نکته:
حجةالاسلام و المسلمین علیرضا اعرافی از محققان و کارشناسان مسائل تربیتی میباشند. در زمینه مسائل و مشکلات جوانان، سؤالاتی در محضر ایشان مطرح کردهایم. امید است توانسته باشیم راهحلهای مناسبی برای حل مشکلات جوانان جامعه خویش ارائه دهیم و این گفتوگو در نظر آشنادیداران جوان مؤثر افتد.
دیدار: اساسیترین آسیبی که امروزه جوانان جامعه ما را تهدید میکند چیست و راه مبارزه با آن کدام است؟
حجةالاسلام اعرافی: بحث درباره جوانان از یک جهت، بحث تازه و زندهای است; به لحاظ کثرت جمعیت جوان کشور ما، همچنین به لحاظ موقعیتتاریخیحساس ومهمی که در آن قرار داریم و جوانان در دوره معاصر، در چند مقطع بسیارمهم، در شروع نهضت، در پیروزی انقلاب، جنگ و مقاطع و جریانهای دیگر، همواره نقش مهم و ارزندهای داشتهاند. بنابراین، طبیعی است که به دلیل همین نقش ارزشمند و مؤثر، مورد تهاجم ویژه دشمنان اسلام باشند، همانگونه که کمابیش علایم و نشانههای آن را به صورت آشکار هر روز مشاهده میکنید.
اگر بخواهیم، ریشهایتر به مسائل و مشکلات جوانان بپردازیم باید به برخی عوامل اشاره کنیم. بعضی از این عوامل به طبیعت جوانی، بعضی به تاریخ معاصر ما و بعضی به همین مقطع امروز ما باز میگردد.
از زاویه اول، آنچه به طبیعت جوانی بازمیگردد این است که جوانی هم مثل دیگر مقاطع عمر، در ذات و طبیعتش، نیکیهای فراوانی نهفته و قوتهای زیادی موجود است. اما از طرف دیگر، زمینههایی هم برای انحراف در آن دوران وجود دارد.
در روانشناسی وقتی به مراحل تربیت و رشد اشاره میشود، سنین جوانی را عمدتا از مقطع 15 - 16 سالگی تا 20 - 21 سالگی ذکر میکنند، هرچند جوانی در اصطلاح قرآنی، دامنه وسیعتری دارد و به تعبیر قرآن «بلوغ اشد» به سنین بین 18 تا 30 سالگی گفته میشود. از دیدگاه روانشناسی و با تجربه بشری، روشن است که نقاط قوت بسیاری برای کمال و رشد شخصیت در این دوره وجود دارد. احساس استقلال در نوجوان و جوان و این که احساس میکند باید خود را از محیط خانه آزاد کند و جذب جامعهای بزرگتر شود، شکوفایی عقلانی و منطقی، بلندپروازی و همتبلند، آرمانخواهی و ارزشگرایی و شور و احساسات و نشاط اجتماعی از عمدهترین ویژگیهای جوان است. علاوه بر آن، تحولات جنسی، که از زمان بلوغ شروع میشود، اوج آن در همین سنین است. این ویژگیها، ذاتا اهرمها و ابزارهایی برای رشد و کمال انسانی و به شکوفایی رسیدن شخصیت است، مسائل دیگری هم در این دوره وجود دارد; از جمله: روحیه خودنمایی، هیجانات، اضطرابات روحی و فوران قوای شهوانی - که اگر مهار نشود و در پرتو هدایت عقلانی و منطقی و عاطفیقرار نگیردتبدیل به مشکلات میگردد.
البته به کار بردن لفظ «مشکل» به این معنا نیست که جوان ویژگیهایی دارد که ذاتا ناپسند و ناخوشایند است، بلکه در او ویژگیهای فراوانی وجود دارد که اصالتا خوشایند بوده و از اهرمهای لازم در طبیعت انسان است و برای رشد و کمالش لازم میباشد، اما اگر هدایت و راهنمایی نشود از آنها فساد و انحراف برمیخیزد و برایش مشکل ایجاد میکند.
بدین روی، خانوادهها و مربیان باید توجه داشته باشند که در سطوح گوناگون، آنچه در جوان وجود دارد نیک و پسندیده است، مشروط بر اینکه آن را درستبشناسیم و هدایت کنیم. اگر این هدایت درست انجام نگیرد، مشکلساز خواهد بود.
لطفا در زمینه مسائل و مشکلاتی که برای جوانان در مقطع امروز و تاریخ معاصر وجود دارد توضیح بفرمایید.
و ما در خصوص عوامل دسته دوم که به خصایص تاریخ معاصر ما بازمیگردد باید عرض کنم: در تاریخ معاصر، از عصر نوزایی به بعد مشکلاتی برای جامعه ما - به طور عام - و برای جوانان - به طور خاص - پدید آمد. در واقع، از یکسو، در نظامهای غربی تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به وجود آمد و از سوی دیگر، رخوت و رکودی که در عالم اسلام وجود داشت موجب تفوق فنآوری و دانش تجربی و مادی غرب نسبتبه جهان اسلام شد. اولین برخورد نوجوان و جوان جامعه ما - اگر در همین رشتههای متعدد و متنوع نیز تحصیل کرده باشد - جاذبههای علم و صنعت و فنآوری غرب است. در اینجا، دو چیز برای جوامع اسلامی مشکل ایجاد میکند و بر جوان به دلیل الگو پذیری و آرمانخواهیاش، فزونی پیدا میکند:
یکی اینکه جوان میبیند آنچه زودتر با او تماس برقرار میکند، همین مسائل علمی و ظواهر صنعت و مظاهر تمدن غربی است. دوم آنکه معنویات، معارف دینی و ارزشها کمتر به او منتقل میشود. اینها برای همه جهان اسلام و برای جوان به دلیل ویژگیهایش، مشکل ایجاد میکند.
جوان احساس میکند که بهترین الگوها را میتوان در تمدن و فرهنگ غرب یافت. بنابراین، سیطره الگوها و فرهنگ غربی در ظواهر مادی، موجب بروز مشکلات فراوانی در این مقطع سنی میشود که شاید در مقاطع دیگر اینقدر تاثیر نگذارد. البته هر قدر تمدن و فنآوری غرب پیشرفت پیدا کند، ظواهر بیشتری از خود به ما نشان خواهد داد; مثلا، در عصر موسوم به انفجار اطلاعات به تدریج، به سمتی میرویم که مهار مرزهای فکری و اخلاقی بسیار مشکل میشود. ما از نظر شرعی موظفیم جلوی فساد و انحراف را بگیریم. البته گسترش اطلاعات، محاسن برجستهای دارد، ولی در مقابل، آسیبهایی را هم متوجه جامعه و نسل جوان ما میکند. این به لحاظ تاریخ معاصر ما و تفوق فرهنگی غرب، به خصوص در مقطع اخیر.
اما در قسمتسوم که به آن اشاره کردم، جوان در کشور ما در نظامی قرار گرفته که تهاجم غربی متوجه اوست. عوامل دسته اول - یعنی، عواملی که از طبیعت جوانی برمیخیزد - عام و فراگیر است و برای همه وجود دارد. درباره عوامل ثانوی هم، که از تمدن غرب برمیخیزد، قبلا توضیح داده شد. این عوامل تقریبا همه کشورها، حتی کشورهای غیر اسلامی، را شامل میشود. اما این عامل سوم متوجه جامعه ما، به خصوص نسل جوان ماست; یعنی، آنها حساب شده، با تمرکز بیشتر، با هزینههای فراوانتر و برنامههای بسیار علمی، دقیق و محاسبه شده جوانان ما را هدفگیری کردهاند. در واقع، جوان ما باید این خودآگاهی و تحلیل را داشته باشد، که هم در معرض برخی عوامل درونی و نفسانی است که باید آنها را بشناسد; هم در معرض هجوم تمدن غربی و ظواهر فریبنده اوست و هم در معرض یک تهاجم ویژه در این مقطع پس از انقلاب اسلامی. تصور میکنم اگر ما بتوانیم این تحلیلها و آگاهیها را به جوانان و خانوادههایمان بدهیم، بسیاری از مشکلات حل میشود.
به نظر شما، شیوههای مناسب جلوگیری از انحراف جوانان کداماند؟
ما در هر یک از این سه بخش، باید چارهای مناسب بیندیشیم. البته نکته اساسی در همه اینها دادن آگاهی به جوان است. وقتیکه جوان ما تحصیلات بالایی نداشته باشد و حفاظتهای فیزیکی بیشتری میسر باشد، ممکن استبتوانیم او را در برابر تهاجمها محافظت کنیم، ولی این محافظتهای فیزیکی - همانطور که وقایع خارجی هم به ما نشان میدهد - روز به روز کمتر میشود. بنابراین، بر جامعه دینی ما، اعم از خانوادهها، روحانیت، حوزه و نسل جوان، لازم استبرای مقابله آمادگی داشته باشد. هر چه جلوتر میرویم، مقابله، علمیتر و فرهنگیتر میشود و اگر خانوادهای اطلاعات کافی نداشته باشد، نمیتواند جوانش را تربیت کند و به او آگاهی بدهد. خانوادههای ما باید مجهز شوند و نهادهای تربیت دینی با یک نگاه جدید به این مساله بپردازند.
اگر در نظام آموزش و پرورش و دانشگاهی ما، اصولا شناخت تاریخ معاصر و نقد تمدن و فرهنگ غرب جایگاه ویژهای داشته باشد، میتواند بسیار مؤثر باشد. تمدن غرب علیرغم همه ظواهر زیبا، فریبندگی و دلرباییهایش، نقاط ضعف و خلل فراوانی هم دارد و اگر ما تاریخ معاصر دنیا و نقد تمدن و تفکر غرب را در سطوح گوناگون از همان دوره دبیرستان شروع کنیم و متناسب با تحصیلات، این نقد و شناخت قویتر شود، تصور میکنم بتوان جلوی بسیاری از آسیبها را گرفت; زیرا آسیبها و مشکلات یک بخش اخلاقی دارد ویک بخش پایهایتر که آن بخش فکری و فرهنگی است. ما در بخش فکری و فرهنگی باید سرمایهگذاری خاص داشته باشیم.
این یکی از نکات مهمی است که باید به آن توجه شود. نوجوان و جوان ما باید به قدرت فکری و فرهنگی ما اعتماد کند و جلب چنین اعتمادی، نیازمند به کارگیری روشهای علمی و عاطفی مناسب است. خانوادهها و به ویژه زوجهای جوان، از ابتدا باید خود را به شناخت مجهز نمایند.
در عصر ما، جوان بر سر دوراهی قرار میگیرد و با یک تعارض نقشی مواجه میگردد: از یکسو، فرهنگی که دارای زرق و برق زیادی است و جذبه هم دارد به او القا میشود و از سوی دیگر، فرهنگی که در این جامعه دینی ارائه میشود نسبتبه فرهنگی که سیطره دارد جذبه کمتری دارد. با توجه به این مساله، وظیفه ما برای مقابله با آسیبدیدگی جوانان چیست؟
روشن است که ما در مقام تربیت، هم با بعد عقلانی و فکری به عنوان یک مساله زیربنایی ارتباط داریم و هم در بعد عاطفی و احساسی که بیشتر در قلمرو هنر قرار میگیرد. هیچ گاه در یک کار تربیتی برای معمول انسانها، تکیه صرف بر تعقل و تفکر کارساز نیست و همیشه به هنر، فنون و ظرافت نیاز دارد. البته این مساله دارای یک بعد انحصاری و تک عاملی نیست که با آن بتوان همه مشکلات را حل کرد، بلکه جوان ضمن اینکه پایههای فکری دارد، در عین حال، استفاده از ابعاد عاطفی و هنری نیز برای او از عوامل مهم ارتباطی است. دوره انقلاب به دلیل طبیعت هیجانی و شور و نشاطش، جوان را سیراب میکند. در مقطع جنگ نیز هیجان جنگ بسیاری از این ابعاد احساسی و عاطفی را پاسخ میدهد و زیاد نیاز به چیزهای دیگر نیست. پس از جنگ، آنچه را باید به آن بپردازیم این است که مراکز تبلیغی ما باید این شور جوانی را به حساب بیاورند و با انواع هنرها به این شور و هیجان پاسخ دهند. الگو دادن، تحلیل درست، شناخت تاریخ معاصر و ارزشهایی که در انقلاب به وجود آمده همه به جای خود، ولی خود اینها نیاز به کاربرد هنر دارد که ما از آن کمتر استفاده کردهایم. بنابراین، باید به نوعی شورآفرینی کرد که تا حدی هیجاناتو شورو نشاطجوانی همپاسخ داده شود. البته پرداختن به این مساله مستلزم نگاهی جدیداست کهمتاسفانهپس ازجنگ، نهادهای علمی، فرهنگیودینی،خود رابهآنچه در این عرصه لازم است، تجهیز نکردهاند.
همانگونه که اشاره شد، جوان جامعه ما دچار تعارض درونی است و این یکی از بدترین حالات است که اگر به صورت منطقی حل نشود، به عقدهای روانی، افسردگیها و نابسامانیهای فکری درونی تبدیل میگردد. جوان ما در دوره انقلاب یا در جنگ، کمتر در معرض این تعارض قرار میگرفت چون شور و هیجان انقلاب و جنگ کمتر فرصت میداد که چنین تعارضهایی به وجود بیاید. اینگونه تعارضها به صورت طبیعی، به نفع روحیات و احساسات معنوی حلشده و احساسات دینی کارساز بود. اما در این دوره که به عنوان «سازندگی» نامیده میشود، از آن هیجانات خبری نیست و اگر دقیق برنامهریزی نشود غالبا این تعارض مشکل آفرین است.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اگر تبلیغات و تربیتهای دینی ما متناسب با این فضا و شرایط جدید نباشد ممکن است آسیبهایی ایجاد کند که باید آنها را شناخت. بهخصوص در یک نظام دینی که اگر این هیجانات نیز نباشد و جوان احساس کند که این تربیت از موضع قدرت است و با مربیان و مبلغان احساس ارتباط عاطفی ننماید، مشکلات یک نظام دینی را هم با تربیت دینی و با دین مساوی ببیند، این موارد گاهی تربیت را در یک نظام دینی دشوار میکند. برخلاف این تصور که در اختیار داشتن اهرمهای دینی بسیاری از زمینهها را برای تربیت دینی فراهم میسازد، این نکته را هم باید بدانیم که قدرت - همانگونه که در سیاست گفته میشود، اگر دقیق هدایت و مهار نشود، فساد میآفریند - در تربیت هم بیآسیب نیست. این مبحثی است که ما کمتر به آن توجه کردهایم. در هر صورت، نسبت تربیت و سیاست قابل توجه جدی است.
پس از فروکش کردن شور انقلاب و جنگ، اکنون بحث تهاجم فرهنگی مطرح است. ولی متاسفانه بعضی از برنامههای فرهنگی، مانند برنامههای رادیو و تلویزیون جوابگوی نیازهای نسل جوان نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
نباید زیاد صدا و سیما یا هر جای دیگر را مورد انتقاد قرار داد; زیرا شناختن فضای جدید و طراحی برنامه مناسب برای آن، کار علمی سنگینی است. اما در عین حال، باید به این نکته اشاره کنم که در مقوله تربیت، اصطلاحی وجود دارد به نام «پارادوکس آزادی و تربیت» و آن عبارت از این است که ما اصولا وقتی میخواهیم به تربیت دستبزنیم، ممکن است متربی و جوان احساس کند مسائلی به او تحمیل میشود. بنابراین، تمام تلاش مربیان و خانوادهها باید این باشد که تربیت را هر چه بیشتر تلطیف کنند تا برخورد آن با آزادی شخص و حق انتخاب و گزینش او برطرف شود. در تربیت دینی این دشواری قدری بیشتر میشود. بی سبب نیست که خود قرآن کریم عالیترین مضامین عقلانی و فکری را با زیباترین شیوهها بیان میکند.
بحثتربیت دینی از چند جهت قابل بررسی است: یکی بحث آسیبهای تربیت دینی است; یعنی، آفتهایی که ممکن است از این ناحیه پیدا شود، به خصوص در یک نظام دینی. دیگری بحث هنر و انواع شیوههای هنری
است که باید به کار گرفته شود. علاوه بر آن نوع و چگونگی ارائه معلومات و معارف دینی است که تنوع در آن لازم است و نباید در آن احساس خستگی شود. متاسفانه در کتابهای تعلیمات دینی مقاطع گوناگون آموزش و پرورش، نقاط ضعف فراوانی وجود دارد که باید کار اساسی از همینجا شروع شود.
به هرحال، اینها مشکلاتی است که وجود دارد و تصور نمیکنم در یک جلسه بتوان همه اینها را بحث کرد. امیدوارم مراکزی مثل همین مؤسسه و مراکز مشابه، به این نوع مسائل بپردازند، هرچند متاسفانه در بدنه حوزه نگاه دقیق و علمی وجود ندارد. انشاءالله در این مراکز به این مشکلات توجه شود. البته گامهایی هم برداشته شده است. در پایان، به بعضی از مواردی که به حوزه تعلیم و تربیت و روانشناسی مربوط میشود و حساسیتبیشتری دارد، به عنوان شیوههای دیگری که باید به آن توجه داشت، اشاره میکنم:
بزرگترهای ما در خانودهها، مربیان و مبلغان باید به انقطاع و گسل فکری که بین آنان و جوانان پدید آمده توجه داشته باشند. اولین گام در تربیت این است که بین مربی و متربی ارتباط صمیمی برقرار شود و هیچ چیز برای ایجاد و تحقق این ارتباط صمیمی مهمتر از درک دنیای جوان نیست. که بسیاری از مواقع، در خانوادهها پدران و مادران عواطف دینی دارند و در این خصوص، به شدت احساس تعهد و مسؤولیت میکنند، ولی کاملا از دنیای جوان - یعنی، علاقه و انگیزههای او - بریده هستند، در حالی که زمانی خودشان آن را تجربه کردهاند، اما تجربه جوانی خود را فراموش نمودهاند. این نکته مهمی است که برای تربیت جوان ابتدا باید به خودمان بپردازیم; یعنی، پیش از اینکه از جوان بحث کنیم، باید بحث از خودمان کنیم. بنابر این، نکته بسیار مهم درک جوان است. دوم اینکه پس از درک جوان، اعتماد او را نیز جلب کنیم تا بفهمد پدر یا مربی او انگیزهها و علایقش را میشناسد و به آنها بها میدهد پس از این دو مساله، باید طرح و برنامه داشته باشیم و شیوههای هنری، فکری و فرهنگی را به کار ببندیم.
تربیت نیاز به الگو دارد. به نظر شما، سالمترین و بهترین الگو در جامعه ما، برای جوانان چیست؟
اصولا الگو به گرایشها و علاقههای اولیه، که به شکلی در انسان وجود دارد، مربوط میشود; یعنی، انسان میخواهد مظهر تام و کمالش را پیدا کند. به همین دلیل، ناخودآگاه به سمت آن کشیده میشود; این یک تحلیل روانشناختی ازالگو است.
نکته دیگر اینکه همه ما غیر آگاهانه تحت تاثیر الگوهای فراوانی قرار میگیریم. اگر ما خودمان را تحلیل کنیم، به خوبی میتوانیم بفهمیم در دوره نوجوانی چه الگوهایی ما را به سمتخود برده است. در دوره جوانی و نوجوانی الگو نقش بسیار مهمی در زندگی دارد; زیرا غرایز گوناگونی در انسان وجود دارد، زمینههای الگوپذیری متعددی نیز در انسان هست. اما مهم این است که ما به کدام الگو جایگاه برتر بدهیم. این مساله باز میگردد به آن نکته که ما باید با به کار بستن شیوههای هنری، الگوهای معنوی را پرجاذبه کنیم. بنابراین، کاربرد هنرها و فنون در این زمینه نقش مهمی دارد.
یکی از الگوهای فوقالعاده پرجاذبه برای جوانان، دوران دفاع هشتساله است. منتهی این الگوها را کسی میتواند تجربه کند که در جنگ قرار گرفته باشد. یا اسوههای بسیار ارزشمندی مانند حضرت امام راحل رحمه الله. باید برای نسل جوانمان با شیوههای هنری، الگوهای اصیل گذشته را پرجاذبه کنیم.
نکته دیگری که در اینباره مطرح است این که ادبیات و هنرهای ادبی در هدایت جوان نقش بسیاری دارد بهخصوص در جوانانی که تحصیل میکنند. همه اینها بحثهای نظری و کلی مساله بود. مشکلات جدی اقتصادی و مانند آن هم هست که نقش بازدارنده دارد و نمیتوان آنها را دست کم گرفت.
مدتی قبل، سفری به کرمانشاه داشتم، همزمان با ایام تاسوعا و عاشورا. از قریب بیست،سی شهر عبور کردیم تا به کرمانشاه رسیدیم. به هر شهری که میرفتیم، دو نکته جلب نظر میکرد: یکی اینکه مشعل عزاداری اباعبدالله علیه السلام به این شکل عواطف، هیجانات و احساسات جوانان را به خود جذب کرده است و هر جا قدم میگذاری این مشعل را روشن، زنده و برافروخته میبینی. گذشته از آن، هر جا میرفتیم احساس میکردیم با نسل جوان مواجه هستیم. در هر صورت، مشکلات مسکن، ازدواج و شغل جوان از جمله مواردی است که اگر ما نتوانیم پاسخگوی آنها باشیم، هر قدر هم در این زمینهها کار کنیم، ضعف کارمان مشهود است. امروز نگرانی مهم نسل جوان ما غیر از بحث ازدواج، آینده شغلی است; هر کسی باید در جوانی، دورنمای روشنی از آینده خود ببیند; زیرا تیره و تار بودن جایگاه و منزلت آینده عامل مخربی است. این از جمله بحثهای کلان اجتماعی است; یک مساله خانوادگی و فردی نیست. بنابراین، باید سیاستمداران و سیاستگذاران ما به آن توجه داشته باشند ما با انبوه جوانان تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده مواجهیم که اگر امروز آینده روشنی برایشان ترسیم نکنیم، با مشکلات روانی فراوانی رو به رو خواهند شد. ممکن است ما سالهای بعد برای جوانان شغل ایجاد کنیم، ولی این کافی نیست. جوان باید احساس کند که آیندهاش روشن و تامین است.
ما چگونه باید به جوانان و نوجوانان خودمان الگوهای مثبتبدهیم که به دنبال الگوهای منفی نروند؟
فرهنگ ما سرشار از اسوهها و الگوهای مثبت است. ما برای همه مقاطع سنی و اقشار گوناگون الگو و نمونه اعلا داریم. اما باید فرهنگی را که در خانوادههای دینی ما به صورت سنتی وجود دارد یا در حوزههای ما هست - که معمولا الگو را با یک بیان نوشتاری معرفی میکنند - متحول نماییم; باید مراکزی باشند که دایم الگوها را بازسازی کنند.
اخیرا جوان 25 سالهای را دیدم که قرآن را در مدت کوتاهی به نظم درآورده بود. ترجمه منظوم قرآن کار جالبی است. اگر ما بخواهیم کسی را با قرآن آشنا کنیم یک راه، آن است که کلاس قرآن برگزار کنیم. راه دیگر آن است که قرآن منظوم را به او معرفی کنیم. قرآن منظوم کسانی را که به این نوع ترجمه گرایش دارند، جذب میکند.
به یاد میآورم یکی از استادان دانشگاه که مسؤولیتی هم دارد، در جمع تعدادی دانشگاهی و جوان غزلی خواندند که مضامین آن برگرفته از سوره ضحی بود. اینقدر این غزل پرجاذبه بود که تصور میکنم جوانانی که آنجا بودند تا مدتی جذب مضامین آن بودند. این نمونهای از تنوع شیوههای بیانی به شکل هنری و فنی است که متاسفانه ما در این زمینه ضعیف هستیم. یک، غزل که حاوی مضامین قرآنی باشد، نسبتبه قرآن انس ایجاد میکند. ادبیات، هنر، فیلم و تئاتر، همه میتواند جاذبهدار باشد.
وقتی که حضرت اباعبدالله علیه السلام خبر شهادت را به حضرت علیاکبر علیه السلام دادند، سؤال کرد: آیا در آن هنگام ما برحقیم؟ حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: به خدا قسم، ما برحقیم. آنگاه حضرت علیاکبر علیه السلام میگوید: «فاذن لاابالی بالموت»; پس از مرگ هراسی نیست. این یک الگوی پرجاذبه و دلرباست که میتواند جمع زیادی از جوانان را جذب کند. اگر ما همین جمله را در قالبهای گوناگون بریزیم و به هزار شیوه و بیان درآوریم، هر قالب آن میتواند جمعی را جذب کند.
این نکته را هم باید بیفزاییم که ما نباید هیچوقتبا الگوهایی که امروز جاذبه دارد، برخورد تند احساسی و بیمقدمه داشته باشیم; نباید با الگوهایی که مباح است - مانند الگوهای ورزشی که ممنوع هم نیست - بدون زمینهسازی برخورد کنیم. به عبارت دیگر، حذف یک الگو بدون دادن الگوی جذاب دیگر کار موفقی نخواهد بود.
آیا فقط کسانی که در دوره سنی خاصی قرار دارند دنیای جوان را درک میکنند؟
از خصوصیات و تواناییهای انسان این است که میتواند علیرغم گذر عمر، جوانی خودش را حفظ بکند. این از تواناییهای جالب انسان است که میتواند نشاط و شادابی خود را در حد بالایی حفظ کند. افراد موفقی که بتوانند نشاط و انگیزههای جوانی خود را حفظ کنند و تجربه و پختگی سنین بعد را نیز به آن ضمیمه کنند، معمولا انسانهای قهرمان و بزرگی خواهند شد. البته همه در یک سطح نمیتوانند این شور و نشاط و انگیزه جوانی را حفظ کنند، ولی انسانهایی مثل امام رحمه الله واقعا در هشتاد سالگی هم مانند جوان باانگیزه، علاقمند و امیدوار بودند. کمابیش همه باید این تجربههای جوانی را در خودشان بازسازی کنند و نگذارند فراموش شود. این یکی از شاهکلیدهای موفقیت در تربیت است.
با توجه به اینکه ابوی حضرتعالی، حضرت آیةالله اعرافی رحمه الله از جمله کسانی بودند که حتی در سنین بالا، روحیه و نشاط جوانی خود را حفظ کرده بودند، از خاطراتی که از ایشان به یاد دارید برایمان یگویید.
ایشان از چهرهایی بودند که در سن هفتاد، هشتاد سالگی هم مثل یک جوان، روحیهای امیدوار، علاقهمند و انقلابی داشتند. یک وقتی مقام معظم رهبری فرمودند: زمانی که در ایرانشهر تبعید بودم، احساس میکردم که ایشان (آیةالله اعرافی) در همان سن هفتاد سالگی که به دیدن من آمده بود، شور و نشاط یک جوان را دارد.
الگوهای شما در دوران جوانیتان چه کسانی بودهاند؟
برای خود من در دوره نوجوانی و جوانی، الگوهایی وجود داشت که همیشه همراهم بود، اگرچه در تاسی به آنها زیاد موفق نشدم. ولی به هر حال برایم پرجاذبه بود. الگوهایی مثل حضرت امام رحمه الله، علامه طباطبائی رحمه الله، مرحوم شهید مطهری رحمه الله، مرحوم شهید صدر رحمه الله و تعدادی از شخصیتهای دیگر. اینها الگوهایی بودند که ناخودآگاه مرا جذب کردند. در سنین هیجده، نوزده سالگی که مقداری در درس شهید مطهری رحمه الله شرکت میکردم در سطح بالایی، در حال و هوای آن زمان، الگویم را در ایشان میدیدم و تصور میکنم او بیش از دیگران در زندگی من مؤثر بوده است.
بیشتر دانشپژوهان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله از طبقه جوان هستند، اولا، چه توصیهای برای این دانشپژوهان دارید؟ ثانیا، ما چگونه میتوانیم با به کاربردن یک شیوه جذاب، جوانها را بیشتر به خودمان جذب کنیم؟
اولا، ما شخصیتهای برجستهای را در حوزه داریم که طلبههای جوان میتوانند از میان آنها، الگوهای مناسبی انتخاب کنند. ثانیا، طلبه امروز ما باید به نکاتی که در آغاز صحبت، به آنها اشاره کردم بیش از همه توجه داشته باشد. باید بداند که یک جوان عادی و معمولی نیست، بلکه رسالتسنگینی بر دوش دارد. این را هم باید دانست که ایفای این رسالت در سختیهای دنیای معاصر و برخوردهای فکری، که وجود دارد، کار دشواری است و البته کاری لذتبخش و ارزشمند. اگر طلبه ما آرمانخواه و ارزشگرا باشد و الگوهای بالایی برای خودش انتخاب کند، میتواند برای آیندهاش مؤثر باشد. طلاب و فضلای جوان و متعهد باید در قبال آرمانها و رسالتهای والای خود در این عصر، احساس مسؤولیت جدی داشته باشند و خود و حوزه را آماده انجام آن رسالتها و ایفای نقش فکری، اخلاقی و معنوی مؤثر متناسب با زمان و مؤثر بنمایند. تاسی به الگوهای متعالی حوزههای دینی و چهرههای اندیشمند و زمانشناسی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و امام خمینیرحمهم الله میتواند راهگشا باشد. طلبه جوان حوزه باید بداند آینده حوزه به عالمان روشناندیش و زمانشناس و متخلق به اخلاق الهی نیاز دارد و برای آن هدف و آن روزگار باید آماده شود.
از اینکه وقتشریفتان را به این مصاحبه اختصاص دادید متشکریم، امیدواریم در فرصتهای بعدی بتوانیم در خدمتتان برخی دیگر از مسائل جوانان را مطرح کنیم.
بنابراین، تمام تلاش مربیان و خانوادهها باید این باشد که تربیت را هر چه بیشتر تلطیف کنند تا برخورد آن با آزادی شخص و حق انتخاب و گزینش او برطرف شود. در تربیت دینی این دشواری قدری بیشتر میشود. بی سبب نیست که خود قرآن کریم عالیترین مضامین عقلانی و فکری را با زیباترین شیوهها بیان میکند.
گفت و گو با: حجة الاسلام والمسلمین علیرضا اعرافی