قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف وکرمت
از روزی که با تو آشنا شدم
مورد مرحمت خدا شدم
گفته ای هر کی بیاد به پا بوسم
تو گرفتاریش به دادش می رسم
گفته ای هر کی بیاد به دیدنم
من میام سه جا بهش سر می زنم
منم امروز به زیارت اومدم
به امیدی در خونت اومدم
توی قبرم آقا جون منتظرم
که کف پاتو بذاری روی سرم
آقا از گناه پرم سوخته شده
چشم من به گنبدت دوخته شده
آقا جون جان جوادت رام بده
هر چی که امروز ازت می خوام بده
دوریم از بدی و زشتی بده
بیا با خدا منو آشتی بده
دل عاشقات برات پر می زنه
گدا رو ببین داره در می زنه
آنقدر در می زنم این خانه رو
تا ببینم روی صاحب خانه رو
یه روزی میاد که زیر خاک باشم
کِی میشه که از گناهام پاک بشم
تو که از بیچارگیم خبر داری
چرا می پرسی با هام چیکار داری
صاحبخونه مثل سگا ولم نکن
پشت در اِنقده معطلم نکن
اومدم با دل پر خون سوی تو
اومدم تا که ببینم روی تو
اومدم تا عقده ی دل وا کنم
اومدم اینجا تو رو پیدا کنم
چی میشه به قلب خسته جون بدی
خودتو امشب به من نشون بدی
بیا ای نور دو چشمان ترم
می دونی جز تو کسی رو ندارم
یه کناری روی خاک ها می شینم
صحن با صفاتو مولا می بینم
دوست دارم تو هم روی چشمم بشینی
عاشقت رو روی خاکها ببینی
با وجودیکه تو رو ندیدام
درد عشقت رو به جون خریده ام
تو به سرمایه من نکن نظر
بیا و امشب منو ندید بخر
قطره ام که دل به دریا زده ام
خودمو تو زوّارت جا زده ام
اومدم به دیدنت اباالحسن
دست من به دامنت اباالحسن
مکنم رد زدرت اباالحسن
جان زهرا (س) مادرت اباالحسن
یدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
وه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می ام ده که نگارندهی غیب
نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد
آنکه پر نقش زد این دایره ی مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد