• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 5051روز قبل
دعا و زیارت
 

نام و شغل

هشام بن حکم در کوفه به دنیا آمد و در واسط (یکی از شهرهای عراق، میان کوفه و بصره ) رشد یافت. کنیه‌اش ابو محمد و به نقلی ابوحکم بوده است.
کسب و کارش در بغداد بود و به پارچه‌فروشی می‌پرداخت. بعدها نیز محل زندگی خود را بغداد قرار داد.

یار با وفا

در آغاز از پیروان سرسخت فرقه جهمیه بود؛ اما در همان سال‌های آغازین جوانی در پی دو سه جلسه گفت‌وگو با امام صادق علیه السلام از اعتقادات باطل خود دست برداشت و از شیعیان استوار امام صادق علیه السلام گردید.

برخورد استاد با هشام

در همان روزگار جوانی در منا وارد مجلس حضرت صادق علیه السلام شد و با این که سن او از همه حاضران کم‌تر بود، امام او را در بالای مجلس نشاند. این کار باعث شگفتی حاضران شد؛ چرا که بسیاری از شیعیان و شاگردان برجسته و صاحب‌نام امام صادق علیه السلام در آن مجلس حضور داشتند.
امام علیه السلام با مشاهده‌ی شگفتی حاضران فرمود: « این شخص با قلبش و زبانش و دستش ما را یاری خواهد کرد. » به فن جدل تسلط داشت و بسیار حاضرجواب و سخنور بود. به برکت دعای امام صادق علیه السلام هیچ کس نمی‌توانست در مباحث توحید بر او چیره شود. مناظرات (گفت‌وگوهای علمی) او با برخی از دانشمندان هم‌عصر خویش بسیار معروف است.
روایات بسیاری از امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) نقل کرده و یکی از منابع اصلی روایات شیعه متعلق به وی بوده است. او را از خواص امام کاظم علیه السلام به شمار آورده‌اند و سفارش‌های آن حضرت به وی معروف است. در مجالس بحث و گفت‌وگویی که یحیی برمکی ترتیب می‌داد، بسیار حاضر می‌شد.

چند روایت و سخن

  • حضرت امام جعفرصادق علیه السلام هشام رادرعین حالیکه بسیارجوان وکم سن وسال بود بربسیاری ازاصحاب ویاران وکهنسال وپیش کسوت خویش مقدم می داشت ودرباره اش می فرمود: هشام بادل،زبان ودستش مارانصرت ویاری می کند.
  • وبازفرمود:هشام خواهان وجوینده حق ماپیش برنده حرف ماوتأییدوتصدیق کننده ماوبه خاک مالنده دماغ دشمن ماست هرکس ازاوپیروی کندوپاجای پای اوگذارد ازمااطاعت وپیروی کرده وهرکس منکراوشودوباوی مخالفت ورزد، البته بامادشمنی کرده ومنکر ماشده است....
دیگرامامان اهل بیت علیهم السلام نیزهمانندحضرت امام جعفرصادق علیه السلام ازهشام تجلیل کرده اند.
  • امام رضا علیه السلام فرموده است: اوبنده ای صالح بود.
  • امام جواد علیه السلام فرموده است: خداوندهشام رارحمت کند،اوچقدرازمادفاع می کرد...

شرح یک مناظره

همانگونه که ذکر شد ، از سرآمدان شاگردان مکتب امام ششم ، هشام بن حکم است که با وجود آن که جوان بود ، بسیار مورد احترام امام صادق (علیه السلام ) قرار داشت . هشام در طول سالیان مختلف عقائد گوناگون و مذاهب مختلف را آزموده و مورد مطالعه قرار داده بود ، اما هیچکدام او را قانع ننموده بودند و سرانجام گمشده خویش را در مذهب اهل بیت رسول خدا و در مکتب امام صادق (علیه السلام ) یافت و لذا زانوی شاگردی در این محضر بر زمین گذارده و از گوشه ای از افق بیکران معارف اهل بیت بهره مند گردید تا جائی که از لحاظ منطق و استدلال روشی تازه را برگزید ، و در مناظره و بحث آزاد بی نظیر بود . دانشمندان گوناگون نیز او را استادی مسلم می دانستند و از مناظره با او بیمناک بودند . او مباحثات و مناظراتی گوناگونی در زمینه های مختلف اعتقادی با افراد گوناگون داشت که می توان به مناظره او با جاثلیق نصرانی ( بزرگ نصاری در آن عصر ) در خصوص عقائد مسیحیت ، مباحثه او با نظام در خصوص جاودانگی در آخرت ، و . . . اشاره نمود . ما به عنوان نمونه ، تنها به ذکر مناظره او با ضِـرار بن عمر در خصوص امامت بسنده می نمائیم . ( ضرار از علمای اهل سنت بود .)
  • هشام : ای ضرار ، آیا ملاک و میزان ثابت شدن ولایت درباره شخصی ، ظاهر اوست یا باطن او؟
  • ضرار : ملاک ظاهر اوست ؛ زیرا علم به باطن اشخاص ممکن نیست ؛ مگر از طریق وحی .
  • هشام : راست گفتی ، پس اینک بگو آیا علی بیشتر از پیامبر دفاع و حمایت کرده است یا خلیفه اول ؟ آیا علی در جبهه های جنگ علیه دشمنان خدا بیشتر شمشیر زده است یا خلیفه اول ؟
  • ضرار : البته علی بن ابیطالب بیشتر خدمت کرده است اما درجه یقین و معرفت ابوبکر از علی بیشتر بوده است .
  • هشام : یقین امری است درونی و قلبی و به اعتراف خودت امور باطنی ملاک تشخیص نیست ، و از نظر ظاهر تصدیق کردی که علی بن ابیطالب شایسته مقام ولایت است .
  • ضرار : بلی ، از نظر ظاهر چنین است .
  • هشام : آیا می دانی که پیغمبر به علی چنین فرمود : " تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی مگر آنکه پس از من پیامبری نیست " . ؟
  • ضرار : بله
  • هشام : آیا رواست که پیامبر درباره کسی این سخن را بگوید که در باطن دارای ایمان (حقیقی ) نیست ؟
  • ضرار : خیر
  • هشام : پس ثابت شد آنچه که ملاک امامت است چه از لحاظ ظاهری و چه از نظر باطنی در علی بن ابیطالب بوده است ولی هنوز برای پیشوای تو هنوز حتی از نظر ظاهرهم چیزی ثابت نشده است والحمدلله .

یک تهمت

برخی گفته‌اند بی‌ملاحظگی‌های هشام زمینه‌ساز شهادت امام کاظم علیه السلام بوده است؛ ولی با توجه به مدایح بسیاری که از ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) درباره‌ی او رسیده است و قرائن تاریخی بسیار، شهادت امام کاظم علیه السلام هیچ ربطی به او نداشته و تنها به سبب حسادت، گروهی این ننگ را به او نسبت داده‌اند.

وفات هشام

در سال 179 هجری به خاطر اعتقادش به ولایت اهل بیت علیه السلام مورد تعقیب هارون الرشید قرار گرفت و به کوفه گریخت. در کوفه به دنبال یک بیماری لاعلاج دار فانی را وداع گفت. امام رضا علیه السلام برای او طلب رحمت فرموده است و شیخ مفید درباره‌ی او گفته است که هیچ ذمی درباره‌ی او نرسیده است.
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:50
دعا و زیارت
 

ورود به بصره برای پاسخگوئی به سئوالات

محمد بن فضل هاشمی میگوید: هنگامی که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شهادت یافت، وارد مدینه شدم و خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و به آن حضرت به عنوان “ولی امر” سلام کردم و تمام اموالی را که نزدم بود به آن حضرت تقدیم داشتم. سپس از حضرت راجع به نشانه های امامت سؤال کردم تا برای اهل بصره بیان کنم.

حضرت ودایع امامت را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نزدشان بود، به من نشان دادند و فرمودند: به شیعیان ما در بصره و اطراف آن بگو که من نزد آنها خواهم آمد. عرض کردم: “ چه موقع؟” فرمود: "سه روز بعد از رسیدن شما به بصره. " من وارد بصره شدم و جریان را برای شیعیان شرح دادم. چون روز سوم شد، حضرت رضا علیه السلام وارد بصره شدند و به منزل حسن بن محمد رفتند.

ایشان فرمودند: "تمام کسانی که به دیدن محمد بن فضل آمده اند و شیعیان دیگر و همچنین “جاثلیق” (بزرگ نصرانی ها) و “رأس الجالوت” (بزرگ یهودیان) را حاضر کن تا هر کس هر سؤالی دارد، بپرسد".

طی الارض و آشنایی به همه زبانهای دنیا

محمد بن حسن همه آنها را جمع کرد و جایگاهی برای حضرت رضا علیه السلام آماده شد. حضرت نشستند و فرمودند: "سلام علیکم" آن جماعت پرسیدند: "شما کیستید؟" حضرت فرمود: "من علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب و فرزند رسول خدا هستم". امروز صبح، نمازم را با والی مدینه خوانده ام و سپس والی مدینه نامه یکی از دوستانش را برای من خواند و با من در بسیاری از امور مشورت کرد. من راهنماییهایی برای او داشتم و وعده داده ام که همین امروز بعد از عصر نزد او بازگردم و این کار را هم خواهم کرد. « ولاحول ولاقوه الابالله »

آن جماعت که همه حیرت زده شده بودند گفتند: یابن رسول الله! ما دیگر دلیلی برای امامت شما نمیخواهیم. زیرا آمدن از مدینه به بصره و بازگشتن در همان روز به مدینه به هیچ وجه برای یک شخص عادی، مقدور نیست. مگر از طریق “طی الارض”
حضرت فرمود: "من آمده ام تا هر چه میخواهید بپرسید" ابتدا عمرو بن هدّاب گفت: این محمد بن نفس چیزهایی از شما میگوید که قلب نمی پذیرد. او میگوید: شما تمام زبانها و لغات را میدانید!

حضرت فرمود: بله، راست میگوید. عمر بن هداب گفت: "حالا شما را آزمایش میکنیم". رفتند و افرادی که به رومی و هندی و فارسی و ترکی سخن میگفتند، حاضر کردند و حضرت با تمام آنها به لغت خودشان صحبت کرد و پرسشهای آنان را جواب فرمود. حاضرین همه تعجّب کردند و متحیّر شدند.
آنها اقرار کردند که آن حضرت از خود آنها به زبانشان فصیح تر و رساتر سخن می گوید.

آشنایی به انجیل بهتر از جاثلیق

سپس حضرت رضا علیه السلام رو کردند به جاثلیق و برای اثبات نبوت حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم از انجیل دلائل زیادی بیان کردند و فرمودند: "ایمان بیاور"، جاثلیق گفت: این پیغمبری که میگوئی اسمش در تورات و انجیل و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصیش علی و دخترش فاطمه و دو پسرش حسن و حسین است.

آشنایی به تورات بهتر از رأس الجالوت

حضرت نیز برای راس الجالوت هم از تورات استدلاتی را فرمودند بطوریکه هر دوی آنها اعتراف کردند که نمیتوانند جواب آن حضرت را بگویند بلکه جاثلیق گفت آنچه حضرت محمد فرمود صدق است و عدل و راس الجالوت گفت اگر نبود مسئله ریاست من بر یهود هر آینه به حضرت محمد ایمان می آورم و من کسی را داناتر به تورات و انجیل از شما ندیده ام و در تورات نام احماد و الیا و بنت اجماد و شبر و شبیر آمده است که تفسیرش به عربی همان محمد صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و حسن و حسین است سخن حضرت با آنها تا ظهر طول کشید و حضرت فرمود: من نماز میخوانم و به مدینه برمیگردم. چون به والی مدینه وعده داده ام و انشاءالله فردا برمیگردم.

عبدالله بن سلیمان اذان ظهر گفت و حضرت نماز خواندند و به اعجاز به مدینه برگشتند. فردا دوباره به بصره آمدند.

تکلم به زبان رومی و سندی و مسلمان شدن مرد نصرانی

جاریه ای خدمت حضرت رسید و با زبان رومی با حضرت سخن گفت و ایشان هم با همان زبان پاسخ گفتند. سپس مردی از اهل سند هندوستان آمد و و حضرت راجع به حقانیّت اسلام بیاناتی فرمود تا بالاخره به زبان سندی شهادتین را بر زبان جاری کرد و شالی را که به کمر بسته بود باز کرد.

دیدند در زیر آن، زُنّار (علامت نصرانیّت) بسته است. گفت: یا بن رسول الله شما به دست خودتان آنرا پاره کنید!" حضرت چاقویی خواستند و آن را پاره کردند و به محمد بن فضل فرمودند او را به حمّام ببر و پاک کن و برای او و عیالش لباس تهیه کن و آنها را جمیعاً به مدینه بفرست.

محمد بن فضل میگوید: آن جماعت به امامت حضرت معتقد شدند. حضرت آن شب را نزد ما خوابید و صبح با آن جماعت وداع کرد. من تا وسط قریه، آن حضرت را بدرقه کردم. سپس حضرت از راه به سویی رفت و چهار رکعت نماز گزارد و به من فرمود: ای محمد بازگرد! چشمهایت را ببند! من چشمهای خود را بستم. سپس فرمود: باز کن!همین که چشمهایم را باز کردم دیدم در خانه خود در بصره ام و دیگر حضرت رضا علیه السلام را ندیدم
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:49
دعا و زیارت
یکی از راویان از امام صادق علیه السلام درباره انگشتری که روز عاشورا در دست امام حسین علیه السلام بود و ربوده شد سؤال کرد.
امام فرمود:« چنین نیست که مردم می گویند. حسین علیه السلام به فرزندش علی بن الحسین وصیت نمود و انگشتر خود را در دست او کرد و امر ولایت و امامت را به او واگذار نمود. چنانچه پیامبر خدا با امیر المؤمنین علی علیه السلام چنین کرد و علی نیز با امام حسن، و بدین گونه دست به دست گشت. آن انگشتر اکنون نزد من است و هر جمعه آن را در دست می کنم و با آن نماز می‌گذارم.»
راوی می گوید من روز جمعه نزد امام صادق رفتم و انگشتر را در دست او دیدم که نقش «لا اله الا الله عدة للقاء الله» بر آن نمایان بود.
امام فرمود:« انگشتر جدم اباعبدالله الحسین علیه السلام همین است.»

توضیح:شاید انگشتری که روز عاشورا با بریدن انگشت امام حسین علیه السلام ربوده شد، غیر از انگشتری بوده است که از امامی به امام دیگر به ارث می‌رسد.
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:49
دعا و زیارت

اصل اول

حكومت ایران جمهوری اسلامی است كه ملت ایران بر اساس اعتقاد دیرینه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدرتقلید حضرت آیت الله العظمی امام خمینی، در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یكهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی سال یكهزار و سیصدو نود و نه هجری قمری با اكثریت % ‏2/ ‏98‏ كلیه كسانی كه حق رأی داشتند، به آن رأی مثبت داد.

اصل دوم

جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:
‏1‏- خدای یكتا ( لا اله الا الله )‏ و اختصاص حاكمیت وتشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
‏2‏ - وحی الهی ونقش بنیادی آن در بیان قوانین.
‏3‏ - معاد و نقش سازنده آن در سیر تكاملی انسان به سوی خدا.
‏4‏ - عدل خدا در خلقت و تشریع.
‏5‏ - امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.
‏6‏ - كرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا كه از راه :
الف - اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس كتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین.
ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها.
ج - نفی هر گونه ستمگری و ستم كشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین می كند.

اصل سوم

دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود را برای امور زیر به كار برد:
‏1‏-ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با كلیه مظاهر فساد و تباهی.
‏2‏ - بالا بردن سطح آگاهی های عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه های گروهی و وسائل دیگر. ‏
3‏ - آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه، در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی.
‏4‏ - تقویت روح بررسی و تتبع و ابتكار در تمام زمینه های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی ازطریق تأسیس مراكز تحقیق و تشویق محققان.
‏5‏- طرد كامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب.
‏6‏ - محو هر گونه استبداد و خودكامگی و انحصار طلبی.
‏7‏ - تآمین آزادی های سیاسی و اجتماعی در حدود قانون.
‏8‏ - مشاركت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش.
‏9‏ - رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امكانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه های مادی و معنوی. ‏
10‏- ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشكیلات غیر ضرور.
‏11‏- تقویت كامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی كشور.
‏12‏- پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و مسكن و كار و بهداشت و تعمیم بیمه.
‏13‏- تأمین خودكفایی در علوم و فنون و صنعت و كشاورزی و امور نظامی و مانند اینها.
‏14‏- تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.
‏15‏- توسعه و تحكیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم.
‏16‏- تنظیم سیاست خارجی كشور براساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان.

اصل چهارم

كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگرحاكم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است.

اصل پنجم

در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه )‏ در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیرو مدبر است كه طبق اصل یكصد و هفتم عهده دار آن می گردد.

اصل ششم

در جمهوری اسلامی ایران امور كشور باید به اتكاء آراء عمومی اداره شود از راه انتخابات :انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همه پرسی در مواردی كه در اصول دیگر این قانون معین می گردد.

اصل هفتم

طبق دستور قرآن كریم: (و امرهم شوری بینهم )‏ (‏1‏)‏ و (شاورهم فی الامر)‏ (‏2‏)‏ شوراها: مجلس شورای اسلامی، شورای استان، شورای شهرستان، شورای شهر، شورای محل، شورای بخش، شورای روستا و نظائر اینها از اركان تصمیم گیری و اداره امور كشورند. موارد، طرز تشكیل و حدود اختیارات و وظایف شوراها را این قانون و قوانین ناشی از آن معین می كند.

اصل هشتم

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر وظیفه ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یكدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و كیفیت آن را قانون معین می كند.(و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر)‏ (‏3‏)‏.

اصل نهم

در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی كشور از یكدیگر تفكیك ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران كمترین خدشه ای وارد كند و هیچ مقامی حق ندارند به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی كشور آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب كند.

اصل دهم

از آنجا كه خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه ریزی های مربوط باید در جهت آسان كردن تشكیل خانواده، پاسداری از قداست آن واستواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.

اصل یازدهم

به حكم آیه كریمه (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون )‏ (‏4‏)‏ همه مسلمانان یك امت اند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست كلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و كوشش پی گیری به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.

اصل دوازدهم

دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالكی، حنبلی و زیدی دارای احترام كامل می باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، خودشان آزادند و درتعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت )‏ و دعاوی مربوط به آن در دادگاه ها رسمیت دارند و در هر منطقه ای كه پیروان هر یك از این مذاهب اكثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.

اصل سیزدهم

ایرانیان زرتشتی، كلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند كه در حدودقانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آئین خود عمل می كنند.

اصل چهاردهم

به حكم آیه شریفه «لاینهكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (‏5‏)‏ دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت كنند. این اصل در حق كسانی اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نكنند.

همچنین ببینید


پاورقی


كلیه اصلاحات و تغییرات و تتمیم قانون اساسی مصوب ‏1368‏ در متن اعمال و اصلاح شده است.
‏1‏- و كارشان بر پایه مشورت با یكدیگر است. ( سوره شوری، آیه ‏38‏)‏.
‏2‏ - در كار با آنان مشورت كن. (سوره آل عمران،آیه ‏159‏)‏
‏3‏ - مردان مومن و زنان مومن دوستان یكدیگرند.به نیكی فرمان می دهند و از ناشایست باز می دارند. (سوره توبه، آیه ‏71‏)‏.
‏4‏ - این امت شماست كه امتی یگانه است و من پروردگار شما هستم، پس مرا بپرستید. ( (سوره انبیا، آیه ‏92‏)‏.
‏5‏ - خدا شما را از نیكی كردن و عدالت ورزیدن با آنان كه با شما در دین نجنگیده اند و از سرزمینتان بیرون نرانده اند،باز نمی دارد.خدا كسانی را كه به عدالت رفتار می كنند دوست دارد. (سوره ممتحنه، آیه ‏8‏)‏.
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:49
دعا و زیارت
حضرت امام سجاد علیه السلام از دیدگاه علمای بزرگ اهل سنت مردی شریف، باتقوی، عالم، عابد و کریم توصیف شده و بسیاری از آنان امامت او را قبول داشته‌اند.

به عنوان مثال « ذهبی » در ذکر احوالات امام می‌نویسد:
«امام سجاد: السید الامام زین العابدین به دلیل شرف و سیادت و برتری و علم و خاندانش شایسته‌ی امامت عظمی بود.»
«مناوی» نیز امام چهارم را چنین توصیف می کند:« زین العابدین امام بود، به بزرگواری و مکارم اخلاق شهرت داشت و کبوتران او در فضای «وجود» به پرواز در آمده اند. او قدر و منزلتی بس عظیم داشت.»
« جاحظ » نیز گفته است:« مردم با همه اختلاف مذاهبشان، در مورد علی بن الحسین علیه السلام هم‌نظر بودند. هیچکس در تدبیر او و در برتری‌اش بر دیگران در همه زمینه ها شک نداشت.»
شافعی، یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت، نیز می‌گوید:«علی بن الحسین فقیه‌ترین فرد اهل بیت است.»
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:49
دعا و زیارت
حسن بن علی وشاء می‌گوید:
من برای اینکه به امامت حضرت امام رضا علیه السلام ایمان پیدا کنم، مسائل زیادی را در نامه‌ای نوشتم تا از او بپرسم و او را در امر امامت امتحان کنم. به خانه او رفتم، و در پی فرصتی بودم که خانه خلوت شود و نوشته‌ام را به دست او بدهم. گوشه ای نشستم و در فکر بودم. عده ای هم منتظر دیدار امام نشسته بودند و با هم سخن می‌گفتند.
در همین هنگام، پسر بچه ای بیرون آمد و پرسید:«کدام یک از شما حسن بن علی وشاء پسر دختر الیاس بغدادی هستید؟»
من بلند شدم و گفتم:«من هستم.»
او کاغذی به دستم داد و گفت:«امام به من امر فرموده این نوشته را به تو بدهم.»
من نوشته را از او گرفتم و آن را خواندم. به خدا قسم در آن نوشته، امام رضا علیه السلام تمام سؤالات مرا جواب داده بود. از آن پس به امامت او ایمان آوردم و مذهب واقفیّه را ترک گفتم.
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:49
دعا و زیارت
عده ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مأمون در مناظره‌ای در مورد امامت شرکت کند. امام پذیرفت، مجلسی تشکیل شد و « یحیی بن ضحاک سمرقندی » برای بحث با او دعوت شد.
امام فرمود:« بپرس! »
او گفت: « شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.»
امام فرمود:«ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟»
یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت.
مأمون گفت: « چرا جواب نمی‌دهی؟ »
یحیی گفت: « سؤالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم.»

مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید:« منظورتان از این سؤال چه بود؟»
امام فرمود:« من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابوبکر راستگو بوده، پس راویان صادق و راستگو که گفته اند ابوبکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: « شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم.» باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابوبکر راست است می گوییم امیر باید از رعیّت بهتر باشد، پس ابوبکر امام نیست.

همچنین از قول ابوبکر نقل کرده اند که گفته است: « من شیطانی دارم که مرا وسوسه می کند و من گرفتار او هستم.» اگر ابوبکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی تواند امام باشد چون شیطان نمی تواند در امام تصرّف کند و نیز از عمر نقل کرده اند که گفته است: « امامت ابوبکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. »

اگر عمر راستگو بود پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. »
سخن حضرت که به اینجا رسید مأمون آنچنان عصبانی و ناراحت شد که بی مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند.
سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: « مگر من نگفتم حضرت رضا را شروع کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟! اینها علمشان از علم رسول الله است !»
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:47
دعا و زیارت
در جلسه‌ای که مامون با فقها و اهل کلام داشت، یکی از حاضران از حضرت امام رضا علیه السلام پرسید:
« یا ابن رسول الله، امامت با چه چیز ثابت می‌شود؟»
امام فرمود:« با نص و دلیل.»
گفت:« امام را از چه راه باید شناخت؟»
امام فرمود:« امام را با علم و استجابت دعایش باید شناخت.»
گفت:« شما اخبار آینده را از کجا می دانید؟»
فرمود:« ما علم به آینده را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرا گرفته‌ایم و این علم را از یکدیگر به ارث می‌بریم.»
پرسید:« چیزهایی را که در دل مردم است، از کجا درک می‌کنید و نیت‌هایشان را چگونه درمی‌یابید؟»
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
« مگر نشنیده‌ای که رسول خدا فرمود « از تیزبینی مومن بترسید که او با نور خدا می‌بیند؟ »
گفت:« آری، این حدیث را شنیده‌ایم.»

امام فرمود:
« هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه تیزبینی و نوری دارد. خداوند آن نور را در ائمه اهلبیت قرار داده و این نور به اندازه‌ی تمام نورهای مؤمنین است.»
مأمون به امام نگاهی کرد و گفت:« ای اباالحسن، به ما بگو خداوند به اهل بیت چه چیزهایی داده؟»
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:
« خداوند متعال با «روح»، ما را تأیید کرده و روح، فرشته نیست بلکه بالاتر است. خداوند، روح را جز با پیغمبر اسلام، با پیغمبر دیگری همراه نکرده اما با اهل بیت و امامان هست و آنان را تأیید می‌کند.»
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:46
دعا و زیارت
نقش نگین انگشترهای حضرت امام سجاد علیه السلام متفاوت بوده است:
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: نقش انگشتر علی بن الحسین علیه السلام چنین بود: « الحمد لله العلی العظیم » و به روایت دیگری از پدر گرامی‌اش عبارت « العزة لله » بر نگین انگشتر امام حک شده بود.
حضرت رضا نیز نقش نگین انگشتر امام سجاد علیه السلام را چنین ذکر فرموده است:« خَزیَ و شقی قاتل الحسین بن علی صلوات الله » ( کشنده حضرت امام حسین علیه السلام خوار و پست و شقی شد.)
و نیز بنا به روایات دیگر « اِنّ الله بالغ امره » و « و ما توفیقی الا بالله » بود.

محمد بن مسلم ثقفی از امام صادق علیه السلام پرسید:« انگشتر حضرت امام حسین علیه السلام به دست چه کسی افتاد؟ شنیده ام سپاهیان عمر بن سعد، هنگام غارت شهدا این انگشتر را هم از انگشت ایشان بردند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:« آنچنان که گفته اند نیست. امام حسین علیه السلام به فرزندش علی بن الحسین علیه السلام وصیت کرد و انگشتر خود را در دست او قرار داد و امر امامت را به او واگذار فرمود؛ کاری که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و او نسبت به امام حسن علیه السلام و او نسبت به امام حسین علیه السلام انجام داده بود. سپس این انگشتر از امام سجاد به پدرم رسید و از او به من رسید. اکنون نزد من است، و من هر جمعه آن را به دست می کنم و با آن نماز می خوانم. »

محمد بن مسلم می گوید: روز جمعه نزد امام صادق رفتم. مشغول نماز بود. وقتی از نماز فارغ شد، دستش را به سوی من دراز کرد و من در انگشت مبارک او انگشتری دیدم که نقشش چنین بود:« لا اله الا الله عدّه للقاء الله » (یعنی لا اله الا الله زاد و توشه‌ی لقاء الهی است.)
آن‌گاه فرمود:« این انگشتر جدم حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام است.»
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:45
دعا و زیارت
پس از نهضت امام حسین و حادثه عاشورا و بازگشت اسرای کاروان به مدینه، مردم مدینه دست به یک انقلاب عمومی علیه سلطه اموی زدند و شهر را تسخیر کردند. با توجه به این انقلاب و شورش های اجتماعی، ناامنی زیادی در جامعه ایجاد شد و بسیاری از مردم همسران و فرزندان خود را به خانه امام سجاد علیه السلام فرستادند و امام نیز آنان را پناه داد.

« ابن اعرابی » نقل کرده است:
در زمانی که سپاه یزید به سوی مدینه راه افتاد تا به جان و مال و ناموس اهل مدینه تجاوز کند، حضرت علی بن الحسین علیه السلام چهارصد نفر را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه از این چهار صد نفر پذیرایی کرد.
مهمان‌نوازی امام به گونه ای بود که برخی از پناهندگان می‌گفتند:« ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن الحسین علیه السلام دیدیم، در خانه پدرمان هم ندیده‌ایم!»

در بین این پناهندگان، همسر مروان نیز حضور داشت. (در جریانی که به اخراج هزار نفر از بنی امیه منجر شد، مروان برای همسر خود که دختر عثمان بود، ابتدا نزد عبدالله بن عمر در خواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آن‌گاه خدمت حضرت زین العابدین آمد و از او درخواست کرد. امام نیز پذیرفت.)
این رفتار امام با فردی که پرونده سیاهی از دشمنی و عناد و هتاکی و مبارزه با خاندان اهل بیت دارد، نشانه کمال مروّت و بزرگی و رحمت و عطوفت این ولّی خداست. آری، دریای رحمت امامت است که حتی استمداد این فرد را هم بی پاسخ نمی گذارد
چهارشنبه 31/4/1388 - 18:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته