شهدا و دفاع مقدس
درخت سبـز افـرا
.......... بلند از خشمتان، فریاد توفانجوش صحـرا بـود
.......... كه بـر بـازویتـان زیبنـده بازوبنـد دریـا بـود
میان شعله، خون، آتش، عطش، در ناگهان دیدم ..........
كه سردار دلاور، چون درخـت سبزافـرا بـود ..........
.......... چنان پیچیـده در روح شمـا، عطر اهورایـی
.......... كه در چشم شما، نور خدا، هر لحظه پیدا بـود
كسی غیر از شما آبی نبود،ای عشق پرده از آن .........
شمـا بودیـد و روحاللـه و فتـح بـا مـا بـود .........
.......... نمیدانست دشمن، میكنی بـا دست پولادیـن
.......... ز جا شدی كه بنیادش ز سنگ ظلم برپـا بـود
مرا یك روحسركش بود وداغ صدهزاران گل .........
تو را تا جاودان، تا عشق پرواز تـو لاله بـود .........
.......... مرا یك وسعت محدود و دیواری بلند از غـم
.......... تو ار هر گام دنیایی، بـرون از مـرز دنیـا بـود
«بلی» گفتنی و در آتش درخشیدی و خندیدی .......
«بلی» گوی شهادت همدل و همراز مولا بود ........
.......... مراماندنچهدردی بودسنگین، سخت، جانفرسا
.......... تو را شعر شهادت ای شهید عشق، شیوا بـود
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:58
شهدا و دفاع مقدس
دستنوشته ای از شهید سید عبدالحمید دیالمه در مورد شهید چمران
من امروز متأسفم که همیشه بعد از مرگ افراد هست که از آنها تجلیل میکنیم و الان که ما نیروهای مخلص، ارزنده و خوب بسیار داریم و اباء داریم که از آنها تعریف و تمجید کنیم و من به یقین میدانم که اگر اینها از دنیا بروند خیلی ها تمایل دارند با انتصاب به آنها وجهای برای خودشان کسب کنند.
کسانی که با دکتر چمران تماس داشتند میدانند که او در درجه ای از عرفان اسلامی شیعی بود که هررکسی را در برخورد اول مجذوب خودش میکرد در واقع طرز تفکر چمران در ایران قربانی یک طرز تفکر غالب فلسطینی شد و او به خاطر ایستادگیش در اسلام و مخصوصاً شیعه در همه جا آماج تهمتها بود. حتی دو روز بعد از شهادتش در جلوی مجلس اعلامیههایی پخش کردند که در آن افرادی را به عنوان آمریکایی معرفی کرده بودند و یکی از آنها هم چمران بود.
در مجموعه نیروهایی که بر علیه اسرائیل مبارزه میکنند فقط و فقط یک گروه هست که بر مبنای اعتقاد اسلامی شیعی مبارزه میکند و بدلیل همین زمینهی فکری، تا به امروز منافقین حتی اجازه ندادند که این طرز تفکر در ایران مطرح شود.
از فلسطین بعنوان نیروهای مقابلهگر در مقابل اسرائیل بر طبق عقیده اسلامیمان موظفیم که حمایت کنیم اما نه از طرز تفکر فلسطینی، ما مسئولیم که این نیروها را بشناسیم و مسئولیت داریم آنچه را که پیام آنها بوده به دیگران برسانیم. اگر شما امروز جزء نیروهای بودید که در خیابانها در تشییع جنازه چمران شرکت کردید، برای او شعار دادید و گریه کردید، امروز این مسئولیت بر دوش شما هست که حرکت فکری او را بشناسید و بتوانید در جامعه رواج دهید. این را به شما بگویم که طرح تفکر چمران در جامعه امروز ما یک انتحار است. بدانید که اگر بخواهید از این طرز تفکر (طرز تفکر شهید چمران و شیعیان جنبش امل) در ایران دفاع کنید حیثیت و شخصیت اجتماعی را از دست خواهید داد و آنقدر نیروها بر علیه شما تبلیغ میکنند که عملاً چیزی از وجود شما بر جای نمیگذارند
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:58
شهدا و دفاع مقدس
چمران از منظری دیگر
روایتی از مهدی همایونفر از اعضای اصلی گروه جهاد تلویزیون در زمان جنگ در مورد شهید چمران
چمران طی سالهایی كه در آمریكا بود، عاشق دختری میشود كه بعداً هم اسمش را عوض میكند و پروانه میگذارد.
با او ازدواج میكند و سالهای بعد صاحب سه فرزند میشود. چمران همسرش را راضی میكند تا با او به مصر و بعد لبنان بیاید. آنها مدتی هم در لبنان با هم زندگی میكنند اما بعد از مدتی كاسه صبر همسرش لبریز میشود.
شاید تصور شود كه چمران هم مثل هر مرد دیگری كه در شرایط سخت مبارزاتی قرار گرفته، همسر و فرزندانش حاضر نبودند با او زندگی كنند و او ترجیح میدهد به مبارزات خود ادامه دهد و از زندگی شخصیاش بگذرد اما اینطور نیست چرا كه خانم ربابه صدر می گوید:
"روزی كه چمران خانوادهاش را به فرودگاه میبرد من همراهشان بودم. چمران در تمام طول مسیر گریه میكرد یعنی در نهایت عشقی كه به همسر و فرزندانش داشت، آنها را ترك كرد. اما مسئله مبارزه آنقدر برایش مهم بود كه راضی به این جدایی شد. پس از مدتی همسر چمران تلاش كرد تا وی را وادار كند تا هرازگاهی به دیدن آنها برود اما چمران گفت دیگر تمام شد، واقعاً دنیا را با تمام ویژگیهایش طلاق داد و دیگر هم سراغ آنها نرفت. این نرفتن حتی بعد از انقلاب هم ادامه پیدا كرد. او به همسرش گفت: «یا با من بمان و به این زندگی با همه ویژگیهایش ادامه بده یا برو. بعد از مدتی فرزند پسرش در سواحل آمریكا غرق شد.»
هماكنون دو دختر و همسرش در قید حیات هستند.
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:57
شهدا و دفاع مقدس
چمران در سراسر زندگی اش در اوج بود
با مطالعه زندگی شهید چمران او را مردی همیشه در اوج می یابیم چمران تندیس خوبیها و بهترین بهانه برای ترغیب اندیشه ها و انگیزه ها است و وجود او پس 25 سال گذشت زمان از پایان حیات ظاهری اش همچنان الهام بخش و تأثیر گذار است.
تاریخ معاصر ما افتخار حضور مردانی بزرگ را در متن خود دارد که برای دفاع از ناموس فضائل بشری تلاشهای مؤثر و خدمات ارزشمند و فداکاریهای بزرگ داشته اند و شهید چمران یکی از پر فروغ ترین ستارگان مسیر تکامل و سعادت ملت ایران است.
مردی که در تمام فصول زندگی به برتری و اوج هایی بلند دست یافته بود ، وجودی با مؤلفه های گوناگون که نه تنها در زمان خود بلکه پس از خود نیز حدیث سرافرازی می گردد و از امام و مقتدایش عنوان «مرد خدا» را که تنها آنانی که بی هیاهیوی سیاسی و خود نمایی ها کار و تلاش می کنند ، دریافت می کند.
در باور دوستان و یارانش و تمام کسانی که او را می شناختند تندیس خوبیها و بهترین بهانه برای ترغیب اندیشه ها و انگیزه ها است و با وجود 25 سال گذشت زمان از پایان حیات ظاهری اش همچنان الهام بخش و تأثیر گذار است و در چشم و دل اهل نظر، گنجینه ای در عرفان معاصر محسوب شده و حیات معنوی وی استمرار می یابد.
در ترسیم منحنی کمال بیشتر انسانها، نقاط برجسته و افتخار آفرینی وجود دارد اما کمتر دیده شده است که فردی سراسر زندگانیش همه در اوج و افتخار سپری شده باشد و همواره با برتری و عظمت های راستین قرین بوده باشد. به ویژه کسانی که دو بار زندگی می کنند ؛ یکبار زمانیکه در میان ما هستند و با ما زیسته اند اما حجاب معاصرت مانع از درک و شناخت ما نسبت به آنان می گردد و زمانی که از میان ما هجرت کردند کتاب زندگانی آنان را بازخوانی می کنیم و این زندگانی دوباره آنان میان ماست.
علاوه برفعالیت های نظامی و سیاسی که شهید چمران داشت به برخی از ابعاد شخصیتی ایشان کمتر پرداخته شده است که به طور نمونه می توان به موقعیت علمی و تخصصی، ابتکارات و اختراعات ، هنر آفرینی، علوم ماوراء حسی ، عرفان و ادبیات، مبارزات ملی و اجتماعی ، تشکیلات و سازمان دهی جریانات فرهنگی و سیاسی خارج از کشور، نقش تعیین کننده ایشان در حرکت های تاریخی خاورمیانه، نقش تربتی و مدیریتی ایشان بر منابع انسانی و... اشاره نمود.
دکتر چمران را امروز خوب می توان شناخت و تعریف نمود، باید بررسی کرد که چگونه می توان انسان هایی چون او تربیت نمود. دکتر چمران به خاطر حساسیت های ویژه ای که از دوران کودکی و نوجوانی نسبت به مسائل انسانی داشت و به منظور مبارزه با ظلم و استبداد در ایران ، امریکا و سپس مصر و لبنان با هدف پیوستن به جریان عدالت خواهی هجرت می کند. از همه تعلقات و وابستگی ها و موقعیتها می گذرد و از بهترین و پیشرفته ترین نقطه جهان به یکی از فراموش ترین منطقه جغرافیایی آن زمان یعنی جنوب لبنان پا می گذارد و به میان محرومین می آید و در کنار ملتی مظلوم و تحقیر شده که جز خدا هیچ کسی را ندارند مهمترین استراتژی اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و نظامی را پایه گذاری می کند.
دکتر امیر کمالی
اولین کاردار سفارت ایران در لبنان
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:57
شهدا و دفاع مقدس
دلاور حزب
تـا خرقه ز خون سرخ بر دوش گـرفت
در جـام دلش بـاده حـق جوش گـرفت
آغوش گشوده خـاك دل تیـره، دریـغ
چمــران عـزیـز را در آغـوش گرفت
*
در خیـل دلـاوران حــزب بـود
قــربـانی قـربـانگه یــــوم بـود
در جبهـه چنـان شیر ژیان میجنگید
جـان بركـف و پیشمرگ روح بـود
*
همواره چو رعد، پشت شب میلرزاند
بر مـرگ یورش برده و از خود میرانـد
جـاری بـه لبـش آیـه انتـنظر بـود
او مـردن سرخ را سعـادت میخوانـد
*
سنـگر ز رشادتش به خـود میبالـد
امـت ز شهادتـش بـه خـود میبـالـد
استـاده بـه پـا مسلسـل سنـگـینش
در سـوگ عـزیـز خویشتـن مینـالـد
*****
محمدرضا سهـرابینـژاد
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:55
شهدا و دفاع مقدس
«دربركهخون»
برخیز ای جنگ آور ای پیروز برخیـز
هنگامه را هنگام شد امروز برخیــز
ای عاشقان را درس عشقآموز برخیز
ای تندر قهر تو دشمنسوز برخیــز
***
صبحاستو از هرسو درامید بازاست
جان از نسیمصبحدم در اهتراز است
ای خستگانرا صبحصادقدلنوازاست
تكبیرگو، تكبیر، هنگام نمـاز اسـت
***
ما را كه نوبت زن، صلای عام در داد
پیــر مـؤذن نغمـه توحیـد سر داد
مرغ از فراز شاخه گلبانگ سحـر داد
شبزندهداران را زمرگ شبخبرداد
***
برخیز و مشتاقانه بر محـراب روكـن
درچشمهسار صبح تجدید وضو كن
سجاده را در بركه خون شستشو كن
وقت نمازعشق شد رو سوی او كن
***
ای مهربـان سربـاز رزمآرای اسـلام
ایسرخ رو ازخون تو سیمای اسلام
سرمایه امـروز و هـم فردای اسـلام
ای ماتـم تو ماتـم دنیـای اســلام
***
برخیز، هین دامـان همت برمیـان زن
برخیز روباهان چنان شیـر ژیـان زن
بر جان دشمن آتش از سحر بیان زن
با تیغ ایمان بـر صف صدامیـان زن
***
ایآشنـا بــا درد و داغ دردمنــدان
چشم وچراغ عاشقـان و رهنـوردان
مرآت ایمان یـار انسان، شیـر میـدان
سـر حلقـه آزادگـان، آزاد مـردان
***
ای نكتـهدان آموزگـار عشـق برخیـز
بار دگر بـا خیـل مشتاقـان درآمیـز
شـور محبت در سر یـاران در انگیـز
در كام دشمن زهرناكامیفرو ریـزد
***
برخیز همرزمان تـرا چشـم انتظارنـد
همسنگران امید یاری از تـو دارنـد
دریادلان دور از تــو موج بیقرارنـد
برخیز و فرمانده كه تا فرمانگذارند
***
بــرخیز ای فرمانـده ارودی اسـلام
مگذار گرد غـم پذیرد روی اسـلام
بفراز هـر سو پرچـم نیكـوی اسـلام
تا آشنا گردد جهان بـا خوی اسـلام
***
برخیز ای ناخفتـه شب تـا بامـدادان
سنگربه سنگر رفتهو میدان به میدان
بشخوده روی اهرمن با چنگو دندان
بربسته راه خودسران و خودپسندان
***
برخیز دشمن در تلاش آخرین اسـت
این رزمگه آبستن فتح مبیـن اسـت
اسلامیان را صبح پیروزیقرین اسـت
صدامیانراداغ حسرت برجبین است
***
برخیزوروكن سوی سوسنگردو اهواز
و اینقامتبشكوه را در كرخه بفراز
بر لشكر شرك و شقاوت حمله آغاز
وینخطهرا از كفر صدامی به پرواز
***
برخیز و رهبـر را ز پیروزی خبـر ده
وآنگه به امت مژده از صبح ظفر ده
بخروشو بزمآرا وشور عشـق در ده
مرملحدان را ساغر از خون جگر ده
***
باور ندارم از تـو این بیـگاه خفتـار
پایان ره نزدیك و واماندن ز رفتـار
ای رخ نتابیـده دمی از رزم و پیـكار
برخیز و براردوی دشمنزن دگر بار
***
بـاور نـدارم از تـو ناگه خفتنـت را
وین چهره از همسنگران بنهفتنت را
در جمع همرزمان سخن ناگفتنـت را
وزخیل هم عهدانسخن نشنفتنت را
***
نی، نی، تو وخفتن؟خوداینباورندارم
بـاور نمیدارم تـو را در بـر نـدارم
فرمانرهای چونان تـو فرمانبـر نـدارم
واین سایهی گسترده را بر سر ندارم
***
هرگز نخوابد، هرگز آن چشمان بیدار
سستی نگیرد هرگز آن بازوی ستوار
مانـا نـوای (ارجعی) آمـد ز دلـدار
لبیك گویـان سر نهادی بر خط یـار
***
آه ای شهید عشق ایآزاده (چمـران)
ایجانبكویعشق بازی داده چمران
ای در خط پیمـان ز پا افتاده چمـران
ای سر به قانون وفا بنهـاده چمـران
***
خوش،خوشبهمعراجلقایدوسترفتی
آنجا كه جای عاشقان اوست رفـتی
آنجا كه جان را رتبتی نیكوست رفتی
آنجا كه نامش روضه مینوست رفتی
***
آنانكه تیـغ عشـق بر فتـراك بستنـد
بستندچشم از خاكو بر افلاك بستند
بار سفـر بر بـارهای چـالاك بستنـد
عهـد شهادت با سری بی باك بستند
***
آنان كه حكم دوست را درسنگر آیند
سوی لقای دوست بیبال و پر آینـد
راه تو را گیرنـد و سوی دلبـر آینـد
(یا لیتنی كنا معـك) گـو درآینــد
***
ای شـرزه شیـر بیشه لبنان و ایــران
ای یكه تاز بیشـه دشمـن شـكاران
ای پاسدار حرمـت اسـلام و قـرآن
ای یـار روحالـه ای آزاده چمـران
***
هر چند در صورت ز جمع ما جدایی
خلوتنشیـن هـر دل درد آشنـایی
اینـك به مینو بـا ملائـك هم نـوایی
یار عـلی مرتضـی ای مصطفیئـی
حمیـد سبـزواری
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:55
شهدا و دفاع مقدس
چهگوارا، چمران، مسعود
همیشه وقتی نام چهگوارا را میشنیدم با شناختی که از او داشتم ناخودآگاه تحسینش میکردم. شهادت احمد شاه مسعود، شیر دره پنجشیر، تلنگری بود برایم و با خود گفتم که مسعود مظلوم و مسلمان ما چه از چهگوارای بزرگ کمتر داشت که دلاوریهایش همچون چهگوارا، بازتابی جهانی پیدا نکرد. البته او آنقدر مظلوم بود که شهادت دردناکش هم در غوغای یازده سپتامبر گم شد. مدتها در اندیشه بودم که آیا اگر مسعود ما، مسلمان نبود باز هم به همین گمنامی میماند و چرا روشنفکران و نویسندگان ما که اینقدر در ستایش چه گوارا سخن رانده اند از شجاعت مسعود چندان سخن نمی گویند؟ این دلمشغولی و سوالات بی جواب توجهم را به بزرگمرد مسلمان دیگرمان، یعنی شهید دکتر مصطفی چمران جلب کرد. دو سال در مورد این سه قهرمان مطالعه کردم ولی هرچه بیشتر میخواندم بیشتر به این نکته تلخ واقف میشدم که شاید اگر چمران و مسعود ما مسلمان نبودند دلاوریها و ایثارگریها یشان بسیار بیشتر از چه گوارا نمود جهانی پیدا میکرد.
مقایسه کنید و ببینید چه روح بلندی دارد کسی كه دانشآموخته دارالفنون، دبیرستان البرز، دانشکده فنی، دانشگاه کالیفرنیا و برکلی است؛ به یکباره از آمریکا رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریكی را میآموزد. به لبنان میرود و با کمک امام موسیصدر، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی مینماید و از قلب بیروت تا قلههای بلند كوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغالی از خود رشادتهای بسیار به یادگار میگذارد. با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 23 سال دوری، به ایران باز میگردد. معاون نخستوزیر میشود اما در تهران نمی ماند و با تلاشی کم نظیر، مسئله كردستان را تا حدود زیادی فیصله میدهد. وزیر دفاع و نماینده مجلس میشود؛ اما باز هم میز اغوایش نمیکند، به اهواز میرود و در آنجا ستاد جنگهای نامنظم را تشكیل میدهد. با تدبیر مناسب از سقوط اهواز جلوگیری، فتح سوسنگرد و ارتفاعات الله اکبر را رهبری میکند و... و سرانجام در 31 خرداد 1360 تركش خمپارة دشمن او را به دیدار معبودش نائل میسازد. این در حالی که او میتوانست در آمریکا یا حداقل در تهران بماند و گرمای سوزان خوزستان را به جان نخرد؛ اما میآید و در قماری عاشقانه و بزرگ با پروردگار خویش جانش را میبازد. آنچنان در عاشقی میپیچد که عقل و دل و اندیشه یکبارگی از بیخ و بن میسوزاند:
این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یکبارگی از عافیت ببریدهام
دل را زخود برکندهام، با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
هر چند پرآوازه نشدن نام احمد شاه مسعود در عرصه جهانی با توجه به مسلمان بودن، همزمانی شهادتش با واقعه یازدهم سپتامبر، بی ثباتیهای کشور افغانستان و فقر و بیسوادی حاکم بر این کشور قابل توجیه ولی غیر قابل دفاع است؛ اما گمنامی انسان بزرگی چون چمران در کشوری که روزنامه نگارانش به سادگی و یک شبه از شهردار اسبق تهران، امیرکبیر جدیدی میسازند و سیاستمدارانش رییس جمهور فعلی و شهردار سابق تهران که خود را نوکر مردم میداند، تا مرتبه پیامبری بالا میبرند؛ نه تنها غیر قابل دفاع، بلکه غیر قابل توجیه است.آنچه در این زمینه بیشتر مایه تاسف است؛ این است که جامعه دانشگاهی که چمران عضوی از آن بوده؛ نتوانسته در پاسداشت حریم این مرد بزرگ نقش چندانی ایفا کند.
از ویژگیهای بارز شخصیت چمران میتوان به تاثیرگذاری اجتماعی، توجه جدی به نیازهای اصلی کشورش و بیزاری اش از عافیت طلبی بوده که متاسفانه جامعه دانشگاهی ما- همانطور که پیشتر هم گفته ام- در این زمینهها با ضعفی جدی روبرو است و چاره اندیشی در این موارد، امری ضروری به نظر میرسد. یکی از کارهایی که میتواند هم به بزرگداشت شهید چمران کمک کند هم موجب نزدیکی بیشتر جامعه دانشگاهی به بدنه اصلی جامعه گردد اختصاص جایزهای به نام این بزرگوار برای استادانی است که تاثیرگذاری اجتماعی زیادی دارند یا اینکه در حل مشکلات اساسی جامعه نقش ایفا کرده و در جهت نزدیکی بیشتر جامعه دانشگاهی کار میکنند همانند جایزه ای که از سال جاری به اسم شهید آوینی به مستند سازان اهدا میگردد. بنیاد نخبگان میتواند مقدمات چنین کاری را، با فراهم کردن آیین نامه مناسب آماده کند و دانشگاه شهید چمران که متبرک به نام این عزیز است؛ برگزاری و دبیرخانه دائمی آن را داشته باشد. با توجه به اینکه هم اینک در زمینههای علمی و پژوهشی جایزههای متعددی در کشور داریم، وجود چنین جایزه ای میتواند تکمیل کننده فعالیتهای جامعه دانشگاهی باشد. از سوی دیگر دانشگاهی که نام شهید چمران را برخود دارد باید علاوه بر مسئولیتهای عادی خویش نسبت به این شهید احساس ادای دین بیشتری بنماید. این دانشگاه میتواند با اتخاذ سیاستهای آموزشی و پژوهشی مناسب و تجدید نظر در سیاستهای گذشته، با ارتقاء بیش از پیش سطح فعالیتهای آموزشی و پژوهشی خود، نام این شهید را هرچه بیشتر در مجامع علمی داخلی و خارجی مطرح سازد. شاید خوانندگان محترم در نگاه اول اهمیت این مسئله را متوجه نشوند اما اگر به تفاوت وجهه بین المللی فعلی و ده سال قبل دانشگاههای بوعلی سینا و رازی بنگریم اهمیت این کار روشنتر میشود. دانشگاه شهید چمران باید بتواند در شان این شهید باشد. آخرین پیشنهادی که در این زمینه میتوان داد این است که سال آینده پژوهشگران کشور به صورت کاملا اختیاری یکی از مقالات خود را به مناسبت هفتادوپنجمین سالگرد تولد دکتر مصطفی چمران، به روح بلند این عزیز تقدیم کنند.
آنقدر از چمران گفتم که بازهم مسعود مظلوم ماند امیدوارم همانگونه که نام شهدای فلسطینی و دیگر آزادیخواهان دنیا بر خیابانهای ما جلوه گری میکند؛ نهادهای متولی نامگذاری خیابانها نسبت به نامگذاری خیابانهایی در شهرهای کشور به نام این قهرمان اقدام لازم را مبذول دارند. هر چند که گفته میشود در عصر اتم و اینترنت ماهواره دوره قهرمان سازی به سر آمده اما باور کنید این نسل و نسلهای آینده ما به قهرمانانی از این جنس، نیاز جدی دارند. امیدوارم جامعه دانشگاهی، روشنفکران و دیگر عناصر تاثیر گذار غیر دولتی با این مسئله مهم توجه جدیتری داشته باشند.
دكتر بابك مختاری
استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:55
شهدا و دفاع مقدس
چمران، شریعتی و درد مشترك
«معمولاً دردها و غمهایی وجود دارد كه كشنده و نابود كننده است؛ روح را كثیف و چركین میكند، قلب را به شدت میفشرد، تنفس را برآدمی محال میكنند، دنیا را تیره وتار مینماید، شمع حیات را در وجود آدمی خاموش میكنند، روشناییها به تاریكی و زیباییها را به زشتی مبدل میكنند. ...
و من این نوع درد و غم را درد و غم كثیف مینامم.در عوض دردها و غمهای دیگری نیز وجود دارد كه مفرح روح و جلا دهنده ی قلب است، انسان را به آسمانها صعود میدهد و روح را از زندان وابستگیهای زمینی آزاد میكند. این غم ودرد همچون آتشی مقدس شمع وجود آدمی را روشن مینماید. جسم را میسوزاند و عصاره حیات را به صورت اشك تقدیم محبوب میكند.
و نتیجه این سوزش، نور است و روشنی ومن این نوع درد و غم را به زیبا و پاك، وصف میكنم من آن راهی را و مكتبی را مقدس میشمارم كه غمها و دردهای كثیف آدمی را به زیبا و پاك مبدل كند و آن شخص را تقدیس میكنم كه روحش واحساسش و افكارش، قلب آدمی را صفا و جلا دهد وغمها و دردهایش را زیبا و متعالی كند.روح را از قفس جسم آزاد كند وبه آسمانها صعود دهد.
بر این حساب دكتر علی شریعتی بینهایت قابل تقدیس است، آدمی را منقلب میكند. روح را از قید زمان و مكان آزاد كرده وبه ازلیت و ابدیت متصل مینماید ودر آسمانها به سیر و سیاحت میپردازد...
همه علاقههای پست مادی و وابستگیهای زمینی را پست و بی مقدار میكند و همه غمها و دردهای شخصی و زمینی و مادی را ازبین میبرد...»(1)
این كلمات شگرف و معانی بلند و دور از دسترس، فروتراویده از قلم یك فیزیكدان برجسته ایرانی و استاد ممتاز فیزیك دانشگاههای امریكاست.!
این كلمات شگرف با معانی آسمانی اش، تراوشات ذهن و قلم سربازی رستگار از خیل سرفرازانی كه جان ودل خود را بر پاسبانی از وطن و عقیده و ایمان خویش، به محبوب بی همتای خویش هدیه كردند.
این كلمات عزیز سوگنامه چمران بر سوگ دوست ِدرست پیمان خویش، علی شریعتی است.همو كه «درد» را با همه معنای عظیم و لطیفش بر قندیل قنوت خویش میبندد و اینگونه در آسمان راز و نیاز به جلوه اش مینشاند:
«خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مكشان، اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا كن، لذتها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز رابرجانم ریز»(2)
این دو بزرگ، از كدام دردها و غمهای مقدس میگویند كه كام خویش را عطشناك جرعه نوشی ازنیام آن دردها و اندوهها میدانند. دست نیاز به سمت پروردگار بی نیاز، به تمنای هر چه تمام تر بلند میكنند و از تاك طربناك دعا و نیاز و راز، خوشه میچینند.
این دو عزیز از كدام دردهای عظیم و حیرتهای ارجمند میگویند؟
گویی تركیب این كلمات با جنس سخنهای سرگردان در روزمرگی ما جناس نمیشود. از یك سنخ نیستند. و موسیقی فروباریده در دامان این واژه ها، نه آن ترانه ایست كه در گوشهای صخره سان ما زمزمه میشود.
و قفس سینههای عادت كرده به روزهای پی در پی «نان» و روز مرْگیهای مداوم « نام » چه بیگانه است با این دشت پر از گلهای «درد» و سبزه زار سرشار از سبدهای« داغ».
اگر چه تمام قامت این واژههای سترگ را باید در دشتِ پر از لاله و ریحان عرفان جست، تاجایی كه كاملترینشان، دردمند ترین ایشان است . و این سلسله میخرامد تا برِ خیمه دردمند ترین قبیله درد و داغ، علی(ع)، یگانه نجوا گر آسمانی ترین كلمات در گوشنای زمینی ترین سمبل خاك، آن چاه گرامی.
چمران در همان نامه میگوید:« من اعتقاد دارم درجه شخصیت انسانها به اندازه غم و درد آنهاست و می دانم كه خدای بزرگ بر بندگان مخلص و دلباخته خودرحمت میكند و دریایی از درد و كوهی از غم به آنها ارزانی میدارد.»
هرچند بهترین میزان سنجش جنس این دردها و غمها، وادی بی انتهای معرفت است .اما در لابلای این كلمات نقش شده در صفحات خاك، به نظر میآید صورت دیگری هم، این درد دارد. صورتی ازمعانی ملموستر.
درد اجتماع، دردمردم، درد ستمی كه ازجولانِ استعمار و استثمار، به شلاق پر نفَسِ زر و زور و تزویر، بر گرده انسانهای مظلوم فرود آمده بود. این شلاق از فرود آمدن باز نمیایستاد و این شانههای ستم كشیده از فریاد كشیدن چاره نداشت.
درد ایشان فریاد درد آلود مردمانی است كه ارّابه سهمگین سلطنت سلطه و ستم از روی دوشهای زخم خورده شان میگذرد . ــ و قرنها بود كه میگذشت ــ . و كسانی چون چمران و شریعتی به التیام این همه درد و اندوه مینشینند. و برای درمان كهنه زخمهای جامعه خویش به مداوا میایستند .درد مشترك این دو بزرگ، درد بشریت مظلوم و ستم كشیده است.
درد مردمانی بی پناه كه نان سفره هاشان را به غارت میبردند تا نام ننگینی از خویش به جای گذارند . بی آنكه بدانند یا بفهمند كه نام از نانِ سفره ای بی رنگ و تهی اندوختن، به خواری انباشتن و به ذلت پراكندن است.
درد تودههای انسانیی كه قرنهای متمادی، سنگهای سنگین قبور فراعنه را از فرسنگها به دوش كشیده و در زیرتحمل بار گران بی عدالتی و تبعیض و ستم سلاطین ستمْ سفره، جان خود را ازدست میداده و به دنبال روزگار نجات و رهایی از چنگال چنگ زنندگان بر جان و مال و حیات خویش بودند.
و همچنین فریاد بلند چمران و شریعتی، فریاد پنهانی 1400 سال رنجمویههای فروخفته تشیع است در روزگاری كه همهمه استثمار و هیمنه سیاه استعمار، سایه بر سطح زمین و سر مستضعف پراكنده و هیچ حلقومی چون اینان، یارای فریاد كشیدنش را نداشت.
قرنها سلطه سلاطین در سرزمینی كه به نور دانش و دین آراسته بود، شانههای این كهنْ وطن را خسته تر از همیشه كرده بود و مردمان وادی ایمان و عقیده، در پی فریاد راسانانی كه تاراج وطن را و ایمان را و سترگی تاریخ این دیار را با زبانی رسا و شیوا و كوبنده فریاد كنند.
از سوی دیگر، غم خفتگانی چند(3)، خواب را درچشمان بیدارشان میشكند و آرامش و سكوت را از زندگیشان میگیرد و نفسهاشان سرشار از گرمای دمادم« بازگشت به خویشتن »می شود تا جماعت مخاطب خویش را به تكانه و تكاپویی آگاهانه وادارند. و چقدر به اندوه جامعه خویش نزدیك شده و مأنوس میشوند .دست نوازش و طبابت بر آلام كهنه هموطنان خویش میكشند و فریاد میزنند:
«خدایا! تو را شكر میكنم كه مرا با درد آشنا كردی تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواستههای نفسانی خود را زیر كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس كشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس كنم.»(4)
و چقدر مسؤلانه، لایههای گوناگون جامعه خویش را در میكاود و متعهدانه به بیداریشان میخواند و اندوه عمیق خویش را در آیینه بلند آسمان ورانداز میكند.وبا خدای خویش وخدای مردمان خویش، اینچنین فریاد میزندكه:
خدایا!
به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفكران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیروان ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظهكاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راكدان ما تكان و به مردگان ما حیات و به كوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی و به فرقههای ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحّاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت تصمیم و استعداد فداكاری و شایستگی نجات و عزت ببخش (5)
و نیز گویاترین حقیقت زمانه را و حقیقی ترین نیاز مردمان روزگارش را چه شیرین و ملتمسانه از پروردگار رحمن میطلبد كه:
خدایا!
می دانم كه اسلام پیامبر تو با «نه» آغاز شد و تشیع دوست تو نیز به «نه» آغاز شد. مرا، ای فرستنده محمد(ص)و ای دوستدار علی(ع) به «اسلام آری» و به «تشیع آری» كافر گردان!(6)
پینوشتها:
1- قسمتی از نامه مشهور چمران كه در سوگ شریعتی نوشته شد.
2-شریعتی، دكترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم 1370ـ انتشارات الهام ـ ص.99
3-اشاره به شعر «غم این خفته چند، خواب در چشم ترم میشكند» از نیما یوشیج
4-بخشی از سوگنامه شهید چمران
5-شریعتی، دكترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم 1370ـ انتشارات الهام ـ ص.117
6-همان.ص108
وحید خلیلی اردلی
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:54
شهدا و دفاع مقدس
بغل دکتر
اگر كسى یك قدم عقب تر مى ایستاد و دستش را دراز مى كرد، همه مى فهمیدند بار اولش است آمده پیش دكتر.
دكتر هم بغلش مى كرد و ماچ و بوسه ى حسابى. بنده ى خدا كلى شرمنده مى شد و مى فهمید چرا بقیه یا جلو نمى آیند، یا اگر بیایند صاف مى روند توى بغل دكتر
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:53
شهدا و دفاع مقدس
از ولادت تا وزارت
تـولد:
دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.
تحصیـلات:
وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغالتحصیل شد و یكسال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت.
وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریكا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه كالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریكا –بركلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.
در امریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولینبار انجمن اسلامی دانشجویان امریكا را پایهریزی كرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریكا به شمار میرفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود.
فعـالیتهای اجتماعی:
از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت میكرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضتملی ایران در كشمكشهای مرگ و حیات این دوره بود. بعد از كودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناكترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در امریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولینبار انجمن اسلامی دانشجویان امریكا را پایهریزی كرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریكا به شمار میرفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امامخمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند و همه پلها را پشتسر خود خراب میكند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریكی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده میشود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده كرد كه جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت كه جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است كه نمیتوان به راحتی با آن مقابله كرد و با تأسف تأكید میكند كه مات هنوز نمیدانیم كه بیشتر این تحریكات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد كه در مصر نظرات خود را بیان كنند.
در لبنـان:
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میكند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تأسیس كند.
او به كمك امام موسیصدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی نموده كه در میان توطئهها و دشمنیهای چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میكند و علیگونه در معركههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناك سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند كوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاك شهدای لبنان، بر كف خیابانهای داغ و بر دامنه كوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.
آنگاه فرمان انقلابی امامخمینی(ره) صادر شد. فرماندهی كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:
دكتر چمران با پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز میگردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میكند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله كردستان را فیصله دهد تا اینكه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهینن و شجاعت و فداكاری او بر همگان ثابت میگردد.
در كردستـان:
در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشكسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثریت پاسداران قتلعام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیكتر میشد. باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناك را با پیروزی به صبح امید متصل كند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبتزده را از سقوط حتمی برهاند.
آنگاه فرمان انقلابی امامخمینی(ره) صادر شد. فرماندهی كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداكاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامهریزی دكتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شكوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیك كردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و كردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان كرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
وزارت دفـاع:
دكتر چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امامخمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.
در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یك نظام طاغوتی، به یك سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد كه پاكسازی ارتش و پیاده كردن برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید كه پاسدار انقلاب و امنیت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.
چهارشنبه 31/4/1388 - 8:52