سرنوشتسرخ
حالا بكش به قامت این اتفاق سرخ
تصویرى از قیامت این اتفاق سرخ
ترسیمى از حرارت آتش، میان خون
رقصیدن سیاه زمین، سخت در جنون
این سو به سر كشیده زنى چادرى كبود
آنسو صداى هلهله غرقاست، در سرود
خاكسترى رها شده در دستبادهاست
این آتش از شرارت ابن زیادهاست
تیرى میان بغض كبوتر شكسته است
غم در گلوى نازك اصغر شكسته است
دارد هجوم سیره كفتار مىخورد
قرآن به روى نیزه كفار مىوزد
بعضى میان حنجرهام گرگرفته است
آتش درون سینهام انگار مىوزد
پیغمبرى رها شده از دستسرنوشت
حلاج گونه بر سر هر دار مىوزد
این سرزمین كجاست كه آتش گرفته است؟!
برنیزهها دو دست علمدار مىوزد
غیرت شكست، این همه دیگر تمامشد
غم در نگاه خستهام اینبار مىوزد
حالابكش به قامت این اتفاق سرخ
تصویرى از قیامت این اتفاق سرخ
دشتى پر از شقایق در خون نشسته را
فریادهاى مرده طفلان خسته را
باران تازیانه بر این گونههاى زرد
با قلب غم گرفته زینب، بگو چه كرد؟!
این سرنوشتسرخ به كرات خواندنى است
این داغ تا همیشه تاریخ ماندنى است
روزى كنار كعبه به فریاد مىرسد
مردى از این قبیله به امداد مىرسد