استیون هاوکینگ کیست؟
متولد 8 ژانویه 1942
او از هر گونه تحرك عاجز است. نه می تواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تكان بدهد یا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندارد. زیرا عضلات صوتی او كه عامل اصلی تشكیل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقیه عضلات حركتی بدنش در یك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یك صندلی چرخدار كه فقط قلبش و ریه هایش و دستگاه های حیاتی بدنش كار می كنند و بخصوص مغزش فعال است. یك مغز خارق العلده كه دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بسوی معماها و نا شناخته ها باز نمی ماند.
این اعجوبه مفلوج استیفن هاوكینگ ؛ پرآوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبریج همان كرسی استادی را در اختیار داردكه بیش از دو قرن پیش زمانی به اسحق نیوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنین وی را انیشتین دوم لقب داده اند زیرا می كوشد تئوری معروف نسبیت را تكامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری های كوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد كه توجیه كننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا كهكشان های عظیم باشد.
اینشتین معتقد بود كه چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سالهای آخر عمرش را در جستجوی آن سپری كرد اما توفیقی نیافت.
استیفن هاوكینگ شهرت و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است كه در مورد چگونگی پیدایش و تحول سیاهچاله های آسمانی یا حفره های سیاه انجام داده است.این اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسیار قوی حتی نور امكان جدایی از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوری نسبیت انیشتین پیش بینی شده بود و به همین جهت هم سیاهچاله نامیده شدند.ردیابی و رویت آنها بوسیله قویترین تلسكوپ ها یا هر وسیله دیگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود این استیفن هاوكینگ با قدرت اندیشه و محاسبات ریاضی چون و چرا ناپذیرش- نه فقط وجود سیاهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگی شكل گیری و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتایج جالبی در رابطه این اجرام با كیفیت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پیدایش كیهان دست یافته است كه در دانش فیزیك اختری و كیهان شناسی اهمیت بسزایی دارد و به عقیده صاحبنظران بنای این علوم را در قرن آینده تشكیل خواهد داد.
کتاب جدید هاوكینگ در این زمینه كه بعنوان سیاهچاله ها و جهان های نوزاد انتشار یافت در محافل علمی جهان مثل یك بمب صدا كرد و شگفتی فراوان برانگیخت. اما قبل از اشاره خلاصه ای می آوریم از زندگی نویسنده اش كه براستی از كتاب او شگفتی بر انگیز تر است .
استیفن هاوكینگ در 8 ژانویه 1942 در شهر دانشگاهی آكسفورد زاده شد و دوران كودكی و تحصیلات اولیه اش را در همان شهر گذرانید. از همان زمان به علوم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می پروراند اما در مدرسه یك شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته می شد و هرگز خود را در محدوده كتاب های درسی مقید نمی كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از كلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در كتاب های درسی اشتباهاتی را گیر بیاورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد !
پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با یك زندگی ساده در خانه اس شلوغ و فرسوده اما مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت می كرد. فرانك پدر خانواده پزشك متخصص در بیماری های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می گذرانید. این غیبت های متوالی برلی بچه ها چنان عادی شده بود كه تصور می كردند همه پدر ها چنین وضعی دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابی مهاجرت می كنند و بعد به آشیانه بر می گردند. در عین حال غیبت های پدر نوعی استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ایجاد می كرد.
استیفن در 17 سالگی تحصیلات عالیه را در رشته طبیعی آغاز كرد و از همان زمان به فیزیك اختری و كیهان شناسی علاقه مند شد زیرا در خود كنجكاوی شدیدی می یافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كیهان پی ببرد. سالهای دهه 60 عصر طلایی كشف فضا- پرتاب اولین ماهواره ها و سفر هیجان انگیز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه ها جوانان را مجذوب می كرد. بعلاوه استیفن از كودكی عاشق رمان های علمی تخیلی بود و مطالعه آن ها نیز بر اشتیاق او به كسب معلومات بیشتر در فیزیك و نجوم و علوم دیگر می افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقیت به پایان برد و آماده می شد تا دوره دكترا را در رشته كیهان شناسی آغاز كند اما . . .
اما به دنبال احساس ناراحتی هایی در عضلات دست و پا استیفن در ژانویه 1963 یعنی آغاز بیست و یكسالگی مجبور به مراجعه به بیمارستان شد و آزمایش هایی كه روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان ناپذیری را نشان داد. این بیماری كه به نام ALS شناخته می شود بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می دهد و به تدریج اعصاب حركتی بدن را از بین می برد و با تضعیف ماهیچه ها فلج عمومی ایجاد می كند بطوریكه بمرور توانایی هرگونه حركتی از شخص سلب می شود. معمولا مبتلایان به این بیماری بی درمان مدت زیادی زنده نمی مانند و این مدت برای استیفن بین دو تا سه سال پیش بینی شده بود.
نومیدی و اندوه عمیقی را كه پس از آگاهی از جریان بر استیفن مستولی شد می توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته میدید. دوره دكترا-رویای دانشمند شدن - كشف رمز و راز كیهان - همگی به صورت كاركاتورهایی در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند می زدند. بجای همه آن خیال پروریهای بلند پروازانه حالا كاری بجز این از دستش بر نمی آمد كه در گوشه ای بنشیند و دقیقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد.
به اتاقی كه در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعتها متفكر و بی حركت ماند. خودش بعدها تعریف كرده است كه آن شب دچار كابوسی شد و در خواب دید كه محكوم به اعدام شده است و او را برای اجرای حكم می برند و در آن موقعیت حس كرد كه هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد كه در بیمارستان با یك جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می كشید. پس خود را قانع كرد كه اگر به بیماری لادرمانی مبتلاست اما لااقل درد نمی كشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش كه هیچ چیز را به آسانی نمی پذیرفت هشدار داد كه از كجا معلوم كه پیش بینی پزشكان درست از كار در بیاید و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسی باشد!
سخنان استفان هاوکینگ در مورد بیماریش ALS:
"اغلب مردم از من سوال می کنند که با ALS چگونه سر میکنم.پاسخ من زیاد نیست،سعی میکنم تا جایی که امکان دارد یک زندگی طبیعی داشته باشم و در مورد بیماریم فکر نکنم و در مورد چیزهایی که باعث میشوند کارهای مردم عادی را نتوانم انجام دهم فکر نکنم.
وقتی فهمیدم بیماری نورون حرکتی دارم ،شوک بزرگی را تحمل کردم..در زمان کودکی من در بازیهای با توپ خوب نبودم و دستخطم باعث ناامیدی آموزگارانم می شد.به همین خاطر به ورزش و فعالیتهای فیزیکی اهمیت نمی دادم.تنها در رقابتهای قایقرانی داخل کالج شرکت میکردم.
در سال سومی که در آکسفورد بودم احساس میکردم حرکاتم زمخت شده و دو بار بدون علت واضح زمین خوردم.ولی تا سال بعد که به کمبریج رفتم و پدرم متوجه قضیه شد اهمیتی ندادم.پدرم مرا پیش پزشک خانواده برد.وی مرا به یک متخصص ارجاع داد و مدت کوتاهی بعد از 21مین سال تولدم برای انجام تستهای تشخیصی به بیمارستان رفتم.در دو هفته ای که در بیمارستان بودم تستهای زیادی روی من انجام شد.آنها از عضلات بازویم نمونه برداشتند ، به من الکترود متصل کردند و ماده حاجب به درون ستون فقراتم تزریق کردند و جریان آن را با اشعه ایکس مشاهده کردند.بعد از همه اینها پزشکان درباره اینکه چه بیماریی دارم چیزی به من نگفتند ، فقط گفتند M.S. ندارم و یک کیس آتیپیک هستم.پزشکان در حالی که می دانستند ویتانین تاثیر زیادی روی بیماریم ندارد به من ویتامین تجویز کردند.
تصوری که من داشتم این بود که مبتلا به یک بیماری غیر قابل علاج هستم که در طی چند سال مرا از پای در خواهد آورد.در آن زمان دید خوب ی به بیماریم نداشتم.در زمان بستری پسری که در تخت روبرویم بستری شده بود به علت لوکمی فوت کرد.نمیدانستم که چه بر من خواهد رفت و بیماری با چه سرعتی پیشرفت خواهد کرد.پزشکان به من گفتند به کمبریج برگردم و تحقیقاتم در مورد نسبیت عام و کیهانشناسی ادامه دهم.در بازگشت به کمبریج در کارهایم پیشرفت خوبی نداشتم شاید به علت اینکه در آن زمان زمینه ریاضیاتم خوب نبود شاید هم به علت اینکه فکر می کردم آنقدر زنده نخواهم بود که بتوانم ph.D خود را بگیرم.تا حدودی یک شخصیت تراژیک پیدا کرده بودم .زیاد به واگنر گوش میکردم ولی مقالات مجلاتی که می گویند در آن زمان مست می کردم ، یک بزرگنمایی وضعیت آن زمانم است.
واقعیت این است که یکی از مجله ها مطلبی در این مورد نوشته شده بود و بقیه مجله ها این داستان را کپی کرده بودند.مطالبی که به دفعات چاپ شوند گاه واقعا حقیقی به نظر می رسند.
رویاهایم در آن زمان آشفته بودند.تصوری که از خود داشتم تصور یک محکوم به اعدام بود.بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم ناگهان حس کردم که اگر مجازات مرگم به تعویق انداخته شود چه کارهایی ارزنده ای وجود دارد که می توانم انجام دهم.رویای دیگری که داشتم این بود که در عمر باقیمانده خود برای دیگران فداکاری کنم و بعد از انجام این کارها مرگ یک چیز خوب خواهد بود.با شگفتی دریافتم که من از زندگی بیش از زمانی که پی به بیماریم نبرده بودم لذت می برم.از آن زمان در تحقیقاتم پیشرفت کردم و با دختری که قبل از زمان تشخیص بیماریم آشنا شده بودم نامزد شدم.این نامزدی زندگیم را تغییر داد و میلی برای زندگی به من داد ولی به معنی این بود که باید کاری اختیار کنم تا قادر به ازدواج باشم.من موفق به کسب بورس تحقیقاتی شدم و چند ماه بعد با نامزدم ازدواج کردم.خوش شانس بودم که در فیزیک تئوریک تحصیل می کردم چون تنها جایی بود که بیماریم یک معلولیت محسوب نمی شد .در همان زمانی که بیماریم پیشرفت می کرد ، بر شهرت من در فیزیک افزوده می شد.این موضوع باعث می شد موقعیتهایی برای من ایجاد شود که کارم منحصر به تحقیق شود و مجبور به سخنرانی و تدریس نشوم."
در سالهای بعدی بیماری استفان پیشرفت کرد ،طوری که مجبور به استفاده از ویلچر شد.در این سالها وی دردسر فراوانی را برای پیدا کردن یک مسکن مناسب برای همسر و سه فرزندش متحمل شد.
تا سال 1974 هاوکینگ قادر بود که خودش غذا بخورد و به بستر برود و یا از آن خارج شود.از این زمان مجبور به استفاده از پرستار برای کمک کردن به امورات شخصی خود شد.در سال 1985 هاوکینگ دچار پنومونی شد و بعد از بستری در بیمارستان عمل تراکئوستومی برای وی انجام شد و پس از آن مجبور به استفاده از پرستار 24 ساعته گردید.
تا پیش از عمل تراکئوستومی ،هاوکینگ قادر به سخن گفتن بود هرچند سخنانش فقط برای نزدیکانش مفهوم بود و در سخنرانیها مجبور به استفاده از فردی برای تکرار حرفهایش بود.ولی از زمان عمل هاوکینگ قدرت ادای سخنانش را از دست داد وتنها راه ارتباطش با مردم اشاره ابرو بود ، هنگامی که فرد دیگری روی کاغذی که حروف الفبا بر آن نوشته شده بود اشاره می کرد.
اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با نومیدی و بدبینی داد آشنایی اش در همان ایام با دختری به نام (جین وایلد) بود كه بعد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جین اعتقادات مذهبی عمیقی داشت و معتقد بود كه در هر فاجعه ای بذراهی امید وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحی خود می تواند رشد كند. و بارور شود. باید به خداوند توكل داشت و از ناكامیهایی كه پیش می آید خیزگاههایی برای كامیابی ساخت.
جین دانشجوی دانشگاه لندن بود اما تحت تاثیر هوش فوق العاده و شخصیت استثنایی استیفن چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش می آمد و ساعتی را به گفتگوی با او می گذرانید و آمپول خوشبینی تزریق می كرد.آنها پس از چندی رسما نامزد شدند و استیفن تحصیلات دانشگاهی اش را از سر گرفت زیرا برای ازدواج با جین می بایست هرچه زودتر دكترای خود را بگیرد و كار مناسبی پیدا كند.
و او طی دو سال با اشتیاق و پشتكار این برنامه را عملی كرد در حالیكه رشد بیماری لعنتی را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمك یك عصا و سپس دو عصا راه می رفت. ازدواجش با جین در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق امید و شادی بود كه به پیش بینی دو سال پیش پزشكان در مورد مرگ قریب الوقوعش نمی اندیشید.
پروفسور استیفن هاوكینگ اكنون 61 سال داردو ظاهرا بیش از یك ربع قرن قاچاقی زندگی كرده است.. البته اگر بتوان وضع كاملا استثنایی او را در حال حاضر زندگی نامید.!
پیش بینی پزشكان در مورد بیماری فلج پیش رونده او نادرست نبود و این بیماری اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 برای نقل مكان از صندلی چرخدار استفاده می كند و قدرت تحرك از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با این دو انگشت او می تواند دكمه های كامپیوتر بسیار پیشرفته ای را فشار دهد كه اختصاصا برای او ساخته اند و بجایش حرف می زند. و رابطه اش را با دنیای خارج برقرار می كند زیرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است.
در آن سال او پس از بازگشت از سفری به درو دنیا برای مدتی در ژنو بسر می برد كه مركز پژوهشهای هسته ای اروپاست و دانشمندان این مركز جلسات مشاوره ای با او داشتند. یك شب كه استیفن هاوكینگ تا دیر وقت مشغول كار بود ناگهان راه نفس كشیدنش گرفت و صورتش كبود شد بیدرنگ او را به بیمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراری قرار دادند. معمولا مبتلایان به بیماری ALS در مقابل ذات الریه حساسیت شدیدی دارند و در صورت ابتلای به آن میمیرند كه این خطر برای استیفن هاوكینگ هم پیش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشی از ذات الریه بود. پس از چند روز بستری بودن در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصمیم گرفته شد كه با عمل جراحی مخصوص مجرای تنفس او را باز كنند اما در نتیجه این عمل صدای خود را برای همیشه از دست می داد
عمل جراحی با موفقیت صورت گرفت و بار دیگر استیفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تكلم خود را از دست داد اما با جایگزینی كامپیوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافیانش حتی بهتر از سابق شد زیرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتی با دشواری و نارسایی زیاد صحبت می كرد. كامپیوتر سخنگو را یك استاد آمریكایی كامپیوتر در كالیفرنیت برای او ساخت و تقدیمش كرد. برنامه ریزی این دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استیفن بخواهد سخنی بگوید می بایست با انتخاب كلمات و فشردن دكمه های كامپیوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار می كنند جمله مورد نظرش را بسازد و صدای مصنوعی به جای او حرف می زند. البته اینگونه سخنگویی ماشینی طولانی تر است اما خود استیفن كه هرگز خوشبینی اش را از دست نمی دهد عقیده دارد كه به او وقت بیشتری می دهد برای اندیشیدن آنچه می خواهد بگوید و سبب می شود كه هرگز نسنجیده حرف نزند.
"در این زمان بود که یک متخصص نرم افزار با نوشتن یک برنامه به نام Equalizer به کمکم آمد.این برنامه امکان انتخاب حروف الفبای روی صفحه نمایش را با حرکت انگشت ،ابرو و یا حرکت چشم می داد.وقتی متنم را می نویسم ، آن را به یک ترکیبکننده گفتار منتقل می کنم تا نوشتارم تبدیل به صدا شود.اول از یک کامپیوتر دسک تاپ بدین منظور استفاده می کردم بعدا دانشگاه کمبریج برای من یک کامپیوتر پرتابل تهیه کرد.من می توانم با این روش 15 کلمه در دقیقه بنویسم.با استفاده از این سیستم می توان کتاب و مقالات علمی بنویسم.از برنامه speech synthesizer بسیار راضی هستم چون لحن سخنانم را هم تشخیص می دهد وباعث ارتباط بهترم با مخاطبین میشود .تنها اشکال این برنامه این است که به من لهجه آمریکایی می دهد،البته متخصصان شرکت سازنده باین برنامه در حال کار روی لهجه انگلیسی این برنامه هستند.
در تقریبا تمام دوران بزرگسالی خود درگیر بیماری نورون حرکتی بوده ام.هنوز این بیماری نتوانسته است مرا از داشتن یک خانواده و یک کار موفق بازدارد .از جین ،همسرم ، فرزندانم و همه افراد و تشکیلاتی که به من کمک کرده اند ،سپاسگزارم.من خوش شانس بوده ام که بیماریم خیلی آهسته تر از معمول پیشرفت داشته است.بیماریم نشان داد که هرگز نباید امیدمان را از دست بدهیم."
هاوکینگ از کامپیوترهای شرکتIBM روی ویلچرش استفاده می کند.در 12 ماه اخیر،
کامپیوترش را به یک پروسسور Centrino Pentium M 1.5GHz ارتقا داده و از یک سیستم wirelessبرای ارتباط با اینترنت استفاده می کند.در جاهایی که دسترسی به شبکه بی سیم میسر نیست اینتل امکان ارتباط از طریق شبکه موبایل را برای هاوکینگ فراهم کرده است.
برنامه های مورد استفاده هاوکینگ که سابقا فقط تحت داس اجرا می شدند به تازگی با ویندوز XP سازگار شده اند و هاوکینگ سیستمش را به ویندوز XP ارتقا داده است.
ویلچر یا صندلی چرخدار استیفن كه بوسیله آن رفت و آمد می كند نیز از پیشرفته ترین پدیده های تكنولوژی است و با نیروی الكتریكی حركت می كند. وی اتكای زیادی به ویلچر خود دارد چون علاوه بر حركت با آن وسیله ای برای ابراز احساساتش نیز محسوب می شود. مثلا اگر در یك میهمانی به وجد آید با ویلچرش به سبك خاص خود می رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد یك شخص مزاحم از دست بدهد در یك مانور سریع از روی پاهای او رد می شود !!! بسیاری از شاگردانش ضربه چرخهای ویلچر او را تجربه كرده اند و به گفته خودش یكی از تاسف هایش این است كه طعم این تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است!
یكی از شگفتیهای این آدم مفلوج و نحیف كه به ظاهر باید موجودی تلخ و غمزده و منزوی باشد شوخ طبعی و شیطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش دیده می شود. در حالیكه اجزای چهره اش بی حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسی و عاطفی هستند اما چشمانش می درخشند.
انگار به هزار زبان با مخاطب سخن می گویند. او به هچ وجه خودش را منزوی نكرده است. به كنسرت و پارك می رود. در رستوران غذا می خورد. در انجمن های دانشجویان شركت می كند. و سر به سر شاگردانش كه همیشه او را سوال پیچ می كنند می گذارد. شیوه شیطنت آمیزش اینست كه پاسخگویی را گاهی عمدا كش می دهد و در حالیكه پرسش كنندگان پس از چند دقیقه انتظار پاسخ مفصلی را برای سوال خود پیش بینی می كنند با یك كلمه بله یا نه از كامپیوتر سخنگویش همه را به خنده می اندازد.
این اعجوبه فاقد تحرك عاشق جنب و جوش و گشت و سیاحت است و تا كنون دوبار به سفر دور دنیا رفته و حتی از چین و دیوار باستانی آن دیدن كرده است. همچنین در صدها كنفرانس و سمینار علمی شركت كرده است و به ایراد سخنرانی پرداخته است. كه البته این سخنرانی ها قبلا در نوار ضبط و در روز كنفرانس پخش می شود.
پرفروشترین كتاب علمی
از نكات جالب دیگر در زندگی استیفن هاوكینگ یكی هم اینست كه او در سالهای اولیه زناشویی اش با جین وایلد از او صاحب سه فرزند شد یك دختر و دو پسر. لذت پدری و احساس مسئولیت در تامین زندگی فرزندان یكی از مهمترین انگیزه هایی بود كه او را در مقابله با مشكلاتش یاری داد زیرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت كه بهترین امكانات زندگی و تحصیل را برای بچه هایش فراهم كند و این امر مخارج هنگفتی روی دستش می گذاشت. هزینه خودش هم كم نبود چون می بایست به دو پرستار تمام وقت و یك دستیار حقوق بپردازد و درامد استادی دانشگاه كفاف این مخارج را نمی داد. به همین جهت در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام ( تاریخ كوتاهی از زمان) را منتشر كرد.
در این كتاب كه به فارسی هم ترجمه شده است استیفن هاوكینگ به زبان ساده و قابل فهم عامه پیچیده ترین مسائل فیزیك جدید و كیهان شناسی و بخصوص ماهیت زمان و فضا را بررسی كرده و نظریات و محاسبات خودش را شرح داده است. بی آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات ریاضی بغرنج گیج كند. اما به رغم سادگی بیان و جذابیت مباحث بسیاری از مردم از آن سر در نمی آورند. زیرا ایده های مطرح شده در كتاب در سطح بالای علمی است. با وجود این كتاب مزبور 8 میلیون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در لیست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنین موفقیت بیمانندی مشكلات مادی استیفن را برای همیشه حل می كند.
كتاب جدید استیفن به نتایج پژوهشها و یافته های او درباره ی سیاهچاله ها اختصاص دارد. این اجرام مرموز و فاقد نورانیت آسمانی كه بر اساس تئوری پذیرفته شده ای در سالهای اخیر از فروریزی و تراكم ستارگان سنگین وزن پس از اتمام سوخت هسته ای آن ها پدید می آیند ستارگان دیگر را در اطراف خود می بلعند و با افزایش جرم و در نتیجه دستیابی به نیروی جاذبه قویتر به تدریج ستارگان دورتر را به كام می كشند. بدینگونه در سیاهچاله ها ماده به حدی از تراكم می رسد كه هر سانتی متر مكعب آن می تواند میلیونها و حتی میلیاردها تن وزن داشته باشد و نیروی جاذبه آنچنان قوی است كه نور و هیچگونه تشعشعی امكان خروج از سطح آن ها را ندارد. به همبن جهت ما هرگز نمی توانیم حتی با قویترین تلسكوپها این غولهای نامرئی را ردیابی كنیم.
اما استیفن هاوكینگ در كتاب تازه اش برداشتهای متفاوتی از سیاهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به این نتیجه می رسد كه این اجرام بكلی فاقد نورانیت نیستند و بعلاوه موادی را كه از ستارگان دیگر جذب و بلع می كنند در مرحله نهایی تراكم به حالتی انفجار گونه از یك كانال دیگر بیرون می ریزند.. منتها آنچه دفع می شود به همان صورتی نیست كه بلعیده شده است. به عبارت دیگر سیاهچاله ها نوعی بوته زرگری هستند كه طلا آلات مستعمل را به شمش تبدیل می كنند.. از كانال خروجی عناصر تازه در یك جهان نوزاد تزریق می شود كه می توان آن را در مقابل سیاهچاله ( سپید چشمه) نامید.
شاید سالها طول بكشد تا صحت و سقم نظزیه های جدید استیفن هاوكینگ روشن شود زیرا آنقدر تازگی دارد كه عجیب به نظر می رسد. اما عجیب تر از آن مغز این مرد است كه این نظزیه پردازی ها و رهگشائیها از آن می تراود. او برای محاسبات طولانی و پیچیده ریاضی و نجومی خود حتی از نوشتن ارقام روی كاغذ محروم است و باید همه این عملیات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتایج را در حافظه اش نگهدارد بدینگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت چون فكر می كند پس وجود دارد.
اما این موجود این آدم معلول و نحیف و عاجز از تحرك و تكلم یك سرمشق است . . . .
برای آن ها كه با امید و استقامت و تلاش بیگانه اند . . .
برای آن ها كه تواناییهای انسان و ارزش اندیشه سالم و سازنده را دست كم می گیرند . . .
برای بدبین ها و منفی باف ها كه در افق دید خود جهان را به گونه سیاهچاله ای مخوف و ظلمانی می بینند . . . .
به سخن استیفن هاوكینگ : ( در آنسوی هر سیاهچاله سپید چشمه ای وجود دارد )
«ساشا بارون کوئن» کمدین انگلیسی که پیش از این با کاراکتر «Borat» بر پردهی سینما ظاهر شده بود، این بار در قالب شخصیتی به نام «Bruno» ظاهر شد که یک طراح لباس اتریشی است. این فیلم توانست در اولین هفته از اکران خود 30.4 میلیون دلار فروش داشته باشد. این در حالی است که فیلم «Borat» در اولین هفتهی اکران خود در آمریکا 26.5 میلیون دلار فروخته بود.
انیمیشن «Ice Age: Dawn of the Dinosaurs» از کمپانی فاکس نیز در همچون ردهی گذشته در ردهی دوم قرار گرفت و فروش ان به 120.6 میلیون دلار رسید. این انیمیشن که با بودجهای 90 میلیون دلاری ساخته شده است تا به اینجا توانسته 447.7 میلیون دلار در سراسر دنیا فروش داشته باشد.
فیلم جدید «مایکل بی» به نام «Transformers: Revenge of the Fallen» با دو پله سقوط در جدول، در سومین هفته از اکران خود 24.2 میلیون دلار فروخت تا فروش کلی خود در آمریکا را به 339.2 میلیون دلار برساند. این در حالی است که فروش کل قسمت اول فیلم 319 میلیون دلار بود. قسمت جدید «Transformers» با این میزان فروش تا به اینجا پر فروش ترین فیلم سال 2009 است.
فیلم «Public Enemies» به کارگردانی «ماکل مان» و با بازی هنرپیشگانی چون «جانی دپ» و «کریستین بیل» در دومین هفته از اکران خود 14.1 میلیون دلار فروش داشت و فروش کل آن به 66.5 میلیون دلار رسید. این در حالی است که کمپانی یونیورسال حدود 100 میلیون دلار برای ساخت این فیلم هزینه کرده است.
در ردهی پنجم جدول این هفته، فیلم «The Proposal» قرار دارد. این کمدی رمانتیک توانست در این هفته فروشی معادل 10.5 میلیون دلار داشه باشد تا فروش کل آن تا به اینجا 113.8 میلیون دلار باشد. فیلم «The Hangover» از کمپانی وانر نیز در ششمین هفته از فروش خود 9.9 میلیون دلار دیگر فروخت و فروش کل خود را به 222.4 میلیون دلار رساند.
فیلم «I Love You, Beth Cooper» به کارگردانی «کریس کلمبوس» و بازی «هیدن پانتی یر» - هنرپیشنه سریال «Heroes» - فروش نا امید کننده 5 میلیون دلاری را در افتتاحیهی خود تجربه کرد تا در ردهی هفتم جدول قرار گیرد.
انیمیشن «Up» در هفتمین هفته از اکران خود 4.7 میلیون دلار فروخت تا فروش ان به 273.8 میلیون دلار برسد.
ردههای نهم و دهم جدول این هفته به ترتیب در اختیار «My Sister’s Keeper» و «Night at the Museum: Battle of the Smithsonian» قرار دارد که هر یک به ترتیب 4.18 و 1.52 میلیون دلار فروش داشتند.
همکاری جدید پیرس برازنان و جولین مور
به نقل از سایت سینمایی مووی وب، این درام كمدی به زودی به كارگردانی «استنلی توچی» و بازی «پیرس بروزنان»، «پاتریشیا كلاركسون» و «جولین مور» جلوی دوربین خواهد رفت.
فیلمنامه «شكارچی» را نیز «توچی» نوشته و داستان آن درباره مردی میانسال (با بازی پیرس بروزنان» است كه پس از مدتی درمییابد كه به طرز كسل كننده به زندگی و جهان فریببنده خود چسپیده و چقدر یكه و تنهاست.
بنا براین گزارش، این فیلم پروژه سینمایی هماكنون در مرحله پیش تولید است و قرار است كه از ماه سپتامبر وارد مرحله تولید شود.
فیلم كمدی "مرد آونی " با بازی "هیو جكمن "
فیلم كمدی "مرد آونی " با بازی "هیو جكمن " محصول كمپانی فوكس قرن بستم است كه فیلمنامه آن را "كوین بیچ " نوشته است.
این فیلم به تهیهكنندگی "جكمن "، "جان پالرمو " و "گری فوستر "، داستان یك دلال اتومبیل (با بازی "هیو جكمن " است كه در ابتدا كار برای او بسیار خسته كننده و رقت بار است ولی پس از مدتی از ظاهر خوب و فریبنده خود استفاده كرده و به یكی از بهترین فروشندگان اتومبیل تبدیل میشود.
«جولی»و«انیستن» بازیگران گرانقیمت هالیوود
«آنجلینا جولی» و «جنیفر آنیستن» در بین بازیگران زن سینما، بیشترین و بالاترین دستمزد را میگیرند. اعلام نام این دو بازیگر در كنار یكدیگر، باعث توجه محافل عمومی به خبر فوق شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، آنچه برای عموم مردم در این رابطه اهمیت بیشتری دارد نه میزان دستمزد این دو، كه رقابت آنها در زندگی داخلی و خانوادگی است.
رسانههای گروهی به این نكته اشاره میكنند كه دو بازیگر گران قیمت هالیوودی، در زندگی خانوادگی هم رقابت سخت و نزدیكی با یكدیگر داشتهاند. آنیستن بیش از هشت سال همسر «برادپیت» بازیگر مطرح سینما بود. پیت پنج سال قبل از این بازیگر جدا شد تا با آنجلینا جولی ازدواج كند. این دو جدایی و ازدواج سروصدای زیادی در محافل هنری و سینمایی به پا كرد.
تحلیلگران میگویند جولی نه تنها در زندگی خانوادگی، بلكه در زندگی و فعالیت سینمایی هم رقیب خویش آنیستن را شكست داده است. در شرایطی كه وی برای بازی در هر فیلم سینمایی 27 میلیون دلار دستمزد میگیرد، آنیستن برای حضور در پروژههای سینمایی خود 25 میلیون دلار دریافت میكند.
تلاش رسانههای گروهی برای گفتوگو با این دو بازیگر درباره میزان دستمزدهایشان راه به جایی نبرده است و هر دو بازیگر از صبحت با خبرنگاران امتناع كردهاند.
جولی در شرایطی دستمزدی بالاتر از آنیستن میگیرد كه موفقیت تلویزیونی وی را ندارد. آنیستن یكی از شش بازیگر اصلی و ثابت مجموعه پربیننده «دوستان» است كه نمایش آن برای پنج سال ادامه داشت و سال قبل به پایان رسید.
شایعاتی در مورد تولید نسخه سینمایی این فیلم وجود دارد، كه هنوز تأیید نشده است.
مقام سوم جدول بازیگران گرانقیمت را «مریل استریپ» هنرمند قدیمی و معتبر سینما دارد. او كه تا به حال سه بار موفق به دریافت جایزه اسكار شده، برای فیلمهای جدید خود 24 میلیون دلار میگیرد.
اهل فن میگویند حضور این بازیگر 55 ساله در بین بازیگران جوان سینما، قابل توجه است. استریپ كه با 14 بار نامزدی در رشته اسكار ركورد شكن رشته نامزدی بهترین بازیگر است،تقریباً هر سال یك فیلم پرفروش روی پرده سینماها دارد.
سال قبل «ماما میا!»ی او در سطح جهان بیش از0 60 میلیون دلار فروش كرد و باعث حیرت و شگفتی همگان شد.
«سارا جسیكا پاركر» و «كامرون دیاز» با دستمزدهای 22 و 20 میلیون دلاری، نفرات چهارم و پنجم این جدول هستند.
خبر رقم دستمزد بازیگران زن سینما را نشریه «فوربس» منتشر كرده است كه متخصص تحقیق درباره میزان درآمد و دارایی چهرههای سرشناس در رشتههای حوزههای مختلف است.
رابرت دنیرو و ادوارد نورتون در کنار هم
دوارد نورتون و رابرت دنیرو کهقبلا نیز در فیلم درام The Score همبازی بودند به زودی و پس از 9 سال بار دیگر در کنارهم و در یک فیلم تریلر با نام Stone بازی خواهند کرد.
دنیرو در این فیلم در نقش یک پلیس درستکار خواهد بود که فریب همسر نورتون رو میخوره و به نورتون که یه قاتلی است که ازادی مشروط داره کمک میکنه تا تبرعه شود.
فیلم برای سال 2010 اماده نمایش خواهد شد.
Saw 6 و Halloween 2
مراحل فیلمبرداری Halloween 2 به پایان رسید و مانند قسمت قبلی آن کارگردانی این قسمت نیز به عهده راب زامبی خواهد بود.قسمت جدید این فیلم ترسناک با نام H2 در ماه اگوست امسال به نمایش در خواهد آمد.
Saw 6 نیز در ماه اکتبر امسال اکران خواهد شد.این مجموعه فیلم ترسناک اینبار توسط کوین گرترت که تدوینگر قسمتهای قبلی بوده,کارگردانی خواهد شد.
از بازیگران این فیلم میتوان به شاونی اسمیت در نقش آماندا , توبین بل در نقش جیگ ساو و کوستاس ماندیلو در نقش مارک هافمن که در واقع ادامه دهنده نقش جیگ ساو میباشد اشاره کرد.
دیکاپریو در نقش سیناترا و فاکس در نقش تایسون
لئوناردو دیکاپریو به زودی در جدیدترین فیلم مارتین اسکورسیزی که درباره زندگی فرانک سیناترا بازیگر بزرگ سینما است,در نفش سیناترا بازی خواهد کرد.
دیکاپریو پیش از این نیز در فیلم The Avaitor در نقش هاوارد هیوز بازی کرده بود. نام فیلم و تاریخ اکران آن هنوز مشخص نشده است.
جیمی فاکس نیز به زودی در فیلمی که راجع به زندگی مایک تایسون بوکسور افسانه ای هست,با موافقت تایسون در نقش او بازی خواهد کرد.فاکس نیز مانند دیکاپریو تجربه بازی در فیلمهای بیوگرافی را دارد و برای بازی در نقش ری چالز در فیلم Ray برنده اسکار بهترین بازیگر نیز شد.
تاریخ اکران فیلم هنوز مشخص نشده و فاکس یکی از تهیه کنندگان فیلم نیز خواهد بود.
جیسون بورن 4 هم در راه است
شخصیت جیسون بورن اولین بار در سال 2002 در فیلم The Bourne Identity ظاهر شد,یک قاتل و مامور مخفی سیا که حافظش رو از دست داده و به دنبال هویت اصلی خود میگردد.کمتر کسی فکر میکرد که این شخصیت چنان محبوب و پولساز شود که حالا بعد از 8 سال قسمت چهارم ان نیز ساخته شود.
قسمت چهارم این مجموعه که هنوز اسمی برای ان انتخاب نشده است توسط رابرت لودلام (خالق شخصیت بورن) در حال نوشتن است و پاول گرین گراس مانند 2 قسمت قبلی آن را کارگردانی خواهد کرد.
فعلا حضور مت دمون در فیلم قطعی است و زمان اکران فیلم ماه جولای 2010 خواهد بود.
فیلم سینمایی "ترانسفورمرها: انتقام شکستخوردگان" با فروش 58.6 میلیون دلار و شکستن رکورد "تایتانیک" پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای چین لقب گرفت.
به گزارش خبرنگار مهر، اسکرین دیلی اعلام کرد فیلم جیمز کامرون سال 1998 با فروش 52.7 میلیون دلاری رکورد پرفروشترین فیلم تاریخ را در چین از آن خود کرده بود، اما قسمت دوم "ترانسفورمرها" به کارگردانی مایکل بی با فروش حدود 59 میلیون دلار این رکورد را به نام خود ثبت کرد.
"انتقام شکستخوردگان" روز 24 ژوئن در سینماهای چین به نمایش عمومی درآمد و در همان روز نخست اکران به رکورد فروش پنج میلیون دلار دست یافت. فروش 23.4 میلیون دلاری در نخستین تعطیلات پایان هفته هم در نوع خود یک رکورد برای این فیلم به شمار میرفت.
"تایتانیک" 11 سال پیش پس از 70 روز اکران در سینماهای چین به پرفروشترین فیلم تاریخ این کشور تبدیل شد، این در حالی است که "ترانسفورمرها 2" این رکورد را تنها پس از گذشت 19 روز از آن خود کرد. سینماداران پکن پیشبینی میکنند فروش این فیلم تا پایان این هفته در چین بیش از 67 میلیون دلار باشد.
تحلیلگران بازار فیلم و سینما در چین معتقدند یکی از دلایل اصلی فروش حیرتانگیز "ترانسفورمرها 2" در این کشور محبوبیت مجموعه کارتونی همین فیلم در میان جوانان چینی است. این مجموعه نخستین بار سال 1987 روی آنتن شبکه تلویزیونی شانگهای رفت و پس از آن بارها از دیگرها شبکهها پخش شد.
نخستین قسمت "ترانسفورمرها" دو سال پیش در چین 40 میلیون دلار فروخته بود. شیا لابوف و مگان فوکس بازیگران اصلی این فیلم اکشن هستند.
هفته آینده «خیابان بیستوچهارم» آماده نمایش میشود
«تورج جمشاسب» تهیهكننده این فیلم در گفتوگو با خبرنگار سینمایی فارس اظهار داشت: هفته آینده روند تولید و آمادهسازی «خیابان بیست و چهارم» به پایان خواهد رسید و آماده نمایش میشود.
وی افزود: صداگذاری این فیلم توسط «محمود سماكباشی» به اتمام رسیده و ساخت موسیقی آن نیز توسط «كارن همایونفر» تا هفته دیگر تمام خواهد شد.
به گفته جمشاسب، ظرف 4 روز آینده تیتراژ فیلم توسط «احمد توكلی» یكی از كارگردانانی كه به تازگی از سوئد به ایران آمده، آماده میشود.
بنابراین گزارش، «خیابان بیست و چهارم» داستان مردی جوان است كه به ظاهر دلبسته خانوادهاش است. او نظم و قواعد خاصی را در خانهاش حاكم كرده و این موضوع اتفاقهایی را بین او و خانوادهاش به وجود میآورد.
نیكی كریمی، جمشید هاشمپور، حمید گودرزی، شیلا خداداد، مهدی ماهانی، بهاره افشار و حدیثه سادات مدنی در این فیلم نقش آفرینی میكنند.
بخوان و عبرت بگیر
روزی ،روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت . او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود . با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار میکرد و او را با جامههای گرانقیمت و فاخر میآراست و به او از بهترینها هدیه میکرد.
همسر سومش را نیز بسیار دوست میداشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی میکرد. اما همیشه میترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود.
همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه میشد، فقط به او اعتماد میکرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک میکرد.
همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست میداشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع میشد .
روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش میاندیشید و در عجب بود و با خود میگفت: "من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها ماندهام."
بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت: "من از همه بیشتر عاشق تو بودهام. تو را صاحب لباسهای فاخر کردهام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "به هیچ وجه!" و در حالی که چیز دیگری میگفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت.
پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت: "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیدهام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه میشوی؟" او جواب داد: "نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد.
بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت: "من همیشه برای کمک نزد تو میآمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من میآیی؟" او گفت: "متأ سفم، در این مورد نمیتوانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم." جواب او همچون گلولهای از آتش پادشاه را ویران کرد.
ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمیکند به کجا روی، با تو میآیم." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود! او به علت عدم توجه پادشاه و سوء تغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه میکردم.
در حقیقت، همه ما در زندگی كاری خویش 4 همسر داریم: همسر چهارم ما،سازمان مااست. بدون توجه به اینکه تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کردهایم و به او پرداختهایم، هنگام ترك سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها میگذارد. همسر سوم ما،موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال مییابد. همسر دوم ما،همكاران هستند. فرقی نمیکند چقدر با هم بودهایم، بیشترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند. همسر اول ما،عملكرد ما است . اغلب به دنبال ثروت ، قدرت و خوشی از آن غفلت مینماییم. در صورتیکه تنها کسی است که همه جا همراهمان است.