یکی از مشکلات جدی مسلمان (چه شیعه و چه سنی)، وهابیت تکفیری است و از طرفی، آشنایی با عقاید و عملکرد وهابیت تکفیری و نقد آنها یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
از این رو، گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سلسله مباحث وهابیت شناسی را که توسط حضرت آیت الله جعفر سبحانی تدریس شده است، تقدیم مخاطبان گرامی میکند که شماره دوازدهم این مجموعه از نظر میگذرد.
سفر برای زیارت مرقد پیامبر اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانات گذشته ما، اهمیت زیارت قبر رسول خدا (ص) را به روشنی ثابت کرد. چهارده قرن است که مسلمانان، چه قبل از حج و چه بعد از حج، به زیارت قبر پیغمبر اکرم (ص) مشرف میشوند و این سیره چهارده قرن، بهترین دلیل بر استحباب این مطلب است حتی کاروانهایی که از مغرب یا از نقاط دیگر میآیند گاهی راه دور را انتخاب میکنند، تا به زیارت قبر ایشان مشرف بشوند.
زیارت قبر «پیغمبر اکرم» سبب اکمال حج
حدیثی را مرحوم صدوق از امیر مؤمنان (ع) درباره زیارت قبر پیغمبر نقل میکند که واقعا اتقان حدیث بهترین جواب بر صدور این حدیث از مولای بیان است، امیر بیان علی علیهالسلام میفرماید:
«أّتموا برسول الله حجّکم إذا خرجتم إلی بیت الله»
هر موقع به زیارت خانه خدا رفتید، این عمل را با زیارت قبر پیغمبر تکمیل کنید. در حقیقت حج تمام است، اما ثواب کامل تر بستگی دارد که انسان قبر پیغمبر اکرم (ص) را نیز زیارت کند.
گاهی افراد ناوارد فکر میکنند که اگر مثلا زیارت قبر رسول خدا را نکرد حجش ناقص است و غیر مقبول یا صحیح نیست، که این گونه نیست، یعنی حجش صحیح است، امّا حج اکمل که در حقیقت ثواب بیشتر و در پیش گاه الهی مقام برتر داشته باشد، در کنار زیارت بیت خدا بیت پیامبر را هم زیارت کند میفرماید: «و أتمّوا برسولالله حجّکم إذا خرجتم إلی بیت الله فإنّ ترکه جفاء و بذلک أمرتم و أتموا بالقبور الّتی الزمکم الله زیارتها و حقّها» خصال صدوق:2/406
واقعاً انسان به زیارت خانه خدا برود، امّا به زیارت رسول الله (که هم چیز را از او داریم) نرود، این خودش یکنوع جفا به آن حضرت است و حال آنکه ما ماموریم که علاوه بر زیارت خانه خدا، به زیارت آن حضرت نیز برویم.
نه تنها به زیارت رسول اکرم (ص) ماموریم، بلکه قبور دیگری هم داریم که بر مسلمانان لازم است که آنها نیز زیارت کنند که آینده تفصیلا در این باره آنها سخن خواهیم گفت، یعنی قبوری که بر مسلمانان لازم است که آنها را زیارت کنند، آن هم لزوم استحبابی مؤکد تا حقی را که پیغمبر بر گردن ما دارد، مقدار کمی از آن را ادا کرده باشیم.
دیدگاه ابن تیمیه در باره سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم (ص)
همان گونه که قبلاً بیان شد، همه مسلمانان زیارت قبر پیغمبر را مستحب میدانند، مگر یک گروه (ابن تیمیه و پیروانش) که گفتهاند زیارت قبر حضرت مستحب است، امّا سفر برای زیارت او حرام است. گویا میخواهد بگوید که اگر کسی در مدینه باشد، مانع ندارد که به زیارت قبر پیامبر برود و در مسجد به پیامبر سلام کند.
امّا اگر کسانی بخواهند از ایران، عراق و افغانستان، شام و غیر شام، یمن و غیر یمن، برای زیارت قبر پیغمبر، شدّ رحال کنند، این جایز نیست. چرا؟ چون یک نفر بنام احمد بن تیمیه این حرف را زده است.
اشکلاتی که بر گفتار ناصواب ابن تیمیه شده است
ردودی که بر این فتوای ابن تیمیه از ناحیه علمای اهل سنت نوشته شده، غیر قابل شمارش است، یعنی صدها رد بر این گفته ابن تیمیه نوشته شده و آنهم اکثرش از ناحیه علما و دانشمندان اهل سنّت، یعنی کمترین آن مال علمای شیعه است، و بهترین رد را جناب سبکی (که معاصر او است) نوشته است بنام «شفاء السقام» که کتاب بسیار ارزشمندی است.
دلیل ابن تیمیه بر حرمت سفر برای زیارت قبر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله
احمد ابن تیمیه و به دنبال و تبع از او، محمّد بن عبد الوهاب میگویند که چون ابو هریره از پیغمبر اکرم نقل روایت کرده است که آن پیامبر فرمود: «لا تشدّ الرحال الّا الی ثلاثة» در تعبیر دیگر دارد که فرمود:« لا تشدّ الرّحال إلّا إلی ثلاثة مساجد، مسجدی هذا، و مسجد الحرام و مسجد الأقصی»
هرگز بار سفر بستن جایز نیست، مگر به سه مسجد، یکی مسجد من (مسجد النّبی)، دیگری هم مسجد الحرام است و سومی هم مسجد الأقصی، که ان شاء الله به همین زودی از لوث وجود صهیونیسم پاک بشود و به آغوش مسلمانان برگردد: میگویند که پیغمبر گفته است که: «لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثة مساجد»، فقط به سه مسجد انسان میتواند شدّ الرحال کند، یعنی غیر این سه مسجد نباید شد رحال کند، و شدّ رحال به زیارت قبر پیغمبر داخل در «مستثنی منه» است.
من واقعاً از ابن تیمیه تعجب میکنم و بعد از ایشان از محمّد بن عبد الوهّاب و کسانی که الآن در مدینه هستند و با این حدیث استدلال میکنند.
متأسفانه در برخی خیابانهای مکه و مدینه همین حدیث را تابلو کردهاند، تا مردم به زیارت غار حرا و ثور نروند، «لا تشدّ الرحال إلّا إلی ثلاثة مساجد مسجدی هذا، و مسجد الحرام و مسجد الأقصی»، و حال آنکه اصلاً این روایت دلالت بر این مطلب ندارد، و لذا من تعجب میکنم که چگونه این افراد با این حدیث استدلال میکنند.
کسانی که کم و بیش با ادبیات عرب وارد هستند، هر جمله استثنایی برای خودش یک «مستثنی منه» دارد، مثلاً وقتی میگوییم: «جاء القوم» این «مستثنی منه» است، «الّا زیداً» این مستثنی هست. باید ببنیم که در حدیث منقول از ابوهریره «مستثنی منه» چیست و استثناء چیست؟
استثنا روشن است، یعنی «الّا إلی ثلاثة مساجد، مسجدی هذا، و مسجد الحرام، و مسجد الأقصی، این سه مسجد استثنا شدهاند، فلذا باید «مستثنی منه» را ببینیم که چیست؟ مستثنی منه در اینجا مذکور نیست و به اصطلاح ادبا استثناء مفرغ است، از این رو ما باید «مستثنی منه» را در تقدیر بگیریم، دو احتمال در اینجا وجود دارد:
1- «لا تشدّ الرحال إلی مکان من الأمکنة الّا إلی ثلاثة مساجد»، یعنی به هیچ جا نباید شد رحال کرد و بار سفر بست، مگر به سه مسجد.
2: احتمال دوم است که بگوییم: «مستثنی منه» مسجد است، یعنی «لا تشدّ الرّحال إلی مسجد من المساجد الّا إلی ثلاثة مساجد الخ،».
بطلان احتمال اول
احتمال اولی ضرورتا باطل است، یعنی اگر بگوییم به هیچ مکانی نباید بار سفر ببندیم، معنایش این است که تمام سفرهای مسلمانان برای تجارت، برای تحصیل، برای گردش و برای مسائل دیگر حرام باشد، در نتیجه مسلمانان فقط باید در خانهها، مساجد و منازل خود بنشینند و به هیچ جایی و هیچ کشوری مسافرت نکنند و نروند.
آیا میشود یک چنین حرفی را زد و یک چنین سخنی را به دین نسبت داد و به زبان جاری کرد؟! در حالی که قرآن دستور میدهد که: «قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکذِّبِینَ»
در جای دیگر میفرماید: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّـهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکذِّبِینَ»
یعنی در زمین حرکت کنید و ببینید که در دنیا چه خبر است، فلذا سفر برای صله ارحام مستحب است و گاهی واجب، سفر برای تحصیل علم، گاهی مستحب و گاهی واجب است، و همچنین سفر برای تجارت گای واجب، و گاهی مستحب.
پس نمیتوانیم احتمال اولی را بگوییم «لا تشد الرحال الی مکان من الأمکنة إلّا الی ثلاثة» چون معنایش این است که هیچ مسلمانی از خانه و کاشانه و از شهر خود حرکت نکند، و این غلط است، ما باید سفر کنیم برای تحصیل علم و ...
حتما باید سفر کنیم، سفر برای تحصیل علم، سفر برای جهاد، سفر برای تجارت، سفر برای صله ارحام پس معلوم میشود که «مستثنی منه» مکان نیست، تا معنایش این باشد که هیچ جایی نروید الّا این سه مسجد.
احتمال دوم متعین است
فلذا باید گفت که «مستثنی منه» همان دومی است، یعنی «لا تشدّ الرحال إلی مسجد من المساجد الّا إلی ثلاثة مساجد» یعنی نباید ما برای زیارت هیچ مسجدی شد رحال کنیم، مگر این سه مسجد، چرا چون شدّ رحال برای زیارت مساجد لغو است.
مثلاً کسی که در کنار مسجد جامع شهر مقدس قم است و میتواند در آنجا نماز بخواند، معنا ندارد که برای خواندن نماز در مسجد جامع شهر اراک، سفر کند، چون این سفر لغو است، زیرا همان ثوابی که خداوند در مسجد جامع اراک به او میدهد، در مسجد جامع شهر قم هم هست.
یا کسی در محلهاش مسجد است و او میتواند نمازش را در مسجد محله خودش بخواند، معنا ندارد که برای خواندن نماز در مسجد محله دیگر، سفر کند، زیرا چنین سفری لغو است، البته حرام نیست، بلکه بیجا و لغو است. چرا؟ چون همان اثری که در مسجد محله دیگر است، در مسجد محله خودش نیز هست.
امّا این سه مسجد، برای خود شان مقام عظیمی دارند، ثواب بیشتری دارند و در هیچ جای جهان نظیر آنها نیست، آن سه مسجد عبارتند از: «مسجد الحرام، مسجد النّبی و مسجد الأقصی».
البته از نظر روایات ما، یکی از آن مساجد، مسجد کوفه است که مقام عظیمی دارد، سفر برای این چند مسجد اشکالی ندارد، چون مسجدی، همانند این چهار مسجد در روی کره زمین پیدا نمیشود تا به زیارتش برویم.
بنابراین؛ این حدیث اگر حدیث صحیحی هم باشد، فقط میگوید نباید برای زیارت مسجدی سفر کنیم، مگر برای زیارت این سه مسجد، چون آن اثری را که انسان در سایه سفر به آن مسجد به دست میآورد، در مسجد شهر، روستا و منطقه خودش نیز هست. چه ارتباطی دارد که ما بگوییم که سفر مطلقا حرام است حتی سفر برای زیارت قبر پیغمبر، اصلاً سفر زیارتی مطرح نیست، سفر به مسجد مطرح است، فقط برای زیارت هیچ مسجدی نروید، مگر این سه مسجد و یا چهار مسجد.
به بیان دیگر: اصلاً سفر برای زیارت قبر پیغمبر نه داخل در «مستثنی منه» است و نه داخل در «مستثنی»، علاوه بر این، این حدیث به شیوههای دیگر نیز نقل شده که اصلاً استثنا در آن نیست، بلکه فقط میگوید که شما به این سه مسجد سفر کنید، بدون اینکه کلمه «الّا» را داشته باشد.
البته من اگر بخواهم نسخههای مختلف این مسئله و این حدیث را بیان کنم، به طول میانجامد، آنچه که میخواهم بگویم این است که ادبا و فضلاء در کنار شما هست، ما در اینجا یک «مستثنی» داریم و یک «مستثنی منه»، ببینید که «مستثنی منه» در این حدیث مسجد است یا مکان؟ اگر مکان باشد، غلط است، چون معناش این است که اسلام دستور داده اصلاً سفر نکنید و این خلاف قرآن است و خلاف تواتر و خلاف ضرورت.
بنابراین، مسجد مطرح است، یعنی برای زیارت مسجد سفر نکنید، مگر این سه مسجد. اما سفر برای زیارت قبر پیامبر، شهدای احد، شهدای بدر، و یا زیارت قبور ائمه اهل بیت علیهمالسلام اصلاً در این حدیث مطرح نیست، با این وجود آیا شایسته نیست عالمانی که در مکه و مدینه هستند و عرب خالص هستند و باید مردم به تبادر آنان مراجعه کنند، سزاوار است که این حدیث را در کنار غار ثور بنویسید یا در کنار غار حرا بنویسید یا در جاهای دیگر، در حالی که اینجا فقط مسجد مطرح است چه برویم چه نرویم، یعنی غیر مسجد اصلاً مطرح نیست نه نفیاً و نه اثباتاً (لانفیا و لا اثباتاً).
البته فعلاً با راوی این حدیث که جناب ابوهریره باشد بحثی ندارم، البته من در باره ابوهریره و احادیث او، اعم از صحیح و غیر صحیحش بحث دارم و خوانندگان را ارجاع میدهم به کتاب «الحدیث النبوی بین الروایة و الدرایة» و من در آنجا با کمال بی طرفی در باره ابوهریره بحث کردهام، روایات صحیح ایشان را آرودهام، روایاتی که قابل خدشه است را نیز آوردهام، همین حدیث معلوم نیست که از پیغمبر اکرم صادر شده باشد و تازه اگر ابوهریره راستگو هم باشد، اشتباه در نقل بوده، ممکن است حتی ابوهریره نگفته باشد، بلکه دیگرانی که بعد از او آمدهاند، به ایشان نسبت داده باشند، ولی چون این حدیث در صحاح است، فلذا آقایان حاضر نیستند که بگویند صحیح خدشه بردار است، یعنی میگویند صحیحه خدشه بردار و چکش بردار نیست.
پس این حدیث مخالف است با آن حدیثی که صحیحین نقل میکنند که پیغمبر اکرم (ص) روزهای شنبه هر هفته از مدینه شدالرحال میکرد و به مسجد قبا میرفت (که در دو فرسخی مدینه واقع شده بود و الأن چسبیده به مدینه است، ولی در آن زمان بین مدینه و بین مسجد قبا دوازده کیلومتر فاصله بود) پیغمبر شدالرحال میکرد برای مسجد قبا و در آنجا دو رکعت نماز میخواند و بر میگشت، اگر واقعاً سفر برای هیچ مسجدی جایز نیست، مگر این سه مسجد، پس این حدیثی که در صحیحین شما و در صحیحین ما هست چه میگوید و صحیحین به همه متعلق است.
آنان میگویند که ما این را استثنا میزنیم.
ما در جواب میگوییم اگر شما این استثناء را زدید، در حقیقت آن جمله هیمنه خودش را از دست میدهد. علاقمندانی که رسول خدا را بشناسند، به زیارت قبر او میشتابند و میدانند که اگر به زیارت قبر او نروند به آن حضرت جفا کردهاند، چون رسول گرامی اسلام کراراً فرموده است که: هر کس حج کند و مرا زیارت نکند، بر من جفا کرده است، این روایت را یک نفر، دو نفر یا ده نفر نقل نکردهاند، بلکه مرحوم علامه امینی این حدیث را از چهل دانشمند سنی نقل کرده است و اگر دانشمندان شیعی را اضافه کنیم، از تواتر هم بالا میزند.
بنابراین؛ باید مقام نبی و رسول اکرم را شناخت و در کنار قبر او باید با ادب نشست و با ادب سخن گفت، و خوشبختانه الآن هم این آیه را در کنار ضریح پیغمبر نوشتهاند که: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ.
یعنی مبادا بلندتر در محضر پیغمبر سخن بگویید.
هارون الرشید در کنار ضریح و قبه پیغمبر اکرم بلند صحبت میکرد، مالک - که فقیه آن زمان است- گفت جناب خلیفه! در کنار قبر پیغمبر بلند صحبت نکنید، هارون الرشید گفت به چه دلیل؟
این آیه را خواند.
ممکن است بگویند این مربوط است به زمانی که پیغمبر در قید حیات بوده است، ولی اکنون آن حضرت زنده نیست، البته ما نیز قبول داریم که الآن پیغمبر حیات مادی ندارد، اما حیات برزخی دارد، کراراً میفرماید: «صلّوا علیّ فإنّ صلواتکم تصل إلیّ»
یعنی بر من درود بفرستید که درود شما به بر من میرسد.
ما در آینده یک بحثی خواهیم داشت به نام: «حیات برزخی» تا کسی فکر نکند که مرگ پایان زندگی انسان است، فقط افراد مادی هستند که فکر میکنند مرگ پایان زندگی انسان است و حال آنکه این گونه نیست، بلکه مرگ خروج از یک دهلیز است به دهلیز دیگر است، یا خروج از یک خانه است به خانه دیگر، خروج از یک مقامی است به مقام دیگر، شهدا «احیاء عند الله»، آیا پیغمبر شهدا احیا نیست؟! و حال آنکه همه ما میگوییم: «السلام علیک أیها النبی و رحمت الله و برکاته»
نه تنها شهداء زندهاند، بلکه مسلمانان نیز بعد از مرگ شان احیاء و زندهاند، زیرا پیغمبر میفرماید: «السلام علیکم دار قوم المؤمنین»
بنابراین، ما باید به زیارت قبر پیغمبر اکرم (ص) و جگر گوشههای آن حضرت برویم و عرض ادب کنیم و این آثار را حفظ کنیم و این آثار برای ما بهتر است، حتی هارون الرشید از مالک سوال کرد و گفت میخواهم دعا کنم، آیا رو به قبله بایستم یا رو به قبر پیغمبر اکرم (ص)؟
مالک گفت: رو به قبر پیغمبر بایست، زیرا او شفیع توست و شفیع جدت آدم است، آدم به وسیله توسل به پیغمبر نجات یافت، اینها مقامات انبیا و اولیاء است، شما اگر واقعاً آیاتی که در باره شأن پیامبر اکرم نازل شده است را در یکجا جمع کنید، عظمت پیغمبر اکرم تجلی میکند، علم پیغمبر اکرم علم زیادی است: «وَعَلَّمَک مَا لَمْ تَکن تَعْلَمُ وَکانَ فَضْلُ اللَّـهِ عَلَیک عَظِیماً»
علم انبیاء و اولیا و بالاخص علم پیامبر را عظیم میشمارد، جایی که خدا علم یک انسانی را علم عظیم بشمارد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
قرآن مجید میفرماید: «وَمَا کانَ اللَّـهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کانَ اللَّـهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ»
ای مردم آگاه باشید تا پیامبر در میان شما هست، عذاب فرود نمیآید، کانّه وجود پیغمبر اکرم یک نوع سپری است میان ما و عذاب الهی.
بنابراین، با این عظمت و با این شأنی که آن حضرت دارند، نباید زیارت قبر او، و سفر برای زیارت قبر او را ترک کنیم، و نباید آن حضرت را به دست فراموشی بسپاریم.
البته شما باید زیارت قبر امیرالمؤمنین و زیارت قبر سید الشهداء و سایر ائمه علیهمالسلام را بر زیارت رسول اکرم (ص) عطف کنید، روایاتی که ما از امیر مؤمنان ، از امام صادق و از امام باقر علیهم السلام داریم، همه اینها در یکجا برای ما مطرح است، ولی چون بحث من، یک بحث عمومی است و میخواهم همه طوائف اسلامی را روشن کنم که این مکتب وهابیت، یک مکتب علمی و فکری نیست، یعنی نه قرآنی است و نه سنتی و لذا جامعتر بحث میکنم و الا اگر میخواستم فقط برای شیعیان سخن بگویم، روایاتی که در فضیلت زیارت سید الشهداء است عرض میکردم، تا معلوم میشد که چه آثار و برکاتی دارد.
بزرگداشت قبور پاکان
بحث دیگری که باز امروزه مطرح است، مسئله بزرگداشت قبور پاکان است، البته بزرگذاشت قبور، غیر از زیارت قبور است. بزرگداشت قبور پاکان، یعنی اینکه انسانهای والایی در میان مردم بودهاند و خدماتی را هم برای آنان کردهاند، ولی فعلاً از میان آنها رفتهاند، باید قبر چنین کسانی را حفظ کنیم، به این معنا که یا آن را به صورت گنبدی در بیاوریم، یا به صورت خانهای و یا به شکل دیگری.
آیا حفظ این قبور (مانند قبر پیغمبر اکرم (ص) و سایر ائمه علیهمالسلام یا حفظ قبر انبیاء دیگر) توحید است یا شرک؟ آیا این مسئله بدعت است یا سنت؟
عرض کردم اگر آن دو مسئله را به دقت حفظ کنیم، همه مسائل آینده ما حل خواهد شد و ما خواهیم گفت که حفظ این قبور یکی از وظائف اسلامی ما است، یعنی وظائف اسلامی ایجاب میکند که قبور گذشتگان را حفظ کنیم، عرض کردم که بحث ما درباره «زیارت» تمام شد، فعلاً بحث این است فقط قبور را حفظ کنیم، اصالتها را حفظ کنیم، اگر این اصالتها را حفظ نکنیم، در آینده خسارتی متوجه ما خواهد شد که هرگز قابل جبران نیست، ما باید آنچه را که از گذشتهگان، حتی انبیاء سلف و حتی ابراهیم خلیل، همچنین انبیاء بنی اسرائیل و هم چنین شهداء و پیغمبر اکرم (ص) داریم، باید قبور اینها را حفظ کنیم و این اصالتها را نشان بدهیم، تا کسی خیال نکند که اسلام همانند یک بوتهای است که الآن از دل زمین در آمده است، بلکه باید به گونهای این آثار را حفظ کنیم که ببینند این اسلام ریشههای عمیقی در اعماق تاریخ اسلام و بشریت دارد و این «آثار» آثار اصالتها است، یعنی اگر بخواهیم آیندگان را نسبت به اسلام مرتبط کنیم و آنان خیال نکنند که اسلام فقط افسانه است، حتما باید این آثار حفظ شود.
ولی متأسفانه برخی از این آثار محو و نابود شده، و برخی دیگر هم که الآن موجود است در آستانه محو شدن است. از این رو، ما در بحث آینده حفظ اصالتها را مطرح خواهیم کرد.