اشکال دنیا این است که جاهلان مطمئن هستند وعاقلان مردد !!!
آرتو اشی (Arthur Ashe) قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خون آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: «چرا خدا تو را برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟» آرتور در پاسخش نوشت:در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم خدایا چرا من؟ و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم خدایا چرا من؟
مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین كار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیكنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : كافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینكه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و كثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب كردم مشتری با اعتراض گفت پس چرا كسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند 'آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیكنند مشتری گفت دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیكنند! برای همین است كه اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد
1- دنیا همهاش جهل است، مگر آنجا که علم باشد. یعنی علم معنوی و خدایی.
2- علم همهاش حجت است، مگر آنجایی که عمل باشد. حجت این علم شهودی است برای فردای قیامت که میگوید مرا داشتی و عمل نکردی.
3- عمل همهاش ریاست، مگر اخلاص باشد. یعنی فقط برای رضای خدا باشد.
4- اخلاص همهاش در خطر است، تا آنجا که خود را در بهشت ببینی.
اسکندر مقدونی در سی و سه سالگی در گذشت روزی که او این جهان را ترک میکرد می خواست یک روز دیگر هم زنده بماند-فقط یک روز دیگر- تا بتواند مادرش را ببیندآن 24 ساعت فاصله ای بود که باید طی می کرد تا به پایتختش برسداسکندر از راه هند به یونان بر می گشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنیا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنیا را یکپارچـه به او هدیه خواهد کردبنابراین اسکندر از پزشکا نش خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعویق اندازندپزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمی آید و گفتند که او بیش از چـند دقیقه قادر به ادامهء زندگی نخواهد بوداسکندر گفت:"من حاضرم نیمی از تمام پادشاهی خود را- یعنی نیمی از دنیا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم"آنها گفتند:"اگر همهء دنیا را هم که از آن شماست بدهید ما نمی توانیم کاری برای نجاتتان صورت بدهیم امری غیر ممکن است"آن لحظه بود که اسکندر بیهوده بودن تمامی کوششهایش را عمیقا" درک کردبا تمام داراییش که کل دنیا بود نتوانست حتی 24 ساعت را بخردسی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چـیزی که با آن حتی قادر به خریدن 24 ساعت هم نبودمتوجه شد که به خاطر این دنیای واهی باید با نومیدی و محرومیت کامل جهان را ترک کندتمام مردان جاه طلب با نا امیدی از دنیا می روند بیشتر انسانها در نا امیدی زندگی می کنند و در نا امیدی از دنیا می روندقناعت به سادگی یعنی درک این نکته که خواسته ها در زندگی غیر عقلایی و احمقانه اند