«هر گروه میانه رو و متمایل به غربی که به مبارزه علیه ملّاها برخیزد، در
مورد او به عنوان یک گروه مترقی با علاقه تمام تبلیغ خواهیم کرد.
[بخشی از اظهارات ”سولیوان“ سفیر آمریکا در ایران در سال1979]
دولت آمریکا در زمان ریگان، همچون دوره ی زمامداری کارتر، ارتباط خود را
با گروهک های ضدانقلابی را حفظ و همچنان به حمایت و پشتیبانی از آنان ادامه
داد. آمریکا از این گروهک ها یا به عنوان جاسوسی و کسب اخبار و اطلاعات
محرمانه نظامی- سیاسی و اقتصادی و یا برای ترور مقامات کشوری و اشخاص مؤثر
نظام؛ و یا برای شرکت در طرح های گوناگون کودتای و براندازی نظام جمهوری
اسلامی ایران. آمریکا جهت مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از به
کارگیری هیچ ابزاری فروگذار نکرده و گروهک های ضدانقلاب، از تمامی طیف ها،
در همین راستا مورد توجه دستگاه های سیاسی و اطلاعاتی آمریکا قرار داشته
اند.
در این بخش، به بررسی ارتباط آمریکا با گروهک های مختلف ضدانقلابی می پردازیم.
الف- گروهک منافقین
منافقین از همان سال های اول پس از پیروزی انقلاب در خدمت منافع غرب و به
خصوص آمریکا قرار گرفتند و به عنوان بخشی از مزدوران داخلی آمریکا از
سال1360 به طور مسلحانه شروع به مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران
کردند. این مزدوران علاوه بر بمب گذاری در شهرها و ترور مسؤولین نظام و
مردم عادی کوچه و بازار، در طی سالهای جنگ تحمیلی به منزله ی ستون پنجم
دشمن، انواع اطلاعات نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را از داخل کشور جمع
آوری کرده و در اختیار آمریکا و عراق قرار می دادند و در عوض از سازمان
”سیا“ پول و امکانات دریافت می کردند. در این جا به بررسی گوشه هایی از
روابط منافقین با آمریکا می پردازیم.
در سال1366 خبرگزاری فرانسه از واشنگتن گزارش داد که دولت آمریکا با سازمان مجاهدین دارای تماس هایی است...
” ریچارد مورفی “ معاون وزارت امور خارجه آمریکا در امور خاورمیانه نیز در
پاسخ به سؤال یکی از نمایندگان مجلس آمریکا، وجود این تماس را تأیید کرد.
”بی.بی.سی“ نیز طی گزارشی گفت: وزارت خارجه آمریکا تأیید کرد که با سازمان
مجاهدین خلق ارتباط و تماس داشته است. ”چارلز ردمن“ سخنگوی وزارت خارجه
آمریکا، هدف از این ملاقات ها را کسب اطلاع از اوضاع ایران اعلام کرد.
چند ماه پیش از آن نیز ”ریچارد مورفی“ اظهار داشته بود: تماس ما با مجاهدین به منظور آگاهی از رویدادهای داخل ایران است.
روزنامه ”واشنگتن پست“ در تاریخ 24آوریل 1984 (4/2/1363) طی گزارشی نوشت:
ریچارد مورفی وزارت امور خارجه آمریکا، مجاهدین را یک نیروی صاحب نقش در
ایران امروز توصیف کرد و اعلام نموده است که وزارت خارجه آمریکا با مجاهدین
خلق ایران، در واشنگتن به گفتگوی سیاسی پرداخته است.
”رجوی” رهبر سازمان منافقین، طی یک مصاحبه مطبوعاتی در پاسخ به خبرنگاری
که پرسید از ابرقدرت ها چه انتظاری دارید؟ پاسخ داد که انتظاری به غیر از
حمایت از مقاومت نداریم.
روزنامه ”القبس“ نیز در تاریخ 12/2/1366 در خصوص ارتباط منافقین با آمریکا
نوشت: «برای اولین بار چندین ملاقات میان مسؤولان آمریکایی و نمایندگان
سازمان مجاهدین طی سه ماه گذشته در واشنگتن صورت گرفته که هنوز ادامه دارد و
مسؤولان آگاه به مسایل ایران در وزارت خارجه آمریکا و شورای امنیت ملی این
کشور و دیگر دستگاه های آمریکا در این دیدارها حضور دارند. در بعضی از این
دیدارها ”مورفی“ نیز شرکت داشته است.» این دیدارها تحول اساسی موضع دولت
ریگان نسبت به سازمان منافقین را نشان می دهد. ”این تحول در پی رسوایی
ایران گیت و تغییراتی که در داخل دولت ریگان به وجود آمد، مبنی بر اینکه
هیچ گونه عقب نشینی در قبال رژیم ایران صورت نگیرد، انجام شد.“
البته بعضی از کشورهای غربی دولت ریگان را در این رابطه تشویق نموده اند.
القبس در پایان به نقل از منافع آگاه آمریکایی می نویسد: « دولت ریگان یک
هدف اصلی را در نزدیک شدن به سازمان مجاهدین دنبال می کند و آن ادامه فشار
بر رژیم ایران جهت عقب نشینی از مواضع سرسختانه خود است.»
حال ببینیم که مأموریت واقعی منافقین چیست و آنها به غیر از جاسوسی برای
آمریکا و دادن اخبار محرمانه از ایران به کاخ سفید چه وظیفه ی دیگری بر
عهده داشته اند؟
روزنامه ی ”وال استریت ژورنال“ در یکی از شماره های خود طی مقاله ای می
نویسد: اگر قرار باشد رژیم سرنگون گردد، از راه یک قیام عمومی و اتحاد
ناراضیان داخلی با نیروهای کنار زده شده از ارتش، و اتحاد این دو منبع قدرت
با چریک های وابسته به مجاهدین است.»
یعنی که منافقین نیز مأموریت داشته اند همراه با سایر ضدانقلابیون ، در
جهت سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت کنند. در این راستا،
”داریوش گلبرگ“ یکی از فرماندهان منافقین که در طی عملیات مرصاد در سال
1367 دستگیر شده بود ، در مورد علت اقدام مشترک سازمان منافقین با رژیم
عراق برای حمله به جمهوری اسلامی ایران پس از پذیرفتن قطعنامه598 از سوی
ایران، چنین می گوید:
«سازمان این عملیات را خیلی پیشتر با همکاری عراق طراحی کرده بود. اگر به
یاد داشته باشید، صدام چند ماه قبل در یک سخنرانی، از عملیات و آمدن
نیروهای سازمان به تهران صحبت کرد. حتی پس از عملیات مهران، در تظاهراتی که
از سوی سازمان در واشنگتن بر پا شده بود، مسأله حمله و رفتن تا تهران را
یک نماینده کنگره از حزب دموکرات و یک نماینده از حزب جمهوری خواه مطرح
کرده بودند. بنابراین کاملاً روشن است که این عملیات از قبل طراحی شده بود و
پذیرش قطعنامه از سوی ایران آن را به جلو انداخت. پس از مسأله پذیرش
قطعنامه، سازمان برای فرار از بن بست می بایست دست به عملی می زد.»
«روز دوشنبه ششم تیرماه1367 (27ژوئن)، ”مروین دایملی“ نماینده کنگره از
ایالت اوهایو، در تظاهرات منافقین در واشنگتن شرکت کرده بود. وی طی سخنانی
که بخش هایی از آن در یکی از کانال های تلویزیونی آمریکا پخش ، با اطمینان
خطاب به منافقین شرکت کننده در تظاهرات گفته بود: نباید دست از تلاش کشید ،
مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر، به زودی از مهران به تهران رژه
خواهید رفت.
اظهارات دایملی که به صورت نوار ویدیویی برای کلیه اعضاء و هواداران
سازمان پخش شده بود، در حالی ایراد شد که چند روز قبل از آن یعنی در تاریخ
سی ام خرداد1367، تعداد 138نفر از نمایندگان کنگره و چهارده تن از
سناتورهای آمریکایی طی نامه ای خطاب به جرج شولتز، وزیر خارجه این کشور از
وی خواسته بودند که: ”به رشد جنبش های مقاومت داخلی در ایران توجه کند“ و
در این راستا اعلام کرده بودند: استفاده از سازمان مجاهدین که مقر آن در
عراق است، اکیداً توصیه می شود.
بنابر اعترافات یکی دیگر از اعضای رده بالای منافقین که در جریان عملیات
مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگیر شده بود، چند روز قبل از تهاجم منافقین
به شهرهای کرند و اسلام آباد، ”محسن رضایی“ عضو مرکزیت سازمان، پس از نشستی
با حضور ”مسعود رجوی“ و دو نفر از افسران ارشد دایره استخبارات (دستگاه
امنیتی) ارتش عراق، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شرکت در جلسه ی خصوصی
یکی از کمیسیون های کنگره آمریکا به عراق بازگشت و سه روز بعد عملیات
منافقین آغاز شد.
یکی دیگر از اعضای سازمان منافقین نیز به نام ”علی سنجریان“ که به ایران
پناهنده شده بود، در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: « فرودگاه واشنگتن قبل از
عملیات مرصاد ، به مدت سه روز برای انتقال نیرو به عراق، در اختیار منافقین
قرار گرفت.»
از مطالب فوق الذکر به خوبی مشخص است که سازمان منافقین با هماهنگی و
پشتیبانی دولت آمریکا و مزدور منطقه ای آن یعنی رژیم بعثی عراق، برای
سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران، حمله نظامی خودش را آغاز کرد.البته از
چندین سال پیش از آن نیز سازمان منافقین با کمک های مالی سازمان سیا که از
طریق حکومت بغداد به آنها پرداخت می شد به حیات ننگین خود ادامه می داد.
هفته نامه فرانسوی ”لوپوئن“ به نقل از ”پرویز یعقوبی“ که در اعتراض به مشی
رجوی، از مرکزیت سازمان کناره گیری کرد، نوشت: حکومت بغداد هر ساله مبلغ
پانصد میلیون فرانک به سازمان مجاهدین و رجوی کمک مالی می کند و 86 میلیون
فرانک از این مبلغ به هزار نفر عضو سازمان که مقیم فرانسه هستند، اختصاص
دارد. هر یک از آنها ماهیانه شش هزار فرانک دریافت می دارند.
با توجه به مطالب گفته شده، برای آنکه ماهیت وابسته ی این گروهک سرسپرده
به صهیونیسم و امپریالیسم بهتر مشخص شود، در این جا بخشی از مطالب مندرج در
نشریه ”مجاهد“ مورخ دهم آبان1359 را می آوریم:
«با نگاهی به حامیان مرتجع و وابسته در این تجاوز نظیر اردن و عربستان
سعودی ، به سادگی می توان قضاوت نمود که رژیم بعثی عراق در این جنگ در خط
امپریالیسم
آمریکا قرار گرفته و در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها درآمده است ».
منافقین در بخش دیگری از همین نشریه اعلام داشته بودند که :
« هیچ دلیلی برای پذیرش دعاوی رژیم عراق مبنی بر مترقی و مردمی و ضد
امپریالیست و ضد صهیونیست بودن وجود ندارد اگر عراق پای بند روش های مترقی
بود، دیگر به هیچ وجه نمی بایست مأمن و پناهگاه ضدانقلابیون و سلطنت طلبان
خائنی چون پالیزبان و امثال وی گردد.»
ملاحظه کنید منافقین که زمانی داعیه ی مبارزه با امپریالیسم جهانی و
صهیونیسم را داشتند و خود را سازمانی مترقی و انقلابی وانمود می کردند، به
استناد آنچه که در نشریه رسمی شان ذکر کرده بودند، تغییر جهت داده و به
دامن آمریکا و دولت های دست نشانده ی آن در می غلطند و رژیمی که به تعبیر
خود آنها ”در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها“ و مأمن و پناهگاه
”ضد انقلابیون و سلطنت طلبان“ بوده، به یک باره تبدیل به بهترین دوست و هم
پیمان این مزدوران منافق و مأمن و پناهگاه آنان می گردد.
ب- جبهه نجات ایران:
یکی از گروه های سلطنت طلب که چندین سال در خارج از کشور با حمایت های
مالی و تبلیغاتی سازمان ”سیا“ به موجودیت خود ادامه داد، ” جبهه نجات ایران
“ بود که ”علی امینی“ مهره ی سرسپرده ی آمریکا آن را برای احیای سلطنت
پهلوی و بر تخت نشاندن رضاشاه دوم!! راه اندازی کرده بود.
”تیمسار فردوست“ در کتاب خود در مورد امینی چنین می گوید:
«خانواده ی امینی معروف و خانواده ی گسترده ای هستند که از زمان قاجار با
انگلیسی ها زدوبند داشتند. بعدها برخی از اعضای این خانواده از گود سیاست
برکنار شدند اما علی امینی باقی ماند که پیشرفت کرد. در اینکه علی امینی
توسط انگلیسی ها به آمریکایی ها وصل شد تردیدی نیست. علی امینی در کابینه
سپهبد فضل الله زاهدی [بعد از کودتای 28مرداد1332] وزیر دارایی شد و
قرارداد معروف ” امینی – پیج “ را با کنسرسیوم چند ملیتی بست و به شرکت نفت
انگلیس هم غرامت کامل پرداخت. بدین ترتیب طرحی که آمریکایی ها برای حل
معضل نفت ایران و سهیم شدن در آن داشتند به نتیجه مطلوب آنان رسید و
انگلیسی ها نیز از نتیجه تحولات دوازده ساله ایران (1332-1320) راضی و قانع
شدند؛ هم جلوی نفوذ کمونیسم در ایران گرفته شد و هم با رضایت طرفین، نفت
ایران بین آنها تقسیم شد. ” امینی “ مهره مجری توافق این دو سیاست بود.
آن گونه که بعدها (پس از مرگ علی امینی) برادر وی افشاء کرد، ”علی امینی“
برای این خیانت خود مبلغ دو میلیون دلار رشوه دریافت کرده بود.
جریانات سیاسی ایران با توجه به نقش علی امینی در این دوره و ارتباط وی با
شخص ”کندی“ و پیروزی داموکرات ها و شکست نیکسون، منجر به ایجاد جوّی به
زیان شاه و به سود علی امینی گردید.
«مقامات آمریکایی برای شاه روشن ساخته بودند که امینی را بهترین نامزد
برای نخست وزیری می دانند، هر چند ظاهراً به طور صریح وی را برای انتصاب
امینی تحت فشار قرار نمی دادند. حتی شایع بود پرداخت مبلغ25میلیون دلار کمک
بلاعوض آمریکا را مشروط بر انتصاب امینی کرده اند. در نتیجه با توصیه ی
آنان، امینی در سال1340 به نخست وزیری منصوب شد... امینی در دوران انقلاب
نیز همیشه نزد محمدرضا بود و تقریباً مشاور او شده بود اما شغلی را
نپذیرفت.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فرار گروهی از سلطنت طلبان به خارج، ”جبهه
نجات ملی“ در آبان ماه1358 اعلام موجودیت کرد و دکتر علی امینی با دریافت
چراغ سبز از آمریکا، به عنوان رییس تشکیلات شروع به کار نمود.
نویسنده کتاب ”سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی“، درباره ی جبهه نجات می نویسد:
جبهه ی نجات به رهبری دکتر امینی، بودجه مشخص و مستقلی از جانب سازمان
”سیا“ داشت. جبهه نجات که در ابتدا می خواست در برگیرنده ی کلیه ی نیروها
باشد، کم کم با عدم استقبال نیروهای دیگر و فعالیت شهریار آهی، بیشتر به
سوی سلطنت طلبان روی آورد. به هر حال، برعکس تیمسار اویسی که به طرح های
نظامی می اندیشید، بخش اصلی فعالین جبهه نجات را کار سیاسی تشکیل می داد.
روزنامه ” ایران و جهان“ را منتشرمی کردند و رادیو ”جبهه نجات“ را در
اختیار داشتند و چون فعالیت های شاپور بختیار که مدعی مشروطه سلطنتی بود هم
خوانی داشت، لذا بختیار هم بیشترین مراوده را با این مجموعه داشت...
قرار بود که ”فرح“ از پنج میلیون دلاری که از ”اشرف“ گرفته بود، بیشترین
هزینه رادیو نجات را تأمین کند که به دلایلی که نمی دانم چنین نکرد. بعد
قرار شد ”رضا“ ماهی صدهزار دلار را از طریق کامبیز آتابای که مسؤولیت آن را
داشت به رادیو بدهد... (این رادیو که از کشور مصر روزانه چهار ساعت برنامه
علیه ایران پخش می کرد، فعالیت خود را حداقل از مهرماه 1361 شروع کرده
بود).
چند ماهی از جانب رضا به این رادیو پول می دادم تا آنکه از فعالیت رادیو و
نحوه ی خرج پول نزد رضا شکایت شد و پس از مدتی کمک شاهزاده به آن قطع شد.
اما این رادیو بودجه ای مستقل از این کمک هم داشت، و ظاهراً سازمان ”سیا“
خرج آن را تأمین می کرد. از جمله دکتر امینی از بودجه ماهیانه یک صد و
هشتاد هزار دلاری که سازمان ”سیا“ برای فعالیت های جبهه نجات در اختیارش
گذاشته بود، ماهیانه بیست هزار دلار به این رادیو می پرداخت.
ولی پس از مدتی دکتر محمودی سرپرست رادیو، که سابقاً در ایران هم معاون
سازمان رادیو و تلویزیون بود، بر آن شد که سهم رادیو را مستقیماً از ” سیا “
بگیرد و خود را از حیطه ی امر و نهی امینی بیرون بکشد، که موفق هم شد...
”انصاری“ در بخش دیگری از کتاب خود می نویسد:
در جبهه نجات، امینی کارها را به دست ” اسلام کاظمیه “ و ” شاهین فاطمی “
سپرده بود و این دو نفر سخت با یکدیگر در ستیز بودند. رادیو نجات در قاهره
نیز از مدتها قبل کوس استقلال زده بود و از فراز سر امینی مستقیماً با
سازمان ”سیا“ رابطه برقرار کرده بود. از همه مهمتر آنکه تمام حسابی که
آمریکایی ها روی امینی کرده بودند، غلط از آب درآمده بود. وی مدعی شده بود
که با بخشی از روحانیون و دست اندرکاران جمهوری اسلامی در رابطه است و از
طریق آنان اطلاعات دست اولی را که سازمان ”سیا“ رأساً نمی تواند به دست
بیاورد، تهیه خواهد کرد... .
ولی با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات داده شده از سوی جبهه نجات، آمریکایی
ها متوجه شدند که امینی و یارانش بیرون از گود هستند و اطلاعاتشان غلط، دست
دوم و بی ارزش است و ادعاهایشان عموماً گزافه ای بیش نیست و ماهی یکصد و
هشتاد هزار دلار پولی که سازمان ”سیا“ به آنها می دهد حیف و میل می شود.
لذا درصدد اصلاح کار برآمدند و به جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی باشد
در میان سلطنت طلبان برخاستند، تا آنکه دکتر گنجی را که از دیرباز با آنان
سر و سری داشت برگزیدند.
روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ نیز طی گزارشی فاش ساخته بود که سازمان ” سیا “
برای فعالیت جبهه نجات ایران، پنج میلیون دلار در اختیار دکتر امینی قرار
داده بود.
عمده دلایل عدم موفقیت این گروه، به خاطر وجود اختلافات درونی ناشی از
جوانی و کم تجربگی رضا پهلوی، و هم چنین اختلافات سیاسی عوامل جبهه نجات با
دیگر گروه های سلطنت طلب بود. گر چه امینی در روزهای اولیه اعلام موجودیت
جبهه نجات، محورهای ائتلاف را بر مبنای قانون اساسی مشروطه و اعاده ی سلطنت
تعیین کرده بود، ولی عمدتاً در ائتلاف با دیگر گروه ها شکست خورد و
تشکیلات نتوانست به آرزوی بازگشت سلطنت به ایران دست یابد. کهولت سن امینی
نیز باعث شد فعالیت تشکیلات رو به کاهش بگذارد.
سرانجام این گروه توسط ”منوچهر گنجی“ که مسؤول اجرایی نجات بود منحل شد و سازمان درفش کاویانی به جای آن اعلام موجودیت کرد.
ج- گروهک درفش کاویانی
یکی از گروهکهایی که با خط دهی و حمایت سازمان ”سیا“ در جهت مبارزه با
نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود آمد، گروهک درفش کاویانی بود. رییس
پایگاه ”سیا“ در تهران طی 1977 الی 1981، در طی یک مصاحبه تلویزیونی با
شبکه ”بی.بی.سی“ اظهار داشت:
«سازمان سیا که در داخل ایران ضربه خورده بود، سیاست خود را به پشتیبانی از نیروهای مخالف دولت ایر ان تغییر داد.»
وی در ادامه اظهاراتش می گوید:
«مهمترین گروه ایرانی که توسط سیا حمایت می شود گروه درفش کاویانی است.»
سازمان درفش کاویانی در اوایل نیمه دوم سال 1365 پس از به بن بست رسیدن
”جبهه نجات ایران“، اعلام موجودیت نمود. بافت تشکیل دهنده سازمان درفش به
جهت سوابق، مهره های سیاسی- فرهنگی رژیم سابق می باشند که پس از وقوع
انقلاب اسلامی ایران خارج و مدتها در مرکز یا حاشیه سلطنت طلبان با محور
قرار دادن رضا پهلوی، فعالیت داشته اند. این عده تا قبل از تأسیس گروه درفش
با تشکیلات علی امینی یا شوارهای مشروطه طلبان فعالیت می کردند لیکن پس از
اضمحلال جبهه نجات برای خود فضای مناسبی جهت تشدید فعالیت مهیا دیده و
وارد فاز جدیدی از مبارزه بر علیه نظام جمهوری اسلامی شدند. عموماً افراد
مؤثر گروه وزراء کابینه های قبل از انقلاب، رؤسا و اساتید دانشگاه، مدیران و
مسؤولان نشریات وابسته به رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به
عنوان مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از
چهره های فراماسونر در رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به عنوان
مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از چهره های
فراماسونر در رژیم طاغوت بوده که مدتی وزیر آموزش و پرورش و مدتی هم
سرپرست وزارت علوم در زمان تصدی نخست وزیری جمشید آموزگار بوده است. وی
اوایل سال 1358 از ایران گریخته ، به ترکیه و سپس به آمریکا می رود. در
بهمن ماه 1364 ” جبهه نجات ایران “ طی اعلامیه ای وی را به عنوان مسؤول
اجرایی جبهه معرفی می کند. گنجی پس از اختلاف با امینی، از جبهه نجات خارج
می گردد و به همراه برخی از دوستانش در سال 1365 با دستور سازمان ”سیا“،
سازمان درفش کاویانی را به وجود می آورد.
در نیمه اول سال1367 ، گنجی اعلام می کند که با حمایت دولت آمریکا قرار
است یک حکومت موقت تشکیل دهند. اعضای کابینه وی متشکل از ”شجاع الدین شفا“
(شخصی که گفته می شود اکثر مکتوبات محمدرضا پهلوی به وسیله ی وی نگاشته می
شده است)، ” هلاکو رامبد “ (مسؤول دفتر سیاسی رضا پهلوی)،”سید حسین نصر“،
”شاهپوریان“، ”هوشنگ نهاوندی“ (وزیر فرهنگ و آموزش عالی در رژیم شاه)،
”اردشیر زاهدی“ (سفیر شاه در آمریکا)، ”اصلان افشار“، ”رضا قطبی“ (رییس
سازمان رادیو و تلویزیون در زمان شاه)بوده اند.
”منوچهر گنجی“ با مبنا قرار دادن قانون اساسی مشروطه، و قبول نظام سلطنتی
بر ایران، و با پادشاه خواندن رضا پهلوی، اقدام به سازماندهی نیروهایش کرده
بود.
مسؤول نظامی تشکیلات وی، سرهنگ ”بای احمدی“ بود که در رژیم سابق در ضد
اطلاعات ارتش کار می کرد. وی پس از پیروزی انقلاب از ایران فرار نمود و یکی
از عوامل مؤثر در کودتای نوژه بود. وی با رضا پهلوی همکاری نزدیک داشت.
از دیگر گردانندگان این تشکیلات، ”پرویز ثابتی“ (مدیر کل امنیت داخلی
ساواک) بود که در زمان شاه باعث دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران نفر از
مبارزین این سرزمین شده بود. وی در سازمان درفش کاویانی به امور اطلاعاتی و
نحوه ی ارتباط گیری ها می پرداخته است.
”احمد انصاری“ نویسنده کتاب ”سرگذشت خانواده پهلوی در دوران آوراگی“ نیز
به وابستگی گنجی به سازمان ” سیا “ و حقوق بگیر بودن وی اشاره کرده است وی
همچنین می گوید که گنجی، سازمان درفش کاویانی را با دستور سازمان ” سیا “
تشکیل داده است . در یک برنامه یک ساعته که از تلویزیون سازمان "سیا " پخش
شد ، از ارتباط سازمان "سیا " با مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی و نحوه کمک
به گروه های مختلف به طور مفصل گفتگو شد. ”انصاری“ (مشاور سیاسی رضا پهلوی)
از دیدار ”ویلیام کیسی“ رییس سابق ”سیا“ با فرزند شاه مخلوع سخن گفت و
افزود:
«وی با پذیرایی گرمی از رضا پهلوی، او را با پیشنهاد پرداخت پانصد هزار
دلار در ماه بسیار خوشحال کرده بود.» انصاری ادعا کرد که وی رضا پهلوی را
از دریافت این مبلغ برحذر داشته و سرنوشت پدرش را در اثر اطمینان به
آمریکایی به او یادآوری کرده بود.
ولی سکوت وی درباره ی نتیجه نهایی این توافق حاکی از آن است که همکاری
مالی ”سیا“ و رضا پهلوی همچنان ادامه یافته و کمک های بیشتر آن سازمان را
تا پایان حکومت ریگان به دار و دسته وی موجب شده است.
گنجی خود نیز در طی مصاحبه با رادیو بی.بی.سی ضمن اعتراف به دریافت کمک
های وسیع مالی از ”سیا“ اعلام کرد گروه وی آماده است انواع کمک های مختلف
را از کشورهای گوناگون بپذیرد. وی در این مصاحبه ادعا کرد ما از کشورها و
سازمان ها و مجامع مختلف برای برقراری یک سیستم دموکراتیک و رعایت حقوق بشر
در ایران کمک می گیریم. وی افزود ما به عنوان یک ایرانی آزادیخواه (!) نمی
توانیم دست روی دست بگذاریم و از ”سیا“ و یا کشورهای دگیر کمک نگیریم.
در سال 1994 (1373) روزنامه ”وال استریت ژورنال“، در طی مقاله ای نوشت:
”سازمان سیا حمایت مالی از یک دستگاه رادیویی مخالفین ایران در قاهره را
اخیراً قطع کرد. این ایستگاه رادیویی توسط وزیر آموزش و پرورش سابق ایران
یعنی منوچهر گنجی اداره می گشت. در اوایل دهه ی 1980 این ایستگاه رادیویی
توسط مجاهدین افغانستان که تحت حمایت مالی ”سیا“ بودند، مورد استفاده قرار
می گرفت. اما چندی بعد ”سیا“ تصمیم گرفت آن را در اختیار تبعیدیان ایرانی
طرفدار شاه سابق ایران قرار دهد.
د- گروه احمد مدنی
همان گونه که در فصل پیشین نیز اشاره شد، دریادار ”احمد مدنی“ که با گرفتن
یک کمک مالی پانصد هزار دلاری از سازمان ”سیا“ خود را کاندیدای انتخابات
ریاست جمهوری در سال 1358 کرده بود، پس از افشا شدن برخی از اسناد وابستگی
وی، سرانجام او نیز به خیل فراریان از کشور پیوست و فعالیت ضد انقلابی خود
را در خارج از کشور آغاز کرد.
وی در مصاحبه ای با فصلنامه ”ره آورد “ ، که در آمریکا منتشر می شود ، شرح فرار خود از ایران را این گونه بیان می کند :
« در بیست و هشتم شهریور 1359،پنهانی از مرز کشور بیرون رفتم و وارد ترکیه
شدم. در این جا بود که نمایندگان شادروان دکتر شاپور بختیار به دستور و
سفارش وی به یاریم شتافتند، از جمله گذرنامه ای برایم تهیه کردند و امکانات
سفر به استانبول
را فراهم آوردند و همه ی هزینه های آن را پرداختند و سپس در مدت اقامت در
استانبول نیز هزینه هتل و دیگر هزینه ها را تأمین کردند . سرانجام نیز
امکانات سفر به آلمان را که خواستار بودم برایم فراهم آوردند.»
وی در بخش دیگری از سخنانش در مورد چگونگی روابطش با شاپور بختیار می گوید:
«در پاریس با شادروان دکتر بختیار در یک جبهه نبودم ولی راهمان کم و بیش،
یکی بود و صمیمیت ها و دیدارهایی به منظور برقراری هماهنگی در مشارکتها،
همواره برقرار بود و همیشه از نظریاتش بهره مند می شدم.»
مدنی در مورد ارتباط گروهش با سازمان ”سیا“ و دریافت کمک های مالی از آنان
اعتراف می کند که در ماه های پایانی سال1981 (1360)، پس از گذشت پانزده
ماه که از کمک های مالی سازمان ”سیا“ به گروه وی می گذشت، این کمک ها قطع
شد. با این حساب، زمان آغاز کمک های مالی ”سیا“ به گروه وی مصادف است با
فرار وی از ایران و وارد شدنش به ترکیه. یعنی که وی از همان ابتدای فرار از
ایران ، زیر چتر حمایتی ”سیا“ قرار داشته است. البته این ادعای خود تیمسار
مدنی است، ولیکن واقعیت آن است که وی از سال 1358 و در جریان انتخابات
ریاست جمهوری ، از حمایت مالی سازمان ”سیا“ برخوردار بوده است.
یکی از نویسندگان آمریکایی نیز در مورد ارتباط گروه مدنی با سازمان ”سیا“ می گوید:
«شش یا هفت محفل در تبعید وجود داشت، و سازمان ”سیا“ تماس های خود را با
کلیه ی آنان توسعه داد. گروه دریادار احمد مدنی که پایگاه آنان در آلمان
مستقر بود ، بنابر قولی، چندین میلیون دلار دریافت کرد.»
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در یکی از خبرهای خود می گوید: «در سال 1986
(1365) فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ضد ایرانی به رهبری احمد
مدنی را برعهده گرفت و از طریق این گروه چندین میلیون دلار به احمد مدنی
پرداخت شد.»
مدنی بعد از فاش شدن دریافت پول از ”سیا“ تأیید کرد مبلغ یک میلیون دلار از ”سیا“ کمک مالی دریافت کرده است. وی گفت:
«کمک مالی که به دفتر من شد شاید حدود یک میلیون دلار بود». این کمک مالی
را که نخستین بار روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ فاش کرد و نوشت هدف دولت
آمریکا از این کمک ها، ایجاد ائتلافی میان گروه های فراری ضد ایران است.
”نیویورک تایمز“ همچنین نوشت: اقدامات محرمانه سازمان ”سیا“ شامل تأمین
هزینه دو گروه شبه نظامی از ایرانیان فراری در ترکیه و میلیون ها دلار برای
مخالفان نظام است.
احمد مدنی در یک مصاحبه، در پاسخ خبرنگاری که می پرسد: چه فرقی هست وقتی
رجوی از عراق پول می گیرد با شما که از ”سیا“ گرفته اید؟ چطور اولی را
محکوم می کنید اما دومی را توجیه؟ پاسخ می دهد: من هیچ کدام را محکوم نمی
کنم. من حتی اگر کسی از ”مافیا“ پول بگیرد به شرطی که استقلال عملش را حفظ
بکند (!) محکوم نمی کنم. از هر کدام از اینها پولی بگیریم، حق خودمان را
گرفته ایم (!)
وی در جای دیگری در رابطه با دریافت یک میلیون دلار از ”سیا“ و افشای آن توسط روزنامه ”واشنگتن پست“ می گوید:
«من نمی دانم این جگر سوزی شما برای یک میلیون دلار که مثلاً به هزار نفر
کمک شده برای چیست که خیلی جگرتان را می سوزاند ولی به واسطه ی عمل گردن
کلفت های مقاطعه کار که هزار برابر آن را می خورند هیچ جگرتان نمی سوزد!»
”ایران تایمز“ نیز در یکی از شماره های خود می نویسد: «در فهرستی که
سازمان ”سیا“ از اسامی شخصیت های ایرانی و پول های داده شده به آنان منتشر
ساخت، اسم آقای مدنی هم بود و اعتراف خود ایشان هم موضوع را تأیید کرد.»
”باب ووداورد“ نیز در کتاب خود به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: گروه
های مخالف حکومت ایران که در خارج به سر می بردند می دانستند که از سازمان
”سیا“ پول می گیرند. آنها خود این مطلب را در طی مصاحبه با خبرنگاران در
پاریس اظهار می کردند.
البته اقدامات حمایتی دولت آمریکا از گروهک های ضدانقلابی بسیار فراتر از
آن چیزی است که در این بخش به آن اشاره شد و در این جا فقط چند نمونه را به
عنوان شاهدی بر ادعای خود آوردیم.
نویسنده: محمد کرامتی
چکیده:
چالش در روابط ایران و آمریکا به رغم گذشت دو دهه، یکى از
مناقشهانگیزترین مباحثى است که محافل سیاسى جهان بویژه غرب همچنان با
اشتیاق آن را دنبال مىکنند . اقدامات خصمانه دولت آمریکا علیه ایران با
توجه به خوى استکبارى و خصلت استیلاطلبى ایالات متحده و نیز با عنایتبه
پیشینه بسیار خسارتبار ارتباط با این کشور، مانع از آن است که دولت و
ملتبزرگ و مستقل ایران بخواهند درهاى رابطه را بر روى دولت امریکا بگشایند
.
جستار حاضر نگاهى است گذرا به مهمترین اقدامات خصومتآمیز آمریکا که در طى پنجاه سال علیه ملتبزرگ و متمدن ایران روا داشته است .
مقدمه
بر اساس اسناد و مدارک موجود، روابط سیاسى ایران و امریکا رسما از سال
1262 ش . /1883م . شکل گرفت و سیاست اعلام شده امریکا مبنى بر عدم مداخله
در امور داخلى کشورها تا مدتى پىگیرى مىشد . امریکایىها درست زمانى که
ایران منطقه قابتشدید دولتهاى روس و انگلیس بود، سعى کردند با اعمال این
سیاست، اعتماد دولت و ملت ایران را به خود جلب کنند . این اعتمادسازى به
طور چشمگیرى در جریان جنگ جهانى دوم بروز داشت .
در ماجراى اشغال ایران به دست ارتش روس، امریکایىها تلاشى جدى در
عرصههاى بینالمللى در حمایت از ایران و اخراج سربازان روسى از این کشور
به عمل آوردند و این سیاستها و حمایتها به جلب اعتماد ملت و دولت ایران بیش
از پیش کمک کرد . البته حمایت و جانبدارى امریکا از ایران نه از سر
خیرخواهى و مهرورزى، بلکه به لحاظ اهمیتى بود که امریکایىها براى این
منطقه حساس، که منبع و ذخیره عظیم انرژى است، قائل بودند . (2)
دولت امریکا پس از جلب اعتماد، بتدریجسیاستخود را - حدودا از سال 1320
به بعد - تغییر داد و در پوشش روابط دوستانه با دولت ایران، به دخالت
مستقیم در تمامى امور داخلى کشور ما روى آورد و به شکل یک مستعمره با آن
برخورد کرد و ستمهاى بىشمارى در حق ملت ایران مرتکب شد . شرح همه شرارتها و
اقدامات نفرتانگیز دولت امریکا طولانى است و در این مجال محدود نمىگنجد;
از این رو، فقط به شرح مختصر برخى از مهمترین آنها مىپردازیم و جویندگان
محترم را به کتابهایى که به طور مستقل در این زمینه نگاشته شده است، ارجاع
مىدهیم (3) :
پارهاى از اقدامات آمریکا علیه ایران
1 - کودتاى 28 مرداد 1332
دکتر مصدق در اردیبهشت ماه 1330 (مه 1951 م). با پشتیبانى و حمایت قاطع
آیت الله کاشانى به نخستوزیرى رسید . او پس از احراز نخست وزیرى، سیاست
«ملى کردن صنعت نفت» را با جدیت تمام دنبال کرد و سرانجام، در 29 اسفند
1330 موفق به تحقق آن شد . در جریان ملى شدن صنعت نفت، دست انگلیسىها به
طور خاص که از مدتها مشغول غارت منابع نفتى ایران بودند، کوتاه شد . آنان
که ادامه این روند را براى منافع خود بسیار زیانبار مىدانستند، به فکر
توطئهاى براى ساقط کردن دولت دکتر مصدق مىافتند .
بنابر اعتراف امریکایىها، که در اسناد منتشر شده توسط سازمان سیا (CIA) و
وزارت خارجه امریکا در سال 1379 منعکس شده است، نمایندگان دستگاه امنیتى
انگلیس، موضوع براندازى دولت مصدق و جایگزین کردن یک حکومت کاملا وابسته را
به نمایندگان سیا پیشنهاد کردند که با پاسخ مثبت امریکایىها در فروردین
1332/مارس 1952 مواجه شدند .
تحلیلگران مسائل سیاسى دو عامل عمده را علت این رویکرد و تغییر سیاست
امریکا در حمایت از جبهه ملى مىدانند: خستیاس دولت امریکا از فریفتن یا
به سازش رسیدن با آیةالله کاشانى; رهبرى اصیل اسلامى و مردمى نهضت و دیگرى
توافق با انگلیس در یک کنسرسیوم که به موجب آن، قرار شد چهل درصد از منابع
نفتى و سایر سرمایههاى ملى ایران به امریکا و چهل درصد آن نیز به انگلیس
تخصیص یابد . (4)
طرح کودتاى 28 مرداد پس از مطالعات فراوان و بازنگریهاى مکرر توسط طراحان
انگلیسى و امریکایى، در قالب طرح تىپى آژاکس ( (T.P Ajaax در تاریخ 21 تیر
ماه توسط رئیس سازمان سیا، وزیر خارجه امریکا و رئیس جمهور امریکا
(آیزنهاور) به امضاى نهایى رسید و با اختصاص بودجهاى هنگفت، سرانجام پس از
فراهم شدن مقدمات امر، در 28 مرداد 1332 کودتا با موفقیت انجام پذیرفت .
(5)
در نتیجه این کودتا، دکتر مصدق از نخستوزیرى برکنار شد و حکومت مردمى وى
سقوط کرد . شاه، که از بیم اعتراضات و شورشهاى مردمى، از قبل به ایتالیا
گریخته بود، پس از کودتا مجددا به ایران بازگشت و به این صورت، سلطه همه
جانبه امریکا بر این کشور آغاز شد . امریکایىها تا این اواخر، دخالت
مستقیم خود در کودتاى 28 مرداد 1332 را کتمان مىکردند (هر چند بر اساس
اسناد و مدارک فراوان، دخالت آنها براى ملت ما محرز بود)، تا این که مادلین
آلبرایت، وزیر خارجه دولتبیل کلینتون، براى نخستین بار در یکى از
سخنرانیهاى رسمى خود، در 27 اسفند 1378 بدون هیچ گونه عذرخواهى از ملت
ایران، از نقش مستقیم و محورى ایالات متحده امریکا در کودتاى 28 مرداد به
صراحت پرده برداشت و گفت:
«در سال 1332 ایالات متحده امریکا نقش مهمى در هماهنگى براى سرنگون کردن
رژیم مردمى نخست وزیر محمد مصدق ایفا کرد و دولت آیزنهاور بر این باور بود
که این عمل به خاطر دلایلى استراتژیک، قابل توجیه است .»
پس از این اعتراف مهم، دولت امریکا در خرداد 1379 اسنادى را که در آن از
نقش مهم دولت امریکا در کودتاى 28 مرداد سخن به میان آمده است، منتشر ساخت .
2 - حمایت و تحکیم پایههاى حکومت استبدادى شاه
حمایت دولت امریکا از شاه پس از 28 مراد 1332 وارد مرحله جدیدى شد و
امریکایىها با تمام توان، از شاه حمایت کردند . حمایت مالى امریکا پس از
کودتا به طرز شگفتانگیزى افزایش یافت . دقیقا 12 روز پس از کودتاى 28
مرداد، شاه از امریکا درخواست وام کرد و امریکا نیز با پرداختیک وام 45
میلیون دلارى به ایران موافقت نمود .
در سال 1330 کمک مالى امریکا به ایران بالغ بر 3/1 میلیون دلار بود، اما
این رقم در سال پس از کودتا به 70 میلیون دلار یعنى 60 برابر رقم قبلى رسید
و سه سال بعد به 250 میلیون دلار افزایش یافت . (6)
رژیم شاه هر چه پیش مىرفت، وابستهتر مىشد و نفوذ امریکا روزبهروز در
دستگاه حاکمیت ایران افزونتر مىگشت . امریکایىها، که ایران را «جزیره
ثبات» خود مىدانستند، تا آخرین روزهاى حیات سیاسى شاه، دست از حمایت وى
برنداشتند . آنها حتى پس از اوجگیرى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام
خمینىقدس سره، در حالى که ملت ایران از جنایات بى حد و حصر رژیم شاه به
تنگ آمده بود و یکپارچه و یکصدا نابودى شاه را فریاد مىکرد، تلاش کردند به
هر شکل ممکن، رژیم شاه را پابرجا دارند .
کارتر، یک سال قبل از پیروزى انقلاب اسلامى (دى ماه 1356) با نادیده گرفتن
واقعیتهاى جامعه ایرانى، در جریان یک سفر به ایران، این کشور را «جزیره
ثبات» در یکى از آشوبزدهترین نقاط جهان توصیف کرد و علاقه خود را نسبتبه
رژیم دیکتاتورى شاه چنین بیان نمود:
«هیچ کشور دیگرى در جهان براى برنامهریزى مشترک، از ایران به امریکا و ما
نزدیک نیست . هیچ کشور دیگرى براى بررسى مشکلات منطقهاى، که مورد علاقه
هر دو طرف ما نیز هست، ارتباط نزدیکترى از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر
دیگرى نزد من احترامى عمیقتر و رابطهاى دوستانهتر از شاه ندارد .» (7)
کارتر، که همواره در سخنرانیهاى خود، بر رعایتحقوق بشر و فضاى باز سیاسى
تاکید داشت، در برابر جنایات شاه سکوت اختیار مىکرد . در جریان حادثه 17
شهریور 1357 که هزاران زن و مرد مسلمان به دست مزدوران شاه به شهادت
رسیدند، دولت امریکا نه تنها سکوت پیشه کرد، بلکه کارتر یک شب پس از فاجعه
خونین 17 شهریور، طى تماس تلفنى با شاه، در حالى که از عواقب رفتار
خشونتبارش در این روز و اوجگیرى مخالفتها بشدت نگران و مضطرب بود، حمایت
کامل خود را از حکومت وى اعلام کرد و در تماسى دیگر، ضمن توصیه به
خویشتندارى بیشتر، به شاه قول داد که طى اعلامیهاى به طور جدى از او
حمایتخواهد کرد . (8)
3 - تحمیل قانون کاپیتولاسیون و تحقیر ملتبزرگ ایران
یکى از اقدامات تحقیرآمیز دولت ایالات متحده امریکا علیه ملت ایران، فشار
بر حکومت وابسته شاه براى تصویب لایحه اعطاى مصونیت قضایى به اتباع
امریکایى، در مجلس شوراى ملى ایران بود .
به موجب این لایحه، که «کاپیتولاسیون» نام داشت، دستگاه قضایى ایران حق
نداشت هیچیک از مستشاران، نظامیان، کارمندان و کارکنان امریکایى و نیز
خانوادهها و وابستگانشان را (که در زمان تصویب قانون بالغ بر چهل هزار نفر
مىشدند)، تحت پیگرد قانونى قرار دهد . این لایحه در ایران زمانى به تصویب
رسید که حتى کشورهاى عقبمانده افریقایى و کشورهاى نیمه مستعمره به آن تن
نمىدادند . (9)
لایحه مذکور ابتدا با فشار دولت امریکا در دوران کابینه اسدالله علم و سپس
در مجلس شوراى ملى در 13 مهر ماه 1342 به تصویب رسید و مجلس سنا نیز بر آن
صحه گذاشت . در زمان نخستوزیرى حسنعلى منصور، در بیست و یکم مهرماه 1343
مجددا این لایحه به مجلس شوراى ملى برده شد و به تصویب نمایندگان مجلس
شوراى ملى رسید . (10)
زشتى کاپیتولاسیون به حدى بود که در سالهاى 1342 و 1343 دولت امریکا و
ایران اصرار داشتند که این قانون علنى نشود و تا پیش از سخنرانى امام خمینى
رحمه الله در چهارم آبان 1343 نیز کسى از آن اطلاع نداشت .
امام خمینىقدس سره پس از اطلاع از اصل مصوبه و مفاد آن، چندى بعد در
تاریخ چهارم آبان 1343 طى یک سخنرانى مهم و تاریخى به افشاى آن پرداخت و
شاه را به دلیل تن دادن به این قانون ذلتبار سخت مورد سرزنش و نکوهش قرار
داد .
حضرت امامقدس سره در آن سخنرانى که منجر به دستگیرى و سپس تبعید آن حضرت
به کشور ترکیه شد، تحمیل کاپیتولاسیون بر ملت مظلوم ایران را بزرگترین
جنایت امریکا در حق ملت ایران برشمرد و در بخشى از این سخنرانى افشاگرانه،
خطاب به ملت ایران فرمود:
«[مجلس] با کمال وقاحت این طرح را از تصویب گذراند . دولتبا کمال وقاحت
از این امر ننگین طرفدارى کرد . ملت ایران را از سگهاى امریکایى پستتر
کردند! اگر کسى یک سگ امریکایى را با اتومبیل زیر بگیرد، او را بازخواست
مىکنند، ولى چنانچه یک آشپز امریکایى شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین
مقام را زیر بگیرد، کسى حق تعرض ندارد . چرا؟ براى این که مىخواستند وام
بگیرند، امریکا خواست این کار انجام شود . بعد از چند روز، یک وام دویست
میلیون دلارى از امریکا تقاضا کردند; در ظرف 5 سال، به منظور هزینههاى
نظامى به دولت ایران وام بدهند و در ظرف ده سال سیصد میلیون دلار پس بگیرند
. مع ذلک، ایران براى این دلارها خودش را فروخت، استقلال را فروخت، ما را
جزو دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلمان ایران را در دنیا از وحشیها عقب
ماندهتر معرفى نمود .» (11)
4 - حمله نظامى به طبس
پس از ماجراى تسخیر لانه جاسوسى در تهران توسط دانشجویان و در پى آن به
اسارت درآمدن تعدادى از کارکنان و کارمندان سفارت، که حیثیت جهانى امریکا
را به شدت خدشهدار و ابهت این ابرقدرت را در هم شکست، امریکایىها براى حل
بحران گروگانگیرى از طریق سیاسى، از هر درى که وارد شدند، ناکام بازگشتند .
پیش شرط امام خمینىقدس سره براى مذاکره، تحویل شاه معدوم به ایران بود و
امریکایىها به جاى تمکین در برابر خواست ملتبزرگ ایران، در فاز نظامى قدم
نهادند .
برژینسکى در کتاب توطئه در ایران مىنویسد:
«طرح عملیات نجات را من ابتدا به عنوان آخرین چاره یا یک اقدام اضطرارى در
صورت به خطر افتادن جان گروگانها تعقیب مىکردم و به مؤثر بودن عملیات
نظامى، نظیر محاصره دریایى ایران، تصرف جزیره خارک و حملات هوایى به
هدفهایى در داخل خاک ایران، بیشتر اعتقاد داشتم .» (12)
امریکایىها پس از بررسیهاى فراوان و با اتکا به عناصر ضد انقلاب و وابسته
به رژیم منحوس محمدرضا شاه، که همچنان در داخل کشور به توطئه اشتغال
داشتند، در حمله نظامى به ایران مصمم شدند و سرانجام، پس از حصول اطمینان
از موفقیت در عملیات نظامى، در پنجم اردیبهشت ماه 1359 شبانه تعدادى از
نیروهاى آموزش دیده و ویژه خود را توسط پنج فروند بالگرد و هواپیماى
پیشرفته امریکایى در یکى از فرودگاههاى دور افتاده و متروکه، واقع در
صحراى طبس پیاده کردند تا از آنجا بر اساس برنامهریزى قبلى و یک زمانبندى
دقیق، عملیات نظامى خود را شروع کنند اما در نهایت اعجاب و ناباورى، به
امر خداوند، هواپیماها و بالگردهاى پیشرفته امریکایى در دام طوفانى سهمگین
از شنهاى طبس گرفتار شدند و بشدت به هم برخورد کردند و ناگهان با انفجارهاى
مهیب، طبس به جهنمى هولناک و گورستانى وحشتانگیز براى امریکایىها تبدیل
شد و عملیات نظامى امریکا به طور مفتضحانهاى به شکست انجامید .
5 - کودتاى نوژه
از جمله اقدامات براندازانه امریکا پس از شکستحمله نظامى به طبس،
طرحریزى کودتاى «نوژه» در هجدهم تیرماه 1359 بود که قبل از هر اقدامى با
شکست مواجه شد . دولت امریکا براى طرحریزى و اجراى این کودتا، هزینههاى
سنگینى در نظر گرفته بود . کودتاى نوژه توسط یک ستاد از پاریس به رهبرى
شاهپور بختیار هدایت مىشد . این ستاد داراى شاخههاى متعدد سیاسى، نظامى و
مالى - لجستیکى بود .
شاخه سیاسى ستاد تحت نظارت رضا مرزبان و ابوالقاسم خادم با هدف جذب یکى از
علماى وقت و برخى از طرفداران وى فعالیت مىکرد . شاخه نظامى آن نیز زیر
نظر احسان بنى عامرى (با هدف نفوذ در ارتش، نیروى هوایى، جذب عناصر نظامى و
نیروهاى سازمان اطلاعاتى ساواک) و شاخه مالى - لجستیکى با مسؤولیت منوچهر
قربانىفر (و با هدف تامین مخارج مالى کودتا، تهیه و ارسال کمکهاى تسلیحاتى
و تدارکاتى از طریق عراق و قاچاقچیان به عوامل کودتا در داخل کشور) انجام
وظیفه مىکردند . (13)
امریکایىها براى اجراى موفقیتآمیز این طرح، دهها میلیون دلار و صدها
میلیون تومان هزینه کردند . کارشناسان، این کودتا را از لحاظ تجهیزات
نظامى، که قرار بود از داخل و خارج آن به کار گرفته شود، در تاریخ کودتاهاى
جهان بىسابقه و کودتاى 28 مرداد 1332 را در مقایسه با آن یک بازى کودکانه
مىدانند . از این رو، آژانس جاسوسى بینالمللى امریکا به موفقیت این
کودتا بىاندازه مطمئن بود . آنها حتى پیامى را که پس از کودتا در روز 21
تیر 1359 از طریق رسانهها مىبایستخوانده شود، تهیه کرده بودند! در این
پیام آمده بود:
«همقطاران عزیز، ساعت موعود فرا رسید ... کلیه واحدهاى ارتش، ژاندارمرى،
شهربانى اعلام همبستگى نمودند . هرگونه قاومتبه شدت سرکوب خواهد شد .
آماده اخذ دستورات بعدى باشید . (شوراى نظامى کشور)»
کودتاگران همچنین خانهاى را براى استقرار کاظم شریعتمدارى در تهران در
نظر گرفته بودند تا وى به عنوان یک رهبر مذهبى، در آنجا مستقر شود و کودتا
را تایید کند .
اما به لطف خداوند، قبل از این که کودتا وارد فاز اجرایى خود شود، طى یک
عملیات بسیار دقیق و موفقیتآمیز، کشف شد و تمامى عوامل آن در داخل کشور
دستگیر شدند . (14)
6 - حصر اقتصادى و اقدامات تحریمى علیه نظام جمهورى اسلامى
دولت امریکا از اوائل سال 1359 اقدام به محاصره اقتصادى ایران کرد و تا
کنون ادامه یافت و هر سال با جعل قوانین تحریمى بیشتر، حلقه محاصره را
تنگتر نمود . امریکایىها یک ماه پس از شروع حصر اقتصادى، به دستور کارتر،
تمام اموال و داراییهاى ایران را، که در مؤسسات مالى و بانکهاى امریکایى
نگهدارى مىشدند، مصادره کردند و حسابهاى بانکى ایران را به طور کامل مسدود
نمودند . در تداوم این سیاست، دولت ایالات متحده امریکا با هدف تضعیف قدرت
اقتصادى و مالى ایران و به زانو درآوردن نظام نوپاى اسلامى، سیاست «مهار»
را در پیش گرفت . در دوران ریاست جمهورى ریگان، مجازاتهاى سنگینى براى
مؤسسات و شرکتهاى امریکایى، که قصد سرمایهگذارى در بخشهاى نفت و گاز ایران
را داشتند، در نظر گرفته شد . دولت امریکا همچنین از تصویب و پرداخت وامها
توسط مؤسسات مالى جهانى به ایران جلوگیرى کرد و انتقال فناوریهاى دو
منظوره پیشرفته به ایران را در سطح جهانى ممنوع ساخت .
با تصویب و اجراى طرح «داماتو» در زمان ریاست جمهورى کلینتون، تحریم
اقتصادى ایران وارد مرحله نوینى شد; زیرا نه تنها شرکتها و مؤسسات امریکایى
از هر گونه فعالیت مالى و اقتصادى همچون خرید نفت، انتقال اعتبارات و
مبادله ارز، ورود کالا و خدمات ایرانى به امریکا و سرمایهگذارى در توسعه و
بازسازى صنایع نفتى ایران محروم شدند، بلکه به موجب آن، شرکتهاى
غیرامریکایى که بیش از چهل میلیون دلار در سال در صنایع نفتى ایران
سرمایهگذارى کنند، مشمول تحریمهاى سنگین امریکا قرار مىگرفتند .
وارن کریستوفر، وزیر امور خارجه امریکا، در تاریخ 20 اردیبهشت 1373 در
اجلاس ویژه امریکاییان - یهودیان که در واشنگتن برگزار شد، اعلام کرد:
«ایران به اعتقاد من، کشورى متمرد است و از این رو، باید این کشور را
تحریم و در سطح جهانى منزوى کرد ... واشنگتن تلاش خواهد کرد تا متحدان
اروپایى و آسیایى روابط خود با ایران را به شدت تقلیل دهند و امتیازى براى
ایران قائل نشوند و از پیوستن این کشور به جامعه ملل استقبال نکنند .
ایالات متحده سخت مىکوشد تا بر مبناى احساس ضرورتى که به انزواى ایران
مىکند، این کشور را منزوى نماید و از نظر اقتصادى و مالى تحت فشار قرار
دهد .» (15)
این بار نیز به لطف خداوند و تدبیر و درایت رهبر معظم انقلاب و تلاش
متخصصان داخلى در تمامى عرصههاى اقتصادى، علىرغم تلاش وسیع امریکا، این
تحریمها نتیجه عکس داد و امریکاییان را که در صدد به زانو درآوردن ایران
اسلامى بودند، ناکام گذاشت . برژینسکى، معاون امنیتى رئیس جمهور وقت امریکا
در یکى از سخنرانیهاى خود صریحا اعلام کرد:
«تحریمهاى امریکا علیه ایران به دستاوردهاى مهمى نرسیده است و باعث اختلاف
بین امریکا و متحدان او شده است . شاید این سیاست را دیگر نتوان ادامه داد
و بهتر استبه منافع دراز مدت امریکا توجه کرد .» (16)
7 - تحریک عراق به جنگ علیه ایران
امریکایىها پس از شکستسنگین در کودتاى «نوژه» ، تحرکات شدیدى را براى
ترغیب صدام به جنگ با ایران آغاز کردند . برژینسکى، مشاور امنیت ملى
امریکا، براى آماده سازى عراق براى شروع جنگ و اطلاعرسانى به این کشور،
سفرهاى محرمانه متعددى به بغداد کرد که مجله ژورنال استریت، مورخ 8 فوریه
1980 یکى از این سفرهاى محرمانه را فاش ساخت . علاوه بر این، مطبوعات
اروپایى نیز در همان زمان، از ملاقاتهاى متعدد برژینسکى با صدام حسین خبر
دادند . (17)
صدام حسین که پس از سقوط شاه، علاقه وافرى به ژاندارمى امریکا در منطقه از
خود نشان مىداد، براى تحقق این رؤیاى شیرین، در پى تحریکات و تحرکات
سیاسى امریکایىها در نهایت در سى و یکم شهریور 1359 حملات وسیع و
گستردهاى را به ایران آغاز نمود و هشتسال تمام، نظام نوپاى جمهورى اسلامى
را درگیر خطرناکترین و طولانىترین نبرد پس از جنگ جهانى دوم کرد . هر چند
امریکایىها تاکنون کوشیدهاند که نقش خود را در تحریک صدام براى حمله به
ایران کتمان کنند، اما تجهیز صدام به انواع سلاحهاى جدید جنگى و کشتار جمعى
و نیز حمایتهاى رسانهاى، سیاسى و بینالمللى از سوى امریکا و همپیمانان
وى، چیزى نیست که بتوان آن را کتمان یا انکار کرد . از این رو، امریکایىها
خود ناچار به اعتراف آن شدند .
آلبرایت در سخنرانى مهم خود در کنفرانس شوراى همکارى امریکاییان - ایرانیان، به صراحت اعتراف کرد:
«اکنون به نظر مىرسد که جنبههایى از سیاست امریکا در رابطه با عراق، در
جریان درگیرى عراق با ایران، به طور قابل تاسفى، بویژه با در نظر گرفتن
تجربیات ما با صدام حسین، کوته بینانهتر بوده است .»
سایروس ونس، مشاور سابق امنیت ملى کاخ سفید هم رسما اعلام کرد:
«ما در جنگ طولانى و پر خسارت ایران و عراق، علیه ایران بودیم .» (18)
هیچ بعید نیست که در آیندهاى نزدیک، امریکایىها تحتشرایطى، در
اعترافاتى مشابه اعترافات گذشته، ناگزیر شوند به نقش مهم خود در راهاندازى
جنگ علیه ایران اسلامى تصریح کنند; جنگى که حاصل آن تحمیل خسارتهاى سنگین
جانى، مالى و معنوى بر نظام نوپاى اسلامى بود .
8 - درگیریهاى نظامى مستقیم در حمایت از رژیم صدام
دولت امریکا در شرایطى که ایران به یک برترى نظامى نسبتبه عراق دستیافته
بود، حتى مداخله مستقیم نظامى را نیز از نظر دور نداشت . حمایت امریکا از
عراق در جنگ، علاوه بر تجهیز تسلیحاتى عراق، به حضور نظامى در خلیج فارس و
سپس درگیرى نظامى منجر شد . در تاریخ 30 شهریور 1366 هنگامى که مقام معظم
رهبرى، حضرت آیةالله خامنهاى، به عنوان رئیس جمهور وقتبراى شرکت در چهل و
دومین اجلاس مجمع عمومى سازمان ملل متحد و براى ایراد یک سخنرانى عازم
نیویورک بود، امریکایىها براى تحت الشعاع قرار دادن تلاشهاى سیاسى جمهورى
اسلامى ایران در عرصه بینالمللى و در آستانه ایراد سخنرانى ایشان، کشتى
تدارکاتى هشتصد تنى «ایران اجر» را توسط دو فروند بالگرد نظامى، که از عرشه
کشتى «فریگت جارت» پرواز کرده بودند، مورد حمله قرار دادند . در جریان
این حمله، از مجموع 31 سرنشین کشتى، 3 تن شهید، 2 تن مفقود و 26 تن دیگر که
تعدادى از آنها زخمى بودند به اسارت نیروهاى امریکایى درآمدند و کشتى نیز
پس از مدتى در آبهاى خلیج فارس غرق شد . (19)
دو هفته بعد (16 مهر 1366) نیز بالگردهاى امریکایى در تهاجمى دیگر،
قایقهاى گشتى سپاه پاسداران را که در آبهاى خلیجفارس مشغول گشتزنى بودند،
مورد حمله قرار دادند . (20) همچنین تهاجم وحشیانه ناوهاى امریکایى به
ناوچه «سهند» و حمله نظامى امریکا به سکوهاى نفتى ایران از دیگر اقدامات
مستقیم نظامى امریکا در طول جنگ تحمیلى بود . (21)
9 - انهدام هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى ایران
یکى از اقدامات وحشیانه امریکا در اواخر جنگ تحمیلى، که از عمق خصومت
امریکایىها نسبتبه نظام جمهورى اسلامى حکایت مىکند، حمله ناو امریکایى
به هواپیماى مسافربرى جمهورى اسلامى ایران در تاریخ 12 تیر ماه 1367/3
ژوئیه 1988 است . این هواپیماى مسافربرى، که از نوع ایرباس و متعلق به شرکت
هواپیمایى جمهورى اسلامى ایران (ایران ایر) بود، در یک پرواز معمولى از
بندر عباس به مقصد دبى در حالى که هنوز سقف ارتفاع پرواز مورد نظر را به
دست نیاورده بود، در حرکتبود که ناگهان بر فراز آبهاى ایران و در حوالى
جزیره «هنگام» ، هدف دو فروند موشک قرار گرفت و منهدم شد . در جریان این
حمله غیر انسانى، تمامى 290 نفر مسافر و خدمه هواپیما، که 118 نفر از آنها
را فقط زن و کودک تشکیل مىدادند، به شهادت رسیدند . این موشکها از یک ناو
امریکایى مستقر در خلیج فارس، موسوم به «وینسنس» که خود نیز به آبهاى
سرزمین ایران تجاوز کرده بود، شلیک شدند . (22)
سران کاخ سفید نه تنها بابت این جنایت از ملت ایران عذرخواهى نکردند، بلکه
در اقدامى بهتانگیز به فرمانده ناو «وینسنس» به خاطر ارتکاب این جنایت،
مدال افتخار دادند .
10 - سازماندهى، هدایت و پشتیبانى نیروهاى ضد انقلاب
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، دولت امریکا براى سلطه مجدد بر ایران، کوشید
در کادر مدیریت کلان نظام نفوذ کند . این امر با توجه به ترکیب خاص دولت
موقت، که عمدتا از طرفداران ارتباط دوستانه و نزدیک با امریکا بودند، کار
دشوارى نبود . ایالات متحده از سوى دیگر، تلاش کرد تا جنبشهایى تحت عنوان
«جنبشهاى تجزیه طلبانه» در غرب، جنوب و شمال کشور سازماندهى و علیه نظام
تحریک کند . به همین دلیل، نظام جمهورى اسلامى در بخشهایى از کشور همچون
کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا، آذربایجان، سیستان و بلوچستان تا مدتها با
چنین جریانهایى درگیر بود .
علاوه بر این، منافقین نیز از هنگام ورود به فاز شورشهاى مسلحانه و
عملیاتهاى تروریستى بسیار وسیع از سال 1360 به بعد، حتحمایتخاص دولت
امریکا قرار گرفتند و امریکا در طول 25 سال پس از پیروزى انقلاب، با تقویت و
پشتیبانى مادى و معنوى گروههاى تروریستى، که به ایجاد رعب و وحشت، گسترش
دامنه ناامنى در کشور و حذف شخصیتهاى برجسته نظام روى آوردهاند، سعى کرده
است جمهورى اسلامى را با یک بحران امنیتى و مدیریتى مواجه سازد .
پس از ناکامى منافقین نیز امریکایىها با اعطاى پناهندگى سیاسى و در
اختیار نهادن امکانات رفاهى، تبلیغى و رسانهاى، همواره مزاحمتهایى براى
نظام ایجاد کردند . کنگره امریکا رسما براى حمایت از منافقین و براندازان
نظام، 20 میلیون دلار تصویب کرد و دو فرستنده پر قدرت به نام «رادیو
آزادى» و «رادیو فردا» را تاسیس نمود و در اختیار آنها قرار داد .
دروغگویى امریکا در مبارزه با تروریسم زمانى آشکارتر شد که امریکایىها به
این بهانه، عراق را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، اما در مقابل دیدگان
جهانیان، پس از تسلط بر عراق، با منافقین مستقر در عراق معاهداتى علیه نظام
جمهورى اسلامى برقرار کردند که یک بار دیگر، عدم صداقت آنها را در مبارزه
با تروریسم در معرض قضاوت جهانیان قرار داد .
11 - فضاسازى سیاسى و تبلیغاتى علیه نظام جمهورى اسلامى
دولت امریکا، که از حمایت هشتسالهاش در طول تهاجم عراق و درگیریهاى
مستقیم با نیروهاى ایران و دیگر اقدامات تخریبى طرفى نبسته بود، پس از قبول
قطعنامه، به جنگ روانى علیه ایران روى آورد و به فضاسازى سیاسى و بمباران
تبلیغاتى شدید علیه ایران پرداخت .
از آن سال به بعد دولت امریکا با طرح مستمر ادعاهایى بىاساس و واهى،
همچون «نقض حقوق بشر» در ایران، «حمایت ایران از تروریسم و گروههاى
تروریستى در جهان» ، «تلاش ایران براى دستیابى به سلاحهاى کشتار جمعى»
(سلاحهاى هستهاى، شیمیایى و میکروبى) و «اختلال در روند صلح خاورمیانه» ،
کوشید تا هم نظام مقدس جمهورى اسلامى را از لحاظ سیاسى منزوى سازد و هم
مانع پیشرفت ایران در زمینه تکنولوژى هستهاى و فناوریهاى نوین در
زمینههاى فضایى، موشکى و دفاعى شود . از این رو، با قرارداد تکمیل نیروگاه
اتمى بوشهر توسط روسیه شدیدا مخالفت کرد و تحریم فناوریهاى هستهاى و
موشکى ایران را در کنگره امریکا در خرداد 1377 به تصویب رساند و با تحمیل
راى خود در اجلاس سران هفت کشور صنعتى اروپا، ایران را از برخوردارى فناورى
دو منظوره (23) محروم ساخت، هر چند در خلال این مدت، دانشمندان و مغزهاى
مبتکر و خلاق ایرانى در سایه توکل به خدا، اعتماد به نفس و تلاش نستوهانه
خود، به تکنولوژى حساس و ارزشمند هستهاى دستیافتند .
موفقیت ایران در دستیابى به فناورى هستهاى موجب شد تا امریکایىها بار
دیگر یک جنجال بىسابقه و جنگ روانى شدید علیه ایران را در آستانه سفر هیات
تحقیق آژانس بینالمللى اتمى به ایران به راه بیندازند که البته بىارتباط
با رسوایى و ناکامى امریکا و انگلیس از کشف سلاحهاى کشتار جمعى در عراق
نبود . این موضوع، که مهمترین دستاویز و بهانه امریکا و انگلیس در تهاجم به
عراق بود، اکنون به یک عامل بحرانزا و اهرم فشار براى دولت امریکا و
انگلیس تبدیل شده است و امریکا براى برونرفت از این بحران بزرگ، تلاش
مىکند تا با تشدید جنگ روانى علیه ایران، توجه افکار عمومى جهان و مردم
امریکا را از داخل به سوى ایران معطوف سازد . آخرین شرارت امریکاییان در
این راستا فشار بر شوراى حکام آژانس انرژى اتمى براى صدور قطعنامه علیه
ایران بود که در پى این فشارها امریکایىها موفق شدند علىرغم اعلان رضایت
«البرادعى» دبیر کل آژانس انرژى اتمى در جریان دیدار اخیرش از تاسیسات
هستهاى ایران، در اقدامى کاملا سیاسى و غیرمتعارف بدون اخذ راى، قطعنامه
شدیداللحنى را علیه ایران به تصویب برسانند .
ادعاهاى بىاساس دیگر، مانند دخالت ایران در انفجارهاى «ظهران» عربستان
در آبان 1374، طراحى انفجار مرکز تجارت جهانى در نیویورک، انفجار هواپیما
بر فراز «لاکربى» ، پناه دادن به اعضاى شبکه تروریستى القاعده، کارشکنى در
امور افغانستان و در نهایت، نفوذ نگران کننده و تهدیدآمیز ایران در عراق
از دیگر محورهاى جنگ تبلیغاتى امریکا علیه ایران هستند که علىرغم طرح مکرر
آنها، تاکنون هیچ مدرک و سند متقن و قابل قبولى براى اثبات دعاوى خود
اقامه نکرده است .
مواردى دیگر از شرارتها و اقدامات خصمانه امریکا
12 - توقیف اموال، دارایىها و تجهیزات پیشرفته نظامى که قبل از انقلاب
خریدارى شده و در زمان جنگ به شدت مورد نیاز جمهورى اسلامى ایران بودند;
13 - مخالفت و ممانعت از عبور خطوط لوله نفت و گاز آسیاى میانه از خاک ایران;
14 - اعمال فشار بر ترکیه براى لغو قرارداد 20 میلیارد دلارى خرید گاز از ایران;
15 - تحریک همسایگان، بخصوص امارات متحده عربى، براى طرح ادعاهاى ارضى در خصوص جزایر سه گانه ایرانى در خلیج فارس;
16 - بازسازى طرح فروپاشى شوروى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى;
17 - مسلط کردن طالبان بر افغانستان براى مخدوش جلوه دادن چهره اسلام و ایجاد مزاحمتبراى ایران;
18 - تحریک آشوبگران و حمایت علنى و رسمى از شورشهاى خیابانى 18 تیر 1378 و خرداد 1382 .
پى نوشت ها:
1) مدرس حوزه، کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده .
2) در سایت اینترنتى سازمان جاسوسى امریکا (CIA) ، به صراحت از ایران به عنوان یک منطقه استراتژیک نام برده شده است:
[strategic location on the persian Gulf and strait of Hormuz, which are vital maritime pathways for crude oil transport.]
منطقه استراتژیک خلیج فارس و تنگه هرمز که گذر راه حیاتى دریایى براى حمل نفتخام است .
3) ر . ک .: کامران غضنفرى، امریکا و براندازى جمهورى اسلامى ایران; حسن واعظى، ایران و امریکا (بررسى سیاستهاى امریکا در ایران) .
4) شهریار زرشناس، اشاراتى درباره لیبرالیسم در ایران .
5) براى آگاهى بیشتر از مشروح ماجراى کودتا بر اساس اسناد سازمان سیا و
وزارت خارجه امریکا ر . ک .: حسن واعظى، پیشین، ص 57; اسرار کودتاى 28
مرداد شرح عملیات آژاکس پى . ام . وود هاوس، ترجمه نظام دربندى; حسین
فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى .
6) حسن واعظى، پیشین، صص 65 - 64 .
7) همان، ص 77 .
8) مایکل لدین و ویلیان لوئیس، کارتر و سقوط شاه، ترجمه ناصر ایرانى، ص 39 .
9) سید جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامى، ج 2، ص 95 .
10) عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، نشر کتاب سیاسى، ص 466 .
11) صحیفه امام، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینى رحمه الله، 1371، ج 1، ص 415 .
12) توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقى، انتشارات هفته، 1362، ص 188 .
13) موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، کودتاى نوژه، چاپ دوم، 1368، بخش
دوم (تدارک کودتا - برنامه و سازمان کودتا) از ص 101 به بعد .
14) همان، صص 39 - 32 .
15) حسن واعظى، پیشین، ص 185 .
16) رابطه؟! (بررسى موضوع رابطه ایران و امریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد)، ناشر روزنامه سلام، ص 153 .
17) تایمز لندن، 17 ژوئن 1980 به نقل از حسن واعظى، پیشین، ص 100 .
18) رابطه؟! (بررسى موضوع رابطه ایران و امریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد)، ناشر روزنامه سلام، ص 151 .
19) مرکز مطالعات وتحقیقات جنگ، روز شمار جنگ ایران و عراق، اسکورت نفتکشها (دخالت مستقیم امریکا در جنگ)، ج 50، صص 715 - 714 .
20) همان، (مقدمه) ص 10 .
21) عباس هدایتخمینى، شوراى امنیت و جنگ تحمیلى، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1370، ص 22 .
22) همان، ص 223 .
23) فناورى دو منظوره» به فناوریهایى اطلاق مىشود که هم مىتوان از
آنها استفاده صلحآمیز کرد و هم مىتوان آنها را در جهت اقدامات تخریبى و
جنگطلبانه به کار گرفت; مانند فناورى هستهاى و فناوریهاى مربوط به علم
شیمى یا هوا - فضا .
منبع: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
روز نیروی دریایی (جملات ادبی)
نویسنده:محمد کامرانی اقدام
سلام برشما که قلبهایتان دریای شجاعتومردانگی و جانهایتان، کمینگاه شکار شرک است و شرارت.
سلام
بر شما! که همسفران آفتابید و همراهان ماهتاب! شبهایتان پر از شکوه است و
روزهایتان لبریز از حماسه. چشمهایتان دریایی خاموش است و گامهایتان
توفانی پر خروش.
سلام بر شما! که دریا تبارید و دریانورد. ایستادهاید بر افق ماه مالامال از روشنی و چشم دوختهاید به فردای پر فروغ.
سلام بر شما! که بُرد نگاهتان، دورترین نقطه پایانِ دریاست و عمق تماشایتان بلندتر از بیقراری بیدهای مجنون و سروهای سر به زیر.
سلام بر شما! که کولهبارتان جرأت است و جسارت.
ایستادهاید
تا مینهای مکر را که چون غبار بر چشم دریا خلیدهاند، بزدایید و پیش
برانید. ایستادهاید تا غیرت، پشتِ واژه ترس پنهان نشود و ایثار در پشت
چهره تملّق، رنگ نبازد.
سلام بر شما دریا دلان که در هیچ کجای حادثه،
جایتان خالی نیست؛ نه از مینهای شناور میهراسید و نه از آشوب توفانهایی
که رام نگاه شمایند.
پهنه نگاه نیلگون خلیج فارس و گستره نامتناهی خزر، مأنوس با نگاه آبی شما است.
سلام
بر شما! شمایی که خوب میدانم، هیچگاه چشمهایتان شور غزلهای بارانی را
در خویش پنهان نمیکند. وقتی که دل به دریا میزنید و سوار بر تلاطم آب و
خروش موج میشوید، وقتی که حتی یک ذره و یک قطره هم از افق دید شما جا
نمیماند، چگونه حماسه، مدح شما را نگوید و دلیری، زبان به ستایش شما
نگشاید؟!
سلام بر شما که خونِ در جریان خویش را به دست تلاطم میسپارید،
تا نگاه مسافران امید، سرشار از سوسوی رسیدن و لبریز از زمزمه زلال زندگی
گردد. درود بر شما! که گره به گره موج را طی میکنید تا گرهِ پنجرهای امید
را باز کنید و روشنایی را تقدیم صبح آفتابی ایران زمین کنید.
درود بر
شما! که به ستارگان، مدار محبت را میپیمایید و آفتاب و ماه مأنوس عقربه
نگاه شمایند، ودریا، این همیشه آبی، خوب میداند که تنها نگاهِ شما میتوان
سکونِ ستارههای قطبی را ذوب کند.
وقتی دستهای بدرقه خود را تکان
میدهید و باد، اشکهای شما را به دورترین نقاطِ خداحافظی میبرد، وقتی
آنقدر خیره میشوید که جز سطح آب هیچ چیز جزیره چشمانتان را نمیپوشاند،
وقتی در لحظههای تنگ و تاریک تنهایی، تصویر عزیزان خود را میهمانِ خلوت
خویش میکنید؛ تنها واژه همیشه در کنار شما و تنها توجیه تنهایی شما عشق
است و عشق. خوشا به حال شما که دریا همیشه عرشه نگاههتان را شستوشو
میدهد.
خوشا به حال شما! که دریادلانِ ساحل گریزید و شیردلان بیشه
پهناور عشق و شجاعت و شهامت. خوشا به حال شما! که در چشمهای فیروزگونتان
محبت و ارادت موج میزند.
و سلام بر شما که معطّل هیچ تردیدی نیستید،
میروید چونان شمشیری آبدیده و دریا را میشکافید و به هیچ نمیاندیشید، جز
عقیده و ایمان.
سلام بر شما که هر صبح، پیکر مجروح سپیده را تا آسمان
بدرقه میکنید و زمزمههای آسمانی را از لبانتان جاری میسازید و
زمزمههایی که آغشته به عشق است و پیراسته به محبت. نه پیشرویتان جادهای
است و نه پشت سرتان، پناهگاهی، آنچه پیش رو دارید دریاییاست و آنچه پشت
سر دارید، زندگی و چشمهای نگران.
با این همه، احساس خویش را در
مینوردید و پیش میروید؛ نه سرمای زمستان سدّ راهتان میشود و نه گرمای
تابستان. میروید به تکرار توفان، تا دریا بداند که از تبار تندرید و از
نژاد گردباد.
موجسواران
سیدعلی پورطباطبایی
آبی، رنگ آرامش است؛ رنگ آسمان و رنگ دریا.
کنار ساحل که بایستی و به افقهای دور دریا که نگاه کنی، میان آسمان و دریا فرقی نمیبینی.
آبی آسمان، داخل دریا میشود و با آبهای آبیتر دریا یکی میشود؛ آرام و بیدغدغه.
کنار
خلیج فارس ایستادهام و همراه بچههای آبادان و خرمشهر ـ که هرروزشان با
دریا شروع میشود ـ قامت استوار مردانی را مینگرم که آرامش همیشگی دریا و
آسمان، مدیون حضور قدرتمندانه ایشان است؛ مردانی که حتی امواج سرکش دریا،
از شهامت آنان، آنگاه که سینه امواج را میشکافند و برای مقابله با دشمن
به پیش میتازند، افسانهها ساختهاند.
از این سوی «تنگه هرمز» تا
«دریای عمان»، از «جزیره هنگام»، تا «تنب کوچک و تنب بزرگ» و تا هرکجا که
آبهای بیکران الهی، مرزهای ایران اسلامی را ساختهاند، شیرمردان نیروی
دریایی، سوار بر دعای ملت ایران، دیوارهای آهنینی ساختهاند که متجاوز، به
هیچ روی از آن گذر نخوهد کرد.
اکنون، تا زمانی که آب در دریای عمان و
خلیج فارس جریان دارد و خورشید بر اعماق آن میتابد، یاد و خاطره حماسههای
دلیرمردان نیروی دریایی زنده خواهد بود و جهانیان، دلاوریهای اینان را از
یاد نخواهد برد!
انتقام پُردردسر
نویسنده: داوود امیریان
چهل، پنجاه نفر بودیم در یک سالن بزرگ با تختهاى دو طبقه. پادگان
آموزشى بود و هزار مصیبت و بىخوابى و بدو و بخیز و گرفتارىهاى دیگر.
صبح تا غروب مىدویدیم و نرمش مىکردیم و در کلاسهاى آموزش نظامى شرکت
مىکردیم و شب که مىخواستیم کپه مرگمان را زمین بگذاریم، فرمانده ویرش
مىگرفت و از خواب با شلیک و بگیر و ببند بلندمان مىکرد و دوباره
مىدویدیم و سینهخیز مىرفتیم و روز از نو روزى از نو!
از چند شب قبل،
سر پُستهاى نگهبانى ماجراهاى عجیب و غریبى اتفاق مىافتاد. چند نفر از
بچهها موقع نگهبانى توسط مسئولین گروهانهاى دیگر غافلگیر شده، خلع سلاح
مىشدند و کتک مفصلى نوشجان مىکردند! از همه بیشتر اسم «شیخ موسى» به
میان آمد. ما هم که دل خونى از او داشتیم، جملگى تصمیم گرفتیم حقاش را کف
دستش بگذاریم. از همه بیشتر سعید بود که با آن قد دراز و بىنورش کاسه
داغتر از آش شده بود و اُلدُرم بُلدُرم مىکرد و خط و نشان مىکشید. ما هم
گوش به فرمان او شدیم. قرار شد آن شب سعید از پُست اول تا آخر بیدار بماند
و فرماندهى عملیات کماندویى! را به عهده بگیرد. از بخت بد، آن شب من پُست
دوم بودم. به همراه حسن، اما هیچى نشده نقى شروع کرد به ور زدن و دل ما را
خالى کردن:
- بدبخت مىشوید! مثل روز واسم روشنه که درست و حسابى کتک مىخورید و سکه یک پول مىشوید. خلاصه بگویم که بدبخت مىشوید!
سعید با صداى تو دماغىاش گفت: هر کس مىترسد نیاید جلو. این دعوا مرد مىخواهد، نه نامرد!
ما هم حسابى شیر شدیم و نقى بور شد و دماغ سوخته.
قرارمان
این شد که با آمدن شیخ موسى، سعید با او درگیر شود و نفر دوم داد و هوار
کند تا بچههاى دیگر رسیده و بر سر آن بنده خدا هوار شوند و مشت و مالش
بدهند همه حاضر به یراق، پوتین به پا و مصمم چپیدیم زیر پتوها.
ساعت یک
نصفه شب بود که براى نگهبانى بیدارم کردند. با حسن رفتیم بیرون تا دست و
صورت بشوییم و سرحال بشویم. حسن همیشة خدا زیر لباس نظامى، شلوار و بلوز
گرمکن مىپوشید. هواى فصل بهار که در آن بودیم حالى به حالى بود. روز گرم و
شب سرد، اما حسن گرمش نمىشد و ما مىپختیم و او احساس ناراحتى نمىکرد.
اگر پا مىداد، ما همین یکتا بلوز و شلورامان را هم از گرما مىکندیم، امّا
حسن مثل اسکیموها خودش را مىپوشاند!
دست و صورت شستیم و برگشتیم. سعید
مثل افسران ارتش آلمانى نازى که در فیلمها دیده بودم، دستانش را پشت کمر
گره زده و با لنگهاى درازش قدمرو مىکرد و غرق در فکر بود! خیلى باابهت
شده بود. مىخواستم سر به سرش بگذارم، اما فکرى شدم که یکهو جنى مىشود و
بلا ملایى سرم مىآورد!
من و سعید بیرون آسایشگاه ایستادیم و حسن در
آسایشگاه به قدم زدن پرداخت. مىخواستیم براى گذشتن وقت با سعید گپ بزنم،
اما سعید مثل برج زهرمار ترش کرد و انگشت سبابه بر دماغ درازش هیس کشید و
نطقم را کور کرد. حالم گرفته شد و رو برگرداندم و باد به دماغ و چین به
پیشانى انداختم و تو فکر و خیال رفتم. نمىدانم چقدر گذشته بود که صداى
قدمهایى که نزدیک مىشد، بلند شد. سعید مثل گربه گارد گرفت و من ترسیدم و
به دیوار تکیه دادم. از دل تاریکى بیرون، شیخ موسى هویدا شد. سعید جلو رفت و
صدایش در سالن پیچید: ایست!
شیخ موسى بىتوجه به او جلو آمد. سعید فریاد زد: گفتم ایست، اسم شب!
اما
شیخ موسى به او محل نگذاشت و جلوتر آمد. ناگهان سعید صیحه کشید و مثل بختک
شیرجه زد روى شیخ موسى نگون بخت! من هم مثل تندر پریدم و در را باز کردم و
فریاد زدم: بچهها بیایید که دعوا شروع شد!
از همه زودتر رحیم و مجید
آمدند. شیخ موسى، سعید را زمین زده بود و مىخواست فرار کند، اما سعید مثل
زالو به پایش چسبیده و ولکن معامله نبود. رحیم و مجید جیغزنان به شیخ
موسى حمله کردند. شیخ موسى که پُرزورتر و قوىتر از آن دو بود، با چند سیلى
و مشت آن دو را تاراند. نامردى نکردم و از عقب دویدم و پریدم و جفت پا
کوبیدم به کمر شیخ موسى و افتادم روى سعید که هنوز روى زمین کشیده مىشد.
شیخ موسى افتاد و بعد ما حمله کردیم و حسابى مالاندیمش. بچههاى دیگر هم
رسیدند. انگار نذرى پخش مىکردند. هر کس مىرسید، قربة الىاللّه مشت و
لگدى به شیخ موسى حواله مىکرد. شیخ موسى هم ایستاده بود و مثل بوکسورهایى
که گوشه رینگ گیر افتاده باشند، از خودش دفاع مىکرد.
صداى شلیک چند
گلوله بلند شد و هوار فرماندهمان ما را تاراند. همه دویدیم و پریدیم سر
جاىمان یادم افتاد که نگهبانام و باید سر پُستام باشم! از تخت پریدم
پایین و رفتم بیرون. دیدم که شیخ موسى با سر و کله باد کرده و چشمان سرخ و
کبود به دیوار تکیه داده و نفس نفس مىزد و فرمانده سعى مىکرد او را به
طرف روشویى ببرد تا دست و صورت را بشوید. شیخ موسى نگاه چپ چپى به من کرد و
همراه فرمانده رفت به آسایشگاه. برگشتم. سعید مثل جنازه روى تختاش ولو
شده بود. سر و صورتش باد کرده و لب زیریناش کمى شکافته بود و خون مىآمد.
بچهها شروع کردند به بحث و وصف شجاعت از خود. حالا همه شده بودند رستم
گردن کلفت که دخل شیخ موسى را در آورده است.
نقى سرش را از زیر ملافه بیرون آورد و گفت: فاتحه همهتان خواندهاس، بیچاره شدید!
صبح
روز بعد همه چیز با آشتىکنان شیخ موسى و سعید پایان پذیرفت. همه حق را به
ما دادند. چون شیخ موسى مأمور بود که به ما شبیخون بزند و آمادگى ما را
بسنجد، اما متأسفانه با یک کتک مفصل و گونههاى کبود و باد کرده از این
امتحان بیرون آمد.
تا چند روز بچههاى گروهان شیخ موسى دعا به جان ما مىکردند که انتقامشان را گرفتهایم!