اهل بیت
جایگاه اندیشه و عمل در کلام گهربار امام عسكرى علیه السلام
نویسنده:جواد خرمى
امام حسن عسكرى علیه السلام، یازدهمین امام شیعیان، در
روز جمعه هشتم ربیع الثانى، سال 232 ه ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان
گشود . (2) پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادى علیه السلام و مادرش بانویى
پارسا و شایسته است كه از او به نامهاى: «حدیثه» ، «سلیل» و «سوسن» یاد
شده است . این بانوى گرامى از زنان نیكوكار و داراى بینش اسلامى بود . در
فضیلت او همین بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى علیه السلام پناهگاه و
نقطه اتكاى شیعیان در آن دوره بحرانى و پراضطراب به شمار مىرفت . (3)
مدت
امامت امام حسن عسكرى علیه السلام شش سال و با سه نفر از خلفاى عباسى كه
هر یك از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود: المعتز بالله، المهتدى بالله
والمعتمد بالله .
امامتحضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه ق با شهادت
آن حضرت پایان یافت; آن حضرت در هشتم ربیع الاول 260 و در 28 سالگى در شهر
سامراء توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسى، مسموم شد و به شهادت رسید
و در خانه خود در سامراء در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد . (4)
به مناسبتسالروز شهادت آن امام همام، در این مجال نگاهى داریم به «جایگاه اندیشه و عمل» در سخنان نورانى آن حضرت .
اهمیت اندیشه و عمل در فرهنگ اسلامى
اساس
تمام پیشرفتهاى مادى و معنوى بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفكر از یك طرف، و
سعى و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است . اگر بشر قرن بیستم و بیست و یكم،
از نظر صنعتى و تكنولوژى به موفقیتهاى چشمگیرى دستیافته، بر اثر اندیشه و
تلاش بوده است; چنان كه پیشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نیز بر اثر
بهرهورى از توان عقل و تفكر و قدرت عمل و تلاش بوده است . پیامبران،
امامان و بندگان صالح الهى همگى اهل فكر و تعقل بودهاند . در منزلت ابوذر،
امام صادق علیه السلام فرمود: «كان اكثر عبادة ابى ذر رحمه الله التفكر
والاعتبار; بیشترین عبادت اباذر كه رحمتخدا بر او باد، اندیشه و عبرت
اندوزى بود .» (5)
قرآن این كتاب الهى و آسمانى براى اندیشه و تفكر، و
تلاش و عمل، ارزش والا و حیاتى قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را در
باره ارزش دانش و تعقل، و دقت و تفقه بیان نموده است . در قرآن بیش از هزار
بار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه بارورى اندیشه است، تكرار شده و
افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفكر نموده، بیش از 10 آیه
با كلمه «انظروا; دقت كنید» ، شروع شده است . بیش از پنجاه مورد كلمه عقل و
مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن (6)
امر شده است و همچنین از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است . (7)
در
مورد عمل هم در قرآن بیش از 354 مرتبه لفظ «عمل» و مشتقات آن آمده است و
جمله «آمنوا وعملوا الصالحات» بیش از 65 مورد در قرآن مطرح شده است . این
مطلب، نشان دهنده لزوم ایمان به عنوان ثمره اندیشه و تفكر، در كنار عمل و
تلاش شایسته مىباشد .
در روایات معصومین علیهم السلام نیز آثار و
فواید مهمى براى تفكر و اندیشه بیان و مطرح شده است كه بیان همه آنها در
این مقال نمىگنجد و ما تنها به بررسى این موضوع در كلمات گهربار امام حسن
عسكرى علیه السلام مىپردازیم .
الف) جایگاه اندیشه
1 . خدا با اندیشمندان سخن گفته است
با
توجه به جایگاه رفیع اندیشه و تعقل در قرآن، در نوع آیات مربوط به این
موضوع روى سخن با اندیشمندان است; چرا كه آنها مىتوانند به عمق كتاب تكوین
و هستى، و كتاب آسمانى قرآن راه یابند و از آن بهره گیرند و سعادت دنیا و
آخرت خویش را تامین نمایند . اینك به برخى از این آیات اشاره مىشود:
«ان
فى خلق السموت و الارض و اختلاف اللیل و النهار والفلك التى تجرى فى البحر
بما ینفع الناس و مآ انزل الله من السمآء من مآء فاحیا به الارض بعد موتها
و بث فیها من كل دآبة و تصریف الریح والسحاب المسخر بین السمآء و الارض
لایات لقوم یعقلون» ; (8)
«در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفتشب و
روز و كشتیهایى كه در دریا به سود مردم در حركتاند و آبى كه خداوند از
آسمان نازل كرده و با آن، زمین را پس از مردن، زنده نموده و انواع جنبندگان
را در آن گسترده و [همچنین] در جابجایى بادها و ابرهایى كه میان زمین و
آسمان مسخرند، نشانههایى استبراى مردمى كه مىاندیشند .»
در آیهاى
دیگر مىخوانیم: «ان فى خلق السموت والارض واختلف الیل والنهار لایت لاولى
الالباب × الذین یذكرون الله قیما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفكرون فى خلق
السمو ت والارض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار» ; (9) «مسلما
در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفتشب و روز، نشانههایى براى
خردمندان است . همانها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه كه بر
پهلو خوابیدهاند، یاد مىكنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و
مىگویند:] بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى، منزهى تو! ما را از
عذاب آتش نگاه دار .»
و همچنین در قرآن كریم آمده است: «كذلك نفصل
الایات لقوم یتفكرون» ; (10) بدین گونه این آیات را براى آنان كه
مىاندیشند، شرح مىدهیم .»
امام حسن عسكرى علیه السلام مىفرماید:
«انما خاطب الله العاقل; (11) فقط خداوند خردمند را مورد خطاب قرار داده
است .» این جمله كوتاه و رسا از عمق بسیارى برخوردار است و حكایت از آن
دارد كه سخن خدا و خطاب او با كسانى است كه هم داراى فكر و قدرت تفكرند، و
هم از نیروى اندیشه و تدبر استفاده مىكنند .
2 . عبادت با تفكر
بسیارند
كسانى كه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن
روزههاى واجب و مستحب مىدانند، بدون آنكه در رمز و راز آن اندیشه كنند و
یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند .
امام حسن عسكرى علیه السلام با
توجه به این خطر و به وجود آمدن و اشاعه آن در جامعه اسلامى، جایگاه ویژه
اندیشه و تفكر را اینگونه بیان مىفرماید: «لیست العبادة كثرة الصیام
والصلوة وانما العبادة كثرة التفكر فى امر الله; (12) عبادت به بسیارى نماز
و روزه نیست، همانا عبادت تفكر بسیار در امر خداوند است .»
3 . نشانه اندیشمندان
یكى
از نشانههاى اندیشمندان; شیوه سخن گفتن آنان است . نوشتهها، حرفها و
كلمات ایشان به خوبى میزان عقل و رشد آنان را بیان مىدارد . در این باره
امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: «قلب الاحمق فى فمه وفم الحكیم فى قلبه;
(13) دل نابخرد در دهان او است، و دهان خردمند فرزانه، در دل او .» انسان
اندیشمند، اول در اطراف سخن فكر مىكند، نفع و زیان آن را بررسى مىكند و
آنگاه به سخن گفتن اقدام مىنماید . ولى انسان بىخرد و كماندیش،
نخستسخن مىگوید و بعد در عواقب و اطراف آن به اندیشه مىپردازد . در
نتیجه، اندیشمند كمتر خطا مىكند، و كم اندیشان و یا كجاندیشان كمتر به
راه صواب مىروند .
دلیل این امر آن است كه بر اثر اندیشه، روح و عقل
انسانى روشن مىشود و در پرتو آن نورانیت، حق و باطل، و درست و نادرست را
از یكدیگر تشخیص مىدهد، در حالى كه بىخردان در ظلمت جهل بهسر مىبرند .
به همین جهت، امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: «علیكم بالفكر فانه حیاة
قلب البصیر ومفاتیح ابواب الحكمة; (14) بر شما باد به اندیشیدن! پس به
حقیقت، تفكر موجب حیات و زندگى دل آگاه، و كلیدهاى دربهاى حكمت است .»
امیر مؤمنان، على علیه السلام در این مورد فرمود: «من فكر ابصر العواقب; (15) هر كه اندیشه كند، عواقب كارها را مىبیند .»
4 . عاقبت نیندیشیدن
عالم
آخرت تجسم وسیع و گستردهاى از عالم دنیا است و همه حقایق این جهان در
آنجا به صورت متناسبى مجسم مىگردد . آنها كه با عقل خود اندیشه نكردند و
با چشم جانشان در دیدن حقایق دقتبه خرج ندادند، در روز قیامت نابینا محشور
مىشوند . امام حسن عسكرى علیه السلام این حقیقت را با گوشزد كردن آیهاى
از قرآن، براى اسحاق بن اسماعیل نیشابورى در طى نامهاى چنین بیان مىكند:
«...
فاتم الله علیك یا اسحاق وعلى من كان مثلك ممن قد رحمه الله وبصره بصیرتك
نعمته ... فاعلم یقینا یا اسحاق انه من خرج من هذه الدنیا اعمى فهو فى
الآخرة اعمى واضل سبیلا; یا اسحاق لیس تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى
فى الصدور وذلك قول الله فى محكم كتابه حكایة عن الظالم اذ یقول (16) : «رب
لم حشرتنى اعمى و قد كنتبصیرا × قال كذ لك اتتك ءایتنا فنسیتها و كذ لك
الیوم تنسى» ; (17)
اى اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایى كه
مورد رحمت الهى قرار گرفته و همچون تو داراى بصیرت خدادادى مىباشند،
نعمتخویش را تمام كرده است ... پس به یقین بدان اى اسحاق كه هر كس از دنیا
نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود . اى اسحاق! چشمها
نابینا نمىشوند; بلكه دلهایى كه در سینهها هستند نابینا مىشوند . و این
سخن خداوند در كتاب متقن خویش است آنجا كه از زبان انسان ستمپیشه بیان
مىكند: «پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودى با اینكه داراى چشم بودم؟
[خداوند در جواب] مىفرماید: همان گونه كه آیات ما براى تو آمد و تو آنها
را فراموش كردى، امروز نیز تو فراموش خواهى شد .»
ب) جایگاه عمل در كنار فكر
فكر
و اندیشه، و یا تامل و تدبر آنگاه ارزش حقیقى و عینى خویش را نشان مىدهد
كه منجر به عمل و تلاش و سعى و كوشش شود وگرنه تفكرى كه منهاى عمل باشد،
ارزش واقعى را نخواهد داشت . در واقع، فكرى مطلوب و كارساز است كه به عمل
صالح بینجامد .
امام صادق علیه السلام فرمود: «التفكر یدعو الى البر والعمل به; (18) اندیشه، [انسان را] به سوى نیكى و عمل به آن فرا مىخواند .»
همچنان
كه در تعریف عقل از زبان احادیث اسلامى مىخوانیم: «العقل ما عبد به
الرحمان واكتسب به الجنان; (19) عقل چیزى است كه خداى مهربان به وسیله آن
پرستیده شود، و بهشتها توسط آن به دست آید .»
امام حسن عسكرى علیه
السلام در كنار اندیشه و فكر، بر عمل و رفتار شایسته تاكید نموده است و
گاهى به صورت كلى مىفرماید: «لا یشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض; (20)
[توجه] به روزى تضمین شده، تو را از كار واجب روىگردان نكند .»
امام عسكرى علیه السلام گاهى با بیان جزئیات، بر عمل و رفتار درست تاكید كرده است . این كار از چند طریق انجام شده است:
1 . بیان اوصاف رفتارى شیعیان
در
این بخش امام حسن عسكرى علیه السلام بر اوصاف عملى و رفتارى كه در مورد
رابطه انسان با خالقش، جامعهاش، خانوادهاش و با خودش مطرح است، انگشت
نهاده است كه این مسئله به خوبى اهمیت «عمل گرایى» را در كنار
«اندیشهگرایى» نشان مىدهد . از جمله به شیعیانش فرمود:
«اوصیكم
بتقوى الله والورع فى دینكم، والاجتهاد لله وصدق الحدیث واداء الامانة الى
من ائتمنكم من بر او فاجر، وطول السجود وحسن الجوار فبهذا جاء محمد صلى
الله علیه و آله صلوا فى عشایرهم واشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم، وادوا
حقوقهم، فان الرجل منكم اذا ورع فى دینه وصدق فى حدیثه وادى الامانة وحسن
خلقه مع الناس; قیل: هذا شیعى فیسرنى ذلك; (21)
شما را سفارش مىكنم به
تقواى الهى و ورع در دین خود و كوشش در راه خدا، راستگویى و رد امانتبه
هر كه به شما امانتسپرده - خوب یابد - طولانى بودن سجده و خوب
همسایهدارى; چرا كه محمد صلى الله علیه و آله براى اینها آمده است . در
گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنى در نماز جماعت آنها شركت كنید)،
در تشییع جنازه آنها شركت كنید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا
نمایید; زیرا اگر مردى از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و
امانت را رد كرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته شد: این شیعه است . پس من
از این شادمان مىشوم .»
همچنین آن حضرت فرمود: «المؤمن بركة على المؤمن وحجة على الكافر; (22) مؤمن بركتى براى مؤمن، و [اتمام] حجتى بر كافر است .»
2 . بیان بهترینها و بدترینها
امام
عسكرى علیه السلام در باره بهترین مردم چنین مىفرماید: «اورع الناس من
وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام على الفرائض، ازهد الناس من ترك
الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب; (23) پارساترین مردم كسى است كه
در شبهات توقف كند، عابدترین مردم كسى است كه واجبات را به جا آورد،
زاهدترین مردم كسى است كه از حرام دورى كند و كوشاترین مردم كسى است كه
گناهان را ترك كند .»
حضرتش در باره پستترین بندگان فرمود: «بئس
العباد عبد یكون ذاوجهین وذا لسانین، یطرى اخاه شاهدا ویاكله غائبا، ان
اعطى حسده وان ابتلى خانه; (24) بدترین بندگان، بندهاى است كه داراى دو
چهره و دو زبان باشد; در حضور برادرش او را مىستاید، و پشتسر، او را
مىخورد . اگر به او چیزى عطا شود، حسد مىرزد و اگر گرفتار گردد، به او
خیانت مىكند .»
3 . ستایش از برخى رفتارها
آن امام همام در ستایش
برخى اعمال فرمود: «خصلتان لیس فوقهما شىء! الایمان بالله، ونفع الاخوان;
(25) دو خصلت است كه برتر از آن چیزى نیست: ایمان به خداوند و فایده رساندن
به برادران .»
همچنین در مورد فروتنى فرمود: «التواضع نعمة لا یحسد علیها; (26) فروتنى نعمتى است كه مورد حسد قرار نمىگیرد .»
و
در جاى دیگر فرمود: «من التواضع السلام على كل من تمر به; والجلوس دون شرف
المجلس; (27) نشانه فروتنى سلام نمودن بر تمام كسانى است كه بر آنها
مىگذرى و نشستن در غیر صدر مجلس است .»
4 . نكوهش بعضى از كارها
براى
ارزشیابى عمل لازم است رفتارهاى شایسته از غیر آن بازشناسى شود . در این
باره امام حسن عسكرى علیه السلام علاوه بر شناسایى برخى اعمال نیك و
شایسته، نفرت خویش را از برخى كردارهاى ناشایست اظهار نموده و آن را مورد
نكوهش قرار داده است، از جمله در مورد اظهار شادمانى در نزد غمدیده
مىفرماید: «لیس من الادب اظهار الفرح عند المحزون; (28) اظهار شادمانى در
برابر انسان غمدیده، خلاف ادب است .»
خواستههاى ذلتآور یكى دیگر از
اعمال زشت است كه امام عسكرى علیه السلام در مورد آن مىفرماید: «ما اقبح
بالمؤمن ان تكون له رغبة تذله; (29) چه زشت استبراى مؤمن كه به دنبال
خواهشى برود كه او را ذلیل و خوار مىكند .»
غضب نیز از جمله این رفتارهاست كه تمام بدیها را به سوى آدمى سرازیر مىنماید: «الغضب مفتاح كل شر; خشم كلید هر بدى است .»
پىنوشت:
1) مسعودى و على بن عیسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 ق دانستهاند .
2) اصول كافى، ج 1، ص 503; الارشاد، ص 335 .
3) الانوار البهیة، ص 151 .
4) الارشاد، ص 354 و بحار الانوار، ج 50، ص 236 .
5) بحار الانوار، ج 22، ص 431 .
6) نحل/44; آل عمران/191و نحل 69 .
7) آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات كتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبد الباقى (دار الحدیث القاهره) مىباشد .
8) بقرة/آیه164 .
9) آل عمران/190 و 191 .
10) یونس/24 .
11) تحف العقول، ص 516، ح 4 .
12) تحف العقول، ص 518، ح 13; وسائل الشیعة، ج 11، ص 153; اصول كافى، ج 2، ص 55 و بحار الانوار، ج 71، ص 322 .
13) تحف العقول، 519، ح 21 .
14) بحار الانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19 .
15) همان و غرر الحكم، ص 665 .
16) تحف العقول، ص 513 و 514 .
17) طه/126 .
18) وسائل الشیعة، ج 11، ص 153 و مجموعه ورام، ج 2، ص 327 .
19) همان، ص 161 و اصول كافى، ج 1، ص 11 .
20) تحف العقول، ص 519، ح 22 .
21) همان، 518، ح 12; وسائل الشیعة، ج 8، ص 389، ح 2 .
22) همان، ص 519، ح 20 .
23) همان، ص 519، ح 18 و انوار البهیة (همان) ص 318 .
24) تحف العقول (همان) ص 518، ح 14 .
25) همان، ص 520، ح 26 .
26) همان، ص 520، ح 31 .
27) همان، ص 517، ح 9 .
28) همان، ص 520، ح 28 و منتهى الآمال، ج 2، ص 273 ح 6 .
29) همان، ص 520، ح 35 .
جمعه 29/10/1391 - 14:20
اهل بیت
مبارزات امام حسن عسكری علیهالسلام
نویسنده:عباس كوثری
پیشوایان معصوم مظهر زیبای ارزشهای متعالی انسان و تجلّی آیات قرآنی
در حیات اجتماعی و سیاسی خویشند. صفات متضادّ در اقیانوس وجودشان به هم
پیوند خورده و منظره دل انگیزی از انسان كامل را فرا روی عاشقان فضیلتها و
پاكیها قرار داده است. شبانگاهان میعاد نیایشها و خلوت خالصانه آنها با
معبود هستی است و روزها میدان جهاد و امید بخشیدن به آینده و نهراسیدن از
شبهای دیجور ظلم و ستم. دریای فضیلت آنان مجموعهای از بیم و امید، ولایت و
برائت، شوق و اندوه، خروش و بردباری، عبادت و جهاد و زهد و مسؤولیت پذیری
در مسائل مهم اجتماعی است. همه اینها در سایه لطف الهی تحقق مییابد كه
همواره جامعه را از وجود آنان بهرهمند ساخته است.
امام عسكری
علیهالسلام ستاره درخشانی از منظومه نور و عصمت است. وقتی بر سجّادهاش
قامت نماز میبندد، از همه دنیا میبرد، عابدان را به حسرت وا میدارد و
انسانهای دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگی رهنمون میشود. صالح
ابن وصیف، زندانبان حضرت، بدین امر اعتراف كرده است. او در پاسخ به كسانی
كه او را به سختگیری بیشتر فرا میخواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترین افراد
را بر وی میگمارم، ولی پس از چندی جذبهاش آنان را به نماز و روزه وا
میدارد.(1)
امام علیهالسلام در صحنههای اجتماعی ـ سیاسی نیز برای حق
باوران و عدالت جویان الگویی جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهی
شیعیان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هریك در این نوشتار جداگانه مورد بررسی
قرار میگیرد، بخشی از اقدامهای آن امام راستین در عرصههای فراز و نشیب
اجتماع و سیاست است.
امام عسكری علیهالسلام و زندانهای طاغوت
هرچند
حضور اجباری امام حسن علیهالسلام در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكری
را برایش به ارمغان آورد،(2) نوعی زندان شمرده میشود؛ اما طاغوتیان به
این مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهای مخوف افكندند.
بیتردید این زندانها نتیجه رویارویی آن بزرگوار به چهار خلیفه عباسی
(المستعین باللّه، المعتز باللّه، المهتدی باللّه، المعتمد باللّه) بود؛
مبارزاتی كه نگاهی گذرا بدان سودمند مینماید:
1 ـ مرحوم كلینی
مینویسد: امام عسكری علیهالسلام را نزد علیّ بن «نارمش» زندانی كردند. او
ناصبی بود و بر آل ابیطالب سخت میگرفت. در باریان به وی سفارش كردند كه
بر حضرت سخت بگیرد؛ ولی هنوز یك روز از زندانی شدن امام نگذشته بود كه ابن
نارمش تحوّل یافت و چنان شد كه از هیبت و عظمت امام چشم از زمین بر
نمیداشت.(3) چندی بعد، المستعین، خلیفه عباسی، تصمیم گرفت حضرت را به قتل
برساند. او به سعید دربان دستور داد امام علیهالسلام را سمت كوفه برده، در
راه نابود سازد. این خبر میان شیعیان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامهای حضرت
را از این تصمیم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنین نوشت: من از خدا
خواستم این طاغوت را تا سه روز دیگر از میان بردارد.
دعای امام به اجابت رسید و روز سوم تركها المستعین را از خلافت بركنار كردند.(4)
2
ـ ابیهاشم جعفری میگوید: من همراه امام عسكری علیهالسلام در زندان
مهتدی بودم. حضرت به من فرمود: ابوهاشم، این طاغوت میخواهد امشب مرا به
قتل برساند؛ ولی در این شب، عمرش پایان مییابد. او فرزندی ندارد؛ ولی
خداوند به من فرزندی عنایت خواهد كرد.
خلیفه، بامداد، به وسیلهی تركان به قتل رسید، نا آگاهان با معتمد بیعت كردند و ما سالم ماندیم.(5)
3
ـ وقتی «معتمد»، خلیفه عباسی، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان علیّ
بنحزین فرستاد، پیوسته از حال وی میپرسید و علی بن حزین پاسخ میداد:
روزها را به روزه و شبها را به عبادت میگذراند.
معتمد روزی تصمیم گرفت
امام علیهالسلام را آزاد سازد. علیّ بن حزین پیام معتمد را به حضرت ابلاغ
كرد. حضرت از زندان بیرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نیز به وی بپیوندد.
علیّ بن حزین گفت: منتظر نمانید، تنها فرمان آزادی شما آمده است. امام
فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر باهم دستگیر شدیم و میدانی كه اگر تنها
برگردم، چه خواهد شد؟ این پیام سبب شد معتمد با آزادی حعفر نیز موافقت كند.
صمیری میگوید امام در حال بیرون رفتن این آیه را تلاوت فرمود:
«یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو كَرِهَ الْكافِرُون»(صف، 61:8)
اراده میكنند نور الهی را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل میكند، هرچند كافران را ناخوشایند باشد.(6)
سالهای
زندان بر امام بسیار سخت میگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسیار وحشتزا
بود. در یكی از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصیحت كرد و ضمن یاد آوری
شخصیّت الهی حضرت، او را از بد رفتاری باز داشت.
قبر شریف حضرت حكیمه خاتون علیهاالسلام قرار گرفته است. قبر حسین، فرزند امام هادی علیهالسلام نیز در این محدوده جای دارد.
مرد
گفت: تصمیم دارم وی را میان درندگان بیفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و
حضرت را میان درندگان افكند. البتّه درندگان حرمت فرزند فاطمه
علیهاالسلام را نگاه داشتند و بیهیچ آزاری پیرامونش حلقه زدند.(7)
امام عسكری علیهالسلام و رابطه تشكیلاتی با شیعیان
یكی
از روشهای امام علیهالسلام در مبارزه با خلفای ستمگر، ایجاد رابطه عمیق
با شیعیان است. ابوهاشم جعفری میگوید: در یكی از روزها امام مرا فرا
خواند، چوبی در اختیارم گذارد و فرمود: این را به «عَمُری» برسان. در راه
به سقّائی رو به رو شدم. مرد آبكش از من خواست كنار روم تا مزاحم استرش
نباشم؛ من كنار نرفته، چوب را بلند كردم و به استر زدم. ناگهان چوب شكافته
شد و نامههای درونش بر زمین فرو غلتید. شتابان، نامهها را جمع كردم و در
حالی كه سقّا دشنامم میداد پی مأموریت خویش شتافتم. وقتی به خانه امام
علیهالسلام باز گشتم، عیسی، خادم حضرت، نزدم شتافت و گفت: آقایت میگوید:
چرا استر را زدی و چوب را شكستی؟ دیگر چنین مكن. اگر شنیدی كسی به ما دشنام
میدهد، از معرفی خود بپرهیز و راه خویش پیشگیر؛ زیرا ما در بد سرزمینی
زندگی میكنیم.(8)
آنچه احمد بن اسحاق بیان میكند نیز در همین
راستاست. او میگوید: از امام عسكری علیهالسلام خواستم چیزی بنویسند تا
خطّ حضرت را بشناسم و بتوانم نامههای آن بزرگوار را تشخیص دهم. امام
علیهالسلام فرمود: خطّ گاه با قلم درشت و زمانی با قلم باریك است؛ از این
جهت به خود تردید راه مده. سپس دوات خواست و به نوشتن پرداخت. با خود گفتم:
خوب است قلم حضرت را بگیرم. پیش از آنكه سخنی به زبان آورم، حضرت قلم را
به من بخشید.(9)
روایات فوق نشان میدهد كه ارتباط امام علیهالسلام با
شیعیان از دقّت و ظرافت خاصیّ برخوردار بود و حضرت همواره آنان را در یك
حركت هماهنگ و نظاممند رهبری میكرد.
امام و پاسداری از شیعیان
یك
حركت اصیل، برای تداوم، به حفظ موجودیّت و استفاده درست و به جا از
نیروهای وابسته است. حركتهای غیر اصولی و نابجا خطر بزرگی است كه حتی
نهضتهای الهی را سمت نابودی پیش میبرد. بدین سبب، امامان معصوم
علیهمالسلام ، همواره شیعیان را به رعایت اصل قرآنی «تقیّه»(10) سفارش
میكردند. امام عسكری علیهالسلام ضمن تأكید بر برائت از دشمنان، پیوسته
این اصل را به شیعیان یاد آوری میكرد. بخشی از روایاتی كه بدین حقیقت
اشاره میكند، عبارت است از:
1 ـ یكی از دوستداران امام علیهالسلام
میگوید: در سامرا به انتظار زیارت حضرت در بیرون از خانهاش به سر
میبردیم كه نامه امام را دریافت كردیم. حضرت نوشته بود: كسی به من سلام و
اشاره نكند، در این صورت امنیّت جانی نخواهد داشت.(11)
2 ـ صمیری
میگوید: حضرت برایم نوشت: مواظب خود باشید و آمادگی داشته باشید. پس از سه
روز، حادثهای رخ داد. به حضرتش نوشتم: آیا منظورتان آمادگی برای این
حادثه بود؟
پاسخ داد: خیر، مواظب باشید؛ پس از چند روز، معتزّ كشته شد.(12)
3
ـ ابوهاشم جعفری، یاور نزدیك امام علیهالسلام میگوید: وقتی در زندان
بودم، امام عسكری علیهالسلام را همراه برادرش جعفر به زندان آوردند. برای
عرض سلام به حضورش شتافتم؛ حضرت به مردی كه خود را علوی معرفی میكرد،
اشاره كرد تا بیرون رود. پس از خروج او، فرمود: مواظب این مرد باشید كه
جاسوس است و گزارشی از شما برای خلیفه آماده كرده است.
اندكی بعد، لباسهای آن مرد را گشتیم چنانكه حضرت فرموده بود گزارشی دقیقی به همراه داشت.(13)
تبرّا و تولا
چهارمین
جلوه مبارزاتی امام علیهالسلام فرمان بیزاری از دشمنان اهل بیت
علیهمالسلام و اظهار ولایت و همبستگی با آنان است. علیّ بن عاصم به امام
عسكری علیهالسلام گفت: من بر حمایت عملی از شما توانا نیستم و جز ولایت
شما و برائت از دشمنانتان سرمایهای ندارم. حضرت فرمود: كسی كه توان یاری
ما را ندارد؛ ولی در خلوت دشمنان ما را لعنت میكند؛ خداوند فرشتگان را از
كردارش آگاه میسازد و آنها برای او آمرزش میطلبند.(14)
سلام و رحمت
پروردگار بر یازدهمین گوهر درخشان دریای عصمت. هنگامی كه در سال 232 ه•• ق
دیده به جهان گشود و زمانی كه در سال 260 به شهادت رسید. و وقتی كه كنار
پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.
پی نوشتها:
1 ـ الكافی، ج 1، ص 512، حدیث 23.
2 ـ بحار الانوار، ج 50، ص 235.
3 ـ اصول كافی، ج 1، ص 508.
4 ـ بحار الانوار، ج 50، ص 312؛ حیاة الامام الحسنالعسكری(ع)،باقرشریفقرشی،ص 248.
5 ـ همان، ص 313.
6 ـ همان، ص 314.
7 ـ ارشاد شیخ مفید، ص 324؛ اصول كافی، ج 1، ص 513؛ حدیث 26.
8 ـ مناقب، ج 4، ص 427.
9 ـ اصول كافی، ج 1، ص 513، حدیث 27؛ بحارالانوار، ج 50، ص 286.
10 ـ آل عمران، 28.
11 ـ بحارالانوار، ج 50، ص 269.
12 ـ كشف الغمّه، ج 3، ص 295.
13 ـ بحار الانوار، ج 50، ص 312.
14 ـ همان، ص 316.
جمعه 29/10/1391 - 14:19
اهل بیت
اسوه بشریت
نویسنده:حجت الاسلام رسول جعفریان
ولادت، وفات
امام حسن بن علی عسکری علیه السلام یازدهمین
امام شیعیان، بنا به نقل مرحوم کلینی در ماه رمضان یا ربیع الآخر 232 ق چشم
به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد. ابن خلّکان تولد ایشان را روز پنجشنبه
یکی از ماههای سال 231 ق دانسته و قول دیگری نیز که ششم ربیع الآخر از سال
232 باشد، نقل کرده است. شیخ مفید و سعد بن عبدالله، ربیع الآخر را
پذیرفتهاند. مسعودی سن آن حضرت را به هنگام شهادت 29 سال دانسته است
بنابراین، او باید تولد آن حضرت در سال 231 را معتبر دانسته باشد.
رحلت
امام عسکری(علیه السلام) بنا به گزارش اکثریت روات، هشتم ربیع الاول از
سال 260 ق اتفاق افتاده و جمادی الاولی همین سال نیز به عنوان قولی دیگر در
این مورد نقل شده است.
از آنجا که رحلت امام هادی(علیه السلام) در سال
254 ق اتفاق افتاده، طبعاً دوران امامت حضرت عسکری(علیه السلام) طبق روایت
شیخ مفید، شش سال و براساس نقل سعد بن عبدالله پنج سال و هشت ماه بوده
است.
در مورد نام مادر آن حضرت که ام ولد نیز بوده گزارشهای مختلفی
وجود دارد. در برخی از مصادر، «حدیث» یا «حدیثه» و در برخی دیگر نام آن
بانو«سوسن» ذکر شده است. عیون المعجزات نام صحیح او را«سلیل» دانسته و با
عبارت «کانْت مِن العارفات الصّالحات» وی را ستوده است.
القاب خود آن
بزرگوار را «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی» و «النّقی» ذکر
کردهاند و برخی از مورخین لقب«الخالص» را نیز بر القاب آن حضرت
افزودهاند. «ابن الرضا» نیز کنیهای بوده که امام جواد و امام عسکری(علیه
السلام) هر دو با آن مشهور شده بودند. چنانکه امام هادی و امام عسکری(علیه
السلام) به لقب عسکریین معروف شدهاند. نقش انگشتری امام عسکری(علیه
السلام) به دو صورت«سبحان من له مقالید السّموات والارض» و«إنّ الله شهید»
ذکر شده است.
احمد بن عبیدالله بن خاقان مشخصات ظاهری آن بزرگوار را
چنین وصف کرده است: او دارای چشمانی سیاه، قامتی نیکو، صورتی زیبا و بدنی
خوب بوده است.
امامت آن حضرت
با رحلت امام هادی(علیه
السلام) در سال 254ق و به تنصیص آن حضرت، فرزندش امام عسکری(علیه السلام)
به سِمت امامت شیعیان اثنی عشری منصوب گردید.روایاتی که در وصیت و تنصیص
امام هادی(علیه السلام) درباره امامت فرزندش وارد شده در بسیاری از کتب
حدیث و تاریخ شیعه، فراوان به چشم میخورد و با نظر به این وصیت و تنصیص که
از نظر شیعیان نشانه صحت امامت است، آنان امام حسن عسکری(علیه السلام) را
به امامت پذیرفتند.
بنا به نقل سعد بن عبدالله جز عدهای که به امامت
محمد بن علی ـ که در زمان حیات پدرش امام هادی(علیه السلام) وفات کرد ـ
گرویدند و تعداد انگشت شماری که جعفر بن علی را امام خود دانستند، اکثریت
یاران امام هادی(علیه السلام) به امامت حضرت عسکری گردن نهادند. پیروان
جعفر بن علی«جعفریه خُلَّص» لقب یافتهاند. مسعودی، جمهور شیعه را از
پیروان امام عسکری و فرزندش میداند که این فرقه در تاریخ به لقب«قطعیّه»
معروف شدهاند.
امام عسکری (علیه السلام) در سامرا
بنا به
گزارش شیخ مفید امام هادی(علیه السلام) مدت ده سال و اندی در عسکر(سامرا)
تحت نظر عباسیان زندگی کرده است بنا بر این روایت طبعاً ورود آن حضرت همراه
فرزندش حضرت عسکری(علیه السلام) به سامرا باید در سال 244 و یا 243 رخ
داده باشد ولی ابن خلّکان این مدت را بیست سال و نه ماه ذکر کرده و همین را
دلیل شهرت این دو امام همام به عسکریین دانسته است.
آنچه مسلم است
آوردن این دو امام بزرگوار به«سامرا» ـ مرکز خلافت عباسی در آن عصر- از
جهاتی شبیه سیاست مأمون در آوردن امام رضا(علیه السلام) به شهر خود بود؛
زیرا این نزدیکی کنترل روابط امام با شیعیان و شناسایی شیعیانی را که در سر
تا سر بلاد اسلامی مناسبات نزدیکی با امام خود داشته و خطری برای حکومت به
حساب میآمدند، برای دستگاه حاکمه آسانتر میکرد، مدتی که امام در این شهر
میزیست بجز چند نوبتی که به زندان افتاد به صورت یک شهروند عادی در آنجا
حضور داشت و طبعاً رفتار وی زیر نظر کامل و محتاطانه حکومت قرار داشت؛ زیرا
ائمه شیعه از جمله امام عسکری(علیه السلام) اگر از آزادی عمل برخوردار
بودند مدینه را برای زندگی اختیار میفرمودند. از این رو اقامت طولانی
ایشان در سامرا به جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه با چیز دیگری توجیه پذیر
نیست. این مسئله بخصوص به علت وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدتها
قبل شکل گرفته بود در نظر خلیفه از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و موجبات
نگرانی و وحشت او را فراهم میآورد که میبایست به نحوی کنترل میشد.
به
همین جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا مرتباً به اطلاع
حکومت برساند چنانکه طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دو شنبه و
پنجشنبه مجبور بود در دارالخلافه حاضر شود. چنین حضوری گرچه ظاهراً احترام
برای آن حضرت تلقی میشد ولی در واقع تنها وسیله کنترل او از نظر خلیفه بود
به طوری که یک بار موقعی که خلیفه برای دیدن صاحب البصره میرفت امام را
نیز همراه خویش میبَرد و اصحاب امام تنها در طول راه خود را برای دیدن آن
حضرت آماده میکنند. از این روایت بخوبی میتوان فهمید که در زندگی امام
حداقل دورانی وجود داشته که کسی را امکان دیدار مستقیم با آن بزرگوار در
خانهاش نبوده است.
اسماعیل بن محمد میگوید: برای طلب پول در سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور امام تقاضای کمک مالی از وی کردم.
ابوبکر
فهفکی میگوید: برای کاری ـ دیدن امام ـ از سامرا خارج شدم و در روز«موکب»
در خیابان ابی قطیعه بن داود منتظر رسیدن امام شدم تا او را در حال حرکت
به دارالعامه ملاقات کنم.
محمد بن عبدالعزیز بلخی نیز هنگام حرکت امام
به دارالعامه در خیابان الغنم منتظر تشریف فرمایی آن حضرت بوده است. محمد
بن ربیع شیبانی میگوید: به منظور دیدن امام، در باب احمد بن خضیب نشسته
بودم که او را در حال عبور دیدم.
علی بن جعفر از حلبی نقلی میکند: در
یکی از روزهایی که قرار بود امام به دارالخلافه برود ما در عسکر به انتظار
دیدار وی جمع شدیم، در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما
رسید:
ألّا یسلّمنّ علىّ أحد و لا یشیر إلىّ بیده و لا یؤمى فإنّكم لا تؤمنون على أنفسكم.
کسی بر من سلام و حتی اشارهای هم به طرف من نکند؛ زیرا شما خودتان در امان نیستید.
این
روایت بخوبی نشان میدهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش
را زیر نظر گرفته و آن را کنترل میکرده است. البته امام و شیعیانش در
فرصتهای گوناگونی همدیگر را ملاقات میکردهاند و سر پوشهایی نیز برای این
تماسها وجود داشته است. یکی از بهترین راههای ارتباطی شیعیان با امام
مکاتبه بود که در مصادر نیز فراوان به آن بر میخوردیم.
موقعیت امام در سامرا
امام
عسکری(علیه السلام) اگر چه بسیار جوان بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و
اخلاقی بویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی
چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود و چون مورد توجه عام و
خاص بود، حاکمیت عباسی نیز جز در مواردی چند ظاهراً رفتار احترام آمیزی از
خود نسبت به آن حضرت نشان میداد.
روایتی طولانی که همه مصادر مربوط به
شرح حال آن حضرت به ذکر آن پرداختهاند حاکی از اهمیت و عظمت موقعیت روز
افزون امام در سامرا میباشد. اینک به خاطر اهمیت این روایت به ذکر
قسمتهایی از آن میپردازیم:
سعد بن عبدالله اشعری از علمای معروف شیعه که احتمالاً به ملاقات امام عسکری(علیه السلام) نیز شرفیاب شده است میگوید:
در
شعبان سال 228 ـ هیجده سال پس از سال رحلت امام(علیه السلام) ـ در مجلس
احمد بن عبیدالله بن خاقان ـ که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و
به آل محمد و مردم قم نیز عداوت میورزید ـ نشسته بودیم. سخن از طالبیون
ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش سلطان به میان آمد، احمد گفت: من
کسی از علویان را چون حسن بن علی عسکری(علیه السلام) در سامرا ندیده و
نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ منشی در میان اهل
بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنیهاشم محترم باشد چنانکه او را بر
افراد مسن حتی امراء و وزراء و منشیان نیز برتری میدادند. روزی من بالای
سر پدرم ایستاده بودم، آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از
حاجبان وارد شده و گفت: ابن الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صدای
بلندی گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد... وقتی پدرم او را
دید چند قدم به سوی او رفته و کاری که ندیده بودم با کسی حتی امرا و وُلات
عهد انجام بدهد با او کرد، وقتی به او نزدیک شد دست به گردنش انداخته و
صورت و پیشانی او را بوسید، آنگاه دستش را گرفته و در جای خود نشاند. پدرم
خود روبروی او نشست و با وی به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه ـ
که حاکی از احترام او بود ـ مورد خطاب قرار داده و مرتباً میگفت: پدر و
مادرم فدایت...
شب هنگام نزد پدرم رفتم و .... پرسیدم: پدر آن شخص که
امروز آن همه اجلال و احترامش نمودی چه کسی بود که حتی پدر و مادرت را فدای
او میکردی؟ گفت: او ابن الرضا امام رافضیان بود و آنگاه ساکت شد. چند
لحظه بعد سکوتش را شکسته ادامه داد: فرزندم اگر روزی خلافت از دست بنی عباس
بیرون رود از بنی هاشم جز او کسی شایستگی تصدی آن را ندارد. او به خاطر
فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدرِ
او را دیده بودی مردی بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این
سخنان آتش خشم سر تاسر وجودم را فرا گرفت، در عین حال حس کنجکاویم برای
شناختن او برانگیخته شد. از هر کس از بنی هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتی
مردم عادی که دربارهاش سؤال میکردم او را در نزد آنان در نهایت جلالت و
بزرگواری و مقدم بر سایر افراد اهل بیت مییافتم. همه میگفتند: او امام
رافضیان است. از آن پس اهمیت وی پیش من رو به فزونی گذاشت؛ زیرا دوست و
دشمن او را به نیکی میستودند.
این روایت با توجه به راوی آن که خود
یکی از معاندین سرسخت اهل بیت بود موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام را در میان
عامه مردم و حتی خواص بروشنی نشان میدهد.
خادم امام عسکری(علیه
السلام) میگوید: روزهایی که امام به مقر خلافت میرفت شور و شعف عجیبی در
مردم پیدا میشد، خیابانهای مسیر آن حضرت از جمعیتی که سوار بر مرکبهای خود
بودند پر میشد وقتی امام تشریف میآورد هیاهو یکباره خاموش میشد و آن
حضرت از میان جمیعت گذشته و وارد مجلس میشد.
اکثریت این افراد شیعیانی
بودند که از مناطق دور و نزدیک برای دیدن امام به سامرا می آمدند هر چند
ارادت سایر مردم نسبت به فرزندان رسول خدا نیز، سبب میشد برای دیدن آن
حضرت در مسیر او حضور یافته، موجب فزونی این ازدحام شوند.
دورانهای بازداشت امام
همانگونه
که اشاره شد جلب امام هادی(علیه السلام) به همراه امام عسکری(علیه السلام)
به سامرا توسط متوکل عباسی، خود به معنای زندانی کردن این دو امام در آن
شهر به منظور کنترل آنها و روابطشان با شیعیان بود. در مواردی در بازداشت
این پدر و پسر سختگیری هر چه بیشتر اعمال میشد بویژه هنگام بروز جریانات
خاصی که متضمن تهدیدی علیه حاکمیت بود، شخص امام با تعدادی از یاران نزدیکش
به زندان میافتادند.
روایات زیادی درباره بازداشت امام عسکری(علیه
السلام) وجود دارد که از جهاتی با هم ناسازگارند. علت این امر علاوه بر
اینکه میتواند تعدد بازداشتهای آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز
هست و طبعاً با گردآوری تمام گزارشهای مربوط و مقایسه آنها با هم امید دست
یابی به حقیقت مسئله بیشتر میشود.
روایتی حاکی از آن است که
معتز(معزول و مقتول به سال 255) هنگامی که قصد سفر به کوفه را داشت دستور
بازداشت امام عسکری(علیه السلام) را صادر کرده و مأموریت اجرای آن را به
سعید حاجب میدهد. ابوالهیثم بن سبانه نگرانی خود را به امام نوشته و امام
در جواب او مینویسد: پس از سه روز فرجی حاصل خواهد شد و معتز کشته میشود.
مسلم است که امام عسکری(علیه السلام) در دوران مهتدی(255 ـ 256 ق)
مدتی در زندان به سر برده است. پیش از آن عدهای از شیعیان به زندان افتاده
بودند.
داود بن قاسم معروف به ابوهاشم جعفری که از شخصیتهای برجسته
شیعه بود گویا در سال 252 در زندان بوده است، خطیب بغدادی از قول ابن عرفه
علت بازداشت وی را چنین بیان میکند؛ سخنانی از او شنیده شده که باعث
زندانی شدن وی گردید. در روایتی که شیخ طوسی نقل کرده بازداشت ابوهاشم
مذکور با تنی چند از بنی هاشم و غیر آنها به علت کشته شدن عبدالله بن محمد
عباسی بوده است. مسئول این زندان آن گونه که در پارهای از روایات آمده
صالح بن وصیف بوده که در سال 256 توسط موسی بن بغا کشته شد. از این رو و به
احتمال قوی بازداشت امام عسکری (علیه السلام) در سال 255 در دوران مهتدی
بوده است.
در یک گزارش تاریخی ابوهاشم جعفری گفته است: در دوران مهتدی
هنگامی که در زندان بودم امام عسکری(علیه السلام) را نیز به زندان آوردند
که با کشته شدن مهتدی در سال 256 خدا، جان او را از خطر مرگ رها نمود؛ زیرا
خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت.
محل زندان امام در جوسق بود جایی که
خود مهتدی و همچنین صالح بن وصیف بعدها در همانجا زندانی شده و به قتل
رسیدند، جوسق گویا قلعهای بوده که از آن به عنوان زندان استفاده میشده
است.
آنچه در مورد وضع داخلی این زندان میدانیم عبارت است از:
أ:
وقتی امام وارد زندان شد با اشاره به یک مرد عجمی فرمودند: اگر این مرد
نبود میگفتم پس از چه مدتی از این زندان رها میشوید؛ زیرا او شما را زیر
نظر گرفته و حرکاتتان را به خلیفه گزارش میکند. ابوهاشم میگوید: روزی ما
این مرد را غافلگیر کرده و کاغذی را که در آن درباره تک تک ما گزارشهای بدی
برای خلیفه آماده کرده بود از لباسش درآوردیم.
ب : رفتار امام در
زندان بویژه با زندانبانان خود به گونهای بود که بالاخره باعث خجلت آنان
میشد نظیر همین رفتار درباره امام کاظم(علیه السلام) نیز روایت شده است.
صالح بن وصیف از ایادی عباسیان که حراست امام را در زندان بر عهده داشت از
طرف برخی شخصیتهای عباسی به سختگیری بر آن حضرت و آزار وی تشویق میشد که
در پاسخ آنها گفت:
قد وكّلت به رجلین شرّ من قدرت علیه فقد صارا من العبادة و الصّلاه إلى أمر عظیم.
دو
تن که آنها را بدترین مردم میدانستم بر او مأمور کردم ولی آنان چنان تحت
تأثیر امام عسکری قرار گرفتند که در عبادت و نماز به حد والایی رسیدند.
مدارکی حاکی از آن است که شخص امام در زندان به طور دائم روزه بودهاند.
بار
دیگر که امام زندانی شد در عصر معتمد عباسی بود که از سال 256 تا 279
خلافت کرد. در روایتی آمده که آن حضرت در سال 259 ق در زندان معتمد عباسی
بوده و علی بن جرین زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد که درباره امام
از وی سؤالاتی نموده، چنین گفته است: همواره روزها روزهدار و شبها مشغول
نماز است.
همچنین صمیری در کتاب«الاوصیاء» از محمودی روایت کرده که
گفت: من خود خط ابومحمد عسکری(علیه السلام) را هنگام خروج از زندان معتمد
دیدم که این آیه را نوشته بود.
یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون.
شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی روایت کرده:
امام
عسکری(علیه السلام) نزد علی بن او تامش(یا بارمش) زندانی شد. این مرد از
دشمنان سرسخت آل ابیطالب بود. به وی دستور داده شد درباره امام هر چه
میتواند تند و سختگیر باشد ولی او وقتی آن حضرت را دید... در حالی از او
جدا شد که بیش از دیگران عظمت الهی آن حضرت را شناخته و از او ستایش
میکرد.
به احتمال قریب به یقین این زندان برای امام در سال 259 اتفاق افتاده است و شاهدی که در تأکید این مطلب وجود دارد روایت ذیل است:
کشّی
در رجال خود روایت میکند: محمد بن ابراهیم سمرقندی گفت: عازم حج بودم که
تصمیم گرفتم در سر راهم به یکی از دوستان به نام بودق بوشنجانی(بوشنجان
روستایی است از قرای هرات) که به صدق و صلاح و ورع و خیر معروف بود سری
بزنم. پیش او بودم که سخن از فضل بن شاذان به میان آمد، بودق گفت: او به
دلیل نفخ معده شدیداً مریض است و ... بودق در ادامه سخنانش گفت: در سفری که
به قصد انجام مراسم حج عازم مکه بودم نزد محمد بن عیسی العبیدی که شیخی
فاضل بود... رفتم. در خانه او عدهای را که با حالتی افسرده و مغموم نشسته
بودند دیدم. علت را جویا شدم گفتند: ابومحمد(علیه السلام) زندانی شده
است.من سفر خود را دنبال کرده و در بازگشت باز به دیدن محمد بن عیسی رفتم
او را با چهرهای شاد و سرحال دیدم، چگونگی را از وی پرسیدم، جواب داد:
امام آزاد شده است. من در حالی که کتاب یوم و لیله را همراه داشتم به سامرا
رفته و به محضر ابومحمد(علیه السلام) شرفیاب شدم. کتاب را به آن حضرت نشان
داده و گفتم: فدایت شوم این کتاب را ببینید امام در حالی که ورق به ورق آن
را میدید، فرمودند: صحیح است، سزاوار است به آن عمل شود. عرض کردم: فضل
شدیداً مریض است و شنیدم به خاطر دعای شما به این مرض دچار شده است؛ زیرا
درباره او به شما گفتهاند که وی وصی ابراهیم را برتر از وصی رسول خدا
میداند. در حالی که چنین نیست و این سخن را به دروغ بر او بستهاند. امام
فرمودند: آری خدا فضل را رحمت کند. بودق میگوید: من باز گشتم و دیدم در
همان ایامی که امام فرمودند: «رحم الله الفضل» فضل بدرود حیات گفته است.
اگر
چنانچه مشهور است بپذیریم که فضل بن شاذان در سال 260 ق وفات کرده است
طبعاً باید بپذیریم که در اواخر سال 259 قبل از ذی حجه امام در زندان بوده
است.
امام و ارتباط او با شیعیان
پس از آنکه امام رضا(علیه
السلام) به خراسان آمده سادات علوی به دلایل گوناگونی به نقاط مختلف کشور
پهناور اسلامی مهاجرت کردند و این مهاجرت از زمانی که فشار و اختناق به
علویان و شیعیان در عراق شدت گرفت رو به گسترش نهاد. شیعیان ناگزیر به فکر
یافتن مناطق امنتری برای زندگی خود افتادند. سرزمین عرب به علت تسلط
روحیات و طرز تفکر اموی در آن، نمیتوانست جای امنی برای آنان باشد، در عوض
شرق بویژه ایران زمنیههای مناسبی برای این هدف در خود داشت، لذا عده
زیادی از شیعیان به این سرزمین سرازیر شده و در شهرهایی با فاصلههای دور
از هم به زندگی پرداختند. آنها در درجه اول احتیاج مبرمی به ایجاد ارتباط
در بین خود داشتند؛ زیرا هم امامِ حاضر داشتند و هم نیازمند به حل پرسشهای
دینی و احیاناً یافتن راهحلهایی برای مشکلات سیاسی و اجتماعی که با آن
روبرو میشدند، بودند لذا از سیستمهای مختلف ارتباطی از قبیل اعزام افراد
خاصی پیش امام، و تماس با وی در ایام حج و ... استفاده کردند و از این
راهها به دریافت روایات و رهنمودهای عملی از آن حضرات توفیق یافتند.
پراکندگی
شیعیان را در شصت سال پایانی دوران حضور تا آغاز غیبت صغری از شواهد و
قرائن تاریخی که حتی در احادیث فقهی نیز فراوان به چشم میخورد بروشنی
میتوان دریافت. در اینجا ابتدا پراکندگی شیعیان در دوران مذکور و سپس نحوه
ارتباط امام با آنها را مورد بحث قرار میدهیم. البته بحث ما تنها شامل
شیعیانی میشود که ارتباط فکری و دینی در حدّ اعتقاد به امامت ائمه
دوازدهگانه پس از رسول خدا داشتند، نه محبیّن آنها که تنها دوستدار اهل
بیت به معنای عام آن بودند. تفاوت این دو گروه در روایتی از امام
عسکری(علیه السلام) مطرح و دقیقاً روشن شده است.
از جمله مناطق مهمی که
شیعیان فراوانی را در خود جای داده و با امام نیز در ارتباط بودند نیشابور
را میتوان نام برد. اصولاً شرق ایران جزو مناطقی است که نام تعدادی از
اصحاب ائمه و همچنین نام علمای مشهوری از شیعیان در قرنهای سوم و چهارم در
تاریخ آن به چشم میخورد، یکی از نمونههای بارز اینگونه شخصیتها فضل بن
شاذان است که مقام ارجمندی در میان اصحاب ائمه و علمای شیعه داشته است. غیر
از نیشابور مناطقی مانند سمرقندی، بیهق و طوس نیز از محلهای تجمع شیعیان
به شمار میرفت در بیهق اکثریت مردم ، از شیعیان بودند. پراکندگی بدین شکل ـ
که مشابه آن در مناطق دیگری نیز وجود داشت ـ یک سیستم یا حداقل به حفظ
وضعیت موجود آن دست یازید. این سیستم با تعیین وکلا از طرف ائمه شکل
میگرفت و با ارتباطی که بین امام و وکلای وی ـ بویژه درشکل مکاتبهای ـ به
وجود میآمد، سعی میشد تا راهنماییهای لازم از نظر دینی و سیاسی ارائه
شود و این حرکت سابقه داری بود که امام عسکری(علیه السلام) نیز در دوران
حیات خود به آن نظر داشت و در توسعه و استفاده از آن میکوشید. افرادی که
سابقه علمی درخشان و همچنین ارتباط استواری با امامان قبلی یا خود آن حضرت
داشتند و میتوانستند از نظر حدیثی پشتوانهای برای شیعیان به شمار آیند به
عنوان وکیل انتخاب میشدند.
نیشابور که مرکزیت آن از نظر علمی و
فرهنگی و همچنین از نظر اقتصادی بسیار قویتر از سایر نقاط بود، برای خراسان
اهمیت زیادی داشت. وکیل امام در این شهر طبق روایتی که ذیلاً به نقل آن
میپردازیم ابراهیم بن عبده بود. در اینجا برای آنکه اهمیت این سیستم و
کارهای انجام شده از طریق آن روشن شود نامههای امام درباره این وکالت را
به اختصار مرور میکنیم:
در نامهای که امام عسکری(علیه السلام) به عبدالله بن حمدویه نوشته، آمده است:
حقوق
واجب ما را به او بپردازند. من او را امین خود برای دوستانم در آن نواحی
قرار دادم، تقوا پیشه کنید و مراقب باشید که حقوق را ادا کنید که در ترک و
یا تأخیر آن عذری نیست.
از این نامه استفاده میشود که شعاع وکالت و
فعالیت ابراهیم، تمام نواحی و حتی ناحیه عبدالله بن حمدویه بیهقی ـ ناحیه
عبدالله احتمالاً همان بیهق بود ـ را در برمیگرفته است. ظاهراً بعضی از
شیعیان در مورد اصالت خط امام درباره ابراهیم دچار تردید شدند لذا امام
نامهای به شرح زیر نوشت:
نامهای که در آن ابراهیم به عنوان وکیل من
تعیین و به وی مأموریت اخذ حقوق من از دوستانم داده شده از خود من است و آن
را به خط خود نوشتهام. من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردهام. از
خدا بترسید و حقوق مرا به وی بپردازید که من به او اجازه تام و کامل در این
مورد دادهام.
طولانیترین نامه از توقیعات امام عسکری(علیه السلام)
درباره همین ابراهیم بن عبده میباشد که به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری
فرستاده است. این نامه مشحون از پندهای اخلاقی و رهنمودهای بسیار با ارزش
است. امام در آغاز نامه پس از مقدمهای طولانی درباره اهمیت هدایت الهی از
طریق اوصیاء و اینکه ائمه هدی(علیه السلام) ابواب علم الهی هستند،
آیه«الیوم اکملتُ لکم دینَکم ....» را دلیل بر منت خدا بر انتخاب آنان جهت
هدایت مردم شمرده است. آن حضرت همچنین از ابراهیم بن عبده از طرف من تعیین
شده است. تو ای اسحاق فرستاده من نزد ابراهیم عبده هستی تا او به آنچه من
طی نامهای به محمد بن موسی نیشابوری فرستادهام عمل کند و همچنین تو خود و
کلیه کسانی که در شهر تو زندگی میکنند مأمور هستید به محتوای آن نامه عمل
کنید. بر ابراهیم و تو و تمامی دوستان ما. کسانی که این نامه را بخوانند و
کسانی که در ناحیه شما بوده و دچار انحراف نیستند باید حقوق ما را به
ابراهیم بپردازند تا آن هم به رازی برساند و این دستور من است. ای اسحاق
نامه مرا برای بلالی که مورد اعتماد ما است و همچنین برای محمودی و هنگامی
که به بغداد رفتی برای دهقان که وکیل و مورد وثوق ما بوده و پول از دوستان
ما میگیرد و بالأخره برای هر کس از موالی ما که دیدی، بخوان و اگر کسی
خواست نسخهای از آن بردارد مانعی نیست. به هر حال جز از شیطانی که مخالف
شما است آن را از کسی پنهان مدار، از شهر بیرون نرو تا عُمَری را ببینی که
هر چه از دوستان به ما رسد در نهایت پس از چند واسطه به دست او میرسد تا
بما برساند.
از این نامه نکات مهمی درباره سیستم وکالت به دست میآید:
موضوع آن بالخصوص هدایت شیعیان در شیوه پرداخت واجبات مالیشان است که
ضرورت اساسی در حفظ و حراست آنها داشته است. معرفی وکلا و اظهار اعتماد
کامل به آنها برای اِحکام موقعیتشان از جمله نکاتی است که بروشنی در این
توقیعات به چشم میخورد، اضافه بر این روشن میکند که در میان وکلای مناطق،
سلسله مراتبی وجود داشته که حقوق مالی امام بایستی از طریق آن به وکیل
اصلی وی رسیده و به وسیله او به آن حضرت برسد و بالأخره نکته دیگری که از
نامه فوق استفاده میشودآن است که گاهی شبهاتی در مورد وکالت افرادی به
وجود میآمد که در چنین مواردی امام مجبور بود با ارسال نامههای دیگری این
شبهات را از بین ببرد.
ایجاد و حفظ چنین پیوندهایی بود که باعث احیای
شیعیان در عرصه حیات فرهنگی و اجتماعی و مانع از پیدایش ضعف در تشکیلات
آنها و در نتیجه هضم شدن در جامعه تسنن میشده است، امری که به هر حال برای
هر اقلیّتی امکان داشت. این سیستمی بود که شبیه آن را زمانی عباسیان و
مدتی طولانی نیز اسماعیلیان به کار بسته بودند و طبعاً حاصل آن چیزی جز
حراست شیعه در مقابل خطرات بنیان کن که همواره متوجه آنها بوده و موجودیت
آنان را تهدید میکرد نبوده است. علاوه بر آن استفاده از چنین سیستم
ارتباطی دقیق، موجب جریان دانش و بینش لازم در سر تا سر اجتماعات شیعی را
تضمین میکرد. چنانکه مناطقی چون کَشّ و سمرقند با آنکه از مراکز زندگی
ائمه بسیار دور بودند بخش مهمی از علمای شیعه از آن برخاستهاند. به طوریکه
ذکر شد اشکالات ناشی از این پراکندگی را فرستادگان و نامههای پربار و
بموقع ائمه هدی(علیه السلام) به طرز تحسین برانگیزی خنثی میکرد، ارتباط به
وسیله نامه در این دوران بسیار گسترده و از نوع پیشرفته آن به حساب
میآمده است گرچه معمولاً به لحاظ امنیتی و ... از اینگونه نامهها اثری
باقی نمیماند ولی باز ما اکنون مقدار زیادی از این نامهها و شواهدی را که
دلیل بر وفور آنها است در دست داریم.
ابوالادیان میگوید: من خدمتگزار
امام عسکری(علیه السلام) بودم، کار من بردن نامههای آن حضرت به شهرهای
مختلف بود، آخرین باری که حامل نامهای از او بودم امام مریض بود، نامه را
به من داده و فرمودند: این را به مدائن ببر، پانزده روز دیگر که باز
میگردی مرا در حال تغسیل و تکفین خواهی دید، من نامه را بردم و موقع
بازگشت همان را که امام به من فرمود اتفاق افتاده بود.
این روایت نشان میدهد که امام برای بردن و آوردن نامه پیک مخصوصی داشته است.
محمد
بن حسین بن عباد میگوید: ابومحمد حسن بن علی عسکری(علیه السلام) روز جمعه
هشتم ربیع الاول از سال 260 در حالیکه 29 سال تمام داشت در حین ادای نماز
صبح رحلت فرمود، حضرت همان شب، نامههای زیادی برای مدینه نوشته بود. اینک
ما نامهای از امام عسکری(علیه السلام) به مردم قم و آبه(آوه) در اختیار
داریم همچنین ابن شهر آشوب نوشته است که امام عسکری(علیه السلام) نامهای
به علی بن حسین بن بابویه نوشته است گرچه با توجه به فوت ابن بابویه در سال
329 این امر بسیار بعید به نظر میرسد، البته وی توسط حسین بن روح ارتباط
مکاتبهای با امام زمان(علیه السلام) داشته است.
تماس مستقیم با امام
با فرستادن افرادی از طرف شیعیان به محضر آن حضرت نوع دیگری از وجود ارتباط
در بین امام و دوستانش بود. از جعفر بن شریف جرجانی نقل شده:
من سالی
به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در سامرا به خدمت امام عسکری(علیه السلام)
رسیدم، خواستم اموالی را که دوستان به وسیله من فرستاده بودند به آن حضرت
بدهم. پیش از آنکه من بپرسم، به چه کسی بدهم فرمودند: آنچه را همراه
آوردهای به مبارک، خادم من بسپار.
در روایتی دیگر آمده: مردی از
علویان برای به دست آوردن«فضل» راهی منطقه جبل شد، در حلوان مردی او را دید
آن مرد از علوی پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از سامرا، پرسید: آیا در سامرا
خانه فلانی را میشناسی؟ جواب داد: آری، آن مرد پرسید: آیا از حسن بن علی
خبری داری؟ گفت: نه ، مرد پرسید: برای چه آمدهای؟ گفت: برای پول، آن مرد
گفت: من به تو 50 دینار میدهم، تا مرا در سامرا نزد حسن بن علی(علیه
السلام) ببری، علوی پول را گرفت و با آن مرد پیش امام عسکری(علیه السلام)
آمدند و آن مرد چهار هزار دینار خدمت امام(علیه السلام) تقدیم کرد.
از دیگر وکلای امام از ابراهیم بن مهزیار اهوازی ـ که در اهواز ساکن بود ـ میتوان نام برد.
قم
اصیلترین شهری بود که گروه انبوهی از شیعه را در خود جای داده بود و از
زمان امام صادق(علیه السلام) به طور مرتب و منظم با ائمه معصومین(علیه
السلام) در ارتباط بوده است. از جمله شخصیتهای شیعی قم که با امام
عسکری(علیه السلام) روابطی داشت احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعری بود که
نجاشی او را با عنوان«کان وافد القمیّین» واسطه بین قمیها و امام دانسته و
تصریح کرده است که احمد از خواص اصحاب ابومحمد العسکری(علیه السلام) بوده
است. امام عسکری(علیه السلام) به اعتماد خود به احمد بن اسحاق مورد بحث
تصریح فرموده است. و دیگران وکالت او را برای امام(علیه السلام) صریحاً ذکر
کردهاند.
از مهمترین وکلای امام(علیه السلام) که بعداً به نیابت خاص
حضرت بقیه الله(عج) نیز منصوب شد، عثمان بن سعید مشهور به سمّان بود. او از
طرف امام هادی و عسکری(علیه السلام) به وکالت برگزیده شد، شیخ طوسی با
اشاره به این مطلب درباره وجه تسمیه او به سمّان می نویسد:
او به تجارت
روغن مشغول بود تا به عنوان سرپوشی برای کار اصلی خود(وکالت) بهرهبرداری
کند. در مواقعی که مالی از شیعیان به او میرسید آن را در ظرف روغن جاسازی
کرده و مخفیانه نزد ابومحمد عسکری(علیه السلام) میفرستاد.
در روایتی
که قبلاً آوردیم تصریح شده است که عثمان بن سعید در رأس سلسله مراتب قرار
داشت و مسائل و اموالی که میبایست به دست امام برسد از آن طریق به آن حضرت
میرسیده است امام هادی و عسکری(علیه السلام) بر اعتماد خود نسبت به او
بارها تأکید فرمودهاند. عدهای از شیعیان یمن به منظور زیارت آن حضرت و
ضمناً پرداخت وظایف مالی خود به سامرا آمده بودند که امام عثمان بن سعید را
فرستاد تا اموالی را که آنها با خود آورده بودند تحویل بگیرد.
آنچه در
مورد وکلای ائمه هدی موجب تعجب آمیخته با تأسف عمیقی شده، آنکه گاه و
بیگاه در میان وکلا، افرادی پیدا میشدند که در مقابل اموالی که شیعیان به
آنها میسپردند تا به امام برسانند دچار وسوسه شده ودست به خیانت میزدند و
بدین خاطر از طرف امام مورد لعن و سرزنش قرار گرفته و طرد میشدند، چنانکه
برخی از وکلا پس از رحلت امامی، وفات او را انکار میکردند تا آن را بهانه
قرار داده و از پرداخت پولهایی که نزد آنها جمع شده بود به امام بعدی طفره
روند. اصولاً میتوان همین پیش آمدها را یکی از ریشههای بسیار مهم پیدایش
«وقف» در میان شیعیان دانست.
عروه بن یحیی معروف به دهقان ـ که قبلاً
در نامه امام به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری توثیق شده و از وکلای امام در
بغداد بود ـ به خاطر دروغهایی که به امام هادی و عسکری(علیه السلام) نسبت
داد گرفتار لعن و طرد از طرف امام عسکری(علیه السلام) گردید. آن حضرت دستور
داد تا همه شیعیان او را لعن و نفرین کنند و از او دوری نمایند؛ زیرا او
در سمت مسئول خزانهداری امام، اموالی را از خزانه اختلاس کرده به خود
اختصاص داده بود.
توقیعاتی که در چنین زمینههایی از طرف امام صادر
میشد به سرعت وبه طرز شگفتآوری در میان شیعیان شایع میشد و بدین ترتیب
همه آنها از مضمون توقیع آگاهی یافته و بلافاصله شخص مورد نظر امام از
جامعه شیعه طرد میشد. بر علیه احمد بن هلال نیز ـ که عمری در مصاحبت ائمه
سپری کرده و سپس به خاطر اشکالاتی که در روابط او با امام عسکری(علیه
السلام) پیش آمد ـ توقیعاتی از طرف آن حضرت صادر گردید. امام به وکلای خود
در عراق نوشت: إحذروا الصّوفیّ المتصنّع(از صوفی خود آرا دوری کنید) و چون
عدهای به علت شدت اعتمادشان به احمد در صحت توقیع به تردید افتادند امام
نامه مفصلتری خطاب به شیعیان نوشته و خطاهای او را که عمدهترین آنها
بیاعتنایی به دستورات امام و خود رأی بودن در مقابل حضرتش بود برشمرد و در
پایان، دهقان را که عمری در مصاحبت و خدمت امام گذرانده بود طرد کرد.
همچنین
امام در مواردی کسانی را که بی جهت در کار وکلا دخالت کرده و ـ به عنوان
نمونه ـ پرداختهای پولی آنان را به باد انتقاد میگرفتند مورد عتاب قرار
داده و آنها را از دخالت در مسائلی که ربطی به آنها ندارد بر حذر میداشت.
بدین
سان بود که سیستم وکالت، نقش خود را در زمینه ایجاد پیوند بین امام و
شیعیان بویژه در اخذ وجوهات شرعی ـ که بخش عمده آن برای رسیدگی به وضع
شیعیان نیازمند به مصرف میرسید ـ ایفا میکرد چنانکه در کتب مربوط به شرح
حال امام، بارها به این نمونه کمکها اشاره شده است.
نفوذ واقفیه، غلات و
سایر افکار انحرافی در شیعیان بخصوص آن دسته از شیعیانی که در بلاد دور از
زیستگاه امام زندگی میکردند، از همین طریق وکالت کنترل و دفع میشد و این
خود در حفظ اصالت فرهنگی شیعه و جلوگیری از آلودگی دیدگاههای آنها به
انحراف، نقش بسزائی داشته است.
اصحاب امام و حفظ میراث فرهنگی شیعه
سابقه
ترتیب و تألیف جوامع حدیثی در میان اصحاب ائمه بسیار طولانی است، بخصوص پس
از دوران امام صادق(علیه السلام)افراد زیادی در جامعه شیعه پیدا شدند که
غالب اوقات خود را مشغول جمعآوری روایات صادره از ائمه معصومین(علیهم
السلام) و ارسال آنها به شیعیان ساکن در کشورهای دور و نزدیک به منظور
راهیابی به افکار و اندیشههای اهل بیت(علیهم السلام) بودهاند، با گذشت
زمان بر تعداد این مؤلفین افزوده شده و کتابهای مفصلتر و بیشتری تألیف و
عرضه میشده است. این امر بویژه در دوران امام عسکری(علیه السلام) با
گستردگی هر چه بیشتر دنبال شد و نقش مهمی در حفظ میراث حدیثی شیعه ایفا
کرد. در میان اصحاب امام عسکری(علیه السلام) از آن دسته که به کار تألیف
میپرداختند حسین بن اشکیب سمرقندی را باید نام برد. کسی که مدتی در قم
متولی آستانه حضرت معصومه علیها السلام بوده و بعدها به سمرقند رفته و در
آنجا ماندگار شد. نجاشی تألیفات او را بر شمرده که درمیان آنها کتابی با
عنوان«الرد علی الزید» به چشم میخورد. نظر به شدت فعالیت زیدیها در این
دوران و قیامهای مکرر آنها احتمال آن میرفت که تعدادی از شیعیان تحت تأثیر
آنان قرار بگیرند. بدین سبب این دست کتابها که غالباً با استناد به روایات
صادره از ائمه معصومین(علیهم السلام) و دیگر ادلّه تدوین میشد، وسیله
خوبی برای کنترل این گونه انحرافات بود.
احمد بن محمد بن خالد یکی از
شیعیان معاصر با امام هادی(علیه السلام) و از اصحاب آن حضرت بود که کتاب
المحاسن وی شکل دائرة المعارفی را به خود گرفت که کلیه معارف دینی از قبیل:
فقه، اخلاق، تفسیر و ... را در برداشت.حسن بن موسی الخشاب از اصحاب امام
عسکری(علیه السلام) تألیفاتی از خود باقی گذاشته که کتاب الرد علی الواقفه
از آن جمله است. اهمیت این نوشتار با توجه به مشکلاتی که در آن دوران به
دست واقفه ایجاد میشده بخوبی معلوم است. علاوه بر کتابهایی که به عنوان رد
بر فرق و یا در مسائل فقهی نوشته میشد، بعضاً به تألیفات کتابهایی در
تاریخ نیز پرداخته میشد. محمد بن علی بن حمزه از اصحاب امام عسکری(علیه
السلام) کتابی با عنوان مقاتل الطالبیّین نوشته است. علی بن حسن بن علی
فضال علیرغم آنکه از فَطَحیه پیروی میکرد مورد اعتماد و وثوق امام
عسکری(علیه السلام) بوده و کتابهای فراوانی از خود به یادگار گذاشت. عیاشی
درباره او مینویسد: هیچ کتابی در هر موضوعی از ائمه باقی نمانده بود جز
آنکه پیش او وجود داشت. این روایت بویژه بر وجود روایات ائمه و حتی مکتوبات
آنان در دسترس اصحاب تأکید ورزیده و نشانه یک جنبش قابل تقدیر علمی است که
خود پشتوانه اصلی تشیع به حساب میآید. اصولی که تا این دوره تألیف شده
پایههای اصلی جوامع حدیثی بزرگتری مانند کافی و ... را که با استفاده از
همین مدوّنات اصحاب شکل گرفته، تشکیل داد. گاهی اصحاب درباره پارهای از
کتابها(اصول اولیه)، نظرات ائمه را جویا میشدند که از جمله آنها طبق
روایتی که سابقاً آوردیم همان بورق بوشنجانی بود که کتاب یوم و لیله را به
امام عسکری(علیه السلام) تقدیم داشته و نظر آن حضرت را درباره آن خواسته
است. در میان اصحاب امام عسکری(علیه السلام) کسانی نیز پیدا میشدند که در
زمینه مسائل علمی دست به تألیف میزدند، نجاشی پس از ذکر احمد بن ابراهیم
بن اسماعیل به عنوان یکی از خواصّ و نزدیکان امام عسکری(علیه السلام) ضمن
برشماری آثار او از کتابی با عنوان با اسماء الجبال و المِیاه و الاودیه که
گویا تألیفی در موضوع جغرافی بوده است نام میبرد.
امام عسکری(علیه السلام) و یعقوب بن اسحاق الکندی
ابن شهر آشوب به روایت از کتاب التبدیل [والتحریف] تألیف ابوالقاسم کوفی مینویسد:
یعقوب
بن اسحاق کندی(185 ـ حدود 252) فیلسوف عرب در عصر خود دست به تألیف
کتابی[به زعم خود] در تناقضات قرآن زده و کسی را در جریان کار خود نگذاشت.
روزی یکی از شاگردان او به حضور امام عسکری(علیه السلام) رسید. امام به او
فرمودند:
آیا در میان شما کسی نیست تا استادتان را از آنچه درباره قرآن
انجام میدهد باز دارد؟ او گفت: ما شاگرد او هستیم چگونه میتوانیم درباره
این موضوع یا غیر آن به او اعتراض کنیم؟ امام به او گفت: اگر چیزی بگویم
به کندی میگویی؟ آن مرد گفت: آری، امام فرمودند: پیش او برو و از وی بپرس:
آیا از نظر شما ممکن است منظور قرآن غیر از آن معانی باشد که شما گمان
کرده و پذیرفتهاید؟ خواهد گفت ممکن است؛ زیرا اهل فهم است بعد بگو: چه
میدانی؟ شاید همانگونه که امکان آن را پذیرفتی مراد قرآن غیر از ان باشد
که تو میفهمی و سخنان آن برای معانی دیگری بکار گرفته شده باشد. آن مرد
نزد کندی آمد و سخنان امام را به او گفت، کندی که این مسئله را در سخن،
امری محتمل و از نظر عقلی جایز میدانست گفت: قسم میخورم که این کلام از
تو نیست. آن مرد گفت: این سخنان از ابو محمد عسکری(علیه السلام) است. کندی
گفت هم اکنون پیش او میروم که این امر جز از این خاندان بر نمیآید، آنگاه
آتش خواسته و همه آنچه را که نوشته بود سوزانده و از بین برد.
روایت
فوق تنها از طریق ابن شهر آشوب نقل شده و ابوالقاسم کوفی، راوی آن نیز مورد
اعتماد نبوده است. برخی گفتهاند سیاق این روایت به گونهای است که کندی
را تا سر حد ناباوری به اسلام پیش برده است و این در حق او روا نیست، علاوه
بر این دلیلی هم که این روایت را تأکید کند در دست نیست. و دیگر اینکه اگر
کندی در سال 252 از دنیا رفته باشد در زمان او هنوز امام عسکری(علیه
السلام) به عنوان امام شیعیان در صحنه نبوده است.
در مقام پاسخ (به
صورت احتمال) به اشکالات فوق میتوان گفت: اولاً تاریخ وفات کندی احتمالی
است و در آن دقت کافی نشده است و طبعاً امکان دارد فوت کندی چند سال پس از
تاریخ فوق اتفاق افتاده باشد. ثانیاً لزومی ندارد که امام عسکری(علیه
السلام) حتماً در دوران امامت خود این سخنان را به کندی گفته باشد و اما
درباره اینکه این روایت، کندی را تا حد عدم اعتراف به اسلام پیش برده باید
گفت: روایت مورد بحث الزاماً چنین مفهومی را نمیرساند؛ زیرا چه بسا ممکن
است کندی به خاطر عقل گرایی بیش از حدی که داشته در درون خود دچار اشکالاتی
شده و لذا کسی را از آن آگاه نکرده است چنانکه کاملاً طبیعی است برای
بسیاری که در حد کندی هستند چنین اشکالاتی پیش بیاید. درست است که
ابوالقاسم کوفی مورد اعتماد نبوده ولی میتوان مؤیدی ـ گرچه محدود و حداقل
نشانگر آنکه کندی در مقام درک معانی آیات به تأویل دست میزده است ـ پیدا
کرد. گرچه این مؤید، روایت را به طور مستقیم تأیید نمیکند.
هنری توماس در شرح حال کندی آورده است:
«کندی
میگوید اگر فلسفه، علم به حقایق اشیاء باشد در این صورت میان دین و فلسفه
خلافی نیست... فلسفه، حقیقت است، دین نیز علم حقیقت است. پس همچنان که اگر
کسی به حقایق دینی عصیان ورزد کافر شناخته میشود، منکر فلسفه نیز از آنجا
که منکر حقیقت است کافر محسوب میگردد. اما با این همه میان اندیشههای
فلسفی و آیات قرآنی تناقضاتی وجود دارد. این تناقضات را چگونه باید حل کرد؟
کندی برای این مشکل نیز راه حل پیشنهاد میکند و آن تأویل است. به عقیده
کندی لغات عربی دارای یک معنی حقیقی و یک معنی مجازی است از این رو بسیاری
از جاها، آیات قرآنی را باید با معانی مجازی آنها تأویل کرد. در این صورت
میان اندیشه فلسفی و تفکر دینی اختلافی وجود نخواهد داشت.
گزارش هنری
توماس حاکی از همان مطلبی است که در روایت کوفی از طرف امام به کندی پیام
داده شده بود و این تأیید ضمنی، احتمالاً میتواند کمکی به اثبات اصل قضیه
که از اهمیت ویژهای برخوردار است بکند.
کتب منسوب به امام عسکری(علیه السلام)
أ:
تفسیر ـ کتاب تفسیر به امام عسکری(علیه السلام) نسبت داده شده که شامل
تفسیر سوره حمد و قسمتی از سوره بقره است. این کتاب از ابتدای طرح آن در
محافل علمی از قرن چهارم تا کنون مورد قضاوتهای گوناگونی قرار گرفته است.
عدهای
آن را از اثار امام دانسته و احادیثی نیز از آن نقل کردهاند و برخی دیگر
آن را ساختگی شمرده و اعتبار علمیاش را منتفی دانستهاند. بخشی از این
قضاوتها متکی به سند کتاب است؛ زیرا دو نفر به نامهای یوسف بن محمد بن
زیاد، و محمد بن سیّار، اساس روایت آن هستند و واسطه این دو و صدوق، محمد
بن قاسم استرآبادی است، گرچه براساس روایت ابن شهر آشوب، حسن بن خالد برقی
نیز راوی این تفسیر است. علاوه بر ابهام و اشکالاتی که در هویت افراد فوق
به جز خالد بن حسن وجود دارد در کیفیت سند و نیز اینکه آیا این دونفر خود
راوی کتاب هستند یا پدرانشان، صحت انتساب آن به امام(علیه السلام) را زیر
سؤال میبرد. و برخی از علما به اشکالات بالا پاسخ دادهاند.
اشکال
دیگری که بر کتاب وارد شده این است که در آن روایاتی نقل شده که از نظر
محتوی جداً قابل انتقال و ایراد بوده و گاهی به صورتی آمیخته با خرافات است
که به هیچ وجه نمیتوان آن را به امام(علیه السلام) نسبت داد چنانکه علامه
تستری چهل مورد از این نمونهها را ارائه داده است. از میان مخالفین ، ابن
الغضائری، علامه حلّی، علامه بلاغی و آیت الله خوئی را میتوان نام برد.
در
مقابل، عدهای دیگر سخت با نسبت آن به امام موافقند که از آنان، صدوق،
طبرسی صاحب احتجاج، کَرَکی، مجلسی اول و دوم شیخ حرّعاملی را میتوان نام
برد.
برخی دیگر از علما حد وسط را برگزیده و نظر دادهاند که این تفسیر
نیز مانند کتب دیگر میتواند مورد انتقاد قرار گرفته و روایات صحیح آن
پذیرفته شود، علامه بلاغی ضمن رسالهای در نقد آن، مواردی را که موجب سلب
اعتبار از آن تفسیر میشود، برشمرده است.
نکته مهم این است که علی بن
ابراهیم قمی و محمد بن مسعود عیاشی هیچ کدام در تفسیرهای خود، روایتی از
این کتاب نقل نکردهاند و این خود میتواند نقش تعیین کنندهای در قضاوت
درباره این تفسیر داشته باشد.
ب :کتاب المقنعة ـ کتاب دیگری به امام نسبت داده شده که راوی آن گویا ابن شهر آشوب است.
این
کتاب در نسخهای از مناقب با عنوان«كتاب المنقبة» ضبط شده و صاحب ذریعه
نیز تحت همین عنوان بدان اشاره کرده است اما در چاپ نجف و قم از مناقب با
عنوان«رسالة المقنعة» از آن یاد شده است. بیاضی نیز بعدها از آن با
عنوان«كتاب المقنعة» یا «رسالة المقنعة» یاد كرده است. در هر دو كتاب اشاره
شده كه این كتاب مشتمل بر علم حلال و حرام است، بنابر این طبعاً نمیتواند
مجموعهای در مناقب باشد و لابد باید در آن تصحیفی صورت گرفته باشد. آنچه
که مطلب را کاملاً آشکار میکند این است که نجاشی در ذیل نام«رجاء بن یحیی
بن سامان عبرتائی کاتب»مینویسد: او از امام هادی(علیه السلام) روایت
میکرده و به وسیله پدرش که در خانه ابوالحسن کار میکرده به خانه آن حضرت
راه یافته و از خواص وی شده و کتابی با عنوان«المقنعة فی ابواب الشریعة» از
او نقل کرده است و ابوالمفضل شیبانی نیز آن را از رجاء بن یحیی روایت کرده
است. اگر در کنار این نقل روایت سید بن طاووس را ـ به نقل از آقابزرگ ـ از
علی بن عبدالواحد که میگوید: «انّه اخرج المقنعة من دار ابى محمد العسكرى
فی سنة 255» و روایت مناقب را که میگوید: رساله مقنعة امام عسكرى درسال
255 ق تألیف شده قرار دهیم به روشنى معلوم مىشود كه«المقنعة» مورد بحث
همان کتاب رجاء بن یحیی است که آن را از امام هادی(علیه السلام) روایت کرده
و در خانه امام عسکری(علیه السلام) بوده که در سال 255 از آن خانه بیرون
آورده شده است.
جالب توجه است که در مناقب تصریح شده: در آغاز کتاب
«المقنعه» آمده: أخبرنی علی بن محمّد بن موسی(که همان امام هادی(علیه
السلام) است). ابوالمفضل در سال 314 از رجاء بن یحیی نقل حدیث کرده که فوت
رجاء نیز در همین سال اتفاق افتاده است.
رحلت امام عسکری(علیه السلام)
چنان
که گذشت رحلت امام عسکری(علیه السلام) در هشتم ربیع الاول سال 260 رخ داده
است و در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به
شهادت رسیده است کماکان اختلاف نظر وجود دارد گرچه بنا به نقل طبرسی و
دیگران اکثریت علمای شیعه با الهام از امام صادق(علیه السلام) که فرمودند:
ما منّا الّا مَسموم أو مَقتول حتی درباره امامانی که روایتی دایر بر
شهادتشان در دست نیست عقیده دارند که خلفای جور، آنان را به شهادت
رساندهاند. البته روایتی درباره شهادت امام عسکری(علیه السلام) در یکی از
منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد. از این روی شهادت آن حضرت امری کاملاً
محتمل است. سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان
حضرتش بود و اینکه آن حضرت یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب میآمده و رحلت او
در سنین جوانی رخ داده همگی میتواند مؤید این معنی باشد. از آنجا که امام
یک چهره کاملاً شناخته شده در سامرا بود هنگام رحلتش هالهای از غم و
بهتزدگی فضای سامرا را فرا گرفت. احمد بن عبیدالله در روایتی که قسمتی از
آن پیش از این ارائه شد این صحنه غم انگیز را چنین وصف کرده: وقتی امام
عسکری رحلت کرد صدای شیون و فریاد همه جا را در برگرفت مردم فریاد میزدند:
ابن الرضا رحلت کرد آنگاه برای تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل
درآمد، پدر من (وزیر معتمد عباسی)، بنی هاشم، شخصیتهای نظامی و قضائی و
منشیان ومردم به سوی جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتی بر پا بود.
با حضور امام(علیه السلام) و پدرش ـ به مدت حداقل 17 سال ـ در سامرا
نه تنها مردم جذب آنان شده بودند بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم
آورده بودند، در چنین شرایطی طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت، سامرا
یکپارچه در ماتم فرو رفته و در سوگ از دست دادن فرزند پیامبر(صلی الله علیه
و آله و سلم) بی تابی کند و عزا بگیرد.
جمعه 29/10/1391 - 14:19
اهل بیت
در سوگ خورشید یازدهم
تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
دل نوشته ها و مراثی در سوگ شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)
عشق، غربت، شهادت
سیدعلیاصغر موسوی
دریا به دریا، موج غم از سینه خالی میکنم
صحرا به صحرا با غمت، آشفته حالی میکنم
با نغمههای نوحهگر، همرنگ باران میشوم
یاد از نگاه عاشقت، یاد از زلالی میکنم!
تا بشنوم یک پاسخی، از داغ بیپایان تو هر جمله از بغض گلویم را، سئوالی میکنم
آه، ای تمام تنهایی! ای تمام غربت! آیا کسی از ژرفای غریبیات آگاه شد؟ آیا کسی غریبانههای اندوهت را شناخت؟
آیا
کسی پی به راز نگاهت برد؛ آن گاه که عطر حضورت را فوج فوج دشمن، در میان
گرفته بود و چون گل، در احاطه چشمانی خوارتر از خار، درس مهر و عاطفه، به
آسمان و زمین میآموختی؟
انگار، آستان کبریایی خانهات، دانشگاه احساس
فرشتگان بود؛ فرشتگانی که عاشق شدن را از تو آموختند و با تو، عشق الهی را
تجربه کردند؛ عشقی که تو را در حصار تنهایی ـ دور از وطن و تحت نظر ـ قرار
داده بود، عشقی که تمام موجودات را وادار میکرد، تا به ارتفاع نگاهت سجده،
و ژرفای شکوهت را در عرش، جستجو کنند.
مولای من! اگر آفتاب میدرخشد، به نام توست! اگر ماه میدمد، به احترام توست!
اگر
گل میخندد، اگر آبشار میرقصد و اگر پرنده میخواند، به خاطر تو و عشق
آسمانی توست که جلوه جاودانی حیات را به تماشا گذاشته است!
... آن روز،
تن رنجوری که داغ غربت بر دل، خستگیهایش را پشت سر میگذاشت، در بهار
جوانی، به تجربه خزان نشست و همسایگی عرش را برگزید؛ مردی که کوردلان «بنی
عباس»، به آفتاب جمالش رشک میبردند؛ کوردلانی که با چهرههای سیاه،
اندیشههای سیاه، دستهای سیاه و جامههای سیاه، جهل مجسّم تاریخ بودند؛
جهلی که حتی «بوجهل و بولهب» را شگفتزده میکرد!
آن روز، نگاه تاریخ،
شاهد غربت امامی بود، که همچون جدش، امام موسی کاظم علیهالسلام ، تشییع
میشد؛ امام غریبی که تنهاییاش را آسمان، هیچگاه فراموش نخواهد کرد! امام
غریبی که تنها فرشتگان الهی، پرستارانِ خلوت رنجوریش بودند!
اَلسَّلامُ
عَلیْکَ یا وَلیَّ النِّعَم؛ السلام علیکَ یا هادیَ الْاُمَمْ؛ السلام
عَلیک یا سَفینَةُ الْحِلْم؛ السلام علیک یا اَبَا الاِمامِ الْمُنْتَظَر؛
مولا جان!
آدینه همیشه بوی باران دارد آیینه، غبار غم به دامان دارد
وا کن کمی از راه تماشا، ای اشک! امروز دلم دوباره، مهمان دارد
درود
بر تمام تنهاییات، که حتی از دیدن فرزند، محرومت کردند! درود بر غربت دیر
آشنایت، که یاد مدینه را در نگاهت زنده میکرد! درود بر عطر کلامت، که
حضور بهاریات را به سراسر گیتی، بشارت میداد! درود بر جهاد فی
سبیلاللّه تو، که پایانش به «شهادت» ختم شد.
مولا جان! دستهامان خالی، چشمهامان پر از اشک و سینههامان از داغ شهادتت، لبریز است.
فانوس به خون نشسته مژههامان را نذر سقاخانه عشق میکنیم و پیشانی ارادت به آستان آسمانیات میساییم؛ گوشه چشمی به ما کن، مولا!
سردار عاشق
عباس محمدی
حلقه
محاصره، تنگتر و تنگتر میشد. حتی دیوارهای خانهات، چشم و گوش دشمنانت
شده بود. در جایی که سربازان دشمن، حلقه شده بودند در و دیوار خانهات را؛
جایی که نفسهایت را میشمردند، ذکرهایت را، پلک زدنهایت را، نمازهای
طولانیات را، آیات خیس قرآنی که میخواندی.
بیشتر از هر کس و هر پرندهای، حال پرندههای گرفتار را میفهمیدی.
دنیایت را تنگتر از قفس کرده بودند؛ حتی حرف زدن را با اطرافیانت برایت دشوار کرده بودند.
دور
تا دورت، سپاه بود و سرباز و تو همچون سرداری، در محاصره این همه سرباز
بودی؛ سرداری بیسپاه که با هیچکس سر جنگ نداشت، سرداری که هیچ خونی نریخت
و هیچ قلعهای را فتح نکرد، با سربازانی که اطرافش بودند. اگر فتحی هم
داشت دلهای عاشقانی بود که بوی حقیقت را از نفسهایش فهمیده بودند.
سردار
فاتح جانهای بیقرار بود؛ سرداری بیسپاه، سردار عاشق، سردار بیشمشیر،
آشنای پرندههای در قفس. رودها، مسافر دریای چشمهایت شدند، ابرها،
شانههایت را میپرسیدند. بهارها، رد پایت را میجستند تا سبز شوند.
نسیمها، آرزوی بوسیدن لبهایت را داشتند. ستارهها، در آرزوی مردن بر سقف
خانهات، به خواب میرفتند و ماه، از آههایت زنده میشد.
هنوز خاکهای باران خورده، بوی روزهای دلتنگی ابرهای بیقرار دیدنت را میدهند.
روزهاست که تنهایی، بر تن ورم کرده زمین عرق میکند؛ اما تو نیستی تا غربت در سایه بلندت ساعتی تلخیها را فراموش کند.
حضور آسمانی
خدیجه پنجی
گویا
واقعهای رخ داده است که بادها اینگونه پریشانند که رودها اینقدر
بیتابانه میخروشند، که ابرها نالهکنان میگریند که زمین اینقدر احساس
غریبی میکند!
گویا واقعهای رخ داده است که صدای بیتابی و ضجه
فرشتگان، در آسمانها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه
انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامنگیر خاک شده است.
آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افقهای پس از تو را تاب نمیآورد.
سایه مهربانیات را از سر دنیا نگیر؛ دستهای یتیمی خاک، تا ابد به جستوجوی وجود بهارانهات، در به در خواهد شد.
اگرچه
سخت میگذرد برایت، اگرچه لحظههایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری
کشیدند تا فاصلهای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دستهای «معتمد»ها، تو را
پنهان کردند از چشمها؛ تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست
تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو!
سایهات را از سرِ زمین مگیر!
هر چند دیوارهای فاصله «بنیعباس» بلندتر میشد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر میشد.
هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگتر میشد، میدان جاذبه عشق و محبت تو گستردهتر میشد.
تو در احاطه کینهها و نفرتها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آنگاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای گرفتاران میگشودی.
آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که میپنداشتند میتوانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.
چه
زیبا جانها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی! چه زیبا فلسفه غیبت و
ظهور موعود را بیان کردی؛ جانها هنوز در آتش انتظار موعود شعلهورند.
و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشتهها، روز رهایی تو از حصار «معتمد»ها.
حجت یازدهم
حجت یازدهم نور ولایتْ حَسَنم
کینه اهل ستم کرده جَلای وطنم
پدر ختم امامان، وصی ختم رُسل
ولی امر خدا واقف سرّ و عَلَنم
والد حجت ثانیعشر و ناصر دین خدا
مالک مُلک وجود و ولی مُؤتمنم
معتمد زهر خورانیده مرا از ره جور
کینچنین سوخته بال من و فرسوده تنم
سامراء ماتمکده
عسکری از دار فانی دیده بسته
گرد ماتم بر رخ مهدی نشسته
گشته سامرا دوباره وادی غم
بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم
عازم جنت شده با قلب سوزان
نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان
او به دست معتصم گردیده مسموم
قلب پاک انورش را کرده مغموم
شست و شو داده پسر جسم لطیفش
شد به سامرا مکان قبر شریفش
تجلی یازدهم
محبوبه زارع
تجلی
یازدهم که بر طلوعی بیزوال تکیه دارد، درد را چه عمیق درک کرده است، تبسم
قدسی لحظاتش، همه صبر بود و اشکهای هماره نیمه شبهایش، تمام شوق وصال!
میدید
و مینگریست که حقارت دنیا، در تغافل مردم، به ارزشی جدال برانگیز تبدیل
شده است. رنج میبرد از این که انسان، آن سوی این هیچستان خاک را جستوجو
نمیکند و به فراتر از خود نمیاندیشد!
مهربانی محض بود و صبر تمام!
زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد تا مردم، زمینگیر نشوند؛ تا
جهانی را از اسارت در خاک برهاند.
در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد
علم کرد تا انسان را از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد. پایگاههای
مردمیاش، گستردهترین مدرسههای خودسازی و جامعهپروری بود. اما افسوس که
کم بودند آنان که این را فهمیدند!
چه غریبانه گذشت!
زهد، کمترین
محصول درخت ایمان اوست و کرامت، کوتاهترین سایه شاخ و برگهای عظمتش.
مدینه، از ربیعالاول 231 هجری، موازنه حضور او را در خاک دنبال میکرد و
در جستوجوی مجالی برای عرضه حقیقت او به بیکرانهها بود. تا آنکه سامرا،
بلوغ پذیرش او را در خود حس کرد و چیزی نگذشت که امام، به اتفاق پدر
بزرگوارش، سکونت در آن دیار را برگزید.
اینک امامی 28 ساله، در گوشه
سامرا سر بر بالین شهادت میگذارد. شش سال است که بار سهمگین ولایت را بر
شانههای شکوه و استوار خویش حمل میکند. نه... نه... نه بر شانههای خسته و
نه بر دوش زخمی خویش، بلکه این رسالت آسمانی را در ژرفای باور و در اعماق
جان خویش، ثبت کرده است.
معتمد عباسی، تا لحظهای دیگر، به خواسته بزرگ
خود میرسد. سالهای اسارت و غم، سالهای غم و تنهایی روزهای تنهایی و
سکوت... آه، غریبانه گذشت؛ چه معصومانه سپری شد!
رفت و فردا را به موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سپرد
امام،
دل به فردایی سپرده است که موعودش علیهالسلام ، حقیقت دین را فریاد زند.
میرود و دنیا را با همه فرازها و نشیبهایش، با همه پستیها و بلندیهایش
به او میسپارد. به او میسپارد، دردهای نهفتهای را که جز در و دیوارهای
اتاق کوچکش در سامرا، احدی تاب گفتنش را نداشت.
اسارت و سکوت حسنی علیهالسلام باز هم در قصه حماسی او رقم خورده است. باشد تا خروش و فریاد حسینیاش، نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.
مرثیهسرای تو و چشم انتظار فرزند توایم
مصطفی پورنجاتی
از
کودکیات، سجود و سیر و سلوک، به سیمایت نور میافشاند و عرفان، رخآرای
تو گشته بود. وقتی بر شانههای تو، جامه فاخر امامت امت نشست، به حبس کج
نهادان، آرزده شدی. پرنده روح تو اما به هیچ میله و قفلی تن نداد؛ که اوج
زندان و کنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود؛ «عدو شود سبب خیر اگر خدا
خواهد».
روزها با تشنگی کام تو، با روزه و شبها با ناله و نوای مناجات
تو پیوسته، رنگ خدا میگرفت. آن رنجها و عسرتها را به صبر و سکوت، به
شیوه نیای بزرگت علی علیهالسلام از سر گذراندی و با حضور گسترده کلامت بر
سرزمینهای شیعیان، دلآرامشان شدی. این حضور گرم، از آنِ ارشادگریهای تو
بود.
سیره و سریرت تو، به سان کهکشانی از نور و منظومهای از ستارگان
شب، مرز پیدا کردن راه بود از بیراهه، و بدعتها و کژیها، با انگشت اشارات
تو به سمت صراط، راه مینمود.
آهسته آهسته، روی در پرده میکشاندی تا
دلدادگان کوی تشیع را به شیوه مهدیات مأنوس کنی که: آفتاب میخواهد روی در
نقاب ابر کشد و تا زمانی دور، اینگونه بتابد.
مرثیهسرای هجرت توییم و همچنان چشم انتظار رونمایی آفتاب.
«ما در انتظار رویت خورشیدیم»
پدر روزهای انتظار
عباس محمدی
هر
شب که دلم برای تو تنگ میشود، ابرها در فراق، با من گریه میکنند. کاش به
جای خاک، از کلمه آفریده میشدم تا سراپا شعر میشدم در ستایش تو!
تو،
پدر غمهای شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است و از تو نوشتن
دشوارتر. اشکهایم، مرغان دریاییاند که ساحل چشمانم را به بوی غربت حرم تو
جستوجو میکنند. اشکهایم، کبوترانیاند که آرزو دارند گره دخیلهایی
شوند که به ضریحت بسته شده است.
بیست و ششمین بهار که پرپر شد
بالش
شبهایم خیس میشود از خیال 26 بهاری که کوتاهتر از همه پروازها، گذشت.
عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهربانیهایت بگوید.
هنوز تنگنای روزهای زندانهای پی در پی تو، گلوی جهان را میفشارد.
جهان مسموم، هنوز سرفه میکند.
از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه میکنند.
بوی
رفتنت، خبر شهادت داشت. پرندهتر از همه ابرها رفتی. رفتی، تا طلوع تو، در
آغاز چهاردهمین خورشید بشکند و عطر عدالت، مثل بارانهای بهاری، جهان را
فرابگیرد.
شش سال امامت در سه ظلمت فراگیر
شش سال، خورشید امامتت،
بیوقفه میتابید تا لبخندهایت، جهانی را معطر کنند. اما سه ظلمت فراگیر،
حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هیچ روزنی، عطر نورانیات را حس نکند؛ سه
قفس تنگ که نفس را تنگ میکردند، پرندگیات را اسیر کردند. سامره، شش سال
زندان پیدر پیات شد و دیوارهای بسته، خستگی مدامشان را در عبادات مدامت
گریه میکردند.
میرود؛ ولی خشنود و نگران
حسین امیری
میگفت
«زیبایی چهره، جمال برون است و زیبایی عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش
را بیماری، به یغما برده؛ در حالیکه 28 بهار، بیشتر از عمرش نمیگذرد.
میرود در حالی که از وصال خشنود است و برای امام خردسال نگران است.
خسته از نادانی و پراکندگی امت
«نادانی دشمن است» سربازخانه معتمد، قلعه پرستش نادانی است. تن رنجور امام علیهالسلام چگونه تحمل کند این همه دشمن و نادانی را؟
تن امام بیمار است؛ اما نه از زهر معتمد، نه از سختی زندانهای طولانی مدت؛ بیمار این همه نادانی قوم جور است.
کلید معرفت زمانه میرود. باب علم نبوت پر میگشاید؛ در حالی که خسته است از جهل و حسادت خلیفه و از پراکندگی امت.
نامهای که به امام عسکری علیهالسلام نوشته نشد
روحاللّه حبیبیان
کوچههای
شهر برایش غمبارتر از همیشه بود. با خود میگفت: «باز هم با دست خالی به
خانه برگردم؟ چگونه در چشمان همسرم بنگرم؟» گرچه شیعیان نیز حال و روزی
بهتر از او نداشتند، اما مشکلات اقتصادی، بیش از همه وقت، گریبانش را گرفته
بود. چندین بار خواست به امام عسکری علیهالسلام نامهای بنویسد و درخواست
کمک کند؛ اما شرمساری، مانع میشد. دقایقی بیش از ورودش به خانه نمیگذشت
که صدای در را شنید. با خود گفت: باز هم یکی از طلبکارهاست؛ خدا به خیر
کند! اما وقتی در را گشود، مردی را دید که کیسهای و نامهای را به وی داد و
به سرعت رفت. چشمانش که به یکصد دینار طلای درون کیسه افتاد، شگفتیاش
بیشتر شد. اما وقتی نامه را گشود و دستخط مبارک امام حسن عسکری
علیهالسلام را دید، همه چیز برایش روشن شد؛ «ابوهاشم! هرگاه حاجتی داشتی،
خجالت نکش و شرم مکن؛ بلکه آن را از ما طلب نما که انشاءاللّه به
خواستهات خواهی رسید».
آینه حسن
ای که خورشید فلک محو لقای تو بود
ماه را روشنی از نور ضیای تو بود
تویی آن آینه حسن خداوند کریم
که عیان نور الهی زلقای تو بود
معدن جود و سخایی تو که از فرط کرم
دو جهان ریزهخور خوان عطای تو بود
ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود
حجتیازدهم نور خداوند جلی
ای که ایجاد دو عالم ز برای تو بود
من کجا مدح و ثنای تو توانم گفتن
که به قرآن خدا مدح و ثنای تو بود
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
بیولای تو عبادت زکسی نیست قبول
شرط مقبولی طاعات ولای تو بود
نسبت قامتسرو تو به طوبی ندهم
زآن که طوبی خجل از قد رسای تو بود
چه غم از تابش خورشید قیامت دارد
آن که در روز جزا زیر لوای تو بود
همه شب قرب جوارت زخدا میطلبم
که مرا در سر شوریده هوای تو بود
در جوار تو زحق خواهش جنت نکنم
جنت ما به خدا صحن و سرای تو بود
دیده گریان نشود روز جزا در محشر
هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود
تو ظهور پسر خویش طلب کن زخدا
چون که مقبول خداوند دعای تو بود
تا ابد بر تو و اجداد کرام تو درود
غیر از این هر چه بگویم نه سزای تو بود
«سید محمد خسرو نژاد»
عالم منوّر است ز انوارعسكرى
عالم منوّر است ز انوار عسكرى
خورشید و ماه و زهره و پروین و مشترى
شاهنشهى كه شمس و قمر از جمال او
كسب ضیاء كرده ز انوار داورى
مخلوق آسمان و زمین و كُرات را
یزدان نموده خلق ز آن نور باهرى
آن خسروى كه بر مَلَك و جنّ و آدمى
از علم و حلم و جاه و شرف كرده سرورى
فرزند مصطفى و علىّ، زاده بتول
زینت فزاى مذهب و آئین جعفرى
از بهر او بود همه اشیاء این جهان
تخت و نگین و مُلك سلیمان و قیصرى
اعجاز انبیاء همه ظاهر بود از آن
شاهنشهى كه كرده به اسلام یاورى
یوسف كجا به حُسن جمالش رسد كه او
خُلق عظیم دارد و حُسن پیمبرى
جان ها فداى جاه و جلال تو اى حَسن
كان حجّتى كه حجّت قائم بپرورى
این فخر بس كه مهدى موعود از تو است
آن كو به پا كند روش دادگسترى
بنیاد كفر و ظلم و ستم را به هم زند
با بازوى ید اللّه و با تیغ دادگسترى
جواد مقدس كربلایی
سجده های انتظار
سامرا اى شاهد شبهاى من
خوشه چین خرمن غمهاى من
مرغ دل از خاك تو پر مىكشد
جام كوچ سرخ را سر مىكشد
اینهمه غم كه دلم را پر نمود
قامت خورشید را خم كرده بود
گاه رنجور از اسارت مىشدم
شاهد صدها جسارت مىشدم
گاه مىشد از جفاى ناكسان
مىشدم همخانه با درّندگان
مانده خورشید توانم در شفق
نیست در عُمق نگاه من رمق
چار ساله كودكم با چشم زار
مىكشد در سجده هایش انتظار
او پراز احساس درد بى كسى است
اشك چشم او پراز دلواپسى است
ساقى یك جرعه آب زمزم است
زخم تشنه بودنم را مرهم است
مثل من كه خواندهام او را به بر
فاطمه خوانده است او را پشت در
بر غریبى على مؤمن شده
شاهد جان دادن محسن شده
او كتاب پر ز درد فاطمه است
یوسف صحرا نوردِ فاطمه است
انتقام فاطمه در خشم اوست
ذوالفقار مرتضا در چشم اوست
او بود احیاگر قرآن و حج
شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج
جواد زمانی
آفتاب مهر
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حكم تو ذرات در سجود
اى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب
آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود
علمت محیط بر همه ذرات كاینات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار كفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت كه از شرف
در خانه تو مصلح كل دیده برگشود
اى قبله مراد كه در بركة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را
الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود
دشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیست
در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود
مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاك كه یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق و دود
اى پورهادى، اى حسن العسكرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود
مؤید
غروب خورشید یازدهم
ابوسهل
نوبختی نیز چون بسیاری از شیعیان، از بدی حال امام حسن عسکری علیهالسلام
آگاه بود. دیگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمیداد به خانه امام برود.
وارد اتاق که شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقید» غلام فداکار حضرت را
دید که در گوشهای، ساکت نشستهاند. نگاهش که به چهره امام افتاد،
بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. «آه خدایا! آیا این همان حجت تو بر
زمین است که به دست سفاکان و ظالمان به این حال و روز درآمده؟ مگر نه اینکه
28 سال بیشتر ندارد؟ آیا تقدیر او هم شهادت در جوانی است؟» نگاه عقید را
که دید، فهمید باید خود را کنترل کند. بغض گلوگیر خود را فروخورد و در حالی
که شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زیرلب زمزمه کرد: «اَلا لَعْنَةُ
اللّه عَلَی القَومِ الظالمین».
پیامهای کوتاه:
* ردپاهای گمشدهی ما، مسافران توفانند که پی عطر تو میگردند.
* هر قدم که به تو نزدیکتر میشویم، عطر بهشت را بیشتر حس میکنیم.
* مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا کردهاند که این همه ابر بارانی، بر شانه ما میگیرند؟
*فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها میدوم و با رودها آواز میخوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم.
* شیعه را خاک غم بر سر میباید و بازار دل، تا ابد سیاهپوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
* وقتی امامی میرود، نیمهای از عشق امتش را با خود به خاک میبرد...
*شهادت، عشق است. فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بیشکیبی انتظار، بهانه سازید!
* شهادت امام حسن عسکری، بهار جوشش خون شیعه است در غم غیبت.
* مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگینترین شیعه در عصر غیبت!
در پایان این مقاله جهت پیوند قلبی با امام حسن عسکری(علیه السلام) زیارتنامه این امام همام را می آوریم.
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ
سلام بر تو اى مولا و سرور من
یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
اى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باد
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خدا
وَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُ
و فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلام
عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ
بر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزند
خاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا
خاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اى
بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ
فرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلام
عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِ
بر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاى
الرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَ
با رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواى
الْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَ
رستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش ده
الْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُ
اندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلام
عَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعى
بر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كننده
بِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا
به حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اى
حُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ
حجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطه
النِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِ
و سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارى
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِ
سلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار و
فِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْ
معرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان از
دَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِ
حكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگى
وَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَ
و قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز را
وَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلى
و پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردى
سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى
مردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تا
اَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتى
مرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه من
لَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْ
از شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهد
اَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَ
از یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تو
وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را بر
و رحمت خدا و بركاتش
آن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ
خدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانش
وَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلى
و درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوى
سَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهى
راه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خرد
وَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِ
و باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامان
وَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِ
و گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاه
وَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَ
و پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطل
الْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ
و داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خود
وَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِ
و واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست با
الاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامى
اخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كرد
عَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّ
از ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاه
الْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّا
خشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب من
تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً
تحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزش
وَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چون
و خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى
فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِ
اى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارى
وَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّ
و اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كه
لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِ
معبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزاده
وَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَا
و شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دو
التَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَ
تاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیان
وَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَ
و پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمه
الزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِ
زهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتش
فى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَ
پذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا است
وَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّ
روزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزه
وَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
و حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشت
الاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِ
آن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهید
الْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْ
مظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدى
صَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
درودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسین
سَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی
آقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن على
الْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِ
باقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركت
وَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌ
و چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزى
صَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِ
درودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرف
اللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِ
خدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بود
وَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِ
و آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودند
منابع:
ماهنامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 15
ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 48
ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 83
ماهنامه اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 95
ماهنامه پاسدار اسلام
موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(علیهم السلام)
مفاتیح الجنان
جمعه 29/10/1391 - 14:17
اهل بیت
شهادت امام حسن عسگری علیه السلام
نویسنده:سید حسن یوسفی
چکیده:
هشتم ربیع الاول، سالروز شهادت غم بار
امام یازدهم شیعیان، امام حسن عسکری علیه السلام است. این امام مظلوم که در
عمر کوتاه خویش رنج ها و شکنجه های بسیاری را تحمل کرد، پس از هشت روز
مسمومیت، به دست مزدوران معتمد عباسی (1) در سال 260 هـ. ق در 28 سالگی در
سامرا به شهادت رسید و کنار مرقد پاک پدرش به خاک سپرده شد. (2)
به همین
مناسبت، هر ساله شیعیان در سراسر جهان تشیع، رخت ماتم به تن می کنند و این
مصیبت جان سوز را به فرزندش، مهدی موعود (عج) تسلیت می گویند. در این
مقاله، به جنبه هایی از زندگی آن حضرت می پردازیم.
معرفی امام حسن عسکری علیه السلام
نام
مبارک امام یازدهم، حسن و کنیه معروفشان، ابومحمد است و معروف ترین لقب آن
حضرت، عسکری است؛ زیرا ایشان و امام هادی علیه السلام را در منطقه ای
نظامی نگه می داشتند تا کاملاً زیر نظر باشند. چون نام آن محله «عسگر» بود،
این دو امام به «عسکریین» شهرت یافتند. (3) مادر امام عسکری را حدیثه،
حدیث، سوسن (4) و سلیل (5) نامیده اند که از زنان پرهیزکار و پاک دامن زمان
خویش بود. در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام عسکری علیه السلام،
خانه اش پناهگاه شیعیان گردید. (6) آن حضرت، در هشتم یا دهم ربیع الثانی
سال 232 هـ. ق در مدینه به دنیا آمد و در 22 سالگی به امامت رسید. مدت
امامت حضرت، شش سال بود. (7)
عبادت امام حسن عسگری علیه السلام
روزی
تنی چند از بنی عباس نزد والی سامرا رفتند و به او دستور دادند و بر امام
حسن عسکری علیه السلام که در زندان بود، سخت بگیرد. او نیز دو تن از بدترین
اشخاص را برای زندان بانی حضرت گمارد. پس از چندی فهمید آن دو اهل نماز و
روزه شده اند و در عبادت به مقام والایی رسیده اند. از این رو، آن دو نفر
را احضار کرد و پرسید: چرا شما پیرو امام حسن عسکری علیه السلام شده اید؟
آن دو که عظمت روح و کرامت بی کران امام تحت تأثیرشان قرار داده بود، پاسخ
دادند: «زیرا او مردی است که روزها روزه می گیرد و شب ها تا صبح به عبادت
خدای می پردازد». (8)
فعالیت های سیاسی امام حسن عسکری علیه السلام
با
آنکه امام حسن عسکری علیه السلام در محاصره دشمنان خویش بود و تمام حرکاتش
را زیرنظر داشتند، ولی این خفقان شدید نتوانست جلو فعالیت های ایشان را
بگیرد. آن حضرت برای مقابله با افکار ضد اسلامی و ترویج اسلام واقعی تلاش
های فراوانی کردند. کوشش های علمی، تبیین اندیشه های ناب اسلامی، ایجاد
شبکه ارتباطی با شیعیان جهان در دورترین نقاط و آماده سازی آنان برای دوران
غیبت امام دوازدهم، از جمله فعالیت های مهم امام حسن عسکری علیه السلام در
این زمینه به شمار می آید. (9)
شهادت جان سوز
چند
روز از بیماری امام حسن عسکری علیه السلام می گذشت. سم به تمام بدن مبارک
نفوذ کرده و آثار مسمومیت در بدن حضرت نمایان بود. سرانجام در روز جمعه
هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام مظلوم شیعیان پس از اقامه نماز
صبح، به نیاکان پاکش پیوست و از زندان ستم کاران رهایی یافت. با منتشر شدن
خبر وفات حضرت، در شهر سامرا قیامتی برپا شد و صدای شیون و ناله بلند
گردید. بازار تعطیل شد و همگان بر در خانه امام عسگری علیه السلام جمع
شدند. (10)
امام حسن عسکری علیه السلام در بیان دشمن
جعفر
کذاب، برادر امام حسن عسکری علیه السلام که می خواست به ناحق، خود را امام
معرفی کند، با حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و اقامه نماز بر
پیکر امام حسن عسکری علیه السلام، خوار و رسوا شد. از این رو، بیست هزار
دینار برای خلیفه فرستاد و برای او نوشت: «ای امیر مؤمنان! مقام و منزلت
برادرم را به من بده.» خلیفه اگر چه از کینه و دشمنی با امام لبریز بود،
ولی لب به حق گشود و پاسخ داد :«منزلت برادرت، حسن عسکری از طرف ما نیست،
بلکه از سوی خداوند است. ما همواره می کوشیدیم قدر و منزلت او را پایین
آوریم، ولی به دلیل پاک دامنی، نیک رفتاری، دانش و عبادتش، بر عظمت او
افزوده می شد. اگر تو نزد پیروان برادرت همان ارزش را داری. به تأیید ما
نیاز نداری و اگر چنین نیست، کاری از ما برنمی آید.» (11)
عزت امامان، امری آسمانی
روزی
مستنصر بالله ، خلیفه عباسی به سامرا رفت. اطرافیان به آگاهی اش رساندند
که قبر امام حسن عسکری علیه السلام مورد توجه مردمان است، ولی قبر پدران
او، یعنی خلفای عباسی را ویرانی و کثافت فرا گرفته است. از این رو. به او
گفتند: شما پادشاهان دنیا هستید و نباید قبر پدرانتان به این حال باشد و
کسی هم به زیارت آنها نیاید. دستور دهید کسی این کثافت ها را پاک کند و
آنها را مانند قبور امامان علویان بسازد تا مردم به زیارت آنها نیز بروند.
خلیفه در پاسخ گفت: «این عزت امامان شیعه و آبادانی مزار آنها، امری آسمانی
و از طرف خداوند است و اجبار مردم به کاری فایده ندارد». (12)
سامراء، همچنان مظلوم
با
گذشت بیش از یازده قرن از شهادت امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری
علیه السلام، مظلومیت این دو امام همچنان ادامه دارد. با وجود اینکه شیعیان
از سراسر دنیا به زیارت عتبات عالیات می شتابند، ولی با اشک چشم و سوز دل
رو به سامرا می کنند و از دور سلام می دهند؛ چرا که اشغال گران با ایجاد
ناامنی در عراق، اطراف سامرا را پایگاه نظامی خویش قرار داده اند و آن را
به منطقه نظامی تبدیل کرده اند. در سایه این ناامنی ها بود که دشمنان
انسانیت و اسلام، بارگاه پاک عسکریین علیه السلام را با بمب تخریب کردند و
داغ سنگینی بر قلب سوخته عاشقان اهل بیت علیهم السلام گذاشتند. البته به
کوری چشم دشمنان، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت با کمک های خویش، گنبد و
بارگاه زیباتر و بزرگ تری برای آن دو امام مظلوم خواهند ساخت.
پی نوشت ها:
1. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 336؛ عبدالحسین نیشابوری، تقویم شیعه، قم، نشر دلیل ما، چ 1، ص 74.
2. کافی، ج 2، ص 561؛ تقویم شیعه، ص 76.
3. شیخ صدوق، علل الشرایع، مکتبه الطباطبایی، ج 1، باب 176، ص 230.
4. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 2، ص 725.
5. سید علی اکبر قرشی، خاندان وحی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1373، چ 3، ص 701.
6. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ص 615.
7. خاندان وحی، ص 702.
8. منتهی الامال، ج 2، ص 727؛ ارشاد، ج 2، ص 334.
9. سیره پیشوایان ، ص 626.
10. منتهی الآمال، ج 2، صص 756 و 760.
11. کمال الدین، ج 2، ص 479؛ بحار الانوار، ج 52، ص 49؛ جلوه هایی از اعجاز معصومین علیه السلام، ص 768.
12. منتهی الآمال، ج 2، ص 763.
منبع: ماهنامه ی گلبرگ جمعه 29/10/1391 - 14:6
اهل بیت
پاسداری از حریم عقاید و سیره امام عسكری (علیه السلام)
نویسنده:آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(رحمت الله علیه)
اشاره
بدون تردید یكی از مسؤولیت ها و وظایف مهمّ بزرگان و
دانشمندان متعهّد، حفاظت از سنگر عقاید و معارف اسلام از دستبرد تحریف و
تغییر، و به تبع آن مبارزه و ستیز با راهزنان فكر و اندیشه اسلامی است، چرا
كه سكوت و تساهل در برابر آنها، علاوه بر این كه موجب تزلزل اندیشه مردم
در اصول و اركان دین و تحریف حقایق می گردد، نوعی كتمان حقیقت نیز در پی
دارد و انسان را مشمول این آیه می سازد كه: «اِنَّ الّذینَ یَكْتُمُونَ ما
اَنْزَلْنا مِنَ الْبَیّناتِ وَالْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ للنّاسِ
فِی الْكِتابِ اولئكَ یَلْعَنَهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنَهُمُ اللاّعِنُونَ؛1
كسانی كه دلایل روشن و وسیله هدایتی را كه نازل كرده ایم، بعد از آن كه در
كتاب برای مردم بیان نمودیم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت می كند و همه
لعنت كنندگان نیز آنها را لعن می كنند».
سیره امامان(علیه السلام)ابعاد
گوناگونی دارد. یكی از ابعاد مهم زندگی آنها دفاع از حریم حرمت عقاید،
معارف و فرهنگ اسلام ناب بوده. آنها در این رهگذر كوشش فراوان كردند، حتی
در سخت ترین اوضاع، در برابر تحریف گران و راهزنان طریق عقیده می ایستادند،
و به عالمان شیعه تأكید می ورزیدند كه در حفظ مرزهای عقاید و فرهنگ اسلام
سر از پا نشناسند، و تا آخرین توان بكوشند، تا آن جا كه امام باقر(علیه
السلام)فرمود: «عُلماءُ شیعَتِنا مُرابِطُونَ فِی الثَّغْرِ الّذی یَلِی
اِبْلیسُ وَ عَفارِیتُهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُروُجِ عَلی ضُعَفاء
شِیعَتِنا، وَ عَنْ اَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیهِمْ اِبْلیسُ وَ شِیعَتُهُ
النَّواصِبُ، اَلا فَمَنْ اِنْتَصَبَ كانَ اَفْضَلُ مِمَّنْ جاهَدَ
الرُّومَ والتُّرْكَ والْخَزَرَ اَلْفَ اَلْفَ مَرَّةٍ لاَنَّهُ یَدْفَعُ
عَنْ ادیانِ مُحِبّینا وَ ذلِكَ یَدْفَعُ عَنْ ابْدانِهِمْ؛2 دانشمندان
پیروان ما همانند مرزدارانی هستند كه در برابر ابلیس و لشكرهایش صف كشیده
اند، و از حمله وری آنها به شیعیان ما كه توانایی دفاع از خود را ندارند
جلوگیری می كنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبی او بر آنها جلوگیری
می نمایند. آگاه باشید ارزش آن دانشمندان شیعه كه چنین خود را در معرض دفاع
قرار داده اند، هزار هزار بار بالاتر از سپاهیانی است كه در برابر هجوم
دشمنان اسلام از كفّار و روم و ترك و خَزَر، پیكار می نمایند. زیرا
دانشمندان شیعه نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما
هستند، در حالی كه مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند».
حفاظت از مرزهای معارف اسلام
امام
حسن عسكری(علیه السلام)چه در عصر پدر، و چه در دوران شش ساله امامت خود
(از سال 254 تا 260 هـ.ق) علاوه بر طاغوت ستیزی، همواره با فرقه هایی كه به
نام اسلام، اسلام ناب را تحریف می كردند ـ مبارزه می كرد، و به طور مكرّر
در مورد خطر آنها به شیعیان خود هشدار می داد. آن حضرت در این راستا، بسیار
كوشید، و با موضع گیری های قاطع در برابر آنها، به افشاگری پرداخت و از
گسترش افكار ناراستین آنها جلوگیری كرد، چرا كه وجود آنها سدّ بزرگی فرا
راه تعمیق و گسترش در رشد اسلام ناب بود، و از سوی دیگر باعث تقویت دشمنان و
طاغوت ها می شد و در نتیجه آب به آسیاب دشمن می ریخت.
امام حسن
عسكری(علیه السلام)با جاذبه و دافعه نیرومند، دوستان خالص و دانشمندان
كارآمد را به سوی خود جلب می كرد، و مخالفان و منحرفان دوست نما را كه بر
ریشه معارف اسلام تیشه می زدند به شدّت دفع می نمود، برای دریافتن این مهم
در سیره امام حسن عسكری(علیه السلام)نظر شما را به چند فراز جلب می كنیم:
1ـ
فارس بن حاتم، یكی از بدعت گزاران بود. جمعی گرداگرد او را گرفته بودند،
او با تحریف حقایق، مطالبی را به نام معارف اسلام بدانها می آموخت، وی به
تذكّرات امامان و علمای شیعه اعتنا نكرده و از كار خود دست نكشید. سرانجام
ابوجنید، به دستور محرمانه امام هادی(علیه السلام)او را به هلاكت رساند.
در
پی این عمل شجاعانه، امام هادی(علیه السلام)برای ابوجنید، حقوق ماهیانه
تعیین كرد. پس از شهادت امام هادی(ع)، امام حسن عسكری(علیه السلام)به خصوص
دستور داد كه حقوق ماهیانه او را مانند سابق بپردازند، حتی در این مورد
برای یكی از نمایندگانش نامه نوشت، به این ترتیب برای نابودی بدعت و
بدعتگزار، جدّیّت می نمود.3
2ـ امام حسن عسكری(علیه السلام)شنید شخصی
به نام «احمد بن هلال» با خودنمایی و الفاظ بازی فریبنده ای به عقیده صاف
شیعیان می تازد و با صوفی بازی و كج اندیشی، عقیده مردم را متزلزل می كند،
با این كه بعضی می خواستند او را درستكار و پاكدل و پارسا معرّفی كنند و می
گفتند: او 54 بار پیاده برای انجام حجّ به مكّه رفته است و... امام حسن
عسكری(علیه السلام)با قاطعیّت برای نمایندگانش در عراق نوشت: «اِحْذَروا
الصُّوفِیَّ الْمُتَصَنِّعَ؛ از آن صوفی ساختگی و دروغین، دوری كنید».
باز
عدّه ای واسطه شدند تا بلكه فكر امام حسن عسکری(علیه السلام) را در مورد
احمد بن هلال تغییر دهند، امام با كمال صراحت بدون هیچ گونه ابهام فرمود:
«امر ما در مورد احمد بن هلال كه خدایش او را نیامرزد، به شما رسید، خداوند
گناهان او را نمی آمرزد، و لغزش او را پس نمی گیرد، او بدون كسب رضایت و
نظریّه ما، با استبداد رأی در امور ما دخالت كرده است، و مطابق هوس های
نفسانی خود رفتار می كند، خداوند اراده كرده كه او را به دوزخ بفرستد، ما
صبر می كنیم تا خداوند بر اثر نفرین ما، عمر او را كوتاه كند».4
3ـ
امام حسن عسکری(علیه السلام) در سرزنش صوفیان و صوفی مسلكان، آن چنان
برخورد شدیدی می كرد كه در ضمن گفتاری كه به منزله بیانیه ای برای همه
شیعیان در تمام اعصار بود، چنین نوشت: «اَلا اِنَّهُمْ قُطّاعُ طَریقِ
الْمُؤمِنینَ، وَالدُّعاةُ اِلی نِحْلَةِ الْمُلْحِدینَ، فَمَنْ
اَدْرَكَهُمْ فَلْیَحْذَرْهُمْ، وَلْیَصُنْ دینَهُ وَ ایمانَهُ؛ آگاه باشید
آنان راهزنان طریق مؤمنان هستند، و مردم را به راه ملحدان و منكران دین
فرا
می خوانند، هر كس كه با آنها رو به رو شود، باید قطعا از آنها دوری كند، و دین و ایمان خود را از گزند آنان حفظ نماید».5
موضع گیری در برابر منكران خدا و دوگانه پرستان
اسحاق
كِنْدی، یكی از منكران اسلام و قرآن بود، و به عنوان دانشمند و فیلسوف
عراق در بین مردم شهرت داشت، مخالفت او با اسلام به اندازه ای بود كه تصمیم
گرفت كتابی بر ضد قرآن بنویسد و به پندار خود تناقضات قرآن را در آن بیان
كند.
امام حسن عسكری (علیه السلام)از این موضوع اطلاع یافت. یكی از
شیعیانش را كه شاگرد اسحاق كندی در علوم ادبی و غیر مذهبی بود، به حضور
طلبید، او به محضر امام آمد. امام حسن عسکری(علیه السلام) به طور محرمانه و
خصوصی به او فرمود: «سخنی به تو می آموزم، نزد اسحاق كِنْدی برو و همین
سخن را به او بگو، البتّه نه بدون مقدّمه، بلكه نزد او برو (با برنامه از
پیش طرح شده) او را در كاری كه بر ضد قرآن شروع كرده، كمك كن. وقتی كه با
او دوست خصوصی و مأنوس شدی، به او بگو سؤالی به نظرم آمده می خواهم آن را
از شما بپرسم، او می گوید بپرس، آن گاه به او بگو: «اگر گوینده قرآن
(خداوند) نزد تو آید، آیا ممكن است كه بگوید مراد من از آیات قرآن، غیر از
آن معنایی است كه تو گمان كرده ای، بلكه منظور من معنای دیگری است»؟!
اسحاق می گوید: آری چنین امكانی دارد.
در این هنگام به او بگو: «تو چه می دانی، شاید منظور خداوند از آیات قرآن، غیر از آن معانی باشد كه تو می پنداری».
شاگرد
مطابق دستور امام حسن عسکری(علیه السلام) نزد اسحاق كِنْدی رفت، و مدّتی
او را در كارش یاری رساند، به طوری كه كاملاً با او مأنوس شد، تا این كه در
فرصتی به او گفت: «استاد! آیا ممكن است كه خداوند غیر از این معنایی را كه
تو از آیات قرآن فهمیده ای اراده كرده باشد»؟
استاد فكری كرد و سپس گفت: سؤال خود را دوباره بیان كن. شاگرد سؤالش را تكرار كرد.
استاد گفت: «آری ممكن است كه خداوند اراده معانی دیگری غیر از معنای ظاهری كه ما می فهمیم، كرده باشد».
سپس
به شاگرد گفت: این سخن را چه كسی به تو یاد داده است؟ شاگرد پاسخ داد: به
دلم افتاد، و از تو پرسیدم. استاد گفت: این كلام بسیار ارجمند و عمیقی است
كه بعید است از ناحیه تو باشد.
شاگرد گفت: این سخن از امام حسن
عسكری(علیه السلام)است، استاد گفت: «اینك حقیقت را گفتی، چنین مسایلی جز از
خاندان نبوّت شنیده نمی شود». آن گاه استاد درخواست آتش كرد، و تمام آنچه
را كه درباره وجود تناقض در قرآن، تألیف كرده بود سوزانید و نابود كرد.6
در
فراز دیگری از زندگی امام حسن عسكری(علیه السلام)می خوانیم: یكی از
مسلمانان كه پدرش دوگانه پرست بود، در ضمن نامه ای، از امام حسن عسکری(علیه
السلام) خواست تا برای پدر و مادرش دعا كند. امام حسن عسکری(علیه السلام)
در پاسخ او نوشت: «رَحِمَ اللّهُ والِدَتِكَ، والتّاءُ مَنْقُوطَةُ؛7
خداوند مادرت را رحمت كناد، آگاه باش كه تاء واژه والده دو نقطه دارد».
یعنی خیال نكنی كه به جای تا، یاء است و برای پدرت نیز دعا كرده ام نه، فقط
برای مادرت دعا كردم، چرا كه برای دو گانه پرستان دعا نمی كنم.
برخورد شدید با واقفیّه و غلات
واقفیّه
فرقه ای بودند كه به هفت امام اعتقاد داشتند و امامت امامان بعد از امام
كاظم(علیه السلام)را قبول نداشتند. غُلات گروه دیگری از كژاندیشان و
تندروها بودند كه امامان را بیش از حدّ خود بالا می بردند، و در فكر و روش
بر خلاف امامان(علیه السلام)حركت می كردند. امام حسن عسکری(علیه السلام) با
آنان برخورد شدید نمود، آنها را از خود طرد كرد، و شیعیان را از هرگونه
گرایش و تمایل به آنها برحذر داشت، و با كمال صراحت از آنها بیزاری جست، در
این رهگذر نظر شما را به دو حدیث زیر جلب می كنم:
یكی از شیعیان كه در
قسمت غرب ایران [كرمانشاه و اطراف آن] می زیست برای امام حسن عسکری(علیه
السلام) در ضمن نامه ای چنین نوشت: «نظر شما درباره واقفیّه چیست؟ آیا آنها
را از خود می دانید، یا از آنها بیزاری می جویید»؟
امام حسن عسکری(علیه
السلام) در پاسخ او چنین نوشت: «آیا نسبت به عمویت (كه از واقفیّه است)
ترحّم می كنی؟ خدا او را رحمت نكناد، از او بیزاری بجوی. من در پیشگاه خدا
از گروه واقفیّه بیزارم. آنها را به دوستی نگیر. از بیمارانشان عیادت نكن، و
در تشییع جنازه آنها شركت منمای، هرگز بر جنازه آنها نماز نخوان...».8
و
در سرزنش غلات و تندروها در ضمن نامه ای نوشت: «من شما را افرادی افراطی
می دانم كه در پیشگاه خدا، دسته جدا كرده اید و در نتیجه در خسران و هلاكت
افتاده اید. هلاكت و عذاب از آن كسی است كه از اطاعت خداوند سرپیچی كند و
نصیحت اولیای خدا را نپذیرد، با این كه خداوند به شما فرمان داده كه از خدا
و رسول و اولی الامر، اطاعت كنید».9
موضع گیری امام حسن عسکری (علیه السلام) در برابر طاغوت ها
امام
حسن عسکری(علیه السلام) در مدّت شش سال امامت خود؛ یعنی از سال 254 تا 260
هـ.ق، با سه طاغوت رو به رو بود كه عبارتند از: 1ـ معتزّ عبّاسی؛ 2ـ
مهتدی؛ 3ـ معتمد (سیزدهمین، چهاردهمین و پانزدهمین خلیفه عباسی)، در این
مدّت به سبب پاسداری از اساس تشیّع و اركان اسلام، از گزند آن یاغیان
خودكامه، همواره با آنها درگیر بود، از این رو، آن حضرت و یارانش همیشه در
زندان های مختلف تحت شكنجه های طاقت سوز قرار داشتند، و در خطر و خفقان
بسیار شدید بودند، به طوری كه در مورد امام حسن عسكری(علیه السلام)نیز
همچون جدّش امام كاظم(علیه السلام)گفته می شد: «لا یَزالُ یَنْتَقِلُ مِنْ
سِجْنٍ إلی سِجْنٍ؛ همواره از زندانی به زندان دیگر، منتقل می شد».
معتزّ
عباسی رسما به مأمور جلاّدش سعید حاجب، چنین فرمان داد: «اُخْرُجْ اَبا
مُحَمَّدٍ اِلَی الْكُوفَةِ ثُمَّ اضْرِبْ عُنُقَهُ فِی الطّریق؛ ابومحمد
(حسن عسكری) را به سوی كوفه بیرون ببر و در مسیر راه (در جای خلوت) گردنش
را بزن».10
امام حسن عسکری(علیه السلام) در عصر خلافت معتمد عباسی (256
ـ 279 هـ ق) مدتی در زندان صالح بن وصیف بود، زمانی در زندان علی بن نارمش
و زمانی دیگر در زندان نحریر به سر می برد، حتی در زندان جاسوسی را بر او
گماشته بودند، تا گفتار و رفتار آن حضرت را گزارش دهد. ابوهاشم جعفری، یكی
از یاران آن حضرت می گوید: با چند نفر در زندان بودم، ناگاه امام حسن
عسکری(علیه السلام) را وارد زندان كردند، در این هنگام شخص بیگانه ای كه از
گروه «جمحی» بود، زندانی شده بود و ادّعا می كرد كه از علویان است، امام
حسن عسکری(علیه السلام) در غیاب او، به یارانش كه در زندان بودند، فرمود:
«این مرد جمحی از شما نیست، از او برحذر باشید، آنچه را گفته اید در نامه
ای نوشته و آن را در میان لباس هایش پنهان كرده است تا آن را به خلیفه
برساند». یكی از حاضران لباس های او را جستجو كرد، همان نامه را یافت كه
مطالب خطرناكی در مورد زندانیان در آن نوشته شده بود.11
راز آن همه
فشارها، و آن همه زندانی شدن ها و سرانجام مسموم شدن و شهادت امام(علیه
السلام)چیزی جز این نبود كه آن حضرت در حراست و حفظ اسلام از دستبرد تحریف
ها و گزند طاغوت ها، تا آخرین توان خود می كوشید، و سرانجام جانش را در این
راه فدای اسلام كرد. او برای حفظ این آرمان مقدّس، همواره با شیعیان تماس
داشت، و در همه جا نمایندگانش حضور داشتند، و نامه های آن حضرت همواره به
آنها می رسید. ارتباط شیعیان با نمایندگان مخفی او برقرار بود. از سوی دیگر
مطابق روایات بسیار، همه مسلمانان می دانستند كه حضرت قائم(عج) درهم
كوبنده كاخ طاغوت ها، و احیاگر آیین ناب اسلام، از نسل آن حضرت است. از این
رو، نسبت به او احساس خطر بیشتری می كردند. محدّث قمی در این باره می
نویسد:
«سه نفر از خلفای عبّاسی تصمیم بر كشتن امام حسن عسکری(علیه
السلام) گرفتند، زیرا به آنها خبر رسیده بود كه حضرت مهدی(عج) از صلب او
ظاهر می شود».12
آری امامان(علیه السلام)این چنین برای حفظ كیان دین،
پافشاری نموده و رنج ها و مرارت ها را تحمّل می كردند، ما نیز به پیروی از
آنها باید در این راستا كوشا و جدّی باشیم، و هرگونه بی تفاوتی را از خود
دور سازیم.
پی نوشتها:
1- بقره (2) آیه159.
2- ابی منصور، احمد بن علی ابن ابی طالب طبرسی، احتجاج طبرسی، ج1، ص155.
3- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ترجمه ارشاد، ج2، ص343.
4- علاّمه محمد باقر مجلسی، بحار، ج50، ص218.
5- محقق اردبیلی، حدیقة الشّیعة، ص592.
6- شیخ عباس قمی، انوار البهیّة، ص349.
7- شیخ حرّ عاملی، اثباة الهداة، ج3، ص312.
8- علی بن عیسی اربلی، كشف الغمّة، ج3، ص312.
9- سیّد محمد كاظم قزوینی، الامام الحسن العسكری من المهد الی اللّحد، ص81.
10- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص432.
11- امین الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ص354.
12- محدّث قمی، انوار البهیّه، ص490.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام جمعه 29/10/1391 - 14:5
اهل بیت
امام عسکری علیه السلام و تحکیم مرجعیت
نویسنده: آیت الله محمد تقی مدرسی
آقای من! همیشه این امكان براى من نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را اطاعت كنم؟...
این
کلامی است که احمد بن اسحاق خطاب به مولای خویش امام عسکری (علیه السلام)
بیان می کند و چه بسا حرف دل امروز تک تک شیعیان باشد. واقعا ما که در
دوران غیبت امام زمانمان هستیم، باید چه کنیم و تکلیفمان چیست؟
مسلم
است که شیعیان باید از نظام استوار اجتماعى برخوردار شوند تا بتوانند در
برابر رخدادها و مبارزهجوئیها توانا باشند. این نظام، در رهبرى مرجعیّت
تبلور مىیابد؛ بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى واُمَناى وى
بر حلال و حرام، جمع می شوند. از این رو بود که در دوران امامعسكرى(علیه
السلام)، شالوده نظام مرجعیّت تحكیم یافت و نقش دانشمندان شیعه، بدین
اعتبار كه آنان وكلا، نوّاب و سفیران امام معصوم(علیه السلام) هستند،
برجستگى ویژهاى پیدا كرد.
روایتهاى فراوانى از امامعسكرى(علیه
السلام) در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان
روایت معروفى است كه امام عسكرى(علیه السلام) از جدّ خویش، امام
صادق(علیه السلام) روایت كرده اند و در آن آمده است:
آن كسی از فقیهان
که خویشتندار می باشد و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس خود ستیزه كار و
امر مولاى خویش را فرمانبردار است، پس بر عموم (مردم) است كه از او تقلید
كنند.
از همین رو دانشمندان هدایت یافته به نور اهل بیت(علیهم السلام)،
امور امّت را در دوران امام یازدهم عهده دار شدند و به ایشان درباره
مسائل مشكلى كه با آنها بر خورد مىكردند، نامه مىنگاشتند و آن حضرت نیز
پاسخهایی به آنها مىنوشت و نامهها را به امضا و توقیع خویش مهر مىنمود.
این نامهها در نزد علما به تواقیع معروف شد و برخى از آنها شهرت خاصّى
كسب كردند.
به عنوان نمونه، عثمان بن سعید عَمرى، یكى از ستونهاى نظام
مرجعیّت دردوران امام حسن عسكرى(علیه السلام) است و ائمه نیز به جایگاه او
اشاره كردهاند. او درنزد شیعیان مقامى والا داشت و امام هادى(علیه السلام)
و امام عسکری (علیه السلام) پیروان خود را بدو ارجاع مىداد. چنانكه احمد
بن اسحاق قمى گوید:
پس از وفات امام هادی (علیه السلام) روزی بر امام
عسکری(علیه السلام) وارد شدم و پرسیدم: سرورم! همیشه این امكان براى من
نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را
اطاعت كنم؟ آن حضرت به من فرمود: این ابو عمرو، مردى مورد وثوق و امین است
و در زندگى و مرگ مورد اعتماد من است. آنچه به شما گفت، از جانب من
مىگوید و آنچه به شما رساند، از جانب من رسانده است.(1)
عثمان بن سعید
در کنار برخی از افراد دیگر(2)، از وكلا و نوّاب امام و كسانى بودند كه
اركان نظام مرجعیّت در میان امّت، بدانها استحكام یافت. نظام مرجعیّت به
منزله شیوهاى در حركت سیاسى و راهى استوار براى دعوت به خدا و سازماندهى
مكتبى براى جامعه، قلمداد مىشود. همچنین این نظام، مىتواند به وقت
بازگشت حكومت به دست اهل آن، نظامى سیاسى براى امّت باشد. این نظام به دور
از غوغاى طایفه گرایى وعشیرتزدگى است؛ همچنانكه با روح حزب گرایى و گروه
گرایى نیز فاصله دارد. شیعیان همواره در زیر سایه این تشكّل مكتبى، از
دوران ائمهاطهار(علیهم السلام)، زندگى كرده و از تواناییهاى آن برخوردار
بوده است؛ اگر چه برخی عوامل، گاه موجب توقف آن مىشده واجازه نمىداده
است كه این نظام، در برخى ابعاد به سوى تكامل مورد نظر خود شتاب گیرد.
بنابر
این، یکی از خصوصیات عصر امام حسن عسكرى(علیه السلام)، تحكیم نظام رهبرى
مرجعیّت در میان شیعیان است که هم اکنون و در عصر غیبت امام دوازدهم، حضرت
حجت بن الحسن (علیه السلام) نیز به عنوان یک از بنیانهای اصلی نظام رهبرى
شیعه به حساب می آید.
منبع: زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، آیت الله محمد تقی مدرسی ، با تلخیص
/س
جمعه 29/10/1391 - 14:4
اهل بیت
امام حسن عسكری (ع) از نگاه استاد مطهری (ره)
وجود مقدس امام حسن عسكرى علیه السلام از ائمهاى هستند[كه تحت فشار
بسیار بودند]چون هر چه كه دوران ائمه[به دوره امام عصر علیه
السلام]نزدیكتر مىشد كار بر آنها سختتر مىگردید. ایشان در سامرا
بودند كه در آن وقت مركز خلافتبود.از زمان«معتصم»مركز خلافت از بغداد به
سامرا منتقل شد. مدتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علتش هم این بود كه
لشكریان معتصم خیلى به مردم ظلم مىكردند و مردم شكایت كردند و ابتدا معتصم
گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضىاش كردند و او براى اینكه سپاهیان
از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.
امام عسكرى و امام هادى
علیهما السلام اجبارا در سامرا به سر مىبردند، در محلى كه به
نام«العسكر»یا«العسكرى» نامیده مىشد، یعنى محلى كه محل سپاهیان و در
واقع پادگان بود، یعنى خانهاى كه در آن زندگى مىكردند برایشان انتخاب شده
بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر. ایشان در بیست و هشتسالگى از
دنیا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنیا
رفتند)و دورهامامتشان فقط شش سال طول كشید.
به نص تواریخ، تمام این مدت
شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع
الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احیانا رفت و آمدهایى
مىشد یا گاهى حضرت را مىخواستند،تحت نظر بودند،وضع عجیبى بود.
مىدانید
كه هر یك از ائمه گویى یك خصلتخاص بیشتر در او ظهور داشته است كه خواجه
نصیر در آن دوازده بند خودش هر یك از ائمه را با یك صفتى توصیف مىكند كه
بیشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى علیه السلام به جلالت و
هیبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساسا عظمت و هیبت و جلالت در
قیافه ایشان به نحوى بود كه هر كس كه ایشان را ملاقات مىكرد تحت تاثیر آن
سیما قرار مىگرفت قبل از اینكه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزى بفهمد.
وقتى كه سخن مىگفتند دریاى مواجى شروع مىكرد به سخن گفتن، دیگر تكلیفش
روشن است.
در بسیارى از حكایات و روایات این قضیه كاملا مشخص و محرز
است. حتى دشمنان با اینكه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به زندان
مىبردند وقتى كه با حضرت روبرو مىشدند وضع عجیبى داشتند، نمىتوانستند در
مقابل ایشان خضوع نكنند، كه در این زمینه داستانى را محدث قمى در كتاب
الانوار البهیه از احمد بن عبید الله بن خاقان، پسر وزیر المعتمد على الله،
و او از پدرش نقل مىكند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق
العاده عجیبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم.
علت عمده این كه
اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود كه این مطلب شایع بود و مىدانستند
كه مهدى امت از صلب این وجود مقدس ظهور مىكند. همان كارى كه فرعون با بنى
اسرائیل مىكرد كه چون شنیده بود كسى از بنى اسرائیل متولد مىشود كه زوال
ملك فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائیل را مىكشت و
فقط دخترها را زنده نگه مىداشت و زنهایى را مامور كرده بود بروند در
خانههاى بنى اسرائیل و ببینند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود
تحت نظر بگیرند،عین این كار را دستگاه خلافتبا امام عسكرى علیه السلام
انجام مىداد.چه خوب مىگوید مولوى:
حمله بردى سوى در بندان غیب تا ببندى راه بر مردان غیب
این
احمق فكر نمىكرد كه اگر این خبر راست است مگر تو مىتوانى جلوى امر الهى
را بگیرى؟!هر چند وقتیك بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصا
وقتى كه امام از دنیا رفت، چون گاهى مىشنیدند كه حضرت مهدى متولد شدهاند.
راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیدهاید كه خداى متعال ولادت این
وجود مقدس را مخفى كرد و در حین ولادت كمتر كسى متوجه شد. ایشان شش ساله
بودند كه پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند.در دوران كودكى، شیعیان خاص از هر
جا كه مىآمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه مىدادند. ولى عموم مردم اطلاع
نداشتند، اما این خبر بالاخره پیچیده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى
متولد شده است و او را مخفى مىكنند.
گاهى مىفرستادند به خانه حضرت كه
این بچه را به خیال خود پیدا كنند و بكشند و از بین ببرند، ولى كارى كه
خدا مىخواهد مگر بنده مىتواند بر ضد آن عمل كند؟!یعنى وقتى قضاى حتمى
الهى در یك جا باشد دیگر بشر نمىتواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات
حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت، مامورین ریختند خانه امام را تفتیش كامل
كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنیز و غیر كنیز را
تحت نظر بگیرند، ببینند آیا زن حاملهاى وجود دارد یا نه؟ یكى از كنیزان
را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا یك سال نگاه داشتند، بعد
فهمیدند كه اشتباه كردهاند و چنین قضیهاى نبوده است.
وجود مقدس امام عسكرى مادرى دارد به نام«حدیث»كه به لقب«جده»معروف است.
چون
جده حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه)بودند ایشان را«جده»مىگفتهاند. زنهاى
دیگرى هم در تاریخ هستند كه به اعتبار اینكه شهرتشان به اعتبار نوهشان
است اینها را«جده»مىگویند، از جمله جده شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم
در اصفهان به نام«جده»داریم. زنى كه شهرتش به نام نوهاش باشد قهرا به
نام«جده»معروف مىشود. این زن بزرگوار به نام«جده»معروف شد.ولى تنها
جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیتى دارد
كه نوشتهاند(مرحوم محدث قمى رضوان الله علیه هم در الانوار البهیة
مىنویسد)بعد از امام عسكرى مفزع الشیعه بود یعنى ملجا شیعه این زن بزرگوار
بود.
قهرا در آن وقت-چون امام عسكرى بیست و هشتساله بودهاند كه از
دنیا رفتهاند،على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب كنیم-زنى بین پنجاه و
شصتبوده است.اینقدر زنبا جلالت و با كمالى بوده است كه شیعه هر مشكلى
برایش پیش مىآمد به این زن عرضه مىداشت.
مردى مىگوید به خدمت عمه
امام عسكرى حكیمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ایشان صحبت كردم راجع به
عقاید و اعتقادات مساله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به
امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى
است.گفتم حال كه ایشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشیم به چه كسى رجوع
كنیم؟ فتبه جده رجوع كنید.گفتم:عجب!آقا از دنیا رفت و به یك زن وصیت
كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسین بن على كرد.حضرت امام حسین
وصى واقعىاش و وصى او در باطن على بن الحسین بود ولى مگر بسیارى از
وصایاى خودش را در ظاهر به خواهرش زینب سلام الله علیها نكرد؟عین این كار
را حسن بن على العسكرى كرد. وصى او در باطن این فرزندى است كه مخفى است ولى
در ظاهر كه نمىشد بگوید وصى من اوست. در ظاهر وصى خودش را این زن با
جلالت قرار داده است.
باسمك العظیم الاعظم الاعز الاجل الاكرم یا الله...
پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.
پروردگارا
ما را قدر دان پیغمبر اكرم قرار بده، ما را قدر دان اهل بیت اطهار قرار
بده، انوار محبت و معرفتخودت در دلهاى ما بتابان، انوار معرفت و محبت
پیغمبر و آل پیغمبر در دلهاى ما قرار بده. اموات ما مشمول عنایت و رحمت و
مغفرت خودت بفرما.
پی نوشت :
1- [به معنى حسن منظر].
منبع:مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، جلد ، 18 صفحه 147
/س
جمعه 29/10/1391 - 14:4
اهل بیت
زمینه سازی امام حسن عسگری (علیه السلام) ،برای غیبت امام زمان (عجل الله تعالی الفرجه الشریف)
نویسنده : فاطمه آراسته فرد
به علت فشارهای روز افزون عباسیان بر امامان معصوم و آزار و
شکنجة آنان و نیز آماده نبودن جامعه برای پذیرش امامت امام مهدی(عجل الله
تعالی الفرجه الشریف) ، مشیّت الهی چنین تعلق گرفت که آخرین وصی پیامبر(صلی
الله علیه و آله) و ائمه(علیها السلام)، حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالی
الفرجه الشریف) در غیبت فرو رود؛ تا وجود مقدسش از گزند حوادث زمان، مصون
بماند، در فرصت مناسبی به میان مردم بیایند و مردم از وجود پرفروغ آن امام
بهرهمند شوند.
طبیعی است که مردم و جامعه میبایست آمادگیهای لازم را میداشتند تا موضوع
غیبت امام را بپذیرند و دچار سردرگمی و انحراف در دین نشوند. از این رو،
امام عسگری(علیه السلام)، با انجام اقداماتی حکیمانه، در مسیر زمینه سازی و
آماده کردن مردم برای پذیرش امر مهم غیبت امام دوازدهم (حضرت مهدی(علیه
السلام)) قدمهای بسیار مؤثری برداشتند؛ که در این نوشتار به آن
میپردازیم.
اول. خبر دادن از غیبت
از جمله اقدامات مهم امام حسن عسگری(علیه السلام)، در زمینه سازی غیبت امام
زمان(عجل الله تعالی الفرجه الشریف)، طرح پیشاپیش مسألة غیبت بود. ایشان
در موارد متعددی، غیبت فرزندشان را ـ که جانشین پس از خودشان محسوب میشد ـ
خبر دادند و اینگونه مردم و جامعه را برای پذیرش غیبت آماده کردند.
موسوی بغدادی نقل میکند: از امام حسن عسگری(علیه السلام)، شنیدم که
میفرمود: «گویا شما را میبینم که پس از من درباره جانشینم اختلاف
میکنید. آگاه باشید که هر کس به ائمة بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و
آله)، اقرار کند، اما منکر فرزندم شود؛ مانند کسی است که به همه انبیای
الهی و رسولانش اقرار داشته باشد، اما نبوت رسول اکرم(صلی الله علیه و
آله)، را انکار کند؛ زیرا اطاعت از آخرین نفر ما، مانند اطاعت از اولین
ماست و منکر آخرین نفر ما مانند منکر اولین ماست. آگاه باشید که برای
فرزندم، غیبتی است که مردم در آن شک میکنند؛ مگر کسی که خدای تعالی وی را
حفظ فرماید».1
علی بن همام نیز از محمد بن عثمان عمری و او از پدرش نقل کرده است: من نزد
امام عسگری(علیه السلام) بودم که از آن حضرت درباره خبری که از پدران
بزرگوارش روایت شده است، مبنی بر این که: زمین از حجت الهی تا روز قیامت
خالی نمیماند و کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت در
گذشته است، پرسیدند. ایشان فرمود: «این سخنان، حق است؛ همچنان که روز روشن،
حقیقت دارد». گفتند: ای فرزند رسول خدا! حجت و امام پس از شما کیست؟
فرمود: «فرزندم محمد؛ او امام و حجت پس از من است هر که بمیرد و او را
نشناسد به مرگ جاهلیت درگشته است. آگاه باشید که برای او غیبتی است که
نادانان در آن سرگردان شوند، مبطلان در آن هلاک گردند و کسانی که برای آن،
وقت، معیّن کنند، دروغ گویند. سپس خروج میکند و گویا به پرچمهای سپیدی
مینگرم که بر بالای سر او در نجف و کوفه در اهتراز است».2
دوم. ارتباط حداقلی با شیعیان
امام عسگری(علیه السلام)، برای مهیا نمودن ذهنیت مردم و خصوصاً شیعه،
درباره امر غیبت، شیوه نهان سازی خود را بیش از آنچه در زندگی امام
هادی(علیه السلام)، مورد توجه بود، به کار گرفت. از این رو، ایشان به جز
ایامی که به دستور معتمد، برای دیدار وی از خانه بیرون میرفت و یا به جهت
مصالحی که در نظر داشت، به کسی اجازه ملاقات میداد، یا خود، شخصاً به
دیدار آنها میرفت، دیدار و ملاقات دیگری با مردم نداشت.3 به گفته مسعودی،
امام حتی برای شیعیان خود ظاهر نمیشد و از پشت پرده، با آنان سخن میگفت.4
این عمل حضرت عسگری و پدر بزرگوارش(علیهم السلام)، مقدمهای برای غیبت صاحب
الزمان(عجل الله تعالی الفرجه الشریف)، بود تا شیعیان با آن مأنوس شده و
منکر غیبت نشوند؛ چرا که اگر غیبت امام عصر(عجل الله تعالی الفرجه الشریف)،
به صورت ناگهانی رخ میداد، وضعیت بسیار سخت و غیر قابل تحمّلی برای
شیعیان به وجود میآمد و چه بسا درک غیبت امام زمان(عجل الله تعالی الفرجه
الشریف)، برای یاران و اصحاب خاص حضرت هم مشکل میشد؛ تا چه رسد به مردم
عادی که مدتهای زیادی با امام و حجت خدا به طور مستقیم ارتباط برقرار
میکردند. در آن شرایط، حتی ممکن بود در اصل وجود حضرت مهدی(عجل الله تعالی
الفرجه الشریف)، نیز شبهه ایجاد شود.
از سوی دیگر، امام عسگری(علیه السلام) چون در پادگان نظامی سامراء، تحت
کنترل شدید حکام عباسی بودند، غالباً با شیعیان فاصله داشتند و امور و
ارتباطات ایشان از طریق مکاتبات و توقیعات و وکلا بود؛ مثلاً از طریق
مکاتبه به سؤالات شیعیان پاسخ میدادند؛5 تا جایی که «محمد بن یحیی» نقل
کرده که «احمد بن اسحاق قمی» از امام عسگری(علیه السلام)، طلب دست خطی نمود
تا بدان وسیله، خط حضرت را از غیر آن باز شناسد.6
بنابراین، میتوان ارتباط مخفیانه و پنهانی امام با شیعیان را از تمهیدات
مؤثر ایشان در زمینه سازی غیبت امام عصر(علیه السلام)، دانست.
سوم. تقویت سازمان وکالت
اقدام دیگر امام حسن عسگری(علیه السلام)، برای زمینه سازی غیبت، ایجاد
سازمان وکالت و تقویت آن بود. این نهاد در عصر امام صادق(علیه السلام)،
تشکیل شد با فعالیتهای مختلف و با نظارت امامان معصوم(علیها السلام)، کار
خود را آغاز کرد و به تدریج تا زمان امام حسن عسگری(علیه السلام)، شکل
منسجم نظام مندی به خود گرفت.
الف. علل تشکیل سازمان وکالت
در مورد دلایل تشکیل سازمان وکالت، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1ـ لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان
در هر نظام دینی، سیاسی یا اجتماعی، ارتباط بین رهبر و اعظای آن نظام،
اجتناب ناپذیر است؛ بنابر این میبایست کسی یا کسانی از سوی امامان شیعه،
تعیین میشدند تا به عنوان وکلای آنها، با شیعیان ارتباط برقرار میکردند.
این مسأله زمانی روشنتر میشود که به گستردگی عالم اسلامی در آن عصر و
پراکندگی شیعیان در نقاط مختلف، اعم از عراق، حجاز، ایران، یمن، مصر و مغرب
توجه کنیم. از آنجایی که همه شیعیان، توانایی مسافرت به مدینه و سایر
شهرهای اقامتی امامان را نداشتند، پس لازم بود کسانی به عنوان نمایندگان و
افراد مورد اعتماد امام، شناخته شوند.7
2ـ خفقان حکومت عباسی و لزوم حفظ شیعیان و مکتب توسط امام
هر چند وجود خفقان را نمیتوان علت اصلی تشکیل نهاد وکالت دانست، ولی به
طور قطع، این مسأله، علت تشدید فعالیت این نهاد و گسترش و توسعه آن بوده
است.8
3ـ آماده سازی شیعیان برای عصر غیبت
بدون تردید، یکی از وجوه روی آوری ائمه(علیها السلام)، به تشکیل این نهاد،
آماده سازی شیعیان برای پذیرش وضعیت جدید در عصر غیبت بود؛ عصری که شیعه در
آن جز از طریق سفرا و وکلای امام، امکان ارتباط با ایشان را نداشت. با
توجه به همین حقیقت بود که هرچه شیعه به عصر غیبت نزدیکتر میشد، راه
ارتباط مستقیم او با امام نیز محدودتر میگشت و در مقابل، نهاد وکالت نیز
تقویت میشد؛ تا حدی که در زمان امامین عسگریین(علیهم السلام) غالب
ارتباطات شیعه با این دو امام بزرگوار، از راه مکاتبه و یا وکلا و
نمایندگان، صورت میگرفت. از این رو، میتوان گفت که حداقل در عصر دو امام
هادی و عسگری(علیهم السلام)، تقویت نهاد وکالت به خاطر تمهید و زمینه چینی
برای ورود شیعه به عصر غیبت بوده است.9
ب. وظایف و شئون نهاد وکالت
1ـ دریافت وجوه شرعی
از آغاز تأسیس این نهاد، وکلا موظف به جمع آوری و توزیع وجوهات شرعی بودند.
به عنوان نمونه از «معلی بن خنیس» به عنوان وکیل و قیّم مالی امام
صادق(علیه السلام)، در مدینه یاد شده است که فعالیت او در جهت جمع آوری
وجوهات از شیعیان، سبب سوء ظن عباسیان و سرانجام، شهادت وی شد. دریافت
اموال در عصر امام عسگری(علیه السلام)، به خاطر وجود جوّ خفقان، بدون قبضِ
رسید، انجام میشد.10
2ـ رسیدگی به اوقاف
برای مثال، حسن محمد قطاة صیدلانی، در رسیدگی به امور وقفی در «واسط» وکالت داشت.11
3ـ راهنمایی و ارشاد شیعیان و مناظره با مخالفان
یکی از شئون مهم این نهاد، راهنمایی و ارشاد شیعیان به وظایف و اصول صحیح
مکتب بوده است. تردیدی نیست که وقتی کسی به عنوان وکیل یک امام معصوم به
اهالی یک شهر یا منطقه معرفی میشود، میبایست از نظر شناخت و آگاهی، برتر
از سایر افراد باشد و از این جهت، وکلا، غالباً توسط شیعیان مورد سؤال واقع
میشدند.
4ـ نقش سیاسی نهاد وکالت
اهتمام حاکمیت عباسی در عصر غیبت برای شناختن اعضای نهاد وکالت، نشان از وجود نقش سیاسی این نهاد دارد.
5 ـ نقش ارتباطی نهاد وکالت با مردم
وکلا ـ به عنوان رابطین امام در شهرهای مختلف ـ به پرسشهای شرعی، کلامی و
اعتقادی مردم پاسخ میدادند مکاتبات و نامهها را به محضر امام میرساندند
و پاسخهای شفاهی را دریافت میکردند.12
با توجه به چنین ضرورت و کارکردی بود که امام حسن عسگری(علیه السلام)،
نمایندگان مورد اعتمادی را منصوب مینمود تا برای حل مشکلات دینی و دنیوی
شیعیان، رابطه میان آن حضرت و آنان باشند و شیعیان با موضوع مراجعه به
نمایندگان، مأنوس شوند. این مطلب از نامهای که آن حضرت به «احمد بن اسحاق
اشعری» نوشت و در آن، نمایندة مورد اعتماد و امین خود، «عثمان بن سعید
عمری» را مورد تأیید و حمایت قرار داد، بر میآید؛ امام عسگری(علیه
السلام)، در آن نامه فرمود: « ابوعمر، ثقه، امین و مورد اعتماد امام قبلی
بوده و در زندگی و پس از مرگ من نیز مورد اعتماد من است، سخنش را بشنو و از
او اطاعت کن؛ زیرا او مورد اعتماد و امین است».13
امام حسن عسگری(علیه السلام)، به جهت حفظ و نگهداری اموال مسلمانان، بیم از
تباه شدن و از بین رفتن آنها و نیز برای دریافت حقوق شرعی از مردم و توزیع
آنها میان نیازمندان و تهیدستان، نمایندگان و وکلایی تعیین فرموده بود تا
شیعیان برای حل مشکلات شرعی و اجتماعی خود به آنها پناه ببرند. ایشان به
بعضی از وکلای خود ـ مانند «ابراهیم بن عبده نیشابوری» ـ فرمان داد تا حقوق
شرعی را به آن حضرت برسانند. همینطور «عثمان بن سعید عمری» را به عنوان
وکیل تامّ الاختیار خود در بغداد تعیین فرمود، به مردم و همه وکلا دستور
داد تا با او در ارتباط باشند و همه حقوق واجب الهی و دیگر وجوهی را که
نزدشان است به او تحویل دهند. 14
با وجود این، امام عسگری(علیه السلام)، کارهای انجام شده توسط وکلا را زیر
نظر داشتند و به هیچ عنوان از اعمال آنها غافل نبودند و بدین سان، فرهنگ
باور به امام غایب و رجوع به نائبان را در میان شعیه، نهادینه فرمودند.
پی نوشت ها :
1. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص119.
2. همان، ص118.
3. با خورشید سامرا، ص214.
4. همان، (نقل از اثبات الوصیه).
5. تاریخ عصر غیبت، ص168.
6. الکافی، ج1، ص513.
7. تاریخ عصر غیبت، ص139.
8. همان، ص140.
9. همان، ص141.
10. همان، ص142ـ143.
11. بحار الانوار، ج51، ص336؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص504.
12. تاریخ عصر غیبت، ص46-147.
13. الغیبة، شیخ طوسی، ص354.
14. با خورشید سامرا، ص298.
جمعه 29/10/1391 - 14:3
اهل بیت
انتظارات امام حسن عسكرى (علیه السلام) از شیعیان
نویسنده:حجت الاسلام سید جواد حسینى
در باغ خدا كه ولایت ثمرش
زهراست درخت و باغبان شد پدرش
نازم به امام عسكرى آنكه به حُسن
مهدى پدر جهانیان شد پسرش
امام
حسن عسكرى(علیه السلام) یازدهمین امام شیعیان، در روز جمعه هشتم ربیع
الثانى، سال 232 ه.ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود،(2) و عالم را
با نور جمال خویش روشن نمود. پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادى (علیه السلام)
و مادرش بانویى پارسا و شایسته است كه از او به نامهاى «حُدیثه»، «سلیل» و
«سوسن» یاد شده است. این بانوى گرامى از زنان نیكوكار و داراى بینش اسلامى
بوده در فضیلت او همین بس است كه پس از شهادت امام حسن عسكرى(علیه السلام)
پناهگاه و نقطه اتكاى شیعیان در آن دوره بحرانى و پراضطراب به شمار
مىرفت.(3)
مدت امامت امام حسن عسكرى(علیه السلام) شش سال، و با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر یك از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود:
المعتز باللّه - المهتدى باللّه - و المعتمد باللّه
امامت
حضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه.ق با شهادت آن حضرت پایان یافت. به
مناسبت سالروز ولادت آن امام همام، در این مجال نگاهى داریم به برخى
«انتظارات حضرت» از شیعیان خویش، امید كه ره توشتهاى باشد براى همه آنهایى
كه بر خط امامت و ولایت سیر مىكنند.
شیعه از دیدگاه امام حسن عسكرى (علیه السلام)
از
دیدگاه امام یازدهم هر كس كه بنام شیعه خوانده شود ولى اوصاف و ویژگیهاى
یك شیعه حقیقى و واقعى را دارا نباشد، شیعه شمرده نمىشود. شیعه واقعى
كسانى هستند كه همچون رهبران دینى خویش در نهضت خدمت رسانى به مردم و
برادران دینى خویش فعّال و كوشا باشند و به دستورات و نواهى الهى پاى بند
باشند چنان كه حضرت عسكرى در كلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه
مىفرماید:
«شیعة عَلِّىٍ هُمُ الّذین یؤثِرُونَ اِخوانَهم عَلى
اَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خصاصَةٌ وَ هُمُ الَّذینَ لایَراهُمُ اللّه
حَیثُ نَهاهُم وَ لا یَفقَدُهُم حَیثُ اَمرَهُم، وَ شیعَةُ عَلِىٍّ هم
الَّذینَ یَقتَدُون بِعَلىٍ فى اكرامِ اِخوانِهُم المُؤمِنین(4)؛
یعنی
پیروان و شیعیان على (علیه السلام) كسانى هستند كه برادران (دینى) خود را
بر خویش مقدم مىدارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان على (علیه
السلام) كسانى هستند كه از آنچه خداوند نهى كرده دورى مىكنند و به آنچه
امر نموده عمل مىكنند و آنان در تكریم و احترام برادران مؤمن خود به
على(علیه السلام) اقتدا مىنمایند.
و در جاى دیگر درباره نشانههاى شیعیان فرمودند:
«علامات
المؤمنین خمسٌ صلاة الاحدى و الخمسین و زیارة الاربعین و التختم فى الیمین
و تعفیر الجبین و الجهر ببسم اللّه الرحمن الرحیم(5)،
نشانههاى
مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یك ركعت نماز در هر روز (17
ركعت واجب و 34 ركعت نافله) زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام) داشتن
انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانى به خاك و بلند خواندن بسم اللّه
الرحمن الرحیم (در نمازها).
انتظارات امام عسكرى (علیه السلام) از شیعیان
انتظارات
و توقّعات امام حسن عسكرى(علیه السلام) به عنوان آخرین امامى كه در جامعه
حضور عینى داشته، و بعد از او غیبت صغرى و كبرا فرزندش مهدى موعود (علیه
السلام) آغاز مىگردد و براى مدّت مدیدى مردم و جامعه از درك حضور او محروم
خواهند بود قابل اهمّیت و دقّت است، و مىتواند رهنمودهاى گرانبها و
ارزشمندى باشد براى دوران غربت تشیّع و دورانى كه غبار غم هجرت مولا و
محبوبشان بر دلها و پیشانى آنها سایه افكنده است، اینك به گوشههایى از
انتظارات حضرتش مىپردازیم.
1.اندیشه و تفكر
اساس تمام پیشرفتهاى
مادّى و معنوى بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفكر از یك طرف، و سعى و تلاش و
عمل از طرف دیگر بوده است. اگر بشر قرن بیستم و بیست و یكم از نظر صنعتى و
تكنولوژى به موفقیتهاى چشمگیرى دست یافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است؛
چنان كه پیشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نیز بر اثر بهرهورى از توان عقل و
تفكر و قدرت عمل و تلاش بوده است. پیامبران، امامان و بندگان صالح الهى
همگى اهل فكر و تعقل بودهاند، در منزلت ابوذر امام صادق(علیه السلام)
فرمودند:
«بیشترین عبادت اباذر كه رحمت خدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزى بود(6)»
قرآن
این كتاب الهى و آسمانى براى اندیشه و تفكر، ارزش والا و حیاتى قائل است و
زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقّت و تفقه بیان
نموده است در قرآن بیش از هزار بار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه
بارورى اندیشه است تكرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت
به تفكر نموده، بیش از 10 آیه با كلمه «اُنظُرُوا؛ دقت كنید» شروع شده است.
بیش از پنجاه مورد كلمه عقل و مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آیه
نیز قاطعانه به تدبّر در قرآن امر شده است.(7)
و همچنین از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است.(8)
با
توجه به این اهمّیت اندیشه و تفكّر است كه امام حسن عسكرى (علیه السلام)
از شیعیان خویش انتظار دارد، كه اهل اندیشه و تفكر باشند. لذا فرمودند:
«عَلیكُم
بِالفِكرِ فَاِنَّهُ حَیاة قَلب البَصیر وَ مَفاتیحُ اَبوابِ الحِكمَةِ ؛
بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفكر موجب حیات و زندگى دل آگاه و
كلیدهاى دربهاى حكمت است.(9)
انسانهایى كه با عقل اندیشه نكنند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقّت بخرج ندهند در روز قیامت نابینا محشور مىشوند.
امام
حسن عسكرى(علیه السلام) این حقیقت را با گوشزد كردن آیهاى از قرآن براى
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى در طىّ نامهاى چنین بیان مىكند:
«اى
اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایى كه مورد رحمت الهى قرار گرفته و
همچون تو داراى بصیرت خدا دادى مىباشند، نعمت خویش را تمام كرده است...
پس به یقین بدان اى اسحاق كه هركس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم
نابینا و گمراه خواهد بود. اى اسحاق! چشمها نابینا نمىشوند، بلكه دلهایى
كه در سینهها هستند نابینا مىشوند. (بر اثر اندیشه نكردن) و این سخن
خداوند در كتاب متقن خویش است آنجا كه از زبان انسان ستم پیشه بیان
مىكند(10):
«پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودى با این كه داراى
چشم بودیم؟ (خداوند در جواب) مىفرماید: همان گونه كه آیات ما براى تو آمد و
تو آنها را فراموش كردى، امروز نیز تو فراموش خواهى شد.(11)»
گاه امام
حسن عسكرى با گوشزد این خطر كه عدهاى در جامعه عبادت را منحصر در انجام
نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن روزههاى واجب و مستحب مىدانند،
بدون آنكه در رمز و راز آن اندیشه كنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل
نمایند، جایگاه ویژه اندیشه و تفكر را اینگونه بیان مىفرماید:
«لَیست
العِبادَةُ كَثرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنّما العِبادَةُ كَثرَةُ
التفكُّرِ فى اَمرِ اللّه(12)؛ عبادت به بسیارى نماز و روزه نیست، همانا
عبادت تفكر بسیار در امر خداوند است».
2.ایمان گرائى و سود رسانى:
فكر
و اندیشه، و یا تأمّل و تدبّر آنگاه ارزش حقیقى و عینى خویش را نشان
مىدهد كه منجر به ایمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفكرى كه بدنبالش ایمان و
عمل نباشد مطلوب و كارساز نیست. به همین جهت آن حضرت تأكید فرمود كه شیعیان
به دو خصلت توجّه داشته باشند «خِصلَتانِ لَیس فَوقَهُما شَىءٌ الایمانُ
بِاللّه، وَ نَفعُ الاِخوان(13)؛ دو خصلت است كه برتر از آن چیزى نیست،
ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران (دینى)».
3.به یاد خدا و قیامت بودن
ایمان
برگرفته از اندیشه بدنبال خود عمل و یاد خدا و همچنین انجام عبادت را در
پى دارد، به همین جهت یكى دیگر از انتظارات حضرت عسكرى (علیه السلام) از
شیعیان این است كه خداوند و قیامت و رسول را فراموش نكنند. چنان كه
فرمودند: «اَكثرُوا ذِكرُ اللّه و ذِكرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآن و
الصَّلاةَ عَلى النَّبى؛ زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید
و بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) (و آل او) درود بفرستید.(14)
و هوشمندترین و زیركترین افراد كسى است كه به یاد بعد از مرگ باشد و وجدان خویش را براى رسیدگى به اعمال قاضى قرار دهد.(15)
4.حسابرسى اعمال و پاسخگویى وجدان
انتظار
دیگرى كه امام حسن(علیه السلام) از شیعیان دارد، رسیدگى به اعمال و داشتن
محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگویى وجدان اخلاقى است.
لازم است انسان
در ابتداى هر روز نسبت به اعمال نیك و دورى از گناه با خود «مشارطه» و قرار
دادى داشته باشد، و در طول روز مواظبت و «مراقبه» داشته باشد. و در پایان
روز «محاسبه» و حسابرسى، و پاسخگویى به وجدان درونى خویش.
آنهایى هم كه
مسئولیتهاى اجتماعى دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند كه باید پاسخگو
باشند، علاوه بر این در مقابل خداوند متعال، پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و
آله و سلّم) و وجدان خویش نیز باید پاسخگو باشند.
ممكن است عدهاى
زرنگى را در آن بدانند كه از حسابرسى، و پاسخگویى فرار كنند و به نوعى طفره
روند، ولى باید بدانند كه هرگز چنین رفتارى هوشمندى و زرنگى بحساب
نمىآید، در همین زمینه است كه حضرت عسكرى (علیه السلام) خردمندانه
مىفرماید:
«اَكیَسُ الكیِسین مَن حاسب نَفسَه وَ عَمِلَ لما بَعدِ
المَوت(16)؛ زیركترین زیركان (و هوشمندترین افراد) كسى است كه به حساب نفس
خویش پردازد (و پاسخگوى خدا و وجدان خویش باشد) و براى پس از مرگ خویش تلاش
نماید».
5.تقوا و پاكى راستى و امانتدارى
از مهمترین و بارزترین
ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان و مؤمنان دو صفت نفسانى تقوا و ورع است
كه انسان را در مقابل انجام گناه و دورى از محرّمات حفظ و تقویت مىكند، و
در كنار آن دو، دو صفت والاى امانتدارى و راستگویى است كه آنچنان اهمّیت
دارد كه اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقویت و
ترویج این اوصاف در میان افراد جامعه پىریزى نمود و مشكلات را حل و سعادت
جوامع را تضمین نمود. امام حسن عسكرى(علیه السلام) با تأكید بر اوصاف فوق و
برخى اوصاف دیگر خطاب به شیعیان خود مىفرماید:
«اُوصیكُم بِتَقوىَ
اللّهِ وَ الوَرَعِ فى دِینِكم والاِجتهاد لِلّه و صِدقِ الحَدیثِ وَ
اَداءِ الاَمانَةِ اِلى مَن اِئتَمَنَكُم مِن بِرِّ اَوفاجِرٍ وَ طُولِ
السُّجُودِ وَ حُسنِ الجَوار فَبِهذا جاءَ مُحَمَّد (ص) صَلّوا فى
عَشایِرِهِم وَ اَشهِدُوا جَنائِزَهُم وعُودُوا مرضاهُم، وَ اَدّوا
حُقُوقَهُم، فَاِنَّ الرَّجُل مِنكم اِذا وَرِعَ فى دِینِهِ وَ صَدَقَ فى
حَدیثِهِ وَ اَدّى الاَمانَةَ و حَسُنَ خُلقُه مَعَ النّاس قیلَ هذا شیعى
فَیسرّنى ذلك؛(17)
شما را سفارش مىكنم به تقواى الهى و ورع در دین خود
و كوشش در راه خدا، راستگویى و ردّ امانت به هركه به شما امانت سپرد (خوب
یا بد) و طولانى بودن سجده و خوب همسایه دارى؛ چرا كه محمد (ص) براى اینها
آمده است. در گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنى در نماز جماعت
شركت كنید) و در تشییع جنازه آنها حضور داشته باشید و بیمارانشان را عیادت،
و حقوق آنان را ادا نمایید، زیرا اگر مردى (و فردى) از شما در دین خود ورع
داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد كرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته
مىشود این شیعه است. پس من از این (گفته) شادمان مىشوم.»
و در جاى
دیگر فرمودند: المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلى المُؤمِنِ و حُجّةٌ عَلى
الكافِر(18)؛ مؤمن (و شیعه) بركتى براى مؤمن و (اتمام) حجّتى براى كافر
است.
6.جزء بهترینها باشید نه بدترینها
آن امام همام گاه به بیان
افراد نمونه و برتر و همین طور افراد بدتر غیر مستقیم انتظار خویش را از
شیعیان ابراز مىدارد كه جزء بهترینها باشید، و آنان را اینگونه معرّفى
مىنماید:
«اورع النّاس من وقف عند الشّبهة، اعبد النّاس من اقام على
الفرائض، ازهد النّاس من ترك الحرام، اشدّ النّاس اجتهاداً من ترك
الذّنوب(19)؛
پارساترین مردم كسى است كه در شبهات توقف كند، عابدترین
مردم كسى است كه واجبات را بهجا آورد، زاهدترین مردم كسى است كه از حرام
دورى كند و كوشاترین مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.»
در مقابل بدترینها را نیز معرّفى مىكند تاشیعیان آگاهانه یا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگیرند، در حدیثى آن حضرت فرمودند:
«بِئسَ
العَبدُ، عَبدٌ یَكون ذا وجهین وذالِسانین یَطرى اَخاهُ شاهِداً وَ
یأكُلُهُ غائِباً، اِن اُعطِىَ حَسَدَهُ وَ اِن ابتَلى خانَهُ(20)؛
بدترین
بندگان بندهاى است كه داراى دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او
را مىستاید و پشت سر، او را مىخورد(و غیبتش را گوید). اگر به او چیزى عطا
شود، حسد مىورزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت مىكند.»
7.عزّت نفس و دورى از ذلّت
انسان
به عزّت نفس و تكریم شخصیت بیش از همه چیز نیازمند است انسان مىتواند رنج
گرسنگى و تشنگى را تحمّل كند و با فقر و ندارى بسازد امّا تحقیر شخصیت و
آزردگى روح و روان و پایمال شدن عزّت انسان بسادگى قابل رفع و جبران نیست،
ممكن است تا پایان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزیز انسان را عزیز
آفریده و هرگز به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت خودش را نداده.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«خداوند
تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولى به او واگذار نكرده است (و
اجازه نداده) كه ذلیل باشد آیا سخن خدا را نشنیدهاى كه مىفرماید:
«عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند، پس مؤمن همیشه عزیز است و ذلیل نمىباشد»(21)
به
همین جهت یكى از انتظارات مهم حضرت عسكرى (علیه السلام) در دوران غیبت
امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) این است كه شیعیان عزیز و با عزّت
باشند و هرگز خود را ذلیل نكنند، در یكجا فرمودند:
«ما اَقبَحُ بِالمُؤمِنِ اَن تكُونَ لَهُ رَغبَة تُذِلُّه؛(22)
چه زشت است براى مؤمن (و شیعه) دل بستن به چیزى كه وى را خوار مىسازد».
و در جاى دیگر دلسوزانه نصیحت نمود كه:
«لا تمار فیذهب بهاؤك و لا تمازح فیحقر علیك؛
جدال
و كشمكش مكن زیرا ارزش و شخصیت تو را از بین مىبرد (و موجب خوارى انسان
مىشود) و شوخى (بیش از حد) مكن تا مردم به تو جرأت جسارت پیدا نكنند.»(23)
و گاه راهكارهاى رسیدن به عزّت و دورى از ذلّت را به شیعیان ارائه مىدهد و قاطعانه مىفرماید:
«ما ترك الحقّ عزیزٌ الّا ذلّ و لا اخذ به ذلیلٌ الّا عزّ؛
هیچ عزیزى حق را رها نكرد مگر آنكه خوار و ذلیل شد، و هیچ ذلیل و خوارى به حق عمل نكرد مگر آن كه عزیز گردید»(24)
8.افتخار ما باشید نه باعث سرشكستگى ما
یكى
دیگر از مهمترین انتظارات امامان مخصوصاً امام حسن عسكرى(علیه السلام) از
شیعیان این است كه از نظر رفتارى و اخلاقى به گونهاى رفتار كنند كه در بین
جامعه بشرى عموماً و در بین مسلمانان خصوصاً الگو و نمونه باشند تا آنجا
كه مردم بگویند اینها شیعیان على(علیه السلام) و امامان معصوم هستند، و
اینها تربیت یافتگان مكتب اهل بیت مىباشند.
به همین جهت حضرت عسكرى عاجزانه درخواست مىفرماید:
«اِتَّقُوا
اللّهَ وَ كُونُوا زَیناً وَلا تَكُونُو شَیناً، جَرّوا اِلَینا كُلَّ
مَوَدَّةٍ، وَ ادفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبِیحٍ، فَاِنَّهُ ما قیلَ فِینا مِن
حَسَنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ و ما قیل فینا مِن سوءٍ فَما نَحن كذلك...(25)
از
خدا پروا نمایید و زینت ما (مایه سرافرازى) باشید نه مایه ملامت
(سرافكندگى)، همه دوستىها را به سوى ما جذب كنید و هر زشتى را از ما دور
نمایید؛ زیرا هر خوبى كه در حق ما گفته آید ما شایستگى آن را داریم و هر
بدى كه درباره ما بر زبان برآید ما چنان نیستیم...(چرا كه) خداوند ما را
پاك شمرده و هیچ كس غیر از ما نمىتواند ادّعاى چنین مقامى را نماید مگر
این كه دروغ پرداز باشد.»
9.از ریاستطلبى پرهیز كنید
از صفاتى كه
سخت گمراه كننده و خطرناك است مقام خواهىها و ریاستطلبىها است، بر كسى
پوشیده نیست كه ریاستطلبىها چه ضربات شكنندهاى بر پیكر اسلام وارد نموده
و همین ریاستطلبى بود كه خلافت را از مسیر اصلى خویش خارج نموده و پیش
آمد آنچه كه پیش آمد، و این فریاد فاطمه (سلام اللّه علیها) است از دست
ریاستطلبى گروهى كه خلافت را غصب نمودند، آنجا كه فرمودند:
«امّا
(افسوس) كسى را مقدم داشتند كه خداوند او را كنار زده بود و كسى را كنار
زدند كه خداوند او را مقدّم داشت، تا آنجا كه ره آورد بعثت را انكار كردند و
به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى و شهوت (و ریاستطلبى) را
برگزیدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل كردند هلاك و نابودى بر آنان باد،
آیا نشنیدند كلام خدا را كه فرمودند:
«پروردگار تو آنچه را كه مىخواهد خلق مىكند و هرچه را بخواهد اختیار مىكند و براى آنان اختیارى نیست...(26)».
افسوس
(كه سران سقیفه) آرزوها(و ریاستطلبىهاى) خود را در دنیا تحقق بخشیدند و
از آینده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهایشان گمراه
كند...(27)»
و امروز در جامعه خود نیز شاهد ریاستطلبىها و مقام
خواهىها هستیم. خدا مىداند كه چه بودجههاى كلانى در راه رسیدن به ریاست
خرج شده و مىشود. و از چه وسیلههایى كه براى رسیدن به مقام استفاده شده
است و مىشود. عدهاى براى رسیدن به مقام از آزادىهاى خلاف قانون و
نامشروع نیز پشتیبانى كردند، و عدهاى نیز براى رسیدن به ریاست از تخریب
دیگران بهرهجسته و یا اسلام و ارزشهاى اسلامى را سپر ریاستطلبىهاى خویش
قرار دادند و...
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
امام حسن عسكرى(علیه السلام) با توجّه به این خطرها است كه دردمندانه مىفرماید:
«اِیّاكَ
وَ اَلاذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَة فَاِنَّهُما یَدعُوانِ اِلَى
الهَلكَة؛ از افشاى اسرار(ما اهلبیت(علیهم السلام) و ریاست خواهى دورى كن
كه این دو مایه هلاك و نابودى است.»(28)
10.استوارى بر دین و ولایت در دوران غیبت
آخرین
انتظارى كه در این سطور بدان اشاره مىشود، انتظار حضرت عسكرى(علیه
السلام) از شیعیان خویش است در دوران غیبت كبراى امام زمان(عجل اللّه تعالى
فرجه الشریف)، چرا كه یكى از دورانهاى بسیار سخت و طاقت فرسا كه صبر و
استوارى فراوانى مىطلبد همین دوره است، انتظار آن حضرت این است كه مردم و
شیعیان دوران غیبت را تحمّل كنند و از خود بردبارى و استقامت بخرج دهند، و
بر دین الهى و امامت و ولایت ثابت و استوار بمانند، و دائماً براى ظهور
مهدى موعود (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) دعا نمایند، چرا كه
«وَ
اللّهِ لَیَغیبَنَّ غَیبَةً لایَنجُوا فیها مِن الهَلَكَةِ اِلّا مَن
ثَبّته اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاِمامَتِهِ وَ وَفّقَهُ لِلدّعاء بتَعجیل
فَرَجِه؛ به خدا سوگند(حضرت مهدى) غیبت طولانى خواهد داشت كه نجات پیدا
نكند در آن دوران مگر كسانى كه خداوند عزیز و جلیل بر قائل بودن (و اعتقاد)
به امامت او استوارش نگهدارد، و توفیق دهد كه براى فرج آن حضرت دعا
نماید(29)»
سخن را با اشعارى به یاد آن سفر كرده به پایان مىبریم:
فكر بلبل همه این است كه گل شد یارش
گل در اندیشه كه چون عشوه كند در كارش
اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى
با خبر باش كه سر مىشكند دیوارش
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى
به یقین ره ببرى در حرم اسرارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هركجا هست خدایا به سلامت دارش
پىنوشتها:
1.مسعودى و على بن عیسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 ق دانستهاند.
2.اصول كافى، ج 1، ص 503.
3.شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، ص 151.
4.محمدى رى شهرى، میزان الحكمه، ج 5، ص 231.
5.بحارالانوار، ج 95، ص 348 و مصباح المتهجد، ص 787، روضة الواعظین، ج 1، ص 195.
6.بحارالانوار، ج 22، ص 431.
7.سوره نحل، آیه 44؛سوره آل عمران، آیه 191 و سوره نحل، آیه 69.
8.آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات كتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقى (دارالحدیث القاهره) مىباشد.
9.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19.
10.على بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 513 و 514.
11.سوره طه، آیه 126.
12.بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشیعه، ج 11، ص 153 ؛ اصول كافى، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 518، حدیث 13.
13.تحف العقول، ص 518، حدیث 14.
14.همان، ص 487.
15.حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 16، ص 98.
16.همان.
17.همان، ج 8، ص 389، حدیث 2 و تحف العقول، ص 518، حدیث 12 و میزان الحكمه، ج 10، ص 491.
18.تحف العقول، ص 519، حدیث 20 و درچاپ انتشارات آل على(علیه السلام) ص 892، روایت 20.
19.همان، ص 519 ح 18، و انوار البهیّة، شیخ عباس قمى، ص 318.
20.تحف العقول (همان) ص 518، ح 14 و در چاب انتشارات آل على(ع)، ص 892 روایت 14.
21.میران الحكمه، ج 5، ص 1957.
22.تحف العقول، ص 520.
23.بحارلانوار، ج 75، ص 371، میزان الحكمه، ج 9، ص 135.
24.تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل على (ع)، ص 894، روایت 35.
25.همان، ص 518 و در چاپ آل على(ع)، ص 890، روایت 12.
26.سوره قصص، آیه 68.
27.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ك احقاق الحق ج21، ص 26.
28.تحف العقول (انتشارات آل على (ع)) ص 888، روایت 4.
29.شیخ صدوق، كمال الدین، ج 2، ص 384.
جمعه 29/10/1391 - 14:2