• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4177روز قبل
اهل بیت

 

و خدا (جل جلاله) با حسین(ع) است

حسین (ع) جان تو چه کردی ؟

حسین (ع) قیام کرد

قرآن خواند

 

 

نماز خواند

صبر کرد

آزمایش شد

شهید شد

و به خدا رسید

خدا (جل جلاله) از او تمامی اینها را قبول کرد

و از حسین (ع) تشکر کرد

او را نزد خود جای داد

و دشمنانش را لعن کرد

 

از هر سو که به امام حسین (ع) بنگری جلوه ای از جمال حضرت حق (جل جلاله) نمایان است.

حسین بن علی(ع) به منتهای کمال بشریت رسید

لایق شد تا همه هستی به او سجده کنند ...

وادی حسین (ع) وادی پیچیده ای است .

 

سوره بقره آیات 149 تا 159

اَعُوذُ باللّهِ منَ الشّیطانِ الرَّجیم

آیه 149 : وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

ترجمه آیه 149 : و ( ای پیامبر ) از هر جا (كه به قصد سفر) خارج شدى، (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجدالحرام بگردان، این دستور حقّى است از طرف پروردگارت، و خداوند از آنچه انجام مى‏دهید غافل نیست.

آیه 150 :وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَ حَیْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

ترجمه آیه 150 : و (اى پیامبر!) از هر جا خارج شدى پس (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان، و هرجا بودید روى خود را به سوى آن بگردانید تا براى مردم جز ستمگرانشان، امكان احتجاج علیه شما نباشد. پس از آنها نترسید و تنها از من بترسید. (بدانید تغییر قبله براى آن بود) تا نعمت خود را بر شما تمام كنم و شاید كه شما هدایت شوید.

از تو می خواهند با یزید (ل) ستمگر بیعت کنی، سر باز می زنی، دگر حجت ها تمام شده، پرده ها افتاده است

وقت آن است که دین جدت را احیا کنی ...

رو به قبله می شوی ...

قامت می بندی به نماز، الله اکبر

... اهدنا الصراط المستقیم ...

در همان صراط مستقیم به سوی کعبه حرکت می کنی.

در راه به تو پیشنهاد می شود که از بی راهه روی تا دست یزیدیان به تو نرسد.

با آرامش می گویی : من از را مستقیم خارج نمی شوم.

 

 

آیه 151 :كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ یَتْلُو عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

ترجمه آیه 151 : همانگونه (كه براى هدایت شما) رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شمارا تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمى‏توانستید بدانید، به شما یاد دهد.

تو ولی خدا هستی،

می پرسند قصد چه کاری داری؟

پاسخ می دهی : احیای دین جدم رسول خدا (ص)

 

 

آیه 152 :فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِی وَلَا تَكْفُرُونِ

ترجمه آیه 152 : پس مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم و مرا سپاس گزارید و كفران نعمت نكنید

 

مدام در هم حال خدا را یاد می کنی و سپاس می گزاری ...

نماز می خوانی، حج می گذاری و طواف می کنی .

باید قربانی دهی ولی قربانی تو چیز دیگریست ( لا یکلف الله نفسا الّا وسعها )

چون نمازت نماز دیگریست ، حجت حج دیگریست ...

تو باید همه چیزت را قربانی کنی ، تکلیفت چیز دیگریست .

و در همه حال خدا (جل جلاله) هم بیاد توست ... (فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ )

 

 

آیه 153 : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ

ترجمه آیه 153 : اى اهل ایمان از صبر و نماز ]براى حل مشكلات خود و پاك ماندن از آلودگى‏ها و رسیدن به رحمت حق] كمك بخواهید زیرا خدا با صابران است

شب عاشورا فرا رسیده است .

یک شب بیشتر وقت می خواهی. چرا ؟

که نماز بخوانی .

روز عاشوراست . ظهر عاشوراست . دشمن بر تو مشرف است . چه می کنی حسین (ع) ؟

باز نماز می خوانی.

چنان آرایش جنگی می دهی که نماز را به جماعت بخوانی . نماز بی نظیری خوانده ای ...

نماز را که تمام و کمال ادا کردی ...

حال باید صبر کنی .

سابقهء صبوری داری؛ از کودکی تاکنون بارها آزموده شده ای

با مادرت پشت در صبر کردی،

با پدرت در کوچه صبر کردی،

با برادرت در تنهایی و بی وفایی صبر کردی ،

تو حسینی (ع) باز هم صبر مکینی ...

حبیب را دادی صبر کردی

علی اکبر را دادی صبر کردی

اباالفضل را دادی صبر کردی

همه یارانت را یک به یک دادی ، صبر کردی

تمام شد؟

نه، علی اصغرت را هم میدهی باز هم صبر می کنی

انصافا صبر را نیز تمام و کمال ادا کردی

و خدا (جل جلاله) نیز با تو است ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ )


 

آیه 154 : وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ

ترجمه آیه 154 : و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوئید، بلكه آنان زنده‏اند، ولى شما نمى‏فهمید.

و خود نیز کشته شدی،

نه بلکه زنده ای ( بَلْ أَحْیَاءٌ )

و نزد خدای (جل جلاله) خود هستی (عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)

 

 

 

ترجمه آیه 155 : وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

ترجمه آیه 155 : وقطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى وجانى وكمبود محصولات، آزمایش می ‏كنیم وصابران (در این حوادث وبلاها را) بشارت بده.

 

راستی حسین(ع) جان تو بسیار آزمایش شدی

با ترس از هجوم دشمنان به خیمه ها و تعرض به نوادگان رسول خدا آزمایش شدی

در میان جنگیدنت همیشه حواست متوجه خیمه ها بود که کسی به سمت آنها نرود .

اما وای از آن زمان که از اسب افتادی و ناکسان دوره ات کردند ...

دیگر خیمه هارا نمی دیدی...

عجب آزمایشی شدی ( مِنَ الْخَوْفِ )

فدای لب تشنه تو و همراهان

با تشنگی هم آزمایش شدی (وَالْجُوعِ )

اموالت را بردند؟

انگشترت را هم دادی؟

با اموالت هم آزمایش شدی (وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ )

راستی حسین جان

جوانان بنی هاشم و فرزندانت در آغوشت جان دادند.

همه در مقابل چشمت .

حتی علی اصغر .

با ثمره های زندیگیت نیز به غایت آزمایش رسیدی (وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ )

و در همه حال خدا (جل جلاله) به تو بشارت داد ... (وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ )


 

آیه 156 : الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

ترجمه آیه 156 : (صابران) كسانى هستند كه هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مى‏گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم.

در همه مصیبتهایی که به تو رسید .

گفتی انا لله و انا الیه راجعون

خون علی اصغرت را نیز به آسمان پاشیدی

و دیگربار گفتی انا لله و انا الیه راجعون (قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ).


 

آیه 157 : أُولَٰئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

ترجمه آیه 157 : آنانند كه برایشان از طرف پروردگارشان، درودها و رحمت‏هایى است و همانها هدایت یافتگانند.

خدا (جل جلاله) به تو درود و سلام فرستاد

و نه تنها هدایت شدی، شدی کشتی نجات و چراغ هدایت.


 

آیه 158 : إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ۖ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا ۚ وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ

ترجمه آیه 158 : همانا صفا و مروه، از شعائر خداست. پس هر كه حج خانه‏ ى خدا ویا عمره به جاى آورد، مانعى ندارد كه بین صفا ومروه طواف كند. و (علاوه بر واجبات،) هر كس داوطلبانه كار خیرى انجام دهد، همانا خداوند سپاسگزار داناست.

خدا قربانیت پذیرفت،

حجت را پذیرف،

حرکت عاشورایت را پذیرفت،

و از تو تشکر کرد (فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ )

 

 

ترجمه آیه 159 : إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ

ترجمه آیه 159 : كسانى كه آنچه را از دلائل روشن و اسباب هدایت را نازل كرده ‏ایم، با آنكه براى مردم در كتاب بیان ساخته ‏ایم، كتمان می ‏كنند، خداوند آنها را لعنت می كند و همه لعنت كنندگان نیز آنان را لعن می نمایند.

و خدا دشمنانت را لعنت کرد (أُولَٰئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ )

ما نیز لعنت می کنیم ... (اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ )

 

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ

اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ

اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً

خدایا لعنت کن نخستین ستمگرى را که حق محمد و آل محمد(علیهم السلام) را بزور گرفت و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد .

خدایا لعنت کن بر گروهى که با حسین علیه السلام پیكار کردند و همراهى کردند و پیمان بستند و براى کشتن آن حضرت از هم پیروى کردند خدایا لعنت کن همه آنها را


منبع : سایت امام حسین و حضرت علی اصغر علبهماالسلام

جمعه 24/9/1391 - 17:26
اهل بیت

 


در برخى تواریخ به این مسئله به گونه اى پرداخته شده است ، گویا على علیه السلام در موقع هجوم دشمنان هیچ عكس العملى از خود نشان نداده ، اما باید گفت واقعیت امر غیر از این است كه برخى آورده اند كه حضرت بدون هیچ عكس العملى تسلیم خواسته آنان شد.
چرا كه هیچ عقل سلیمى باور نمى كند مردى كه پشت جنگاوران عرب را به زمین زده و آن ها را نابود ساخت ، حال در برابر عده اى فرومایه مطلقا سكوت كرده و هیچ واكنشى از خود نشان ندهد.
به نظر میرسد این جزو محالات است : فردى هر چند هم ناتوان باشد، ببیند كه عده اى به خانه اش هجوم برده و زن و فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار مى دهند، اما هرگز از جایش تكان نخورده و دفاع نكند، چه رسد به غیرت امیرمؤ منان علیه السلام .
واقعیت امر این است كه حضرت على علیه السلام با مشاهده این جریان ، فورا از جاى برخاسته و یقه عمر را گرفته او را به زمین زده ، و آن چنان به بینى و گردنش كوبید، و اراده كشتن او را نمود، كه در همان حال به یاد سفارش پیامبر صلى الله علیه و آله افتاد. این جا بود كه عمر را مخاطب قرار داده ، فرمود: قسم به خدایى كه محمد را به پیامبرى ارج نهاده است ؛ اى پسر صهاك ! اگر نبود كه كتابى از طرف خدا گذشته و عهدى كه با رسول خدا صلى الله علیه و آله بسته ام مى فهمیدى كه تو نمى توانستى داخل خانه من شوى .(189)
علامه مجلسى مى افزاید: با فریاد و استغاثه عمر در زیر دست و پاى امیرمؤ منان عده دیگرى به خانه على ریخته و خالد بن ولید شمشیر كشیده و على را مورد حمله قرار داد، اما حضرت بر او حمله كرد كه وى از رعب و وحشت ، على علیه السلام را سوگند داد تا از او دست بردارد. در این هنگام تنى چند از یاران على علیه السلام با خبر شده و مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و بریده اسلمى داخل خانه شده ، به كمك على علیه السلام شتافتند، چیزى نمانده بود كه یك زد و خورد و خونریزى سختى در خانه على علیه السلام رخ دهد اما ظاهرا از این كه دست به یك حركت كوبنده علیه مهاجمین نزدند به اشاره امیرمؤ منان بوده است سرانجام امیرمؤ منان را براى بیعت از خانه بیرون برده و مردم به دنبال او راه افتادند.(190)

189- اسرار آل محمد، ص 33.
190- بحار الاءنوار، ج 8 (چاپ سنگى )، ص 56.

-----------

 

منبع : فاطمه علیها سلام الگوى حیات زیبا

محمد جواد مروجى طبسى

جمعه 24/9/1391 - 17:25
اهل بیت

 

دفاع جانانه از حریم ولایت
زندگى هجده ساله تنها یادگار پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله پر از افتخارات منحصر به فرد است كه در زندگى بانوى دیگرى هرگز چنین افتخاراتى مشاهده نشده است .
فاطمه علیهاالسلام آن شخصیت ممتازى است كه در تمام میدان هاى علمى و اخلاقى و عبادى و اجتماعى و سیاسى جزو پیشتازان بلكه در صدر زنان عالم خلقت بوده است .
پنج سال از سن شریف و بزرگوارش نگذشته بود كه با فریاد كشیدن علیه مشركان و كافران مكه به حمایت از پیامبر صلى الله علیه و آله شتافت .
پیوسته از پدر حمایت و دفاع كرد، بویژه در همان سالهایى كه حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله با كفار قریش به جنگ برخاسته بود كه تاریخ هرگز آن خاطرات را از یاد نمى برد.
او پس از پیامبر صلى الله علیه و آله نخستین پشتیبان و مدافع ولایت و رهبرى امیرمؤ منان علیه السلام بود و در مدت كوتاهى كه پس از پدر زنده بود، هرگز آرام ننشست و به شیوه هاى گوناگون پیام مظلومیت على بن ابى طالب را به آیندگان منتقل كرد و در این راستا آسیب هاى فراوانى را متحمل شد كه از نظرتان گذشت .
اینك به گوشه اى از این دفاع مقدس كه در چند فراز تنظیم گردیده اشاره اى خواهیم داشت :
1- نقل روایت درباره جانشینى على علیه السلام
بسیارى از مسلمانان پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام ، به خاطر ترس و وحشتى كه از دستگاه حاكم داشتند، حقایق زیادى را كتمان كردند گویا هرگز آنها را از پیامبر نشنیده اند.
اما فاطمه علیهاالسلام نه تنها به خود اجازه چنین كارى نداد بلكه شجاعانه و به بهانه هاى مختلف حقایق را پیرامون ولایت و امامت على بن ابى طالب اظهار كرد و آنچه را كه در این خصوص از پیامبر شنیده بود براى مردم بازگو نمود.
او در پاسخ محمود بن لبید كه پرسیده بود راز پیامبر صلى الله علیه و آله در موقع رحلت با تو چه بود؟
فرمود: خدا را گواه مى گیرم كه شنیدم او پیامبر مى فرمود: على خیر من اخلفه فیكم ؛ على بهترین فردى است كه او را پس از خودم در بین شما قرار مى دهم و او امام و جانشین من است . و همچنین دو فرزندش و نه فرزند از نسل حسین علیه السلام كه اگر از آن ها پیروى كنید خواهید دید آن ها هدایت گر و هدایت یافته هستند و اگر با آنان مخالفت كردید تا روز قیامت در بین شما امت اختلاف خواهد بود.
2- یاد آورى ماجراى غدیر خم
مهمترین سند ولایت امیرمؤ منان على علیه السلام همان جریان فراموش ‍ نشدنى روز غدیر خم بود كه رسول خدا، على را به امر پروردگار در برابر چشمان ده ها هزار نفر به خلافت و جانشینى پس از خود نصب فرمود. فاطمه زهرا علیهاالسلام كه خود شاهد اعلام جانشینى على از سوى پیامبر بود، روى همین ماجرا اصرار و پافشارى مى كرد.
محمود بن لبید از جمله كسانى است كه سخن فاطمه علیهاالسلام را ضمن ملاقاتى با وى در كنار قبر حمزه براى ما نقل كرده است ، او مى گوید: روزى فاطمه علیهاالسلام را در كنار قبر حمزه سیدالشهدا دیدم كه به شدت مى گریست ، كمى صبر كردم تا آرام گرفت ، از او پرسیدم : اى سیده من ! مى خواهم از شما چیزى بپرسم كه پیوسته فكر مرا به خود مشغول داشته است .
فاطمه علیهاالسلام فرمود: بپرس .
گفتم : آیا پیامبر صلى الله علیه و آله پیش از رحلت خود سخنى در مورد جانشینى و امامت على علیه السلام فرموده است ؟
فاطمه علیهاالسلام فرمود: واعجباه !!! اءنسیتم یوم غدیر خم ؟؛ بسى جاى تعجب است ! آیا روز غدیر خم را به فراموشى سپرده اید؟
محمود بن لبید گوید: در تاءیید سخن حضرت فاطمه عرض كردم : آرى ! بیاد دارم و مطلب همان است كه شما مى فرمایید.
3- گام در گام على علیه السلام در مجالس انصار
حمایت فاطمه علیهاالسلام هرگز به نقل حدیث و روایت درباره شخصیت والاى على علیه السلام و تكیه كردن بر امامت و جانشینى او خلاصه نمى شد، بلكه آن یكى از شیوه هاى بود كه فاطمه علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت در پیش گرفته بود.
شیوه دیگر این كه فاطمه علیهاالسلام همراه امام خود به مجالس انصار مى رفت ، تا شاید آنان را از خواب غفلت بیدار كرده و حق على علیه السلام را بازستاند.
ابن قتیبه مورخ بزرگ مى نویسد: على فاطمه را سوار بر مركب مى كرد و همراه خود شبانه به مجالس انصار مى برد تا به دفاع از حق على علیه السلام پرداخته و از آنان یارى بطلبد اما انصار در پاسخ مى گفتند: اى دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله ! ما با اینان بیعت كردیم و اگر شوهر و عمو زاده تو زودتر به نزد ما مى آمد، هرگز به سراغ شخص دیگرى نمى رفتیم .
حضرت علیهاالسلام در پاسخ مى فرمود: آیا سزاوار بود كه پیامبر صلى الله علیه و آله را دفن نكرده در خانه اش رها مى ساختیم و بخاطر این موضوع با مردم به نزاع مى پرداختیم ؟!
4- فریاد بر حریم شكنان
فاطمه علیهاالسلام در برابر عده اى حرمت شكن كه به حریم خانه اش حمله ور شده بودند تا به خیال خود على علیه السلام را به زور شمشیر از خانه بیرون كشیده ، براى بیعت به مسجد ببرند، آن چنان فریاد زد و از عمق جان ناله كشید كه قلب هر بیننده را جریحه دار ساخت . صحنه غریبى بود و منظره عجیبى ، على علیه السلام تنهاى تنها مانده بود، با یك مدافع آن هم فاطمه .
راستى او چه كارى مى توانست انجام دهد، خود را از شر آنها حفظ كند، یا فرزندان خردسالش را آرام نماید یا از امام خویش دفاع بنماید؟ و مانع بردنش شود؟
فاطمه كه این وضعیت نگران كننده برایش غیر قابل تحمل بود، یك مرتبه فریاد زد و از آن ها خواست تا از خانه بیرون روند و گفت : در غیر این صورت آن ها را نفرین خواهد كرد.
فاطمه علیهاالسلام فریاد زد: سوگند به خدا، از خانه بیرون مى روید یا این كه موهاى خود را پریشان كرده ، به درگاه خدا شكایت كنم و نفرین تان بنمایم ؟
5- دفاع از على علیه السلام و شلاق قنفذ
آه و ناله فاطمه بر دل آن مردم حرمت شكن هیچ اثرى نكرد، آنان همچنان بر بردن ولى خدا به مسجد اصرار مى ورزیدند و فاطمه علیهاالسلام به سختى جلوگیرى مى كرد و مى فرمود: به خدا سوگند هرگز نمى گذارم كه پسر عمویم را از روى ظلم از خانه بیرون بكشید... چه زود سفارش پیامبر خدا را در باره ما اهل بیت فراموش كردید و از خدا نترسیدید.. در حالى كه به شما سفارش كرده بود، از ما پیروى نموده و ما را دوست داشته باشید و به ریسمان ما چنگ بزنید...
فاطمه همچنان از ولى خدا دفاع مى كرد و على را محكم گرفته بود كه به وسیله شلاق قنفذ او را از على جدا كردند.
6- حفاظت از جان امام
على را كشان كشان به سوى مسجد بردند، اما مگر فاطمه دست از حمایت امام خود برداشت ؟ او بلافاصله بدنبال ولى خدا به راه افتاد و در پى او تمام زنان بنى هاشم حركت كردند.
فاطمه آمد و خود را به نزد قبر پیامبر صلى الله علیه و آله رساند، بار دیگر آن ها را مخاطب قرار داد و فرمود: عمو زاده ام را آزاد كنید، به خدایى كه پدرم را به حق فرستاد، اگر آزادش نكنید، موهاى خودم را پریشان مى كنم ، پیراهن پیامبر را بر سرم مى گذارم و به سوى پروردگارم فریاد مى كشم ، چرا كه نه صالح پیامبر در نزد خدا از پدرم عزیزتر بود و نه شترش عزیزتر از من ، و نه بچه اش از فرزندانم .
آرى این فاطمه بود كه دست و صورت و پهلوى خود را سپر امام خویش ‍ قرار داد و آن گونه از على بن ابى طالب علیه السلام دفاع كرد كه حاضر بود در این راه كشته شود اما به امامش آسیبى نرسد، او به دنبال على راه افتاد تا نقشه قتل او را خنثى كند، او پیراهن رسول خدا را بر سر گذارد و آماده نفرین كردن بود تا دست از جان ولى خدا بر دارند.
7- سكوت فاطمه علیهاالسلام براى حفظ اسلام
همچنانكه فاطمه به همراه حسنین ، تود را به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیك مى كرد تا به وسیله یك نفرین ، مدینه زیر و رو شود، على موقعیت بسیار دشوار را در یافته به سلمان فرمود:
اى سلمان دختر پیامبر را دریاب ، چرا كه مى بینم دو پهلوى مدینه دهان باز كرده است ، به خدا سوگند اگر نفرین كند به كسى در مدینه مهلت داده نمى شود و بیم آن مى رود شهر مدینه و هر چه در آن هست به زمین فرو رود.
سلمان گوید به فرمان امیرمؤ منان علیه السلام به سرعت خود را به فاطمه علیهاالسلام رسانده عرض كردم ، اى دختر پیامبر! خداى تبارك و تعالى پدرت را به عنوان رحمت براى امت فرستاد به خانه ات برگرد.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: اى سلمان ! دیگر صبرم لبریز شده ، مرا رها كن تا به سوى قبر پدرم بروم و آن جا فریاد بزنم و به خدا شكایت كنم .
سلمان گوید گفتم على علیه السلام مرا به سوى تو فرستاده و به شما دستور برگشت داده است .
فاطمه علیهاالسلام فرمود: حال كه على دستور داده گوش مى كنم و فرمان مى برم و بدین ترتیب حضرت به خانه برگشت .
آرى فاطمه علیهاالسلام به خانه برگشت تا به دیگران بفهماند كه اگر قیام او در برابر حریم شكنان براى حفظ و دفاع از ولایت و ولى خدا بود، سكوتش ‍ نیز به خاطر فرمان امام و حفظ اسلام بود.
8- رد بیعت ابوبكر
از موارد دیگر حمایت فاطمه علیهاالسلام از ولایت این بود تا وقتى كه زنده بود، هرگز با خلیفه اول بیعت نكرد و نه تنها بیعت نكرد بلكه با او هم چنان در حال خشم و غضب و قهر بود تا این كه از دنیا رفت . حال سؤ ال ما این است كه چرا فاطمه با ابوبكر بیعت نكرد در حالى كه روایات زیادى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده كه : من مات و لیس له امام فموتته موتة جاهلیة .
آیا فاطمه علیهاالسلام العیاذ بالله بوسیله بیعت نكردن با ابوبكر به مرگ جاهلى از دنیا رفته و یا حقیقتا ابوبكر امام نبوده تا فاطمه به مفاد این روایت ملزم به بیعت با او باشد و یا حدیث قابل استناد نیست ؟
در پاسخ مى گوییم : شكى نیست كه فاطمه علیهاالسلام با ابوبكر بیعت نكرد و نه تنها در ملاقاتى كه آنان با فاطمه علیهاالسلام داشتند، حضرت زهرا علیهاالسلام از آن دو روى گردانید، بلكه فرمود: اگر پدرم را ملاقات كنم از شما دو نفر شكایت خواهم كرد و در پایان همین ملاقات بود كه فرمود: به خدا سوگند در هر نماز تو را نفرین مى كنم .
و گویاتر از همه ادله و شواهد این كه در صحیح بخارى و مسلم و دیگر صحاح آمده كه زهراى مرضیه از دنیا رفت در حالى كه بر ابوبكر خشمناك بود.
از جهت دیگر حدیث من مات و لم یعرف امام زمانه آن قدر صحتش روشن است كه نیازى به بررسى اسناد ندارد، چرا كه این حدیث را شیعه و سنى به اتفاق نقل نموده اند و این حدیث با اسناد فراوان و با تعبیرهاى مختلف از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل گردیده مثلا:
طیالسى در مسند از ابن عمر نقل كرده كه : من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة .
و همچنین به تعبیرهاى دیگرى از قبیل : من مات و لا طاعة علیه مات میتتة .. من مات و لیس له امام .. من مات و لا بیعة علیه ... و من مات لیس علیه امام فمیتتة میتة جاهلیه .. در كتاب هاى اهل سنت فراوان به چشم مى خورد.
و در منابع شیعه نیز مرحوم كلینى قریب به یقین مضمون از فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل كرده است كه فرمود: من مات و لیس علیه امام فمیتته ، فقلت قال ذلك رسول الله ؟ فقال اى و الله قد قال .
قلت : فكل من مات و لیس له امام ، فمیتته جاهلیه ؟! قال : نعم
. هر كه بمیرد و پیشوایى نداشته باشد، به مردن جاهلیت مرده است ، عرض كردم این سخن پیامبر است ؟
فرمود: آرى به خدا او فرموده است .
عرض كردم پس هر كه بمیرد و پیشوایى نداشته باشد مرگش مرگ جاهلیت است ؟!
فرمود: آرى .
و با در نظر گرفتن دو مسئله مسلم فوق : علت عدم بیعت فاطمه با ابوبكر كاملا روشن مى گردد كه او هرگز امام نبوده ، تا فاطمه اقدام به چنین كارى كند.
9- انتقاد شددید از زنان مهاجر و انصار
و این بار نوبت زنان است كه فاطمه علیهاالسلام مى باید از آن ها سخت انتقاد كند، چرا كه آنان نیز در ضایع كردن حقوق اهل بیت و نادیده گرفتن سفارش هاى پیامبر صلى الله علیه و آله بویژه كوتاهى در حق امیر مؤ منان علیه السلام سهم بسزایى داشتند. آنان با سكوت خود بر كارهاى خلاف شوهران خود صحه گذاشتند، و این كار كه مورد خشم فاطمه علیهاالسلام قرار گرفته بود، در عیادتى كه زنان مهاجر و انصار از او داشتند، ضمن خطبه اى طولانى به آنان گوشزد كرد.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام نقل كرده : زمانى كه بیمارى فاطمه شدت یافت عده اى از زنان مهاجرین و انصار به نزد وى رفته ، گفتند: اى دختر رسول خدا چگونه اى ؟
فاطمه علیهاالسلام فرمود: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالى كه از دنیاى شما ناخشنود، و از مردان شما خشمگین و ناراحت هستم . واى بر آن ها چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و از پایه هاى نبوت و از محل نزول جبرئیل امین و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دین و دنیا است منحرف كردند و دور ساختند؟!
آگاه باشید این همان خسران آشكار است ! چه شده كه اینان از ابوالحسن انتقام گرفتند و به علت استوارى قدم هاى او بر روى باطل و از بین بردن آن و به خاطر تسلیم ناپذیرى اش در راه خدا بود كه چنین كردند، به خدا سوگند اگر زمام امرى كه رسول خدا به على سپرده بود دست بر مى داشتند، آن حضرت مهار شتر رهبرى و خلافت را كاملا در دست مى گرفت و به راحتى و آسانى آنان را رهبرى مى كرد، به طورى كه بر شتر خلافت نه جراحتى در بینى اش ایجاد مى شد و نه اضطراب و ناآرامى بر سوار كارش دست مى داد.
آنان را به سرچشمه اى زلال جوشان و وسیع مى رساند، تشنگى را برطرف مى كرد، در آب غوطه ور شده و شراره تشنگى و گرسنگى را خاموش ‍ مى نمود...
آنچه بیان شد گوشه اى بود از دفاع فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولایت و رهبرى على بن ابى طالب علیه السلام ، اما سخن در این باره فراوان است و درد دل بسیار كه خود به آن ها آگاهترید.
حال سؤ ال ما این است اگر مولا در فرمایش پیامبر صلى الله علیه و آله در ماجراى غدیر خم به معناى دوستى و محبت بود و نه به معناى ولایت و خلافت و سرپرستى امت ، چرا فاطمه علیهاالسلام به ماجراى غدیر استدلال كرده و چرا خود را به این همه دردسر و مشقت انداخته و تا سر حد جان از حریم ولایت دفاع مى كند. مگر ولایت به معناى دوستى آن همه مشكل آفرین بوده است ؟ مگر امت اسلامى نمى دانستند كه پیامبر صلى الله علیه و آله اهلبیت را دوست داشته و مسلمانان را به این دوستى فرا مى خوانده ؟!
مگر قرآن مجید مردم را به محبت و دوستى اهل بیت پس از نزول آیه قل لا اءسئلكم علیه اءجرا الا المودة فى القربى موظف نكرده بود؟
پس چه لزومى داشت كه پیامبر صلى الله علیه و آله بار دیگر سه روز مردم را در آن بیابان سوزان نگه داشته و خطبه بخواند و مردم را براى دوستى اهل بیت فرا بخواند.
وانگهى آیه الیوم اءكملت لكم دینكم و اءتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا چه هدفى را دنبال مى كرد و چه چیزى در روز غدیر كامل شد كه پیش از این هنوز گفته نشده بود؟ آیا دوستى بود كه قبلا آیه اش ‍ نازل گردیده بود؟!
هم چنین مگر مسلمانان در آن روز به على علیه السلام تبریك نگفتند، مگر در آن روز عمر نگفت :
بخ لك یابن اءبى طالب اءصبحت مولاى و مولى كل مسلم . و اگر مولا به معناى دوستى و محبت بود، دیگر چه نیازى داشت كه عمر بن الخطاب به او تبریك بگوید: خوشا به حال تو اى پسر ابو طالب كه امروز مولاى من و هر مسلمانى شدى .
آرى این تبریك بخاطر سمت جدید على علیه السلام بود كه در روز غدیر خم توسط پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان خلیفه و جانشین آن حضرت اعلام شده بود. و فاطمه علیهاالسلام دقیقا از همین موضع جانانه دفاع كرده و بر آن ایستادگى نمود.

جمعه 24/9/1391 - 17:24
شعر و قطعات ادبی

 

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید .

از (طوفان واژه ها) سید حمید رضا برقعی

جمعه 24/9/1391 - 17:19
شعر و قطعات ادبی

 

به نام عشق

 

و چند بند از یک مربع ترکیب فاطمی...

 

شنیده می شود از آسمان صدایی كه...

كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ...

نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه...

نوشت نام تورا ،نام اشنایی كه ـ

پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد

و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درك خاك مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها كشیده تورا

گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تورا

كه گرد چادر تو آسمان طواف كند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند

ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند

كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند

كتاب زندگی ات را مرور باید كرد

مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد

در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حكم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشك علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم

شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری كن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

كنار حضرت معصومه در كنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست

(كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست)

 

سید حمیدرضا برقعی

جمعه 24/9/1391 - 17:19
شخصیت ها و بزرگان

 

میلاد کوثر ثانی

نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نام رقیه در تاریخ

پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

گفتار کتاب‏های تاریخی

دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)

 

میلاد کوثر ثانی

درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)

نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(3)

این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.


نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(4) گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(6) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.


نام رقیه در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می‏آید.(7)

نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.

امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،(8) امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند.(9)


پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آن‏ها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.

طرح بحث

برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟

با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:

1) در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و... سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.

2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.

3) تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.

4) همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.(10)

بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.

افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: "اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.(11)

هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(12)

در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:

ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(13)

حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.


گفتار کتاب‏های تاریخی

کامل بهائی

قدیمی‏ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین) علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.

این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه (14) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.

اللهوف

یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»

بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.


دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)

از آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور خود ایشان، به وسیله رویای صادقه‏ای انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:

این گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنی از نظر عقلی ندارد؛ لکن از اموری که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.

--------------------------------------

پی نوشت‏ها:

1 ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.

2 ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.

3 ـ حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.

4 ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.

5 ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.

6 ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.

7 ـ همان، ج15، ص39.

8 ـ الارشاد، ج2، ص22.

9 ـ همان، ص343.

10ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.

11ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.

12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر(.

13ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.

14ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ (

برگرفته از سایت حوزه

جمعه 24/9/1391 - 17:17
دانستنی های علمی

 

زنانی که در کربلا حضور داشتند
زنانی که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند و جنگیدند

پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.
زنانى که در کربلا حضور داشتند،
برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)

 

پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر(ل) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏ها برگرداند(2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.





جمعه 24/9/1391 - 17:16
دانستنی های علمی

 

اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان " درس عبرت" مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
- آموزش صبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گر بود.
ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.



ـ روحیه بخش: در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى: رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
ـ مدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را می ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثى ساخت.



ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده ‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.

 

 





جمعه 24/9/1391 - 17:15
اهل بیت

 

خداوند برای خصوصیات و ویژگی های اخلاقی ، الگوهایی در عالم تعبیه فرموده كه هر كس ، در هر كجا با نظر به اُفق بلند الگو ، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدّات الگو از تكاپو و تلاش باز نایستد.

 

صبر در متون دینی دارای سه شعبه می باشد:

صبر در مصیبت ، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.

 

جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانه­ ی هر كسی تا بدان­جا كه گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاری­ها در هم آمیخته است؛ )لقد خلقنا الانسان فی كبد) (1)

مصیبت ها كیمیا صفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل می كنند، ولی اگر مقیاس كربلا نبود و اگر زینب(س) نبود چه بسیار مردان و زنانی كه در نیمهء راه باز می ماندند. كربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاری ها و مشقات خود را با آن توزین كرده و از فشار روحی بر خود بكاهند.

اما صبر چیست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است كه در اولین مواجهه اش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آن گاه واكنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.

بسیاری از مردم در دو حالت ، فرصت های گرانبها را از كف داده اند ؛ یكی در هیجانات شادی آور مفرط و دیگری در اوج غم های جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنهء روانی و استفاده از فرصت ها در این دو حالت است ولی زینب(س) به بهترین شكل از فرصت ها بهره جست. برای بیان این منظور كلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه می دهیم:


كربلا در دو نگاه ؛ زینب(س) و دو مخاطب ؛

حضرت زینب (س)دو نگاه به كربلا دارد. در یك نگاه ، كربلا دریای خون و لختهء مصیبت است: أتدَرون أیَّ كبد لمحمّد فریتم وأیَّ دم له سفكتم، وأیَّ ...؟ آیا می دانید چه جگری از پیغمبر(ص) پاره پاره كردید و چه خونی از او ریختید؟ (2)

مصیبت آن قدر بزرگ است كه رگ و پی ستون دیانت را از هم گسیخته و افلاك و زمین بر اساس شعور باطنی خود كه نور وجودشان را از نور وجود او ستانده اند، نزدیك است كه عنان وجود از كف بدهند.(3)

در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و كلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حكایت دارد:

« لقد قتلت كهلی و قطعت فرعی و اجتثثت اصلی فان یشفك هذا فقد اشتفیت یابن مرجانه(4)؛ به راستی كه بزرگم را كشتی و شاخه ام را قطع كردی و ریشه ام را كندی ، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ، ای پسر مرجانه »

این جا او به صبر نیاز دارد چرا كه تنها رسول توانای دیار ثارالله است. او صبر پیشه می كند و بعد بهترین كلام را بر زبان می راند، بهترین سكوت را عملی می سازد، بهترین نگاه ، بهترین گریه ، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوهء خود می سازد.

این درس صبر زینب(س) است. نه آن كه در بایگانی عواطف خود ، از زینب صبور سپیدموی غصه داری بسازیم كه در گوشهء تاریخ كز كرده ، بر برادران و فرزندان ... مویه می كند.

صبر زینب یك شورش بر اساس حیاتی معقول است كه همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته كرده و عالمی را درس داده است.

ولی این صبر چگونه ممكن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را می توان به اختیار عقل و خرد درآورد؟

چرا دستگاه ادراك ما از چشم و گوش و دل و عقل ، همه و همه در مواقعی نه این چنین كه مواقعی نازل تر، دیگر در اختیار هیچ فرماندهی نیست: «من عشق شیئاً اعشی بصره و اعمی قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحة ویسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات وعقله » (5)

سرّ این صبوری در نگاه دیگر زینب به كربلاست كه مخاطبی دیگر دارد. بانویی كه وقتی بر عمرسعد خطابه می خواند مصیبت را بزرگ تر از فهم و عقل او می شمرد. اویی كه وقتی ندبه می كند و مویه می سازد، اسبان نیز طاقت شنیدن ناله اش را ندارند...(6)

زمانی كه فقط خود اوست و خدا و كشتهء غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن می برد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس می كند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»(7)

حضرت زینب(س) شاگرد كلاس خطابهء امام علی(ع) است. او شاگرد زیرك و فطن مكتب امام علی (ع) ، كه از الف الفبای آن كلاس احدیّت را فهمیده است. او بارها و بارها از پدر شنیده و از رفتارش خوانده و حتی فكر و اندیشه­ی علی را گمانه زده كه: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم» (8) اگر خدا در جان كسی بزرگ شد؛ غیر خدا هر آنچه كه هست در مشاعر او كوچك است. و خداوند در جان زینب (س) بسی بزرگ است. در مقیاس با خداست كه حجت او كم است. دیدهء خدابین زینب(س) است كه در جوار خداوند هیچ بزرگی را نمی بیند این ایمان و باور است كه زینب(س) را به چنان صبوری فرا می خواند و صبوری او عین علم اوست ، نه به مانند كسی كه از روی جهل و عدم آگاهی از عمق مصیبت، صبوری به خرج دهد.

در این بین توجه به این مهم، اساسی است كه زینب آن چنان در بستر تربیت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسیده كه همهء ظرفیت ها انسانی و زنانگی او یكی جا و متوازن رشد نموده است.


آن بی بی دو عالم زنی است كه در اوج مستوریت و عفت و حیا رشد كرده و در مدار تعالی، ویژگی های زنانگی اش بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانهء فاطمه(س) به هیچ وجه به معنای انزوا، بی توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شكوفایی خصایص انسانی و روحیهء شهامت و رشادت نیست. چه این كه زینب كبری(س) در عین حركت تام در مسیر زنانگی و رعایت همهء حریم ها، به دقت مقتضی آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پی گرفته كه همگان را متعجب كرده است. از نظر ما این ویژگی، خصیصهء تربیت فاطمی و علوی است.

در بیان صبر بر معصیت كلام را طولانی نمی كنیم كه زینب سرشار از شراب طهور محبت و صاحب ولایت است و این مقام با هیچ گناهی جمع نمی گردد كه فرمود: )لاینال عهدی الظالمین((9)

در صبر بر طاعت نیز به ذكر این مورد بسنده می كنیم كه آن بانویی كه مصیبات كمر او را خمیده كرده و سختی بار رسالت او را آزرده، سفر پر خطر و سهمگین شام را پشت سر گذارده، مجالس میگساری و سرمستی را نظاره كرده و تمام این ها هر كدام بر جام بلایش افزوده وقتی در شام مستقر می شود، در آن خرابه مشغول عبادت می گردد و امام سجاد(ع) بر حضرتش وارد شده ، دیدند آن بی بی باز هم نشسته نماز می خوانند:

_ عمه جان نشسته نماز می خوانید؟

_ ای عزیز برادرم ، از فرط گرسنگی بر قدم هایم راست نمی گردم.(10)

نمی توان قلم را از نگارش این نكته بازداشت كه شاید خاطرهء این نمازهای نشستهء زینب(س)است كه امام سجاد(ع) را زین العابدین كرده و این سوز دل زینب است كه از صحیفهء سجادیه به گوش می رسد، سخن خود را در بخش اوصاف ملكوتی مخدره زینب (س) با شعر رسای مرحوم كمپانی محقق اصفهانی به پایان می بریم:

ملیكة الدنیا عقیلة النساء

عدیلة الخامس من اهل الكساء

شریكة الشهید فی مصائبه

كفیلة السجاد فی نوائبه

بل هی ناموس رواق العظمه

سیدة العقایل المعظمة(11)


پی نوشت ها:

1. بلد (90): 4

2. شیخ مفید، كتاب الامالی، ص 323

3. اشاره به حدیث شریف «حسین منی و انا من حسین» از رسول مكرم اسلام است كه بر اساس آن می توان استنباط كرد اگر همهء وجود، شعاع نور پیغمبر اكرم(ص) و كلمهء نوریه محمدیه و صادر اول است ، پس هستی خود را از هست حسین بن علی(ع) نیز عاریت گرفته است چرا كه نور وجود حسین(ع) همان نور وجود پیامبر(ص) است.

4. منهاج الدموع، ص 370

5. نهج­البلاغه، خ 109

6. ... حتی رأینا دموع الخیل ینحدر علی حوافرها؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39

7. سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 225

8. فیض­الاسلام، نهج­البلاغه، خطبه­ی 185 (خطبه­ی متقن)

9. بقره (2): 124

10. ر.ك؛ سید نعمت الله جزایری، الخصایص الزینبیه، ص 120

11. الانوار القدسیه، ص 117 و 118

نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند

جمعه 24/9/1391 - 17:13
اهل بیت

 

زینب (س) و برجسته ترین صفات

 


ساغر محبت (جذبهء عشق)

نوافل و مقام ولایت

امانت های خداوند در دست زینب

ودیعه ای دیگر

 

بزرگی هر كس را می توان از بزرگی مسؤولیت هایش شناخت و آن مسؤولیتی كه به عهدهء عقیلهء هاشمین بود؛ نسخه ی بدل رسالت و پیام آوری بود. تمام شامات دین ورزی خود را مدیون زینب اند. همچنان كه روح مودّت آل رسول و رواج مكتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگری های اوست.

این مسؤولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد كه همه آن ها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب كبری حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری كه فقراتی به صلابت كوه می طلبد، امكان پذیر نیست.

 

ساغر محبت (جذبهء عشق)

اولین و مهم ترین این صفات محبت و عشقی وافر و بی كرانه به ذات احدیت حق است كه بتواند همه كس و همه چیز را در محضر او ذوب كند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بی حدی نشان دهد. این مقام كه در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فی الله است، آن توانمندی است كه در همه ی لحظات ایشان را مهیای فداكاری و ایثار می نماید.

بدیهی است كه این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رؤیت جمال حق است كه این شیدایی را با جان آنان در می آمیزد و سبویشان را لبریز از شوق می كند، اما در مكتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد كه مهم ترین آن ها اطاعت از فرامین الله است؛ - قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونی- (1)

مسلمانی و اظهار ایمان كه پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان می دهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترك حرام می دهد. در این میان كسانی اهل نافله اند یعنی آنچه را كه برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزه ی الهی مضاعفی آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند.


نوافل و مقام ولایت

نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است كه زیاده بر واجب است(2) و از روی تفضل و تبرع انجام می شود )ومن اللیل فتهجد به نافلة لك( (3) از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله می نامد )ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلةً((4) دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است و زینب تمام این كمالات را یك جا دارد. كدامین انسان را می توان یافت كه بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه كس تا آن جا كه رمق به تن و سو به چشم و قدرت در كام دارد، دین خداوند را رصد كرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟

او همان نیست كه خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خویش تا بدان جا تمام كرد كه تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست كه شب مبارزه، به سان یك فرماندهء حازم و دوراندیش حتی در اندیشهء امتحان سربازان هم به سر می برد؟ و در تمام مسیر سفر سایهء سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افكنده تا چكاچك شمشیرهایشان كودكان مصیبت زده را نلرزاند؟

آری اوست كه پسر تمام تازیانه ها و زخم خورده ی تمام شماتت هاست، و آیا با هزار و یك عذر موجه نمی توان از هجمه ی این همه وظیفه ی توان سوز رهایی یافت؟

این همه نافلهء فردی و اجتماعی فقط با جاریِ محبت و خلوص الهی تفسیر می شود و دیگر هیچ. آن همه محبت كه از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است كه زینب را «ولیة الله» كرده است.

مقام ولایت كه از آن انسان كامل و تحفه ی باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوه های خود امكان تصرف در تكوین را به ولی خدا می دهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.

گاهی دست ملكوتی اش تسلای امامی می شود(5) و گاه فرمان سكوتش نفس ها را از شماره می اندازد.(6) و گاهی دیگر به زمین مأموریتی می دهد كه ضربه شصتی به دشمن قداره بند نشان دهد.(7) در زمانی دیگر سامعه ی آسمانی اش ندای صبر از سر بی پیكر می شنود.(8) و تمام این ها حاكی از مقامات بلند ولایت بی بی است.

در مرحلهء ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست كه زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در كوثر حسینی دعوت می كند و صلابت گفتار اوست كه پژواكش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.

همه كس در جاذبهء هدایت باطنی اش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده ها به كمال گفتار و رفتار او تكمیل و تتمیم شده است.


امانت های خداوند در دست زینب

زینب كبری صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیه ی امام عصر او بدو سپرده شد كه تا به آخر رسالتِ خود، می بایست در حفظ آن ها بكوشد. ودایعی كه جان مایهء آدمی هم باید در مسیر حفا‌ظت از آن ها سپر گردد.

گوهر لازم این امر به تشخیص ولیّ عصر او، در زینب وجود داشت. اولین و مهم ترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.

خبرنگاران عاشورایی آن مقداری كه در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش كشیدن خیمه ی امام (ع) استناد جست(9)

غارتگران پس از آن كه شاهد ذبحی عظیم بوده اند، دیگر هیچ منكری برایشان ناشدنی نمی نمود و كشتن امامی در بستر و زنی كه محافظ وی بود؛ برایشان ابداً ناگوار نمی آمد.

حفظ این ودیعه است كه زینب ِداغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می كشاند و از او كه غرق در اشك و آه و ماتم است، شیری می سازد كه فقط با آتشین ِ كلام خود می شورد و می خروشد.

راوی نتوانسته از تنگنای كلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگی هایش به ما منتقل سازد، ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه ای بود كه همهء نامردان شمشیر به دستِ وقیح را از كرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلاف ها برگرداند؛ آن چنان كه مأمور شدند زینت آلات دختركان را نیز به ایشان بازگردانند.

در كوفه اما زینب یك آشناست. خاطرات پرشكوه حضور امام بلافصل به او هیمنه ای علوی داده است؛ آن چنان كه بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین كوفته است.

منطق بی نظیر امام، دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد كه انتقام همه ی خواری خود را یك جا از امام بستاند. آن هیمنه ی علوی كه ذكرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه ی رسالت را حفظ نماید.(10)


ودیعه ای دیگر

ودیعهء دیگر، "عزّت خاندان رسالت" است. مطالعهء تاریخ به خوبی نشان می دهد كه یكی از نگرانی های حضرت سیدالشهدا علیه السلام صحنه های پس از شهادت و وضعیت اهل بیت علیهم السلام ؛ و مواجههء آن ها با مصیبت های بعدی است.

از این رو پس از شهادت قمربنی هاشم، خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همهء زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبهء ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتكم ماینقص من قدركم»(11)

حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام نمایان است كه به گوشه هایی از آن می توان اشاره نمود:

صاحب خصایص زینبیه می نویسد: امام سجاد(ع) و زینب (س) در تمام طول سفر كلمه ای با دژخیمان صحبت نكرده و كلمات آن ها را جواب نمی فرمودند. اهل بیت (ع)؛ نیز با تأسی به حضرتش چنین كرده و حتی به بهانهء كام های خشك خود این عزت را به درخواست جرعه ای آب نیالودند.

گاه آدمی در این اندیشه فرو می رود كه آن ناقه و بلكه آن كاروان و اصلاً آن قطعه زمین این همه ابهت و شكوه را چگونه بر گردهء خود می كشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام می آورد!

در كوفه زنی را می بینی كه آن چنان عزت حق را مثال است كه تا فرمان او رسید كه «صدقه بر ما حرام است»؛ كودكان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون كشیدند. و باز او را می بینی كه بی اعتنا وارد جلسه ای می شود كه رعب حاكم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از كفشان ربوده است. بی اعتنای آن قدر مشهود است كه یك باره حیثیت پوشالی شان را به باد داده است:

_ من هذه المتنكره ؟ جوابی نمی شنود _ من هذه المتكبره ؟ جوابی نمی شنود. كیست به این ندا كه از قعر تاریخ هر سال شنیده می شود، پاسخ دهد ؟ او بی مانندی است كه خدایش ردای كبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حق طلبان جاری سازد.

مواریث نبوت

ودایع دیگر هم این ها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت (ع) مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهء زهرا است كه علائم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطهء پاسداری زینب (ع) هستند.


 

پی نوشت ها:

1 ـ آل عمران (3): 31

2 ـ راغب اصفهانی، المفردات، ص 503

3 ـ اسراء (17): 79

4 ـ انبیاء (21): 72

5 ـ منتخب التواریخ، ص 293

6 ـ شیخ مفید، كتاب الامالی، ص 3667

7 ـ همان, الخصایص الزینبیه، ص 333، به نقل از میرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زمانی كه حضرت زینب(س) از شمر بن ذی الجوشن خواست كه ایشان را از راه كم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازیانه ضرباتی به حضرت وارد نمود كه باعث گردید آن معدن صبر و وقار به زمین امر كند: «یا ارض خذیه» و زمین شمر را تا كمر فرو برد

8 ـ یا اختاه اصبری و احتسب فی مرضات الله

9 ـ منتخب التواریخ، ص 293 و نفس المهموم

10 ـ منتخب التواریخ به نقل از ارشاد مفید، ص 294

11 ـ نفس المهموم، ص 355

نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند

جمعه 24/9/1391 - 17:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته