خواستگاری و نامزدی
شخصی می گفت من شانزده سال دارم بزرگی به او خرده گرفت که نباید بگویی شانزده سال دارم باید بگویی شانزده سال را دیگر ندارم راستی شما به جای سالهایی که دیگه ندارین چی دارین
داشته ها قدر ندونستم اما میخوام نداشته هارو بدست بیارم
خداجون تو دستمو بگیر
چهارشنبه 13/5/1389 - 21:37
خواستگاری و نامزدی
گویند روزی شخصی، نابینایی را در راهی دید که در یک دست سبو و در دست دیگر فانوس داشت به او گفت تو که نمی بینی فانوس به چه کارت آید گفت این فانوس از بهر کوردلان تاریک اندش است که به من نخورند و سبوی من را نشکنند.
سکوت را فقط با آوازی شیرین بشکن
چهارشنبه 13/5/1389 - 21:34
خواستگاری و نامزدی
نامه عاشقانه دکتر علی شریعتی برای همسرش |
|
باتو، آهوان این صحرا دوستان همبازی مناند
باتو، کوه ها حامیان وفادار خاندان مناند
باتو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود میخواباند
ابر، حریری است که برگاهواره ی من کشیدهاند
و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایهی ماست در دست خویش دارد
باتو، دریا با من مهربانی میکند
باتو، سپیدهی هرصبح بر گونه ام بوسه میزند
باتو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه میزند
باتو، من با بهار میرویم
باتو، من در عطر یاس ها پخش میشوم
باتو، من درشیرهی هر نبات میجوشم
باتو، من در هر شکوفه میشکفم
باتو، من در طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق میکشم، درحلقوم مرغان عاشق میخوانم در غلغل چشمه ها میخندم، در نای جویباران زمزمه میکنم
باتو، من در روح طبیعت پنهانم
باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را مینوشم
باتو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، درتنهایی این بیکسی، غرقهی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران مناند و پرندگان خواهران مناند وگلها کودکان مناند واندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی مناند وب وی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوشترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای مناند. بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو، رنگهای این سرزمین مرا میآزارند
بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار مناند
بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفتهاند
بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خود به کینه میفشرد
ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گستردهاند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربودهاند و بر گردنم افکندهاند
بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا میبلعد
بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشتاند و ابابیل بلایند
بی تو، سپیدهی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو، من با بهار میمیرم
بی تو، من در عطر یاس ها میگریم
بی تو، من در شیرهی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس میکنم.
بی تو، من با هر برگ پائیزی میافتم. بی تو، من در چنگ طبیعت تنها میخشکم
بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد میبرم
بی تو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، درتنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمردهی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطرهی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ و پرکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من،
بوی پونه، پیک و پیغامینه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من،
شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای مناند. چقدر زیبا از عشق تعریف کرده ودر واژه واژه آوازه خوان عشقش رو به همسرش ابراز کرده
|
سه شنبه 12/5/1389 - 15:39
خاطرات و روز نوشت
I can"t change who I am
نمی توانم کسی که هستم را تغییر دهم
not this time, I wont lie to keep you near me
این بار دیگر نه ، من دروغ نخواهم گفت كه تو را نزد خود نگاه دارم
and in this short life, there"s no time to waste on giving up
و در این زندگی کوتاه، زمانی برای هدر دادن روی دل کندن ها نیست
my love wasn"t enough
عشق من كافی نبود!
دوشنبه 11/5/1389 - 13:52
خانواده
خدایا ...
به من زیستنی عطا كن كه در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای كه برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا كن كه بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب كنم اما آن چنان كه تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی كن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افكنم
تا از آنها باشم كه پول دنیا می گیرند و برای دین كار می كنند نه از آنها كه پول دین را می گیرند و برای دنیا كار می كنند
ای خدا ...
میدانم كه برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یكتایی در زیستن ، یكتایی در بودن و یكتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مكشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا كن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز
خدایا ...
به من توفیق تلاش در شكست ، صبر در نا امیدی ، رفتن بی هموار ، جهاد بی سلاح ، كار بی پاداش ، فداكاری در سكوت ، دین بی دنیا ، مذهب بی عوام ، عظمت بی نام ، خدمت بی نان ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود ، گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور ، عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه جمعیت ، دوست داشتن بی آنكه دوستم بدارند روزی كن
و همواره با من بمان و تنهایم مگذار
بگذار نخی به انگشتانم ببندم تا هرگز فراموشت نكنم
كه آرامش دل تنها با یاد تو میسر است
توفیقم ده كه بیش از طلب همدردی ، همدردی كنم
بیش از آنكه مرا بفهمند دیگران را درك كنم
بیش از آنكه دوستم بدارند ، دوست بدارم
زیرا در عطا كردن است كه می ستانیم
و در بخشیدن است كه بخشیده می شویم
و در مردن است كه حیات ابدی می یابیم
آمین یا رب العالمین
nilofar
دوشنبه 11/5/1389 - 13:46
خاطرات و روز نوشت
از بین کسانی که برای دعای باران به کوه می روند ،
تنها آنانی که با خود چتر می برند،
به دعایشان و خدایشان ایمان دارند.
پنج شنبه 7/5/1389 - 16:8
دانستنی های علمی
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
Life is God"s gift to you
The way you live your life is your gift to God
زندگی هدیه خداست به تو. طرز زندگی کردن تو، هدیه ی توست به خدا
امام علی(ع) _ نهج البلاغه
هیچ تنهایی وحشتناك تر از خود پسندی نیست.
هیچ عقلی بهتر از تدبیر و تفكر نیست.
هیچ همنشینی بهتر از خوش خلقی نیست.
هیچ میراثی مانند ادب نیست.
هیچ تجارتی بهتر از كار شایسته نیست.
هیچ محصولی بهتر از پاداش الهی نیست.
هیچ زهدی بهتر از پرهیز از حرام نیست.
هیچ علمی بهتر از تفكر و دقت نیست.
هیچ عبادتی بهتر از انجام واجبات نیست.
مقامی بالاتر از تواضع نیست.
هیچ عزتی بالاتر از بردباری نیست.
حضرت مهدی (عج) : هریك از شما باید كاری كند كه با آن به محبت ما نزدیك شود.
پنج شنبه 7/5/1389 - 15:57
دانستنی های علمی
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
زمین دلتنگ و مهدى بیقرار است
فلك شیدا، پریشان روزگار است
دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سرنیامد
همه دلها پر از آه و غم و درد
همه آلالهها پژمرده و زرد
نفسها خسته و در دل خموشند
فغانها بىصدا و پرخروشند
نه رنگى از عدالت، نى از صداقت
در و دیوار دارد نقش ظلمت
شده پرپر گل مهر و محبّت
همه دلها شده سرشا نفرت
شده شام یتیمان، ناله و اشك
برد هركس به كاخ دیگرى رشك
شده پژمرده غنچه در چمنزار
بگشت آواره گل در كوى گلزار
نشسته دیو بر دلهاى خفته
همه جا بذر نومیدى شكفته
زده زنگارها آئین و مذهب
دمى، رویى ز سرور نیست یا رب
به اشك چشم و مهر و ماه، سوگند
به آه و ناله دلهاى دربند
اگر نرگس ز هجرت زار زار است
شقایق تا قیامت دغدار است
دوشنبه 4/5/1389 - 15:36
شعر و قطعات ادبی
رسم این شهر عجیب است، بیا برگردیم
قصد این قوم فریب است، بیا برگردیم
آن که یک روز دل به نگاهش دادیم
خندهاش سرد و غریب است، بیا برگردیم
شنبه 2/5/1389 - 15:50
دانستنی های علمی
دشتها آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه كارت آید ؟
فكر نان باید كرد
و هوایی كه در آن
نفسی تازه كنیم
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا كه همه مزرعه دلها را
علف هرزه كین پوشانده ست
هیچكس فكر نكرد
كه در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
كه چرا سیمان نیست
و كسی فكر نكرد
كه چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
كه به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
حمید مصدق
شنبه 2/5/1389 - 15:18