اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ
سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت كـه نـیـسـت بـراى قضا و حكمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده كه آفرید انواع گوناگون پدیده ها را و
بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
بـه حكمت خویش محكم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود
جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
هـر سـود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است كه دعاها را شنواست
وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا
و گـرفتاریها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ریشه كن سازد پس معبودى جز او نیست و
شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ
چیزى با او برابرى نكند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه
وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَكَ
و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم
مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَیْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ
اقـرار دارم بـه ایـنـكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنكه باشم
شَیْئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
چیز قابل ذكرى و مرا از خاك آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى
لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ
صلبى به رحمى كوچ كردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین
تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ
و از روى مـهـر و راءفـتـى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حكومت پیشوایان
الْكُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
كـفـر آنـان كـه پـیـمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذیب كردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى كه
سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ
پـیـش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى كه اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از
رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِكَ وَسَوابِـغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیكویت و نعمتهاى شایانت كه پدید آوردى خلقتم را از منى
یُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریكى (مشیمه و رحم و شكم ) میان گوشت و خون و پوست
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نكردى به من چیزى از كار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه
سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفولیت و خردسالى
صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم كـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا و دل پرستاران را
الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان كردى و عهده دار پرستاریم كردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان
وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداریـم كـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده تا
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى
آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى
زایِداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه كـه خـلقـتـم كامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسید واجب كردى
عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ
بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حكمتت به هراسم انداختى
وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ
و بیدارم كردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت
وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ
و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى
وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان كردى
عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینكه مرا از بهترین خاكها آفریدى
تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
راضـى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلكه روزیم دادى
وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّكَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَدیمِ
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود
اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ
نـسـبـت بـه من تا اینكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى
لَمْ یَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى
باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینكه راهنماییم كردى بدانچه مرا به تو نزدیك كند
اِلَیْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى كُلُّ ذلِكَ
به من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاریت كنم بر من بیفزایى و همه اینها
اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ
بـراى كـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو كه آغازنده
مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ی ا
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ یا
مـعـبـود مـن كـدامـیـك از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد كنم یا براى كدامیك از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها
رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
اى پروردگار من بیش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشكار شد
مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است
عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمیرى
و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم
وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ
و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم
مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم
وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم و حـركـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پیوست كام
حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
(فـك بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم و محل چشیدن خوراك و آشامیدنیهایم
وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را
صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار
كَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض
عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم
وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها
انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته و خوابم
وَیَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
و بیداریم و آرمیدنم و حركتهاى ركوع و سجود من (گواهى دهم ) كه اگر تصمیم بگیرم
وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ
و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنین عمرى بكنم و بخواهم شكر
واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
یـكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من
شُكْرُكَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر حریص باشم من
وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما
و حسابگران از مخلوقت كه بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده
حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
بـه حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنیم ! هیهات ! كجا چنین چیزى میسر است
كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها
و تو خود در كتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید كرد))
صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ
خـدایـا كـتـاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى
عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِكَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى
و آنچه را تشریع كردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود جز اینكه معبودا
اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ایمان
مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَكُنْ لَهُ
و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست كه نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش
شَریكٌ فى مُلْكِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما
شـریـكـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت كنند در آنچه پدید آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه
صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَكُنْ
منزه است خداى یگانه یكتاى بى نیازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نیست و نیست
لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ
برایش همتایى هیچكس ستایش خداى را است ستایشى كه برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران
الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و
پاك و پاكیزه و خالص او باد و سلام * * * * * * * * * * * * * * * * * * #
اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى مبارَكَش جارى بود پس گفت : اَللّهُمَّ اجْعَلْنى
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدایا چنانم
اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِكَ
ترسان خودت كن كه گویا مى بینمت و به پرهیزكارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مكن
وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما
و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر كن و مقدراتت را برایم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجیل آنچه را
اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ
تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من و یقین
فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى
در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در
دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى
دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)
وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ
و یاریم ده بر آنكس كه به من ستم كرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان
عَیْنى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى
و دیده ام را در این باره روشن كن خدایا محنتم را برطرف كن و زشتیهایم بپوشان و خطایم بیامرز
وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى
و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدایا براى من درجه والا در