شخصیت ها و بزرگان
ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.زندگینامه سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.[نیازمند منبع] سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید.[۱] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). سعدی، از حضور خویش، در نظامیه بغداد، چنین یاد می کند:مرا در نظامیه ادرار بودشب و روز تلقین و تکرار بودنکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل علم، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر وافری بهرهمند شوند. [۲]غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است[نیازمند منبع] و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.[۱]سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.[۳]اختلاف نظر در تاریخ تولد و فوتبر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.آثاراز سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست: - بوستان: کتابیاست منظوم در اخلاق.
- گلستان: به نثر مسجع
- دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
- مواعظ: کتابیاست چون دیوان اشعار
- صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربیاست که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
- قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
- مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
- مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
- رسائل نثر:
- کتاب نصیحةالملوک
- رساله در عقل و عشق
- الجواب
- در تربیت یکی از ملوک گوید
- مجالس پنجگانه
- هزلیات سعدی
از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.[نیازمند منبع]بوستان بوستانبوستان کتابیاست منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کردهاست نظم آن را در ۶۵۵ ه.ق. به پایان بردهاست. کتاب در ده باب تألیف و تقدیم به بوبکر بن سعد زنگی شدهاست. معلوم نیست خود شیخ آن را چه مینامیدهاست. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدینامه دادهاند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند.بابهای آن از قرار زیر است: - عقل و تدبیر و رای
- احسان
- عشق و مستی و شور
- تواضع
- رضا
- قناعت
- عالم تربیت
- شکر بر عافیت
- توبه و راه صواب
- مناجات و ختم کتاب
نچه عیان است اینکه بوستان بر سبک مثنوی حماسی سروده شده و احتمالاً سعدی آنرا به تقلید از فردوسی و بر وزن شاهنامه سرودهاست، حال آنکه طبع لطیف او فرصت حماسه سرایی بر وی نگستردهاست آنسان که در شعر حماسی خود میسراید: مرا در سپاهان یکی یار بود | | که جنگاور و شوخ و عیار بود |
در این بیت نیز صفت شوخ بودن شاهدان را به جنگاوران منتسب میکند[۴]؛واین شعر که قیاس بوستان وشهنامهاست.فردوسی میسراید: برد کشتی آنجا که خواهد خدای | | وگر جامه بر تن درد ناخدای |
و سعدی در بوستان این گونه بسراید:[۵] خدا کشتی آنجا که خواهد برد | | اگر ناخدا جامه بر تن درد |
گلستان گلستانگلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشتهاست.نمونه ای از نثر از گلستان سعدی:منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت٬هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برون میآید مفرح ذات پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب[۶]غزلیات غزلیات سعدی در چهار کتاب طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شدهاست.مواعظ مواعظ آخرین اثر سعدی و در ضمیر بهترین آثار سعدی"ست. شعر مشهور زیر از نمونه غزل های مواعظ سعدی"ست. تن آدمی شریفست به جان آدمیت | | نه همین لباس زیباست نشان آدمیت |
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی | | چه میان نقش دیوار و میان آدمیت |
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت | | حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت |
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد | | که همین سخن بگوید به زبان آدمیت |
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی | | که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت |
[۷]نمونه هایی از اشعار سعدی نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی | | که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی |
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو | | که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی |
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان | | همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی |
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم | | همه بر سر زبانند و تو در میان جانی |
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم | | تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی |
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد | | نه به وصل میرسانی، نه به قتل میرهانی |
* بهجهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست | | عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست |
به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح | | تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست |
نه فلک راست مسلم، نه ملک را حاصل | | آنچه در سرّ سویدای بنیآدم از اوست |
به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست | | به ارادت ببرم زخم، که درمان هم از اوست |
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد | | خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست |
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ | | ساقیا، باده بده شادی آن، کاین غم از اوست |
پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است | | چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست |
سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر | | دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست |
شعر بنیآدم شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست.[۸] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وبگاه ویجر، ناسا.) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۹] بنی آدم اعضای یکدیگرند[ | | که در آفرینش ز یک گوهرند |
چو عضوی بدرد آورد روزگار | | دگر عضوها را نماند قرار |
و دبیرکل سازمان یونسکو در سخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند.[۱۳] اشعار سعدی همچنین در فرشی که از سوی دولت ایران در سال ۲۰۰۵ به فراخور سال رسمی سازمان ملل برای گفتوگو میان تمدنها به سازمان ملل اهدا شد بافته شدهاست.[۱۴] این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارددر محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بودهاست.[۱۵]این شعر همچنین بر سردر تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و نیز یونسکو نقش بستهاستولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد.[۲۲][۲۳] از جمله، موسس مرکز سعدیشناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متاسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۲۴]چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۲۵][۲۶]سعدی از نگاه دیگران آنچه که سعدی، در مورد خویش میسراید در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر | | خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری |
هفت کشور نمیکنند امروز | | بی مقالات سعدی انجمنی |
منآن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت | | هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم |
هر متاعی ز مخزنی خیزد | | شکر از مصر و سعدی از شیراز |
منم امروز و تو انگشتنمای همه خلق | | من به شیرین سخنی و تو به خوبی مشهور |
اگر شربتی بایدت سودمند | | ز سعدی ستان تلخداروی پند |
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس | | حد همین است سخندانی و زیبایی را |
سعدی اندازه ندارد که په شیرین سخنی | | باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند |
خانه زندان است و تنهایی ضلال | | هرکه چون سعدی گلستانیش نیست |
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید | | که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل |
هنر بیار و زبانآوری مکن سعدی | | چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم |
قلم است این به دست سعدی دُر | | یا هزار آستین دُرّ دَری |
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی | | که یحتمل که اجابت بود دعایی را |
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید | | هزار سال پس از مرگ او گرش بویی |
دیگران در وصف سعدی از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی | | کاو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم |
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ | | یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ |
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ | | هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست |
« مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست | | یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست » |
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس | | به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس |
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس | | موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس |
« به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس | | که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست » |
- همام تبریزی در ستایش سعدی:
همام راسخن دلفریب و شیرین است | | ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی |
- سیفالدین فرغانی معاصر سعدی، خطاب به وی:[۲۹]
نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادن | | به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن |
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم | | که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن |
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت | | به آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن |
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جانپرور | | برٍ ِاو جرعهای نتوان از این ساغر فرستادن |
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر | | چه خوش باشد چنین لشگر به هر کشور فرستادن |
شاعر اگر سعدی شیرازی است | | بافته های من و تو بازی است |
- دکتر عبدالحسین زرینکوب:سعدی معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان میکند و از تعقید و تکلف برکنار میماند.بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سرودهاست:[۳۱]
صبر بسیار بباید پدر پیر جهان را | | که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید |
- محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی مینویسد «اهل ذوق اِعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفتهاست ولی حق این است که [...] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم».
- ضیاء موحد دربارهٔ وی مینویسد «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری بهاندازهٔ سعدی مدیون نیست».
زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شدهاست، از آنجا که به نظر میرسد نوشتههایش از طرفی بسیار آساناند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن. - گارسن دوتاسی: سعدی تنها نویسنده ایرانی است که نزد توده مردم اروپا شهرت دارد
- باربیه دومنار: در آثار سعدی لطف طبع هوراس، سهولت بیان اوید، قریحهٔ بذلهگوی رابله و سادگی لافونتن را میتوان یافت
- سر ادوین آرنولد: باری دگر همراه من آی، از آن آسمان گرفته،
تا گوش بر نغمهٔ خوشآهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستان خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد...[۳۲]در نقد سعدی - ذبیح الله منصوری:سعدی اشعارش رااز شعرهای سعدیه شاعر یهودی مصر که در شهر معروف «فیوم» سکونت داشته و به زبان عربی شعر میگفته و نویسندگی میکرده و در سال ۲۷۱ هجری مطابق با ۸۹۳ میلادی متولد شده است، اقتباس کرده است. [۳۳]
- احمد کسروی: وی سعدی را به خاطر گرایشهای جنسیش "مردک خبیث" و «مرد ناپاك» خوانده است:«عاشقان ادبیات تنها به روانی وشیوایی این سخنان و توانایی[ای] كه شاعر از خود در باز نمودن معنی ها نشان داده می نگرد و آن را می پسندد. ولی ما باید به دورغ بودن آن بنگریم [و] بد آموزی هایی را كه در آن است به دیده گیریم. ما باید به یادآوریم كه سخن برای این گونه هنر نمایی های بیهوده و زیانمند نیست. ما باید همه چیز را از دیده آمیغ ها ببینیم و در ترازوی سود و زیان بسنجیم.»[۳۴][۳۵]
- میرزا آقاخان كرمانی: «ابیات عاشقانه سعدی و همام و امثال ایشان بود كه به كلی اخلاق جوانان ایران را فاسد ساخت.» [۳۶]
- نیما یوشیج: «علاوه بر اشتباهات لغوی، شیخ اجل هیچ گونه تلفیق عبارت خاصی به كار نمی برد. این مطلب خیلی برای شناختن وزن اشخاص اهمیت دارد. مثل اینكه هیچ منظور و معنی تازه نداشته است. مطالب اخلاقی او بیانات سهروردی و غزلیات او شوخی های بارد و عادی است كه همه را در قالب تشبیه و فصاحت ریخته. اما حقیقتهٔ چه چیز است این فصاحت كه جواب به معنی عالی نمی دهد...».[۳۷]
- اسماعیل خویی: او سعدی را «ناظم» و «از نظر روحیه شاعرانه، آدم متوسطی» می خواند؛ یا حتی از جهت «معنوی، سازشكار، معمولی پذیرنده شرایط زمانی ـ مكانی خود، مرتجع و موعظه گر در معنای كاسبكارانه اش، سعدی به هیچ وجه شاعر و اندیشه مند انسان های والا نیست، بلكه شاعر و اندیشه مند آدم های متوسط و كاسب» است.[۳۸]
آرامگاه نوشتار اصلی: آرامگاه سعدیآرامگاه سعدی شیراز.سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، گور سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.[۳۹]سکه های پانصد ریالی برنزی ایران از سال 1387 خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده است .روز سعدی مرکز سعدی شناسی ایران از سال ۱۳۸۱ روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد.[
سه شنبه 24/8/1390 - 15:22
شعر و قطعات ادبی
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.[۲][۳]
زایش و نام و نشان
بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت | | نوانتر شدم چون جوانی گذشت |
فریدون بیداردل زنده شد | | زمین و زمان پیش او بنده شد |
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاژ) دانستهاست. بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع کماعتبارتر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، مقدمهٔ دستنویس فلورانس و مقدمهٔ شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست، و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانستهاست.[۴][۵][۶]
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژه «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.[۷]
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود. دهقان در عصر فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست.[۸] در بارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی-فرهنگی شاهنامه میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست.[۹] همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست.[۱۰]
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید، و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد. [۱۱].
سرودههای جوانی
نمایی از داستانهای شاهنامه در آرامگاه فردوسی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداختهاست و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کردهاست.[۱۲] این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد، به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گشتاسبنامه سرودهٔ او (که به زمانه زرتشت میپردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بنمایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد.[۱۳] فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.[۱۴]
سرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی میباشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیتها به انجام رساند:[۱۵]
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد | | به ماه سفندارمذ روز ارد |
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار | | به نام جهان داور کردگار |
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد.[۱۶] فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد.[۱۷] پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک | | همی زیر بیت اندر آرم فلک |
ز هجرت شده پنج هشتاد بار | | به نام جهان داور کردگار |
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد.[۱۸] از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد | | امیدم به یک باره بر باد شد |
کنون سالم آمد به هفتاد و شش | | غنوده همه چشم میشار فش |
درگذشت و آرامگاه
مقالهٔ آرامگاه فردوسی را نیز ببینید.
آرامگاه فردوسی در توس خراسان.
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بنمایههای کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بنمایه دیگری یاد نکردهاست. تذکرهنویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کردهاند. جدای از آن تذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بیپایهاست) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آوردهاست.[۱۹] محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفتههایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کردهاست، این گونه نتیجهگیری کردهاست که فردوسی میبایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.[۲۰].
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد[نیازمند منبع] و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در توس به خاک سپرده شد. چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینهتوز توس (بر پایه چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آوردهاست که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی نماز نخواندهاست و حمدالله مستوفی در پیشگفتارظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که پیروان زیادی داشتهاست. برخی نویسندگان دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی»} نیز آوردهاند که گمان میرودً عربیشده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا دانستهاست از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک به سی سال داشتهاست.[نیازمند منبع]
افسانههای زندگی فردوسی
آرامگاه فردوسی در توس خراسان
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامهخوانان پدید آمدهاند. بیپایه بودن بیشتر این افسانهها بهآسانی با بهرهگیری از بنمایههای تاریخی یا با بهرهگیری از سرودههای شاهنامه روشن میشود. از این دست میتوان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستانهای سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بودهاست به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
سرودههای فردوسی
تنها سرودهای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامهاست (جدای از بیتهایی که خود او از سرودههای دقیقی دانستهاست. سرودههای دیگری نیز از فردوسی دانسته شدهاند مانند چند قطعه،]چهار پاره، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سراینده آنها فردوسی باشد، بسیار دودل میباشند و به ویژه قصیدهها را سرودهٔ زمان صفویان میدانند[۲۱]
سرودههای دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شدهاند که بیشترشان بی پایه هستند. نامورترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است[نیازمند منبع] که در مقدمه بایسنغری سرودهٔ فردوسی به شمار رفتهاست. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی او را شرفالدین علی یزدی دانستهاست و بر این باور بودهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد [۲۲].
سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شدهاست «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بودهاست و شش بیت از آن به جای ماندهاست. ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشتهاند. انتساب چنین هجونامهای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است[نیازمند منبع]. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست[نیازمند منبع]، نام برده شدهاست، سرودن هجونامهای توسط فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست.[۲۳]
دوستداران و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه. ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کرده است.[نیازمند منبع][۲۴]
سعدی شیرازی (ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله)، نیز به نیکی و احترام از فردوسی، یاد میکند و بارها از نام قهرمانان کتاب شاهنامه در آثار خود نام برده است و حتی بیتی از شاهنامه را در کتاب بوستان عیناً نقل نموده که در اصطلاح ادبی به این کار «تضمین» میگویند:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد | | که رحمت برآن تربت پاک باد |
میازار موری که دانه کش است | | که جان دارد و جان شیرین و خوش است |
حکیم توس چون با دانش عمیق و ژرف اندیشی به مذاهب و فرقهها نظر افکنده، تشیع را آرمانی انسانی و تنها راه رستگاری میشمارد. او خداپرستی توحیدگرا است و از شرک سخت گریزان:
خداوند کیوان و گردان سپهر | | خداوند ناهید و رخشنده مهر |
سخن هیچ بهتر ز توحید نیست | | به ناگفتن و گفتن ایزد یکی است |
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بودهاست - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند (همچنین عطار نیشابوری و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود[نیازمند منبع] که اینان برای خوشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.[نیازمند منبع]
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیستT، و از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی، زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.[۲۵]
جدا از سکوت عمدی که تا دویست سال پس از مرگ فردوسی دربارهٔ او برجای بودهاست و به سبب آن بسیاری از نویسندگان و سرایندگان نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در سرزمینهای دورتر از بغداد که خلافت عباسی بر آنها چیرگی کمتری داشت، از شبهقاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، نویسندگان و شاعرانی از فردوسی یاد کردهاند و یا او را ستودهاند. برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانههای سده ششم هجری نخستین زندگینامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۲۰ ه. ق نیز کوتاهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.[نیازمند منبع]
پس از یورش مغول و نابودی عباسیان، پرداختن به شاهنامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغازه سده هشتم هجری در زمان ایلخانان، ویرایشی از شاهنامه بر پایهٔ چندین نسخهای که یافته بود، پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۲۹ ه. ق در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگارهدار از شاهنامه پدید آورده شد که گمان میرود بسیاری از نسخههای موجود شاهنامه از روی آن نوشته شدهاست.[نیازمند منبع]
منم بنده ی اهل بیت نبی | | ستاینده ی خاک و پای وصی |
حکیم این جهان را چو دریا نهاد | | برانگیخته موج ازو تندباد |
چو هفتاد کشتی برو ساخته | | همه بادبانها برافراخته |
یکی پهن کشتی بسان عروس | | بیاراسته همچو چشم خروس |
محمد بدو اندرون با علی | | همان اهل بیت نبی و ولی |
خردمند کز دور دریا بدید | | کرانه نه پیدا و بن ناپدید |
بدانست کو موج خواهد زدن | | کس از غرق بیرون نخواهد شدن |
به دل گفت اگر با نبی و وصی | | شوم غرقه دارم دو یار وفی |
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژهای به فردوسی داشتند.[نیازمند منبع]
فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سده هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه میتوان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.
از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانهترین ویرایش شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان پدید آوردهاست و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامهاست. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیدهاست. [۲۶][۲۷]
از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهشهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفتهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملکالشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناختهترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.[۲۸]
جایگاه جهانی فردوسی
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شدهاست.[نیازمند منبع] شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شدهاست.
هانس هاینریش شدر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، میگوید چیرگی بر ایران بدست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سببهای گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شده خویش میباشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی میداند.[۲۹] اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
تندیسهای فردوسی
سنگ مزار فردوسی
تندیسهای زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهنترین آنها تندیس باغ نگارستان باشد[نیازمند منبع]. تندیسهای دیگر: تندیس میدان فردوسی تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، تندیس رم ایتالیا و تندیس آرامگاه فردوسی.
بزرگداشت و گرامیداشت فردوسی
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست.[۳۰] هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
سکههای آراسته به نقش آرامگاه فردوسی
سکههای ۱۰ ریالی برنز ایران از سال ۱۳۷۱ خورشیدی تا ۱۳۷۶ خورشیدی آراسته به نقش آرامگاه فردوسی است.
نمونه سرودهها
نباشد همی نیک و بد پایدار | | همان به که نیکی بود یادگار |
دراز است دست فلک بر بدی | | همه نیکویی کن اگر بخردی |
چو نیکی کنی، نیکی آید برت | | بدی را بدی باشد اندرخورت |
چو نیکی نمایدت کیهانخدای | | تو با هر کسی نیز، نیکی نمای |
مکن بد، که بینی به فرجام بد | | ز بد گردد اندر جهان، نام بد |
به نیکی بباید تن آراستن | | که نیکی نشاید ز کس خواستن |
وگر بد کنی، جز بدی ندروی | | شبی در جهان شادمان نغنوی |
نمانیم کین بوم ویران کنند | | همی غارت از شهر ایران کنند |
نخوانند بر ما کسی آفرین | | چو ویران بود بوم ایران زمین |
دریغ است ایران که ویران شود | | کنام پلنگان و شیران شود |
فردوسی ستیزان
در میان فقهای شیعه بعضاً فردوسی ستیزی دیده شدهاست.[نیازمند منبع] بطور نمونه علامه تهرانی در کتاب معروف خود نور ملکوت قرآن مینویسد[۳۱][۳۲]:
« | اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بردهٔ تهیدست برای چیست؟! برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسولاللهاست، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهٔ افسانهای را گرد آوردهاست. فردوسی با شاهنامهٔ افسانهای خود که کتاب شعر (یعنی تخیّلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم کند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید. | » |
پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ در برابر حکومت پادشاهی، برخی به این گمان که فردوسی شاهدوست بوده یا شاهان را ستودهاست از او بد گفتهاند یا از شاهنامه خرده گرفتهاند.[نیازمند منبع]
یوسف و زلیخا و نسبت دادن آن به فردوسی
مثنوی یوسف و زلیخا یک منظومه شعری است که پس از مرگ فردوسی و در حدود ۴۷۷ ق سروده شده و بعدها گروهی سرایش آن را به فردوسی منتسب کردند.[۳۳] بر طبق دانشنامه بریتانیکا زمان سرایش این منظومه دستکم یکصد سال پس از مرگ فردوسی است.[۳۴] نخستین منابعی که مثنوی یوسف و زلیخا را فردوسی نسبت دادهاند؛ یعنی ظفرنامهٔ شرفالدین یزدی (۸۲۸ ق) و سپس مقدمهٔ شاهنامهٔ بایسنغری (۸۲۹ ق)، بیش از «چهار صد» سال پس از فردوسی تألیف شدهاند و تا پیش از آن تاریخ، هیچ مرجع و منبعی (مانند چهارمقالهٔ نظامی عروضی و تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی که به تفصیل از فردوسی سخن راندهاند) به چنین داستانی اشاره نکردهاست. آشکار است که این افسانه تا پیش از سدهٔ نهم هجری وجود خارجی نداشته و برای نخستینبار به دست شرفالدین یزدی ساخته و پرداخته شدهاست
در مثنوی یوسف و زلیخا سراینده از قول فردوسی اعمال وی را در سی سال نظم شاهنامه پوچ و بی اهمیت قلمداد میکند.
سه شنبه 24/8/1390 - 15:18
شخصیت ها و بزرگان
زندگینامه
پدر فرشچیان که نماینده فرش اصفهان بود با دیدن استعداد فرزندش، وی را به کارگاه نقاشی استاد حاج میرزا آقا امامی برد.
فرشچیان پس از آموزش نزد استاد امامی و بهادری و دانشآموختگی از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان، برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد و چندین سال به مطالعهٔ آثار هنرمندان غربی در موزهها پرداخت. بنا بر گفته وی در موزههای اروپا، اول کسی بود که وارد موزه میشد با بستهای از کتاب و قلم، و در نهایت آخر از همه، خود او بود که از موزه خارج میشد.
پس از بازگشت به ایران، فرشچیان کار خود را در اداره کل هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و به مدیریت اداره ملی و استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد.
محمود فرشچیان، هم اکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و سفرهای دورهای و فصلی به ایران دارد.
فیلم مستندی نیز با عنوان عشقپرداز به کارگردانی محمد هادی کاویانی، با حضور عزت الله انتظامی، پرویز پورحسینی و با صدای زیبا بروفه در نکوداشت او ساخته شدهاست که در آیین رونمایی کتاب پنجم استاد به نمایش در آمد. آخرین و پنجمین جلد از کتاب آثار "محمود فرشچیان" شامل تازهترین آثار این هنرمند از سوی انتشارات گویا شامل ۱۵۰ اثر نگارگری و طراحی از تازهترین آثار محمود فرشچیان در ۲۵۸ صفحه رنگی با کاغذ گلاسه در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است. ناصر میرباقری ناشر این کتاب درباره ویژگیهای این کتاب گفتهاست که این کتاب در قطع رحلی سلطانی در ۸ رنگ، در جلدهای مختلف چرمی، گالینکور با قاب مخصوص به خود روانه بازار شده که برای اولین بار در کتابهای آثار فرشچیان از رنگ متالیک نیز استفاده شده است[۱]
کشته شدن فرزند
تنها فرزند محمود فرشچیان در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ توسط نیروهای جمهوری اسلامی ایران کشته شد[۲]
برخی آثار
- «ضامن آهو»: طرحی از شمایل امام رضا
- «پنجمین روز آفرینش»: در این تابلو همهٔ مخلوقات زمینی و آسمانی به ستایش پروردگار مشغولاند.
- «عصر عاشورا»: فرشچیان در مورد نحوه طراحی این اثر جاویدان میگوید:
- «سه سال پیش از انقلاب روز عاشورا مادرم مرا نصیحت کرد و گفت: به روضه گوش کن تا چند کلمه حرف حساب بشنوی. و من با ایشان گفتم: من اول در اتاقم کاری دارم بعد خواهم رفت. حال عجیبی به من دست داد. وارد اتاق شدم، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم تابلویی شد که الآن هست بدون هیچ تغییری».این اثر توسط استاد به موزه آستان قدس رضوی اهدا شد .
- طراحی ضریح امام رضا
- آخرین تابلوی او «کوثر» به نام خانم فاطمه زهرا (س) میباشد.
منتخبی از جوایز
۱۳۷۹: انضمام نام هنرمند در فهرست روشنفکران قرن بیست و یکم
- ۱۳۷۲: نشان درجه یک هنر
- ۱۳۶۴: تندیس طلایی اسکار ایتالیا
- ۱۳۶۳: نشان هنر نخل طلایی ایتالیا
- ۱۳۶۳: تندیس طلایی اروپایی هنر، ایتالیا
- ۱۳۶۲: دیپلم آکادمیک اروپا، آکادمی اروپا، ایتالیا
- ۱۳۶۱: دیپلم لیاقت دانشگاه هنر، ایتالیا
- ۱۳۶۰: مدال طلای آکادمی هنر و کار، ایتالیا
- ۱۳۵۲: جایزهٔ اول وزارت فرهنگ و هنر، ایران
- ۱۳۳۷: مدال طلای جشنوارهٔ بینالمللی هنر، بلژیک
- ۱۳۳۱: مدال طلای هنر نظامی، ایران
سه شنبه 24/8/1390 - 15:14
مهدویت
علایم و نشانه هاى حتمى ظهور امام زمان (عج)
علایم و نشانه هاى حتمى، آن است که به هیچ قید و شرطى مقیّد و مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود با استفاده از روایات معصومینع علایم حتمى الوقوع عبارتند از:
۱ـ امام صادق ع فرمود:
پیش از ظهور قائم (عج) پنج نشانه حتمى است: خروج یمانى و سُفیانى، صیحه آسمانى، قتل نفس زکیّه، و فرو رفتن در بیابان.
۲ ـ و نیز در جاى دیگر امام صادق ع فرموده است:
وقوع ندا از امور حتمى است و سفیانى از امور حتمى است و یمانى از امور حتمى است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمى است و کف دستى که از افق آسمان بیرون مى آید، از امور حتمیه است.
و اضافه فرمود:
و نیز وحشتى در ماه رمضان است که خفته را بیدار مى کند و شخص بیدار را به وحشت انداخته و دوشیزگان پرده نشین را از پشت پرده بیرون آورد.
۳ ـ حضرت على ع از رسول خدا ص روایت نموده که فرمود: ده چیز است که پیش از ظهور به وقوع خواهد پیوست.
۱ـ سفیانى
۲ ـ دجّال
۳ ـ دخان
۴ـ دابّه
۵ ـ خروج قائم
۶ ـ طلوع خورشید ازمغرب
۷ ـ نزول عیسى
۸ ـ خسوف در مشرق
۹ ـ خسوف در جزیره العرب
۱۰ ـ آتشى که از مرکز عدن شعله مى کشد و مردم را به سوى بیابان محشر هدایت مى کند.
منبع : سایت آوینی
سه شنبه 24/8/1390 - 15:11
مهدویت
در ضمن بررسی ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، این سؤال مطرح است که با وجود جهانخوارانِ تا دندان مسلّح و ارتشهای عظیم و منظّم و پیچیده و سلاحهای فوق مدرن الکترونیکی و تکنیک برتر ابرقدرتها و سلاحهای هستهای و طرحهای جنگ ستارگان و … پیروزی جهانی برای امام زمان(ع) چگونه میسّر است؟
در ضمن بررسی ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، این سؤال مطرح است که با وجود جهانخوارانِ تا دندان مسلّح و ارتشهای عظیم و منظّم و پیچیده و سلاحهای فوق مدرن الکترونیکی و تکنیک برتر ابرقدرتها و سلاحهای هستهای و طرحهای جنگ ستارگان و … پیروزی جهانی برای امام زمان(ع) چگونه میسّر است؟
اصولاً چون چنین پیروزی عظیمی، اگر محال نباشد، ممکن و آسان هم نیست، باید دید زمینه و عوامل چنین پیروزیای چیست و راه آن کدام است؟ در این بحث به عوامل پیروزی آن حضرت در این قیام جهانی و فتح نهایی عالم توسط ایشان میپردازیم و با توجّه به روایات و احادیث رسیده، این عوامل را بررسی میکنیم.
در ضمن بررسی ویژگیهای یاران حضرت مهدی(ع) و خصوصیّات لشکریانش به این نکته برمیخوریم که آنان «منصور بالرّعب» هستند.
منصور بالرّعب بودن، یعنی آنکه پیروزی آن حضرت ظاهراً در سایة رعب و وحشتی است که در دل دشمنان، از او و لشکریانش ایجاد میشود و آنها از قدرت و پیروزیهای او به قدری به هراس میافتند که توان استقامت خویش را از دست میدهند یا تسلیم میشوند و سلاحها را بر زمین میگذارند و فرار میکنند و این خود زمینة پیروزی و فتح بدون درگیری و خونریزی و جنگ را برای آن حضرت فراهم میسازد.
دشمنان آن حضرت از ترس برخورد نظامی و درگیری با امام، سلاحهای خود را بر زمین میگذارند و با بلندکردن پرچم سفید، تسلیم میشوند و از پیشاپیش لشکر او میگریزند.
در تاریخ از این گونه پیروزیها دیده شده که سپاهی با مشاهدة قدرت طرف مقابل متزلزل و مرعوب شده و سرانجام قبل از رسیدن لشکر، خود را تسلیم میکردند.
پیامبر اکرم(ص) طبق شواهد تاریخی و آیات قرآن از این موهبت برخوردار بوده و در مواردی صلابت و ابهّت آن حضرت و تصمیم و ارادة شکستناپذیر او دلهای دشمنان را به لرزه افکنده و آنان را پریشان ساخته است و پیش از درگیری یا به مجرّد رویارویی، شکست خورده و پا به فرار نهاده یا تسلیم شدهاند.
پیامبر اعظم(ص) در «غزوة بدر» با اقلیّتی غیر مجهّز و بسیار کم در برابر سپاهی مجهّز و چندین برابر، نه تنها ایستاد؛ بلکه به پیروزی جالبی هم رسید و این خود از مواردی است که دشمن با رعبی که در دلش از پیامبر اکرم(ص) توسط خداوند افتاد و با دادن بیش از هفتادکشته و مجروح و به جا نهادن اسیران زیاد، پا به فرار گذاشت. ابوسفیان در این باره میگوید: به محض رساندن کاروان به مکّه به سرعت به بدر مراجعه کردم ، لشکر در حال فرار بود و به هر کس میگفتم: بایست! میگفت: علی(ع) سوار بر اسب مرا تعقیب میکند.
در جنگ خندق پس از محاصرة مدینه توسط نیروهای قریش و احزاب و عبور عمرو بن عبدود و همراهان او از خندق و رجزخوانی عمرو، اضطراب و دلهرهای بین مسلمانان رخ داده بود که به تعبیر قرآن «و زلزلوا زلزالاً شدیداً»۱ و فریاد «متی نصرالله» سر میدادند.
آنگاه که حضرت علی(ع) عمرو را با یک ضربت از پا درآورد و پیامبر(ص) فرمود: «ضربةعلی یوم الخندق افضل من عبادة الثّقلین» ترس و رعب عجیبی در دل دشمن افتاد و شبانه فرار کردند.
و نیز در جنگ با یهودیان بنینظیر و بنیقریظه، ترس و نگرانی به حدّی بود که به تعبیر قرآن:
«وقذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهمو ایدی المؤمنین؛۲
و در دلشان (از سپاه اسلام) ترس افکند تا به دست خود و به دست مؤمنان خانههایشان را ویران کردند.»
در فتح مکّه هم زمینه چنان فراهم میشود و به گونهای مرعوب میگردند که جرئت هر گونه مقاومت و رویارویی از لشکر جرّار قریش و ابوسفیان سلب میگردد و همه طوعاً و کرهاً تسلیم میشوند و شعار «لا اله الا الله وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و اعزّ جنده و هزم الاحزاب وحده» تحقّق مییابد.
باز در انقلاب اسلامی، دیدیم که دشمن با همة قوا و توان و سلاحهای مدرن، چگونه صحنه را خالی میکرد، مخصوصاً در آخرین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی شاهد بودیم که در پی فرمان حضرت امام(ره) و ریختن همة مردم به خیابانها با فرمان رهبر انقلاب، چگونه نیرومندترین ارتش خاورمیانه عملاً جا خالی کرد و نیروهای انقلاب پیروز شدند.
در جنگ تحمیلی هم نمونههایی از این پیروزیها را در فتح خرمشهر و آبادان و فتحالمبین دیدیم که نیروی مجهّز و برتر مهاجمان، با روحیة متزلزل در اثر ترس و وحشت شعار الله اکبر چگونه شکست خورد و تسلیم شد.
اینها نمونة کوچکی است از پیروزی که در سایة ترس و رعب در دل دشمن به وجود میآید.
پس بسیار روشن است که یکی از عوامل عمدة پیروزی ارتش امام زمان(ع) همان رعب است که از آوازة حضرت و تأیید و نصرت او از طرف خدا در دل دشمنان خدا و امام زمان(ع) میافتد و این حقیقت در لابهلای آیات و روایات مشهود است.
اینک آیاتی که دلالت بر این گونه پیروزیها دارد و میرساند که پیامبر(ص) در مواردی، منصور بالرّعب بوده است، از نظر شما میگذرانیم:
۱٫ «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُواْ بِاللّهِ؛۳
به زودی در دلهای کفّار رعب و هراس میافکنیم به خاطر آنکه شرک برای خدا قائل شدند.»
۲٫«سالقی فی قلوب الذین کفروا الرّعب فاضربوا فوق الاعناق؛۴
به زودی در دلهای کافران وحشت و ترس میافکنیم، پس ضربهها را بر بالای گردنها (یعنی مغزشان) فرود آورید.» این دربارة رعبی است که در دل کفّار قریش در جنگ بدر افتاد و سبب پیروزی مسلمانان بر آنها شد.
۳٫ «و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تاسرون فریقا؛۵
در دل یهودیان رعب و وحشت افتاد که سبب فروآمدن از دژهایشان شد و شما گروهی را کشتید و گروه دیگری را به اسارت گرفتید.»
۴٫ «فاتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرّعب؛۶
پس قدرت خداوند از جایی که گمان نمیبردند، آمد و رعب وحشتی در دل آنان افتاد.»
در بسیاری از روایات ما همین صفت و ویژگی پیامبر(ص) برای حضرت مهدی(ع) نقل شده است، علاوه بر روایاتی که قبلاً اشاره شد به اینکه رعب پیشاپیش لشکر امام زمان(ع) از هر طرف میرود؛ یعنی از فاصلة دور، دشمن او مرعوب میگردد و فرار میکند یا تسلیم میشود.
امام باقر(ع) میفرماید: «همة سنن انبیا در امام زمان جمع است، ولی از سنّتهای جدّش مصطفی(ص) قیام به شمشیر و منصور بالرّعب است.»
در روایت دیگری امام محمّدباقر(ع) میفرماید:
«قائم(ع) ما یاری شده به رعب و تأیید شده با پیروزی است. تمام زمین به تصرّف او در میآید و گنجهای زمین برای او ظاهر میشود و سلطة او بر شرق و غرب میرسد.»۸
۴٫ در تفسیر آیة «اتی امرالله فلا تستعجلوه» آمده:۱۰
«او همواره با سه گروه سپاه تأیید میشود. سپاه فرشتگان، سپاه مؤمنان مخلص و سپاه رعب و ترس.»۱۱
هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل میکند:
«در میان شرق و غرب کسی نمیماند، مگر اینکه از او میهراسد.»۱۲
ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل میکند که آن حضرت دربارة نشر و گسترش پرچم حضرت مهدی(ع) پس از نقل مطالبی میفرماید:
«رعب و وحشت یک ماه جلوتر از آن درفش و یک ماه پس از آن و یک ماه از سمت راست آن و یک ماه از سمت چپ آن حرکت میکند.»
پس فرمود: «ای ابامحمّد، او خشمگین و خونخواه خروج میکند و از غضب و خشم خداوند بر این مردمان ناراحت و متأسّف است.»
با توجّه به معنای لغوی رعب که همان خوف و در واقع ترس شدیدی است که کتمان آن ممکن نیست، روشن میشود که منصور به رعب بودن آن حضرت ممکن است به این معانی باشد:
۱٫ مردم مخالف و دشمنان، روحیة خود را ببازند و جرئت مقاومت در برابر او پیدا نکنند و از ترس لشکر مقاوم و نفوذناپذیر و شکستناپذیر آن حضرت، تسلیم شوند؛
۲٫ آوازة آن حضرت و لشکرش چنان رعبآور است که شهرهای دور دست که با لشکر امام به مسافت یک ماه راه رفتن، فاصله دارند، از هر طرف بدون درگیری و رویارویی و مقاومت تسلیم میگردند، چنانچه حدیث ابی بصیر گویای آن است؛
۳٫ تمام دشمنان آن حضرت در خوف شدید به سر میبرند و این ترس خود مقدّمة پیروزی امام و شکست دشمنان امام است.
این رعب و ترس از چند جهت ممکن است رخ دهد:
الف) از نظر اعجاز و قدرت خداوند که هراس و رعب در دلهای دشمنان امام و ابرقدرتها بیفکند و قدرت اراده و تصمیم به مقاومت را از آنان سلب نماید، نتیجه اینکه زودتر تسلیم گردند. گویی چنان از خود بیخود شوند و دست و پای خود را گم کنند که توان حرکت نیابند، همانند برّه در برابر شیر و …!؛
ب) آوازة پیروزی سریع حضرت و شیوع فتح و نصرت او در سراسر بلاد و ویژگی یاران او و لشکریانش که مقاوم و شکست ناپذیرند، سبب این خوف و رعب گردد؛
ج) انتشار حرکت و قیام امام و آمادگی باطنی مردم ممکن است، سبب پیوستن مردم به امام شود و در تمامی کشورها؛ نیروها و مردم خواستار همکاری با امام زمان(ع) گردند و در نتیجه شورشها و قیامهای داخلی رخ دهد و موجب انشعاب حکومتها و تقسیم و تجزیة آنان گردد و عملاً ایجاد ترس و وحشت و رعب در دلهای حاکمان و طاغوتها و قدرتها شود؛
د) امام زمان(ع) با احاطهای که بر اسرار غیب دارد ممکن است راز و رمز آنان را قبلاً کشف و خنثی کند و منابع و ذخایر اسلحه و نیروهای انسانی آنان را نیز شناسایی کند و نقاط ضعف و آسیبپذیری آنان را بداند و با یک اقدام سریع، همه را وادار به تسلیم سازد و نیز کافی است که این کار را با چند دولت مقتدر انجام دهد تا بقیه حساب خویش را بدانند …!!
ماهنامه موعود شماره ۱۱۴
نویسنده : علی اکبر حسنی
پینوشتها:
۱٫ سورة احزاب (۳۳)، آیة ۱۱٫
۲٫سورة حشر (۵۹)، آیة ۲٫
۳٫ سورة آل عمران (۳)، آیة ۱۵۱٫
۴٫ سورة انفال (۸)، آیة ۱۲٫
۵٫ سورة احزاب (۳۳)، آیة ۲۳٫
۶٫ سورة حشر (۵۹)، آیة ۲٫
۷٫ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۱۷، ح ۶٫
۸٫ کشف الغمّه، ج۳، ص ۳۲۴؛ المحجّـ[ البیضاء، ج ۳، ص ۳۴۱٫
۹٫ مجلسی، محمّدباقر، همان، ص۱۹۱، ح ۲۴٫
۱۰٫ سورة نحل (۱۶)، آیة ۱٫
۱۱٫ نعمانی، کتاب الغیبـة، ص ۱۲۸؛ مابعد الظهور، ص ۵۳۵؛ ر.ک: امام مهدی من المهد الی الظهور.
۱۲٫ نعمانی، همان، ص ۱۲۲٫
۱۳٫ مجلسی، محمّدباقر، همان، ص۳۶۰، ح ۱۲۹٫
سه شنبه 24/8/1390 - 15:10
اهل بیت
سه شنبه 24/8/1390 - 15:9
اهل بیت
ذلّتپذیرى قاتلان امام حسین(ع) |
عزّت و
سربلندى از ویژگىهاى جامعه اسلامى است و قرآن مجید در این باره مىفرماید: "وَ
لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ"(1) ؛ همانا عزّت از آن خدا و
پیامبرش و مؤمنان است. مـنـبـع عـزّت و سرافرازى مسلمانان، خداى متعال است و پیامبر
اكرم مظهر عزّت از رهگذر اطاعت و عـبـودیت خداست و جامعه اسلامى تا پیرو و مطیع دین
است، عزّتمند و سرافراز است و هر قدر از مـنـبع عزّت دور شود، به ذلت و زبونى روى
مىنهد و چنین رخداد نامیمونى در حادثه عاشورا، آشـكارا نمایان شد و مردم به جاى
تاج عزّت بر سر، طوق ذلّت بر گردن نهادند و بردگان بـى چـون و چـراى حـكومت اموى
شدند و همه آنان، جز امام حسین (علیه السلام) و یارانش، بیعت با یزید را پذیرفتند و
دین و دنیاى خویش را فداى دنیاى بنى امیه كردند. زهـیـر بـن قـیـن، یـار سـلحـشـور
و سـرفـراز امـام، در روز عاشورا لحظههایى پیش از شهادت افتخارآمیز خود از فرجام
نكبتبار مردم در سایه حكومت شوم بنى امیه چنین سخن گفت: مـا شـمـا را بـه یـارى
دودمان پیامبر و رها كردن طاغوت فرامىخوانیم. این را بدانید كه شـمـا از آن دو جـز
تباهى زندگى چیزى نخواهید دید، آنان چشمان شما را از حدقه بیرون خواهند آورد و دسـت
و پـایـتـان را قـطـع خواهند كرد و پیكرهاى مُثله شده شما را بر درختان خرما به دار
خواهند آویخت و نخبگان و مفسرانتان را به قتل خواهند رساند؛ چنان كه با حجر بن عدى
و یارانش و هانى بن عروه و امثال او چنین كردند. (2) و امام حسین (علیه السلام) در
نامهاى به سران كوفه مىفرماید: رسـول خـدا در زمـان حـیاتش فرمود: «هر كس پادشاه
ستمگرى را ببیند كه حریم خدا را مىشكند و پیمان او را زیر پا مىنهد و با سنت
پیامبر خدا مخالفت مىورزد و در حكومتش با گناه و دشـمـنـى حـكـم مـىرانـد و بـا
ایـن حـال بـا گـفـتـار و كـردارش تغییرى در جامعه پدید نیاورد، بر خداست كه او را
در بدترین مكانها [دوزخ] جاى دهد.»(3)
پینوشتها:
1- منافقون (63)، آیه 8.
2- تاریخ طبرى، ج 5، ص 426.
3- بحار الانوار، ج 44، ص
382. |
منبع:http://www.vaares.com/Imam%20Hossein/vghatelan/vghatel.asp?id=1
سه شنبه 24/8/1390 - 15:8
مهدویت
مژده به ظهور امام مهدی(عج) از همان سالهای آغازین ظهور اسلام آغاز شد و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) در هر فرصت و مناسبتی که پیش می آمد مردم را به ظهور عدالت گستر موعود در آخرالزمان بشارت می دادند تا آنجا که امروز ما با صدها روایت که از طریق شیعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده مواجهه ایم .۱
این سیر پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و اله) در میان اهل بیت طاهرین او (علیه السلام) استمرار یافت و هر یک از ایشان نیز در عصر خود تلاش کردند که باور مهدوی و فرهنگ انتظار را در میان امت اسلامی زنده و پویا نگهدارند و بدین طریق پیروان خود را در برابر هجوم مصائب ، رنجها ، دردها و بلاهای گوناگونی که از سوی حاکمان جور بر آنها روا داشته می شد ، صبر و پایداری بخشند .
حرکت رو به گسترش معارف مهدوی در زمان امام باقر و امام صادق (علیهاالسلام) به اوج خود رسید و آن دو امام بزرگوار نیز تلاش فراوانی برای توسعه و تعمیق اندیشه مهدوی و فرهنگ انتظار در میان شیعیان نمودند و با به جا گذاردن صدها روایت در این زمینه ، این اندیشه و فرهنگ را تازگی و طراوت بیشتری بخشیدند .۲
پس از این دو امام و پیش از امام حسن عسکری (علیه السلام) امامی که بیش از همه بر مواریث شیعی در زمینه باور مهدوی و فرهنگ انتظار افزود و گنجینه های گرانبهایی برای امت اسلام به یادگار گذاشت امام رضا (علیه السلام) است .
که روایت از امام رضا (علیه السلام) در زمینه باور مهدوی و فرهنگ انتظار نقل شده که هر یک از آنها ما را با بعدی از ابعاد بیکران شخصیت امام مهدی (عج) و قیام رهایی بخش و عدالت گستر آن حضرت آگاه می سازد .
۱٫ خالی نبودن زمین از حجت های الهی
امام رضا (علیه السلام) در مواضع متعددی با تأکید بر اینکه زمین هیچگاه از حجت الهی و امام به حق خالی نمی ماند به طور غیر مستقیم موضوع امامت را تثبیت می کردند .
از جمله آن حضرت در پاسخ « سلیمان الجعفری » یا « سلیمان بن جعفر الحمیری » که می پرسد :
آیا زمین از حجت خدا خالی می ماند ؟
می فرماید:
اگر زمین [به اندازه] یک چشم برهم زدن از حجت خالی بماند ، ساکنانش را در خود می بلعد . ۳
مضمون این روایت از سوی تعدادی دیگر از راویان با تغییرات جزیی در عبارت ، نقل شده است .۴
براساس این روایت تا آستانه قیامت زمین از امامی که حجت خداست خالی نخواهد ماند ، هر چند که در مقاطعی از تاریخ این حجت الهی بنابر ضرورتهایی در غیبت به سر برد .
۲٫ نام و نسب امام مهدی(علیه السلام)
با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم جلوگیری از حیرت و سرگردانی شیعه در شناسایی منجی موعود ، امام رضا(علیه السلام) در احادیث متعددی ، گاه به نقل از پدران و اجداد طاهرینش تا رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) و گاه بدون نقل از ایشان به معرفی سلسله نسب آن امام می پرداختند .
از جمله در یکی از روایتهایی که امام رضا (علیه السلام) به واسطه پدران بزرگوار خود از رسول گرام اسلام (صلی الله علیه و اله) نقل می کنند ، چنین آمده است :
من سرور آفریده های خدای عزّوجلّ هستم ؛ من از جبرئیل ، میکائیل ، اسرافیل ، حاملان عرش ، همه فرشتگان مقرب خدا ، و پیامبران مرسل خدا برترم ؛ من صاحب شفاعت و حوض شریف [ کوثر] هستم . من و علی دو پدر این امتیم ؛ هر کس که ما را شناخت خدای عزّوجلّ را شناخته است و هر که ما را انکار کند ، خدای عزّوجلّ را منکر شده است . دو سبط این امت و دو سید جوانان اهل بهشت ، حسن و حسین ، از [ فرزندان ] علی اند و از نسل حسین نه امامند که پیروی از آنان پیروی از من و نافرمانی از آنها نافرمانی از من است . نهمین نفر از این امامان ، قائم (برپا دارنده) و مهدی آنان است.۵
آن حضرت در روایت دیگری می فرماید :
آن جانشین صالح از فرزان ابو محمد حسن بن علی است و او صاحب الزمان و مهدی است.۶
در روایت دیگری امام رضا(علیه السلام) پس از آنکه « دعبل » در پیشگاه آن حضرت قصیده معروف خود را در وصف اهل بیت می خواند و در آن از قیام آخرین امام یاد می کند ، می فرماید :
ای دعبل ! امام پس از من فرزندم محمد و پس از محمد فرزندش علی و پس از علی فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است . همو که در غیبتش انتظار کشیده می شود و در ظهورش اطاعت می گردد . اگر از [ عمر ] دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد خداوند عزّوجلّ آن روز را آن قدر طولانی می کند تا او قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند همچنانکه از جور و ستم پر شده بود.۷
در این زمینه احادیث دیگری نیز از آن حضرت نقل شده که در این مجال فرصت پرداختن به همه آنها نیست .۸
۳٫ صفات و ویژگی های امام مهدی (عج)
امام هشتم شیعیان (علیه السلام) در موارد متعددی به توصیف ویژگیهای ظاهری و جسمی امام مهدی(عج) پرداخته اند تا باب هرگونه شبهه و اشتباه را بر مردم ببندند .
از جمله آن حضرت در پاسخ « ریان بن صلت » که می پرسد :
آیا صاحب این امر [ حکومت اهل بیت(علیه السلام)] شمایید؟
می فرماید:
من صاحب این امر هستم ، اما آنکه زمین را پر از عدل می کند همچنانکه پر از جور شده بود ، من نیستم . و چگونه من با این ناتوانی جسمی که می بینی می توانم او باشم . به درستی که قائم کسی است که به هنگام قیامش در سن پیرمردان و با چهره جوانان ظاهر می شود . او از چنان قوت بدنی برخوردار است که اگر دستش را به سمت بزرگ ترین درختی که بر روی زمین وجود دارد دراز کند آن را از ریشه برمی کند و اگر در بین کوهها فریاد کشد ، صخره ها متلاشی می شوند . عصای موسی و خاتم سلیمان ، که بر آنها درود باد ، با اوست و او چهارمین فرزند من است . خداوند او را تا زمانی که بخواهد در پوشش خود غایب می سازد ، سپس او را آشکار می سازد تا زمین را به وسیله او از قسط و عدل آکنده سازد آنچنانکه [ پیش از آن] از جور و ستم پر شده بود.۹
همچنین آن حضرت در پاسخ « ابی صلت هروی » که می پرسد:
نشانه های قائم شما به هنگام ظهور چیست ؟
می فرماید :
نشانه او این است که سن پیران و چهره جوانان دارد ، تا آنجا که وقتی کسی او را مشاهده می کند گمان می برد که چهل سال یا کمتر سن دارد . به درستی که از نشانه های او این است که گذر شب و روز او را پیر و سالخورده نمی سازد تا زمانی که اجل او فرا رسد. ۱۰
آن حضرت در روایت دیگری به توصیف جمال نورانی امام دوازدهم پرداخته ، می فرماید :
پدر و مادرم به فدای او که همنام جدّم ، شبیه من و شبیه موسی بن عمران است . بر او نوارهای نورانی است که از پرتو نور قدس روشنایی می گیرد. ۱۱
ابراهیم شفیعی سروستانی
۱ . ر.ک: مؤسسة المعارف الإسلامیة، معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، ج۱ و ۲٫ در این کتاب ۵۶۰ حدیث که از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) نقل شده جمع آوری شده است که البته این رقم بدون احتساب احادیث مشابه است.
۲ . ر.ک: همان، ج ۳و۴٫ مجموعه روایاتی که در این کتاب از امام باقر و امام صادق(علیها السلام) نقل شده، بدون در نظر گرفتن احادیث مشابه، افزون بر ۴۵۰ روایت است.
۳ .ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروّخ الصفّار القمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۹، ح۸٫
۴ . ر.ک: همان، ص ۴۸۹-۴۸۸، ح۴، ۶ و ۷؛ محمدبن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۱؛ محمدبن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۷۲، ح۱٫
۵ . محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۱؛ عزیز اللّه العطاردی، همان، ص۲۲۱، ح۳۸۵٫
۶ . محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج۵۱ ص۴۳، ح۳۱٫
۷ . ر.ک: عزیزاللّه العطاردی، همان، ص۲۲۰، ح۳۸۴، ص۲۲۱، ح۳۸۶٫
۸ . محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، همان، ج۲، ص۳۷۲٫
۹ . همان، ص۳۷۶، ح۷٫
۱۰ . همان، ص۶۵۲، ح۱۲٫
۱۱ . همان، ص۳۷۰٫
سه شنبه 24/8/1390 - 15:7
مهدویت
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو می دوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای کاین همه باغ شد روان
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمی دهد امان…
هـ . الف سایه
سایت فرهنگی مذهبی راه وصل
سه شنبه 24/8/1390 - 15:6
مهدویت
“خانه تکانی” رسم قدیمی همه ی “منتظران” بهار است؛
خانه تکانی دل را برای بهار دل ها، مهدی زهرا (عج) فراموش نکنیم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بهار آرام مىآید به دیدار گل نرگس
نسیم فتح و پیروزى ز گلزار گل نرگس
صبا بر صحن باغستان سرود مهر مىخواند
گلاب از عرش مىریزد به دربار گل نرگس
گل ناهید مىسوزد زهجران دل عاشق
ستاره کام مىگیرد ز دیدار گل نرگس
رواق ابروى احمد، فروغ دیده آدم
توان نور خورشیدى ز رخسار گل نرگس
قرار زورق نوح، و حجاب نیل موسایى
عروج قامت عیسى ز انوار گل نرگس
بهاران، مژده میلاد مهدى را بیان دارد
تمام قدسیان دیگر پرستار گل نرگس
گل نرگس ز چشم عاشقان پنهان نمىماند
خوشا چشمى که مىماند وفادار گل نرگس
خوشا چشمى که مىگرید به شوق دیدن رویش
خوشا قلبى که مىباشد گرفتار گل نرگس
بگو اى جلوه سینا بگو اى عروةالوثقى
جهان آرام مىگیرد ز گفتار گل نرگس
بگو اى زاده زهرا، بگو اى صاحب دلها
بگو اى آخرین معصوم و مهیار گل نرگس
منم فرزند مکه، جان احمد، وارث حیدر
یدالله فوق ایدیهم بود یار گل نرگس
منم مصلح، منم منجى، منم هادى، منم مهدى
منم غمخوار محرومان و دلدار گل نرگس
گل سوسن، گل مریم، گل اختر، گل لاله
گل امید مىروید ز گلزار گل نرگس
گل دیگر نمىخواهم بجز باغ گل زهرا
دل مشتاق آشفته خریدار گل نرگس …
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در آدینه های دلتنگی …
در شرقی ترین نقطه دور …
در فراسوی سالها و هزار رنگها…
در کویر دلتنگیهایم…
در انتهاترین بی پایان امید…
چشم به راه آمدنت به انتظار نشسته ایم…
راهی که روزی ، ظهور تو را آواز خواهد داد…
راهی که آغاز زندگی بی پایان است…
راهی که مژدگانی سبز ترین بهار است…
راهی که تلاطم نور و امید است …
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بی تو گل روی شاخسار می شکند
قلب باغ از غم بهار می شکند
با ظهور تو ای تمام خوبی ها
شیشه ی عمر انتظار می شکند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مهدی جان ، تو سرود ابر و باران ، و ترانه بهاران ،
همه دشت،
انتظارت…
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چه می شد اگر روزگــارم تو باشــی
خــــزانم تو باشـی بهــــارم تو باشـی
خدا خواست این قدر تنهــا نباشـــم
گــــــل باغ بی بـرگ و بارم تو باشـی
شنیــدم که می آید از سمت بــاران
بهــــــاری که امیــــدوارم تــو باشــی
الهی کــه تا آخر عمر تنها کسـی را
که من دوست دارم توباشی توباشی
فقط یک هـــوا دارم این که همیشـه
به هرجـا که پا می گــــذارم تو باشی
دلــــم دیگر از درس و دفتـــر گرفتــه
نمی شد که آموزگــــارم تو باشـــــی؟
کمی کودکـــانه است امــا نمی شد
که اسب تو باشم ســـوارم تو باشـی
صدایم کن از حجم این بی کسی هـا
کنـــــار تو باشم کنـــــارم تو باشـــی
تو باشی و بعـــد از تو دنیــــا نباشــد
تو باشی و لیـــل و نهــــارم تو باشی
خـــدا خواست چشمـم براه تو باشد
که مهتاب شبهـــای تــارم تو باشی
به پایـــان شعـــــرم رسیــدم الهـــی
که پایــان این انتظــــــارم تو باشــی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دانی که انتظار تو با ما چه میکند؟
توفان ببین به پهنه دریا چه میکند
آشفته ام چو موج به دریای زندگی
آشفتگی ببین به دل ما، چه میکند
یکدم بپرس این همه غم این همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه میکند
دور از بهار روی تو بی برگ مانده ام
بی برگ و بار مانده به دنیا چه میکند؟
بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل
آخر بپرس این دل تنها چه میکند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گیرودار عشق روزی خواهد آمد
آیینه دار عشق روزی خواهد آمد
آنی که دنیا می شود با او بهاری
آن تکسوار عشق روزی خواهد آمد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید، ظهورش برسد
اینگونه هزار عید با هم داریم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یا صاحب الزمان;بهار، طراوتش را مدیون یک گل است. بیا ای گل زیبای نرگس!
“اللهم عجل لولیک الفرج”
زیباترین بهارم پایان انتظار است
هر گه رسد نگارم بهار در بهار است
از مطالب ارسالی همکاران
با تشکر ویژه
سایت فرهنگی مذهبی راه وصل
سه شنبه 24/8/1390 - 15:5