عید قربان،نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس مبارک باد. حج از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) مستندات حج از دیدگاه استاد شهید مطهری
ابراهیم قهرمان توحید 151. حضرت ابراهیم در راه توحید دو نوع مبارزه و دو نوع مجاهده دارد. یكی اینكه این مرد بزرگوار با بتپرستیها و باغیرخداپرستیها به هر شكل بود مبارزه كرد، چه مبارزة سخت و سنگینی! تا آنجا كه ابراهیم را در خرمنی از آتش انداختند؛ یعنی آنچنان عصبانیت و ناراحتی محیط كفرخودش را به وجود آورد كه از طرف قدرت قاهره آن وقت ـ به نام نمرود ـ دستور داده شد كه یك فضای بزرگی را مملو از هیزم و سایر مواد محترقه بكنندو یك آتش بسیار بزرگی به وجود آورند. هدف، تنها كشتن ابراهیم نبود. اگر هدف كشتنش بود، با دار زدن یا بریدن سرش هم كشته میشد. هدف، تنها سوختن او نبود والّا ابراهیم را در تنور هم میتوانستند بیندازند. جرم ابراهیم از نظر آنها آنقدر زیاد بود كه اگر میشد او را هزار بار بكشند و زنده كنند، هزار با رمیكشتند و زندهاش میكردند وباز از نو او را میكشتند.چون یك نفر را بیش از یك بار نمیشود كشت، پس باید در آن یك بار آنچنان هیمنه و عظمت برای كشتن او به وجود آورد كه از خاطرهها محو نشود و دیگر ابراهیمی پیدا نشود و خیال ابراهیم در سرش پدید نیاید. آمدند در یك دره و یك میدان بسیار وسیعی چندین روز هیزم و چوب خشك و مواد محترقه جمع كردند و یك كوه به وجود آورند. بعد همه اینها را آتش زدند به طوری كه یك انسان نمیتوانست از چند متری نزدیك آن بشود. این برای آن بور كه رعبش در دل مردم جا بگیرد. حال، ابراهیم را چطور در آتشها بیندازند؟ آنهایی كه میخواهند او را در آتش بیندازند، خودشان نمیتوانند جلوتر بروند. ناچار منجنبق و وسیله پرتاب ایجاد كردند. ابراهیم را روی منجنیق بلندی بردند و از فاصلة چند ده متری در میان آتشها پرت كردند. اما این قهرمان توحید نه تنها در مقابل جلادهایی كه برای كشتن و احراق او آمد بودند خم به ابرو نیاورد، اظهار عجز و ناتوانی نكرد، التماس نكرد، حرف تقّیهآمیزی نگفت، بلكه در همان حالی كه از آن بالا در خرمن آتش پرت میشد جبرئیل امین ظاهر شد ـ او با جبرئیل مأنوس بود و همیشه جبرئیل حامل وحی خدا بود و گفت: ابراهیم! حاجتی داری یا نه؟ گفت: «اما بك فلا» به تو نه، آن كسی كه به او حاجت دارم خودش میداند، گفتن نمیخواهد. ابراهیم با چنین روحی در آتش افتاد و فرو رفت كه آتش بر او برد و سلام شد؛ یعنی آتش بر او سرد شد، آتش برای او گلزار شد، نه اینكه آتش گلزار بود كه او میرفت. خدا آتش را بر چنین فردی سرد كرد و اثر آتش را از آن گرفت. موحد آن كسی نیست كه فقط در فكرش موحد باشد، یعنی بتواند برای توحید دلیل بیاورد، برای توحید كتاب بنویسد، در باب توحید سخنرانی كند، در راه توحید مباحثه كند، هر كسی با او مباحثه كند جوابش را بدهد. البته این یك مرحلة توحید است، لازم هم هست. اما توحید آن وقت برای انسان توحید واقعی است كه تا آن اعماق روحش نفوذ كرده باشد، یعنی غیر از خدا چیزی را نبیند و چیزی را نخواهد و از چیزی نترسد. اگر انسان به حدی رسید كه غیر از رضای خدا هیچ چیزی را نخواست و هرچه را كه خواست به آن دلیل خواست كه رضا خدا در اوست، موحد واقعی است؛ یعنی اگر سر سفره هم نشست فكر میكند كه الآن رضای خدا در این است كه من غذا بخورم یا نه؟ اگر حساب كرد رضای خدا در این است كه من این غذا را بخورم چون غذا حلال است، من هم گرسنه هستم و به غذا احتیاج دارم، باید غذا بخورم تا نیرو بگیرم تا بتوانم وظایف خودم را در راه رضای خدا انجام بدهم پس میخورم، و اگر از هیچ چیزی غیر خدا هم نترسید و باك نكرد و اگر در راه خدا از هیچ چیزی مضایقه نكرد، به چنین فردی میگویند موحد عملی. همانطوری كه دیدیم ابراهیم از جانش به هیچ شكل مضایقه نكرد، او را در آتشها انداختند اهمیت نداد. او آماده بود برای اینكه در این آتشها كباب بشود. اگر به ابراهیم، قهرمان توحید، میگفت: ابراهیم! پسرت را بفرست در فلان جنگ كه باید با كفار بجنگد و در آنجا در راه مثلاً جهاد كشته بشود و ابراهیم فرمان را عمل میكرد، آنقدرها مهم نبود. به ابراهیم در عالم رؤیا امر میشود: ابراهیم! فرزند جوانت اسماعیل را به دست خودت به منی میبری. سرزمین همین مسجدالحرام بود. در روایت هست كه این چاه زمزم- كه حالا آب از آن میگیرند و چون عمیقترش كردهاند آب زیادی هم برمیدارند- نبود. هاجر و اسماعیل را كه ابراهیم آورد، اسماعیل بچهای بود كه روی زمین خوابیده و نمیتوانست بنشیند. همانجا كه این بچه پاهایش را به زمین میزد، از همانجا به امر الهی این چشمه پیدا شد و ابراهیم هم به امر خدا گاهی اوقات میآمد خبر میگرفت. خود تسلیم آنجا را ببینید! به ابراهیم میگوید: برو زن و بچه را تنها در بیابان وحشتناك بگذار و بیا. ولی ابراهیم چون میداند این امر خداست «لِمَِ» نمیگوید، «چرا» نمیگوید. میداند این یك فلسفهای دارد و بیحساب نیست. زن و بچه را میگذارد و میرود. بعد قبیلة «جُرهُم» آمدند و چون این آب پیدا شده بود – و عرب هم كه نیاز زیادی به آب دارد – آنجا چادر زدند و كمكم آنجا یك دهی شد و اسماعیل به این شكل در آنجا بزرگ شد. چه جوانی! جوان برومندی، جوان رشیدی، جوان با معرفتی، آنچنان با معرفت كه خود قرآن نقل میكند وقتی كه حضرت ابراهیم به اسماعیل اعلام میكند كه پسركم! در عالم رؤیا اینچنین به من دستور میدهند كه سر تو را به دست خودم ببرم، فوراً عرض میكند: «یا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» پدرجان! امر خداست، اطاعت كن. یك همچو پسری! ابراهیم اعتمادش به امر خدا و تسلیمش در مقابل امر خدا تا آنجاست كه یك امری كه از نظر عقل و فكر او هیچ فلسفهای نمیتوانست داشت باشد چون اعتماد.[1]
پیامبر و حج وحدت بخش 152. پیامبر اكرمr جملههای معروفی دارد كه در زمینة وحدت و تساوی مسلمانان و الغاء امتیازات ایراد فرموده است به این مضمون: یعنی همانا پروردگار شما یكی است، پدر شما یكی است، همة شما فرزند آدم هستید و آدم از خاك است، گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست، عرب را بر عجم فضیلت نیست مگر به وسیلة تقوا. این جملهها را كه صلای وحدت و ندای یگانگی و بهمبستگی است، در كجا و در چه زمانی و در چه موقعیتی ایراد فرمود؟ در سرزمین مكه و منا و عرفات، در حین انجام عمل حج، در آخرین حج خود كه به حجهالوداع معروف است. چرا اینجا را برای این اعلام انتخاب فرمود؟ برای اینكه تا دامنة قیامت كه مراسم حج بپاست، مردم بیایند و به یاد توصیههای پیغمبر بزرگوارشان بیفتند و متنبه گردند و راه تفّرق نپویند، دست یكدیگر را در اینجا به عنوان دوستی و برادری بفشارند، موانع را از میان ببرند، قراردادها و پیمانها و مبادلههای معنوی و مادی با هم برقرار كنند.[2]
حج در كلام علی
153.علیuدر كلمات خود ضمن بیان فلسفة پارهای از مقررات اسلامی، دربارة حج میفرماید: «وَ الْحجَّ تقویه للدّین» (یا تقربه للدّین) یعنی فلسفة حج تقویت دین است (یا فلسفة نزدیك كردن پیروان دین است) به هر حال منظور یكی است. اگر مفهوم كلام این باشد كه فلسفة حج تقویت دین است، منظور این است كه با اجتماع حج روابط مسلمانان محكمتر میشود و ایمان مسلمانان نیرومندتر میگردد و به این وسیله اسلام نیرومند میگردد. اگر مفهوم كلام این باشد كه فلسفة حج نزدیك كردن دین است، باز واضح است كه منظور نزدیك شدن دلهای مسلمانان است و نتیجه تقویت و نیرومندی اسلام است. از سخنان آن حضرت است: جعله سبحانهُ وَ تعالی للاسلام علما، یعنی خداوند كعبه را پرچم اسلام قرار داده است. از قدیم معمول بوده است كه گروههایی كه با یكدیگر به جنگ میپرداختهاند هركدام پرچم مخصوص به خود داشتهاند و در زیر آن گرد میآمدهاند. پرچم رمز بقا و استقلال و مقاومت آنها به شمار میآمده است. برافراشته بودن آن دلیل حیات جمعی آنها بوده است و افتادن و خوابیدن آن علامت شكست آنها بوده است. دلیر و دلاورترین آنها نامزد به دست گرفتن پرچم بوده است، گردان و دلاوران دور او را میگرفتند كه برافراشته بماند. برعكس، دشمن كوشش میكرد كه پرچم را بخواباند. پرچم، مقدس و محترم بود. امروز نیز پرچم رمز استقلال و وحدت و شخصیت مستقل ملتها و كشورهاست. هر كشوری از خود پرچم و علامتی دارد و آن را مقدس میشمارد و احیاناً به آن سوگند میخورد. امیرالمؤمنین میفرماید: «كعبه پرچم اسلام است» یعنی همانطوری كه پرچمها رمز اتحاد و یگانگی جمعیتها و نشانة همبستگی آنهاست و برپا بودن آن علامت حیات آنهاست، كعبه برای اسلام اینچنین است.[3] امام صادق و حج154. امام صادقu در حدیث معروفی كه در كتب حدیث ضبط شده و مفصل است میفرماید: «فجعل فیهم الاجتماع من الشرق و الغرب لیتعارفوا» یعنی خداوند مقرر كرد كه از شرق و غرب عالم آنجا جمع شوند برای اینكه یكدیگر را بشناسند. یكی از كارهای پسندیدهای كه در دنیای امروز معمول است این است كه افرادی كه در یك محفل و یا كنگره برای اولین بار با هم آشنا میشوند كارتهای خود را مبادله میكنند، اسم و آدرس یكدیگر را یاد میگیرند. این كار وسیله میشود كه بعدها با هم نامه مبادله كنند، از كارهای یكدیگر آگاه شوند، آثار و تألیفات خود یا آراء و تألیفات مورد علاقة خود را برای یكدیگر بفرستند. بدیهی است كه این كارها پیوندها را محكم میكند. اكنون میبینیم اسلام در چهارده قرن پیش این زمینه را به وجود آورده است و توصیه كرده است كه از اجتماع عظیم حج برای این منظور باید استفاده بشود. امام صادق فرمود: اسلام چنین اجتماعی را مقرر كرده است تا از شرق و غرب عالم جمع شوند و با یكدیگر در آنجا آشنا و دوست بشوند. لازم است هر كدام از ما كارتهای معرفی از خود چاپ كنیم و به چند زبان – كه یكی از آنها زبان عربی است – آدرس و شغل خود را بنویسیم، در مواقع متعددی كه با افرادی از كشورهای دیگر برخورد میكنیم كارت خودمان را به آنها بدهیم و از آنها كارت بگیریم و این را وسیلة آشنایی قرار داده بعدها نامه مبادله كنیم، كتاب مبادله كنیم، آنها را از اوضاع دینی كشور خود آگاه كنیم و از اوضاع دینی و احوال مسلمانان كشور آنها باخبر شویم، از تحولات و نهضتهایی كه له یا علیه اسلام میشود آگاه بشویم، با تحولات و نهضتهای سودمند اسلامی هماهنگی كنیم.[4] از فلسفههای حج، تقویت اسلام155. یكی از فلسفههای حج تقویت اسلام است. اكنون به چند مطلب باید اشاره كنیم: مطلب اول اینكه بحث ما در درسهایی است كه از حج و برای حج باید یاد بگیریم. اینكه میگوییم درس است مقصود این است كه غیر از اعمال ظاهر و مناسك معروف، یك سلسله درسهای دیگر هم هست كه بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد بگیریمف زیرا اسلام به اعتراف تمام علمای اسلام در همة دستورهای خود منظورهای عالی و مقدسی را در نظر گرفته است. یك سلسله درسهای مقدماتی است، برای حج یعنی برای رسیدن به منظورهای اسلام از حج باید یاد بگیریم و یك سلسله درسهاست كه از حج باید بیاموزیم، حج باید معلم و ما باید متعلم باشیم. آن درسهایی كه ما باید برای حج بیاموزیم مقدماتی است برای رسیدن به منظورهای عالی اسلام از اجتماع عظیم حج و ما خود آن منظورها را از قرآن و سنت آموختهایم، فقط باید مراقبت كنیم كه این منظورها واقعاً تأمین شود. اسلام، ما را یعنی ملل مختلف غیرمرتبط به یكدیگر را كه نه یك نژاد دارند و نه یك زبان و نه یك رنگ و نه یك حكومت و نه یك ملیت، در یك سرزمین با آمادگی روحی فوقالعادهای جمع كرده است. اجتماع قطعاً بینظیری است، اجتماعی كه از لحاظ كمیت كمنظیر و شاید بینظیر است و حدود 320000 از خارج و یك میلیون از خود كشور سعودی امسال (1387 قمری) آمده بودند. و اما از لحاظ كیفیت قطعاً بینظیر است زیرا اولاً طبیعی طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی كه براساس مطامع نیست بلكه مطامع را پشت سر گذاشتهاند، اجتماعی كه در آن انگیزة جنسی با تفرج و تفنن وجود ندارد، حداكثر این است كه اخیراً از رنج آن كاستهاند، اجتماعی كه ولو موقتاً، تفاخرات و منیتها كنار گذاشته شده، همه با یك نوع فكر و یك نوع ذكر و یك نوع لباس و یك نوع عمل و در یك راه قدم برمیدارند. تا اینجا اسلام انجام داده، از آن به بعد یعنی استفاده از این اجتماع عظیم خالص با ماست. خوب علی فرمود: تقویه للدین. بدون شك خود همین اجتماع كه فقط افراد یكدیگر را میبینند در تقویت دین مؤثر است ولی كافی نیست. پس برنامة تقویت اسلام در دو قسمت باید اجرا شود. قسمت اول در این است كه برنامهها و نشریهها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه موعظ روحیة مردم برای عمل به اسلام آماده شود كه مردمی كه برمیگردند با آمادگی بهتری برگردند. البته اینگونه كارها حتماً باید با همكاری دولت حجاز صورت گیرد. اصلاحاتی كه از لحاظ امور مربوط به حج باید صورت بگیرد جزء این قسمت است.[5] حج رمز ریختن و شكستن تعنیات156. حج، رمز ریختن و شكستن تعینات و غلافها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یك خانه طواف كردن، رمز هدف واحد و فكر و ایدة واحد است. همه با هم در یك صحرا وقوف كردن و یك نوع عمل كردن و با هم حركت كردن، رمز حركت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل و مبدأ واحد است. جامعه باید اصول و مبادی ثابتی داشته باشد و در حدود آن اصول و مبادی حركت كند. جامعه آنگاه در مسیر واحد حركت میكند كه هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را یك جوز تشخیص داده باشد و بعلاوه عادت به نظم و انضباط و اطاعت از امر و فرمانده داشته باشد، و دیگر عدم سوءظن و وجود حسن تفاهم میان افراد است. در قرآن میفرماید: «ثُمَّ اَفیضوا مِن حیثُ افاضَ النّاسُ». در این آیه اولاً تعبیر به فیضان دارد، چون حجاج در آن صحرا مثل دریا موج میزنند. و بعد به قریش و اهل حُمْس میگوید: شما موقف خود را جدا نكنید. (آنها به عرفات نمیرفتند و در از من بگوی حاجی مردم گزای را كو پوستین خلق به آزار میدرد حاجی تو نیستی، شتر است از برای آنك بیچاره خار میخورد و بار میبرد حالا باید گفت: حاجی تو نیستی، موتور است از برای آنكه بیچاره بنزین میخورد و بار میبرد. شاعری هزل گو فرض كرده كه اگر شتر سجع مهری برایش حكاكی شده بود، قاعدتاً میبایست چه باشد؟ در قدیم معمول بود كه مردم میرفتند پیش حكاكها برایشان مهر ثبت حك میكردند. گاهی حكاكها ذوق شعری داشتند و اسم شخص را ضمن شعری ذكر میكردند. علما معمولاً آیه یا ذكری در سجع مهر خود میآوردند، مثل: ذلك فضل الله یوتیه من یشاءُ یا: «إنَّ فَتْحَ اللهِ قَریبٌ». گاهی این سجع مهرها چیزهای خوشمزهای از كار درمیآمد. گویند شخصی اسم خودش نورالدین و اسم پدرش نورالله و اسم مادرش نورالنساء بود و سجع مهری خواست. حكاك ثبت كرد: خودم نور و بابام نور و ننهام نور – اگر نوره كشم نورٌ علی نور. دیگری به حكاك گفت: اسم پدرزنم در مهرم باشد (افتخارش به پدرزنش بود) و نام چهارسورة قرآن هم باشد. اسم خودش رضا قلی و اسم پدرزنش میرمبارك بود. حكاك ثبت كرد: مزمّل و مدثّر، ثل اوحی، تبارك – رضا قلی افشار داماد میرمبارك. به هر حال شاعر هزلگو فرض كرده كه اگر شتر از حكاك سجع مهر بخواهد، جوابش این است: گاه بارم خار باشد گاه دُر یار حاجی عبده الراجی شتر اما اكنون یار حاجی شتر نیست، موتور است. سجع مهر او این خواهد بود: گاه بارم بمب باشد گاه دُر یار حاجی عبدهالراجی موتور از جملة حضرت امیر خطاب به قثم كه فرمود: «وَ ذكرهُم بِاَیّامِ الله» یعنی آنها را موعظه كن و عبرتهای تاریخ را برای آنها بازگو كن؛ معلوم میشود در این سفر، در این وقوفات این استفادهها باید بشود همانطوری كه رسول اكرم در حجهالوداع كه آخرین حج و از نظری اولین حج آن حضرت (بعد از فتح مكه و استقرار حكومت اسلامی) نیز بود همینطور عمل كرد. در آن سال رسول اكرم خودشان سمت امیرالحاج را داشتند. خطابههای مهم آن حضرت همانهاست كه در ایام حج ایراد كرده است.[6] حج كنگره عمومی اسلامی157. از همه اجتماعات اسلامی مهمتر و عمومیتر و طولانیتر و متنوعتر برنامة حج است كه آن را «كنگره عمومی اسلامی» نام نهادهاند. بر هر كسی واجب است كه اگر توانایی داشته باشد لااقل در عمر یك بار در این اجتماع عظیم شركت كند. همة مسلمانان باید در زمان معین و روزهای معین اعمال معینی را انجام دهند همه باید یك نوع لباس در آن ایام بپوشند، یك نوع سخن به زبان آورند. در این عمل بزرگ اسلامی كه با همة نقایصی كه در اجرای آن وجود دارد باز هم در جهان بینظیر استف هم زمان واحد در نظر گرفته شده و هم مكان واحد، همه باید این اعمال را در روزهای معینی از ذیالحجه انجام دهند نه در روزهای دیگر و یا ماههای دیگر، و همه باید آن اعمال را در سرزمین معین انجام دهند كه همان سرزمینی است كه اولینبار در آنجا خانهای برای پرستش خدای یگانه ساخته شده است، چرا؟ آیا جز برای این است كه میعادگاه اهل توحید و مجتمع اهل توحید باشد؟ آیا جز برای این است كه اهل توحید باید در آنجا رنگ توحید و وحدت به خود بگیرد؟ چه خوب گفته است علامة فقید كاشف الغطاء: «بنی الاسلام علی كلمتین: كلمه التوحید و توحید الكلمه» یعنی اسلام بر روی دو اصل و دو فكر بنا شده است: یكی اصل پرستش خدای یگانه است، دیگر اصل ا تفاق و اتحاد جامعة اسلامی است.[7] خاطرهای مراسم حج158. در عربستان سعودی زمینة نماز جمعههایی فراهم میشود كه اصلاً در دنیا بینظیر است. در یكی از سفرهایی كه به سفر حج مشرف شده بودیم روز هفتم ذیحجه مصادف با جمع بود. روز هفتم ذیحجه روزی است كه حجاجی هم كه به مدینه رفتهاند به مكه آمدهآند و همة حجاج در آنجا جمع شدهاند. مردمی هم كه اهل عربستان سعودی هستند و میخواهند به حج بیایند آمدهاند. در مسجدالحرام به این عظمت، یك جمعیت پانصد هزارنفری تشكیل میشود. عدهای هم برای نماز در خیابانها میایستند چون اتصال صف را خصوصاً با بودن رادیوها و بلندگوها كه صدای امام شنیده میشود شرط نمیدانند. ما وقتی خطبة این امام جماعت را گوش كردیم، گفتیم صدرحمت به این روضهخوانهای خودمان! آنقدر بیمحتوا بود كه خدا میداند. سیاست این است كه باید بیمحتوا باشد. خطیب جمع مناسك حج را برای مردم گفت. هركس كه آنجا آمده است و فردا كه روز هشتم است مییخواهد به عرفات برود مناسك حج را میداند. ضمناً حجاج، مذاهب مختلف دارند. تو كه وهابی هستی كسی به حرف تو گوش نمیكند. كوچكترین اشارهای به مسائل مهم دنیای اسلام در این خطبهها نمیشود و صددرصد كنترل شده است. یك جمعیت حدود پانصدهزارنفری كه اسلام به نام حج از یك طرف و به نام جمعه از طرف دیگر به وجود آورده است این طور هدر میرود. واقعاً من آن روز كه از رادیو آن خطبهها را گوش كردم و آن جمعیت را در آنجا دیدم تأسف عجیبی به من دست داد كه چگونه نیروهای اسلام به دست این حكومتهای فاسد و كثیف هدر میرود. شركت در نماز جمعه اگر نماز جمعه، باشد واجب است. نمازجمعهای كه خلیفة اموی بخواهد بخواند كه نماز جمعه نیست، اگر نماز جمعهای كه اسلام میخواهد، تشكیل شود، شركت همه واجب است و هر كرای در آن حال حرام است. «یا ایها الذین آمنوا» ای ا هل ایمان! «اذا نودی للصلاه من یوم الجمعه» در آن وقت از روز جمعه كه فریاد برای نماز یعنی صدای مؤذن بلند میشود «فاسعوا إلی ذكرالله» بشتابید به سوی ذكر حق. مقصود از ذكرالله فقط نماز نیست كه استماع خطبه مستحب باشد؛ به اجماع همه مفسرین و فقها استماع خطبه هم واجب است نه فقط شركت در آن دو ركعت. «فاسعوا إلی ذكر اللهِ» قرآن خود این سخنرانی و خطبه را «ذكرالله» مینامد. این تعبیرات، تعبیرات كوچكی نیست، حساب دارد. همین جاست كه مفسرین اهل سنت میگویند: خطبههایی كه امروز در نماز جمعه خوانده میشود «ذكرالشیطان» است در حالی كه قرآن از خطبههای نماز جمعه به ذكرالله تعبیر میكند. «و ذروالبیع» خرید و فروش را رها كنید. گفتهاند: بیع به عنوان مثل برای كار است؛ یعنی هر كاری را رها كنید. در فقه وقتی میخواهند مثال بزنند به بیع حرام كه خود تصدی به این عمل حرام است، میگویند: «بیع وقتالنداء» و مقصود همین است. همین كه صدای مؤذن بلند شد، اشتغال به هر گونه كاری حرام است. همین سعودیها ظاهرها را حفظ میكنند. البته سال های اول بیشتر ظواهر را رعایت میكردند، حالا آن قدرها هم دقت نمیكنند. كسانی كه آن وقتها رفته بودند میگفتند صدای اذان كه بلند میشد حتی آن كسی كه جنسش در تزاز و مشغول معامله بود معامله را رها میكرد و میگفت: حرام! حرام! «ذلكم خیرلكم إن كنتم تعلمون» این برایتان خیر و مصلحت است اگر بدانید و بفهمید. مراد از «تعلمون» در اینجا ]علم به[ شئی خاصی نیست بلكه چیزی است كه ما از آن به «رشد» تعبیر میكنیم: اگر مردم عالم و رشیدی باشید، اگر فهم داشته باشید. «فإذا قضیت لصلاة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضلالله و ا ذكرواالله كثیراً لعلكم تفلحون» هرگاه كه نماز به پایان میرسد در زمین پخش شوید. این امر ]به پراكنده شدن[ را اصطلاحاً «امر عقیب حظر» میگویند. اگر حظر و منعی باشد و بعد از منع، امری برسد علامت رخصت است؛ نه دلالت بر وجوب میكند و نه دلالت بر استحباب. «فانتشروا فی الارض» یعنی مانعی نیست اگر خواستید متفرق شوید؛ نمازتان كه تمام شد اگر میخواهید، همانجا بمانید و مشغول ذكر خدا شوید و یا اگر میلتان بود متفرق شوید. «و ابتغوا من فضلالله» و از فضل الهی بجویید یعنی مشغول كار و كسب شوید. «فضل» زیاده ومنعفت است. ولی «و اذكروا الله كثیراً لعلكم تفلحون» خدا را زیاد یاد كنید، باشد كه رستگار شوید؛ در حالی كه مشغول كسب و كار هستید، زیاد در یاد خدا باشید و از خدا غافل نشوید. [8] احرام یعنی دور كردن نشانها159. احرام، رمز دور كردن نشانها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است. احرام ارجاع به این فكر است كه ببین آیا غیر از كلاه نشان دیگری از مردی در تو هست؟ به قول سعدی در طیبات، صفحة 675: ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردی مگر این كلاه داری به چه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان اگرت شرف همین است كه مال و جاه داری به در خدای قربی طلبای ضعیف همت كه نماند این تقرب كه به پادشاه داری[9] راز احرام بستن160. درسهایی كه از حج باید یاد بگیریم یك سلسله درسهای عملی است، به عبارت دیگر یك برنامة تربیتی اسلامی است. این نكته را باید متوجه باشیم كه تربیت اسلامی تفاوتش با سایر تربیتها یكی در این است كه اساس همة تربیتها را توحید قرار داده و كار را از نیت و اخلاص شروع كرده است و همین جهت است كه اگر عمل، خوب اجرا شود اثر چندین برابر دارد. تمرین وعمل به طور كلی در همة كارها مؤثر است، چه تمرین مثبت و چه منفی، اما آن وقت اثر قاطع دارد كه به نام خدا و برای خدا و با حضور قلب و اخلاص باشد. عمل حج از احرام شروع میشود. احرام یعنی چه و برای چه است؟ در نهایه ابن اثیر، ماده حرم، حدیثی نقل میكند به این مضمون: كل مسلم عن مسلم محرمٌ. بعد میگوید: [گویند «او مٌحرم از توست» یعنی حرام است آزار دادن تو بر او. و گویند «مسلمان محرم» و او كسی است كه چیزی از خود را حلال نكرده تا سبب هتك او شود. منظور این است كه مسلمان با اسلام آوردن حفظ میشود و به جهت حرمتی كه پیدا میكند و از آزار دیگران و اینكه بخواهند مال او را ببرند در امان است. و از همین معنی است حدیث عمر: «روزه احرام است» زیرا روزهدار از چیزی كه در روزهاش رخنه ایجاد كند اجتناب میورزد. و به روزهدار مُحرم گویند. و از همین معنی است قول راعی: عثمان بن عَفّان خلیفه را كشتند در حالی كه چیزی را حلال نكرده بود كه سبب هتك او شود، و دیگران را به یاری فراخواند ولی كسی را مثل او تنها و بییاور ندیدم. ... و احرام مصدر احرام الرجل یحرم احراماً است و آن وقتی است كه حاجی صدا را به تلبیه برای حج یا عمره بلند كند و به اسباب و شروط آنها عمل كند مانند در آوردن لباس دوخته از تن و پرهیز از چیزهایی كه شرع از آنها در حال احرام منع نموده مانند بوی خوش و ازدواج و صید و دیگر چیزها. و اصل احرام به معنی منع است. گویا محرم خود را از این چیزها باز میدارد.] در احرام چند نكته است: یكی اینكه انسان در مدت معینی یك سلسله كارهای حلال را بر خود حرام میكند؛ از این جهت مثل روزه است، تمرین تقوا است. انسان چارهای ندارد از اینكه در همة عمر در حال احرام بسر برد و محرم باشد. تحمل بعضی محرومیتها برای رسیدن به سعادت لازم است. هر رژیم تربیتی را كه شما در دنیا پیدا كنید براساس لاقیدی مطلق و بیباكی و بیارادگی نیست، بالاخره یك سلسله چیزها را تحریم میكند. نكتة دوم اموری است كه تحریم شده و حس مقاومت در برابر آنها تقویت شده از قبیل صید، مباشرت زن، اذیت و آزار حیوانها بلكه تحمل اذیت آنها، بوی خوش، نگاه در آیینه، پوشیدن لباس دوخته، دروغ گفتن و فحش دادن و جدال كردن، زینت كردن، پوشیدن سر برای مرد و پوشیدن صورت برای زن. در ]تحریم[ صید حس شكارچیگری را از انسان میخواهد بگیرد، حس آزار را از انسان میگیرد، قدرت تحمل اذیت و قدرت حلم به انسان میدهد، مقاومت در مقابل میل جنسی میدهد، ترك استظلال و ترك نازپروردگی میدهد. نكتة سوم دربارة لباس است: لباسی در منتهای سادگی و بیرنگی و بینشانی، محور رنگها و شكلهای لباسها، برای یك مدت موقت هم كه شده همة مردم از درجهدار و غیردرجهدار، نشاندار وغیرنشاندار، نوپوش و كهنهپوش، آن كه اقلاً دویست تومان داده یك كت و شلوار برایش دوختهاند و آن كه بیست تومان داده و قبایی برایش دوختهاند، همه را در یك لباس ساده جمع كرده. گاهی اتفاق میافتد كه افرادی را در یك مجمع واحد دعوت میكنند و میخواهند همه را در یك لباس حاضر كنند، آقایان با فلان لباس و خانمها با فلان لباس. بیچاره برای شركت در یك ملجس باید پانصدتومان خرج كند. خدا مردم را دعوت كرده با یك لباس رسمی به حضور بیایند، آن سادهترین و بیرنگ و شكلترین آنها را انتخاب كرده است. آنچه بشر میكند دلپایینتر را به جای دل بالاتر میبرد و مملو از حسرت و آرزو و انتقام میكند، اما آنچه خدا میكند دل بالاتر را به جای دل پایینتر میبرد و در او ایجاد تواضع میكند. اسلام با این وسیله و شكل، یكرنگی و وحدت ایجاد میكند. یك مطلب و یك سؤال هست: آیا لباس در روحیه هم مؤثر است؟ البته مؤثر است. انسان لباسی پوشیده باشد كه از لباس همة مردم بالاتر یا پایینتر باشدت در روحش اثر دارد. بالا و پایین داشتن مجلس در روحیه مؤثر است، لهذا پیغمبر گرد مینشست و دستور میداد گرد بنشینند. مساوات در لباس، مساوات در روح ایجاد میكند به شرط آنكه به صورت الغاء تشریفات باشد مثل لباس احرام. لباس را اسلام خواسته واحد باشد برای توحید مسلمانان و به قول كاشف الغطاء: بنی الاسلام علی كلمتین: كلمه التوحید و توحید الكلمه. ولی این لباس واحد را به صورت یك تشریفات خاص به وجود نیاورده، به صورت الغاء تشریفات به وجود آورده است، آن هم به صورت سادهترین شكل. وای از تشریفات، چقدر فاصلهها را همین تشریفات لباسی و نشانهها به وجود آورده است. احرام سادة اسلامی رمز «اِنَّ اَكرمكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتقیكُمْ» است. چه خوب گفته سعدی: ره طالبان و مردان كرم است و لطف و احسان تو خود از نشان مردی مگر این كلاه داری به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان اگرت شرف همین است كه مال و جاه داری به در خدای قربی طلب ای ضعیف همت كه نماند این تقرب كه به پادشاه داری چقدر كار غلطی است این تشریفاتی كه اخیراض بعضی كاروانها به صورت تبعیض به وجود آوردهاند، دو برابر پول میدهند كه در آنجا كاخ اختصاصی و ماشین اختصاصی داشته باشند. آیة قرآنی مربوط به احرام این آیه است: الحج اشهرٌ و معلوماتٌ فمن فرض فیهن الحج فلا رفث و لا فُسوقَ ولا جدالَ فی الحجٌ و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله و تزودوا فان خیر الزاد التقوی و اتقون یا اُولی الاَلْباب. [(وقت) حج ماههای معلومی است (شوال، ذوالقعده و ذوالحجه) پس هر كه در این ماهها (با بستن احرام) حج را (برخود) واجب ساخت پس (بداند كه) بدزبانی و آمیزش جنسی و فسق (كارهای ناشایست و دروغ) و بگو مگو در حج روا نیست. و هر كه كار نیكی كند خدا آن را میداند. و توشه برگیرید كه بهترین توشه تقواست، و از من پروا كنید ای خردمندان.][10] موضوع قربانی دادن161. موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل جان خود را فدا كردن و از نظر ابراهیم فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبد و تسلیم یك موضوعی است كه اصلاً برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت ولی با خود میگوید خدا گفته، چون خدا گفته من عمل میكنم. كاردی را تیز و آماده میكند. به توصیة خود اسماعیل ریسمانی هم با خودش برمیدارد كه دست و پای این بچه را ببندد، چون گفت: پدرجان! نكند در وقتی كه این رگهای من جدا میشود و من درد میكشم دست و پا بزنم و تو ناراحت بشوی. ابراهیم میرود. شیطان به صورت یك انسان مجّسم شد. و داشت اسماعیل را وسوسه میكرد كه: كجا میروی؟ چنین میشود، چنان میشود. ولی اسماعیل چه میكرد؟ معلمش، استادش، رهبرش، پدرش ابراهیم است. به كی باید عرضه بدارد؟ به استاد و رهبر خودش. پدرجان! ببین این چه میگوید؟ ابراهیم ریگها را برمیدارد، میزند و میگوید: دور شو ای دشمن خدا! سه بار شیطان را از خود دور میكند. میرود در آن قربانگاه، فرزندش را میخواباند. كارد را آماده كرده است، به گلوی فرزند میكشد، یعنی آن آخرین كاری كه به دست ابراهیم باید صورت بگیرد همین است: بچه را بخواباند، دست و پایش را هم ببندد، یك دست را – بالد طبق عادت – به گلوی فرزندش اسماعیل بگذارد، با دست دیگر كارد را بگیرد، دیگر بعد از این كاری است كه كارد انجام میدهد و مردن فرزندش. قرآن میگوید: «فلما اسلما و تلهٌ للجبین و نادیناهُ اَنْ یا ابراهیمُ. قد صدقت الرویا». همین كه آیند و اسلام خودشان را ظاهر كردند (اسلام یعنی تسلیم) یعنی پدر و پسر تا این اندازه نشان دادند كه به دستور خدا اعتماد دارند، تسلیم امر خدا هستند، در مقابل موضوعی كه از طرفی یقین دارند دستور خداست ولی از طرفی هیچ فلسفهای و توجیهی برایش نمیفهمند تسلیم هستند، دستور رسید كه كافی است. خدا هم كه واقعاً نمیخواست ابراهیم فرزندش را بكشد، چون فایده و خاصیتی نداشت كه پدری به دست خودش پسرش را بكشد و بلكه یك سنتی بود كه قبلاً انسانها را میكشتند و ابراهیم باید این سنت را نسخ كند. اما چطور این سنت را نسخ كند؟ اگر ابراهیم قبل از این قضیه این سنت را نسخ میكرد، مردم حق داشتند بگویند ابراهیم خودش ترسید، برای اینكه بچهاش را قربانی نكند گفت: انسان را قربانی كردن، دیگر ملغی! اما ابراهیم مقام تسلیم را تا اینجا رساند كه صد در صد حاضر شد بچهاش را به دست خودش قربانی كند، مقام اسلام و تسلیمش در نهایت درجه ظاهر شد، آن وقت دستور رسید كه نه، كافی است، قد صدقت الرویا. خلاصة معنایش این است كه به فرمان عمل كردی، یعنی ما بیش از این نمیخواستیم، ما واقعاً نمیخواستیم تو بچهات را بكشی، ما میخواستیم ببینیم تو واقعاض تا این حد حاضر هستی؟ تو حاضری فرزندت را در راه خدا قربانی كنی؟ فرزندت هم تا این مقدار تسلیم امر خدا هست؟ ما از بندگان این را میخواهیم، ما از بندگان فداكاری در راه حق را میخواهیم، ما از بندگان تسلیم در راه حق را میخواهیم، شما امتحان خودتان را دادید: قد صدقت الرویا. بعد دستور رسید: انسان را قربانی كردن دیگر برای همیشه ملغی! به جای اینكه یك انسان را اینجا قربانی كنی، یك گوسفند را قربانی كن كه حیوانی است كه خدا او را برای اینكه گوشتش مورد استفاده قرار بگیرد خلق كردهف گوشتش را به فقرا و به افراد دیگر صدقه بده، كه از آن وقت این سنت معمول شد. بنابراین یك ركن عید قربان كه ما مسلمین باید آن را عید بگیریم برای این ا ست كه یك یادگار وخاطرة بزرگی از توحید دارد كه نه تنها توحید فكری است، بلكه توحید عملی است.[11] هماهنگی در حجّ162. یكی از آثار حج جنبة اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است كه كسی به تنهایی برود مثلاً به عرفات برای دعا و یا با یك میلیون جمعیت باشد. در روح بشر خاصیت هماهنگی با جمع است كه از آن به «محاكات» تعبیر میكنند. اسلام از جنبة روانی به محیطهای مذهبی ومعنوی كه موجب برانگیخته شدن احساسات مكتوم است، اهمیت میدهد. مسئله محاكات از نظر علمای اجتماع تنها جنبة فیزیكی دارد، نوعی عكسالعمل است در طبیعت، اما باید به آن اضافه كرد جنبة روحی آن را كه استعدادی در روح هست و احتیاج دارد به بیداری. در آن وقت است كه گاهی قوت این عكسالعمل صدها برابر اصل عمل میشود. «یكاد زیتها یضیءُ وَلو لم تمسَسْهُ نارٌ». [12] آداب سفر حج163. اخلاق و آداب سفر، بخشی از اخلاق و آداب انسانی است. هر انسانی از آن نظر كه انسان است باید دارای خلقهای و خویهای پسندیده و بزرگوارانه باشد. رسول اكرمr فرمود: «علیكم بمكارم الاخلاق فان ربی بعثنی بها» بر شما باد به اخلاق بزرگوارنه كه خداوند مرا برای همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: «اخلاق بزرگوارانه این است كه آدمی در مقابل بدیهای مردم خوبی كند به اینكه از انتقام صرفنظر كند و ببخشایدف به كسی كه از احسان به او دریغ داشته است احسان كند، با كسی كه پیوند با او را بریده است از نو پیوند كند، كسی را كه او عیادت نكرده است عیادت كند». اخلاق بر دو قسم است: عمومی و خصوصی. اخلاق عمومی وظایفی است كه انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت كند. ولی اخلاق خصوصی ناشی از وظایف و تكالیفی است كه انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا میكند. مثلاً اخلاق خانوادگی و نوع خاصی از اخلاق است، اخلاق كسبی نوعی دیگر است. مسافرت، اخلاق و آداب خاصی را ایجاب میكند زیرا وضع جدیدی برای انسان به وجود میآورد و انسان را در شرایط خاصی قرار میدهد كه با محیط اقامت یعنی وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یك عده كه «همسفر» نامیده میشوند، شب و روز بسر میبرد. بسیاری از پردهها كه تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته میشود، خواب و بیداریاش با آنهاست، همكاریها و همگامیهایی كه هرگز در حضر پیش نمیآید لازم میشود. اینها قهراً وظایف و تكالیف خاصی را به وجود میآورد و آمادگی روحی و اخلاقی مخصوصی را ایجاب میكند. در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهای بسیار مفید و ثمربخش- كه نمونة دیگری از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را برای شما آقایان و بانوان محترم كه عازم سفر بیتالله میباشید بیان كنیم. اتفاقاً علمای اسلام این دستورهای اسلامی را در مقدمة حج ذكر كردهاند، زیرا در میان فرایض اسلامی این فریضه است كه مسلتزم سفر و خروج از وطن میباشد. ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح میدهیم: یكی راجع به فایده و لزوم این درس برای حجاج محترم، دیگر راجع به معنی كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفتهاند و همچنین كلمة «رفیق» كه معمولاً در مورد همسفر به كار برده میشود. اما فایده و لزوم این درس: فرضاً آمادگی اخلاقی برای سایر مسافرتها لازم نباشد، برای این سفر مذهبی اجتماعی كمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتی كه در سایر سفرها وجود دارد یك سفر روحی و مذهبی است. بدیهی است تا انسان از نظر روحی پاك و منزه نباشد نمیـواند از یك برنامة روحی بهرة معنوی ببرد. گاهی بعضی افراد میپرسند: چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالی و استطاعت بدنی و استطاعت طریقی شرط است اما استطاعت روحی و اخلاقی شرط نیست؟ یعنی چطور است كه حاجی باید از لحاظ مالی آنقدر ثروت داشته باشد كه به راحتی برود به مكه و برگردد و ضربهای به كار و كسب و وضع خانوادهاش وارد نشود، و از لحاظ بدنی باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست كه حاجی از لحاظ روحی و اخلاقی سرمایة كافی داشته باشد؟ چرا؟ جواب این است كه استطاعت روحی و اخلاقی هم شرط است اما با یك تفاوت و آن اینكه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحی و اخلاقی شرط وجود است. توضیح مطلب: شرط وجوب یعنی شرطی كه تا پیدا نشود تكلیفی در كار نیست. مثلاً رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكلیفی نیست. اما شرط وجود یعنی شرطی كه تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلاً پاكی لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنی بدن و لباس باید پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنی باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد. فرق این دو نوع شرط این است كه انسان مكلف نیست شرط وجوب را ایجاد كند، بلكه هر وقت موجود شد آن وقت انسان تكلیف پیدا میكند. مثلاً انسان مكلف نیست كه حتماً مال خود را به حدّ نصاب برساند كه زكات بدهد ولی اگر به حد نصاب رسید زكات واجب میشود. اما شرط وجود شرطی است كه الزاماً باید آن را ایجاد كرد. مثلاً الزاماً باید لباس و بدن را پاك نگه داشت تا نماز صحیح باشد. همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعی خود را ببخشد. پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقی و روحی شرط وجود است، یعنی تنها در صورت آمادگی روحی و اخلاقی است كه انسان از مزایای بیپایان روحی و اجتماعی بهرهمند میشود و اگر انسان این آمادگی را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم». حالا چه دلیلی داریم كه استطاعت روحی، شرط وجود یعنی شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ برای نمونه این روایت را ذكر میكنیم: شیخ صدوق روایت كرده است كه امام باقرu میفرمود: «ما یعبا بمن یوم هذا البیت اذا لم یكن فیه ثلاث خصال: خلق یُخالقُ مَنْ صحبه و حلمٌ به غضبهٌ و روعٌ یحجزهُ عَنْ محارم الله». یعنی كسی كه به قصد حج به خانة كعبه میآید، مورد عنایت حق واقع نمیشود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبی برای معاشرت با همسفران داشته باشد، دارای نیروی حلم و بردباری باشد كه بتواند جلو خشم خود را – كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش میآید – بگیرد، پارسایی داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگیرد. از اینجا میتوان تكلیف حجاجی كه بیجهت با رفقا به نزاع برمیِخیزند، زود از كوره در میروند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و غیره مرتكب میشوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادی از این جهت در غالب حجاج محترم دیده میشود. ممكن است بگویید استطاعت روحی و اخلاقی شرط قبول همة عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن میفرماید: «إنّما یتقبل الله من المتقین» یعنی همانا منحصراً خداوند عمل متّقیان را میپذیرد؛ تا انسان دارای تقوا و پاكی نباشد، هیچ عملی از او قبول نمیشود. عرض میكنم بلی چنین است. هر عملی آمادگی قبلی روحی میخواهد ولی با این تفاوت كه عمل حج گذشته از اینكه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و علیهذا احتیاج دارد به تقوای قلب، یك عمل اجتماعی ا ست. هر كسی باید دارای اخلاق اجتماعی مناسبی باشد تا بتواند این وظیفة الهی را درست انجام دهد و آن اثری كه منظور اسلام از این اجتماع بزرگ پیدا شود. در حدیثی كه نقل كردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دو تای آنها مربوط است به شایستگی انسان از نظر اخلاق معاشرتی. برای اینكه انسان نماز درستی بخواند یا زكاتی را به قصد قربت ادا كند، لزومی ندارد كه صلاحیت اجتماعی داشته باشد اما برای اینكه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعی داشته باشد. پس معلوم شد كه استطاعت اخلاقی و روحی و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعی نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالی و بدنی و طریقی از نظر اسلام مهمتر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده كه الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل كرد نه شرط وجوب.[13] كعبه و نقش اجتماعی آن164. 1. از آیات قرآن برمیآید كه كعبه قدیمیترین معبد جهان است. «اِنّ اول بیت وضع للناس للذی ببكه مباركاً». 2. از آیات قرآن برمیآید كه این خانه، خانة پربركتی است و بناست كه منشـأ خیرات و بركاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانكه در آیه پیش ذكر شده است. 3. از آیات قرآن باز برمیآید كه این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حریم كعبه به نام هر كسی حق تعرض به صید وهیچ شكاری تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادی و امنیت كامل و حرّیت بیان و عقیدة كامل و عدم تعرض كامل برقرار است. این جهت كه بعضی امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصی در آنجا پناهنده میشوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهده مشرفه و خانة علما، خود مطلبی است. به هر حال از یك نظر حرم حكم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حكمی دارد خصوصاً كسانی كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص میشوند. در دعای ابراهیم نیز آمده است: «رب اجعل هذا بلداً امناً یا: اجعل هذا البلد امناً» و همچنین سوره بقره، آیه 125: «و اذجعلنا البیت مثابهً الناس و امناً و اتخذوا من مقام ابراهیم...» این خصوصیت حرم مؤیّد این است كه حرم باید متعلق به همة مسلمین باشد نه به دستة مخصوص. 4.خانة كعبه و ماه ذیالحجه وسیلهای است برای قیام امر مسلمین: «جعل الله الكعبه البیتالحرام قیاماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلائد...» در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذكر شده است. چنانكه در روایات نیز آمده است. كلمة «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر میكند، یعنی داشتن چنین مكان محترمی نگهدارندة مسلمین است. 5. این خانه و بلكه حرم نباید مالك خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همة حرم حكم مسجد را از این جهت دارد – نه از سایر جهات – لهذا در ذیل این آیه: «انَّ الذین كفروا و یَصُدّون عن سبیلالله و المسجد الحرام الذی جعلناهُ للناس سواءً الْعاكفُ فیه و الباد»، در حدیث وارد شده كه كسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اینكه اینجا شهر ما و وطن ما و مملكت است، و این آیه در وقتی نازل شد كه قریش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنین است آیه 34 انفال: «و ما لهم الا یُعَذِّبَهُمْ الله و هم یَصُدّون عن المسجد الحرام و ماكانوا اولیاءهُ...» علی هذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هر كس كه اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملكیت است خاص خود كه همان ملكیت بینالمللی اسلامی است. در نهجالبلاغه مولی به قُثَم بن عباس كه عامل مكه بوده نامه مینویسد: [اما بعد، مراسم حج را برای مردم بپا دار، و ایام الله (عبرتهای تاریخ) را به یادشان آر، و هر صبح و شام برای مراجعة آنان در مجلس عمومی بنشین، به پرسش پرستشكننده پاسخ ده، و نادان را علم بیاموز، و با عالم مذاكره كن، و نباید میان تو و مردم پیامرسانی جز زبانت و دربانی جز چهرهات باشد... و به اموال الهی كه نزد تو جمع میگردد بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانی كه نزد تو هستند به مصرف رسان... و به ساكنان مكه دستور ده كه از كسانی كه در خانههاشان سكونت میكنند كرایه نگیرند، زیرا خدای سبحان میفرمایدك «عاكف و بادی در این سرزمین یكسانند». عاكف كسی است كه مقیم مكه است، و بادی كسی است كه اهل مكه نیست و به مقصد حج آنجا میآید. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست دارد موفق سازد.] هرچند در آیة قرآن به مسجدالحرام تعبیر شده ولی در قرآن كریم گاهی كلمة كعبه به خصوص بیت و گاهی شامل حریمبیت در تمام حرم میشود، مثل كلمة هدیاً بالغ الكعبه. و همچنین كلمه مسجدالحرام گاهی شامل حریم آن یعنی تمام حرم میشود و علیهذا بعید نیست كه مقصود امام خصوص خانههای مكه نباشد، تمام حرم این حكم را دارد. در احادیث ما وارد شده كه اول كسی كه برای خانههای مكه مصراعین قرار داد، معاویه بود: [و مردم در گذشته چنان بودند كه چون به مكه میآمدند، مسافر بر مقیم وارد میشد تا حوایجش را برآورد... و اول كسی كه برای خانة خود دو لنگه در قرار داد معاویه بن ابیسفیان بود، و برای احدی از اهل مكه شایسته نیست كه حاجیان را از خانههای و منازل آن باز دارد.] [سزاوار نبود كه برای خانههای مكه در قرار دهند زیرا حاجیان حق دارند به حیاط خانة ساكنان مكه وارد شوند تا مراسم حج را به پایان برند. و اول كسی كه برای خانههای مكه در قرار داد معاویه بود.] معلوم میشود سعودیهای امروز كه خود را تابع قرآن معرفی میكنند، تابع معاویهاند مثل سایر قسمتهای استبدادیشان... معلوم میشود نظر اسلام این بوده كه حرم شریف متعلق به همة مسلمین باشد. در آیة كریمة سورة حج بعد از آیة بالا دارد: [و یاد كن آنگاه كه جای خانة كعبه را برای ابراهیم مشخص كردیم (و به او گفتیم) كه چیزی را شریك من مساز، و خانة مرا برای طواف كنندگان و برپا ایستادگان (در نماز) و ركوعكنندگان سجدهگزار پاكیزه ساز.] صافی از كافی و تهذیب نقل میكند: [پس شایسته است كه بنده داخل مكه نشود مگر آنكه پاكیزه شود، به طوری كه عرق و آلودگیهای خود را شسته و خود را پاكیزه نموده باشد.] در آیة بعد دارد: «و اذن فی الناس بالحج یأرتوك رجالاً و علی كلِّ ضامر یأْتینَ مِنْ كُلِّ فجٍّ عمیقٍ». [و در میان مردم ندای حج در ده تا با پای پیاده و سوار بر شتران لاغر اندام كه از راههای دور و دراز میرسند نزد تو آیند.] بعضی از اهل ذوق و عرفان گفتهاند اینكه در آیه دارد «یأْتوك» (نزد تو بیایند) برای این است كه باید متوجه مقام ولایت ولی بود و از مجرای وجود او كسب فیض كرد. ولی ممكن است نظر به والی باشد كه باید رهبر و هادی و مرشدی داشته باشند، همانطوری كه از صدر اسلام امارت حجاج یك سمت حكومتی بوده است. در زمان ما كه اهل هر مملكتی یك نفر را به عنوان امیرالحاج میفرستند در حقیقت امیرالحاج نیست، رئیس هیئت سرپرستی است. امیرالحاج سرپرست همة حجاج است و وظیفة ارشاد و هدایت و موعظه و تبلیغ دارد و از همه مناسبتر شاید شخص شایستهای است كه امارت خود مكه را دارد. بعد در آیه دارد: «لیشهدوا منافع لهم». در صافی دارد كه از حضرت صادق سؤال شد: «منافع الدنیا او منافع الاخره؟ فقال: الكل». صافی از عیون اخبار الرضا درهمین موضوع، حدیث مفصل و جامعی نقل میكند. صافی بعد از دو سه آیه در ذیل «و لیطوفوا بالبیت العتیق» دارد: «و عن الباقرu انه سئلَ لِمَ سمی الله البیت العتیق؟ قال: هو بیتٌ حر عتیق من الناس لم یملكه احدٌ». [از امام باقر سئوال شد: چرا خداوند خانة كعبه را عتیق نیامیده است؟ فرمود: زیرا آن خانهای است آزاد و رها از همة مردم، و هیچ كس مالك و صاحب آن نیست.] تعبیر به حریّت و اینكه كسی مالك او نمیشود با توجه به اینكه حریم كعبه حكم كعبه را دراد، هم در امنیت (وَ اذْ جعلنا البیت مثابه للناس و امناً) بدیهی است كه تنها خود خانه مأمن نیست، حرم مأمن است؛ و هم در قبله بودن كه قرآن دارد: «فول وجهك شطر المسجد الحرام»، با الضروره خود كعبه قبله است ولی مسجدالحرام هم خارج از قبله نیست، از میدان قبله خارج نیست. و همچنین مبارك بودن (ان اول بیت وضع للناس للذی ببكه مباركا) این جهت نیز به تمام بلد بلكه به تمام حرم كشیده شده است. همچنین است موضوع حریت كعبه یعنی بینالمللی ا سلامی بودن آن. بهترین تعبیر همان تعبیر حضرت باقر است و ما باید همیشه همان تعبیر را به كار ببریم. 6. آیاتی كه در قرآن دربارة كعبه و حج وارد شده: سورة بقره، آیة 125 و 126: [و یاد كنید آنگاه كه این خانه را به مرجع و پایگاه مردم و مكان امن ساختیم، و (گفتیم كه) از جایگاه ابراهیم جایی برای نماز قرار دهید (در آنجا نماز گزارید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم كه خانة مرا برای طواف كنندگان و مجاوران حرم و ركوعوسجودكنندگان پاكیزه سازید. و آنگاه ابراهیم گفت: پروردگارا، اینجا را سرزمینی امن قرار ده، و از اهل آن هر كه را به خدا و روز واپسین ایمان آورده از انواع میوهةا و دستاوردها روزی ده. خداوند فرمود: (با مؤمنان چنان كنم) و هر كه كفر ورزد پس او را اندكی بهرهمند كنم و آنگاه به عذاب دوزخش گرفتار سازم، و آن بد فرجام و جایگاهی است.] [14] كعبة و جنبه بینالمللی 165. نقل شده از تواریخ و یا روایات كه منصور دوانیقی میخواست مسجدالحرام را توسعه دهد و مردم راضی نمیشدند. از حضرت موسی بنجعفرu سؤال شد. ایشان منعی ندانستند و گفتندكه از مردم بپرسید آیا شما اول بودید و بعد در اینجا كعبه و مسجد آمد (مانند سایر مساجد و معابد) و یا اول كعبه و مسجد به وجود آمد و شما بر آن وارد شدید (قریب به این مضمون)؟ این استدلال عجیبی است و انحصاراً در مورد كعبه صادق است، زیرا ابراهیم در یك وادی غیر ذیزرعی خانهای برای عبادت بنا كرد و از روایات برمیآید كه آنجا را برای همة جهانیان از اهل توحید قرار داد و این مطلب به این صورت بیان شده كه ابراهیم روی بلندی رفت و مردم را آواز داد و این ندا به همه حتی به كسانی كه در اصلاب و ارحام بودند رسید. به هر حال اینها همه قرینه است برای اینكه كعبه و حریم آن جنبة بینالمللی اسلامی داشته باشد و برای آنجا كسی نباید ویزا و اجازه بگیرد، باید به منزلة محل سازمان ملل اسلامی باشد. لزوم یندارد كه ما منتظر دولت واحد اسلامی باشیم. قبل از آن هم میشود از این خانه به عنوان مقر سازمان ملل اسلامی نظیر آنچه بلوكهای مختلف جهان سازمان ملل متفق بپا كردهاند، داشته باشیم. این سازمان باید قسمتهای مختلف از قبیل شورای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و غیره داشته باشد.[15] نقش حج در وحدت وتفاهم مسلمانان166. مطالعه در وضع عمل حج به ما میفهماند كه منظور مقدس شارع اسلام [از] تشریع حج این بوده كه مسلمانان به یكدیگر نزدیكتر شوند و وسیلهای به وجود آید كه مسلمانان اقطار عالم خواه ناخواه یكدیگر را در یك نقطه ملاقات كنند و پیوندشان محكمتر گردد. ممكن است بعضی افراد گمان كنند اینها فرضیاتی است كه ما از پیش خود میسازیم و میبافیم، شارع اسلام چنین منظورهایی نداشته است. از این رو لازم است نصوص اسلامی را ذكر كنیم تا معلوم شود اینها مطالبی است كه خود اسلام در هزار و چهارصد سال پیش گفته است. پیغمبر اكرمr جملههای معروفی دارد كه در زمینة وحدت و تساوی مسلمانان و الغاء امتیازات ایراد فرموده است به این مضمون: آدم هستید و آدم از خاك است، گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست، عرب را بر عجم فضیلتنیست مگر به وسیلة تقوا.» این جملهها را كه صلای وحدت و ندای یگانگی و بهم بستگی است در كجا و در چه زمانی و در چه موقعیتی ایراد فرمود؟ در سرزمین مكه و منی و عرفات، در حین انجام عمل حج، در آخرین حج خود كه به حجهالوداع معروف است. چرا اینجا را برای این اعلام انتخاب فرمود؟ برای اینكه تا دامنة قیامت كه مراسم حج بپاست، مردم بیایند و به یاد توصیههای پیغمبر بزرگوارشان بیفتند و متنبّه گردند و راه تفّرق نپویند، دست یكدیگر را در اینجا به عنوان دوستی و برادری بفشارند، موانع را از میان ببرند، قراردادها و پیمانها و مبادلههای معنوی و مادی با هم برقرار كنند. اینكه مسلمانان به صورت ظاهر در مكه اجتماع كنند و دلهاشان نسبت به یكدیگر پر از كینه و عداوت باشد، مصداق كلام خدای متعال باشند: تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی (میپنداری آنها با هماند و حال آنكه دلهاشان پراكنده است) و مصداق كلام علیu بوده باشند: ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواؤُهم. (ای مردمی كه بدنهاشان در یك جا جمع شده اما خواستهها و آرزوها و هدفهاشان از هم جداست)، اینگونه اجتماعی منظور اسلام نیست، حج برای چنین اجتماعی نیست، خداوند به چنین اجتماعی به نظر رحمت نمینگرد. در حدیث دیگری از امیرالمؤمنینu وارد شده: «لایزالُ الدینُ قائماً ما قامت الكعبه» مادام كه كعبه بپاست اسلام بپاست، یعنی مادام كه حج زنده و باقی است اسلام زنده و باقی است. كعبه پرچم مقدس اسلام است، رمز وحدت و استقلال مسلمین است. از اینجا میتوانیم بفهمیم كه منظور اسلام این نبوده كه مردم ندانسته و نفهمیده بروند به مكه و فقط یك سلسله مناسك كه برای خود آنها نامفهوم است بجا آورند. منظور اصلی این است كه تحت لوای كعبه یعنی همان خانهایكه اولینبار در میان بشر برای پرستش خدای یگانه بنا شد، به صورت یك قوم واحد و ملت واحد و هم عزم و هم رزم گرد آیند. شعار اصلی و اساسی اسلام «توحید» است. كعبه خانة توحید است. قرآن كریم میفرماید: «ان اول بیت وضع للناس للذی ببكه مباركاً» یعنی اولین خانهای كه برای مردم نهاده شد همان است كه در سرزمین مكه است. [16] حج، مایه اتحاد و وحدت167. خوشبختانه ما شیعیان نماز با آنها(اهل تسنن) در حج را صحیح میدانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم و كافی میدانیم. اعمال بعضی شیعه بسیار مایة تأسف است. اگر شیعهای به حج میرود كه از نزدیك به جای زیارت پیغمبر خلفا را لعن كند، باید به حج نرود. یكی از كارهایی كه باید كرد ترك مباحثه و مجادلة مذهبی است و خوشبختانه در قرآن این مباحثهها نهی شده: فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحجٍّ. بعضی خوششان میآید كه بروند آنجا مباحثه كنند. بیچارهها نمیدانند كه بحث و جدل و كتاب بحثی و جدلی كاری پیش نمیبرد. از الغدیر كاری در میان آنها ساخته نیست، ولی از اصل الشیعه و اصولها و از مختصر النافع ساخته است. از پخش صحیفة سجادیه و خلاف شیخ طوسی، تذكره علامه، تفسیر مجمع البیان و اخیراً تفسیرالمیزان در میان آنها كار ساخته است، همچنین است جامعالسادات در اخلاق، اخلاق ناصری (البته ترجمة عربی آن)، كتابهای تاریخی تحقیقی، كتابهایی كه مباحث اجتماعی اسلام در آنها نوشته شده اگر ترجمه شود و در دسترس گذاشته شود. ما این را باید بدانیم كه در این عصر از هر عصر دیگر، مسلمانان بیشتر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. ما شیعیان این افتخار را داریم كه علیu بزرگترین گذشتها و فداكاریها را در زمینة خلافت انجام داد، در نهایت خلوص نیت با رقبای خود همكاری و همگامی كرد، یعنی مصلحت اسلام را بالاترین مصلحتها دانست. من خود اثر اقدامات مثبت را در رفع سوءتفاهم دیدم. شیخ عطیه سالم، استاد دانشگاه اسلامی مدینه، از شیعه فقط دو كتاب خوانده بود: اصل الشیعه و مختصر النافع، و در مورد سجده بر مهر اعتراف میكرد كه شیعه كار خلافی نمیكند. به عقیدة من از جمله درسهایی كه برای حج باید آموخت و از جمله كارهایی كه قبلاً برای حج باید انجام داد این است كه هر حاجی آقای و حاجیهخانمی كه میخواهد به حج برود قبلاً لااقل یك ماه یك كلاس تهیه ببیند، یعنی باید یك كلاس تهیه حج قبلاً تشكیل بشودتا حاجی از روی بصیرت برود. از جمله كارهایی كه از نظر حج بالخصوص باید آموخت و انجام داد، ترویج زبانهای اسلامی است. این برای اتحاد مسلمانان فوقالعاده ضرورت دارد. ما میگوییم زبانهای اسلامی؛ اسلام از یك نظر زبان مخصوص نداردف یعنی زبانی كه مروّج آن زبان باشد. از نظر دیگر زبان عربی چون زبان قرآن و عبادت است، لازم است بر هر مسلمانی كه با این زبان كم و بیش آشنا باشد. از نظر دیگر، ما هر زبانی كه با آن زبان آثار اسلامی مهمی به وجود آمده آن را زبان اسلامی است. مثنوی، سعدی، حافظ، نظامی، كیمیای سعادت، جامی و غیره اینها همه شاهكارهای اسلامی است و مولود اسلام است، بیش ازآنكه به ایران تعلق داشته باشد به اسلام تعلق دارد. موضوع بوسیدن ضریح و حجرالاسود و ممانعت وهابیها را به شكلی بایدحل كرد. نه اینها باید آنقدر اصرار داشته باشند به بوسیدن و نه آنها باید اینقدر امتناع كنند. كفر است، شرك است یعنی چه؟ اما قسمت اول – كه بیان آن به تأخیر افتاد – یعنی تقویت دین از طریق به كار بردن تدابیر و اقداماتی برای ترویج خود دین، برای تبلیغ دین، برای هماهنگ كردن تبلیغات دینی؛ اینجا خوب است به طور نمونه عمل شخص رسول اكرمr را در حجهالوداع ذكر كنیم. از این نظریه، این سفر باید اولاً سفر تفقّه باشد، یعنی سفر فهم عمیق دین. این در وقتی است كه برنامههای تعلیماتی عمیق و وسیعی در نماز جمعهها، در غیر نماز جمعه، در مسجد النبی و مسجدالحرام و عرفات و منی اجراشود، نه مثل وضع حاضر و طرز عملی كه سعودیها میكنند. اگر توجه به این نكتة روانی داشته باشیم كه مسافر خصوصاً چنین مسافری حالت آمادگی عجیبی برای الهامگیری دارد، جزئیات به خاطرش میماند و به ذهنش ثبت میشود، اهمیت مطلب را درك میكنیم. علیu به قثم فرمود: و ذكر هم باایام الله عبرتها ونكات آموزندة تاریخ را به مردم تعلیم كن. این خود تفقه در دین است. ما در ورقههای تفقه در دین گفتهایم یكی از مراتب تفقه در دین شناختن هدفهای اسلامی است. زیارت پیغمبرr از لواحق لاینفك حج است، حتی واجب كفایی است كه مردم به زیارت پیغمبر اكرمr بروند. در آنجاست كه با معرفی كردن مواقف و مقامات و آثار رسول اكرم باید تاریخ اسلام را به نحو آموزندهای به مردم تعلیم كرد، همانطور كه حضرت صادق به هشام بنالحكم فرمود: و در حج اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا یكدیگر را بشناسند و هر قومی كالای تجاری خود را از شهری به شهر دیگر برد... و نیز آثار و اخبار رسول خدا(ص) شناخته و گفتگو گردد و به فراموشی سپرده نشود... علی هذا برنامههای حساب شدهای (و شاید وسیلة فیلمها و راهنماها) باید برای احد و بدر و كوه حرا و غار ثور و غیره ترتیب داد. این نكته باید گفته شود كه ایرانیها در گذشته توانستهاند شایستگی خود را برای رهبری معنوی عالم اسلام نشان بدهند. اكنون نیز اگر اشتباه فعلی را رها كنند و به جای بازگشت به چهارهزار سال پیش و جدا كردن خود از عالم اسلام روابط خود را با ملل مسلمان محكمتر كنند، صد در صد به نفع ایران است زیرا زمینه بسیار خوب است. از طرفی آمادگی روحی در روشنفكران مسلمان – كه تاریخ اسلام را مملوّ از نام ایران و ایرانی میبینید، احترامی از ایران و ایرانی در دل آنها ایجاد كرده است كه فوقالعاده است و از طرف دیگر در حال حاضر نیز مانند گذشته، متفكرین اسلامی ایران عمیقتر از سایر متفكرین فكر میكنند.[17] حج یعنی همبستگی168. برادران ما در این سالها در حدود یك میلیون و پانصدهزار نفر- و در سنوات پیشین كه وسایل نبود، كمتر- و به هر حال همیشه یك اجتماع بسیار بزرگی را در مكه تشكیل دادهاند، مناسك حج را انجام دادهاند. روزی است كه شاید میتوانم بگویم صدی نود دستور خدا را عمل كردهاند. اركان عمل حج را – كه وقوف عید، وقوف در عرفات و وقوف در مشعر است- انجام دادهاند، رمی جمرات كردهاند، قربانی كردهاند و بعد از قربانی، دیگر از لباس احرام خارج شدهاند. آنها یك موفقیتی دارند. برای برادران ما مستقیماً عید است، عید انجام وظیفه است، مثل اینكه عید فطر عید انجام وظیفه است. از لباس احرام خارج شدهاند، تقصیر میكنند، موی بدنشان را میتوانند بگیرند. اشخاصی كه سفر اول حجشان است لازم است سرهای خودشان را بتراشند، برای دیگران لازم نیست ولی ناخن میگیرند یا مویی از خودشان میگیرند، به هر حال از لباس احرام خارج میشوند. ما هم كه اینجا هستیم، داریم با آنها همدلی و همدردی میكنیم، اظهار خوشحالی میكنیم كه برادران ما چنین توفیق عظیمی نصیبشان شده است و باز آرزو میكنیم كه یك وقتی ما هم در جای آنها باشیم، ما هم این موفقیت را داشته باشیم و برادران دیگر ما برای ما جشن بگیرند و اظهار مسرّت و شادمانی كنند. خود اینها چقدر ارزش دارد، حج چقدر همبستگی را میرساند و چقدر اسلام به همبستگی مسلمین علاقمند است! واقعاً عجیب است؛ این الآن مسئلهای شده كه اگر انسان بخواهد اسمی از همبستگی اسلامی، از همدردی، از وحدت اسلامی ببرد، یك عده میگویند: آقا این حرف جرم است، ما شیعه هستیم نباید با دیگران اتحادی داشته باشیم، همدلی داشته باشیم، همبستگی داشته باشیم. ولی اسلام میگوید آقا! شما در شهر خودت هستی، در بلخ و بخارا هستی، در ژاپن هستی، در چین هستی، در اروپا هستی، در آمریكا هستی؛ شما هم آنجا این روزی را كه روز موفقیت برادران مسلمانتان و روز انجام وظیفة آنهاست، به یاد آنها و به یاد آنجام وظیفة آنها مراسم عید و مراسم سرور داشته باشید.[18]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] مجموعه آثار، ج 25، ص 114 [2] یادداشتهای استاد، ج 2، ص 212 [3] یادداشتها، ج 2، ص 215-216 [4] یادداشتها، ج 2، ص 214-215 [5] م.آ.ج25، ص 88 [6] م.آ. ج25، ص 81 [7] م.آ. ج25، ص 44 [8] آشنایی با قرآن، ج 7، ص 99-101 [9] م.آ. ج25، ص 80 [10] م.آ، ج25، ص 95-97 [11] م،آ، ج25، ص114 [12] م.آ. ج25، ص 79 [13] م،آ، ج25، ص 51-55 [14] م،آ، ج25، ص 63-69 [15] م، آ، ج25، ص78 [16] م، آ، ج 25، ص46 [17] م، آ، ج25، ص 91 [18] م، آ، ج25، ص 116
منبع سایت : آموزش و پژوهش سیما
مبارزه با توهمات قدریه و جبریه