کامپیوتر و اینترنت
يکشنبه 17/6/1387 - 13:55
دعا و زیارت
آیه تطهیر
ش18) آیا در آیه شریفه تطهیر، (لیذهب عنكم الرجس) به معناى دفع است یا رفع ؟
اگر اذهاب رجس از اهل بیت(علیهم السلام) را به معناى دفع بگیریم، پس تطهیر معنا ندارد. و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آنها را اثبات نمى كند
آیه شریفه تطهیر(168) كه به تصریح همگان، فضیلت والایى را براى اهل بیت(علیهم السلام) به اثبات مى رساند،(169)در كتاب هاى تفسیرى و كلامى از زوایاى گوناگون بررسى گردیده و تك تك واژه هاى آن، مورد موشكافى هاى دقیق قرار گرفته است. با این همه، چه بسا كسانى كه این آیه را دلیل بر عصمت اهل بیت نمى دانند، بر دو تعبیر «اذهاب» و «تطهیر» انگشت نهاده، بر این نكته پاى فشارند كه پاك ساختن از پلیدى ها(تطهیر) و از بین بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بیت نیست، بلكه نشانگر آن است كه آنان نیز همچون دیگران، از آلوده شدن به گناه ایمنى ندارند; زیرا اذهاب و تطهیر در مورد «رفعِ» پلیدیهاى موجود به كار مى روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نیافته است
آنچه این شبهه را قوت مى بخشد، كاربرد رایج این دو واژه و معادل هایشان در زبان هاى دیگر است كه غالباً براى رفع ناپاكى هاى موجود به كار مى روند، چنانكه شاعر مى گوید
بس كه آلوده عصیان شده دل تا محشر دامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر
اما بررسى بیشتر، بر این پندار خط بطلان مى كشد و این واقعیت را پیش چشم مى نهد كه دامنه كاربرد این دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پلیدى هاى تحقق نیافته را نیز در بر مى گیرد
ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى كنیم. شیخ مفید(رحمه الله) براى توضیح معناى این كلمه از یكى از مترادفات آن كمك مى گیرد كه در قالب دعا چنین به كار مى رود: «خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوینده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نیست، بلكه مى خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشیند.(170) نحوه كاربرد این واژه در روایات نیز، شاهدى گویا بر مدعا است. چنانكه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: (من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت)(171) «هر كس كام برادر مؤمن خود را شیرین سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند». پُر واضح است كه منظور از این سخن، آن نیست كه ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلكه مقصود این است كه از ابتدا، مرگ براى چنین شخصى گوارا خواهد بود
وضعیّت واژه «تطهیر» از این نیز روشن تر است(172) زیرا مشتقات این كلمه در قرآن كریم كاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأیید مى زند. در این میان، ما به بیان دو آیه بسنده مى كنیم(173) و در تفسیر آنها تنها از كتب اهل سنّت بهره مى گیریم تا گمان نرود كه مفسران شیعه، خواسته یا ناخواسته، این واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند كه در آیه تطهیر به كارشان آید
1- در سوره واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهى چنین مى خوانیم: (لایمسّه الاّ المطهرون)(174). یكى از احتمالاتى كه غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند این است كه منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است كه از آغاز آفرینش از وسوسه هاى شیطانى و یا آلودگى به طبیعت جسمانى، پاك و منزّه بوده اند.(175)م
2- در سوره مدّثّر، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مورد خطاب قرار مى گیرد: (وثیابك فطهِّر)(176)م مفسران براى این آیه نیز معانى گوناگونى بر شمرده اند كه از جمله آنها این است كه مقصود از لباس، همین لباس ظاهرى است و منظور از تطهیر یا این است كه پیامبر و دیگر مسلمانان باید لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و یا آنكه برخلاف شیوه رایج در دوران جاهلیّت، لباس هاى خود را كوتاه نموده، بر زمین نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد(177)(دفع)م
این مفسرین عرب زبان در تفسیرهاى خود بر احادیثى اعتماد نموده اند كه زبان مادرىِ غالب راویان آنها نیز عربى بوده است و هیچكدام از آنها استفاده از واژه تطهیر در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نیافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى دیده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى كه به آیه معروف تطهیر رسیده اند، همه سخنان خود و مفسران دیگر را از یاد برده و بر این نكته پافشارى كرده اند كه نمى توان واژه تطهیر را درباره كسى كه پیوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به كار گرفت!(178)م
... ادامه دارد ...
يکشنبه 17/6/1387 - 13:52
دانستنی های علمی
بانو سلام، سفر به خیر، زیارت قبول. این روزها در منزلتان خانه تکانی است حکماً. خانه تکانی ورود شما، خانه تکانی رسیدن ماه مبارک. زبانم نمیچرخد بگویم اگر از حال ما میپرسید ملالی نیست جز دوری شما، دوری آقا، دوری... این روزها دیگر زبانم برای خیلی حرفها نمیچرخد. حرفهایی که پیشترها بی هیچ تفکری و بر حسب عادت بر زبان میآوردم، مثل همه. آمدم یاد بگیرم حرف بزنم، زبانم قفلتر شد. تنها دلخوشیام این است که از جهل مرکب در آمدم و دست کم میدانم که خیلی چیزها نمیدانم. میدانم که اگر بگویم "دوری"، دلتان را به درد آوردهام. کدام دوری؟!
سالها پیش داستانی خواندم از مردی که فقط آنچه را به چشم میدید، باور میکرد. یعنی اگر یک نفر را میدید، میگفت: "او وجود دارد" و اگر دقیقهای بعد به جایی میرفت که شخص را نمیدید، میگفت: "چنین کسی دیگر وجود ندارد." من از شخصیت او در حیرت بودم و امروز میبینم که خودم نیز دست کمی از او ندارم. خود را محور هستی میدانم و همه چیز را با خود تعریف میکنم.
"خیر": آن چه موافق میل من باشد ،
"شر": آن امری که با تمایلات من هماهنگ نباشد.
حب و بغض هم به همین ترتیب و نیز وجود و عدم. آیا جز این است بانو؟ همینها را یادم دادید که دیگر زبانم نمیچرخد بگویم "دوری". شما که با رفتن به سفر از من دور نمیشوید. (من میگویم "شما"، شما بخوانید… به علی شناختم من به خدا قسم خدا را)
چرا خیال میکنم آقا غایب است؟ فرق من با آن شخصیت داستان چیست؟ اگر کسی را به چشم دیدم میگویم او حضور دارد و اگر ندیدم...! همین است که کلام امام (ره) را نمیفهمم: "عالم محضر خداست."
همین است که اگر خدا را ندیدم، خیال میکنم پس نیست، پس وجود ندارد، هر چند بر زبان ذکر لا اله الا الله داشته باشم.
همین است که اگر خدا را ندیدم، گناه میکنم، ولی در حضور یک بچه خردسال، شرم میکنم بسیاری از حرکات را انجام دهم.
....
اینها را گفتم تا برسم به اینجا که بگویم، اگر آنقدر درکم بالا رفته بود که بتوانم در افقی ماورای این قفس تنگ ماده پرواز کنم، میفهمیدم که مکانمندی از مقتضیات این عالم است، موجود مجرد که در مکان نمیگنجد. زمان نیز برای مجردات معنا و مفهومی ندارد. مثل خواب. چگونه در یک لحظه از خانه خود میرویم مشهد، میرویم مکه... و وقتی بیدار میشویم چند دقیقه بیشتر نگذشته است. سفری به مسافت کیلومترها در چند دقیقه! و چون موجود مجرد اسیر حصار مکان و زمان نیست و در عالمی فراتر از ماده سیر میکند، بر عوالم پایینتر اشراف دارد. حالا با این اوصاف چه جای آن است که بگویم "دوری امام" ؟! مثل آنکه جلوی شما بایستم و بگویم: "دلم برایتان تنگ شده، چرا به ما سر نمیزنید؟ دلم از این همه دوری گرفته، کاش یک تُکِ پا میآمدید اینجا." آن وقت شما میخندید و میگویید: "حالت خوب است؟! چشمهایت را باز کن، من روبهرویت ایستادهام." هنوز جای پای آقا روی فرشهای خانهمان داغ است و من... کور شدهام بانو، کور! مینشینم دعای ندبه میخوانم "متی ترانا و نراک"، آقا در حالیکه در گوشه اتاق نشستهاند، سرشان را با تاسف تکان میدهند و من با گریه ادامه میدهم: "بنفسی انت من مغیب لم یخل منا" و هیچ نمیفهمم که چه میخوانم و فردا روز...! بانو، بانو، بانو...! خفه شدم از دست خودم با این همه غفلت. چرا یادم دادند که امام غایب است، ولی هیچ کس نگفت "غایب" یعنی چه؟ سید علی قاضیها کجایند که بگویند: "کور باشد آن چشمی که هر صبح باز شود و امام زماناش را نبیند." چرا صبحها که چشم باز میکنم جز خانوادهام دوستانم، همکلاسیهایم و مردم کوچه و خیابان چیز دیگری نمیبینم؟ چرا من هر روز صبح به همه سلام میکنم ولی حوصله ندارم یک "السلام علیک یا صاحب الزمان" بگویم؟ همین میشود که صبحها با افکار و خیالات و دغدغههای خودم بیدار میشوم، از صبح تا شب در فکر کارهای خودم هستم و شب خسته به خانه بازمیگردم و تمام شب، خواب برنامههای فردایم را میبینم. چرا اگر یک روز تابلویی از دیوار کم گردد، خیلی زود تشخیص میدهم ولی سالهاست که چون مورچه به سرعت از این نقطه به آن نقطه در پی جمع کردن دانه میدوم و یک لحظه سر بالا نمیکنم که ببینم این عالم هستی چیزی کم دارد که همه چیز است. عالم هستی محور خود را گم کرده است. مثل آنکه حاجیان در مسجد الحرام طواف کنند و نفهمند که خانه کعبه سر جایش نیست.
آیا چنین چیزی ممکن است؟ لباس احرامم نجس شده، به نجاست حب الدنیا راس کل خطیئة. آبی برای تطهیر نمییابم. أو یصبح ماؤها غوراً فلن تستطیع له طلباً. همین است که سالهاست ندای "لا لبیک" را در پاسخ "اللهم لبیک" هایم نمیشنوم. صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون!
به اطراف نگاه میکنم، همه مشغول به کار خویشند، چرخ زندگی به هر شکل که باشد میچرخد، اگر گاهی سنگی بر سر راهش قرار گیرد، با یک توسل رفع مانع میتوان کرد. با این حال همه در اضطراباند. اما هیچ کس را مضطر نمییابم. یک بار داستانی نوشتم: "آقای مظفری دخترش ثریا و پسرش میثم را فرستاده خارج درس بخوانند. خودش و خانمش در یک خانهی 1000 متری تنها زندگی میکنند. خاله اعظم جلوی روی همه به شوهرش میگوید: "خوش به حالشون! تو که عرضه نداری. آقای مظفری از صفر شروع کرد. تو چی؟ همان چیزی را هم که داشتی از دست دادی. مُردیم و روی خوش به زندگیمان ندیدیم." من به خاله اعظم نمیگویم که دیروز خانم مظفری آمده بود پیش مامان و گریه میکرد که بچههایش از دست رفتند.به جای آنکه درس بخوانند، افتادهاند پی خرج اموال پدر. خانم مظفری دست آخر گفت: "آقای مظفری چیزی نمیداند. من پیش شما درد دل کردم. داشتم میترکیدم از غصه. مبادا حرفی بزنید."
دیروز صبح رفته بودیم دعای ندبه، خانه امام جماعت مسجد. بابا میگوید: "مرد با خدایی است." خودش دعای ندبه میخواند. وقتی رسید به اینجا که "متی ترانا و نراک"، دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و بلند بلند گریه کرد. خانم مظفری هم گریه میکرد. خاله اعظم هم."
من جزء کدام گروهم؟ خانم مظفریها که در عین آنکه غرق در رفاهند، اضطرابی دائمی تمام وجودشان را فرا گرفته است، یا خاله اعظمها که حسرت زندگی آنها را دارند یا امام جماعتها که در غم عدم وجود استعداد برای دستگیری میسوزند، خود رسیدهاند ولی به خاطر جهل مردم درد میکشند. من در کدام دسته جای دارم بانو؟
جمعه 15/6/1387 - 19:10
دعا و زیارت
فصل چهارم : یك آسمان فضیلت
غـدیـر جـارى خـروشانى است كه از فضایل بى شمار على (ع ) سرچشمه مى گیرد به حتم اگر در مـیـان اصـحـاب پیامبر گرامى اسلام (ص ) كسى برتر از امیرالمؤمنین (ع ) بود, همو به این منصب افـتخار مى یافت ولى حق این است كه پس از پیامبر اكرم (ص ) نه تنها كسى از على (ع ) برتر نیست , بلكه هیچ یك از امت به پایه آن حضرت نمى رسد ((187)) فضایلى كه از رسول خدا(ص ) و اصحابش بـراى عـلى (ع ) نقل شده است , بیش از همه فضایلى است كه براى تمامى اصحاب گفته اند این در حـالـى است كه دست تبهكارسیاست , تا آنجا كه در توان داشت فضایل آن حضرت را پوشاند و براى حفظ موقعیت خود, از آن حضرت بدگویى كرده است ((188)) .
امـام احـمـد بـن حنبل مى گوید: ((درباره هیچ یك از اصحاب رسول خدا(ص ) به اندازه على (ع ) فضیلت روایت نشده است )) ((189)) .
مـردى در حـضـور ابـن عباس گفت : سبحان اللّه ! چه بسیار است فضایل و مناقب على (ع )! گمان مـى كنم سه هزار فضیلت در او باشد ابن عباس گفت : ((چرا نمى گویى فضایل آن حضرت به سى هزارنزدیك تر است )) ((190)) .
سـلـیـمـان اعـمـش در جـواب مـنـصـور دوانـیـقى خلیفه عباسى كه از او مى پرسد چند روایت درباره على (ع ) نقل كرده اى , مى گوید: ((تعداد كمى از فضایل او را توانسته ام روایت كنم حدود ده هزار یاكمى بیشتر)) ((191)) .
ابـن حـجـر در صـواعق مى نویسد: ((در شان هیچ كس به اندازه على (ع ) قرآن نازل نشده است )) ((192)) .
همو مى نویسد: ((درباره على (ع ) سیصد آیه قرآن نازل شده است )) ((193)) .
و از ابـن عـبـاس روایـت كـرده است : ((در هر جاى قرآن یا ایها الذین آمنوا آمده است , على , امیر و شریف آنهاست خدا در موارد زیادى اصحاب محمد(ص ) را سرزنش كرده است , ولى از على (ع ) جز به نیكى یاد نكرده است )) ((194)) .
مـا در ایـن بـخـش پـاره اى از فـضـایـلى را كه به آن حضرت شایستگى رهبرى جامعه مسلمین و خلافت رسول خدا را بخشیده است , برمى شمریم .
1ـ اشتراك گوهرى با رسول مكرم اسلام (ص )
هـر چند ما از كشف حقیقت این اشتراك ناتوانیم , ولى از طریق روایات مى توان به وجود آن پى برد ازپـیـامـبـر اكـرم (ص ) روایـات زیـادى بـا بـیـانـهاى مختلف وارد شده كه نشان مى دهد, اصل و گوهرامیرالمؤمنین (ع ) با گوهر پیامبر اكرم (ص ) یكى است .
طبق این روایات :.
الـف ـ نـور پیامبر اكرم (ص ) و نور على (ع ) پیش از خلقت آدم (ع ) وجود داشته و آن دو بزرگوار از یك عنصر آفریده شده اند ((195)) .
مـنـظـور از نـور هـمـان , عنصر معنوى و طینت ملكوتى است كه در ایجاد ساختار وجودى انبیا و ائمه نقش اساسى دارد.
ب ـ خـداونـد مـردم را از درخـتـهـاى گـونـه گـون آفـرید, ولى پیامبر(ص ) و على (ع ) را از یك درخت آفرید.
قال رسول اللّه (ص ): یا على الناس من شجر شتى و انا و انت من شجرة واحدة ((196)) .
ج ـ خداوند على (ع ) و پیامبر(ص ) را با هم انتخاب كرده است ((197)) .
د ـ على (ع ) چون خود پیامبر است .
اضـافـه بـر آیـه كـریـمه مباهله و روایاتى كه در ذیل آن وارد شده است , روایات مستقلى در دست است كه بر اتحاد وجود مقدس پیامبر اكرم (ص ) و على (ع ) صحه مى گذارد.
طـبق این روایات هر وقت لازم مى شد كه پیامبر اكرم گروه یا قبیله اى را تهدید كند, در حالى كه بـه عـلـى (ع ) اشـاره مـى كـرد مـى فـرمود: ((یا دست از این كارها بردارید, یا كسى را به سراغ شما مى فرستم كه چون خود من است )) ((198)) .
ه ـ گوشت و خون او گوشت و خون پیامبر است .
لحمه لحمى و دمه دمى , گوشت او گوشت من است و خون او خون من است ((199)) .
وـ على نظیر پیامبر است ((200)) .
زـ عـلـى ریـشـه و اصـل پـیـامبر است (على اصلى ) ((201)) منظور از این كلام شاید این باشد كه همان طور كه ریشه موجب ثبات درخت مى شود, وجود على (ع ) موجب ثبات و دوام مكتب پیامبر و در نـتـیـجـه زنده ماندن نام آن حضرت است نیز مى تواند به این معنا باشد كه على از اصل و ریشه پیامبر اكرم است , و این تعبیرى است عرفى كه در مورد خویشان نزدیك به كار مى رود.
ح ـ على (ع ) همانند سر در بدن رسول خداست .
على منى كراسى من بدنى , على نسبت به من همانند سر در بدنم مى باشد.
ادامه دارد پنج شنبه 14/6/1387 - 12:7
دانستنی های علمی
عاقبت اندیشى
امام علی (علیه السلام):
مَن تَوَرَّطَ فِی الاُمورِ بِغَیرِ نَظَرٍ فِی العَواقِبِ فَقَد تَعَرَّضَ لِلنَّوائبِ.
هر کس بدون آنکه در عواقب كاری بیندیشد، بدان دست زند، خود را در معرض گرفتاریها انداخته است.
تحف العقول، ص356
پنج شنبه 14/6/1387 - 12:5
دانستنی های علمی
طلب الحوائج الى النّاس استلاب للعزّ... والیأس عمّا فى ایدى الناس , عزّ المؤمن فى دینه
حاجت خواستن از مردم , موجب سلب عزّت خواهد شد. و قطع امید از آن چه در دست مردم است , مایهء عزّت مؤمن در دینش مى باشد.
بحارالانوار, ج 75 ص 112
پنج شنبه 14/6/1387 - 12:4
شعر و قطعات ادبی
عشق حقیقی است
عشق حقیقی است ، مجازی نگیر
این دم شیر است ، به بازی نگیر
طی شد این عمر دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند،چنان باددمان
همه تقصیر من است این،كه خود می دانم
كه نكردم فكری،كه تامل ننمودم روزی،ساعتی یا آنی
كه چسان می گذرد عمر گران؟
كودكی رفت به بازی به فراغت به نشاط فارغ از نیك و بد و مرگ و حیات
همه گفتند كنون تا بچه است بگذارید بخنددشادان
كه پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست، بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ كه پس از این زچه رو نتوان خندیدن؟
هیچ كس نیز نگفت زندگی چیست؟
چرا می آییم ؟
بعد از این چند صباح به كجا باید رفت ؟
با كدامین توشه به سفر باید رفت؟
من نپرسیدم هیچ ،هیچ كس نیز نگفت؟
نوجوانی سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط
فارغ از نیك و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من كه چسان عمر گذشت؟
لیك گفتند همه كه جوانست هنوز بگذارید جوانی بكند
بهره از عمر برد، كامروایی بكند
بگذارید كه خوش باشد و مست
بعد از این بازاو را عمری هست
یكنفر بانگ برآورد كه او از هم اكنون باید فكر آینده كند
دیگری آوا داد ،كه چو فردا بشود فكر فردا بكند
سومی گفت ،همانگونه كه دیروزش رفت
بگذرد امروزش همچنین فردایش با همه این احوال ،
من مپرسیدم هیچ كه چه سان دی بگذشت
آن همه قدرت و نیروی عظیم ،به چه ره مصرف گشت؟
نه تفكر نه تعمق و نه اندیشه دمی
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه ((توانی)) كه زكف دادم مفت!من
نفهمیدم و كس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب ،می توانست مرا تا به خدایش بببرد
لیك بیهوده تلف گشت جوانی ، هیهات
آن كسانی كه نمی دانستند زندگی یعنی چه؟
رهنمایم بودند
عمرشان طی شد بیهوده و بی ارزش و كار و مرا می گفتند كه چو آنها باشم
فكر خوردن باشم فكر گشتن باشم
فكر تامین معاش ، فكر ثروت باشم
فكر یك زندگی بی جنجال،فكر همسر باشم
كس مرا هیچ نگفت
زندگی ثروت نیست ، زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی كردن فكر خود بودن و غافل زجهان بودن نیست
من نفهمیدم و كس نیز مرا هیچ نگفت و صد افسوس كه چو عمر گذشت معنی اش فهمیدم
حال می پندارم،هدف از زیستن این است رفیق
من شدم خلق، كه با عزمی جزم پای از بند هواها گسلم پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و كینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و علم
در ره كشف حقایق كوشم
زره جنگ برای بد و ناحق بوشم
راه حق پویم و حق چویم و پس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نكو آموزم
شمع راه دگران باشم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گر چه سراپا سوزم
من شدم خلق كه مثمر باشم
نه چنین زاید و بی جوش و خموش
عمر بر باد وبه حسرت خاموش
ای صد افسوس كه
چون عمر گذشت…..معنی اش فهمیدم
پنج شنبه 14/6/1387 - 12:3
دانستنی های علمی
دعای روزه دار ردّ نمی شود . پیامبر اکرم (ص)
خداوند در هر شب ماه رمضان می گوید :« به عزت وجلالم سوگند ، به فرشتگان فرمان داده ام درهای آسمان را بر روی بندگان دعا کننده من بگشاید ». پیامبر اکرم (ص)
ماه رمضان ماه استغفار ، ماه روزه وماه دعا است . پیامبر اکرم (ص)
ماه خدا به سوی شما روی آورده است ... جان شما در گرو اعمال شما است ؛ پس آن را با استغفار آزاد کنید . پیامبر اکرم (ص)
دعای شما در این ماه به اجابت می رسد . پیامبر اکرم (ص)
بر شما باد در ماه رمضان به بسیاری استغفار ودعا . امام علی (ع)
در ماه رمضان جز به دعا وتسبیح واستغفار وتکبیر لب نمی گشود . امام سجاد (ع)
پنج شنبه 14/6/1387 - 11:59
دانستنی های علمی
کسانی که کتاب [ آسمانی ] را به آنها دادیم ،[و] آن را چنان که شایسته آن است می خوانند ، ایشان اند که به آن ایمان دارند . سوره مبارکه بقره ، آیه 121
در ماه رمضان قرآن بسیار تلاوت کنید .. پیامبر اکرم (ص)
هرگاه فردی از شما دوست داشته باشد که با پروردگارش سخن بگوید ، قرآن بخواند .. پیامبر اکرم (ص)
از خواندن قرآن غافل مشو ؛ زیرا قرآن دل را زنده می کند و از فحشا وزشت کاری وستم بازمی دارد . پیامبر اکرم (ص)
پنج شنبه 14/6/1387 - 11:56
دانستنی های علمی
ای مومنان ! روزه بر شما مقرر شده است ؛ همچنان که بر پیشینیان شما مقرر شده بود ، شاید که پرهیزگار شوید . تحف العقول ص 236
روزه سپری است در برابر آتش پیامبر اکرم (ص)
برای هر چیزی زکاتی است وزکات بدن ها روزه داری است .. پیامبر اکرم (ص)
روزه بگیرید تا تندرست باشید . پیامبر اکرم (ص)
روزه دل ، اندیشیدن به گناهان ، برتر است از روزه شکم ؛ یعنی غذا خوردن امام علی (ع)
پنج شنبه 14/6/1387 - 11:53