• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4171روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

حدیث غربت زینب

در این غروب غریبی ببین کواکب را

به نیزه ها سر زخمیّ نجم ثاقب را

 

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را

 

چرا عزیز دلم «هَل أتَی» نمی خوانی

ببار جرعه ای از کوثر مناقب را

 

بخوان «وَلِیُّکُمُ الله» را پناه حرم

بگو حکایت این مردمان غاصب را

 

برای تسلیت خاطر «ذَوِی القُربَی»

ز تازیانه و سیلی ببین مواهب را

 

بخوان «لِیُذهِبَ عَنکُم» شکوه غیرت من

که دور سازی از این کاروان اجانب را

 

مسیح خستة من ندبة أنا العطشان

به خون نشانده دل بیقرار راهب را

 

لب مقدس قرآن و خیزران بوسه!

و «أم حَسِبتَ» بخوان این همه عجائب را

 

بیا شبی به خرابه بیاوری با خود

برای دخترکت لیلةُ الرغائب را

 

هنوز بر لب تو بغض «أیَّ مُنقَلبٍ»

به انتظار نشسته غریب غائب را

 

جمعه 24/9/1391 - 13:37
شعر و قطعات ادبی

 

چشم بـه راه

بگـذار گـریـه ، درد دلـم را ، دوا کـنـد
چشمـم نـظـر بـه قـافـلـه ی کـربـلا کـنـد

مـــا ه مـحــــرم آمــده تــا آفـتـاب هــــم
هــر بـامـــداد ، دیـده بـه انـدوه وا کـنـد

شایسته است هرکه دلش می طپـد به عشق
دل را درین فـضـای معـطر ، رهـا کـنـد

دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
شـایــد نگــاه مـعـجــزه ، آن را دوا کـنـد

اینجا هـنـوز اصغر شش ماهه تشنـه است
ای کـاش چشم ِ حرمله قـدری خطا کـنـد

عـبـاس مـی رود کــه غـرور ِ فـرات را
بـا کــودکــان تـشـنـه جـگـر ، آشنـا کـنـد

زینب به خیمه چشم بـه راه است بـاز هم
شـایــد حسیـن ، زنـده بمانـد ، خـدا کـنـد

ظهر است وشیر ِ بیشه ی حیدر نمازخوان
غـیـر از خدا بـه او چـه کسی اقـتـدا کـنـد

فرصت کجاست تاکه به شمشیر کینه شمر
سـر از تـن ِ تـمـام ِ شـهـیـدان جـدا کـنـد

غیر از سر ِ حسین ، که قرآن ناطق است
دیگـر سری نمانده ، که بر نیزه ها کند

 

محمد روحانی (نجوا کاشانی)

جمعه 24/9/1391 - 13:37
شعر و قطعات ادبی

 

زن و پیغمبری ؟ الله اکبر !

دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود

چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن

به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :

حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب

زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر !

 

قیصر امین پور

جمعه 24/9/1391 - 13:36
شعر و قطعات ادبی

 

گریه های عمه

مردهایش را نگاهی کرد ...دختر جان گرفت
رفت بالای سر بابایی اش قرآن گرفت
غصه می نوشید از لبهای داداشی ولی
تا عمو را دید ...یکجا غصه اش پایان گرفت

آب ...بابا...مشق هایش را عمو بوسید و رفت
دفتر پیشانی اش بوی گل و ریحان گرفت
رفت آخر...برنگشت اما... نفهمید او چه شد ؟؟!!
تیر بر چشم عمو میخورد یا طوفان گرفت

با خودش میگفت حتما خواب میبیند ولی
گریه های عمه اش را دید اطمینان گرفت...
بعد از آن بغضش شکست و چشم خود را باز کرد
یک نفر با تشت آمد...ناگهان باران گرفت

 

جمعه 24/9/1391 - 13:35
شعر و قطعات ادبی

 

حماسه پشت حماسه

کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید؛
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید

 

جمعه 24/9/1391 - 13:34
شعر و قطعات ادبی

 

قربانیان خواهر خود را قبول کن

*شعر زیر با نگاهی خاص به مناظره عاشقانه بین حضرت ابا عبدالله حسین علیه‌السلام و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) اشاره دارد:

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

جمعه 24/9/1391 - 13:34
شعر و قطعات ادبی

 

رسید ای وای هنگام جدایی!

نگاه نازنینت کربلایی
لبانت قاری «قالو بلی» یی
به خواهر گفتی از بالای نیزه:
رسید ای وای هنگام جدایی!

جمعه 24/9/1391 - 13:33
شعر و قطعات ادبی

 

زینب به چه خیره شد

یک مرتبه بین راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
زینب به چه خیره شد که اینگونه زمین
از نامه "وا محمدا" یش لرزید؟!

 

جمعه 24/9/1391 - 13:32
شعر و قطعات ادبی

 

خواهر حلالم کن

خواهر حلالم کن عازم به میدانم

ــــــــــــــــــ

دلتنگ دیدار خیل شهیدانم

ــــــــــــــــــ

خواهر تو در هرجا همسنگرم بودی
هم خواهرم بودی ، هم مادرم بودی

هم مونسم بودی ، هم یاورم بودی
خواهر به خون بینی اینجا تو غلطانم

ــــــــــــــــــ

خواهر تنم گردد درخاک وخون ، غلطان
در قتلگه افتد این پیکرم عریان

بر روی نی گردم من قاری قرآن
من معنی سرخ آیات رحمانم

ــــــــــــــــــ

ای خواهرم دیگر روز جدایی شد
این لحظة سخت دردآشنایی شد

از غربتم دیگر وقت رهایی شد
من راهی باغ دیدار جانانم

ــــــــــــــــــ

خواهر تو خود دیدی رنج وبلا دیدم
هم لاله ها پرپر هم کشته ها دیدم

بر خاک این صحرا دست جدا دیدم
لب تشنه جان داده شش ماهه عطشانم

ــــــــــــــــــ

باکا م خشکیده باید دهم سر را
با خون کنم برپا آیین داور را

باید کنم احیا دین پیمبر را

گردم شهید آری با کام عطشانم

ــــــــــــــــــ

دیدار جانانه شد آرزوی من

من عاشق حق ، او مشتاق روی من

دشت منا گشته این خاک کوی من
این روز عاشورا شد عید قربانم

ــــــــــــــــــ

خواهر به جای من خود یار طفلان باش
همصحبت و مونس بهر یتیمان باش

ماه دل افروز شا م غریبان باش
من بر فراز نی همراه طفلانم

ــــــــــــــــــ

خواهر پذیرا شو از من سلامم را
کن منتشر هرجا خونین پیامم را

جاوید کن در این عالم قیامم را
آیات قرآن را بر نیزه می خوانم

ــــــــــــــــــ

خواهر تو بعد از من پیک شهیدانی
تو حنجر سرخ یاران قرآنی

من باشما هستم تنها نمی مانی
در هر کجا خواهر من با یتیمانم

 

جمعه 24/9/1391 - 13:32
شعر و قطعات ادبی

 

غریب روز عاشورا

ایا دردانة زهرا ـ خدا حافظ که من رفتم

××××××××××

غریب روز عاشورا ـ خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××

ایا تنها ترین ، سردار دراین صحرای پرآ شوب

غریبانه تو را کشتند غریبانه تو را ای خوب

تو ماندی در دل صحرا ـ خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××

حسینم تو عزیز جان ختم المرسلین بودی

تو تنها یادگا رم از امیرالمؤمنین بودی

حسین ای معنی طاها ـ خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××

برادر رفتی و دارم به دل ، اندوه و غربت را

به دوشم می کشم بار غم ودرد و مصیبت را

چه شد اکبر ؟ چه شد سقا ؟ ـ خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××

ببین اشک روان من ببین داغ گران من

بابی انت و امی ونفسی مهربان من

دوباره کن نظر برما خداحافظ که من رفتم

××××××××××××

تو بر خیز و بگیر اینک رکاب محمل زینب

هلا مشکل گشای من تو بگشا مشکل زینب

نمی آ یی چراباما ؟ خدا حافظ که من رفتم

××××××××××××

ندارم مهلتی اینجا عزایت را بپا دارم

ندارم فرصتی شاید تنت بر خاک بسپارم

تنت شد زینت صحرا خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××××

خوشا بر حال تو مولا که تا عرش خدا رفتی

اگر چه تشنه لب اما کنار مصطفی رفتی

رها گشتی تو از غمها خدا حافظ که من رفتم

×××××××××××××

وضو از خون گرفتی و بپا کردی نماز عشق

هلا روح نماز آر ی شهید سر فراز عشق

ز تو قرآن شده برپا ـ خداحافظ که من رفتم

×××××××××××××

تو ای ساقی میخانه ز جام عشق تو مستم

ز پا افتاده ام اینجا بگیر امشب دگر دستم

مکن مأ یوسم ای مولا ـ خدا حافظ که من رفتم

 

 

جمعه 24/9/1391 - 13:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته