حج، سكوی پرتاب انسان به سوی بینهایت، تجربه معراج و تولدی دوباره است كه تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاكنعبدوایاكنستعین» محقق میشود.
با صرفنظر از این پیمان، مناسك حج به نتیجه نمیرسد و بدون اثری معرفتی، بهنحوی زودگذر، احساسات فرد، برانگیخته شده، اندكی پس از اتمام مراسم فرو مینشیند.
در این حركت، با گمشدن در سیل خروشان و یكپارچه حج گزاران، محو شدن هم تجربه میشود؛ اما هدف، بالاتر از این یكپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و كسی به آن میرسد كه با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.
آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است كه حق معلوم مسكینان و مستمندان ادا شده باشد؛ خمس و زكات پرداخت شده باشد و علاوه بر اینها معرفتی حاصل شده باشد كه بتوان آن را سرمایه حج قرار داد. در این صورت، حج آثار مثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت. كسی كه با رعایت این مقدمات عازم حج میشود، از دارایی خود گذشته است، با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا كه به پیمان «ایاكنعبدو ایاكنستعین» متعهد است، عمق و عظمت «لبیك» را میشناسد.
او چنان كه باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی كه از این سیر معنوی به ارمغان خواهد آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشكلات مردم را سر لوحه امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یك اَبر انسان است؛ ابر انسانی كه با تحولات فردی خود، جامعهاش را نیز متحول میكند.
اولین منزلگاه حج، میقات است و نخستین كاری كه فرد را برای ورود به این مناسك عظیم مهیا میكند، غسل كردن است. این شستوشو در میقات به منزله دست شستن انسان از آنچه هست و اعلام آمادگی برای یك تحول است؛ تحولی كه نوعی مرگ محسوب میشود؛ مردن از وضعیت فكری و شخصیتی موجود و تولد در وضعیتی بهتر.
هنگام این مرگ باید چیزی شبیه كفن به تن كرد. لباس احرام پوششی است كه همه حج گزاران را یكدست میكند تا كسی شاخص نباشد و در عین حال، نماد كفنی برای مرگ است. در این مرحله میتوان پیمان حج بست و «لبیك» گفت. اما پیش از آن، یكبار مرور دروس زندگی و بندگی (درس «بسمالله الرحمن الرحیم»، درس «الحمدلله رب العالمین» و...) لازم است.
مرور این دروس، یادآوری نكات كلیدی آنها و اعلام پایبندی به تعهدات قبلی، با برپایی 2 ركعت نماز انجام میشود. با اقامه این نماز، لحظه تصمیمگیری فرا میرسد.
تصمیمگیری و نیت برای عروج، بر پله عقل انجام میشود و با عشق حفظ میشود. در مراحل مختلف حج، عقل و عشق پابهپای هم نقشآفرینی میكنند. به محض نیت بر پله عقل، ذكر «لبیك،اللهم لبیك،...» تسلیم بر پله عشق را اعلام میكند و به این ترتیب، مناسك با بیعتی محكم آغاز میشود.
از این لحظه فرد محرم شده است و احكام خاصی را رعایت میكند. او هماهنگی و همسویی با طبیعت و با عوالم بالا را تجربه می كند. در حالت احرام، هر نوع ایجاد رنجش برای خود حرام است؛ بنابراین، فرد محرم بهخود اجازه انجام كارهایی مثل كشیدن دندان یا هر اقدام دیگری كه باعث خروج خون از بدن شود را نمیدهد؛ او طوری رفتار میكند كه موجب هیچگونه تأثیرمنفی و احساس ناخوشایند برای خود یا دیگران نشود.
همچنین، برای محرم شایسته نیست كه با قسم خوردن به خدا درصدد اثبات مطلبی باشد زیرا در دانشگاه حج، حتی بهمنظور هدایت نیز قسم خوردن كاربردی ندارد. در آن شرایط ویژه هر كسی باید با حقایقی كه در دل عیان میشوند، آشنا شود. در آن شرایط ویژه باید عاشقانه به هدف چشم دوخت و تسلیم بود.
عزم فرد برای انجام مناسك عظیم حج و برخورداری از آگاهیهای ناشی از این عروج، با هدف تقرب به خداوند است و با عطف بهخود منافات دارد پس علاوه بر آنچه ذكر شد، محرم بهعنوان زائر خدا تصویر خود را در هیچ آینهای نمیبیند، به زدودن مو از بدن یا استعمال روغنی برای پوست بدن مبادرت نمیكند و درحالیكه همه زینتآلات خود را كنارگذاشته، از هرنوع آرایشی میپرهیزد و با استعمال عطر، توجه خود و دیگران را به رایحههای زمینی جلب نمیكند؛ همه مشغولیتها را كنار میگذارد تا در فضایی ساده و بیتكلف شاهد مقصود را در آغوش كشد.
سادگی یكی دیگر از رموز احرام است. در عالم هستی، هر موجودی كه به مبدأ وجود نزدیكتر باشد، سادهتر و هر موجودی از آن دورتر باشد، پیچیدهتر است. فرد محرم با پذیرش سادگی در ظاهر و پوشش خود، حركتی درونی بهسوی سادگی را آغاز میكند و میرود تا از این رهگذر به بیشترین حس حضور حق و درك پنهانترین حقایق عالم دست یابد.
مناسك حج در ماه حرام بر پاداشته میشود. در ماه حرام، جنگ و خونریزی حرام است. پس او امنیت دارد و نیازی به حمل اسلحه برای حفظ جان نیز نخواهد داشت. در این مراسم الهی نهتنها دلنگرانیهای زمینی جایگاهی ندارد بلكه دلمشغولیهای زمینی نیز ناشایست است؛ حتی گرفتن ناخن هم باید بماند برای بعد.
در انجام این مراسم باید در كمین فرصتهای آسمانی بود؛ بنابراین، نه تنها لازم است از فسق و فجور كه انسان را از هدف دور میكند، پرهیز كرد بلكه باید با كنترل ذهن آماده دریافت روزیهای معنوی شد. اگر كسی ناخواسته به خارش بدن مبادرت كرد یا بهطور غیرعمدی یكی از این احكام را رعایت نكرد، معلوم میشود كه مدیریت ذهن خود را از دست داده است. حج ذهنی میخواهد كه در لحظه حال حضور داشته باشد زیرا باید برای شكار آگاهی مهیا بود.
پس از احرام و ورود به مسجدالحرام، مناسك حج با طواف از مقابل حجرالاسود آغاز میشود. آغاز از این مبدأ نشانهای از این است كه همراه با این حركت بیرونی، یك حركت درونی به وقوع میپیوندد و انسان از صلب و سختبودن، یعنی از سنگبودن به سوی نرمشدن، جانگرفتن و روانشدن، یعنی انعطافپذیری و آمادگی پذیرش حقایق حركت میكند؛ حركتی با رمز طلب و تسلیم كه سیاهی و ظلمت درون را با نور آگاهی و معرفت میزداید.
هفت دور طواف، نشانی از دستیافتن به آگاهی هفت آسمان و در عین حال در هر دور، سمبلی از خلقت انسان است؛ خلقتی كه او را از مبدأ خود دور كرده و به آن باز میگرداند. گشایش رمز «اناالحق» نیز در ادراك نقطه آغاز و پایان همین گردش است؛ گردشی كه انسان را با خود آشنا میكند؛ گردشی كه در آن انسان خود را پیدا میكند.
با درك عظمت این حقیقت، نباید از «تسلیم» دور شد. پس بعد از طواف، درست پشت مقام ابراهیم 2 ركعت نماز برپا میشود. مقام ابراهیم، نه آن نمادی است كه جای پای ابراهیم را در خود دارد؛ مقام ابراهیم، مقام تسلیم است. زائر به تماشای جای پای ابراهیم در پشت این بنا قرار نمیگیرد او در نماز پشت این نماد، رد پای ابراهیم را در دل دنبال میكند؛ بنابراین، باز هم درسی دیگر و بیعتی مجدد در كار است و چه نكته ظریفی در این است كه گفتهاند بهتر است این تجدید پیمان با سوره توحید در ركعت اول و سوره كافرون در ركعت دوم انجام شود!
در سوره توحید به وحدانیت خدا اقرار میشود و در سوره كافرون به قبول آزادی عقیده. هیچكس را نمیتوان به اجبار تسلیم حق كرد. تسلیم، مستلزم معرفت و عشق است. حجگزار عاشق و آگاه، برفراز توحید قرار دارد، مخالفت خود با كفر را اعلام و به توحید اقرار میكند اما در عین حال، به دیگران آزادی اندیشه میدهد؛ این نیز جلوه دیگری از تسلیم است.
اما نتیجه عالی تسلیم را باید در درسی یافت كه سعی میان صفا و مروه به جا میگذارد. باز هم 7 مرحله حركت به نمایش گذاشته میشود.
اما چرا سعی؟! برای دریافتن اینكه «به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود». مگر نه اینكه بین 2كوه صفا و مروه هاجر بالغ تلاش كرد و اسماعیل كودك یافت؟ مگر نه اینكه آب، سمبل آگاهی، كودك سمبل سادگی و بالغ سمبل پیچیدگی است؟ مگر نه اینكه چشمه زیر پای كودك بود؟
این بخش ساده وجود (كودك) است كه به آگاهی آسمانی (الهام الهی) دست مییابد، با طلب و این بخش پیچیده و پرتكاپوی وجود است كه اجازه این تجربه را میدهد؛ با تسلیم. تنها با وحدت و هماهنگی این دو بخش متضاد وجود، میتوان به اشراق رسید. هاجر در لحظه درماندگی خود از تلاش در جستوجوی آب، به خداوند معطوف شد و به مقصود رسید و حجگزار با قدم گذاشتن در مسیری كه او پیمود، بهخود یادآور میشود كه زندگی تلفیقی از تلاش و تسلیم است اما تلاش كارگشای واقعیت زندگی و تسلیم راهگشای یافتن حقیقت است و هریك را باید در جای خود به كار برد.
به این ترتیب، با درك این درسهای كلیدی و سرمستی از حس حضور خدا، طواف و نمازی دیگر بر پا میشود و سپس حج به مرحله دیگری میرسد: وقوف در صحرای «عرفات»؛ وقوفی همراه با تأمل كه انگیزه آن عشق و دستاورد آن شناخت است. در عرفات شناخت انسان نسبت بهخود تكمیل میشود. از این رو، در این بخش از مناسك حج میتوان فرصتها و تهدیدهای راه كمال را شناسایی كرد و با دریافتن ترفندهای شیطان، در اقدام بعدی برای هرگونه رویارویی با او آمادگی یافت؛ محل این آمادگی در «مشعر» است.
هر یك از سنگریزههایی كه در مشعر جمعآوری میشود تا روزهای بعد به دست حجگزار به نماد شیطان اصابت كند، بهانهای برای اندیشه به زوایای حملات شیطان است. نام «مشعر» نشان میدهد كه بدون شعور و آگاهی نمیتوان برای چنین مقابلهای راهكاری مؤثر یافت، پس باید از آگاهی هرچه بیشتر تدارك دید؛ تداركی برای حضور در «منا».
میگویند منا به معنای نهایت آرزو است. نهایت آرزوی حجگزار واقعی رسیدن به غایت كمال است. برای رسیدن به این زیباترین آرزو باید عوامل ضدكمال را مهار كرد. به همین دلیل است كه در ایام وقوف در منا، هر صبح مخالفت خود با شیطان و استقامت در برابر آن اعلام میشود. شاید بهنظر برسد كه سنگزدن به نماد شیطان نمایشی است كه حجگزار بهاجرا میگذارد، درحالیكه پس از مدتی پیام آن را به فراموشی میسپارد.
اما در باطن هر بخشی از مناسك كه واقعیت آن را به نمایش میگذارد و بر پله عقل انجام میشود، حقیقتی وجود دارد كه بر پله عشق درك میشود. علاوه بر این، ضمیر ناخودآگاه انسان با قرار گرفتن در صحنهای هر چند نمادین، نسبت به درس آن صحنه بهتر برنامهریزی میشود. تكرار این حركت نیز به تثبیت آن در خودآگاه و ناخودآگاه كمك میكند. البته باید به خاطر داشت كه اگر اقدام به این مراسم با آگاهی همراه نباشد، این نتیجه را در بر نخواهد داشت.
3نماد شیطان در منا، یادآور 3مرتبه تردید ابراهیم در اجرای حكم خداوند است. شك و تردید آتشی است كه گل وجود انسان را به پختگی میرساند و به او یقین میبخشد اما باقیماندن در معرض آن، همان گل پخته را به سنگی بدل میكند كه صلب و تغییرناپذیر است. بدون وجود این آتش، ایمان و عقیده ثبات نمییابد، در عین حال كه رها نشدن از آن، ایمان و عقیدهای باقی نمیگذارد. منا سرزمین اشراق است. هیچ گاه نمیتوان از شیطان و تردیدهای شیطانی امنیت داشت اما در سرزمین اشراق این هجمه سنگینتر است. باید مراقب بود و مقابله كرد كه شكست یعنی از دست دادن فضایل و پذیرفتن رذایل؛ یعنی سنگدلی، خساست، حسادت و... و در یك كلمه یعنی دوری از حق.
روز اول سومین نماد شیطان 7بار «رمی» میشود (مورد پرتاب سنگ واقع میشود) و در هر یك از روزهای دوم و سوم هر یك از 3نماد، مورد اصابت 7سنگ قرار میگیرد. اما این نخستین درس حج درباره شیطان نیست. حركت رو به جلو در طواف، درحالیكه جهت سر یا بدن به سمت دیگری تغییر نمیكند، تنها برای متانت در حركت الزامی نشده است. این، به منزله تنظیم جهت نگاه و حركت انسان به سوی هدف اعلا (تنظیم جهت به سوی عالم بالا) و تضمین امنیت از حملات شیطان است. مگر نه اینكه شیطان از همه سو به غیراز جهت مستقیم امكان حمله دارد؟ مگر نه اینكه اگر دل در گرو عشق الهی نباشد و رو به سوی دیگر داشته باشد، در خطر شرك است؟ مگر نه اینكه تنها در پناه خدا، یعنی در انحصار نگاه و توجه به او میتوان از آسیب شیطان درامان بود؟
طواف، انسان را از شر شیطان به آغوش خدا میسپارد و رمی جمرات آخرین ترفندهای نفوذ او را خنثی میكند. بعد از رمی نماد سوم در نخستین روز وقوف در منا، نوبت به ذبح قربانی میرسد. در باطن این مراسم نیز حقیقتی نهفته است؛ حقیقتی مربوط به عزم ابراهیم در ذبح اسماعیل كه در مسلخ توحید، با ذبح وابستگی به این فرزند محبوب، به نتیجه رسید. بنابراین، ذبح، اعلام قطع تعلق و وابستگی است و این تحول ابراهیمی را در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حمل خواهد كرد.
با رسیدن به این مرحله، دیگر میتوان از احرام خارج شد و برای ابراهیمی شدن جشنی برپا كرد. خروج مردان از احرام با تراشیدن همه موهای سر و خروج بانوان از آن با كوتاه كردن بخشی از موها انجام میشود تا نشانهای باشد از اینكه با این حج ابراهیمی از همه اضافات موجود در زندگی باید گذشت.
ضمن اینكه تراشیدن سر نوعی خودشكنی و پذیرفتن حضور در جمع بدون اتكا به زیبایی ظاهر است. این نكوهش زینت و زیبایی نیست؛ بیمقدار دانستن زیباییهای كاذب در برابر زیبایی حقیقی و اعلام این است كه پایبندی به هیچ زیبایی ظاهری نمیتواند جایگزین زیبایی باطنی باشد و همچنین، خشنود بودن به زیبایی باطن است كه ناشی از رابطه پنهان بنده و پروردگار است و امكان تظاهر به آن وجود ندارد.
خروج از احرام، به معنای پایان مناسك حج نیست. با خروج از احرام، منا 2 روز دیگر نیز میزبان حجگزاران است. هر صبح رزمایش ایستادگی در برابر شیطان تكرار میشود و سپس همچنان سرزمین منا شاهد به بلوغ رسیدن میهمانانی است كه با درك بیشتر قصد بازگشت به مسجدالحرام را دارند. در این بازگشت، باز هم طواف و نماز طواف، باز هم سعی میان صفا و مروه و باز هم طوافی دیگر و نمازی دیگر انجام میشود، درحالیكه وجود عاشق و دل مشتاق حجگزاران حقیقی، صیاد بهترین روزیهای آسمانی خواهد بود و لحظهلحظه تحول را تجربه خواهد كرد.
سرانجام مناسك به پایان میرسد اما برای كسانی كه حركت با گامهای ابراهیمی را آموختهاند، پایان این مراسم، شروعی دیگر است. این افراد به میان اجتماعات كوچك و بزرگی كه زندگیشان در میان آنها جریان دارد، باز میگردند، درحالیكه هر یك در حد وسع خود، نقش یك الگوی الهی را ایفا میكنند. این افراد، انسانهایی هستند كه در حج متولد شدهاند و به بلوغ رسیدهاند.
علی احمدی