• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3934روز قبل
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب سیزدهم ماه مبارک و ذکر آثار آن از کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • خیر در ی است گرانبها، که امام سجاد علیه السلام با تضرع از خدا  طلب میکردند
  • زندگی پس از مرگ خیر است
  • اسلام به این معنی نیست که دنیا را ازدست بدهی و آخرت را بدست آوری
  • اسلام دین و دنیای خوب برای انسان خواستار است
  • با یاد مرگ زندگی کردن خیر است
  • آیا یاد مرگ امید به زندگی را کم میکند؟!؟
  • انس امیرالمؤمنین علیه السلام با مرگ

متن سخنرانی:

 

بسمه تعالی
شرح دعای ابو حمزه ثمالی جلسه یازدهم                                                        مورخ: 11/5/1391
در ادامه ی بحث دعای ابوحمزه ثمالی ، رسیدیم به این فراز ، دعای مبارک که امام سجادفرمودند : خدایا من خَیر را از کجا پیدا کنم، الا اینکه خیر در پیش توست ، عرض کردیم از این جمله ی امام سجاد بر می آید که خیر درّی است گرانبها که ماها هیچ، امام سجاد دنبالش می دویده و به خاطرش در خونه ی خدا تضرع و گریه میکرده، وقتی اینقدر متوجه شدیم باید تفکر کنیم و تدبّر کنیم، ببینیم که خیر چیست؟ در شب های گذشته 2 خیر از خیرات عالم را با توجه به آیات قرآن مورد بررسی قرار دادیم ، خیر اول حکمت و خیر دوم کمک و رسیدگی به ایتام.
این 2 خیر رو با توجه به آیات قرآنی مورد بررسی قرار دادیم، اما آیه ی 169 سوره ی مبارکه ی اعراف می فرماید « فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـذَا الأدْنَى وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مُّثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ یِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ » بااول آیه کاری نداریم و اینجای آیه رو میخوایم بررسی کنیم که ، « و الدّار الاخرة خیرٌ للّـذین یتقون» و آیه ی شریفه ی دیگری هست که « قل أَأُنـبِّـئُکم بخیر من ذلک ، للذّین تقوا عند ربهم جنات تجری من تحت الانهار خالدین فیها و ازواجٌ مطهّره و رضوانٌ من الله و الله بصیرٌ بالعباد » در این 2 آیه ای که تلاوت شد ، خداوند متعال خواست به ما تَنَبّه بده که زندگی پس از دنیا و جهان پس از آن دنیا و طلبیدن آن جهان برای ماها «خیره» این که انسان زندگی خودش رو بر اساس آخرت تنظیم کنه ، خوب توجه کنید ما بارها اینو خدمت دوستان عرض کردیم ، اسلام دینی نیست که دنیا رو از آدم بگیره و آخرت رو به آدم بده ،که بعضی ها گمان میکنند دنیا رو بدیم که در آخرت خوب زندگی کنیم، نه.اسلام آمده که دنیا و آخرت آدم خوب باشه ؛ « ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنة » مکرر در دعاهای قنوت ما از خدا می خوایم که ، دنیای خوب بعد از آخرت خوب ، " اللهم اجعل محیای محیا و بعد مماتی  ممات " خدایا مرا با محمد و آل محمد زنده دار و مرگِ مرا با آن ها رقم بزن. اسلام دین حذف زندگی دنیوی نیست اما از ما خواسته که زندگیمون و جوری تنظیم کنیم که وابسته به دنیا نباشیم و اصلاً سرّش هم همینه که آدمی که می خواد در دنیا خوب زندگی کنه باید دل از دنیا بکنه و آدمی که دل از دنیا نکنه هر چه قدر هم امکانات داشته باشه همچین آدمی نمی تواند در دنیا خوب زندگی بکنه؛ اگر این جوری بود و دنیا داشتن  آرامش بخش بود باید مردمان کشور های قدرتمند جهان مثل آمریکا که قدرتمند و ثروتمندن به قول خودشون ، اینا آرام باشن و نیان پاچه ی این کشور و اون کشور رو بگیرین. اینکه مثلاً یه موضوع هسته ای اینهمه آدم رو مرتعش می کنه اینقدر آرامش آدم رو به مخاطره می اندازه ، این معلومه که با قدرتشون آرامش ندارن ثروتمندان هم همینجور اونایی که ثروتمند هستند هم آرامش ندارن و سر راحت زندگی کردن در دنیا اینه که به دنیا دل نبندی و زندگی خودت رو برای آخرت تنظیم کنی یا مرگ بودن خیر است ، از نظر قرآن کریم .
اما وقتی از مرگ صحبت می کنیم چند تا سؤال متوار به ذهنه آدم رو آزار می ده یکی اینکه بعضی ها  نظرشون اینه که آقا ما همیشه اگه بیاد مرگ باشیم و دچار افسردگی می شیم و امید به زندگی در ما کم میشه بنده خدایی می گفت : اگه ما همیشه به مرگ فکر کنیم استرس پیدا می کنیم و ما یه بار یه روایتی  خوندیم معصوم فرموده که اگه می خوای نماز رو با حضور قلب بخونی جوری نماز بخون که این آخرین نماز عمرته و یه بنده خدایی پای منبر بود و گفت : اگه اینجوری باشه که استرس نمی ذاره نماز بخونیم که این یه مسئله ای است که باید حل شود و عرضم به حضور شما که این مشکل عامه ی مردم هست مردم معمولاً از مرگ می ترسن خیلی هم نیاز نیست که یارو بی دین باشه خیلی از مسجد ها هم هستن که اینجورین بله بنده همین حالا پیرمرد 85 ساله ای رو می شناسم که اگه زیر گوشش بزنی آخ نمیگه اما اگه الآن بهش بگی پیرمرد بهش بر نمی خوره واقعاً بش بر می خوره ، برای اینکه پیرمردی رو در آستانه ی مرگ می بینه و از مرگ می ترسه .این قضیه رو باید حل کرد چه جور ؟ { شیعه ی و محب امیرالمؤمنین باید مثل امیرالمؤمنین باشه} وقتی امیرمرمنین می فرماید انس من با مرگ مثل انس بچه است با سینه ی مادر همینجور من با مأنوسم یعنی به یاد مرگم و به فکر مرگم حالا اینکه به فکر مرگ بودن چه فایده هایی داره نمی دونم امشب بهش برسیم یا نرسیم اما این مشکل رو اول حل کنیم آمد امام جواد علیه سلام خبر دادن یکی از اصحاب آقا رو به موته مریضی بدی داره آقا امام جواد علیه سلام رفتن ملاقاتشون  امام جواد رفت ملاقات شیعه و محبتش و خوب دقت کنید یه وقتی این سنت ها ور نیفته در بین متدنیین ،روز قیامت حدیث قدی است که بنده به خدا می رسه و با خدا برخورد می کنه خدا به بنده خطاب میکنه ، بنده من مریض بودم چرا تو به عیادتم نیومدی ؟ خدا تو هم مگه مریض میشی ؟ خدا می فرماید بله من مریض نشدم اما مؤمن مریض بشه مؤمن مثل شماست اصلاً مؤمن اسمش مؤمنه چون اسم خدا مؤمنه ، آمد امام جواد علیه سلام ملاقات شیعه  ودید این بنده خدا یه جوری گریه میکنه چته چرا گریه می کنی ؟ آقا دارم میرم ، ترس مرگ اشکم رو در آورده، آقا فرمودن شما اگه بدن چرکی و کثیف و آلوده به زخم های مختلف باشه و بعد یه طبیبی هم بیاد بالا سر شما و به شما بگه که اگر بری استحمام کنی برگردی هم چرک و بوی بدنت از بین میره و هم زخم های بدنت خوب میشه ، آیا بدت میاد بری حموم؟ نه آقا این که خیلی خوبه ، اقا فرمودن مرگم واسه مؤمن همینجوره، برای مؤمن مرگ مثل در آمدن از چرک و آلودگی و رفتن به حمامه ، واین داستان رو مکرر عرض کردم که یه وقتی ما گفتیم نماز میت شرکت کردن که وظیفه ی ماست « حق المسلم علی المسلم» یعنی حق مسلمان نسبت بر مسلمان اینه که در تشییع جنازش شرکت کنه و ما هم گفتیم که آقا ما در خدمت شما هستیم (و می دونید که این عمل هم حق الناس دیگه )

و حضور شما عرض می شود که ما رفتیم و دیدیم که این بنده خدا پدرش یه 2 الی 3 روزی تو خونه مرده بود و کسی هم ازش خبردار نشده بود وما خواستیم این بنده خدا رو براش نماز بخونیم و اولاً هم عرض کنم که این بنده خدا رو غسلش نتونستن بدن که بماند و 3 الی 4 لا هم این بنده خدا رو نایلون  پیچیده بودن و یه کسی هم بالای سر این بنده وایستاده بود و تا ما نماز می خوندیم و می خواستیم تلقین بکنیم این اسپری رو می گرفت و می برد پایین میبرد بالا با همه ی این اوضاع خدا شاهد من تا تلقینم تمام بشه چهار ، پنج بار رفتم بالا بیارم اینقدر این بدن بو می داد ، این بدن ماست حالا اون بنده خدا مثال شده این بدن همینه ، و وقتی این روح ازش جدا بشه همین بدن که همین مرغی که پیدا نمیشه رو می ریزیم توش و دنبالش می گردیم و فلان میوه و گوشت رو میریزیم داخلش ، همین بدنی که خانم میره 5 میلیون می ده دماغشو عمل میکنه که صورتش خوشگل بشه ونمی دونم کجاشو عمل میکنه که قشنگ بشه و تمام آمال و آرزوهاش لباس پوشیدن و نمی دونم آرایش و چی و چیه ؛ همین بدنی که ما اینهمه خرجش میکنیم  ، به محض اینکه روح از ما جدا شد بهش دست زدی باید بری غسل میت کنی ؛ ماهیت بدن ماها اینه مرگ اینجوریه مرگ در آمدن از این بدن ( برای مؤمن ) اینجوری و پرواز اون ماهیت انسانی ، یعنی روح به عالم برزخه . ملک الموت آمد پیش پیغمبر و حضرت مؤسی گفت: ملک الموت  هستی ؟گفت : من حضرت عزرائیلم گفت : خوب این جا چیکار می کنی گفت : اومدم جونتو بگیرم گفت خوب از کجا می خوای بگیری گفت : از پات می خوام بگیرم گفت : ملک  الموت عزارائیل تو دلت میاد این پایی که قدم برداشته و رفته طوری که برای ملاقات یارب العالمین از این پا شروع کنی و جانشو بگیری ؟ فرمود : نه ، گفت : پس از کجا می خوای شروع کنی ؟ گفت : از دستت شروع می کنم گفت : آیا تو دلت میاد این دستی که حامل تورات ، کتاب آسمانی بوده جان موسی رو بگیری گفت : نه گفت : پس از کجا شروع می کنی گفت :از لب و دهانت شروع می کنم . گفت : ملک وملوک تو دلت میاد این لبی که با خداتکلم کرده و کلیم الله شده از اون جا شروع کنی گفت : نه و امام صادق فرمودند که ملک و ملوک یکی یکی  عضو های موسی رو شمرد و حضرت مو سی یه چی گفت : موسی من دیگه با اجازت مرخص میشم خدا گفته که مهلت بدیم و هر وقت میل داری که از دنیا بری موسی بلند شد رفت قبرستان از مسیر قبرستان که میگذشت و دید که یه بنده خدایی داره قبر میکنه گفت : آقا چی کار میکنی گفت : کمک نمی خوای گفت : در خدمت شما هستیم . یه کلنگ و یه کلنگ اون بنده خدا حالا اون بنده خدا می خواد بره سایز قبرو امتحان کنه و گفت با اجازه بریم که من امتحان کنه و گفت با اجازه بریم که من امتحان کنم ببینم این قبر میزون هست یا نه گفت : حالا اجازه بدید که من خودم یه چک کنم ، و رفت داخل قبر و چشماشو بست و خداوند جایگاه حضرت موسی رو بهش نشون داد و گفت : خدایا اگه قراره من از اینجا برم پس بسمه الله بگو ملک الموت بیاد و امام در روایت فرمودند که اون کسی که داشت قبر می کند اصلاً خود ملک الموت بود و جسد رو گذاشت و خاکشم کرد و نمی دونم که شنیدید یا نه از میان پیغمبران قبرحضرت موسی معلوم نیست که کجاست چون تشییع کننده نداشت دیگه خود حضرت عزرائیل دفنش کرد آمد پیش خلیل الرحمن حضرت عزرائیل و خلیل الرحمن گفت : که عزرائیل می خوام اون لحظه ای که جان مؤمنین رو میگیری ببینم چه شکلی هستی ؟ و حضرت  عزرائیل به اون شکل درآمد و خلیل الرحمن به عزرائیل گفت که یا ملک الموت اگر خدا به واسطه ی ایمان به مؤمنی هیچ نعمتی نده ، الا اینکه دم مرگ همچین قیافه ای رو ببینه همین کفایت میکنه اینقدر زیباست وقتی که میاد جان مؤمن رو بگیره به مسئله ی مرگ باید اینجور فکر کرد از اینجا بلند می خواد بشه کربلا زیارت با حاج خانم 2 شب قبل از رفتن خوابش نمی بره از شوق زیارت حضرت سیدالشهدا که واقعاً هم شوق داره اما روایت می فرماید که وقتی مردی و روح از این تن جدا شد 14 معصوم رو یکی  یکی مشاهده میکنی ،خودشونو نه قبرشونو اونوقت این مرگ تلخ میشه واسه آدم ، گفت :عزرائیل می خوام اون یکی چهرتو ببینم زمانی که می خوای بری جان کافر رو بگیری اون قیافتو ببینم عزرائیل چهرش برگشت اول عزرائیل گفت نخواه اینو از من طاقتشو نداری ها تحمل نمی کنی یه همچین قیافه ای رو ها ، گفت که حالا خدا به من صبر میده و قیافه برگشت ارتعاش در ابراهیم خلیل الرحمن ایجاد شد که گفت : عزرایل اگر خدا کافر را به خاطر کفرش هیچ کاری با او نکنه همین دیدن قیافه ی تو براش بسه آمد پیش خلیل الرحمن حضرت عزرایل گفت :که می خوام جونتو بگیرم و حضرت ابراهیم در دلش کدورت پیش آمد و گفت : نمیشه به خدا بگی که حالا یه مهلتی بده  رفت پیش خداوند وگفت : خدایا خلیلت برای ماندن در دنیا از ما فرصت خواست  آیا مهلتی هست براش خداوند فرمود رو به خلیلم بگو خلیل رب العالمین هیچ دوستی از ملاقات با دوستش سختش نیست و مکدّر نمی شه آمد پیش حضرت خلیل الرحمن و پیام رو رسوند گفت : پس اگه اینجوره بسم الله .با خداوند انس بگیریم و دوست بشیم فرق هست بین رضاشاه که از مرگ می ترسه و سعید بن جبیر، این مرد مستحکم عالم اسلام که در روایت آمده است که امام سجاد علیه سلام بعد از قائده ی کربلا فقط 5 تا شیعه داشت و امام سجاد در بین ائمه ی ما از همه مظلوم تره فقط 5 شیعه داشتن ؛نوکر رضاشاه کتاب خاطراتی  نوشته که یکی از آن ها اینه : که من دم آخری و روز های آخر پیش به قول خودش «اعلی حضرت » بودم ، دیدم داره  تو باغ قدم میزنه و بعد از قدم زدن دیدم که نحیف ولاغر دستشو گرفت به قلبش و تکیه داد به درخت وگفتم که من اجازه بده که من دکتر رو صدا کم و یکی شما رو نگاه کنه وبررسی کنه احوال شما رو وگفت که چه کسی گفته من مریضم اینجوری هم که میبینی دارم  آروم قدم میزنم به فکر اینم که نمی تونم برای مملکتم کاری بکنم و دستم بسته شده روز آخر روی صندلیش نشسته واز درد به خود می پیچید و گفتم بزار برم دکتر بیارم گفت : نه من مریض نیستم میگه خلاصه گفتم به دکتر که به بهانه ی پسرش بیاد خونه و گفتم که آقا این دکتر می خواد شما رو هم ببینه دلشو نشکن بزار بیاد تو رو ببینه گفت حالا من مریض نیستم اما حالا می خواد بیاد بگو بیاد و همون روز هم به درک واصل شد . اونوقت « سعید بن جبیر » و اون اصلاً از مرگ نمی ترسه اما نوکر رضاشاه اصلاً نمیشه پیشش حرف زد اینکه بری پیشش و بگی تو مریضی اونقدر از مرگ وحشت داشت حتی قبول نمی کرد که مریضه و چقدر فرق داره نوکری برای رضاشاه و نوکری برای آیت الله العظمی بروجردی خادم آیت الله العظمای بروجردی در احوالش نوشتن که این بنده خدا صاحب کراماتی شده بود  که یکی از اون ها این بود که یه فانوس  داشت و تو این هیچوقت نفت نمی ریخت و همیشه روشن بود و آیت الله بروجردی بهش یاد داد بودن و میرفت می گفت: بسم الله الرحمن الرحیم فانوس روشن تا صبح . اما سعیدبن جیبر چی وقتی حجاج بن یوسف سقفی اونرو گرفت و خواست اونو اعدام کنه دستور داد سرشو بذارید روی زمین و سعید بن جیبر رو کرد به آسمان و بلند ندا داد که «أنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الأرض حنیفاً مسلماً و ما أنا من المشرکین » چهار طرف سرشو برگردوند و هر چهار طرف یه آیه ی قرآن خوند انگار اصلاً از مرگ ترس نداره . وجود مقدس ابوالفضل العباس صلوات الله علیه وقتی در روز 8 ذی الحجه رفت بالای خانه خدا اونجا خطبه خوند و خطاب به مردم فرمود: مردم  ماهارو از مرگ می ترسونید ماها کی بودیم که از بچگی با مرگ بازی می کردیم قرآن شریف می فرماید فکر کردن به مرگ و آخرت طلبی خیر است برای ما آقا امام سجاد در دعای ابو حمزه التماس می کنه که خدایا خیررو کجا پیدا کنم ؛ خداوند توفیق بده به همه ی ماها که این دّر گران بها یعنی به فکر مرگ بودن که چه برکاتی داره انسان رو ادب می کنه و آدمی که به فکر مرگ باشه ظلم نمی کنه و آدمی که به فکر مرگ باشه به فکر اینه که کاری که می کنه باید روز قیامت جواب بده آدمی که به فکر مرگ باشه واسه روز های طولانی پس از مرگ در اون دنیا فکر میکنه ، و آدمی که فکر مرگ هست جای بد اخلاقی خوش اخلاقی میشه جای کینه و کدورت گذشت و ایثار را در دل خودش قرار می ده{خداوند متعال انشاء الله به ما توفیق بده که به فکر  مرگ باشیم واز این شب ها به احسن وجه استفاده کنیم }

--------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:15
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب دوازدهم و ذکر آثار آن در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
  • یتیم نوازی خیر است
  • چادر فرهنگی ایرانی_اسلامی است
  • داستان رسول خدا صلی الله علیه و آله و یتیم
  • گریه یتیم عرش خدا به لرزه در می آورد
  • امام خمینی و فرزند شهید
  • داستان عبد الجبار و کودکان یتیم
  • خباثت حجاج ابن یوسف و هشام ابن عبدالملک علیهم اللعنة والعذاب
  • یتیم دو نوع است: 1.پدر از دست داده  2.کسی که دور از ولی خدا باشد

متن سخنرانی:

بسمه تعالی   
جلسه دهم
الهی لا تودبنی بعقوبتک و لا تمکر بی فی حیلتک من أین لی الخیر یا رب ولا یوجد الا من عندک
خدایا خیر را کجا پیدا کنیم ؟ الا اینکه خیر نزد توست ، این فراز دعای ابوحمزه ثمالی بما میخواهد یاد بدهد که خیر را باید دنبالش دوید ؛ و خیر چه چیزیست که باید دنبالش گشت ؟ ، و چه درّ گرانبهاییست که امام سجاد با حالت گریه و زاری اونرو از خدا طلب میکنه ؟ !
برای اینکه متوجه بشویم که خیر چه چیزیست باید رجوع کنیم به آیات قران و ببینیم که قران خیر را به چه اطلاق کرده .  یکی از آیاتی که شب گذشته توفیق داشتیم به اختصار درباره اش صحبت کنیم ، اما عرض کنم خدمت شما که این مسئله دریایست ، ساعت ها و روز ها و زمان ها باید براش خرج بشه تا متوجه بشیم که حکمت چیه و چگونه میتوان  حکیم شد اما ما که تو این 11 شب گذسته هنوز 3 بند روتوضیح دادیم و اگر بخواهیم  این رو ریز بررسی کنیم احتمال داره که بیشتر از این هم نتوانیم .
بنابر این یه مقدار جلوتر میرویم ؛ جای دیگر که قران شریف چیزی را خیر اطلاق کرده ، در آیه 220 سوره مبارکه بقره " یسئلونک عن الیتامی قل اصلاح لهم خیر "  در دنیا و آخرت از همه مردم سوال میشود از یک عده از انسان ها که یتیم هستند و بعد در ادامه میفرماید که اصلاح کردن در امور یتیم خیر است برای  مردم؛ " یتیم نوازی " این فرهنگی که متاسفانه داره کمرنگ میشه در جامعه ما ، خیلی از فرهنگ هابی غنی جامعه ما که اصلا بعضی هاش فرهنگ ایرانی بوده ، یعنی قبل از اسلام ماها ایرانی ها این فرهنگ رو داشتیم و بعد هم اسلام آمده و بر آن مهر تایید زده . مثل فرهنگ چادر داشتن خانم ها ؛ ایرانی ها قبل از اسلام چادری بودن و اسلام هم به این مهر تایید زده و خیلی از این فرهنگ ها ؛ فرهنگ یتیم نوازی چقدر ارزش داره و چقدر نپرداختن به این مطلب عواقب داره وچقدر بزرکان ما دقیق بودند برعایت این مطلب و چقدر سفارش میکردن ؛ درباره معصومین که اگر بخواهیم رجوع کنیم غوغاست ، فرهنگ پیامبر و ائمه درباره یتیمان غوغاست ، روایات مختلف وجود داره ؛یکی دوتاش رو عرض کنم ،و بحث  من تمام .
دارد که وجود مبارک رسول الله از یه جایی رد میشدند ، دیدند که یه عده  بچه دور همدیگه هستند دارن بازی میکنن و یه بچه هم افتاده روی زمین و صورتش  رو گذاشته روی زمین و گریه میکنه ، آقا رسول الله رفتن جلو و گفتن که بجه جان ! تو چرا با اینا بازی نمیکنی ؟ چی شده که اینجوری نشستی داری گریه میکنی ؟ گفت : آقا اینا بازیم نمیدن ، اصلا گریه میکنم واسه اینکه بازیم نمیدن ؛ چرا ؟ برای اینکه میگن تو پدر نداری و یتیمی ، عرب جاهلیت تعصباتی دارد مختص به خودش ؛ بشما عرض میکنم  که واقعا این که ماها میگیم عرب جاهلی واقعا برای خودشون اسطوره ای بودنددر جهالت .
اینکه ادم صبح حاوا درست کنه و حلوا رو خدای خودش قرار بده بهش سجده کنه و بعد از ظهر حلوا رو بخوره ، این دیگه اوج جهالته و حالا در هر صورت پیامبر چه کرد ؟ پیغمبر خم شدن و به اصحاب فرمودن که مردم متوجه باشید که گریه یتیم عرش خدارو به لرزه در میاره ؛ بعد گفتن که کی گفته تو بابا نداری ؟ بابای تو ازین به بعد منم .
دست این یتیم رو گرفت  و برد در خونه  صدیقه کبری حضرت زهرا سلام الله علیها زهرا جان این برادر توئه  شستوشوش بده و لباس نو به تنش بپوشون ، علاوه براینکه این داستان رو میشنوید توجه داسته باشید ، پیغمبر با آدم معمولی تفاوت داره ، آدم معمولی وقتی مرد دیگه روحش، بسته به ایمانش  ممکنه بیاد در این عالم یا ممکنه نیاد ، اما روح ائمه ما همیشه در عالم حاضره . میخوام عرض کنم هر کی پدر نداره " اولا باید توجه داشت که این پیغمبر ( و برای پیغمبر فرقی نداره وقتی به اون یتیم گفت به این هم میگه)  پیغمبر پدری اونو قبول میکنه و صدیقه کبری برادریش رو میپذیره ، اون وقت این بچه یتیم که پیغمبر فرموده من پدرشم ، ماها ازینجا بلند میشیم میریم زیارت امام رضا و حاشیه های حرم امام رضا رو میبوسیم و درستش هم همینه ، و دستورم همینه ؛ خدا رحمت کنه مرحوم دربندی رحمت الله علیه که این مرد بزرگوار انسانی بود که کربلا رو همچون که اتفاق افتاده میدید ، و مقتلی هم نوشته  بنام اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات  که بعضی از بزرگان  با این مقتل مبارزه کردند و گقتدند سند نداره ، این مقتلشم عده زیادی از بزرگان نقل کردند مقتلش رو از روی مشاهداتش نوشته ؛ یعنی اون چیزی رو که دیده نوشته  و این مرد بزرگوار که یک داستان شیرینی هم در موردش هست ، : نقل هست که رفته بود حرم سید الشهدا و ضریح مطهر سیدالشهدا رو گرفته بود و یه دستش ضریح آقا ، و یه دستشم قرآن گریه میکرد، زیر قبه سیدالسهدا که دعا مستجابه  و ناله میکرد و میگفت : تو رو به حق مادرت از شمر شفاعت نکن .
یه وقتی همین مرحوم دربندی رسیده بود به خاتم الفقها آیت االه العظمی شیخ مرتضی انصاری ، ار آقا سوال کرده بود که آقا بعضی ها وقتی وارد حرم امیرالمومنین میشن کنار درب رو میبوسن ؛ شما مرجع تقلیدی  از نظر شما بوسیدن درِ حرم امیرالمومنین  برای شیعیان جائزه ؟

ماها نه ، حاشیه درب حرم امیرالمومنین رو باید امام حسن ببوسه و باید سلمان ببوسه و ماها که نمیشناسیم اینارو که بخواهیم ببوسیم ، بله ماها میتونیم ببوسیم اما نه با نیت بوسیدن حاشیه در حرم امیرالمومنین بلکه به نیت اینکه زوار حرم ابالفضل العباس و زوار کربلا وقتی از کربلا میان نجف  زیارت ، خاک کف زوار اباالفضل العباس و زوار کربلا وقتی از کربلا میان نجف زیارت ، خاک کف زوار اباالفضل العباس  رو میبوسیم ؛ به این نیت ماها میریم حاشیه در حرم امام رضا رو میبوسیم ، به چه خاطر ؟ برای اینکه این سنگ چوب و سیمان  یه چند مدتی مجاور حرم امیرالمومنین بوده ، و کار پسندیده  ای هم هست و احترام و ادبه ؛ اما بچه یتیم رو پیغمبر فرموده اولاد منه ،  بچه یتیم رو به فرزندی قبول کرده و بزرگان ما رعایت میکردند ، و نقل است که مرحوم امام رضوان الله علیه یه وقتی یه خانم معلمی از ایتالیا برای امام یه نامه ای نوشت که تو اون نامه ابراز علاقه کرده بود و داخل نامه هم یه گردنبند قیمتی طلا گذاشت و گفت : آقا من چیزی رو که خوشم می اومد تو دنیا همین بود ، یادگار شب ازدواج منه ، اینم خدمت شما ، آقایون دفتر امام میگن که ما اول نامه رو ترجمه کردیم و بعد همینجور دو به شک بودیم که آیا این گردنبند و نامه رو برسونیم دست امام یا نه ؟ خلاصه یکی از آقایون گفتن که نامه  است و امانته و باید به دست آقا برسونیم ، و نامه رو بردن خدمت امام و آقا نامه رو خوندن و بعد گردنبند هم گذاشتن یه گوشه کنار میزشون ، نقل دو سه روز بعد خبر دادن که یه دختر شهیدی که پدرش  مفقودالاثر شده ، وقت ملاقات میخواد تا شمارو ملاقات کنه ، یه دختردو  یا سه ساله،  اونم با  مشغله های اول انقلاب ، بله ما دیدیم دیگه بعضی از اقایون رو که مسئولیت یه جای کوچیک رو میگیرن ،وقت برا سر خاروندن ندارن  حالا مسئولیت یه مملکت رو ، اونم مملکتی که تازه راه افتاده و همه جوره هم بهش ضربه میزنن ؛ آقا فرمودن اون دختر بچه ای که یتیم شده بگید بیاد نوشتن آقا بچه رو گذاشتن روی زانوی مبارکشئن و صورتشونو گذاشتن روی صورت بچه ، و بچه رو نوازش کردن و باهاش بازی کردن بعدش هم این گردنبند رو انداختند گردن این بچه و نوشتن که این بچه وقتی امام گردنبند انداختن گردنش ، از خوشحالی بال درآورد، و اینجور احترام قائل بودن ، با مشغله های فراوان اینجور قائل بودن به یتیم نوازی ، من یه داستان دیگه از برکت یتیم نوازی ، که برکت میاره تو خونه ها برای شما تعریف کنم و یکی دوتا حدیث بخونم براتون ، و ازین سفارش که ائمه درباره یتیم نوازی و تاکیید یتیم نوازی فرمودند و دارد که یه عبد الجبار نامی است در دوره امام باقر و امام سجاد ، یه آدمیه که هم بگی نگی اهل معنویات و شرعیات و هم به اندازه خودش اهل عیش و نوشه ، نوشتن از شهر خودش بلند شد و تصمیم گرفت بره مکه  ، و در بین راه رسید به کوفه و اونجا قرار شد که شب رو استرحت کنه و گفت :بریم بازار کوفه خلاصه یه دوری بزنیم ، همین جور که تو بازار میگشت ؛ دید یه خانمی هی داره اینور و اونور میزنه و تحقیق کرد و دید که خانمه رفت داخل یه خرابه ، دنبال یه چیزایی میگرده و خلاصه یه تیکه گوشت پرنده مرده رو گرفت و اون گوشت رو گرفت و گذاشت زیر چادر و بسرعت رفت که بره ، عبدالجبار هم این خانم رو دنبال کرد که ببینه این خانم چه کار میکنه خلاصه ، گفت این حتما یه آدم مستحقی که این گوشت رو گرفته و داره میبره پیش خانوادش  ؛ دنبالش کرد رفت در خونه دید بله یه چند تا بچه دور این این زن همه میگن مادر تو کجا بودی ؟ ما از گشنگی مردیم ؛ آیا امروز برای ما چیزی پیدا کردی  یا نه ؟ امروزم مثل دیروز دست خالی برگشتی ، عبدالجبار این موضوع بهش برخورد و گفت: عبدالجبار اگه میخوای بری مکه ، بیا اینم مکه ، دست کرد توی اون کیسه پولی که همراه خودش بود و میخواست باهاش بره مکه ، که نوشتن 1000 دینار بود ؛ البته اون بنده خدا هم  داستان داشت و  حجاج بن یوسف ثقفی پدر این یتیم هارو کشته بود ، حجاج خیلی ملعون و جنایت کار بود ، حجاج و هشام بن عبدالملک بعضی وقت ها برای تفریح دستور میداد یه بچه سید یا شیعه امیرالمومنین پیدا کنن و بیارن جلوی او سرشو بزنن ، خدا لعنتشون کنه ، حجاج بن یوسف ثقفی پدرشونو بخاطر اینکه از سادات بنی هاشمی بود کشته بود ، و این زن بخاطر اینکه بچه هاش بچه سید بودن نمیرفت پیش این و اون که بگه به من کمک کنین ، عبدالجبار پول رو گذاشت جلوی اینا و خودشم ایستاد تو شهر کوفه مشغول سقایت شد ، یعنی آب رو از جاش میاوردن وبین مردم پخش میکردن و یه پولی میگرفتن .  خلاصه اینکه یه مدتی گذشت که خبر رسید زوار خانه خدا آمدن کوفه ،عبدالجبار هم رفت استقبال اینها ، در استقبال دیدن که یه مردی از مرکبش آمد پایین و به عبدالجبار گفت: دستت درد نکنه اگه تو نبودی ، و این 10000 دینار رو بمن نمیدادی خدا میدونه تکلیف من چی میشد ! (خوب دقت کنید 1000 دینار اینجا داد و اون مرد 10000 دینار بهش برگردوند ) ؛ منم  موندم به این چی بگم ، من که مکه نرفته بودم و اینم اصلا تا حالا ندیده بودم و همین جور که با خودم درگیر بودم دیدم که یه صدایی تو گوشم میگه : عبدالجبار دست یتیما رو گرفتی خدا به یک دینارت ده دینار بهت برگردوند ،این یک دوم اینکه یه  ملک هم به شکل تو درآورد و بجای تو دور خانه خدا و کعبه زیارت خانه خدا کرد  ، برکت میاره ، بعضی چیزارو ما خودمون شنیدیم ، من خودم با گوش خودم شنیدم از یه بنده خدای خیری که توفیق داره سالانه 30 تا 40 ملیون کمک به دستگاه سیدالشهدا میکنه و وضع مالیشم خوبه و سالانه این مقدار خرج میکنه ، خودش بمن گفت : فلانی شما فکر نکن که این پولی که من میدم از کیسه خودم میره میگفت : این پول رو من میدم ولی خدا به من نشون میده یعنی این رو واضح میبینم که 4 تا 5 برابرش گیرم میاد ، یجوری هم هست که حالیم میشه که این پول رو دادم ( کمک رو کردم ) این مبلغ دستم اومده .مردم گمان میکنند فقط پول درآوردنه ، اینجور نیست ،  مردم قدیم درامد کمی داشتند اما درامدشون برکت داشت ، الان یارو ماهی سه ملیون هم ماهانه درامد داره اما یه بچه داره بنام دانشگاه آزاد که باید شکم اونم سیر کنه ، و یه بچه داره بنام متخصص قلب و شکم اونم باید پر باشه ؛ پول بی برکته دیگه ؛ اما وقتب اینکارا رو بکنیم پول برکت دار میشه خدا چه احتیاج داره به خمس ما ؛ بعضی ها میگن خمس مال خودمونه برا چی بدیم ؛ اون خدایی که روزی مارو رسونده روزی اون یکی رو هم میرسونه ، این خمس قرار داده شده برا اینکه برکت بیاد تو خونه آدم ؛ بعضی از بزرگان ما و بعضی از تجار زرنگ  دین اسلام رو بهش واقعا معتقد بودند ، این فایده ها رو هم داره ،بعضی ها هستن خمس خودشون رو هر ماه میدن.

ماهیانه چون میدونید خمس مستحب داریم و خمس واجب داریم ، خمس واجب اباید سر سال اموال رو بررسی کنی و مازاد درآمدت یک پنجم رو خمس بدی ، اونچه که خوردی و استفاده کردی نوش جانت ، اونچه که باقی موند یک پنجمش رئ باید خمس بدی ، اما خمس مستحب اونه که درآمدی رو که بدست آوردی یک پنجمش رو خمس بدی ؛  بعضی ها چون متوجه شدن  .و تو دنیا دیدن خمس میدن برکت میاد ، برا اینه برکت بیاد تو زندگیشون ؛ خدا احتیاج نداره  . شریفه میفرماید :فی الدنیا والاخرة یسئلونک عن الیتامی خداوند سوال  میکند از یتیم ها .
: من یه نکته دیگه بگم ، یتیم در روایت ما دو نوعه ،یکی یتیم که پدرش رو از د دست داده اما در روایت ما که شیعیانی که نمیتونن خدمت امام زمان برسن هم یتیم اطلاق شده ، روایت داریم و اگر کسی بخواد رجوع کنه در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی همون احادیث اولی یا دومی ، از من سوال میکنن:  آقا ، تویی که مسجدی بودی و پسر عمه ات از خدا بویی نبرده بود وشیعه مرتضی علی بود چرا دستش رو نگرفتی بیاری مسجد ، "فی الدنیا والاخرة"  یعنی هم در دنیا هم در آخرت ، میپرسند ؛ دلیل اینکه مساجد ما شلوغ نیست ما هم مقصریم، یکی از آقایون نقل میکرد و میگفت در دوران طاغوت ما در زندان بودیم و یک کمونیست  هم سلولی ما بود و تو زندان خیلی از بزرگان بودند میان این زندانیا مرحوم آیة الله العظمی دستغیب هم بود ، این آقای کمونیست وقتی میخواست با ماها معاشرت کنه میگفت من حوصله هیچ کدوم از شماها رو ندارم الا آقای دستغیب ؛ ما بهش میگفتیم اون آخونده ما هم آخوندیم اون ریشش بلنده ما هم ریشمون بلنده اونم امامه داره داره ما هم امامه داریم ، جرا اون آره ما نه ؟! گفت : آخه من از اون چیزی دیدم که شیفتش شدم ، چی دیدی؟ گفت : شب اولی که آیت الله دستغیب رئ آوردن تو زندان ، اذان صبح که شد آقا نماز صبح خودشون خوندن ف دیگه دم دمای طلوع آفتاب ، اومدن بالای سر من فکر میکردن منم از انقلابیون هستم  منو صدا کردن ، گفتند فلانی ببخشید که شمارو بیدار میکنم نمازتون داره قضا میشه و وقت نمازتون داره میگذره منم گفتم برو پیرمرد پی کارت ،نماز چیه ؟ مارو از خواب بیدار کردی ،دیدم اقا دستشو گذاشت رو سینه و گفتند ببخشید که مزاحم شما شدم و دوبار  سه بار عذرخواهی کرد و بعد ، فردا که من از خواب بیدار شدم چندید مرتبه، مرتب تا منو میدیدن عذر خواهی میکردن : ببخشید من دیشب متوجه نشدم که شما میل ندارین نماز بخونید و شمارو بیدار کردم ، 3 بار 4 بار گفت . این اخلاق آقا منو شرمنده کرد و  فردا شب گفتم این پیرمرده وچون تو این زندان یه سکو بود که میشد بالاش خوابید
گفتم که آقا شما ریشت سفیده برو اون بالا بخواب منم این پایین میخوابم ، میگه دیدم آقا گفت محال ممکنه ؛ حق تقدم با متقدمه و اونی که زودتر اومده حق تقدم داره ، محاله ؛ آیا ماها اینجوری رفتار کردیم که مسجدهامون شلوغ نشده ؟ 

------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:14
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی

  • نماز شب یازدهم ماه مبارک
  • قرآن شریف از کلمه خیر ،خیلی  استفاده کرده است
  • حکمت خیر است
  • حکمت چیست؟  حکیم چیست؟  حکمت چگونه بدست میآِید؟
  • یکی از دلایل بعثت ،مجهز شدن مردم به حکمت است
  • پیرامون شخصیت حضرت لقمان حکیم علیه السلام
  • به فرموده امام صادق علیه السلام،حفظ چشم ،شکم و زبان از حرام دلایل حکمت حضرت لقمان حکیم علیه السلام
  • حضرت لقمان حکیم علیه السلام و ارباب ثروتمندش و حکمت آن حضرت
  • آیت الله قاضی رضوان الله تعالی علیه و قاسم لات و حکمت ایشان
  • نصیحت جناب بهلول علیه السلام به هارون الرشید ملعون
  • بهلول علیه السلام و ابن جنید
  • منصور دوانقی ملعون و صحابه امام صادق علیه السلام
  • متن سخنرانی:
  • بسمه تعالی
    جلسه نهم  شرح دعای ابوحمزه ثمالی مورخ                            : 9/05/1391
    «الهی لا تؤدبنی بعقوبتک و لا تمکربی فی حیلتک من أَین لی الخیر یا ربّ و لا یوجد الاّ من عندک»
    امشب به فضل الهی فراز دیگری از دعای ابوحمزه ثمالی را در خدمت شما هستیم در این بند وجود مقدّس امام سجّاد به ابوحمزه یاد دادند که بگوید خدایا، خیر را من در کجا پیدا کنم، الاّ در پیش تو ، ما از این کلمات مثل خیر و خیرات زیاد استفاده میکنیم اما به کار بردنش واقعاً چه معنایی داره؟ برای متوجه شدن معنای واقعی خیر باید رجوع کنیم به این کتاب آسمانی نازل شده ی در ماه مبارک رمضان  و شب قدر ، ببینیم که این کتاب کجا از کلمه ی خیر استفاده کرده.
    قرآن شریف از خیر و کلمه ی خیر در خیلی از جاها به طرق مختلف و به معنای مختلف استفاده کرده اما به حول و قوّه ی الهی یکی از چیزهایی که قرآن کریم آن را خیر نامیده و دانسته، فقط یکی رو بررسی میکنیم.
    ))من اوتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیرا((
    قرآن شریف میفرماید کسی که خدا به او حکمت عطا کند ، پس به او خیر زیادی عطا کرده،  پس حکمت خیر است.
    اما حکمت چیه و حکیم کیه؟ باید بررسی کنیم و چه بدست میاد؟  حکمت همون چیزی است که اگر انسان مجهّز به آن بشود، هیچ علمی و هیچ کلامی از او صورت نمیگیرد، الا اینکه آن کلام و عمل درس آموز و پند آموز نکته برای دیگران است.
    ببینید این معنای ساده و همه فهم حکمته. قبل از اینکه درباره ی این معنی توضیح بیشتری بدیم، باید توجه شما سروران گرامی را به این مطلب جلب کنم که ، حکمت، چیزیست که پیغمبر ما  مبعوث شده که ما مسلمانان به این نعمت و خیر الهی مجهّز بشویم.
    «یسبّح لله ما فی السماوات و ما فی الارض الملک القدس العزیز الحکیم .هو الذی بعث فی الامّیـّیـن رسولاً منهم یتـولوا علیهم آیاته و یزکّیـهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»
    خدا رسولی را برای شما فرستاده که چند کار برای شما ایجاد کنه:
    1- یزکیهّم: شما رو تزکیه کنه ، یعنی شما رو از آلودگی ظاهری و باطنی پاک کنه.
    2- یعلمهّم الکتاب: علم خدا را به ما بیاموزد.
    اما با همه ی دقت و ارزشش قبل از حکمت قرار گرفته و مجهز شدن به حکمت درجه ی بالاست که ماها در ماه رضان باید دنبالش بگردیم.

    2- یعلّمهم الکتاب ؛ کم و کوچکش توضیحش اینه که وقتی حضرت سلیمان به اون آدم هایی که دور و برش بودن گفت کی میتونه تخت بلقیس را از فلان نقطه ی جهان عالم به یه چشم به هم زدن پیش ما حاظر کنه، وزیر حضرت سلیمان گفت: من میتونم، بهر یک چشم به هم زدن از فلان نقطه ی جهان با قدرتی که وزیر سلیمان داره، آمد پیش سلیمان و حاظران قرآن درباره ی این آدم میفرماید که این آدم مجهز به علم خدا بود، به ذرّه ای ((من اذن الله)) یعنی یه کمی از علم قرآن رو داشت و توانایی در او ایجاد شده بود.؛ ( قرآن رو ساده نگیریم، قرآن همین کلماتی که جلوی چشم ما واینرو میخوانیم و رد میشویم و به معناش دقت نداریم نیست، امیرالمؤمنین در اون خطبه ی شریف 42 ویژگی قرآن کریم رو بیان کرده که هر کدوم از اون منبر ها ، احتیاج داره که هر کدوم از اون ویژگی ها رو انسان توضیح بده، خود قرآن در تبیین خودش میفرماید که (( لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدّعا)) اگر قرآن همون قرآنی که هست ، بر کوه نازل شود کوه توان حمل قرآن را نداردو تکّه تکّه و ریز ریز میشود ، این حقیقت قرآنه، اگر کسی علم قرآن رو پیدا کنه نه اینکه صرف و نحو رو بلد باشه و نه اینکه شان نزول آیات رو بدونه ، علم الله و علم قرآن دست نیافتنی است الا اینکه قبلش یه مرحله ای رو انسان طی کنه که "یزیکیهم" و پاک بشه از ناپاکی ها ،ریا ،حب ریاست ، حب مال ، حب شهرت و... و از این پلشتی های بیرونی ودرونی پاک بشه وقتی که یزیکیهم و پاک بشه ، خدا به او علم قرآن بده. بعد از اینکه علم قرآن داد ، انسان میتواند یک مرحله بالاتر بشود ،یعنی برسد به حکمت، این ارزش حکمته . معنای ساده ی حکمت هم گفتیم، آدم حکیم، کسی که معجزه شده است به نعمت و خیر حکمت ، او فعلش ، گفتارش، حرکاتش بی دلیل نیست و برای دیگران پند آموز و درس آموز است.

  • شما وقتی از حکمت و حکیم میشنوید اولین کسی که ذهن معطوف میشود بهش چهره ی قرآنی که خدا او را حکیم دانسته،لقمان حکیم ، این شخصیتی که علاوه بر اینکه مفسّران فرمودند او پیغمبر بود و غالب و مشهور مفسّران نظرشون اینه که او پیغمبر نبوده اصلاً او یک انسان معمولی بوده و تزکیه کرده و خودش رو درست کرده از گناهان.
    امام صادق علیه سلام در روایتی آنچنان که در ذهن من نقش بسته  کسی حکیم شده که چشم و شکم و زبان خودش رو از حرام حفظ کرده ، حل کنیم،آدم حکیم کارش و فعلش و قولش بیخود نیست و شما میدانید که حضرت لقمان ، چند ویژگی داشت یکی اینکه ظاهر خوش قیافه ای نداشت ، دومین ویژگی اش این بود که فقیر زاده و برده بود و غلام بود.
    سال های متوالی از عمر خودش رو در غلامی و نوکری کسای دیگری که اربابش بودن صرف کرد ، البته درباره ی عمر جناب لقمان مختلفاً ؛ 300 سال و 200 سال و 3500 و 4000 سال هم نوشتن و در روایت شریفی هم داره که خودش به پسرش میگه ، پسر من 4000 نفری که بهشون خدمت کردم 4 تا کلمه یاد گرفتم که میخوام بهت یاد بدم و حالا این 4 تا کلمه باشه طلب شما واسه شب های آتی شاید واستون گفتیم. او پیش یه آدمی داره کار میکنه و این آدم 2 تا ویژگی داره،
    1- با اینکه آدمیه که از نظر مالی ، تمکّن بالایی داره اما به محض اینکه در زندگیش یه جای کارش گیر شد، شروع به غرغر میکنه و با اینکه تمکّن مالی بالایی داره ولی اولین چوبی که لای چرخ زندگیش رفت ، دادش هوا میره و این کار این آدم ثروتمند ، لقمان رو آزار میده و او به این فکر میافته که مشکل این آدم و حل کنه ، اما آدم حکیم کارو سر جاش انجام میده.
    خدا رحمت کنه آیةالله العظمی قاضی طباطبایی رضوان الله علیه که نقل است یه بنده خدایی به نام قاسم لات خیلی نسبت به آقا علاقه مند بود، هیچم مقیّد به رعایت مسائل دینی و شرعی هم نبود و همین جوری با قیافه ی آقا حال میکرد و خیلی راحت و خودمانی و عادتشم این بود که آقا وقتی از درب خانه میامدن بیرون و میرفتن مسجد ، این آقای قاسم لات همراه آقا میرفت و آقا که برمیگشتن ، می ایستاد دم در مسجد ، تو هم نمیرفت و صبر میکرد تا آقا بیان بیرون و با آقا برمیگشت.یه وقتی هم اگه آقا یه جایی وسیله ای میخریدن، وسیله رو از دست آقا میگرفت و تا دم در خونه ی آقا می آورد، نوشتن 16 سال کار آیة العظمای قاضی طباطبایی و قاسم لات این بود، او فقط آقارو مشایعت میکرد دم مسجد و از  مسجد بر می گردوند دم در خونه و آقا هم یه کلمه بهش نمی گفت : قاسم تو چرا لاتی ؟ و تو که منو دوست داری پس چرا لاتی؟ و در این 16 سال مرحوم طباطبایی یک کلمه بهش نگفتن که آقا تو این نماز رو برای خدا بخون و 16 سال صبر کردن ، بعد 16 سال به قاسم گفتن: قاسم تو منو دوست داری؟ قاسم گفت : آره، گفت : اگه منو دوست داری از همین امشب هم نمازتو بخون هم نماز شبتو بخون، گفت: آقا من؟ گفت : آره. یه نگاه به آقا کرد و گفت : چشم... (حکایت عاشق و معشوق همینه) عاشق در برابر معشوق خودش مطیعه و علامت حب اینه هر کسی که بگه من خدارو دوست دارم باید ببینه چقدر مطیع خداست، (( ان کنتم یحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله)) اگر فکر میکنید خدا رو دوست دارید از پیغمبر اطاعت کنید، خدا هم شمارو دوست داره، امیرالمؤمنین رو دوست داریم باید اطاعت کنیم؛ امام زمان رو دوست داریم باید اطاعت کنیم ، باید خدارو اطاعت کنیم.
    آمد پیش صدیقه ی کبری گفت: بی بی ، شوهرم به شما سلام رسونده و خواسته از شما سوال کنم که آیا ما جزو شیعیان شما هستیم؟ صدیقه ی کبری در جواب فرمودند: برو به شوهرت سلام برسون بگو ببین چقدر مطابق میل ما حرکت میکنی ؟ اگه اون چیزایی که ما میگیم انجام نده،انجام نمیدی ، بله از شیعیان ما هستی و همین آقای قاسم لات که 16 سال مرحوم طباطبایی هیچی بهش نگفت ، یکی از مریدان مرحوم طباطبایی و یکی از عرفای زمان خودش شد. حالا اگه ما بخوایم بررسی کنیم که چرا؟ 16 سال مرحوم طباطبایی گذاشت این آدم در گناه بمانه؛سؤاله.
    این دلیلش حکمت و حکیم بودن آقای طباطبایی هست. برای اینکه میدونه که این بذری که در دل قاسم لات هست باید 16 سال طول بکشه تا تبدیل به درخت ثمرده بشه و اینرو ما نمیدونیم، موقع ها، وقت ها ، زمان هاو ... و لقمان حکیم صبر میکنه از مولای خودش ،آقای خودش ایرادی میبینه ولی دست نگه میداره ، در دل عذاب میبینه اما صبر میکنه. هیچی نمیگه ، دومین ایراد صاحب (مولای) لقمان حکیم اینه که او یه دوستایی داره که هر یه مدتی دور همدیگه جمع میشن و شروع میکنن بد گفتن و غیبت کردن و ... و جزو برنامه های زندگیشونه و این هم لقمان حکیم رو آزار میده ، حکیم با بی نماز و بی دین و با جوونی که اصلاً 2 تا نسلش هم بگردی نماز خون نیستن ،نمیاد بهش بگه که آقا بیا جهنّم اینجوریه و اگه نماز نخونی خدا پوست سرت رو میکنه ،اینجوری به راه راست هدایت نمیکنه ، میخواد با امام زمان جوون رو آشنا کنه، نمیاد به جوون بگه جوون بیا تحت پرچم امام زمان زندگی کن که اگه امام زمان بیاد و تو تحت گناه باشی گردنتو میزنه ، راهشو بلده، تا روزی از روزها اون آقا به لقمان حکیم میگه : لقمان بیا با همدیگه شروع کنیم به هندوانه خوردن ، این داستان و در مورد عیاض و سلطان محمود شبیهشو براتون در شب های قبل گفتم، اما اون نکته ی دوم دیگه شبیهش نگفتیم ، یه کم تحمل کنید تا به اون نکته ی دوم برسیم. گفت: که هندوانه رو از وسط پاره کرد و لقمان شروع کرد به خوردن و گفت: به به و چه چه و نزدیک به آخرین قسمت هندوانه بود این بنده خدا گفت: تو که با این لذّت میخوری یه کمی هم ما بخوریم ، تا هندوانه رو گذاشت توی دهنش دید این هندوانه خیلی بد مزّه بود. گفت: لقمان تو این هندوانه تلخ و میخوری و به به و چه چه میکنی؟ گفت: بله، من هندونه ی تلخ رو می خورم. چرا اعتراض نمی کنی؟ گفت: برای اینکه من یه عمر تو خونه ی شما و از دست شما خوشی و شیرینی و شکر خوردم، حالا یه دفعه هندوانه تلخ خوردم اعتراض کنم؟ نوشتن همین حرکت سبب شد آقای صاحب ،وقتی سختی به او می رسید می گفت: اِ . لقمان این کارو کرد.

 منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:12
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی

  • حیله در زبان عربی به معنی تقدیر و چاره است
  • مخفی کردن چیزی که نیاز آدم است مکر خداست
  • مکر خدا با مکر مردم فرق می کند
  • مکر دو نوع است:1. ویژه مؤمنان   2.ویژه کافران؛که هر دو سخت است ولی اولی قابل جبران دومی غیرقابل جبران است
  • خیلی از نعمت های خدا دو وجهی است
  • امیرالمؤمنین علیه السلام نعمت الله علی الأبرار و نقمته علی الفجار می باشند
  • هر کس  چه مسلمان چه غیر مسلمان،به محض مردن رسول الله صلی الله علیه وآله و آل او صلوات الله علیهم را مشاهده میکند
  • مکر خدا اولین بار در خلقت حضرت آدم علیه السلام پدیدار شد
  • اگر خدا بخواهد کسی را هدایت کند مسائل را طوری رقم میزند که او هدایت شود
  • این که چرا خدا،بعضی ها را هدایت میکند ،به خود افراد بستگی دارد
  • خیلی ها به نام تقرب خدا در تاریخ خیانت ها کردند
  • اصل مطلب اخلاص و صداقت انسان است
  • انسان باید نسبت به خود سختگیر ونسبت به دیگران سهل گیر باشد
  • اگر خدا بخواهد به عدالت خود برخورد کند...
  • وصیت خدا به حضرت موسی علیه السلام
  • سعادتمند است کسی که عیبش او را از عیب دیگران غافل کند

متن سخنرانی:

بسمه تعالی
شرح دعای ابو حمزه ثمالی (جلسه هشتم )                                                             مورخ :7/5/1391
امام در توضیح دعای ابوحمزه ثمالی که امشب جمله دوم این دعای شریف را شروع میکنیم.
خدایا مرا با عقوبتت تربیت (ادب) مکن و در تدبیراتت به من حیله نکن (مکر نکن) این جمله به قول جوون های امروزی ظاهر غلط اندازی داره ، خدا مگه مکر می کنه ، مکر(حیله) باید عرض کنیم که حیله به زبان عربی یعنی چاره و با این حیله ای که ما معمولاً به کار می برم و به معنی کلاه برداری و گول زدنه فرق می کنه . حیله ی عربی معنای تدبیر و چاره می ده . عرضم به خدمت شما در سجده ی دعای صبا هم همچین کلمه ای رو داریم ؛ کسی رو جز تو ندارم و حیله ای (چاره ای ) جز تو ندارم .
پس حیله میشه تدبیر و چاره ، اما .........یعنی چه؟و مکر خدا یعنی چه؟ مکر خدا یعنی اینکه خدا امر یا اموری را از ذهن انسان بیرون ببره . بله ما گاهی اوقات نیاز داریم که خدایچیزی رو از ذهن ما بیرون ببره ، به خاطر همین مطلب مهمی است و امام سجاد علیه سلام التماس خدا می کنه و میگه خدایا ((و لا تمکرلی فی تینتک))امام صادق علیه سلام داریم که مکرر در  مکرر این دعا رو می خونن ، که خدایا منو از مکر خودت در امان نگذار یعنی طوری نشه که من فکر کنم که از مکر تو در امانم ، مکر خدا دو نوعه : یکی مکر خدا ویژه ی کفّاره ویکی مکر خدا  ویژه ی مؤمنین خدا برای مؤمنین یه جوری مکر میکنه برای کفّار یه جور دیگه ، اصلاً خیلی از کارهای خدا و نعمت های خدا و جهیت مثل قرآن ، قرآن هم شفاست و هم ضرره ، این آیه ی شریفه ی که ((شفاء للناس و لایزید الظالمین الاّخسران)) برای مؤمنین شفاست و برای کافرین خسران و ضرره ، امیر المؤنین علیه اسلام 2 تا وجه داره ، ((نعمت  الله علی البرار و نعمته علی الفجّار)) یعنی برای خوبان و ا برابر نعمت  و برای کفّار  و فجّار نقمته چه جوری؟ خیلی سادست  راهشم اینه دیگه ، حالا کاری نداریم که حضور شما عرض می شود کسایی که فاسق بودن و در دوران امیر المؤمنین زندگی کردند و مزّه ی  شمشیر امیر المؤمنین رو چشیدند ، و به درک رفتند و تعدادشون هم کم نبوده، طبق این نهایت مطلب اینه که ماها وقتی از این دنیا می ریم روایت داریم : ((و روایتش هم صحیح السنده و اختلافی هم نیست )) : هر زنده ای از نوع بشر وقتی روحش از این دنیا به عالم برزخ منتقل میشه در لحظه ی انتقال امیراامؤمنین و رسول الله و حضرت زهرا و بچّه هاشون رو حمرو می بینن ، و استثنا نداره چه کافر باشه و چه شیعه و مؤمن باشه هر کسی که مرد تو اون دنیا رسول الله و اهل بیتش رو می بینه ، اون دنیا واون لحظه کسی که مؤمنه امیرالمؤمنین براش نعمته و اونی که کافره اوبها .
می فهمه که چرا امیرالمؤمنین رو ول کرده و چه بلایی سرش آمده از غفلت کردن نسبت به علی واولاد علی . در روایت داریم کسی که اونقدر فضایش ((اظهر من الشمس )) هست که حتی در روایاتی داریم که شیطانان هم فضیلت های امیرالمؤمنین رو گفته و در روایتش هم مفصله و البته آخرش هم گفته و اضطراب ذهنی به وجود نیاد ((گفته با وجود اینها و این همه فضیلت من کاری می کنم  که مردم از خونشجدا بشن .))
مکر خدا هم همینجوریه و 2 وجهی است ، یه وقتی مکرش برای مؤمنشه یه وقتی برای کفّاره هر 2 تاش سفته واسه کفّار غیر قابل جبرانه برای مؤمنین سختیه قابل جبرانه و در هر صورت به ما یاد دادن برای اینکه ما حواسمون باشه و فکر نکنیم این 2 تا کاری که انجام میدیم با این 2 تا کار و 2 تا نماز کارمون تموم شده و سند شیش دنگ بهشت دست ماست . نه از این خبرا نیست خیلی وقتا آدما کارای خیری می کنن که خیر نیست و فکر می کنن که کارشون خیره  از مکر خدا بترسیم کهخدا با ما مکر نکنه بخوایم مثال بزنیم واین مطلب واسه ما جابیافته مکر خدا اولین بار در خلقت حضرت آدم رو شده ((خوب دقت کنید ))حضرت آدم رو خلق کرد و گفت آدم این بهشت به این وسعت برو توش از هر چیز دوست داری استفاده کن امابا یه درخت کاری نداشته باش . شیطان آمد و قبل از آن هم خداوند مقام حضرت محمد و آل محمد را به او نشان داد  حضرت آدم وقتی اون مقام را دید همچین ته دلش میل پیدا کرد که ای کاش من به این مقام می رسیدم ،شیطان آمد گفت : آدم میدانی چرا خداوند گفت: از این دخت نخوری ؟

چون که اگر اون  میوهرو بخوری به مقام آل محمد و آلش می رسی حضرت آدم به طمع قرب الهی و نزدیک شدن به خدا از بهشت رانده شد و بعدشم رفت پیش خدا و بعد از این که میوه رو خورد و خدااورا از بهشت دور کرد گلایه کرد از خدا ، گفت:  خدایا تو نمیخواستی به من بگی که تو این عالم موجودی وجود داره که این دروغ میگه من اصلاً خیال نمیکردم که کسی دروغ میگه ، آدم من تورو آدم خلق کردم به خاطر عقلت ، کاری که میخواستی بکنی باید با عقلت یه حساب و کتاب میکردی و میدیدی که چه جور در میاد یا نمی یاد. خیلی ها تو تاریخ به طمع قرب خدا جنایت کردن ، همسر امام جواد ((ام فضل)) به طمع به دست آوردن امام جواد ، ایشون رو کشت ((حسادت کرد))  ، ابن ملجم مرادی هم همینطور به طمع خداوند امیرالمؤمنین رو کشت . خیلی وقتا اینجوری میشه،انسالن نباید از مکر خدا غافل بشه، اونوقت اگه این مطلبو بستش بدیم خیلی جاها به درد میخوره،چقدر چیز هایی که ما فکر کبیم برای ما نافع هست اما مکر خداست وبرای ما ضرر داره که ما فکر می کردیم واسه ما فایده نداره  اما فایده داره .
بگذارید واسه شما یه داستان تعریف کنم : خدا اگر بخواد کسی رو هدایت کنه مسائل رو جوری میچینه که هدایت بشه چرا خدا یکی رو هدایت میکنه ویکی رو نمی کنه  به خود طرف بر میگرده چرا ((ذهیر بن قین )) نبّی ، عثمانی  ، میاد سردار دوم لشگر امام حسین علیه السلام میشه چون میدونید که در  واقعه ی کربلا حضرت امام حسین 2 تا سردار داشتن یکی سردار سمت چپ ، یکی سردار سمت راست ((به غیر از آقا ابوالفضل العباس ))یکی آقا ((حبیب بن مظاهر )) و یکی آقای ((ذهیر بن فین )) حبیب بن مظاهر سردار آقا سید الشّهدا باشه این عجیب نیست حبیب بن مظاهر آدمی بزرگیه کسی که سید شهدا صلوات الله علیه روایت داره که بعد از شهادت حبیب آقا خودشون رسوند به بدن حبیب بن مظاهر ، و دست گذاشت به کمرش و گفت : حبیب داغت کمره منرو شکست  تو کسی بودی که هر شب تا صبح یک ختم قرآن  می کردی . و در باره ی حبیب بن مظاهر و سابقه ی اون کتاب نوشتن . اما ذهی بن قین چرا ؟ ((اون که تا پری روز نسی بوده )) چرا ؟ چرا وهب بن  وهب که بعضی ها نقل می کنند که 1 رکعت نماز نخوندی پای رکاب سید الشهدا باید شهید بشه اما عمر بن سعد پیشانی پینه بسته باید قاتل امام حسین باشه شریح قاضی باید در خون سید شهدا نقش پررنگ داشته باشه چرا؟ اینا ریشه دارند (مکر الهی ) اما دلیل اینکه خدا مکر می کنه و ذهیر بن قین را سردار لشگر سید شهدا می کنه ولی عمر بن سعد قاتل سید شهدا دلیلش خود ذهیر بن قین و خود وهب  بن وهبو خود عمر بن سعد است دلیل خودشونن چون یه  جاهایی قرآن فرموده دیگه (إن الله لا یهدی الظالمین ) وما،در قرآن داریم که خداوند میفرمایدما بعضی هارو هدایت نمیکنیم. ممکن هر کسی باشن ، آیت الله ،طلبه و نماز خون. و حالا این قضیه یه بحث دیگه ای داره چه کارهایی که سبب میشه یه کسی هدایت نشه و عاقبت به خیر نشه و چه کارهایی بکنه که عاقبت به خیر بشه. اصل مطلب صداقته،یعنی ریشه اینه که اونی که هدایت میشه صادقه، یعنی اگه یه عمل خیری انجام میده و یه کاری میکنه از روی صداقت انجام میده و اگر یه عمل خیری انجام میده واسه این نیست که 100 نفر ببینن و به به و چه چه کنن ، اینکه یک پزشک از تو اروپا بلند میشه میاد عراق ، 2 روز و 3 روز آیت الله العظمای میلانی رو عمل میکنه و هیچ آشنایی هم با دین اسلام نداره  و بعد از 3 روز از عراق مسلمان و شیعه میره بیرون نمی دونم داستانشو می دونید یا نه ؟ مرحوم آیت الله العظمای میلانی رضوان الله وقتی که ناراحتی حتی پیدا کرده بودند پزشکان عراق شور پزشکی گذاشتند وبه این نتیجه رسیدند که برای حفظ جان آقا دعوت کنن از یکی از پزشکان اروپایی که از اروپا بیاد آقا رو عمل کنه، پیام دادن و یه پزشکی از اروپا آمد و آقارو عمل کرد،و 2 الی 3 روز که عمل آقا تمام شد، پزشک آمد پیش آقا گفت: دینتو به من یاد بده ، چی شد خوب؟ من که به تو چیزی نگفتم که، و با تو مذاکره ای نداشتم که؟ چی شده؟ گفت آقا 3 ، 4  ماه پیش همین عمل شمارو روی کششیش اعظم کشور فرانسه انجام دادم.خوب چه اتفاقی افتاد؟ من بعد از عمل خودم رفتم بالای سرش تو حالت اغماء این زیر لبش یه چیزی میگفت: گوش دادم دیدم ترانه های کوچه بازاری فرانسه رو میخونه و شمارو هم عملت کردم و ت حالت اغماء به مترجمم گفتم که ببین اینی که میگن رئیس شیعه هاست چی میگه؟ مترجم آمد به من گفت :آقا در حالت اغماء داره دعای ابوحمزه ثمالی رو میخونه،فهمیدم اون دین ،دینه نا حقّ و این دین حقّه،چرا این پزشک؟ این میتونست واسه یه پزشک دیگه اتفاق بیافته،  خدا رحمت کنه حاج آقا فخر تهرانی که مرحوم آیة العظمای بهاء دینی رضوان الله علیه ، خبر ملاقات ایشون با امام زمان رو ایشون پخش کرد، آیت الله العظمای (بها الدین) خبر ملاقات خیلی از بزرگان با امام زمان از ایشون نقل شده، مثل خبر ملاقات مقام معظم رهبری (( حفظه الله)) با امام زمانم ایشون نقل کرده  و منشاء اصلیش از آقای صدیقی این داستان رو در بیت آقا گفتن و آقا هم خیلی ناراحت شدنو مجلس رو ترک کردن و مرحوم آقای فخر یه روزی داشتن از یه جایی رد میشدن و یه بنده خدایی گفت که آقا فخر من حرم حضرت عبدالعظیم حسنی یه نظری کردم که بندازم داخل حرم، مرحوم آقا فخر فرعون که حالا  که میخوای این پولو بندازی تو حرم میرسه به دست حکومت شاه ، شاه هم معلوم نیست که باهاش بره و چی کار بکنه؟ این کارو نکن من این پول رو تو دستگاه حضرت معصومه یه جوری خرجش میکنم ، پول رو گرفته بودن و آمده بودن پیش شیخ رجبعلی خیاط و داستان رو تعریف کرده بودنو مرحوم نقدش کرد که چرا اینکارو کردی؟ میذاشتی این پولو بندازه داخل حرم ، تو کار خدا دخالت نکن تو از کجا میدونی شاید همین پولی که متبرّک شده به حرم حضرت معصومه و این آقای شاه بره آمریکا و باهاش عرقم بخره ولی بچه ی عرق فروش به برکت حضرت معصومه شیعه بشه و تو از فردا چه خبری داری؟ این همه مسلمان در دمشق ،سفیر روم شهید دستگاه امام حسین میشه ؟ چه جور؟ و چطور این آقای سفیری که اصلاً  مسلمان میشه و همون جا شهید میشه، این خوباش و این مکر خدا برای مؤمنین ،بله خدا اسباب میچینه و پزشک رو از اروپا میاره و شیعش میکنه اما از اون طرفم بعضی ها یه عمر عبادت میکنن و مستجاب الدعوة میشن مثل بر سیسا ، طلحه و زبیر میشن که کم نیست و اعتبارات زبیر در اسلام کم نیست. خیلی تفاوت وجود داره ، هر دو در برابر امیرالمؤمنین ایستادن و جلوی امیرالمؤمنین شمشیر کشیدن اما میان زبیر و معاویه کسی که اصلاً هیچ وقت مسلمان نشده ، اما اون در اسلام افتخار داره ((الهی لا تمرکی فی .........؟)) خدایا در تدبیراتت به من مکر نکن دومین جلسه ی این دعا که خیلی هم اهمیّت داره و عرض کردیم که که آقا امام صادق مکر این دعا رو می خوندن خدایا اینطور نشه که من فکر کنم دیگه از مکر تو در امانم و می خواد به اینرو بفهمونه که خوب بررسی کنیم همه ی زاعمالمون رو غیر از اون چیزی که عادت ماست عادت ما اینه که عادت مردم رو خوب بررسی می کنیم  اگه یارو 1 قدم اشتباه برداشت 1000 و یک دلیل و توجیه درست می کنیم که حتماً این یه قدمم آخر اینکه یارو برداشته حتماً واسه خدا نبوده اما روایت و قرآن اینرو به ما نمی گه و می فرمایید ((إصبر بالتی هی أحسن )) می گن که با امیرالمؤمنین  علیه سلام آمدن خدمت رسول الله فریاد و داد که آقا فلان جا جنایت داره میشه و فلان داره میشه و دارن زنا میکنن ، آقا فرمودن هیچی نگو ؟ گفت :یا علی برو ببین چه خبره ؟ آقا امیرالمؤمنین رفت به اون مکان ورفت داخل خانه با چشم  بسته رفت وبرگشت و آمد خدمت آقا رسول الله و گفت : آقا من هیچی  ندیدم حالا ما چی می بینیم خوبش هم میبینم اما هزار جور می خوایم بگیم که این آدم  ، آدم درستی نیست . در حالی که وظیفه ی منو شما و اونی که ائمه ی ما از ما خواستن و خدا اینه  اینه که نیست  به خودمون بدبین باشیم  هر کاری که می کنیم بگیم نکنه که خدا این کارو قبول نکرده باشه ، و نسبت به خودمون سختگیر باشیم ، اصلشهم همچنین هم هست اگر خداوند بخواهد از روی عدالتش با ما حساب و کتاب بکنه کلای همه ی ما پس معرکه هستش  سلمان فارسی ((منا اهل البیت )) وقتی داره می ره امیر المؤمنین وقتی داره دفنش می کنه  به سلمان کلماتی تلقین می کنه می گه نکنه رفتی پیش خدا بگی من ((سلمان منا اهل بیتم )) ها ؛ نه بگو من بنده ای ضعف و ذلیل و بی چاره ام در برابر خدایی که اینقدر مهربونه و ......پس یادمون باشه  اگه بخوایم با خدا محاسبه کنیم و حساب و کتاب بکنیم که من این کارو کردم و اون کارو کردم کلاهامون پس معرکه ، چون خدا میگه که تو اون فلان کار  بد رو هم انجام دادی . و حدیث قدی است که یا موسی ((احفظ و میتی )) و میت من رو حفظ کن خدا می فرماید : و اگر چیزی بهتر از این بود حتماً خدا به حضرت مؤسی وصییت می کرد و خداوند فرموده :یا موسی تا زمانی که مطمئن نشدی که خداوند از گناهان تو گذشته دنبال گناهان دیگران نباش و اینقدر گناهان دیگران رو بزرگ نکن . آقا امیر المؤمنین می فرماید : سعادتمند است کسی که عیوب خودش سبب بشه که از عیوب دیگران منصرف بشه ، و نسبت به خودمون سختگیر باشیم .این قسمت از دعای ابو حمزه ی ثمالی اینو می خواد به ما بگه که ما گول خورده باشیم و هر لحظه هم ممکن که گول بخوریم . خداوند انشاء الله توفیق بده که بتوانیم از شب هایه  آینده أحسن وجه بهره برداری کنیم.
--------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:10
دعا و زیارت

بسمه تعالی
جلسه هفتم شرح دعای ابو حمزه ثمالی      مورخ: 6/5/1391
خدیا مرا با عقوبتت ادب نکن .
راجع به این بند دعای ابو حمزه ثمالی که هنوز بند اولش هستیم ،آیاتی از قرآن رو در شب های گذشته خدمت شما خواندیم ، اما حدیثی را دیشب شروع کردیم وبه دلیل ضیق وقت فرصت به پایان رساندن این حدیث را نداشتیم . وجود مقدس حضرت محمد مصطفی در این روایت شریف فرمودند 3 دسته از گناهان هستند ،که عقوبت اینها سریع نصیب آدم می شه و خداوند عقوبت اینهارو تا آخرت به عقب نمی اندازه ؛
1)عقوب الوالدین ،(کسی کاری بکند که این کارش سبب این بشود که والدین او را عاق کنند ) داستانهایی ،مطالبی و روایت هایی را در این زمینه در شب گذشته خدمتتون بودیم، از یه روایت ،یه بند رو مختصر توضیح دادیم و 2بند دیگر هم هست که می گوید : پدری که به بچش ظلم کرد ،  بیرون یه جایی بدهکاری داشت و دعوا گرفته بود عصبانی بود و آمد خونه پسرشو دید و همینجوری بیخود و بی جهت زد زیر گوش پسرش اون موقع هست که در حق پسرش ظلم کرده ،حالا کاری نداریم به اینکه کسیکه ظلم میکنه فرق نمیکنه پدر باشه یا مادر ،ما اینرو گرفتیم اونورم باید بدونیم درسته که پسر اولاد در هر شرایطی باید به پدرو مادر خود نیکی کنه اما از اون طرفم اینجور نیست که اگر پدر ومادر به اولادش ظلم کرد ، همینجور خدا راحت بگذره .اما در هر حال یه پدری در حق اولادش ظلم کرده ، معصوم فرموده:اگر این اولاد که پدرش در حقش ظلم کرده هیچ کار نکنه نه خدایی نکرده به پدرش بپّره ونه خدایی نکرده حرف تند بزنه ونه چیزی بگه و فقط تو صورت پدرش نگاه کنه و یک ثانیه اخم کنه ، فرمودند :که 40 شبانه روز نمازش مقبول نیست البته نه اینکه   اگر فردا رفتی اینکارو بکنی 40شبانه روز نماز نخونی  ، پیغمبر گفته 40 شبانه روز نمازت قبول نیست کسی که اینکارو میکنه 2 برابره این نماز رو باید بخونه خلاصه هر چیزی اگه خدا قبول نمی کنه باید بخونه این نیست که چون قبول نمیشه نخونه ، نماز رو باید بخونه اما روایت می فرماید که 40 شبانه روز نمازش قبول نیست از اون طرفم درباره ی احسان ونیکی به پدر و مادر چند تا داستان گفتیم و اینا حکایت تاریخی بود اما یه داستان روایی بگیم که کسی نتونه توسندش شک کنه، چون چیزی که از معصوم وارده اون درسته ،حکایت ممکنه بالا و پایین بشه و یه ایرادی بشه توش گرفت ، اما اونی که معصوم و امام میفرماید دیگه نمیشه کاریش کرد و اون دیگه کم و زیاد نداره ، اعمال و رفتار و تقریرمعصومین حجت شرعی است ، یعنی اگر امام معصوم تو یه مجلسی باشه یه کسی یه کاری کرد و امام معصوم در قبال کار اون موضع نگرفت ، این موضع نگرفتن امام ، یعنی اینکه کار اون آقا درسته . آقا یون مراجع به خاطر این موضع نگرفتن و حکم شرعی میدن امضای امام بر عملی حجت شرعی است . اما خودش بحث داره که آیا این امضا به تقیّه هست یا نه و داستان داره اما اگر قطعی بشه معصوم اینجا در اختیار خودش و بدون هیچ ملاحضه ای در قبال کار آقای فلان ، موضع نگرفته این حجته. ماها همه چیزمون رو باید با امیر المؤمنین و بچّه هاش میزان کنیم ، می گن امیرالمؤمنین میزان اعمال هستند ؛ یکی از معناهای این جمله اینه که یعنی ما می خوایم بدونیم کدوم کار درسته و کدوم کار غلطه ، ببینیم امیر المؤمنین و بچه هاش ،رسول الله و بچّه هایش چی فرمودن : همون کار رو انجام بدیم ، روایتی است از امام رضا علیه السلام که شیخ صدوق در عیون الخبار آورده  وآقا امام رضا در ذیل آیه ی شریفه ی 86 سوره ی بقره درباره ی اون جریان گاوی که حضرت موسی فرموده بود بیارن ، ذیل اون آیه این طور شرح می ده ، میگه : وقتی یه بنده خدایی زد پسر عموی خودشو کشت و جسد اونو رو هم گذاشت جلوی راه یه  کسی از نوادگان حضرت یعقوب وبعد هم  به خون خواهی پسر عموش رفت پیش حضرت موسی  وگفت : این پسر عموی منو کشته در حالیکه خودش کشته بود گفت بین ما حکم کن ، حضرت موسی فرمودند که برویه گاو بردار بیار ، حالا داستان داره و تو خود این داستان نکات ظریف و لطیفی وجود داره که من نمی خوام اشاره کنم ، اینا گفتن گاو چجوری باشه و چه رنگی باشه و چه قیافه ای باشه ، و با این سؤال ها واسه خودشون دردسر تراشیدن تا حضرت موسی توضیح دادند که چجوری باشه و اونها رفتن و کل مملکت رو گشتن و دیدن که یه آدم مشخص شده که این گاو رو داره وگفتن که آقا ما این گاو تو رو احتیاج داریم ،پیغمبر خداگفت که من این گاو رو می خوام ، صاحب گاو گفت :من گاو رو می دم اما شرط دارم که تو پوستشو پر از طلا کنید و به من بدید ، و قیمت گاو اینقدر بود ، به این شرط و دیگه هیچ جور کوتاه نمیام و رفتن پیش حضرت موسی گفتن که آقا این قیمت خون باباشو گذاشته رو گاو؛ گاو که اینقدر نمی ارزه ،حضرت موسی گفت: چاره ای نیست اگر می خواید حکم کنید برید همون بنده خدایی که خودش مدعی بود ،  پوست گاو رو پر از طلا کنه وبیچاره ی بد بخت ،آدم کشته ،حالا باید هزینه هم بکنه ،خلاصه رفتن و گاوه رو آوردند و خلاصه حضرت موسی گاو رو کشت و دمشو زد به بدن جسد کشته شده، جسد زنده شد و به حرف در آمد و گفت اونی که منو کشت خود پسر عموی منه .یکی اومد پیش حضرت موسی گفت : یا موسی این یه داستان داره و اون مطلب چیه ؟گفت صاحب این گاو پسری بوده که چند روز پیش رفته بوده یه جایی تجارت و یه وسیله ای خریده بود و آمده بود که پولش را حساب کنه و کلید گاو صندوقش دست پدرش بودهو آمده از پدرش بگیره ، دیده پدره خوابیده و کلید هم زیر بالش پدرشه گفت : من الآن باباه رو بیدار کنم و کلیدرو بیارم نمی صرفه و معامله رو بهم زد  و گفت : هر چه هم سود داشته باشه ما نخواستیم و منصرف شد .
احسان به پدو مادر برکت میاره ، بگردیم تو زندگی هامون خیلی راحته  وقتی یه مشکل پیش میاد بگیم تقصیر فلانیه ، تقصیر فلان مسئوله و ..... 
ماها اینجوری هستیم و همیشه مشکلات واسه دیگرانه و مال خودمون نیست  اگه دخرمون طلاق گرفت لابد تقصیر  اون یکی بوده  و ماها اصلاً مقصّر نیستیم اگه پسرمون معتاد شد ، ماها اصلاًمقصر نیستیم  و جامعه مقصره وچرا اینقدر مواد مخدر در دسترس  جوانان هست ؟ بله مواد مخّدر هم نباید در دسترس باشه اما چرا پسر فلانی معتاد نشد و پسر تو معتاد شد رزق کم شد چون گرانیه ، چون فلان مسئول فلان چیزو گران کرد  نه آقا بریم دقت کنیم ؛ روایت میگه "بد اخلاقی  رزق رو از بین می بره" وروایت می فرماید"اگر جامعه ای که کوچک تر ها به بزرگ تر ها و ریش سفید ها احترام نزارن تو اون جامعه رزق از بین می ره " تو جامعه ای که گناه باشه رزق از بین می ره و ...... اینارو نگاه کنیم ، البته نمی خوایم از سایر آقایون سلب مسئولیت کنیم و همه ی تقصیر ها رو بندازیم گردن مردم آقایون هم باید به فکر باشن و مسئولان باید توجه کنند که وراث مملکتی هستن که شهدای زیادی براش کشته شدن و مادران زیادی برای این شهدا اشک ریختن و داغ های زیادی از این نبود شهیدان در دل  مادران و پدران هست.

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:8
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب هفتم و ذکر آثار آن از زبانامیر المؤمنین علیه السلام

  • روایتی از آقا رسول الله صلی الله علیه وآله
  • عاق والدین عقوبت سریع دارد
  • حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه می فرمایند : بر الوالدین وقایة من السخط
  • هر جا بیچاره شدیم به پدر ومادر نیکی کنیم
  • معنی سیاست از کلام مولا امام حسن علیه السلام
  • زحمات طاقت فرسای شیخ بهایی برای زنده نگاه داشتن اسلام
  • داستان آیت الله مجتهدی و دیدن خواب رفیقش
  • هم رتبه کلیم الله علیه السلام در بهشت و دعای مادر
  • شیخ محمد جواد انصاری و کیفیت نمازش
  • آخرین وصایای امام علی علیه السلام
  • پیغمبر صلی الله علیه و آله: أنا و علی أبواها هذه الامة
  • امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پدر امت است

متن سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی
جلسه ششم  شرح دعای ابو حمزه ثمالی    مورخ :5/5/1391
" الهم لا تؤدّبنی بعقوبتک" خداوندا مرا به عقوبتت ادب کن .
شب گذشته 2 آیه ی قرآن را تلاوت کردیم و پیرامونش صحبت کردیم ،که در این 2 آیه خداوند به بندگانش انذار داده است ، که اگر مرتکب اون کارها بشوید ، دچار عقاب شدید خدا می شوید ،و قول دادیم در شب های آتی آیات بیشتری راجع به این مسئله خدمت شما عرض کنیم ، امّا امشب بنده به خاطر دلایلی که حالا انشاء الله عرض می کنم ، از آن آیات منصرف شدم تا شب های آتی انشاء الله ، وامشب می خوام روایتی در این باره برای شما بخوانم ، که روایتی است از وجود حضرت رسول الله صلوات الله علیه که آقا فرمودند 3 دسته کار سبب می شود که خدا عقوبتش رو سریع انجام بده و عقوبتش رو به آخرت تاخیر نندازه ، یه وقتی عقوبت خدا در آخرت به انسان می رسه ، و یه وقتی هم در دنیا وهم آخرت ، بعضی از گناه ها دامن گیر آدمه هم در دنیا وهم در آخرت ، آقا رسول الله صلوات الله علیه می فرمایند: 3 دسته از مردم کسانی هستند که اگر اینکارها را انجام بدند خدا عقوبت اینها رو تا به آخرت عقب نمی اندازه وسریع انجامش میده .
اون 3 دسته کیا هستند :1)عاق الوالدین : کسی که والدینش او را عاق  ونفرین کنه و اورو از خودش دور کند ، خدا جزای همچین آدمی رو به تاخیر نمی اندازه و علاوه بر اینکه در آخرت با او حساب می کنه تو دنیا هم ((نقد))باهاش حساب میکنه . خیلی دادیم و متوجه هم باشیم از این طرف عاق والدین که صدیقه ی کبری فرمودند : و البّر الوالدین وقایة  ًمن السقط )) در اون خطه ی مشهور و غرّا و کامل فدکیه ، یکی از جمله های حضرت صدیقه ی کبری این کلام است .
هر جا ترسیدی و گمان کردی داری می افتی تو چاه و در این دنیا یه جایی دچار مصیبت می شوی ،صدیقه ی کبری فرمودند : برای پدر و مادرت کار خوب انجام بده کار خوب برای پدر ومادر تو رو از بیچارگی در می آره ، هر جایی بی چارگی  دیدیم بریم سراغ کار والدین، اگر زنده اند که خوش به سعادتمون و اگر هم از دنیا رفتن ، دست ما کوتاه نیست واون موقع هم میشه کار کرد ، داستان های مختلف وروایت عدیده ای در این باره داریم . اصلاً روایت داریم از امام مجتبی علیه السلام سؤال کردند :آقا سیاست رو بر من تعریف کن . متاسفانه این روایات بر ما خونده نمیشه ، سیاست این نیست که تو سر اونو کلاه بزاری و اون یکی رو از رقابت بیرون کنی ،این معنی سیاست نیست، همه چیز در دین تعریف داره ، و هیچ چیز در دین وجود نداره که تعریف شده نباشه و برای مثال :عقل،این نیست که مردم گمان می کنند ، مردم گمان می کنند عقل اینه که باهاش محاسبه ی دو دو تا ،چهار تا بکنن که چه کاری بکنن پول دار تر بشن و چه کاری بکنن زودتر رئیس اداره میشن و چه کاری میکنن زودتر صاحب خونه میشن و .... ، اما اصلاً این عقل نیست مثال زدیم که اینا عقل باشه ، دور از محضر مبارک شما جناب آقای سگ باید اعلم العقلا باشه ، بزارید داستانی رو برای شما تعریف کنم ، خدا رحمت کنه ، مرحوم شیخ بهایی رضوان الله علیه رو که خیلی زحمت کشید برای زنده شدن دین اسلام ، روایت های مختلفی هست که مرحوم شیخ بهایی گاهی وقتاً برای پیدا کردن سند یک حدیث از این کشور  سوار اسب می رفتن به کور دیگه که بتونن ببینن که آیا این حدیث صحیح السند است یا نه؟  
شیخ بهایی (رضوان الله علیه) یه وقتی داشتن مسافرت میکردن و نزدیک غروب رسیدن به یه آسیابی و رفتن پیش آسیابان و گفتن آقای آسیابان ما اومدیم اینجا و خوردیم به تاریکی امشب و به ما جایی میدی بمونیم؟ آسیابان گفت بله آقا قدم شما روی چشم ما. آفتاب داشت غروب میکرد آقای آسیابان آمد به شیخ بهایی گفت که زحمت بکش تشریف بیار داخل آسیاب بخواب ، شیخ گفت که هوا گرمه بذارید که ما همین بیرون بخوابیم ، وآسیابان گفت که آقای شیخ امشب بارون میاد اگه میخوای بیرون بخوابی اینو در جریان باش که ما اگه در آسیاب رو بستیم  تا صبح باز نمیکنیم ، بارون هم اومد باید تا صبح زیر بارون باشی و خود دانی. شیخ به آسمان نگاه کرد و گفت: بنده خدا ما خودمون منجمیم و هواشناسیم و از این آسمون محاله امشب بارون بیاد ،  آسیابان گفت خود دانی، خواستی عمل کن خواستی هم عمل نکن . شب شد و شیخ بهایی دید بله بارون گرفت ، بنده خدا صبح آمد پیش آسیابان گفت: آسیابان مثل اینکه تو از ما ملّا تری ، یه چند مدّتی به ما فرصت بده وبرای ما وقت بزار که ما این چیزایی رو که شما بلدی و ما بلد نیستیم رو ازت یاد بگیریم ، گفت : شیخ این حرفا نیست ،من نه از شما ملّا ترم و نه منجّم هستم ،گفت والا ما یه سگی داریم "دور از محضر شما" دم در آسیاب می بندیمش  این سگه هر شبی که میاد تو آسیاب ،ما می فهمیم که اون شب بارون میاد . اگر عقل اینه آقای سگ اعلم العقلاست . بله عقل به این چیزا نیست ، عقل رو امام صادق تعریف کرده ((ما عُـبِـدَ بِه الرحمّن)) اون چیزیه که سبب میشه ما بندگی خدا رو بکنیم اونرو بهش میگن عقل ، سیاست این نیست که تو کلاه اونو برداری و من کلاه تو ، سیاست رو امام حسن مجتبی تعریف کردند وفرمودند :سیاست ادا کردن حق زنده ها وادا کردن حق مرده هاست . "مرده حق داره: مرحوم آیت الله مجتهدی رفیقی داشت که بعد از این که مرده بود خوابشو دید و دید که یه عده ای به سمت بهشت در حال حرکتند واون رفیق متدیّن مقیدش هم در راه  میره به سمت بهشت ،امّا مابقی می دون و این بنده ی خدا داره لاکپشتی میره به سمت بهشت و خیلی آهسته گفت : تو رفیق ما بودی و آدم خوبی بودی اینا دارن با سرعت میرن چرا تو اینقدر آروم میری و داستان چیه ؟گفت که اینا یه کسایی رو دارن تو دنیا که براش خیرات میکنن ولی ما کسی رو نداریم ، یه پسر داریم که اونم به فکر ما نیست . صبح شد رفت پیش پسره که کارش هم صیّادی  وماهیگیری بوده گفت :پسر من دیشب خواب پدرتو دیدم یه خیراتی برای پدرت بکن ؛ خلاصه ، بعضی ها هم اینطوری هستن دیگه گفت : که آمدن پیش ورثه ی یه بنده خدایی گفتن بابات بدهکاره و اون دنیا مدیونه وداره تو آتیش می سوزه گفت : یه نفر بسوزه بهتر از اینه که چند نفر بسوزن ، بزار بسوزه . بعضی ها هم اینجورین و بی توجه نسبت به رفتگان ؛خلاصه اینکه  گفت : چی میگی آقای مجتهدی من خودم گرفتارم و تو خرج زندگی خودم موندم ، چی خیرات کنم برای بابام .وقتی دستم نمی رسه چی کار کنم برای بابام ، خلاصه مرحوم آیة الله مجتهدی هی اسرار و این انكار، تا خلاصه از كوره در رفت و همونطور كه مشغول صیادی بود و كنار دریا بود دست انداخت تو آب دریا و 2 تا مشت آب از دریا گرفت، پرت كرد و گفت اینم بره به روح پدرم ، مرحوم مجتهدی دید چی كارش كنه دیگه وقتی حاضر نیست كاری انجام بده برگشت و شب دوباره خواب رفیقشو دید ، دید كه رفیقش داره با سرعت میره و سرعتش هم زیاد شده، پرسید رفیق تو چطور سرعتت زیاد شده؟ پسرت كه اینجوریه داستانش ، گفت همین آب رو كه از تو دریا بلند كرد و ریخت رو ساحل ، تو ساحل یه ماهی بود كه آمده بود تو شنای ساحل با این 2 تا مشت آب برگشت توی دریا و حیاطش رو به دست آورد و خدا به خاطر این كار خیر پسرم، سرعت منو اینجا زیاد كرده.
حضرت موسی سوال كرد خدایا میخوام بدونم و ببینم هم مرتبه ی من تو بهشت كیه؟ خوب موسی پیغمبر خداست و كلیم الله است او مقامی داره كه مرحوم مجلسی بحار الانوار نوشته وقتی رفته بود تو كوه طور و وقتی برگشته بود تا یه مدتی مردم كه می آمدن باهاش حرف بزنن تا حرف مردم رو میشنید بیهوش میشد . بعد كه حالتش عوض شد، گفتن چرا اینجوری میشدی؟ می گفت واسه اینكه لذت تكلم با خدا و حرف زدن با خدا اونقدر لذیذ بود كه دیگه این حرفا منو بیهوشم میكرد. این حرفا دیگه حالمو میگرفت ، خوشا به سعادتشون ، اونایی كه تو این دنیا زحمت كشیدن و به خدا اینجور نزدیك شدن. خدا رحمت كنه آیت الله عظمای شیخ محمد جواد انصاری  همدانی رضوان الله علیه، این بزرگوار كه امام رضوان الله علیه  دربارشون فرموده بودند او كوه توحیده. كه شرح این جمله خودش احتیاج به یه منبر داره. و دارد كه مرحوم شیخ محمد جواد هر وقت نماز میخواند و نمازش تمام میشد دیگه حال نداشت با كسی صحبت كنه و هر كسی حرف میزد ، آقا مثل یك مریض بودن نه مثل ماها كه نماز تموم میشه مهرو پرت میكنیم و میریم دنبال زندگی، یه بنده خدایی میگفت : كه ما   نماز مغرب میریم یه جایی واسه نماز حضور شما عرض شود كه تو نماز اگه یه صلوات بیشتر گفتیم كفش لنگه ها آمد ، و سلام هم كه دادیم انگار از همین سر صف مهرها همینجور رگباری پرت میشه سمت جا مهری ، كه بشینن سر سفره و یا علی افطار كنن . موسی كلیم الله میگه خدایا به من نشون بده كه هم شأن و هم درجه ی من تو بهشت كیه؟ جبرائیل نازل  میشه و میگه برو فلان جا یه قصاب هست اون هم سطح توئه، عجب! یه قصاب هم شأن پیغمبر خدا؟ ((إِصتَـنَعـتُـكَ لِـنَفسی)) اینرو قرآن كریم میگه؛ یعنی موسی من تورو خلق كردم كه مال خودم باشی و تورو به عشق خودم خلق كردم، اگه یه مقایسه بخوای بكنی سادش اینه كه خداوند در حدیث قدس میفرماید (( یا بنی آدم همه اشیاء رو خلق كردم واسه تو و تورو خلق كردم واسه خودم)) نتیجه میشه كه حضرت موسی یه نفری به اندازه كل بنی آدم می ارزید و ارزش داشت ، آقای موسی تو با قصاب تو بهشت هم رتبه ای ، تو بهشت، عجب! بریم ببینیم این قصاب چه قصابیه؟ كه به این سرعت مقرّب درگاه خداوند شده اونم به اندازه حضرت موسی كلیم الله.رفت در مغازه ی قصاب وایستاد ؛دم غروب قصّاب راه افتاد یه تیكه گوشت گرفت رفت و موسی پیغمبر رفت دنبالش. اومد بره داخل خونه موسی گفت: مهمان نمیخوای ؟ گفت : بفرما ، و رفت داخل خانه دید كه رو سقف یه زنبیلی هست و قصّاب اولین كاری كه كرد این بود كه زنبیل رو كشید پایین ، دید یه پیرزنی داخلشه رفت پیرزنو گرفت شست و شو داد و تمیزش كرد ، براش غذا پخت و غذاشو داد و بعد موسی پیغمبر دید كه پیرزن داره زیر لب در گوش این آقای قصاب  یه چیزی میگه و اونقدرم پیره كه حضرت موسی هم حالیش نشد كه پیرزن چی میگه!

گفت این پیرزن مادرمه ، خوب من پول ندارم براش كنیز بگیرم و خودم براش غذا میپذم و كاراشو خودم انجام میدم. گفت: غذارو دادی بهش چی گفت؟ گفت: زیر گوش من گفت خدا تورا با موسی در بهشت هم رتبه كنه،((دعای مادر))! و چرا من این حدیث و واسه امشب انتخاب كردم؟ جونكه اصبغ بن نباته  زمانی كه حضرت علی علیه سلام ضربت خورد ، در روایت آمده كه آقا یه لحظه بیهوش میشدن و یه لحظه بهوش می آمدن آمد درب خانه امیر المؤمنین در زد و گفت : من میخوام آقارو ببینم و ازش سؤال دارم. رفتن گفتن آقا  اصبغ ابن نباته كه از خواص و یاران امیرالمؤمنین بود شمارو كار داره و آقا فرمودن ؛به اصبغ بگین من دیگه حالی ندارم. و رفتن گفتن كه اصبغ آقا اینجوری فرمود ، اصبغ شروع به گریه كردن كرد و گفت: الّا و لله من باید آقارو ببینم ، آمدن به خدمت آقا امیرالمؤمنین  كه آقا اصبغ ابن نباته اصرار دارن. آقا امیرالمؤمنین فرمودند كه برید به اصبغ بگویید بیاد ولی سؤالاتشو كوتاه بپرسه و اصبغ آمد و گفت : آقا یه چیزی به من یاد بده دم آخری، ببین حالا آقا امیرالمؤمنین میخواد دم آخری به اصبغ ابن نباته کلامی رو بگه و این آخرین سفارش امیرالمؤمنین به اصبغ و شیعیان و به ماها و عالم اسلامه و به مردم سراسر جهانه ،(( آخرین نصیحت امیرالمؤمنین )) که 3 تا بند داره که من وقت ندارم 3 تا بندشو توضیح بدم و 1 بندشو فقط توضیح میدم ، گفت: ملعون است کسی که عاق والدین باشد ، اسبق گفت: آقا بیشتر توضیح نمیدی؟ آقا فرمودند : چرا بیشتر توضیح میدم. فرمودند که اسبق پیغمبر فرمودند: (( من و علی پدران این امتیم )) . (( انا و علی ابواها هذه الامة)) همونجوری که امیرالمؤمنین پدر امت هست، امام زمان هم پدر امت، و امشب شب جمعست و این روایت و گفتم برای امام زمان برای شب امام زمان، نکنه ماها عاق امام زمان باشیم؟
کسی آمد پیش صدیقه ی کبری بعد از شهادت پیغمبر کنار کوه احد کنار قبر پیغمبر داره گریه میکنه و در همون حال پرسید خانوم به من خبر بده که راسته آقا امیرالمؤمنین رو آقا رسول الله جانشین خودشون کردن؟حضرت صدیقه برآشفت و فرمودند: چی میگی مگه تو روز غدیر نبودی؟ و گفت: چرا بودم اما میخوام یه چیزی از دهان خودتون بشنوم که آقا رسول الله برای خودتون فقط گفتند و حضرت زهرا یه سری حدیث گفتند و راوی میگه پرسیدم با این حال با این شرح ، پس چرا امیرالمؤمنین کوتاه آمد و دست از خلافتش کشید؟ صدیقه ی کبری فرموده باشد که فلانی ،مَثَـل امام در میان امّت  مثل کعبه است همونجور که مردم باید بروند دور کعبه بگردند هم وظیفه دارن برن دور امام هم بگردن. بله مردم باید دور امام زمان بگردن . این ایام ماه رمضان وقت غروب آیا یاد لب تشنه ی امام زمانمون هستیم؟ آیا یه زیارت آل یس میخونیم؟

------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:6
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب ششم ماه مبارک و ذکر آثار آن از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

  • عقوبت چیست؟

  • خدا سریع العقاب و شدید العقاب است

  • کسی که قدر نعمت را نداند محکوم به عقاب است

  • نعمت انقلاب اسلامی
  • رها کردن دامان امام علی علیه السلام یعنی هلاکت امت
  • دوری از ولی فقیه یعنی محکوم به هلاکت شدن
  • داستان علامه مجلسی و پسرش فخرالمحققین

  • تلاش مجدانه علامه امینی برای نوشتن کتاب ارزشمند الغدیر

  • آدمی که قرآن برایش مهم نباشد محکوم به عقاب و بدبختی دنیا وآخرت است

  • رسول خدا صلی الله علیه و آله بیم داده بودند زمانی را که مردم از علما فرار میکنند همانند گوسفند از گرگ

  • به فرموده امیرالمؤمنین جز چهار گروه، باقی مردم محکوم به هلاکتند:1.عالم 2.متعلم 3.کسی که خدمت عالم میکند 4.کسی که عالم را دوست دارد

  • داستان قوم سبا و کفر نعمت

  • داستان فرعون و قدر نشناسی او

متن کامل سخنرانی:

 

بسمه تعالی

شرح دعای ابو حمزه ثمالیمورخ:4/5/1391

))جلسه پنجم((

در مورد ادب گمان بنده ی حقیراینست که به اندازه ی زمانی که داشتیم صحبت کردیم هر چند یکی دو تا حدیث دیگری هم در این رابطه بود که خالی از لطف نبود اما برای اینکه یکمی جلو تر بریم و محضر رو انشاء الله به ثوابی بیشتر برسونیم کمی بحث رو جلو تر می بریم ؛

))خدیا مرا به عقوبتت ادب نکن ((عقوبت در قرآن چند نوع ، و چندین جا به کار رفته ، اولاً باید عرض کنیم که ، اگر انسان مواجه با عقوبت الهی بشود خدا ، شدید العقاب استو دوم اینکه سریع العقاب است ، یعنی اگر عقاب کنه ،عقوتش شدّت ومدّتی دارد که طاقت فرساست ، و اگر انسانی دچار عقوبت الهی بشود ، سریع هم دچار می شود ، یعنی مهلت نمی دهد .در قرآن شریف راجع به چند قوم کلمه ی عقاب ، شدید العقات ، و سریع العقاب به کار رفته که ما این چند نوع را تلاوت می کنیم و اگر خداوند توفیق بده ذیل هر کدوم هم مثال می زنیم . در سوره ی بقره آیه ی211( سَل بنی اسرائیل کَم آتَـیناکم من آیه ، و من یبدّل نعمت الله من بعد ما جائتهم البینة و إنّ الله شدیدالعقاب))خداوند بهش هشدار داده که کاری رو انجام ندهد ، که اگر انجام بدهد دچار عقاب شدید الهی میشود، چه گروهی اند اینها؟ اینها گروهی اند که خداوند بهشون نعمتی داده و این نعمت را تبدیل میکنند و در جای خود و برای آن چیزی که این نعمت خلق شده بود ازش استفاده نمی کنند راحت تر بگم اهل شکر کردن نعمت الهی نیستند ، راحت ترش اینه که اهل اسراف کردنند ، نعمت های خدا یکی دوتا نیست ، حالا این نعمت های ظاهری که متفاوت به ذهن و وقتی صحبت از نعمت میشه ، همه ی ذهن ها متوجه اونها میشه ، یک طرف بعضی از نعمت ها احتیاج به تدّبر دارد ،وشکر کردنش هم باز احتیاج به تدبّر داره ،مثل نعمت عمر ، همون چیزی که یکیار سؤالاتی است که ما در شب اول قبرراجع به اون باید توضیح بدیم ، که جوانی خودمون رو چگونه به پیری رسوندیم ؟ از عمرمون چطور استفاده کردیم ؟ آیا مثل علامه ی حلّی زندگی کردیم ؟ یا مثل مامون و هارون و یزید ؛ فقط به فکر دنیا بودیم و یا از اون بالاتر و از این پایین تر بودیم ؟ من این داستان رو برای بعضی از دوستان که توفیق خدمت گذاری داشتم گفتم .یه وقتی مرحوم فخر المحققین ((که در 13 سالگی مجتهد شد ، یعنی هنوز بالغ نشده بود مجتهد بود ، یعنی هنوز نمی توانست صیغه ی عقد نکاح بخواند ولی مجتهد بود )) یه وقتی یکی از اعضای خانواده ی علامه ی حلّی که می شود پدر مرحوم علامه ی فخرالمحققین مجلس عروسی پسرش مرحوم علامه ی حلّی را دعوت کرد .

علامه حلی هم برای اینکه دعوت این بنده خدا رو لبیک بگه ناچار شد 1 هفته درس و بحث رو بزنه و عازم سفر بشه ، و مسافرت های اونزمان هم که به طبع چون ماشین و اینها نبود و با اسب و چه وچه بود و مانند الآن نبود . بعد از 1هفته برگشت دید پسرش مرحوم فخر المحققین دیگه در نماز پدر شرکت نمی کنه ! 1 روز 2 روز 4 روز ...عجب ؟!چی شده ها و مادر فخر المحققین رو صدازد . وگفت : برو به این پسرت بگو که دیگه نماز ما نمیاد !این آدم ملّایی و کار بیخود انجام نمیده ، حتماً به خاطر کارش دلیلی داره ، مادره رفت سراغ پسرش ، پسرم چرا نماز پدرت شرکت نمی کنی ؟ گفت : سلام منو به پدرم برسون ، و بگو که طلبه ای که 1هفته درس رو تعطیل کنه و بره عروسی فامیل دیگه عادل نیست و نمیشه پشت سرش نماز خوند .مادرم رفت پیش علامه حلّی و گفت : پسرت اینجوری میگه ، گفت بهش بگو بیاد پیش من ، مرحوم فخر رو فرستادن پیش علامه حلّی ، گفت: پسر این کتاب رو دیدی ؟این کتاب رو تو این یه هفته ،

یه دوره ی کامل فقه از اول طهارت تا آخر فقه بالای اسب وتو مسافرت نوشتم .به این میگن عمر با برکت ،عمری که برکت داره ، مرحوم شریفی نقل میکنه :که من خودم از علامه ی امینی شنیدم برای نوشتن کتاب الغدیر 10000 نوع جلد کتاب خواند ؛ توجه کنید ((10000 جلد نه ،10000 نوع کتاب خواند ، ماها در طول عمرمون یه تفسیر نمونه که آیت الله العظمای مکارم شیرازی حفظه الله ......با دوستانشون نشستن یه تفسیری نوشتن که هر کسی بشینه بخونه متوجه میشه . می خواد آخوند باشه و طلبه باشه و.......

 

بعضی از تفسیر ها سخته و یه کمی واردی می خواد ، مثل ((تفسیرالمیزان ))وبرای خوندنشون باید یه کمی سواد هم باید داشته باشی . اما این تغییر نه هر کسیحالا می خواد دانشجو باشه ، کلاس پنجم ابتدایی داشته باشه و.......وارد که بشه واون رو باز کنه متوجه میشه ، تفسیریه برای عامّه ی مردم .قرآن شریف نامه ی خدا به بندگانش ؛پس چرا ما نباید بدونیمتوش چی نوشته شده ؟ منظور از آیات الهی چیه ؟شأن نزول آیات چیه ؟ و این آیه از ما چی میخواد و قرآن برای چی فرستاده شده ؟ این همه پیامبر با این همه سختی و ریاضت آمدند که نهایتاً (( قرآن )) به دست ما برسه ، و غیر از اینه مگه ؟

اینهمه پیامبر((124000))پیغمبر ، این همه زحمت کشیدن ، تهمت شنیدن ،زندان رفتند ، لابه لای درخت اره شدن وچه وچه ، همه ی این ها برای اینه که نهایتاً به دست من وشما ، قرآن برسه یا که قرآن بشه سند زندگی من و شما ،امام حسین شهید شده که قرآن رو زنده کنه ، و ما تفسیرو نخوندیم با این که الآن امکانات هم فراهم شده،الآن مثل سابق نیست ،حالا بگیم اگه مثلاً بخوایم یه تفسیرالمیزان بخریم ،جدیداً 270 هزار تومنه ولی الآن روی CD ها منتشر شده و حضور شما عرض می شود که با 500 تومن می شه تفسیر المیزان و چندین نوع تفسیر دیگر رو هم خرید و داشت .

در قدیم علمای ما زحمت می کشیدن واسه علم ، و جامعه ای که علم براش مهم نباشه محکومه به از هم پاشیدن ، در هر جا ، جامعه ای که قرآن براش مهم نباشه ، و آدمی که قرآن واسش مهم نباشه محکوم در دنیا به بدبختی زندگی کردن روایته حضرت محمّد فرمودند :زمانی میاد که مردم ، دور از محضر شما مثل گوسفند که از گرگ فرار می کنه مردم هم از علما فرار می کنند و بعد در ادامه فرمودند که وقتی یه همچین زمانی رسید چند تا اتفاق بد واسه مردم میافته :

1- تو دنیا بدبخت میشن ،عاقبتم ندارن ؛ از علم نباید فاصله گرفت و از عالم هم همینطور آقا امیر المؤمنین علیه السلام : دارند که اگر می خواهی هلاک نشی جزو چهار دسته باش یا به عبارت دیگه جزو یکی از این 4 دسته باشوگر نه محکوم به هلاکتی ؛ 1- یا عالم باش واگر نیستی 2- متعلّم باشواگر نیستی 3- برو خدمت عالم باهاش مشورت کن و اگر نه 4 - حداقل علما رو دوست داشته باش .اگه جزو این 4 گروه نباشیم ، محکوم به هلاکت هستیم . واین دیگه حرف امیرالمؤمنین و شوخی بردار نیست ، من حرف بزنم اصلاً تحویل نگیرید و محل نذارید چون حرف من ارزش نداره اما وقتی امیر المؤمنینعلیه السلام , دیگه ارسطو و ابن سینا و افلاطون و......اینهاهمه جمع بشین یه ذرّه از علم امیرالمؤمنین رو نمی تونن بهش برسن اونوقت ما, اون دکتریهودی میگه آقا واسه سلامتی فلان کارو بکن ؛{ آخه آدم دردش میاد؛ یارو 40 سالنماز نمی خونه ولی تا می شنوه که آقا ورزشدر بین الطلوعین خوبه می بینی صبح ها داره می دوه ؛ بابا خدا گفته نماز بخون ، قبول نمی کنه ، 124 هزارپیغمبر آمده ، قبول نمیکنه ، بعد گمانشم اینه که .... خدا به این نماز اون محتاج نیست ، خدا کجا به این نماز ما محتاجه ؟ همه ی عالم نماز نخونن و روزه نگیرن ، همه ی زن های عالم بی حجاب بشن ، همه ی مردهای عالم چشمشون رو در مقابل نامحرم نگه ندارن ، همه جا هم پر از گناه بشه و همه هم ربا بخورن ، از خدایی خدا کم می شه ؟ هیچی از خدا چیزی کم نمیشه.

« خلق الخلق حین خلقهم غنی عن طاعتهم » آقا امیر المومنین( علیه السلام ) می فرماید : خلق کرد خلایق را و زمانی که داشت خلق می کرد غنی بود از طاعت و بندگی اونها ، از نعمت عمر و نعمت انقلاب ، حالا شما هرچی بگو گرانیه ، اونایی قدیمی اند ازشون سوال کن ، کی تو خونه مبل داشت ؟ کی ماشین داشت ؟ و پشت پرده چه خبره ؟ باید نشست و ساعت ها صحبت کرد .

کسی که قدر نعمت را نداند محکوم به عقاب خداست ، برید تفسیر سوره ی اسراء؛ ببینید چرا مثلاً مردم فلسطین به این سرنوشتدچار شدن دلیلش اونجا هست، هی خدا نعمت داد، کفران نعمت کردند؛ و مفسرین نوشتند، و (البته در بین این تفسیر اختلاف هم هست،) وقتی امیر المومنین علیه السلام کنارته و میری در خونه ابوبکر نهایتش این میشه که جنگ حرّه راه میافته و 10 هزار زن بطور نا مشروع آبستن میشن ، کسی امیر المومنین رو ول کنه نتیجه اش اینه، نائب امام زمان رو ول کن نتیجه اش اینه این نعمت الهی ، عقاب داره و شدیدالعقاب ، اینجا خدا شدید العقابه سریع العقابه ، اینجا به سرعت عمل میکنه و مکث نمیکنه در عقوبت کردن ، قوم سبا اینها کسانی بودند کهخدا اونقدر به اینها نعمت داده بود ، که بعضی از داستان ها نقل شده که زمانی که قوم سبا می خواستند راه برند ، اونقدر درخت ها میوه داشت ، که برای اینکه این میوه ها به سرشون نخوره باید سرشون رو پایین می گرفتند ، اما اونقدر درختهای پر میوه داشت ، گندم زار ها محصولات آنچنانی ، پر از نعمت؛ وفور نعمت بود، اما اینها چه کار می کردند ؟ گندم رو می گرفت ، آرد می کردند و نان می کردند و اونوقت چاره ای نیست اینها رو باید بگم و متاسفانه شاید یه مقدار مشمئز کننده باشه ولی عبرته و داستان قرآنی است :نان رو می گرفتند وقتی می رفتند دوراز محضر شما دفع می کردند ، جای دفعشون رو با نان پاک می کردند ؛ اسراف می کردند و نعمت خدا را قدر نمی دانستند چی شد؟ و بعد واسه خدا هم خط و نشون می کشیدند ، و اگر کسی میامد می گفت آقا اسراف نکنید ، می گفت : برو به خدا بگو که اگه می تونه این نعمت هارو از ما بگیره ، تا زمانی که رودخانه فلان هست و تا زمانی که زمین حاصل خیز هست ، مرحوم بی نیازند ، خیلی خب قحطی آمد ، نتیجه چی شد همون نون هایی که اون کارو باهاش می کردند ؛پاک می کردند ومی خوردند.

قدر نعمت رو ندانیم همینه.

آیه بعدی : سوره ی آل عمران آیه 11((کدأب ال فرعون و الذین من قبلهم کذبوا بأیتنا فأخذهم الله بذنوبهم و الله شدید العقاب )) سیره فرعون و آل فرعون این بود که آیات خدا را تکذیب می کردند ؛ کسی که آیات خدا رو تکذیب می کنه اینطوره و خداوند چه می کند؟ . نمیدونم این داستان رو شنیدید یا نه : آمدند مردم بی چاره ی بدبخت نا فهم, پیش فرعون ، که تو خدای مایی ((فرعون 400 سال خدایی میکرد((

یه نکته بگم : روایت است که تو این 400 سال یه سردرد هم نگرفت ، 400 سال ادعای خدایی کرد و اون وقت یه سردرد هم نگرفت ، این برای مطالب دیشبه و درباره ی اون مطالب که اونی که درد داره دوست خداست و اونایی که درد ندارن نه ... .

آقای فرعون ، تو خدای مایی ، زمین های ما خشک شده و باران نمیاد ، تو که خدایی یه اشاره کن که خلاصه توی رودخونه آب جاری بشه ،( این داستان رو شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع آورده ) فرعونم گفت من که از شما راضی نیستم ، حالا که راضی نیستم خبری از آب نیست . برید دنبال کارتون . خلاصه چند روز گذشت و دوباره رفتند و آمدند و گفتند : فرعون حیوانات ما دارن از بی آبی می میرند ، اگه خدایی برما نمیکنی و آب نمیاری ، ما میریم سراغ یه خدای دیگه . حالا فرعون چکار کنه ؟! میگه خوب برید فلان جا جمع بشید میگم که آب بیاد . همه رفتند و جمع شدند ،

}خدای خودمون رو هنوز نشناختیم ، توی ماه رمضون خدای خودمون رو بشناسیم} فرعون سر گذاشت به زمین و گفت : « الهی أنا عبد الذلیل » فرعون 400 سال ادعای خدایی ، یعنی در برابر خدا شمشیر کشیدن . بعد سر گذاشت رو زمین گفت : خدایا من بنده ی ذلیل تو هستم ، اینا عقلشون نمیرسه ، ولی من که می دونم تو خدایی ، و اگر بناست اینجا آب جاری بشه تو باید جاری کنی ، منو جلو اینا ضایع نکن . فرمودند که آب جاری شد .« مجیب الدعوات » . اصلا معامله اگه با دعا شد جوابش میاد اگه نیومد دلیلش رو تو شب های قبل گفتیم . حالا می خواد فرعون باشه. از خدا که نمیشه صفتشو سلب کرد ، بگیم الان رب باش و دو دقیقه دیگه نباش . خدا رب هست و همیشه رب هست و ربوبیّت هرگز از خداوند صلب نمیشه . ربّانیت هرگز از خدا صلب نمیشه .

« مجیب الدعوات » ، همیشه مجیب الدعوات ، و آب جاری شد و آمد گفت : مردم ، ما خدایی خودمون رو انجام دادیم برید کیف کنید . خداوند جبرئیل رو فرستاد ، و جبرئیل ملبس شد به لباس انسان . آقای فرعون من یه مشکلی پیدا کردم ، فرعون گفت : بگو چه مشکلی ؟ جبرئیل گفت : یه بنده ای داشتم و به این بنده امکانات دادم و وسایل دادم ، حالا در مقابل من ایستاده ، به نظر شما من با همچین بنده ای باید چکار کنم ؟ فرعون گفت : من اگه چنین بنده ای داشتم مینداختمش توی فلان دریا ( همون دریایی که فرعون در آخر توی همون دریا غرق شد. ) گفت واقعا اگر اینجوریه یه نامه بنویس اینو واسه من مهرش کن که من ببرم به بنده ام بگم که خدای ما همچین حرفی زد ، تا رفت و گذشت زمانی که حضرت موسی عصا زد به دریا و دریا شکافته شد و اینها آمدن وسط دریا و قرار شد دو طرف دریا به هم برسن که جبرئیل آمد ، گفت :بنده ای که از امکانات مولایش استفاده کنه و علیه مولاشبرگرده و و قیام کنه حقشه که توی این دریا غرق بشه . خداوند بخواد عقاب کنه اینجوریه ، مهلت نمیده و از خودمون سند می گیره .

خداوند عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه ، خیلی خطرناکه ، بزرگانی بودن که یه عمر بندگی کردن و لحظه ی آخر لغزیدن ، خدا نکنه موقع لغزش لحظه ی آخر باشه . درباره ی یه طلبه ی نماز شب خون خبر دادن به استادش بیا شاگردت داره می میره ، استاد آمد بالا سر طلبه ، دید دیگهآخر عمرشه ، گفت بگو((اشهد ان لا اله الا الله)) ؛طلبه نمیگفت , استاد گفت : دست ما درد نکنه با این شاگرد تربیت کردنمون ، سرشو انداخت رفت یه مدت دیگه ای خبر دادن که آقای شاگردت از مرگ نجات پیدا کرده ؛ آمد سراغش آقای شاگرد یه عمر تورو تربیت کردیم رو به موت بودی آمدیم بهت شهادتین تلقین کردیم ، شهادتین نگفتی : گفت داستان داره . گفت بگو داستانشو گفت من مادرمو تو بچگی از دست دادم ، از مادرم فقط یه کوزه بهم ارث رسیده یادگار مادرمه دوسش داشتم ، مثل جانم لحظه ی مردن تو آمدی بگی و بهم تلقین کنی بگی ((اشهد ان لا اله الا الله))شیطان با لاسرم بود و کوزه دستش بود و می گفت : بگی می زنم می شکنم ، منم دوسش داشتم نمی خواستم بشکنه . همین قدر محبت داشتن به دنیا عاقبت اینجور ممکن میشه ، ((الهی لا تودبنی بعقوبتک))خدا یا با عقوبتت ادبم نکن ((.

يکشنبه 6/5/1392 - 20:4
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

 

  • نماز شب پنجم ماه مبارک و ذکر آثار آن از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام
  • تأدیب بزرگان از جانب خدا
  • شناخت تأدیب خدا
  • نحوه برخورد با تأدیب خدا
  • شیخ رجبعلی خیاط و فکر گناه
  • البلاء للولاء
  • داستان حضرت نوح و نفرین قومش
  • داسنات حضرت ابراهیم و نفرین مخلوقات گنهکار
  • تأدیب خدا نشانه دوست داشتن بنده است
  • و ...

متن سخنرانی:

 

به نام خدا

شرح دعای ابوحمزه ثمالی (جلسه چهارم )مورخ:3/5/1391

(( الهم لا تودّبنی بعقوبتک )) خداوند گاهی وقت ها در طول تاریخ شده است که برخی ازکسانی که ارزشش رو داشتن تادّب کرده، اما ادب کردن خداوند برای دوستان ادب با عقوبت نیست ، انشاءالله در شب های آتی بررسی خواهیم کرد کسی که مورد عذاب خدا قائل شود چه بلایی سرش می آید، اما در طول تاریخ داستانهای قرآنی ، روایتی و تاریخی, متعددی داریم که بعضی از بزرگان ما ؛ که این بزرگان ممکن است که پیغمبر هم بوده باشند، خداوند اینهارو تادب کرده، یعنی یه رفتاری ازشون سر زده که این رفتار از اون ها بعید بود و خداوند اونها رو تادیب کرد، مثل حضرت یوسف پیغمبر، دیدید که وقتی خواست یک فرد دیگر بره پیش پادشاه مصر سفارششو بکنه، 7 سال زندانش تمدید شد مثل حضرت یونس که در شکم ماهی زندانی شد، با اون ...........که انجام داده . تادیب های خداوند مختلف است، منتهی ما ها در این شب های مبارک رمضان ، باید تادب های خدارو هم بشناسیم گاهی بلاها تادیب خداست، خداوند با بلاها آدم رو تادیب میکنه، آدمیزاد که با بلا روبه رو میشه 2 نوع برخورد نسبت به اون داره ، برخی ها بلا را وسیله میکنند برای خرید بلای بعدی ؛بعضی ها زرنگتراند وقتی بلایی پیش میاد این بلا رو وسیله میکنند قرب به خدا ، ما باید یاد بگیریم با بلا و تادیب خدا ، چه جور برخورد کنیم ، بعضی از اتفاقاتی که می افته نتیجه ی عملخود ماست ، نمیدونم این داستان رو شنیدید یا نه؟! اما این داستان که حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف صبر کرد و اونقدر گریه کرد که قرآن شریف میفرماید: (( حتّی ابـیَـضَّت عَـیناه )) و چشمش سفید شد و کور شد ، پشتش یه مسئله ای هست،حضرت یعقوب کاری کرد که خداوند اون رو تادیب کرد، اینها روایت .... است، {مرحوم شیخ حر عاملی ؛این رو میتونید در کتاب کلیات احادیث .... و مرحوم صدوق هم در کتاب علل الشرایع این داستان رو آورده} ، حضرت یعقوب علیه السلام بنای زندگی اش اینجوری بوده ، یعنی در طول زندگی اینطور عمل میکرد که هر روز یه گوسفند قربانی میکرد و خیرات میکرد. یه روزی گوسفند رو سر برید و خیرات کرد و بعدا خودش هم نشست و با خانواده مشغول خوردن شدن ریا، یه آقای .....و گدایی آمد در خونه ی حضرت یعقوب در زد و ظاهراً ماه رمضون هم بود ، و در زد گفت: که من گرسنه هستم و حضرت یعقوب (علیه السلام) چون خیرات کرده بود خیلی اعتنا نکرد ، این بنده خدا که مؤمن هم بود و روزه داشت اون شب رو گرسنه خوابید .موقع خوابیدن از حضرت یعقوب علیه السلام پیش خدا شکایت کرد، گفت : خدایا حضرت یعقوب علیه السلام پیغمبرته و رفتم در خونش،در زدم کمک کنه که افطار کنم و از صبح تا حالا گرسنه بودم و چیزی داشت که به من کمک کنه اما نکرد. جبرائیل آمد خدمت حضرت یعقوب؛گفت: یعقوب خداوند به تو سلام رسونده و گفته که منتظر بلا باش. همان شب حضرت یوسف آن خواب مشهور رو دید ((رأیتُ اَحدَ عَشر کوکباّ والشَّمسَ والقمرَ رأَیـتُـهم لی ساجدین )) و آمد برای پدرش تعریف کرد و پدرش هم شنیده بود که حضرت جبرائیل علیه السلام به او وعده ی بلا داده بود ، گفت: این داستان و این خواب رو برای برادرات تعریف نکن ، روایت داره اولین بلایی که بهحضرت یعقوب علیه السلام به واسطه ی کمک نکردن به مستحق در حالی که توانشو داشت پیش آمد حسادت ما بین برادرها بود، بلاها دلیل داره.

حالا بین آدم های مختلف ، بلا های مختلفی، یه کی را حضور شما عرض می کنم مثل مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط ، رضوان الله علی ، بلای خودشو داره ، نقل که مرحوم شیخ رجبعلی ، میگه من یه وقتییه چند ثانیه ای فکر گناه آمد تو سرم ، داشتم از یه مسیری رد می شدم کنار خیابان بودم یه اسبی یا شتری بودیهویی دیدم لگدی زد ، لگد از کنار گوشم گذشت گفتم : خدایا من که گناه که نکردم ، فکر گناه که کردم ، فکر گناه کردم ، این چه بلایی بود ؟ دیدم یه کسی در گوشم گفت: خدا رحم کرد که لگد اسب به تو نخورد و از بغل گوشت رد شد خداوند تنبیه می کنه ، دوستان خودش رو ,اصلاًالبـَلاءُ لِـلـوَلاء ، بلا مال ،دوستان خداوند ، اینکه بعضی وقتا بعضی ها سؤال هم میکنند ،که آقا طرف دین نداره ، شرف نداره همه کاری هم می کنه ، گردنشم کلفته پولم تو خونش همینجور میاد ، ما نمازم می خونیمروزه ام می گیریم ، تقوا هم داریم همیشه داریم می دوییم و شرایط مالی خوبی هم نداریم ، جوابش اینکه خدا کفّار رو ول میکنه ،

ه قول گفتنی ، دور از محضر شما بخورند و بچرخند ، اصلاً هم دردشون نیاد تا برسند به قیامت ، هیچ راه فراری براشون نباشه ، اما واسه مؤمنین هی حادثه پشت حادثه هی اتفاق پشت اتفاق که متنبه بشن, یه دوستی یه مثال قشنگی می زد و گفت :ماهیت ما این جسم نیست و ماهیت اصلی ما واون چیزی که مارو آدم میکنه ومارو اشرف مخلوقات کرده اون روح جاش آسمانه ، ملکوته ، میل به پرواز داره ,ما با نفس امّاره ی خودمون اون روح رو تو جسم زندگی می کنیم و بین این روح و جسم درگیری اتفاق میافته و اونوقت یه بلایی تو زندگی ما رخ می ده ، خداوند با این بلاها می خواد چی کار کنه ؟ می خواد با این بلا ها روح ما رو پرواز بده ، ملکوتی کنه ، مارو به در منزل مقصود برسونه حضرت نوح رو یک جور ، حضرت ابراهیم رو یک جور ،حضرت یعقوب رو یک جور ، چون می دونید ، وقتی حضرت نوح ، حضور شما عرض می شود که نفرین کرد و باران آمد و سیل شد و همه چیزو رو برد ، وخودشم با پیروان سوار بر کشتی نجات پیدا کردند، وقتی به سر منزل مقصود رسیدند ، خداوند جبرئیل رو فرستاد که به حضرت نوح کوزه گری یاد بده ، یاد داد و حضرت نوح هم یاد گرفت و بعد خدا به جبرئیل گفت :به حضرت نوح بگوکوزه بساز ، حضرت نوحم که تازه کار بود شروع کرد با دست سریع کوزه ساخت ، کوزه که تمام شد خداوند دوباره جبرئیل رو فرستاد گفت : نوح حالا کوزه رو بشکن ، حضرت نوح علیه السلام تو دلش گفت : خدایا این همه زحمت کشیدیم واین کوزه رو درست کردم ، حالا بزنم کوزه رو بشکونم ؟ خدایا این چکاریه ؟ این چه داستانی داره ؟ خطاب آمد نوح کوزه ساختی دلت نمی یاد بشکنیش اونوقت دلت اومد بنده های منو نفرین کنی وهلاکشون کنی ؟ بنده ی من بودن اونها گناه من رو هم کرده بودند ، اگه قرار بود کسی عذاب کنه من بودم که بیشتر هم میدونم و آگاهم ، گناه تورو که نکرده بودن که ، معصیت منرو کرده بودن، ببینید چقدر کریمه خداوند؟! مانند همین در مورد حضرت ابراهیم هم هست . وقتی حضرت ابراهیم به ملکوت میرفتند ، در یکی از آسمان ها نگاه کردند به زمین دیدن عدّه ای دارند گناه می کنند ، نفرین کرد به نفرین حضرت ابراهیم علیه السلام هم اونها عذاب شدن ، و در آسمان بعدی دوباره حضرت ابراهیم علیه السلام دید که یه عدّه ی دیگری دارند گناه میکنند ، تا آمد نفرین کنه خطاب آمد حضرت ابراهیم : ماتو رو آوردیم که ملکوت رو ببینی و نیاوردیم کهبنده های ما رو نفرین کنی . اونا بنده ی من هستن و گناه منرو کردن و ما هم خودمون آگاهیم به این موضوع .

 

خداوندا ادب می کنه ، و هر کسی رو هم به یه نحوی رحمت میکنه ، مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری رضوان الله علیه : مرحوم علامه ی طباطبا یی میفرمودند که ما وقتی میرفتیم سر درس آقا ، خانم آقا از اول درس تا آخر درس به آقا بد و بیراه میگفت. یه بار نشنیدم که مرحوم سید احمد خوانساری یه بار اعتراض کنه فقط یه بار که صداشخیلی بلند و زیاد شده بود و جوری شده بود که حواس طلبه هارو پرت میکرد ، اشاره کردند گفتند: باشه ، بذار درس تمام بشه من در خدمت شما هستم، طلبه ها پای درسن و از راه دور اومدن چشم پایان درس من در خدمت شما هستمو بعداً یکی رفته بود به آقا گفته بود پرا این زنی که از اول تا آخر به تو بد و بیراه میگه رو طلاق نمیدی؟ طلاق رو واسه همین روزا گذاشتن دیگه.آقا فرمودند که این زن واسه من مفیده ؛ ما میریم بیرون و مرجع تقلیدیم و مردم به ما احترام میذارن و دست مارو میبوسن و ممکن یه وقتی یه فکرایی پیش بیاد، این خانم ما خونه به ما بد وبیراه می گه میگه و اون بالا اینطور می خوان . یه کی زن بد، یکی بچّه بد ، یکی همسایه ی بد و یکی بی پولی و...... خداوند ادب میکنه ، اینجا آدم رو تادیب میکنهو خوب هم هست ، اصلاً در سیره ی بعضی بزرگان داریم که اگه یه مدتی اتفاقیبراشون نمیافتاد می گفتن خدایا مارو ول کردی ؟اما این همیشه یک قاعده نیست ولی یکی هست که 50 سال زندگی کرده و هیچ اتفاقی نیافتاده براش باید شک کنه. این تفسیر و صریح آیه ی قرآنه ((و لایحسبن الذیّن کفرو اَنمّا نُملی لَهم خیرٌ لِأَنـفُسِهم اَنَّما نُملی لَهم لِـیَزدادوا إثماً و لهم عذاب مهین )) کافران فکر نکنن تو این دنیا خدا کاری به کارشون نداره و هیچ اتفاقی براشون نمیافته خبری هست ، نه ، خدا بهشون مهلت داده که گناه رو گناه اضافه کنن ، هی بار گناه خودشون رو سنگین کنن ، این آیه حضرت زینب سلام اللهعلیها در شام وقتی که یزید ملعونقه قه می کرد و اون شعر معروف رو می خوند و اهانت می کرد به پیامبر صلی الله علیه وآله و رسالت و امام حسین ((علیه السلام ))و چه و چه ؛ حضرت زینب سلام الله علیها این آیه رو اونجا استفاده کردن و گفتن ، یزید ، فکر نکن که اگر امام حسین علیه السلام رو کشتی پیروز شدی و خدا بهت پیروزی داده . پس بلا خوبه به شرط اینکه خوب ببینمش، ما این مثال رو خیلی زدیم ، هیچ پدری بچّه همسایه رو به خاطربی ادبی اون نمیزنه ، چون اون بچش نیست ، میگه به من چه بی ادبخودش پدر داره بره تریبیتش کنه ، بچشو می زنه چون دوسش داره ، اگر پسری تو خونه باشه بد باشه، معتاد باشه ، پدرم باهاش کاری نداشته باشه هیچ عاقلی نمیگه این پدر، پدر خوبیه و بچشو دوست داره ، باید عکس العملی نشونبده اگه بچشو دوست داره ، خداوند دوست داره . اگر ادب می کند برای اینکه دوست دارد . انشاء الله خداوند توفیق ادامه ی بحث رو خدمت شما باشیم .

--------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:3
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

 

  • نماز شب چهارم ماه مبارک
  • ذرخواست ادب بدون عقوبت
  • دلیل اطاعت بی چون و چرا از رسول الله صلی الله علیه وآله
  • دلیل اطاعت از ولی فقیه
  • علامه امینی و سؤال پیرامون لازمه اعتقاد به آقا ابالفضل علیه السلام
  • ذاستانی از سلطان محمود غزنوی و غلامش
  • داستانی نقل از شیخ بهایی از عابد بنی اسراییل
  • نعمت ها و الطاف خدا

متن سخنرانی:

 

 

 

به نام خدا

شروع دعای ابو حمزه ثمالی (جلسه سوم)مورخ :2/5/1391

((الهی لا تُـؤدِبنی بِعُـقوبَتک)) در دعای ابو حمزه ثمالی آقا امام سجاد علیه السلاماولین جمله ای که کتاب رب الارباب ذکر میکند ، عرض میکند خدایا مرا ادب بکن ، اما داری من رو ادب میکنی به عقوبتت ادب نکن برای متوجه شدن این مطلب ، درباره ی ادب مختصرا دیشب چند کلمه ای صحبت کردیم، اما بنده یک نگاه دیگه ای که به داستان های عبرت آموز و روایات تاریخی انداختم ، حیفم آمد مطلب راجعبه ادب را به همان مطالب دیشب خلاصه کنم، و بحول قوه ی الهی تصمیم داریم بحث ادب رو امشب هم ادامه بدیم، ادب آنقدر مهم است کهوجود معصوم در مورد واجب الطاعه شدن پیغمبر که قرآن شریف میفرماید: -((ما اتاکم الرسول فخذوه و ....)) قرآن شریف میفرماید: آن چیزی که رسول الله آورده ، اون کاری که رسول الله آورده بگیرید، عمل کنیدش، و اون چیزی که پیامبر میگه انجام ندید عمل نکنید و انجامش ندید ، چرا ؟ معصوم میفرماید: به این دلیل که خدا چون رسول الله را به آداب خودش ادب کرد ، رسول الله به این مقام رسید که واجب اطاعه شد ، پس معلوم میشه اصلا مودب شدن واجب اطاعه میکنه آدم رو ، مودب شدن به آداب الله ، اینهایی که معرفت ندارند یا دنبال حاشیه هستند و چه و چه ، که میخوان با انواع و اقسام بازی مسئله ی ولایت فقیه رو زیر سوال ببرند ، اینها توجه کنند ولی فقیه جایگاهی ست کهاسناد محکمی براش وجود داره ، روایت میفرماید کسی که ادب شود به آداب الله واجب اطاعه میشود ، آمد پیش مرحوم علامه امینی رضوان الله علیه سوال کرد ، آقا ما خدارو قبول داریم ، پیغمبر خاتم و 124000 پیغمبر هم قبول داریم ،قرآن رو هم قبول داریم ، اصول و فروغ دین ، ولایت ائمه رو قبول داریم ، بغض دشمنان ائمه رو قبول داریم ، همه ی اینهارو قبول داریم ، اگه فقط محبت داشتن به(( ابوالفضل العباس)) را قبول نداشته باشیم عاقبت ما در قیامت چی میشه ؟ ابوالفضل العباسکه امام نیست ، او بزرگی است شهیدی است ، که مودب بود به آداب الله ، مودب بود در برابر امام بر حق و اگر ما این آدم را قبول نداشته باشیم ، تکلیف ما روز قیامت چیه؟ خادم مرحوم علامه امینی میگه که علامه در بستر بیماری بودن , بر آشفتن ، گفتند : چی میگی آقا ، ابو الفضل العباس که خیلی بزرگه تو اگربند نعلین منِ علامه امینی که نوکر ابوالفضل العباس هستم ,هم رو قبول نداشته باشی روز قیامت با صورت تو رو در آتش جهنم میکشه، این مسئله اعتقادی است ، کسی که مودب بشود به آداب الله ، اونوقت که ما باید در این ایام که ایام خلوت کردن و تفکر کردن و ایام تحمل کردنه , باید خودمونو بسنجیم و باید ببینیم ، چقدر مودب هستیم به آداب الله و از این ماه باید استفاده کنیم برای مودب شدن به آداب الله ، سلطان محمود غزنوی خدا میداند دیشب داستانی رو ازش نقل کردم ، امشب داستان دیگری رو نقل میکنم.

شما میدانید که سلطان محمود و عیاض غلام حلقه به گوش سلطان محمود داستانهاش در کتب شعری ما مفصل نقل شده، اینهتا اینقدر رابطه ی محبت آمیزی نسبت به هم داشتن, شعرای ما از داستانها این دو نفر در شعرهاشون زیاد استفاده کردند، روزی سلطان محمود و عیاض با هم و به اتفاق هم رفتند شکار.شکار شده و نشده به عیاض میگه : عیاض برو یه خربزه بیار بخوریم ، عیاض هم میره یه خربزه تهیه میکنه و بر میداره و میاره پیش سلطان محمود ، سلطان محمود هم عیاض رو دوست داشته و میگه با اینکه من سلطانم میخوام خودم این خربزه رو آماده کنم و قاچش کنمبدم تو بخوری ، من سلطانم تو نوکری با این حال من خودم میخوام قاچش کنم و خربزه رو قاچ کرد یه تیکه از این خربزه رو میده دست عیاض ، عیاض شروع میکنه با لذت خاصی این خربزه رو خوردن ، جوری هم این خربزه رو میخوره با لذتکه دهن سلطان محمود آب میافته سلطان محمود هم میگه ظاهرا این خربزه ، خربزه ی شیرین و خوبیه ، یه قاچ هم خودش میخوره ، اولین گازی که میزنه میبینه مثل زهر ماره، عیاض ؟ تو با این لذت داری این خربزه رو میخوری؟ اینو که اصلا نمیشه خوردش! عیاض رو کرد به سلطان گفت : سلطان من یه عمری از دست تو شیرینی و شکر و عسل خوردم و حالا که تلخی خوردم اعتراض کنم؟ این بی ادبی. ماها با خدا اینجور کردیم ، این همه نعمت به ما داده شکرش کردیم ، به محض کوچیک ترین مشکلی در زندگیمون آیا راضی بودیم یا دست به گریبان خدا شدیم ،و من میشناسم کسی رو که متدین و وقتی بچه اش مرد و خودش به من گفته چرا خدا باهاش این کارو کرد، اون چیزایی که داده رو شکرش کردیم واقعا

و داستان دیگری از شیخ بهایی نقل میکنم تا نتیجه بگیرم ؛ شاید این داستان رو مسن ترها شنیده باشند، عابدی از قوم بنی اسرائیل که از بین مردم فاصله گرفته ، رفته بالای کوه و با خداوند اونقدر نزدیک شده که خداوند دوست نداره او به خاطر رفتن به دنبال غذای خودش هم که شده از سجادش جدا بشه ، چیکار کنه خدا؟ پس هنگام غذا خوردن که میشه ملکی را مامور میکنه که غذا رو بیاره برای عابد بنی اسرائیل و رابطه با خداوند اینجوری بود، هر شب عابد عبادتش رو انجام میداد و مائده یآسمانی رو میخورده و دوباره شروع به ادامه عبادت میکرده یه شب با یه روزی دیر موقع نهار خبری نشد ،موقع افطار خبری نشد ، دیگه گرسنگی فشار آورد ، راه افتاد از کوه آمد پایین ،اولین خانه ، خانه ی گبری است ، آدم بی دینی است ، در می زنه ، آقای گبر من گرسنه ام ، در خونت چیزی داری من استفاده کنم ؟ و نمیرم از گرسنگی ؟ و گبر هم دید که 3تیکه نون داره و 3 تا تیکه نون رو هم میره به آقای عابر و بعدش هم به سلامت . از در خونه که می خواست خارج بشه ، آقای گبر دم در خونش یه سگی رو دور از محضر شما بسته بود دم در ، آمد بیرون سگه دنبالش ، ما به قرار، سگه دنبالش ، و عابر گفت چه کار کنم گفت : یه تیکه نون رو بندازم جلوشکه دیگه دنبال من نیاد یه تیکه نون انداخت جلوی سگ وسگ تا خورد دوباره افتاد دنبال عابر ، چاره ای نبود ، تیکه ی دوم رو هم انداخت سگ خورد و دوباره دنبال عابر کرد ،چاره ای نبود تیکه ی سوم هم انداخت و آقای سگ هم خورد وقتی که خورد دوباره دنبالش کرد ، عابر گفت : بی حیا ، من از صاحب تو 3 تا تیکه نون گرفتم و هر 3 تا تیکه رو هم که بهت دادم ، دست از سر من بر دار دیگه .دارد که سگ به اذن خدا به زبان آمد گفت : بی حیا من نیستم تویی . من سگی هستم که در خونه ی صاحبم بسته شدم ، صاحبم یک شب به من استخون میده ، یه شب نه ، یه شب گوشت میده ، 5 شب دیگه خبری نیست ، اما من از در خونه ی صاحبم نرفتم و در خونشو ول نکردم ، داد می خورم ، نداد همین جا هستم، تو یه شب خدا بهت مائده ی آسمانی نداد، آمدی پیش دشمن خدا ،گبر بی دین داری شکمت رو پر می کنی ؟ ماها با خدا چه جور معامله ای کردیم ؟ قدر نعمتهایی رو که به ما داده رو نمیدونیم واقعاً ؟ امروز برای عده ای از دوستان مثال می زدم می گفتم اگه مااز این جا تا تنکابن سوار ماشین بشیم یه کسی کرایه ماشین مارو حساب کنه ، 5 بار ازش تشکّر می کنیم ، دستت در نکنه کرایه ما رو حساب کردی ، تشکّر میکنه ، خدا بر تو بیامرزد آقا ، زحمت کشیدی آقا ، اون وقت اون نعمت هایی که خدا به ما داده واقعاً میشه قیمتشو مشخص کرددعوا میشه آقا میزنه چشم یارو رو کور میکنه ، آقای قاضی دیه میبره صد میلیون تومن .این چشم 100 میلیون تومن ، چند تا 1000 تومانی میشه آقا ؟ چند تا عضوی مثل چشم در بدن ما وجوداست.

چند تا 100 میلیون تومنی ؟ نه اصلاً این هوایی که ماتنفس می کنیم کسی می تونه براش قیمت بزاره ؟ آقای تیلیاردر ، تیلیاردر تومن پولداره الآن خبر آمده که اکسیژن هوا تموم شده !! میگه آقای تیلیاردر من یه جایی 1روز اکسیژن ذخیره کردم ،1 تیلیارد پول به من بدهمن یه روز به تو اکسیژن می دم ، میگه: بفرما ، من اگه زنده نباشم 1 تیلیارد تومن پولم چه ارزشی داره ؟ ارزش نداره .

این اکسیژن رو میشه روش قیمت گذاشت ؟ یه وقتی یه بنده خدایی آمده بود ، پیش ما ، گفت : حاج آقا چرا باید نماز بخونیم ما که خودمون نیومدیم تو این دنیا ، خدا مارو آورده تو این دنیا حالا به زور هم میگه نماز بخون، من گفتم حالا بیا بشین واسه همچین آدمی 1 روز از امام باقر علیه السلام و قرآن بگو همچین آدمی حالیش نمیشه .هیچی بهش نگفتم، بحث رو عوض کردم و شروع کردیم با هم حرف زدن دیدم که این یارو لا به لای حرفش بپرسم، پسرم زیاد میگه و یه بچه ی 10 یا 11 ساله داره که خیلی هم دوستش داره ، گفتم که نقطه ضعف تو بر من مشخص شده. بهش گفتم که : در طول شبانه روز چند ساعت کار میکنی؟ گفت 10 ساعت کمتر و بیشتر، گفتم بابت این کاری که میکنی، ماهی چقدر میگیری؟ گفت : خیلی بگیرم 700 تومان یا 800 تومان، گفتم: از سر کار بر میگردی خسته هستی، بچه ای که هنوز خیلی هم حالیش نیست و خیلی هم تکلیف نداره وقتی وارد خونه میشی بهت سلام نکنه چطور میشی؟ گفت: واقعا یه کمی ناراحت میشم و بهش چیزی نمیگم ولی .....میگم هیچ تا حالا به خاطرش رفتم سر کار اونوقت این حالا یه سلام بهم نداد.

گفتم : بنده خدا تو روزی 10 ساعت زحمت میکشی و در ازای 700 تومان پول انتظار داری سلام بکنه بهت، اونوقت خدا این همه نعمت بهت داده دوست نداری یه 2 رکعت نماز بخونی؟!قدر نعمت های خدارو دونستیم ؟ چطور میشه ما ها وقت سحر تو ماه رمضون واسه ی این شکممون سحر خوابمون نمیبره ، ولی در طول سال میخوایم بلند شیم یه 2 رکعت نماز بخونیم سختمون میشه؟ ((الهی لا تودبنی بعقوبتک)) خدایا منو ادب میکنی طوری ادب نکن که با عقوبتت ادب بشم، ماه رمضان ماه ادب شدن ، برگردیم، واقعا، تو رفتارمون تو افکارمون البته من شمارو نمیگم خودم رو میگم و شما که انشا الله موفق اید, بگردیم تو رفتارمون تو افکارمون تو بر خوردمون با خدا و با امام زمان ، بچّه اگر به ما سلام نکنه به ما بر می خوره پدری که اولاد بزرگ کرده ، فرستاده شهر دیگه اگه هفته ای یه بار به پدر زنگ نزنه ، ناراحت می شه که چرا زنگ نزده احوال ما رو بپرسه ، امام زمان از ما توقع نداره واقعاً ؟ هفته ای 1 بار ، ((زیارت آل یس)) خوندیم ((اذن الله الواعیه ,عین الله الناظره )) امام زمان چشم بینای خداست ، همه ی ما الآن هر کاری می کنیم امام زمان می بینه ، نه کار مارو ، نیت قلب مارو ، فکر مارو بزرگان ما فکرشون رو امام زمانی میکردن ، خدا بیامرزه آیت الله العظمای احمدی میانجی رضوان اللهعلیه رو ، شاگردانش نقل می کنن می گن ما یه روزی پایه منبر ایشون نشسته بودیم یه دفعه امام جمعه یکی از شهرها وارد مجلس شد ، سلام علیک کرد و ما دیدیم آقای حجتی میانجی ساکت شدند و دیگه واسه 1 یا 2 دقیقه کاملا ساکت شدند و دیگه حرف نزدند ، و منبری که 2 دقیقه بالای منبر صحبت نکنه پا منبری ها 1000 تا فکر میکنن، یکی میگه لابد سوادش تموم شده ، یکی میگه لابد یادش رفته، بعد از 2 دقیقه شروع کرد به درس دادن ، یکی از شاگردان میگه من روم باز بود و رابطه با نزدیک تر بود و صمیمی تر بودم گفتم آقا این 2 دقیقه سکوت دلیلش چی بود؟ چرا وایستادی؟ آقا یه مقدار تفره رفت و من سؤال کردم که و سماجت کردم و آقا گفت: که وقتی امام جمعه فلان شهر وارد شد، من یک لحظه فکر کردم دارم علم رو به رخش میکشم، دارم واسه خود نمایی حرف میزنم، تامّل کردم و این حالت قبلی را در خودم کشتم و بعد شروع کردم به درس دادن. مواظب دلش بود، امام زمان دل رو میبینه، نه فقط ظاهر رو میبینه. میدونه من که الآن بالا منبر نشستم برای خود نمایی ، واسه پول، واسه چی بالا منبر نشستم دارم حرف میزنم ، متوجه است محاسبه کنیم در این ایام ببینیم که برای چی (الهی لا تودّبنی بعوقبتک) انشاءالله ادامه بحث واسه فردا شب.

-------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:1
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز مخصوص شب های ماه مبارک و ذکر اثرات آن از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
  • پیرامون شخصیت جناب ابوحمزه ثمالی
  • سخنانی از معصومین علیهم السلام پیرامون جناب ابوحمزه ثمالی
  • اثرات مصافحه مؤمنین
  • ادب ، لازمه انسایت
  • داستان کرم امام رضا ،حتی بر مأمون ملعون
  • نهی قرآن از بالا بردن صدا جلوی پیغمبر صلی الله علیه وآله
  • داستان سلطان محمود غزنوی و ادب غلامش
  • داستان حضرت موسی و مادر پیر
  • رحمت خدا با رحمت پدر و مادر قابل مقایسه نیست
  • و ...

متن کامل سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی

تفسیر دعای ابوحمزه ثمالیمورخ:1/5/1361

((جلسه دوم))

درباره ی دعا صحبت کردیم به اندازه ی مختصر ، اما دعای ابوحمزه ثمالی و جمله ی دوم که امشب مختصرا باید صحبت کنیم وانشاالله به حول و قوّی الهی وارد دعا هم بشویم شخصیت ابو حمزه ثمالی است ، ابوحمزه ثمالی اولاًکه این بزرگوار پدر سه شهید است که در پای رکاب جناب زید بن علی بن الحسین علیه السلام در اون واقعه ی مشهور به شهادت رسیدند وقتی کهعرصه بر جناب زید تنگ شد عده ای از یاران زید ایشون رو تنها گذاشتن ولی این 3 بزر گوار تا آخرین لحظه در خدمت زید بن علی بن حسین بودند و به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر به نام علی و حسین هم از این بزرگوار به یادگار مانده که این دو بزرگوار هم از راویان حدیث اند ، این بزرگوار (ابوحمزه ثمالی) در نزد اهل بیت(علیهم السلام) دارای قدر و منزلت بسیاری هم بودند که روایات عدیده ای از وجود امام باقر دیدم که آقا فرمودند ایشون مانند لقمان بودند در دوران خودش واز امام رضا هم روایتی است که آقا فرمودند ابوحمزه مانند سلمان دوران خودش بوده؛از امام صادق علیه السلام هم روایت داریم که آقا فرمودند وقتی که ابو حمزه ثمالی را مشاهده کردند فرمودند: ابوحمزه ؛ من زمانیکه تو را می بینم یه احساس آرامش خاصی به من دست می داد در باره ی این بزرگوار از امام باقر هم داستانی نقل است که امام باقر همراه این بزرگوارمسیری را طی می کردند و برای استراحت چند لحظه ای ایستادند و آقا یه چند لحظه ای از این بزرگوار جدا شدند ، در چند منزل ودوباره آمدند پیش ابوحمزهبه او دست دادندابوحمزه عرض کرد که آقا ما با هم دیگه بودیم هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته که از هم جدا شدیم ، گفت چطور دوباره به من سلام می کنی و دست میدی علاوه بر این که حرکت امام باقر نشان دهنده ی علاقه ی ویژه ی امام باقرعلیه السلام به ابوحمزه است ، علاوه بر این آقا فرمودند که خدا خوشش میاد وقتی دو تا مومنبه هم میرسن با هم دست بدهند لذا موجب میشه که دو نفری که مومن هستند به خاطر ایمانیکه دارند با هم دست دادند خدا از سر گناهاشون میگذره و همه ی آنها را عفو میکنیه . روایت دیگری هم از مرحوم مجلسی دارد در این زمینه شیطان ندا میده و فریاد میکشه و میگه خدایا این خسران از کجا به من رسیده ، در عالم دنیا کسی بهش میگه که دو تا مومن به هم رسیده اند و به هم دست دادند. اینهم لازم بود که چون دعای ابوحمزه ثمالی است یک مختصر توضیحی درباره ی ایشونداده بشود.

شروع دعا:

اولین فراز این دعای شریف اینست ((الهی لا تُـؤدِّبـنی بِعـقوبَتک )) خدایا جوری ادبم نکن که با عقوبتت همراه باشد، الهی اگه میخوای منو ادب کنی ادب بکن اما با عقوبتت منو ادب نکن ، آدم باید مودب باشه، ادب لازمه ی انسانیت است. روایتهای مختلفی داریم که ائمه ادب رو بسیار رعایت می کردند و همین حالاداستانی از محمود غزنوی و عیاض نوکر حلقه به گوش سلطان محمود غزنوی به ذهنم رسید که بد نیست این رو خدمت شما عرض کنم : دارد که یه وقتی عیاض آمد پیش سلطان محمود ، ناگهان عقربی پای او را گزید امّا عیاض هیچ عکس العملی از خودش نشان نداد بعد سلطان عیاض رو مرخص کرد گفت : برو پی زندگی خودت ،عیاض وقتی از سلطان جدا شد و رفت یک اتاق جلوتر اون چیزی که پوشیده بود رو درآورد و گفت : منو عقرب زد یکی درآمد وگفت : توکه پیش سلطان بودی و عقرب هم که حیوان خطرناکی هست چرا پیش سلطان داد و فریاد نکردی عیاض جواب داد پیش سلطان اگر می خواستم داد و فریاد کنم بی ادبی بود . از این داستان چه چیزی میخوای یاد بگیریم؟ ماها واقعاً پیش خدا اندازه ی عیاض با سلطان محمود معامله کردیم؟! واقعاً ،

تو نمازهامون اینقدر مبارزه کردیم ؟ یه پشه آخر اگه مارو زد در برابر رب العالمین ،خالق سماوات و الارضین ، او که اصلاً غفلت نداره و هیچ چیز براش پوشیده نیست مقاومت کردیم و عکس والعمل نشان دادیم یانه ؟ ای کاش ما رو این چیزا بیشتر تدبّر می کردیم.چطور میشه یکی مثل سید بحر العلوم ؛ یه وقتی که مشرف شده بود مکّه ،غلامش نقل میکنه : دیدم سید داره با یه بنده خدایی با یه زبانی صحبت می کنه که من متوجه نمیشم با چه زبانی داره صحبت می کنه و به اون بنده خدا چی می گه !! صحبت که تمام شد من کنجکاو شدم و گفتم: سید و آقای من چی گفتینبه این بنده خدا ؟، این بنده خدا کی بود ؟ و به چه زبانی صحبت کردین ؟ سید بحر العلوم فرمودند : این بنده خدا از یمن آمده بود ومن با زبان یمنی داشتم باهاش صحبت می کردم . غلام پرسید آقا شما تشریف برده بودید پیش این آقا در یمن ؟ فرمودند نرفته بودم. پس چجوری این بنده خدای یمنی رو نمی شناختید؟ چجوری زبان این و بلد بودید و چی به هم میگفتید؟ داشتم حال و احوال میکردم از خانوادش ، همسایش و ...

 

یه کسی مثل سید بحر العلوم در یک نقطه از عالم خبر از جای دیگری رو هم داره، اونوقت خداوند متعال رب العالمین به دل ما خبر نداره؟!

اگه یه نفر بیاد کنار ما بخواد با ما حرف بزنه ما سرمون رو برگردونیم با کس دیگه حرف بزنیمآیا به طرف مقابل بر میخوره یا نه؟ اما رب العالمین چی؟ اون که هیچ چیز براش مخفی نیست.هیچ چیز! رب العالمین که خالق سماوات و ارض است.

درباره ی امام رضا (علیه السلام)نقل است که وقتی مامون رسید خدمت امام رضا علیه السلام"کسی که به امام رضا ظلم کرده ،کسی که امام رضا علیه السلام میداند در آینده قاتلش است" وقتی با حالت مکدّر آمد خدمت امام رضا علیه السلام میفرماد: که امروزطور دیگری هستی و چهره ی تورو جور دیگه ای میبینم ، دردت چیه؟ اینارو بشنویم و روش تفکر کنیم، امام معصوم به دشمنش میگه دردت چیه؟ بعد امام زمان به من و شما نمیگه؟ ماهارو فراموش میکنه در حالیکه امام رضا به قاتلش مامون میگه : چیه مامون امروز مکدّری !؟ حالت مثل هر روز نیست، چته ؟ مشکل چیه؟ عرض کرد:آقا من یه کنیزی دارمخیلی هم دوستش دارم ، این کنیز حالا آبستن شده و حامله است و دکتر گفته امکان داره یا مادر یا بچّه یه کدوم از دنیا برن ، من نه دوست دارم مادره از دنیا بره چون دوستش دارم و نه دوست دارم بچّه ای که در شکم داره از بین بره این اتفاق حالا اگه بیافته زیاد عجیب نیست ولی در زمان امام رضا (علیه السلام) این بسیار عجیب که امام رضا (علیه السلام) به مامون میگه مامون برو نترس بچّت اولاً پسره و ثانیاً هم بچّه وهم مادر هر دو زنده بیرون میان . و هر دو هم زنده بیرون اومدن . امام رضا.......!!!تو از داخل رحم زن مامون با خبری ومی دونی چه اتفاقی داره میافته اون خدا متوجه نیست منی که جلوش وایسادم دارم نماز میخونم فکرم کجاست؟؟ قلبم کجاست؟؟ مشغول چی هستم؟؟ خداوند متوجه هست .این بی ادبی در خونه ی خداست باید قبول کنیم واین بی ادبی ها باید درست بشه . مثال های عدیده ای است و ما اگر ریز بشیم در افکار و اعمالمون اونقدر زیاده که حد نداره .

آقا یه بی ادبی کوچیک قرآن شریف در موردش میگه (وقتی آمدین کنار پیغمبر صلی الله علیه و آله میخوای با اون حرف بزنین آروم صحبت کنین و با صدای بلند حرف نزنین، اگه حرف بزنین نتیجه ی بلند حرف زدنتون این میشه که اعمالتون حبط میشود، یعنی اعمالکلاً آتیش میگیره و از بین میره، این بی ادبی که جلوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند حرف بزنیم اونوقت با صدای بلند جلوی خدا حرف بزنیم ، این بی ادبی نیست ؟ماها چقدر در طول شبانه روز سر همدیگر داد میزنیم؟ عالم محضر خدا نیست؟

((وَاغضُض مِن صَوتکَإنّ أنکرَ الٌاَصواتِ لَصوتُ الحَمیر))اگر دقت کنیم از این قبیل کارها و اعمال در زندگی ما زیاد است.

خوابیدن ما، خوردن ما ، خندیدن ما ،صحبت کردن ما، علی االخصوص؛محبت کردن ما، نماز خواندن مون ، روزه گرفتنمون و خوردنمون بی ادبی است و باید با ادب بشیم ؛ باادب عملکنیم در تمام کارها .

امام سجاد علیه السلام اولاً میخواد به ما تادب بده ، در این دعا واین ماه ماهیست که می شود ادب شد این یک ، و دوم اینکه ادب بشویم وخدا مارو ادب بکنه، اما نه با عقوبتش. چون خدا چند نوع ادب میکنه مثل پدر ومادر که چند نوع بچّشو ادب میکنه و این مثال برای این که ذهن روشن بشه وگر نه با خداوند قابل مقایسه نیستند ،رحمت خدا ، بخشش خدا ، مهربانی خدا با کرم ومهربانی پدر ومادر قابل مقایسه نیست .همانطور که در داستانی داریم که خداوند گفت:موسی برو بالای فلان کوه ببین چه خبره ؟موسی از شهر خودش بلند شد تا بره بالای فلان کوه شد شب ، آفتاب غروب کرد بین راه هم یه آقایی رو دید که داره از کوه میاد و او را هم نشناخت.و رفت بالای کوه دید یک پیر زنی است که بالای قلّه ی کوه نشسته وداره یه چیزایی زمزمه میکنه گوش رو برد نزدیک ببینه چی میگه این پیر زن ؛دید پیر زن داره دعا میکنه خدایا شب تاریک پسر من هم داره از کوه پایین میره وبر میگرده نکنه پرت بشه از کوه، نکنه حیوان درنده ای به او حمله کنه، نکنه حادثه ای پیش بیاد، گفت: مادرِ کی هستی ؟ گفت من مادری هستم که پیر شده پسرم منو تا حالا نگه داشت و دیگه طاقتش طاق شد و منو آورد بالای کوه ول کرد که خوراک گرگ و کفتار بشم . عجب؟ تو برای همچین پسری داری دعا میکنی؟ جبرائیل آمد گفت : موسی به بندگانم بگو من 100 مرتبه بلکه 1000 مرتبه از این مادر به بندگانم مهربان ترم. خدا مهربانه و رحمتش غیر قابل توصیفه، خدایا ادبم بکن اما نوع ادب کردنت ، ادبی نباشه که عقوبت در پی داشته باشه. بچه بی ادبی میکنه و پدر همش پس گردن بچه نمیزنه که 5 بار 10 بار جایزه براش تعیین میکنه، بابا اگه این کارو نکنی برات چی میخرم و اگه اون کارو نکنی فلان جا میبرمت، نشد اخم میکنه نشد تهدید میکنه، نشد قهر میکنه و اگه نشد ، این دیگه مرحله ی آخرشه اینه که یکی بچرو میزنه . امام سجاد علیه السلام دراین دعای شریف التماس دعا میکنه، خدایا ادبم کن ، نذار من بی ادب بمونم ، نذار من از ماه رمضان بی ادب بیرون برم، ادبم بکن اما اگه داری ادبم میکنی با عقوبتت ادبم نکن ، ادب رو گفتیم اما عقوبت خدا چیه؟ و چه چیزهایی سبب عقوبت خدا میشه؟ و چی کار بکنیم خدا با عقوبتش با ما رفتار میکنه؟و اگر با عقوبت رفتار کرد ، در ما چه کیفتی رخ میدهد، عقوبت خدا چه شکلیه؟

انشاالله فردا شب.

 

يکشنبه 6/5/1392 - 19:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته