<><><><>abuolfazlshahbazi<><><><>
زندگی دفتری از خاطرهاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفریم
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام
تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام
پروانه به دور شمع گشت و پرش سوخت
من به دور تو گشتم جگرم سوخت
آنقدر زیر لبم نام تورا زمزمه كردم
كه لبم سوخت ولی نام تورا توبه نكردم
غضنفر از روی جوی آب می پره، ازش فیلم می گیرن.
فیلم رو روی دور آهسته می ذارن، می افته توی جوی!
روی دور تند می ذارن، می خوره به دیوار!
سیاهی قلب ها از زیادی گناه است و زیادی گناه ها از فراموشی مرگ است فراموشی مرگ از زیادی آرزو هاست زیادی آرزو ها از دوست داشتن دنیاست و دوست داشتن دنیا در راس همه ی خطا هاست
نمی دانم محبت را بر چه كاغذی بنویسم كه هرگز پاره نشود
بر چه گلی بنویسم كه هرگز پرپر نشود
بر چه دیواری بنویسم كه هرگز پاك نشود
بر چه آبی بنویسم كه هرگز گل آلود نشود
و بر چه قلبی بنویسم كه هرگز سنگ نشود
هیچ كس اشكی برای ما نریخت
هر كه با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یك غزل آمد كه حالم را گرفت
"ما زیاران چشم یاری داشتیم"
"خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"
گل من چندین،ننشین غمگین
شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان،غم دل بنشان
غمخوارت از سفر آمد
ز چه بنشستی،بگشا دستی
آذین کن صحن و سرا را
که پس از غم ها،به رخ شب ها
آب و رنگ سحر آمد
شب مهتابی،ز چه بی تابی
روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین،که مه دیرین
تابان و جلوه گر آمد
تو که آگاهی،که چه شب هایی
با یاد او بنشستیم
شب بارانی،غم پنهانی
رفت و نور بَصَر آمد
پس از آن دوری،غم مهجوری
شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان،نشوی گریان
چون او خندان ز در آمد
شب مهجوری،ز ره دوری
آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد،غم دل پر زد
شادی از بام و در آمد
مهدی بیا
گل با صفاست
اما بی تو صفا ندارد
گر بر رُخـَت نخندد
در باغ جا ندارد
پیش تو ماه باید
رخ بر زمین بساید
بی پرده گر براید
شرم و حیا ندارد
ای وصل تو شکیبم
ای چشم تو طبیبم
باز آ که درد هجران
بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم
در سینه حبس گشته
از بس که ناله کردم
آه ام صدا ندارد
گفتم که در کنارت
جان را کنم نثارت
تیغ از تو گردن از من
چون و چرا ندارد
هر کس تو را ندارد
جز بی کسی چه دارد
داداش کوچیک شما
ابوالفضل شهبازی سرو