دعا و زیارت
الف ) آيه .
واحد كوچك قرآن كريم , آيه است . در بيشتر موارد هر آيه يك جمله است . ولى گاه آياتى هست كه متشكل از چند جمله و يك پاراگراف است ( نظير مثلا آية الكرسى يا آيه نور ). و گاه حتى به اندازه چند پاراگراف است . مـانـنـد آيـه ديـن ( كـه آيه تداين و مداينه هم گفته اند ) كه بلندترين آيه قرآن است و در كتابت عثمان طه ( مصحف المدينة ) درست يك صفحه پانزده سطرى است . گاه هست كه آيه نه فقط از يك جمله كمتر است , بلكه فقط يك كلمه است مانند مدهامتان ( الرحمن , 64 ) , يا از آن هم كمتر مانند اغلب حروف مقطعه يا فواتح سور نظير طه , يس يا الم . شناخت حد آيه توقيفى و از سوى شارع است . زيرا حتى در فواتح سور فى المثل المص را يك آيه شمرده اند , ولى نظير آن يعنى المر را يك آيه نشمرده اند. يا حمعسق [ حم . عسق ] را دو آيه شمرده اند. ولى باز كهيعص يك آيه شمرده شده است . كلمه آيه و جمع آن آيات , به معناى همين جملات يا جمله واره هاى قرآن , در خود قرآن هم آمده است . ( آيه : بقره , 106 ; نحل , 101 , آيات ; بقره , 252 ; آل عمران , 7 ; يوسف , 1 ; نور , 1 ). پـر آيـه تـرين سوره قرآن كريم سوره بقره است ( 286 آيه ) ,و كم آيه ترين سوره قرآن , سوره كوثر است ( 3 آيه ). در تعداد كل آيات اقوال متعددى هست . طـبـق معتبرترين قول كه ابوعبدالرحمن عبداللّه بن حبيب سلمى از اميرالمؤمنين على (ع ) نقل كرده و امام شاطبى آن را در ناظمة الزهر آورده است , تعداد كل آيات قرآن , 6236 آيه است ( تاريخ قرآن , راميار , 570 ). تـرتـيب و توالى آيه ها , اعم از اينكه طى يك فقره وحى يا طى يك سلسله وحى متوالى نازل شده باشد , توقيفى است . يعنى خود اين امر نيز جزو وحى است و به امر الهى و رهنمايى جبرئيل انجام گرفته است . در مـواردى هـم كـه حضرت رسول (ص ) آيه يا آياتى را جابجا مى كردند و مى فرمودند : اين آيه يا آيات را در فلان سوره بين كدام آيات قرار دهيد , باز به رهنمود وحى بوده است . بعضى از آيات قرآن , برجستگى و شهرت خاصى يافته اند و با نام كلمه يا معنايى از خود آيه مشهور شده اند كه بعضى از آنها عبارتند از : آيه اخوت ( حجرات , 10 ) , آيه اذن يا آيه تصديق ( توبه ,61 ) ; آيه اكمال ( مائده , 3 ) ; آيه امانت ( احزاب , 72 ) ; آيه انذار ( شعراء 214 ) ; آيه تبليغ ( مائده , 67 ) ; آيه تداين ( يا دين يا مداينه , بقره , 282 ) ; آيه تسميه كه همان بسم اللّه الرحمن الرحيم است در آغـاز كـلـيه سوره ها , جز سوره توبه ; آيه تطهير ( احزاب , 33 ) ; آيه حجاب ( نور , 30 - 31 ) ; آيه حـفظ ( حجر , 9 ) ; آيه خمس ( انفال , 41 ) ; آيه سيف [ آيه قتال ] ( توبه , 5 ) ; آية الكرسى ( بقره , 255 ) ; آيه مباهله ( آل عمران , 61 ) ; آيه مشيت ( كهف , 23 - 24 ) ; آيه نور ( نور , 35 ) ; آيه و ان يـكـاد ( قـلم , 51 ) ; آيه ولايت ( مائده , 3 ) ( براى تفصيل و شرح آنها ـ دايرة المعارف تشيع , ذيل كلمه آيه ... ) . آيات قرآنى به مكى و مدنى و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه تقسيم مى گردد كه شرح هر يك خواهد آمد. ب ) سوره . واحد بزرگ قرآن كريم , سوره است . سوره در لغت يعنى بريده شده و در اصطلاح گروهى مستقل از آيات قرآن كه مطلع و مقطعى دارد , و گفته اند كه به اين معنى از سورالمدينة ( ديوار دور شهر ) گرفته شده است . كلمه سوره به همين معنى در خود قرآن هم به كار رفته است ( از جمله در بقره , 23 ; توبه , 64 , 86 ; نور , 1 ) همچنين جمع آن سور ( بر وزن گهر ) نيز در قرآن به كار رفته است ( هود , 13 ). قرآن مجيد , كلا 114 سوره دارد كه كمابيش به ترتيب بلندى طول مرتب شده اند. بلندترين سوره قرآن سوره بقره است ( 286 آيه , برابر با 48 صفحه در كتابت عثمان طه - مصحف المدينة ) و كوتاهترين سوره , سوره كوثر است ( داراى 3 آيه ). بـعضى سوره هاى قرآن , نام گروهى دارند : الطوال السبع [ السبع الطوال ] : ( هفت گانه بلند ) كـه عـبارتند از : بقره , آل عمران , نساء , مائده , انعام , اعراف و در مورد هفتم , اختلاف نظر است كـه آيا شامل انفال و توبه است ( كه بين آنها بسم اللّه الرحمن الرحيم فاصله نينداخته است ) يا يونس . الـمـئون [ الـمئين ] : ( صدگانه ها ) به سوره هايى اطلاق مى گردد كه تعداد آيات آنها از 100 آيه بيشتر است . ( مانند يونس , هود , يوسف , نحل , كهف ). المثانى : سوره هايى است كه كمتر از صد آيه دارد ( مانند قصص , نمل , عنكبوت , يس و ص ). المفصل : سوره هاى اواخر قرآن كه نخستين آنها به اختلاف اقوال سوره ق يا حجرات است . نامهاى گروهى ديگر نيز براى بعضى از سوره ها به مناسبتهاى خاصى نهاده اند. از جمله سوره الم : هفت سوره اين كه با الم آغاز مى شود. سور مسبحات : ( كه با كلمه سبحان , يا سبح , يا يسبح آغاز مى گردد , كه عبارتند از اسراء , حديد , حشر , صف , جمعه , تغابن , و اعلى . سـور حـواميم : هفت سوره كه با حم آغاز مى گردد ( مؤمن , فصلت , شورى , زخرف , دخان , جاثيه , و احقاف ). سور طواسين : سوره هايى كه با طس يا طسم آغاز مى شود ( شعراء , نمل , قصص ). سـور عزايم : چهار سوره اى چهار سوره اى كه در آنها سجده واجبه هست ( سجده , فصلت , نجم , علق ). الزهراوان : ( بقره و آل عمران ). المعوذتين : دو سوره آخر قرآن ( فلق و ناس ). چهار قل : چهار سوره پايان قرآن كه با كلمه قل آغاز مى شود. نام سوره ها ( فاتحة الكتاب , بقره , آل عمران , نساء , تا آخر ) توقيفى يعنى به تعيين رسول اللّه (ص ) بوده است ( نيز ـ تاريخ قرآن , راميار , 581 ). بعضى سوره ها , دو يا چند نام دارد از جمله : فاتحة الكتاب ( حمد , ام القرآن , سبع المثانى ) ; توبه ( برائت ) اسراء ( بنى اسرائيل ) نمل ( سليمان ) ص ( داود ) مؤمن ( غافر ) , اخلاص ( توحيد , قل هو اللّه ) ; مسد ( لهب ). درباره اينكه ترتيب و توالى سوره هاى قرآن كه آغاز آنها , فاتحة الكتاب و پايان آنها , سوره ناس است , تـوقـيـفـى اسـت يـا اجتهادى ( اجتهاد صحابه ) و به راى و نظر گردآورندگان بازمى گردد , اختلاف اقوال است . بعضى گفته اند توقيفى و به امر و ارشاد پيامبر (ص ) و رهنمود وحى است . بعضى گفته اند اجتهادى است و به عهده سامان دهندگان مصحف عثمانى است , چون حضرت رسـول (ص ) بـه دلايـلـى كـه بـعـدا گـفته خواهد شد , قرآن را كتابت و جمع كرده ولى مدون بين الدفتين نكرده بودند. و بعضى گفته اند آميزه اى از توقيف و اجتهاد است و اين راى پذيرفتنى تر است . نام و نشان سوره هاى 114 گانه قرآن مجيد در اغلب تاريخهاى قرآن ( از جمله تاريخ قرآن , تاليف رامـيـار , 583 بـه بـعـد ) و نيز با آمار و ارقام مربوط به كلمات و حروف هر يك در فرهنگ آمارى كـلـمات قرآن كريم , تاليف محمد روحانى , و نيز در پايان هر قرآن طبع جديدى آمده است , و به رعايت اختصار , از آوردن آن در اينجا خوددارى مى شود.
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:36
دعا و زیارت
قرآن كتابى است كه در مقايسه با ساير كتابها , كتابى است متوسط الحجم و مى توان گفت حجم آن برابر است با عهد جديد ( اناجيل اربعه و رسالات وابسته به آن ) يا ديوان حافظ. طبق دقيقترين آمار تعداد كل كلمات قرآن 77807 كلمه است . ( فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم , دكتر محمد روحانى , 1/23 ). قرآن داراى 114 سوره و كلا 30 جزء است . هر جزئى چهار ( يا دو ) حزب است . نيز هر پنج آيه را خمس [ خ ] و هر ده آيه را عشر [ ع , و اين عمل را تعشير ] ناميده اند ( تاريخ قرآن , راميار 543 ). تقسيم درونى و تفصيلى ديگر قرآن , تقسيم آن به ركوعات است . منظور از ركوع , بخشى و گروهى از آيات است كه در يك موضوع آمده و اتحاد مضمونى دارد كه با شروع آن موضوع , ركوع آغاز مى گردد و با تغيير و تحول كلام به موضوعى ديگر , ختم مى شود. پيداست كه شماره آيات مندرج در هر ركوع , كم و زياد است , به خلاف جزوها و حزبها كه به طور مساوى تقسيم شده است . وجـه تـسـميه ركوع را مى توان از آنجا دانست كه در نمازهاى شبانه روزى , پس از خواندن سوره حمد در ركعت اول و دوم , مى توان به خواندن سوره هاى ديگر , يا لااقل چند آيه اكتفا كرد. پيرو اين عقيده , بعضى كه قرآن شناس بوده اند , اوايل هر چند آيه اى را كه يك عنوان و موضوع را تـشـكـيـل مـى دهد , معين ساختند و از آن جهت كه بعد از قرائت آن بخش , نمازگزار به ركوع مى رود , نام هر بخش را ركوع گذارده اند. عدد ركوعات قرآن طبق مشهور 540 ركوع است ( به طور متوسط و تقريبى هر صفحه از قرآن يك ركـوع دارد ) ( مقاله قرآنهاى چاپى نوشته كاظم مدير شانه چى , در مشكوة , شماره دوم , بهار 1362 ش , ص 151 - 152 ). گفتنى است كه در قرون جديد , ابتدا خوشنويسان قرآن نويس در امپراتورى عثمانى و سپس در مـصـر و لبنان و سوريه , كوشيده اند و توانسته اند كه قرآن مجيد را با رعايت قواعدى از جمله آغاز هـر صـفحه با اول آيه , و پايان صفحه به پايان يك آيه , بنويسند و هر جزء را در بيست صفحه و لذا كل قرآن را در 604 كتابت كنند ( 4 صفحه اضافى مربوط به صفحات آغازين و پايانى است ). در ايـن شيوه كتابت كه در معتبرترين قرآن جهان اسلام ( مصحف المدينة , به كتابت عثمان طه , خـطاط هنرمند سورى و طبع دارالقرآن عربستان سعودى در مدينه , و متن مبناى همين ترجمه هم هست نير رعايت شده , هر صفحه داراى 15 سطر است . بـعضى از غرابت گرايان قرآن را در 30 صفحه عادى ( هر جزء در يك صفحه ) به خط بسيار ريز يا غبار , كتابت كرده اند. و كـسـانى كه غرابت گراتر بوده اند , كل قرآن را در يك صفحه - كه ابعاد آن از سراسر يك صفحه روزنـامه عادى فراتر نيست - كتابت و چاپ كرده اند كه طبعا براى قرائت نيست , و براى به همراه داشتن از جهت حفظ و تعويذ به قرآن است , و حتى با ذره بين نيز قابل خواندن نيست . همچنين قرآن را با تعداد صفحات عادى , فى المثل همان 604 صفحه , ولى با ابعاد بسيار كوچك در حـدود يـك - دو سـانـتـيمتر , بر روى كاغذى بسيار نازك ( حتى نازكتر از كاغذ خاص كتاب مقدس ) به طبع رسانده اند , كه آن نيز فايده هاى غير قرائتى دارد. از سوى ديگر و نقطه مقابل اين ابعاد كوچك , قرآن را در ابعاد بسيار بزرگ نيز كتابت كرده اند كه يـكـى از مشهورترين نمونه هاى تاريخى آن , قرآن مكتوب به خط محقق ( ولو معروف به ثلث ) به قلم شاهزاده هنرمند تيمورى , بايسنقر ميرزا ( 802 - 838 ق ) است كه اوراق پراكنده آن , به ابعاد تقريبا بيش از يك متر در نيم متر , در موزه ها و كتابخانه ها , از جمله در موزه قرآن كتابخانه آستان قدس رضوى , محفوظ است . كتيبه هاى مساجد در جهان اسلام نيز نمونه اى از درشت نويسى آيات قرآن مجيد است .
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:35
دعا و زیارت
در فـرهـنـگ اسلام و تشيع قرآن را همواره با صفت كريم به صورت قرآن كريم ( اهل سنت ) با صفت مجيد , به صورت قرآن مجيد ( اهل تشيع ) مى نامند و اين دو صفت منشا قرآنى دارد. از قرآن مجيد دوگونه تعريف مى توان به دست داد. نـخـسـت تـعريف ساده و عرفى كه قرآن را كتاب مقدس و آسمانى اسلام و وحى الهى بر حضرت محمد (ص ) مى داند. دوم تـعريف علمى كه قرآن را وحى نامه اعجازآميز الهى مى داند كه به زبان عربى , به عين الفاظ توسط فرشته امين وحى , جبرئيل , از جانب خداوند و از لوح محفوظ , بر قلب و زبان پيامبر اسلام (ص ) هـم اجمالا يكباره و هم تفصيلا در مدت بيست و سه سال نازل شده و حضرت (ص ) آن را بر گـروهـى از اصـحـاب خـود خوانده و كاتبان وحى ( از ميان اصحاب ) آن را با نظارت مستقيم و مـسـتـمر حضرت (ع ) نوشته اند و حافظان بسيار , هم از ميان اصحاب , آن را حفظ و به تواتر نقل كـرده انـد و در عـصـر پـيامبر (ص ) هم مكتوب بوده ولى مدون نبوده است , و در عصر عثمان با نظارت او طى چند سال , منتهى به حدود سال 28 هجرى , مدون بين الدفتين ,از سوره فاتحه تا ناس , در 114 سوره , مى گردد. و متن آن مقدس و متواتر و قطعى الصدور است و تلاوت آن مستحب مؤكد است . ايـمـان بـه قـرآن مـجـيد به توصيفى كه گفته شد و نيز معجزه الهى و سند نبوت دانستن آن و مـحـفوظ بودنش از خطا و هرگونه افزود و كاست ( تحريف ) , از ضروريات اسلام و مذهب تشيع است . قـرآن به زبان عربى بسيار شيوايى كه مايه اعجاب فصحاى عرب ( و بعدها اقوام ديگر ) گرديده و در تـاريـخ زبـان عـربى , سابقه و همانندى نداشته , در طى مدت بيست و سه سال , يعنى سراسر زمـانـى كـه حـضـرت رسـول (ص ) به وظيفه رسالت و ابلاغ پيام الهى و دعوت به اسلام اشتغال داشـتـه انـد , بـه صورت بخش بخش ( منجما يا نجوما ) بر حضرت رسول (ص ) وحى شده است و چنانچه اشاره شد حافظان , حفظش كرده و كاتبان با نوشت افزارهاى بسيار ابتدايى , با خطى كه هـنـوز نـقـطـه و نـشان و علائم اعراب نداشته است , و كوفى نام داشته است , در چندين نسخه بازنويس شده است .
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:35
دعا و زیارت
محكم از احكام به معناى اتقان است .
و مراد از كلمه يا آيه محكمه , آن است كه معناى آن واضح است و چند وجهى يا مبهم نيست . و به قول راغب اصفهانى چه از نظر لفظ , چه از نظر معنى , شبهه در آن راه ندارد. مانند اكثر آيات تشريع ( آيات الاحكام ) و مواعظ و آداب و اخلاق قرآن . متشابه از تشابه است يعنى همانندى , و هم ريشه با شبهه و اشتباه است . و عبارت يا آيه متشابه به گفته راغب اصفهانى ظاهرش بيانگر باطنش نيست . شيخ طوسى مى نويسد : محكم آن است كه به خاطر وضوحش بدون قرينه يا دلالت [ خارجى ] به صرف توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته شود .... و متشابه آن است كه با توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته نشود , مگر آنكه قرينه اى [ خارجى ] بر آن افزوده شود كه معناى مراد را برساند. ( تبيان , ذيل تفسير آيه 7 سوره آل عمران ). بـه تـعـريـف ديگر متشابه لفظى است محتمل وجوه معانى كه در معرض شك و شبهه است و لذا محتاج به تاويل است ; و هم قابل تاويل صحيح است و هم تاويل فاسد. مانند اكثر آيات خلق ( آفرينش انسان و انسانها , و تقدير و صفات و افعال الهى . ( التمهيد , 3/8 ). اكـثريت عظيم آيات قرآنى محكم , و اقليت آنها ( در حدود دويست آيه ـ التمهيد , 3/14 ) متشابه است . بعضى از متكلمان و جدل پيشگان با تمسك به آياتى چون هذا بيان للناس ( آل عمران , 138 ) و كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير. ( هود , 2 ) منكر وجود متشابهات در قرآنند. و به عكس با تمسك به آياتى چون اللّه الذى انزل احسن الحديث كتابا متشابها. ( زمر , 23 ) برآنند كه همه قرآن متشابه يا متشابهات است . اخـبـاريه نيز كمابيش همين حرف را مى زنند و فهم قرآن را جز از طريق اخبار و احاديث معصوم (ع ) جايز نمى دانند ( التمهيد , 3/15 ). قـرآن كـريـم خـود بـه فصيح ترين وجهى به وجود محكمات و متشابهات در قرآن تصريح دارد و درباره هر يك توضيح مى دهد : او كسى است كه كتاب [ قرآن ] را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن محكمات است كه اساس كتاب است و بخش ديگر متشابهات است .
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:34
دعا و زیارت
نـسـخ در لغت به معناى ابطال و ازاله است و در اصطلاح علوم قرآنى عبارت است از رفع تشريع سـابـق - كـه ظـاهرا مقتضى دوام بوده - به تشريع لاحق , به نحوى كه جمع آنها يا ذاتا يا به دليل تنافى آشكار يا به دليل خاصى از اجماع يا نص صريح ممكن نباشد. ( التمهيد , 2/720 ) يا ساده تر : رفع حكم شرعى , به دليل شرعى ( مناهل العرفان , 2/72 ) يا پايان يافتن تعبد مؤمنان به قرائت يك آيه يا حكم مستفاد از آن يا به هر دو. ( تفسير بيضاوى ). خود قرآن مجيد به وقوع نسخ در قرآن تصريح دارد. چـنانكه مى فرمايد : هر آيه اى را كه نسخ كنيم يا فروگذاريم , بهتر از آن يا همانندش را در ميان آوريم . ( بقره , 106 ). همچنين : و چون آيه اى را جانشين آيه ديگر سازيم - و خدا داناتر است كه چه فرو فرستاده است - گويند تو دروغزنى , چنين نيست بلكه اكثرشان نمى دانند. ( نحل , 101 ). همچنين : خداوند هرچه را بخواهد مى زدايد يا مى نگارد , و ام الكتاب نزد اوست . ( رعد , 39 ). از نظر قرآن پژوهان مسلمان اعم از اهل سنت و شيعه , نسخ هم در قرآن و هم در سنت رواست , و نسخ قرآن به قرآن , و قرآن به سنت و سنت به سنت و سنت به قرآن جايز است و سابقه دارد ( براى تفصيل ـ تفسير ابوالفتوح رازى , ذيل آيه 106 بقره ). بـعـضى نيز مانند يهوديان , منكر نسخ هستند و ايراد آنان به نسخ اين است كه مى گويند خداوند عـالـم مطلق و علام الغيوب است و همه كليات و جزئيات گذشته و حال و آينده را مى داند , چرا حـكـمى مى فرستد كه بعد آن را تغيير دهد ؟
در پاسخ گفته اند خداوند عالما و عامدا حكم اول را مـى فـرسـتد و خود مى داند كه آن موقت و زماندار است , اگرچه اين زماندارى آن بر بندگان يا حتى بر پيامبر (ص ) پوشيده باشد. سـپس چون زمان آن سررسيد , حكم دوم را كه متضمن تبديل اعم از تشديد يا تضعيف حكم اول است , فرومى فرستد. مـوارد نـسخ در قرآن بسيار است از جمله تبديل عده زن شوهر مرده از يك سال ( بقره , 240 ) به چـهـار مـاه و ده روز ( بقره , 234 ) ; يا مساله تغيير و تحويل قبله از بيت المقدس به سوى كعبه ( بقره , 144 ) ; يا پرداخت صدقه اى پيش از نجوا با پيامبر (ص ) كه حكم آن در آيه 12 سوره مجادله , و نسخ آن بلافاصله در آيه بعدى همان سوره آمده است . يـا تبديل وجوب نماز شب به استحباب كه حكم آن در اوايل سوره مزمل , و نسخ آن در آخرين آيه همان سوره آمده است . سيوطى بر آن است كه 19 مورد نسخ صريح در قرآن مجيد وارد شده است . ( تـرجـمـه اتـقـان , نـوع چـهل و هفتم , 2/69 به بعد ) زرقانى 22 آيه مشهور به منسوخه بودن را مشروحا ياد كرده و توضيح داده است . ( مناهل العرفان , 2/151 ـ 165 ). نـسخ فقط در احكام كه معروض امر و نهى است و همه از آيات محكمات است رخ مى دهد , نه در قصص و اخبار يا متشابهات . مگر آنكه يك نهى , در لباس نفى و بصورت خبرى وارد شده باشد. قرآن پژوهان براى نسخ , انواعى شمرده اند. 1 ) نسخ حكم و تلاوت با هم ( مانند آيات مجعولى كه اهل سنت قائلند كه ابتدا وحى شده و سپس حكم و تلاوت آنها باهم نسخ شده است . اين مورد را شيعه نمى پذيرد ). 2 ) نـسـخ حـكم و ابقاى تلاوت , مانند آياتى كه پيشتر ياد شد , و نسخ اصطلاحى و مشهور همين است . 3 ) نسخ تلاوت و ابقاى حكم ( مانند آيه مجعول به آيه رجم , اين مورد را هم شيعه نمى پذيرد ). بـعضى از مهمترين آثار ( چاپ شده ) درباره نسخ عبارتند از : كتاب الناسخ و المنسوخ اثر ابوعبيد قاسم بن سلام ( م 224 ق ) از اهل سنت كه به كوشش جان برتون انتشار يافته است . 2 ) كتاب الناسخ و المنسوخ , اثر ابن متوج بحرانى , از علماى اماميه در قرن نهم هجرى . شرح سيد عبدالجليل حسينى قارى , كه با ترجمه و تعليق محمد جعفر اسلامى انتشار يافته است . 3 ) الناسخ و المنسوخ تاليف ابن العتائقى ( م . 790 ق ) , تحقيق عبدالهادى الفضلى كه در مقدمه آن 73 كتاب در زمينه ناسخ و منسوخ معرفى شده است .
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:34
دعا و زیارت
پ
قرآن پژوهان اعلم از اهل سنت يا شيعه براى شناخت سوره ها ( و آيات ) مكى و مدنى , سه قاعده يا معيار نهاده اند. 1 ) ( قاعده همگانى ) آنچه در مكه ( و پيرامون آن ) نازل شده , ولو بعد از هجرت , مكى است . و آنچه در مدينه ( و پيرامون آن ) نازل شده , مدنى است . 2 ) قاعده ناظر به انسانها. آنچه خطاب به اهل مكه باشد ( غالبا يا يا ايها الناس يا يا بنى آدم مكى است , و آنچه خطاب به مدينه باشد ( غالبا با خطاب يا ايها الذين آمنوا مدنى است . 3 ) ( قاعده زمانى ) كه محققان آن را جامع و مانع تر شمرده اند , اين است كه آيات و سوره هايى كه پيش از هجرت نازل شده است , مكى است , و آيات و سوره هايى كه پس از هجرت فرود آمده است , مدنى است . چه در مكه نازل شده باشد , چه در مدينه يا در سفرها و غزوات . ( ترجمه اتقان , 1/46 ـ 47 ; مناهل العرفان , 1/186 ـ 187 ; تاريخ قرآن , راميار , 601 ـ 603 ). شـنـاخت مكى و مدنى سماعى است و ملاك همان است كه از پيامبر (ص ) و صحابه و تابعان به ما رسيده است . بعضى نيز معيارهايى ديگر وضع كرده اند. از جـمله : الف ) مشخصات سوره هاى مكى : 1 ) هر سوره اين كه كلا دارد ( و اين كلمه فقط در نيمه دوم قرآن آمده است ). 2 ) هر سوره اى كه سجده دارد. 3 ) سوره هايى كه درآغاز آن حروف مقطعه ( مانند الم و الر كه بحثش گذشت ) آمده است ( جز بقره و آل عمران , و درباره رعد اختلاف است ). 4 ) هر سوره اى كه قصص انبياء و امتهاى پيشين دارد ( جز بقره ). 5 ) هر سوره اى كه قصه آدم و ابليس دارد ( جز بقره ). 6 ) سوره اى كه يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا ندارد. ( جز سوره حج ). 7 ) سوره هاى مفصل يعنى سوره هاى كوتاه اواخر قرآن . مـرحـوم صـبـحى صالح پس از برشمردن همين ضوابط يا مشخصات , و با قيد اين تصريح كه اين ضوابط نشانه هاى قطعى نيست , پنج نشانه ديگر براى سوره ها يا آيات مكى برمى شمارد. 1 ) كوتاهى آيات و سوره ها و ايجاز آنها و شدت و گرمى تعبير آنها , و تجانس آوايى و موسيقايى . 2 ) دعوت به اصول ايمان به خداوند و روز قيامت و تصوير و توصيف بهشت و دوزخ . 3 ) دعوت به تمسك به اخلاق كريمه و استقامت در راه خير. 4 ) مجادله با مشركات و نفى احوال و انديشه هاى آنان . 5 ) فراوانى سوگند , بر وفق اساليب عرب . ب ) مـشـخصات سوره هاى مدنى : 1 ) هر سوره اى كه در آن حدود ( احكام ) و فرايض و قوانين اجتماعى و مدنى آمده است . 2 ) هر سوره اى كه در آن اذن جهاد و احكامش آمده است . 3 ) هر سوره اى كه در آن ذكر منافقان آمده است ( جز عنكبوت ) ( مناهل العرفان , 1/189 ـ 191 ; تاريخ قرآن , راميار , 605 ـ 607 ). صـبحى صالح نشانه اى ديگرى هم براى شناخت سوره هاى مدنى برمى شمارد : 1 ) مجادله با اهل كتاب و دعوتشان به عدم غلو در دينشان . 2 ) طول اكثر سوره ها و بعضى آيات و اطناب آنها و اسلوب تشريعى آنها. 3 ) تفصيل براهين و ادله در مورد حقايق دينى . ( مباحث فى علوم القرآن , 183 ـ 184 ). از اقوال مشهور اين است كه سوره ها و آياتى كه به اصطلاح شعرگونه تر يا شاعرانه ترند مكى اند , از جمله سوره هاى پرشور آخر قرآن . سوره هاى قرآن از نظر مكى و مدنى به چهار دسته تقسيم مى شوند : 1 ) سوره هاى مكى . 2 ) سوره هاى مدنى . 3 ) سوره هاى مكى با آيات مدنى . 4 ) سوره هاى مدنى با آياتى مكى . بـعـضـى فـهارس كه در عصر جديد براى آيات و كلمات قرآن تدوين شده است , از جمله المعجم الـمـفـهـرس لالفاظ القرآن الكريم , تدوين محمد فؤاد عبدالباقى , و فرهنگ آمارى كلمات قرآن كـريـم , تـاليف دكتر محمود روحانى مكى [ ك ] , و مدنى [ م ] بودن هر آيه را با علامت نامبرده , تعيين كرده اند. مـنـبـع اخـير حتى آيات مستثنيات ( مكى در مدنى و مدنى در مكى ) را هم با جدولهاى صريح و روشن نشان مى دهد. طـبق آمار و جداول فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم ( 1/39 ) 4468 آيه مكى با 45653 كلمه و 1768 آيه مدنى با 32154 كلمه در قرآن مجيد وجود دارد. يـعـنـى هـفتاد و يك و شش دهم درصد آيات قرآن مكى , و بيست و هشت و چهاردهم درصد آن مدنى است . همچنين در فرهنگ آمارى علاوه بر ضابطه هاى جديد و جدا از آنچه از منابع ديگر نقل كرديم ( 1/627 ) , فـهرست الفاظ و ماده هايى كه آيات متضمن آنها مكى يا مدنى است , آمده است ( 1/631 به بعد ). قرآن پژوهان , فوايدى براى شناخت مكى و مدنى برشمرده اند : 1 ) چون سوره ها و آيات مكى زمانا بر آيات مدنى مقدم است , لذا معار خوبى براى تعيين ناسخ و منسوخ و خاص و عام و مطلق و مقيد و نظاير آن دارد. ( التمهيد , 1/99 ; تاريخ قرآن , راميار , 603 ). 2 ) شناخت تاريخ تشريع و حكمت تدريجى بودن آن . 3 ) اطـمـيـنان به سلامت و مصونيت قرآن از تغيير و تحريف كه از اهتمام عظيم مسلمانان صدر اسـلام به امر قرآن و همه شئون كوچك و بزرگ آن برمى آيد كه حتى آياتى را كه در سفر يا حضر , در شب يا روز , در تابستان يا زمستان و در بستر يا در حالت عادى بر پيامبر (ص ) نازل شده تعيين كرده اند. ( مناهل العرفان , 1/188 ; تاريخ قرآن , راميار , 603 ). قـرآن پژوهان همچنين از سوره هاى مكى كه حكم مدنى و سوره هاى مدنى كه حكم مكى دارند ( يعنى با آنها معامله سوره هاى مكى مى شود ) سخن گفته اند. ( مباحث ... صبحى صالح , 173 ـ 174 ).
يامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمىدانست،و در ميان قوم خود بهداشتن سواد معروف نبود.زيرا هرگز نديده بودند چيزى بخواند يا بنويسد،بنابر ايناو را«امى»مىخواندند.قرآن هم او را با همين وصف ياد كرده است: الذين يتبعونالرسول النبى الامي... ، .. .فامنوا بالله و رسوله النبي الامي... (1) .امى منسوب به ام(مادر)است و كسى را گويند كه هم چون روزى كه از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معناى ديگرى نيز گفتهاند:منسوب به ام القرى(شهر مكه)،يعنى كسى كه درمكه زاده شده است.در قرآن در موارد ديگر نيز مشتقات اين واژه آمده است: هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم... (2) شايد مقصود منسوبين به شهر مكه باشد، ولىاحتمال نخست مشهورتر است و با آيههاى ديگر قرآن بيشتر سازش دارد: «و منهماميون لا يعلمون الكتاب الا اماني...» (3) ،در اين آيه جمله «لا يعلمون الكتاب» ظاهرا تفسير «اميون»است و نيز از مقابله آنان(عرب)با اهل كتاب كه اهل سواد بودند،به دست مىآيد(به جهت تناسب در عطف)كه مقصود،فاقد كتابت و سواد اس و حديث منقول از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه فرمود: «انا امه امية لا نكتب و لا نحسب (4) .ما مردمى هستيم فاقد سواد كتابت و نگارش حساب»معناى نداشتن سواد را تاييد مىكند. آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نهنتوانستن خواندن و نوشتن. و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذن لارتاب المبطلون (5) ،تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دستخود چيزى نمىنوشتى،و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مىافتادند»مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند.اين آيه دليلى استبر اين كه پيامبر چيزى نمىخواند و نمىنوشت،ولى دلالت ندارد كه نمىتوانستبنويسد وبخواند و همين اندازه براى ساكت كردن معارضين كافى است،زيرا پيامبر را هرگز باسواد نمىپنداشتند،بنابر اين راه اعتراض را بر خود بسته مىديدند. شيخ ابو جعفر طوسى در تفسير آيه مىگويد:«مفسرين گفتهاند نوشتننمىدانست،ولى آيه چنين دلالتى ندارد.صرفا گوياى اين جهت است كهنمىنوشته و نمىخوانده است و چه بسا كسانى نمىنويسند ولى قادر بر نوشتنهستند و در ظاهر وانمود مىشود كه فاقد سوادند و كتابت نمىدانند.پس مفاد آيهچنين است:پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتننبود» (6) . علامه طباطبايى فرموده است:«ظاهر التعبير نفي العادة و هو الانسب بالنسبة الىسياق الحجة (7) ،ظاهر عبارت نفى عادت-بر نوشتن و خواندن-است و اين در جهتاستدلال مناسبتر است». به علاوه داشتن سواد كمال است و بىسوادى نقص و عيب و چون تمامىكمالات پيامبر از راه عنايتخاص الهى بوده و هرگز نزد كسى و استادى تعلم نيافته(علم لدنى)پس نمىشود ساحت قدس پيامبر از اين كمال تهى باشد.عدم تظاهر بهسواد،براى اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشكيك بوده است،به همين دليلپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كاتبانى نياز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى اوكتابت كنند،لذا چه در مكه و چه در مدينه زبدهترين با سوادان را براى كتابتانتخاب فرمود.اولين كسى كه در مكه عهدهدار كتابت مخصوصا كتابت وحى شد،على بن ابى طالب عليه السلام بود و تا آخرين روز حيات پيامبر به اين كار ادامه داد.پيامبر صلى الله عليه و آلهنيز اصرار فراوان داشت تا على،آن چه را نازل مىشود،نوشته و ثبت نمايد تا چيزىاز قرآن و وحى آسمانى از على دور نماند. سليم بن قيس هلالى،كه يكى از تابعين بود،مىگويد:نزد على عليه السلام در مسجد كوفهبودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: «پرسشهاى خود را تا در ميان شما هستماز من دريغ نداريد.درباره كتاب خدا از من بپرسيد،به خدا قسم آيهاى نازل نشدمگر آن كه پيامبر گرامى آن را بر من مىخواند و تفسير و تاويل آن را به منمىآموخت».عبد الله بن عمرو يشكرى معروف به ابن الكواء،يكى ازپرسش كنندگان صحابه على عليه السلام و بسيار دانا و دانشمند بود،از وى پرسيد:آن چهنازل مىگرديد و شما حضور نداشتيد، چگونه است؟على عليه السلام فرمود:«هنگامى كهبه حضور پيامبر مىرسيدم،مىفرمود:يا على در غيبت تو آيههايى نازل شد،آن گاهآنها را بر من مىخواند و تاويل آنها را به من تعليم مىفرمود» (8) . اولين كسى كه در مدينه عهدهدار كتابت وحى گرديد،ابى بن كعب انصارى بود. او قبلا در زمان جاهليت نوشتن را مىدانست.محمد بن سعد گويد:«كتابت در ميانعرب كمتر وجود داشت و ابى بن كعب از جمله كسانى بود كه در آن دوره كتابت رافرا گرفته بود» (9) .ابن عبد البر مىگويد:«ابى ابن كعب نخستين كسى است كه در مدينهعهدهدار كتابتبراى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و او اولين كسى بود كه در پايان نامهها نوشت: كتبه فلان...» (10 .ابى بن كعب كسى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرآن را به طور كامل بر وىعرضه كرد.او از جمله كسانى است كه در عرضه اخير قرآن حضور داشت،بدينجهت در دوران يك سان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردى اختلاف پيش مىآمد،با نظر ابى،مشكل حلمىگرديد (11) . زيد بن ثابت در مدينه در همسايگى پيامبر صلى الله عليه و آله خانه داشت.او نوشتنمىدانست.در ابتداى امر هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله نياز به نوشتن داشت و ابى بن كعب حاضرنبود،به دنبال زيد مىفرستاد تا براى او كتابت كند.رفته رفته كتابت او هم رسميتيافت و حتى با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا گرفت تا نامههاىعبرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بخواند،ترجمه كند و پاسخ بنويسد.زيد بن ثابتبيش ازديگر اصحاب،ملازم پيامبر صلى الله عليه و آله براى نوشتن بود و بيشتر نامه نگارى مىكرد (12) . بنابر اين عمدهترين كاتبان وحى،على بن ابى طالب،ابى بن كعب و زيد بن ثابتبودند و ديگر كاتبان وحى،در مرتبه دوم قرار داشتند. ابن اثير گويد:«يكى از ملتزمين حضور در امر كتابت،عبد الله بن ارقم زهرى بود. او عهدهدار نامههاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود،ولى عهدهدار معاهدهها و صلح نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله،على بن ابى طالب بود».او مىگويد:«از جمله كاتبان،كه احيانا براىپيامبر صلى الله عليه و آله كتابت مىكردند،خلفاى ثلاثه،زيد بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعيد بن العاص،حنظله اسيدى،علاء بن حضرمى،خالد بن وليد،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابى سلول،مغيرة بن شعبه،عمرو بن العاص،معاوية بن ابى سفيان،جهم يا جهيم بن صلت،معيقب بن ابى فاطمه وشرحبيل بن حسنه بودند». او مىافزايد:«نخستين كس كه از قريش براى پيامبر كتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابى سرح بود،سپس مرتد شد و به سوى مكه باز گشت و آيه «و من اظلم ممنافترى على الله كذبا او قال اوحي الي و لم يوح اليه شيء...» (13) در شان او نازل گرديد» (14) . ظاهرا اين افراد از جمله كسانى بودند كه در ميان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن مىدانستند و در مواقع ضرورت گاه و بىگاه حضرت براى نوشتناز آنان استفاده مىكرد،ولى كاتبان رسمى سه نفر فوق و ابن ارقم بودند. ابن ابى الحديد گويد:«محققان و سيره نويسان نوشتهاند كه كاتبان وحى،على عليه السلام و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم بودند و حنظله بن ربيع تميمى و معاويه،نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله را به سران،نوشتههاى مورد نياز مردم و هم چنين ليست اموال و صدقات را مىنوشتند» (15) .ابو عبد الله زنجانى تا بيش از چهل تن را جزء كاتبان وحى شمردهاست (16) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده مىشده است. بلاذرى در خاتمه كتاب فتوح البلدان از واقدى آورده است:«هنگام ظهور اسلام،در ميان قريش،هفده نفر نوشتن را مىدانستند: على بن ابى طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبيدة بن جراح،طلحة بن عبيد الله،يزيد بن ابى سفيان،ابوحذيفة بن عتبة بن ربيعه،حاطب بن عمرو(برادر سهيل بن عمرو عامرى)،ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومى،ابان بن سعيد بن العاص بن اميه، برادرش خالد بن سعيد،عبد الله بن سعد بن ابى سرح،حويطب بن عبد العزى،ابو سفيان بن حرب،معاوية بن ابى سفيان و جهيم بن صلت و از وابستگان قريش:علاء بن حضرمى. از زنانى كه در صدر اسلام نوشتن را مىدانستند مىتوان از ام كلثوم بنت عقبه،كريمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پيامبر به حفصهنوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار گرفت.عايشه و ام سلمهاز زنانى بودند كه فقط خواندن مىدانستند. در مدينه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابى بن كعب،زيد بن ثابت،كه نوشتنعربى و عبرى را مىدانست،رافع بن مالك،اسيد بن حضير،معن بن عدى،بشير بن سعد،سعد بن ربيع،اوس بن خولى و عبد الله بن ابى نوشتن مىدانستند» (17) . شيوه كتابت در عهد رسالتبدين گونه بود كه بر هر چه يافت مىشد و امكاننوشتن روى آن وجود داشت،مىنوشتند،مانند: پس از نوشته شدن،آيات نزد پيامبر و در خانه ايشان ضبط و نگهدارى مىشد. گاهى برخى از صحابه مىخواستند سوره يا سورههايى داشته باشند،آنها رااستنساخ كرده و بر روى تكههاى برگ يا كاغذ مىنوشتند و نزد خود نگه مىداشتندو معمولا در محفظههاى پارچهاى به ديوار مىآويختند (18) . آيهها به گونهاى منظم و مرتب،در هر سوره ثبت مىگرديد و هر سوره با نزولبسم الله آغاز يافته و با نزول بسم الله جديد ختم آن سوره اعلام مىشد و سورهها بااين رويه هر يك جدا و مستقل از يك ديگر ثبت و ضبط مىشد.در عهد رسالتهيچ گونه نظم و ترتيبى بين سورهها صورت نگرفت. علامه طباطبايى مىفرمايد:«قرآن به صورت امروزى در عهد رسالت ترتيب دادهنشده بود،جز سورههاى پراكنده بدون ترتيب و آيههايى كه در دست اين و آن بود ودر ميان مردم به طور متفرق وجود داشت» (19) . پىنوشتها: 1- اعراف 7:157 و 158. 2- جمعه 62:2. 3- بقره 2:78. 4- تفسير كبير رازى،ج 15،ص 23. 5- عنكبوت 29:48. 6- ابو جعفر(شيخ طوسى)،التبيان،ج 8،ص 193. 7- الميزان:ج 16،ص 145. 1- عسب:جمع عسيب،جريده نخل،چوب وسط شاخههاى درختخرما كهبرگهاى آن را جدا مىساختند و در قسمت پهن آن مىنوشتند. 2- لخاف:جمع لخفه،سنگهاى نازك و سفيد. 3- رقاع:جمع رقعه،تكههاى پوستيا ورق(برگ)يا كاغذ. 4- ادم:جمع اديم،پوست آماده شده براى نوشتن.
8- سليم بن قيس هلالى،السقيفه،ص 214-213.
9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59. 10- ر.ك:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن عبد البر قرطبى،الاستيعاب في معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 51-50. 11- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 348-340.مصاحف سجستانى،ص 30. 12- ر.ك:ابن اثير،اسد الغابة في معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستيعاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف سجستانى،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص 115. 13- انعام 6:93. 14- ر.ك:اسد الغابة،ج 1،ص 50. 15- ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338. 16-17- ر.ك:ابو الحسن بلاذرى،فتوح البلدان،ص 460-457. 18- ر.ك:التمهيد،ج 1 ص 288.تلخيص التمهيد،ج 1 ص 133. 19- الميزان،ج 3،ص 79-78. زنجانى،ابو عبد الله،تاريخ القرآن،ص 21-20. چهارشنبه 24/5/1386 - 3:33
دعا و زیارت
پيامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمىدانست،و در ميان قوم خود بهداشتن سواد معروف نبود.زيرا هرگز نديده بودند چيزى بخواند يا بنويسد،بنابر ايناو را«امى»مىخواندند.قرآن هم او را با همين وصف ياد كرده است: الذين يتبعونالرسول النبى الامي... ، .. .فامنوا بالله و رسوله النبي الامي... (1) .امى منسوب به ام(مادر)است و كسى را گويند كه هم چون روزى كه از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معناى ديگرى نيز گفتهاند:منسوب به ام القرى(شهر مكه)،يعنى كسى كه درمكه زاده شده است.در قرآن در موارد ديگر نيز مشتقات اين واژه آمده است: هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم... (2) شايد مقصود منسوبين به شهر مكه باشد، ولىاحتمال نخست مشهورتر است و با آيههاى ديگر قرآن بيشتر سازش دارد: «و منهماميون لا يعلمون الكتاب الا اماني...» (3) ،در اين آيه جمله «لا يعلمون الكتاب» ظاهرا تفسير «اميون»است و نيز از مقابله آنان(عرب)با اهل كتاب كه اهل سواد بودند،به دست مىآيد(به جهت تناسب در عطف)كه مقصود،فاقد كتابت و سواد است و حديث منقول از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه فرمود: «انا امه امية لا نكتب و لا نحسب (4) .ما مردمى هستيم فاقد سواد كتابت و نگارش حساب»معناى نداشتن سواد را تاييد مىكند. آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نهنتوانستن خواندن و نوشتن. و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذن لارتاب المبطلون (5) ،تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دستخود چيزى نمىنوشتى،و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مىافتادند»مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند.اين آيه دليلى استبر اين كه پيامبر چيزى نمىخواند و نمىنوشت،ولى دلالت ندارد كه نمىتوانستبنويسد وبخواند و همين اندازه براى ساكت كردن معارضين كافى است،زيرا پيامبر را هرگز باسواد نمىپنداشتند،بنابر اين راه اعتراض را بر خود بسته مىديدند. شيخ ابو جعفر طوسى در تفسير آيه مىگويد:«مفسرين گفتهاند نوشتننمىدانست،ولى آيه چنين دلالتى ندارد.صرفا گوياى اين جهت است كهنمىنوشته و نمىخوانده است و چه بسا كسانى نمىنويسند ولى قادر بر نوشتنهستند و در ظاهر وانمود مىشود كه فاقد سوادند و كتابت نمىدانند.پس مفاد آيهچنين است:پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتننبود» (6) . علامه طباطبايى فرموده است:«ظاهر التعبير نفي العادة و هو الانسب بالنسبة الىسياق الحجة (7) ،ظاهر عبارت نفى عادت-بر نوشتن و خواندن-است و اين در جهتاستدلال مناسبتر است». به علاوه داشتن سواد كمال است و بىسوادى نقص و عيب و چون تمامىكمالات پيامبر از راه عنايتخاص الهى بوده و هرگز نزد كسى و استادى تعلم نيافته(علم لدنى)پس نمىشود ساحت قدس پيامبر از اين كمال تهى باشد.عدم تظاهر بهسواد،براى اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشكيك بوده است،به همين دليلپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كاتبانى نياز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى اوكتابت كنند،لذا چه در مكه و چه در مدينه زبدهترين با سوادان را براى كتابتانتخاب فرمود.اولين كسى كه در مكه عهدهدار كتابت مخصوصا كتابت وحى شد،على بن ابى طالب عليه السلام بود و تا آخرين روز حيات پيامبر به اين كار ادامه داد.پيامبر صلى الله عليه و آلهنيز اصرار فراوان داشت تا على،آن چه را نازل مىشود،نوشته و ثبت نمايد تا چيزىاز قرآن و وحى آسمانى از على دور نماند. سليم بن قيس هلالى،كه يكى از تابعين بود،مىگويد:نزد على عليه السلام در مسجد كوفهبودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: «پرسشهاى خود را تا در ميان شما هستماز من دريغ نداريد.درباره كتاب خدا از من بپرسيد،به خدا قسم آيهاى نازل نشدمگر آن كه پيامبر گرامى آن را بر من مىخواند و تفسير و تاويل آن را به منمىآموخت».عبد الله بن عمرو يشكرى معروف به ابن الكواء،يكى ازپرسش كنندگان صحابه على عليه السلام و بسيار دانا و دانشمند بود،از وى پرسيد:آن چهنازل مىگرديد و شما حضور نداشتيد، چگونه است؟على عليه السلام فرمود:«هنگامى كهبه حضور پيامبر مىرسيدم،مىفرمود:يا على در غيبت تو آيههايى نازل شد،آن گاهآنها را بر من مىخواند و تاويل آنها را به من تعليم مىفرمود» (8) . اولين كسى كه در مدينه عهدهدار كتابت وحى گرديد،ابى بن كعب انصارى بود. او قبلا در زمان جاهليت نوشتن را مىدانست.محمد بن سعد گويد:«كتابت در ميانعرب كمتر وجود داشت و ابى بن كعب از جمله كسانى بود كه در آن دوره كتابت رافرا گرفته بود» (9) .ابن عبد البر مىگويد:«ابى ابن كعب نخستين كسى است كه در مدينهعهدهدار كتابتبراى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و او اولين كسى بود كه در پايان نامهها نوشت: كتبه فلان...» (10 .ابى بن كعب كسى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرآن را به طور كامل بر وىعرضه كرد.او از جمله كسانى است كه در عرضه اخير قرآن حضور داشت،بدينجهت در دوران يك سان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردى اختلاف پيش مىآمد،با نظر ابى،مشكل حلمىگرديد (11) . زيد بن ثابت در مدينه در همسايگى پيامبر صلى الله عليه و آله خانه داشت.او نوشتنمىدانست.در ابتداى امر هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله نياز به نوشتن داشت و ابى بن كعب حاضرنبود،به دنبال زيد مىفرستاد تا براى او كتابت كند.رفته رفته كتابت او هم رسميتيافت و حتى با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا گرفت تا نامههاىعبرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بخواند،ترجمه كند و پاسخ بنويسد.زيد بن ثابتبيش ازديگر اصحاب،ملازم پيامبر صلى الله عليه و آله براى نوشتن بود و بيشتر نامه نگارى مىكرد (12) . بنابر اين عمدهترين كاتبان وحى،على بن ابى طالب،ابى بن كعب و زيد بن ثابتبودند و ديگر كاتبان وحى،در مرتبه دوم قرار داشتند. ابن اثير گويد:«يكى از ملتزمين حضور در امر كتابت،عبد الله بن ارقم زهرى بود. او عهدهدار نامههاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود،ولى عهدهدار معاهدهها و صلح نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله،على بن ابى طالب بود».او مىگويد:«از جمله كاتبان،كه احيانا براىپيامبر صلى الله عليه و آله كتابت مىكردند،خلفاى ثلاثه،زيد بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعيد بن العاص،حنظله اسيدى،علاء بن حضرمى،خالد بن وليد،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابى سلول،مغيرة بن شعبه،عمرو بن العاص،معاوية بن ابى سفيان،جهم يا جهيم بن صلت،معيقب بن ابى فاطمه وشرحبيل بن حسنه بودند». او مىافزايد:«نخستين كس كه از قريش براى پيامبر كتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابى سرح بود،سپس مرتد شد و به سوى مكه باز گشت و آيه «و من اظلم ممنافترى على الله كذبا او قال اوحي الي و لم يوح اليه شيء...» (13) در شان او نازل گرديد» (14) . ظاهرا اين افراد از جمله كسانى بودند كه در ميان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن مىدانستند و در مواقع ضرورت گاه و بىگاه حضرت براى نوشتناز آنان استفاده مىكرد،ولى كاتبان رسمى سه نفر فوق و ابن ارقم بودند. ابن ابى الحديد گويد:«محققان و سيره نويسان نوشتهاند كه كاتبان وحى،على عليه السلام و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم بودند و حنظله بن ربيع تميمى و معاويه،نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله را به سران،نوشتههاى مورد نياز مردم و هم چنين ليست اموال و صدقات را مىنوشتند» (15) .ابو عبد الله زنجانى تا بيش از چهل تن را جزء كاتبان وحى شمردهاست (16) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده مىشده است. بلاذرى در خاتمه كتاب فتوح البلدان از واقدى آورده است:«هنگام ظهور اسلام،در ميان قريش،هفده نفر نوشتن را مىدانستند: على بن ابى طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبيدة بن جراح،طلحة بن عبيد الله،يزيد بن ابى سفيان،ابوحذيفة بن عتبة بن ربيعه،حاطب بن عمرو(برادر سهيل بن عمرو عامرى)،ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومى،ابان بن سعيد بن العاص بن اميه، برادرش خالد بن سعيد،عبد الله بن سعد بن ابى سرح،حويطب بن عبد العزى،ابو سفيان بن حرب،معاوية بن ابى سفيان و جهيم بن صلت و از وابستگان قريش:علاء بن حضرمى. از زنانى كه در صدر اسلام نوشتن را مىدانستند مىتوان از ام كلثوم بنت عقبه،كريمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پيامبر به حفصهنوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار گرفت.عايشه و ام سلمهاز زنانى بودند كه فقط خواندن مىدانستند. در مدينه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابى بن كعب،زيد بن ثابت،كه نوشتنعربى و عبرى را مىدانست،رافع بن مالك،اسيد بن حضير،معن بن عدى،بشير بن سعد،سعد بن ربيع،اوس بن خولى و عبد الله بن ابى نوشتن مىدانستند» (17) . شيوه كتابت در عهد رسالتبدين گونه بود كه بر هر چه يافت مىشد و امكاننوشتن روى آن وجود داشت،مىنوشتند،مانند: پس از نوشته شدن،آيات نزد پيامبر و در خانه ايشان ضبط و نگهدارى مىشد. گاهى برخى از صحابه مىخواستند سوره يا سورههايى داشته باشند،آنها رااستنساخ كرده و بر روى تكههاى برگ يا كاغذ مىنوشتند و نزد خود نگه مىداشتندو معمولا در محفظههاى پارچهاى به ديوار مىآويختند (18) . آيهها به گونهاى منظم و مرتب،در هر سوره ثبت مىگرديد و هر سوره با نزولبسم الله آغاز يافته و با نزول بسم الله جديد ختم آن سوره اعلام مىشد و سورهها بااين رويه هر يك جدا و مستقل از يك ديگر ثبت و ضبط مىشد.در عهد رسالتهيچ گونه نظم و ترتيبى بين سورهها صورت نگرفت. علامه طباطبايى مىفرمايد:«قرآن به صورت امروزى در عهد رسالت ترتيب دادهنشده بود،جز سورههاى پراكنده بدون ترتيب و آيههايى كه در دست اين و آن بود ودر ميان مردم به طور متفرق وجود داشت» (19) . پىنوشتها: 1- اعراف 7:157 و 158. 2- جمعه 62:2. 3- بقره 2:78. 4- تفسير كبير رازى،ج 15،ص 23. 5- عنكبوت 29:48. 6- ابو جعفر(شيخ طوسى)،التبيان،ج 8،ص 193. 7- الميزان:ج 16،ص 145. 1- عسب:جمع عسيب،جريده نخل،چوب وسط شاخههاى درختخرما كهبرگهاى آن را جدا مىساختند و در قسمت پهن آن مىنوشتند. 2- لخاف:جمع لخفه،سنگهاى نازك و سفيد. 3- رقاع:جمع رقعه،تكههاى پوستيا ورق(برگ)يا كاغذ. 4- ادم:جمع اديم،پوست آماده شده براى نوشتن.
8- سليم بن قيس هلالى،السقيفه،ص 214-213.
9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59. 10- ر.ك:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن عبد البر قرطبى،الاستيعاب في معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 51-50. 11- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 348-340.مصاحف سجستانى،ص 30. 12- ر.ك:ابن اثير،اسد الغابة في معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستيعاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف سجستانى،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص 115. 13- انعام 6:93. 14- ر.ك:اسد الغابة،ج 1،ص 50. 15- ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338. 16-17- ر.ك:ابو الحسن بلاذرى،فتوح البلدان،ص 460-457. 18- ر.ك:التمهيد،ج 1 ص 288.تلخيص التمهيد،ج 1 ص 133. 19- الميزان،ج 3،ص 79-78. زنجانى،ابو عبد الله،تاريخ القرآن،ص 21-20.
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:32
دعا و زیارت
عـلـوم قـرآنـى اصطلاحى است نسبتا جديد ولى مصداق آن كهن و تاريخ آن به قدمت تاريخ قرآن است . و مـراد از آن عـلومى است پيرامون و بر محور قرآن شكل گرفته و رشد كرده و هدف آن شناخت هـمـه شئون مربوط به قرآن اعم از تاريخ و تفسير و صورت و محتوا و نهايتا استفاده بهتر بردن از قرآن در حوزه علوم شرعى و معارف دينى است . اين علوم عبارتند از : 1 ) تاريخ قرآن ( ـ مقاله تاريخ ايران در قرآن پژوهى . گفتنى است كه مقاله حاضر يعنى قرآن و قرآن پژوهى در بردارنده يك دوره موجز از تاريخ قرآن است ). 2 ) علم تفسير 3 ) علم قرائت و تجويد و ترتيل 4 ) علم رسم عثمانى , يعنى شناخت چگونگى رسم الخط و املاى قديمى و ثابت قرآن مجيد. 5 ) علم اعجاز قرآن . 6 ) علم اسباب نزول . 7 ) علم ناسخ و منسوخ . 8 ) علم محكم و متشابه . 9 ) علم شناخت مكى و مدنى . 10 ) علم اعراب . 11 ) علم غريب القرآن و مفردات قرآن و وجوه و نظاير ( واژگان شناسى قرآن ). 12 ) علم قصص . 13 ) فقه قرآن يا احكام قرآن . شايد فن ترجمه قرآن را بتوان ملحق به علم تفسير شمرد. سابقه علوم قرآنى بسيار كهن است , و بعضى از علوم قرآنى كه عمدتا نقلى و متكى بر حديث است مـانـنـد ناسخ و منسوخ و اسباب النزول , قدمتش به اندازه قدمت علم حديث و احاديث مروى از معصومين عليهم السلام است . اما علم رسم عثمانى , همزمان با تدوين و جمع عثمانى و تهيه نسخ نهايى و رسمى قرآن ( معروف به مصحف امام و مصحف عثمانى ) پيدا شده است . و بسيارى از فقهاى مذاهب اسلامى تغيير و تبديل آن را شرعا جايز ندانسته اند و قرآن رسمى جهان اسـلام كـه در عصر جديد با اتكا به اساسى ترين منابع قديم تهيه و چاپ شده است بر مبناى همين رسم يا رسم الخط عثمانى است . ايـن رسم الخط طبعا تفاوتهايى با رسم الخط امروز عربى و فارسى دارد و براى فارسى زبانان حتى تحصيلكرده ها دشوار خوان است زيرا در آن بسيارى الفها , به كتابت درنمى آيد از جمله آنكه به جاى سلطان , سلطن , و جاى يا نوح , ينوح ( با الفى كوتاه بالاى طاء , يا نون ) نوشته مى شود. ولى حق با كسانى است كه طرفدار تثبيت و استاندارد شمارى رسم عثمانى هستند. زيـرا اصـلاحـات املايى و رسم الخط بر وفق مشربها و مكتبهاى زبانى و زبانشناختى يا سليقه اى , پـايـان نـدارد , و اصـولا هر كار كنيم و هر تدبيرى بينديشيم قرآن خوانى درست , نياز به آموزش خـاص خـود دارد , و صـرف داشـتن سواد و تحصيلات و فرهنگ براى درست خوانى قرآن كفايت نمى كند. سـابـقـه عـلم قرائت و شناخت اختلاف قراآت نيز به صدر اسلام و عصر رسول اللّه (ص ) و صحابه بازمى گردد. ولى بعضى از علوم قرآنى مانند علم اعجاز قرآن , يا اعراب قرآن متاخرتر است . زرقـانـى مى نويسد نخستين اثرى كه در علوم قرآنى تدوين شده است البرهان فى علوم القرآن اثر على بن ابراهيم بن سعيد مشهور به حوفى ( م . 330 ق ) است كه در 30 مجلد بوده و نسخه خطى 15 جلد آن در دارالكتب المصرية محفوظ است . سـايـر آثـارى كه در علوم قرآنى و مشتمل بر همه يا اغلب علوم و فنون نامبرده , تدوين شده است عبارتند از : 2 و 3 ) فنون الافنان فى علوم القرآن ; و نيز كتاب المجتبى فى علوم تتعلق بالقرآن هر دو اثر ابن جوزى ( م 597 ق ) ( و هر دو محفوظ در دارالكتب المصرية در قاهره ). 4 ) جمال القراء , اثر علم الدين سخاوى ( م 641 ق ). 5 ) المرشد الوجيز , اثر ابوشامه ( م 665 ق ) ( اين اثر به طبع رسيده است . ) 6 ) البرهان فى علوم القرآن , اثر بدرالدين زركشى ( م 794 ق ). ايـن اثر عظيم و خوش تدوين چهار جلدى كه به تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم به طبع رسيده است اساس و منبع اصلى اتقان است . 7 ) مواقع العلوم من مواقع النجوم , اثر جلال الدين بلقينى ( م 824 ق ). 8 ) الاتـقـان فى علوم القرآن , اثر محدث و قرآن پژوه مصرى ايرانى تبار , جلال الدين سيوطى ( م 911 ق ) است . اين اثر مهمترين اثر در علوم قرآنى شمرده مى شود و از آن سه ترجمه به فارسى موجود است . يكى ترجمه قديمى ( كه نسخه خطى اش در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران محفوظ است ) , دوم بـه قـلم آقاى محمد جعفر اسلامى تحت عنوان دايرة المعارف قرآن ; و سومى به قلم حجة الاسلام سيد مهدى حائرى قزوينى ( درباره اين ترجمه و اين كتاب ـ مقاله ترجمه اتقان نوشته نگارنده در كتاب سير بى سلوك , و قرآن پژوهى ) متن عربى هم بارها به طبع رسيده است . بهترين طبع آن تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم , در چهار مجلد است . در عصر جديد در جهان اسلام چند اثر قابل توجه در علوم قرآنى پديد آمده است كه مهمترين آنها عبارتند از : 9 ) مناهل العرفان فى علوم القرآن , اثر محمد عبدالعظيم زرقانى در 2 مجلد. 10 ) مـبـاحـث فى علوم القرآن , اثر صبحى صالح كه بارها تجديد طبع يافته و به صورت ناقص به فارسى ترجمه شده است . 11 ) المعجزة الكبرى , اثر محمد ابوزهره ( ترجمه فارسى تحت عنوان : معجزه بزرگ , پژوهشى در علوم قرآنى , به قلم محمود ذبيحى ).
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:31
دعا و زیارت
بحث درباره قرآن و شناخت مسايل مختلف آن،از همان دوران نخست مطرحبوده و هم واره در طول تاريخ،بزرگان و دانش پژوهان در اين زمينه به بحث وگفت و گو نشسته و آثار نفيس و گرانبهايى از خود به يادگار گذاردهاند و اينمطالعات پيوسته ادامه دارد. بر پايه مدارك موجود،اولين كسى كه درباره قرآن به بحث نشست و گفت و گو راآغاز نمود،يحيى بن يعمر شاگرد برومند ابو الاسود دؤلى(متوفاى 89)بود.نام بردهكتابى در فن قرائت قرآن،در روستاى واسط،نگاشت كه شامل انواع قرائتهاىمختلف آن دوره مىباشد.سپس حسن بصرى(متوفاى 110)كتابى در عدد آياتقرآن نوشت.نويسندگان و آثار ديگر موجود در اين زمينه به ترتيب ظهور،عبارتند از: عبد الله بن عامر يحصبى(متوفاى 118)رسالهاى در اختلاف مصاحف عثمانى ونيز رساله ديگرى در وقف و وصل در قرآن نوشته است و شيبة بن نصاح مدنى(متوفاى 130)كتاب«الوقوف»را نگاشت.آبان بن تغلب(متوفاى 141)نخستينكسى است كه پس از يحيى بن يعمر در فن قرائات كتاب نوشت.محمد بن سائبكلبى(متوفاى 146)اول كسى است كه در«احكام القرآن»كتاب نوشت.مقاتل بنسليمان(متوفاى 150)نخستين نويسندهاى است كه درباره«آيات متشابهات» كتاب نوشت.ابو عمرو،علاء بن زبان تميمى(متوفاى 154)كتاب«وقف و ابتدا»و«قرائات»را نوشت.حمزة بن حبيب يكى از قراء سبعه(متوفاى 156)در فن قرائاتكتاب نوشت. يحيى بن زياد فراء(متوفاى 207)كتاب«معانى القرآن»را در سه مجلد نوشت. اين نويسنده هم چنين كتاب«اختلاف اهل كوفه و بصره و شام در مصاحف»و كتاب«جمع و تثنيه در قرآن»را به تحرير در آورد. محمد بن عمر واقدى(متوفاى 207) كتاب«رغيب»در علوم قرآنى و«غلط رجال»را نوشت.ابو عبيده معمر بن المثنى(متوفاى 209)كتاب«اعجاز القرآن»در دو جزء و«معانى القرآن»را نوشت.او اولكسى است كه در اعجاز قرآن كتاب نوشته است.ابو عبيد قاسم بن سلام(متوفاى 224)كتابهاى فراوانى در علوم قرآنى نوشته و او اول كسى است كه دراين زمينه به طور گسترده كتاب نوشته است.از جمله كتب او«فضائل القرآن»،«المقصور و الممدود»در فن قرائات،«غريب القرآن»،«ناسخ و منسوخ»و«اعجازالقرآن»و...،را مىتوان نام برد.على بن مدينى(متوفاى 234)در«اسباب نزول» كتاب نوشت.احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى(متوفاى حدود 250)كتاب«ناسخ و منسوخ»را نوشت.ابو زرعه عراقى(متوفاى 264)هزار بيت(الفيه)در«غريب الفاظ قرآنى»سرود.ابو عبد الله احمد بن محمد بن سيار(متوفاى 268) «ثواب القرآن»و«كتاب القرائة»را تاليف كرد.ابو محمد عبد الله بن مسلم(ابن قتيبة) (متوفاى 276)كتابهاى:«تاويل مشكل القرآن»و«تفسير غريب القرآن»و«اعرابالقرآن»و«قرائات»را نوشت.ابو العباس محمد بن يزيد مبرد نحوى(متوفاى 286) كتاب«اعراب القرآن»را نوشت.ابو عبد الله محمد بن ايوب بن ضريس(متوفاى 294)كتابى در آن چه در مكه و مدينه نازل شده و نيز كتاب«فضائل القرآن» را نوشت.ابو القاسم سعد بن عبد الله اشعرى قمى(متوفاى 299)رسالهاى در انواعآيات قرآن نوشت. محمد بن زيد واسطى متكلم امامى(متوفاى 307)كتابى در«اعجاز قرآن» نوشت و آن را در نظم و تاليف آن دانست.محمد بن خلف بن مرزبان(متوفاى 309) كتاب«الحاوى»در علوم قرآنى در(27)جزء نوشت.ابو محمد حسن بن موسىنوبختى(متوفاى 310)كتاب«التنزيه و ذكر متشابهات القرآن»را نوشت.ابو بكر بنابى داوود عبد الله بن سليمان سجستانى(متوفاى 316)كتاب معروف«المصاحف» و«الناسخ و المنسوخ»و رسالهاى در«قرائات»نوشت.ابن دريد ابو بكر محمد بنالحسن ازدى(متوفاى 321)كتابى در«غريب القرآن»نوشت.ابن مجاهد ابو بكراحمد بن موسى(متوفاى 324)كتاب«السبعة في القراءات»را نگاشت.ابو البركاتعبد الرحمان انبارى(متوفاى 328)«البيان في اعراب القرآن»و«عجائب علومالقرآن»را به نگارش در آورد.ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى(متوفاى 329) كتاب«فضائل القرآن»را تاليف كرد.ابو بكر محمد بن عزيز سجستانى(متوفاى 330)كتاب معروف«غريب القرآن»را نگاشت.ابو جعفر احمد بن محمدنحاس(متوفاى 338)كتب«اعراب القرآن»،«الناسخ و المنسوخ»و«معانى القرآن» را تحرير نمود.ابو محمد قصاب محمد بن على كرخى(متوفاى حدود 360)كتاب«نكت القرآن»را تقرير كرد.ابو بكر احمد بن على رازى جصاص(متوفاى 370) كتاب«احكام القرآن»را در سه جلد بزرگ تاليف كرد.ابو على فارسى(متوفاى 377) كتاب«الحجة في القراءات»را نگاشت.ابو الحسن عباد بن عباس(متوفاى 385)دراحكام القرآن كتابى نوشت.ابو الحسن على بن عيسى رمانى(متوفاى 386)كتاب«النكت في اعجاز القرآن»را نگاشت.محمد بن على ادفوئى(متوفاى 388)كتاب«الاستغناء»در علوم قرآنى را در 20 مجلد نوشت.ابو سليمان حمد بن محمد بستىخطابى(متوفاى 388)كتاب«بيان اعجاز القرآن»را تاليف كرد. ابو بكر محمد بن طيب باقلانى(متوفاى 403)كتاب«اعجاز القرآن»را تقريرنمود.ابو الحسن محمد بن الحسين شريف رضى(متوفاى 404)«تلخيص البيان»در مجازات قرآن و«حقائق التاويل»در متشابه قرآن را تصنيف كرد.ابو زرعهعبد الرحمان بن محمد(متوفاى حدود 410)كتاب«حجة القرائات»را به رشتهتحرير در آورد.هبة الله،ابن سلامة(متوفاى 410)كتاب«الناسخ و المنسوخ»رانوشت.ابو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان(شيخ مفيد)(متوفاى 413)«اعجازالقرآن»و«البيان»را در انواع علوم قرآنى نگاشته است.ابو الحسن عماد الدين قاضىعبد الجبار(متوفاى 415)«متشابه القرآن»و«تنزيه القرآن عن المطاعن»را به تحريردر آورده است.ابو القاسم حسين بن على مغربى(متوفاى 418)«خصائص القرآن»راتاليف كرد.ابو الحسن على بن ابراهيم حوفى(متوفاى 430) «البرهان في علومالقرآن»را نوشت.ابو محمد مكى بن ابى طالب(متوفاى 437)«الكشف عن وجوهالقراءات السبع»را در دو جزء بزرگ تاليف كرد.ابو عمرو دانى(متوفاى 444) «التيسير»در قرائات سبع و«المحكم»در نقطه گذارى مصحف و«المقنع»را در رسمالخط مصحف تقرير نمود.ابو محمد على بن احمد بن حزم ظاهرى(متوفاى 456) «الناسخ و المنسوخ»را نوشت.ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى(متوفاى 468)«اسباب النزول»و«فضائل القرآن»را تاليف كرد.ابو بكر عبد القاهرجرجانى(متوفاى 471)«الرسالة الشافيه»در اعجاز قرآن و«دلايل الاعجاز»را تقريرنمود. ابو القاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى(متوفاى 502)«المفردات»در الفاظغريبه قرآن را به تحرير در آورد.ابو بكر محمد بن عبد الله،ابن عربى(متوفاى 543) «احكام القرآن»را در چهار مجلد نوشت.محمد بن حمزة بن نصر كرمانى(متوفاى حدود 550)«اسرار التكرار فى القرآن»را تاليف كرد. ابو جعفر محمد بنعلى بن شهر آشوب(متوفاى 588)«متشابهات القرآن و مختلفه»را تقرير نمود. ابو محمد قاسم بن فيره شاطبى(متوفاى 590)«حرز الامانى»قصيده معروف درقرائات سبع را انشاء نمود.ابو الفرج عبد الرحمان بن على بن جوزى(متوفاى 597) «فنون الافنان في عجائب علوم القرآن»و«المجتبى في علوم القرآن»را تاليف كرد. ابو البقاء عبد الله بن الحسين عكبرى(متوفاى 616)«املاء ما من به الرحمان»دراعراب قرآن را نوشت.على بن محمد سخاوى(متوفاى 643)«جمال القراء و كمال الاقراء»در قرائات سبع را تاليف كرد.ابو القاسم محمد بن عبد الله(متوفاى حدود 650) رسالهاى در لغات قبائل عرب كه در قرآن آمده نوشت.ابنابى الاصبع عبد العظيم بن عبد الواحد(متوفاى 654)«بديع القرآن»را به رشتهتحرير در آورد.ابو محمد عبد العزيز بن عبد السلام(متوفاى 660)«مجاز القرآن»راتقرير نمود.ابو شامه شمس الدين عبد الرحمان بن اسماعيل(متوفاى 665) «المرشد الوجيز»را در علوم قرآنى تاليف كرد.محمد بن ابى بكر رازى(متوفاى 666)«اسئلة القرآن المجيد و اجوبتها»را نوشت. در قرن هشتم جامعترين كتاب در علوم قرآنى نوشته شد.اين مهم بر دستتواناى امام بدر الدين محمد بن عبد الله زركشى(متوفاى 794)انجام گرفت.كتاب او«البرهان في علوم القرآن»نام دارد كه در چهل و هفت فن از فنون علوم قرآنى بحثكرده و در اين باب استقصاء كامل نموده است.و نيز بدر الدين محمد بن ابراهيم بنجماعه(متوفاى 733)«كشف المعانى»در متشابهات قرآن را تاليف كرد.كمالالدين عبد الرحمان بن محمد حلى معروف به ابن العتائقى(متوفاى 770)«الناسخو المنسوخ»را نوشت. جلال الدين بلقينى شيخ و استاد جلال الدين سيوطى(متوفاى 824)«مواقعالعلوم في مواقع النجوم»را در انواع پنجاهگانه علوم قرآنى نوشت،كه ابتداجلال الدين سيوطى كتاب معروف خود را بر آن پايه گذارى نمود.سپس بر كتاببرهان زركشى دستيافت و آن را محور قرار داد. در قرن نهم معروفترين و جامعترين كتاب در علوم قرآنى كتاب«الاتقان»فيعلوم القرآن،بر دستبرومند جلال الدين سيوطى(متوفاى 911)نوشته شد.البتهاين كتاب را بايد از شاه كارهاى قرن نهم به حساب آورد،زيرا فراغت از آن درسال(872)بوده است.هم چنين وى كتاب معروف«معترك الاقران»را در اعجازقرآن در سه مجلد بزرگ نوشته است.در همين قرن ابو الخير شمس الدين محمد بنمحمد بن جزرى(متوفاى 833)كتاب«النشر في القراءات العشر»و كتاب«غاية النهاية»در طبقات قراء و كتاب«فضائل القرآن»را نوشت. قاضى زكريا بن محمد انصارى(متوفاى 926)«فتح الرحمان»در رفع و دفع اشكالات و ابهامات قرآن را تحرير نمود.ابو عبد الله محمد بن احمد مكى(متوفاى 930)«الاحسان»را در علوم قرآنى نوشت.محمد بن يحيى حلبى(متوفاى 963)«القول المذهب»را در كلمات رومى معرب در قرآن تقرير كرد كه ازكتاب«المهذب»سيوطى گرفته شده است. اضافه بر موارد فوق،كسانى كه در مقدمه تفسير خود به مباحث علوم قرآنىپرداختهاند بسيارند،از جمله: مقدمه جامع التفاسير راغب اصفهانى كه شيواترين مباحث علوم قرآنى را دارااست.و مقدمتان في علوم القرآن،كه مقدمة كتاب«المبانى»و مقدمه كتاب تفسيرابن عطيه كه به نام«المحرر الوجيز في تفسير القرآن العزيز»نوشته است،دو مقدمهبسيار نفيس در شؤون قرآن مجيد است.مقدمه تفسير قرطبى و تفسير ابن كثير وتفسير طبرى از مهمترين مقدمهها در اين زمينه است. مقدمه تفسير«آلاء الرحمان» شيخ محمد جواد بلاغى،از جامعترين مباحث علوم قرآنى برخوردار است. «البيان»حضرت استاد آيت الله خويى،كه مقدمهاى بر تفسير است و جامعترين وكاملترين مباحث مهم علوم قرآنى را شامل مىشود.مقدمه تفسير صافى فيضكاشانى و مقدمه تفسير برهان نيز از مهمترين مباحث در جنبههاى نقلى علوم قرآنىمىباشد. مقدمه مجمع البيان علامه طبرسى از متقنترين مباحث علوم قرآنىبرخوردار است. از قرن يازدهم به اين طرف،كتب فراوانى در تفسير علوم قرآنى نگاشته شده كهذكر آنها موجب تطويل است.براى نمونه نام تعدادى از آنها را در مقدمه«التمهيد»آوردهايم كه مىتوان رجوع نمود. از ميان آثار موجود مهمترين كتابها در زمينه علوم قرآنى اساسا دو كتابالبرهان و الاتقان مىباشند. البرهان في علوم القرآن،تاليف امام بدر الدين محمد بن عبد الله بن بهادر زركشىاست.ايشان از برجستهترين علما و دانشمندان قرن هشتم مىباشد.ولادت او درقاهره مصر به سال 745 بوده است.وى در همان ديار بزرگ شده و در رشتههاىمختلف علوم اسلامى به سر حد استادى رسيده است.وى طبق مذهب شافعى تدريس فقه مىكرده و فتوى مىداده است.او در سال 794 بدرود حيات گفت. كتاب وى«البرهان»زبدهترين كتاب در مباحث علوم قرآنى است.اين كتاب شمولو گستردگى را با ايجاز و ايفاء در عبارت به هم آميخته است.نام برده مباحث علومقرآنى را تا 47 نوع پيش برده و درباره هر يك آن چه لازم بوده گرد آورده است،درعين حال كه گوى سبقت از سابقين خود ربوده،براى لا حقين الگوى گرانبهايىبه جاى گذاشته است. دومين كتاب،«الاتقان»في علوم القرآن،تاليف جلال الدين عبد الرحمان سيوطىاست.ولادت او در اسيوط مصر به سال 849 مىباشد(متوفاى 911 در قاهره).اودر تمامى علوم حديث و تفسير و ديگر علوم اسلامى يد طولايى دارد و تاليفاتگرانبهايى از خود باقى گذارده است.او ابتدا كتاب استاد خود جلال الدين بلقينى(متوفاى 824)،«مواقع العلوم..»را محور قرار داده،تحرير و تهذيب نمود و بر اوافزود و به نام«التحبير في علوم التفسير»تاليف نمود.وى در اين كتاب بالغ بر 202نوع از مباحث علوم قرآنى گرد آورد. سپس بر كتاب استاد استاد خود«البرهان» تاليف زركشى دستيافت و آن را بهتر پسند كرد و بناى كتاب خود را بر آن نهاد.آن راتنقيح و تحرير نمود و مطالب بسيارى بر آن اضافه نمود و تا 80 نوع از عناوين علوماسلامى را در آن فراهم كرد.امروزه اين منابع از گستردهترين و جامعترين علومقرآنى است كه در اختيار محققين و پژوهش گران قرار دارد. كتاب«مناهل العرفان»في علوم القرآن،نوشته محمد عبد العظيم زرقانى،موسعترين كتاب در علوم قرآنى در عصر اخير است و مجلس اعلاى از هر مصر اينكتاب را براى تدريس در دانشگاههاى از هر مقرر نموده است.مقدمه تفسير«آلاء الرحمان»تاليف علامه بزرگ محمد جواد بلاغى(متوفاى 1352)كهتحقيقىترين نوشتهها در مهمترين مسايل علوم قرآنى را شامل مىگردد و به جهتاهميت آن،مستقلا در مقدمه تفسير مختصر شبر در مصر(قاهره)به چاپرسيده است.اين اثر بيشتر به دفع شبهات و به دفاع از مقام منيع قرآنپرداخته است.در مقدمه تفسير صافى دوازده فصل به عنوان 12 مقدمه در انواعمباحث علوم قرآنى سخن رانده شده است.مقدمه تفسير«مرآت الانوار»كه به طور تفصيل از نظر حديثى به مقدماتى پرداخته و با عنوان مقدمه تفسير البرهان سيدهاشم بحرانى به چاپ رسيده است.مقدمه مذكور تاليف ابو الحسن عاملى اصفهانى(متوفاى 1138)از شاگردان مرحوم مجلسى است.البيان في تفسير القرآن،نوشتهاستاد علامه سيد ابو القاسم خويى رحمه الله تعالى مقدمه لطيف و جامعى است دربرخى مباحث علوم قرآنى و از تحقيقات عاليه در اين زمينه برخوردار است. مباحث في علوم القرآن نوشته دكتر صبحى صالح،استاد علوم اسلامى در دانشگاهلبنان شامل برخى از مباحث علوم قرآنى به صورت فشرده است.
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:31
دعا و زیارت
اين حديث با زن فرمانروايى كه خداوند در قرآن ترسيم ميكند، منافات دارد. اين زن ملكه سبا است. اگر به راستى اسلام نقش زن را محدود ميكند و او را براى رهبرى مناسب نميداند، پس چگونه است كه خداوند در قرآن، به معرفى زنى ميپردازد كه فرمانروايى سرزمينى را به عهده دارد و طاير انديشهاش در مديريت و برخورد با مسائل، از مردان، بلند پروازتر است؟ ملكه سبا ميگويد: سليمان نامه بزرگوارانهاى به اين مضمون براى من فرستاده است:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمْ أَن لا تَعْلوا عليّ و اتونى مسلمين قالت يا أيها الملأ افتونى فى امرى ما كنت قاطعة امرا حتى تشهدون» (نمل/ 32)
«به نام خداوند بخشنده مهربان، بر من بزرگى مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد. [ملكه سبا[ گفت: اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بيحضور شما [تا كنون] كاري را انجام ندادهام».
چنانكه ميبينيم اين زن، فرمانرواست، اما هرگز استبداد رأى ندارد. هنگامى كه نامه سليمان رسيد، بزرگان مملكت خود را گِرد آورد و نامه را كه تهديدى براى آنان شمرده ميشد، براى همه خواند. و به آنها گفت: پيشنهادات خود را ابراز كنيد، من مستبد نيستم، و نميخواهم ايده خود را به شما بقبولانم، هر چند من فرمانرواى شما هستم، اما در چنين مواردى كه سرنوشت مردم را رقم ميزند، بايد با انديشمندان مشورت شود تا رأيى مناسب ابراز گردد.
مردان در پاسخ او چه گفتند؟
«قالُوا نَحْنُ اُولوا قوة وَ اُولوا باس شديد و الْاَمْر اِلَيْكِ فَانْظُرى ماذا تَأمُرينَ» (نمل/ 33)
«گفتند: ما سخت نيرومند و دلاوريم، و[لى [اختيار كار با توست، بنگر چه دستور ميدهي؟»
آنان نيروى بدنى خود را به او عرضه كردند، اما او نيازمند قدرت بدنى آنها نبود، بلكه در پى بهرهمندى از نيروى فكر و انديشه آنان بود.
با اين وجود، هنگامى كه سران قوم او را تنها گذاردند و او در اضطراب و پريشانى نظر دادن فرو رفت، غرق در انديشه شد و پس از مدتى گفت:
«اِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلوُن. وَ اِنّى مُرْسِلَةٌ اِلَيْهِمْ بِهَديَّةٍ فَناظِرَةُ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ». (نمل/ 34 و 35)
«پادشاهان چون به شهرى درآيند، آن را تباه و عزيزانش را خوار ميگردانند، و اينگونه ميكنند. و [اينك] من ارمغانى به سويشان ميفرستم و مينگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازميگردند.»
چنان كه ميبينيم، ملكه سبا به خوبى با شرايط آشناست. او اينك در پى آن است كه دريابد آيا سليمان(ع) پيامبر است و يا يكى از پادشاهان ميباشد؟
با توجه به شرايط موجود و دگرگونى زمان، مسأله رهبرى زن، شكل جديدى به خود گرفته است.
اگر پادشاه باشد، شيوه برخورد مناسب با خود را ميطلبد و اگر پيامبر باشد، بايد از زاويه ديگرى به شرايط نگريست. ملكه سبا با چنين بينشى براى حضرت سليمان(ع) هديه فرستاد. سليمان نيز در پى فرجام اين ماجرا بود. هنگامى كه هديه به سليمان(ع) رسيد و پس از مدتى ملكه سبا به ويژگيهاى سليمان پى برد و در فضاى حكومت سليمان مدتي ماند، بيآنكه چون زنى متعصب كه با چنگ و دندان از ميراث پادشاهى خود دفاع ميكند، به جنگ با سليمان برخيزد، حقيقت را دريافت و با تمام وجود گفت:
«... اسلمت مع سليمان للّه رب العالمين» (نمل/ 44)
«... و [اينك] با سليمان در برابر خدا ـ پروردگار جهانيان ـ تسليم شدم.»
مقصود قرآن از ترسيم چنين تصويرى چيست؟
اين داستان، حكايت از حكم شرعى ندارد، اما در دل خود، مفهومى پسنديده را ميپرورد. و آن اينكه زن نيز ميتواند به موازات مرد، پيش رود و بهگونهاى طبيعى رهبري امّتى را به دست گيرد.
اگر به راستى اسلام نقش زن را محدود ميكند و او را براى رهبرى مناسب نميداند، پس چگونه است كه خداوند در قرآن، به معرفى زنى ميپردازد كه فرمانروايى سرزمينى را به عهده دارد و طاير انديشهاش در مديريت و برخورد با مسائل، از مردان، بلند پروازتر است؟
البته در اين مجال، ما نميتوانيم حكم قطعى اين مسأله را بيان كنيم، بلكه اين مسأله نيازمند تحقيق گستردهترى است و مهارت زيادى ميطلبد. در طول تاريخ اسلام، اگر چه نميتوان چنين نمونههايى يافت، اما در حقيقت چهره اصلى زن اينگونه است.
آنچه گفته شد، در مسأله رهبرى زن بود. اما در ساير مناصب، زن ميتواند در رأس بسيارى از مسؤوليتها قرار گيرد بويژه هنگامى كه دريافتيم شرايط زمان حاضر و در نتيجه حكم، با گذشته بسيار متفاوت شده است.
در گذشته نيز همانند برخى نمونهها در عصر حاضر، مسؤولان در امور با كسى مشورت نميكردند. اما امروزه مسؤولان، تنها با شور و مشورت ديگران تصميم ميگيرند و دستورات خود را عملى ميكنند، اما در قبول و يا رد نظرات ديگران آزادند.
بنابراين اگر بخواهيم به بررسى مسائل حكومت در عصر حاضر بپردازيم، نبايد شيوه حكومت فرمانروايان گذشته را در ذهن خود، ترسيم كنيم، چرا كه در گذشته تنها يك فرد، تصميم ميگرفت، اما امروز تصميمات يك مدير در برابر تصميمات گروه، رنگ ميبازد. در بررسى مديريت زن نيز
ما بر اين عقيدهايم كه زن نيز همانند مرد، داراى نقش مشخصى در جامعه سياسى اسلامي است. اما برخى از جزئيات آن، با نقش مرد تفاوت دارد، كه عكس اين امر نيز صادق است.
بايد اين مسأله را مورد توجه قرار داد كه فرمان زن ضميمه آراء و جمع ميشود، نه اينكه زن در مسائل اختيار كامل و استبداد رأى داشته باشد. حال با توجه به اين فرض آيا دين مبين اسلام با مديريت زن در شرايط موجود، مخالف است. بنابراين نميتوان حديث پيامبر(ص) را ـ بر فرض صحّت سند ـ بدون بررسى «مسأله رهبرى زن» بهگونهاى كه پيامبر(ص) در نظر داشته است، به عنوان حكمى قطعى پذيرفت. اما با توجه به شرايط موجود و دگرگونى زمان، مسأله رهبرى زن، شكل جديدى به خود گرفته است.
از اينرو ما بر اين عقيدهايم كه زن نيز همانند مرد، داراى نقش مشخصى در جامعه سياسى اسلامى است. اما برخى از جزئيات آن، با نقش مرد تفاوت دارد، كه عكس اين امر نيز صادق است.
چهارشنبه 24/5/1386 - 3:29