• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 231
زمان آخرین مطلب : 4653روز قبل
شعر و قطعات ادبی


مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بیزارم
که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم

من از تعطیل چشمان شما نه بر نمی گردم
خدا هم خواسته , پس من کیم تا دست بردارم ؟

و اعجاز شما در جمکران , معراج شعری شد
که بعد قله اش هرگز نخواهد شد پدیدارم

غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا
کمی تعجیل کن , آشفته از این جمعه بازارم

به شوقت چشم های خسته را تا عشق می آرم
از اینجا می رسی ؟ باشد ... بگو تا چند بشمارم؟

گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آیه قرآن
و نرگس در مسیر خالی پروانه می کارم

برایم هفته از دیدار تو , آغاز می گردد
مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بیزارم
 

 

جمعه 16/12/1387 - 0:30
دعا و زیارت
امام منتظران(عج): " ما در رعایت
حال شما كوتاهی نمی كنیم و یاد شما را از خاطره نبرده ایم ...
"
بیائید ما نیز یاد او را از خاطر
نبریم و برای آمدنش دعا كنیم ...
جمعه 16/12/1387 - 0:28
ادبی هنری


اگر بدانید، كه برای حل مشكلاتتان
می توانید به كسی مراجعه كنید كه آماده كمك به شما می باشد و
برای ارتباط با او گفتن یك سلام كافی است، چه می كنید؟


آیا از كنار این موضوع بی تفاوت
گذر می كنید؟ یا تمام تلاش خود را برای استفاده از این فرصت به
كار می برید؟
كدامیك؟

جمعه 16/12/1387 - 0:27
ادبی هنری

اگر كسی را دوست داشته باشید و
بدانید كه او نیز به شما بسیار علاقه مند است، آنقدر كه از
بیماری شما بیمار می شود و از خوشحالی شما خوشحال، چه می كنید؟


تنها به زبان این دوستی را ابراز
می كنید؟
یا در عمل، محبت خود را به او نشان
می دهید؟
پیوسته در پی جلب رضایت او هستید،
به مناسبت های مختلف برای او هدیه می برید، لباسی را می پوشید
كه او دوست دارد، از عطری استفاده می كنید كه او می پسندد و
...
كدامیك؟
جمعه 16/12/1387 - 0:26
دانستنی های علمی


اگر عزیزی را گم كرده باشید، چه
می كنید؟
آسوده و بی خیال می نشینید تا كم
كم فراموشش كنید؟
یا برای یافتن او همه تلاش خود را
به كار می برید.

از این و آن سراغش را می گیرید.

شب و روزتان را به جستجوی او
می گذرانید...
تا آن كه او را بیابید یا نشانی از
او پیدا كنید؟
كدامیك؟
جمعه 16/12/1387 - 0:24
ادبی هنری


تو از راه می رسی، درست هنگامی كه دود ستم ها، جهان را
سیه چرده و چركین كرده باشد.
توازراه می رسی، درست هنگامی كه قبیله ی قبله، قلب های
خویش را بر كف دست نهاده و پیش كش راه تو نمایند.
تو از راه می رسی، درست هنگامی ك دنیا، دستش را به سوی
آمدن تو دراز كرده باشد.
تو از راه می رسی، درست هنگامی كه هلهله ی همه ی مشتاقان
و فریاد همه ی مستضعفان، نوید آمدنت را فریاد كنند.
تو از راه می رسی، درست هنگامی كه گنداب فساد و ستم و
تبعیض و ناروایی، چهار سوی عالم را فرا گرفته باشد و همه ی دل
ها و دیده ها، مشتاقانه تو را بطلبند!
آه! كه اگر می دانستم كجایی، خویشتن خویش را به ردای سبز
و آسمانی ات می آویختم. از دیده، سرشك شادی می ریختم وبه هیچ
روی دامانت را از دست نمی نهادم!
جمعه 16/12/1387 - 0:23
ادبی هنری




منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، كسى از قوم خورشید! كسى
از نژاد نفس هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه هاى
انتظار، نیازشان را از لابه لاى نفس هاى حیران خود بازگو
مى كنند. شقایق ها منتظرند! منتظر كسى كه به فرهنگ شبنم ایمان
بیاورد. كسى كه آیینه هاى مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاى
ارغوانى را از كوچه هاى پریشانى نجات دهد. كوچه ها چشم به
راهند! كوچه ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم هایى هستند
كه زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاك كند. كوچه ها
منتظر چشمان باران زایى هستند كه با قدم هایش جان مردم را به
شبنم اشك ها بشوید. جاده ها منتظر رهگذرى هستند كه براى همیشه
خواهد ماند. منتظر قدم هایى كه تن مرده كوچه ها را زنده
مى كند.
لاله ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد
لاله ها را بین كوچه هاى این شهر خاموش گم كرده اند و حتى
امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاه هایى تیره مى گذارند و سرود
عطش را سر مى دهند. لاله ها منتظرند؛ منتظر كسى كه همزاد
موج هاى خورشیدى است. كسى از جنس ابر، پریزاد باران.
عاشقان منتظرند! عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم
آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه هاى امت
ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.
جمعه 16/12/1387 - 0:21
شعر و قطعات ادبی

باز در نسیم خانه می کنم
دیدن تو را بهانه می کنم

می روم به باغ استعاره ها
گیسوی خیال شانه می کنم

گیسوان پیچ پیچ عقده هاست
آنچه در خیال شانه می کنم

می برم زباغ شعر ، واژه ها
قصه تو را ترانه می کنم

التهابم از حضور گرم توست
آفتاب را بهانه می کنم

از زبان لاله بشنود نسیم
قصه ای که جاودانه می کنم

جمعه 16/12/1387 - 0:18
شعر و قطعات ادبی

سر هوای یار دارد، من كیم؟ 

لب نوای یار دارد، من كیم؟

 

چشم با اشكش بگوید، من كیم؟

دل هماره خود بجوید، من كیم؟

 

من كیم؟ یك عاشق زار و نزار

هوشم از كف رفت و گردیدم خمار

 

لاله را دیدم بسان لعل او

سوسن صحرا چو او از رنگ و بو

 

سرورا دانم كمان از قامتش

دست من كی می رسد بر ساحتش

 

مذهب او نیست راندن از بَرَش

عاشق خود كی براند از درش

 

عشق خواندم كار خود را!؟ وای وای!

پس روا باشد بگریم های های

 

در بَرش راضی شدم بر بندگی

مانده ام اینجا ز شور زندگی

 

سرورم آیا به پیش پای خود

می شود خوانی مرا شیدای خود؟

 

گربخوانی، پر گشایم بر فلك

 آنچنان تا من شوم رشك ملك

 

گویمت: آقای من، مولای من

ای فدای پای تو بالای من

 

آهوی وحشّی طبعم پا گرفت

ذكر «یا مهدی» من بالا گرفت

 

گر كنی بهر شكارش پهن دام

دام تو در چشم او مانند جام؛

 

جام می، لبریز و سرشار از سرور

می رود در دام با فخر و غرور

 

می كند سر را بلند او از فرود

 خواند او با خود؟ نه، با تو این سرود:

 

آمده اینك به سویت واله ات

شمع من بنگر منم پروانه ات

 

گر بِرانی من بگویم مرحبا

 وركشی اینك بگویم هَبَّذا

 

كشتنم؟ آری، بُود تفسیر عشق

بهر كشتن چیست به؟ شمشیر عشق

 

عشق تنها مردن و خندیدن است

عشق تنها مرگ را بوسیدن است

 

عشق یعنی گریه چون ابر بهار 

عشق یعنی سالها در انتظار

 

عشق یعنی گریه بر راه عزیز

عشق یعنی سر به درگاه عزیز

 

عشق یعنی جستجویی ناتمام

عشق یعنی گفتگویی با امام

 

عشق یعنی بهر او زندان شدن

عشق یعنی جانب یزدان شدن

 

عشق یعنی استغاثه از خدا

عشق یعنی از جهان گشتن جدا

 

عشق یعنی فارغ از دنیا شدن

 عشق یعنی بهر او هر جا شدن

 

عشق یعنی جستجو از بهر یار

عشق یعنی عاشقی چون مهزیار

 

عشق یعنی با خودش گفتن نیاز

عشق یعنی بهر او رفتن حجاز

 

عشق یعنی سینه را فانوس كن

 چشم خشك خویش اقیانوس كن

 

عشق یعنی باب مهرش بازكن

 عشق یعنی دردِ دل آغاز كن

 

عشق یعنی یك شبی بی خواب شو

عشق یعنی از تبش بی تاب شو

 

عشق یعنی قفل دل را باز كن

عشق یعنی نغمه ات را ساز كن

 

عشق یعنی در گذشتن از سها 

عشق یعنی رفتنت تا سامرا

 

سامرا گفتم دلم بی تاب شد

فكر و ذكرم باز آن سرداب شد

 

آتش عشقش مرا سوزانده تن

أیّها النّاس! اسمعوا لی لحظةً

 

آخر ای مردم! كجا غایب شد او؟

 آخر ای مردم! چرا غایب شد او؟

 

آخر ای مردم! فراقش تا به كی؟ 

 دوری از رخسار ماهش تا به كی؟

 

آخر ای مردم! یتیمی تا به كی؟

گفتن از درد قدیمی تا به كی؟

 

آخر ای مردم! جفا را كم كنید

گونه را گُل، اشك را شبنم كنید

 

دست بردارید از بهر دعا

رحمت واسع بخواهید از خدا

 

رحمت واسع، خدا را مهدی است

دیگر اینجا، نی گه بد عهدی است

 

آری، آری، مهدی آن ساقّی عشق

كرده ما را با نگه باقّی عشق

 

عشقِ مهدی را ز مهد آموختیم 

از شرار عشق او، خود سوختیم

 

او گُل و ما بلبلان عاشقش

او چو شمع و ما همه پروانه اش

 

گر بیاید جان خود را می دهیم

سر به درگاه جلالش می نهیم

 

سرورم، مهدی، گُل باغ وجود

ای همه عالم به پایت در سجود

 

روز و شب از جام عشقت گشته مست

هر كه مهرت گوشه ی قلبش نشست

 

جان ما قربانی دیدار شد

بی مه رویت جهان غمبار شد

 

مهدیا! بازآ و ما  را شاد كن

نغمه ی آزادگی فریاد كن

 

مهدیا! بگذر كلامم قاصر است

عشق تو، آری، همویم ناصر است.

 

جمعه 16/12/1387 - 0:16
خانواده

آنانكه ظهور و حضور بی واسطه تو را ای جان درك خواهند كرد بی گمان مردمی خوشبختند. چه فارغند از غم چه شادند از گسترش عدل و چه خوشخبتند. آنها آیا حال ما را درك خواهند كرد. آیا بر این زمانه ی ما كه آكنده از رنج، ظلم، بی عدالتی و منكوب شدن كرامت های انسانی نظری خواهند افكند. در میان این هجوم درد تنها امیدم كلامی است از تو ای پاك ای یگانه كه گفته ایی " ما در رعایت حال شما كوتاهی نمی كنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم".

تو می آیی و به انسان معنا می بخشی ، تو می آیی و حق را عریانِ عریان عرضه می داری ، تو می آیی و داد را كه اینك سكه ای بی بهاست دوباره به گردش می آوری، تو می آیی و لبخند را و نان را و عشق و آزادی و آگاهی را قسمت می كنی. تو می آیی و راه دروغ و ریا و تزویر و زر و زور را مسدود می كنی، تو می آیی و با آمدنت بهشت را بر زمین نازل می كنی. ما را كه فرو رفته در تلخكامی رنجیم دریاب، دریاب، دریاب ای جان

جمعه 16/12/1387 - 0:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته