حق دیده ی خود به چشم خود بین می خواست ممکن چو نبود دید حق گویم راست آئینه ی حسن ازلی بی کم و کاست آراست علی را و چه نیکو آراست
خار از سخن حق به گلو داشت علی با زخم زبان و طعنه، خو داشت علی او كشته ی عدل خویشتن باشد و بس هر چند كه یك شهر عدو داشت علی
ای نام دهر پر زنوای تو یا علی وی آشکار در تو خدای تو یا علی ای مایه حیات دم روح پرورت وی کشتی نجات ولای تو یا علی سر خدا که در تتق غیب منزوی است سر زد ز روی غیب نمای تو یا علی نام علی که اسمی از اسماء داور است بود از میان خلق سزای تو یا علی ملک وجود عرصه ی حکم روان تو نقش خلود زیب لوای تو یا علی هستند کاینات طفیل وجود تو ای جان کاینات فدای تو یا علی من چون کنم مدیح تو انجا که کردگار گوید به نص وحی ثنای تو یا علی من چون کنم مدیح تو آنجا که مصطفی گوید سخن ز مجد و علای تو یا علی مدح مرا چقدر ؟ که توقیع هل اتی گوید حدیث جود و سخای تو یا علی مدح مرا چه پایه مه تشریف لافتی باشد طراز قد رسای تو یا علی اکسیر اعظمی که بجویند عارفان باشد غباری از کف پای تو یا علی پیچد هنوز در دل این نیلگون رواق بانگ رسای حق زصدای تو یا علی کردی عطا فقیر و اسیر و یتیم را نان جوی که بود غذای تو یا علی قدرت نهفته ماند بر ابناء روزگار نشناخت کس ترا چوخدای تو یا علی ایران غنوده است بسا قرن با شکوه در سایه سار فر همای تو یا علی این ملک را ز کید اجانب تو پاسدار مستظهریم ما بدعای تو یا علی با خون ما عجین شده مهر تو از ازل کس را نمی نهیم بجای تو یا علی همچون حباب بر سر امواج حادثات ما را پر است سر ز هوای تو یا علی گر جان جذبه در سر مهر تو شد چه شد ؟ ای جان ممکنات فدای تو یا علی
ای کاش علی شویم و عالی باشیم همسفره کاسه سفالی باشیم چون سکه به دست کودکی برق زنیم نان آور سفره های خالی باشیم
یا علی دست من و دامن تو چشم دارم به رخ روشن تو خوشه چینم به سر خرمن تو سرمه ام خاک سم توسن تو حرم عشق بود مدفن تو آرزوی دل من دیدن تو نا امیدم مکن از درگاهت نظری کن به فقیر راهت
روزی که به عالم نه زمین و نه سما بود نه گنبد گردنده ی گردون سر پا بود آن روز علی بود نگوئید چرا بود چون ذات علی آینه ی ذات خدا بود آن آینه چرخید و جهان گشت مصور تابید به خورشید و فلک گشت منور
خورشید بزرگ آسمان است علی رخشنده فروغ جاودان ست علی معنای حقیقت خدای عالم مر آت یگانه ی جهان ست علی