توراهرلحظه بخاطرمی آورم
بی هیچ بهانه!
شایددوست داشتن همین باشه
دنیاگلی است که:
گلبرگهایش خیالی
وخارهایش حقیقی است
نه ازخاکم نه ازبادم نه دربندم
نه آن لیلاترین مجنون
نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثل توغمگینم اگرآبی ترازآبم
اگرهمزادآفتابم بدون توچه بی رنگم
بدون توچه بی رنگم بدون توچه بی تابم
ای که دورازمنی وقلب منی باخبرباش که دنیای منی
همیشه رفتن رسیدن نیست
امابرای رسیدن بایدرفت
دربن بست راه آسمان بازاست
پس پروازبیاموزیم
جابرای من گنجشک زیاداست
ولی من به درختان خیابان توعادت دارم
توی زندگی بعضی چیزهابزرگ بعضی چیزاکوچک
بعضی چیزاساده وبعضی چیزامهم هستند
بزرگ مثل عشق کوچک مثل غم ساده مثل من
و...مهم مثل تو
به پایان فکرنکن
اندیشیدن به پایان شیرینی
حضورش راتلخ میکند
بگذارپایان توراغافلگیرکند
درست مثل آغاز
اعتمادراازکودکی بیاموزکه:
وقتی اورابه هوا می اندازیم میخنده
چون میدونه که اوراخواهیم گرفت.
بزارهرروزرویایی باشددردست
بزارهرروزعشقی باشددردل
بزارهرروزدلیلی باشدبرای زندگی
روزی روزگاری اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعاکننددرروزموعودهمه مردم برای مراسم دعادرمحلی جمع شدندوتنهایک پسربچه بودکه باخودش چترآورده بودواین یعنی ایمان