• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4171روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

آتش گرفت عالم، در سوگ ماند آدم

چل روز شد که چشمم تطهیر گشت با غم
با واژه‌های خونین می‌خواندم محرم

بر سینه می‌زند غم در دسته‌های ماتم
می‌آورد اگرچه دستان خسته‌ام کم

مرثیه غریبی است بر نیزه ذکر قرآن
بر گونه‌های شعرم باران نشسته کم کم

وقتی رقیه گم شد، در آسمان وحشت
بر زخم‌های بالش، دستی نبود مرهم

پر می‌زند کبوتر، بر دست‌های بابا
در جستجوی باران، خون شد گلویش از غم

طوفان نشست اما، او مانده بود تنها
زینب، هماره بشکوه، اسطوره مجسم

در آن غروب دلگیر، با هر نگاه سرخش
آتش گرفت عالم، در سوگ ماند آدم

 

حشمت سید موسوی

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:51
شعر و قطعات ادبی

 

میا کوفه که این وادی خطر زاست

من و شهری که از مردی نشان نیست
در این کوفه ز هم دردی نشان نیست

چنان در بی‌وفایی شهره هستند
که عهد روز را در شب شکستند

مرا اول به نزد خویش خواندند
ولی در همرهی از راه ماندند

ز بی‌مهری و نامردی و سردی
نصیب میهمان شد کوچه‌گـَردی

مرا تنها و سرگردان نهادند
مرا پشت در خانه نشاندند

به دل غیر از غم تو غم ندارم
گـِله از جور این مردم ندارم

اگر از دست آنان سنگ خوردم
و گر خود را به ذلت ناسپردم

کنون از غم دلی بی‌تاب دارم
نگاه مضطر و بی‌خواب دارم

که در راهی و عزم کوفه‌ات هست
میا چون تار و پود عهد بگسست

نه دعوتنامه‌ها را پاس دارند
نه بر مـِهر و وفا احساس دارند

دو دست بسته‌ام حاکی از این است
که رسم میهمانداری چنین است‌!

میا کوفه که این وادی خطر زاست
دلم سرگشته اولاد زهراست

 

محسن غلامحسینی

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:50
شعر و قطعات ادبی

 

ای قلم از غربت زینب بگو

ای قلم از غربت زینب بگو
از غم سجاد غرق تب بگو
کربلا را ای قلم تصویر کن
یادی از مولاحسین، آن پیر کن
نکته ای از حال و روز یاس گو
ای قلم از حضرت عباس گو
از بلاجویان دشت کربلا
از شهیدان بلا در نینوا
از کسانی که ولی را یاورند
عاشقانی که زجنس باورند
کارعشق از کربلا بالا گرفت
عشق آنجا دامن مولا گرفت
عشق را با جانشان آمیختند
خون هفتاد و دو ساقی ریختند
عشق با عباس معنی می شود
قطره با یادش چو دریا می شود
«عشق از اول سرکش و خونی بود
تاگریزد هر که بیرونی بود»
کربلا تکثیر بوی یاس بود
کربلا آیینه عباس بود
کربلا یعنی شهادت با حسین
هست عالم قطره و دریا حسین
هست دریایی کرانه ناپدید
نام زینب یاد عباس شهید
هر چه باشد ما نمی دانیم چیست
یا حسین عشق است یا هر دو یکی است
ای حسین کربلا ایجاد کن!
عشق را در جان ما بنیاد کن
چشممان را هرزه گردی کور کرد
خودپرستی از خدامان دور کرد
فرقه ای گویند سهم ما چه شد
قسمت ما از غنیمت ها چه شد؟
جنگ با احساس مردم می کنند
راه مردی را عجب گم می کنند
در پی پست و مقامند و هوس
عرض خود را می برد آخر مگس
سبز را از کربلا دزدیده اند
برولایت ناکسان خندیده اند
«ناکسان حرص ریاست می خورند
آب را هم با سیاست می خورند»
با ولی در جنگ با نام علی
دشمنان را گفته اند اینان ، بلی
بسکه این فرقه کثیفند و بدند
عکس فرزند تو را آتش زدند
دردل اولاد تو خون می کنند
بنگر ای مولا به ما چون می کنند
لیک خیل عشقبازانت تمام
بسته دل را برولی و برامام
خیل سربازان روح ا لله تو
عاشقان روی همچون ماه تو
دشمنانت را به ذلت می کشند
جمعه یارانت به میدان آمدند
رهبری داریم چون تاج سری
رهبری داریم از گل بهتری
رهبری که یادگار دردهاست
دشمن این فرقه نامردها ست
رهبری جانباز ، سرباز امام
رهبری که هست چون ماه تمام
رهبری که رهرو راه تو است
رهبری همچون خمینی مست مست
رهبری مست ولایت با علی
رهبری که هست او بر ما ولی
رهبری که هست اولاد شما
عاشق اوییم با یاد شما
یا حسین کربلا ایجاد کن
رهبر ما را ز لطفت یاد کن
باش یاد رهبر والاگهر
ای که هستی عالمی را تاج سر
هست رهبر یادگار کربلا
یادگار رهروان نینوا
رهبرم را دوست دارم یا حسین
جان بپایش می سپارم یاحسین
چونکه کاری کربلایی می کند
کشور ما را خدایی می کند

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:49
شعر و قطعات ادبی

 

ایه والنور ... می وزد

عالم به جوش امده در ربنای کیست؟

دنیا به زیر سجده خم از ماجرای کیست؟

جاریست درتمام جهان خون و گفتگوست

بر برکه های اه زمان رد پای کیست؟

گودال با لبان عطش سرخ میتپد

در بهت بی کرانه اش این های های کیست؟

از خاطراتش ایه والنور ... می وزد

این زن که واژگون شده غرق عزای کیست؟

هل من ناصر از دل شب می چکد هنوز

من مانده ام خدا که مگر این صدای کیست؟

با طبل باد دشت و چمن سینه می زنند

در حیرتم همیشه خدایا عزای کیست؟

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:48
شعر و قطعات ادبی

 

حال مریم

ای کاش من هم قدر این غم را بدانم

بعد از شما این راز مبهم را بدانم

ای زن تو هم لب باز کن از غصه هایت!

شاید دلیل قامت خم را بدانم

از اشکهایم می توان فهمید سخت است...

سخت است معنای محرم را بدانم

دارد مسیح از روی نی پایین می افتد

کی می توانم حال مریم را بدانم ؟!

گفتند:"آتش...نیزه...خون...خیمه..."،چگونه-

معنای حرفی که شنیدم را بدانم؟!

...

بر سینه و سر میزنم حالا به یادش

ای کاش من هم قدر این غم را بدانم

می خواهم از خود پر بگیرم تا حریمش

آری! گمانم رنگ پرچم را بدانم...

 

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:47
شعر و قطعات ادبی

 

مفهوم صبر بی بدل بو تراب بود

بر شانه های مضطربش آفتاب بود
غربت نشین درد اسیران آب بود
پیغام سرخ حنجر شش ماهه ی حسین
همبغض لحظه های غریب رباب بود
همعطر یاس خونجگر از ظلم روزگار
مفهوم صبر بی بدل بو تراب بود
خورشید شام حادثه فریاد روشنی
در گوش فصل سرد خموشان خواب بود
برسینه های سنگی قوم هزار رنگ
سنگینی شکوه کلامش عذاب بود
تاریخ دردهای جهان در نگاه اوست
زینب شروع سبز غزلهای ناب بود

 

 

مریم حقیقت

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:47
شعر و قطعات ادبی

 

صدای خطبه در شام

صدای خطبه که درسطح شام پیچیده است
پیام روشن و سرخ قیام پیچیده است
هنوزازهمه سو مکرو فتنه می بارد
وزینب است که درغم مدام پیچیده است
بلال ! صوت اذان تو چارده قرن است
که درتمامی بیت الحرام پیچیده است
بگو کسی که می آید به انتقام کجاست ؟
که ذوالفقار علی درنیام پیچیده است
کسی می آید و انگاردرتمامی شهر
هنوزوعده ی آن انتقام پیچیده است

 

نجمه زارع

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:46
شعر و قطعات ادبی

 

شیواترین مقدمة نوبهار بود

شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم‌انتظار بود
فرصت نداشت جامة نیلی به تن کند
خورشید، سر برهنه، لب کوهسار بود
گویی به پیشواز نزول فرشته‌ها
صحرا پر از ستارة دنباله‌دار بود
می‌سوخت در کویر، عطشناک و روزه‌دار
نخلی که از رسول خدا، یادگار بود
نخلی که از میان هزاران هزار فصل
شیواترین مقدمه نوبهار بود
شن بود و باد، نخلِ شقایق‌تبار عشق
تندیسِ واژگون شده‌ای در غبار بود
می‌آمد از غبار، غم‌آلود و شرمسار
آشفته یال، و شیهه‌زن و بی‌قرار بود
بیرون دویده دختر زهرا ز خمیه‌ها
برگشته بود اسب، ولی بی‌سوار بود!

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:45
شعر و قطعات ادبی

 

رفتن بی تو ...

رسیده آن زمان که من بدون تو سفر کنم
و یا میان قتلگه تو را به خون نظر کنم
رسیده آن زمان سرت به روی نیزه می زنند
و آن دمی که ناله ها ز قلب پر شرر کنم
رسیده آن غروب شوم که دور از تو می شوم
تنت به روی خاک و من ز پیش تو گذر کنم
تمام باور منی من از تو دور کی شوم ؟
به تازیانه می زنند مرا که تا سفر کنم
نمانده محرمی دگر سوار محملم کند
برای ناقه رفتنم بگو که را خبر کنم ؟
سرت به روی نیزه ها تمام راه ماه من
کنم نظاره ماه را که تاشبم سحر کنم
ز اوج نیزه می رسد به گوش من صدای تو
سرم شکسته ام که تا برای تو خطر کنم
پس از تو تشنه مانده ام به یاد لعل خشک تو
تمام راه ناله ها زقلب پر شرر کنم
برای گریه کردنم کنار نیزه می روم
به پیش چشم دخترت ز گریه من حذر کنم
سرت میان طشت و من درون مجلس شراب
به همره سرت ببین به بزمشان گذر کنم
سخنوری نموده ام به لحن حیدری خود
درون کوفه این منم که یاد از پدر کنم

 

وحید مصلحی

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:45
شعر و قطعات ادبی

 

سرّ نی در نینوا می ماند ، اگر زینب نبود

سرّ نی در نینوا می‌ماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می‌ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می‌ماند، اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیّت لب‌تشنگان
در کویر تفته جا می‌ماند، اگر زینب نبود
زخمه زخمی‌ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه، وامی‌ماند، اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم‌ها می‌ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی‌سوار و بی‌لگام
در بیابان‌ها رها می‌ماند، اگر زینب نبود

 


قادر طهماسبی (فرید)

پنج شنبه 23/9/1391 - 23:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته