• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 4960روز قبل
دعا و زیارت

 

عالم بزرگوار حضرت آقاى شیخ محمدتقى همدانى كه فضیلت و تقواى ایشان مورد اتفاق حوزه علمیه قم است و امام جماعت مسجد فرهنگ قم هستند شفا یافتن همسر خود را به طور خلاف عادت به بركت توسل به حضرت حجة بن الحسن العسكرى صلوات اللّه علیهما را مرقوم داشته اند و همان مرقومه ایشان ثبت مى گردد. بسم اللّه الرحمن الرحیم روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397 مهمى پیش آمد كه سخت مرا و صدها نفر دیگر را نگران نمود؛ یعنى همسر این جانب محمد تقى همدانى در اثر غم و اندوه و گریه و زارى دو سال كه از داغ دو جوان خود كه در یك لحظه در كوههاى شمیران جان سپردند، در این روز مبتلا به سكته ناقص شدند البته طبق دستور دكترها مشغول معالجه و دوا شدیم ولى نتیجه اى به دست نیامد تا شب جمعه 22 صفر یعنى چهار روز بعد از حادثه سكته . شب جمعه ساعت یازده تقریبا رفتم در غرفه خود استراحت كنم . پس از تلاوت چند آیه از كلام اللّه و خواندن دعاهایى مختصر از دعاهاى شب جمعه ، از خداوند تعالى خواستم كه امام زمان حجة بن الْحَسَن صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَعَلى آبائه الْمَعْصُومینَ را ماءذون فرماید كه به داد ما برسد و جهت اینكه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارك و تعالى مستقیما حاجت خود را نخواستم ،این بود كه تقریبا از یك ماه قبل از این حادثه دختر كوچكم (فاطمه ) از من خواهش مى كرد كه من قصه ها و داستانهاى كسانى كه مورد عنایت حضرت بقیة اللّه روحى و ارواح العالمین له الفداه قرار گرفتند ومشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند براى او بخوانم . من هم خواهش این دخترك ده ساله ام را پذیرفتم و كتاب ((نجم الثاقب )) حاجى نورى رابراى او خواندم . در ضمن من هم به این فكر افتادم كه مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حُجَّت مُنْتَظَر اِمام ثانى عشر عَلَیْه سَلامُ اللّهِ الْمَلِكِ اْلاَكْبَرِ نشوم ؟ لذا همانطور كه در بالا تذكر دادم ، در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار و با دلى پر از اندوه و چشمى گریان به خواب رفتم . ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه ، طبق معمول بیدار شدم ، ناگاه احساس كردم از اطاق پایین كه مریض ‍ سكته كرده آنجا بود، صداى همهمه مى آید. سر و صدا قدرى بیشتر شد و ساعت پنج و نیم كه آن روزها اول اذان صبح بود، به قصد وضو آمدم پایین . ناگهان دیدم صبیه بزرگم كه معمولاً در این وقت در خواب بود، بیدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت آقا! مژده بدهم به شما. گفتم چه خبر است ؟! من گمان كردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند. گفت بشارت ! مادرم را شفا دادند. گفتم كه شفا داد؟ گفت : مادرم چهار بعد از نیمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار كرد. چون براى مراقبت مریض دخترش ‍ و برادرش (حاجى مهدى ) و خواهرزاده اش (مهندس غفارى ) كه این دو نفر اخیرا از تهران آمده اند، مریضه را به تهران ببرند براى معالجه . این سه نفر در اتاق مریض ‍ بودند كه ناگهان داد و فریاد مریضه بلند شد كه مى گفت برخیزید آقا را بدرقه كنید! برخیزید آقا را بدرقه كنید! مى بیند كه تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته ، خودش كه چهار روز نمى توانست حركت كند، از جا مى پرد و دنبال آقا تا دم درب حیاط مى رود. دخترش كه مراقب حال مادر بود و در اثر سر و صداى مادر كه آقا را بدرقه كنید بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم درب حیاط مى رود، ببیند كه مادرش كجا مى رود، دم درب حیاط مریضه به خود مى آید ولى نمى تواند باور كند كه خودش تا اینجا آمده . از دخترش زهرا مى پرسد كه زهرا من خواب مى بینم یا بیدارم ؟ دخترش پاسخ مى دهد كه مادر جان ! تو را شفا دادند آقا كجا بود كه مى گفتى آقا را بدرقه كنید ما كسى را ندیدیم ! مادر مى گوید: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم ، سید عالیقدرى كه خیلى جوان نبود، پیر هم نبود، به بالین من آمد گفت برخیز، خدا تو را شفا داد! گفتم نمى توانم برخیزم ، با لحنى تندتر فرمود شفا یافتید برخیز! من از مهابت آن بزرگوار برخاستم فرمود شفا یافتید دیگر دوا نخور و گریه هم مكن و چون خواست از اطاق بیرون رود، من شما را بیدار كردم كه او را بدرقه كنید ولى دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم و دنبال آن آقا رفتم . بحمداللّه تعالى پس از این توجه و عنایت ، حال مریضه فورا بهبود یافت و چشم راستش كه در اثر سكته غبارآورده بود برطرف شد، پس از چهار روز كه اصلاً میل به غذا نداشت ، در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بیاورید، یك لیوان شیر كه در منزل بود به او دادند با كمال میل تناول نمود. میل به غذا كرد رنگ رویش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت كه گریه مكن ، غم و اندوه از دلش برطرف شد. و ضمنا خانم مذكوره از پنج سال قبل روماتیسم داشت ، از لطف حضرت علیه السّلام شفا یافت با آنكه اطبا نتوانستند معالجه كنند. ناگفته نماند كه در ایام فاطمیه در منزل ، مجلسى به عنوان شكرانه این نعمت عظمى منعقد كردیم . جناب آقاى دكتر دانشى كه یكى از دكترهاى معالج این بانو بود شفا یافتن او را برایش شرح دادم . دكتر اظهار فرمود آن مرض سكته كه من دیدم ، از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنكه از طریق خرق عادت و اعجاز شفا یابد اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمین وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومینَ لا سِیَّما اِمامُ الْعَصْرِ وَنامُوسُ الدَّهْرِ، قُطْب دایِره اِمْكان ، سرور و سالار انس و جان ، صاحب زمین وزمان مالك رقاب جهانیان ((حُجَّة بْن الْحَسَنِ الْعَسْكَرِى )) صَلَوات اللّه عَلَیْهِ وَعَلى آبائِه الْمَعْصُومینَ اِلى قِیامِ یَوْمِ الدّین . وَالسَّلامُ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَكاتُهُ محمدتقى بن محمدمتقى همدانى 25 ماه صفرالخیر 1397 هجرى قمرى
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:5
دعا و زیارت
معرفت نفس طریق معرفت رب است كه از سید انبیاء (ص ) و هم از سید اوصیاء (ع ) ماءثور است : من عرف نفسه فقد عرف ربه هر كس در خویشتن بیاندیشد و در خلقت خود تفكر و تاءمل كند، دریابد كه این شخص ‍ محیر العقول ، واجب بالغیر است .
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:3
دعا و زیارت
عالم بزرگوار حضرت آقاى شیخ محمدتقى همدانى كه فضیلت و تقواى ایشان مورد اتفاق حوزه علمیه قم است و امام جماعت مسجد فرهنگ قم هستند شفا یافتن همسر خود را به طور خلاف عادت به بركت توسل به حضرت حجة بن الحسن العسكرى صلوات اللّه علیهما را مرقوم داشته اند و همان مرقومه ایشان ثبت مى گردد. بسم اللّه الرحمن الرحیم روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397 مهمى پیش آمد كه سخت مرا و صدها نفر دیگر را نگران نمود؛ یعنى همسر این جانب محمد تقى همدانى در اثر غم و اندوه و گریه و زارى دو سال كه از داغ دو جوان خود كه در یك لحظه در كوههاى شمیران جان سپردند، در این روز مبتلا به سكته ناقص شدند البته طبق دستور دكترها مشغول معالجه و دوا شدیم ولى نتیجه اى به دست نیامد تا شب جمعه 22 صفر یعنى چهار روز بعد از حادثه سكته . شب جمعه ساعت یازده تقریبا رفتم در غرفه خود استراحت كنم . پس از تلاوت چند آیه از كلام اللّه و خواندن دعاهایى مختصر از دعاهاى شب جمعه ، از خداوند تعالى خواستم كه امام زمان حجة بن الْحَسَن صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَعَلى آبائه الْمَعْصُومینَ را ماءذون فرماید كه به داد ما برسد و جهت اینكه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارك و تعالى مستقیما حاجت خود را نخواستم ،این بود كه تقریبا از یك ماه قبل از این حادثه دختر كوچكم (فاطمه ) از من خواهش مى كرد كه من قصه ها و داستانهاى كسانى كه مورد عنایت حضرت بقیة اللّه روحى و ارواح العالمین له الفداه قرار گرفتند ومشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند براى او بخوانم . من هم خواهش این دخترك ده ساله ام را پذیرفتم و كتاب ((نجم الثاقب )) حاجى نورى رابراى او خواندم . در ضمن من هم به این فكر افتادم كه مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حُجَّت مُنْتَظَر اِمام ثانى عشر عَلَیْه سَلامُ اللّهِ الْمَلِكِ اْلاَكْبَرِ نشوم ؟ لذا همانطور كه در بالا تذكر دادم ، در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار و با دلى پر از اندوه و چشمى گریان به خواب رفتم . ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه ، طبق معمول بیدار شدم ، ناگاه احساس كردم از اطاق پایین كه مریض ‍ سكته كرده آنجا بود، صداى همهمه مى آید. سر و صدا قدرى بیشتر شد و ساعت پنج و نیم كه آن روزها اول اذان صبح بود، به قصد وضو آمدم پایین . ناگهان دیدم صبیه بزرگم كه معمولاً در این وقت در خواب بود، بیدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت آقا! مژده بدهم به شما. گفتم چه خبر است ؟! من گمان كردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند. گفت بشارت ! مادرم را شفا دادند. گفتم كه شفا داد؟ گفت : مادرم چهار بعد از نیمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار كرد. چون براى مراقبت مریض دخترش ‍ و برادرش (حاجى مهدى ) و خواهرزاده اش (مهندس غفارى ) كه این دو نفر اخیرا از تهران آمده اند، مریضه را به تهران ببرند براى معالجه . این سه نفر در اتاق مریض ‍ بودند كه ناگهان داد و فریاد مریضه بلند شد كه مى گفت برخیزید آقا را بدرقه كنید! برخیزید آقا را بدرقه كنید! مى بیند كه تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته ، خودش كه چهار روز نمى توانست حركت كند، از جا مى پرد و دنبال آقا تا دم درب حیاط مى رود. دخترش كه مراقب حال مادر بود و در اثر سر و صداى مادر كه آقا را بدرقه كنید بیدار شده بود، دنبال مادر تا دم درب حیاط مى رود، ببیند كه مادرش كجا مى رود، دم درب حیاط مریضه به خود مى آید ولى نمى تواند باور كند كه خودش تا اینجا آمده . از دخترش زهرا مى پرسد كه زهرا من خواب مى بینم یا بیدارم ؟ دخترش پاسخ مى دهد كه مادر جان ! تو را شفا دادند آقا كجا بود كه مى گفتى آقا را بدرقه كنید ما كسى را ندیدیم ! مادر مى گوید: آقاى بزرگوارى در زى اهل علم ، سید عالیقدرى كه خیلى جوان نبود، پیر هم نبود، به بالین من آمد گفت برخیز، خدا تو را شفا داد! گفتم نمى توانم برخیزم ، با لحنى تندتر فرمود شفا یافتید برخیز! من از مهابت آن بزرگوار برخاستم فرمود شفا یافتید دیگر دوا نخور و گریه هم مكن و چون خواست از اطاق بیرون رود، من شما را بیدار كردم كه او را بدرقه كنید ولى دیدم شما دیر جنبیدید، خودم از جا برخاستم و دنبال آن آقا رفتم . بحمداللّه تعالى پس از این توجه و عنایت ، حال مریضه فورا بهبود یافت و چشم راستش كه در اثر سكته غبارآورده بود برطرف شد، پس از چهار روز كه اصلاً میل به غذا نداشت ، در همان لحظه گفت گرسنه ام براى من غذا بیاورید، یك لیوان شیر كه در منزل بود به او دادند با كمال میل تناول نمود. میل به غذا كرد رنگ رویش بجا آمد و در اثر فرمان آن حضرت كه گریه مكن ، غم و اندوه از دلش برطرف شد. و ضمنا خانم مذكوره از پنج سال قبل روماتیسم داشت ، از لطف حضرت علیه السّلام شفا یافت با آنكه اطبا نتوانستند معالجه كنند. ناگفته نماند كه در ایام فاطمیه در منزل ، مجلسى به عنوان شكرانه این نعمت عظمى منعقد كردیم . جناب آقاى دكتر دانشى كه یكى از دكترهاى معالج این بانو بود شفا یافتن او را برایش شرح دادم . دكتر اظهار فرمود آن مرض سكته كه من دیدم ، از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنكه از طریق خرق عادت و اعجاز شفا یابد اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمین وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومینَ لا سِیَّما اِمامُ الْعَصْرِ وَنامُوسُ الدَّهْرِ، قُطْب دایِره اِمْكان ، سرور و سالار انس و جان ، صاحب زمین وزمان مالك رقاب جهانیان ((حُجَّة بْن الْحَسَنِ الْعَسْكَرِى )) صَلَوات اللّه عَلَیْهِ وَعَلى آبائِه الْمَعْصُومینَ اِلى قِیامِ یَوْمِ الدّین . وَالسَّلامُ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَكاتُهُ محمدتقى بن محمدمتقى همدانى 25 ماه صفرالخیر 1397 هجرى قمرى
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:3
دعا و زیارت
الهى ! از من آهى و از تو نگاهى . الهى ! عمرى آه در بساط نداشتم و اینك جز آه در بساط ندارم . الهى ! غبطه ملایكه اى را مى خورم كه جز سجود نمى دانند، كاش حسن از ازل تا ابد در یك سجده بود. الهى ! تا كى عبدالهوى باشم ، به عزت تو عبدالهو شدم . الهى ! سست از آن كه مست تو نیست كیست ؟ الهى ! همه این و آن را تماشا كنند و حسن خود را، كه عجیب تر از خود نیافت . الهى ! دل بى حضور چشم بى نور است ، این دنیا را نمى بیند و آن ، عقبى را. الهى ! همه حیوانات را در كوه و جنگل مى بینند و حسن در شهر و ده . الهى ! هر كه شادى خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دل شكسته ده . الهى ! آن كه خوب را حباله اصطیاد مبشرات نكرده است ، كفران نعمت گرانبهائى كرده است . الهى ! مراجعات از مهاجرت به سویت تعرب بعد از هجرت است و تویى كه نگهدار دل هایى . الهى ! آن كه در نماز جواب سلام نمى شنود، هنوز نمازگزار نشده ، ما را با نمازگزاران بدار. الهى ! خوشا آن كه بر عهدش استوار است و همواره محو دیدار است . الهى ! آن كس تاج عزت بر سر دارد كه حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق عبودیت را در گردن
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:2
دعا و زیارت
(1) از امیر المؤ منین على علیه السلام در چند موضع روایت شده است : فتجلى سبحانه لهم فى كتابه من غیر اءن یكونوا راءوه بما اءریهم من قدرته ؛ (2) پس خداى سبحان با ارائه قدرت خود در كتابش براى مردم تجلى كرده بدون آن كه او را ببینند.
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:2
دعا و زیارت
خداوند سبحان مى فرماید: ان الله لایغیر مابقوم حتى یغیروا ما باءنفسهم ؛ (3) خدا چیزى را كه از آن مردمى است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.
چهارشنبه 31/4/1388 - 16:0
دعا و زیارت
انسان مرد كامل است نه صورت انسانیه ، و در حدیث قدسى آمده است : الانسان سرى و اءنا سره ؛ انسان سر من است و من سر او هستم . (4)
چهارشنبه 31/4/1388 - 15:59
دعا و زیارت
باید انسان یك مقدار زیاده بر معمول تقلیل غذا و استراحت بكند تا جنبه حیوانیت كمتر، و روحانیت قوت بگیرد، و میزان آنها را هم چنین فرمود: كه انسان اولا روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا بخورد حتى تنقل مابین الغذائین نكند. ثانیا هر وقت غذا مى خورد باید مثلا یك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد كه تمام سبز نشود، این در كم غذا. و اما كیفش باید غیر از آداب معروفه ، گوشت زیاد نخورد، به این معنى كه شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را یعنى هم روز و هم شب را ترك كند، و یكى هم اگر بتواند للتكلیف نخورد، و لامحاله آجیل خور نباشد و اگر احیانا وقتى نفسش زیاد مطالبه آجیل كرد استخاره كند. و اگر بتواند روزه هاى سه روزه هر ماه را ترك نكند. و اما تقلیل خواب مى فرمودند شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زیاد نماید. اینها در تقلیل حیوانیت كفایت مى كند. و اما تقویت روحانیت : اولا دائما باید هم و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانیا تا مى تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه این دو جناح سیر آسمان معرفت است . در ذكر عمده سفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده . و اهم تعقیبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه در اخبار ماءثور است ، لاسیما متطهرا در حال ذكر به خواب رود. و شب خیزى مى فرمودند زمستان ها سه ساعت ، تابستان ها یك ساعت و نیم . و مى فرمودند كه در سجده ذكر یونسیه یعنى در مداومت آن كه شبانه روزى ترك نشود، هر چه زیادتر توانست كردن اثرش زیادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است خیلى اثرها دیده ام . بنده خود هم تجربه كرده ام چند نفر هم مدعى تجربه اند. یكى هم قرآن كه خوانده مى شود به قصد هدیه حضرت ختمى مرتبت صلوات الله علیه و آله خوانده شود. (17)
چهارشنبه 31/4/1388 - 15:49
دعا و زیارت
تاجر کسی است که شغل معمولی خود را معاملات تجارتی قرار دهد . بنابراین هر کس که اشتغال به معاملات تجارتی داشته باشد تاجر خواهد بود و لازم نیست شغل او منحصر به تجارت باشد. ممکن است ضمن انجام کار دیگری به شغل تجارت نیز اشتغال داشته باشد . مثلاً ممکن است طبیب در عین اشتغال به طبابت به خرید و فروش لوازم پزشکی نیز مشغول باشد البته اشتغال ، به صرف یک دفعه خرید یا فروش اطلاق نمی شود بلکه در اثر تکرار و تا موقعی که انصراف از آن حاصل نشده تاجر خواهد بود و همچنین لازم نیست که تجارت علنی و شخص تاجر مکان معین و تابلو و عناوین به خصوص داشته باشد .

در قوانین تجارت ایران ، شرایط خاصی برای تاجر معلوم نشده و هر کس می تواند به شغل تجارت بپردازد ولی در بعضی از ممالک تسهیلاتی برای اشخاصی که به تجارت بپردازند قائل شده مثلاً در فرانسه اشخاص دو الی سه سال قبل از بلوغ هم با اجازه ولی و تجت شرایط خاص می تواند تجارت کنند.

البته از نظر نباید دور داشت که مقررات قانون مدنی از لحاظ اهلیت تاجر باید رعایت شود مثلاً شخص مجنون یا صغیر نمی تواند تجارت کند اما قیم او به نام مجنون یا صغیر می تواند تجارت نماید.
سه شنبه 30/4/1388 - 22:15
دعا و زیارت
همان طور که می دانید، هر لفظ و کلمه معناداری، برای یک معنا یا مفهوم یا یک تصور به وجود آمده است؛ چنانچه به محض ادای این لفظ، معنا و مقصود آن به ذهن متبادر می شود.

مثلا برای مفهوم و تصور گیاهی که دارای تنه بلند و شاخه ها و برگهای فراوان است، در زبان فارسی کلمه و لفظ درخت قرار داده شده است و ما فارسی زبان، هر گاه کلمه درخت را بشنویم یا در جایی ببینیم، آن مفهوم و تصور به ذهنمان می آید. برای همین مفهوم در زبان انگلیسی، کلمه tree (تری) وضع شده است و به همین ترتیب در زبانهای دیگر.

پس هر کلمه و لفظی که معنا داشته باشد، دال و راهنمایی کننده به مفهوم و تصور معینی است که برای آن تصور وضع گردیده است و آن مفهوم و معنی نیز، مدلول این لفظ (راهنمایی شده توسط این لفظ) می باشد.

اما گاهی منظور ما از لفظی که به کار می بریم، عین معنایی که آن لفظ برای آن وضع شده است نیست؛ بلکه مثلا بر جزئی از آن معنای اصلی(که لفظ برای آن وضع شده ) و یا مثلا بر معنایی غیر از آن معنای اصلی دلالت دارد.
بنابراین دلالت لفظ بر معنی بر اساس حصر عقلی بر سه قسم است:

دلالت مطابقت(یا مطابقه)


در این نوع از دلالت لفظ بر معنی:
لفظ بر تمام معنای موضوع له؛ یعنی بر تمام معنایی که لفظ اولا و اساسا برای آن وضع شده است، دلالت می نماید و با آن معنا، مطابق و یکی است. (یعنی مدلول لفظ با معنای موضوع له(آنچه لفظ برای آن وضع شده)، یکی است.)

مانند این که لفظ کتاب را به کار می بریم و مقصودمان، تمام و عین معنای کتاب است که همه ورق ها و خطوط و نوشته های داخل و نیز جلد آن را شامل می شود.
و یا مثلا کلمه میز را به کار ببریم و مرادمان همه اجزاء میز باشد.

در حقیقت، در آغاز توجه می کنیم که لفظ و کلمه کتاب به طور کلی برای چه مفهومی وضع شده است؛ سپس مقصود خود را از به کار بردن این لفظ با آن معنای اصلی می سنجیم. اگر مقصود و منظور با آن معنای اصلی کاملا مطابق هم بودند، دلالت لفظی که به کار برده ایم، بر معنای خود، دلالت مطابقی است.

این نوع از دلالت را دلالت را دلالت مطابقی یا تطابقی یا مطابقه می نامند؛ زیرا لفظی که به کار رفته است با معنایی که این لفظ اساسا برای آن وضع شده است، کاملا بر هم منطبق بوده و یکی هستند.

این نحوه دلالت ، دلالت اصلی و اساسی الفاظ را تشکیل می دهند و هدف از وضع الفاظ برای معانی، (که دلالت وضعی لفظی نام دارد)، در اصل برای این نحوه دلالت است.

دلالت تضمّن


بدین شکل است که:
لفظ فقط بر جزئى یا قسمتی از معنای موضوع له(معنایی که لفظ اولا و اساسا برای آن وضع شده) دلالت می کند.
مثلا کسی کلمه کتاب را به کار می برد و منظورش، تنها جلد کتاب باشد و یا مثلا هنگام کسوف جزئی بگوییم: "خورشید گرفت." که مقصود، قسمتی از قرص خورشید است، نه تمام آن.

و یا به عنوان مثال، دیوار خانه کسی خراب شده باشد و او بگوید: "خانه ام خراب شد." چنانچه می دانیم، لفظ خانه اساسا برای تمام خانه وضع شده و مراد اصلی از این لفظ، فقط حیاط یا فقط اتاق های آن نیست، بلکه کلمه خانه بر تمام حیاط و اطاق ها و در و پنجره و ... دلالت دارد.
اما در این مثال، شخص، لفظ خانه را در معنایی به کار برده که فقط جزئی از معنای اصلی کلمه خانه را دربر دارد. (چرا که مقصود وی فقط دیوار خانه است.)

به همین دلیل به این گونه دلالت، دلالت تضمن می گویند؛ زیرا که در این نوع دلالت، لفظ فقط بر جزئی و قسمتی از موضوع له(آنچه لفظ برای آن وضع شده)، یعنی بر چیزی که ضمن(جزئی از) موضوع له موجود است، دلالت دارد.
چنانچه دیوار خانه در ضمن خانه و جلد کتاب ضمن(جزیی از) کتاب می باشد.

دلالت التزام


یعنی:
دلالت لفظ بر معنی و امری که خارج از معنی موضوع له( یعنی معنایی که لفظ برای آن قرار داده شده) می باشد؛ ولی این معنا و امر، در ذهن با آن معنای اصلی(موضوع له) ملازم و همراه است.
به سخن دیگر، لفظ بر معنایی دلالت می کند که بیرون از معنای موضوع له، اما غالبا همراه با آن است و همچون یک رفیق و ملازم همراه آن است. منظور از همراه بودن این معنا در ذهن با معنای اصلی لفظ، این است که:
هر گاه موضوع له(معنای اصلی لفظ) در ذهن حاصل شود، آن امر همراه با آن نیز، با آن حاصل می شود و به ذهن متبادر می گردد.

مانند دلالت لفظ سه بر معنای فرد بودن؛ چنانچه وقتی ما این لفظ را بکار می بریم، غیر از مفهوم عدد سه(که موضوع له لفظ سه است و لفظ سه، اساسا فقط برای همین مفهوم وضع گردیده)، مفهوم دیگری نیز به ذهن می آید که همان مفهوم فردیت است.
و یا مثلا دلالت لفظ مصنوع بر معنای صانع؛ و نیز دلالت لفظ شیر بر معنای شجاع؛ و از همین قبیل است وقتی می گوییم: "فلانی صاحب قلم است، یا قلمش شیرین است و ... .

بنابراین، در می یابیم که مجاز یکی از گونه های دلالت التزام می باشد؛ چنانچه در تعریف مجاز می گویند:
"استعمال لفظ در غیر از معنایی که برای آن وضع شده است."

و این تعریف، آشکار می سازد که دلالت لفظ بر معنای مجازی، همان دلالت التزام می باشد. برای دلالت التزامی، شرط هایی هم وجود دارد.


سه نکته!


1- اولین نکته ای که باید در اقسام دلالت لفظ بر معنی بدان توجه داشت، این است که هر یک از این نوع دلالت ها، به قرینه عبارت و به نوع کاربرد آن از سوی گوینده، و در حقیقت، به مقصود گوینده بستگی دارد:

چنانچه در جایی مقصودمان از لفظ خانه، معنای کل خانه است(یعنی همان معنایی که لفظ خانه برای آن وضع گردیده)؛ چنانکه می گوییم: "خانه ای خریدم." (دلالت مطابقه)
و در جایی دیگر مقصودمان، جزئی از معنای اصلی خانه است؛ چنانچه می گوییم: "خانه ام خراب شده است." (در حالی که فقط سقف خانه خراب شده است.) (دلالت تضمن)
و گاهی منظورمان، چیزی غیر از معنای اصلی خانه است. چنان که می گوییم: "ایران، خانه من است." (دلالت التزام)

2- بعضی شرط کرده اند که دلالت التزامی باید دلالتی کلی و دائمی باشد؛ یعنی باید به نحوی باشد که هر گاه، موضوع له در ذهن آید، حتما آن لازم(آن امر خارج از معنای اصلی، اما همراه با آن) نیز باید به ذهن متبادر شود.
اما درست آن است که بگوییم:
دلالت التزامی، دلالت لفظ بر چیزی است که خارج از معنی موضوع له است و غالبا با آن ملازمه(همراهی) دارد.

3- همچنین باید توجه داشت که دلالت تضمن و التزام، همیشه مستلزم دلالت مطابقه هم هستند؛ یعنی هر جا دلالت تضمن و یا التزام باشد، مسلما دلالت مطابقه هم است. (زیرا دلالت بر جزء معنی(تضمن) یا بر خارج معنی(التزام)، فرع وجود دلالت بر خود معنی و عین معنی است.)
ولی هر جا دلالت مطابقه باشد، ضرورتا لازم نیست که التزام یا تضمن هم باشد.
مثلا دلالت لفظ الله بر ذات الهی، دلالت مطابقه است، بدون تضمن یا التزام؛ چرا که ذات الهی بسیط است و اجزائی ندارد و نیز، چیزی با آن همراهی ندارد.

خلاصه مطالب


خلاصه مطالب از آغاز بحث دلالت در مبحث الفاظ را می توان بدین گونه نشان داد:

دلالت بر سه قسم است:
دلالت عقلی، طبعی و وضعی

دلالت وضعی بر دو قسم است:
دلالت لفظی و دلالت غیر لفظی

دلالت لفظی بر سه قسم است:
دلالت مطابقی، دلالت تضمنی و دلالت التزامی:

هر لفظی(مثلا X) مفهومی دارد که اولا و اساسا برای آن به وجود آمده(مثلا Y).
یعنی لفظ X برای این به کار می رود که مفهوم Y را برساند. (و به همین دلیل، رابطه تنگاتنگی با Y دارد.)
حال، X با توجه به مقصود و منظور ما از به کار بردن آن،‌ به سه نحو با Y رابطه دارد:

دلالت مطابقه:

معنایی که از X مورد نظر ما است---- کاملا مطابق است با---- Y (دلالت مطابقه)

دلالت تضمن:

معنایی که از X مورد نظر ما است----تنها جزئی است از---- Y (دلالت تضمن)

دلالت التزام:

معنایی که از X مورد نظر ما است-----بر معنایی دلالت می کند که -----غیر از Y است.(گرچه با آن در ذهن همراه و ملازم است.)(دلالت التزام)

در ادامه مبحث اقسام دلالت لفظ بر معنی، نگاه کنید به:
  • اقسام لازم شیء
  • شروط دلالت التزامی
سه شنبه 30/4/1388 - 22:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته