اهل بیت
نویسنده: رجبعلی زمانی
از احادیث و اخبار اهل بیت و راویان اهل سنت چنین بر میآید كه فاطمه(س) دارای سه وصیت نامه در موضوعات مختلف بوده است.
الف. وصیتنامه مالی
فاطمه(س)
در روزهای پس از رحلت رسول خدا(ص)، در مورد اموال موقوفه و شخصی خویش
وصایایی داشت و بسیاری از اموالی را كه از رسول خدا(ص) به وی رسیده بود،
وقف كرد. نقل شده است: بعد از رحلت رسول خدا(ص)، عباس بن عبدالمطلب نزد
دختر پیامبر رفت و از وی خواست تا مقداری از اموال رسول خدا را برای
پذیرایی از مهمانها و مصارف دیگرش به وی بدهد، لكن معلوم شد دختر پیامبر
همه آنها را در راه خدا وقف كرده و چیزی باقی نمانده است.
در اینجا دو نمونه از وصایای مالی آن حضرت را ذكر میكنیم.
1. حیطان سبعه
حیطان
سبعه، باغهای هفت گانهای بود كه اطراف آن دیوار كشیده شده بود. بنا به
روایتی، حضرت فاطمه(س) وصیت كرده بود تا این باغها وقف امور خیریه شود.
ابوبصیر میگوید: خدمت امام باقر(ع) رسیدم. او فرمود:آیا وصیتنامه مادرم
فاطمه(س) را دیدهای؟ عرض كردم: نه. سپس درخواست كردم آن را بر من بخواند.
امام باقر(ع) زنبیل كوچكی را آوردند و نوشتهای را در مقابلشان نهادند كه
درباره حیطان سبعه بود. در آن وصیتنامه آمده بود.
بسم الله الرحمن
الرحیم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد رسول الله(ص) اوصت بحوائطها السبعه:
العواف و الدلال و البرقه و المثیب و الحُسنی و الصافیه و مالام ابراهیم
الی علیٌ بن ابیطالب(ع) فإن مضی علیّ فإلی الحسن فإن مضی الحسن فإلی
الحسین فإن مضی الحسین فالی الاكبر من ولدی. شهد الله علی ذلك و المقداد بن
الاسود و الزبیربن عوام و كتب علی بن ابیطالب(ع)؛
به نام خداوند
بخشنده مهربان. این، چیزی است كه فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصیت
كرده است. فاطمه(س) وصیت میكند به باغهای دیوار كشیدة هفتگانه كه
عبارتاند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه
ام ابراهیم... كه درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود.
من وصی خود را علی بن ابیطالب(ع) قرار میدهم. چنانچه او درگذشت، وصی من
فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه
حادثهای برای او پیش آمد، بزرگترین فرزند پسر باقیماندهام آن را به عهده
میگیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد میگیرم و همچنین مقداد بن اسود و
زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد.
امام باقر(ع) فرمود : مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابیطالب(ع) آن را نوشت و برای همیشه باقی ماند.[1]
2. أمُّ العیال
ام
العیال از دیگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است كه بیست هزار نخل داشت و نیز
میوههایی چون لیمو و پرتقال و ... در آن كشت میشد. فاطمه اطهر(س) آن را
نیز وقف فقرا و سادات كرد كه در كتابهای عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ
العیال صدقة فاطمه بنت رسول الله(ص)؛ ام العیال صدقه فاطمه دختر رسول
خداست.
حضرت فاطمه(س) برای آن هم وصیتنامه خاصی نوشت؛ زیرا این منطقه
از اهمیت والایی برخوردار بود. امّ العیال امروز هم دارای چشمههای پر آب و
سرشار است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار میرود.[2]
ب) وصیت نامه الهی ـ سیاسی
آن
حضرت وصایای شفاهی و غیر مكتوب نیز داشت و به حضرت امیرمؤمنان(ع)
سفارشهایی كرد. این وصیت در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح شد و فرازهای
مختلفی دارد.
1. ای علی! مرا یاد كن.
او در لحظههای واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
قالت:
یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ
زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ كَلامِی فَاِنَّكَ لا تَسْمَعُ
بَْعدَ ذلِكَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیكَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا
تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛ ای اباالحسن! برای من لحظهای بیش
از زندگانی نمانده است و زمان كوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا
بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را
وصیّت میكنم كه مرا فراموش نكنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت كنی.[3]
2. خواندن قرآن
همچنین حضرت زهرا(س) در كلمات
ارزشمند دیگری، به امام علی(ع) وصیّت فرمود كه: اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ
اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ
ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ
وَجْهِی فَاَكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ
الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ
تَعَالی وَ اُوصیِكَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛
وقتی وفات كردم تو غسل و كفن
مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم كن و
خاك را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من
بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا كن؛ زیرا در چنین لحظههایی مردگان به انس
گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا میسپارم و درباره فرزندانم
سفارش نیكوكاری دارم.[4]
3. ازدواج با امامه
از وصایای دیگر حضرت زهرا(س) به علی(ع)، توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(س) امامه بود كه فرمود:
جَزاكَ
اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصیِكَ
اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی بِاِبْنَةِ اُخْتِی اَمَامََةَ فَاِنَّها
تَكونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ
النِّساءِ؛[5] ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیكو دهد! اولین
وصیت من به تو این است كه چون مردان به زنان نیاز دارند. پس از من با دختر
خواهرم امامه ازدواج كن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.[6]
4. آنان را آگاه مساز!
حضرت زهرا(س) در تداوم مبارزات منفی علیه كودتاگران سقیفه، به امام علی(ع) وصیت كرد:
اِنِّی
اُوصیِكَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ كَفَنِی سِواكَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ
فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً، وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی
اَبَابَكْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا
یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَكْرٍ وَ لا عُمَرُ؛[7]
همانا من تو را وصیت
میكنم كه غسل و كفن كردن مرا كسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات كردم،
مرا شب دفن كن و هیچ كس را خبر نكن و ابوبكر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو
را سوگند میدهم به حق رسول خدا(ص) كه ابوبكر و عمر بر جنازه من نماز
نخوانند.[8]
امام صادق(ع) نقل فرمود كه حضرت زهرا(س) در لحظههای آخر زندگی خطاب به علی(ع) فرمود:
اِذا
تَوَفَّیْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَةَ وَ اُمَّ اُیْمَنَ وَ
فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَیَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ
عَمّاراً وَ المِقْدادُ وَ اَبّاذَرَ وَ حُذَیْفَةَ وَ لا تُدْفِنِّی اِلاّ
لَیْلاً وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِی اَحَداً؛[9] وقتی وفات كردم به هیچ كس
اطلاع نده، جز اینكه از زنان به امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه، و از مردان به
دو فرزندم حسن و حسین(ع) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذیفه
خبر ده. مرا دفن نكن، مگر در شب و قبر مرا به هیچ كس اطلاع نده تا مخفی
بماند.[10]
حضرت زهرا(س) به اسماء بنت عمیس فرمود:
یا اَسْماءُ
اِذا مِتُّ فَاغْسِلْینِی اَنْتِ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِیطالِبٍ(ع) وَ لا
تُدْخِلِْی عَلَیَّ اَحَداً؛[11] ای اسماء، وقتی من از دنیا رفتم، تو و
علی(ع) مرا غسل دهید و هیچ كس را در كنار جنازه من راه ندهید.[12]
5. دشمن من و رسول خدا را آگاه مكن!
همچنین آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
اُوصِیكَ
اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ
اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا
تَتْرُكْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ
وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ
الاَبْصارُ؛[13] (ای علی) تو را وصیت میكنم هیچ یك از آنان كه به من ظلم
روا داشتند و حق مرا غصب كردند، نباید در تشییع جنازه من شركت كنند؛ زیرا
آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده كه فردی از آنها و
پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشمها آرام
گرفته و دیدهها به خواب فرو رفته باشند.[14]
ج) وصیت نامه مكتوب
سخنان
فاطمه(س) در آخرین لحظات با شوهر مظلوش به پایان رسید. او با ذكر شهادتین
برای همیشه چشمان خود را بر روی دنیا بست و به دیار ابدی، نزد پدرش رسول
گرامی اسلام شتافت. به اطراف خانه خانه خویش نگاه كرد، چشمش به بستهای
افتاد كه از همسرش به یادگار مانده بود. آن را باز كرد و دید حضرت فاطمه،
چنین وصیت كرده است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ
بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا
الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ
الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ
فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا
فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْكَ لأكونَ لَكَ فِی
الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و
غَسِّلْنِی و كَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی
بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ و اقْرَءُ
عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ؛[15] به نام خداوند بخشنده و
مهربان. این وصیّتنامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت میكند كه
شهادت میدهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(ص) بنده و پیامبر اوست و
بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شكّی در
آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده، وارد محشر میفرماید.
ای
علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و
آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و كفن كردن
مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هیچ
كس اطّلاع نده. تو را به خدا میسپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و
درود میفرستم.[16]
پی نوشت :
[1] . فروع كافی، شیخ كلینی، ج7، ص48، حدیث5؛ بحارالانوار، ج43، ص235.
[2] . معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج6، ص 194.
[3] . كتاب زهرة الریاض كوكب الدّری، ج1، ص253.
[4] . بحارالانوار ، ج79، ص27.
[5]
. طبری عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكریا بن یحیی عن ابن ابی زائده عن
أبیه عن محمد بن الحسن عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال امیرالمؤمنین ... .
[6] . بحارالانوار، ج43، ص217؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304؛ علل الشرائع، ج1، ص188.
[7] . روضة الواعظین ذكر حدیثاً فی مرض فاطمه، ص 130.
[8] . كشف الغمة ، ج 2، ص 68.
[9]
. الطبری الامامی عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكریا بن یحیی ابن ابی زائدة
عن أبیه عن محمد بن الحسن عن أبی بصیر عن ابی عبدالله قال... .
[10]. دلائل الامامة طبری، ص44؛ بحار الانوار، ج78، ص310.
[11]. عن عمارة بن المهاجر عن ام جعفر.
[12]. ذخائر العقبی، ص 53.
[13]. عن علی بن احمد بن العباس احمد بن یحیی عن عمرو ابن ابی المقدام و زیادبن عبیدالله قالاعن اباعبدالله... .
[14]. بحارالانوار، ج43، ص209؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304.
[15] . عن ابن عباس قال... .
[16]. كتاب عوالم، ج11، ص514؛ بحارالانوار، ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390.
دوشنبه 4/2/1391 - 22:31
اهل بیت
نویسنده: جواد محمد زمانى
آموزه وحدت در ابعاد گوناگون زندگانى دختر پیامبر اكرم
«صلى الله علیه و آله و سلم»، حضرت فاطمه زهرا «علیهاالسلام» سارى و جارى
است. او دختر كسى است كه محور وحدت امّت اسلام خوانده مىشود؛ همان كسى كه
همه مسلمانان به او عشق مىورزند و به مقام بلند و ملكوتى او احترام
مىگذارند. فاطمه زهرا «علیهاالسلام» كه همواره سیره پدر را الگو و سرمشق
خویش قرار داده و خود همواره مورد تكریم آن پدر مهربان بوده است، نمىتواند
سیرهاى جز اصلاحگرى و منشى جز تربیت و بیدارگرى داشته باشد؛ از این رو
ما در این نوشتار بر آن نیستیم كه همه سیره آن حضرت یا همه سخنان وى را
بررسى كنیم؛ این بحث، بحث بسیار طولانى و دنبالهدارى است كه بررسى آن در
این صفحات نمىگنجد بلكه مىخواهیم تنها سخنانى از آن حضرت را بررسى كنیم
كه بیشتر به اثبات فرضیه ما كمك مىكند. این سخنان گاه بدون واسطه بر ادعاى
ما دلالت مىكند و گاه با واسطه. فاطمه زهرا «علیهاالسلام» براى اتحاد،
عواملى را بر مىشمرد؛ بدین معنا كه این عوامل باعث ایجاد یا تقویت روح
برادرى دینى مىشود و جامعه را از تشتّت و افتراق نجات مىبخشد. برخى از
این عوامل به شرح زیر است:
1. خداپرستى و نیایش
دعوت
به خداپرستى، دعوت به وحدت است؛ چه این كه مسلمانان در اصل خداپرستى و خدا
دوستى با هم مشتركند، همه به یك خدا اعتقاد دارند و از شرك مىپرهیزند؛ به
سوى یك قبله نماز مىگذارند و یك پیامبر را آخرین فرستاده خدا مىدانند؛
با این همه گاه این حقایق عظیم را فراموش مىكنند و دل به بیگانه مىسپارند
و به روى دوست شمشیر مىكشند. مسلمانان باید در كشمكش و درگیرى قبیلهاى و
مذهبى و حزبى، این حقایق سترگ را به یاد آورند و دست به خونِ برادر خویش
نیالایند.
دیگر آن كه دعوت به خداپرستى، دعوت به درك حقایق زیباى جهان و
دعوت به درنگ در پدیدههاى مادّى و معنوى است؛ درنگى كه باعث رشد و
بالندگى معنوى و پیشرفت علمى و عملى مىشود. دعوت به خداپرستى، دعوت به
آرامش است؛ چه این كه یاد خدا آرام بخش دلهاست و دلها را از پریشانى و
آشفتگى مىرهاند.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» با باورداشت این اندیشهها،
مردم را به خداپرستى و خدا دوستى فرا مىخواند؛ همان چیزى كه خود از زلال
آن بسیار بهرهمند بود. او مردم را به حقیقتى دعوت مىكرد كه خود فانى در
آن بود، از این رو خود سرمشق بزرگى براى عابدان و زاهدان بود؛ چنان كه نقل
شده: «نفسهاى فاطمه «علیهاالسلام» هنگام نماز از خوف خدا به شماره
مىافتاد» و نیز آمده است: «در این امّت، عابدتر از فاطمه، كس نیست؛ او آن
قدر [در حین عبادت] ایستاد كه پاهایش آماس (ورم) كرد.
روایاتى كه درباره
عبادت فاطمه «علیهاالسلام»، تسبیح او، نمازهاى منقول از او و دعاهاى او
آمده فراوان، و گواه صادقى بر ژرفاى عبادت و زهد اوست.
در اندیشه دختر
پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» جامعهاى كه روح عبادت و دعا به كالبد
آن درآید، كمتر دچار تشتّت و چند دستگى مىشود. آن حضرت مردم را به دعا فرا
مىخواند و در دعا نیز به آنان، دعا براى دیگر برادران و خواهران دینى و
امّت اسلام را آموزش مىداد، چنان كه در یكى از دعاهاى وى مىخوانیم:
«بِسمِ اللّه عَلى اَحِبَّتى وَ وَلَدى و قَراباتى، بِسمِ اللّه على جیرانى
المؤمِنین و اِخْوانى وَ مَن قَلَّدنى دُعاءً اَوِ اتَّخَذَ عِنْدى یَدا
اَو ابتَدأ اِلَىَّ بَرّا مِنَ المُؤمِنینَ وَ المؤمِناتِ، بِسمِ اللّهِ
عَلى ما رَزَقَنى رَبِّى و یَرزُقَنى»؛ «بسم الله دوستان و فرزندان و
خویشانم، بسم الله بر همسایگان مؤمن و برادران دینى من و هر آن كس كه دعایى
به من كرده یا نعمتى به من بخشیده یا ابتدا به نیكى به من كرده از مؤمنین و
مؤمنات، بسم الله بر هر چه كه پروردگارم روزىام فرموده و روزىام
مىكند.»
شوق دعا براى برادران و خواهران دینى و مدرسه تعلیم دعاى آن
حضرت تا لحظات پایانى عمر مباركش ادامه داشت: آن حضرت به گفته اسماء بنت
عمیس در لحظات پایان عمر شریف خود دستان خود را به آسمان بلند كرده،
مىگوید:
«اللّهُمَّ اِنّى اسألُكَ بِمُحَمَّدٍ المصطفى و شُوقه إلىَّ و
بَبْعلى عَلىٍ المُرتَضى و حُزْنه عَلَىَّ، وَ بِالحَسَنِ المُجتَبى و
بكائِه عَلَىَّ وَ بِالحُسَیْنِ الشَّهیدِ و كآبَتهِ عَلَىَّ و بَناتى
الفاطِمیّات تحسّرهُنَّ عَلَىَّ، انَّكَ تَرحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلعُصاةِ مِن
اُمَّةِ مُحمّدٍ و تَدْخُلُهُم الجَنَّةَ، اِنَّكَ اَكْرَمُ المَسئولینَ
وَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ؛» «خداوندا، تو را مىخوانم به حق محمد مصطفى كه
اشتیاق دیدار او را دارم، و به حقّ شوهرم على و اندوهى كه بر من داد، و به
حق حسن مجتبى و اشكى كه بر من مىریزد، و به حق حسین شهید و افسردگىاش
نسبت به من و به حق دختران فاطمىام و حسرتى كه بر من مىخورند كه
گناهكاران امّت محمد را بیامرزى و در بهشت داخل كنى، همانا تو بهترین
درخواست كنندگان و مهربانترن مهربانان هستى».
آن حضرت بر این باور است
كه ریشه اختلاف امّت، فراموش كردن یاد خدا و شكر و ثناى وى، و نیز سرپیچى
از فرمانهاى اوست. از این رو در سترگترین سخن خود - خطبه در مسجد مدینه،
كه به خطبه فدكیه شهرت یافته -، نخست به حمد پروردگار و ذكر نعمتهاى او و
فواید توحید مىپردازد. آن حضرت در بخشى از آن خطبه مىفرماید:
«وَ
اَشهَدُ اَن لا اِله الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شریكَ لَه و كَلمَةَ جَعَلَ
الاخلاص تأویلَها، و ضَمَّنَ القُلوبَ مَوْصولَها وَ أنارَ فِى الفِكر
مَعْقُولَها، المُمْتَنِعُ عَنِ الابصارِ رؤیَتُهُ وَ مِنَ الألْسُنِ
صِفَتُهُ، وَ مِن الاوْهامِ كِیْفِیَّتُهُ، اِبْتَدَعَ الاشیاءَ لا مِن
شىء كانَ قَبْلَها و اَنْشأها بِلا احْتِذَاء أمْثِلَةٍ اِمْتَثَلها،
كَوَّنها بِقُدرَتِه و خَدَأها بِمَشیَّتِهٍ مِن غیر حاجَةٍ مِنْهُ اِلى
تكوینِها وَ لا مائِدةٍ لَهُ فى تَصویرها اِلاّ تَثْبیتا لِحِكمَتِهِ و
تنبیها عَلى طاعتِهِ و اِظْهارا لِقُدرَته و تَعَبُّدا لِبَریَّته وَ
اعِزازا ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ على طاعَتِهِ وَ وَضَعَ العِقابَ على
مَعْصِیَته زیادَةً عَنْ نِقْمَتِه و حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ»؛
«گواهى مىدهم كه معبودى جز او نیست، یكتایى است بى انباز و شریك، روح این
گواهى دوستى بىآلایش و خلوص است، كه دلهاى مشتاقان با آن در آمیخته آثارش
در افكار پرتو افكن شده است. خدایى كه دیدگان را توانایى دیدن، زبان را
یارى بیان و گمانها را قدرت بر ادراك او نیست. همه چیز را از نیستى به
هستى در آورد و آنان را بدون وجود الگو و نمونهاى ایجاد نمود. با ید قدرت
خود همه را بالندگى داد و با ارادهاش به خلقِ موجودات دست یازید؛ بى آن كه
به آفرینش آنها نیازمند باشد و از این صورتگرى طرفى ببندد. جز این كه
مىخواست حكمتش را آشكار سازد و مردم را به فرمان بردارىاش هشیار كند و
بندگان را به عبودیتش رهنمون گرددد و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد. پس
آنگاه پاداش را در اطاعت و كیفر را در نافرمانى نهاد، تا بندگان را از خشم و
عذاب خود رهانیده به سوى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.»
آن حضرت در بیان
وظایف مردم نسبت به پروردگار خود فرموده است: «اَنْتُم عِبادَ اللّه
نَصْبُ اَمْرِهِ و نَهْیِه وَ حَمَلَةُ دینه وَ وَحْیه و اُمَناءُ اللّهِ
عَلى اَنْفُسِكُم وَ بُلغاؤُهُ اِلَى الأمم وَ زَعیمُ حَقَّ لَهُ فیكُم وَ
عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْكُم»؛ «شما بندگان خدا، نگاهبانان حلال و حرام،
حاملان دین و احكام، امینان خدا بر خویش و پیام آورانِ او به سوى امّتها
هستید. حقى از سوى خدا بر عهده دارید و پیمانى را كه با او بستهاید،
پذیرفتهاید.»
دختر پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» علت روى
گردانى مردم از خدا و در نتیجه ظهور تفرقه را، بروز جریان نفاق در میان
آنها مىداند:
«ظَهَرَتْ فیكُم حَسَكَةُ النِّفاقِ وَ سَمُلَ جِلْبابُ
الدّین»؛ «خار نفاق و دورویى در میان شما آشكار و پرده دین دریده شد». نیز
فرموده است: «وَ اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ هاتِفا
بِكُمْ»؛ «شیطان سر ازكمینگاهِ خود به در آورد و شما را به سوى خود فرا
خواند».
آرى، فاطمه «علیهاالسلام» مى كوشید تا با گوشزد كردن خطر
ارتجاع، مردم را بر گرد كلمه «لا اله الاّ اللّه» متّحد سازد و ریشه شرك و
نفاق و تفرقه را بر كند.
2. پیامبرى و نبوّت
امروزه
مسلمانان چند محور اساسى براى اتحاد و برادرى دارند، از جمله آنها خدا و
قبله واحده، كتاب واحد و پیامبر واحد است. آرى، پیامبر خدا «صلى الله علیه و
آله و سلم» محور خوبى براى اتحاد و به گفته قرآن سرمشق خوبى براى مؤمنان
است. خداوند در قرآن كریم پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» را
بسیار مىستاید و او را بر همه پیامبران خویش برترى مىدهد و مؤمنان را به
اطاعت از او فرا مىخواند. خداوند اطاعت از پیامبر را در طول اطاعت از خود
قرار مىدهد و آن حضرت را محبوبترین فرد نزد خود مىداند.
فاطمه زهرا
«علیهاالسلام» كه نزدیكترین فرد به رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم»
بود، و روح و جان وى با آیات قرآن كریم آمیخته بود، هماره مردم را به
پندگیرى از پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» و سرمشقگیرى از سیره
ایشان دعوت كرده است. شاهد آشكار سخن ما، این فرمایش نورانى آن حضرت است:
«اَبَوا هذِهِ الامَّة مُحَمَّدٌ وَ عَلِىُّ یُقیمانِ اَوَدَهُم وَ
یُنقِذانِهِم مِنَ العَذابِ الدّائمِ اِنْ اَطَاعُوهُما و یُبیحانِهم
النَّعیمَ الدّائمَ اِنْ وافَقُوهُمَا؛» «محمّد و على پدران این امّتند.
اگر فرمانبردارى از آن دو بكنند، آنها را از كژى نجات مىدهند و از عذاب
دایم مىرهانند و اگر با آنان موافقت داشتند بر آنها نعمت دایمى را مباح
مىكردند».
آن حضرت در سخنان خود، خطاب به برخى زنان، آنان را به خشنود
كردن محمد «صلى الله علیه و آله و سلم» و على «علیهالسلام» كه پدران
دینىاند دعوت مىكند، حتى اگر به خشم پدران نسبى آنها بینجامد: «اِرْضى
اَبَوَىْ دینِك محمّدا و علیّا بِسُخْط اَبَوَىْ نَسَبِكَ وَ لا تَرضى
اَبَوىْ نَسِبِك بِسُخطِ اَبَوىْ دینك، فَاِنَّ اَبَوىْ نَسَبِك اِن سُخِطا
اَرْضاهُما محمّد و علىٌ «علیهمالسلام» بِثَوابِ جزءٍ مِنْ الف الف جزءٍ
مِنْ ساعةٍ مِن طاعتهِما، و اِنَّ اَبَوَىْ دینك ان سُخِطا لَمْ یَقْدِر
اَبَوا نَسَبِك أن یَرضیاهُما لأنّ ثوابَ طاعاتِ أهْلِ الدنیا كلّهم لا
یَفى بِسُخْطِهما»؛ «پدران دینى خود را كه محمد و علىاند، خشنود گردان؛
اگر چه به سخط و خشم پدران نسبى بینجامد و به خشم پدران دینى در برابر
خشنودى پدران نسبى خود رضایت مده؛ چون اگر پدران نسبى تو ناخشنود باشند،
محمد و على به ثواب جزیى از هزار هزار جزء از ساعات طاعاتشان آنها را راضى
مىگردانند؛ اما اگر پدران دینى تو ناخشنود باشند، پدران نسبى شما قادر به
خشنود كردن آنان نیستند؛ چون ثواب طاعات اهل دنیا نمىتواند خشم آن دو را
فرو بنشاند و خشنودشان سازد».
آرى، فاطمه زهرا «علیهاالسلام» با این
سخنان، مردمان را به همدلى و پیوند بر محور وجود مقدس پیامبر اكرم «صلى
الله علیه و آله و سلم» تشویق مىكند و با عبارت «پدر دینى» بر شوق و عاطفه
همگان نسبت به پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» مىافزاید. آن
حضرت، پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» را یكى از سه چیز كه در
دنیا علاقهمند به آن است مىداند و با این سخن شگفت، دیگر بار همگان را به
عشق و مهرورزى نسبت به پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» بر
مىانگیزاند: «حُبِّبَ اِلَىَّ مِنْ دُنْیاكُم ثَلاثٌ»؛ تَلاوَةُ كِتابَ
اللّهِ و النَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَ الانفاقُ فى سَبیلِ
اللّهِ»؛ «از دنیاى شما سه چیز را علاقهمندم: تلاوت كتاب خدا، نگاه كردن
به چهره پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» و انفاق در راه خدا.
دعوت
آن حضرت به اتحاد بر محور پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» تنها به
سخن ختم نمىشد؛ او در عمل نیز خود به این سیره ملتزم بود و بارها این
التزام را نشان داد. از جمله باید به این داستان اشاره كرد: برخى از مردم،
به پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» آن گونه كه شایسته آن حضرت بود،
احترام نمىگذاشتند و در خطاب كردن به وى، حرمت او را نگاه نمىداشتند تا
آنكه این آیه نازل شد: «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَكُم
كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضا»؛ «پیامبر را در میان خود، آن گونه كه همدیگر
را صدا مىزنید، صدا نزنید».
امام صادق «علیهالسلام» مىفرماید: فاطمه
«علیهاالسلام» فرمود: وقتى آیه نازل شد، ترسیدم كه رسول خدا «صلى الله علیه
و آله و سلم» را با خطاب «یا اَبَة» بخوانم؛ از این رو مىگفتم: «یا
رَسولَ اللّه». یك بار، دو بار، سه بار از من روى گرداند. سپس رو به من كرد
و فرمود: فاطمه! این آیه درباره تو و خاندان و فرزندانِ تو نازل نشده است،
تو از منى و من از تو. این آیه مربوط به جفا كاران و درشت خویان قریش كه
اهل كبر و خودخواهىاند مىباشد. تو به من «یا اَبَه» بگو؛ زیرا این كلام،
قلب مرا زنده مىكند و پروردگار را خشنود مىسازد.
آرى، در این ماجرا
فاطمه «علیهاالسلام» مىخواست التزام عملى خود را به آنچه مىگوید نشان دهد
و تافته جدا بافته از امّت قرار نگیرد و همانند دیگران پیامبر اسلام «صلى
الله علیه و آله و سلم» را صدا بزند و وحدت و همگونى بر محور پیامبر «صلى
الله علیه و آله و سلم» را تقویت كند و چنانچه دستور خاص پیامبر اعظم «صلى
الله علیه و آله و سلم» بشود، به این كار ادامه دهد؛ امّا با شنیدن سخنان
پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» به سخن او عمل كرد و وحدت را به
گونهاى دیگر تقویت نمود، و آن گونه دیگر، اتحاد در پیروى از سخنان پیامبر
«صلى الله علیه و آله و سلم» بود!
فاطمه «علیهاالسلام» حال مردمان حجاز
پیش از بعثت نبى اكرم «صلى الله علیه و آله و سلم» و دسته دسته بودن و
تفرقه آنان را یادآورى مىكند و با ذكر خدمات پیامبر خدا «صلى الله علیه و
آله و سلم» مردمان را از ارتجاع به جاهلیّت بر حَذَر مىدارد و از آنان
مىخواهد كه وحدت خود را مبدّل به تفرقه نسازند: «اِبْتَعَثَهُ اللّه تعالى
اِتماما لأمرِهِ وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ وَ اِنْفَاذا
لِمَقادیر حَتْمِهِ فَرَأىَ الأمَمَ فِرَقا فى اَدْیانِها عُكَّفا عَلى
نِیرانِها عابِدَةً لأوثانِها مُنكِرةً للّهِ مَعَ عِرفانِها فَانَارَ
اللّهُ تعالى بِأبى مُحَمَّدٍ «صلى الله علیه و آله و سلم» ظُلَمَها وَ
كَشَفَ عَنِ القُلوبِ بُهَمَها وَ جَلِّى عَنِ الابْصارِ غُمَمَها وَ قَامَ
فِى النّاسِ بِالهدایَةِ وَ أنْقَذَهُمْ مِنَ الغَوایَةِ وَ بَصَّرَهُم
مِنَ العَمایَةِ وَ هَداهُم اِلَى الدّینِ القَوِیمِ وَ دَعَاهُم اِلَى
الصِّراطِ المُستقیمِ»؛ «محمد «صلى الله علیه و آله و سلم» را بر انگیخت تا
فرمانش را كامل، حكمش را نافذ و آنچه مقدّر ساخته بود به انجام رساند.
پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» مشاهده نمود كه هر گروه آیینى را پذیرا
گشتهاند. دستهاى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و
همگان یاد خدایى را كه مىشناسند، از خاطر زدودهاند. پس خداوند به تو
محمّد بساط ظلمت را سترد، و دلها را از تیرگى كفر رهانید، و ابرهاى تیره و
تار را از مقابل دیدگان به یكسو افكند. او (پیامبر خدا) براى هدایت مردم
به پا خاست و آنها را از گمراهى و ناراستى رهایى بخشید و چشمانشان را بینا
ساخت. آنان را به آیین پا بر جاى اسلام رهنمون گشت و به راه راست دعوت
نمود.»
حتى شكوهها و نوحههاى فاطمه «علیهاالسلام» در فراق پیامبر «صلى
الله علیه و آله و سلم» را مىتوان دعوت به اتحاد بر محور پیامبر اعظم
«صلى الله علیه و آله و سلم» دانست. آن حضرت با نوحهها و اشعار فراوان در
اندوه رحلت جانگداز پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» و با یادآورى نعمت
حضور آن رسول خاتم، مردمان را به زنده نگاه داشتن یاد و سیره ایشان دعوت
مىكرد و نسبت به از یاد رفتن برخى سفارشهاى وى و فراموشى بخشى از سیره آن
حضرت نهیب مىزد.
3. قرآن كریم
مردم عصر جاهلى،
زندگانى آلوده به خرافات و افسانهها و آمیخته با شرك و نفاق و كفر داشتند؛
با این همه در پناه عمل به نوشتهاى آسمانى توانستند از تیرگىها نجات
یابند و میهمان صبح دلانگیز توحید و معنویت و رفاه شوند؛ آن نوشته آسمانى،
قرآن كریم بود؛ كتابى كه بزرگترین معجزه پیامبر اكرم «صلى الله علیه و
آله» است، زوال و تحریف نمىپذیرد، محدود به عصر یا دورهاى نمىشود و
بطنهاى گوناگون دارد؛ كتابى كه اهلبیت پیامبر اعظم «صلى الله علیه و آله»
بهترین مفسّر آن هستند و از حقایق آن به خوبى آگاهند. پیامبر اكرم «صلى
الله علیه و آله» بارها و بارها مسلمانان را به قرآن كریم سفارش كرده و آن
را یكى از یادگارهاى گرانبهاى خود در میان مسلمانان مىدانست. در روایات،
سفارشهاى بسیارى نسبت به تلاوت قرآن كریم و تأمّل در آیات ژرف و شگرف آن
وجود دارد. این نكته را نمىتوان نهفت كه راز عقب ماندگى و تشتّت مسلمانان
در عصر حاضر نیز دورى از قرآن كریم است.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام»
بزرگترین حامى قرآن بود و آن كتاب آسمانى را فصل الخطاب بسیار خوبى براى
منازعات مىدانست. آن حضرت همگان را به تلاوت و تأمل در این كتاب آسمانى
سفارش مىكرد كه گواه آن سخن زیر است: «حُبِّبَ اِلَىَّ من دُنیاكُم
ثَلاثٌ: تَلاوَتٌ كتابِ اللّه...»؛ «از دنیاى شما سه چیز را علاقهمندم:
تلاوت كتاب خدا...». نیز «قارِىءُ الحَدیدِ و اذا وَقَعَتْ وَ الرَّحمنِ
یُدعى فى السماوات و الارضِ ساكِنُ الفِردوسِ»؛ «تلاوت كننده سوره حدید و
واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده مىشود».
آن حضرت
حتى وصیت نامه خویش را نیز محلّ تشویق مردم براى مراجعه به كتاب الله قرار
مىدهد و از امیر مؤمنان «علیهالسلام» مىخواهد كه بر بالاى قبر او،
فراوان قرآن بخواند: «فَاكْثِرْ مِنْ تَلاوَةِ القُرآنِ»؛ «[بر بالاى قبر
من] بسیار قرآن تلاوت كن».
سفارش فاطمه «علیهاالسلام» در رجوع به قرآن،
تنها به گفته منحصر نماند. آن بانوى گرامى اسلام، خود بارها در سخنان،
خطبهها و احتجاجات خود از آیات قرآن كریم استفاده مىكرد و گاه به شرح
آنان مىپرداخت.
دختر پیامبر گرامى اسلام در خطبه سترگ خود، خطاب به مردم مدینه، قرآن كریم را به زیبایى وصف مىكند:
«...
النُّورِ السّاطِعِ و الضِّیاءِ اللامِعِ، بَیَّنَةٌ بَصائِره، منكشفة
سَرائرُه، مَتَجَلیَةٌ ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ بِهِ اَشیاعُهُ، قائِدٌ الى
الرِّضوانِ اِتّباعُهُ، مُؤَدٍ الى النجاةِ اِسْتِماعُهُ، بِهِ تُنَالُ
حُجَجُ اللّهِ المُنَوَّرَةُ و عَزائِمه المُفَسِّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ
المُحَذَّرَةُ وَ بَیِّناتُهُ الجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الكافِیَةُ وَ
فَضائِلُهُ المَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ المَوْهُوبَةُ و شَرائعةُ
المَكْتُوبَةٌ؛ «[قرآن] فروزان و شعاع درخشان خداست. دلایلش روشن، لطایف و
دقایقش آشكار، ظواهرش نورانى است و پیروانش پر افتخارند و جهانیان بدان
غبطه خورند و حَسَد بَرند. كتابى كه پیروىاش راهگشاى روضه رحمت الهى است و
شنوندهاش رستگار در دو سرا، در پرتو آن، قلبهاى روشن الاهى را مىتوان
دید و نیز تفسیر احكام و واجبات او را دریافت، حرامهاى خداوندى را
بازدارنده، حلالهاى او را رخصت دهنده و مستحبات را نماینده و شریعت را
راهگشاست».
نیز آن حضرت وقتى جدا شدن مردم را از كتاب خدا دید بر آنان
نهیب زد و از آنان خواست كه قرآن را محور اتّحاد قرار دهند و داورى نمایند:
«وَ هذا كتابُ اللّهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُم زَواجِرُهُ بَیَّنةٌ و
شَواهِدُهُ لائحَةٌ و اَوَامِرُهُ واضِحَةٌ. اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدونَ
اَمْ بِخَیْرِهِ تَحكُمُون؟؛ «این كتاب خداست میان شما! نشانههایش بى كم و
كاست هویدا، و امر و نهى آن روشن و آشكارا. آیا داورى جز قرآن بر
مىگیرید؟ یا به غیر آن داورى مىكنید؟.»
4. امامت و اهلبیت
امامت
در لغت به معناى پیشوایى و رهبرى است، و هر كسى كه متصدى رهبرى گروهى شود
«امام» نامیده مىشود؛ خواه در راه حق باشد یا در راه باطل، چنان كه در
قرآن كریم، واژه «ائمه كفر» درباره سران كفّار به كار گرفته شده، و كسى كه
نمازگزاران به او اقتدا مىكنند، «امام جماعت» نامیده مىشود.
اما در
اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از «ریاست همگانى و فراگیر بر جامعه
اسلامى در همه امور دینى و دنیوى». ذكر كلمه «دنیوى» براى تأكید بر قلمرو
امامت است، وگرنه تدبیر امور دنیوى جامعه اسلامى، جزئى از دین اسلام است.
از
دیدگاه شیعه، چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال
باشد و كسى كه اصالتا - و نه به عنوان نیابت - داراى چنین مقامى باشد،
معصوم از خطا در بیان احكام و معارف اسلامى و نیز مصون از گناهان خواهد
بود. در واقع، امام معصوم، همه منصبهاى پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله»
به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبیین حقایق و قوانین و
معارف اسلام حجّت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعة
مىباشد. بدین ترتیب اختلاف شیعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسئله ظاهر
مىشود:
- نخست آن كه امام باید از طرف خداى متعال نصب شود؛
- دوم آن كه باید داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد؛
- سوم آن كه باید مصون از گناه باشد.
دین
مقدس اسلام، همگانى و جاودانى و نسخ ناشدنى است، و بعد از پیامبر اسلام
«صلى الله علیه و آله» پیامبرى نخواهد آمد، و ختم نبوّت در صورتى با حكمت
بعثت انبیاء سازگار است كه آخرین شریعت آسمانى، پاسخگوى همه نیازهاى بشر
باشد و بقاى آن تا پایان جهان تضمین شده باشد.
این ضمانت درباره قرآن
كریم وجود دارد و خداى متعال مصونیّت این كتاب عزیز از هر گونه تغییر و
تحریفى را تضمین كرده است؛ ولى همه احكام و قوانین اسلام، از ظاهر آیات
كریمه استفاده نمىشود و فى المثل تعداد ركعات نماز و كیفیّت انجام دادن آن
و صدها حكم واجب و مستحب آن را نمىتوان از قرآن كریم به دست آورد و
معمولاً قرآن در صدد بیان تفاصیل احكام و قوانین نیست و تعلیم و تبیین
آنها را بر عهده پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله» گذاشته تا با علمى كه
خدا به او عطا فرموده - غیر از وحى قرآنى - آنها را براى مردم بیان كند.
بدین ترتیب، حجیّت و اعتبار سنّت آن حضرت به عنوان یكى از منابع اصیل براى
شناخت اسلام ثابت مىشود.
امّا شرایط دشوار زندگى آن حضرت مانند چند سال
محصور بودن در شعب ابى طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نمىداد
كه همه احكام دین و قوانین اسلام را براى عموم مردم بیان كند و همان مقدار
هم كه اصحاب فرا مىگرفتند، ضمانتى براى محفوظ ماندن نداشت و حتى كیفیّت
وضو گرفتن آن حضرت كه سالها در مرئى و منظر مردم بود، مورد اختلاف واقع
شد. در جایى كه احكام چنین عملى درمعرض اختلاف باشد، خطر اشتباه در نقل و
تحریفات عمدى در مورد احكام دقیق و پیچیده بویژه احكام و قوانینى كه با
هوسهاى افراد و منافع گروهها برخورد مىكند، به مراتب بیشتر خواهد بود.
با
توجه به این نكات، روشن مىشود كه هنگامى دین اسلام مىتواند به عنوان یك
دین كامل و پاسخگوى نیازهاى همه انسانها تا پایان جهان، مطرح باشد كه در
متن دین، راهى براى تأمین مصالح ضرورى جامعه پیشبینى شده باشد؛ مصالحى كه
با رحلت پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله» در معرض تهدید و تقویت قرار
مىگرفت؛ و این راه خیر جز نصب جانشین شایسته براى رسول اكرم «صلى الله
علیه و آله» نخواهد بود... حاصل آنكه، ختم نبوّت هنگامى موافق با حكمت الهى
خواهد بود كه توأم با نصب امام معصوم باشد؛ امامى كه همه ویژگىهاى پیامبر
اكرم «صلى الله علیه و آله» - به جز نبوّت و رسالت - را دارا باشد.
آنچه
گفتیم دلیل عقلى بر وجوب امامت است و پیش از هر دلیل نقلى (آیه یا روایت)
مىتواند مستمسك ما براى اثبات امامت و ولایت اهلبیت «علیهالسلام» باشد.
درنگ در آنچه گفتیم این حقیقت را نیز آشكار مىكند كه امامت، به قطع از
اصول دین است نه فروع دین.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» از رهگذر تبین
حقایق امامت و نیز براى آشكار ساختن جایگاه امامت در ایجاد اتحاد و وفاق
دینى و دنیوى در خطبه خود در مسجد مدینه فرموده است:
«فَجَعَل اللّهُ...
طاعَتنا نِظاما لِلْمِلَّةِ و اِمامَتنا اَمَانا لِلْفُرْقَة (مِنَ
الفُرْقَه)»؛ «خداوند پیروى ما را مایه وفاق، و امامت ما را مانع افتراق
قرار داد».
درنگ در این سخن نورانى حقایق فراوانى را آشكار خواهد كرد.
این سخن شگرف نظر شارحان خطبه فاطمه زهرا «علیهاالسلام» را به خود جلب كرده
است، چنان كه در یكى از این شرحها مىخوانیم: «در این دو فراز كه شامل یك
مضمون است، یادگار نبوّت و رسالت، نظام امّت اسلامى و مصون بودن از
پراكندگى را در گرو امامت و پیروى از رهبر خودشان معرفى فرمود كه دومین
اساس در حفظ وحدت اجتماع مىباشد كه هر جامعهاى باید قطب فكرى داشته باشد
تا تمام افكار را به خود جذب و خلاء موجود از این ناحیه را برطرف كند. در
این صورت است كه زمینهاى براى اختلاف فكر باقى نمىماند.
در این جا این
سؤال مطرح مىشود كه با بودن قرآن كریم و سنت رسول اكرم «صلى الله علیه و
آله» و رهبریت یك فرد كه با اكثریت آراء انتخاب شده دیگر اختلافى باقى
نمىماند و نظام اسلامى از پراكندگى و هرج و مرج مصون خواهد بود. پس به چه
دلیل نظام امّت و امنیت از تفرقه در گرو امامت و رهبرى اهل بیت مىباشد؟
پاسخ این سؤال را با الهام از یك بیت عربى مىدهیم:
فانّ النّار بالعودین تزكى و انّ الحرب اوّله كلام
این
شاعر مىگوید این طور نیست كه جنگها به طور دفعى واقع شده باشند؛ بلكه
اگر ریشهیابى كنیم مىبینیم آغاز آن از سخن شروع مىشود؛ بدین سان كه با
ردّ و بدل كردن سخنان ناشایسته كم كم عقدهها و كینهها بسته شده و سرانجام
به یك پیكار خونبار تبدیل مىشود، و اگر به این نكته اجتماعى كه در این
بیت عربى تصویر شده، به طور گسترده بنگریم، خواهیم دید كه یكى از عوامل
مؤثر در جنگها كه بر اثر صف بندىها و تقسیم بندى در اجتماع صورت مىگیرد
ریشه آن نیز اوّل به صورت عقیده و سپس به مرور زمان منجر به اختلاف در
گفتار و سرانجام حوادث خونبار مىشود. بنابراین اگر بخواهیم نظام جامعه
محفوظ و از تفرّق مصون بوده باشد، باید هماهنگى در عقاید را فراهم نمود؛
زیرا مهمترین عامل در وحدت و نظام یك اجتماع وحدت فكر و عقیده از آن
اجتماع است كه یكپارچگى را حفظ خواهد نمود وگرنه جامعه دیر یا زود از هم
خواهد پاشید و جامعه از درون متلاشى خواهد شد؛ گر چه ممكن است بر مبناى
تعصبات جاهلانه بدون تكیه بر اساس فرهنگى، وحدتى بر اساس قومیت و امثال آن
ایجاد كرد؛ امّا هرگز آن وحدت ضامن حفظ بنیان اجتماعى نخواهد بود؛ بلكه
عمده و اساس در جامعه وحدت افكار و عقاید است و اگر چنین وحدتى در اجتماع
نبود، در باطن آن جامعه هرج و مرج وجود خواهد داشت؛ زیرا بنا به فرموده
امام در نهج البلاغه، پناهندگى به ركن وثیق نیست.
هر كس در تاریخ اسلام
سیرى بنماید مىبیند كه در طى قرون، بر اثر فتوحات شایانى كه نصیب
مسلمانها گردید، افكار و آراء گوناگون جدید داخل در حوزه اسلام گردید.
دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف به اجتماع مسلمین روى آوردند و از طرفى چون
كنترل فكرى وجود نداشت، بحثهاى گوناگونى در اطراف معارف اسلامى مطرح شد كه
مسلمانها مىبایست با توجه به قرآن و اصول معارف اسلام، یا قرآن را حاكم و
غالب بر آنها دانسته و همه آن افكار را با میزانِ قرآن مىسنجیدند و پس از
تطبیق با قرآن و سنت، هر چه مطابق با قرآن باشد، قبول و آنچه را كه مخالف
یافتند رد نمایند و به این ترتیب اصالت و حاكمیّت قرآن را حفظ نمایند و یا
این كه باطنا مغلوب آن افكار شده و كتاب و سنّت را با آن افكار تطبیق دهند.
البته
حفظ برترى قرآن در برابر افكار انحرافى احتیاج به كسانى دارد كه خود قرآن
آنان را معرفى نموده و به آنان ارجاع داده، و آنان با احاطه غیبى به حقایق و
دارا بودن علم اسماء، این صلاحیت و توانایى را به طور انحصارى دارند كه
همه افكار را در چهارچوب قرآن تفسیر نموده و نظرها را اشباع نمایند تا دیگر
مجالى بر اختلاف باقى نماند. این جاست كه چون جز معصوم قادر بر چنین كارى
نیست، به ناچار هر كس با سنخ افكارى كه خود دارد، آن را اصل قرار مىدهد و
بر طبق خواسته و عواطف و افكار و آراء خود بدون توجه قرآن و سنّت را به
همان گونه تفسیر خواهد نمود.
انشاء اختلاف از اینجا آغاز مىشود و هرج و
مرج در عقاید به وجود مىآید و روى همین جهتِ فقدان قیّم قرآن، گروههاى
مختلفى به نام اشاعره و معتزله و... به وجود آمد و پیروان هر دسته و فرقه،
پیروان فرقه دیگر را تكفیر و لعن و سبّ مىنمود؛ مثلاً در تفسیر قرآن بر
اثر اختلاط با دانشمندان یهود و مسیحیان، تفسیر قرآن پر از افسانههاى
اسرائیلى و مسیحیّت گردید و مسلمانان چون تاریخ بنىاسرائیل در قرآن كریم
به اختصار آمده مایل بودند به طور تفصیل بشنوند، این زمینهاى براى ورود
چنین افسانههایى شد...
به طور خلاصه آن كه هر كس با توجّه یا بدون
توجّه طرفدار هر عقیده و فكرى بود، آن را اصل براى قرآن و سنّت قرار مىداد
و به همین وضع نیز كسانى كه خودباخته افكار یونان و هند و یا غیر آن
بودند، قرآن را با آن تعبیر و تطبیق مىكردند، و بر اثر نبودن قیّم قرآن در
متن جامعه قرآن كریم و سنّت نبوى در هر یك از ادوار اسلامى تحت تأثیر
افكار علمى و عقیدتى رایج در آن عصر واقع مىگردید. این بلایى بود كه به سر
تفسیر قرآن كریم آمد.
امّا احادیث نبوى، خدا مىداند كه چقدر راویان
حدیث پیدا شدند و به نفع قدرت وقت و هر گروهى به نفع خود و كوبیدن دیگرى
جعل حدیث مىكردند و جعل حدیث از نزدیكترین زمان به رحلت رسول اكرم «صلى
الله علیه و آله» - یعنى زمان مولاى متقیان «علیهالسلام» - آن چنان زیاد
شد كه تمیز صحیح از سقیم مواجه با اشكال شد.
پس بدین سان مىبینیم قرآن و
احادیث نبوى منهاى امامت نتوانست رفع اختلاف در عقاید و افكار بنماید... و
پر واضح است كه معرفى مقامى كه بتواند با الهام از غیب قرآن را تفسیر كند،
جز از ناحیه خود پیامبر، از ناحیه دیگر میسور نیست؛ لذا مىبینیم پیامبر
عدیل قرآن را پس از خود معرفى مىكند (كتاب الله و عترتى) تا جامعه اسلامى
دچار خلاء فكرى نشده و پراكندگى ایجاد نشود؛ به همین مناسبت است كه
مىبینیم جز مولاى متقیان و ائمه معصوم «علیهمالسلام» كسى مدّعى نشد كه
احاطه به قرآن داشته و تفسیر آن را نه فقط در سطح متعارف، بلكه معناى آن را
تا هفتاد بطن احاطه داشته باشد.
بنابراین پیروى از اهلبیت
«علیهمالسلام» و اطاعت از آنهاست كه در هر بعد مایه نظام امّت است؛ و
همین امر تأمین از هر گونه افتراق و اختلاف و موجب نظام در همه ابعاد در
جامعه اسلامى مىباشد. آنان با اتّصال به منبع وحى، جوابگوى رشد افكار بشرى
در هر رشته از اقتصاد و سیاست و حقوق مدنى و جزایى و صدها نظایر آن كه رو
به تكامل است مىباشند و در این صورت است كه مىتوان جلوى هرج و مرج افكار و
عقاید را كه منشأ اختلاف برونى است گرفت.
پس ائمه «علیهمالسلام» و
علماى راستین متولّیان مكتب اسلام هستند كه مىتوانند افكار بشرى را با
استفاده از قرآن، بدون افراط و تفریط تغذیه نموده و از انحراف مصون ساخته و
نظم واقعى بخشند!.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» اهلبیت را وسیله ارتباط
آفریدگان با آفریدگار، برگزیدگان الهى و دلیلهاى روشن او و وارث پیامبران
مىداند: «وَ نَحْنُ وَسیلَتُه فى خَلْقِهِ و نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ
قُدْسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِه وَ نَحْنُ وَرَثَةُ انبِیائِهِ»؛
«و ما وسیله ارتباط خدا با مخلوقات، و برگزیدگان او، و جایگاه حلول پاكى او
و دلیل روشن او و وارثان پیامبرانیم.»
در این حدیث شریف نیز آن حضرت به
نقش اهلبیت «علیهمالسلام» در خلقت و واسطه فیض بودن آنها اشاره مىكند،
و پر روشن است كه همان گونه كه خداوند مىتواند محور وحدت مردمان باشد،
واسطه فیض او هم مىتواند اتحاد آفرین شود.
محمود بن لبید، در ضمن سخنان
طولانى، مىگوید: به فاطمه «علیهاالسلام» عرض كردم: بانوى من! چرا امیر
مؤمنان «علیهالسلام» نشست و از حقش دفاع نكرد؟ فاطمه «علیهاالسلام» فرمود:
اى ابا عمرو! همانا رسول خدا «صلى الله علیه و آله» فرمود: «مَثَلُ
الأمامِ كَالكَعْبَة، اِذْ تؤتى و لا تأتى»؛ «امام همانند كعبه است، مردم
باید به سمت او بیایند نه آنكه او به دنبال مردم برود».
در این سخن نیز
فاطمه «علیهاالسلام» با نقل تشبیه امام به كعبه، محوریت امام در انسجام و
اتحاد امّت اسلام را گوشزد مىكند. این تشبیه زیبا، حاوى دقایق ادبى و ذوقى
فراوانى است كه به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
برخى از كعبه، تنها
همان خشت و گل را درك مىكنند و به ظاهر آن بسنده مىنمایند، بىآنكه حقایق
آن را دریابند و به وجه توحیدى آن بیندیشند؛ درباره امامت نیز چنین است و
برخى قشرى ذهنان تنها به بعد ظاهرى و كالبدى امام توجه دارند نه به بُعد
معنوى و ملكوتى و روحى وى!
شرط صحّت نماز، استقبال (رو به كعبه بودن)
است، چنان كه شرط قبولى اعمال، پذیرش امامت و ولایت و رو به آن گستره عظیم
بودن است؛ ما همان گونه كه خدا را به كعبه قسم مىدهیم (یا ربَّ الكعبه)
خدا را به امام نیز قسم مىدهیم (مانند: یا ربَّ الحسین)؛ زیارت كعبه (حجّ)
به برائت از مشركین نیاز دارد و جزئى از اعمال آن است، همان گونه كه راه
یابى به بارگاه امامت به برائت از دشمنان آنها نیازمند است؛ هر كس مستطیع
باشد ولى به حج نرود، بر طبق روایات بر دین یهود و مجوس از دنیا رفته است و
نیز هر كس امام زمان خود را نشناسد، بر طبق روایات به مرگ جاهلیت از دنیا
رفته است.
هر كس به جنگ كعبه و به قصد ویرانى آن برخیزد، چونان ابرهه و
سپاه او كه به اصحاب فیل شهرت یافتند، دچار ابابیل الهى مىشود و نابود
مىگردد، و نیز هر كس به جنگ امامت برخیزد، در دنیا و آخرت دچار عذاب الهى
مىشود، چونان كه فرجام قاتلان امامان «علیهمالسلام» - بویژه امام حسین
«علیهالسلام» - چنین بود. به وسیله كعبه، خدا عبادت مىشود، چنان كه به
وسیله امام نیز خدا عبادت مىگردد (بِنَا عُبِدَ اللّه)، و هر كس به نزدیكى
كعبه برسد باید مُحرم شود (از بسیارى حلالها بپرهیزد) و همین گونه است هر
كس به قُرب امام رسد.
دیوار كعبه شكافته شد تا امامت كه مصداق تامّ آن
على «علیهالسلام» است به دنیا آید، همان گونه كه فرق امامت ( على
«علیهالسلام») شكافته شد تا توحید ناب به دنیا آید! همان امامتى كه از
ابراهیم «علیهالسلام» آغاز شد، همان كسى كه بالا بردن دیوارهاى كعبه از وى
آغاز گردید.
كعبه و دیار حجاز، محلّ هبوط آدم «علیهالسلام» بود و
امام، محل توسّل آدم «علیهالسلام» براى قبول توبه. خدا كعبه را - با دست
پیامبر «صلى الله علیه و آله» - از پلیدى بتهاى جاهلى پاك كرد و قلب امام
را نیز - به مفاد آیه تطهیر - از هر گونه رجس و پلیدى، و سرانجام كعبه و
امام هر دو جلوه پروردگارند و سخن فاطمه «علیهاالسلام» به نقل از پدرش،
بسیار ژرف است و تشبیه امام به كعبه بسیار شگرف.
با این همه وجه تشبیه
در همان كلام ذكر شده و آنچه ما ذكر كردیم نكاتى ذوقى است كه درنگ در آن
مىتواند قلب آدمى را از عشق به امامت سرشار كند؛ امّا نباید از این نكته
غافل ماند كه در اندیشه دختر پیامبر اكرم «صلى الله علیه و آله» امامت،
چونان كعبه مىتواند مظهر وحدت باشد، به شرط آنكه مردم به سمت آن آیند و از
زلال زمزم آن بنوشند و بنوشانند.
اگر چنین بود، امامت محور وحدت دنیاى اسلام خواهد شد و همگان را از پریشانى و آشفتگى نجات خواهد بخشید.
پی نوشت :
1. عدّة الداعى، باب چهارم، ص 139.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 80.
3. كفعمى، بلد الامین، ص 55.
4. صدوق، خصال، ج 1، ص 173.
5. خطبه فدكیه.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. تفسیر امام حسن عسكرى «علیهالسلام»، ص 330؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 259، ح 8.
10. تفسیر امام حسن عسكرى «علیهالسلام»، ص 334.
11. محمد دشتى، نهج الحیاة، ص 271.
12. سوره نور (24) آیه 63.
13. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 102؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 33.
14. محمد دشتى، نهج الحیاة، ص 271.
15. همان، ص 270.
16. مجلسى، بحارالانوار، ج 79، ص 27؛ محدث قمى، بیت الاحزان، ص 176؛ نهج الحیاة، ص 315.
17. خطبه فدكیه.
18. خطبه فدكیه.
19. سوره توبه (9)، آیه 12.
20. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص 289.
21. رك: سوره بقره (2)، آیه 151؛ سوره آل عمران (3)، آیه 164؛
22. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، صص 304 - 306.
23. خطبه فدكیه.
24. سید عزّ الدین حسینى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا «علیهاالسلام»، ج 1، صص 453 - 460.
25. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 211؛ نهج الحیاة، ص 36.
26. مجلسى، بحارالانوار، ج 36، ص 453؛ مسند فاطمه، ص 562؛ سرور دل پیامبر، ص 371).
منبع: ماهنامه یاس دوشنبه 4/2/1391 - 22:30
اهل بیت
نویسنده:دكتر على قائمى
اگر سیاست را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بین مردم و هیات زمامدار
به حساب آوریم همه انسان ها بایدافرادى سیاستمدار باشند و در این رابطه
جنسیت مطرح نیست. فاطمه (س) دختر پیامبر سزوارترین افراد براى مشاركت سیاسى
و حضور در صحنه سیاست است.
او زندگى سیاسى و آشنایى با الفباى آن را
از همان دوران خردسالى و از سنین ۵-۶ سالگى آغاز كرد. زیرا او همه گاه به
همراه پدر و حاضر و شریك در درگیرى هاى پدر با مردم نابكار بود و دوران سخت
قبل از هجرت را با همه دشوارى ها و مصائب آن گذراند.
فاطمه (س) كارى به
این نداشت كه پدرش رسول خدا (ص) سرگرم انجام مهمترین وظایف و مسوولیت هاى
خویش است و یا شوهرش پیشواى راستین امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى
مسلمان مى دانست كه باید به وظایف خویش آشنا بوده و تكلیف و وظیفه شرعى اش
را شخصاً عمل كند.
بدین خاطر در روزهاى آتش و خون و شكنجه پس از وفات
پیامبر، و در روزهایى كه سیاست روز آتش زدن به در خانه و بیعت خواهى از روى
زور و اعمال قدرت بود، قد علم كرد تا تكلیف دینى و سیاسى خود را نیكو به
انجام رساند.
مشى سیاسى فاطمه (س) مشى اعتراض، بى اعتنایى، عدم تایید
دستگاه رهبرى، مشى به محاكمه و استیضاح كشاندن رهبر و خلیفه موجود امت، مشى
مظلومیت و سرانجام كه فریاد به جایى نرسد گریستن است، آن هم نه براى عقده
دل خالى كردن بلكه براى بیدار كردن و هوشیار ساختن اذهان به سویى كه در
آنجا حقى را زنده دفن كرده اند.
مشى سیاسى فاطمه (س) یك مشى آگاهانه،
توام با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، انتخابى و گزینش شده و مبتنى
بر ایمان و عقیده است، هدف آن سعادت انسان ها و نجات از بردگى ها و ذلت ها و
تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزش هاى معقول در جامعه است. او مى خواهد
جامعه اى بسازد كه در آن انسان ها زندگى كنند نه چند بره تسلیم و بى راى و
بى محتوا.
دادخواهى و سخنان تاریخى او
در
عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مركز دادخواهى بود. هركس از صاحب
قدرتى شكایتى داشت، هركس حقى را از دست داده بود، هركس از حاكم یا زمامدار،
رفتارى دور از سنت پیغمبر مى دید، شكوه خود را بر مسلمانان عرضه مى كرد، و
آنان مكلف بودند تا آنجا كه مى توانند او را یارى كنند و حق او را
بستانند. از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شكسته
بودند.
این بود كه خود را براى طرح شكایت در مجمع عمومى آماده ساخت. در
حالى كه جمعى از زنان خویشاوندش گرد وى را گرفته بودند، روانه مسجد شده،
نوشته اند: چون به مسجد مى رفت، راه رفتن اوبه راه رفتن پدرش پیغمبر مى
ماند. ابوبكر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان
فاطمه(س) و حاضران چادرى آویختند. دختر پیغمبر نخست ناله اى كرد كه مجلس را
لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لختى خاموش ماند تا مردم آرام
گرفتند و خروش ها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز كرد:
ستایش خداى را
بر آنچه ارزانى داشت و سپاس او را بر اندیشه نیكو كه در دل نگاشت. سپاس بر
نعمت هاى فراگیر كه از چشمه لطفش جوشید. عطاهاى فراوان كه بخشید و نثار
احسان كه پیاپى پاشید، نعمت هایى كه از شما افزون است و پاداش آن از توان
بیرون و درك نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونى نعمت
نمود، و ستایش را سبب فراوانى پاداش فرمود و به درخواست پیاپى بر عطاى خویش
بیفزود. گواهى مى دهم كه خداى جهان یكى است و جز او خدایى نیست. ترجمان
این گواهى دوستى بى آلایش است و پایبندان این اعتقاد دل هاى با بینش و
راهنماى رسیدن بدان چراغ بى دانش، خدایى كه دیدگان او را دیدن نتوانند، و
گمان چونى و چگونگى او را ندانند. همه چیز را از هیچ چیز پدید آورد، و بى
نمونه اى انشا كرد. نه به آفرینش آن ها نیازى داشت و نه از آن خلقت سودى
برداشت، جز آن كه خواست قدرتش را آشكار سازد و آفریدگان را بنده وار بنوازد
و بانگ دعوتش را در جهان اندازد . تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت
اندازد.
گواهى مى دهم كه پدرم محمد (ص) بنده او و فرستاده اوست. پیش از
آنكه او را بیافریند برگزید و پیش از پیمبرى تشریف انتخاب بخشید و به
نامیش نامید كه مى سزید.
و این هنگامى بود كه آفریدگان از دیده نهان
بودند و در پس پرده بیم نگران و در پهنه بیابان عدم سرگردان و پروردگار
بزرگ پایان همه كارها را دانا بود و بر دگرگونى هاى محیط بینا و به سرنوشت
هر چیز آشنا. محمد (ص) را بر انگیخت تا كار خود را به اتمام و آنچه را كه
مقدر ساخته به انجام رساند. پیغمبر كه درود خدا بر او باد دید: فرقه اى
دینى گزیده و هر گروه در روشنایى شعله اى خزیده، و هر دسته اى به بتى نماز
برده، و همگان یاد خدایى كه مى شناسند را از خاطر سترده اند.
پس خداى
بزرگ تاریكى ها را به نور محمد روشن ساخت. و دل ها را از تیرگى كفر بپرداخت
و پرده هایى كه بر دیده ها افتاده بود به یك سو انداخت، سپس از روى
مهربانى و گزینش جوار خویش را بدو ارزانى داشت و رنج این جهان كه خوش نمى
داشت از دل او برداشت و او را در جوار فرشتگان مقرب گماشت و چتر دولتش را
در همسایگى خود افراشت و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.
درود خدا و بركات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت، امین وحى و رسالت گزیده از آفریدگان امت باد . سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام و حاملان دین و احكام و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقید.
حقى
را از خدا عهده دارید و عهدى را كه با او بسته اید پذیرفتار. ما خاندان را
در میان شما به خلافت گماشت و تاویل كتاب الله را به عهده ما گذاشت، حجت
هاى آن آشكار است و آنچه كه درباره ماست پدیدار و برهان آن روشن و از
تاریكى گمان به كنار و آواى آن در گوش مایه آرام و قرار و پیروى اش راهگشاى
روضه رحمت پروردگار و شنونده آن در دو جهان رستگار.
دلیل هاى روشن
الهى را در پرتو آیت هاى آن توان دید و تفسیر احكام واجب او را مضمون آن
باید شنید. حرام هاى خدا را بیان دارنده است و حلال هاى او را رخصت دهنده و
مستجابات را نماینده و شریعت را راه گشاینده و این همه را با رساترین
تعبیر گوینده و با روشن ترین بیان رساننده سپس ایمان را واجب فرمود و بدان
زنگ شركت را از دل ها زدود.
و با نماز خود پرستى را از شما دور نمود.
روزه را نشان دهنده دوستى درآمیخت ساخت و زكات را مایه افزایش بى دریغ و حج
را آزماینده در جهت دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و پیروى ما را مایه
وفاق و امامت ما را مایه افتراق و دوستى ما را عزت مسلمانى و بازداشتن نفس
را موجب نجات و قصاص را موجب بقاى زندگى، وفا به نذر را موجب آمرزش كرد و
پرداختن تمام پیمانه و وزن را مانع كم فروشى و كاهش. فرمود میخوارگى نكنند
تا تن و جان از پلیدى پاك سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را
سزاوار لعنت نسازند.
دزدى را منع كرد تا راه عفت پویند و شرك را حرام
فرمود تا به او خلاص طریق یكتاپرستى جویند. «پس چنان كه باید ترس از خدا را
پیشه گیرید و جز مسلمانان ممیرید!» آنچه فرموده است به جاى آرید و خود را
از آنچه نهى كرده باز دارید كه «تنها دانایان از خدا مى ترسند» سپس گفت:
مردم
چنانكه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است «همانا پیمبرى
از شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود و به گرویدنتان امیدوار
بود و بر مومنان مهربان و غمخوار» اگر او را بشناسید مى بینید او پدر من
است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. او رسالت خود
را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشركان را
به تازیانه توحید خست و شوكت بت پرستان را در هم شكست.
تا جمع كافران
از هم گسیخت صبح ایمان دمید و نقاب از چهره حقیقت فرو كشید. زبان پیشواى
دین در مقال شد و شیطان سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر كنار و در دیده
همگان بى مقدار. لقمه هر خورنده و شكار هر درنده و لگد كوب هر رونده،
نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار، خوردنیتان پوست جانوار و مردار، پست و
ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار، تا این كه خداوند با فرستادن
پیغمبر خود شما را از خاك مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس
از آن همه رنج ها كه دیدید و سختى ها كه كشیدید، رزم آوران ماجراجو و
سركشان درنده خو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر
سو بر روى تاختند و با او نرد مخالفت باختند.
هرگاه آتش كینه افروختند
آن را خاموش ساخت و گاهى كه گمراهى سر برداشت با مشركان دهان به ژاژ افراشت
برادرش على را در كام آنان انداخت. على (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز
مخالفان نواخت و كار آنان با دم شمشیر بساخت.
او این رنج را براى خدا مى
كشید و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پیغمبر را مى دید و مهترى اولیاى حق
را مى خرید، اما در آن روزها شما در زندگى راحت و آسوده و در بستر امن و
آسایش غنوده بودید.
چون خدا تعالى همسایگى پیامبران را براى رسول خویش
گزید دورویى آشكار شد و كالاى دین بى خریدار. هر گمراهى دعوى دار و هر
گمنامى سالار و هر یاوه گویى در كوى و برزن در پى گرمى بازار. شیطان از
كمینگاه خود سر بر آورد و شما را به سوى خود دعوت كرد و دید چه زود سخنش را
شنیدید و سبك در پى او دویدید و در دام فریبش خزیدید و به آواز او
رقصیدید.
هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش
نگشته، آنچه نبایست كردید و آنچه از آنتان نبود بردید و بدعتى بزرگ پدید
آوردید.
به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزد و خونى نریزد، اما در آتش
فتنه فتادید و آنچه كشتید به باد دادید، كه دوزخ جاى كافران است و منزلگاه
بدكاران، شما كجا؟ و فتنه خواباندن كجا؟ دروغ مى گویید! و راهى جز راه حق
مى پویید! و گرنه این كتاب خداست میان شما! نشانه هایش بى كم و كاست هویدا و
امر و نهى آن روشن و آشكارا.
آیا داورى جز قرآن مى گیرید؟ یا
ستمكارانه گفته شیطان را مى پذیرید ؟ «كسى كه جز دین اسلام پذیرد روى رضاى
پروردگار نبیند و در آن جهان با زیانكاران نشنید.»
چندى درنگ نكردید كه
این ستور سركش رام و كار و نخستین تمام گردد. نوایى دیگر ساز و سخنى جز
آنچه در دل دارید آغاز كردید! مى پندارید ما میراثى نداریم. در تحمل این
ستم نیز بردباریم و بر سختى این جراحت پایداریم.
مگر به روش جهالت مى گرایید؟ و راه گمراهى مى پیمایید؟ «براى مردم با ایمان چه داورى بهتر از خداى جهان؟»
اى
مهاجران این حكم خداست كه میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر
ابوقحافه! خدا گفته تو از پدر ارث برى و میراث مرا از من ببرى؟ این چه
بدعتى است در دین مى گذارید! مگر از داور روز رستخیز خبر ندارید، اكنون تا
دیدار آن جهان این ستور آماده و زنى بر نهاده ترا ارزانى!
وعده گاه روز
رستاخیز خواهان محمد (ص) و داور خداى عزیز! آن روز ستمكار رسوا و زیانكار و
حق ستمدیده بر قرار خواهد شد! به زودى خواهید دید كه هر خبرى را جایگاهى
است و هر مظلومى را پناهى.
اى گروه مومنین! اى یاوران دین! اى
پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمى گیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمى كه به
من مى رود مى پذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه
زود رنگ پذیرفتید و بى درنگ در غفلت خفتید. پیش خود مى گویید محمد (ص) مرد،
آرى مرد و جان به خدا سپرد. مصیبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ، شكافى است
كه هر دم گشاید و هرگز به هم نیاید، فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و
گزیدگان خدا را به سوگ نشاند، شاخ امید بى بر و كوه ها زیر و زبر شد، حرمت
ها تباه و حریم ها بى پناه ماند، اما نه چنان است كه شما این تقدیرالهى را
ندانید و از آن بى خبر مانید. قرآن در دسترس شماست، شب و روز مى خوانید،
چرا و چگونه معنى آن را نمى دانید؟ كه پیمبران پیش از او نیز مردند و جان
به خدا سپردند.
محمد جز پیغمبرى نبود. پیغمبرانى پیش از او آمدند و
رفتند، اگر او كشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز مى گردید كسى كه
چنین كند خدا را زیانى نمى رساند و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
پیش
چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم ننگرند! و شما همچون بیهوشان سخن مرا
نانیوشان؟ حالى كه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان با اثاث و خانه هاى
آبادان.
امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین، یاوران پیغمبر و مومنین و
حامیان اهل بیت طاهرینید! شمایید كه با بت پرستان عرب در افتادید! و برابر
لشكرهاى گران ایستادید! چند كه از فرمان بردار و در راه حق پایدار بودید،
نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند و مشركان را تار و مار و نظم را بر
قرار و آتش جنگ را خاموش و كافران را حلقه بندگى در گوش كردید. اكنون پس
از آن همه زبان آورى دم فرو بستید و پس از پیش روى واپس نشستید آن هم برابر
مردمى كه پیمان خود را گسستند و حكم خدا را كار نبستند. «از اینان بیم
مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید!» اما جز این نیست كه به تن
آسانى خو كرده اید و به سایه امن و خوشى رخت برده اید، از دین خسته اید و
از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه را شنیده كار نبسته، بدانید كه:
من
آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم، اما مى دانم خوارید و در چنگال زبونى
گرفتار. چه كنم كه دلم خون است و باز داشتن زبان شكایت، از طاقت برون! و
نیز مى گویم براى اتمام حجت با شما مردم دون! بگیرید! این لقمه گلوگیر به
شما ارزانى، و ننگ و حق شكنى و حقیقت پوشى بر شما جاودانى باد.
اما شما
را آسوده نگذارید تا بر آتش افروخته خدا بیازارد! آتشى كه هر دم فروزد و
دل و جان را بسوزد. آنچه مى كنید خدا مى بیند و ستم كار به زودى داند كه در
كجا نشیند. من پایان كار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب كار مى
ترسانم، به انتظار بنشینید تا میوه درختى را كه كشتید بچینید و كیفر كارى
كه كردید ببینید.
شهادت صدیقه كبرى (س)
-
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق و بالاتر از همه دگرگونى هایى كه
پس از رسول خدا (ص) به فاصله اى اندك - در سنت مسلمانى پدید گردید، روح و
سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. در مدت بیمارى او، از آن مردان جان
بر كف، از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان كه هرچه داشتند از بركت پدر
او بود، چند تن او را دلدارى دادند و یا به دیدنش رفتند؟
هیچ كس! جز یك دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.
-
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى به سر برده؟ درست نمى دانیم، چند
ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفتند؟ روشن نیست، كمترین مدت را چهل
شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند و میان این دو مدت روایت هاى مختلف
از دو ماه تا هفتاد و پنج روز، سه ماه و شش ماه است.
- در آخرین روز
زندگانى آبى خواست. بدن خود را نیكو شست و شو داد. جامه هاى نو پوشید و به
اتاق خود رفت. خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط اتاق بگستراند. سپس
روى به قبله دراز كشید دست ها را بر گونه ها نهاد و گفت من همین ساعت خواهم
مرد. به نقل علماى شیعه، شوهرش على (ع) او را شست و شو داد. چون فاطمه در
گذشت، امیرالمومنین او را پنهان به خاك سپرد و آثار قبر او را از میان برد.
سپس رو به مزار پیغمبر كرد و گفت:
كلام على (ع) در رثاى فاطمه (س)
-
اى پیغمبر خدا از من و از دخترت كه به دیدن تو آمده و در كنار تو زیر خاك
خفته است. بر تو درود باد! خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران به تو
بپیوندد. پس از او شكیبایى من به پایان رسیده و خویشتندارى من از دست رفته.
- اما آنچنان كه در جدایى تو صبر را پیشه كردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم كه شكیبایى بر مصیبت سنت است.
اى
پیغمبر خدا! تو بر روى سینه من جان دادى! ترا به دست خود در دل خاك سپردم!
قرآن خبر داده است كه پایان زندگى همه بازگشت به خداست. اكنون امانت به
صاحبانش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.
- اى پیغمبر خدا پس
از او آسمان و زمین زشت مى نماید، و هیچ گاه اندوه دلم نمى گشاید. چشمانم
بى خواب، و دل از سوز غم گداخته است، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
-
مرگ زهرا ضربتى بود كه دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود
جمع ما را به پریشانى كشانید. شكایت خود را به خدا مى برم و دخترت را به تو
مى سپارم! خواهد گفت كه امتت پس از تو به وى چه ستم ها كردند. آنچه خواهى
از او بجو و هرچه خواهى بدو بگو! تا سر دل بر تو گشاید، و خونى كه خورده
است بیرون آید و خدا كه بهترین داور است میان او و ستمكاران داورى نماید.
-
سلامى كه به تو مى دهم بدرود است نه از ملالت، و از روى شوق است، نه
كسالت. اگر مى روم نه ملول و خسته جانم و اگر مى مانم نه به وعده خدا
بدگمانم. و چون شكیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او مى مانم كه
هرچه هست از او است و شكیبایى نیكوست. اگر بیم چیرگى ستمكاران نبود براى
همیشه در كنار قبرت مى ماندم و در این مصیبت بزرگ، چون فرزند مرده، جوى اشك
از دیدگانم مى راندم.
- خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك مى رود.
هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او را
بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان مى گذارم و دل را به
یاد تو خوش دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.»
منبع:روزنامه جوان دوشنبه 4/2/1391 - 22:29
اهل بیت
فاطمه علیهاالسلام در قرآن
چكیده
آیه مباهله بر صداقت و عصمت گفتارى و رفتارى اصحاب كساء
علیهمالسلام دلالت دارد. به اعتراف دانشمندان فریقین، روایات متواترى وجود
دارند كه پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله به جاى «انفسنا»، حضرت على
علیهالسلام را و به جاى «نسائنا»، حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جاى
«ابنائنا» حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهماالسلام را براى مباهله با
نصاراى نجران به عنوان گواه نبوّت از میان همه امّت به همراه بردند.
برخى
از دانشمندان اهل سنّت این امر را متفّقٌ علیه و برخى دیگر اجماعى
مىدانند. روایات مباهله با بیش از 51 طریق متفاوت از 37 تن از بزرگان دین
روایت شدهاند. برخى دانشمندان اهل سنّت شبهاتى را نیز مطرح كردهاند، اما
این شبهات هیچ پایگاه علمى ندارند.
كلیدواژهها: فاطمه علیهاالسلام ، آیه مباهله، اهل سنّت، مفسّران، شبهات.
مقدّمه
در
منابع تفسیرى و روایى فریقین، بسیارى از آیات قرآنى در شأن و منزلت رفیع
امّ ابیها،(2) سرور همه زنان عالم،(3) پاره تن پیامبر گرامى
صلىاللهعلیهوآله (4) و كوثر قرآن،(5) حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به
چشم مىخورند. تنها در منابع تفسیرى و روایى اهل سنّت، بیش از 135 آیه در
49 سوره درباره حضرت ایشان آمده و دو سوره كامل در شأن آن بانوى دو جهان
نازل گشتهاند؛ سورههاى دهر و كوثر. این تعداد غیر از آیاتى هستند كه در
منابع شیعه در شأن حضرت زهرا علیهاالسلام ذكر شدهاند. این آیات را مىتوان
در چهار دسته تقسیم نمود: 1. سبب نزول؛ 2. شأن نزول؛ 3. جرى و اطباق؛ 4.
بطن.
برخى آیات طبق قاعده «جرى و اطباق» در شأن حضرت فاطمه علیهاالسلام
آمده و همچنین برخى آیات بطنا در شأن آن حضرت هستند؛ همچون آیه «مرج
البحرین».(6) صدها آیه قرآنى و نیز روایات تفسیرى در ذیل آیات در منابع
فریقین بر عصمت و طهارت، صداقت، ایثار و اخلاص و دیگر كمالات معنوى حضرت
زهرا علیهاالسلام دلالت دارند، اما متأسفانه شخصیت ایشان ناشناخته مانده
است؛ شخصیتى كه حجتى بر حجتهاى خداوند است، محبت و دوستى او طبق دستور
خداوند بر همه واجب بوده، رضاى او رضاى خدا و غضب او غضب خداست؛ همو كه
مركز رسالت و امامت و ولایت است. اما چه شد كه پس از رحلت جانسوز پدرش،
تنها چند ماه زنده ماند و در عالم شباب، همراه با كوهى از مصیبتها و آلام
به درجه شهادت نایل گردید؟
به راستى، قلم طاقت نوشتن آن همه مظالم وارد
شده بر این وجود نازنین را ندارد و بررسى ابعاد گوناگون شخصیتى ایشان فراتر
از حد كتابهاست. در این مقاله، به اختصار، از بین دهها آیه نازل شده در
شأن آن حضرت، تنها آیه مباهله را از دیدگاه اهلسنّت مورد بررسى قرار
مىدهیم:
آیه مباهله
«فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ
مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ
أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا
وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى
الْكَاذِبِینَ» (آل عمران: 61)؛ پس هر كس درباره عیسى، پس از آنكه به آگاهى
رسیدهاى، با تو مجادله كرد، بگو: بیایید تا ما فرزندانمان و شما
فرزندانتان را، و زنانمان را و زنانتان را و نفسهایمان و نفسهایتان را
حاضر آوریم، آنگاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.
مفهوم «مباهله»
«مباهله»
نفرین كردن دو فرد یا دو گروه بر علیه یكدیگر در یك امر مذهبى است كه با
تضرّع از خدا مىخواهند دروغگو را رسوا سازد. گروهى از نصاراى نجران به
حضور پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله آمدند و درباره حضرت عیسى
علیهالسلام گفتوگو كردند و قرار شد فرداى آن روز مباهله صورت گیرد. به
نقل همه اهل سنّت، روز بعد پیامبر به جاى «انفسنا»حضرت على علیهالسلام را و
به جاى «نسائنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام را و به جاى «ابنائنا»حسنین
علیهماالسلام را براى مباهله به عنوان گواه نبوّت از بین همه امّت به همراه
بردند. این عمل پیامبر گواه بزرگى بر صداقت و عصمت فاطمه زهرا علیهاالسلام
است.
«مباهله» در لغت
جوهرى (م 393 ه)
درباره واژه «مباهله» مىنویسد: «مباهله» یعنى: به همدیگر لعن و نفرین
كردن. «ابتهال» به معناى تضرّع و زارىكردن است و در قول خداوند گفته
مىشود: «ثُمَّ نبتهل» یعنى: خالصانه دعا كنیم.(7)
ابن فارس (م 395 ه) مىگوید: «بهل» به سه معنا آمده است:
اول. به معناى تخلیه و آزادكردن؛
دوم. نوعى دعاست؛
سوم. كمبود آب را گویند.
معناى
دوم، تضرّع و ملتمسانه و عاجزانه دعا كردن است. واژه «مباهله» نیز به همین
معنا مىباشد؛ زیرا دو نفر كه مباهله مىكنند، هر كدام به طرف مقابل نفرین
مىكند و درخواست عذاب و بلا مىنماید. در قرآن «ثُمَّ نبتهل ...» به همین
معنا آمده است.(8)
«مباهله» در اصطلاح
«به
معنى نفرین كردن دو نفر به یك دیگر است، به این ترتیب كه افرادى كه با هم
گفتوگو درباره یك مسئله مهم مذهبى دارند، یك جا جمع شوند و به درگاه خدا
تضرّع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.»(9)
شأن نزول آیه مباهله
1.
علباء بن احمد الیشكرى روایت كرده است: هنگامى كه آیه مباهله «قُل تَعالوا
نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءَكم و نِساءَنا و نِساءَكم» نازل شد، رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله ، حضرت على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را به
حضور طلبید و از سوى دیگر، یهودیان را به مباهله دعوت كرد. جوانى از یهود
كه از پیشنهاد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله اطلاع یافت، خطاب به یهودیان
گفت: واى بر شما! مگر گذشته را فراموش كردهاید كه برادران شما به صورت
میمون و خوك مسخ شدند؟ از مباهله خوددارى كنید كه سرانجام شما منتهى به
سرانجام آنان خواهد شد.(10)
2. جابر بن عبداللّه روایت كرده كه آیه
مباهله «قل تعالوا ...» درباره حضرت على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام
نازل شده است. جابر بن عبداللّه مىگوید: مراد از «انفسنا و انفسكم» رسول
خدا صلىاللهعلیهوآله و حضرت على علیهالسلام هستند و مراد از «ابناءنا»
امام حسن و حسین علیهماالسلام و مراد از «نساءنا» حضرت فاطمه علیهاالسلام
.(11)
3. سعد بن ابى وقاص روایت مىكند: هنگامى كه آیه «قل تَعالوا
نَدعُ اَبناءَنا و اَبناءكم»نازل شد، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله حضرت
على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را به حضور طلبید، سپس فرمود:
«اللّهمَّ هؤلاءِ اَهلى»؛(12) پروردگارا اینان اهل بیت من هستند.
این سه روایت به شأن نزول آیه «مباهله» در حق اصحاب كساء تصریح دارند.
امام
فخر رازى در تفسیر معروفش روایتى آورده است كه پیامبر صلىاللهعلیهوآله
از منزل خارج شد و بر شانه مباركش جامعهاى از موى سیاه بود، حسین را بر
دوش (یا در آغوش) خود داشت و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر ایشان و
على پشت سر فاطمه به طرف محل مباهله به راه افتادند. پیامبر به عزیزانش
فرمود: هر گاه من دعا كردم، شما آمین بگویید.
هنگامى كه اسقف نجران این
منظره باشكوه را دید، گفت: «انّى لَاَرى وجوها لو سألوا اللّهَ اَن یُزیلَ
جبلاً مِن مكانِه لاَزاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِكوا و لایَبقى على وجهِ
الارضِ نصرانىٌّ الى یومِ القیامةِ»؛ من چهرههایى را مىبینم كه اگر از
خدا بخواهند كوه را از جا بركند، خدا این كار را خواهد كرد. اى نصارا! با
این مرد مباهله نكنید، وگرنه هلاك مىشوید و تا قیامت یك نفر نصرانى در روى
زمین باقى نخواهد ماند.
آن حضرت فرمود: «سوگند به خدایى كه جانم در
قبضه قدرت اوست، اگر اینان مباهله مىكردند، هلاكت بر آنها مقدّر شده بود و
برخى به صورت میمون و برخى به صورت خوك مسخ مىشدند و آتشى در بیابان
آنها برافروخته مىشد كه نجران با تمامى اهلش، حتى پرندگان بر بالاى
درختان، نیز ریشه كن مىشدند و هیچ چیز مانع نزول بلا بر نصارا نمىشد و
همگى نابود مىگردیدند.(13)
آیه مباهله از دیدگاه دانشمندان اهل سنّت
اصل
این قضیه كه پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله از بین همه امّت تنها حضرت
على علیهالسلام را در جاى «انفسنا» و حضرت فاطمه علیهاالسلام را در جاى
«نساءنا» و حضرات حسنین علیهماالسلام رادر جاى «اَبناءَنا» براى مباهله
انتخاب كرد، متفقٌ علیه بین اهل تفسیر و حدیث است؛ چنانكه برخى از مفسّران
اهل سنّت همچون امام فخر رازى (م 604 ق)(14) و نظام الدین نیشابورى (م 728
ق) به این موضوع تصریح نمودهاند. نیشابورى سپس اضافه مىكند كه «مراد از
«انفسنا» على است و اهل تفسیر و حدیث بر این دیدگاه اجماع نمودهاند.»(15)
امام
ابوبكر جصّاص (م 370 ق) مىگوید: «راویان تاریخ و ناقلان آثار و اخبار
هیچگونه اختلافى ندارند در اینكه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز
مباهله در حالى كه دست حسن و حسین را به دست داشت و على و فاطمه همراهش
بودند، براى مباهله با نصارا حاضر شد و مسیحیان نجران را به مباهله دعوت
كرد.»(16)
حاكم نیشابورى (م 405 ق) ادعاى تواتر كرده و گفته است: «قد
تواترت الاخبارُ فى التفاسیرِ عن عبداللّه بن عبّاس و غیرِه اَنّ رسولَ
اللّه صلىاللهعلیهوآله اَخَذ یومَ المباهلةِ بیدِ علىٍّ و الحسنِ
والحسینِ و جعلوا فاطمةَ ورائَهم ثُمّ قال بهولاءِ: اَبنائَنا و اَنفُسنا و
نِسائَنا.»(17)
زمخشرى (م 538 ق) مىگوید: «لا دلیلَ اقوى مِن هذا على
فضلِ اصحابِ الكساءِ و هم علىٌّ و فاطمةُ والحسنانِ»؛(18) هیچ دلیل و مدركى
قوىتر و مهمتر از آیه مباهله بر فضل و برترى اصحاب كساء موجود نیست و
اصحاب كساء على، فاطمه، حسن و حسین مىباشند.
برخى دیگر از دانشمندان
اهل سنّت بر صحّت این روایات تصریح نمودهاند؛ همچون ابن تیمیه (م 728
ق)؛(19) ابن كثیر (م 774 ق)،(20) ابن یاسین،(21) محمّد بن سوره (م 279
ق)،(22) عبدالرزاق المهدى(23) و حاكم نیشابورى.(24)
آیه «مباهله» بر
عظمت و صداقت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مقام بلند آن بانوى نمونه دو
جهان دلالت دارد. آلوسى (م 1270 ق)(25) بر شهرت این روایت اعتراف و تصریح
نموده است. او مىگوید: «و دلالتُها على فضلِ آلِ اللّهِ و رسوله ممّا
لایمترى فیها مؤمنٌ والنصب جازمُ الایمان»؛(26) دلالت آیه بر فضیلت آل
پیامبر، كه آل اللّه مىباشند، و فضیلت آل رسول از امورى است كه قابل تردید
براى هیچ مؤمنى نیست و نصب (دشمنى و عداوت با خاندان پیامبر) ایمان را از
بین مىبرد.
عظمت بىنظیر حضرت فاطمه علیهاالسلام
پیامبر
اكرم صلىاللهعلیهوآله به جاى «نساءنا» (كه كلمه جمع است و حداقل آن سه
نفر است) تنها حضرت فاطمه علیهاالسلام را براى مباهله همراه برد، و حال
آنكه در آن زمان، چندین تن از امّهات المؤمنین حضور داشتند، ولى آن حضرت
صلىاللهعلیهوآله هیچ كدام از زنهاى خود را براى مباهله نبرد؛ زیرا در
مباهله، نبوّت آن جناب زیر سؤال بود. او باید كسانى را به همراه مىبرد كه
اگر نبى نباشند، شریك كار رسالت و نبوّت او باشند، و حضرت فاطمه
علیهاالسلام چنین بود. در مباهله قرار بود دروغگویان رسوا شوند. بنابراین،
اگر پیامبر كسى را مىبرد كه در عمر خود دروغ گفته باشد، دیگر او
نمىتوانست بر دروغگویان لعنت بفرستد؛ زیرا خودش از اول دروغ گفته است. از
اینجا عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام معلوم مىشود كه او هیچ دروغى در زندگى
نداشته و مصداق اكمل و اتم صداقت است. این شأن و عظمت فوقالعاده زهراى
مرضیه علیهاالسلام را مىرساند. این عظمت حضرت فاطمه علیهاالسلام را اسقف
نجران هم در همان جا به قوم خود اعلام نمود: «اِنّى لأرى وُجوها لو سألُوا
اللّهَ اَن یُزیل جبلاً مِن مكانِه لازَاله بِها فلا تُباهلوا فتُهلِكوا
ولایَبقى علىِ وجهِ الارضِ نصرانىٌّ الى یومِ القیامةِ.»(27)
پیامبر
اكرم صلىاللهعلیهوآله فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان گواه نبوّت و
رسالت براى مباهله به همراه برد و پیش از آنكه به میدان بروند، حضرت على،
فاطمه و حسنین علیهمالسلام را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ هؤلاءِ
اَهلى»؛(28) خدایا، اینها اهل بیت من هستند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله
در اینجا اهل بیت حقیقى خودش را به امّت معرفى نمود، به ویژه آنكه از میان
زنها فقط حضرت فاطمه علیهاالسلام است كه مصداق حقیقى «نساءنا» را دارد.
در
برخى تفاسیر اهل سنّت، در ادامه حدیث مزبور، عبارتى جالب آمده است: «در آن
هنگام، جبرئیل آمد و گفت: "یا محمّد! اَنَا مِن اَهلِكم؟" چه باشد یا
محمّد، اگر مرا بپذیرى و در شمار اهل بیت خویش آرى؟ رسول گفت: یا جبرئیل "و
انتَ مِنّا." آنگاه جبرئیل بازگشت و در آسمانها مىنازید و فخر مىكرد و
مىگفت: "مَن مِثلى؟ و اَنَا فىِ السماءِ طاووسُ الملائكةِ و فِى الارضِ
مِن اهلَ بیتِ محمّد"؛ یعنى چون من كیست كه در آسمان، رئیس فرشتگانم و در
زمین، اهل بیت محمّد خاتم پیغمبرانم؟»(29)
راویان روایات مباهله
این روایت با بیش از 51 طرق(30) از 37 تن از صحابه و تابعین و نیز از اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نقل شده است؛ از جمله از:
1. امام على علیهالسلام ؛(31)
2. امام حسن علیهالسلام ؛(32)
3. امام على بن حسین علیهالسلام ؛(33)
4. ابى جعفر محمّد بن على الباقر علیهالسلام ؛(34)
5. امام ابى عبداللّه جعفر بن محمّد الصادق علیهالسلام ؛(35)
6. امام موسى بن جعفر علیهالسلام .(36)
از صحابه، تابعین و بزرگانى همچون:
7. ابن عبّاس؛(37)
8. جابر بن عبداللّه؛(38)
9. سعد بن ابى وقاص؛(39)
10. حذیفة بن یمان؛(40)
11. ابى رافع غلام پیامبر؛(41)
12. عثمان بن عفّان؛(42)
13. طلحة بن عبداللّه؛(43)
14. زبیر بن العوام؛(44)
15. عبدالرحمن بن عوف؛(45)
16. براء بن عازب؛(46)
17. انس بن مالك؛(47)
18. بكر بن مسمار؛(48)
19. منكدر بن عبداللّه از پدرش؛(49)
20. حسن بصرى؛(50)
21. قتاده؛(51)
22. سدّى؛(52)
23. ابن زید؛(53)
24. علباء بن احمر الیشكرى؛(54)
25. زید بن على؛(55)
26. شعبى؛(56)
27. یحیى بن یعمر؛(57)
28. مجاهد بن جبر مكّى؛(58)
29. شهر بن حوشب؛(59)
30. ابى طفیل عامر بن واثله؛(60)
31. جریر بن عبداللّه سجستانى؛(61)
32. ابى اویس مدنى؛(62)
33. عمرو بن سعید بن معاذ؛(63)
34. ابى البخترى؛(64)
35. ابى سعید؛(65)
36. سلمة بن عبد یشوع از پدرش؛(66)
37. عامر بن سعد.(67)
احتجاج به آیه مباهله
1. امام على علیهالسلام در روز «شورى»، از آیه «مباهله» در حق خود بر حاضران استدلال نمود و بدان احتجاج فرمود.(68)
2.
عامر بن سعد بن ابى وقاص از پدرش روایت كرده است: «در یكى از روزها،
معاویة بن ابى سفیان به سعد دستور داد تا به على ناسزا بگوید! سعد ازدستور
او سرپیچى كرد. معاویه از وى پرسید: به چه سبب است كه على را آماج ناسزا و
دشنام نمىسازى؟ سعد گفت: به خاطر آن است كه سه خصلت از رسول خدا در شأن
على شنیدم كه با توجه به آنها، هیچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت اقدام
نمىكنم، و هرگاه یكى از آنها براى من بود، بهتر از شتران سرخ مو كه در
اختیار من باشد، به شمار مىآوردم ...:3. هنگامى كه آیه مباهله «قُل تعالوا
ندعُ اَبناءنا و ابناءكم» نازل شد، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله على،
فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را به حضور طلبید و فرمود: «اللهمّ هؤلاءِ
اَهلى.»(69)
3. امام موسى كاظم علیهالسلام در پاسخ به اعتراض هارون الرشید، به آیه مباهله احتجاج فرمود.(70)
دیدگاه مخالفان
1.
دیدگاه ابن تیمیه: ابن تیمیه (م 728 ق) اصل قضیه به همراه بردن حضرت على،
فاطمه و حسنین علیهمالسلام را براى مباهله مىپذیرد و آن را یك حدیث صحیح
مىداند، اما مىگوید: اینها را به خاطر اقربیت براى مباهله برد؛ زیرا
اینها قریبترین افراد نسبت به رسول خدا از غیر بودند.(71)
نقد و
بررسى: اگر پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله مىخواست آنان را به خاطر
اقربیت براى مباهله به همراه ببرد، مىبایست به جاى «انفسنا»، دستكم سه
نفر از اقرباى خودش ببرد. به عقیده اهل سنّت، پیامبر داماد دیگرى هم داشت.
همینطور به جاى «نساءنا» مىتوانست ازواج دیگرش را به همراه ببرد، نه
اینكه تنها بر فاطمه علیهاالسلام اكتفا نماید؛ زیرا «نساءنا» جمع است و
دستكم سه نفر را مىطلبد. با وجود این اقتضا در آیه، پیامبر تنها حضرت
فاطمه علیهاالسلام را به همراه برد، در حالى كه از كلمه «نساءنا» زن قریب
به ذهن است، نه دختر.
همین طور عبّاس از حضرت على علیهالسلام به پیامبر
نزدیكتر بود؛ زیرا عموى آن حضرت بود و با وجود اقربیّت عبّاس، پیامبر او
را رها كرد و تنها حضرت على علیهالسلام را با خود برد و این دلیل بر بطلان
نظر ابن تیمیه است. پیامبر به خاطر مقام و عظمت معنوى، آنان را انتخاب
كرد، نه به خاطر نسب.
2. دیدگاه عبده: محمّد عبده مىگوید: احادیث و
روایات اتفاق دارند بر اینكه پیامبر براى مباهله، على و فاطمه و دو پسر
آنان را انتخاب كرد و كلمه «نسائنا» در آیه بر «فاطمه» و كلمه «انفسنا» بر
«على» حمل شده است. البته مستند این روایات و منبع آن شیعیان است و هدف
آنها از اینگونه روایات روشن است. بعد از جعل آن روایات، تا آنجا كه
توانستند، كوشش كردند آنها را در بین مسلمانان ترویج كنند و به حدى در این
كار موفق شدند كه حتى توانستند در بین اهل سنّت هم رواجش دهند. ولى
جعلكنندگان این احادیث نتوانستند قصه جعلى خود را، كه همان مضمون روایات
جعلى است، با آیه مباهله تطبیق دهند؛ براى اینكه در آیه، كلمه «نسائنا»
آمده و این كلمه جمع است و هیچ عربى این كلمه را در مورد یك زن اطلاق
نمىكند؛ آن هم زنى كه دختر خود گوینده باشد، آن هم گویندهاى كه خود زنان
متعدد دارد.(72)
نقد و بررسى: عبده با كمال بىانصافى، مصادر این روایات
را شیعه ذكر كرده است، و حال آنكه بسیارى از مفسّران و محدّثان اهل سنّت
این روایت را در كتب تفسیرى و حدیثى خود ذكر نموده و آن را قبول كردهاند؛
همچون: امام احمد بن حنبل (م 241 ق)،(73) امام مسلم (م 273 ق)،(74) محمّد
بن سوره (م 279 ق)،(75) طبرى (م 310 ق)،(76) ابن ابى حاتم (م 375 ق)،(77)
ابوالفرج اصبهانى (م 356 ق)،(78) امام ابوبكر جصّاص (م 370 ق)،(79) سمرقندى
(م 375 ق)،(80) حاكم نیشابورى (م 405 ق)،(81) ثعلبى (م 427 ق)،(82) ماوردى
(م 450 ق)،(83) بیهقى (م 458 ق)،(84) واحدى (م 468 ق)،(85) حاكم حسكانى
(م471 ق)،(86) امام بغوى (م 516 ق)،(87) زمخشرى (م 538 ق)،(88) ابن قیّم
الجوزیه،(89) ابن جوزى (م 597 ق)،(90) فخر رازى (م 604 ق)،(91) قرطبى (م
671 ق)،(92) محبّ طبرى (م 694 ق)،(93) نسفى (م 710 ق)،(94) امام خازن (م
725 ق)،(95) نظام الدین نیشابورى (م 728 ق)،(96) ابن تیمیه (م 728 ق)،(97)
عبدالوهّاب مصرى (م 733 ق)،(98) ابن حیّان اندلسى (م 745 ق)،(99) ذهبى (م
748 ق)،(100) ابن كثیر (م 744 ق)،(101) بیضاوى (م 791 ق)،(102) ابن حجر
عسقلانى (م 852 ق)،(103) سیوطى (م 911 ق)،(104) ابن حجر هیثمى (م 973
ق)،(105) ابى سعود (م 982 ق)،(106) محمّد على صابونى (م 997 ق)،(107)
بروسوى (م 1137 ق)،(108) عجلى (م 1204 ق)،(109) احمد بن محمّد بن عجیبه (م
1244 ق)،(110) آلوسى (م 1270 ق)،(111) قاسمى،(112) شوكانى (م 1250 ق)،(113)
طنطاوى جوهرى،(114) میبدى،(115) حكمت بن یاسین،(116) سعید حوى،(117) سید
طنطاوى مفتى مصر،(118) حسن المنصورى،(119) نیاز قارى،(120) عبدالقادر آل
عقده،(121) ابوبكر جزائرى،(122) سلیمان قندوزى حنفى،(123) و بسیارى دیگر از
اهل تفسیر و حدیث كه این روایات را با بیش از 51 طریق متفاوت از صحابه و
تابعین آوردهاند كه همه از بزرگان اهل سنّت هستند. هیچكدام از مفسّران،
محدّثان، مورّخان و رجالیان اهل سنّت نسبت جعل به این روایت نداده، بلكه
برخى از دانشمندان اهل سنّت ادعاى اجماع و اتفاق اهل تفسیر و حدیث بر این
روایت نمودهاند و ادعاى تواتر و شهرت هم كردهاند؛ چنانكه گذشت.
اما
قول او در اینكه «جعلكنندگان این قصه خوب نتوانستند آن را با آیه تطبیق
دهند، چون عرب وقتى از گویندهاى كلمه «نسائنا» را كه جمع است مىشنود،
دختر خود گوینده به ذهنش نمىرسد، آن هم گویندهاى كه چند زن دارد»، از لغت
عرب چنین معنایى فهمیده نمىشود.
یكى از استادان صاحب تفسیر، ادیب و
ائمّه قرائت، زمخشرى (م 538 ق)، در ذیل آیه مىگوید: این دلیلى است كه
قوىتر از آن بر فضیلت اصحاب كساء وجود ندارد و این برهان روشنى است بر
صحّت نبوّت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله .(124) چطور این بزرگان و
نامداران بلاغت و ادب نفهمیده باشند كه این روایات نسبت غلط به قرآن
مىدهند و لفظ جمع را در مورد یك نفس و مفرد استعمال كردهاند؟! و حال آنكه
در قرآن، چندین مورد لفظ جمع استعمال شده و مراد از آنها فقط یك نفر است؛
مانند آیه «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ
یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْه» (آل عمران: 45) در این آیه، كلمه «ملائكه»
جمع است، ولى فقط یك فرد یعنى تنها جبرئیل مراد است.(125)
خود كلمه
«نساء» نیز در قرآن براى دختر هم استعمال شده است؛ مانند آنكه آیه درباره
فرعون مىگوید: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءكُم»
(بقره: 49) و آیه «وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ
وَالأَقْرَبُون» (نساء: 7) وقتى این اصل ثابت شد كه «نساء» بر دختر هم
اطلاق مىشود، فرقى نمىكند كه آن، دختر گوینده باشد یا شنونده. از اینرو،
اطلاق «نساء» بر دختر یك اصل قرآنى است.
3. دیدگاه رشید رضا: او پس از
ذكر روایات مباهله گفته است: ابن عساكر، از جعفر بن محمّد، از پدرش در ذیل
آیه «قُل تعالوا نَدعُ اَبنائَنا و اَبناءكم» روایت كرده است كه فرمود:
رسول خدا براى مباهله، ابابكر و پسرش، عمر و پسرش، و عثمان و پسرش را آورد و
ظاهرا كلام در جماعتى از مؤمنان مىباشد.(126)
نقد و بررسى: ابن عساكر
این روایت را از طریق سعید بن عنبسه و هیثم بن عدى از امام صادق
علیهالسلام آورده است. ابوحاتم رازى درباره سعید بن عنبسه مىگوید: «لا
یصدق.»(127)
عبدالرحمن مىگوید: از على بن الحسین شنیدم كه مىگفت: سعید
بن عنبسه كذّاب است؛ از پدرم شنیدم كه مىگفت: او راست نمىگوید.(128)
یحیى بن معین هم گفته: او كذاب است.(129) ابن ابى حاتم از پدرش نقل مىكند
كه او گفت: «فیه نظرٌ.»(130)
در كتب معروف رجالى اهل سنّت، جز مذمّت هیچ
مدحى درباره او دیده نمىشود و بر كذّاب بودن او تأكید فراوان شده و او در
ردیف ضعفا و متروكان قرار گرفته است؛ چنانكه این مطلب را ذهبى (م 748
ق)،(131) ابن جوزى؛(132) و احمد بن حجر عسقلانى (م 852 ق)(133) نیز ذكر
نمودهاند.
هیثم بن عدى مىگوید: درباره هیثم بن عدى هیچ مدحى پیدا نكردم.
بخارى مىگوید: «لیسَ بثقةٍ، كان یَكذبُ.» یحیى هم عین همین جمله را درباره او گفته است.
ابوداود گفته: او دروغگو است.
نسائى هم او را «متروكُ الحدیث» خوانده است.(134)
سعدى گفته است: «هیثم بن عدى ساقط قد كشف قناعه.»(135)
یحیى بن معین گفته است: از پدرم درباره او پرسیدم كه گفت: او «متروك الحدیث» است.(136)
عباس
الدُّورى مىگوید: برخى از اصحاب ما براى ما حدیث كردند كه كنیز هیثم بن
عدى مىگفت: «ما كان مولاى یقومُ عامَّة اللیلِ یُصلّى، فاذا اَصبحَ جَلسَ
یَكذبُ.»(137)
بستى مىگوید: «اَنّه روى عن الثقاتِ اشیاءً كأنّها موضوعةٌ ... اِنّه كان یُدلِّسُها.»(138)
در نقل دیگرى از بخارى (م 256 ق) آمده است: «سكتوا عنه.»(139)
ازدى هم او را «متروك الحدیث» مىدانست.(140)
ابن حبّان هم گفته است: «لایجوزُ الاحتجاجُ به و لا الروایةُ عنه الاّ على سبیلِ الاعتبار.»(141)
برخى او را ضعیف و متروك دانستهاند؛ مانند دارقطنى،(142) ذهبى،(143) و عقیلى.(144)
بنابراین، اعتبارى براى این روایت نیست و این یك روایت جعلى است كه با روایات صحیح و متواتر در تعارض مىباشد.
خلاصه بحث
این
آیه بر عصمت و صداقت حضرت فاطمه علیهاالسلام دلالت تام دارد و این یكى از
فضایل بلند آن بانو به شمار مىرود. باید توجه داشت به اینكه آیه مباهله
حضرت فاطمه علیهاالسلام را یكى از افراد «نسائنا» ندانسته و ایشان یكى از
مصادیق «نسائنا» نیست، بلكه «نساءنا» اصلاً مصداق دیگرى ندارد و حضرت فاطمه
علیهاالسلام تمامیّت تفسیر «نسائنا»است.(145)
پی نوشت :
1 كارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث از مدرسه امام خمینى رحمهالله .
2. ر. ك: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابة فى معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 5، ص 52.
3.
ر. ك: محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، بیروت، دارالجیل، ج 4، ص 248 /
جلالالدین سیوطى، الدر المنثور فى التفسیر المأثور، بیروت، دارالفكر،
1993، ج 2، ص 193.
4. محمود بن اسماعیل بخارى، پیشین، ج 5، ص 36 / حاكم نیشابورى، المستدرك على الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 158.
5. فخرالدین رازى، التفسیر الكبیر، بیروت، دارالفكر، 1985، ذیل سوره كوثر.
6.
براى آگاهى بیشتر، ر. ك: نگارنده، فاطمه در قرآن از منظر تفاسیر اهل سنّت،
پایاننامه كارشناسى ارشد، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، مدرسه امام خمینى،
1383.
7. اسماعیل جوهرى، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، 1987 م، ماده «ب ه ل».
8. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالكتاب العربیة، ماده «ب ه ل».
9. ناصر مكارم شیرازى، تفسیر نمونه، قم، دارالكتب الاسلامیه، 1369، ج 2، ص 438.
10. محمّد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، دارالفكر، 1988، ج 3، ص 301 / جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 233.
11.
جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 231 / اسماعیل بن كثیر دمشقى، تفسیر
القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفة، 1987، ج 1، ص 379 / على واحدى، اسباب
النزول، ریاض، دارالثقافة الاسلامیه، 1984، ص 90ـ91.
12. مسلم بن حجّاج
نیشابورى، صحیح مسلم، شرح نووى، بیروت، دارالقلم، 1987، ج 15، ص 185 /
محمّد بن سوره، سنن ترمذى، بیروت، دارالفكر، 1994، ج 5، ص 407 / جلالالدین
سیوطى، پیشین، ج 2، ص 233.
13. فخر رازى، پیشین، ج 8، ص 89.
14. همان.
15. نظام الدین نیشابورى، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1996، ج 2، ص 178.
16. احمد رازى جصّاص، احكام القرآن، مكّه، المكتبة التجاریة، ج 2، ص 23.
17. محمّد حافظ نیشابورى، معرفة علوم الحدیث، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1977، ص 50.
18. محمّد زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 193.
19. ابن تیمیه الحرّانى الدمشقى، منهاج السنة النبویّة فى نقض كلام الشیعة والقدریة، قاهره، مكتبة ابن تیمیه، 1998، ج 4، ص 35.
20. عبدالرحمن رازى، تفسیر القرآن العظیم سندا عن رسول اللّه و الصحابة والتابعین، بیروت، المكتبة المصریة، 1999، ج 1، ص 379.
21. حكمة بن یاسین، التفسیر الصحیح موسوعة الصحیح المسبور من التفسیر بالمأثور، مدینة، دارالآثر، 1999، ج 1، ص 421.
22. محمّد بن سوره، پیشین، ج 5، ص 407.
23.
محمّد شوكانى، فتح القدر الجامع فى فنى الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج
1، ص 449. در حاشیه آن، محقق كتاب روایت سعد را صحیح دانسته است.
24. حاكم نیشابورى، پیشین، ج 3، ص 150.
25. محمود آلوسى، روح المعانى فى تفسیر القرآن ا لعظیم و السبع المثانى، تهران، جهان، ج 3، ص 168.
26. همان، ج 3، ص 167.
27. فخر رازى، پیشین، ج 8، ص 89.
28.
عبدالرحمن بن جوزى، زاد المسیر، بیروت، دارالكتب العلمیه، 2000، ج 1، ص
324 / مسلم بن حجّاج نیشابورى، پیشین، ج 15، ص 185 / محمّد بن سوره، پیشین،
ج 5، ص 407 / رشیدالدین میبدى، تفسیر كشف الاسرار وعدة الابرار، تهران،
امیركبیر، 1376، ج 2، ص 151 / حكمة بن یاسین، پیشین، ج 1، ص 421 / خالد آل
عقده، جامع التفسیر من كتب الاحادیث، ریاض، دار طیّبه، 1421 ق، ج 1، ص 370.
29. رشیدالدین میبدى، پیشین، ج 2، ص 151 ـ 152.
30. على طاووس، سعد السعود، قم، دلیل، 1379، ص 182.
31. احمد بن حجر هیثمى، الصواعق المحرقه فى الردّ على اهل البدع والزندقة، قاهرة، مكتبة القاهرة، 1965، ص 156.
32. على طاووس، پیشین، ص 183.
33. همان.
34. عبدالرحمن بن ابى حاتم، پیشین، ج 2، ص 667.
35. محمّد آلوسى، پیشین، ج 3، ص 168.
36.
نوراللّه حسینى مرعشى تسترى، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 9، ص 91، به
نقل از: شهاب الدین احمد نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ج 8، ص 173.
37. حاكم نیشابورى، معرفة علوم الحدیث، بیروت، دارالكتب العلمیة، ص 50.
38. على واحدى، پیشین، ص 68.
39. جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 233 / عبدالرحمن بن جوزى، پیشین، ج 1، ص 324.
40. حاكم حسكانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 1، ص 126.
41. ابوالفرج اصبهانى، الاغانى، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1992، ج 12، ص 7.
42. على طاووس، پیشین، ص 183.
43. همان.
44. همان.
45. همان.
46. اسماعیل بن كثیر دمشقى، پیشین، ج 1، ص 379.
47. على طاووس، پیشین، ص 183.
48. همان.
49. همان.
50. عبدالرحمن بن ابى حاتم، پیشین، ج 2، ص 667.
51. محمد بن جریر طبرى، پیشین، ج 2، ص 301.
52. همان.
53. همان.
54. ابن عطیّه اندلسى، المحرّر الوجیز، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1996، ج 1، ص 447.
55. محمّد بن جریر طبرى، پیشین، ج 3، ص 300.
56. عبدالرحمن بن ابى حاتم، ج 2، ص 667.
57. على طاووس، پیشین، ص 183.
58. همان.
59. همان.
60. همان.
61. همان.
62. همان.
63. حاكم حسكانى، پیشین، ج 1، ص 120ـ128.
64. همان.
65. احمد طبرى، ذخائر العقبى، بیروت، دارالمعرفة، ص 25.
66. جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص 229.
67. مسلم بن حجّاج نیشابورى، پیشین، ج 15، ص 185.
68. احمد بن حجر هیثمى، پیشین، ص 156.
69. مسلم بن حجّاج نیشابورى، پیشین، ج 15، ص 185 / محمّد بن سوره، پیشین، ج 5، ص 407.
70. سلیمان قندوزى، ینابیع المودة، قم، بصیرتى، باب 63، ص 362.
71. ابن تیمیه الحرّانى الدمشقى، پیشین، ج 2، ص 118.
72. محمّد رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1999، ج 3، ص 265.
73. احمد بن حنبل، المسند، ج 1، ص 185.
74. مسلم بن حجّاج نیشابورى، پیشین، ج 15، ص 185.
75. محمّد بن سورة، پیشین، ج 5، ص 407.
76. محمّد بن جریر طبرى، پیشین، ج 3، ص 299.
77. اسماعیل بن كثیر دمشقى، پیشین، ج 2، ص 667.
78. ابوالفرج اصبهانى، پیشین.
79. احمد رازى جصّاص، پیشین، ج 2، ص 23.
80. ابراهیم سمرقندى، تفسیر السمرقندى المسمّى ببحر العلوم، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1993، ج 1، ص 4.27
81. حاكم نیشابورى، پیشین، ج 3، ص 150.
82. احمد ثعلبى، تفسیر الكشف والبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 2002، ج 3، ص 85.
83. على ماوردى، النكت و العیون (تفسیر الماوردى)، مصر، البنیة المصریة العامّة للكتاب، 1979، ج 1، ص 399.
84. احمد بیهقى، دلائل النبوة، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1985، ج 5، ص 388.
85. على واحدى نیشابورى، پیشین، ص 68.
86. حاكم حسكانى، پیشین، ج 1، ص 123.
87. حسین بن مسعود الضرّاء البغوى، معالم التنزیل، بیروت، دارالفكر، 2002، ج 2، ص 48.
88. محمود زمخشرى، پیشین، ج 1، ص 193.
89. ابن قیّم الجوزیه، الضوء المنیر، ج 2، ص 64.
90. عبدالرحمن بن جوزى، پیشین، ج 1، ص 324.
91. فخر رازى، پیشین، ج 8، ص 88.
92. محمّد بن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 4، ص 104.
93. احمد طبرى، پیشین، ص 25.
94. عبدالله نسفى، تفسیر النسفى (مدارك التنزیل و حقائق التأویل)، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1995.
95. علاءالدین على خازن بغدادى، تفسیر الخازن، بیروت، دارالكتب العلمیة، ج 1، ص 254.
96. نظامالدین نیشابورى، پیشین، ج 2، ص 178.
97. ابن تیمیة الحرّانى الد
منبع:پایگاه اطلاع رسانی اسوه دوشنبه 4/2/1391 - 22:29
اهل بیت
نویسنده:حلیمه صفری
سخنان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مورد پیامبر و على
حضرت زهرا علیها السلام به برخى از زنان فرمود:
دو پدر دینیت ،
محمد و على را با ناخشنودى پدر و مادر نسبى خود خشنود ساز ! ولى پدر و مادر
نسبى خود را با خشم دو پدر دینى خود از خود راضى مساز، زیرا اگر پدر و
مادر نسبى تو از تو ناراضى باشند حضرت محمد (صلى الله علیه وآله ) و على
علیه السلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى طاعت خود آن دو را راضى
مى كنند، ولى پدران دینى حضرت محمد و على (صلى الله علیه وآله) اگر از تو
ناراضى باشند پدر و مادر نسبى تو نمى توانند آنها را راضى كنند. زیرا ثواب
طاعت همه مردم دنیا نمى تواند جلو سخط و غضب آنان را بگیرد.1
ادب و ایثار فاطمه علیها السلام
ادب
و ایثار حضرت فاطمه علیها السلام به حدى بود كه گرسنگى خود و فرزندانش را
از على علیه السلام پنهان مى كرد و از شوهرش تقاضایى نمى كرد تا شاید
نتواند آن را بر آورده كند. در این رابطه به موارد زیر توجه فرمایید:
1-روزى
فاطمه زهرا علیها السلام در حالى كه آثار ضعف و گرسنگى از چهره او نمایان
بود، به حضور پدرش رسید رسول خدا (صلى الله علیه وآله) وقتى این حالت را
مشاهده كرد، دستهایش را به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خدایا ! گرسنگى
فرزندم را به سیرى تبدیل نما و وضع او را سامان بده . 2
2- روزى رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) از دخترش پرسید: فاطمه جان ! چرا رنگ رخسارت
پریده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است ؟
عرض كرد:
پدرجان ! سه روز است كه غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت
گرسنگى بى تاب شده اند و هم اكنون مانند جوجه هاى پركنده از گرسنگى به خواب
رفته اند. 3
3- روزى على علیه السلام از آن حضرت تقاضاى غذایى كرد، آن
حضرت گفت : دو روز است كه خودم چیزى نخورده ام و هر چه در خانه بود براى
شما و فرزندانم آورده . وقتى كه على علیه السلام به او مى گوید: چرا مرا
آگاه نساختى تا براى شما غذا تهیه كنم ؟ مى گوید: از خداى خود شرم كردم كه
چیزى از تو بخواهم كه انجام آن برایت دشوار باشد. 4
كمك كردن حضرت على علیه السلام در كارهاى منزل
در بحار از جامعه الاخبار نقل شده كه :
على
علیه السلام فرمودند: رسول خدا علیه السلام بر ما وارد شدند در حالى كه
فاطمه زهراء علیها السلام در كنار دیگ نشسته بود و من عدس پاك مى كردم .
حضرت فرمودند: گوش فرا ده ، زیرا آنچه مى گویم از سوى پروردگار مى گویم :
مردى كه به همسرش در خانه كمك و مساعدت نماید، به تعداد موهاى بدنش براى او
عبادت سالى را مى نویسند كه روزها را روزه داشته و شب ها را شب زنده دارى
نموده است . 5
كارهاى فاطمه در خانه على
روزى امیرالمؤ منین به یكى از اصحاب خود فرمود: مى خواهى جریانى از زندگانى خودم با فاطمه علیها السلام را برایت تعریف كنم ؟
فاطمه
علیها السلام آنقدر در خانه من با مشك آب حمل كرد كه اثر آن در سینه اش
پدیدار شد. آنقدر به وسیله آسیاب دستى گندم آرد كرد كه دستش تاول زد.
آنقدر خانه را جاروب كرد كه بر لباس او گرد و خاك نشست . آنقدر آتش زیر دیگ
روشن كرد كه لباسش دوده اى و سیاه شد. او زیاد كار كرد و بسیار هم آسیب
دید. 6
هرگز از شوهرت چیزى نخواه
على علیه
السلام باغى داشتند كه آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را
بین فقراء تهیدستان مدینه تقسیم كرد. وقتى كه به منزل بازگشت ، فاطمه علیها
السلام از ایشان پرسید؟ یا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟
على علیه
السلام براى تهیه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه علیها السلام با خود
اندیشید كه چرا چنین گفتم ، چون از پدر شنیده بود كه هرگز از شوهرت چیزى
نخواه ، شاید نتواند آن را تهیه كند.
آنگاه فرمود.
فانى اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا من از خدا آمرزش مى طلبم و دیگر این رفتار را تكرار نخواهم كرد. 7
شأن نزول سوره هل اتى
امام
حسن و امام حسین علیه السلام بیمار شدند. رسول خدا (صلی الله علیه واله)
به همراه جمعى از اصحاب به عیادت آنها آمد و به على علیه السلام گفتند: خوب
است براى شفاى فرزندانت نذر كنى . على و فاطمه و فضه خادمه علیها السلام
نذر كردند كه اگر آن دو از بیمارى شفا یافتند سه روز، روزه بگیرند و شكر
نعمت سلامتى آن دو عزیز را به جا آورند. طولى نكشید كه حال آن دو به بهبودى
رفت و شفا یافتند. در این هنگام در خانه امیرمؤ منان على علیه السلام چیزى
براى خوردن یافت نمى شد، به مین خاطر على علیه السلام از شمعون خیبرى
یهودى سه صاع كه هر صاع سه كیلو است جو قرض كرد. فاطمه علیها السلام پس از
آسیاب كردن جو، یك سوم آن را به اندازه تعداد افراد خانواده ، یعنى پنج قرص
نان پخت .
على علیه السلام پس از پایان نماز به امامت رسول خدا (صلى
الله علیه وآله ) به خانه برگشت . اینك سفره غذا در حالى كه طعام اول و
آخرش نان و نمك است ، آماده پذیرایى از بهترین خلق خداست . آنها آماده
افطار مى شوند، اما هنوز شروع به افطار نكردند كه صداى كوبه در بلند مى
شود. آرى صداى فقیرى است كه تقاضاى غذا دارد و مى گوید:
اسلام علیكم یا
اهل بیت محمد، (انا) مسكین من مساكین المسلمین ، اطعمونى اطعمكم الله من
موائد الجنة درود بر شما اى خاندان محمد، من مسكین از مسكینان مسلمین هستم
غذایى به من بدهید، خداى تعالى از غذاهاى بهشتى به شما بخوراند.
على علیه السلام صدا را كه شنید، خطاب به دختر رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) چنین فرمود:
فاطمه
جان ! اى بزرگوار اهل یقین ! اى دختر بهترین خلق روى زمین ! آیا به بیچاره
اى كه دست نیاز به خانه ات آورده ، نظرى دارى ؟ به خدا شكوه مى كند و حاجت
مى طلبد. با گرسنگى غم و به سوى ما آمده است و تمام امور در دست خداست و
همه خوبیها از او نشاءت مى گیرد. بهشت دلپذیر به شما وعده مى دهد، همان
بهشتى كه بر بخیل حرام است . حضرت زهرا علیها السلام در جواب همسرش فرمود:
به آن گرسنه خوارك مى دهم و به سیر شدن او امیدوارم ، به راستى كه حق براى
نیكان است و به شفاعت خود آنها را به بهشت خواهم برد.
آن پنج تن ، شخص مسكین را بر خود مقدم داشته و سهم خود را به فقیر دادند و آن شب را با آب افطار كردند.
روز
دوم را نیز روز حضرت فاطمه علیها السلام بخش دیگرى از جو را آسیاب كرد و
به اندازه تعداد افراد، نان پخت . چون هنگام افطار شد، یتیمى بر در خانه
آمد و گفت : سلام بر شما اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله ) ! من یتیم و
گرسنه ام ، پدرم از مهاجرین بود و در جنگ شهید شد. از آنچه خدا به شما روزى
داده به من دهید تا خدا نیز در بهشت به شما عوض دهد.
حضرت على علیه السلام فرمود: هر كس كه بخشش كند براى او خواهد ماند و آب و غذاى بهشتى به او داده مى شود.
حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ به دعوت همسرش چنین سرود:
حتما او را بر فرزندانم مقدم مى دارم و او را سیر مى كنم - زیرا آنها كه گرسنه اند فرزندانند.
این بار هم مثل شب قبل ، تمام افراد خانه غذاى خود را به آن یتیم دادند.
فاطمه
علیها السلام روز سوم نیز باقیمانده جو را آسیاب كرده و نان پخت . هنگام
افطار، اسیرى آمد و از آنها تقاضاى غذا كرد. امیرالمؤ منان فرمود: فاطمه ،
دختر پیامبرى است كه سرور تمام انبیاء است . فاطمه جان ! بر این اسیر
گرفتار، منت بگذار. هر كس امروز كار خیرى انجام دهد و بذر را بپاشد، روز
جزا محصول آن درو خواهد كرد. آنگاه همگى غذاى خود را سیر دادند.
فرداى
روز سوم ، على علیه السلام دست حسن و حسین علیه السلام را گرفته و بر
پیامبر (صلى الله علیه وآله ) وارد شدند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) وقتى
آنها را دید مشاهده كرد كه از شدت گرسنگى مانند جوجه اى مى لرزند. فرمود:
چقدر این منظره و این حالتى كه در شما دیدم بر من ناگوار است ! برخاسته ،
همراه ایشان به خانه على علیه السلام آمد، دید كه فاطمه علیها السلام در
محراب عبادت ایستاده و آثار گرسنگى در چهره اش نمایان است و از شدت گرسنگى
پوست شكمش به پشت او چسبیده و دیدگانش به كاسه سر فرو رفته است . مشاهده
آن وضع ، پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را ناراحت كرد و فرمود: خدایا، بچه
هاى پیامبرت از گرسنگى مى میرند؟
در این وقت جبرئیل نازل شد و سوره هل اتى را بر پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرود آورد و به او گفت :
خذها
یا محمد هناك الله اهل بیتك بگیر این سوره را، خداوند تو را در داشتن چنین
اهل بیتى تهنیت مى گوید. 8 خداوند فاطمه علیها السلام را راضى خواهد كرد
ثعلبى از حضرت امام صادق علیه السلام روایت كرده است :
روزى
حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) به خانه فاطمه علیها السلام رفتند، فاطمه
را در حالى مشاهده كرد كه جامعه اى از جلهاى شتر پوشیده و با دستهاى خود
آسیاب را مى گردانید و در حین كار فرزند خود را نیز شیر مى داد. رسول اكرم
(صلى الله علیه وآله) وقتى كه این حالت را از دختر دید متاءثر شد، اشك از
دیده هاى مباركش جارى شد و فرمود: اى دختر گرامى ! تلخیهاى دنیا را به خاطر
حلاوتهاى آخرت تحمل كن . پس فاطمه علیها السلام عرض كرد: یا رسول الله !
حمد مى كنم خدا را بر نعمتهاى او و شكر مى كنم خدا را بر كرامتهاى او. در
این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه :
و لسوف یعطیك ربك فترضى 9 را از طرف خداوند فرود آورد. 10
رضایت كامل على و فاطمه از همدیگر
امیرالمؤ منین على علیه السلام مى فرمایند:
هیچ
گاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند، او را به هیچ كارى
مجبور نكردم ، او نیز مرا آزرده نساخت . در هیچ امرى قدمى بر خلاف میل
باطنى من برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره مى كردم تمام غصه هایم بر طرف مى
شد و دردهایم را فراموش مى كردم .
در جاى دیگر مى فرمایند: به خدا قسم ! هرگز كارى نكردم كه فاطمه علیها السلام خشمگین شود، او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نكرد. 11
شاد شدن فاطمه علیها السلام به خاطر تقسیم كارها
در
حدیثى از امام صادق علیه السلام روایت شده كه فرمود: میان على و فاطمه
علیها السلام درباره تقسیم كارها بحث شد. براى حل این مشكل خدمت رسول خدا
(صلى الله علیه وآله ) رفتند و پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) كارهاى منزل
را اینگونه تقسیم كرد: كارهاى مربوط به داخل خانه به عهده فاطمه و كارهاى
خارج از خانه به عهده على علیه السلام باشد.
فاطمه علیها السلام به قدرى
از این تقسیم خوشحال شد كه گفت : جز خدا كسى نمى داند تا چه اندازه از این
تقسیم خوشحال شدم كه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) كار مردان را (كارى را
كه موجب تماس با مردان است ) از عهده من برداشت . 12
پشتیبانى از شوهر در كارهاى خیر
روزى على علیه السلام وارد خانه شد، دید حسن و حسین علیه السلام نزد فاطمه علیها السلام گریه مى كنند.
فاطمه
زهرا علیها السلام گفت : اینها گرسنه اند و یك روز است كه چیزى نخورده اند
! على علیه السلام پرسید: پس این دیگ بر سر آتش چیست ؟ گفت : در دیگ ،
تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش نهاده ام ! على علیه
السلام از این ماجرا دلتنگ شد. عبایش را به بازار برد و به مبلغ شش درهم
فروخت و با آن غذایى تهیه كرد. وقتى كه به خانه باز مى گشت فقیرى به حضرت
گفت : آیا كسى در راه خدا وام مى دهد تا چند برابر گردد؟ على علیه السلام
همه آن خوراكى را به او داد، چون به خانه رسید، فاطمه علیها السلام پرسید:
یا على ! چیزى براى رفع گرسنگى بچه ها بدست آوردى ؟ گفت : آرى ، ولى همه
آنها را به بینوایى دادم . فاطمه علیها السلام گفت : چه خوب كردى ، تو
همیشه توفیق كار خیر مى یابى !
على علیه السلام براى اقامه نماز از منزل
خارج شد. در راه شخصى را دید كه پولى ندارم . گفت : به تو فروختم هر وقت
پولى بافتى به من باز دهى ؟ على علیه السلام آن شتر را به 60 درهم خرید و
حركت كرد. ناگهان شخصى رسید و عرض كرد: یا على ! این شتر را به من بفروش .
على علیه السلام فرمود: به چه قیمتى مى خرى ؟ گفت : 120 درهم .
حضرت شتر
را داد و پول را گرفت ، نیمى از آن پولها را به صاحب شتر داد و نیمى دیگر
را براى خود برداشت . در این وقت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) رسید و
ماجرا را از على علیه السلام شنید. حضرت فرمود: یا على ! فروشنده جبرئیل و
خریدار میكائیل بود. این در عوض آن وامى بود كه به فقیر داده بودى . 13
داستان دینار و آرد فروش
روزى
در خانه فاطمه علیها السلام غذا و پولى یافت نمى شد، در این حال على علیه
السلام از خانه بیرون آمد و یك دینار پول در كوچه پیدا كرد. در همه جا
اعلام كرد كه یك دینار پیدا شده ، ولى هیچ كس به سراغ آن دینار نیامد. حضرت
فاطمه علیها السلام به على علیه السلام گفت : با این دینار آرد بخر، هرگاه
صاحب آن پیدا شد به او بر مى گردانیم . حضرت على علیه السلام با این قصد
از منزل خارج شد، مردى را دید كه مقدارى آرد به قیمت یك دینار مى فروشد.
على علیه السلام آرد را خرید و یك دینار را به او داد، ولى او سوگند یاد
كرد كه پولى از بابت آرد نمى گیرد.
على علیه السلام آرد و یك دینار را
به خانه آورد و جریان را به فاطمه علیها السلام گفت : فاطمه علیها السلام
از جریان بسیار تعجب كرد، با آن آرد نان درست كردند و خوردند. پس از تمام
شدن آرد، على علیه السلام دوباره اعلام كرد دینارى پیدا كرده ، ولى باز كسى
به عنوان صاحب آن مراجعه نكرد. على علیه السلام دوباره براى خرید آرد
بیرون رفت باز همان مرد را دید و قضیه خرید آرد مثل دیروز تكرار شد. على
علیه السلام وقتى كه به منزل برگشت فاطمه زهرا علیها السلام تعجب كرد ! و
گفت : یا على ! هم آرد آوردى و هم دینار را؟
على علیه السلام فرمود:
فروشنده سوگند یاد كرد كه دینار را نمى گیرم . فاطمه علیها السلام گفت : مى
خواستى تو در سوگند از او پیشى بگیرى و دینار را به او بدهى .
على علیه
السلام براى بار سوم خرید آرد بیرون رفت ، ابتدا در این مدت براى یافتن
صاحب دینار همه جا اعلام كرده بود. دوباره همان مرد را دید كه آرد مى
فروشد. حضرت این بار او را سوگند داد كه باید پول آرد را بگیرى . پس از آن
دینار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خان بازگشت . در این هنگام رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) را دید، فرمود: یا على ! آیا آن مرد را شناختى ؟
عرض كرد: نه یا رسول الله . فرمود: او جبرئیل بود، آن آرد رزقى بود بود كه
خداوند بوسیله جبرئیل براى شما فرستاده بود. سوگند به خداوندى كه جانم در
دست اوست اگر سوگند یاد نمى كردى هر روز تا آن دینار در دست تو بود جبرئیل
را همان گونه مى یافتى كه آرد به تو مى داد و دینار از تو نمى گرفت . 14
داستان انار
روزى
حضرت زهرا علیها السلام بیمار و بسترى شد. على علیه السلام به بالین او
آمد فرمود: زهراء جان ! چه میل دارى تا برایت فراهم كنم ؟ گفت : من از شما
چیزى نمى خواهم . حضرت على علیه السلام اصرار كرد. فاطمه علیها السلام گفت :
اى پسر عمو، پدرم به من سفارش كرده كه هرگز چیزى از شوهرت در خواست نكن ،
مبادا تهیه آن برایش مشكل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.
على علیه السلام فرمود: اى فاطمه علیه السلام ، به حق من ، هر جه میل دارى بگو تا برایت آماده كنم .
فاطمه
علیها السلام گفت : اكنون كه ما را سوگند دادى مى گویم . اگر انارى برایم
فراهم كنى خوب است . حضرت على علیه السلام برخاست و براى فراهم نمودن انار
از منزل بیرون رفت . در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها
پرسید: انار در كجا پیدا مى شود؟ آنها گفتند: یا على ! فصل انار گذشته ،
ولى چند روز قبل شمهون یهودى چند انار از طائف آورده بود. حضرت به در خان
شمعون رفت . شمعون وقتى كه چشمش به على علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت
را پرسید؟ على علیه السلام ماجرا را گفت و افزود كه براى خریدارى انار
آمده ام . شمعون گفت : چیزى از انارها باقى نمانده است همه را فروخته ام .
همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مى شنید، به شوهرش گفت : من یك انار
براى خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان كردم .
آنگاه رفت و انار
را آورد و به حضرت على علیه السلام داد. آن حضرت چهار در هم به شمعون داد.
او گفت : قیمتش ، نیم درهم است . امام فرمود: همسرت این انار را براى خود
ذخیره كرده بود تا روزى از آن نفع بیشترى ببرد. نیم در هم مال خودت و سه
درهم و نیم هم مال همسرت . آن حضرت در برگشت به طرف منزل ، صداى ناله
درمانده اى را شنید، به دنبال صدا رفت ، دید مردى غریب و بیمار و نابینایى
در خرابه اى بدون سرپرست و غذا روى زمین خوابیده است ، حضرت جلو رفت و سرش
را به دامن گرفت و از او پرسید: تو كیستى ؟ از كدام قبیله اى ؟ چند روز است
كه در اینجا افتاده اى ؟ گفت : اى جوان صالح ! من از اهالى مدائن (ایران )
مى باشم ، در آنجا قرض زیادى داشتم . ناگزیر سوار بر كشتى شدم و با خود
گفتم خود را به مولایم امیرمؤ منان مى رسانم شاید آن حضرت كمكى به من كند و
قرضهایم را ادا نماید - جوان نمى دانست كه سرش بر دامن على علیه السلام
است - امام فرمود: من یك انار براى بیمار عزیزم مى برم ، ولى تو را محروم
نمى كنم و نصفش را به تو مى دهم . حضرت انار را دو نصف كرده و نصف آن را كم
كم در دهان آن جوان مى گذاشت تا تمام شد. جوان گفت : اگر مرحمت فرمایى نصف
دیگرش را نیز به من بخورانى ، چه بسا حال من خوب شود ! على علیه السلام
نیم دیگر انار را نیز كم كم به او خوراند تا تمام شد.
آنگاه حضرت بعد از
خداحافظى با آن جوان بیمار به سوى خانه حركت كرد. در حالى كه از شدت حیا
غرق در فكر بود به در خانه رسید، ولى حیا كرد وارد خانه شود. از شكاف در به
درون خانه نگاهى كرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار.
مشاهده كرد فاطمه علیه السلام تكیه كرده و طبقى از انار پیش روى اوست و میل
مى فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد كه این انار مربوط
به این دنیا نیست . پرسید: فاطمه جان ! این انار را چه كسى براى شما آورده
است ؟ فاطمه علیها السلام گفت : اى پسر عمو ! وقتى كه از پیش من رفتى ،
چندان طولى نكشید كه نشانه سلامتى را در خود یافتم . ناگاه صداى در به گوشم
رسید فضه خادمه در را گشود، مردى را دید كه طبق انار دارد. آن مرد گفت :
این طبق انار را امیرمؤ منان على علیه السلام براى فاطمه فرستاده است . 15
حكایتى دیگر
روزى حضرت فاطمه علیها السلام بیمار شد، على علیه السلام نزد آن حضرت آمد و فرمود: اى فاطمه ، از شیرینى هاى دنیا دلت چه میل دارى ؟
گفت
: اى على ، من انارى مى خواهم . حضرت قدرى اندیشید، چون چیزى با خود نداشت
، از جا حركت كرد و به بازار رفت ، در همى قرض كرد و انارى با آن خرید و
به سوى منزل شتافت . در بین راه ، به مردى بیمار و نا آشنا بر خورد كرد،
ایستاد و فرمود: اى پیر مرد ! دلت چه مى خواهد؟ پاسخ داد: اى على ، هم
اكنون پنج روز است كه در اینجا افتاده ام ، مردم از كنارم عبور كرده ، اما
توجهى به من نمى كنند، دلم انار مى خواهد. حضرت لحظه اى با خود اندیشید و
گفت : یا انار براى فاطمه خریده ام ، اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه
از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند كه فرمود: واما
السائل فلال تنهر؛ سائل را از خود مران 16
مخالفت ورزیده ام .
پس
انار را باز كرد و به آن پیرمرد خورانید. پیرمرد بى درنگ بهبود یافت و در
همان حال فاطمه علیها السلام نیز بهبود یافت . على علیه السلام در حالى كه
از فاطمه علیها السلام شرمنده بود وارد منزل شد. حضرت زهراء علیها السلام
از جان حركت كرد و به طرف حضرت على علیها السلام آمد و گفت : چرا اندوهناكى
؟ سوگند به عزت و شكوه خداوند ! همین كه انار را به آن پیرمرد دادى ، میل
به انار از دلم كنار رفت .
در همین هنگام شخصى حلقه در را كوبید. حضرت
پرسید: كیستى ؟ پاسخ داد: من سلمان فارسى هستم ، در را باز كن ! در را باز
كرد، دید كه سلمان فارسى طبقى سرپوشیده آورده ، آن را پیش روى حضرت گذاشت .
حضرت پرسید: این طبق چیست ؟ جواب داد: از خداوند براى پیامبرش و از
پیامبرش براى تو رسیده . حضرت سرپوش از روى طبق برداشت ، نه عداد انار در
آن بود. فرمود: اى سلمان ! اگر این انارها براى من است مى بایست ده عدد
باشد. زیرا خداوند فرموده است :
من جاء بالحسنه فلله عشر امثالها هر كس كار نیك انجام دهد براى او ده برابر پاداش نیك خواهد بود.
سلمان
خندید و یك انار از آستین خود بیرون آورد و آن در طبق گذاشت و گفت : اى
على ! به خدا سوگند ده تا بود، اما خواستم بدین وسیله تو را بیازمایم ! 17
تحمل كمبودها و مشكلات زندگى
1-حضرت زهراء روزى در خدمت پدر از مشكلات زندگى و كمبودهاى رفاهى سخن به میان آورد و عرض كرد:
اى
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) من و پسر عمویم چیزى از وسایل رفاهى ندایم
مگر پوست گوسفندى كه شبها بر روى آن مى خوابیم و روزها بر روى آن شتر خود
را علف مى دهیم .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: دخترم صبر و
تحمل داشته باش ، زیرا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد در حالى كه
فروشى جز یك قطعه عباى قطوانى نداشتند.
2-روزى دیگر رسول گرامى بر
دخترش فاطمه علیه السلام وارد شد و از نزدیك وضع زندگى آنان را مشاهده
نمود، پس فرمود: فاطمه جان ! در چه حالى به سر مى بردى ؟
پاسخ داد: یا
رسول الله ! حال و وضع ما همین است كه مى نگرید. با عبایى زندگى مى كنیم كه
نصف آن فرش زیر ماست كه بر روى آن مى نشینیم و نصفى دیگر، رو انداز ما كه
بر روى خود مى كشیم .
3-زمانى دیگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله )
پرسید: فاطمه جان ! چرا رنگ تو پریده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین
دگرگون شده است ؟ فاطمه علیها السلام عرض كرد: پدرجان ! سه روز است كه غذا
نخورده ایم ، حسن و حسین علیه السلام از شدت گرسنگى بى تاب شده اند، هم
اكنون مانند جوجه هاى پراكنده از شدت گرسنگى به خواب رفته اند.
4-روزى
فرزندان فاطمه علیها السلام جد بزرگوارشان را جلوى درب منزل دیدند، به سوى
پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتافتند و بر روى دوش رسول خدا جاى گرفتند و
گفتند: یا رسول الله ! گرسنه ایم ، به مادرمان بگو قرص نانى به ما بدهد
تا رفع گرسنگى نمائیم . پیامبر داخل منزل آمد و خطاب به فاطمه علیها السلام
فرمود: دخترم به دو فرزندم طعام بده ، پاسخ شنید: پدرجان ! در خانه ما
چیزى به جز بركت وجود رسول خدا وجود ندارد. 18
چادر نورانى فاطمه علیها السلام
ابن شهر آشوب و قطب راوندى روایت كرده اند كه :
روزى
حضرت على علیه السلام كه به پول احتیاج پیدا كرد بود، به ناچار چادر حضرت
فاطمه علیها السلام را كه از جنس پشم بود نزد مردى یهودى به نام زید رهن
گذاشت و قدرى جو قرض گرفت . آن مرد یهودى چادر را به خانه برد و در حجره
گذاشت . به هنگام شب ، زن مرد یهودى وقتى كه وارد حجره شد نورى از آن چادر
مشاهده كرد كه تمام حجره ر روشن كره بود. زن وقتى كه آن حالت عجیب را دید
نزد شوهرش رفت و آنچه دیده بود نقل كرد. شوهرش از شنیدن آن حالت تعجب كرد.
(چون فراموش كرده بود كه چادر حضرت فاطمه علیها السلام در خانه اوست ) پس
به سرعت داخل حجره شد و متوجه شد كه نور از چادر حضرت فاطمه علیها السلام
آن بانوى عصمت است كه مانند بدر منیر خانه را روشن كرده است . یهودى از
مشاهده این حالت تعجبش زیادتر شد. پس آن دو به خانه خویشان و دوستان خود
رفتند و هشتاد نفر از آنها را به خانه آوردند كه همگى آنها از بركت شعاع
(نور) چادر فاطمه علیها السلام به نور اسلام منور گردیدند. 19
امام چون كعبه است
محمود
بن لبید گوید: پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) حضرت فاطمه
علیها السلام بر سر مزار شهیدان مى رفت و آنجا مى گریست . در یكى از روزها
حضرت را در آنجا دیده ، جلوه ، جلو رفته ، سلام كردم و گفتم : اى بانوى
زنان جهان ! سؤ الى دارم كه در سینه ام پنهان كردم و مرا مى آزارد. فرمود:
بپرس . عرض كردم : چرا على علیه السلام نسبت به حق خود ساكت مانده و از آن
دست برداشته است ؟
فرمود: اى ابا عمر ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
فرمود: امام چون كعبه است كه به سوى او مى روند و او به سوى مردم نمى رود.
سپس حضرت ادامه داد: به خدا سوگند، اگر مى گذاشتند كه حق بر محور خود بچرخد
و آن را براى اهلش باقى مى گذاشتند و از خاندان پیامبر خدا پیروى مى
كردند، هیچ گاه دو نفر درباره خدا یا یكدیگر مخالفت نمى كردند و آیندگان از
گذشتگان آن را به ارث مى بردند و گذشتگان براى آیندگان خود مى گذاشتند تا
اینكه قائم ما كه نهمین فرزند حسین علیه السلام است ، به پاخیزد. اما اینان
آن كسى را كه خداوند مؤ خر دانسته ، مقدم داشته و آن كسى را كه خداوند
پیشوا قرار داده ، كنار زدند. آنها همین كه پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله
) را در قبر نهاند و جسم شریفش را به خاك سپردند، هوى و هوس را بركزیده و
به آراء و افكار خود عمل كردند. نفرین بر آنان باد ! 20
تقسیم كارهاى خانه باكنیز
امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرماید:
رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) در یكى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسیرانى
نصیبش شد. آنها را تقسیم فرمود و دو زن را كه یكى جوان و دیگرى به سن كمال
رسیده بود براى خود نگه داشت . به دنبال حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و
دست یكى از آن دو را گرفته در دست فاطمه علیها السلام گذاشت و فرمود: اى
فاطمه علیها السلام ! این از آن تو باشد، او را كتك نزن ، زیرا من دیدم كه
نماز مى خواند و جبرائیل مرا از اینكه نمازگزاران را كتك بزنم نهى كرد.
فاطمه علیها السلام وقتى دید كه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرتب سفارش
او را مى كند، رو به حضرت كرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)
كارهاى خانه یك روز بر عهده من و یك روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلى
الله علیه وآله ) با شنیدن سخنان فاطمه علیها السلام اشك از دیدگاه مباركش
سرازیر شد. 21 و فرمود: الله اعلم حیث یجعل رسالته 22
فرشتگان خدمتكار فاطمه
مرحوم راوندى در كتاب خرائج از سلمان فارسى روایت مى كند كه گفت :
فاطمه
علیها السلام را دیم كه نشسته بود و پیش روى او آسیابى بود كه جو را با آن
دستاس مى كرد و بر دسته دستاس خون تازه دیدم كه در اثر سائیده شدن و زخم
دست فاطمه علیها السلام بود و فرزندش حسین علیه السلام را دیدم كه در گوشه
اى دیگر گریه مى كرد.
دلم به حال زهرا علیها السلام سوخت . به او عرض
كردم : اى دختر پیغمبر ! این فضه است ، چرا كارخانه را به او واگذار نمى
كنى ؟ در جواب من فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به من سفارش كرده
كه كارهاى خانه را با او به نوبت انجام دهم . امروز نوبت من و فردا نوبت
اوست .
سلمان گفت : من عرض كردم ، پس اجازه دهید من به شما كمك كنم ، یا
جو را دستاس كنم یا حسین علیه السلام را آرام نمایم . زهرا علیها السلام
فرمود: من بهتر مى توانم حسین را آرام كنم . پس تو جو را دستاس كن . من
مشغول دستاس كردن جو شدم و در این حال صداى مؤ ذن برخاست و وقت نماز شد، من
برخاستم و به نماز رفتم . چون نماز تمام شد ماجرا را به على علیه السلام
گفتم ، على علیه السلام گریان شده ، به خانه رفت ، اما طولى نكشید كه تبسم
كنان بازگشت . رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ما چرا را از او پرسید و او
در جواب گفت : به خانه رفتم ، زهرا علیها السلام را دیدم كه به پشت خوابیده
و حسین روى سینه اش به خواب رفته و دستاس نیز خود به خود مى چرخید !
پیغمبر (صلى الله علیه وآله) تبسم كرد و فرمود: اى على ! مگر نمى دانى كه
خدا متعال فرشتگانى دارد و آنها در زمین گردش مى كنند تا خدمتكارى محمد و
آل محمد را بكنند. 23
فاطمه علیها السلام یكى از دورركن على علیه السلام
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به حضرت على فرمود:
سلام
بر تو اى پدر دو ریحانه ! به زودى دو ركن تو از بین مى روند و خداوند خود
كمبود مرا براى تو جبران مى نماید. بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه
وآله) على علیه السلام فرمود: این یكى از دور كن بود. بعد از آنكه فاطمه
علیها السلام از دنیا رفت ، فرمود: این ركن دیگر بود. 24
مفاخره بین فاطمه علیها السلام و على علیه السلام
از
ابن عباس روایت شده كه : رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بر على و فاطمه
علیها السلام وارد شدند، در حالى كه آن دو بزرگوار مى خندیدند. وقتى كه چشم
آنان به پیامبر (صلى الله علیه وآله) افتاد ساكت شدند، پیامبر اكرم (صلی
الله علیه واله) به آنان فرمودند: شما را چه شده ، مى خندیدید اما با دیدن
ساكت شدید؟ فاطمه علیها السلام زودتر جواب داد: پدر جان ! على مى گوید:
پیامبر مرا بیش از تو دوست مى دارد و من مى گویم : پیامبر مرا بیشتر از تو
دوست دارد. رسول خدا تبسم نمود و فرمودند: دخترم ! تو شیرینى فرزندى براى
من دارى (یعنى نسل من از تو است ) اما على براى من عزیزتر از تو است . 25
مفاخره اى دیگر
ابن
شاذان قمى روایت مى كند كه یك روز على علیه السلام با همسر گرامیش حضرت
فاطمه علیها السلام در بین خرما خوردن به مفاخره پرداختند.
على علیه
السلام فرمود: اى فاطمه ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مرا از تو بیشتر
دوست مى دارد. حضرت زهرا علیها السلام گفت : واعجبا ! من دختر اویم ، من
نور دیده پیغمبرم ، من یگانه دختر باقى مانده او هستم .
على علیه السلام فرمود: اگر سخن مرا باور نمى كنى بیا با هم خدمت پیغمبر (صلى الله علیه وآله) برویم .
على
و فاطمه علیها السلام با هم خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیدند.
فاطمه علیها السلام پیشدستى كرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله )
كدامیك از ما دو نفر نزد شما محبوبتریم ، من یا على ؟
رسول خدا فرمود:
انت احب و على اعزمنك تو به من محبوبترى ، و على از تو براى من عزیزتر است ..
على علیه السلام فرمود: نگفتم كه پیغمبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. من كسى هستم كه در خانه خدا متولد شدم .
فاطمه : من دختر خدیجه كبرى هستم .
على : من كسى هستم كه بلندى پرچم اسلام به دست من بوده .
فاطمه : من دختر كسى هستم كه تا مقام دنى فتدلى رفت و به مقام قرب قاب قوسین او ادنى رسید.
على : من كسى هستم كه جبرئیل خدمت من كرده .
فاطمه : من كسى هستم كه خطبه ام را در آسمان راحیل خوانده است و خدمتگزارانم فرشتگان مى باشند.
على : من كسى هستم كه مولدم خانه خداست .
فاطمه : من كسى هستم كه عقدم در آسمانها بسته شده .
على : من صالحترین بندگان خدا هستم .
فاطمه : من دختر خاتم النبیین هستم .
على : من آنم كه نامم على از نام خداى على مشتق شده .
فاطمه : من آنم كه نامم فاطمه از فاطر مشتق گشته است .
على : من سرچشمه علوم و معارف دینم .
فاطمه : من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم .
على : من آنم كه به نام من آدم توبه كرد.
فاطمه : من آنم كه توبه او به واسطه من قبول شد.
على : من تقسیم كننده بهشت و دوزخم .
فاطمه : من دختر محمد مختارم .
على : من بهترین رهروان جهانم .
فاطمه : من بهترین زنانم ...
آنگاه فاطمه علیها السلام به پدر عرض كرد: یا رسول الله ! مرا حمایت نمى كنى ، بر پسر عمت مرا تنها مى گذارى ؟
على فرمود: یا فاطمه من از محمد به منزله نفس او هستم . فاطمه گفت : من گوشت و پوست و خون او هستم ...
در
این موقع رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: فاطمة قومى ؛ دخترجان
برخیز سر پسر عمت را ببوس كه جبرائیل و میكائیل و اسرافیل و عزرائیل با
چهار هزار ملك ، براى حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه علیها السلام بر خواست سر شوهرش را بوسید و گفت :
یا
ابا الحسن بحق رسول الله معذرة الى الله عزو جل و الیك ولى ابن عمك اى ابا
الحسن ! به حق رسول خدا از خداوند عزوجل و از تو و پسر عمویت پوزش مى طلبم
.
و امیرالمؤ منین نیز دست فاطمه علیها السلام را بوسید. 26
عشق و علاقه به شوهر
شیخ مفید در كتاب الارشاد نقل مى كند:
هنگامى
كه در سال هشتم هجرت ، پیامبر (صلى الله علیه وآله ) حضرت على علیه السلام
را در ماجراى جنگ ذات السلال به سوى بیابان و ریگزار یابس براى سركوبى
دشمن فرستاد، روایت شده كه : حضرت على علیه السلام عصابة (دستمال ) مخصوصى
داست ، هرگاه به جنگ بسیار سخت مى روفت آن عصابة را به سر مى بست . در این
سفر هم به نزد فاطمه علیها السلام آمد و آن عصابة را طلبید.
فاطمه علیها
السلام گفت : كجا مى روید؟ مگر پدرم مى خواهد ترا به كجا بفرستد؟ حضرت على
علیه السلام فرمود: به سوى بیابان ریگزار مى روم .
حضرت فاطمه علیها
السلام از خطر این سفر، و مهر و محبتى كه به على داشت گریان شد. در همین
هنگام پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به خانه فاطمه علیها السلام آمد و به
فاطمه فرمود: چرا گریه مى كنى ؟ آیا مى ترسى كه شوهرت كشته شود؟ نه ، انشاء
الله كشته نمى شود.
على علیه السلام به پیامبر (صلى الله علیه وآله ) عرض كرد: اى رسول خدا آیا نمى خواهى كشته شوم و به بهشت بروم ؟ 27
ساده زیستى
سلمان فارسى مى گوید:
روزى
حضرت فاطمه علیهم السلام را دیدم كه چادرى وصله دار بر سر داشت ، در شگفتى
ماندم و گفتم : عجبا دختران پادشاهان ایران و روم بر كرسیهاى طلایى مى
نشینند و پارچه هاى زر بافت به تن مى كنند و این دختر رسول خداست نه
چادرهاى گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهاى زیبا فاطمه علیه اسلام پاسخ
داد: اى سلمان خداوند بزرگ ، لباسهاى زینتى و تختهاى طلایى را براى ما، در
روز قیامت ذخیره كرده است .
حضرت سپس به خدمت پدر گرامیش رفت و شگفتى
سلمان را مطرح كرد و گفت : اى رسول خدا، سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود ،
سوگند به خدایى كه تو را مبعوث فرمود: مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست
گوسفندى است كه روزها بر روى آن شترمان علف مى خورد و شبها بر روى آن مى
خوابیم و بالش ما چرمى است كه از لیف خرما پر شده است .28
در خانه فاطمه علیها السلام محل دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله)
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله ) هر سپیده دمت بر در خانه على و فاطمه علیها السلام مى ایستاد و به خداوند عرض مى كرد :
الحمدلله
المحسن المجمل المنعم المفضل الذى بنعمته تتم الصالحات سمیع سامع بحمد
الله و نعمه و حسن بلاوه عندنا نعوذ بالله من النار نعوذ بالله من صباح
النار نعوذ بالله من مساء النار الصلوة ...
حمد مخصوص آن خداى محسن و
نیكوئى است كه فضیلت بخش و به نعمت خود، اعمال صالحه را تمام كرده ، سمیع
است و سامع ، حمد خدا و نعمت او و حسن آزمایش او بر ما، پناه مى برم به خدا
از دوزخ ، پناه مى برم به خدا از بامداد دوزخ ، پناه مى برم به خدا از شام
دوزخ ، رحمت بر شما باد، اى اهل بیت ، همانا خداوند خواسته پلیدى را از
شما ببرد اى اهل بیت ، و به خوبى شما را پاكیزه كند.29
خانه فاطمه علیهما السلام بهترین خانه ها
در حدیث است كه رسول خدا علیها السلام وقتى كه آیه مباركه
فى بیوت اذن الله ترفع و یدكرفیها اسمه
در خانه هایى كه خدا فرمان داده رفعت یابد و نام خدا در آن ها ذكر شود.30
را تلاوت فرمود: مردى از جاى خود بلند شد و عرض كرد:
اى بیوت هذا یا رسول الله ؟؛ اى رسول خدا آن خانه كدامند؟
پیامبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود:
بیوت
الانیباء؛ خانه هاى پیامبران است .ابوبكر از جاى بلند شد عرض كرد: یا رسول
الله ، در حالى كه اشاره به خانه على و فاطمه علیها السلام مى كرد
هذا البیت منها؟؛ این خانه از آن خانه هاست .
پیامبر فرمود:
نعم من افضلها؛ آرى این خانه از بهترین آن خانه هاست ؟. 31
مدارا و مهربانى با همسر
رسول
خدا (صلى الله علیه وآله ) چند روز بعد از عروسى حضرت فاطمه علیها السلام
به دیدار آنها رفت . از على علیه السلام خواست تا چند لحظه از اتاق بیرون
رود، پس از فاطمه علیها السلام پرسید: دخترم ! همسرت را چگونه یافتى ؟ عرض
كرد: پدرجان ، خدا بهترین مردان را نصیب من كرده ، لكن زنان قریش كه به
دیدنم آمدند به جاى تبریك ، عقده اى بر دلم نهادند و گفتند: پدرت تو را به
مردى فقیر و تهیدست كابین بسته ، با اینكه ثروتمندان و رجال بزرگى خواستگار
تو بودند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) دخترش را دلدارى داد و
فرمود: نور دیده ام ! پدر و شوهر تو فقیر نیستند، به خدا سوگند. گنجهاى
زمین را بر من عرضه داشتند، ولى من نعمتهاى اخروى را بر ثروت و مال دنیا
ترجیح دادم . عزیزم ! من براى تو همسرى برگزیدم كه از همه زودتر اسلام آورد
او از حیث علم و دانش و عقل بر تمام مردم برترى دارد. خدا در بین بشر، من و
شوهرت را برگزید. تو همسر خوبى دارى ، قدرش را بدان و از فرمانش سرپیچى
نكن .
سپس على علیه السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهربانى
كن . بدان كه فاطمه علیها السلام پاره تن من است . هر كس او را آزاد كند
مرا اذیت كرده و هر كس او را خشنود كند مرا خشنود كرده است . 32
على جان ! خانه ، خانه توست
چون
حضرت زهراء علیها السلام مریض شد، ابوبكر و عمر براى عیادت آمدند، اما
حضرت زهرا علیها السلام به آن دو اجازه ملاقات نداد. ابوبكر كه نتوانست با
فاطمه علیها السلام ملاقات كند و رضایت او را بداست آورد، گفت : به خدا قسم
زیر سقف دیوار نمى خوابم تا رضایت فاطمه علیها السلام را بدست آورم .
آن
دو نزد على علیه السلام رفتند و گفتند: ما براى عیادت فاطمه علیها السلام
رفتیم ، اما به ما اجازه عیادت نداد، شما او را راضى كنید تا به خدمت او
برویم و از او دلجوئى كنیم . على علیه السلام فرمود: بسیار خوب ، من با
فاطمه علیها السلام صحبت مى كنم . به منزل رفت و از دختر پیغمبر براى ورود
آن دو اجازه خواست . حضرت زهرا علیها السلام گفت : به خدا سوگند كه هرگز با
آنها سخن نخواهم گفت تا خدمت پدرم برسم و جریان كار آنها را بازگویم . على
علیه السلام فرمود: آنها مرا واسطه و شفیع قرار دادند. حضرت فاطمه علیها
السلام عرض كرد: على جان ! خانه ، خانه توست . زنان تابع مردانند و من
مخالفت تو نمى كنم ، هر كه را خواهى اجازه فرماى .
آن دو وارد خانه شدند
و در برابر بستر فاطمه علیها السلام نشستند و سلام كردند. فاطمه علیها
السلام روى از آنها گردانید و با آنها سخن نگفت . آنها گفتند: ما براى رضاى
خاطر تو آمده ایم كه ما را ببخشى و از تقصیر ما درگذرى .
حضرت فاطمه
علیها السلام روى به على علیه السلام كرده و فرمود: من از آنها یك سؤ الى
دارم و خدا را شاهد مى گیرم كه حقیقت را بگویند. فرمود: آیا فراموش كردید
كه رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است . او از من و من از او هستم . هر
كس او را آزار دهد مرا آزرده است و هر كس مرابیازارد خدا را آزرده است و
كسى كه پس از من او را بیازارد چنان است كه در حضور من او را آزرده باشد و
هر كه در زندگى من او را اذیت كند مثل آن است كه در مرگ من او را اذیت كرده
است ؟
هر دو حرفهاى حضرت فاطمه علیها السلام را تصدیق كردند. وقتى حضرت
فاطمه علیها السلام از آن دو اقرار گرفت ، سربلند كرد و فرمود: پروردگار !
تو شاهد باشد، شما هم اى حاضرین شاهد باشید كه ابوبكر و عمر مرا اذیت
كردند. سپس ؛ دوباره از آنان روى گردانید و فرمود: به حق پدرم با شما دیگر
سخن نگویم تا خدا را ملاقات كنم و شكایت شما را به داورى عدل الهى تقدیم
نمایم . ابوبكر از حرفهاى حضرت فاطمه علیها السلام به شدت متاءثر و گفت :
كاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود تا دختر پیامبر (صلى الله علیه وآله )
از من ناراضى نباشد. عمر به او گفت : عجب است از مردم كه زمام امور را به
دست تو داده اند كه براى خشم زنى جزع مى كنى و به رضاى زنى شاد مى گردى .
این را گفت و هر دو برخاستند و رفتند.
خانه فاطمه علیهاالسلام پرورشگاه زبدگان اولاد آدم
امام خمینى (ره ) سلاله پاك زهراء اطهر (سلام الله علیها ) در پیامى فرمود:
زنى
كه در حجره اى كوچك و خانه اى محقر، انسانهایى را تربیت كرد كه نورشان از
بسیط خاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مى درخشد.
صلوات و سلام خداوند بر این حجره محقر كه جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است . 33
پی نوشت ها
1- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 429. به نقل از تفسیر الامام ، ص 334 و 330
2- بحار، ج 43، ص 77
3- احقاق الحق ، ج 10، ص 321 - 320 بحارالانوار، ج 43، ص 72
4- بحار، ج 43، ص 77
5- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص 226.
6- محجة البضاء، ج 4، ص 208
7- نهج الحیاة ، ص 19 / به نقل از: بحارالانوار ج 41 ص 46 و امالى صدوقى ، حدیث 10، ص 379
8- تفسیر كشاف ، ج 3، ص 297 / مجمع البیان ، ج 10، ص 404 / تفسیر كشف الاسرار، ج 10 ص 320
9- حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد كه راضى شوى .
10- متنهى الامال ، ج 1، ص 294
11 بحار، ج 43، ص 123 / كشف الغمه ، ج 1، ص 363،
12- بحارالانوار، ج /43، ص 81
13- كشف الاسرار، ج 1.
14- مناقب ابن مغازلى شافعى ، ص 367
15- ریاحین الشریعه ، ج 1 ص 142
16- ضحى / 10
17- فاطمة زهرا شادمانى دل پیامبر، ص 154. به نقل از احقاق الحق ، ج 19، ص 151 - 150
18- فرهنگ فاطمیه ، ص 111 - 112
19- مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 387 / الخرائج راوندى ج 2 ص 537 / منتهى
20- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 406 / به نقل از: عوالم المعارف ، ج 11، ص 228
21- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر (صلى الله علیه وآله )، ص 271
22- انعام / 124. خداوند بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد.
23- بحارالانوار: ج 43، ص 28 / ریاحین الشریعه : ص 127 - 126
24- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر: ص 78 / به نقل از ذخائر العقبى : ص 56
25- فرهنگ فاطمیه ، ص 191
26- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 411 / به نقل از فضائل ، ابن شاذان : ص 83- 80
27- رنجها و فریادهاى فاطمه علیها السلام / ترجمه بیت الاحزان : ص 24
28- فرهنگ سخنان فاطمه زهرا: ص 139.
29- امالى صدوق .
30- نور 36.
31- فاطمه زهراء برتر از زیبائیها، ص 270 / به نقل از ناسخ التواریخ .
32- فاطمه زهرا علیها السلام بانوى نمونه اسلام : ص 68
33- صحیفه نور: ج 16، ص 125
منبع:الگوی رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها
دوشنبه 4/2/1391 - 22:29
اهل بیت
نویسنده:سید مهدى موسوى كاشمرى
یكى از عوامل اساسى در تكامل انسان عنصر «اسوه» است.
به
یقین ارائه تعریف جامعى از اسوه در همه موضوعات مربوط به حیات مادى و معنوى
بشر كه بتواند با برقرارى اعتدال بین نیازها و استعدادهاى انسانى، آنها را
در حد طاقتبشرى به كمال لایق خود برساند، بدون هدایت وحى، توفیق بایسته
را نخواهد یافت.
زیرا براى دستیابى به الگوى مذكور باید خود جستجوگر
انسان و ابعاد شخصیت انسانى را بشناسد، به تمامى حقائق وجودى او و راه كمال
و ایجاد اعتدال بین قواى او به درستى پى برده باشد، سپس فرد و یا افرادى
را كه در تمامى آن ابعاد، خویش را تا نقطه كمال رسانیده باشند، بشناسد و آن
گاه با اسوه قرار دادن آنها، خود در این طریق راه بپیماید.
از مسائل ضرورى در همه دورانها به خصوص امروزه غیر ممكن بودن این امر است.
بنابراین
یافتن اسوه انسانى جز از راه هدایت الهى ممكن نیست، زیرا خداوندى كه خود
آفریدگار انسان است، بهتر از هر كس به احتیاجات و قابلیتهاى مصنوع خویش
آگاه است و درباره او فرموده است: «الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر».
آیا او نسبتبه مخلوق خود آگاه نیست؟ او دانا به لطائف امور و آگاه است.
(1)
او مىداند كه هر كس در چه مرحلهاى از مراتب كمال بشرى قرار دارد
در این باره در قرآن كریم فرمود: «الله اعلم یثیجعل رسالته ...» خداوند
داناترین موجود به جایگاه شایسته اعطاى رسالتخویش است. (2)
همان طور
كه معرفى نمونهها بدون استمداد از وحى ممكن نیست، توصیف اشخاص نیز جداى از
وحى براى افراد انسان در غایت دشوارى و گاه ناممكن است. به این دلیل با
نگاهى به زمانهاى گذشته مىتوان به این نتیجه رسید; آنها كه خواستهاند
درباره اسوههاى الهى به داورى بنشینند، در حق آنان ستم روا داشته، از مقام
و مرتبهاى كه حائز آن بودند چشم پوشیدند و از بازگو كردنش لب فرو بستند و
یا در دام غلو و زیادهانگارى گرفتار شدند و به آنان مقام الوهیت دادند.
بر
همین اساس، ما كه فاطمه(س) را به عنوان «اسوه» براى نوع انسان بویژه زنان
مىدانیم، این موضوع را از زبان وحى شنیدیم و از صراحت كلام رسول خدا
گرفتیم.
آیات بسیارى از قرآن كریم درباره معرفى اهل بیت عصمت: از جمله
حضرت فاطمه(س) نازل گردیدهاند كه بحث درباره آنها خود باب دیگرى مىطلبد و
منابع حدیثى شیعه و سنى مشحون از این گونه روایات است. در این باره
كتابهاى مستقلى حتى به وسیله بزرگان اهل سنت تالیف شده است. (3)
بخارى
در «صحیح» ضمن حدیث طولانى از عایشه چنین نقل مىكند: نبى گرامى6 به
فاطمه(س) فرمود: «... یا فاطمه الا ترضین ان تكون سیدة نساء المؤمنین او
سیدة نساء هذه الامة». آیا راضى نیستى كه سرور و بزرگ زنان مؤمن یا بانوان
این امتباشى؟» (4)
در بیان خصوصیات آن حضرت نیز، كلام خداوند
گویاترین و واقعىترین معرف است و در این خصوص آیات سوره «هل اتى»
برجستهترین صفات را مطرح كرده است تا مؤمنانى كه در جستجوى كمال حقیقى و
رسیدن به درجات عالى انسانىاند، با چشم دوختن به آن ارزشها خود را در مسیر
آن قرار دهند.
خداوند در قرآن كریم مىفرماید: «... ان الابرار یشربون
من كاس كان مزاجها كافورا عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا. یوفون
بالنذر و یخافون یوما كان شره مستطیرا. و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و
یتیما و اسیرا. انما نطعمكم لوجه الله لا نرید منكم جزاء و لا شكورا. انا
نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا. فوقیهم الله شر ذالك الیوم و لقیهم نضرة و
سرورا. و جزاهم بما صبروا جنة وحریرا.»
نیكان - در روز واپسین - از
جامى پر از شراب پاك كه آب كافور به آن مخلوط است، مىنوشند و كافور
چشمهاى در بهشت است كه بندگان خدا از آن مىآشامند و به هر سو كه بخواهند
آن را به جریان مىاندازند. آنها به نذر خویش وفا كرده و از روزى كه
سختىهاى آن همهگیر است مىترسند.
با شدت احتیاجى كه به آذوقه خود
دارند، آن را به مسكین و یتیم و اسیر مىبخشند، و زبان حالشان این است كه
ما تنها به خاطر رضاى خدا به شما غذا دادیم و از شما هیچ انتظار پاداش عملى
و زبانى نداریم و ما از پروردگارمان، در روزى كه شدت و محنت آن بسیار است،
مىترسیم.
پس خداوند آنان را از سختى آن روز ایمن ساخت و آثار رحمت و
نعمتخویش را بر چهرهها و قلبهایشان نمودار كرد و در برابر صبرى كه كردند،
بهشت و لباس بهشتى به آنان پاداش داد. (5)
پیروان اهل بیت عصمت: بر
این اتفاقاند كه این آیات در شان عترت طاهر نازل شده است و این واقعه در
كتابهاى حدیثى و تفسیرى شیعیان از قطعیات به شمار مىرود. گروهى از بزرگان
اهل سنت نیز به این موضوع در كتب روایى و تفسیرى خود تصریح كردهاند. (6)
زمخشرى در تفسیر خود، از تفاسیر عمده اهل سنت، به نقل از ابنعباس درباره شان نزول این آیات مىگوید:
حضرت
حسن و حسین(ع) مریض شدند رسول خدا(ص) به همراه عدهاى از مردم كه با او
بودند، از آن دو عیادت كردند. آنها به على(ع) پیشنهاد دادند براى شفاى
فرزندان خود نذر كند. سپس آن بزرگوار و همسرش فاطمه(س) و فضه كه خدمتكار
آنان بود، نذر كردند كه اگر آن دو سلامتخویش را بازیابند به شكرانه آن، سه
روز روزه بگیرند. آن دو شفا یافتند. اهل بیت نیز تصمیم گرفتند تا به نذر
خود وفا كنند در حالى كه دستشان از آذوقه تهى بود. بنابراین على(ع) از
شمعون خیبرى، شخصى یهودى، به مقدار سه صاع (7) جو قرض گرفت. آنگاه حضرت
فاطمه(س) یك صاع از آن را آرد كرده و پنج قرص نان به تعداد اشخاص منزل پخت.
تا سفره پهن شد و آنها خواستند افطار كنند، شخص سائلى رسید و اظهار داشت:
درود خدا بر شما اى خاندان پاك محمد(ص)، من از مسكینهاى مسلمانانم مرا
اطعام كنید، خداى متعال از غذاى بهشتبه شما عوض دهد.
آنان نیز آن شخص
نیازمند را بر خویش ترجیح دادند و شب را در حالى كه جز با آب افطار نكردند،
به صبح آوردند. روز بعد نیز روزه گرفتند حضرت فاطمه با صاع دیگرى از آرد،
نان پخت. وقت افطار یتیمى از راه رسید و عرض حاجت كرد. این بار نیز آن یتیم
را بر خود مقدم داشته و همگى غذاى خود را به او بخشیدند و با آب افطار
كردند. روز سوم هنگام افطار اسیرى بر در خانه آمد و تقاضاى طعام كرد. آنان
هم نان خود را به او دادند و بدین صورت اهل بیت پیامبر(ص) به نذر خود وفا
كردند. روز بعد على(ع) دست دو فرزندش حسن و حسین8 را گرفت و نزد رسول
خدا(ص) رفت. تا چشم مبارك آن حضرت به آنان كه از شدت گرسنگى بر خویش
مىلرزیدند افتاد، فرمود: این حالى كه در شما مىبینم برایم بسیار سخت است.
آنگاه حركت كرد و همراه آنها به نزد فاطمه(س) رفتند.
رسولخدا(ص)
دخترش را دید كه در محراب عبادت ایستاده و مشغول راز و نیاز است و از
بىغذایى شكم مباركش به پشتش چسبیده و چشمهایش به گودى فرو رفته است. آن
حضرت از این حالتبسیار متاثر شد. در همان موقع جبرئیل(ع) نازل شد و آیات
مذكور از سوره «هل اتى» را در شان خاندان پاك پیامبر برایش قرائت كرد و
تبریك و هنیتخداوند را به خاطر داشتن چنین اهل بیتى به رسولالله(ص)
رساند. (8)
فاطمه(س) اسوه بانوان مؤمن
امام شرف
الدین عاملى معتقد بود: «علماء علم بیان و سایر سخن شناسان شكى در این
ندارند كه جمع با الف و لام حقیقت در عموم است و در این هیچ اختلافى بین
عرب نیست و روشن است كه لفظ «ابرار» در آیه كریمه جمع «بر» یا «بار» است و
الف و لام بر آن وارد شده است و ظهور آن در شمول جاى تردید نیست و در عین
حال این لفظ با وجود فراگیر بودن آن، تنها بر حضرت على و فاطمه و حسن و
حسین اطلاق گردیده و این خود برهان بر این است كه آنان خلاصه برگزیدگان و
كاملترین نیكان و با فضیلتترین خوباناند و چه ستایشى بالاتر از این كلام
خداوند مىتوان یافت؟». (9)
خداوند متعال از بین تمامى ابرار تعدادى
را گزینش كرد و آنان را كه كاملترین افراد بشر پس از رسول خدا(ص) هستند به
عنوان مقتدا به جهانیان شناساند و شریفترین و لطیفترین حالات و اوصاف
انسانى را كه در داستان، ایثار آنان تبلور یافت، به عنوان درسى آموزنده،
راهى به سوى كمال، تفسیرى براى حیات، صحنهاى براى امتحان، اوجى براى
پرواز، مظهرى براى شكوفایى و به بار نشستن قابلیتهاى انسان براى مؤمنان
بازگو كرد و به این ترتیب بر آنان منت گذارد.
در این واقعه از دو بانوى
پاك سخن به میان آمده است. اولین آنها حضرت فاطمه(س)، به عنوان اهل بیت و
مقتدا و دیگرى فضه، به عنوان پیرو و دست پرورده خاندان عترت است. فضه آن
چنان خویش را فانى در فاطمه(س) كرد و با او میثاقى جانانه و جاودانه بست كه
خود را داوطلبانه در این صحنه پرشور ایثار و نوعدوستى شریك ساخت و به این
نزلتبىبدیل دستیافت. صحنه پرافتخارى كه فضه آفرید براى كسانى كه به
بهانه معصوم بودن ائمه و معمول بودن ما از پیروى آنان سرباز مىزنند، عذرى
باقى نمىگذارد.
بخشى از صفاتى كه در این آیات و شان نزول آن به چشم مىخورد عبارتند از:
1 - توجه به خداى متعال و كمك خواستن از او
این
جریان به بشر یاد مىدهد كه باید همواره رو به سوى او داشت و توجه به
اسباب مادى نباید چشم بشر را محدودنگر كند، بلكه باید به سوى ماوراى دنیاى
ماده نظر داشته باشد و به سر منشا هستى چشم بدوزد و در همه احوال، از جمله
در گرفتاریها و شدائد، رو به جانب او آرد و رفع مصیبت و نیز شفاى مرض را از
او بخواهد; در عین به كارگیرى اسباب، مسبب الاسباب و شفا دهنده واقعى را
فقط خدا بداند و این چیزى است كه بشر فرو رفته در هوسها و شهوات و خو گرفته
با ظواهر طبیعت، از فقدان آن رنج مىبرد و در شعلههاى بىتوجهى بدان
مىسوزد.
در این میان اهمیت توجه به دو وسیله معنوى عمده یعنى «اصل
نذر» و «روزه» كه قرآن كریم نیز بدان توصیه فرموده است (10) به خوبى مشهود
است و كارآیى این دو وسیله براى برآمدن خواستهها در نظر مؤمنان بر اثر
تجربههاى بىشمار كاملا آشكار است.
2 - وفا به پیمان
این
صفت از باشكوهترین جلوههاى رفتارى انسانهاى كامل است كه در سایه آن
تمامى ارزشها، اعمال تعهدات اجتماعى عملى مىشود و نهادهاى گوناگون آن شكل
مىگیرد و بالاتر آن كه رابطه بین انسانها و خدا تحقق مىیابد; همچنان كه
برخى گفتهاند:
«وقتى افرادى بر سر پیمانى كه خویش بر خود واجب
كردهاند این گونه وفادار باشد، چنین كسانى قطعا به پیمانهاى الهى وفادارتر
خواهند ماند.» (11)
3- ایثار و گذشت
یكى از
بزرگترین موانع در برابر رشد و تعالى انسانى و از غلیظترین حجابهاى ظلمانى
در حوزه معرفتبشرى، حجاب خودخواهى و خودبینى است. نقطه مقابل آن ایثار است
كه نه تنها شخص از خودبینى دست مىكشد بلكه با گذشتخود، تمام توجهاش را
به همنوع خود معطوف مىكند و گوهر انسانى خود را آشكار مىسازد.
تا
وقتى كه انفاق از زوائد زندگى باشد، خالى از شوائب خودنگرى نیست و نوعدوستى
در آن حضور ندارد و یا بسیار كمرنگ است ولى آنگاه كه از مایحتاج و مال
مورد علاقه باشد، محض نوعدوستى و دیگر خواهى است و به صراحت قرآن مجید (12)
راه فلاح جز از این طریق میسر نیست.
4- اخلاق در عمل
قرآن
كریم در بیان انگیزه اهل بیت از ایثار تنها عامل این حركت را كسب
رضایتخدا معرفى مىكند و از این رو آنان با همه فشارى كه بر خود وارد
كردند خیال انتظار هر گونه پاداش عملى و حتى زبانى و سپاسگزارى را از خود
دور ساختند.
5- ترس از روز حساب
سختىها و شرورى
كه در عالم طبیعت هست، همانند شادىها و رفاه آن نسبى، زودگذر، محدود،
منطقهاى و جزئى است; بر خلاف شدائد قیامت كه فراگیر و كلى استبه سراغ همه
مىرود و دامن همه را مىگیرد و هیچ فردى را گریزى از آن نیست و لذا
سزاوار است مردم در هر مقام و تیره و نژادى كه هستند، از آن هراسناك باشند
مگر آنان كه بتوانند در پناه عمل خالص و كسب رضاى خداوند مامنى براى خود
بسازند.
6- صبر و استقامت
خداوند متعال به اهل بیت
رسول اكرم(ص) وعده نعمتهاى بىپایان بهشت را مىدهد و آن را پاداش صبر و
مقاومت آنان معرفى مىكند این امر تاكید بر این است كه بهشت را براى هر كس
كه باشد به بها مىدهند نه به بهانه.
7- عبادت و ثبات در آن
از
برجستهترین نكتههاى این داستان و از شكوهمندترین قلههاى رفیع این نمایش
عظیم و پرافتخار انسانى، همان قسمت آخرین این واقعه است كه:«وقام فانطلق
معهم فراى فاطمة فى محرابها قد التصق ظهرها ببطنها و غارت عیناه ...»
پیامبر(ص) به همراه على(ع) و حسن و حسین(ع) به سوى خانه فاطمه آمدند. رسول
خدا(ص) دید دخترش در محراب عبادت قرار گرفته در حالى كه شكمش به پشتش
چسبیده و چشمان مباركش به گودى رفته است.
این قلم هیچ توضیحى را لازم نمىبیند ولى شما خواننده گرامى را به تامل هر چه بیشتر در این فراز دعوت مىكند.
پىنوشتها:
1- سوره ملك، آیه 14.
2- سوره انعام، آیه 124.
3-
براى نمونه، ر. ك: شواهد التنزیل، حاكم حكانى از اعلام قرن پنجم; خصائص
الوحى المبین، یحیى بن حسین بطریق، متوفى 600 هجرى; ما نزل من القرآن فى
على(ع)، ابونعیم حافظ احمد بن عبدالله اصفهانى، متوفى 430.
4- صحیح بخارى، ج8، كتاب الاستیذان، چاپ بیروت، دارالقلم، ص412، باب693، حدیث 1158.
5- سوره انسان، آیات 5 تا13.
6-
تفسیر كشاف، زمخشرى، دارالفكر، ج4، ص197; شواهد التنزیل، حاكم حكانى،
ج2، ص393 -409; خصائص الوحى المبین، فصل 12، ص100; اسدالغابة، ج5،
ص530 و غیر آن.
7- صاع: معادل چهار مد یا یك من تبریز یا سه كیلوگرم است; فرهنگ عمید، ج2، ص1350.
8- تفسیر كشاف، نشر دارالفكر، ج4، ص197.
9- الكلمة الغراء فى تفضیل الزهراء، ص39.
10- سوره بقره، آیه 45.
11- تفسیر كشاف، ج4، ص196; الكلمة الغراء فى تفضیل الزهراء، ص40.
12- سوره آل عمران، آیه 92.
منبع: ماهنامه كوثر
دوشنبه 4/2/1391 - 22:26
اهل بیت
نویسنده:احمد زمانى
زندگى كوتاه زهراى مرضیه(س) بركات بىشمارى را به دنبال
داشت، بركات معنویش سراسر تاریخ اسلامى را فرا گرفت، حكایتهاى پیامبر(ص) و
ائمه اهل بیت(ع) از رفتار خداپسندانهاش بالاترین مدرسه انسانسازى آنان
بود، مفسران ژرفاندیش در ذیل سوره كوثر، فاطمه(س) و فرزندانش را مصداق
حقیقى كوثر - خیر كثیر - دانستهاند (1) ، كه خداوند آنها را به پیامبرش
عنایت كرد پس نمىتوان بركات وجودى فاطمه(س) را منحصر در امور معنوى تنها
دانست، عملكرد و سیره پیامبرگونهاش در امور مادى و معنوى هر دو بركت را به
دنبال داشت. او در باب صدقات و موقوفات برترین بانوى جهان بوده و هست، هر
چه را مالك بوده بر اساس سیره پدر بزرگوارش تقدیم به فقراء و مستمندان
مىنمود و علاوه بر كمكهاى مقطعى كمكهاى جاویدان و مستمرى - موقوفات و
صدقات - داشته است.
علامه عالیمقدار مجلسى (ره) مىگوید:
سید
بنطاووس(ره) رو به فرزندش نمود، گفت: پسرم، موقوفات و صدقات جدهات فاطمه
زهرا(س) همانند العوالى - حیطان سبعه - و ... از اموالى بود كه رسول
خدا(ص) آنها را بدون جنگ و درگیرى مالك گردید و كسى در آن شریك نبوده و ملك
خالص آن حضرت شد و «فئ» محسوب شد. بعدا پیامبر خدا(ص) آنها را در زمان
حیات خویش به دخترش به صورت هبه (بخشش) واگذار كرد. فاطمه(س) هم آنها را در
راه خدا وقف نمود - غیر از فدك كه توضیحش خواهد آمد - و سپس «موقوف
علیهم» - كسانى را كه مىتوانند از آن موقوفات استفاده نمایند - مشخص كرد.
سپس سید بنطاووس(ره) اضافه كرد و گفت فرزندم: در ارزش آنها همینقدر
بس كه بعضى از آن اموال سالانه بین 24000 تا 70000 درهم درآمد داشته است.
(2)
اسامى صدقات صدیقه طاهره(س)
الف) امالعیال:
چشمهاى است كه به بركت آن روستایى بزرگ در كنارش ساخته شده، این روستا در
نزدیكى قلعههاى «آرة» كه بین راه مكه و مدینه است واقع شده، در آن
روزگار بیش از 20000 نخل خرما داشته است و امروز هم در آنجا میوههاى مختلف
مانند لیمو، انگور، موز به عمل مىآید، امالعیال در یكصد و هفتاد
كیلومترى مدینه منوره و پنجاه و شش كیلومترى شرق «سقیا» قرار دارد. (3)
عرام
بناصبغ سلمى كه شخصى مورد اطمینان است و در سالهاى 275 هجرى قمرى زندگى
مىكرده و در شناسایى منطقه «تهامه» از خبرگى ویژهاى برخوردار بود (4)
مىگوید: امالعیال قریة صدقة فاطمة الزهراء بنت رسول الله (صلى الله علیه و
آله); روستاى امالعیال صدقه و موقوفه فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص)
است. (5)
امروز هم فرزندان فاطمه(س) از آن بهره مىگیرند.
این چشمه و این سرزمین از سوى صدیقه طاهره(س) بر سادات حسینى وقف گردیده است. (6)
چه
بسا وقف بر سادات حسینى از آن جهتبوده كه بنا بر پیشبینى فاطمه(س) امامت
در نسل و فرزندان حسین بنعلى - علیهما السلام - استمرار پیدا مىكرده و
از سوى دیگر بعد از شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) فرزندان آن حضرت بیشتر
مورد غضب و ناخوشایندى حاكمان بنىامیه واقع مىشدند و نیاز به یك پشتوانه
مالى خاص داشتند. از این رو «امالعیال» را وقف سادات حسینى مىنماید و در
بین مسلمانان روشن و مسلم است كه اموال موقوفه باید صرف «موقوف علیهم»
گردد.
سمهودى نیز مىنویسد: امالعیال، چشمهاى است كه متعلق به فاطمه
زهرا(س) بوده سپس آن را وقف نمود. توسط این چشمه بیش از بیست هزار نخل
آبیارى مىگردیده و جعفر بنطلحة بن عبیدالله تیمى دویستهزار دینار جهت
احیاء آن و اطراف آن صرف كرده است. (7)
ب: دیگر موقوفات صدیقه طاهره در
وصیتنامهاش به على بنابیطالب(ع) چنین آمده است: ابوبصیر مىگوید: امام
محمد باقر(ع) فرمود: آیا وصیتنامه مادرم فاطمه(س) را در این مورد بخوانم؟
ما تقاضا و درخواست نمودیم كه قرائت كند. حضرت ظرف كوچك (و یا زنبیلى) را
بیرون آورد و نوشتهاى را از آن میان به دست گرفت و چنین قرائت كرد:
«بسم
الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصتبه فاطمة بنت محمد رسول الله - صلى الله
علیه و آله - اوصتبحوائطها السبعة، العواف و الدلال و البرقة و المیثب و
الحسنى و الصافیة و ما لام ابراهیم الى على بنابىطالب فان مضى على فالى
الحسن فان مضى الحسن فالى الحسین فان مضى الحسین فالى الاكبر من ولدى. شهد
الله على ذلك و المقداد بن الاسود و الزبیر بن عوام و كتب على بن ابىطالب -
علیه السلام -»; (8) این وصیتنامهاى است كه فاطمه زهرا(س) دختر محمد
پیامبر خدا(ص) بدان وصیت نمود. در آن وصیت نمود كه زمینها و باغهاى دیوار
شده هفت گانه: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنى، الصافیه و مشربه
ام ابراهیم، در اختیار على بنابىطالب(ع) است و چنانچه على(ع) از دنیا رفت
در اختیار فرزندم حسن بنعلى - علیهما السلام - قرار مىگیرد و چنانچه او
از دنیا رفت در اختیار فرزند دیگرم حسین بنعلى - علیهما السلام - خواهد
بود و بعد از او در اختیار بزرگترین فرزندانم قرار خواهد گرفت. گواهى
مىدهد بر این وصیتنامه خداوند متعال و سپس افرادى همانند مقداد بناسود
كندى و زبیر بنعوام. كه وصیتنامه توسط امیرمؤمنان على بنابیطالب
[علیهالسلام] نوشته شد.
همانند روایت فوق با اندكى اختلاف از امام
صادق و امام رضا - علیهما السلام - نقل گردیده و مضمون گذشته را مورد تاكید
قرار دادهاند.
سمهودى در باره باغهاى هفتگانه به نقل از واقدى گفته
است: مخیریق در میان یهود بنىنضیر عالم اندیشمند و متعهدى بود كه ایمان به
پیامبر خدا(ص) آورد سپس اموالش را در اختیار آن حضرت قرار داد و این اموال
همان باغهاى دیوار كشیده هفتگانه بوده است. و همچنین از محمد بنكعب نقل
كرده كه: كه این اموال متعلق به مخیریق یهودى بوده، چون جنگ «احد» فرا رسید
رو به دیگر یهودیان كرد و گفت: چرا محمد - (صلى الله علیه و آله) - را
یارى نمىكنید؟ سوگند به خدا همه شما مىدانید كه یارى دادن به او وظیفه و
تكلیف همه شماها است. جواب دادند:
امروز شنبه است [روز عبادت و تعطیلى
است]مخیریق گفت: شما از وظیفه فرار مىكنید شنبه یعنى چه؟! سپس خود شمشیر
بر گرفت و همراه با رسول گرامى اسلام با دشمنان آن حضرت جنگید تا سخت مجروح
گردید و چون در بستر افتاد چنین وصیت كرد:
«اموالى الى محمد یضعها حیثیشاء; دارائىهاى من در اختیار محمد(ص) خواهد بود هر كجا مىخواهد و صلاح مىداند مصرف كند.» (9)
رسول
خدا در سال هفتم هجرت اموال مخیریق را جزء صدقات قرار داد (10) ولكن امام
رضا(ع) فرمود: رسول خدا آنها را وقف بر فاطمه نمود، و سپس فاطمه آنها را
بر بنىهاشم و بنىالمطلب وقف نموده است. (11)
باغهاى هفتگانه موقوفه فاطمه(س)
«حیطان
سبعه» همان باغها و مزارع هفتگانهاى است كه اطراف آن دیوار كشیده شده
بود و بیشتر آنها در منطقه «العوالى» و شرق مدینه منوره واقع شده بود.
1-
العواف: بعضى آن را - الاعواف - دانستهاند و لكن ابنشبه مىگوید صحیح در
نزد من «العواف» است، و آن جایگاه وسیعى است در نزدیكى شهر مدینه كه مردم
آن اموال خویش - گوسفندان و شتران و ... - را در آن جا نگهدارى مىكردند،
این وادى از سرچشمه «مهزور» آبیارى مىگردید. (12)
ابو غسان گفته است: الاعواف جزء معروف بالعالیة (13) ; اعواف; قطعه زمین شناخته شدهاى است كه در منطقه باب العوالى واقع شده است.
2
- الصافیة: این باغ در قسمتشرقى مدینه واقع شده و به قطعه «زهیره» (14)
معروف است این مكان از جمله اموالى بود كه از یهود بنى قریظه بدست آمد و
چون هیچگونه درگیرى وجود نداشت جزء اموال خالص پیامبر خدا(ص) محسوب شد و
كسى در آن سهمى نداشت. پیامبر آن را به دخترش فاطمه(س) واگذار كرد او هم آن
را وقف نمود.
3 - الدلال: قطعه زمینى بود كه در قسمتشرقى مدینه قبل
از صافیه واقع شده، آن را بنىثعلب یهود مالك بودند، امام باقر(ع) فرمود:
دلال متعلق به یك زن یهودى از بنىنضیر بود كه سلمان(ره) در نزد او در
بردگى بسر مىبرد، آن زن طى قراردادى با سلمان بنا را بر این گذاشتند كه
سلمان آن سرزمین احیا كند و درختكارى نماید سپس آن زن مسلمان را آزاد
نماید، رسول خدا(ص) از این پیمان و قرارداد آگاه شد، به نزد مسلمان در محل
كاشتن درختها آمد و به او كمك كرد و در مدت كوتاهى درختان بزرگ شدند و به
ثمر نشستند، پس از مدتى كه اسلام قدرت پیدا كرد. آن سرزمین به عنوان غنیمت -
فئ - به تصرف پیامبر خدا درآمد،پیامبر(ص) آن را به دخترش فاطمه داد.
فاطمه(س) هم آن را وقف در راه خدا نمود. (16) و بعضى محدثان از «الدلال»
تعبیر به «الكلاب» كردهاند و گفتهاند: آن نهر آب مورد توجهى بود كه در
مدینه جارى مىگشت و مردم از آن بهره مىبردند.
4 - برقه: این باغ در
قبله مدینه به سمت مشرق قرار گرفته بود، قبلا از اموال یهود بنىقریظه
محسوب مىگردید لكن بعد از اینكه به دست رسول خدا(ص) افتاد سلمان(ره) در آن
درختكارى كرد و بعد هم به فاطمه واگذار شد كه آن حضرت آن را وقف بر
بنىهاشم و بنىالمطلب نمود. (17)
5 - المیثب: جایش معین نیست و لكن
جزء عنائمى است كه بدون جدال به دست پیامبر(ص) افتاد، او هم آن را به دختر
خویش داد و بعد هم فاطمه(س) وقفش نمود، بكرى مىگویند: از موقوفات عام رسول
خدا(ص) است. (18)
6 - حسنى: موضعى است كه در نزدیكى «الدلال» واقع
شده و مشهور به «الحسینیات» مىباشد، این محل از وادى «مهزور» آبیارى
مىگردد. (19)
7 - مشربه ام ابراهیم: در آخر باب العوالى مدینه منوره،
بستانى است كه چون امابراهیم - ماریه قبطیه - همسر رسول خدا(ص) را در آنجا
درد زایمان عارض شد، دستش را به چوبى گرفته بود كه بعد از لحظاتى فرزندش
«ابراهیم» به دنیا آمد بدین جهت مشربه امابراهیم نام گرفت این بستان در
نزدیكى مدارس یهودى آن روز قرار داشت و درختان آن بستان از وادى «مهزور»
آبیارى مىگردید. (20)
مشربه به اطاق مسكونى اطلاق مىشود، پیامبر خدا(ص) ماریه قبطیه را آنجا سكونت داده بود. (21
آیا فدك جزء موقوفات بوده یا نه؟
در
باره فدك توجه به دو مطلب حائز اهمیت است: اولا: فدك در 140 كیلومترى
مدینه منوره واقع شده و بعضى مانند یاقوت حموى فاصله بین فدك و مدینه منوره
را دو تا سه روز دانستهاند و فدك را غیر از حیطان سبعه مىدانند زیرا
حیطان سبعه همگى در اطراف مدینه بوده و تملیك آنها توسط مخریق در سال دوم و
سوم هجرت بعد از غزوه احد بوده و آنها را به رسول خدا(ص) واگذار نموده. و
حدود و جایگاه آن هم معین شده همان طورى كه گذشت.
فدك را كسى جزء صدقات
و موقوفات آن حضرت ندانستهاند بلكه بر اساس كلام فاطمه(س) فدك ملك طلق او
بوده و نیز خلفاء بنىامیه و بنىعباس هم كه در بعضى از مقاطع تاریخى به
فرزندان فاطمه(س) واگذار كردند آن را میراث آن حضرت دانستند.
در نامه مامون عباسى به هنگام واگذارى فدك به فرزندان فاطمه(س) خطاب به فرماندار مدینه (قثم بن جعفر) نوشت:
انه
كان رسول الله(ص) اعطى ابنته فاطمة(س) فدك و تصدق علیها بها و ان ذلك كان
امرا ظاهرا معروفا عند آله - علیه الصلاة و السلام - ثم لم تزل فاطمة تدعى
منه بما هى اولى من صدق علیه. و انه قد راى ردها الى ورثتها و تسلیمها الى
محمد بنیحیى بنالحسین زید بنعلى بنالحسین بنعلى ابىطالب [علیه
السلام] و محمد بنعبدالله بنالحسین بنعلى بنالحسین بنعلى بنابىطالب -
رضى الله عنهم - لیقوموا بها لاهلها. (22)
همانا رسول خدا(ص) فدك را
به دخترش «فاطمه»(س) بخشید و بر او روا داشت، این مطلب در نزد اهل بیت
رسول خدا(ص) روشن و آشكار استبعد همچنان فاطمه(س) مدعى آن بود كه فرمایش
آن بانو سزاوارتر به تصدیق و قبول است، پس مصلحت در این است كه فدك به ورثه
فاطمه(س) بازگردانده شود و به محمد بنیحیى و محمد بنعبدالله نوههاى على
بنالحسین[علیهالسلام] واگذار كنید تا آنها به اهلش برسانند.
پىنوشتها:
1- التفسیر الكبیر، فخر رازى، ج 32، ص 124; مجمع البیان، ج 10، ص549.
2- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج7، ص 45; بحارالانوار، ج29، ص123، ح 5.
3- معجم معالم الحجاز، عاتق بنغیثبلادى، ج 1، ص 21.
4- اعلام زركلى، ج 4، ص223.
5- معجم معالم الحجاز، ج6، ص 194.
6- عمدة الاخبار فى مدینة المختار، احمد بنعبدالحمید عباسى، ص 241.
7- وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 4، ص 1130.
- فروع كافى، ج7، ص 48، ح 5; بحارالانوار، ج43، ص235،ح1.
9- وفاء الوفا، ج3، ص 990 و 825.
10- تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج3، ص173 - 175.
11- فروع كافى، ج7، ص47 و 48، ح 1 - 4.
12- تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 174.
13- بحارالانوار، ج 22، ص299.
14- همان.
15- تاریخ المدینة المنوره، ج 1، ص 174; بحارالانوار، ج22،ص299.
16- بحارالانوار، ج 22، ص 300.
17- همان.
18- معجم معالم الحجاز، ج 8، ص309.
19- وفاءالوفا، ج 4، ص 1291.
20- تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص173; بحارالانوار، ج 22، ص299; وفاءالوفا، ج 4، ص 1291.
21- همان.
22- معجم معالم الحجاز، عاتق بنغیث البلادى، ج7، ص7 -26.
منبع: ماهنامه كوثر دوشنبه 4/2/1391 - 22:25
اهل بیت
نویسنده:سید علیرضا جعفرى
پیوند قرآن و عترت بر اساس حدیث متواتر ثقلین، پیوندى
عمیق و جاودانه است، كه صد البته ادراك مقامات بلند غیبى، معنوى و عرفانى
آنها اگر ممتنع نباشد براى فهم ما فوق طاقت و بسیار مشكل مىباشد (1) ; در
حقیقت، آنان دریاى ژرفاند كه به عمق ناپیدایشان راهى نیست.
در این میان، عصمت كبرا، حضرت زهرا(س) ویژگیهاى بخصوصى دارد:
فضل زهرا را بشر كى مىتوان احصا كند قطره را قدرت نباشد وصف از دریا كند
روح
متعالى و بلند او كه «از ادراك آن حیران شود عقول» جبرئیل(ع) را تنزل داد
و پایین آورد، (2) و در آن ایام سخت و دشوار، جبرئیل(ع)، مسائل و حوادث
پیش رو تا بر پایى قیامت را به اطلاع آن دردانه پیامبر(ص) رساند و
امیرمؤمنان(ع) ، آنها را نگاشت و بدین ترتیب صحیفه فاطمه(س) شكل گرفت:
جمله اسرار «ما اوحى» در اوست علم كل انبیا پیدا در اوست
كه از امامى به امام بعدى سپرده مىشد:
وارث آن مصحف عالى مقام بعد زهرا نیست كس غیر از امام
و
اینك نیز در دست مبارك حجتبر حق الهى، آن صدف دریاى رحمت
رحمانى«علیهالسلام و عجل الله تعالى فرجه» قرار یافته است. آرى، سابقه
نداشته است كه جبرئیل(ع) جز با طبقه اول از انبیاى عظام: این چنین آمد و
شدهاى مكرر با كسى داشته باشد، و این همان فضیلتبزرگى است كه عارف بزرگ
قرن ما خمینى كبیر(ق س) آن را بالاترین ضیلتبراى حضرت فاطمه زهرا(س)
مىدانستند. (3)
آن بانوى مقدس و مطهر در زمینههاى مختلف، جملات ژرف و
زیبایى به كام تشنگان حكمت و حقیقت جارى ساختهاند كه محور برخى از سخنان
آن وجود نازنین را مىتوان در این بخشها خلاصه كرد: عرفانى - تربیتى و
مسائل خانواده (تلاش و كار در منزل، همراهى با همسر در تحمل مشكلات و
سختیهاى زندگى، ساده زیستى و پرهیز از تجملات و ...)، حقوقى (حق زن، حق
همسایه، حق كارگر، حق میهمان و ...)، اجتماعى (عفاف و حجاب براى بانوان و
...)، اقتصادى، دفاع از ولایت و سیاستهاى پدر و شوهر خویش (اعتراض به
اقدامات خلیفه اول و دوم، طرح قضیه فدك و اعتراض شدید نسبتبه غصب آن از
طرف حكومتبه عنوان بهانهاى براى ریشهكن كردن انحراف عظیمى كه در خلافت
رسول خدا(ص) پیش آمده بود، بیان فضائل و مناقب على مرتضى(ع) و نكوهش
مخالفان وى، نقل احادیثى از پدر در شان ولایتشوى وى فرموده بود مانند حدیث
غدیر و منزلت، وصایا و سفارشات در آخرین لحظات عمر خویش مبنى بر دفن شبانه
و تحریم شركتخلفاى اول و دوم در مراسم نماز بر وى و دفن ایشان و ...)،
فقهى (برخى از احكام باب طهارت، حج، ارث، قضاء و ...) آن پرورده صبر و رضا
با بیانات فصیح و بلیغ نسیمى جان فزا در پیكر فسردگان راه، وزان كرده است و
گاه نیز براى بیان افكار بلند خویش از شعر استفاده نمودهاند. اشعارى كه
به ایشان منسوب استبه بیش از 70 بیت مىرسد كه عمدتا در موضوعاتى نظیر:
فضائل على بن ابىطالب(ع) و اطاعت از وى، ایثارگرى، غم جانكاه و جگرسوز
شهادت پدر(ص)، خبر از شهادت و آرزوى مرگ، تنهایى امیرالمؤمنین(ع) مىباشند.
(4)
مادر این مقاله در پى آنیم تا با نیم نگاهى به یكى از خطبههاى آن
جگرگوشه رسول خدا(ص) میزان استفاده وى از آیات قرآن را نظاره كنیم، تا
سرمشقى براى دلدادگان آن بانوى دو سرا، به ویژه خواهران و دختران ما باشد
كه در گفتار و كردار خویش هر چه بیشتر با قرآن عزیز انس گیرند، و شاهد
انوار وحى از لبان كوثر باشند.
خطبه مورد نظر در این مقال همان خطبه
فدكیه است كه آن جوهر صدق و صفا در میان جمعى از زنان بنىهاشم در مسجد
پیامبر(ص) از پشت پرده در حضور مردم ایراد كرد. این سخنرانى شیوا و خطبه
غرا، در كتب معتبر ثبت گشته است. (5) و شیعیان مخلص از دیرباز آن خطبه با
ارزش را نسل اندر نسل حفظ و به فرزندان خویش تعلیم مىدادند، امید آنكه
مسؤولین برنامهریزى در امور فرهنگى ما نیز با تدوین برنامههاى اصولى و
حسابشده در مقاطع مختلف تحصیلى و علمى به این امر مهم عنایتبیشترى مبذول
دارند.
به هر ترتیب ما كلام كوثر در این سخنرانى پرشور را به 4 دسته تقسیم كردهایم:
- دسته اول: استدلالها به آیات قرآن.
- دسته دوم: اقتباسها از آیات. (6)
- دسته سوم: جملات ناظر به آیات.
- دسته چهارم: كلمات حكیمانه.
توضیح
آنكه: در دسته اول آیاتى كه حضرت(س) براى اثبات ارث بردن خویش از رسول
خدا(ص) بدانها تمسك و استدلال نموده است را آوردهایم و در دسته دوم جملاتى
كه اقتباس از آیههاى قرآن مىباشد، آورده شده كه خود به دو گروه تقسیم
شدهاند: الف - اقتباسهاى بدون تغییر. ب - اقتباسهاى همراه با تغییر.
و
اما در دسته سوم نیز به جملاتى از خطبه نظر داریم كه ناظر به آیات قرآن
مىباشند. به دیگر عبارت آنكه: مفاد این دسته از جملات با توجه به قرائنى
مانند: همسانى فعل یا یكى از متعلقاتش و یا ... با همتاى خود در آیات، نظر
به آیات مزبور دارد. و بالاخره در دسته چهارم نیز جملات حكیمانه آن آفتاب
چرخ عصمت(س) جاى دارد كه پرداختن به آنها خارج از محور بحث ما در این مقاله
است.
در این خطبه جذاب بسیارى از فنون مختلف و صنایع گوناگون ادبى و
آرایههاى لفظى و معنوى استفاده شده است. و البته براى آنان كه حتى مقدار
اندكى معرفت نسبتبه خاندان عصمت و طهارت(ع) داشته باشند جاى هیچگونه تعجبى
نخواهد بود، چرا كه آن خاندان همگى اهل حكمت و فصاحتبودهاند و اینها همه
نمى است از یم بیكران آن انوار تابناك الهى. همان اشباح نورى كه قرنها پیش
از خلقت دنیا در جوار عرش رحمان عز و جل به تسبیح، تحمید، تقدیس و تمجید
الهى مشغول بودند (7) و سجده بر آدم «على نبینا و آله و علیه السلام» نیز
به خاطر وجود این انوار پاك در صلب وى بوده است.
اینك نوبت پرداختن به
اصل بحث است كه چنانكه گذشت، ما جملات كریمانه این خطبه با عظمت را به چند
دسته تقسیم كردهایم كه تفصیل آن چنین است:
دسته اول: استدلالها به آیات قرآن
در
پى اثبات و احقاق حق خویش مبنى بر ارث بردن از پدر خویش (به دیگر اینكه
اصولا فرزندان انبیاء نیز از پدران خویش ارث مىبرند.) به آیات ذیل استدلال
كردهاند:
1 - صدر آیه16 سوره نمل: «و ورث سلیمان داود ..» [ (حضرت) سلیمان از (پدر خویش، حضرت) داود ارث برد.]
2
- ذیل آیه 5 و صدر آیه6 سوره مریم: «.. فهب لى من لدنك ولیا یرثنى و یرث
من آل یعقوب ..» [(حضرت زكریا به خداوند سبحان عرضه داشت:) بارالها از جانب
خود فرزندى به من عطا كن تا از من و از آل یعقوب ارث ببرد ..]
3 - صدر
آیه 11 سوره نساء: «یوصیكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین...» [
خداوند به شما در مورد فرزندانتان چنین سفارش و توصیه مىكند كه براى پسران
دو برابر سهم دختران قائل شوید.]
4 - ذیل آیه 180 سوره بقره: «.. ان
ترك خیرا الوصیة للوالدین والاقربین بالمعروف حقا على المتقین» [ (بر شما
واجب گشته، هنگامى كه یكى از شما را مرگ در رسد،) اگر چنانچه چیز خوبى
(اموال) از خود بجا گذارده، براى پدر و مادر و نزدیكانش بطور شایسته وصیت
كند، این حقى استبر گردن پرهیزكاران (كه بایستى از عهدهاش برآیند).]
دو
مورد اول تصریح داشت كه فرزندان انبیا از پدران خویش ارث مىبرند و دو
مورد اخیر نیز بر اساس شمول و عمومیت آنها نسبتبه فرزندان انبیاء در اثبات
مطلب دلالتى واضح دارند.
دسته دوم: اقتباسها از آیات:
الف - گروه اول:
1
- پس از بیان حكمتبرخى از احكام و مسائل دین اسلام در مورد اینكه انسان
باید تقوى پیشه كند و حق تقوى را ادا كند و واقعا خداترس گردد و تا دم مرگ و
آخرین لحظه عمرش اسلام خود را حفظ نماید قسمتى از آیه 101 سوره آل عمران
را اقتباس كردهاند: «(ف)-اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا وانتم
مسلمون.»
2 - خشیت عبارت است از خوفى كه همراه با درك عظمتحق «جل و
على» و صفات جلالیه او باشد و این جز با ترك گناه حاصل نخواهد شد، پس
گنهكار نمىتواند ادعا كند كه از خدا خشیت دارد و فقط آگاهان از مقام ربوبى
داراى چنین صفتى مىباشند (كه مصداق كامل آن على(ع) مىباشد)، «انما یخشى
الله من عباده العلماء» قسمتى از آیه 28 سوره فاطر مىباشد كه حضرت آن را
اقتباس فرمودهاند.
3 - در مورد معرفى خویش مىفرماید من دختر همان
پیامبرى هستم كه از جنس خود شما بود و رنج و گرفتارى شما برایش سخت و نگران
كننده بود و بر هدایت نمودن شما اصرار داشت و امیدوار بود و اصولا نسبتبه
مؤمنین رافت داشت و به آنها مهربانى مىكرد. كه این فرمایش اقتباس است از
آیه 128 سوره توبه: «لقد جآءكم رسول من انفسكم عزیر علیه ما عنتم حریص
علیكم بالمؤمنین رؤف رحیم».
4 - براى یادآورى وضعیت ناشایست اعراب قبل
از اسلام و اینكه همواره در پى جنگ و خونریزىهاى بىهدف و ناشى از هواهاى
نفسانى بودند و در واقع در لبه پرتگاه و سقوط در آتش جهنم بودند قسمتى از
آیه103 سوره آل عمران را اقتباس كردهاند: «.. و كنتم على شفا حفرة من
النار...»
5 - در ادامه توصیف مردم و ویژگیهاى آنان قبل از اسلام در
مورد نداشتن امنیت مىفرماید شما در آن دوران ترس این را داشتید كه مبادا
شما را بربایند. كه این فرمایش اقتباس از قسمتى از آیه26 سوره انفال
مىباشد: «.. تخافون ان یتخطفكم الناس...»
6 - در بیان نجات مردم
بواسطه بعثت وجود نازنین پیامبر اكرم(ص) قسمتى از آیه103 سوره آل عمران را
اقتباس كرده و مىفرمایند: «.. فانقذكم...»
7 - در مورد اینكه پدر
بزرگوارشان براى تبلیغ اسلام هر رنجى را بر خود خریدند و همواره با
فتنهانگیزى و آتش افروزى مخالفان روبر مىگشتند ولى به مدد غیبى الهى آن
فتنهها سركوب مىشد و حضرت به راه خویش ادامه مىدادند، از قسمتى از آیه
64 سوره مائده اقتباس كردهاند: «.. كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله
..»
8 - در پى توبیخ مردم نادان كه دنبال هواها و آرزوهاى فانى خود
رفتند و حق را رها نمودند و مساله سقیفه و غصب خلافت را پیش آوردند و اینكه
در گناه و فتنه واقع گشتند و در واقع هم اكنون جهنم آنها را احاطه كرده و
در قیامت هم این احاطه تجلى خواهد یافت و تا ابد در آتش سوزان دوزخ خواهند
ماند، قسمتى از آیه49 سوره توبه را اقتباس كردهاند: «.. الا فى الفتنة
سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالكافرین»
9 - در ادامه توبیخ ستمكاران كه
بجاى پیروى از احكام قرآن بدنبال هوسهاى فانى دنیوى خویش شتافتند و جاى
گزین بدى بجاى تبعیت از احكام قرآن برگزیدند، ذیل آیه 50 سوره كهف را
اقتباس كردهاند: «.. بئس للظالمین بدلا»
10 - در ادامه سرزنش آنان كه
از دین فاصله گرفتند مىفرماید آن كسى كه غیر از اسلام (و تسلیم محض در
برابر خداوند) دینى دیگر براى خویش انتخاب كند از او پذیرفته نگردد و در
آخرت نیز از زیانكاران خواهد بود، این فرمایش اقتباسى است از آیه 85 سوره
آل عمران: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخرة من
الخاسرین»
11 - پس از رد اعتقاد حاكمان غاصب مبنى بر عدم ارث بردن
فرزندان انبیاء از پدران خود، مىفرماید: آیا (با وجود احكام نورانى اسلام)
باز هم سراغ احكام جاهلیت مىروید. و اصولا كدام حكم از حكم خدا براى آنان
كه اهل یقین مىباشند بهتر و نیكوتر است؟ این فرمایش اقتباس است از آیه 50
سوره مائده: «افحكم الجاهلیة یبغون ومن احسن من الله حكما لقوم یوقنون»
12
- در مورد تهدید ظالمین و اینكه براى وعیدهاى الهى زمانى مشخص وجود دارد و
ستمكاران بالاخره به عذاب دچار خواهند شد، مىفرمایند: هر خبر و وعیدى كه
پیامبران از جانب خدا دادهاند وقت معینى دارد. كه این فرمایش اقتباس است
از صدر آیه67 سوره انعام: «لكل نباء مستقر ..»
13 - در ادامه تهدید به
عذابهاى الهى مىفرمایند: بزودى خواهید دانست كه كدام یك از ما یا شما
دچار عذاب ذلتبار شده و عذاب همیشگى و جاودان دامن گیرش خواهد گشت. این
فرمایش اقتباسى است از آیه39 سوره هود: «فسوف تعلمون من یاتیه عذاب یخزیه و
یحل علیه عذاب مقیم» (8)
14 - در مورد اینكه مرگ براى پدر گرامیشان
همچون انبیاى سابق قضاى حتمى بوده است مىفرماید: محمد(ص) جز پیامبرى (از
جانب خدا) نیست كه پیش از او نیز پیامبرانى بودهاند (كه از
این جهان
خاكى رختبربستهاند) اگر او نیز بمیرد یا به شهادت برسد، آیا دوباره به
دین و مرام جاهلیتباز خواهید گشت؟ هر كس كه عقبگرد كند و مرتد شود به خدا
ضرر نرسانده و البته خداوند، آنها را كه در دین ثابت قدم ماندند و راه
ارتداد را پیش نگرفتند نیز پاداش شكرگزاریشان را خواهد داد. این جملات
اقتباسى است از آیه 144 سوره آل عمران: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله
الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر
الله شیئا و سیجزى الله الشاكرین.»
15 - پس از خطاب به مردم و طلب كمك و
یارى از آنان براى احقاق حق، آنان را تشویق مىكند و مىخواهد با
برانگیختن غیرت آنها ترس از جو حاكم را از وجودشان بشوید لذا از آیه13
سوره توبه اقتباس كرده و مىفرمایند: «الا تقاتلون قوما نكثوا ایمانهم و
هموا باخراج الرسول و هم بدؤكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان
كنتم مؤمنین» [ آیا با آنان كه عهد شكنى كرده و بر اخراج پیامبر (از مكه)
اهتمام ورزیدند، پیكار نمىكنید؟ و حال آنكه آنها بودند كه نخستین بار
(دشمنى و پیكار با شما را) آغاز كردند، آیا از آنان مىترسید؟ با آنكه
خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید، اگر مؤمن مىباشید.]
16 - پس از
اظهار یاس و ناامیدى از یارى مردم، مىفرماید: اگر شما و تمام آنانكه روى
زمین زندگى مىكنند همگى كافر شوید (به خدا زیان نمىرسانید) كه خدا از
همگان بىنیاز است و ستوده. این فرمایش اقتباس است از قسمتى از آیه 8 سوره
ابراهیم: «.. ان تكفروا انتم و من فى الارض جمیعا فان الله لغنى حمید»17 -
در توصیف آتش قهر الهى كه در انتظار غاصبین خلافت مىباشد مىفرماید: آتش
برافروخته الهى است كه (درون انسان را پیش از جسم و ظاهر وى شعلهور
مىسازد و) از دلها سر مىزند. این فرمایش اقتباسى است از آیه6 و7 سوره
همزه: «نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة»
18 - در ادامه تهدید
مجرمان زمان خویش ذیل آیه227 سوره شعراء را اقتباس كردهاند: «و سیعلم
الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون» [ آنان كه ظلم و ستم روا داشتند بزودى
خواهند دانست كه به چه كیفر گاهى (در دوزخ) بازگشت مىكنند.]19 - در ادامه
تهدید داعیان باطل خلافت مىفرماید: شما منتظر جزاى اعمال (پست) خود باشید
ما هم در انتظار نتیجه و پاداش اعمال خود مىباشیم. این فرمایش اقتباسى است
از آیه 122 سوره هود: «وانتظروا انا منتظرون.»
20 - در مقابل طفره
رفتن غاصبان حكومت و عدم پذیرش حق ذیل آیه 18 سوره یوسف را اقتباس
كردهاند: «.. بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جمیل و الله المستعان على ما
تصفون» [ حضرت یعقوب در برابر دروغگویى برادران یوسف كه گفتند: «یوسف را
گرگ درید و این پیراهن خونآلود اوست» فرمود: بلكه این كار زشت را هوسهاى
نفسانى شما در نظرتان زیبا جلوه داده و آراسته نموده است. (و البته من در
برابر این حادثه) صبرى جمیل و زیبا پیشه مىسازم (و بردبارى همراه با شكر
در درگاه الهى از خود نشان خواهم داد) و از خدا (نیز) در مقابل آنچه شما
اظهار مىدارید، یارى مىطلبم.]
21 - در مورد قیامت و رسوایى ستمكاران و
اهل باطل كه به حق اهل بیت: ظلم و ستم روا داشتند ذیل آیه 78 سوره غافر را
اقتباس كردهاند: «.. و خسر هنا لك المبطلون»
ب - گروه دوم:
1
- در بیان اهتمام و كوششهاى طاقت فرساى پدر عزیزش در راه تبلیغ دین اسلام و
انذار مردم از عذاب الهى قسمتى از آیه 94 سوره حجر: «فاصدع بما تؤمر ..»
را اقتباس كرده و فرمودهاند: «.. صا دعا بالنذارة».
2 - در ادامه
توصیف پیامبر اكرم(ص) صدر آیه 125 سوره نحل: «ادع الى سبیل ربك بالحكمة
والموعظة الحسنة» را اقتباس كرده و فرمودهاند: «.. داعیا الى سبیل ربه
بالحكمة والموعظة الحسنة» [ .. مردم را به راه پروردگارش فراخوان بود و
روش او در این كار حكمت (و برهان) و موعظه نیكو بود].
3 - در هم شكسته
شدن هیمنه بت پرستان و از هم گسیختگى آنان به دست تواناى پیامبر اسلام(ص)
را با استفاده از اقتباس آیه 45 سوره قمر: «سیهزم الجمع و یولون الدبر»
بیان كرده و فرمودهاند: «(حتى) هزم (انهزم) الجمع و ولوا الدبر. »
4 -
در توصیف حالت مردم تن پرور زمان خویش مىفرماید: در حالیكه پیامبر(ص) و
على(ع) در دوران سختى و فشارهاى همه جانبه از سوى دشمنان براى پیشبرد اهداف
مقدس اسلام از خود گذشتگى مىنمودند و آسایش را از خود سلب كرده بودند،
شما دنبال رفاه و عیش و نوش خویش بودید و این مطالب را با یك كلمه
«فاكهون» افاده كردهاند كه اقتباسى است از آیه27 سوره دخان: «(و نعمة
كانوا فیها) فاكهین»5 - پس از بیان زحمات و رنجهاى امیرالمؤمنین(ع) در راه
اسلام و سرزنش مردم منافق صفتبخاطر راحتطلبى و رفاه زدگى آنان به یاد
ایشان مىآورد كه شما در آن دوران سخت و كمرشكن هماره منتظر آن بودید كه
حوادث دردناكى (مانند شهادت پیامبر(ص)) براى ما پیش آید تا شما به اهداف
خود برسید: «.. تتربصون بنا الدوائر». این فرمایش اقتباسى است از قسمتى از
آیه 98 سوره توبه: «.. و یتربص بكم الدوائر ..»
6 - پس از توبیخ و
سرزنش ابوبكر كه مدعى بود: «چون زهرا(س) فرزند پیامبر است لذا نمىتواند از
پدرش ارث ببرد»، مىفرماید: آیا در كتاب خدا آمده كه تو از پدرت ارث ببرى
اما من از پدرم ارث نبرم؟ اگر چنین نسبتى به كتاب خدا بدهى: لقد جئتشیئا
فریا [ كار بسیار زشت و عجیبى مرتكب شدهاى]. این فرمایش اقتباسى است از
ذیل آیه27 سوره مریم: «.. لقد جئتشیئا فریا».
7 - براى تهدید غاصبان
خلافت رسول خدا(ص) ذیل آیه27 سوره جاثیه: «.. یوم تقوم الساعة یومئذ یخسر
المبطلون» را اقتباس كرده و فرمودهاند: «و عند الساعة یخسر المبطلون» [
هنگام قیامت اهل باطل به خسران و زیان خویش واقف مىشوند].
8 - انذار
پیامبر(ص) نسبتبه عذابهاى الهى را یكى از اوصاف پدر خویش برشمرده و از ذیل
آیه46 سوره سبا: «ان هو الا نذیر لكم بین یدى عذاب شدید» اقتباس كرده و
فرمودهاند: «انا ابنة نذیر لكم بین یدى عذاب شدید» [ من دختر همان بیم
دهنده شما در برابر عذاب شدید الهى هستم (آن چنان عذابى كه گویى پیش روى
شماست، چرا كه قیامت نزدیك است)].
9 - در مورد عدم عمل به قرآن و
پشتسر انداختن احكام آن توسط حكومت جور زمان خویش مىفرماید: «و نبذتموه
وراء ظهوركم» كه اقتباسى است از قسمتى از آیه187 سوره آل عمران: «..
فنبذوه وراء ظهورهم..».
10 - پس از سرزنش مردم به جهت عدم همراهى آنان
در راه احقاق حق اهلبیت: كه سبب آن عدم درك حقیقت قرآن و آن نیز معلول
تیرگى قلب و دل آنان بواسطه جهل و نفاق بود مىفرمایند: «افلا تتدبرون
القرآن ام على قلوب اقفالها؟» كه اقتباسى است از آیه 24 سوره محمد: «افلا
یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟».
11 - در ادامه سرزنش مردمان
تیرهدل از آیه 14 سوره مطففین: «كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا یكسبون»
اقتباس كرده و فرمودهاند: كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم [ ..
چنین نیست، بلكه ظلمت ظلم و تیرگى اعمال ناشایستشما موجب زنگار قلبهایتان
گشته (و از این روى است كه قرآن را نمىفهمید تا بدان عمل كنید)].
12 -
در پى توبیخ و بیان علت ارتكاب اعمال مجرمین وقت از قسمتى از آیه46 سوره
انعام: «قل ارایتم ان اخذ الله سمعكم و ابصاركم ..» اقتباس نموده و
فرمودهاند: «.. فاخذ بسمعكم و ابصاركم» [ آن زنگار قلب شما باعثشده تا
گوش و چشم هاى شما كر و كور گردد (و از درك حقیقتباز مانید)].
13 - به
دنبال توبیخ و سرزنش مردم دل مرده و غفلت زده از قسمتى از آیه 22 سوره ق:
«... فكشفنا عنك غطاءك ..» اقتباس كرده و فرمودهاند: «.. اذا كشف لكم
الغطاء» [ هنگامى كه بمیرید و پرده غفلت از جلوى چشمانتان كنار زده شود
خواهید دانست كه چه عذابهاى دردناكى در انتظار بوده است.]
14 - در
توصیف عذاب شدید الهى در قیامت ذیل آیه47 سوره زمر: «.. وبدا لهم من الله
ما لم یكونوا یحتسبون» را اقتباس كرده و فرمودهاند: «و بدا لكم من ربكم
ما لم تكونوا تحتسبون.» [ در قیامت از جانب خدا براى شما عذابهایى رو
مىشود كه هرگز به ذهن و فكرتان هم خطور نكرده بود.]
دسته سوم: جملات ناظر به آیات:
1
- در مورد حكمت تشریع و وجوب زكات مىفرماید: «.. والزكاة تزكیة للنفس و
نماء فى الرزق» [ و (خداوند) زكات را بدان جهت واجب ساخت تا موجب تزكیه
نفس (و پاكى روح از گناهان) گردد و علاوه بر آن باعث زیاد شدن رزق و روزى
شود]. قسمت اول این فرمایش ناظر استبه صدر آیه103 سوره توبه: «خذ من
اموالهم صدقة تطهرهم و تزكیهم بها ..» و قسمت دوم آن فرمایش ناظر استبه
ذیل آیه39 سوره روم: «.. و ما آتیتم من زكوة تریدون وجه الله فاولئك هم
المضعفون. »
2 - درباره حكمت وجوب اطاعت از اهل بیت عصمت و طهارت: و در
باب امامتشان مىفرماید: .. و طاعتنا نظاما للملة و امامتنا امانا للفرقة [
.. و (خداوند) وجوب اطاعت ما خاندان را وسیلهاى جهتسامان دادن به ملت و
امامت ما را مانع تفرقه و پراكندگى امت قرار داد.] این فرمایش ناظر استبه
قسمتى از آیه103 سوره آلعمران: «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا
واذكروا نعمت الله علیكم اذ كنتم اعداء فالف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته
اخوانا..» (9)
3 - پیرامون حكمت وفاى به نذر مىفرماید: «.. و الوفاء
بالنذر تعریضا للمغفرة» [ وفاى به نذر موجب آن مىشود كه انسان در معرض
مغفرت و آمرزش الهى قرار گیرد (و به پاداشهاى بزرگ نائل آید.)] این جمله
ناظر استبه آیاتى كه در باب وفاى به نذر در قرآن بدانها اشاره شده، از
جمله آیه7 به بعد از سوره «هل اتى» كه در شان خود حضرت زهرا(س) و شوهر و
فرزندان عزیزشان (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) نازل شده است: «یوفون بالنذر
.. فوقاهم الله شر ذلك الیوم و لقاهم نضرة و سرورا» [ آنها به نذر خود وفا
كردند .. بدین جهت است كه خدا نیز آنان را (مورد لطف و عنایتخاص خویش
قرار داده) و از شر (و سختى) آن روز (قیامت) محفوظ مىدارد و آنها را در
حالیكه غرق شادى و سرورند پذیرا مىگردد.]
4 - در مورد فلسفه و حكمت
نهى از كم فروشى مىفرماید: «.. وتوفیة المكائیل والموازین تغییرا للبخس» [
فروشنده و مشترى هنگام معامله خود نباید در جنس و بهاى آن كم گذارند (كه
این ظلم است) بلكه بایستى تماما به یكدیگر تحویل دهند كه در غیر اینصورت
مبتلا به نقص خواهند گشت (یا در اموال خود در همین دنیا دچار كمبود
مىگردند یا در فرداى قیامت نامه اعمال خود را در حالى كه كمبود خیرات دارد
مشاهده مىكنند و یا هر دو كه هم در دنیا و هم در آخرت با كمبود مواجه
مىشوند.)] این فرمایش ناظر استبه قسمتى از آیه 85 سوره اعراف: «.. فاوفوا
الكیل والمیزان و لاتبخسوا الناس اشیاءهم ..»
5 - در بیان حكمت نهى از
شرابخوارى مىفرماید: .. والنهى عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس [ شرابخوارى
بدان جهت تحریم گشته كه موجب تنزیه و پاكسازى روح از پلیدىها و گناهان
است.] این فرمایش ناظر استبه قسمتى از آیه90 سوره مائده: «یا ایها الذین
آمنوا انما الخمر .. رجس .. فاجتنبوه..»
6 - حكمت نهى از تهمتبه زنان
پارسا را مبتلا نشدن به لعنت دانسته و مىفرماید: «.. و قذف المحصنات
اجتنابا للعنة.» این فرمایش ناظر استبه قسمتى از آیه23 سوره نور: «ان
الذین یرمون المحصنات .. لعنوا ..»
7 - در ضمن شمارش اوصاف و ویژگیهاى
پدر بزرگوارشان مىفرماید: .. یجذ الاصنام» [ .. بتها (این معبودهاى چندین
هزار ساله جاهلان) را در هم شكست.] این فرمایش ناظر استبه قسمتى از
آیه57 و 58 سوره انبیاء كه درباره بتشكنى حضرت ابراهیم «على نبینا و آله و
علیه السلام» مىباشد: «و تالله لاكیدن اصنامكم .. فجعلهم جذاذا ..»
8
- پیرامون گمراه شدن مردم و تبعیت آنها از شیطان مىفرماید: «.. فالفاكم
لدعوته مستجیبین» [ (شیطان) شما را در حالى یافت كه لبیك گوى ندایش بودید]
این فرمایش ناظر است
به قسمتى از آیه 22 سوره ابراهیم: «و قال الشیطان .. و ما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى ..»
9
- در توصیف و بیان شدت حادثه غمبار و جانسوز ارتحال پدر خویش مىفرماید:
«.. و خشعت الجبال» [ و كوهها هم خاشع گشتند.] این فرمایش ناظر استبه
قسمتى از آیه 21 سوره حشر كه در مورد عظمت قرآن است: «لو انزلنا هذا القرآن
على جبل لرایته خاشعا ..»
در پایان، بار دیگر تذكر این نكته بایسته
است كه موارد ذكر شده در قالب دستهبندىهاى فوق، تنها مربوط به یك سخنرانى
حضرت فاطمه زهرا(س) مىباشد وگرنه با توجه به مقدمه این مقاله، انوار وحى
از زلال زندگى كوثر قابل تفكیك نمىباشد و به دیگر عبارت قرآن با زهرا(س)
عجین گشته است.
پىنوشتها:
1و2-ءو - برگرفته از بیانات حضرت امام خمینى1، صحیفه نور ج19: ص278، انتشارات سازمان مدارك.
3- صحیفه نور ج19: ص279.
4-
براى نمونه ر. ك. مناقب ابن شهر آشوب1: 242، انتشارات علامه - قم; احقاق
الحق (كه از كتب اهل سنت نقل كرده است) 10:433 و19:159، انتشارات كتابخانه
آیةالله مرعشى; - قم; بحارالانوار43:176، المكتبة الاسلامیة - تهران.
5-
از جمله: بلاغات النساء، تالیف احمد بن ابىطاهر (از علماى اهل سنت در قرن
سوم) ص23; علل الشرائع (به3 سند) تالیف شیخ صدوق، متوفى: 381، ص248،
انتشارات داورى - قم; الشافى تالیف سید مرتضى، متوفى:436، ج4: ص68، مؤسسة
الصادق(ع) -ء طهران; الاحتجاج تالیف طبرسى، متوفى: 548، ص61، مطبعه
مرتضویه - نجف; شرح ابن ابىالحدید (از علماى اهل سنت در قرن هفتم): ج16
ص211، منشورات مكتبة آیةالله المرعشى;; كشف الغمة تالیف اربلى، متوفى693
(به نقل از كتاب «السقیفة» تالیف ابى بكر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى)،
ج2: ص106، مكتبة بنىهاشمى - تبریز; بحارالانوار تالیف علامه مجلسى،
متوفى 1111، ج29 ص215، دارالرضا(ع) - بیروت.
6- طبق نقل اهل لغت،
علماى علم بدیع اقتباس را آن مىدانند كه اندكى از قرآن یا حدیث را در
عبارت خود (چه بصورت نظم و شعر باشد و چه بصورت نثر) بیاوریم و اشاره نكنیم
كه از قرآن یا حدیث مىباشد. و هم ایشان تصریح كردهاند كه تغییر در آن
مقدار از قرآن یا حدیث كه در عبارت خود آوردهایم اگر چنانچه تغییر مختصرى
باشد، اشكال ندارد و جائز مىباشد. و این بیت از خاقانى را مثال زدهاند:
نقد عمر زاهدان در توبه از مى سشد تلف قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف
كه
شاعر در این مصراع اخیر قل «للذین كفروا» را به قل «لهم» تغییر داده است
(آیه 38 سوره انفال)، مطالب گفته شده در ادبیات فارسى و عربى یكسان است.
[..اما الاقتباس فهو ان یضمن الكلام - نظما كان او نثرا - شیئا من القرآن
او الحدیث لا على انه منه .. ولا باس بتغییر یسیر فى اللفظ المقتبس ..
(مختصر المعانى، تالیف سعد الدین تفتازانى، متوفى: 791، ص221، انتشارات
مصطفوى)] البته در مورد اینكه فرق بین اقتباس و تضمین چه مىباشد، مشهور
بدیعیین معتقدند كه اقتباس اختصاص به نظم و نثر ندارد ولى تضمین فقط در شعر
واقع مىشود، اما مخفى نماند كه نظریه برخى دیگر از دانشمندان بدیع آن است
كه صنعت تضمین نیز اختصاص به شعر ندارد، به تحریر التحبیر تالیف ابن ابى
الاصبع متوفى 654 ه، ص140، چاپ مجلس اعلاى مصر و همچنین به الفوائد المشوق
الى علوم القرآن و علم البیان تالیف ابن جوزى متوفى 751 ه ص195 مراجعه
شود.
7- اشاره به روایتى در «علل الشرائع: 208، انتشارات داورى - قم».
8- این آیه در دو جا عینا آمده است: 1 -39/هود 2 -39 و40/زمر.
9-
بر اساس احادیث و روایات، مقصود از حبل الله، خاندان پیامبر و ائمه
معصومین(ع) مىباشد (به تفسیر مجمع البیان و تفسیر عیاشى، ذیل آیه مذكور
مراجعه شود) البته در برخى دیگر از روایات و احادیث نیز، مراد از حبل الله
را «قرآن» دانسته كه بعید نیست منظور هر دوى آنها باشد.
منبع: ماهنامه كوثر دوشنبه 4/2/1391 - 22:25
اهل بیت
نویسنده:اسماعیل محمدى
ستارگان درخشانتر از همیشه تاریخ در آسمان مدینه پرتو افشانى
مىكردند. شمیم عطر محمدى(ص) در كوچههاى مدینه پراكنده بود و یاس علوى،
آنگاه كه به معراج نماز مىرفت، نورش براى اهل آسمان مىدرخشید و بر چهره
اهل زمین نور مىپراكند.
در آن هنگام فاطمه(س) ار سختى كارهاى خانه
در زحمتبود. (1) امیر مؤمنان(ع) آنگاه كه چنین دید به فاطمه توصیه كرد،
نزد پدر برود و خدمتكارى درخواست كند تا در امور منزل یار و همكارش باشد.
(2)
وقتى پیامبر(ص) از خواسته آنان آگاهى یافت، فرمود: «اى فاطمه چیزى
به تو عطا كنم كه از خدمتكار و دنیا با آنچه در آن است، ارزشمندتر است; بعد
از نماز سى و چهار مرتبه «الله اكبر» و سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و
سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با لا اله الا الله ختم كن. این كار
برایت از چیزى كه مىخواهى و از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است». (3)
در آن لحظه كه این هدیه آسمانى به فاطمه(س) عطا شد، فرمود: «از خدا و رسول خدا راضى شدم.» (4)
درك
هدیه بزرگى كه رسول اكرم(ص) به فاطمه(س) اعطاء كرد، بالاتر از طاقت غیر
معصوم است، به گونهاى كه انسان از وصف آن عاجز مىماند و فقط از سرچشمه
گفتار معصومین(ع) است كه تا اندازهاى مىتوان از بركاتش بهرهمند شد.
امام
باقر(ع) درباره تسبیح حضرت فاطمه(س) مىفرماید: «خداوند متعال با هیچ
ستایشى، بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(س) عبادت نشده است. و اگر چیزى افضل
از آن وجود داشت، رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء مىكرد.» (5)
تسبیح
حضرت فاطمه(س) كه به مناسبت مداومت آن حضرت در انجام آن به وى منسوب
گردید، در واقع تسبیح حق تعالى است! حضرت امام خمینى در كتاب اربعین حدیث
چنین مىنگارد: «...پر واضح است كه تسبیح و تقدیس حق تعالى مستلزم علم و
معرفتبه مقام مقدس حق و صفات جلال و جمال اوست.» (6)
تسبیح عبادتى
برگزیده است كه هر كس در سیر معنوى خویش به قدر طاقت و معرفتش از آن بهره
مىگیرد و ائمه: قبل از خلقت عالم مادى، به تسبیح ذات اقدس حق مشغول بودند.
حضرت امام خمینى; در باب اشاره به مقامات ائمه در كتاب اربعین حدیث
چنین مىنگارد: «براى اهل بیت عصمت و طهارت، علیهم الصلوة و السلام، مقامات
شامخه روحانیهاى است در سیر معنوى الى الله، كه ادراك آن علما نیز از
اقتبشر خارج و فوق عقول ارباب عقول و شهود اصحاب عرفان است; چنانچه از
احادیثشریفه ظاهر مىشود كه در مقام روحانیتبا رسول اكرم(ص) شركت دارند و
انوار مطهره آنها قبل از خلقت عوالم، مخلوق اشتغال به تسبیح و تحمید ذات
مقدس داشتند.» (7)
تسبیح از جهتى دیگر عبادتى عمومى بین تمام مخلوقات
است، حضرت امام; در این باره مىفرماید: «آیه شریفه [و یسبح لله ما فى
السموات و الارض] دلالت كند بر تسبیح جمیع موجودات حتى نباتات و جمادات و
تخصیص آن به ذوى العقول از احتجاب عقول ارباب عقول است.» (8)
و باز
مىفرماید: «بالجمله، سریان حیات و تسبیح شعورى علمى اشیاء را باید از
ضروریات فلسفه عالیه و مسلمات ارباب شرایع و عرفان محسوب داشت، ولى كیفیت
تسبیح هر موجودى و اذكار خاصهاى كه به هر یك اختصاص دارد، و اینكه صاحب
ذكر جامع انسان است و سایر موجودات به مناسبت نشئه خود ذكرى دارند.» (9)
تسبیح حضرت زهرا(س)، به چه معنى است؟
الله اكبر، اولین ذكر تسبیحات حضرت زهرا(س):
در تسبیح فاطمى(س)، انسان با گفتن «الله اكبر» به نهایت عجز خود اعتراف مىكند و به ناتوانیش به درگاه الهى بارها اقرار مىكند.
جمیع
بن عمیر گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم، حضرت از من پرسید: جمله «الله
اكبر» یعنى چه؟ گفتم: یعنى خدا از همه چیز بزرگتر است، حضرت فرمود: مطابق
این معنى، خدا را چیزى تصور كرده و سپس مقایسه با سایر اشیاء كردهاى و او
را بزرگتر از آن چیزها تصور نمودهاى.
عرض كردم: پس معنى الله اكبر
چیست؟ حضرت پاسخ داد: معنایش این است كه; «الله اكبر من ان یوصف; خداوند
بزرگتر از آن است كه توصیف گردد.» (10)
الحمدلله، دومین ذكر تسبیحات حضرت زهرا(س):
پس
از آن كه انسان به عجز و ناتوانى خویش در شناختخالق اعتراف كرد، با گفتن
الحمدلله كه از افضل اذكار تسبیح است، وارد مرحله بعدى مىشود.
حضرت
امام خمینى; در باب حمد مىفرماید: «حمد خدا مساوق شكر است; چنانچه در
روایات كثیره وارد است كه، كسى كه بگوید: الحمدلله، شكر خدا را ادا كرده;
چنانچه [امام صادق(ع)] فرمود: شكر هر نعمتى، واگر چه بزرگ باشد این است كه
حمد خداى عز و جل كنى.»
و ... [امام صادق(ع)] فرمود: ... كمال شكر گفتن
مرد است، الحمدلله رب العالمین. ... و در حدیثى حماد بن عثمان گفت: بیرون
آمد حضرت صادق(ع)، از مسجد و حال آنكه گم شده بود مركوب آن حضرت. فرمود:
«اگر خداوند رد كند آن را به من، هر آینه شكر مىكنم او را حق شكر او». گفت
درنگى نكرد تا آنكه آن مركوب آورده شد. پس فرمود: «الحمدلله». قائلى عرض
كرد: «فدایتشوم، آیا شما نگفتید كه شكر خدا مىكنم حق شكر او را»؟
فرمود: «آیا نشنیدى كه من گفتم: الحمدلله.»
از این روایت معلوم مىشود كه حمد خداوند افضل افراد شكر لسانى است. (11)
«سبحان الله»; سومین ذكر تسبیحات حضرت زهراء(س)
شخصى
از حضرت على(ع) پرسید: معنى سبحان الله چیست؟ جضرت فرمود: «سبحان الله»
تعظیم مقام بلند و با عظمتخدا و منزه دانستن او از آنچه كه مشركان
مىپندارند، است و زمانى كه بنده این كلمه را مىگوید، همه فرشتگان بر او
درود مىفرستند.» (12)
بعد از آنكه رسول اكرم(ص) تسبیحات را به كوثرش
عطا كرد، حضرت فاطمه(س) ابتدا رشتهاى از پشم تابیده و با آن به تسبیح
پرداخت. تا این كه حضرت حمزه بن عبدالمطلب شهید شد، پس حضرت فاطمه از تربت
قبر آن بزرگوار خاك برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح مىكرد و مردم نیز
چنان كردند و چون سیدالشهدا حسین بن على(ع) شهید شد، سنتشد كه از تربت آن
امام مظلوم تسبیح سازند و با آن ذكر گویند.
درباره ثواب تسبیح حضرت
زهرا(س) با تربت امام حسین(ع) از حضرت صاحب الامر(عج) روایتشده است كه: هر
كه تسبیح تربت امام حسین(ع) را در دست داشته باشد و ذكر را فراموش كند،
ثواب ذكر براى او نوشته مىشود.
از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه تسبیح
تربت آن حضرت، ذكر مىگوید، بىآنكه آدمى ذكر گوید و فرمود كه یك ذكر یا
استغفار كه با تربتحضرت اباعبدالله(ع) گفته مىشود برابر با هفتاد ذكر كه
با چیز دیگر گفته شود است. و اگر بى ذكر تسبیح را بگرداند به عدد هر دانه،
هفت تسبیح براى او نوشته مىشود.
به روایت دیگر، اگر با ذكر تسبیح را بگرداند، به هر دانه چهل حسنه براى او نوشته مىشود.
مروى
است كه حوریان بهشت وقتى فرشتهاى را مىبینند كه به زمین مىآید از او
درخواست مىكنند تا تسبیح و ربتحضرت حسین(ع) را برایشان بیاورد.
از
حضرت موسى(ع) نقل شده است: پنج چیز همیشه همراه انسان پرهیزكار است; مسواك،
شانه، سجاده نماز، تسبیح كه سى و چهار دانه داشته باشد و انگشتر عقیق.
(13)
فضیلت و آداب تسبیح حضرت زهرا(س)
روایات
زیادى در این باب در كتب معتبر وجود دارد و گستردگى روایات و عنایت اكثر
ائمه به ذكر سخنى درباره تسبیح از عظمت آن پرده بر مىدارد.
حضرت مهدى
-عجل الله تعالى فرجه الشریف)، درباره تسبیح فرمود: «ان فضل الدعاء و
التسبیح بعد الفرائض على الدعاء بعقب النوافل، كفضل الفرائض على النوافل.
فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب در مقایسه با دعا و تسبیح پس از
نمازهاى مستحبى، مانند فضیلت واجبات بر مستحبات است.» (14)
امام
صادق(ع) نیز به فضیلت تسبیح بعد از نمازهاى واجب چنین اشاره كرد: «من سبح
تسبیح فاطمه الزهراء(س) قبل ان یثنى رجلیه من صلاة الفریضه، غفر الله له.
هر كس بعد از نماز واجب تسبیح فاطمه زهرا(س) را به جا آورد، قبل از اینكه
پاى راست را از بالاى پاى چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده مىشود.» (15)
و
در حدیثى دیگر فرمود: «من سبح تسبیح فاطمة(س)، فقد ذكر الله الذكر الكثیر.
كسى كه تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید، خدا را به ذكر كثیر یاد كرده است.»
(16)
روزى امام صادق(ع) ابوهارون را مخاطب ساخت و از تعلیم تسبیح حضرت
فاطمه به كودكان سخن گفت: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمة(س)
كما نامرهم بالصلاة، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى. اى ابوهارون، ما
تسبیح فاطمه(س) را به فرزندان خود سفارش مىكنیم همچنانكه آنها را به نماز
توصیه مىكنیم. تو نیز بر آن مداومت كن.
زیرا هر بندهاى كه بر آن مواظبت و مداومت كند، سرانجام نیكو خواهد داشت.» (17)
در
جاى دیگر حضرت از عظمت تسبیحات حضرت زهرا(س) در مقابل نمازهاى مستحبى چنین
یاد كرد: «تسبیح فاطمة(س) فى كل یوم فى دبر كل صلاة احب الى من صلاة الف
ركعة فى كل یوم. تسبیح حضرت فاطمه(س) در هر روز، به دنبال هر نماز، نزد من
از هزار ركعت نماز (مستحبى) در هر روز، محبوبتر است.» (18)
امام
هادى(ع) فرمود: «لنا اهل البیت عند نومنا عشر خصال: الطهارة، ... و تسبیح
الله ثلاثا و ثلاثین و تحمیده ثلاثا و ثلاثین، و تكبیره اربعا و ثلاثین...
ما اهل بیتبه هنگام خواب ده كار را انجام مىدهیم: وضو گرفتن، ... و سى و
سه مرتبه «سبحان الله» گفتن، و سى و سه مرتبه «الحمدلله» گفتن، و سى و
چهار مرتبه «الله اكبر» گفتن و ...» (19)
خواص و آثار فراوان دیگرى براى گوینده تسبیحات آن حضرت ذكر شده كه برخى از آنها بدین قرار است:
ناكام
و ناامید نشدن، (20) دور كردن شیطان (21) ، برطرف نمودن سنگینى گوش (22) ،
نجات یافتن از شقاوت و بدبختى (23 ، باعثسنگینى اعمال، خوشنودى خداوند و
رفتن به بهشت مىشود. (24)
اوقات و مكانهاى تسبیح حضرت فاطمه(س) (25)
از
اوقات مختلف و مكانهاى زیادى براى تسبیح حضرت یادشده كه برخى عبارتند از:
بعد از نمازهاى واجب و مستحبى، به هنگام خواب، پس از نمازهاى استغاثه به
حضرت فاطمه(س) و نماز زیارت حضرت رسول(ص) و نماز زیارت حضرت امیرالمؤمنین و
نماز حضرت ولیعصر(عج) در مسجد صاحب الزمان جمكران و قبل از زیارت حضرت
معصومه(س) در قم به گونهاى كه سبحانالله قبل از الحمدلله گفته مىشود.
پىنوشتها:
1- ر ك: اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا، علیرضا رجالى تهرانى، ص9. (حدیث امام صادق(ع))
2- ر ك: همان ص18.
3- ر ك: تسبیحات حضرت زهرا(س)، عدنان زعفرانى، ص9.
4- همان، ص21.
5- تسبیحات حضرت زهراء، ص10، به نقل از علل الشرایع/366.
6- همان، ص14. «ما عبدالله بشىء من التحمید افضل من تسبیح فاطمة(س). ولو كان شىء افضل منه لنحله رسول الله(ص) فاطمة(س).»
7- شرح چهل حدیث (اربعین حدیث) امام خمینى;، ص417.
8- همان، ص551.
9- همان، ص654.
10- همان، ص656.
11- اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا(س)، ص48 به نقل از معانى الاخبار.
12- شرح چهل حدیث، امام خمینى، ص349.
13- اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا(س)، ص52 به نقل از معانى الاخبار.
14- كلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، كتاب باقیات صالحات.
15- از هر معصوم چهل حدیث، محمد على كوشا، ص364.
16- اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا(س) ص12 به نقل از تهذیب ج2، ص105.
17- تسبیحات حضرت زهرا(س)، ص11.
18- همان، ص15.
19و20 - همان، ص16.
21- همان، ص20.
22- همان، ص23.
23- همان، ص28.
24- اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا(س)، ص39.
25- همان، ص14.
منبع: ماهنامه كوثر دوشنبه 4/2/1391 - 22:24
اهل بیت
فدك چیست؟
الف) موقعیت جغرافیایی فدك
فدك دهكدهای در شمال مدینه بود كه تا آن شهر دو یا سه روز راه
فاصله داشت.1این دهكده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگی2 آن واقع بود و
ساكنانش همگی یهودی شمرده میشدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120
یا 160 كیلومتر ذكر میكنند.3
ب) فدك و رسول خدا(صلی الله علیه واله)
در
سال هفتم هجرت، پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) برای سركوبی یهودیان خیبر
كه علاوه بر پناه دادن به یهودیان توطئهگر رانده شده، از مدینه به توطئه و
تحریك قبایل مختلف علیه اسلام مشغول بودند، سپاهی به آن سمت گسیل داشت و
پس از چند روز محاصره دژهای آن راتصرف كرد.
پس از پیروزی كامل سپاه
اسلام ـ با آن كه اختیار اموال و جانهای شكست خوردگان همگی در دست
پیامبر(صلی الله علیه واله) قرار داشت ـ رسول خدا(صلی الله علیه واله) با
بزرگواری تمام، پیشنهاد آنان را پذیرفت و به آنها اجازه داد نصف خیبر را
در اختیار داشته باشند و نصف دیگر از آن مسلمانان باشد. بدین ترتیب،
یهودیان در سرزمین خود باقی ماندند تا هر ساله نصف درآمد خیبر را به مدینه
ارسال دارند.
با شنیدن خبر پیروزی سپاه اسلام، فدكیان كه خود را همدست
خیبریان میدیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتی خبر برخورد بزرگوارانه
پیامبر(صلی الله علیه واله) با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول
خدا(ص) خواستند با آنان همانند خیبریان رفتار كند. پیامبر خدا(صلی الله
علیه واله) این درخواست را پذیرفت.4
ج) تفاوت فقهی حكم خیبر و فدك
رفتار
رسول خدا درباره فدك و خیبر یكسان مینماید؛ ولی این دو سرزمین حكم همسان
ندارند. مناطقی كه به دست مسلمانان تسخیر میشود، دو گونه است:
1.
مكانهای كه با جنگ و نیروی نظامی گشوده میشود. این سرزمینها كه در
اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده میشود، به منظور
تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار میگیرد و رهبر
جامعه اسلامی چگونگی تقسیم یا بهرهبرداری از آن را مشخص میسازد.5 منطقه
خیبر، جز دو دژ آن به نامههای «وطیح» و «سلالم»،6 این گونه بود.
2.
مكان هایی كه با صلح گشوده میشود؛ یعنی مردم منطقهای با پیمان صلح خود را
تسلیم میكنند و دروازههای خود را به روی مسلمانان میگشایند. قرآن كریم
اختیار این نوع سرزمینها را تنها به رسول خدا(صلی الله علیه واله) سپرده
است7 و مسلمانان در آن هیچ حقی ندارند.
فدك و دو دژ پیش گفته خیبر این
گونه فتح شد. بنابراین، ملك رسول خدا(صلی الله علیه واله) گشت. طبری مورخ
بزرگ میگوید: «و كانت فدك خالصة لرسول الله(صلی الله علیه واله) لانهم لم
یجلبوا علیها بِخِیْلٍ و لا ركاب؛8فدك ملك خالص پیامبر خدا(صلی الله علیه
واله) بود. زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.»
د) ارزش اقتصادی فدك
درباره
ارزش اقتصادی فدك بسیار سخن گفتهاند. برخی از منابع شیعی درآمد سالیانه
آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشتهاند9 و برخی دیگر،
نصف در آمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشتهاند. ابن ابی الحدید
معتزلی10از یكی از متكلمان امامی مذهب چنان نقل میكند كه ارزش درختان
خرمای این ناحیه با ارزش درختان خرمای شهر كوفه در قرن هفتم برابر بود.11
به
نظر میرسد میتوان تا حدودی ارزش واقعی اقتصادی آن را از یك گزارش تاریخی
زمان خلافت عمربن خطاب دریافت. وقتی خلیفه دوم تصمیم گرفت فدكیان یهودی را
از شبه جزیره عربستان اخراج كند، دستور داد نصف فدك را كه سهم آنان بود،
از نظر زمین و درختان و میوهها قیمت گذاری كنند. كارشناسان ارزش آن را
پنجاه هزار درهم تعیین كردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدك،
آنها را از عربستان بیرون راند.12
بنابراین، میتوان ارزش اقتصادی فدك در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) و ابوبكر را چیزی نزدیك به این مقدار دانست.
اختلاف حضرت زهرا(سلام الله علیها) با حكومت بر سر فدك چگونه بود؟
گزارشهای منابع شیعی و سنی نشان میدهد حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حكومت هر یك دو ادعا درباره فدك داشتند.
الف) ادعاهای حضرت زهرا(سلام الله علیها)
چنان
كه نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فدك را ملك خود
میدانست و برای اثبات مالكیت خود دو راه را به صورت طولی پیمود؛ یعنی وقتی
از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.13 این دو راه عبارت است از بخشش
و ارث.
1. بخشش (نحله)
عمده منابع شیعی و نیز منابع متعدد اهل سنت
این نكته را بیان میكنند كه نیمی از فدك در سال هفتم هجری به ملكیّت شخص
پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) درآمد و پیامبر(صلی الله علیه واله) ـ طبق
آیه «و آتِ ذالقربی حقَّه؛14 حق خویشان خود را بپرداز» ـ آن را به حضرت
فاطمه زهرا(س) بخشید.15
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس از پیامبر
اكرم(صلی الله علیه واله) برای اثبات این ادعا حضرت علی(علیه السلام) و امّ
ایمن را گواه قرار داد. حكومت سخن حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نپذیرفت و
بااین بهانه كه اولاً حضرت علی(علیه السلام) در این گواهی صاحب نفع است و
ثانیاً ـ حتی اگر شهادت علی(علیه السلام) پذیرفته شود ـ در اثبات امور مالی
گواهی دو مرد یا یك مرد و دو زن لازم است، گواهی امام علی(علیه السلام) و
ام ایمن را رد كرد.16
نقد رأی دستگاه خلافت
«حلبى»،در
سیره خود مطلب را به گونهاى دیگر نقل كرده و مىگوید:خلیفه مالكیت فاطمه
را تصدیق نمود،ناگهان دوست وى«عمر»وارد شد،و گفت نامه چیست؟!وى گفت:
مالكیت فاطمه را در این ورقه تصدیق نمودهام.وى گفت:تو به درآمد فدك
نیازمند هستى،زیرا اگر فردا مشركان عرب بر ضد مسلمانان قیام كردند،از كجا
هزینه جنگى آنها را تامین خواهى نمود!و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود.
(سیره حلبى»،ج 3/400)
كردار حكومت از نظر قوانین و سنت اسلامی مردود است؛ زیرا:
1.
در آن زمان فدك در دست حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود. در آیین دادرسی
پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) ـ البینة علی المدعی و الیمین علی من
انكرـ شاهد آوردن وظیفه مدعی و سوگند خوردن وظیفه منكر است. پس حضرت منكر
به شمار میآمد و باید سوگند میخورد دیگری در این ملك حقی ندارد.
2. با
توجه به آیه تطهیر17 كه مفسران شیعه و سنی شأن نزول آن را درباره اهل بیت
پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) میدانند،18اهل بیت آن حضرت(علیه السلام)
از هر گونه رجس و پلیدی دورند؛ و بدیهی است كه مصداق این آیه نمیتواند
ادعای نادرست مطرح كند.
3. محدثان شیعه و سنی بر این نكته اتفاق دارند
كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) درباره حضرت فاطمه زهرا(سلام الله
علیها) فرمود: «ان الله یغضب لغضبها و یرضی لرضاها؛19 خداوند برای خشم
فاطمه خشمگین و برای خشنودیاش خشنود میشود.» این جمله كه حكومتگران نیز
آن را شنیده بودند، نشان میدهد فاطمه(سلام الله علیها) در همه شؤون
زندگانیاش جز در مسیر خداوند گام بر نمیدارد و بیتردید چنین فردی هرگز
ادعای دروغ بر زبان نمیراند.
4. شاهد ادعاهای حضرت زهرا(سلام الله
علیها) شخصیتی مانند علی(علیه السلام) است كه با آیاتی چون «آیه ولایت»20 و
آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر(صلی الله
علیه واله) مطرح شده است.21 افزون بر این، با بیشترین تأییدات از سوی
پیامبر(صلی الله علیه واله) روبهرو است. تنها حدیث «علی مع الحق و الحق مع
علی یدور حیث مادار؛22 علی با حق است و حق با علی است و حق بر محور علی
میگردد.» برای اثبات درستی گفتار و كردارش كافی است.
این روایات در
جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حكومتگران با آنها آشنا بودند. بیتردید
رد كردن شهادت چنین گواهی نشان دهنده بیاعتنایی به آیات و روایات و یا
دستكم نا آگاهی از آنها است. راستی آیا روا است تصور كنیم شخصیتی كه از
آغاز اسلام همه هستیاش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند
پیشكش كرده است، بخواهد به سود همسرش گواهی دهد.
آیا میتوان كسی را كه
در طول زندگانیاش از دنیا به حداقل اكتفا و اموال خود را عمدتاً وقف كرده
است، به دنیاطلبی و گواهی دروغین متهم كرد؟
5. در میان اصحاب پیامبر
خدا(صلی الله علیه واله) به نام خزیمة بن ثابت میخوریم كه به جهت شدت
ایمانش پیامبر(صلی الله علیه و اله) او را به لقب «ذوالشهادتین» مفتخر كرد و
گواهیاش را با گواهی دو شاهد برابر شمرد.23
اگر پیامبر(صلی الله علیه
واله) شهادت چنین شخصی را در همه موارد با گواهی دو شاهد برابر دانست، چرا
حاكم پس از او نمیتواند گواهی حضرت علی(علیه السلام) را كه به مراتب از
«خزیمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6. به گواهی
حكومتگران، پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) «ام ایمن» را زن بهشتی معرفی
كرد24واضح است چنین شخصیتی هیچگاه گواهی دروغ نمیدهد.
در این جا از
نظر تاریخی پرسشی اساسی رخ مینماید: به راستی اگر پیامبر اكرم(صلی الله
علیه واله) فدك را به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشیده بود، چرا آن
حضرت(سلام الله علیها) نتوانست شاهدان بیشتر بیاورد، با آن كه از نظر زمان
حدود چهار سال (7ـ11ه••) فدك در اختیار وی قرار داشت؟
در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد:
1.
گزارشهای این واقعه نشان میدهد این بخشش درون خانوادگی بوده و
پیامبر(صلی الله علیه واله) صلاح ندید آن را آشكارا برای مردم اعلام كند.
حضرت(صلی الله علیه واله) تنها افراد بسیار نزدیك را بر این امر گواه گرفت و
حتی مصلحت ندید افرادی مانند عباس(عموی رسول خدا) و همسرانش را شاهد این
بخش قرار دهد.
مصالح این امر را میتوان اموری چون متهم شدن به ترجیح
خانواده، حسادتهای درون خانوادگی یا بالا رفتن سطح توقع بعضی از همسران
دانست.
2. ممكن است جمعی از شاهدان، با توجه به حاكمیت وقت، از شهامت
لازم برای گواهی دادن بیبهره بودند؛ چنان كه اكثریت جامعه آن روز از ابراز
نصّ غدیر خم خودداری میكردند.
3. گزارشهای این واقعه نشان میدهد
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیه واله) در زمان حیات پدر بزرگوارش ـ با توجه
به این كه در آمد فدك بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن
روز و عدم امكان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادی آن سامان ـ اختیار آن را
كلاً به پدر واگذار كرد تا خود هر گونه صلاح میداند مازاد درآمد آن را
مصرف كند. با این واگذاری بسیاری چنان پنداشتند كه تصرفات پیامبر(صلی الله
علیه واله ) در فدك تصرفاتی حاكمانه رهبر جامعه مسلمانان است، در حالی كه
در واقع آن حضرت (صلی الله علیه واله) همه این امور را به نحو وكالت تام
الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام میداد.25
2. ارث
پس از آن كه
حكومت شهادت گواهان حضرت(سلام الله علیها) را نپذیرفت، حضرت زهرا(سلام الله
علیها) از راه دیگر وارد شد و از حكومت خواست میراث پدرش را كه فدك نیز
بخشی از آن است،26 به او واگذار كند و در این مورد به نص آیه قرآن درباره
ارث متمسك شد: «یوصیكم الله فی الولادكم للذكر مثل حظ الانثیین...؛27
خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش میكند كه سهم پسر دو برابر
دختر است... .»
ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل
میشود. ابوبكر در برابر این آیه چنان استدلال كرد كه انبیا از خود ارث
باقی نمیگذارند. حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: چگونه است كه هر گاه
تو درگذشتی فرزندانت از تو ارث میبرند؛اما ما از رسول خدا(صلی الله علیه
واله) ارث نمیبریم؟!28 آن گاه به آیات دیگر قرآن كه در موارد مختلف از ارث
پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسك جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم
و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم، حضرت زكریا بیان میدارد
كه «خداوندا، من از خویشانم كه پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناكم... پس
فرزندی به من عطا كن كه از من و آل یعقوب ارث برد.»29 در آیه شانزدهم سوره
نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر، از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده
است.30سؤالی كه در این جا به ذهن میرسد، آن است كه اگر حضرت زهرا(س)
میتوانست فدك را از طریق ارث به دست بیاورد، باید میدانست پیامبراكرم(صلی
الله علیه واله) وارثان شرعی دیگری به عنوان همسران دارد و فدك تنها از آن
حضرت(سلام الله علیها) نمیگشت. پس چرا از ابوبكر میخواهد تمام فدك را از
طریق ارث به او واگذار كند؟
در پاسخ باید گفت:
1. حضرت(س) تمام فدك را شرعاً از آن خود میدانست و چون ادعای بخشش او را نپذیرفتند، به ادعای ارث متوسل شد.
2.
اگر آن را از راه ارث به او میدادند، در این هنگام طبق قانون ارث اسلام
تنها 81 آن میان تمام همسران پیامبر(صلی الله علیه واله) تقسیم میشد31 و
87 آن به حضرت(س) میرسید. بنابراین، طبیعی مینمود كه حضرت(س) به جهت
فراوانی سهمش ادعای خود را در ظاهر به صورت كلی بیان دارد.
ب) ادعاهای حكومت!
حكومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح كرد:
1. صدقه بودن فدك
معنای
این عبارت آن است كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) فدك را به كسی
نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد كرد؛ یعنی رسول خدا(صلی الله
علیه واله) از درآمد فدك زندگانی شخصی حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر بنیهاشم
را تأمین میكرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف میرساند.32
از آن
جا كه ابوبكر خود را جانشین مشروع پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله)
میدانست، میخواست با در اختیار گرفتن فدك، این مشروعیت ادعایی را برای
همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت كه چشم پوشی از این زمین نوعی
خلل در مشروعیت حكومتش پدید میآورد.
این ادعا با چالشهای زیر روبهرو است:
1.
ظاهر آیه هفتم سوره حشر كه قبلاً به آن اشاره شد، آن است كه این سرزمین از
سوی خداوند ملك پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) قرار گرفت.
2. روایات
شیعه و سنی بر این نكته تصریح دارند كه بانزول آیه «و آت ذالقربی حقه»
پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) این زمین را به صورت بخشش به فاطمه
زهرا(س) واگذار كرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربی (خویشان نزدیك) سخن
به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.33
3. حتی اگر ظاهر رفتار
پیامبر(صلی الله علیه واله) چیزی غیر از ملكیت و عدم بخشش را نشان دهد،
وقتی شخصیتی مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهدانی چون حضرت علی(علیه
السلام) و ام ایمن ادعای بخشش میكنند باید ادعای آنها بر ظاهر رفتار
پیامبر مقدم شود.
4. حتی اگر بپذیریم این ملك در زمان پیامبر اكرم(صلی
الله علیه واله) صدقه بود، لزوماً معنای آن این نیست كه حكومت جانشین
پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) سرپرست این صدقه خواهد بود؛زیرا ممكن است
آن را صدقهای خانوادگی و در اصطلاح نوعی وقف خاص بدانیم كه متولی آن
افرادی از خود آن خاندانند.
چنان كه طبق بعضی از گزارشهای اهل سنت، عمر
در زمان حكومت خود فدك را به حضرت علی(ع) و عباس واگذار كرد تا خود در
میان خود همانند پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) با این سرزمین رفتار
كنند.34
5. حتی اگر تصرفات پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) راتصرفاتی
حاكمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاكم مسلمانان سرپرستی این
ملك را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهمترین چالش میان حكومت و
اهل بیت(ع) مشروعیت حكومت بود كه اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر
اكرم(صلی الله علیه واله) نمیپذیرفتند. در این موقعیت، بدیهی بود زیر بار
لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستی فدك از سوی حكومت را
نپذیرند.
2. حدیث نفی ارث پیامبران
منظور از این حدیث، روایتی
است كه ابوبكر آن را از پیامبر اكرم(ص) چنین نقل كرد: «انا معاشر الانبیاء
لانورث ما تركناه صدقة؛35 ما جماعت پیامبران از خود ارث باقی نمیگذاریم.
هر چه از ما ماند، صدقه است».
درباره این حدیث باید یادآور شد:
1.
تا آن زمان این حدیث را جز ابوبكر هیچ كس نشنیده بود. بسیاری از محدثان نیز
بر این نكته اتفاق نظر دارند كه راوی این حدیث تنها ابوبكر بود. البته
بعدها پشتیبانانی چون مالك بن اوس یافت و در دهههای بعد عمر، زبیر، طلحه و
عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جای گرفتند.36
2. ابوبكر با نقل این حدیث
ناقل سخن پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) بود و در طرف مقابل، حضرت
فاطمه(سلام الله علیها) و حضرت علی(علیه السلام) و ام ایمن ناقل سخن و
كردار پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) مبنی بر بخشش فدك بودند. بدیهی است
باتوجه به فزونی شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آنها كه بیشترین
تأییدات را از سوی پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) دارایند، باید قول
آنها بر قول ابوبكر مقدم شود.
3. این حدیث با آیات متعددی از قرآن كه
در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهی است نمیتوان تنها با
یك حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگی كرد.
4. اگر طبق این حدیث
معتقد شویم پیامبر اكرم(صلی الله علیه و اله) هیچ گونه مالی به ارث نگذاشت،
چگونه است كه طبق نقل اهل سنت بعضی از اموال آن حضرت(صلی الله علیه واله)
مانند وسایل شخصی و نیز حجرههای آن حضرت(صلی الله علیه واله) به ارث
میرسید.37
چرا علی علیه السلام فدک را پس نگرفت ؟
امام
علی علیه السلام در نامهای به عثمان بن حنیف چنین نوشت : «... از تمام
آنچه آسمان بر آن سایه افكنده ، تنها فدك در دست ما بود كه گروهی بر آن،
چشم طمع دوختند و گروهی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند ، و بهترین
داور و حكم خداست . مرا با فدك و غیر فدك چه كار ، در حالی كه آرامگاه
فردای آدمی قبری است كه در تاریكی آن آثار وی محو میشود و اخبارش ناپدید
گردد ... » (نهج البلاغة ، نامه 45) ابن ابی الحدید (دانشمند سنی معتزلی)
در شرح این نامه مینویسد : «علی و خاندانش فدك را رها نكردند مگر به اجبار
و از روی غصب ، لذا حضرت بعد از جملات اولیه میگوید : "بهترین حكم و داور
خداست" ، و این ، سخنِ كسی است كه شكایت دارد و تظلم میكند». (شرح نهج
البلاغة ، ج 16 ، ص 208)
درباره اینكه چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در دوران حكومتش اقدام به پس گرفتن فدك نكرد ، روایاتی از امامان معصوم
(علیه السلام) نیز رسیده است ؛ از جمله : «ابراهیم كرخی از امام صادق (علیه
السلام) پرسید : چرا امیر مؤمنان هنگامی كه به خلافت رسید فدك را رها كرد؟
امام (علیه السلام) پاسخ داد : « او به پیامبر اقتدا كرد. عقیل ، پس از
هجرت پیامبر به مدینه ، خانه آن حضرت را بدون رضایتش فروخت . هنگامی كه
پیامبر (صلی الله علیه واله) مكه را فتح كرد از ایشان پرسیدند : یا رسول
الله آیا به خانه خود باز نمی گردید ؟ حضرت فرمود : "مگر عقیل برای ما
خانهای گذاشته است؟! ما خاندانی هستیم كه اگر به ظلم از ما چیزی را بگیرند
آنرا بازپس نخواهیم گرفت." از اینرو ، امیر مؤمنان پس از تصدی خلافت، فدك
را پس نگرفت». (علل الشرایع ـ ج1 ـ ص 154)
البته عدم اقدام علی (علیه
السلام) ، نشانه رضایت وی بر بقای غصب نیست ؛ بلكه همانطور كه خود حضرت،
داوری را به خداوند واگذار نموده است، فرزندان آن حضرت نیز پس از شهادت وی ،
هرگاه فرصتی مییافتند ، یاد فدك را زنده میكردند.
برای اطلاع بیشتر می توان به کتاب فروغ ابدیت، ج 2، ص 271 وکتاب فـدك ؛ نوشته آیة الله رضا استادی مراجعه کنید .
پی نوشت :
1. معجمالبلدان، یاقوت حمومی، ج5و6، ص417.
2. دانشنامه امام علی(ع)، ج8، ص355(مقاله فدك).
3. همان، ص351.
4.
تاریخ الطبری، محمدبن جریر طبری، ج2، ص302و303؛ فتوح البلدان، ابوالحسن
بلاذری، ص42؛ السقیفة و فدك، ابوبكر احمدبن عبدالعزیز جوهری، ص97.
5. الاحكام السلطانیة، ابوالحسن ماوردی، ص139.
6. تاریخ الطبری، ج2، ص302.
7. حشر(59):6.
8. تاریخ الطبری، ج2، ص302.
9. بحارالانوار، مجلسی، ج29، ص123.
10. همان، ص116.
11. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص236.
12. السقیفة و فدك، ص98.
13. النص و الاجتهاد، سید عبدالحسین شرف الدین، ص61.
14. اسرا(17)26.
15. شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275.
16. همان، ص214و220؛ فتوح البلدان. ص44.
17. احزاب(33):33.
18. فدك فی التاریخ، شهید سیدمحمدباقر صدر، ص189.
19. برای اطلاع از مصادر این حدیث در كتب اهل سنت مراجعه شود به: فدك فی التاریخ، ص118.
20. مائده(5):55.
21. آل عمران(3):61.
22. موسوعة الامام علیبنابیطالب(ع)، ج2، ص237ـ243.
23. شرح نهج البلاغه، ج16، ص273.
26. شرح نهج البلاغه، ج16، ص217.
27. نساء(4):11.
28. شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251.
25.
شهید صدر احتمالاتی چون دوری فدك از مدینه و امكان عدم اطلاع مدنیان و نیز
احتمال كشته شدن شاهدان ا حتمالی را ابراز میدارد. (فدك فیالتاریخ،
ص187).
24. الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص121.
29. واضح است، با توجه به
بیمناكی حضرت زكریا از وارثان فعلی خود، مراد او از ارث در این جا ارث در
امور مالی است نه ارث نبوت و حكمت كه این دو قابل ارث نیستند و خدا به هر
كس بخواهد عطا میكند.
30. الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص144.
31. نساء(4):12.
32. شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225.
33. همان، ص268و275.
34. همان، ص221ـ223.
35. همان، ص218
36. همان، ص221ـ227.
37. فدك فی التاریخ، ص149. 5/940
دوشنبه 4/2/1391 - 22:24