ساعات طوفان، وقت جزر و مد رسیده
نبضم چه محکم می زند تا صد رسیده
آیا قبولم می کند یا نه؟ ولی نه
اصلا چرا این فکرهای بد رسیده
گل می کند بهار تو در باغ سینه ها
پُر می شود ز باده ی تو آبگینه ها
نقاره می زنند به بامت فرشتگان
حتما شفا گرفته ز دست تو سینه ها
آمدم ای شاه، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است
انسان ز مرز هر چه نباید گذشته است
آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما
بر امّت مسیح و محمّد گذشته است
با دلی پر از امید، توشه ای پر از خطا
راهی جنون شدم از خودم به ناکجا
روز بود یا که شب!؟ شور بود یا طرب!؟
ابتدا که عشق بود، تا چه باشد انتها!
سلام ماه نبوّت... سلام خوب امین
سلام شمس منوّر که آمدی به زمین
تکان به زلف بلندت بده جهانی را
ببر ز کفر مسلّم به قلّه های یقین
خورشید پشت ابر اگر دلبری کند
ابر سپید، داعی افسونگری کند
تقدیر روشنش به گلستانه وحی کرد
نرگس برای چشم جهان مادری کند
کی رفته ای ز دل که تمنّا کنم تو را
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
ای در غم تو ارض و سما خون گریسته
ماهی در آب و وحش به هامون گریسته
وی روز و شب به یاد لبت چشم روزگار
نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته
از بس حجاب آمده بر چشم تار ما
غافل شدیم زان که تو هستی کنار ما
غیر از مزاحمت که برایت نداشتیم
برداشتی ز مرحمت خویش بار ما