عقاید و احکام
این واژه اسم مصدر از «بارداشتن» به معناى حاملگى و جنین دارى است[1] و در اصطلاح دقیق پزشكى، حمل جنینِ در حال تكامل در رحم مادر است كه از زمان لقاح و شكلگیرى تخم تا تولد جنین ادامه دارد[2] و با آثار و علایم ویژهاى همراه است.[3] باردارى در قرآن با واژههایى چون «حمل» و مشتقات آن (مانند: اعراف/7، 189؛ رعد/13،8؛ مریم/19، 27؛ لقمان/31، 14؛ احقاف/46، 15؛ طلاق/65، 4، 6) و تعابیرى دیگر، از جمله: «مافىبَطنى» (آل عمران/3،35)، «ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ» (بقره/2،228 و نیز انعام/ 6، 143ـ144) مطرح شده است. در این آیات ضمن اشاره به باردارى حیوانات، بیشتر از باردارى انسان سخن به میان آمده و از جمله به شیوهها و موانع باردارى، ویژگیهاى باردارى و شمارى از احكام فقهى مرتبط با آن اشاره شدهاست.
باردارى از آیات الهى:
از جمله حكمتهاى طرح موضوعات طبیعى در قرآن كریم، جلب توجه انسان به امور ماوراى طبیعى و سرچشمه آفرینش است. در آیات متعددى كه از باردارى سخن به میان آمده، منشأ خلقت جهان اوصاف الهى همچون علم و قدرت خداوند یادآورى شده است. در برخى آیات، بر علم خداوند به آنچه در رحم* مادران وجود دارد و نیز زمان وضع حمل تأكید شده است: «اَللّهُ یَعلَمُ ما تَحمِلُ كُلُّاُنثى وما تَغیضُ الاَرحامُ وما تَزدادُ و كُلُّ شَىء عِندَهُ بِمِقدار عــلِمُ الغَیبِ والشَّهـدَةِ...» (رعد/13، 8 ـ 9)، «... و یَعلَمُ ما فِى الاَرحامِ... اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیر» (لقمان/31،34)، «وما تَحمِلُ مِن اُنثى ولا تَضَعُ اِلاّ بِعِلمِهِ... اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ یَسیر» . (فاطر/35،11 و نیز فصّلت/47، 41) در آیاتى دیگر، ضمن اشاره به فرآیند شكلگیرى و رشد جنین* و باردارى انسان، قدرت الهى یادآورى شده و باردارى نشانهاى بر حقانیت معاد و رستاخیز انسان در قیامت خوانده شده است[4]: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِن كُنتُم فى رَیب مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقنـكُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ... ونُقِرُّ فِى الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمًّى... ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّهُ یُحىِ المَوتى و اَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدیر» (حجّ/22،5 ـ 6 و نیز مؤمنون / 23، 12 - 14)، «هُوَ الَّذى یُصَوِّرُكُم فِىالاَرحامِ كَیفَ یَشاءُ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَكیم» . (آلعمران/3،6 و نیز زمر/39، 6)
راههاى باردارى:
در قرآن كریم به طور كلى دو روش باردارى مورد توجه قرار گرفته است:
باردارى طبیعى:
در چند آیه به روش عادىِ باردار شدن جنس مؤنث كه آمیزش* جنسى با جنس مذكر است اشاره شده؛ از جمله در آیه 189 اعراف/7 از نحوه باردارى حوّا سخن به میان آمده است[5]: «فَلَمّا تَغَشـّـها حَمَلَت حَملاً خَفِیفـًا» . البته برخى مفسران این آیه را مربوط به نوع انسان مىدانند؛ نه خصوص حضرت حوّا.[6] در آیات مربوط به حضرت مریم(علیه السلام) نیز با تعبیر «لَم یَمسَسنى بَشَرٌ» (آلعمران/3،47 و نیز مریم / 19، 20) به این شیوه باردارى اشاره شده است[7]؛ همچنین مىتوان آیاتى را كه ضمن اشاره كنایى به آفرینش زوجین یا مباشرت آنها از بقاى نسل سخن به میان آورده، به گونهاى مشعر به این موضوع دانست؛ مانند آیه 223 بقره/2 و 11 شورى/42.[8] قرآن از مراحل ابتدایى باردارى در آیه 189 اعراف/7 تعبیر به بار سبك: «حَملاً خَفیفاً» كرده كه مراد از آن به نظرمفسران مراحل نطفه، علقه و مضغه بودن جنین در دوران باردارى است[9] و مراد از سنگین شدن حمل در این آیه، مراحل بعدىِ باردارى یعنى رویش استخوانها و پوشانده شدن آن با گوشت و دمیدن روح در آن به قدرت الهى است. در آیاتى دیگر به مراحل گوناگون باردارى اشاره شده است؛ از جمله آیات 14 مؤمنون 23 و 5 حجّ/22.
2. باردارى اعجازآمیز:
گونهاى دیگر از باردارى كه قرآن بدان پرداخته، باردارى به سبب نفخه الهى است كه تنها در مورد حضرت مریم(علیه السلام)اتفاق افتاده است. بنابر آیات 45 و 47 آلعمران/3 هنگامى كه فرشتگان از بشارت الهى درباره فرزنددار شدن او خبر دادند، وى از اینكه بدون تماس با هیچ فردى صاحب فرزند مىشود، سخت شگفت زده شد: «قالَت رَبِّ اَنّى یَكونُ لى وَلَدٌ ولَم یَمسَسنى بَشَرٌ...» . فرشته الهى گفت كه خداوند اینچنین هرچه را بخواهد مىآفریند و هرگاه اراده او به وجود چیزى تعلق گیرد، آن چیز فوراً پدید خواهد آمد[10]: «قالَ كَذلِكِ اللّهُ یَخلُقُ ما یَشاءُ اِذا قَضى اَمرًا فَاِنَّما یَقولُ لَهُ كُن فَیَكون» . تفصیل بیشتر این ماجرا در سوره مریم آمده است؛ در آیه 17 این سوره مىگوید: ما روح خود را به سوى مریم فرستادیم كه به صورت بشر در برابر او مجسم شد: «فَاَرسَلنا اِلَیها روحَنا...» . مراد از «روح» در این آیه بهنظر بیشتر مفسران جبرئیل است.[11] پس از آنكه مریم از دیدن روح به صورت انسان ترسید فرشته، خود را فرستاده خداوند معرفى كرد تا پسرى به او عطاكند. (مریم/19، 18 ـ 19) حضرت مریم(علیها السلام) از باردار شدن خود بدون تماس داشتن با هیچ بشرى به گونه حلال یا حرام، ابراز شگفتى كرد: «قالَت اَنّى یَكونُ لى غُلـمٌ ولَم یَمسَسنى بَشَرٌ ولَم اَكُ بَغیـّا» . (مریم/19،20) فرشته الهى انجام دادن این كار را بر خداوند آسان و آن را نشانهاى براى مردم و رحمتى الهى خواند. (مریم/19، 21) سپس مریم باردار شد و در مكانى دور از چشم مردم خلوت گزید: «فَحَمَلَتهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكانـًا قَصیـّا» . (مریم/19،22) در آیاتى دیگر، سبب باردار شدن مریم دمیده شدن روح الهى خواندهشده: «ومَریَمَ ابنَتَ عِمرنَ الَّتى اَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فیهِ مِن رُوحِنا» . (تحریم/66،12 و نیز انبیاء/21، 91) در منابع تفسیرى درباره اینكه دمیدن روح چگونه صورتگرفته و مراد از آن چیست، اقوال متعددى مطرحشده است[12]؛ همچنین در مورد مدت باردارى حضرت مریم(علیها السلام)آراى گوناگونى ابراز شدهاست؛ از جمله: یكساعت، سه ساعت، 9ساعت، 7 ماه، 8 ماه و 9 ماه.[13]
موانع عادى باردارى:
دو مانع مهم باردارى كه در قرآن كریم مطرح شده، عبارت است از:
1. عقیم بودن:
یعنى ناتوانىِ مرد یا زن در تولید مثل یا به وجود آوردن جنین[14] (نازایى). بنابر منابع پزشكى[15]، عوامل متعددى مانند بیماریهاى عفونى و مشكلات روحى و روانى ممكن است موجب نازایى موقت شود. گاهى نیز عقیم بودنْ دائمى و درمانناپذیر است. در آیات 49 ـ 50 شورى/42 تصریح شده كه خداوند به هركس كه بخواهد دختر مىبخشد و به هر كس كه اراده كند، پسر مىدهد و هر كه را بخواهد، عقیم مىكند: «...یَخلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِنـثـًا و یَهَبُ لِمَنیَشاءُ الذُّكور ... * و یَجعَلُ مَن یَشاءُ عَقیمـًا اِنَّهُ عَلیمٌ قَدیر» . در آیات 5 و 8 مریم / 19 نیز از نازایى همسر زكریا یاد شده و گفته شده كه آن حضرت به همین سبب نگران جانشین خود بود و هنگامى كه مژده فرزنددار شدن به او دادهشد، از این امر به سبب عقیم بودن همسرش تعجب كرد: «... و كانَتِ امرَاَتى عاقِرًا فَهَب لى مِن لَدُنكَ ولیـّا ... قالَ رَبِّ اَنّى یَكونُ لى غُلـمٌ و كانَتِ امرَاَتى عاقِرًا» . (مریم/19،5) همسر حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز هنگامى كه بشارت فرزند به او داده شد، به سبب كهنسالى و عقیم بودنِ خود از این امر شگفت زده شد: «فَاَقبَلَتِ امرَاَتُهُ فى صَرَّة فَصَكَّت وجهَها و قالَت عَجوزٌ عَقیم» . (ذاریات/51،29)
2. پیرى:
توان تولید مثل و فعالیت جنسى در سنین بالا رو به كاهش و افول مىرود. این ناتوانى بر اثر بالا رفتن سن را در زنان اصطلاحاً یائسگى* مىگویند.[16] در مردان نیز هر چند توان بارورى تا پایان عمر از میان نمىرود؛ ولى در سنین كهنسالى به شدت ضعیف مىشود[17]، ازاینرو هنگامى كه ساره، همسر ابراهیم(علیه السلام)مژده فرزنددار شدن خود را شنید، به علت پیرى خود و حضرت ابراهیم(علیه السلام)تعجب كرد: «قالَت یـوَیلَتى ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ و هـذا بَعلى شَیخـًا» . (هود/11،72 و نیز ذاریات/51، 29) سن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را در این زمان 100 یا 120 و سن همسرش را 90، 92،93 یا 99 سال گفتهاند.[18] نمونه قرآنى دیگر، حضرت زكریا(علیه السلام)است كه چون بشارت فرزند به او داده شد، از این امر به سبب كهنسال بودن خود اظهار شگفتى كرد: «قالَ رَبِّ اَنّى یَكونُ لى غُلـمٌ ... وقَد بَلَغتُ مِنَ الكِبَرِ عِتیـّا» . (مریم/19،8) «عتیّا» در لغت به معناى بزرگ شدن و خشك گردیدن است و توصیف زكریا به این ویژگى كنایه از آن است كه وى آن چنان پیر شده بود كه همه اعضاى بدنش خشك شده و امكان فرزنددار شدن او به گونه عادى از میان رفتهبود.[19]
حضرت زكریا(علیه السلام) به رغم وجود هر دو مانع باردارىِ همسرش، یعنى كهنسالى خود و عقیمبودن همسر از خداوند فرزند خواست: «...فَهَب لى مِن لَدُنكَ ولیـّا» . (مریم/19،5 و نیز انبیاء/21، 89)
خداوند دعاى او را اجابت و پس از اصلاح نابارورى همسرش، یحیى را بدو عطا كرد: «فَاستَجَبنا لَهُ و وهَبنا لَهُ یَحیى واَصلَحنا لَهُ زَوجَهُ» . (انبیاء/21،90 و نیز مریم/19، 9) مراد از «اَصْلَحنا» در این آیه به نظر بیشتر مفسران رفع مشكل نازایى همسر زكریاست، هرچند برخى مراد از آن را برطرف ساختن سوء خُلق وى شمرده و شمارى دیگر هر دو معنا را قابل جمع دانستهاند.[20] از این آیات برمىآید كه با دعا كردن به درگاه الهى مىتوان زمینه حل مشكل نابارورى را فراهم ساخت، چنانكه در احادیث اهلبیت(علیهم السلام)نیز بر این امر تأكید شده است؛ از جمله امامباقر(علیه السلام) در پاسخ كسانى كه از عقیم بودن خود نزد آن حضرت شكایت بردند، آنان را به استغفار در شب و روز بهدرگاه خداوند توصیه و به آیات 10 ـ 12 نوح / 71 استناد فرمود: «استَغفِروا رَبَّكُم ... و یُمدِدكُم بِاَمول و بَنینَ» .[21]
همچنین در آیه 189 اعراف/7 از درخواست والدین از خداوند در دوران باردارى براى اعطاى فرزندى صالح و شایسته سخن به میان آمده است: «فَلَمّا اَثقَلَت دَعَوُا اللّهَ رَبَّهُما لـَئِن ءاتَیتَنا صــلِحـًالَنَكونَنَّ مِنَ الشّـكِرین» . هرچند دعاكنندگان در این آیه ظاهراً آدم و حوا هستند؛ ولى برخى مفسران، با توجه به مفاد آیه 190 مراد از آن را نوع انسانها دانستهاند. «صالح» به كسى یا چیزى گفته مىشود كه فسادى در آن نباشد.[22] به نظر برخى مفسران مراد از آن، فرزند سالم و بدون عیب و نقص ظاهرى است[23]؛ ولى برخى دیگر مفهوم آن را اعم از سلامت ظاهرى و شایستگى معنوى دانستهاند.[24]
دشوارى باردارى:
دوران باردارى دورانى دشوار و پر مشقت براى مادر* به شمار مىرود و حفظ سلامتى مادر و جنین مستلزم مراقبتهاى ویژهاى است. به نظر پزشكان، مادر رنجها و عوارض متعدّدى مانند كم خونى، حالت تهوع، كمردرد، شكم درد، یبوست و سنگینى وزن كودك را باید تحمل كند.[25] قرآن كریم با تعابیرى كلى به اینویژگى باردارى اشاره كرده است؛ از جمله اینكه مادر با تحمل رنج، فرزند خود را حمل مىكند و با رنج و زحمت وى را بر زمین مىنهد: «حَمَلَتهُ اُمُّهُ كُرهـًا ووضَعَتهُ كُرهـًا» (احقاف/46،15) یا فرزند را با سستى و ضعفى فزاینده حمل مىكند: «حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهنـًا عَلى وَهن» . (لقمان/31،14) عروض ضعف بر بدن مادر به سبب كمبود انواع ویتامینها در بدن اوست كه آن هم ناشى از تغذیه جنین از وجود وى است.[26] در برابر تحمل این دشواریها از سوى والدین به ویژه مادر، انسان موظف به احسان و نیكى كردن به پدر و مادر است و باید خداوند را شكر گزارد: «ووصَّینَا الاِنسـنَ بِولِدَیهِ حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهنـًا عَلى وَهن... اَنِ اشكُر لى ولِولِدَیكَ» (لقمان/31،14)، «ووصَّینَا الاِنسـنَ بِولِدَیهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ...» . (احقاف/46،15) از تعبیرهاى این آیات اولویت حق مادر نسبت به پدر قابل استفاده است[27]، زیرا وى سختى بیشترى را در راه رشد و تربیت فرزند متحمل مىشود، چنانكه بنابر حدیثى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، آن حضرت سه بار به شخصى فرمود كه به مادرت نیكى كن و سپس به احسان كردن به پدر فرمان داد.[28]
احكام باردارى:
بسیارى از احكام فقهى مربوط به باردارى (حَمْل) در قرآن آمده است؛ از جمله:
1. پیشگیرى از باردارى:
درباره جواز پیشگیرى از باردارى در فقه اسلامى آراى گوناگونى مطرح شده است؛ برخى مفسران اهل سنت با استناد به آیه 151 انعام/6 كه از كشتن فرزندان بر اثر تنگدستى منع كرده، پیشگیرى به روش عزل (كناره گرفتن از مباشرت قبل از انزال) را ممنوع شمردهاند، با این استدلال كه عزل موجب قطع نسل انسان مىشود و قطع نسل با كشتن نسل كه در آیه از آن نهى شده تفاوتى ندارد[29]؛ همچنین گاه به آیه 187 بقره/2: «فالــنَ بـشِروهُنَّ ... و ابتَغوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُم» ؛ براى نهى از عزل استناد شده است با این بیان كه «و ابتَغوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُم» طلب فرزند است و خداوند در این آیه مؤمنان را به آن فرمان داده است.[30] برخى هم به احادیثى كه با الهام از تعبیر «المَوءودَةُ سُئِلَت» در آیه 8 تكویر/81، عزل را نوعى زنده به گور كردن شمرده، استناد كردهاند[31]؛ ولى مشهور فقهاى شیعه[32] و اهل سنت[33] این استنادات را قابل مناقشه مىدانند و با استنادبهاحادیث متعددى كه در تجویز عزل آمده، آن را حرام نمىدانند، هر چند بدون رضایت زوجه آن را مكروه شمردهاند. در منابع اهل سنت براى جواز عزل گاه به آیه 223 بقره/2: «فَأتوا حَرثَكُم اَنّى شِئتُم» استدلال شده[34]؛ ولى استناد به این آیه با توجهبه اینكه آیه مذكور ناظر به این جهت نیست، نقدپذیر است.[35]
2. كتمان باردارى:
قرآن كریم زنان طلاق داده شده را از پنهان نگاه داشتن باردارى خود بازداشته است: «ولا یَحِلُّ لَهُنَّ اَن یَكتُمنَ ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ اِن كُنَّ یُؤمِنَّ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ» . (بقره/2،228) حكمت این تحریم به نظر برخى پیشگیرى از تباه شدن حق رجوع زوج به هنگام طلاق رجعى است، زیرا به طور معمول دوران عده طلاق در زنان غیر باردار زودتر از زنان باردار به پایان مىرسد و زوجه مىتواند با كتمان باردارى خود زودتر از شوهرى كه وى را دوست ندارد، جدا شود و ازدواج كند.[36] برخى دیگر حكمت این حكم را جلوگیرى از انتساب حمل از سوى زن باردار به شخصى جز پدر واقعى او دانستهاند، چنانكه این رویه در عصر جاهلى وجود داشت[37]؛ همچنین فقها به استناد این آیه گفتهاند كه گفته زنان در امور اختصاصى آنان (از جمله باردارى) باید پذیرفته شود.[38] بنابر حدیثى از امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه مذكور، خداوند امور مربوط به سه چیز یعنى حیض، پاك شدن از حیض و باردارى را به زنان واگذاشته است.[39] البته به نظر شمارى از فقها پذیرش قول زن در مورد باردارى در صورتى است كه امكان ملحق شدن حمل به شوهر از دیدگاه فقهى موجود باشد.[40]
3. عده زنان باردار:
از آیات قرآن استفاده مىشود كه طلاق* زنان باردار جایز است: «والمُطَـلَّقـتُ یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوءولایَحِلُّلَهُنَّ اَن یَكتُمنَ ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ» . (بقره/2،228 و نیز طلاق/65،4) عده* زنان باردارى كه به موجب طلاق از شوهران خود جدا مىشوند، تا زمان وضع حمل است: «...واولـتُ الاَحمالِ اَجَلُهُنَّ اَن یَضَعنَ حَملَهُنَّ» . (طلاق/65،1، 4) اكثر قریب به اتفاق فقهاى شیعه[41] و اهل سنت[42] به استناد این آیه و احادیث به این نظر قائلاند؛ ولى معدودى از فقهاى امامى عده مطلقه باردار را با استناد به برخى احادیث، «اَقربُ الاَجَلَین» یعنى نزدیكترین زمان از میان دو مهلت (گذشت سه پاكى یا انقضاى باردارى) دانستهاند.[43] برخى این نظر را مقتضاى جمع میان ادلهاى كه عده طلاق را سه طُهر یا سه ماه ذكر كرده و ادلهاى كه عده باردار را سپرى شدن مدت باردارى دانسته (مانند آیه 4 طلاق/65 و احادیث موافق با آن) شمردهاند[44]؛ ولى مخالفان این نظر، احادیث مورد استناد را قابل تعارض با آیه شریفه ندانسته و مراد از «اَقربُ الاَجَلَین» را در این احادیث همان وضع حمل دانستهاند.[45]
عده وفات براى زن باردار شوهر مرده نیز به نظر مشهور فقهاى اهل سنت انقضاى مدت باردارى است. به نظر آنها، آیه 4 طلاق/65 كه انقضاى عده زن باردار را وضع حمل دانسته، ناسخ حكم آیه 234 بقره/2 مبنى بر وجوب عده نگهداشتن زوجه تا 4 ماه و 10 روز از هنگام وفات زوج است و البته این نسخ تنها نسبت به زن باردار صورت گرفته است[46]؛ ولى به نظر فقهاى امامى عده وفات زن باردار شوهر مرده «اَبعدُ الاَجَلَین» یعنى بیشترین مدت از میان دو مهلت (گذشت 4 ماه و 10 روز و وضع حمل) است، زیرا افزون بر احادیث متعدد و اجماع، مقتضاى جمع میان آیه 234 بقره/2: «والَّذینَ یُتَوفَّونَ مِنكُم ویَذَرونَ اَزوجـًا یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر وعَشرًا ...» و آیه4طلاق/65 نیز همین نظر است.[47] این قول را شمارى از اهل سنت هم پذیرفتهاند.[48]
برخى فقها با استناد به آیه 4 طلاق/65 و احادیث، معیار پایان یافتن عده زن باردار را در موارد مذكور، صدق عنوان «وضع حمل» مىدانند؛ خواه بچهاى كه متولد مىشود، داراى خلقت تام باشد یا نباشد و حتى گاه سقط شدن جنین در مراحل ابتدایى نیز موجب انقضاى عده است[49]؛ همچنین هر گاه حمل متعدد باشد، به نظر معدودى از فقها عده با نخستین وضع حمل سپرى مىشود؛ ولى بیشتر فقها به استناد تعبیر آیه مزبور «اَن یَضَعْنَ حَملَهُنَّ» برآناند كه عده هنگامى پایان مىیابد كه وضع حمل به طور كامل صورت گرفته باشد.[50]
4. مدّت باردارى:
جنین از مرحله نخست پیدایش خود تا تولد*، مدت معینى در رحم مادر استقرار دارد: «و نُقِرُّ فِىالاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمًّى» (حجّ/22،5)، بنابراین زمان استقرار جنین در شكم مادر در اصل امرى تكوینى و واقعى به شمار مىرود؛ ولى چون در فقه آثار حقوقى و احكام متعددى بر مدت باردارى مانند چگونگى الحاق نسب و مسئله توارث میان جنین و خویشاوندان او مترتب است[51]، این موضوع در منابع فقهى مورد توجه قرار گرفته و كمترین و بیشترین مدت حمل تعریف شده است. فقهاى امامى[52] و بیشتر فقیهان اهل سنت[53] با استناد به دو آیه 233 بقره/2 و 15 احقاف/46، كمترین مدت باردارى را 6 ماه دانستهاند، زیرا به تصریح آیه نخست، مادران اگر بخواهند به گونه كامل فرزندان خود را شیر دهند، باید تا دو سالگى آنان را شیر بدهند: «والولِدتُ یُرضِعنَ اَولـدَهُنَّ حَولَینِ كامِلَینِ لِمَن اَرادَ اَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ» و در آیه دوم مدت باردارى و شیردهى در مجموع 30 ماه ذكر شده: «وحَملُهُ وفِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا» ، بنابراین مىتوان نتیجه گرفت كه كمترین مدت باردارى 6 ماه است. این استدلال در احادیث نیز آمده است[54]؛ ولى شمارى از فقهاى اهل سنت كمترین مدت باردارى را 9 ماه دانستهاند.[55]
بیشترین مدت باردارى از دیدگاه فقهى، به نظر مشهور فقهاى امامى با استناد به احادیثْ 9 ماه است[56]، هرچند برخى آن را 10 ماه و برخى دیگر یك سال ذكر كردهاند.[57] فقهاى اهل سنت در اینباره آراى متعددى بیان داشتهاند؛ از جمله 9 ماه، یك سال، دو سال، سه سال، 4 سال، 5 سال، 6 سال و 7سال.[58] بنابر برخى احادیث اهلبیت(علیهم السلام)، مراد از «ماتَغیضُ الاَرحامُ» (آنچه رحمها كاهش مىدهند) در آیه 8 رعد /13، باردارى كمتر از 9 ماه و مراد از «ما تَزدادُ» (آنچه رحمها مىافزایند)، باردارى بیش از 9 ماه است[59]، چنانكه برخى مفسران نیز چنین گفتهاند.[60]
5. نفقه باردار:
هزینه سكونت و نفقه زوجه باردار به نص آیه 6 طلاق/65 بر عهده شوهر است: «اَسكِنوهُنَّ مِن حَیثُ سَكَنتُم مِن وُجدِكُم ولا تُضارّوهُنَّ لِتُضَیِّقوا عَلَیهِنَّ واِن كُنَّ اولـتِ حَمل فَاَنفِقوا عَلَیهِنَّ حَتّى یَضَعنَ حَملَهُنَّ» ، حتى نفقه زن باردارى كه با طلاق بائن از شوهر جدا شده، تا زمان وضع* حمل برعهده اوست[61]؛ اما فقها درباره اینكه وجوب این نفقه به جهت مادر است یا فرزند، اختلاف نظر دارند؛ برخى با این استدلال كه ضمیر در «فَاَنفِقوا عَلَیهِنَّ» به باردار بازمىگردد، وجوب نفقه را از حقوق شخص مادر دانستهاند[62]؛ ولى شمارى دیگر از فقها، با توجه به اینكه تحمیل نفقه بر شوهر در آیهدایر مدار «حمل» است، آن را از حقوق فرزند شمردهاند.[63] در آیه 7 طلاق/65 كسى كه از نظر مالى توانگر است، به انفاق سخاوتمندانه مأمور گردیده و آن كه توانایى مالیش محدود است، در حد توان خود به انفاق امر شده است: «لِیُنفِق ذُوسَعَة مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَیهِ رِزقُهُ فَلیُنفِق مِمّا ءاتـهُاللّهُ لایُكَلِّفُ اللّهُ نَفسـًا اِلاّ ما ءاتـها ...» . برخى فقها با استناد به این آیه گفتهاند كه در پرداخت نفقه باید توانایى مالى زوج معیار باشد[64]، هرچند آراى دیگرى نیز در منابع فقهى مطرح شده است.
6. روزه باردار:
روزه بر كسانى كه قدرت آن را ندارند، واجب نیست و آنها باید به جاى آن به مساكین فدیه بدهند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَیكُمُ الصّیامُ ... و عَلَى الَّذینَ یُطیقونَهُ فِد یَةٌ طَعامُ مِسكین...» . (بقره/2،183 ـ 184) فقها زن باردار به ویژه باردارى را كه زمان وضع حمل وى نزدیك باشد یا بر سلامت فرزندش بترسد، ازجمله مصادیق این آیه شمردهاند[65]؛ همچنین این حكم را از آیاتى كه دال بر نفى حرج و دشوارى در دین است، استنباط كردهاند[66]؛ از جمله: «ما جَعَلَ عَلَیكُم فِى الدّینِ مِن حَرَج» (حجّ/22،78) و «یُریدُ اللّهُ بِكُمُ الیُسرَ ولا یُریدُ بِكُمُ العُسرَ» . (بقره/2،185)
7. انتساب حمل به دیگرى:
انتساب حمل از سوى زن باردار به شخصى جز پدر واقعى او ممنوع است.[67] این امر در بیعت زنان با پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) پس از فتح مكه مورد توجه قرار گرفت: «یـاَیُّهَا النَّبىُّ اِذا جاءَكَ المُؤمِنـتُ یُبایِعنَكَ عَلى اَن ... لا یَأتینَ بِبُهتـن یَفتَرینَهُ بَینَ اَیدیهِنَّ واَرجُلِهِنَّ» . (ممتحنه/60،12) به نظر مفسران آیه شریفه به این سنت ناپسند بازمانده از دوران جاهلیت اشاره دارد كه برخى زنان كه با ارتباط نامشروع باردار مىشدند، جنین خود را به شوهر نسبت مىدادند.[68] برخى برآناند كه این سنت ناپسند آن بود كه زنى كه با چند نفر رابطه نامشروع داشت، پس از باردار شدن، فرزند خود را به هر كه به او علاقمند بود، منتسب مىكرد، با آنكه پدر واقعى فرزند را مىدانست.[69]
منابع
احكام القرآن، جصاص؛ اسباب النزول، واحدى؛انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى؛ بدایع الصنایع فى ترتیب الشرایع؛ بهداشت و تنظیم خانواده؛ بهداشت و درمان جنسى؛ بیمارىهاى زنان و مامائى؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى كلمات القرآن الكریم؛ تحریر الوسیله؛ تحفة الفقهاء؛ تذكرة الفقهاء؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنكثیر؛ التفسیر الكبیر؛ التفسیر المنیر فى العقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ تكملة العروة الوثقى؛ جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جامعالمدارك فى شرح المختصر النافع؛ جواهرالكلام فى شرح شرایع الاسلام؛ الحدائق الناضرة فى احكام العترة الطاهره؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ دنیاىمادر و كودك؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زبدة البیان فى براهین احكام القرآن؛ زنان و مامائى؛ سلامتى زنان؛ سنن الترمذى؛ سیر كهولت در انسان؛ الفرقان فى تفسیر القرآن؛ فرهنگ توصیفى واژههاى پزشكى؛ فرهنگ فارسى؛ الفقه الاسلامى و ادلته؛ الفقه على المذاهب الاربعه؛ فقه القرآن، راوندى؛ الكافى؛ كتاب الخلاف؛ الكشاف؛ كشاف القناع؛ كشف اللثام عن قواعد الاحكام؛ لغت نامه؛ المبسوط فى فقه الامامیه؛ مجمعالبحرین؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مستمسك العروة الوثقى؛ مستند العروة الوثقى؛ مصباحالفقیه؛ معالم التنزیل فى التفسیر و التأویل، بغوى؛ المغنى و الشرح الكبیر؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نابارورى و عقیمى مردان؛ وسائل الشیعه؛ یائسگى نماد بالندگى.
سید جعفر صادقى فدكى
جمعه 26/9/1389 - 13:46
قرآن
پیشینه بحث:
یكی از ویژگیهای معرفت شناختی قرآن، در تبیین رموز آفرینش و تقریب به
ذهن ساختن قدرت و اراده خداوند، بهرهگیری از ادبیات نشانه مدار است .
سمبولیستها میگویند دنیا جنگل انبوهی است كه هر یك از نمودهای آن
نشانهای است از یك حقیقت ذهنی .
ارسطو میگوید: واژههای گفته شده، نمادها یا نشانههایی از تاثرات و
برداشتهای روح هستند! بدیهی است با این تفاسیر از واژهها كلمه ( دال )
فقط ارزش نشانه شناختی دارد و بین دال و مدلول، ماهیتاً هیچگونه رابطه این
همانی وجود ندارد.
در زبانشناسی سوسور نیز هر نشانه زبانی استوار است به قرار داد .
نشانهها ( Signs ) در محور همنشینی ( Syntagmatique ) زنجیره تركیبی
نوشتار را شكل میدهند و در محور جانشینی یا محور استعاره، منظومه تصریفی
نوشتار را. ( Paradigmatique )
خداوند میفرماید، تمامی جلوهها و نمودها و نمادهای خواب نشانههایی
هستند از وجود زنده ازلی و سرمدی برای اصحاب نظر ( آیه 42 سوره زمر )؛ در
همین راستاست كه خلقت، نشانههایی هستند از وجود خدا، برای صاحبان خرد ناب
( آیه 190 سوره آل عمران ) كما این كه آمد و شد آسمان و زمین، بارش نزولات
سماوی و وزش نسیم پارههای به هم پیوسته یك حقیقتند كه بر روی هم
نشانههای خدا را مقابل دیدگان خردمندان میگشاید ( آیه 5 سوره جاثیه ) و
قس علیهذا .
تفسیر نشانه شناختی تاریخ و طبیعت كه از روشهای منحصر به فرد شناختشناسی و پدیدارشناسی قرآنی است بیانگر این حقیقت متعالی است كه:
1. تاریخ و طبیعت برای تفكر آفریده شدهاند نه برای عبور كردن. برای دور كردن آفریده شدهاند، نه برای دور زدن .
2. فهم تفسیر نشانه شناختی و طبیعت مستلزم احراز قابلیتها و زمینههاست .
علم، تفكر، ایمان، یقین، شكیبایی، قدرشناسی، اندیشه وارسته از بتها و پس
زمینهها و پیش زمینهها، از جمله این قابلیتها هستند. تا وقتی كه انسان
آنها را حیازت نكند نمیتواند به فهم منطق نشانه شناختی تاریخ و طبیعت
نائل آید. آنهایی كه این قابلیتها را بدست آورند، موفق میشوند تا با
طبیعت و تاریخ مكالمه كنند و تاریخ و طبیعت میتوانند به قول « گادامر »
افق انتظار را برآورده سازند . صاحب چنین قابلیتهایی با مطالعه نشانه
شناختی زبان طبیعت، هم خود میتواند با متكلم ( خدا ) مكالمه كند و هم از
آنچنان ظرفیتی برخوردار خواهد شد كه به قول شلایرماخر متكلم، « خدا » با
او مكالمه كند و به این بازسازی (Reconstruction) و بازتولید ( Reproduc )
كند و در نتیجه اگر التفاتی به كار جهان ندارد، فهم نشانهها جهان را به
چشمش زیبا و قابل التفات میكند و اگر فهم و نگاه بیمار وی حتی نفس
سحرگهان را هم برایش ملالتآور و غیر قابل تحمل میسازند، خوانش نشانهها
در پرتو قصد همدلانه، آنچنان توانشی در او ایجاد میكند كه قال و مقال
عالمی را در راه دوست شایسته تحمل میبیند. حال به چشماندازههای نشانه
شناختی باران در قرآن اشارت میكنیم :
3. باران نشان قدرت: فرو فرستادن باران در ظرفیت مشخص و معین، به گونهای
كه افق انتظار بشر را تامین كند و استقرار بخشیدن باران در زمین در قالب
سفرههای خداست . قدرتی كه انبوه ابرهای باراندار را به گونهای به سوی
زمین به جریان میاندازد كه كم و كیف نزول آنها از طاقت بشر فراتر نباشد.
خداوند همچنین قادر است این آبها را نابود كند و این خود یكی دیگر از
نشانههای خداست:« انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فی الارض و انا علی
ذهاب به لقادرون »(مؤمنون/18)
2. باران نشانه جمال و زیبایی: باران مانند خون در اندام خاك و گل و گیاه
جریان مییابد و خرمی و شكفتگی آنها را تضمین میكند. قطرات باران در تار
و پود زمین پیوند سرسبزی را برای زمین و زمینیان به ارمغان میآورند: «
انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة» ( نمل /24 ) و یا:«
انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة» ( حج /63).
3. باران نشانه قدرت و استغنا: خداوند درعین استغنا، باران را در قالب
خزانه ( سرچشمه ) آب، ماندگار میكند تا مردمان از آن بنوشند . در همان
حال نیز قادر است كه آب استقرار یافته را از معبر عواملی مانند افزایش دما
و خشكسالی از بین ببرد .
4. باران، بن مایه تكثر و تناسل طبیعت: از دیگر نشانههای قدرت خداوند این
است كه گیاهان پراكنده و بیگانه از هم را در قالب زوجهای مختلف سازماندهی
میكند و بدین ترتیب زمینههای تكثیر و تناسل آنها را فراهم مینماید. «
انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجاً من نبات شتی ». این آیه نیز
نشانهای از این حقیقت مسلم است كه ودیعه احیأ و خلقت آفرینش در قالب
قانونمندیهای حاكم بر پدیدههای طبیعی تحقق مییابد و بین طبیعت و ماورای
طبیعت رابطه طولی برقرار است نه عرضی .
گستره طبیعت، نخست در حد وسع طبیعت تسطیح و طبیعت توزیع میگردد، زیرا برگ
كاه، كوه را نمیتابد و آفتاب عالمتاب و روشناییبخش اگر اندكی به زمین
نزدیكتر گردد، طاقت زمین را خاكستر میكند و همه را میسوزاند .
گفتــم ار عریـان شود او در عیـان نه تومانی نه كنـارت نـه میـــان
آفتابی كند و كزی این عالم فروخت اندكی گر پیش آید جمله سوخت
5. تبلور خورشید در نور، دریا و درخت در دانه، نشانههایی از ظهور و حضور
خدا در طبیعتند كه رموز این ظهور و حضور را آن كسانی اداراك میكنند كه از
قوه ایمان و اتقان و تفكر وتعقل و ... برخوردار باشند .
6. باران در آینه علم و حكمت خداوند: علم خداوند بر آمار دقیق و ورودی و
خروجیهای زمین و آسمان احاطه دارد. یعنی آنچه كه از آسمان در قالب نزولات
جوی فرود میآید و آنچه كه از حوزه پوسته جامد زمین خارج میگردد، آنچه كه
از آسمان در قالب نزولات جوی فرود میآید و آنچه كه به سوی آسمان بالا
میرود، همه محاط در حوزه دانش خداوند هستند، و هیچ جنبندهای نیست كه
ورود و خروج و حركت و سكون و سفر و حضرتش محاط درعلم خداوند نباشد. این
همه در حالی انجام میگیرد كه اندكی از حضور مستمر خدا از هستی انسانها
كاسته نمیشود: « یعلم مایلج فی الارض و مایخرج منها و ماینزل من السماء و
ما یعرج فیها و هو معكم » ( حدید /4) .
7. باران نشانه رستاخیز: یكی از مناظر نشانهشناختی باران، چشماندازی است
كه خداوند با مدل نشانهها و با بنمایههای استعاره و تشخیص (
Personification ) و با ساطت اصل روانشناختی تداعی معانی باران را به
گستره رستاخیز نزدیك مینماید. باران صور اسرافیل طبیعت است كه با نزول او
هزاران گیاه و درخت مرده از خاك بپا میخیزند. مضمون نشانهشناختی
احیایگری باران در قرآن كریم در قالب تعابیر و عبارات متنوعی نقشبندی شده
است كه در مجموع، تیرهای از آیات خوشهای وحجمی قرآن را تشكیل میدهند .
نمونههایی از این آیات :
• آیات ( نشانههای ) رستاخیز: بافت درونی این تیره از نشانهها اغلب
بر مدار استعاره میگردد . استعارههایی كه در آن، مشبه از پوسته جامد خود
خارج شده و ذیشعور و جاندار میشود و شخصیت انسانی مییابد، این لایه از
چشمانداز استعاره را در علوم بلاغی تشخیص نام نهادهاند . اما باید توجه
داشت كه اگر چه قرآن بزرگترین معاجیز ادبی در همه عصرها و برای تمامی
نسلهاست، اما در این كتاب مقدس، متن، دستخوش فرم نمیشود و معنا فدای صور
ادبی نمیگردد . جاندار مداری در حوزه ادبیات از خلاقیت هنری مؤلف ریشه
میگیرد و مؤلف با بهرهگیری از اصل روانشناسی تداعی معانی و با تكیه بر
قیاس معالفارق، بین اجزای متباین و نامتجانس هستی، پیوند برقرار میكند و
« این نه آتی » را به سطح « این همانی » ارتقا میدهد . چنان كه شاعر بین
ماه زمین ( معشوق ) و ماه آسمان كه میانشان زمین تا آسمان فاصله است،
رابطه این همانی برقرار مینماید. قیاس معالفارق در منطق، در زمره آفات
شناخت به شمار میآید و نمیتواند پایه استنتاج واقع شود، اما درهنر،
خاصه شعر، كاربرد گستردهای دارد تا جایی كه میتوان گفت، هسته مركزی هنر
را قیاس معالفارق تشكیل میدهد. این قیاس در واقع مفصل و گرانیگاه ارتباط
اجزای به ظاهر گسسته هستی است. انرژی مخفی و روح پنهان اشیا و امور با
چشماندازهای تخیلی مختلفی مانند تشبیه و استعاره و مجاز نقشبندی میشوند
كه ماده اولیه همه این چشماندازها، قیاس معالفارق است. طرفین تصویر (
مشبه ـ مشبه به ) و یا ( مستعار و مستعار منه ). هرگاه در زمره اشیا و
امور و یا گزارههای متضاد باشند، استعاره، نام پارادوكس Peradox یا
متناقضنما به خود میگیرد. مانند مفاهیم فریاد و سكوت كه در تركیب فریاد
سكوت، بافت استعاری به خود میگیرند زیرا، « سكوت » به قرینه « فریاد » به
انسان تشبیه شده است . اگر برای تعمیق احساس، مؤلف به شكستن شالودههای
حسی زبان پرداخته و مقر طبیعی حاسهها را جابجا نماید و فیالمثل شنیدنی
را در تركیب استعاری « جیغ بنفش و یا صدای سبز »، دیدنی كرده و صدا را با
رنگ و رنگ را با بو بیامیزد، این نوع استعاره را حسآمیزی، نام نهادهاند
، كه البته اسم، بامسمایی نیست زیرا در این گونه استعارهها، آنچه كه
اتفاق میافتد، جابجایی حسهاست نه آمیزش حسها.
اما جاندار مداری در قرآن با جاندارپنداری در ادب و هنر تفاوت آشكار دارد،
زیرا اگر در قرآن، صبح نفس میكشد، ( و الصبح اذا تنفس ) و گیاه از تیره
حیات عاریتی و روئیده از صور خیال نیست، بلكه در جهانبینی قرآنی، نظام
آفرینش، حقیقتاً زنده و نظامدار است. بنابراین، اجزای مجموعه آفرینش نیز
به تبع این مجموعه، زنده و ذی شعور ارزیابی میشوند. فیالمثل، چشم، گوش و
سایر اعضای بدن انسان در حیثیت گسسته خود، در زمره جامدات به شمار
میآیند، اما وقتی كه در ارتباط با ارگانیسم زنده و نظامدار موجودیت یك
انسان ارزیابی میشوند، زنده و صاحب حس و ادارك میگردند.
گفتیم كه تفسیر نشانه شناختی قرآن در عرصه تداعی رستاخیز، ساخت استعاره
دارد . جوهره این استعاره حیات است كه در فرایند كاركرد باران تحقق پیدا
میكند. مضمون حیات در این تفسیر با تعابیر مختلف بیان میشود كه از آن
جملهاند احیای زمین، جنبش زمین، طراوات زمین و... نكات دیگری كه در این
مورد شایان ذكر است آن است كه :
الف ـ در این قسم از آیات، قرآن كریم به آثار و جلوات عملكرد باران توجه دارد نه به خود باران .
ب ـ ثقل توجه قرآن در تصویر احیاگری باران، خود زمین است، نه نباتات
روئیده در زمین، به عبارت دیگر از دیدگاه قرآن، باران، « زمین » را زنده
میكند نه « نباتات » را . نباتات نیز به واسطه اتصال به بدنه زنده زمین
است كه زندگی مییابند. به عبارت دیگر نباتات روئیده در زمین بارانخورده،
در زمره آثار حیاتنند نه خود حیات، حیاتی كه بعد از مرگ به زمین اعطا
میشود .
نمونهها :
1-6: « ینزل من السماء ماء فیحی به الارض بعد موتها ان فی ذلك لایات لقوم یعقلون » ( روم /24).
2-6: « تری الارض خاشعة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت. ان الذی احیاها لمحیی الموتی » (فصلت /30 )
در این آیه مضمون مرگ زمین با تعبیر استعاری ( خاشعه ) تصویرگری شده وحیات
دوباره زمین با تعبیر استعاری «اهتزاز زمین» كه استعارهای لطیف و زنده
است.
مرگ زمین نزول باران: اهتزاز و نشاط زمین بعد از سپری كردن دوران مرگ، سه
حلقه به هم پیوسته از یك زنجیره حركت و سه مرحله به هم پیوسته از یك
فرایند حیاتند كه خداوند با شناور ساختن ذهن خلاق خردمندان ( قوم یعقلون )
به درون جریان سیال این فرایند، قلوب آنها را گرهگاه این آیه كه همان
تفسیر نشانه شناختی قیامت است، اتصال میدهد : « ان الذی احیاها لمحیی
الموتی»
3-6 : در آیه 5 از سوره حج به جای واژه كلیدی هامده ( خشك و بیگیاه )
برای توصیف مرگ زمین، بهرهگرفته و بیان داشته است كه زمین پس از چشیدن
واژههای باران به اهتزاز درمیآید و جفتهای نباتی در گستره زنده زمین
متكثر میشوند تا نشانه گویا و آشكاری باشند از خدخای رستاخیز آفرین و
زندگی بخش:« ذلك بان الله هو الحق و انه یحیی الموتی ».
8- باران، تعبیری نشانه شناختی از زندگی دنیا : در نگرش قرآنی باران در
همان حال كه نشانه رزق و عامل كشف انرژی حیاتبخش زمین و انتقال ثمرات از
عمق زمین به متن آن و نشانه حیات بعد از مرگ است، نشانه زندگی
زوالپذیردنیایی و مضمون مرگ نیز میباشد . خداوندهمان گونه كه برای تفسیر
نشانهشناختی زندگی و رستاخیز و مصداقهای آنها، تمثیل باران را در دلهای
خردمندان ضرب میكند برای تبیین حیات ناپایدار دنیا و مضمون مرگ نیز به
ضرب همین تمثیل میپردازد و ظرفیتهای مرگ نیز به ضرب همین تمثیل
میپردازد و ظرفیتهای گسترده و استعدادهای متنوع نشانه شناختی باران را
از قوه به فعل در میآورد. با ریزش باران و گسترش آن در متن زمین، نباتات
درهم تنیده سر بر میافرازند و اعلام موجودیت میكنند. اما پس از سپری
كردن دوران سرسبزی و سرزندگی، با چشیدن نخستین نشانههای خزان، پژمرده
میشوند و میمیرند و فقط استخوانهای پوسیده و عریان ساقهها و شاخهها به
عنوان نمادهای مرگ وعبرت به منظر و مرئی در میآیند تا زوالپذیری زندگی
دنیایی را به فصیحترین زبان، بیان مینمایند:« واضرب لهم مثل الحیوة
الدنیا كماء انزلنا من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیماً تذروه
الریاح ».
9- باران دستمایه تفسیر حق و باطل ( رعد /17 ): در این آیه برای نشانه
دادن حق و باطل و نیز برای تبیین سهل و ممتنع بودن مثالهای قرآنی با
بهرهگیری از عناصر ملموس تشبیه، از تمثیل باران چهرهپردازی شده است،
عناصر مشكله تشبیه دراین آیه عبارتند از: « مشبه » كه عبارت از حق و باطل
میباشد و « مشبه به » باران كه آب و حباب میباشند.
ملموس كردن مفاهیم انتزاعی ،یكی از اضلاع سبكشناسی قرآن در تبیین وتفسیر
پدیدهها امور و حوادث تاریخی است. فی المثل آن گاه كه ابراهیم ( ع) از
خداوند، طالب تبیین قیامت ومعاد میشود، خداوند برای تثبیت طمانینه قلبی (
یقین پایدار ) ابراهیم تمثیل ملموس وعملی پرنده و كوه را پیش روی ابراهیم
قرار میدهد: « فخذ اربعة من الطیر ... ثم اجعل عل كل جبل » ( بقره /260)
و یا برای عینی نمودن و تجسم بخشیدن مفهوم انتزاعی « ریا » ا زمشبه بهی
مركب، یعنی هیئت حاصله از ریزش باران شدید بر روی خاك پراكنده بر سنگ،
بهره میگیرد: « كمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا » ( بقره
/264 ) و برای ملموس ساختن علم بیعمل، نیز از مشبه به مركب هیئت حاصله از
حمل كتاب توسط حمار را پیش روی خواننده میگشاید (جمعه/5).
مدل ملموس سازی و سادهسازی مفاهیم انتزاعی و قدیسی با سبك تفسیری قرآن
عجین شده است، فی المثل برای تجسم بخشیدن مفاهیم روحانی معراج پیامبر و
مراتب قرب آن حضرت نزد خداوند، عناصر ملموس سدره ( درخت كنار )، نشانی
چوپانان در تپههای عربستان و قوس (معیار اندازهگیری مردمی ) واسطه این
تجسم قرار میگیرد. در این سبك از انتقال پیام، قرآن كریم، مفاهیم ماورأ
الطبیعی و انتزاعی و قدیسی را در حد گنجایش هاضمه ذهن بشر هموار میكند و
برای باور نشان كردن این مفاهیم، آنها را در حد سادهترین بافت پدیدهها
تقلیل میدهد تا خرد جمعی « ناس » برحول آن به فهم مشترك و وجدان جمعی ناس
بر مدار آن به حس مشترك برسند. در همین راستاست كه قرآن كریم برای عینیت
بخشیدن به مفاهیم كلی حق و باطل وتبیین ماهیت پایداری و ماندگاری حق ـ اگر
چند هم تحت سیطره باطل قرار گیرد ـ و زوال و ناپایداری باطل ـ اگر چند هم
مدتی گوشهای از قلمرو حق را اشتغال كند ـ از تمثیل دو لایه باران ( آب و
حیات ) بهره میگیرد. باران بر زمین میبارد و در هر یك از ظرفهای بالقوه
طبعیت اعم از نهر، رود، آبگیر و... به جریان درمیآید. این باران در حین
جریان، دو نمود حق وباطلاند، یكی آب و دیگری حباب . حباب كه هستی
پوشالیاش متكی به باد است، باد به غبغب میاندازد و بر اریكه آب سوار
میشود و بدین ترتیب گوشههایی از حاكمیت آب را به دست میگیرد، اما این
موجودیت پوشالی، با تلنگری از نسیم، متلاشی میشود و دیگر هیچ اثری از او
باقی نمیماند. در مقابل نمود پوشالی حباب، موجودیت پایدار آب قرار دارد
كه در روند حركت هدفمند خود نیروی حیات را در ساقه و تنه درخت و شریان خاك
و وجود انسان، توزیع میكند و در سفرههای بیدریغ آب برای انتفاع بشر،
ذخیره میگردد . حباب، پرمدعا و بیفایده است و آب ساده و بیریا و سودمند
. حباب بیفایده با تك ضربهای از نیسم قالب تهی میكند و درخشش پوشالی آن
نقش بر آب میشود، اما آب در زمین درنگ میكند، با درنگ خود زمین خشك و
بیگیاه ( هامده ) و تسلیم محض در مقابل خزان ( خاشعه ) را به اهتزاز
درمیآورد و خون سبز را كه خون زندگی و رنگ خدا ( صبغة الله ) است در
اندام بیرنگ و بیرمق زمین جاری میسازد.
آری، حباب بیفایده نابود میشود اما برخلاف حباب، آب در متن زمین ودر متن
زندگی استمرار مییابد، زیرا برای مردم سودمند است؛ راز ماندگاری آن در
همین سودمندی و كاربرد عینی آن است:«و اما ماینفع الناس فیمكث فی الارض »
و ما در نتیجهگیری منطقی قرآن، چشماندازی روشن و شكوهمند از پراگماتیسم
دینی را لمس میكنیم كه در جریان آن حق و باطل با مدل تفسیر نشانه شناختی،
به گویاترین و سادهترین وجه به تعریف در میآیند :
باطل، عبارت است از چیزی كه فایدهای برای مردم نداشته باشد و نشانه آن
حباب است . حق، عبارت است از چیزی كه برای مردم سودمند باشد و نشاه آن آب
است. در این آیه برای تقریب به ذهن كردن مفاهیم كلی و تجریدی پیام، در
امتداد دامنه نشانهها از تصویر ملموس دیگری در قالب تشبیه بهرهگرفته شده
و بافت هنری كلام، رنگ تشبیه جمع ( تفرد مشبه وتعدد مشبه به) به خود گرفته
است . مناظر اصلی این تصویر كه برای ملموس كردن مركزیت پیام متن ( حق و
باطل) به كار گرفته شدهاند عبارتند از :
1- باران كه متشكل از آب وحباب است، و2- ذوب فلزات. كه متشكل از فلز و كف روی فلزمیباشد.
حق ( مشبه اول ) به آب و فلز تشبیه شده است و باطل ( مشبه دوم، به حباب و
كف روی فلز . نكته دیگر ساختار دو لایه این آیه است. یكی مقدمه ـ كه گزارش
تصویری باران و حباب و آب از یك سو و ذوب فلزات برای تجمل یا انتفاع از
سوی دیگر است ـ و دیگری نتیجه ( اثبات ماندگاری حق و زوالپذیری باطل ).
در فراز پایانی هر یك از فقرات دو گانه مقدمه و نتیجه، توجه خواننده و
شنونده به دو نكته روش شناختی جلب میشود، این دو نكته، ره آورد معنوی
قرائت متن و یا رهآورد شنیداری متن میباشند:
1. تامل در خود این تمثیل: « كذلك یضرب الله الحق و الباطل ».
2. تامل در مدل تمثیلی وسبكنشانه شناختی قرآن ( مدل سهل و ممتنع ) كه
تمثیل حق وباطل با مركزیت باران و ذوب فلزات یكی از مصادیق و جلوههای آن
است: « كذبك یضرب الله الامثال ». « انزل من السماء ماء فسالت اودیة
بقدرها فاحتمل السیل زبداً رابیاً و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة
او متاع زبد مثله كذلك یضرب الله الحق والباطل . فاما الزبد فیذهب جفاء و
اما ماینفع الناس فیمكث فی الارض كذلك یضرب الله الامثال ».
پانوشتها :
جمعه 26/9/1389 - 13:45
قرآن
باران حلقهای از زنجیره نشانهها
یكی از عناصر طبیعی و مفاهیم كلیدی كه در قرآن از آن نام برده شده
مفهوم باران است . این مفهوم با تعابیر و ساز و كارهای زبانی مختلف، بیان
میشود . واژه كلیدی و مركزی این مفهوم واژه « غیث » است كه در آیات 34 از
سوره لقمان، 28 از سوره شوری و 20 از سوره حدید به كار برده شده است . در
چشمانداز نخست از سوره لقمان ، نزول غیث به عنوان یكی از حلقههای به هم
پیوسته زنجیره حكمت فراگیر خدا، مورد ارزیابی قرار گرفته است، حكمتی كه
شمول دانش آن افق تا افق خلق و امر را درنوردیده است . در این آیه، علم به
كم و كیف قیامت، نزول باران و علم به موجودیت نطفه منعقد شده در رحم، سه
حلقه از زنجیره به هم پیوسته این منظر از مناظر حكمت خداوند به شمار
آمدهاند: « ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام .»
در سوره شوری نیز، كنش تنزیل ( نزول تدریجی ) غیبت نشانهای از انتشار
رحمت خدا و مصداقی از ظهور امدادهای ربانی بعد از گسستن تمامی رشتههای
امید و انسداد تمامی رهكورههای رهائی و رستگاری تفسیر شده است: « هو الذی
ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته » و اما در آیه 20 سوره حدید،
نزول غیث از منظر كاركردگرایانه ( functionalism ) و تمثیل جویانه
(allegorical ) مورد تبیین قرار گرفته است.
یكی از ابعاد كاركردگرایانه باران، رویش و خیزش سبزهها و گیاهان است،
سبزهها و گیاهانی كه نمایههای زیبا و جذاب آنها چشمها را میفریبد و
نگاهها را به مغاك غفلت میكشاند . آنها بی اعتنا به سویه پژمرده و
زردگونه سبزهها به رویه سر زنده آنها دل میبندند. سبزینگی، تمثیلی از
رویه فریبنده دنیا و زردیگنی و پژمردگی گیاه، تمثیلی از ناپایداری حیات
دنیاست.
باران در قرآن از تیره نزولات به شمار آمده است. با توجه به كاربرد مفهوم
نزول و متفرعات آن در قرآن، میتوان گفت كه این مفهوم، پیش ازآنكه به معنی
فرود آمدن باشد، واژهای است نشانه شناختی و تأویل مدارانه . نزول، تعبیری
است نمادین از سطح تقلیل یافته و هموار شده یك حقیقت متعالی، به گونهای
كه برای بشر قابل كاربرد و بهرهوری باشد. ذیلاً به نمونههایی از این
مفهوم تاویلگرای نزول اشارات مینماییم:
1. نزول كتاب خدا، یعنی تقلیل كلام خدا در حد كلمه و زبان تا « هدی للناس
» باشد . كلام خدا مطلق است و زبان ( دلالت وضعی لفظی )، نسبی؛ كلام خدا
برای استفاده بشر در سطح قرائت ( زبان گفتار ) و كتابت ( زبان نوشتار )
تعدیل میشود و مفهوم نزول، تعبیر نمادین این تعدیل است.
2. نزول مَنّ و سلوی برای قوم موسی، یعنی تقلیل نعمت بیمنتهای خداوند در
سطح بلدرچین و ترنجبین، برای بهرهمند شدن قوم موسی و نجات آنها از
گرسنگی: « انزل علیهم المن و السلوی » ( اعراف/160) .
3. نزول آهن: یعنی تعدیل و تنزل موجودیت آهن به گونهای كه صلابت ( بأس )
با توانش بالقوه بشر، همساز و منافع گسترده نهاده شده در آن در حد نیاز
بشر، تعدیل شده و قابل دسترسی باشد:« انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع
للناس » ( حدید/25) .
بدیهی است كه اگر كلمه (نزول) را از زنجیره تركیبی و منظومه تصریفی كلام،
خارج ساخته و به صورت عضوی گسسته از ساختار زبانی قرآن در نظر بگیریم،
معنی لغوی آن یعنی فروفرستادن، برای آهن، معنای مأنوس به ذهنی نخواهد بود.
قرآن به لحاظ معنا شناختی ( Semantic )، ساختاری حجمی و خوشهای و بافت
منظومهای دارد. سازههای به هم پیوسته ( كلمات ) قرآن، فقط در ساختار
حجمی و هندسی آن معنای واقعی خود را در مییابند . به عبارت دیگر میتوان
گفت كلمات در قرآن به منزله رشتههایی هستند كه فقط در شبكهای از
بافتههای به هم پیوسته، مجال شكفتن مییابند . اگر برای تقریب به ذهن
كردن مسئله از یك تعبیر تمثیلی بهره بگیریم میتوانیم بگوییم كه سازههای
قرآن جمال شناسانه و شاعران آهو ، فقط در گستره صحرا مجال جلوهگری
مییابد، و گریز و نگاهش مظهر زیبایی و دلربایی میگردد. اگر آهو را از
صحرا خارج كنند دیگر نه نگاهش زیباست و نه خیز و گریز و رمندگیاش دلربا .
این جلوه از معنای شالوده گریز كلمه نزول، زمانی قوت میگیرد و در باور
پژوهنده نهادینه میشود كه آیه 21 از سوره حجر را پیش رو داشته باشیم . در
این آیه خداوند با بیان مقید به حصر و تأكید، میفرماید: تمامی مظاهر عالم
خلق از ذره تا كهكشان، یك « بود » دارند كه سرچشمه وجود آنهاست و از آن به
« خزانه » تعبیر میشود و یك « نمود » كه سطح تعدیل شده و تنزیل یافته
خزانه است و خداوند از آن به قدر معلوم یعنی اندازهای مشخص ومعین تعبیر
میكند.
مولانا در مقدمه دفتر مثنوی، حقیقت متعالیه ( خزانه) را به مهار تعبیر
میكند و ظرفیت و حدود توانش انسان را به بینی شتر. مهار باید در حد ظرفیت
بینی شتر، تعدیل و تنزل یابد تا شتر را طاقت ضخامت آن باشد و گرنه اگر «
مهار سخت بزرگ بود شتر فرو خسبد » و همچنین خزانه را به آب تشبیه میكند و
حدود توانش انسان را به خاك، و میگوید كه اگر حجم آب بیشتر از توانش خاك
باشد، از آمیزه آن دو كلوخ بدست نیاید. « خزانه »، حقیقتی است مثالی و
فراتر از میزان و فراتر از حساب كه شمهای از آن در حد گنجایش انسان تقلیل
وتعدیل شود و به كسوت « قدر معلوم » در میآید.1
فرایند تعدیل « خزانه » به « قدرمعلوم » در قرآن كریم تنزیل نام میگیرد
. « ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدرمعلوم . هیچ چیز نیست
مگر آنكه گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را به جز اندازههای معین فرو
نمیفرستیم » ( حجر/21 ) .
در واقع میتوان گفت كه « نزول »، همان فرآیند گذار هستی از مرتبه امر به
مرتبه خلق و یا سطح تنزل یافته وتعدیل شده « كنز مخفی » دركسوت « خلقت »
است : داود پیامبر از خداوند میپرسد كه چرا هستی را آفریده است ( لماذا
خلقت الخلق ) خداوند پاسخ داد : « كنت كنزاً مخفیاً فاجببت ان اعرف فخلقت
لكی اعرف. من گنجینهای ناشناخته بودم . خواستم شناخته شوم از این رو به
آفرینش اقدام كردم تا شناخته شوم ».
مولوی در ابیات آغازین دفتر اول مثنوی كه از آن به نینامه تعبیر میشود،
خزانه را با نماد نیستان و قدر معلوم را با نماد نی به تصویر میكشاند.
قدر معلوم، در همان حال كه در بحث كاركرد شناختی، سطح تعدیل شده و تقلیل
یافته « خزانه »، برای انتفاع بشر به شمار میآید در بحث شناختشناسی نیز
نشانهای است كه سالك راه خدا بارهگیری این نشانه، به خزانه میرسد . به
تعبیر مولوی، قدر معلوم، به مثابه آثار پای آهوست كه صیاد باره گیری از
آن آثار خود را به آشیانه آهو میرساند.
این رهگیری در آغاز، به روش دانش دیداری است و سالك، با دیدن نشانهها به
سوی آشیانه آهو ره میسپارد، اما وقتی كه به نزدیك آشیانه آهو رسید و علم
الیقین به عین الیقین تحول یافت، معرفت بصری به معرفت استشمامی ارتقاء می
یابد و در نتیجه ، بوی ناف آهو راهنمای صیاد میشود:
همچو صیــادی سوی آشكـار شد***گــــــام آهو دیــد و بـر آثار شد
چند گاهش گام آهو درخــوراست***بعد ازآن خود ناف آهو رهبراست
چون كه شكر گام كرد و ره برید***لاجـرم زان گـــام در كامی رسید.2
انزال ، تنزیل : در بحث مفهوم شناختی كلمه نزول، به دو مفهوم هم خانواده
آن ( انزال و تنزیل ) بر میخوریم كه بیانگر صورتبندی متنوع كاركرد نزول
میباشند . انزال و تنزیل مصادر باب افعال و تفعیلاند . این دوباب برای
تعدیه فعل به كار میروند، با این تفاوت كه افعال بیانگر فعلی متعدی با
كنش تثبیتی وتنزیل بیانگر تعدیه با فرایند تدریجی است . قرآن كریم نیز كه
در زمره منزلات ( نازل شدهها ) است هم مسمی به تسمیه انزال است هم تنزیل
. مفسرین گفتهاند: حقیقت و روح قرآن، یكباره بر قلب پیامبر (ص) فرود
آمده، اما صورت ( الفاظ ) قرآن در طول دوران 23 ساله رسالت آن حضرت بر حسب
شأن نزول، به تدریج، به واسطه جبرئیل بر پیامبر نازل گشته است .
بعضی نیز گفتهاند كه تسمیه قرآن به انزال، ناظر به آیات تأویل گرای قرآن
است؛ یعنی آیاتی كه ماهیت شالوده شكنانه داشته و هنجار دلالت تصدیقی، حجم
معنای آن را برنمیتابد و لاجرم به حقیقتی خارج از هنجار دال و مدلولی خود
ارجاع میشود. اما تسمیه قرآن به اسم تنزیل، دلالت بر محكمات و ساختار
معنا مدار و تأویل گریز قرآن دارد كه به منزله حلقه واسطی است كه فاهمه
ناس در آن به فهم مشترك میرسند.
باران، دستمایه تذكار: ذكر به جهت اهمیت روانشناختی و تأثیرگذار آن، در
قرآن كریم از جایگاه والایی برخوردار است . در كتاب خدا، عوامل و
مؤلفههایی كه واسطه عمل تذكر واقع شده و شخصیتها و تیپهایی كه گیرندگان
ذكر و مخاطبان تذكار هستند ، متعدد و متنوعاند كه ذیلاً به نمونههایی از
آنها اشارت میرود :
1. تذكر به قوم بنیاسرائیل : یعنی ارجاع توجه بنی اسرائیل به تأمل در
نعمتهایی كه خداوند به آنها ارزانی داشته است، نعمتهایی كه واسطه رحمت
وجود موسی، نعمتهای فراوانی را به قوم بنی اسرائیل عطا فرموده بود . موسی
به امر خدا، بنی اسرائیل را از یوغ حاكمیت زور و زر و تزویر ( فرعون ـ
قارون ـ بعلم باعورا ) نجات داده بود، در بیابان، مائدههای آسمانی ( من و
سلوی ) را به آنها ارزانی داشته بود . اما آنها به جای آنكه از خود بپرسند
كه این مائده آسمانی در برهوت بیابان چگونه فراهم آمده است و با این پرسش
حقیقت جویانه به عظمت خدا ایمان بیاورند، گستاخانه چهره حق به جانب و
طلبكارانه به خود گرفته و سیر و عدس خواستند . آنها در دوران غیبت موقت
موسی كه به امر خدا به طور رفته بود، به تزویر سامری گردن نهادند و چشمهای
بیپروا و نمك نشناس آنها در مقابل تشعشع زرین گوساله سامری، سر تسلیم
فرود آورد و بدین ترتیب عطیه ایزدی را به دم ناسپاسی ضایع كردند . نعمتهای
گذشته را به یاد آورند، پاسدار فضیلتهای اعطاء شده از سوی خدا باشند و به
عهد خود با خدا وفا نمایند . شاید كه این تذكار، بر افروختن كبریتی باشد
در ظلمتكده دلها ( بقره /47-40).
2. تذكر به عامه مردم ( ناس ) كه خدی را به یاد بیاورند تا خداوند نیز در
فرایند كمال و استمرار ذكر ، یادآور آنها باشد؛ این نوع ذكر در ابتدای
امر، نوعی « عمل » است و وقتی كه به قصد همدلانه استمرار یافت، به مرتبه (
تعامل ) ارتقاء مییابد، تعامل بین عبد و معبود . لذاست كه خداوند این
مرتبه از مراتب ذكر را در ردیف عمل شكر قرارمیدهد كه در فرایند تكاملی
خود به مرتبه تعامل ارتقاء مییابد . تعاملی كه یك سوی آن شكر است كه از
سوی عبد ابراز و اظهار میشود و سویه دیگر آن ازدیاد نعمت است كه از جانب
خدا انجام میپذیرد :« فاذكرونی اذكركم و اشكروا لی و لاتفكرون» ( بقره
/152) .
این نوع ذكر را همچنین میتوان از جنس محبت دانست، محبتی كه گوشههایی از
شكوه و همینه آن در آیه 54 سوره مائده ذكر شده است . این نوع محبت نیز
نخست از نوع عمل و كنش ( action ) است كه از سوی عبد نسبت به معبود، ابراز
میشود . اما اگر استمرار و گسترش و تعمیق یابد، محبت خدا را در پی خواهد
داشت : « یحبهم و یحبونه؛ خدا آنان را و آنان خدا را دوست میدارند» .
لذاست كه عرفا این گونه محبت را عشق مینامند ، زیرا محبت اعمال شده از
جانب خدا و نیز همچون ذات خدا مطلق و كران ناپذیر است ومحبت وقتی كه از
محدوده نسبت و تقید خارج شده و مطلق و ناكرانمند شود عنوان عشق به خود
میگیرد.
3. ذكر پیامبران سلف : در این تیره از آیات، فرستنده پیام، خدا؛ مخاطب
پیام، شخص پیامبر (ص)؛ اسلام و موضوع پیام، امر به یاد كردن پیامبران سلف
است، پیامبرانی همچون ابراهیم صدیق، موسی با اخلاص، اسماعیل درست پیمان ،
ادریس راست گفتار ( مریم /16 ، 41 و 51) و همچنین یاد كرد و یادمان داوود
(ع) كه قدرت و خضوع را با هم داشت و مقام توبه، ملكه وجودش شده بود و یاد
كرد ایوب كه مظهر عبودیت و شكیبایی بود ( ص /17و 41).
از جمله پدیدههایی كه دستمایه تذكار و تذكر قرار میگیرد، باران است .
دارا بودن باران به ظرفیت تذكار، به خاطر روح احیاگری و آبادسازی منطوی
درنزول آن و شكوه و همینهای است كه در كیفیت شكلگیری و رازماندگاری آن
نهفته است . تذكار در باران، مناظر و مرایا و چشماندازههای متنوعی
میگردد كه از آن جمله است :
1. شفاف سازی عقیده و ارتقاء آن از مرتبه قول مقلدانه به حمد آگاهانه و
خردمندانه : نمونهای از این تیره تذكرات در آیه 63 سوره عنكبوت به چشم
میخورد . در این آیه چرخه تذكار رو به سوی مشركین دارد . مشركینی كه
خدایی خدا را كم و بیش باور داشتند، اما ربوبیت خدا را كه لازمه پذیرش آن
حصر حمد برای خداست باور نداشتند و به جای اعتلای كلمه توحید، در جستجوی
اعتلای بتها بودند، لذاست كه چونان یهودیان دست خدا را بسته میدانستند و
برای او اختیاری خارج از حیطه الهیت و خالقیت قائل نبودند ومیگفتند : «
یدالله مغلولة ... دست خدا بسته است» ( مائده /64) .
پیامبر ، برای تعمیق مرتبه ایمان این مشركین و ارتقاء به سطح عقیده آنها
از شرك به توحید و از «قول » مقلدانه به « حمد » خودجوش خردمندانه، اقدام
به طرح یك پرسش میكند؛ پرسش در مورد آفرینشگر باران . یعنی پیامبر به جای
اقدام به آموزش مستقیم، مسئله را در قالب یك پرسش بیان میكند تا مخاطب كج
اندیش را به تأمل و درنگ واداشته و به ذهن مقلدانه او تلنگر تردید وارد
آورد:« لئن سألتهم من نزل من السماء ماء فاحیاها به الارض من بعد موتها
لیقولن الله قل الحمدالله . ای پیامبر! اگر از آنها بپرسی كه چه كسی از
آسمان آب را نازل میكند تا به واسطه آن زمین مرده زنده گردد، گویند: خدا،
بگو حمد مخصوص خداست . ( مقایسه شود با آیه 61 سوره عنكبوت به عبارت « لئن
سئلتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله ».
گرچه اكثر این مشركین در زمره بیخردان بوده و قلاده گران تقلید از گردن
آنها باز گسسته نمیشد و وقتی پیامبر (ص) از یگانگی خدا برای آنها سخن
میگفت روی برمیگردانیدند و همچون دیو از كلمه توحید میگریختند ( اسراء
/46)، اما اولاً رسول خدا پیامبر ناس بود نه پیامبر خواص و موظف بود كه
راه را به همه نشان دهد، چه آنان سپاسگزاری میكردند و چه ناسپاسی « اما
شاكراً و اما كفوراً » ( انسان /3). ثانیاً برخی از این مشركین بیخرد نیز
با همه عناد ولجاجی كه با كلمه توحید و پیامآور آن داشتند، گاهگاه كلمه
خدا بر قلب بیمار آنها اثر میگذاشت و تذكر و تذكار مانند آتشزنه، مواد
منفجره قلب آنها راشعلهور میساخت و مانند تودههای یخی كه زیر تابش
آفتاب مرداد ذوب شود، یخبندان قلب آنها تحت تأثیر كلام خدا ذوب میشود و
در اشكهای گرم آنها تبلور مییافت و آنها در پرتو تحولی خود جوش و آگاهانه
به عظمت كلام خدا پی میبرند و كلمه توحید در قلوب آنها تثبیت و نهادینه
میشد. « تری اعینهم تفیض من الدمع بما عرفوا من الحق ... میبینی كه
چمشانشان بر اثر آنچه از حق میشناسند ، از اشك پر میشود ...» ( مائده
/83) .
2. باران حلقه واسطه تذكار نعمتهای خدا ( انفال / 11) در این آیه خداوند
با یادآوری سه جلوه از آثار و بركات باران ، انسان را به تأمل فرا
میخواند، این آثار عبارتند از :
1-2 : خاصیت پاكسازی و زدایندگی
2-2 : خاصیت وسوسهزدایی و شیطانزدایی ، زیرا ، فقدان نزولات جوی ، موجب
كمبود آب میشود و سفرههای آب و چشمهها و آبگیرها از عهده پاسخگویی به
نیاز مردم بر نمیآیند و در نیتجه انگیزههای تسلط بر منابع آب، رشتههای
مودت مردم را میگسلد، تجاوز را جایگزین تعاون وخودكامگی را جایگزین تعاون
و خودكامگی را جایگزین عواطف عمیق انسانی میكند و اینها همه از مظاهر
وسوسه شیطان است . باران، مجاری شیوع وساوس شیطانی و هواجس نفسانی را كور
میكند و بسترهای اجتماعی را برای مودت و مفاهمه و تعامل، هموار و بارور
مینماید .
3-2 : باران ، عامل مؤثر در برقراری پیوند بین قلبها .
4-2 : باران ، میزان اعتماد انسان را به همسویی با طبیعت، افزایش میدهد و
موانع سازگاری انسان با طبیعت را از افزایش میدهد و موانع سازگاری انسان
با طبیعت را از پیش پای بر میدارد و به انسان در بهرهگیری از منابع
طبیعت، ثبات قدم میبخشد:« ... و ینزل علیكم من السماء ماء لیطهركم به و
یذهب عنكم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبكم و یثبت به الاقدام . از آسمان
رحمت خود آبی فرستاد كه شما را به آن آب پاك گرداند و وسوسه و كید شیطان
را از شما دور سازد و دلهای شما را به هم مرتبط گرداند و قدمهای شما ار
استوار گرداند»( انفال /11) .
البته نعمتهایی همچون باران، آفتاب، درخت، هوا و دیگر جلوهها، پدیدهها و
مظاهر طبیعت آنچنان با نفس هستی انسان عجین شده و با زندگی روزمره انسان،
گره خوردهاند كه در شرایط عادی و روزمره، انسان به عظمت این نعمتها توجه
نمیكند و به تأمل نمینشیند اما وقتی كه با نگاه سعدیوار به مظاهر
نعمتهای عام طبیعت كه از فرط آشنایی، ناشناخته ماندهاند، مینگرد،
درمییابد كه در هر تنفس انسان دو نعمت موجود است و بر اساس آیه كریمه «
لتسئلن یومئذ عین النعیم در آن روز از همه نعمتها سوال میشوید » ( تكاثر
/8) و در هر نعمتی شكری واجب، نعمت دم كه امدادگر حیات است و نعمت بازدم
كه با آزادسازی دستگاه تنفس از ارزیابی انسان از طبیعت به نوع نگاه و
معماری زاویه دید انسان بستگی دارد . سعدی، هر واحد از تنفس را در
بردارنده دو جلوه از نعمت خدا میداند، اما درعصر و نسل ما شاعر بزرگوار
دیگری كه شاعر نسل شكست و سرماخوردگیاش مینامند، تحت تأثیر یأس ناشی از
دشمنی كه درگرمگاه سینه پرورش مییابد اما به گاه برون آمدن، دیوارهای از
بخار میسازد و مقابل چشم انسان را بگیرد و در راه تاریك قد میكشد تا جلو
افق دید انسان را بگیرد و در راه تاریك و لغزان زمینگیرش كند .
3- فرایند شكلگیری باران، دستمایه تذكار برای تدبر : یكی از ویژگیهای
روش شناختی قرآن متركز ساختن توجه انسان به فرایند شكلگیری پدیدهها و
جلوههای هستی است . یكی از اهداف شناختشناسی قرآن از نهادینه كردن این
روش در نیروی داوری و نقادی انسان، آن است كه او به جای تمركز به چگونه
بودن و چگونه هستن پدیدههای توجه خود را به چگونه شدن پدیده ها متركز
سازد و پدیدههای را در زنجیره روابط علت و معلولی تفسیركند و حلقههای
بهم پیوسته آنها را مورد تحلیل قرار دهد نه به صورت قطعات گسسته از
زنجیره . فی المثل، خداوند آنجا كه میخواهد ظرایف و دقایق خلقت انسان را
تبیین و راز اتصاف انسان به اوصاف خلافت و امانت و كرامت را بازگشایی
نماید، به تشریح حلقههای بهم پیوسته شاكله وجودی انسان پرداخته و بر خویش
آفرین میگوید و طومارهستی راز آمیز انسان را با مهر، احسن الخالقین ممهور
مینماید ( ر. ك : مؤمنون/14) . در آیه 43 از سوره نور نیز خداوند برای
پرورش ملكه تدبر در انسان، نمایهای از فرایند شكلگیری باران را به تصویر
میكشد: پراكندن ابرها درگستره جو و برقراری پیوند دوباره بین آنها، و
یكپارچه سازی ابرهای متراكم، حلقههای بهم پیوستهای هستند كه تأمل در
آنها اندیشیدن انسان را نظامدار و ساختارمند میكند تا به قول فرانسیس
بیكن ذهن جستجوگر انسان از بتهای تاریخی و رسوبات پس زمینهها و پیش
فهمها لایروبی شود و فقط روی زمینهها شكل بگیرد :الم تر ان الله یزجی
سحاباً ثم یؤلف بینه ثم یجعله و كاماً و فتری الودق یخرج من خلاله.
4- تذكار برای گذار از شرك به توحید ( بقره /22 ) : مخاطبان این آیه، هم
میتوانند مشركین باشند و هم مؤمنانی كه دوران شرك را پشت سر گذاشته و به
قلمرو توحید پیوستهاند . نسیم بیدار باشی است بر چهره خواب آلوده و
غفلتزده مشركین تا شاید به خود آیند، و آینه عبرتی است برای مؤمنین كه
گذشته را آینه آینده سازند و شكرگذار خدا باشند كه مشمول نصرت قرار گرفته
و از فرو افتادن به گودال آتش نجات یافتند : كنتم علی شفا حفرة من النار
فانقذكم منها . ( آل عمران/103)
در این آیه خداوند به تصویرگری آثار و بركات باران میپردازد و یادآور
میشود كه باران واسطه بین خدا و ثمرات زمین قرار میگیرد و خدا به وسیله
باران منافع بالقوه زمین را بالفعل میسازد . خداوند پس از جهتدهی توجه
مخاطبین به آثار و ثمرات باران از آنها میخواهد كه اعتقاد خود را شفاف
كنند و فراز و فرودهای عقیده خود را هموار نمایند و به عمد و تقصیر برای
خدا نظیرهسازی نكنند :
انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم فلا تجعلوا لله انداداً و كنتم تعلمون .
در آیه اشاره شد دو نكته دیگر نیز جلب نظر مینماید :
1-4: مخاطبین خداوند در این آیه از نظر فرهنگی، در زمره دانایان قرار
دارند، یعنی اگر عمل صالحهای از آنها سر میزند، آگاهانه است نه مقلدانه
و اگر عمل، نامتوازن و نادرستی هم از آنها سر میزند آن نیز آگاهانه است
نه جاهلانه ، مقصرانه است نه قاصرانه .
2-4 : قدرت و مشیت و اراده خدا از معبر قانونمندیهای حاكم بر طبیعت (
ناموس طبیعت ) تحقق مییابد . ماوراء طبیعت برای فعلیت یافتن در قالب ساز
كارهای طبیعت ظهورو تبلور مییابد ( زمینی كردن رزق به عاملیت باران ).
پی نوشتها :
جمعه 26/9/1389 - 13:44
کامپیوتر و اینترنت
نرم افزار قدرتمند بهینه سازی ویندوز با TuneUp Utilities 2011 v10.0.2020.9 | |
بهینهسازی سرعت ویندوز یکی از
مهمترین کارهایی است که کاربران رایانه برای داشتن سرعتی مناسب در
کارهایشان به آن توجه کنند. برنامههای بسیار زیادی برای بهینهسازی
ویندوز وجود دارند که هر سال با گذر زمان و پیدا شدن رقبای بیشتر نسخهی
جدیدی از آن برنامهها با افزودن امکاناتی جدید وارد بازار میشوند.
برنامهای که امروز قصد معرفی آن را داریم، به جرأت میتوان گفت بهترین
بهینهساز رایانه است. TuneUp Utilities یک بسته جامع برای بهبود کارایی
ویندوز شماست. در نسخه جدید این نرمافزار که امروز منتشر شد، امکانات
بسیار فوقالعادهای گنجانده شده که آن را نسبت به سایر برنامهها برتر
میسازد
TuneUp Utilitiesیک جعبه ابزار کامل برای بهینهسازی ویندوز است که ابزار
آن در ۶ دسته سازماندهی شدهاند تا رایانه شما بهترین کارایی را داشته
باشد. ابزاری که استفاده از آنها ساده است.
ویزگیهای مهم نرم افزار قدرتمند TuneUp Utilities :
- یکپارچه ساز قدرتمند هارد دیسک
- بهینه سازی راهاندازی ویندوز، اینترنت و شتاببخشی ویندوز
- تغییرچهره منحصر بفرد ویندوز
- پاکسازی سریع و گسترده درایوهای هارد
- پاکسازی موثر داده های زائد
- پاکسازی و بهبود کاملا” خودکار رایانه شما
- سازی گسترده ریجیستری
- امداد مؤثر در رفع مشکلات استاندارد ویندوز
- بازگردانی دادهها و نابودی دادهها هر دو به ایمنترین شکل
- سفارشیسازی ساده پیکربندی ویندوز
ویژگیهای کلیدی نرم افزار TuneUp Utilities :
- یکپارچهسازی مؤثر درایوهای هارد
- زمان بارگذاری ویندوز، برنامهها و بازیها را بطور قابل توجه کوتاه میکند
- یکپارچهسازی هوشمند باعث بالا رفتن محسوس سرعت میشود
- یکپارچهسازی خودکار اختیاری در پسزمینه
- یکپارچهساز درایو TuneUp
- یکپارچهسازی و تعمیر رجیستری
- جداافتادگیهای درون رجیستری را کم میکند
- خطاهای ساختاری را مرتفع میکند
- حافظه استفادهنشده را آزاد میکند
- یکپارچهساز رجیستری TuneUp
- مدیر شروع به کار TuneUp
- جلوگیری از اجرای ناخواسته برنامهها
- شتابدهی به شروع بهکار سیستم
- نمایش خودکار برنامههایی که در زمان شروع بهکار ویندوز اجرا شدهاند
- همچنین فهرست کردن برنامههایی که در پوشه “شروع خودکار” قرار ندارند
- ارائه پیشنهادها و توضیحاتی درباره هزاران برنامه
- بهینهساز سیستم TuneUp
- بهینهسازی ویندوز و شتابدهی به سرعت اینترنت
- بهبود کارایی سیستم
- شتابدهی به مرور و دانلود فایلها
- ارائه اعلانهایی برای شتابدهی سیستم
- و…
دانلود با حجم ۱۹.۱ مگابایت جمعه 26/9/1389 - 13:43
ازدواج و همسرداری
بسمه تعالی
چکیده:
امر
مقدس ازدواج یکی از سنت های پسندیده ای است که، در جای جای قرآن کریم و
احادیث واصله از رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) بر آن سفارش
و تأکید گردیده است. ولی متأسفانه در سال های اخیر به دلائل مختلف فرهنگی
و اقتصادی بعضاً جوانانی دیده می شوند، که از این امر مهم و حیاتی که ضامن
بقاء و تعالی روح و جسم آدمی است به دلائل مختلف بعضاً واهی سرباز می زنند
و خود را از برکات این سنت حسنه بی بهره و بی نصیب می گردانند. لذا شایسته
است با عنایت به سیاق آیات و روایات مذکور که عمدتاً هم به صورت امری و
دستوری بیان گردیده، توجه شایانی به امر مقدس ازدواج گردیده است و در
راستای ترویج و اشاعه ازدواج اسلامی به ویژه به صورت آسان فارغ از تشریفات
و آداب و رسوم خرافی و دست و پاگیر اهتمام بیشتری از سوی اهالی محترم
فرهنگی به خصوص پژوهشگران و محققان علوم دینی مبذول گردد.
شرح واژه:
زوجیت، ازدواج، آرامش و مودّت.
احمد
بن فارس از دانشمندان لغت است می گوید کلمه ی «زوج» دلالت می کند بر تقارن
چیزی با چیزی «زوج أصلٌ یَدُلُّ علی مقارَئِه شیئی لِشیئی» البته این
تقارن و جفت بودن گاهی بین دو چیز است که مثل یکدیگرند و گاهی بین دو شیئی
است که با هم تضاد یا تناقض دارند. (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة ج 3
صفحه 35).
چنانچه لغت شناس معروف، احمد بن فیومی می نویسد:
الزوج
– الشَکل یکونُ لَهُ نظیرٌ کالأصناف و الألوان، أویکونُ له نقیضٌ کالرَّ
طبِ و الیا بِس و الذَّکَرِ و الاَنثی و الَّیل و النّهار و الحُلُّوِ و
المُرّ؛
زوج عبارت است از هر شکلی که دارای نظیر است مانند صنف ها و
رنگ ها، یا دارای نقیض است همچون تر و خشک، نر و ماده، شب و روز، شیرین و
تلخ.
(احمد بن فیومی، مصابیح المنیر، جزء اول صفحه 352)
ترکیب خاص عناصر را با یکدیگر که محصل مزاج و سبب تکوین موالید است ازدواج عناصر نامیده اند.
(فرهنگ معین، ج 1 صفحه 217)
زوجیت عامل هماهنگی در هستی:
«أوَلَم یَرَو اِلَی الاَرض کم أنبَتنا فیها مِن کُلَّ زَوجٌ کَریم» (شعرا، آیه 7)
ترجمه: آیا آنها به زمین نگاه نکردند که چه اندازه در آن از گیاهان جفت (نر و ماده) و پرفایده آفریده ایم.
به
طور کلی نه تنها در جهان انسانها، بلکه در میان همه موجودات، حتی جمادات،
یک نوع ازدواج وجود دارد و به عنوان یکی از نشانه های الهی و وسیله تکامل
در سراسر هستی خودنمایی می کند. لینه دانشمند و گیاه شناس معروف سوئدی در
اواسط قرن 18 میلادی موفق به کشف این شده که مسأله زوجیت در دنیای گیاهان
تقریباً یک قانون عمومی است و گیاهان نیز مانند حیوانات از طریق آمیزش
نطفه نر و ماده، بار ور می شوند و سپس میوه می دهند؛ ولی قرآن مجید قرن ها
قبل از این دانشمند، کراراً در آیات مختلف به زوجیت در جهان گیاهان اشاره
کرده است.
بلکه قرآن زوجیت را شامل همه موجودات می داند. آن جا که می فرماید:
«و من کُّلِّ شیئیٍ خَلَقنا زوجیَینِ لعلّکم تَذَکَّرون»؛ (ذاریات، آیه 39)
ترجمه: از هر چیز دو زوج آفریدیم، شاید متذکر شوید.
امروز
از نظر علمی مسلم است که اتم ها از اجزای مختلفی تشکیل یافته اند، از جمله
این دو جزء است که یکی دارای بار الکتریسیته منفی است که الکترون نام دارد
و دیگری دارای بار الکتریسیته مثبت است که به آن پروتون می گویند، باید
توجه داشت که همه موجودات جهان از اتم تشکیل شده اند.
(اشتهاردی، 1378، صفحه 8 و 9)
ازدواج آیت الهی
و مِن آیاته أن خَلَقَ مِن أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنُوا الُیها وَ جَعَلَ بَینکُم مَوَدُّة و رَحمه؛ (روم، آیه 21)
و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آن ها آرامش یابید. و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد.
از
آیاتی که با قاطعیت یکی سرشتی زن و مرد را خاطرنشان ساخته این آیه مورد
بحث است که خلقت زن را از جنس مرد دانسته و با تعبیر «من انفسکم» هر دو را
دارای یک سرشت معرفی کرده است، اسلام با این طرز تفکر بینش ویژه ای به
پیروان خود بخشید و مسلمین را به حقوق زنان و مردان و یک سرشتی آن ها را
معتقد ساخت در جهان بینی قرآن زن تحقیر نشده و جنس پست تر معرفی نگردیده
که با تعبیر «من انفسکم» موجودی در ردیف مرد و هم جنس او شناخته شده است.
(حجازی، 1370، صفحه 143)
صرف
نظر از سایر دلایل الهیون بر اثبات وجود پروردگار و غیر از بقیه آیاتی که
در ردیف این آیه برای بیان نشانه های ذات اقدس الهی آمده است در همین سوره
یا سوره های قرآن با جمله ی «من آیاتِهِ» نشانه هایی از ذات نامحدود او را
آشکار ساخته است. تنها همین آیه مورد بحث می تواند پایگاه فکری الهیون
واقع شود و همچنان که خود خداوند به آن اشاره فرموده، به خوبی می تواند
مورد استدلالات علمی و عقلی برای رد بافته های ناروا و سخنان بی اساس مادی
گرایان باشد. (همان منبع، 15)
و أنحِکُوا الأیامی مِنکُم وَ
الصّالحینَ مِن عِبادِکُم وَ اِمائکُم إن یَکونُوا فُقَرَاءِ یُغنِهِمُ
اللهُ مِن فضلِهِ وَ اللهُ واسُعٌ عَلیمٌ.
و مردان و زنان بی همسر را
همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و
تهیدست باشند خداوند آن ها را از فضل خود بی نیاز می سازد خداوند واسع و
علیم است.
اهمیت این مسأله به آن پایه است که در حدیثی از امیر
مؤمنان علی (ع) می خوانیم «بهترین شفاعت آن است که در میان دو نفر برای
امر ازدواج میانجیگری کنی تا این امر به سامان برسد. (مکارم شیرازی، 1382،
جلد 4، صفحه 293)
در این آیه همه مردم مورد خطاب خدا قرار گرفته اند
تا با تعاون، وساطت و کمک های مالی و فراهم نمودن اسباب کاری بی همسران را
دارای همسر کنند و در امر مقدس و پراهمیت ازدواج که یک امر ضروری برای حفظ
عفت جامعه است بی تفاوت نباشند. (اشتهاردی، 1378، صفحه 3)
کسی که برای تحقق ازدواج بین مؤمنین و مؤمنات اقدام کند، خداوند علاوه بر پاداش های بسیار عظیم تا آن جا به او لطف می کند که:
هر
گامی که انسان در این راه بردارد و هر کلمه ای که در این باره بگوید ثواب
یک سال عبادت را که شب ها آن با قیام و عبادت به سرآید و روزهای آن روزه
بگیرد در نامه عمل او می نویسند. (حرّ عاملی، جلد 14، صفحه 27)
واژگان آیه:
«لِتَسکُنُوا»:
«السکون ثبوت الشیئی بعدَ تحَرُّکٍ» سکون عبارت است از ثابت شدن شیئی بعد از حرکت.
بنابراین آرامش و استقرار را که ضد حرکت و خلاف اضطراب است سکون نامند.
(راغب اصفهانی، صفحه 236)
مَوَدَّة
معنای کلمه مَوَدَّة:
ودّ: کلمه تدل علی محبَّةً، وَدِدتُهُ
و در ریشه مودت می باشد کلمه ای است که به محبت دلالت می کند یعنی فردی را دوست دارم. (احمد بن فارس، صفحه 75)
این
آیه بیانگر آن است که هدف از ازدواج سکون آرامش همسران است این مطلب در
آیه 189 سوره اعراف نیز آمده است بنابراین ازدواج یکی از مواهب بزرگ الهی
بر بشر است چرا که مایه آرامش همسران می گردد هم آرامش روحی، هم آرامش
جسمی، هم فردی و هم اجتماعی. از نظر جسمی بیماری ها و پریشانی هایی که به
خاطر ترک ازدواج برای جسم بشر پیش می آید قابل انکار نیست و از نظر روحی
عدم تعادل روحی و ناآرامیهای روانی که دامنگیر افراد مجرد می شود چشمگیر
است از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت
انتحار و خودکشی در میان مجردان بیشتر دیده می شود از سوی دیگر ازدواج
باعث پیوند محبت آمیز و عاطفی می شود و همین محبت و رحمت رشته های افراد
جامعه را به یکدیگر گره می زند و پیوند آن ها را محکمتر می کند.
(حجازی، 1370، صفحه 29)
مرحوم مقدس اردبیلی در ذیل این قسمت از آیه شریفه که می فرماید:
«إنَ یکُونوا فُقَراءَ یغنهم الله من فَضلِه»
اگر آن ها «زن و شوهر» فقیر بودند خداوند از فضل خود آن ها را بی نیاز و غنی می گرداند.
آورده
است: «ظاهر آیه شریفه بر عدم اشتراط قدرت مالی و تمکن زوج دارد و این آیه
شریفه دلالت برتر غیب و تشویق اولیاء و وکلاء زوجه بر تزویج مولی علیه آن
ها دارد و فقر و ناداری مانعی برای ازدواج محسوب نشده است به دلیل این که
خداوند بی نیاز کننده است بلکه آنچه از احادیث و روایات استفاده می شود
آنست که خود امر ازدواج غنا و بی نیازی است و ترک آن به خاطر ترس از فقر
به منزله در سوء ظن به خداست.
(احمد بن محمد (مقدس اردبیلی) 1387، 639)
«واللهُ واسِعٌ عَلیم»
قدرت
خداوند آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستی را فرا می گیرد و علم او چنان
گسترده است که از نیات همه کس مخصوصاً آن ها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنی
اقدام می کنند آگاه است و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
بعد
از ازدواج شخصیت انسانها تبدیل به شخصیت اجتماعی می شود و خود را شدیداً
مسئول حفظ همسر و آبروی خانواده و تأمین وسایل زندگی آینده فرزندان می
بیند و به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار می بندد و
در حفظ درآمدهای خود و صرفه جویی تلاش می کند و در مدت کوتاهی می تواند بر
فقر چیره شود و بدون شک امدادهای الهی و نیروهای مرموز معنوی نیز به کمک
چنین افرادی می آید که برای انجام وظیفه انسانی و حفظ پاکی خود اقدام به
ازدواج می کنند.
(مکارم شیرازی، 1382، ج 3، صفحه 249)
ازدواج از نظر اجتماعی:
در
اسلام، تأسیس و تشکیل خانواده که کوچکترین واحد جامعه است به عنوان بهترین
بنیادها یاد شده و از آن با تعبیر سنت و برنامه پیامبر یاد شده است که
دوری از آن به معنی پشت کردن به سنت پیامبر و در نتیجه بیرون رفتن از حد و
مرزهای اسلام به شمار آمده است.
(اشتهاردی، 1378، صفحه 21)
پیامبر اکرم فرمودند: ما بَنی فی الإسلامِ بناءٌ أحَبٌّ الی الله عزوجل و أعَزَّ مِنَ التّزویج.
در اسلام، در پیشگاه خدا بنایی برپا نشده که محبوبتر و عزیزتر از بنای ازدواج باشد.
(علامه مجلسی، جلد 103، صفحه 221)
نیز فرمودند:
«النّکاحُ سُنَتی، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَیسُ مِنّی»
ازدواج از جمله سنت های من است. پس کسی که از سنت من دوری کند از من نیست.
(حر عاملی، جلد 14، صفحه 7 و 8)
به گفته دانشمندان اخلاق، انگیزه اصلی گناهان و انحرافات اخلاقی سه قوه است:
1- قوه شهویه
2- قوه غصبیه
3- قوه وهمیّه
که
این سه قوه در مرز تعدیل خود در وجود انسان برای دفع مفاسد و جلب ارزش ها
لازم اند در مورد قوه شهویه یکی از اموری که عامل تعدیل صحیح آن در شهوت
جنسی می شود ازدواج است که موجب کنترل این قوه شده و آن را از تجاوز و
طغیان باز می دارد.
(اشتهاردی، 1378، صفحه 19)
$ ازدواج ضامن بقای نسل
«نِسائُکُم حَرثٌ لَکُم فَاتَوهم حَرثَکُم أنّی شئتُم و قَدَموا لِانفُسِکُم» (بقره 223)
همسران
شما مرکز بذرافشانی شما هستند، شما هر زمان که بخواهید می توانید با آن ها
آمیزش کنید ولی (سعی کنید با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود از
پیش بفرستید.
قرآن با این بیان ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانی
بیان می کند که به او به عنوان وسیله اطفای شهوت ننگرید، بلکه زن یک وسیله
ای برای بقاء نسل حفظ حیات نوع بشر و مرکز و مدرسه ای برای پرورش فرزندان
شایسته است.
(حجازی 1370، صفحه 31)
«هُنُّ لباسٌ لُکُم و أنتُم لِباسٌ لَهٌنَّ»
آن ها لباس شما هستند و شما لباس آن ها هستید.
تعبیر به لباس در مورد زن و شوهر، از چند نظر قابل توجه است.
همانگونه
که لباس انسان ها را از سرما و گرما و خطرات و نفوذ بیماری ها به بدن حفظ
می کند زن و شوهر نیز همدیگر را از خطرها و آسیب ها و طغیان جنسی حفظ می
کند. همان گونه که لباس عیب های بدن او را می پوشاند، زن و شوهر عیوب
همدیگر را می پوشانند. همانگونه که لباس، زینت برای انسان است، زن و شوهر
مایه زینت و آراستگی همدیگر هستند (همان منبع، صفحه 31)
نتیجه گیری:
با
کمی تأمل در متن آیات و روایات روشن می شود که تأکیدات فراوانی بر امر مهم
ازدواج گردیده است که عمل به آن ها ضامن سلامتی روحی افراد جامعه می باشد
و عفت جامعه در سایه سار عمل به این سنت موکّد محقق می گردد، اساساً توجه
به تشکیل خانواده و امر ازدواج یکی از عوامل پویایی و نشاط در جامعه و
مقدمه سعادت جامعه بشری می باشد و این امر جز با ترویج ازدواج و گرایش نسل
جوان به این مهم تحقق نخواهد یافت.
به امید روزی که تمامی جوانان
مسلمان بتوانند به راحتی و بدون نگران مبادرت به ازدواج نمایند و از این
رهگذر سلامت و سعادت را برای خود و جامعه شان به ارمغان آورند.
منابع
1- قرآن کریم.
2- احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، جلد 3 صفحه 35.
3- احمد بن فیومی، مصابح المنیر، جزء اول صفحه 352 .
4- حجازی، سید جمال الدین، ازدواج در نظام آفرینش، 1370 انتشارات میقات.
5- حر عاملی، وسائل الشیعه، جلد 14 .
6- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن .
7- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد 103 .
8- محمدی اشتهاردی، محمد، ازدواج و شیوه همسرداری از دیدگاه اسلام، 1378، انتشارات یوسف.
9- معین، محمد، فرهنگ فارسی، 1383، انتشارات معین.
10- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد 3، 1382، چاپخانه مروی.
11- مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البیان، 1378، انتشارات مومنین.
منبع:فصلنامه قرآنی کوثر / شماره 33
جمعه 26/9/1389 - 13:42
كودك
وقتی یك زن و یك مرد، یك زوج را تشكیل میدهند و خانوادهای شكل میگیرد،
براساس یك فرهنگ نانوشته و ناگفته كه چه خوب بدانیمش و چه بد، خانوادهها
از همان ماههای اول، تولد نوزادی را انتظار میكشند.
این نكته البته
ذهن زوج جوان را هم درگیر میكند، اما آنچه مهم است و اغلب پدر و مادرهای
جوان از آن غافلند، میزان آمادگی برای بچهدار شدن و مهمتر از آن تربیت
فرزند است.
نمیدانم چرا بسیاری از ما هنوز هم مانند پدر بزرگ و مادر
بزرگمان به بچه نگاه میكنیم، هنوز از شادی حضور نوزاد در خانه میگوییم
و از شیرین زبانی و حركات جالبش هنگام راه افتادن، اما اگر با خود صادق
باشم، درمییابیم كه كمتر به تربیت او میاندیشیم، به این كه اصلا چقدر
آمادگی داشتن یك نوزاد را داریم، چقدر از تغییری كه با حضور او در زندگی
مشترك ایجاد میشود، اطلاع داریم چقدر میتوانیم بچهای را همان گونه كه
هست و باید بپذیریم و چقدر میتوانیم با او ارتباط برقرار كنیم.
البته
این نكته بسیار مهم و حیاتی، از ماههای اولیه پس از تولد تا سالها با ما
همراه خواهد بود. چرا كه چگونگی رابطه و ارتباط موثر با فرزندان همیشه جزو
دغدغههای هر پدر و مادری است.
به همین دلیل برای این هفته كتاب «آزاد و صمیمی با فرزندان» را برای معرفی به شما انتخاب كردیم.
نویسنده
كتاب در مقدمه چنین مینویسد: «این كتاب ثمره عشق و علاقه من به كودكان و
نوجوانان است. در طول 10 سال كار با كودكان، مسائل زیادی از آنها آموختم.
كودكان سهمی باورنكردنی در زندگی بزرگسالان دارند... علیرغم فراز و
نشیبهای زندگی با كودكان، در مجموع، اكثریت افراد موافق این موضوع هستند
كه بچهها بیش از آن كه زندگی ما را محدود سازند، چیزهای بسیاری مثل ایجاد
فرصتهای فراوان برای آموختن نكات جدید در باره خودمان، عشق و خنده بیشتر
و ارتباط با دیگران را به آن میافزایند. در حقیقت من همیشه تجربه خود با
بچهها را به یك مهمانی جشن تولد بزرگ تشبیه میكنم كه سرشار از
شگفتیهاست.»
نویسنده كتاب در مورد تربیت كودكان دیدگاهی رایج را
بیان میكند، اما با تشبیهی جالب و شنیدنی؛ او میگوید: «نهتنها كودكان
بر زندگی بزرگسالان اثر مشخص میگذارند، بلكه ما هم هنگام مراقبت از ایشان
تا دوره نوجوانی، تاثیر قابل ملاحظهای بر آنها داریم. ما به طور مدام
درگیر فرآیند تربیت كودكان هستیم. هر كلمه، فكر و عمل ما، چیزی را به
كودكان نشان میدهد. ما الگوی رفتار آنها هستیم و در این مقام مسوولیت
سنگینی داریم. متاسفانه كودك همراه با یك كتاب راهنما متولد نمیشود و
هنگامی كه اشتباهی رخ میدهد، والدین اغلب تقصیر را میپذیرند. در حقیقت،
والدین به جای اینكه مورد آموزش قرار بگیرند، سرزنش میشوند. شغل دیگری
نظیر این كار وجود ندارد.
آیا دیدهاید بستهای كاملا ناشناخته را به
دو نفر بدهند و از آنها بخواهند آن را به بستهای شاد و موفق تبدیل كنند
(یعنی بستهای كه كاملا مرتب و بر وفق مراد باشد.) در حالی كه درباره
چگونگی انجام این كار هیچ راهنماییای دریافت نكردهاند؟»
بارها در همین چاردیواری خواندهاید كه فرصتهایی را برای در كنار خانواده بودن و صحبت با بچهها بگذارید.
اگر
چنین میكنید خوب است در گفتار خود هم دقت داشته باشید؛ در این كتاب
میخوانیم: «وقتی با بچهها مشغول صحبت هستید، دقت كنید كه چند عبارت با
«بله»، «نه» و «باید» میسازید و همچنین ببینید اكثر عباراتی كه به
فرزندتان میگویید، مثبت است یا منفی. این آزمایش كوچك میتواند بسیار
روشنگر باشد.
باید زبان مورد استفاده خود را مورد ملاحظه قرار دهید و
به تدریج آن را به زبانی كه مفید و موثر است، تبدیل نمایید. فقط و فقط در
آن صورت است كه میتوانید برخی از آزارهای كلامی را كه در گذشته در ارتباط
با فرزندان وجود داشتهاید، برطرف كنید. در فصل هفتم «تغییر برای بهتر
شدن» خواهیم گفت كه چگونه این امر میتواند به آسانی و به شكل موثر
انجامپذیر شود.»
همچنین یكی از نكاتی كه نویسنده روی آن تاكید دارد
این است كه بچهها باید بدانند وقتی پدر و مادر برای زندگی آنها تلاش
میكنند و حتی كارهایی را كه به نظر ساده میآید، انجام میدهند؛ كارهایی
مانند شستن لباسها، اتو كردن، تمیز كردن اتاقها و... همه به این دلیل
انجام میشوند كه والدین به فرزندان شان عشق میورزند.
حتی این موضوع كه هرگاه بچهها نیاز دارند، پدر و مادر در كنارشان هستند نیز نشانهای از این عشق است.
بنابراین
بسیار خوب است كه والدین چه در رفتار و چه در كلام به كودكان بفهمانند
آنها را دوست دارند و اگر عشق به بچهها نبود، به راحتی میتوانستند این
كارها را انجام ندهند.
موضوع دیگری كه خوب است در همین زمینه به آن
توجه كنید، صحبت در مورد نمونههای متفاوت عشق و دوستداشتن است. مانند
دوستداشتن خواهر و برادر، والدین، یك دوست، معلم و... این بحثها به
بچهها میآموزد كه هر كس جایگاه خود را در قلب ما دارد و همچنین خوب است
برای هر نوع رابطه دوستانه مثالهایی هم بزنیم تا آنها از همان دوران
كودكی دریابند در هر رابطهای رفتارهای مناسب و نامناسب وجود دارد؛ باید
رفتارهای مناسب را افزایش داد و از غیر آن دوری كرد.
كتاب «آزاد و صمیمی با فرزندان» كه «آلیسون مولوانی» نوشته و «مهدی حاجیاسماعیلی» آن را ترجمه كرده است به چاپ سوم رسید.
ناشر كتاب «نشر دانژه» و قیمت آن 4400 تومان است.
جمعه 26/9/1389 - 13:41
مهدویت
برای حالت انتظار فرج و گشایش در امور،سلسله مراتبی وجود دارد که با توجّه به نوع مشکلی که چشم به راه حل آن هستیم ،تنظیم می گردد.
1. انتظار در جهت گشایش امور شخصی
اوّلین
و ضعیف ترین مراتب انتظار ،انتظار برای گشایش در امور شخصی خود و فتح و
فرج غصّه ها و ناگواری های فردی می باشد . البتّه همین امور شخصی گاهی
غصّه های زندگی مادّی و امور عادّی خود است و گاهی دردها و غصّه های معنوی
که انسان در دل دارد و خواستار گشایش آن با فرج امام زمان (ع)است. وجود
مبارک حضرت مهدی (ع)در توقیع شریفی که به محمّد بن عثمان العمری ارسال
داشتند بعد از جواب سؤالات اسحاق بن یعقوب می فرمایند: «برای تعجیل در فرج
بسیار دعا کنید که آن فرج خود شماست »(1). در دعای افتتاح نیز می خوانیم
:«خداوندا پراکندگی ما را به وسیله او جمع و گسیختگی مان را دور کن و
پریشانی ها را بدو پیوست کن و کمی مان را به وسیله او زیاد کن و ذلّت ما
را به وسیله او تبدیل به عزّت کن و...فقر ما را به وسیله او جبران کن و
شکاف و تفرقه ما را به او برطرف کن وسختی ما را به وسیله او آسان کن
و...».
2. انتظار جهت گشایش در امور مؤمنان
دومین
مرتبه انتظار ،انتظار برای رفع مشکات از جامعه ایمانی و آحاد مؤمنان و
موحّدان است ؛مشکلاتی که از جهت مادّی و معنوی ،دینی و دنیایی مؤمنان را
محاصره نمود وآنان را در نوعی سرگردانی و بی سامانی قرار داده است . حضرت
سجّاد (ع)می فرماید :«زمانی که قائم ما قیام کند،خداوند آفت را از شیعیان
ما بزداید و دل های آنان را چون پاره های آهن (سخت و تزلزل ناپذیر)کند و
هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند
بود».(2)حضرت باقر (ع)می فرمایند:«هر گاه زمان ما (ظهور ما)فرا رسد و مهدی
ما بیاید،شیعه ما از شیر دلیرتر و از سر نیزه برنده تر خواهد بود...
»(3)حضرت علی (ع)می فرمایند:«با مهدی ما حجّت ها تمام می شود ،او پایان
بخش امامان ،نجات بخش امّت و منتهای نور است ».در دعای افتتاح چنین می
خوانیم :«خدایا ما به سوی تو از دوری پیغمبرمان (ص)و غایب بودن ولیّ مان
شکایت می کنیم ».همچنین در دعای عهد با امام زمان (ع)(5)می خوانیم
:«خداوندا با حضور حضرت (ع)این گرفتاری را از این امّت برطرف کن و ظهور او
را برای مان نزدیک کن».
3. انتظار در جهت گشایش امور آحاد انسانی
سومین
مرتبه انتظار ،انتظار برای گشایش در امور جامعه جهانی و همه آحاد و ساکنان
زمین است ،زیرا ظهور اما عصر (ع)نوید بخش امنیت و عدالت جهانی است و از
برکات و آثار آن، همه اهل زمین برخوردار خواهند شد . حضرت باقر (ع)می
فرمایند:«زمانی که قائم به پا خیزد ،ایمان را به هر دشمن کینه توزی عرضه
می کند ،اگر از جان و دل ایمان نیاورد ،گردنش زده می شود ،یا همچون ذمیّان
امروز جزیه می پردازد و به کمر او زنّار می بندد وآنان را از شهرها ،به
حومه ها و روستاها بیرون می کند ».در دعای عهد با امام زمان (ع)(6)می
خوانیم :«خداوندا،او را پناهگاه بندگان مظلومت قرار ده...»
4. انتظار جهت گشایش امور جامدات ،گیاهان و حیوانات
چهارمین
مرتبه انتظار ،انتظار برای گشایش در حیات حیوانات ،گیاهان و جمادات است
،زیرا با امر فرج در زمین و زمان و عالم نباتات و حیوانات نیز تحوّلات
مثبت ایجاد خواهد شد و دامنه ظهور و شعاع نور آن شامل حال آنان نیز می
گردد. همچنان که در عصر غیبت می خوانیم: « ظهر الفساد فی البرّ و البحر
بما کسبت أیدی النّاس ».
پیامبر اکرم(ص)فرمودند :«او زمین را ،همچنان
که آکنده از ستم و بیداد شده،از عدل وداد پر می کند. آسمان از ریختن
نزولاتش هیچ دریغ نمی ورزد و زمین از رویاندن گیاهانش ».(7)حضرت علی
(ع)فرمودند: «زمانی که قائم ما قیام کند ،آسمان نزولات خود را فرو ریزد و
زمین گیاهانش را برویاند و کینه و دشمنی از دل های بندگان رخت بربندد و
درندگان و چرندگان با هم بسازند چندان که زنان زیور(زنبیل )به سر ، عراق
را تا شام می پیمایند وجز بر علف و سبزه گام نمی نهند و هیچ درنده ای آنها
را آشفته و هراسان نمی کند».(8)
پیامبر(ص)فرمودند :«قیامت برپا نمی
شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود ،آنگا ه مردی از خاندان من
قیام کند و زمین را ،همچنان که از ظلم و جور آکنده شده از عدل و داد
پرکند».(9)در این باره ،در دعای عهد(10) می خوانیم :«خداوندا ، سرزمین
هایت را آباد کن و بندگان را زندگی (حقیقی)ببخش».
5. انتظار جهت گشایش امر انبیا و اولیا
پنجمین
مرتبه انتظار ،انتظار جهت گشایش غصّه ها و دردهای اولیا و انبیا در گذشته
تاریخ و شادمانی و فرج برای آنان است . در دعای ندبه ،در همین رابطه ،می
خوانیم :«کجاست آن کسی که انتقام خون پیامبران و فرزندان آنها را می
گیرد».
6. انتظار جهت گشایش در امور آل محمد (ص)
ششمین
مرتبه انتظار ،انتظار برای گشایش امر پیامبر (ص)و امامان معصوم (ع)و
مستضعفان واقعی است ،زیرا با ظهور امام عصر (ع)دولت کریمه اهل بیت
(ع)تشکیل خواهد شد و بازگشت مجدّد آنان به دنیا با رجعت شروع خواهد گشت
؛به عبارتی فرج امام عصر (ع)فرج آل محمّد (ص)است و موجب شادمانی رسول الله
(ص)است و اهل بیت (ع)خواهد شد . آری تا ظهور امام زمان (ع)اتّفاق نیفتد
،همچنان اهل بیت (ع)در استضعاف و مظلومیّت به سر می برند.
مفضّل بن
عمر می گوید :از امام صادق (ع)شنیدم که فرمود :«رسول خدا (ص)نظری به علی
،حسن وحسین (ع)افکند و گریست و فرمود :شما مستضعفان بعد از وفات من هستید
»،مفضّل گوید :عرض کردم یابن رسول الله معنی آن چیست؟فرمود :«یعنی شما
امامان بعد از من هستید ،چون خداوند می فرماید : «و می خواهیم بر آنان که
در زمین به ضعف کشیده شده اند ،تفضّل نماییم و آنان را پیشوایان و وارثان
حکومت حق سازیم»پس این آیه در مورد ما اهل بیت (ع)تا روزقیامت جاری
است».(11)
همچین در کتاب «غیبت»شیخ طوسی آمده که از امیر المؤمنین
(ع)روایت شده است در مورد قول خداوند متعال :«و نرید أن نمنّ علی الّذین
استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین »فرمودند :«ایشان اهل
بیت محمّد (ص)هستندکه خداوند مهدی آنان را بعد از رنجیدن آنها (استضعاف
آنها) می آورد سپس آنان را عزّت می بخشد و دشمنانشان را ذلیل می
سازد».(12)
نیز در دعای ندبه می خوانیم «کجاست آن کسی که انتقام خون
کشته کربلا ـ امام حسین (ع)ـ را بگیرد ».یا در دعای عهد با امام زمان
(ع)می خوانیم :«خداوندا پیامبرت (ص)و پیروان او را به دیدارش شادمان کن و
پس از او به بیچارگی ما رحم کن ،خداوندا با حضورش این گرفتاری را از این
امّت برطرف کن و...»
در دعای قنوت امام حسن عسگری (ع)آمده است :«بار
خدایا، به درستی که حقّ ما پس از تقسیم شدن در دست غاصبان ،دست به دست گشت
و حکومت ما پس از مشورت به چیره شدن و زورمندی (دشمنان )واقع شد و پس از
آنکه برگزیده امّت بودیم میراث آنها شدیم که وسایل لهو و بازیگری با سهم
یتیم و محتاج و بیوه خریداری گردید و اهل ذمّه بر مردم مؤمن حکومت یافتند
و فاسقان هر قبیله عهده دار امور آنان گشتند که نه دفاع کننده ای هست تا
آنها را از هلاکت دور سازد و نه سرپرستی که به آنان با دیده مهر بنگرد و
نه صاحب مهربانی که جگر تفتیده را از گرسنگی برهاند و آن را سیر کند ،پس
آنان با خواری در خانه گمشده ای واقع شده اند و گرفتار فقر و همنشین اندوه
و ذلّت می باشند».
7. انتظار جهت گشتایش امور ملکوتیان
هفتمین
مرتبه انتظار ،انتظار برای گشایش غصّه ها و اندوه فرشتگان و ملکوتیان می
باشد ،زیرا مصائب اولیای الهی و به ویژه مصیبت حضرت سیّدالشهدا (ع)آنان را
غمزده و رنجور ساخته و آنان در انتظار گشایش امر هستند. امام باقر (ع)در
جواب ابوحمزه ثمالی که از علّت نام گذاری آن حضرت به «قائم»پرسید ،فرمودند
:«چون جدّم حسین (ع)کشته شد ،فرشتگان با گریه و فغان به درگاه خداوند عزّ
و جلّ فریاد بر آوردند که: ای خدا و سرور !آیا از کسی که برگزیده تو و
فرزند برگزیده تو و بهتر آفریده تو را می کشد چشم می پوشی ؟خداوند عزّ وجل
به آنان وحی فرمود که :فرشتگان من آرام گیرید، به عزّت و جلالم سوگند که
از آنان انتقام خواهم گرفت گرچه زمانش به طول انجامد . آنگاه خداوند
امامان نسل حسین(ع)را به فرشتگان نشان داد وفرشتگان بدان شادمان گشتند. در
میان آنان یکی ایستاده بود و نماز می خواند.خداوند فرمود :با این قائم از
آنان انتقام می گیرم».
8. انتظار جهت گشایش در امور امام زمان (ع)
هشتمین
مرتبه انتظار ،انتظار ظهور برای گشایش غصّه ها و دردهای خود امام زمان(ع)و
شادمانی قلب آن بزرگوار است ،زیرا قلب امام عصر(ع)در دوران غیبت نقطه
مرکزی بزرگ ترین و عظیم ترین مصائب و دردهاست ،به طوری که :
1. در
دوران غیبت حقّ ولایت و حکومت به دست شرورترین انسان ها غصب شده ،دین و
احکام الهی مورد هجوم قرار گرفته و بهترین پیروان ایشان در سخت ترین شرایط
زندگی می کنند.
یکی از علمای اهل معرفت می گوید:اگر از حضرت علی
(ع)21سال غصب حکومت و ولایت سیاسی شده و ایشان در استضعاف و مشکلات فراوان
قرار گرفت ،به گونه ای که خود فرمودند :«صبر کردم در حال که در چشمم خار و
در گلویم استخوان بود »،(13)امام زمان (ع)بیش از 1100سال است که در این
حالت به سر می برد ،او داغدار مصائب همه انبیا و اولیا و از .جمله داغدار
مصائب مادرشان حضرت زهرا(س)و جد بزرگوارشان امام حسین (ع)هستند و داغ
اجداد طاهرینشان را به دل دارند.
2. حقّ ولایت و حکومت خود را غصب شده می بیند.
3. بی توجّهی و تاراج ثروت ها و حقوق شرعی مانند خمس ،فدک و ...را شاهد است.
4. فتنه ها ،خونریزی ها و بی عدالتی ها را می بیند.
5. گناهان و معاصی همه انسان ها از جمله شیعیان ،او را آزار می دهد .
6. از تحریفات دینی ،فرقه سازی ها و مکاتب انحرافی خبر دارد.
7. تعطیلی احکام الهی و حدود و قوانین شرعی را شاهد است.
8. از حال دانشمندان و علما ی منحرف ودنیا زده خبردار است.
9. پیروان وشیعیان خود را بی سرپرست نظاره می کند.
10. پیشرفت کفر و نفاق و سرعت وپیروزی های ظاهری آنان را می بیند.
11. از عمق شرک و ریاکاری و جریانات ضد ّتوحید ی خبردارد.
و
ده ها و صدها اتّفاق و حادثه ناگوار را نظاره گر است که هر یک به تنهایی
ایشان را سخت آزرده خاطر می سازد. آری بالاترین حالت انتظار و مقدّس ترین
و عمیق ترین نوع انتظار در خود حضرت وجود دارد،زیرا از علم و اشراف کامل
به احوال هستی برخوردار است و روحیه اصلاح گری و عزت طلبی در روح بلند او
موج می زند
پی نوشت ها :
1.غیبت طوسی ،ص292.
2. میزان الحکمه ،ح1240.
3. همان، ح1232.
4. همان ،ح1166.
5. مفاتیح الجنان ،ص904.
6. میزان الحکمه ،ح1248.
9. همان ،ح1241.
10. همان ،ح1170.
11.مفاتیح الجنان ،ص904.
12. تفسیر نور الثقلین،ج6،ص311.
13. همان ،ج5،ص311.
نویسنده:مهدی نیلی پور
منبع:نشریه موعود شماره 102
جمعه 26/9/1389 - 13:40
مهدویت
از اوّلین روزهای زندگی آدمی بر کره خاک ،نبرد حق وباطل و سیاهی و سپیدی
نیز آغاز شده و همواره حزب خدا و حزب شیطان رو در روی هم بوده اند . این
نبرد و رویارویی همچنان ادامه دارد تا روزی که به دست مبارک امام مهدی
(ع)،شیطان و حزب او برای همیشه به نابودی سپرده شوند.
هرچه زمان به
نبرد نهایی حق و باطل و غلبه کامل روشنی ،بیداری و آگاهی بر تاریکی ،غفلت
و گمراهی نزدیک تر می شود، بر شدّت درگیری سپاه حق و باطل نیز افزوده می
شود و لشکر تاریکی بر تلاش خود برای تسخیر دل ها می افزاید و البته لشکر
روشنایی نیز آسوده نبوده ،خود را بیش از پیش برای رو در رویی با تاریکی و
جهالت آماده می سازد . مقاله ای که پیش روی شماست .شرحی از مقابله روز
افزون جریان روحانیّت و معنویّت با جریان نفسانیّت و قساوت در آخر الزّمان
است .
اکنون ما با دو جریان و دو سیر که هر دو بسیار شتابان اند
روبرو هستیم.نخست ،سیری مبارک به سوی معنویّت و روحانیّت هرچه بیشتر ودوم
،سیری شوم به سوی نفسانیّت و قساوت هر چه شدید تر . سیرنخست ،ما را به
آسمان ،خداوند و سعادت می خواند و سیر دوم ،ما رابه زمین ،شیطان و شقاوت
می کشاند.
ما اکنون میان این دو دعوت قرار گرفته ایم که دقیقا در
نقطه مقابل هم هستند و هرچه جلوتر می رویم هر دوشدید تر وجدّی تر می شوند.
سیر نخست ،سیری است عالمانه ،روشن فکرانه ،ناظر به آینده و به معنای دقیق
کلمه ،انقلابی ،که با تمام وجودتلاش می کند «وضع گذشته و موجود»را به «وضع
آینده و موعود »و «یوم الدّنیا »را به «یوم الّدین »بدل نماید وسیر دوم
سیری است قهقرایی و به معنای دقیق کلمه ارتجاعی که با تمام وجود در جهت
حفظ وضع موجود ـ وضع حاکمیّت ظلم و کفر ـ و در جهت حراست از یوم الدّنیا
،تلاش می کند و حالت«انقلاب علی الاعقاب »و برگشت به گذشته دارد . اکنون
در رأس سیر انقلابی و الهی ،وجود مقدّس امام زمان (ع)و در رأس سیر ارتجاعی
،شیطان و قدرت های طاغوتی وشیطانی موجود قرار دارند که می خواهند آدم و
عالم را به عقب برگردانند،و مانع طلوع آفتاب حقیقت شوند.
نکته مهمّی
که وجود دارد ،این است که در زمانه ما که هنوز آفتاب نورانی مقدّس مهدوی
به طور تام و تمام ظاهر نشده ودر عین حال بارقه و جلوه ای از آن،به واسطه
انقلاب اسلامی ایران ،در جهان متجلّی گشته و درجه ای از درجات فرج تحقق
یافته ،فعّالیت نفسانی و شیطانی در روی زمین بسیار بیشتر شده است.
پس
از وقوع انقلاب اسلامی و صلا در دادن به معنویّت و ایمان و بازگشت به
خداوند ،توأمان ما شاهد سست شدن پایه های حاکمیّت شیطان و در عین حال
افزایش فعالیت این حاکمیّت هستیم . طبیعی است که وقتی جریانی زوال خود را
احساس می کند برای حفظ خود بر شدّت فعّالیت خویش می افزاید. بنابراین وقتی
ما در دنیایی که نفسانیّت در آن حاکم بوده ،دم از روحانیّت زده ایم ،باید
تا قبل از شکسته شدن کامل سیطره نفسانیّت و غلبه تام و تمام روحانیت،
منتظر شدت و افزایش نفسانیت و رسیدن آن به نقطه اوج باشیم . وقوف به این
مطلب به همه ما که میان این دوجنبه و دو جریان قرار گرفته ایم می تواند
کمک کند زیرا که هیچ کس بر کنار از این ماجرا و برکنار از هجوم بی سابقه
نفسانیّت نیست.
اکنون کفّار حاکم بر زمین وضع را به گونه ای تنظیم
کرده اند که در آن مؤمنان «خسته »شوند . زیرا دستور کار کافران پس از
نومیدی از امحای فیزیکی مؤمنان ،خسته کردن آنان است.
وضع کنونی جهان
به گونه ای است که با سخت تر شدن معیشت و با صرف شدن تمام همّ و غم آدمیان
جهت تأمین معاش ،هر گونه حال و حوصله از آنان سلب و دچار خستگی، وازدگی و
گریز از فکر و ذکر شوند. سپس تمدّن کنونی برای رفع این خستگی و بی حوصلگی
چاره اندیشیده ،از طریق رسانه های صوتی و تصویری خود ،انسان ها را با
انواع بازی ها ،شوخی ها و نوار های طرب انگیز ،سرگرم ساخته است.
تمدّن
کفر آمیز موجود،از یک سو انسان ها را خسته می کند و از سوی دیگر جهت رفع
این خستگی ،سیل خروشانی از لهو و لعب و موسیقی را روانه ذهن و جان انسان
ها می نماید. از طرفی شیطان در این جهت به شدّت فعّال است و آسیب او شرق و
غرب عالم را فرا گرفته و ما حتّی درون حکومت اسلامی خود ، از این آسیب و
از این سیل تباهی بر کنار نیستیم ،و از سویی شخص دیگری در جهت مقابل به
شدّت و با قدرت ،فعّال است و امواج فکر ،ذکر ،عبادت او در سراسر جهان
منتشر است . یعنی همان گونه که پای کوبی شیطان ،کسانی را به این وادی می
کشاند در عین حال فکر ،ذکر ، دعا ،گریه ،تسبیح و تهلیل امام زمان (ع)و
رکوع و سجود آن وجود مقدّس ،کسانی را به این امور سوق می دهد. این گونه
نیست که در آخر الزّمان تنها شیطان فعّال باشد ،بلکه امام زمان (ع)نیز
فعال است و ما میان این دو فعّالیت و این دو دعوت قرار گرفته ایم و دائماً
دو ندا به گوشمان می رسد :ندایی از آسمان و ندایی از زمین.
ندای
آسمانی در گوش جان ما می گوید :«مهدی (ع)امام زمان (ع)در جهان وجود دارد و
زنده و حاضر است ،مبادا غافل شوی ،مبادا فراموش کنی ،مبادا فریب بخوری و
خیال کنی دولت باطل همیشگی است ».ندای زمینی می گوید :«تا بوده دولت باطل
«.بوده و از این پس و تا آخر نیز این چنین خواهد بود».
وقتی ما بدون
نور و از زاویه نفسانیّت به جهان نگاه می کنیم ،مسئله دقیقاً همین گونه
است و دچار این پندار می شویم که گویی قرار است دولت باطل تا ابد برقرار
باشد.
آدمی در این دیدگاه با آنکه سقوط شوروی را دیده ،لکن سقوط
آمریکا را باور نمی کند و با خود می گوید مگر می شود که آمریکا هم سقوط
کند. اکنون در میان برخی از مسلمانان ضعیف النفس این حالت وجود دارد که
خیال می کنند آمریکا جاودانه است . وقتی انسان دچار این پندار شد ، به این
نظر متمایل می شود که دولت شیطان بر زمین همیشگی است و اصلاًچیز دیگری نمی
تواند واقع شود،مگر از طریق یک معجزه ،غافل از آنکه معجزه اکنون آغاز شده
و حادثه ظهور مقدّس و نورانی امام زمان (ع)البتّه به طور عام و با جلواتش
شروع شده و ما اکنون در متن این تجلیّات قرار گرفته ایم و درون کشور
اسلامی ،فی الواقع در دولت امام زمان (ع)به سر می بریم و بدیهی است که تا
ظاهر شدن اصل آفتاب ،سختی ها ،مشکلات و گرفتاری هایی خواهیم داشت.
کسانی
که می خواهند این جریان را از جریان امام زمان (ع)جدا کنند و بگویند ما با
این جریان کاری نداریم ،لکن منتظر ظهور حضرت هستیم ؛به خود ظلم می کنند و
دچار خسران و زیان اند.مگر می شود به این جریان کاری نداشت. مگر می شود
مرام خمینی (ره)را نشناخت و همچنان منتظر ظهور امام زمان (ع)باقی ماند !؟
آن کسان که خمینی را نشناختند ،خوف این هست که وقتی امام زمان (ع)نیز
تشریف بیاورند او را نشناسند و انکار نمایند.
در قرآن کریم در سوره
مبارکه بقره ،آیه عبرت انگیزی وجود دارد که تنزیل آن در مورد یهود و تاویل
آن در مورد هر قوم دیگری است که در انتظار ظهور مصلح الهی هستند. ماجرا از
این قرار است که یهودیان نیز منتظر ظهور منجی و به طور خاص منتظر بعثت
آخرین پیامبر بودند و بر مبنای اطّلاعات و معلوماتی که داشتند،می دانستند
که پیامبر خاتم در مدینه ظاهر می شود و به این علت به این منطقه آمده و در
مدینه و اطراف آن ساکن شده بودند تا به هنگام بعثت از جمله اولین مؤمنان
به آن حضرت باشند. آنان منتظر آمدن پیامبر بودند و با طلب ظهور آن حضرت
،علیه کفّار زمان خود طلب پیروزی می کردند. بعد خداوند می فرماید :«فلمّا
جائهم ما عرفوا کفروا به »(1)؛هنگامی که آمد به نزد ایشان آن کس که او را
می شناختند ،به او کافر شدند در حالی که پیش از آن ظهور او را طلب می
کردند و به واسطه او فتح و پیروزی می خواستند:«و کانوا من قبل «.یستفتحون
علی الّذین کفروا».(2)
یهود در مدینه از جمله اوّلین کافران به
پیامبر اکرم (ص)بودند و برهانشان هم این بود که :ایشان آن کسی نیست که ما
می خواستیم . در مورد اینکه چرا یهود ،پیامبر اکرم (ص)را قبول نکردند
،«ابا ابان»وزیر امور خارجه سابق اسرائیل در کتاب قطور «قوم من »توضیح می
دهد که یهودیان به دو دلیل پیامبر را قبول نکردند:نخست به این دلیل که
آنان از نظر اقتصادی و معیشتی وضع خوبی داشتند و مایل نبودند وضعشان
تغییرکند و می ترسیدند با حاکمیّت پیامبر وضعشان عوض شود و دوم به این
دلیل که یهودیان خود ،پیامبران بسیاری داشتند و نمی خواستند از اعتقاد به
آنان دست بردارند!حال ،این چه پدیده ای است که انسان کسی را بخواهد لکن
هنگامی که آن کس می آید او را نخواهد و انکار نماید . این به نحوه ارتباط
انسان با کسی که منتظر اوست باز می گردد. هنگامی که ارتباط انسان با کسی
که منتظر اوست باز می گردد. هنگامی که ارتباط انسان جنبه ذهنی و تخیّلی
داشته باشد و واقعی نباشد ،مسئله همین گونه است و از آنجا که موعود مورد
انتظار ،منطبق با خیالات شخص منتظر نیست ،هنگام ظهور،مورد انکار قرار می
گیرد و نکته جالب اینجاست که در این حالت ،شخص منتظر در باطن خود خواهان
ظهور نیست ،همچون بعضی از مذهبی ها ومنتظران ما که دلشان می خواهد امام
زمان (ع)همیشه غایب باشد و هیچ گاه ظاهر نشود . آنان امام زمان (ع)همیشه
غایب را دوست دارند، نه امامی که بالاخر ه باید ظاهر شود و ظهورش نیز
درجات و مراتب دارد و تا قبل از ظهور تامّ و تمامش ،درجاتی از ظهور و فرجش
،تحقق می یابد.
در زمانه ما وقوع انقلاب اسلامی با ظهور خمینی کبیر
(ره)قطعاً و یقیناًدرجه ای از ظهور و فرج امام زمان (ع) است که می خواهند
ببینند مردم با این درجه از ظهور چه می کنند؟آیا خواهان ظهور بیشترند یا
طالب اعاده تاریکی ؟
آن کسان که خود را منتظر ظهور حضرت می دانند و
کاری هم به انقلاب ندارند ،اینان زندگی کردن در زیر سلطه طواغیت و ولایت
شیطان را می پسندند و به آن راضی هستند. در این انتظار ،هیچ فضیلت و هنری
نیست و هنر آن است که وقتی آن وجود مقدّس مستقیم یا غیر مستقیم ،بلا واسطه
یا مع الواسطه، پا در صحنه گیتی می گذارد، ما بلا فاصله او را بشناسیم و
به او بپیوندیم و البتّه این امر ،توفیق آگاهی ،پاکی لازم دارد و سبکباری
می خواهد . آن کس که می خواهد به امام زمان (ع)بپیوندد باید آگاه و بیدار
و پاک و سبک بار باشد و خود را از وزنه های تعلّقات این جهان سنگین بار
نکرده باشد.
اگر بخواهیم در این دو سیر و دو جریانی که ذکر شد با
تمام وجود در جریان آسمانی و مهدوی قرار داشته باشیم، باید روزبه روز بر
تقوی و محبت و عرفان و عشقمان بیفزاییم ،ندای آسمانی را لبیک بگوییم . در
دوران حسّاس کنونی ،هر دو دعوت و هر دو سیر بسیار شدید و فعّال است و ما
باید بسیار هوشیار باشیم تا ندانسته در جریان نفسانی قرار نگیریم ،و به
سوی دعوت شیطانی نلغزیم . یکی از راه های لغزیدن به این دعوت ،میل به لهو
و لعب و غناست که اکنون همه ما در معرض آلوده شدن به آن هستیم.
این
درست است که اکنون با برقراری نظام اسلامی ،درجه ای فرج برای ما حاصل شده
و این درست است که فرج مقتضی طرب است لکن مسئله این است که ما اکنون به
میزانی بسیار بیشتر از فرج حاصل شده می خواهیم طرب کنیم گویی که تمام فرج
حاصل شده ،شخص امام زمان (ع)ظهور فرموده و گویی که انتقام خون مقدّس امام
حسین (ع)گرفته شده و شیطان از مسند فرمانروایی جهان فرو کشیده شده است ،هر
چند معلوم نیست که ما هنگام فرج کامل که هنگام طرب کامل است به این موسیقی
هاو به طرب های موجود نیاز داشته باشیم و چه بسا که آن هنگام ،هنگامه طرب
از نوع دیگر باشد .
این موسیقی ها و غناهای موجود که غالباً با ابزار
و آلات همراه است ،اساساً به فرهنگ کفر تعلق دارد که آدمی را از هر چه
حضور خداوند است دور می کند و به طربی جعلی و مصنوعی سرگرم می سازد.
اگر
آدمی تکالیف خود را درست انجام دهد و در راه خداوند جهاد کند ،شادی از
درون وجود او می جوشد و سرچشمه می گیرد. شادی این نیست که از بیرون از
وجود انسان و از طریق ابزار و آلات به جان او وارد شود. علت اینکه دنیای
کفر تا این حد بر موسیقی تأکید دارد ،این است که قرار نیست در این دنیا
،آدمی به تکلیف خود در برابر خداوند عمل کند و بدیهی است که فرو نهادن
تکالیف و ترک وظیفه ،وجدان را تحت فشار و انقباض قرار می دهد وچون این
حالت دردناک است و آدمی می خواهد خود را از آن نجات دهد ،از این رو گوش
جانش را به غنا و طرب های مصنوعی می سپارد .
امیدوارم خداوند ما را
به شادی وصال خود و نظر به جمال بی مثال خود ،شاد و از جامی که ساقی اش
امیر المؤمنین علی (ع)است ،سرمست فرماید.
پی نوشت ها :
1ـ سوره بقره (2)،آیه 89.
2ـ همان.
نویسنده:سّید محمّد قائم مقامی
منبع:نشریه موعود شماره 102
جمعه 26/9/1389 - 13:40
مهدویت
مقدّمه
انقلابی
بزرگ و جهانی، نیازمند رهبران و مدیرانی لایق، کارکشته، وارسته و پرتوان
است که هم پیروزیاش تأمین گردد و هم اهداف و برنامههای فراگیر آن تحقّق
یابد. بستر زمان و تاریخ، دروازة ورودی انسانها به مكتب معارف است. در
این مكتب فراگیری عام یك ویژگی بارز، مهدوی است. همة ملّیتها و گروهها ـ
از گذشته تا حال و آینده ـ حضور دارند و حتّی ملائکة الهی نیز در آن به
ایفای نقش میپردازند.
از آنجایی که در میان یاران حضرت، پیامبران و
اولیای الهی (چون: عیسی، یوشع، خضر، اصحاب کهف و...) و هم از اصحاب پیامبر
اكرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) (چون: سلمان، مالک و ابوذر و...) حضور دارند،
میتوان گفت آنان عصارة تاریخ خواهند بود، علاوه بر آنکه خود حضرت
مهدی(عج) ادامه دهندة راه همة پیامبران، اوصیا و دارندة همة سنن و مواریث
آنان است؛ به طور طبیعی یارانشان نیز دارندة این میراث گرانبها خواهند
بود.
البتّه در مجامع روایی بر 313 یار خاصّ آن حضرت تأکیدات ویژهای
شده و اوصاف و خصلتهایی برای آنان شمارش شده است که نشان میدهد آنان
انسانهای برتر، شایسته و برگزیده هستند و توان انجام این مأموریّت بزرگ
الهی را دارند.
اوصاف یاران امام مهدی(عج) در قرآن
در
قرآن، آیاتی وجود دارد که ویژگیهای برشمردة آنها را، میتوان بر یاران
خاصّ حضرت مهدی(عج) تطبیق داد و در بعضی از روایات نیز بیان شده که این
آیات در مورد مهدی(عج) و اصحاب ایشان است؛ از جمله میفرماید:
«یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ
یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى
الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ
اللهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ
مَن یَشَاء وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛1
اى كسانى كه ایمان آوردهاید
هر كس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى [دیگر] را مىآورد كه
آنان را دوست مىدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان
فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هیچ
ملامتگرى نمىترسند. این فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مىدهد و خدا
گشایشگر داناست.»
بر اساس این آیه، خداوند در آینده، جمعیّتی را برای
حمایت دین بر میانگیزد و اوصاف کسانی را که باید این رسالت بزرگ را انجام
دهند، چنین شرح میدهد:
1. آنان عاشق خدا بوده و جز به خشنودی او نمیاندیشند. هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنان خدا را دوست دارند. «یحبّهم و یحبّونه»؛
2. در برابر مؤمنان، خاضع و فروتن هستند. «اذلّه علی المؤمنین»؛
3. در برابر ستمکاران، قدرتمند هستند. «اعزّه علی الکافرین»؛
4. جهاد در راه خدا برنامة همیشگی آنهاست. «یجاهدون فی سبیل الله»؛
5. ثابت قدم بوده و از ملامتکنندگان باکی ندارند. «و لا یخافون لومه لائم»؛
در
پایان میفرماید: به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش شخصی)، مرهون
فضل الهی است که به هرکس شایسته باشد، داده میشود. «ذلک فضل الله یؤتیه
من یشاء و الله واسع علیم».
در روایات این آیه را به یاران حضرت
مهدی(عج) تفسیر کردهاند؛ زیرا ایشان با تمام قدرت خویش در برابر آنها که
از آیین حقّ و عدالت مرتد شدهاند، میایستند و جهان را پر از ایمان و عدل
و داد میکنند.
در روایتی از امام صادق(ع) اوصافی برای یاران حضرت مهدی(ع) بیان شده که با اوصاف یاد شده در این آیه هماهنگ است.
به طور کلّی میتوان اوصاف و ویژگیهای یاران خاصّ حضرت را در روایات چنین شمارش کرد.
اوصاف یاران در حدیث
1.
شناخت عمیق نسبت به خدا: امام صادق(ع) میفرمایند: «در قلوب آنان (یاران
مهدی(ع))، نسبت به ذات خدا شکّی نیست.» و «آنان به وحدانیّت خداوند آن
چنان که حقّ وحدانیّت اوست، اعتقاد دارند.»
2. نامگذاری آنان به
سپاه خشم: راز این نامگذاری آن است که آنها به رهبری امام خود، نماد خشم
الهی نسبت به جامعة فاسدی هستند که شیرازة اعتقادی، سیاسی و اخلاقی آن از
هم گسیخته است. آنها با در هم پیچیدن طومار آن جامعه، طرحی نو در انداخته
و جامعهای عادل را که خوشبختی و رفاه بر آن سایه افکنده، بنیان مینهند.
3. آنان جوانان هستند که جز اندکی پیر در میانشان نیست، همچون سرمه در چشم یا نمک در غذا.
این
تشبیه بیانگر آن است که همین پیران بسیار اندک، مؤمنترین و مخلصترین
یاران امام(ع) و دارای بینشی بسیار وسیع میباشند که حضورشان در آن جمع
ضروری است. همان طور که هر چند مقدار نمک در غذا نسبت به سایر موادّ آن
کمتر است، امّا وجودش بسیار با اهمّیت و ضروری است. این ترکیب نیروی
انسانی با ویژگیهای روحی آدمی تناسب دارد؛ زیرا جوان، به طور طبیعی
انگیزه و ارادهاش نیرومندتر از پیر است؛ از سویی دیگر پیر از لحاظ رشد
فکری، تجربه و بینش، برتر از جوان است و یک سپاه پیشرو به هر دو گروه
نیازمند است، امّا به انگیزه و نیروی اراده، نیازمندتر.
اگر به ارائة
نظر مشورتی از سوی یاران احتیاج افتد، در این صورت تعداد کم هم کفایت
میکند و روشن است که نظردهی در مورد کارهای مهم با خود امام(ع) است، مگر
آنجا که از یارانش مشورت بخواهد؛ همان طور که گاهی اوقات پیامبر(ص) چنان
میکرد. به ویژه پس از آنکه امام(ع) با آنان پیمان میبندد: «آن گونه
باشد که آنها میخواهند.»
4. یاران امام(ع) با چند ویژگی از دیگران ممتاز میگردند:
ـ در نتیجة آزمایشهای الهی در دورة پیش از ظهور، به درجة نخست اخلاص دست مییابند؛
ـ آنها نخستین کسانی هستند که پس از جبرئیل، با امام مهدی(ع) بیعت مینمایند و به سخنان آن حضرت گوش فرا میدهند؛
ـ آنان در دولت جهانی، فقیه، قاضی، حاکم و دولتمرد هستند؛
ـ آنها در نبرد جهانی، فرماندهان سپاه امام(ع) هستند و نه رزمندگانی ساده.
امام(ع)
تنها به آنان بسنده نخواهد کرد؛ بلکه همان طور که در روایات آمده «در مکّه
میماند تا تعداد یارانش به ده هزار نفر برسد، آنگاه به سوی مدینه حرکت
میکند» و بر طبق روایتی دیگر «آنگاه که ده هزار نفر نزد او گرد آمدند،
دیگر معبودی جز خدا بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»
روایات در برابر
تعیین مدّت حضور امام(ع) در مکّه سکوت کردهاند؛ هر چند از مجموع قراین به
نظر میرسد، این حضور بیش از یک هفته نخواهد شد.
5. نامها، کنیه،
نسب و شهرهای یاران امام مهدی(عج) نیز مشخّص است: زهری از قول پیامبر(ص)
نقل میکند که آن حضرت فرمود: «پرچمهای سیاهی از مشرقِ زمین، نمایان
میشوند، مردانی قوی و نیرومند آنها را رهبری میکنند، آنان مردمانی هستند
که (بر صورت خود) موی دارند، شهرت آنها شهرهایشان [مانند قمی، تهرانی،
خراسانی، اصفهانی و شیرازی] و نامهایشان اسمهایی از قبیل کنیه [مانند:
ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و ابوطالب] است. شهر «دمشق» را میگشایند و
به مقدار سه ساعت شفقّت و رحمت از دلهایشان برداشته میشود.»
6.
مردمی گمنامند: مرحوم سیّد رضی در «نهجالبلاغه» ضمن خطبهای از
امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است که آن حضرت دربارة برخی از فتنههای
آخرالزّمان فرمود: «در آینده، فتنههایی همانند پارههای شب تاریک ظاهر
خواهند شد که برای جلوگیری از آن، کسی قیام نخواهد کرد... فتنهانگیزان
گروهی هستند که اذیّت و آزارشان بیشتر است تا غارت نمودنشان. گروهی با
آنان جهاد خواهند کرد و در راه رضای خدا به مبارزه با آنها خواهند برخاست
که در نزد گردنکشان خوار و ذلیل و در روی زمین مجهول و ناشناخته و قدر
منزلتشان معلوم نیست، ولی در آسمان مشهورند.»
7. رنگ پرچمهایشان
سیاه است: محمّد بن حنفیه از امام علی(ع) روایت کرده است که آن حضرت
دربارة کسانی که از مشرق قیام خواهند کرد و با حزبی که در «بغداد» به وجود
میآید، خواهند جنگید، فرمود: «آنان صاحبان پرچمهای سیاه و مردم مستضعفی
هستند که خداوند به آنها عظمت و نیرو میبخشد و آنان را پیروز میگرداند.»
8. در شجاعت نظیر ندارند: ثوبان از قول رسول خدا(ص) روایت میکند که
آن حضرت فرمود: «پرچمهای سیاه از طرف مشرق ظاهر میشود و آن چنان با اهل
فتنه میجنگند و مبارزه میکنند و آنها را میکشند که تا آن موقع هیچ
گروهی بدان سان نجنگیده باشد و هیچ قومی را بدان سان نکشته باشند.»
9.
فرمانروایشان «سیّد» است: اصبغ بن نباته از امام علی(ع) نقل کرده است که
آن حضرت در ضمن خطبة مفصّلی راجع به علائم آخرالزّمان فرمود: «پرچمهایی
از مشرق زمین (به سوی عراق) رو میآورند که علامت ندارند، جنس این پرچمها
از پنبه، کتان و حریر نیست، بر روی پوشة (لفّاف) آنها نوشته شده است:
«لااله الاالله، محمّد رسول الله» و سیّدی از دودمان رسول خدا(ص) این
پرچمها را رهبری میکند. پیوسته به پیش میتازند تا اینکه به کوفه
میرسند، آنها خونهای پدران خود را مطالبه میکنند.»
10. نسبت به امام زمان(عج) معرفت دارند: امام سجّاد(ع) میفرماید: «آنان کسانیاند که به امامت مهدی(عج) اعتقاد دارند».
11. اخلاص دارند: امام جواد(ع) فرمود: «هنگامی که برای مهدی، 313 تن از اهل اخلاص جمع شد، خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد».
12.
مصلح و فرمانبردار امام مهدی(عج) هستند: امام صادق(ع) میفرماید: «اطاعت
آنان از امام، بیشتر از فرمانبری کنیز در برابر مولایش است».
13. استقامت: آن حضرت همچنین فرمودند: «... گویا قلبهای آنان مانند تکّههای آهن است ... محکمتر از سنگ است».
14. جان نثاری: از امام صادق(ع) نقل شده است: «آنان پروانهوار شمع وجود امام را در میان گرفته و او را با جانشان محافظت میکنند».
15.
برخورداری از تأییدات الهی: امام علی(ع) فرمودند: «... خداوند مردی (مهدی)
را در آخرالزّمان بر میانگیزاند ... او را با ملائکهاش تأیید کرده و
انصارش را حفظ خواهد نمود».
16. شهادتطلبی: امام صادق(ع) فرمود: «یاران مهدی، آرزو میکنند که در راه خدا به شهادت برسند».
17.
صبر و بردباری: امام علی(ع) میفرماید: «یاران مهدی، گروهی هستند که به
خاطر صبر و بردباری در راه خدا، بر او منّت نمیگذارند و از اینکه جان
خویش را تقدیم حضرت حق میکنند، به خود نمیبالند و تکبّر نمیکنند».
18.
شیران روز و زاهدان شب: امام صادق(ع) فرمود: «گویا من نظر میکنم به قائم
و اصحاب او در نجف و کوفه، سجدهها به پیشانیهای آنها اثر گذاشته است؛
شیران در روز و راهبان در شبند ...».
19. همدلی: امام علی(ع) میفرماید: «ایشان یک دل و هماهنگ هستند».
20. خواستار برکت: امام صادق(ع) فرمودند: «آنان بر فراز اسبهای خود دست بر زین امام میکشند و تبرّک میجویند».
21.
عبادت الهی: امام صادق(ع) فرمود: «در دل شب، از خشیّت خداوند، نالههایی
دارند، مانند نالة مادران پسرمرده» و «شبها را با عبادت به صبح میرسانند
و روزها را با روزه به پایان میبرند.»
22. علم و بصیرت: امام علی(ع)
میفرمایند: «پس گروهی در آن فتنهها صیقلی میشوند، مانند صیقل دادن
آهنگر، شمشیر را. دیدههای آنان به نور قرآن جلا داده و تفسیر در
گوشهایشان جا گرفته است. در شب جام حکمت را به آنها مینوشانند، بعد از
اینکه در بامداد هم نوشیده باشند».
23. حق یاوری: امام صادق(ع) میفرماید: «خداوند به وسیلة آنها، امام حق را یاری میکند».
24. حکمت نورانی: از امام صادق(ع) نقل شده است: «گویی دلهای آنان مشعل نورانی است (کان قلوبهم القنادیل)».
از نگاه دیگر
حضرت امام صادق(ع) در روایتی ویژگیها و برنامههای کسانی را که میخواهند از یاران امام زمان(عج) باشند، بیان کردهاند.
«من
سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر
کس خوشحال میشود و دوست دارد که درشمارِ یاران حضرت مهدی(عج) باشد، باید
سه ویژگی داشته باشد: منتظر بودن، با ورع بودن، اخلاق کریمانه و
بزرگوارانه داشتن».
ویژگی نخست: منتظر بودن
انتظار
کشیدن ـ که از وظایف یاران امام مهدی(عج) است ـ یک حالت و عمل قلبی و
درونی است که آثار و برکتهای فراوان بیرونی هم دارد. انسان منتظر،
دائماً به در نگاه میکند. پیوسته در درون و باطن به عالم بالا نگاه
میکند که آقایش چه زمانی تشریف میآورد.
پس اوّلین اثر انتظار، این
است که انسان را دائماً به یاد منتظَر میاندازد؛ یعنی در حقیقت، انسان
منتظِر، یک لحظه هم از یاد آن حضرت غافل نیست.
دومین اثر، آماده شدن
و مهیّا شدن برای آمدن امام زمان(عج) است. شخصی از امام صادق(ع) میپرسد:
متی الفرج؛ آقاجان! گشایش و فرج شما اهل بیت(ع) چه زمانی است؟ امام
فرمودند: «مالک و الفرج و انت ممن ترید الدّنیا!؟؛ تو را به فرج چه کار در
حالی که از کسانی هستی که دنیا را میخواهند و دنیاطلبند؟! کسی میپرسد
فرج چه زمانی است، که خود را برای آن ساخته و آماده کرده است. تو فرج را
برای آن میخواهی که دنیایت آباد شود! مشکلات اقتصادی و سیاسی برود! تو
خود آقا را نمیخواهی. آقا بیاید تا دنیایت را آباد کند. بنابراین پرسشت
بیجاست!»
پس مهم، آماده بودن برای ظهور است.
اثر سوم انتظار،
لحظه شماریِ انسانِ منتظر برای آمدن آن حضرت(عج) است. لحظه لحظه میگوید:
خدا کند تو بیایی!. اصلاً آمدن حضرت(عج) را در خواب میبیند. نه اینکه
بگوید ـ نعوذبالله ـ آقا تا هزار سال دیگر هم ظهور نمیکند.
ویژگی دوم: با ورع بودن
دومین
ویژگی یاران امام زمان(عج) تهذیب نفس و خودسازی است. در اسلام، یک منطقة
ممنوعه داریم و یک منطقة قُرق. منطقة ممنوعه، گناه است و منطقة قرق شده،
مکروهات و شبهات.
دوری از گناه، تقوا و دوری از مکروهات و شبهات، ورع
نام دارد. اگر کسی بگوید: میروم و در مرز سرزمین گناه میایستم و گناه
نمیکنم بداند که شیطان میآید و آرام به گناه هلش میدهد!
برای حفظ
خودمان، باید یک سری مستحبّات را انجام دهیم. مستحبّات، بازوی واجبات است
و باید یک سری مکروهات را هم ترک کنیم. دوری از مکروهات، به دوری از حرام
و گناه کمک میکند.
پس امام صادق(ع) میفرماید: «هر کس میخواهد از
یاران مهدی(عج) باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شبهات هم دوری کند؛ یعنی
مواظب باشد که هر چیزی که در آن شبهة عقلی وعرفی است (نه شبهة برخاسته از
وسوسه!) مرتکب نشود.»
ترک شبهات میان انسان و امام زمان(عج) سنخیّت و
تشابه به وجود میآورد. البتّه حضرت(ع) درجات و مقاماتش بینهایت است و
این یک درجه از آنهاست. ایشان دریای تقوا و ورع هستند و اینها که ما
گفتیم، یک قطره بود. باید قطره شد، آنگاه به دریا پیوست!
نکتة جالب
دیگری که از این قسمت از روایت میتوان استفاده کرد، این است که «اهل ورع،
اهل کار وکوشش هستند، نه اهل خانه نشستن و کاری با جامعه نداشتن!» زیرا
میفرماید: «فلیعمل بالورع؛ یعنی اهل حرکتند، امّا با ورع در میان مردم
زندگی میکند. یاران حضرت(ع) ورع را پشت کفة ترازو و در محلّ کار خود،
همراه دارند.»
ویژگی سوم: داشتن محاسن اخلاق
ویژگی سوم یاران امام زمان(عج) داشتن اخلاق کریمانه است.
این
صفاتی که فطرت، به خوبی آنها شهادت میدهد و امامان معصوم(ع) از آنها مدح
و تمجید کردهاند، باید در وجود یار و یاور مهدی(عج) باشد. مانند سه صفتی
که در این روایت شریف آمده است.
امام صادق(ع) میفرمایند: «سرور خلقهای نیک وخوب، سه خصلت است؛ اهل انصاف بودن، مواسات با برادران دینی و همواره به یاد خدا بودن.»
پس
اوّلین سیّد و سرور اعمال، انصاف است. انسان باید در همه چیز اهل انصاف
باشد؛ در داوری میان دیگران، در گفتار، در معامله، در روبهرو شدن با
مردم، در نگاه و در هر جایی که بشر در آنجا به رعایت انصاف نیاز دارد.
همین
صفت انصاف داشتن اگر در انسان به وجود آید، ربط معنوی و روحی میان او و
امام زمان(عج) برقرار میشود، داستان پیرمرد قفل ساز که به سبب همین منصف
بودن، خدمت امام زمان(عج) میرسید، معروف است.
دومین عملی را که آقای
اعمال شمردند، مواسات با برادران دینی است؛ یعنی به آنها در مسائل مالی
کمک برساند و یاری کند. خیلی بد است که در میان مسلمانان، شخصی ورشکست شود
و کارش به زندان بکشد، امّا همة اطرافیان او میلیونها تومان پول داشته
باشند! آیا با این وضع میشود توقّع داشت که از یاران حضرت مهدی(عج) بود؟!
حضرت میفرمایند: «این دوست من است، چرا گرفتاری او را حل نکردید؟!»
اولیای خدا در زندگی مواسات داشتند. امامان معصوم(ع) اهل مواسات بودند.
سومین
عمل برجسته، به یاد خدا بودن در همه حال است. چه در خلوت و چه در جلوت؛ چه
در میان مردم و چه دور از مردم؛ چه در بیداری و چه در خواب! یاد قلبی و
باطنی خدا را در همه حال داشته باشید.
با توجّه به این روایات، روشن
میشود که یاران حضرت مهدی(عج)، دارای چنان ویژگیها و اوصاف برتر و
کمنظیری هستند که به حق در این مقام و موقعیّت قرار گرفتهاند و بدین جهت
نقش مهمّی در پیروزی آن قیام جهانی خواهند داشت.
تذكّر این نكته
ضروری است كه ظهور حضرت موقوف به انقضای اجل و سرآمد حکمت وتحقّق شرایط و
ظهور علامات است؛ زیرا غیبت حضرت را مدّتی است معلوم و حجاب را مصلحتی و
ظهور را شرایطی.
ماهنامه موعود شماره 117
جمعه 26/9/1389 - 13:39
قرآن
از آنجا که پدر و مادر واسطه فیض الهی به فرزندان هستند، و رضای خدا در رضای ایشان است و احسان به والدین در قرآن در کنار عبادت خدا واجب شمرده شده است، از اینرو لازم است که حقوق آنها را بشناسیم و در برآوردن آن بکوشیم؛ چراکه برآوردن حقوق پدر و مادر جز از طریق آشنایی با حقوق ایشان امکان ندارد.
تعریف حقوق
حقوق جمع حق است و حق از ریشه حقق به معنی هر کار و سخنی است که بر حسب واقع، آنطور که واجب است و به اندازهای که واجب است و در زمانی که واجب است انجام شود.(1) در مختار الصحاح در توضیح این لغت آمده است:»حقّ الشی ای وجب«،یعنی حق چیزی است که واجب میشود.
اهمیت حقوق پدر و مادر
1- در سورههای بقره/83، نساء/36، انعام/51 و اسراء/23 نیکی به والدین بلافاصله پس از مسأله توحید قرار گرفته است. این امر بیانگر آن است که در اسلام تا چه اندازه بر اهمیّت حقوق پدر و مادر تأکید شده است.
2- احترام به پدر و مادر از اوصاف برجسته انبیاء الهی مانند حضرت یحیی، مسیح، نوح، ابراهیم)علیهم السلام( بر شمرده شده است. از قول حضرت یحیی در قرآن نقل شده است که: »خدا من را طوری خلق کرد که نسبت به پدر و مادرم خوشرفتار باشم.« قرآن این مطلب را در مورد حضرت عیسی u نیز بیان میکند: »خدا مرا طوری خلق نکرد که نسبت به مادرم بدرفتار باشم.« باز در جای دیگر میفرماید: »من نسبت به مادرم نیک رفتارم.«
همچنین پیامبر اسلام علیه السلام در جواب سؤال فردی که از او پرسید: »من أعظم حقاً علی الرجل؟«،یعنی: »چه کسانی بزرگترین حق را بر فرد دارند؟« فرمودند: »والداه«، یعنی »پدر و مادرش«.(1)
تقدم حق مادر بر پدر
در ذیل به بیان چند حدیث، درخصوص تقدم حق مادر بر حق پدر میپردازیم:
1- جاء رجل آخر قائلاً یا رسول اللَّه علیه السلام من احق الناس بحسن صحابتی؟« قال: »أمک« قال: »ثم من؟« قال: »امک« قال: »ثم من؟« قال: »امک« قال: »ثم من؟« قال: »ابوک«.(2)
2- جاء رجل فسأل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن برالوالدین فقال »ابرر امک، ابررامک، ابرر امک، ابرر اباک، ابرر اباک، ابرر اباک«. (1)
در این حدیث نیکی به مادر قبل از نیکی به پدر ذکر شده و تکرار هر دو نشانگر اهمیت نیکی به والدین است.
3- عن الامام الباقر)ع(: »ان موسی بن عمران قال: »یا رب اوصنی« قال: »اوصیک بی« قال: »یا رب اوصنی« قال: »اوصیک بی« ثلاثاً قال: »یا رب اوصنی« قال: »اوصیک بامک« قال: »یا رب اوصنی« قال: »اوصیک بامک« قال: »یا رب اوصنی« قال: »اوصیک بأبیک«.(2)
در این حدیث خداوندY ابتدا دو مرتبه حضرت موسی علیه السلام را سفارش به خودش میکند سپس دو مرتبه پیامبرش را سفارش به مادر میکند آنگاه یک مرتبه او را سفارش به پدر میکند.«
نکته های زیر از این حدیث بدست میآید:
الف خداوند سفارش به مادر را قبل از سفارش به پدر ذکر میکند.
ب خداوند سفارش به مادر را همردیف سفارش به خود قرار داده است.
ج خداوند حضرت موسی علیه السلام را - که هم پیامبر است و هم معصوم از خطاست - به مادرش سفارش میکند و این سفارش را دو مرتبه، تکرار میکند که این امر اهمیت حق مادر را میرساند.
4- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »حق مادر دو برابر حق پدر است.«(3)
5- قال علیبن الحسین)ع(: »اوجبها علیک حق امک ثم حق ابیک«.(4)
6- جاء رجل الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: »یا رسول اللَّه: ایّ الوالدین اعظم حقاً. قال : »التی حملته بین الجنبین.« (5)
7- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: »یوصیکم اللَّه بامهاتکم ثم یوصیکم بامهاتکم، ثم یوصیکم بامهاتکم ثم یوصیکم بالأقرب فالأقرب«
8- در کتاب فقه الرض علیه السلام آمده است که: »و اعلم أن حق الأم الزم الحقوق و اوجب«
9- خداوند به موسی علیه السلام میفرماید: »ألا ان رضاها رضائی و سخطها سخطی« یعنی »ای موسی آگاه باش که رضای مادر رضای من است و خشم مادر خشم من است«.
ناتوانی در ادای حق مادر
امام سجاد علیه السلام در رسالة الحقوق در مورد حقوق مادر میفرماید: »حق مادرت این است که بدانی او به گونهای تو را حمل کرده است که هیچ کس چنین لطفی به دیگری نمیکند و او تو را حفظ و نگهبانی کرد و باکی نداشت که خود گرسنه باشد و تو را سیر سازد و خود تشنه بماند و تو را سیراب سازد و خود برهنه باشد و تو را بپوشاند و خود در معرض تابش شدید آفتاب قرار گیرد ولی برای تو سایهای از محبت ایجاد کند و خود رنج بیداری کشد ولی آسایش تو را فراهم سازد و از سرما و گرما حفظت کرد تا از آنِ او باشی. پس هر آینه توان سپاسگزاری او را نداری مگر به کمک خدا و مددرسانی او«.(1)
در روایت آمده است که روزی فردی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: »ما حق الوالدة؟« پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب دادند: »هیهات هیهات لو أنه عدد رمل عالج و قطر المطر أیام الدنیا قام بین یدیها ما عدل ذلک یوم حملته فی بطنها«. یعنی هرگز نخواهی توانست!هرگز نخواهی توانست! اگر فرزند به تعداد ریگهای بیابان و قطرات باران در جهان، در ادای حق مادر بکوشد معادل روزی که مادر فرزند را در شکمش حمل میکرد نمیشود«.(2)
همچنین روزی فردی به پیامبراکرم eگفت: »من مادر پیرم را به پشتم حمل میکنم و از روزیام به او میخورانم. آیا حق مادرم را به جا آوردهام؟« پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »نه، زیرا که مادرت نیز تو را حمل کرد و نیز از شیره جانش به تو خورانید.« بنابراین هر چه انسان در دوران پیری در حق مادر بکوشد مادر نیز در دوران کودکی آن را برای فرزند انجام داده است. در ادامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »و کانت تصنع ذلک لک و هی تحبّ حیاتک و انت تصنع هذا بها و تحب مماتها«، یعنی: »مادرت در تمامی مراحل، کارهایی که برای تو میکرد آرزوی زنده ماندنت را میکرد، در حالی که تو آن کارها را میکنی و آرزوی مرگ مادر پیرت را داری«.(1)
حقوق پدر و مادر
بدلیل آنکه در قرآن و روایات به حقوق مادر و پدر، همه جا در کنار هم اشاره شده است، ما نیز به حقوق آنها به طور کلی اشاره میکنیم و بعضی از حقوق را که اختصاص به مادر دارد در کنار آن نقل میکنیم.
الف. خوش رفتاری
نباید والدین به خصوص مادر را در امور دنیوی در رنج و مشقت قرار داد هر چند مسلمان نباشند. چنانکه در قرآن آمده است »و صاحبهما فی الدنیا معروفاً« )لقمان/15)
ب.دعا و طلب مغفرت
یکی دیگر از حقوق والدین دعا است؛ چنانکه مستحب است در حق ایشان این دعای قرآنی خوانده شود: »رب اغفر لی و لوالدیّ و ارحمهما کما ربیانی صغیراًو اجزهما بالاحسان احساناً و بالسیئات غفراناً«.
آیت اللَّه جوادی آملی در شرح این آیه میگوید: »در این آیه، لفظ »ربیانی« )به دنیا آوردند مرا( آمده است نه لفظ »ولدانی« )رشد دادند مرا( و پدر و مادر باید به تربیت فرزند توجّه داشته باشند و هر قدر فرزندشان را خوب تربیت کنند همان اندازه نسبت به فرزندشان حق دارند«.(1)
ج. سپاسگزاری از والدین
خداوند در قرآن میفرماید:»اشکر لی و لوالدیک« )لقمان / 14)
در توضیح آیه فوق باید گفت بر اساس قاعده عقلی »وجوب شکر منعم« شکر خدا واجب است. پدر و مادر نیز یکی از مجاری فیض خدا و مصادیق نعمت او هستند. ایشان هم منعم هستند و هم نعمت. از اینرو ما باید در درجه اول شکر خدا را بجا آوریم که چنین نعمت بزرگی به ما ارزانی داشته و سپس در ادای حقوق پدر و مادر که ولی نعمت ما هستند و بخاطر ما زحمات زیادی را متحمل شدهاند بکوشیم. بنابراین بدلیل آنکه والدین مجرای وصول فیض و نعمت الهی به ما میباشند سپاسگزاری از ایشان در طول سپاسگزاری از خدا قرار میگیرد. البته روشن است که مقصود از سپاسگزاری و تشکر از والدین تنها تشکر زبانی نیست بلکه مقصود احترام قلبی و عملی و قیام به ادای حقوق ایشان است.
امام صادق علیه السلام در مورد سپاسگزاری از والدین میفرماید: »یجب للوالدین علی الولد ثلاثة اشیاء: شکرهما علی کل حال و طاعتهما فیما یأمرانه و ینهیانه عنه فی غیر معصیة اللَّه و نصیحتهما فی السرّ و العلانیة«. یعنی سه چیز بر فرزند، در حق پدر و مادر واجب است:
1- شکر پدر و مادر به هر شکل ممکن؛
2- اطاعت از پدر و مادر در هر چیزی که امر و نهی میکنند به جز در گناه و معصیت خدا
3- خیرخواهی برای ایشان در پیدا و نهان.(2)
د. رعایت ادب و پرهیز از شکوه
خداوند در آیه 23 و 24 سوره اسراء میفرماید: »فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولاً کریماً واخفض لهما جناح الذل من الرحمة«. از این آیه نکات ذیل را میتوان برداشت کرد:
1- لفظ »اخفض« همراه »ذل« آمده و هر دو به معنای نرمش و فروتنی با پدر و مادر است و تکرار دو کلمه هم معنا نشانه تأکید بر آن است.(1)
2- تواضع به پدر و مادر باید نشأت گرفته از رحمت و عواطف قلبی و عمل به فرایض الهی باشد نه از روی کراهت و اجبار.(2)
در زمینه اف نگفتن به پدر و مادر امام رضا علیه السلام علیه السلام میفرماید: »أدنی العقوق أف و لو علم اللَّه شیئاً ایسر منه و اهون منه لنهی عنه«،یعنی کمترین چیزی که باعث عاق پدر و مادر میشود، اف گفتن بدانهاست. و هر آینه اگر چیزی سادهتر و خفیفتر از آن وجود داشت، خدا حتماً از آن نهی میکرد.«(3) بنابراین اگر از کمترین چیزی که باعث آزار پدر و مادر شود نهی شده است، به طریق اولی بالاتر از آن را هم که باعث آزار آنها میشود نباید انجام داد. در حدیث آمدهاست: »ان اضراک فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما ان ضرباک... ان ضرباک فقل لهما غفر اللَّه لکما فذلک منک قول کریم... و لا تملأ عینک من النظر الیهما الا برحمة و رقة و لا ترفع صوتک فوق اصواتهما و لا یدک فوق ایدیهما و لا تقدم قدمهما«،یعنی اگر پدر و مادر تو را غمگین کردند بدانها کمترین حرفی نزن و اگر تو را زدند، آنها را زجر مده بلکه به آنها بگو خداوند شما را بیامرزد و این سخن همان قول کریم است که خداوند در قرآن آورده.... و به پدر و مادرت جز با نظر رحمت و مهربانی نگاه نکن و صدایت را بالاتر از صدای آنها نبر و دستت را بالای دست ایشان بلند نکن و در هنگام راه رفتن جلوتر از قدمهای ایشان راه نرو«.(1) مقصود از عبارت »دستت را بالای دست پدر و مادر قرار مده« یعنی هنگام گفتگو با آنها دستت را بالای دست آنها مبر چنانکه نزد عرب رایج بود که هنگام گفتگو دستانشان را باز میکردند و تکان میدادند.
ه - نیکی و احسان
آیات 17/اسراء، 29/عنکبوت، 46/احقاف، 83/بقره در مورد احسان به پدر ومادر است.
خداوند در آیه 83 سوره بقره میفرمایند: »و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا اللَّه وبالوالدین احساناً«.
این آیه شریفه به سه نکته اشاره دارد:
1- احسان به والدین در ردیف عبادت و بندگی خدا قرار گرفته است.(2)
2- نیکی به والدین اختصاص به آیین پیامبر ندارد؛ بلکه در ادیان دیگر نیز مطرح بوده است.
3- به دلیل اهمیت احسان به پدر و مادر خداوند از بنی اسرائیل نسبت به این امر عهد و پیمان گرفتهاست.
حال این سوال مطرح است که چرا احسان به پدر و مادر در قرآن تکرار شده است؟ نخست به دلیل اهمیت حقوق ایشان است. دیگر آنکه چون در دوران کهنسالی نگهداری پدر و مادر زحمت دارد، به همین دلیل بارها در قرآن عبارت »و بالوالدین احساناً« آمده است.
روزی فردی از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام در مورد آیه »و بالوالدین احساناً« پرسید، حضرت فرمودند: »الاحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تکلّفهما أن یسألاک شیئاً مما یحتاجان الیه و ان کانا مستغنیین«،یعنی احسان آن است که با آنان معاشرت نیکو و پسندیده داشته باشی و در مجالست و مصاحبت،از احترام به آنها دریغ نورزی و آنها را مجبور نکنی تا چیزی را که احتیاج دارند از تو بخواهند، هر چند بی نیاز باشند. از این حدیث برمیآید که انجام کار - در صورت درخواست و مطالبه پدر و مادر - احسان نمیباشد بلکه نیکی کردن به آنها بدون اظهار حاجت احسان است«.(1)
خواجه نصیر الدین طوسی در مورد احسان والدین به فرزندان و بالعکس میگوید: »محبت پدر و مادر فرزندان را محبت طبیعی است و محبت فرزندان ایشان را محبتی ارادی و به این سبب در شرایع، اولاد را به احسان به آباء و امهات ]سفارش کردهاند[ و فرق میان حقوق پدران و مادران ]از اینجا [معلوم میشود، ]که[ حقوق پدر روحانیتر است و به این سبب تنبیه فرزند بر آن بعد از تعقل حاصل آید و حقوق مادر جسمانیتر، و به این سبب هم در اول احساس، فرزند آن را فهم میکند و به مادران میل زیاد نمایند و به این قضیه ادای حقوق پدران به بذل طاعت و ذکر خیر و دعا و ثنا که روحانیتر است باید و ادای حقوق مادران به بذل مال و ایثار اسباب تعیش و انواع احسان که جسمانیتر است زیاده باید«.(2)
و - نیکی به پدر و مادر در زمان حیات و پس از مرگ
نیکی یا بِرّ آن است که از آنچه دوست داریم، بدهیم زیرا مقام ابرار نیز چنین است. حضرت صادق)ع( درخصوص برو نیکی به پدر ومادر میفرمایند: »ما ینمع الرجل منکم أن یبروا الوالدین حیین و میتین یصلی عنهما و یتصدق عنهما و یحج عنهما و یصوم عنهما فیکون الذی صنع لهما و له مثل ذلک فیزیده اللَّه ببرّه و صلاته خیراً کثیراً«،یعنی چه چیز مانع از آن میشود که به پدر و مادرتان در دنیا و پس از مرگ نیکی کنید: برای آنها نماز بخوانید و صدقه دهید و حج بگذارید و روزه بگیرید و مانند آن برایشان انجام دهید، زیرا خداوند به نیکی شما خیر زیاد میدهد«. در روایت آمده است که روزی فردی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: »مرا سفارشی ده« پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموند: »والدیک فاطعهما و برّهما حیین کانا او میتین و ان امراک أن تخرج من اهلک و مالک فافعل فان ذلک من الایمان«،یعنی تو را به پدر و مادرت سفارش میکنم که به آنان در حیات و ممات نیکی کنی و اگر به تو امر کردند که از مال و خانهات بگذری، پس چنین کن، زیرا این جزئی از ایمان است.
علامه مجلسی در شرح نیکی به پدر و مادری که فوت کردهاند میگوید: »با طلب مغفرت و آمرزش برای پدر و مادر و پرداخت دیون و قرضهای آنان و به جا آوردن قضای عبادات آنان و انجام کارهای خیر و صدقه برای آنان و تمام کارهایی که باعث رسیدن ثواب به ایشان میشود به آنان نیکی کن.«(1) امام صادق میفرمایند: »بر الوالدین من حسن معرفة العبد باللَّه، اذ لا عبادة اسرع بلوغاً بصاحبها الی اللَّه من بر الوالدین المسلمین لوجه اللَّه لان حق الوالدین مشتق من حق اللَّه« یعنی نیکی به پدر و مادر از حسن معرفت بنده نسبت به خدا نشأت میگیرد؛ زیرا هیچ عبادتی سریعتر از نیکی به پدر و مادر مسلمان به رضایت خدا منجر نمیشود، زیرا حق پدر و مادر از حق خدا ریشه گرفته است«.(2)
آثار نیکی به پدر و مادر
نیکی به پدر و مادر آثار زیادی دارد از جمله:
1- نیکی متقابل فرزندان:امام صادق علیه السلام میفرمایند: »برّوا ءابائکم یبرّکم ابناءکم«، یعنی به پدر ومادرتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند«.(3)
2- طول عمر: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »من بَرّ الوالدین زاد اللَّه فی عمره«.(1)
3- آسانی سکرات موت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »من احب أن یخفف اللَّه عنه سکرات الموت فلیکن بوالدیه باراً«، یعنی هر کس دوست دارد خداوند سکرات موت را برای او آسان گرداند پس به پدر و مادرش نیکی کند«.(2)
شهید اول )قدس اللَّه( در کتاب »قواعد« بعضی از حقوق پدر و مادر را چنین برمی شمارد:
1- سفر مباح و حتی سفر مستحب بدون اجازه )پدر و مادر( حرام است.
2- فرمانبرداری ایشان در هر کاری اگر چه در امر مشکوک و مشتبه )البته اگر منجر به معصیت خدا نشود( واجب است.
3- اگر وقت نماز فرا رسیده باشد و)پدر و مادر( انجام کاری را از فرزند بخواهند باید نمازش را به تأخیر اندازد.
4- اختیار منع فرزند از جهاد کفائی را دارند. رسول خداe در این باره فرمودند: »لا ینبغی للرجل أن یخرج الی الجهاد و له أب أو ام الا باذنهما«.(3) همچنین نفقه پدر و مادر در صورت عدم استطاعت مالی بر عهده فرزند است و این نفقه با فضیلتترین انفاقها در راه خداست. چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: »هل تعلمون ای نفقة فی سبیل اللَّه افضل؟ قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: نفقة الولد علی الوالدین«.(4)
عقوق والدین
امیر المؤمنین علی علیه السلام میفرماید: »من العقوق اضاعة الحقوق«،یعنی ضایع کردن حقوق از جمله عقوق است.
محقق خوانساری در شرح این حدیث میگویند: »مراد این است که عقوق پدر و مادر فقط این نیست که کسی با ایشان بدرفتاری کند و ایشان را آزار دهد، بلکه بجا نیاوردن حقوق ایشان از تعظیم و تکریم و فرمانبرداری و مانند آن نیز از جمله عقوق به شمار میرود و وزر و وبال دارد«.(1) همانطور که میدانیم عاق مادر شدن، حرام است چنانکه پیامبر eفرمودند: »ان اللَّه حرم علیکم عقوق الامهات«.(2) آیت اللَّه جوادی آملی میگویند: »عقوق پدر و مادر جزء معاصی کبیره است. عاق زن و فرزند شدن حرام نیست بلکه عاق پدر و مادر حرام است.«(3) بنابراین ما باید از عواملی که عقوق والدین را در پی دارد بپرهیزیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: »ایاکم و عقوق الوالدین فان ریح الجنة توجد من مسیره الف عام و لا یجدها عاق« یعنی: »بترسید از اینکه عاق پدر ومادر و مغضوب آنها شوید زیرا بوی بهشت از هزار سال راه به مشام میرسد، ولی هیچگاه به کسانی که مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهدرسید«.(4)
عوامل موثر در عقوق والدین
یکی از عواملی که عقوق والدین را در پی دارد، نگاه تند و غضبناک به پدر و مادر است. چنانکه امام صادق علیه السلام میفرماید: »من العقوق أن ینظر الرجل الی ابویه یَحِدّ الیهما النظر«.(5) حتی اگر پدر و مادر نسبت به فرزند ظلم کرده باشند باز فرزند حق ندارد با نگاه بغض آلود و غضبناک بدانها بنگرد. یکی از آثار این عمل عدم قبولی نماز است چنانکه در حدیث آمده است: »من نظر الی والدیه نظر ماقت و هما ظالمان له لم تقبل له صلاة«.(6)
همچنین باید بدانیم که ممکن است فردی در زمان حیات پدر و مادر مورد رضای آنها باشد ولی بعد از مرگ آنها به خاطر عدم برآوردن حقوق آنها مثل اد نکردن قرضهای آنان و... مورد عاق ایشان قرار گیرد. عکس این مطلب نیز ممکن است، یعنی چه بسا افرادی در دنیا مورد عاق پدر و مادر قرار گیرند ولی بعد از مرگ آنها، به سبب ادای حقوق آنان - مثل اداء قرض و انجام خیرات و مبرات برای آنها و... مورد رضای پدر و مادر قرار گیرد.
از مطالبی که گفته شد این نتیجه به دست میآید که حقوق والدین خصوصاً حقوق مادر از جمله حقوق واجبی است که بر عهده هر فرد است و در آیات و روایات نیز بسیار بر آن تأکید شده است.
منابع
1- راغب اصفهانی،ابوالقاسم حسینبن محمدبن فضل. مفردات الفاظ قرآن:تفسیرلغوی وادبی قرآن.تهران:مرتضوی،زمستان 31375ج.
2- سپهری، محمد. شرح رساله الحقوق امام سجاد)ع(. قم: دارالعلم، 1375.
3- قپانچی، حسن علی. شرح رسالة الحقوق امام سجاد)ع(. دارالتفسیر، 2 1374ج.
4- خوانساری، جمالالدین محمد. شرح غررالحکم و دررالکلم. تهران: دانشگاه تهران، 7 1373ج.
5- مجلسی، محمدباقر. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول. تهران: دارالکتب الاسلامیه، 11 .1363 ج.
6- مکارم شیرازی، ناصر. تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامیه، 27 1378ج.
7- مازندرانی، محمدصالح. شرح اصول کافی. 12 ج.
8- طبرسی، ابوالفضل علی. مشکاة الانوار فی غررالاخبار. نجف: مکتبه الحیدریه،1385 ق.
9- مجلسی، محمدباقر. بحارالانوار. لبنان: موسسه الوفاء، 1403 ق، 110ج.
10- نوری طبرسی، حسین. مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل. قم: موسسه آل البیت، 1408 ق، 18ج.
11- نمازی شاهرودی، حسین بن علی. مستدرک سفینة البحار. قم: موسسة النشر الاسلامی، 1419 ق.
12- حرانی، ابن شعبه. تحف العقول عن آل الرسول. قم: موسسة النشر الاسلامی، 1363.
13- »حقوق متقابل والدین و فرزندان«. با معارف اسلامی آشنا شویم. مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، سال پانزدهم، پاییز و زمستان 1375، شماره 36.
پی نوشت ها:
جمعه 26/9/1389 - 13:38