زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
باده
ااز شش جهت به سوی تو می آیندو
از شکوهمندی یاس انگیزش
پرواز شامگاهی درناها را
پنداری
یکسر به سوی ماه است....
احمد شاملو
مرگ را دیده ام من
در دیداری غمناک من مرگ را به دست
سوده ام
من مرگ را زیسته ام
با آوازی غمناک
غمناک
و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده...
ای خدا...
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا...
فروغ فرخزاد
ترا می خواهم و دانم که هرگز
توئی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر بسویت...
یادمان باشد...
اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق
ز هر بی سروپایی نکنیم...
وقتی...
که
هق هق
عشق
ضجحه
احتیاجه
سر
جنون
سلامت
بهترین علاجه...
مرا صد بار از خودت برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن
چه حاصل از وفا کردن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
اگر امشب سر سجاده ی سبز
دل مهربونت لرزید
قطره اشکی گوشه چشمهای پاکت را نمناک کرد
به یاد ما هم
دستی به آسمون هم بلند کن
شاید هم خدا
به حرمت نفس آسمونی فرشته های زمینی اش
گوشه ی چشمی هم به ما بیاندازد
مرا این گونه باور کن
کمی تنها کمی بی کس
کمی از یادها رفته
نمی دانم مرا آیا گناهی هست ؟
که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست