالانوار، ج 95، ص 5.
6- الحیاه، ج 2، ص116.
7- كافى، ج 2، ص 18.
8- بحارالانوار، ج89، ص 15.
9- الحیاه، ج 2، ص ص 152.
10- همان، ص 155.
11- بحارالانوار، ج 82، ص43.
12- وسائل الشیعه، ج 4، ص 861.
13- الحیاه، ج 2، ص 158.
14- بحارالانوار، ج89، ص207.
15- وسائل الشیعه، ج 4، ص857.
16- الحیاه، ج 2، ص 164.
17- كافى، ج 2، ص 610.
18- تفسیر برهان، ج 4، ص457; مجمع البیان، ج، 5، ص 481.
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:50
اهل بیت
امام صادق(ع) در سفارشهاى خود به عبدالله بن جندب پس
از هشدارشیعیان به دامهاى شیطان، ویژگىهاى برجسته دوستان حقیقى خود رابر
مىشمرد و سپس خصلتهاى دیگر شیعیان را بیان مىكند. دو ویژگىممتاز شیعیان
از نگاه امام صادق(ع) عبارت است از:
1- آخرت
«لقد جلت
الاخره فى اعینهم حتى ما یریدون بها بدلا... و انماكانت الدنیا عندهم
بمنزله الشجاع الارقم و العدو الاعجم»; آخرتدر نگاه آن ها بسیار بزرگ
است، به اندازهاى كه چیزى را با آنعوض نمىكنند... و دنیا نزد آنها
همانند مارگزنده و دشمن بىزباناست.
پیروان حقیقى و دوستان
واقعى خاندان نبوت علیهم السلام به چیزىجز آخرت نمىاندیشند و تمام
كردارها و رفتارهاى خود را با نگاهبه آخرت مىسنجند. دنیا در نظر مؤمن
وسیلهاى استبراى رسیدن بههدفى بزرگ كه همان زندگى جاودان آخرت است.
دوستان حقیقى اهلبیتعلیهم السلام از مواهب دنیوى بهره مىبرند، اما هرگز
زندگىجاودان را با زندگى گذراى دنیا عوض نمىكنند.
2- انس با خدا
«انسوا
بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون»; آنها باخدا انس گرفتهاند و
از آنچه كه مال اندوزان به آن انسگرفتهاند، در هراسند.
مومنان از نعمتهاى الهى
بهره مىبرند اما به آنها وابستهنمىشوند. وابستگى به مال دنیا موجب
بندگى انسان در برابرمادیات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود
وابستهاند.شیعیان واقعى با یاد خدا آرامش مىیابند نیستند.
حضرت صادق(ع) پس از
برشمردن این دو ویژگى مهم، فرمود: «اولئكاولیائى حقا بهم تكشف كل فتنه و
ترفع كل بلیه»; آنها دوستانحقیقى من هستند. به وسیله آنها فتنه شكست
مىخورد و هرگرفتارىهابر طرف مىشود.
- حسابرسى خود
«حق
على كل مسلم یعرفنا ان یعرف علمه فى كل یوم ولیله علىنفسه فیكون محاسب
نفسه فان راى حسنه استزاد منها و ان راىسیئه استغفر منها، لئلایخزى یوم
القیمه»; بر هرمسلمانى كه مارا مىشناسد، سزاوار است كه كردارش را در هر
شبانه روز بر خودعرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر كار نیكى در
آنهادید، برآنها بیفزاید و اگر كردار بدى در اعمال خود مشاهده كرد،از
آنها توبه كند، تا دچار ذلت و خوارى روز قیامت نگردد.
- سخاوت
«یابن جندب!
ان شیعتنا یعرفون بخصال شتى: بالسخاء و البذلللاخوان»; اى پسر جندب!
همانا شیعیان ما به چند خصلتشناختهمىشوند: به سخاوت و بخشش به برادران.
- خواندن پنجاه ركعت نماز و رعایت وقت نماز
«وبان
یصلوا الخمسین لیلا و نهارا... و یحافظون علىالزوال»;شیعیان ما در شبانه
روز پنجاه ركعت نماز مىخوانند و توجه بهوقت نماز ظهر (خواندن نماز اول
وقت) دارند.
- دورى از پرخاش و داد و فریاد
«لایهرون هریرالكلب»; شیعیان ما همانند سگ زوزه نمىكشند.
- دورى از طمع
«ولایطمعون طمع الغراب»; شیعیان ما همانند كلاغ طماع و حریصنیستند.
- دورى از دشمنان
«و
لایجاورون لنا عدوا و لا یساءلون لنا مبغضاولوماتوا جوعا»;شیعیان ما با
دشمنان همسایگى نمىكنند و اگر از گرسنگى بمیرند،چیزى از آنها نمىخواهند.
- دقت در خوراك
«شیعتنا لایاءكلون الجرى... و لا یشربون مسكرا»; شیعیان مامارماهى نمىخورند... و شراب نمىنوشند.
برگزیده اى از سایر سفارشها
- آثار استقامت
«یابن
جندب لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهمالغمام و لاشرقوا
نهارا و لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم».
اگر شیعیان ما استقامت
كنند، فرشتگان دست در دست آنهامىگذارند، ابرهاى سفید(رحمت) برآنها سایه
مىافكند، چون روزدرخشنده و تابناك مىشوند، از زمین و آسمان روزى مىخورند
و آنچهاز خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مىكند.
- شیوه برخورد با گناهكاران
1- گفتن خوبىها و پرهیز از سخن ناروا
«یابن جندب لاتقل فىالمذنبین من اهل دعوتكم الا خیرا»; اى پسرجندب! به گناهكاران از همكیشان خود جز خوبى و نیكویى چیزى مگو.
در برخورد با گناهكاران
باید با سخنان نیكو و گفتن خوبىهاىآنان، امید مرده در آنها را زنده كرد و
از خشونت، گفتارناروا وبازگو نمودن لغزشهاى آنها پرهیز كرد; زیرا چنین
برخوردهایىمجرمان را از پیمودن راه درست ناامید و نسبتبه دین و
آموزههاىآن گریزان مىسازد.
2- در خواست توفیق براى گناهكاران
«واستكینوا الى الله فى توفیقهم»; توفیق آنها را خاضعانه ازخداوند بخواهید.
3- در خواست توبه براى گناهكاران
توبه از حالات سازنده انسان است كه انجام دهنده آن محبوب خداونداست:
«ان الله یحب التوابین»; خداوند كسانى كه بسیار توبه مىكنندرا دوست دارد. (1)
توبه روشى است كه امام
صادق(ع) براى پاكسازى گناهكار توصیهكرده است. شیعیان واقعى باید از خدا
بخواهند كه گناهكاران ازكردار ناشایستخود پشیمان شوند و به سوى خدا
بازگردند، زیراخداوند بسیار توبهپذیر و بخشنده است; «اناالله
هوالتوابالرحیم» (2)
- راه بهشتى شدن
حضرت امام جعفر صادق(ع) سه راه را فراروى جویندگان بهشت قرارداده است:
1- پیروى از ائمه علیهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سكوت هنگام نا آگاهى.
«فكل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سكتعما لایعلم او اشكل علیه فهو فىالجنه»
هر كس جویا و پیرو ما
باشد و از دشمنان ما پیروى نكند و چیزىكه مىداند، بگوید و از آنچه كه
نمىداند، یا بر او مشكل (مشتبه)است، سكوت كند، در بهشت است.
- ارزش سكوت
«علیك بالصمت، تعد حلیما، جاهلا كنت او عالما، فان الصمت زینلك عندالعلماء و سترلك عندالجهال.»
عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى;زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.
- دورى جستن از عقاید منحرف
خطر بدعتها، گرایشهاى منحرف و قرائتهاى ناصواب از دین، همیشهمتوجه جوامع شیعى بوده است.
«یابن جندب! بلغ معاشر
شیعتنا و قل لهم: لاتذهبن بكمالمذاهب»; اى پسر جندب! به شیعیان ما بگو;
مبادا را عقایدمنحرف، شما را از مذهب خودتان بیرون برد.
- نشانههاى ناتوانى
«قد
عجز من لم یعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمه شكرا و لكل عسریسرا»; ناتوان است
كسى كه براى هر بلایى صبرى، براى هر نعمتىشكرى و براى هر سختى آسانى آماده
نكند.
- كردارهاى برتر
«یابن
جندب! صل من قطعك، واعط من حرمك، و احسن الى من اساءالیك، و سلم على من
سبك، و انصف من خاصمك، واعف عمن ظلمك، كماانك تحب ان یعفى عنك، فاعتبر
بعفوالله عنك، الاترى ان شمسهاشرقت على الابرار و الفجار و ان مطره ینزل
على الصالحین والخاطئین.»
اى پسر جندب! با كسى كه
از تو بریده، وصل كن; به كسى كه چیزىبه تو نداده، چیز بده; باكسى كه به تو
بدى كرده، خوبى كن; بهكسى كه به تو دشنام داده، سلام كن; باكسى كه با تو
دشمنى كرده،انصاف داشته باش و از كسى كه به تو ظلم كرده، در گذر، همچنانكه
دوست دارى از تو در گذرند. پس از گذشتخداوند از خودت عبرتبگیر. آیا
نمىبینى خورشید خداوند برخوبان و بدان مىتابد وبارانش بر صالحان و مجرمان
نازل مىشود؟
- اساس اسلام
آخرین جمله از سفارشهاى امام صادق(ع) به ابن جندب درباره اهمیتو ارزش محبت اهلبیت علیهم السلام است.
«لكل شیىء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت»; هرچیزى را پایه اى است و پایه اسلام، محبت ما اهل بیت علیهم السلام است.
پىنوشتها:
1- بقره، آیه 222.
2- توبه، آیه 118.
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:49
اهل بیت
مذهب جعفرى
آنكه در اخبار فقه شیعه تتبع
كند خواهد دید روایتهاى رسیده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهى و
كلامى مجموعهاى گسترده و متنوع است و براى همین است كه مذهب شیعه را مذهب
جعفرى خواندهاند. گشایشى كه در آغاز دهه سوم سده دوم هجرى پدید آمد موجب
شد مردم آزادانهتر به امام صادق (ع) روى آورند و گشودن مشكلات فقهى و غیر
فقهى را از او بخواهند.
ابن
حجر در باره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل كردند كه آوازه آن
به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیى بن سعید، ابن جریح، مالك، سفیان
بن عیینه، سفیان ثورى، ابو حنیفه، شعبه و ایوب سختیانى از او روایت
كردهاند. (1)
دانشمندان
از هیچ یك از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه از ابو عبد الله روایت دارند
نقل نكردهاند، و هیچ یك از آنان متعلمان و شاگردانى به اندازه شاگردان او
نداشتهاند، و روایات هیچ یك از آنان برابر با روایتهاى رسیده از او نیست.
اصحاب حدیث نام راویان از او را چهار هزار تن نوشتهاند. نشانه آشكار
امامت او خردها را حیران مىكند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال
مىسازد. (2)
ذهبى از ابو حنیفه آورده است: فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدم. (3)
و
چنان كه نوشته شد، مالك گفته است از فضل و علم و پارسایى از اوبرتر ندیده
است. سخن مالك بن انس كه یكى از چهار پیشواى مذهبهاى اهل سنت و جماعت است
در باره امام صادق (ع) نوشته شد، ابو حنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا
دیدارها بوده است.
زبیر بكار نویسد: ابو حنیفه را با امام صادق ملاقاتها دست داده است.
او
در دادن فتوا بیشتر به راى و قیاس عمل مىكرد و كمتر به روایت. و از عبد
الله بن شبرمه كه در سال 120 هجرى قضاوت كوفه داشت روایت كند: من و ابو
حنیفه بر جعفر بن محمد (ع) در آمدیم. بر او سلام كردم و گفتم این مردى از
عراق است و او را فقه و علمى است. جعفر گفت: گویا اوست كه دین را به راى
خود قیاس مىكند. سپس رو به من كرد و گفت: او نعمان پسر ثابت است و من تا
آن روز نام او را نمىدانستم. ابو حنیفه گفت: آرى. جعفر بدو گفت: از خدا
بترس و در دین قیاس مكن كه نخست كس كه قیاس كرد شیطان بود. خدا او را فرمود
آدم را سجده كن گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفریدهاى. (4) سپس
پرسید: قتل نفس مهمتر استیا زنا؟ -قتل نفس! -چرا قتل نفس با دو گواه ثابت
مىشود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه مىكنى؟ روزه نزد خدا بزرگتر استیا
نماز؟ -نماز! -چرا زن چون عادت مىبیند روزه را باید قضا كند و نماز را
نه؟ ... بنده خدا از خدا بترس و قیاس مكن. (5) آنچه متتبع از
خواندن كتابهایى كه در باره ابو حنیفه نوشته شده و در آن از امام صادق (ع)
سخن به میان آمده در مىیابد، این است كه ابو حنیفه هر چند خود را فقیهى
بزرگ مىدانست، امام صادق را حرمت مىداشته است و ظاهرا بلكه مطمئنا عبارتى
را كه مؤلف روضات الجنات از او آورده كه «من داناتر از جعفر بن محمد هستم
چرا كه مردانى را دیدم و از آنان حدیثشنیدم و جعفر بن محمد صحفى است» (6) سخن ابو حنیفه نیست و گفته عبد الله بن حسن پدر محمد نفس زكیه است. چنان كه در روضه كافى آمده است:
عبد
الله بن حسن كسى را نزد ابو عبد الله (ع) فرستاد و گفت: بدو بگو ابو محمد
مىگوید من از تو شجاعتر، بخشندهتر، و داناترم. امام به پیام آورنده گفت:
اما شجاعت نه، چرا كه هنوز حادثهاى پیش نیامده تا شجاعتیا ترس تو در آن
معلوم شود. اما سخاوت او، از یك سو مال را مىگیرد و در جایى كه نباید مصرف
مىكند. اما علم، پدرت على بن ابى طالب هزار بنده آزاد كرد نام پنج تن از
آنان را بگو، پیام آورنده رفت و بازگشت و گفت: مىگوید تو صحفى هستى (علم
را از صحیفههاى پدرانت در مىآورى) . امام گفت: بدو بگو آرى به خدا صحف
ابراهیم و موسى و عیسى كه از پدرانم به ارث بردهام. (7)
امام
صادق در آغاز حكومت عباسیان سفرى به عراق كرده و روزى چند را در حیره به
سر برده است محدث قمى در منتهى الآمال نوشته است این سفر در حكومتسفاح
بوده است ولى از برخى سندها معلوم مىشود او در خلافت منصور به عراق رفته
است. و منصور خود او را به عراقخواسته است. در این سفر بوده است كه امام
صادق را با ابو حنیفه ملاقاتى دست داده؟ و یا هنگامى كه ابو حنیفه به مدینه
رفته است. مىتوان گفت ملاقات او با آن حضرت یك بار نبوده و در عراق و
حجاز با او دیدار كرده است.
ابن شهر آشوب از حسن بن زیاد روایت كند از ابو حنیفه پرسیدند: فقیهترین كس كه دیدهاى كیست؟
جعفر
بن محمد چون منصور او را خواست، پى من فرستاد و گفت: مردم فریفته جعفر بن
محمد شدهاند چند مسئله دشوار براى پرسش از او آماده كن. من چهل مسئله
فراهم كردم. منصور جعفر بن محمد را كه در حیره به سر مىبرد به مجلس خود
خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است. هیبت
او بیش از منصور بر دلم راه یافت منصور به من رخصت نشستن داد. پس گفت: این
ابو حنیفه است! -او را مىشناسم.
منصور گفت: مسائلى را كه در خاطر دارى به ابو عبد الله بگو.
من
یك یك را مىگفتم و او پاسخ مىداد كه شما چنین مىگویید، مردم مدینه چنین
مىگویند و ما چنین مىگوییم در مسائلى گفته شما را مىپذیریم و در مسائلى
گفته آنان را، و گاه راى ما مخالف شما و آنان است تا آنكه هر چهل مسئله را
گفتم و او هیچ یك را بى پاسخ نگذاشت. سپس ابو حنیفه گفت: آیا داناترین
مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نیست؟ (8)
هنگامى كه امام صادق در حیره به سر مىبرده است، مردم چنان درخانه او گرد مىآمدهاند كه ملاقات كننده را دیدار او دشوار بوده است. (9)
و چون خواستبه مدینه بازگردد، عدهاى اهل فضل از مردم كوفه، او را مشایعت كردند و در جمله مشایعت كنندگان سفیان ثورى بود. (10)
پىنوشتها
1. الصواعق المحرقه، ص 201.
2. كشف الغمه، ج 2، ص 166.
3. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
4. اعراف: 12.
5. الاخبار الموفقیات، ص 77-76، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 197.
6. ج 8، ص 169.
7. روضه كافى، ص 364-363.
7. مناقب، ج 4، ص 255.
9. همان، ص 238.
10. همان، ج 4، ص 241.
كتاب: زندگانى امام صادق (ع)، ص 61
نویسنده سید جعفر شهیدى
چهارشنبه 22/6/1391 - 13:47