خواستگاری و نامزدی
تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است
تحمل اندوه از گدایی شادی راحت تر است
بهتر است انسان بمیرد تا به گدایی زندگی برخیزد...
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:44
خواستگاری و نامزدی
خیانت تنها این نیست كه شب را با دیگری بگذارانی...
خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد! خیانت تنها این نیست كه دستت را در خفا در دست دیگریبگذاری...
خیانت میتواند جاری كردن اشك بر دیدگان معصومی باشد......
گناه تنها كردار زشت نیست.... گناه میتواند ذهن هوس آلود باشد.
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:43
محبت و عاطفه
روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟
دوستی گفت:
من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .
من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ چهارشنبه 28/5/1388 - 20:41
خواستگاری و نامزدی
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.(دکتر شریعتی)
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:39
خانواده
ما انسانها بی تفکر سخن می گوییم بی هدف گام برمی داریم وبیهوده عاشق می شویم. هر آینه غم را جانشین لبخند می کنیم و هر دم فریاد سر می دهیم دلبستگی های یکدیگر را نادیده می گیریم و خواسته های دیگران را به چه آسانی زیر پا می نهیم.دم از صداقت میزنیم لیک از درون آلوده ایم همه را به زندگی شایق میکنیم
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:38
خواستگاری و نامزدی
کاش همیشه کودک میماندم
و تنها نگرانیمقهر کردن عروسکم بودکاش جداییها و فاصله هابه اندازه گریه کودکانه کوتاه بودکاش زندگی مثل بازی با اسباب بازی ها شیرین بودکاش ترس و تنهایی به اندازه حبس شدن در اتاقبخاطر یک شیطنت کودکانه بودکاش همیشه کودک میماندم
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:37
شعر و قطعات ادبی
رفتم به خانه ببینم دوباره من
آرامشی که در آن چهره مینشسترفتم به خانه ببوسم دوباره آندستی که زحمت من را کشیده استرفتم ولی خبر از آن صدا نبوداز آن صدای گرم و پر از مهر و عاطفهرفتم ولی دل من غرق غصه شددر آن سکوت ساکن و بی گردش و خفهدنیا به چشم من امروز تیره استاینجا به غیر سیاهی که رنگ نیستمن خانهام ولی آخر پدر کجاست؟یعنی دلش برای پسر تنگ نیست؟زنگی میانه راه او به من نزددر را به روی من این بار وا نکرددر سفره جای سنگک داغی که میخریدنانی بیات، خشک و کپک بسته بود و سرد اکنون که آمدهام من پدر کجاست؟گفتند او به سفر رفته بیخبراو بیخبر سر این کوچه هم نرفتبی من چگونه سفر میکند پدر چهارشنبه 28/5/1388 - 20:36
خواستگاری و نامزدی
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:33
محبت و عاطفه
وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه زود دستمو بالا گرفتم گفتم : یک بخش اما از وقتی تورو شناختم فهمیدم عشق ۳ بخشه : ۱. عطش دیدنه تو ۲. شوق با تو بودن ۳. و اندوه بی تو بودن
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:32
محبت و عاطفه
چگونه برایت از پرواز بگویم وقتی آسمان مشتاق پرگشودنت نیست ؟چگونه برایت شعر بسرایم وقتی که کلمات ذهنم را به یغما برده اند ؟و چگونه برایت از عشق بگویم وقتی که عاشقی را جز در قصه ها نمی توان دید ؟
چهارشنبه 28/5/1388 - 20:31