گفت وگو با راما قویدل كارگردان سریال گمشده
تصویر انسان مدرن
گفت وگو با راما قویدل
متقارن شد با سالروز مرگ پدرش و جالب این كه امیر قویدل در همان روزی چشم
از جهان بست و با سینما خداحافظی كرد كه پسرش سریال «گمشده» را كلید زده
بود. نشانه هایی از جنس سینمای امیر قویدل یعنی علاقه به فضاهای معمایی ـ
حادثه ای را می توان در این سریال ردیابی كرد.
راما معتقد است كارگردان
هایی از نسل پدرش راه را برای همنسلان او هموار كرده اند و مشقت های زیادی
را در این حرفه متحمل شده اند. با راما قویدل به بهانه پخش سریال گمشده به
گفت وگو نشستیم.
پیش از هر چیز عنوان
سریال شما، مخاطب را به یاد سریال معروف «لاست» می اندازد. آیا این
نامگذاری مبتنی بر ظرفیت تبلیغاتی آن سریال صورت گرفته یا صرفا برآمده از
محتوای قصه بوده است؟
واقعیتش این است كه از
همان ابتدا كه قرار بود این سریال نامش گم شده باشد. البته یك زمانی درباره
تغییر این عنوان صحبت هایی صورت گرفت. اتفاق من درباره عنوان این سریال
مدت ها فكر می كردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم كه «گمشده» مناسب ترین
اسمی است كه می شود بر این سریال گذاشت. نه به جهت آشنایی كه ذهن تماشاگر
از سریال معروف لاست داشته است بلكه به این دلیل كه مفهوم اصلی سریال گمشدن
و گمشدگی بود. سوای از این كه قصه های سریال به نوعی در ارتباط با گم شدن
یا پیدا شدن كسی است اساسا مفهوم گمشده در اینجا به معنای گمگشتگی انسان در
عصر پست مدرن است.
یعنی گمشد گی به معنای هویتی و اجتماعی آن نه مفهوم ظاهری آن؟
دقیقا همین طور است. در
واقع همه معانی گمگشتگی در اینجا مصداق پیدا می كند، اما بیشتر از همه
مفهوم گم شدن خود انسان و بحران هویتی او در عصر حاضر مدنظر ما بوده است.
ظاهرا ما قصه هایی داریم كه در آن آدم ها مشكلاتی دارند كه توسط یك امدادگر
هلال احمر رفع می شود، اما در پس این داستان ظاهری، مفهوم عمیق تری از
گمشدگی مستتر است كه در وجوه اجتماعی و فلسفی قضیه، روایت می شود.
آیا فرم و ساختار روایتی سریال كه شكلی اپیزودیك دارد در راستای بازنمایی همین مفهوم، طراحی شده است؟
فرم قصه ما به این شكل
است كه یك داستان پیوسته سریالی داریم كه درباره مریم سلیمیان و خانواده اش
است. در عین حال مریم سلیمیان در هر قسمت با یك پرونده ای مواجه است كه
باید حل و فصلش كند. این دو قصه به موازت هم در گمشده روایت می شود.
در واقع شخصیت اصلی
داستان خودش حامل یك راز و قصه ای است كه در كنار داستان های مرتبط با
پرونده های كاری درمسیر رازگشایی قرار می گیرد.
درست است و این رازگشایی
تا قسمت 27 سریال طول می كشد. آمیختگی این راز با موقعیت ها و تجربه هایی
كه قهرمان قصه در ارتباط با پرونده های مختلف به دست می آورد جذابیت بیشتری
به داستان بخشیده و به نظر من فرآیند رمزگشایی را برای بیینده نیز جذاب تر
می كند.
خب وقتی قهرمان اصلی قصه
خودش در یك موقعیت دراماتیك و رازآمیز قرار دارد چرا از یك روایت خطی و
كلاسیك برای بیان این قصه استفاده نكردید. شاید مخاطب بیشتر می توانست با
فرآیند رازگشایی داستان پیش برود؟
ببینید احساس من این بود
كه شاید ساختار صرفا اپیزودیك برای مخاطب خیلی جذاب نباشد. تجربه هم نشان
داده است كه ذائقه مخاطب ایرانی با ساختار مطلقا اپیزودیك در سریال چندان
منطبق نیست و در كنار این قصه های متنوع، وجود یك قصه اصلی و دنباله دار
بهتر می تواند به جذب مخاطب كمك كند.
اتفاقا من برعكس فكر می
كنم. به این معنی كه وجود داستانك ها و اپیزودیك بودن فرم، مخاطب ممكن است
خط اصلی داستان را گم كرده یا متوجه اهمیت آن نشود. به عبارت دیگر به نظر
می رسد این داستانك ها به درك قصه اصلی از سوی مخاطب لطمه می زند.
ممكن بود كه این اتفاق
بیفتد ولی خوشبختانه در سریال گمشده چنین نشد. چون نسبت معنایی مشتركی بین
آن داستانك ها و قصه اصلی وجود دارد كه اتفاقا موجب شده تا درك موقعیت
شخصیت اصلی قصه از سوی مخاطب، راحت تر و عمیق تر شود. به همین دلیل معتقدم
كه فرم سریال گمشده دقیقا در خدمت محتوا و پیام قصه بوده است. ضمن این كه
ما در هیچ یك از قسمت های سریال از زندگی مریم، خارج یا دور نمی شویم تا
مخاطب خط اصلی داستان را از دست بدهد.
به شرطی كه مخاطب همه
قسمت ها سریال را دنبال كند وگرنه اپیزودیك بودن آن دلیلی نمی شود كه اگراو
برخی قسمت ها را ندید چیزی را از دست نداده باشد.
خب این ویژگی سریال است.
به نظر من دیگر وقت آن رسیده كه مخاطب تلویزیونی ما به طور حرفه ای تر و
پیوسته سریال های تلویزیونی را دنبال كند. ما هم كه برای مخاطب سریال می
سازیم باید دقیق تر و حرفه ای تر عمل كنیم و به گونه ای سریال بسازیم كه
مخاطب برای لذت بردن از آن پای تلویزیون بنشیند و آن را دنبال كند. این
مستلزم این است كه به جزئیات در پرداخت پلان به پلان سریال توجه شود. این
كه برخی سریال ها شهرت جهانی پیدا كرده و مخاطب با دقت آنها را پیگیری می
كند به این دلیل است. به نظر من كار تلویزیونی كردن و راضی نگه داشتن
مخاطبان تلویزیون خیلی سخت تر از سینماست.
جدیدا شاهد سریال هایی
هستیم كه از سوی برخی نهادها و سازمان ها حمایت و پشتیبانی می شود یا این
كه قصه و محتوای آن به مسائل و وظایف مربوط به آن مركز مربوط می شود. مثل
سریال جستجوگران كه به قوه قضاییه ارتباط داشت یا عملیات 125 كه به سازمان
آتش نشانی مربوط بود و نمونه های دیگر، بیشتر ساختار اپیزودیك داشته است.
اگر سازمان هلال احمر پشت این سریال نبود و قصه های آن به وظایف این نهاد
مرتبط نبود آیا باز هم ساختار گمشده اپیزودیك می شد؟
به نظر من مشاركت یك
سازمان و نقش آن در شكل گیری فرم سریال خیلی پیش فرض درستی به نظر نمی رسد.
چون اگر ارتباطی بین این مجموعه با سازمان هلال احمر نبود قطعا ساختار و
شكل سریال به صورت دیگری بود و متفاوت از این كار می شد. ولی ساختار
اپیزودیك بودن گمشده بیشتر به این دلیل برمی گشت كه ما معتقد بودیم كه
سریال تنوع موضوعی داشته و هر بار قصه جدیدی تعریف كنیم و در عین حال به
خاطر اپیزودیك بودن، مخاطبان خود را از دست ندهیم. واقعیت این است كه قصه
اصلی با قصه های متعدد دیگری كه در هر اپیزود روایت می شود در نسبت با هم
معنا شده و هر كدام ساز خود را نمی زند و یك وحدت و یگانگی ماهوی بر كل كار
حاكم است.
این تنوع گرایی صرفا در قصه پردازی نیست بلكه در انتخاب بازیگران و شخصیت پردازی هم دیده می شود.
درست است. 150 بازیگر در
این مجموعه بازی می كنند. كه بازیگران ثابت ما 8 نفر بوده و بقیه بازیگران
به شكل مهمان در اپیزودهای مختلف حضور پیدا می كنند. بدیهی است كه دلیل
اصلی تعدد بازیگران به ساختار اپیزودیك و تنوع قصه ها و كاراكترها برمی
گشت.
علاوه بر این كه از
بازیگران حرفه ای مثل حمید فرخ نژاد در این سریال استفاده شده انتخاب میترا
حجار به عنوان بازیگر نقش اول سریال هم از حیث جذب مخاطب بسیار مهم بود.
بویژه این كه او سال ها بود كه در سینما و تلویزیون حضور نداشت. از اول هم
ایشان برای شخصیت اصلی انتخاب شده بود؟
نه گزینه های دیگری هم
داشتیم كه در نهایت میترا حجار برای نقش اصلی انتخاب شد. این دومین سریال
او بود كه بعد از پلیس جوان بازی كرده بود.
واقعیت این است كه وجوه
ماجراجویانه سریال و موقعیت های اكشن و حادثه ای كه در لابه لای قصه می
بینیم به نظر می رسد كه نشان دهنده تاثیرپذیری راما قویدل از سینمای پدرش
باشد. به هر حال ما نشانه هایی از علائق و دغدغه های امیر قویدل را در آثار
پسرش شاهد هستیم. قبول دارید؟
كاملا. جالب است، بدانید
پدرم دقیقا روز اول فیلمبرداری سریال گمشده فوت كردند. یعنی ما سریال را
كلید زدیم و یك سكانس را فیلمبرداری كردیم كه از بیمارستان با من تماس
گرفتند و خبر دادند كه پدر فوت كردند. لذا خیلی دوست داشتم كه در این سریال
ادای دینی به سینمای مورد علاقه پدرم داشته باشم كه البته خیلی هم شرایط و
فرصت آن فراهم نشد. یعنی من دوست داشتم كه نام و یاد امیر قویدل در عنوان
بندی سریال می آمد كه نشد ولی فرم و ساختار كاربه دلیل پلیسی ـ معمایی بودن
قصه متاثر از مولفه های سینمای امیر قویدل بود. اتفاقا مرگ پدر همزمان با
آغاز تولید این سریال وظیفه مرا سنگین تر كرد و جدا از كارگردان این سریال
با عنوان راما قویدل میراث دار امیر قویدل در سینمای ایران هم بودم و این
مسوولیت مرا بیشتر می كرد لذا تلاش مضاعفی داشتم كه سریال خوبی از كار
دربیاید.
آیا راما قویدل در سینما و
تلویزیون قرار است راه پدرش را ادامه داده و مسیر ناتمام او را تداوم
ببخشد یا جدای از نسبت پدر و پسری دارای نگاه و رویكرد مستقلی از پدر در
سینما هستید؟
واقعیتش این است كه ما از
دو نسل متفاوت هستیم و طبیعتا نگاهای متفاوت و مستقل خود را در سینما و
تلویزیون داریم. نسل پدر من بیشتر سینمای داستان گوی جذاب پرتنش و كشش را
می پسندید، اما من به نسلی تعلق دارم كه در كنار علاقه به این مولفه ها
واجد برخی دغدغه های جامعه شناختی و روان شناختی بیشتری در فیلمسازی هستیم.
به نظر من آن سفیدی بین خطوط فیلمنامه خیلی مهم است و كمتر به آن توجه می
كنیم.
تنوع و تعدد كاری شما در
این سریال زیاد بود. یعنی علاوه بر تنوع قصه و تعدد بازیگران، لوكیشن های
سریال هم زیاد بود و به غیر از ایران ظاهرا در ارمنستان هم تصویربرداری
داشتید.
بله ما حدود 9 ماه و اندی
در ایران مشغول كار بودیم و علاوه براین، بخش هایی از تصویربرداری كار در
ارمنستان، ایتالیا و اتریش شد، چون برخی از پرونده های ما در قصه خارج از
ایران اتفاق می افتد و خب از حیث لوكیشن و فضای كار هم تنوع خوبی در سریال
گمشده می بینیم.
نام یكی از اپیزودهای شما
این بود كه آدم ها عكس چیزهایی را كه ندارند به دیوار می زنند. از این
نشانه هم می توان علاقه شما را به مسائل روان شناختی یا حتی هستی شناسی و
فلسفی حدس زد... .
این موضوع نشان دهنده
همفكری و نزدیكی علائق و نگرش فیلمنامه نویس با كارگردان است. خوشبختانه
همسویی نویسندگان این اثربا من در یكدست شدن و انسجام معنایی سریال بسیار
تاثیر مثبتی گذاشت. من معتقدم هر هنرمندی باید از طریق اثر و آفرینش هنری
خود آدم ها را یك قدم به انسان تر شدن و تكامل انسانی نزدیك تر كند. برای
این كار باید بدانی كه دوربینت را كجا بگذاری و از چه زاویه و با چه
دكوپاژی فیلمبرداری كنی تا این مفاهیم عینیت یافته و محقق شود. سختی و
دشواری كارگردانی دقیقا برآمده از همین نقطه است. من همیشه سعی می كنم تا
فرم بر محتوا غالب نشود بلكه در خدمت آن باشد.
آن وقت هر اپیزود به شك پیوسته و مستقل تصویربرداری می شد یا این كه چند اپیزود كه مثلا لوكیشن مشتركی داشتند همزمان گرفته می شد؟
متاسفانه گاهی اوقات
مجبور بودیم همین كار را انجام دهیم مثلا پیش آمده كه پلان های 4 اپیزود را
همزمان در یك روز تصویربرداری كنیم. خوشبختانه اكثر اپیزودها به شكل مستقل
و پیوسته تصویربرداری شده است.
در مجموعه چند داستان در این 27 قسمت روایت می شود؟
كلا 16 قصه داریم كه برخی یك قسمتی و برخی دو قسمتی هستند.
این قصه ها واقعی بوده و
مثلا برگرفته از پروندهایی كه در هلال احمر وجود داشته بوده یا برآمده از
ذهنیت و تخیل نویسندگان مجموعه بوده است.
تركیبی از هر دو روش
بوده. یعنی قصه هایی كه از پرونده های واقعی گرفته شده و به شكل فیلمنامه
درآمده یا ایده كلی آن از پرونده گرفته شد و نویسندگان قصه آن را نوشته
اند. ضمن این كه قصه هایی هم بودند كه محصول تخیلات نویسندگان مجموعه
بودند.
باز هم یاد یكی از حرف
های پدرتان افتادم كه درباره دستیار كارگردانی سخن می گفت و آن را یك حرفه
مستقل و بااهمیت در سینما می دانست كه لزوما نباید به كارگردانی ختم شود.
با توجه به این كه شما سال ها دستیار كارگردانی را تجربه كردید با نظر
پدرتان موافقید؟
جالب این كه پدرم خیلی
دوست داشت كه من تدوین را ادامه بدهم و یك تدوینگر خوب بشوم تا كارگردان.
ولی من به كارگردانی علاقه داشتم. هرچند كه بسیاری از فوت و فن كارگردانی
را هم از تجربه تدوینگری به دست آوردم. دومین فیلم را كه «در همین نزدیكی»
نام داشت ساختم و جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم های تلویزیونی را دریافت
كردم. پدرم به من زنگ زد و خیلی خوشحال بود و می گفت احساس می كنم كه این
همه رنجی كه من در سینما كشیدم ثمر داده است. در مورد دستیار بودن من هم
معتقدم كه یك شغل مستقل و تخصص مهم در سینماست و لزوما دستیاری نباید منجر
به كارگردانی شود ولی كسی كه می خواهد كارگردانی كند حتما باید دستیاری
كرده باشد. در اكثر كشورهای دنیا دستیاران، كارگردان نمی شوند و برای حرفه و
تخصص خود احترام قائلند، اما در ایران اكثر دستیاران سودای كارگردانی
دارند. با این حال كارگردانی كار دشواری است و به قول حمید فرخ نژاد عزیز
تنهاترین فرد در یك گروه تولید سینمایی كارگردان است و من وقتی كارگردانی
را تجربه كردم تازه متوجه حرف های پدرم شدم كه به خاطر دشواری های این حرفه
همیشه به من توصیه می كرد كه به همان كار تدوین ادامه دهم.
مریم سلیمیان شخصیت اصلی
شما و یك امدادگر است. آیا برای این كه بازیگر این نقش با خصوصیات چنین
حرفه و كاراكتری آشنا شود آیا از نزدیك هم چنین فضایی را تجربه كرده است.
واقعیتش این است كه
موقعیت امدادگر در این سریال خیلی به كار كارآگاهی و خصوصیات آن نزدیك است و
نوع امدادگری او از جنس امدادگری فیزیكی نیست مثل امداد جاده ای. لذا
لزومی نداشت كه مثلا مهارت های امدادگری را یاد بگیرد.
خودتان درباره این سریال نظر یا انتقادی ندارید؟
من فقط امیدوارم كه مردم
این سریال را بپسندند و بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. ضمن این كه نسبت
به تبلیغات این سریال هم انتقاد دارم و به نظر تبلیغات و معرفی كمی درباه
آن صورت گرفته است. متاسفانه خیلی از مردم نمی دانند كه این سریال در حال
پخش است چون فضای تبلیغی كار خیلی ضعیف بود.
اكثر همین مخاطبانی كه به
آن اشاره كردید معمولا با سریال هایی كه ملودرام یا طنز هستند ارتباط
برقرار می كنند تا سریالی معمایی با ساختار اپیزودیك. شاید به همین دلیل
كمتر متوجه پخش آن شده اند.
نه قبول ندارم. اتفاقا به
دلیل همین اپیزودیك بودن ما به همه سلیقه ها و ذائقه ها توجه كردیم و در
واقع انواع ژانری دراین مجموعه لحاظ شده است و دوم این كه به نظر من فارغ
از نوع ژانر اگر قصه ای درست روایت بشود و جذاب باشد می تواند نظر مخاطب را
به خود جلب كند.