• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3934روز قبل
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • دلیل دور ماندن مردم از خدا در عصر ما حس امید بیش از حد به خدا و حس خوف کم از خداست
  • حتی جهنم هم رحمت خداست
  • هر عملی یک اثر برزخی ایجاد می کند
  • شیخ محمد جواد انصاری و تشییع جنازه
  • عادت خدا احسان به مصیعین است
  • دست خدا در رحمت باز است
  • چرا از خدا بترسیم
  • روزنامه اردنی و جریان زلزله در ترکیه
  • داستان بی احترامی به مادر

متن سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی

شرح دعای ابوحمزه ثمالی جلسه بیست و سوم

«الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک و لا تَمکُربی فی حیلتک من اَینَ لی الخیرُ یا ربّ، ولا یُوجَدُ الّا مِن عندک و من اَین لی النجاةُ و لا َتُستَطاع الّا بک و لا الّذی أحسن استغنی عن عونک و رحمتک و لا الّذی اَساءَ و اجتَرَءَ علیکو لم یُرضِک خَرجَ عَن قدرتک»

خدایا نه اون کسی که اهل عصیان و گناه است از رحمت تو بی‌نیازه و نه کسی که اهل احسان است از رحمت و عون تو بی‌نیاز است در توضیح این بند از دعای ابوحمزه ثمالی محضر شما عرض کردیم که انسان در طول حیات و زندگی خودش در دنیاهمیشه باید مجهز به این اتفاق در روح خودش به نام مسئله‌ی خوف و مسئله‌ی رجا باشد، اما در باره‌ی رجا و امید داشتن به رحمت رب‌العالمین زیاد صحبت کردیم و باید این مسئله رو هم متذکر شیم نوعاً مردم ما سبب غفلتشون از خداو فاصله‌گرفتن از معارف اسلامی دلیلش همین رجا و امیدداشتن زیاد به خداست، شما درجاهای مختلف می‌شنوید وقتی یک مسئله‌ای در جایی طرح می‌شود او ن بنده خدا میگه بابا خدا بزرگه، خدا کریم‌تر از این حرفاست،‌خدا بخشنده تر از این حرفاست،‌یعنی گاهی اوقات کریمی رحیمی و بخشندگی خدا رو ماها وسیله می‌کنیم برای عصیان کردنو گناه‌کردن.

اما از او طرف خوف از عذاب الهی نوعاً در جامعه‌ کم است از اینور امید به خدا زیاده و از اون طرف خوف به خدا کمه، باید تذکر بدیم در وهله‌ی اول خوف از چی داشته باشیم؟ بعضی‌های ما در اصطلاحات عامیانه ی خودمون این مطلب رو زیاد به کار می‌بریم ، می‌گیم از خدا بترس اگه از فلان کس نمی‌ترسی، خوب خدا مگه ترس داره؟ کجا می‌تونی خدای ترسناک پیدا کنی؟ کسی که در دعاها به مایاد‌دادن عرض کنیم«اللهم انّی اَسئَلکَ برحمتک التی وسعت کلّ شیء» «خدایا از تو می‌خواهم به اون رحمتی که او رحمت تو، تو هرچیزی پیدا می‌شه» شماهر موجودی رو پیدا کنید چه زنده وچه غیرزنده اگر درآن تدبر کنید می‌بینید توش رحمت خداست. حتی آتش جهنم هم رحمت خداست یکی از بزرگان مثال می‌زدند و می‌گفتند چه طور میشه اینایی که هستند و دوره می‌گردند تو خیابون‌ها این چیزه‌های کهنه رو می‌گیرند، اهل کهنه، آبگرمکنی کهنه و ... وقتی اینارو می‌گیرن با اینا چی کار می‌کنن ؟ خیلی راحته،‌جواب سوال اینه که اینارو می‌برن و داخل یه کارخانه‌ای مواد استفاده شده و کهنه رو ذوب می‌کنن و آبش می‌کنن بعد دوباره با مواد ذوب شده وسیله‌ی دیگری می سازند جهنم برای ماها هچنین حالتی داره، خصوصاً برای مؤمنین ، جهنم برزخ برای مؤمنین اینجوریهو مارو می‌برند توجهنم و ناخالصی‌ها و کهنگی ها و خرابی های مارو اونجا آبش می‌کنن ، ذوبش می‌کنن چون می‌دونید هر عملی که ما انجام می دیم هر عملی یه چیز برزخی از این عمل تولید میشه نماز خودن یه روح برزخی داره اونایی که چشم برزخی دارن می‌بینند، بداخلاقی و کسی که بداخلاق است و زود از کوره در میره به محض اینکه عصبانی شد و از کوره در رفت یه سگ«دور ازمحضر شما» در کنارش ظاهر میشه و اونایی که چشم برزخی دارن می‌بینند. اگر کسی که دور از محضر‌خانم‌های ما، و خانم‌های حاضر در مجلس منظورم‌ خانم‌های پشت‌ کوه قافه سر می‌کشن تو زندگی دیگریوفضولی می‌کنن و مطابق روایات هر باری که این کار رو می‌کنن یه موش تولید می‌کنن.

اون کسی که حسادت درسش هست حالا اینو می‌گن به دردتون هم می‌خوره، تو خواب مثلاًیکی میاد می‌بینه که روی لباسش قورباغه چسبیدهمیگه آقا خواب دیدم حضور شما عرض شود،30 تا 40 تا و تمام لباسم بهش قورباغه چسبیده بود، قورباغه‌ قیافه‌ی برزخی حسودهاست اونایی که حسادت دارن.

اعمال ما و رفتار ما یه حقیقت برزخی داره که اینا همه کنار ماهستند، ماها اگه نبینیم اونایی که چشم برزخی دارن می‌بینن. مرحوم آقا شیخ محمد جوادانصاری همدانی «رحمه‌الله علیه» می‌فرمایند که ما در قبرستانی مرده‌ای رو تشییع می‌کردیم ، خیلی متدین، خیلی ظاهر مومن و خیلی خوب و همینجور که داشتیم تشییع می‌کردیم این گفت : من دیدم بالای سر این جنازه مردم او رو روی دستها بالا می‌بردند یه سگ سیاه هست خیلی بی‌ریخت و همراه میت هم هست. به اطرافیانم گفتم آیا شما این سگ رو می‌بینید؟ گفتند:بنده خدا سگ کو؟ سگ نیست اینجا که. میگه آقا اینو دفنش کردن و همراه این میت سگه هم دفن شد. و بعد یه مدتی دیدم یه چهره ی نورانی قشنگ با لباس‌های شیک و اون هم وارد قبر شد یه 2 دقیقه، 5 دقیقه، 1 ساعت که گذشت دیدیم که این آدمی که خیلی خوشگل و با لباس شیک وارد قبر شد از قبر با لباس پاره پاره و خون‌آلود و سر و صورت داغون بیرون آمد آقا شیخ محمد جواد میگه جلوش رو گرفتم و گفتم: تو کی هستی؟ گفت : من اعمال صالح و نیک این مرد بودم. اون سگی که همراهش دفن شده بود، اون صفت بد و تنداخلاقی این میت بود و هیچ ایراد دیگه ای هم نداشت، مومن، معتقد و خیلی خوب فقط تنداخلاق بود خیلی زود و سریع از کوره در می رفت من اعمال صالحهو اون تنداخلاقی او بود، وقتی اونرو دفن کردن بین من و اون تنداخلاقی درگیری شد و نتیجه‌ی درگیری این بود که تنداخلاقی به من چربید و منرو شکست دادو من رو از قبر بیرون کرد. اعمال حقیقت دارند.

اون وقت روز قیامت همه‌ی این اتفاقات که همراه خودمون بردیم عالم برزخ اگه ببریم، چون خداوند خیلی لطف داره خصوصاً به مؤمنین یه جاهایی تو همین دنیا این حیوانات رو از بین می‌بره روایت براتون بخونم:« کسی که تو دلش غم باشه، هر غمی که باشه،‌و خدا به واسطه‌یهمین غم گناهانش رو می‌آمرزه»‌

روایت داریم خراش روی دست که می‌افته و درد می‌گیره ، خدا به واسطه ی اون دردگناهان رو می‌آمرزه،‌بلاها و مصیبت‌ها خداوند گناهان رو می‌آمرزه. حضور شما عرض شود، روایت داریم که کسی که قبل از نماز با اینکه وضو داشته به خاطر نماز یه بار دیگه وضو می‌گیره خدا بدون اینکه استغفار کنه براش گناهانش رو می‌آمرزه، اما خلاصه تو این مسیر اگه این حیوانات از بین نرند و با ما بمونن ، این سگ‌ها و گربه‌ها و قورباغه‌ها و ... اگه از بین نرفت خدا می‌ندازه تو آتش برزخ و تو آتیش جهنم و ذوب می‌کنه، مثل اینایی که آشغال جمع می‌کنند و ذوب می‌کنند و از اون ماده‌ی ضلال دوباره خدا آدم می‌سازه،‌چون خدا‌آدم دوست داره ، نه جک و جانور، فقط چهار تا حیوان وارد بهشت می‌شن، هرکسی می‌خواد وارد بهشت بشه باید لاجرم آدم بشه، البته ملائک و جنبیان هم هستند.

جانور و حیوان وارد بهشت نمی‌شن الا چهار تا حیوان: سگ اصحاب کهف، یکی هدهدی که همراه حضرت سلیمان بود، یکی ناقه‌ی صالح یکی هم الاغ بلعم باعورا و این چهار تا حیوان رو روایت داریم کهوارد بهشت می‌شن و دیگه هیچ حیوانی وارد بهشت نمی‌شه، این حیواناتی که با ماهست ، عذر می‌خوام شما که ان‌شاء الله منزه‌اید، من خودم رو می‌گم: این حیواناتی که هستند رو خداوند ذوب می‌کنه و آدم درست می‌کنه مجدد و روز قیامت می‌فرسته بهشت، پس معلوم میشه که آتیش جهنم هم رحمت خداست و نعمت خداست. خوب از همچین خدایی چرا بترسیم؟ راستم میگه بنده خدا: هی میگه آقا بترس از خدا بترس، ولی خدا واقعاًترس نداره، خدا ترس نداره خدایی که به ما یاددادن صداش بکنیم: «و عادتک الاحسان الی المسیئین»‌ و عادتش اینکه که به گنه کارها احسان کنه این از اسماء و القاب الهی است تو دعای ماه رجب نگاه کنید همچین خدایی ترس ند اره. «ای کسی که دستت بازه و به رحمت بازه و منتظر بنده هایی» پدر دیدی وقتی میاد خونه و دستش رو باز می‌کنه و می‌گه پسر بدو تو بغل بابا، خدا همینجو ر دستش رو برای بنده‌ها بازه، این خدا که ترس نداره، روز قیامت وجود مقدس حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم می رود پیش خدا و می‌گوید: خدایا حساب رسی از شیعیان مرتضی علی روبده به دست من ، بده من به حسابشون رسیدگی کنم خدا میگه که میدم خوب حرفی نیست ، ولی بدم به شما که چی بشه؟ منظورت از این حرف چیه؟ آقا رسول‌اللهمی فرماید برای اینکه می‌خوام‌گناه‌های‌ شیعیان رو کس دیگه‌ای نفهمه و یه جوری حلش می‌کنم خدا می‌فرماید یا رسول‌الله به تو نمی‌دم که تو هم نفهمی خودم یه جوری راست و ریست می‌کنمش، به تو هم نمی‌دم تا توهم متوجهنشی و همین قدر هم آبروی بنده نره، پس از چی باید ترسید؟ این خدا که ترس نداره، «لمن خاف مقام ربه جنتان» آیه سوره الرحمن. کسی از مقام رب می‌ترسه خدا بهش 2 بهشت می‌ده خوف از چی؟ از چی باید ترسید؟ ازخودمون و از عمل خودمون و ا ز عاقبت خودمون از کارهای خودمون باید بترسیم کارهای ما ترسناکه و اعمال ما ترسناکه و الا خدا ترسناک نیست.

یه مجله‌ای است که در کشور اردن چاپ می شه به نام«شیعان» درتاریخ 6 دسامبر سال 1999 مصادف با 16 آذر سال 1378 هجری قمری، یه کسی به نام عبدالمنعم ابوذنق، او در مسجدی به نام مسجد مصعب بن عمیر در اردن برای مردم سخنرانی می‌کنه که این مجله متن سخنرانی رو در مجله‌ی خودش چاپ می‌کنه که این آدم درسخنرانی خودش میگه آی مردم زلزله‌ای که اخیراً در ترکیه اتفاق افتاده به سبب گناه و اشتباه بعضی از افسران دیگر ترکیه بوده، همین قدر میگه و روزنامه هم همین‌قدر رو چاپ می‌کنه بعد مردم میران سراغ روزنامه و ازش سوال می‌کنن که آقا دقیق خبر بده که این داستان منشأش چیه؟ به اصرار مردم روزنامه اتفاق رو بیشتر شرح داد، این حادثه رو کسی که در مجلس نشسته تعریف می‌کنه و میگه در مجلسی یک سرهنگ ارتش ترکیه که عقاید مذهبی داشته نشسته و در اون مجلس ژنرالی از ژنرال‌های ارتش ترکیه که بازنشست ‌شدهو روز بازنشستگی خودش رو جشن گرفته بود، در این مجلس عده‌ای از افسران عالی رتبه‌ی اسرائیلی و عده‌ای از زنان خواننده‌ی اسرائیلی حاضرند وسط مجلس ژنرالی که بازنشستهشده بود به سرهنگی که مجلسی در خانه ی او برگزار بود و گفت تو خونه قرآن داری؟ گفت: بله قربان. گفت برو قرآن رو بیار، میگه رفتم آوردم و گفت: قرآن رو بازکن وچند تا آیه رو بخون میگه قرآن رو باز کرد م و چند تا آیه رو خوندم. گفت: معنیو تفسیر هم چیزی حالیت هست؟ گفت: بله یه چیزایی بلدم. گفت: تفسیرکن. رسیدم به این جمله که «انا نزلناه علیه الذکر و انا له لحافظون» ما خودمان قرآن را نازل کردیم و خودمون هم ازش محافظت می‌کنیم. می‌گه این آیه رو خوندم ومعنی اون رو هم خوندم و یه کمی هم پیرامون این آیه صحبت کردم ، و این ژنرال ارتش ترکیه بلند وشروع کرد قرآن رو گرفت و شروع کرد به پاره کردن میگه صفحه ، صفحه پاره کرد و داد می‌زد که کجاست؟ خدایی که گفته ماقرآن رو نازل کردیم و خودمون هم از اون محافظت می‌کنیم کجاست؟ میگه من متوجه شدم این حرف آدم بدون جواب نمی مونه و سریع این مکان رو ترک کردم و سریع خانه ی خودم را تخلیه کردم و رفتم و رفتمداخل اردوگاهی که در اون کار می‌کردم ونگاه کردم دیدم که آسمان دور وبر خانه‌ی من قرمز شده و شروع کرد تمام زمین اطراف من به لرزه درآمدن، اونچنان لرزید که اون خونه و ساکنان اطرافش رو در خودش فرو برد و از سال 1999 تا الان یعنی سال 2012 یعنی 13 سال با جستجو‌های عمیق و شدید اعمال‌ ماها ترس داده، از بعضی از کارها باید بترسیم. یکی از آقایون نقل می‌کرد و می‌گفت: می‌رفتم به یک مجلسی در قم همین که خواستم وارد بشم دیدم که یه مادری ناله و گریه : انگار که مادر بچه مرده و می خواد با منحرف بزنه و به او گفتم چیه؟ مادر چی شده ؟ گفت: حاج‌آقا داری میری مجلس من یه بچه‌ی 16 ساله دارم یا 15 ساله، که سالم و سلامت بوده و یه شبی از خواب بلند شد و دو تا قدم راه رفت و افتاد و دیگه نتونست راه برهو رفتیم پیش دکتر‌ها و عکس وچی چی و دکتر‌ها می‌گن که هیچ ضایعه‌ای در بدن او نیست و بدنش هیچ ضایعه‌ای نداره اما بچه فلجه. برای بچم دعا کن. میگه بهش گفتم که مادر این بچه براش این اتفاق افتاده از این اتفاق بوی بلا می‌آد ،انگار این بچه به واسطه‌ی کاری که کرده اینطور عذاب شده من 2 تا سوال ازت می‌کنم. آیا بچت اهل عزاداری وگریه برای خاندان عصمت و طهارت بود یا نه؟ اهل توسل بود یا نه؟ احیاناً به این خاندان و به این دم توهین کرده یا نه؟ گفت به خدا نه اینا رو ما زا بچگی شیرشون رو ما با محبت علی واولاد علی دادیم، گفتم خوب الحمدلله ، خداروشکر. میگه گفتم : مادر این بچه دردوران زندگیش به تو یا پدرش بی‌احترامی نکرد؟ میگه تا اینو گفتم مادر چنان سیلی به صورت خودش زد و جیغ کشید که تمام همسایه‌ها آمدن بیرون که چه خبره؟ گفتم مادر چه خبره؟ گفت:همون شبی که از خواب بلند شد و 2 قدم برداشت همون شب،شب قبلش جوان 15 ،16ساله بامن مشاجره داشت و با کف دست به من یه سیلی زد و زد تو گوش منه مادر ودلم شکست و گفتم: خدا پات رو ازت بگیره. ترس داره و از اعمال خودمون باید بترسیم اینکه آقا امام سجاد علیه سلام فرمودن و یاد دادن و مکتب شیعه به ما یاددادکه همیشه بین 2 تا حالت حالت خوف و امید به خدا باشیم، اون خوف خوف از عمل خودمونه، از عمل خودمون بترسیم . زلزله میاد برای اینکه روزه خواری زیاده، برکت قطع میشه برای اینکه گناه زیاده اینا طبیعی است احتیاج به غیب گویی نیست. خدا می‌دونه من این حرف هایی رو که دارم می‌زنم اصلاً دوست ندارم بگم می دونم این مدال‌ها همه‌ی مردم و تمام اقشار و ملت رو خوشحال کرد اما خدایی این خوش‌حال ‌شدن مردم به قیمت ناراحت شدن دل امام زمان تمام شد یا نه؟ شب شهادت امیر‌المؤمنین به خاطر پیروزی چه کف‌هایی زده نشد، چه صوت هایی زده نشد، قلب عالم مکان حضرت علی علیه السلام و امام زمان غمگینه ، او کسی است که تمام ارزاق باید به واسطه‌ی او به ما برسد نفس کشیدن، خندیدن و لذت بردن رو او باید به ما بده . اون وقت این قلب محزونه و ما کف بزنیم، ما سوت بکشیم مردم هم مقصر نیستند، آقایونی که جایزه تعیین کردن و گفتن: 200 تا سکه می دیم: آقایون باید ورزشکارها رو هدایت می‌کردن و این ورزشکار که میره پشت وزنه درکشور کفر، میگه یاعلی این بچه اعتقاد به امیر المؤمنین داره و این بچه امیرالمؤمنین رو دوست داره، این بچه همون بچه ای هست که نذر می‌کنه اگه قهرمان شدم مدال قهرمانی خودم رو ببرم بدم به آیت‌الله جوادی آملی، این یعنی اعتقاد و ایناعتقاد بایدهدایت شه.

باید می‌گفتن آقا تو که مولا علی رو دوست داری قبل قهرمانی بعد قهرمانی مصاحبه کن که مرد م من قهرمان شدم و ا ینجا هستم و بعد از ایام شهادت جشن می‌گیرم ، دیر که نمیشه حرمت شهادت آقا رو نگه دار و 10 روز دیگه و 20 روز دیگه جشن بگیرین. و اونقدر شادی کنین که خسته بشین. اینارو باید بگن به این‌ها و هدایت می شدن. اونوقت هدایت نمی شن«آقایون» ببخشید من امشب دیگه تند کردم یه وقتایی آدم میره و خود به خود هم میره. آقایون به فکر پنجره‌ی دو جداره نباشین اون خوبه، که انرژی ها هدر نره، بله اون خوبه و اسراف بده اما اون چیزی که خدا برکت می‌ده مهمه: آقا این نفت می‌مانه وبرکتش رو خدا می‌ده اگه گناه نشه اگه معصیت نشه، همین نفتی که خدا به ما داده خداوند می‌تونه اینرو تا 1000 سال دیگه هم برای ما نگه داره اگه گناه و معصیت نشه. حالا به فکر پنجره 2 جداره هستن ولی دیگه چی بگیم ، بیش تر از این نگیم و اعصاب شما رو هم خرد نکنیم.

------------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:34
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب بیست و نهم و ذکر آثار آن در کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • انسان رای رسیدن به مقصد به دو بال نیاز دارد
  • مقصد « انا لله و انا الیه راجعون » است
  • شخصیت سید جمال الدین گلپایگانی رضوان الله تعالی علیه
  • دستمال امام رضا علیه السلام و دعبل خزاعی رضوان الله تعالی علیه
  • سرگذشت میرزا جهانگیر خان قشقایی و داستانی از ایشان
  • بوی امام حسین و شب اول قبر
  • داستان محمد ابن شمس حاکم عراق و نوکرش

متن سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی

شرح دعای ابوحمزه ثمالی ( جلسهبیست و دوم)مورخ: 27/5/1391

 

اما در ادامه بحث خودمون رسیدیم به این فراز که ( الهی لا تُوَدِّبنی بِعُقوبَتِک ، وَ لا تَمکُر بی فی حیلَتِک ، مَن اَینَ لیَ الخَیرُ یا رَبِّ ، ولا یُوَجدُ اِلّا من عندک ، ولا الذی اسآءَ واجتَرَءَ عَلیکَ ، وَ لَم یُرفیکَ خَرَجَ عن قُدرَتِک )

 

خدایا نه کسی که اهل احسان کردن و نیکی کردن است ، و نه کسی که اهل عصیان و گناه کردن است، هیچ کدام از این دو دسته از رحمت و یاری و مغفرت تو بینیاز نیستند، و عرض کردیم که انسان برای رسیدن به مقصد، که مقصد همه ی ماها « أنّا لله و انا الیه راجعون » ما همه از خدائیم و مقصد آخر ما هم خداست ، برای رسیدن به اون مقصد انسان باید 2 ویژگی را به طور مساوی در خودش داشته باشه، یکی خوف و ترس از چی؟ خواهران و برادران عزیز و محترم ما لاجرم در ادامه ی زندگی در دنیا و چه در آخرت حوادث و صحنه های هولناکی رو پیش رو داریم خدا رحمت کنه آقا سید جمال الدّین گلپایگانی، عارف بزرگوار را ، که درباره اش چیزهایی نقل کرده اند که انسان از بزرگی و عظمت این مرد متعجب می شود، مرحوم علامه ی طهرانی درباره ی او نقل کرده در کتاب معاد شناسی خودش که این شخصیت ویژگی داشتند که بدترین مریضی ها، تمر مغزی، سرطان های لا علاج رو وقتی می بردن پیش آقا، آقا فقط دست می گذاشتند روی موضع مرض و مرض خوب می شد.

اینقدر ایشون بزرگوار بود، داستان های متعدد از ایشون هست به نقل کسانی که اطبا اون ها رو جواب کرده بودند و می آوردند پیش آقا سید جمال الدین گلپایگانی رضوان الله علیه و آقا دست میگذاشتند بر موضع مرض و مرض به طور کلی از بین می رفت. البته اواخر مرحوم علامه طهرانی می فرماید که ما رفتیم خدمت آقا دیدیم یه مریضی آوردن، دست می گذارند زیر لب یه دعایی هم می کنند، به آقا عرض کردیم که آقا قدیم ها اینجور نبود که دعا بخوانید و دست که می گذاشتید کفایت می کرد، آقا می فرمود که بله اینجور بود، ولی ما چون اینقدر با آدم های مختلف دست دادیم « و افراد گناه کار» این اثر دست ما کمی کم شده به همین خاطر نیازه که یه دعایی هم زیر لب بخوانیم که این دعا با این دست نتیجه اش هم این بشود که مریضی از بین برود. البته سرّش هم اینه، معلوم شده که مرحوم گلپایگانی رضوان الله علیه، ایشون یه مریضی سختی داشتن که در بیمارستان مشهد بستری بودند، تو اون اوضاع و احوال یه توسّلی می کنند و یه شب آقا امام رضا علیه السلام خودشون به عیادت مرحوم سیّد جمال الدین گلپایگانی می رند، دارد که آقا یه گلی را به آقا سیّد جمال الدین میدن، این گلی که در دست امام رضا بود و به دست ایشون رسیده بود، اثر این رسیدن گل به دست سیّد جمال الدین گلپایگانی این شده بود که این دست رو به هر مریضی می ذاشت اون مریض خوب می شد. شما حساب بکنید آقا امام رضا کیه؟!

مرحوم شیخ عبّاس قمی رحمت الله علیه در کتاب «منتهی الآمال» داستانی از دعبل خزاعی نقل می کند، دعبلیه شعر معروفی دارد که ابن شعر رو برد خدمت آقا علی بن موسی الرّضا علیه السلام و اون شعر رو خوند، بعد از خوندن شهر آقا گفتند که یه مقداری صله و پول به او بدهند به خاطر شعری که در مدح اهل بیت خواند به دعبل بدهند، وقتی پول رو آوردند و به او دادند، او رو به آقا کرد و خطاب به آقا علی بن موسی الرّضا عرض کرد که آقا خدا می داند که ما این شعر رو به خاطر پول گرفتن برای شما نخوندیم، به خاطر محبتی که به شما داشتیم و به خاطر محبتی که به پیغمبر داشتیم این شعر رو گفتیم ، آقا فرمودند که دعبل بله حق با شماست و ما هم می دونیم که شما این شعر رو بخاطر پول نگفتین امّا به هر حال ما چیزی که دادیم پس نمی گیریم دعبل فرمود آقا حداقل این که به ما دادین خوب خوبه اما توقع این داشتیم که شما حداقل یکی از این لباس هاتون رو به ما بدین که ما هنگام مردن کفنش کنیم و اینرو همراه خودمون ببریم، این بهتر از این مقدار پوله.

آقا فرمودند که یکی از این لباس های ما رو هم به دعبل خزاعی بدید، و در ادامه آقا یه دستمالی داشتن که این دستمال هم به دعبل دادند، و فرمودند این دستمالی است که من وقتی وضو میگرفتم صورتم رو و آب دستم رو با این خشک می کردم، این دستمال رو نگه دار به برکت این دستمال تو جاهای مختلفی نجات پیدا می کنی. دعبل میگه که اطاعت امر آقا کردم و دستمال همیشه همراهم بود؛ و بقیه وسایل رو گذاشتم خونه، تو یکی از سفرها اتفاقا یه راهزنی جلوی ما رو گرفت و هر چی اسباب و وسیله و هر چی داشتیم همه رو برد، تو این وسیله ها من این چند بیت شعری رو که داشتم هم برد هر چی اصرار کردم که حالا وسیله ها رو که بردی ایرادی نداره این شعر ما رو که بدردت نمی خوره و نبر هیچ اعتنایی نکرد.

همین که داشت میرفت دیدم یکی، دو تا بیت از شعر خودم رو داره می خونه با صدای بلند برای جمعیت، گفتم آقای سارق این شعرهایی که می خونی، می دونی از کیه؟ گفت: بله واسه کسی هست که من عاشقشم هستم تازه، گفت : اِه، عاشق صاحب شعری، چرا پس دزد شدی حالا؟گفت: بله این شعر دعبل خزاعی است ، گفت: میدانی کیه؟ گفت: نه تا حالا ندیدمش. گفت: دعبل منم این پارچه عنایت شده و دستمالی است که امام رضا به من داده و اون اشعار که به تو اصرار می کردم به هم بدین، اشعار منه، اشعار دعبل خزاعی، اسممُ زیرش نوشتم، آقای سارق هم نگاه کرد و عذر خواهی کرد و نوشتن که البته توبه هم کرد و اسباب و وسایل رو به او پس داد، اولین جایی که اون دستمال متبرک شده به آب وضوی امام رضا علیه السلام دعبل خزاعی را نجات داد اینجا بود.

دوم دعبل میگه که برگشتم خانه، از سفر یه کنیزی داشتم که خیلی هم علاقه مند بودم بهش، رفتم دیدم که کنیز مبتلا به درد چشم شد، کم کم هم از درد چشم کور شد، یادم آمد اون جمله حضرت رضا علیه السلام که فرمود: این پارچه رو داشته باش چون این پارچه خیلی جاها بدرد می خوره، پارچه رو گذاشتم رو چشم کنیز، و نور چشم کنیز دوباره برگشت و بینا شد. ائمه ما این بودن، آب وضوی ائمه ما این کار رو می کنه و کور شفا میده، اینو نمی خواستیم عرض کنیم، مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی که این کیفیت رو داشت و خیلی هم مرد بزرگواری بود، آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه ( مرحوم بروجردی، مرد بسیار عجیب و غریبی بود، درباره ی ایشون نوشتند وقتی ایشون سر نماز می رفتند برای پاک کردن اشک آقا حوله می آوردند. دارد که بارها و بارها و مکرر در مکرر نامه می نوشتند به آقا سید جمال الدین گلپایگانی رحمة الله و دستور برای تقرب به خدا می گرفتند، تقاضا می کردند که به من دستور العملی بده که من به خدا نزدیک تر بشم. ( آیت الله بروجردی که نمازشون اون کیفیت رو داشت و اینقدر اهل خشوع و خضوع در نماز بودند.) ایشون نقل می کنه که من در دوران جوانی تحت تربیت آخوند کاشی و آقای آیت الله العظمای جهانگیر خان قشقایی رضوان الله علیه بودم؛ البته میرزا جهانگیر خان قشقایی داستان جالبی هم داره، مرحوم میرزا جهانگیرخان تا سن 35، 40 سالگی نوازنده بود و کارش هم این بود که میرفته مجالس عروسی و اینجور جاها، نوازندگی می کرده و پول در می آورده، بعدا اسبابی فراهم میشه که یه وقتی که سازش کوک نبوده، برای تنظیم سازش پیش یه آدمی میره که اون آدم او رو به راه راست هدایت می کنه و توبه می کنه و بعد آدم بزرگی میشه، هم از نظر علمی و هم از نظر عرفانی، از نظر علمی به جایی می رسه که استاد مرحوم آیت الله العظمابی بروجردی میشه، از نظر عرفانی هم به جایی می رسه که شاگردش آیت الله العظمای گلپایگانی میشه؛ ببینید برای توبه کردن درب خونه ی خدا بسته نیست؛ برای هیچ کسی.

با هر گناهی، انسان نباید مأیوس بشه، انسان نباید از رحمت خداوند در هر شرایطی مأیوس بشه؛ از اون طرف هم نباید ترس و ترسیدن از عاقبت خودش رو فراموش بکنه.

مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی عرض می کنند و می گه گه به دستور این 2 بزرگوار که به من برنامه دادن که من هفته ای یک بار شب های جمعه برم قبرستان تخت فولاد اصفهان اونجا مشغول به تفکر و تهجّد بشم و میگه این برنامه ای بود که این 2 بزرگوار به من داده بودند. میگه که من هم شب های جمعه از اصفهان بلند می شدم و می رفتم قبرستان تخت فولاد اونجا بعد از نماز مغرب و عشا یه غذایی می خوردم و یه کمی فکر می کردم و بعد استراحت می کردم و بعد نیمه شب بلند می شدم و مشغول تهجّد می شدم، میگه یه شب جمعه رفتم قبرستان تخت فولاد نمارم رو خوندم و همین جور که مشغول بودم و می خواستم یه چیزی بخورم یه میّتی رو آوردن و چند نفری هم دارن تشییع می کنندش، و آوردن توی اون اتاق و هجره ای که من بودم و یه آقایی هم تأکید کردن که شما از همین حالا تا صبح بالا سرش وایستا و قرآن بخون تا ما فک و فامیل و جمع کنیم و بیایم تشییع رو انجام بدیم مرحوم آقا سید جمال الدین نقل می فرماد که من همینجور مشغول کار خودم بودم که این فامیل ها و کسایی که این جنازه رو آوردن تحویل قاری قرآن دادن رفتن و اینا که رفتن دیدم 2 ملک عذاب آمدن با قیافه های وحشتناک که من اینارو دیدم تمام وجودم به لرزه افتاد، می گفت: چنان با گرزهایی کهداشتن بر سر میّت میزدند و این میّت چنان نعره می کشید که با نعره این میّت تمام قبرستان تخت فولاد می لرزید؛ الله اکبر این صفحه ای است که ما پیش رو داریم، شب اول قبر، بزرگان ما عنوان می کردن، وجود بزرگوار حضرت حدیثه خاتون سلام الله علیها این بانوی بزرگ اسلام که در مصر دفن است، از ایشان نقل استکه 40 سال آخر عمر هر شب، یه قبری که الان داخلش دفن هستن رو کنده بودند و هر شب می رفتند داخلش و تا صبح قرآن می خواندند، مرحوم آقا سید جمال الدین می فرماید که من تمام وجودم رو ترس و وحشت فرا گرفته بود جوری که دیگ نمی تونستم حرف بزنم، می خواستم این آقای قاری قرآن رو متوجه کنم که این صحنه خیلی وحشتناکه و این درب رو باز کنه که من از اینجا برم بیرون، او انگار نه انگار که این 2 ملک مکرر بر سر این میّت می زنندبا گرز آتشین، و با خیال راحت اونجا نشسته ولی من این صحنه را می بینم هر چی هم می خوام حالیش کنم نمیشه و زبانم بند آمده، میگه نمی تونستم حالیش کنم و نم نم و کشان کشان خودم رو رسوندم دم درب اون فضای بسته و درب رو باز کردم و رفتم بیرون و تو اون نیمه شب مستقیم از تخته فولاد که مسیر زیادی هم بود تا اصفهان رو مستقیم پیاده آمدم و رفتم خونه ی آخوند کاشی و یک هفته خونه ی آخوند کاشی بستری بودم. ویک هفته مرحوم کاشی و میرزا جهانگیر خان از من پرستاری می کردند 2 دقیقه دیدن عذاب برزخ در آدم چنین کیفیّتی رو به وجود میاره و همه ی ماها این صحنه رو جلوی روی خودمون داریم، چاره ای نیست و همه ی ما باید از این معبر عبور کنیم، بزرگان ما از این صحنه ها ناله می زدند و ضجّه می کردند.ترس از عاقبت ، اندیشه باید در ما باشد اگر نباشه شک نکنید که حتما عرض کردیم با هر نفری وقتی این وری رو می گم اون وری هم بگم خدمت شمادارد وقتی ملائک نکیر و منکر میاد، سوال می پرسد که خدات کیه؟ پیغمبرت کیه؟ کتابت چیه؟ قبلت کجاست؟ وقتی این ها بوی امام حسین (علیه السلام) را از سینه ی میّت می شوند فرار می کنند میگن آقا شما دیگه بی حساب کتاب بی زحمت برید اما با همه ی این اوضاع و احوال اگر حب امام حسین هم انقدر در دل ما باشه این خوف نباید از دل ما بیرون بره ، اگر بخواهیم به سلامت به مقصد برسیم . اگر این خوف از دل باید بیرون میرفت بزرگانی بودند مثل مرحوم آقا سید احمد کربلایی تهرانی ، آقا سید احمد کربلایی تهرانی استاد مرحوم آیت الله قاضی است. آدم کوچیکی هم نیست ، همین آدم نقل می کند مرحوم آیت الله سید ابراهیم لواسانی که این داستان و مرحوم اقا بزرگ تهرانی در کتاب افضلیه نقل می کند از مرحوم آقا سید ابراهیم لواسانی می گوید که شبی آمده بودم مسجد سهله دیدم که مردی وایستاده از سر شب تا صبح، هر چند دقیقه وایمیسته در نماز جوری ذجه می زنه که انگار مادر بچه مرده، آن ها ولی خدا بودند اگر بخواهیم محبتمون رو به امام حسین(علیه السلام) بسنجیم ، با محبتی که ما به امام حسین داریم اصلا نمیشه مقایسه کرد. آن ها شیفته امام حسین (علیه السلام) بودند ، آن ها شیفته ی امیر المومنین (علیه السلام) بودند، آن ها فانی در مقام ولایت امیر المومنین بودند ولی با همه ی این ها این جور ذجه می زدند این جور گریه می کردند این جور خوف داشتند، انسان نباید از این موضوع غافل بشه ، اگر بخواهد به سر منزل مقصود درست و حسابی برسد. این از یک طرف ، از طرف دیگر هر چقدر هم گناهکار باشه نباید از رحمت خدا مأیوس بشه، مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی در کتابی که در باره ی امام زمان (علیه السلام ) نوشته ، داستانی رو نقل می کنه ، محمد بن شمس حاکم عراق که هر ساله موقع کشت گندم در شهر هله که باغات و مزارع زیادی از گندم داره یه کسی رو مأمور می کنه به نامابن متین بغدادی به عنوان نائبش که او برود و گندم هایی که در هله داره این گندم ها را محصولش را بچیند و خلاصه تکلیفش را مشخص کند ابن متین بغدادی غلامی داره به نام عثمان، ابن متین شیعه امیر المومنین و دوازده امامی است و غلامش اهل سنت است و بین این دو تا هم مشاجره ی لفظی در مورد اعتقادات زیاد می شده ، نقل می کنند که ابن متین در یکی از سال هایی که رفته بود برای جمع کردن گندم به غلامش گفت که ما هر جور حرف می زنیم شما قبول نمی کنی بیا یه کاری بکنیم من روی دستم اسم موالی خودم را می نویسم ، می نویسم علی ، می نویسم حسین ، می نویسم حسن ، می نوسیم فاطمه، می نویسم ام مقدس حضرت رسول اکرم (ص) و شما هم اسم اون هایی رو که دوست داری : ابوبکر ، عمر ، عثمان و ... رو بنویس. میزنیم رو آتیش ببینیم که آتیش به کدام یکی عمل می کنه ، دست من و می سوزونه یا دست تو رو می سوزونه ، عثمان که می دو نست چه خبره قبول نکرد از زیر مسئله طفره رفت، مردم اون و به خاطر این که طفره رفت خیلی سرزنش کردند چون در حضور مردم بود گفتند تو حقه بازی اگر کلکی تو کارت نیست ، خوب ، این میگه تو هم انجام بده اگر واقعا عقیدت اینه که دینت ، مذهبت حقه برو انجام بده ، در سرزنش های مردم مادر عثمان که در جلسه هیئت نارحت می شه و حس مادرانش ، مردم را نفرین می کنه ، بد دهنی می کند نسبت به کسانی که پسرش را سرزنش می کنند، دو روز بعد دست بر قضا کور می شه، پزشک میارن بالا سرش چشم سالم اما هیچ جا رو نمی بینه خوب دقت کنید زیاد محو داستان نشید، اون کسی است که به شیعیان امیر المومنین به خاطر اعتقادشون توهین کرده و به همین واسطه هم ، که خوب این گناه گناه خیلی بزرگی است ، توهین کردن به مومن گناه بزرگی است ، حرمت مومن مانند حرمت کعبه است. شما اگه الان تشریف ببرید مکه ببینید که یه کسی در مکه حضور شما عرض شود که دارد به خانه خدا بد می گه چه حسی پیدا می کنید، مکه که خیلی بزرکه اگه کسی به مسجد اهانت کنه چه حسی پیدا می کنید . اگر یه کسی بره کربلا و ببیند کسی دارد حرم امام حسین(علیه السلام) را کثیف و نجس می کند چه حسی پیدا می کنید . واقعا چه کار می کنید هیچ کس آرام نمی تونه بشینه، طبیعی است. اسلام هم همین رو از ما خواسته این جا جای گناه کردت نیست اما یک روایتی برای شما بخونم ، وجود حضرت زین العابدین علی السلام وقتی حضرت سید الشهدا را دفن می کردند، همه نوشتند آقا با انگشت روی قبر حضرت سید الشهدا نوشتند هذا قبر الحسین شهید، یکی اومد گفت آقا شما امام معصومید، امام معصوم کار باطل انجام نمیده ، خوب این رو الان اینجا نوشتی یه باد می زنه از بین میره اثر این کار شما چیه خوب؟ آقا فرمودند که این ظاهرشه، ظاهرش روی قبر نوشتم اما در باطن روی قلب محبین حسین نوشتم هذا قبر الحسین شهید، اونی که حب حسین بن علی رو داره سینش قبر امام حسین است، پس این سینه حرمت داره ، هم خودمون باید حرمت این سینه را نگه داریم ،هم خودمون نسبت به دیگران، هم خودمون در این سینه ای که حرم حسین است نباید چیز های دیگر رو راه بدیم، چیز های دیگه ای که فرمودند جیوه است، امیر المومنین از مسیری می گذشتند ،آن وقت ها این جور نبود که سرویس بهداشتی داشته باشند ،یه چاله ای بود میرفتند اون جا کارشون رو انجام می دانند روش خاک می ریختند امیر المومنین مسیر شون به این چاه رسید و تو اون چاله یه بزی مرده بود و بوی گندش بلند شده بود ، امیر المومنین رو به اصحاب کردند و فرمودند که این بز چند قیمته؟ اصحاب گفتند آقا دنبال چی هستید؟ این بز زنده نیست مرده و ارزش نداره، آقا فرمودند اگر دنیا به اندازه این بز ارزش داشت یه ذرش و به کافر نمی داد آن وقت در این دل ها چیه واقعا؟ حرمت مومن مثل حرمت کعبه است ، وقتی توهین کرد به شیعیان مرتضی علی به مومنین تئهین کرد، زن ها رفتند پیش مادر عثمان گفتند تو به شیعیان امام زمان توهین کردی به خاطر همین کور شدی بیا توبه کن شیعه شو خدا چشماتو بهت برگردونه، این هم یه کمی فکر کرد و گفت باشه، گفت شما اگر واقعا نظرتون اینه ما هم توبه می کنیم، توبه کرد وشیعه شد، او را گرفتند بردند در جایی که مشهور است در هله مقام امام زمان (علیه السلام) است شب تا صبح در آن مقام نگهش داشتند،صبح اومد بیرون گفت ای مردم من همه شما رو می بینم گفتند چی شده؟ گفت دیشب آقا امام زمان آمد دست کشید به چشمانم و نور چشمانم برگشت، هر کسی باشی در بین این دو مقام همیشه باید باشی ، یکی خوف از عاقبت یکی امید به رحمت، به اندازه هم، همان قدر که امید داری به خداهمان قدر باید ترس داشته باشی از عاقبت خودت همان قدر که ترس داری از عاقبت همان قدر باید امید داشته باشی ، به یک اندازه، مثل دو بال کبوتر، بال کبوتر یکی کوچیک باشه یکی بزرگ کبوتر پرواز نمی کنه، اگر تو هوا باشه سقوط می کنه اگه رو زمین باشه پرواز نمی کنه، دو تا باید اندازه هم باشد، تا به مقصد برسونه ، تا انسان رو به خدا برسونه.

-----------------------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:33
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب بیست و هشتم و ذکر آثار آن در کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • پرواز به سمت ملکوت و فاصله گرفتن از زمین با ایجاد خوف و رجا ممکن است
  • داستان کلام امام صادق علیه السلام و نجات بشر حافی عیاش
  • مثالی برای فهم ارزش کار خالصانه
  • دلایل نجات حربن یزید ریاحی
  • داستان شاهزاده هندی و عطرفروش
  • داستان آسید حسن اصفهانی رضوان الله تعالی و شیعه شدن بحرالعلوم مدنی مفتی اعظم عربستان

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم
شرح دعای ابوحمزه ثمالی، جلسه بیست و یکم
آقا امام سجاد علیه السلام در این یند از دعای ابو حمزه ثمالی اینرا از خدا میخواهد که خدایا  نگو کسی که اهل احسان و نیکی است و نه کسی که اهل عصیان و گناه است ، هیج کدام ازین دو گروه از رحمت و عون و کمک تو بی نیاز نیست این مسئله رو عرض کردم اونقدر مهمه که بزرگان اهل معرفت و معنای ما گفتند مثل دو بال انسان را از پرواز میدهد یا سبب سقوط میشود ، یعنی اینکه اگر انسان این مسئله ی خوف و رجاء را در خودش بوجود نیاره پرواز به سمت ملکوت و از زمین فاصله گرفتن براش ممکن نیست انسان همیشه این دو مسئله باید درونش باشه ، اگر کسی است مثل بشر حافی نباید از رحمت خدا مایوس باشه ؛ شما میدونید که بشر حافی شخصیتی است که در زمان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام زندگی میکنه و جوان ثروتمند و عیّاش و میگساری است و اهل شرب خمر ، اما در طول عمر او خدا بهش توفیق داده که یه کار کوچیک انجام بده در  راه خدا ؛
خیلی مهم هست این کار کوچیک مال خدا باشه ، کار زیاد انجام دادن ولی برای خدا نباشه ملاک نیست ، حضور شما عرض شود که بزرگان ما اینطور مثال زدند که شما فرض کنید ده  کامیون بزرگ پنبه داشته باشی ، یکی هم باشه که دو تا شمش طلا داشته باشه ؛ میریم بازار این ده تا کامیون پنبه با ارزش تره یا دو تا شمش طلا ، خدا طلا رو میخره ، خدا کار با عیار رو دوست داره ، کاری که مخلصا برای خدا باشه ،ماها شاید نتونیم تشخیص بدیم که برای مثال شما نمیدونید و شاید هم بدونید که این منبری که بالای منبر نشستم و دارم صحبت میکنم به چه نیت نشستم ، به نیت خودنماییه ، به نیت اینکه من دنبال حل شدن مشکلات مالی خودم هستم ، به چه نیتی ؟ اما خدا اینرو متوجه هست و میدونه که من اینجا نشستم به چه انگیزه و نیتی نشستم . همونجوری که مال منرو میدونه مال شما ها رو هم میدونه ماله همه رو میدونه . و اطلاع داره یه کار مخلص کردن فقط برای خدا نه برای هیچکس و هیچ چیز دیگه انجام دادن خیلی جاها دستگیر آدمه ، تو این چند وقتی که در خدمت شماها بودم نمیدونم گفتم یا نه ؟ حرّ بن یزید ریاحی شماها مکرر در مکرر شنیدید بالای منابر ، او در یک لحظه از بدترین آدم ها به بهترین آدم ها تبدیل شدن .
آقایونم به ما گفتن که او لحظه ای مکث کرد لحظظه ای فکر کرد و با خودش محاسبه کرد که اگه من الان پای رکاب عمر بن سعد باشم و حسین بن علی رو به شهادت برسونم کجا رو میگیرم و اما اگه برم کنار سید الشهدا و پای رکاب او شهید بشم  اون موقع کجا رو میگیرم ؟ یه لحظه درنگ کرد اما  باید یه چیزی داشته باشی که خدا بهت توفیق اون یه لحظه درنگ کردن رو بده، خیلی از ماها در خیلی از جاها اگر وقتی لحظه ی گناه میرسه توفیق داشته باشیم و یه لحظه درنگ کنیم متوجه میشیم که اگه این گناه رو انجام بدیم مارو به کجا میرسونه و اگه به این گناه تن ندیم ما رو به کجا میرسونه ؛ آقای جوون اگه یه لحظه درنگ کنه و این موادی که میخواد استفاده کنه و بهش معتاده ، اگه استفاده کنه چه اتفاقی میافته ؟ اگه استفاده نکنه چی پیش میاد ؟ این درنگ رو اگه داشته باشه کمتر کسی معتاد میشه ، اما این درنگ و این یه لحظه فکر کردنه و این یه لحظه صبر کردن احتیاج به این داره که طرف یه چیزی داشته باشه تا خدا بهش توفیق بده .
حرّ بنیزید زیاحی دو تا کار با اخلاص انجام داد تو عمر خودشو خدا نجاتش داد . یکی اینکه وقتی آمد جلوی سید الشهدا رو گرفت آقا بهش فرمود حرّ بن یزید زیاحی اگه نمیزاری ما بریم بسمت کوفه لا اقل راه رو باز کن بریم یمن حر گفت آقا من دستور دارم که الّا و لله شما رو تو  همین مکان نگه دارم ؛ آقا به حر بن یزید ریاحی گفت مادرت به عزات بنشینه ، حر بن یزید ریاحی هم یه نگاهی به آقا کرد و گفت آقا من نمیتونم جواب شما رو بدم مادر شما کسی نیست که من بخوام مقابله به مثل کنم مادر شما حضرت زهراست ؛ این ادبه ؛ این یک دومین حرکت حر همون روز و روزهای بعدی وقت اذان و وقت نماز شد سید الشهدا در لشگر اسلام و خدا ، اونا هم در لشگر کفر و شیطان نماز میخوندن ، قاعدتا  امیر لشگر یزید حر بن یزید ریاحی است و باید سرباز ها به اون اقتدا کنن، اون امام جماعت بشه ، همون جور که امیر لشگر سید الشهدا حسین بن علی است ، وقت نماز ، سرباز ها دور حر جمع شدن ، حر بسم الله   وایستا جلو ما بهت اقتدا کنیم ، حر گفت شما خجالت نمیکشید ؟ بچه پیغمبر حسین بن علی اینجاست و شماها میخواین که به من اقتدا کنید ؟ منم با شما میام بریم به حسین بن علی اقتدا کنیم .
دو جا ادب کرد  و اون لحظه خدا بهش توفیق داد درنگ کنه و یه لحظه صبر کنه بشر حافی جوان لاتی است و اهل شرب خمر ، در مسیر زندگیش یه کار با اخلاص کرد ، داره از خیابان میگذره با حالت مستی یهو متوجه میشه که زیر پایش یه کاغذیه که توش کلمه ی بسم الله الرحمن الرحیم نوشته است ؛  اول به این کلمه اعتنا نمیکنه بعد اون وجدان بیدارش بهش نهیب میزنه که بشر حافی تو یه عمره گناه کردی این بسم الله رو حرمتش رو نگهدار ، خم شد بسم الله رو گرفت تو جیبش یه کمی عطر بود بسم الله رو با عطر معطر کرد و برد یه گوشه ای گذاشت ، چند روز بعد موسی بن جعفر مسیر حرکتش با مسیر خونه بشر یکی بود ، وقتی داره رد میشه کنیز بشر حافی داره آشغال های بشر حافی رو میریزه دم درب تو خونه بشر حافی هم آوازه خوان های زن و مرد و نوازنده ها و چی و چی اونجا مشغول کار خودشون هستن که صدا هم تو کوچه پخش میشه ، موسی بن جعفر علیه السلام رو کرد به کنیز بشر و گفتند صاحب این خونه کیه ؟ بنده است یا آزاده ؛ کنیز هم در جواب موسی بن جعفر  علیه السلامم میگه این آقاست و آزاده و بنده و غلام نیست موسی بن جعفر فرمود راست گفتی اگر بنده بود صدای ساز و دهلش اینطوری پخش نمیشد کسی که بنده خدا باشه ازین کار ها نمیکنه ، این آزاده که ازین کار ها انجام میده ؛ کنیز آمد داخل خانه بشر ازو سوال کرد چرا دیر کردی ؟ یه آشغال گذاشتن دم درب که این همه معطلی نداره ؟ گفت آقا حقیقتش یه آقایی رد میشد و از من این سوال رو پرسید منم این جواب رو دادم و ایشون در جواب من اینطور فرمود ؛ این کلمه در بشر حافی تاثیر گذاشت یه کمی مکث کرد و گفت بشر تو واقعا بنده خدایی  یا آزادی ؟
اگه بنده ای این وضعش نیست گفت آقا جمع کنید بساطتون رو برید که بشر دیگه تمام شد دیگه کسی بشر رو تو این وضعیت نمیبینه .
همین بشر ، همین بشر گنه کار ، همین بشر دائم الخمر کسی شد که نوشتن وقتی که او مریض شد و به اون مریضی مرد ، دکترا اومدن دورش رو گرفتن رفیقا اومدن دورش رو گرفتن که بشر تو حالت خوب نیست اجازه بده ما طبیب بیاریم بالای سرت ، بشر در جواب گفت طبیب من خداست ،رفقا اصرار و خلاصه راضی شدن که طبیب نصرانی بالای سر بشر حاضر بشه ،طبیب نصرانی بنده خدا آزمایش رو دید و گفتکه صاحب این بیماری رو به من نشون بدین چونکه میخوام به دین او در بیام ، اِه چی شد آقا ؟ با یه آزمایش چه تحولی درت ایجاد شد ؟ یهو میخوای مسلمون بشی گفت این آزمایش صاحبش کبدی داره که کبد او از خوف خدا اینجور از بین رفته ، از خوف خدا کبدش اینجوری شده .
کسی که قابلیت داره از خوف خدا درش همچین حالتی ایجاد بشه این حرفش حقه و من میخوام به دین او برگردم لحظه ای یاس از خدا ؟ نه؛ یه کار سالم یه کار با اخلاص یه کار برای خدا ، یه کار ؛ یه کسی مثل بشر حافی میسازه که اونجور اعجوبه دهر میشه ، اما ازون طرف برادران و خواهران گرامی یه کار خراب هم خیلی اثرات داره همینجور که به یه کار خوب دل میبندیم ازین یه کار اشتباه هم خیلی بترسیم .
شاهزاده هندی برای عالم شدن به علوم اسلامی از هند مهاجرت میکند به سمت نجف اشرف مجاور میشود در جوار حضرت امیر المومنین علیه السلام دم در حرم امیر المومنین علیه السلام عطاریست با نفس گرم هم عطاری میکند هم اینکه گاهی وقت ها مردم دور این عطار جمع میشوند و او مردم را موعظه میکنه وقتی هم که جمع میشوند اونقدر نفس گرمی داره که از حرف های او مردم گریه ها میکنند و توبه ها میکنندآقای شاهزاده یه وقتی تصمیم میگیره به مسافرت بره قدیم هم خب استحضار دارید که بانک نبود و تمام سرمایش یه مقدار درّ قیمتی بود که تصمیم میگیره اون رو به آدم معتمد شهر که اتفاقا واعظ هم هست به امانت بگذاره، درّ رو میزاره و میره و از سفر برمیگرده میگه آقای عطار بی زحمت امانتی رو بده عطار میگه کدوم امانتی؟امانتی نداری پیش ما ، حالا این اعتماد کرده به ظاهر نورانی این بنده خدا اونم از اعتماد سوء استفاده کرده  حالا چکار کنه ؟ سرمایه هم نداره تو این غربت ، میره پیش امیر المومنین علیه السلام میگه آقا من به شما پناه آوردم من حرکت کردم از راه دور و آمدم مجاور شما شدم این آدمم در کنار درب حرم شما برای خودش نامی پیدا کرده ، من به واسطه شما به او اعتماد کردم یه کاری برا ما بکن ، این داستان رو مرحوم محدث قمی رحمت الله علیه در کتاب منازل الاخرة   خودش آورده  ، صاحب مفاتیح الجنان ، میگه رفتم خونه خوابیدم و خواب دیدم که اقا امیر المومنین علیه السلام در عالم رویا به من گفت جوان شاهزاده ، فردا برو بیرون شهر دم دروازه خارج شهر یه آدمی رو میبینی ، این آدمی که دیدی درد  دلت رو باهاش بگو مشکلت رو حل میکنه فردا میگه آمدم به آدرسی که توی خواب بهم داده شده بود یه پیر مرد ضعیف لاغر و مردنی اونجا هست گفتم خدایا این آدم چجور میخواد حق منرو بگیره ؟ اصلا به قیافش نمیخوره  مال این حرفا نیست میگه پشیمان شدم و گفتم خوابه دیگه ، دوباره آمدم خدمت امیرالمومنین گفتم آقا قرار شد کمک کنی مارو، گریه و زاری وخلاصه دوباره همون شب دوباره خواب میبینه و همون خواب دیشب رو میگه آمدم فلان جا دیدم که همون پیر مرده  بازم بهش نگفتم دوباره آمدم خدمت امیرالمومنین و شب سوم دوباره همون خواب رو دیدم روز سوم امدم خلاصه گفتم باداباد ، ما که دیگه چاره ای نداریم میگیم خلاصه یه چیزی میشه دیگه گفتم پیر مرد داستان من اینجوریه آقا امیرالمومنین منرو حواله داده به شما گفت که مشخصات اون رو بده ، مشخصات عطار رو گفتم و گفت  وقت موعظه عطار برای مردم بریم پیشش .
اون درویش و اون پیرمرد در میان جمعیت نشستن . همین که آقای عطار رفت موعظه کنه ، گفت : آقای عطار اگه اجازه بدی من امروز مردم رو موعظه کنم ، اینهمه تو موعظه کردی یه بارم  من . گفت : بفرمایید آقا ؛ گفت : مردم ، من زاهدم و پیرمردی هستم گوشه گیر ، از همه مردم دلبریدم  هیچکی هم منرو نمیشناسه ، من 40 سال پیش ، 50 سال پیش احتیاج به پول داشتم رفتم از یه نصرانی ده شاهی پول قرض کردم و قرار شد ماهی یک شاهی بهش پس بدم ، پنج ماه  سر موقع پولم رو بردم دادم ، ماه ششم رفتم سر وعده دیدم نیست ،هرچی دنبالش گشتم نه از خودش و نه از وارثاش هیچ خبری پیدا نشد تا اینکه پناه بر خدا هر چی خدا بخواد .
خوابیدم و خواب دیدم که روز قیامت شده صحنه های برزخ و شب اول قبر یکی یکی پشت سر گذاشتم و عبور کردم رسیدم سر پل صراط و سر پل صراط دیدم این آقای نصرانی آمد بالا و گفت اون پنج شاهی رو بده بیزحمت ، بده و برو ، گفتم من که اینجا همراه خودم پول ندارم گفت که تو اهل بهشتی اما من تو این آتیش جهنم دارم میسوزم اجازه بده این نوک انگشتم رو بذارم روی سینت از خنکی تو به خاطر اون دِینی که به گردن من داری من خنک شم ، چاره ای نداشتم ، برای اینکه بگذرم باید یه جوری رضایتش رو جلب میکردم .
گفتم باشه ، دست گذاشت روی سینه من و بعد آقای زاهد لباسش رو درآورد و گفت مردم اینجا ، روی بدن منرو میبینید ؟ این اثر زخمی است که اون نصرانی در خواب روی سینه من گذاشت  چند ساله هرچی دوا روش میزارم هیچ افاقه نمیکنه همینجور داره ازش چرک و خون میاد؛ یه کار کوچیک شر باشه این میشه ، خیر باشه اون میشه ، مرحوم آیت الله العظمی میرجهانی ، یکی از آقایون نقل میکرد و میگفت من خودم این داستان رو از آیت الله میرجهانی شنیدم . یکی از علمایی است که ظاهرا سی چهل سال پیش از دنیا رفتن . ایشون نقل میکردن من در زمانی که در نجف بودم کاتب مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید عالم تشیع بودم میگوید که نامه هایی که برای آقا میآمد رو نگاه میکردم و اگه سوال بود جواب میدادم و اگر نمیتونستم جواب بدم میآوردم خدمت آقا میگفتم که آقا همچین مسئله ای هست . یه روز میان نامه ها نامه ای باز کردم و دیدم میان نامه ها چند بیت شعر مفصل از امام جمعه یکی از شهر های عراق که از اهل تسنن هم هست  بود که درون این شعر اون آدم توهین کرده بود به امام زمان صلوات الله علیه و به شیعیان و به رفتاری که شیعیان در قبال حضرت مهدی دارند ، و به اعتقاداتشون بی احترامی کرده بود ؛ نامه رو بردم خدمت اقا و گفتم که آقا همچین نامه ای هم هست چه کارش کنم ؟
آقا فرمودند این بنده خدا رو حسابش نکنید اگه زیاد بهش پر وبال بدیم مشهور میشه زیاد تحویلش نگیریدش و اصلا نزارید سر و صداش در بیاد  میگه ما هم طبق دستور اقا هیچ کاری نکردیم بعد از  چهار ماه پنج ماه میان نامه هایی که میامد خدمت ایت الله اصفهانی دیدم یه نامه از مدینه از بحرالعلوم مدنی مفتی کشور عربستان که همه مردم عربستان از او استفتاء میگیرند ؛ نامه رو باز کردم و دیدم که داخل نامه اون چند بیت شعر اون امام جمعه ای که مسخره کرده بود امام زمان و اعتقاد شیعه رو اون شعر توش هست و کنارش هم نوشته ای هست که تقریبا توهین به آقا سید ابوالحسن اصفهانی کرده و گفته شما که مرجع عالم تشیع هستی جواب شعر رو بده . میگه من نامه بحرالعلوم مدنی عالم سنی و مفتی عربستان رو بردم خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی و گفتم این نامه آقا ؛ آقا فرمودند در جوابش بنویس بیا اینجا تا امام زمان رو به تو نشان بدهم میگه ما موندیم که خدایا چی داره میگه این پیرمرد ؟ آمدیم از اتاق آقا بیرون  خدایا چکار کنیم ؟ آقا امروز عصبانی شدند و  یه چیزی فرمودند . بحرالعلوم مدنی آدم کمی نیست صدها هزار مرید داره این اگه ازون جا بلند بشه بیاد اینجا و سید ابوالحسن اصفهانی نتونه امام زمان رو بهش نشون بده دیگه نمیشه این قائله رو هیچ جوری جمعش کرد ، با خودم تصمیم گرفتم که دستور آقا رو اجرا نکنم تا اینکه دیدم آقازاده آقا و دامادشون آمدن برند داخل گفتم وایستید با شما کار دارم  آمدن و دور هم شرح ماوقع رو گفتم براشون گفتم آقایون اینجوریه داستان و آقا اینجور جواب دادن هم پسر آقا و هم داماد آقا گفتن که آقای میرجهانی این کارو انجام ندی ها ، این کارو بکنی اسلام و شیعه از بین میره  یه کمی صبر کن میگه شب شد و سه نفری رفتیم خدمت مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی جریان رو دوباره عرض کردیم و آقا عصبانی تر فرمودند که مگر نگفتیم که بنویسید بیایید اینجا تا امام زمان را به شما نشان بدهیم ، میگه ماها سه نفری دیدیم آقا خیلی جدی هستن ، اصلا بحث عصبانی شدن و اینها هم نیست .
آمدیم بیرون و دیدیم چاره ای نمانده باید یه جوابی بدیم نامه نوشتیم و خیلی مودبانه گفتیم که شما تشریف بیارید اینجا امام زمان رو به شما نشون بدیم .
میگه این ماجرا گذشت و ماهم دیگه این داستان از ذهنمون رفت و فراموش  کرده بودیم  تا یه وقتی نماز مغرب و عشاء خدمت سید ابوالحسن اصفهانی خوندیم دیدم یکی از خدام آقا آمد و سریع منرو کشید کنار و گفت فلانی دو نفر از مدینه آمدن و میگن ما بحرالعلوم مدنی هستیم و پسر او .گفت من تا این رو شنیدنم یه پارچ آب جلوم بود اونرو خالی کردم روی خودم گفتم ای داد بیداد عجب اتفاقی چه حادثه بزرگی باید امروز اتفاق بیافته و چه آبرویی باید امروز از شیعیان ریخته بشه میگه خیلی یواش هم بین نماز مغرب و عشاء رفتم در گوش آقا گفتم آقا این دو نفر آمدن ؛آقا گفتند کجا هستن ؟گفتن بگید که همون جا باشن ما میریم پیششون نماز عشا رو خوندن و گفتن بریم خدمت بحرالعلوم مدنی من به همراه آقازاده ی سید ابوالحسن اصفهانی و دامادشن سه نفری رفتیم خونه خادم آقا و اونجا خلاصه بحرالعلوم مدنی را دیدیم و آقا خوش امد گفتن و گفتن امشب شام بیایید منزل ما ، آقایون رو گرفتیم بردیم منزل سید ابوالحسن اصفهانی شام خوردن بعد از شام آقا گفتن بریم بهت نشان بدم . وای چه خبره ؟ میگه آمدن این دو نفر بیرون ما هم همراهشون رفتیم بیرون، آقا گفتن  شما کجا ؟ قرار بود به بحرالعلوم نشان بدم نه به شما  شماها کجا ؟ شماها نبایست همراه ما باشید . چهارنفری همراه خادم آقا رفند به سمت قبرستان وادی السلام . رسیدیم به قبرستان وادی السلام آقا به خادمشون گفتن که شما هم بفرمایید ؛ سه نفری رفتند و ما دیگه نفهمیدیم چی شد ، سه ساعت چهار ساعت بعد ما خوابیده بودیم دیدیم یهو این سه  تا بزرگوار آمدن و من با حالت اضطراب و تشویش گفتم چی شد ؟ گفت من شیعه شدم . میگه من دیگه روم نشد خیلی پاپیچ بشم . پسر بحرالعلوم مدنی رو کشیدم کنار گفتم که آقازاده شما حداقل خبر بده چی شده و چه خبره ؟
گفت ما رفتیم وارد قبرستان وادی السلام شدیم و رفتیم به سمت مقام امام زمان در قبرستان وادی السلام دم در مقام امام زمان سید ابوالحسن اصفهانی به من گفت شما هم تا همین جا اجازه داری بیای، بقیه منم و بابات . وارد مقام امام زمان شدند قبلش هم وضو گرفتن . دیدم مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی نماز میخونن ، نماز رو خوندن و بعد دست بردن بالا این ندای یابن الحسن یابن الحسن میاد " یابن الحسن من پیرمرد و مرجع تقلید شیعه رو که آبرومو نمیبری شما "   میگه ما یهویی دیدیم که این ساختمان کوچک مقام امام زمان شد یه تیکه نور ، چند دقیقه بعد هم که نور خاموش شد سید اصفهانی گفت پسر بحرالعلوم مدنی برو بابات رو جمع کن میگه وارد اتاق شدم  دیدم بابام بیهوشه ، بابام رو بهوش آوردم با هزار بدبختی تا بهوش اومد دیدم افتاد بپای سید ابوالحسن اصفهانی گفت آقا شیعه شدن رو بمن یاد میدید ؟
خداوند ان شا الله عنایت کنه که این مطلب رو خوب درک کنیم که حتی فاسدالعقیده هم اگر امید به رحمت خدا داشته باشه حتی کسی که تمسخر کرده امام زمان را ، اعتقاد شیعیان را ، اما از رحمت خدا مایوس نبوده خداوند اون رو نجات داده.   

----------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:32
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب بیست و هفتم و ذکر آثار آن در کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • حکم شرعی ارتداد زن و مرد و ذکر برخی از دلایل آن
  • آیت الله وحید بهبهانی رضوان الله تعالی علیه
  • منشأ بیشتر اعتیاد ها نگاه به نامحرم است
  • نجات جوان مرتد با گریه برای امام حسین علیه السلام
  • ملا محمد نراقی رضوان الله تعالی علیه و میت
  • کتاب معراج السعادة توصیه آیت الله العظمی بهجت

متن سخنرانی:

 

بسمه تعالی
شرح دعای ابوحمزه ثمالی ، جلسه بیستم
خدایا کسی که اهل احسان و نیکی است و نه کسی که اهل عصیان و گناه است با هیچ کدوم از این 2 دسته از عون و رحمت و مغفرت تو بی نیاز هستند ، همه هم کسی که اهل عصیان است و هم کسی که اهل کار نیک است ، همه در هر لحظه نیاز به رحمت و یاری خداوند متعال هستیم ، شماها استحضار دارید ، کسی که از دین اسلام بر می گردد حکم فقهی همچنین آدمی این است که او مرتد می شود و اگر این ارتداد او علنی بشود باید او رو اعدام کنند ؛ اگر مرد باشد ؛ اگر زن هم باشد او را باید زندانی کنند ، وقت نمازها از زندان بیرون بیارند و اونقدر شلّاق بزنند تا از عقیدش منصرف بشه ؛ اما مرد اگه از دین اسلام برگرده ؛ یعنی مسلمان بوده و تصمیم گرفته بی دین بشه و یا به خیلی دیگر از ادیان برگرده ؛ العیاذ بالله ؛ او به محض اینکه این امر درباره ی او اثبات شد ؛ حکم او اعدام هست ، حتی اگر بعد از اون توبه کند ؛ توبش سبب رفع ارتداد واعدام او نمی شود ؛ هر چند توبه او را خدا می پذیره و اون دنیاش آباد میشه  اما این دنیا همون حکم اعدام براش مقّرره  .
حالا چرا ؟ دلیل عقلی و نقلی زیاد داره و باید روش بحث کرد ؛ خیلی جای بحث داره ؛ یکی از دلایلش اینه که بعضی از دستورات اسلام دستورات پیشگیری کننده است ؛ اسلام  برخی از دستورات رو میده و بعضی از عواقب رو میگذارد ، برای اینکه مردم این عواقب رو بشنوند و سراغ اون خطر نرن .
چون اسلام میداند فردی که از اسلام جدا بشه و منحرف بشه ؛ چه عاقبتی در انتظارش هست، بنابراین این نیروی بازدارنده رو قرار داده برای اینکه مردم دچار این خطا نشن ؛ این مقدمه رو عرض کردیم برای اینکه داستانی رو برای شما نقل کنیم.
یکی از طلاب عرض میکرد که خدمت آیت الله وحید بهبهانی بودیم ، دیدیم که « خدا رحمت کنه    درباره ی ایشون نوشتن که ایشون خیلی با زیارت جامعه محشور بودن و همیشه هم آرزو داشتن که با زیارت جامعه از دنیا برن و نقل هم کردن که آقا مشغول زیارت جامعه بودن که رسیدن به این قرار که « مَن اتاکُم نَجی» کسی که به شما توسل کنه و در خانه ی شما رو بزنه نجات پیدا میکنه ، این جمله رو در زیارت جامعه خوندن و از دنیا رفتن.» یه جوانکی آمد و یه کیسه گذاشت خدمت آیت الله بهبهانی گفت : آقا هر جوری که دوست داری این کیسه رو خرجش کن، میگه آقا هم در کیسه رو باز کردن و محتویات کیه رو دیدن، دیدن بله، همه در و مروارید و طلاهای قیمتی و چی و چی . آقا گفتن جوان داستان چیه ؟ از کجا آمده ؟ برای چی شما میگین همین جوری خرجش کن ؟ گفت : آقا من جوانی بودم که جهت ادامه تحصیل عازم کشور روسیه شدم ، در کشور روسیه در یه جایی چشمم افتاد به یه دختر خانمی ، اونجا دلم رفت و عاشق شدم . رفتیم خواستگاری دختر خانم ؛ دختر خانم هم گفت : مانعی نیست الا اینکه ما دینمون با هم فرق می کنه و نمی تونیم ازدواج کنیم ، باید یکی به نفع اون یکی دینش رو کنار بذاره، و من از دینم نمیگذرم ، اگه تو میگذری مانعی نیست و با هم ازدواج می کنیم .
جوانم میگه : منم یه کمی فکر کردم و با خودم حساب کردم ، دیدم قدرت شهوت به قدرت عقلم میچربه و نمیتونم دلم رو آروم کنم و این دختر رو از دست بدم گفتم مهم نیست ، من مسیحی میشم و ازدواج کردیم .
1 سال ، 2 سال ، 5 سال ، 10 سال ....  خلاصه گذشت . یدفعه به ذهنم رسید که ای وای ، من برا چی خودم رو فروختم ؟ چی رو از دست دادم و چی بدست آوردم ؟ قرآن شریف درباره ی حضرت یوسف دارد که برادرانش حضرت یوسف ، را با اون زیبایی و جمال و اون آینده فروختن با قیمت ارزون ، ماها تو زندگیمون نگاه کنیم ، چی رو می فروشیم ، چی رو بدست می آریم ؟ این آدم مقامش چیه و این مقام رو به چی فروخته ؟ ماها لایق کجا هستیم و اون کجا بودن خودمون رو به چه قیمتی و با کجا و با چی از دست دادیم و عوض کردیم ؟ خوشحال کردن دل امام زمان و تیر زدن به دل امام زمان بستگی به یه پلک روی هم گذاشتن داره آقا ، پلک بره روی هم و نامحرم رو نبینه دل امام زمان خوشحال میشه و نره رو هم و نامحرم و ببینه تیر به قلب امام زمان زده ؛ تازه این یکی از عواقب نگاه کردن به نامحرم و جشم چرانی کردنه، اثرات روحی که در جسم داره و چی چی،و جوون ها مواظب باشن خدا شاهد است که منشاء بالای 90% از اعتیاد ها از نگاه به نامحرم شروع میشه ، نگاه به نامحرم میکنه.
نمیتونه خودش و کنترل کنه ، نمیتونه شهوت و اون آتشی که در دل میافته رو کنترل کنه ، ناچار برای آرام کردن خودش باید بره سراغ این مواد هایی که اونو آروم کنه ظاهراً 2 دقیقه آرامش بهش بده.البته باید به مسئولین گفت: مسئولین باید بدونن که این مسئولیت اونها هست که سن ازدواج رو برای جوون ها پایین بیارند ، فردای قیامت پاسخ گو باید باشند نسبت به خون شهدا ، آقایونی که میتونن و کوتاهی میکنن. کاری نداریم به این کارها.
جوون میگه دیدم دلم گیر کرد ، بعد 10 سال به خودم گفتم چی رو فروختم؟ به چه قیمت فروختم؟ چی بدست آوردم؟میگه این آتیش وجدان و نفس لوامه در من شعله ور شد و قرار رو از من گرفت .
دیگه از عذاب وجدان نمی تونم کاری کنم ، ذهنم درگیر شده که حالا خدا چی کار کنم؟ به خاطر یه دختر خانم از اسلام که می دونم دین حقه برگشتم و به این نتیجه رسیدم که من  وجدان و نفس لوامه رو نمی تونم خاموش کنم ، حالا حداقل بیام پنهانی به دین اسلام برگردم ، اما فکر کردم و دیدیم از دستورات اسلام هیچ تو ذهنم نیست ، همه چیزرو فراموش کردم ، خدایا چی کار کنم ؟ اونجام که دیگه ایران نیست که شما بتونید آخوند مجانی هر جایی گیر بیاری اون هم که امکانات نبود ، موقع آیت الله وحید بهبهانی اینترنت و این چیزام که نیست .
گفت : خیلی فکر کردم و غصه خوردم و نهایتاً یادم اومد که ماها قدیما زمانی که مسلمان و شیعه بودیم یه امام حسین داشتیم که براش گریه می کردیم ، بهش توسل می کردیم و براش سینه می زنی می کردیم ، با خودم تصمیم گرفتم ، حالا که هیچ کدوم از دستورات اسلام یادم نیست روزی چند دقیقه بشینم گوشه خونه زانوی غم بغل بگیرم و گریه کنم برای امام حسین با هر کدوم از مصیبت هاش که تو ذهنم هست رو مرور کنم تو ذهنم و گریه کنم واسه امام حسین .
خلاصه شروع کردم  روز اول و روز دوم و .... و هم این وسط خلاصه خانم هم متوجه شد ، خانم مسیحی متوجه شد ما گریه می کنیم ، سؤال کرد که چه خبره ؟ و ماهم هر روز به یه دلیلی سرش و رو هم می آوردیم و از جواب دادن فرار می کردیم  . تا یه روزی دیگه مرور روضه های امام حسین  صدای گریم رفت بالا و دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ، صدای گریه رفت بالا و خانم آمد ؛ آمدو اصرار که بگو دلیل گریه هات چیه ؟ ما هم هر چی رفتیم انکار کنیم نشد و ناچار شدیم بگیم که خانم ما بعد از یه مدتی منصرف شدم و بعدشم نگاه کردم دیدیم هیچی یادم نمیاد و بعدش هم یا امام حسین افتادم و داستان کربلا رو یکی یکی براش تعریف کردم ، گفت : من تعریف کردم و خانم من هم کنار من گریه کرد ، اون گریه ، من گریه تا.......  . بعداز این که تعریف کردم خانم هم گفت که منم دوست دارم به دین شما در بیام ، اون دینی که شما دارین خوب دینی است . تصمیمی گرفتیم دو نفری ازروسیه بریم کربلا ، کنار قبر سیدالشهدا و اونجا زندگی کنیم ، تا اونجا دفنمون کنن، این تصمیم رو 2 نفری گرفتیم ، مشغول آماده شدن بودیم ، خانم مریض شد و بیماری سخت ، به همون مریضی هم از دنیا رفت .
حالا بستگان دورش جمع شدن، حالا منم جرأت ندارم بگم این خانم به دین شیعه و اسلام رو آورده و اون رو در قبرستان مسیحی ها دفن نکنید ، اجازه بدید من اون رو ببرم در قبرستان شیعه ها دفن کنم . جرأتشم نداشتم ؛ طبق سنّت اون ها هم یکسری طلا و نقره و جواهر و مروارید هم باید با میت دفن کنن ، حالا چرا نمی دونم ؟ میگه آقا ما اینرو دفن کردیم و شب به ذهن ما رسید بریم یواشکی قبرو بشکافیم و جسد رو بگیریم و فرار .
نصف شب و تاریکی مطلق رفتیم قبرستون ، قبر رو نگاه کردیم و شکافتیم و دیدیم به داخل قبر یه آقای سبیل کلفت تو قبر خوابیده ما آمدیم بالا نگاه کردیم  ببینیم خدا یا نکنه ما یه قبری رو اشتباه شکافته باشیم ، خوب نگاه کردیم دیدیم نه قبر همون قبره ، خاک ها رو ریختیم و آمدیم خانه ، خدایا حالا چیکار کنیم ؟ یادمون آمد که ما تنها چیزی که بلدیم گلایه کردن دم در خونه سید الشهداست . یه توسل کردیم و خوابیدیم ؛ در عالم خواب خانمم رو تو خواب دیدیم گفت: فلانی وقتی که من مردم خواستن بدن من رو دفن کنن چند تا ملک مأمور از طرف سیدالشهدا آمدن بدن منرو گرفتن منتقل کردن کربلا ، تو کربلا یه مسیحی مرده بود که مردم فکر می کردن شیعه است تو قبرستان شیعه ها دفنش کردن ، 2 تا ملک اون مسیحی رو از اونجا انتقال دادن سر جای من ، از خواب بیدار شدم و رفتم کربلا ؛ و برای بزرگان کربلا تعریف کردم و گفتم من یه همچین خوابی  دیدم ، پیگیری کردن علما و متوجه شدن اون آدمی که مسیحی بودخ و احتمالاً اینجا دفن شده این آدمه،قبرشو شکافتیم  و دیدم بله ، بدن خانمم با همون طلاها و همون جواهرات و تزئینات داخل قبره ، تزئینات رو کندم و آوردم خدمت شما که خرجش کنید .
حضرت سجاد می فرماید نه اونی که اهل گناه و اشتباه و خطا کردنه اون کس نباید از محبت خدا نا امید و مأیوس بشه ، هیچ کس ؛ حتی کسی که محکوم به اعدامه ، کسی که حکم شرعی اون اعدامه او هم نباید مأیوس بشه ؛ و نه اون کسی که غرق در نعماته ؛ خدا رحمت کنه مرحوم ملّا محمد نراقی از او نقل کردن ؛ پسرش صاحب کتاب معراج السعاده ؛ کتاب اخلاقی که مرحوم آیت الله بهجت ، هر کی از آقا در خواست می کردن که آقا یه ذکری به ما معرفی کنید که ما به خدا نزدیک بشیم مرحوم آیت الله بهجت می فرمودن کتاب معراج السعاده رو تهیه کن  و کنار بالش خوابت بذار ،   هر شبی که داری می خوابی نیم صفحه ازش رو بخون و عملش کن .
مرحوم ملّای نراقی از پدرش نقل میکنه ومیگه من یه روزی قبل از افطار خانم به من گفت : آقای ملّا محمد نراقی : در خونه چیزی نداریم ؛ بی زحمت برو بیرون  و چیزی تهیه کن برای خوردن .
میگه که من از خانه بیرون آمدم ، می خواستم برم بازار که خرید کنم ، تو مسیر به قبرستان وادی السّلام رسیدم  گفتم که حالا که دم غروب ماه رمضانه وقبل از افطاره برم یه سلامی هم خدمت اهل قبور عرض کنیم و یه فاتحه ای هم بخونیم و بعد برم دنبال کارهام ، میگه اومدم برم یه چند لحظه ای درنگ کردم و مکث کردم و نشستم  در وادی السلام ، همینجور که مشغول بودم دیدم یه عده که تعدادشون کم بود. یه جنازه ای رو دارن تشییع میکنن ، بردن به سمت قبری و ما هم چونکه تشییع جنازه مستحب مؤکده دنبال جنازه رفتم دم در اون عده ای که تشییع میکردن گفتن : فلانی این بنده خدا هیچ کسی رو نداشت تشییع کردیمش و قبرش هم کندیم ، حالا هم فرصت نداریم بقیه کارهارو میسپریم دست شما ، شما دفنش کن . ملا محمد نراقی فرمودن این کار مستحبی و خیره اشکالی نداره ، من انجامش میدم. میگه بدن مرده رو گذاشتم تو قبر ، رفتیم صورت مرده رو بذاریم توی قبر دیدیم که قبرستون باز شد ، همینجور باز باز تا اینکه ما دیدیم رسیدیم به یه جای خیلی سرسبز و خیلی خوشگل ، وارد یه باغی رفتیم جلو دیدیم که یه قصر خیلی زیبا با تزئینات چی و چی دیدم که یه عده آدم داخل قصرو بعضی آدم ها میرن داخل قصر و از اون آدم یه چیزی می پرسن و میرن ، ما هم میگه یه مدتی نشستیم و گفتیم حالا ما هم یه سؤال بپرسیم ، گفت : تو کی هستی؟ اینا کین ؟ چی میخوان؟ میگه من مرده ای هستم که 2 دقیقه پیش سرم و گذاشتم روی خاک ، اینا کین؟ اینا بستگان و فامیل های منن که آمدن از بستگان نزدیکشون در دنیا سؤال کنن که چه خبره. یکی یکی سؤال کردن و جواب گرفتن و رفتن. ملا محمد نراقی میگه دیدم همونجوری که سوال میکردن تو اون قصر یه مار زشت ، خیلی بد قیافه آمد سمت این بنده خدا نیش میزد تو چشمش ، به واسطه ی این نیش زدن تمام بدن این بنده خدا سیاه میشد ، دوباره بر می گشت و دوباره مار نیش میزد ، همونجور کارش مرتب نیش زدن به صورت این مرد بود. گفتم این ماره داستانش چیه ؟ گفت: ملا محمد نراقی من تو دنیا تمام کارام درست بود ، نمازم درست ، روزه هام درست ، همه کارام سر جاش حج سر جاش، محرم و نا محرم سر جاش. یه وقتی تو بازار میرفتم دیدم یه کاسب و خریدار با هم مجادله میکنن سر یه کالایی ،سر قیمتش و تو بازار هم اعتبار داشتم و حرفم رو میخریدن ، گفتم چرا دعوا میکنید ، یه کمی تو از قیمت بیا پایین ، یه کمی تو ، تمامش کنید ، به حرف من هر دو کوتاه اومدن ولی اونی که پولش حروم شده بود دلش راضی نبود، این ماره رو خدا گمارده تا در روز قیامت به خاطر اینکه در حق این آدم همین اندازه ظلم کردم، دیگه اشتباهی ندارم، تا قیامت به من نیش بزنه و منرو اینطوری کنه ، میگه یهویی دیدم دارم بر میگردم عقب ، همینجور اومدم عقب اومدم توی قبر دیدم صورت این مرده همونیه که اونجا دیده بودمش. امام سجاد می فرماید: نه اون کسی که اهل خوبی هست ، نه اون کسی از یاری خدا ، نه اون کسی از یاری رحمت خدا بی نیازه . انسان همش باید بین یاری 2 مقام باشه «نترس از عقاب و امید به رحمت خدا » انشاءالله خداوند متعال همه ی ماهارو راهنمایی کنه و لطف کنه به برکت این ایام و لیالی اگر حق الناس به کسی بدهکاریم بتونیم متوجه بشیم و حق الناس خودمون رو ادا کنیم.

-----------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:31
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب بیست و ششم و ذکر آثار آن در کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • حکمی شرعی
  • خوف و رجاء در انسان باید همیشه به اندازه و مساوی باشد
  • خیلی ها با همه نیکی هایی که انجام می دهند به بهشت راهی ندارند
  • سرانجام حاتم طائی از کلام امام صادق علیه السلام
  • امام باقر علیه السلام و سرگذشت شیعیان
  • داستانی از علامه طباطبایی
  • حتی اگر فاسد العقیده هم باشیم نباید از رحمت خدا ناامید باشیم

متن سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی

شرح دعای ابوحمزه ثمالی ( جلسه نوزدهم)مورخ :24/5/1391

رسیدیم به این فراز دعای نورانی ابوحمزه ثمالی که آقا امام سجاد علیه السلام به خدا عرض می کند که خدایا 2 تا دسته از آدم ها از نیاز به تو و از رحمت تو و از یاری شدن از جانب تو مستثنی و بی نیاز نیستند ، 1) انسانی که اهل احسان است و کار نیک انجام دهد

2) انسان اهلگناه و کسی که اهل خطا و اشتباه و گناست .

این 2 دسته ، هر 2 هم اون آدمی که نماز خون و نماز شب خون و اهل محبت اهل بیت و اهل گریه برای امام حسین علیه السلام و اهل زیارت عاشورا خوندنه و هم اون آدمی که اهل گناست و چی و چی هیچ وقت نباید فکر کنند که خداوند به اینها کمک نمی کند هیچ وقت نباید فکر کنند که از رحمت خدا بی نیازند و دیشب هم عرض کردیم انسان این دو موضوع را به اندازه ی مساوی باید در درون خودش داشته باشه ، یک : خوف از عذاب ، دو: رجا به ثواب ، خوف از اینکه منی که اهل مسجدم و اهل تدین هستم نکنه عاقبت به شر بشم و امید برای کسی که گناه داره تو نامه ی عملش باید امید داشته باشه ، همیشه به رحمت خدا .

همیشه این نیاز باید به اندازه ی مساوی در انسان باشه هرکسی که باشی اگر حتی اگر عقیده ی فاسد داشته باشه کسی، چون شما می دونیدیه عده ای از ادم ها در بهشت راهی ندارند ، هر چه قدر هم عمل نیک انجام بدن ، هرچقدر هم به خدمت به جامعه بدن ، هر چقدر هم دست فقرا رو بگیرند و کار خیر بکنند راهی در بهشت ندارند ، اگه حاتم طایی هم باشند شما می دانید که حاتم طایی در بذل و بخشش معروف است انقدر اهل بذل و بخشش است که وقتی قحطی آمده و خشک سالی آمده بود نوشتند در شرح حال حاتم که خود او هم 3 الی 4 روز غذا نداشت بخوره . یه فقیری در زد خونه ی حاتم که ای آقا حاتم طایی شما که معروفی به کرم و انفاق ما فقیریم و امدیم در خونت ، حاتم طایی که سه روز بود خودش هیچی نخورده؛ شما نمی دونم استحضار دارید یا نه ، عرب در زمان قدیم به اسبش خیلی تعصب داشت ، یعنی گاهی وقتا می شد که اسب خودش رو از بچش بیشتر دوست می داشت ، عرب زمان قدیم اینجور بود ، حاتم طایی که 3 روز 4 روز بود خودش هیچی نخوردهنوشتن داخل اصطبل یه دونه اسب داشت ، اسب شخصی خودش که سوارش می شد و اینور و اونور می رفت ، گفت : که ما کریمیم که در خونه ی ما کسی نباید دست خالی بیرون بره ، گفت : اسب رو سر بریدم و گوشت اون رو دادم به اون فقیر برد ، اما همین حاتم طایی هم به دلیل اینکه یه ایراد بد داشت ، خدا اون رو بهشت نبرد« و من اینرو از خودم نمی گم و تفسیر شخص من نیست و روایته».

یکی ازشروط بهشت رفتن اسلام آوردنه ، هر چی هم کار خوب داشته باشی از بهشت خبری نیست الا اینکه مسلمان باشی ، از امام صادق علیه السلام سوال کردند که تکلیف حاتم طایی چی شد ؟ آقا فرمودند که حاتم طایی نه بهشت رفت و نه جهنم در یک فضاییبین بهشت و جهنم خداوند اون رو جای داده و به واسطه ی کارهای خیری که انجام داده خدا داره بهش نعمت میده در بهشت راه پیدا نکرده .

شرط بهشتی شدن به ایمان درسته ، همه جا هم توی قران عمل صالح چسبیده به ایمانه « والذین آمنوا و عملوا الصالحات»

« ان الانسان لفی خسر الّا الذین امنوا و عملوا الصالحات»

برید هر جا نگاه کنید عمل صالح قبلش ایمانه و عمل صالح بدون ایمان مورد قبول نیست البته اگه بخوایم اینرو دربارش صحبت کنیم خیلی میشه حرف زد دربارش که چرا اینجوری میشه این روایتم در علل الشرایع شیخ صدوق داره ، راوی میگه آمد خدمت امام باقر علیه السلام و پرسید آقا این راسته که شما فرمودید که فقط شیعیان وارد بهشت می شن و سایر ادیان وارد بهشت نمی شن گفت : بله .گفت آقا آخه من گیجم چون که من شیعه ای رو دیدم که از هیچ گناهی کم نمی زاره غیبت ماشاء الله ، تهمت ماشاالله ، چشم چرونی الا ماشاء الله ، اونوقت هم دیدم آقایونی که خلفا رو قبول دارن ، اهل تسنن رو قبول دارن ماشاء الله نماز می خونن ، « اونایی که رفتن مکه می دونن دیگه ، آقایونی نماز می خونن که بسیار با سوزه ؛یکی برای ما تعریف می کرد که ما رفته بودیم مکه یه بنده خدایی خیلی عجله داشت که بره به نماز جماعت مسجد الحرام برسه ، البته فتفای مراجع اینه که بخاطر حفظ وحدت ایرادی نداره و نماز درسته ، حالا اون بماند اون دلیل خودش رو داره و میگه به اون بنده خدا گفتم که حالا چه نیازه نماز پشت سر اونهاخوندن رو هم که خدا قبول نمیکنه ، گفت : ایرادی نداره اگه خدا می خواد نماز منرو قبول هم نکنه ایرادی نداره این امام جماعت انقدر قشنگ نماز می خونه که من می خوام برم پشت سراون نماز بخونم خیلی با سوز می خونن، سوره های طولانی ، رکوع های قشنگ» و سوال کردم از امام باقر علیه السلام و گفت : آقا از اون ور اون ها نماز خوندناشون اونجوری از این ور شیعیان هم اینجوری ، اونوقت چه طور جور در می آد ؟

آقا فرمودن که یه چیزی جالب به شما بگم تمام اعمال نیک اون ها میاد به حساب شیعیان ، تمام گناهان شیعیان هم میره به حساب اون ها ، اینم یه چیزی اضافه تر ، البته حدیث خیلی مفصله و آقا دلیلش هم فرمودن که چرا اینجوری میشه ، دلیل عقلانی اون رو هم فرمودن ولی الان فرصت نداریم و بحث ما نیست و نمی خوایم اینرو اثبات بکنیم هر کی خواست مراجعه بکنه به کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق این روایت رو اونجا آورده از امام باقر علیه السلاماما داستانی رو مرحوم علامه ی طباطبایی مطرح می کند و این داستان شنیدنی است ، مرحوم علامه ی طباطبایی نقل می کنه که یک سید جواد نامی طلبه اهل کربلا کارش این بود که هر ماه محرم می رفت اطراف شهر کربلا تو روستاها و ده ها برای مردم روضه می خواند و نماز می خواند و مسئله می گفت و منبر می رفت .

یه وقتی ماه محرم تمام شد و در مسیر برگشت رسید یه آبادی که گفتن آقا ساکنین این آبادی اهل سنت هستند ، این آقا هم چون دیگه هوا تاریک شده بود و به تاریکی خورده بود شب رو اونجا ایستاد تو ده مواجه شد با یه پیرمرد نورانی این اقای طلبه همچین دلش واسه این پیرمرد نورانی سوخت و می خواست خلاصه یه جوری هدایت کنه این بنده خدارو به واقعیت ، چون می دونید خیلی از اون هایی که اهل سنت هستند و سایر ادیان و حتی شیعیان دین آبا و اجدادی دارند اگر ازشون سوال کنی چرا شیعه نمی دونه . اگه ازشون سوال کنی سنی نمی دونه ؟ و فقط به واسطه یاینکه پدرش سنی بوده اهل سنت شده، طلبه می گه من دلم سوخت و خواستم که هدایتش کنم باهاش حرف زدم و دیدم که بنده خدا رو خوب گولش زدن یعنی خوب مغزش رو شستشو دادن به این راحتی نمیشه در یه شب و دوسه ساعت این بنده خدارو از اعتقاداتش رو برگردوند گفت : خدا کمک کرد و به ذهنم رسید و بهش گفتم که فلانی شما شیخ دهتون « ریش سفید دهتون» کیه ؟ گفت : یه بنده خدایست خیلی پول دارو خیلی هم گاو و گوسفند دار و خیلی هم مزرعه دار وهمیشه هم در خونش مهمان های آنچنانی و غذاهای انچنانی او از من سوال کرد که شیخ شهر شما کیه ؟ من گفتم فلانی ما در شهرمون یه شیخی داریم که در شرق عالم و یا در غرب عالم صداش کنی و اون رو بخونی جوابت میده تو هر حالتی ، سالم یا غیر سالم ، هر کسی هم که باشی جوابتو میده .

گفت : باریک الله شیخ باید اینجوری باشه دیگر باید همیشه به داد مردم برسه اسم شیختون چیه ؟ گفتم شیخ علی اسم شیخ ماست ، اون شب تمام شد و امدم کربلا اما دلم واپس این مطلب بود که ای کاش وقت کافی داشتم و می تونستم که این پیرمرد رو خلاصه باهاش مذاکره کنم و به دین تشیع بیارمش این دلواپسی در دل من بود و چند وقت بعد با خودم گفتم برم یه سری بهش بزنم و ببینم چه خبره ، رفتیم ده اون پیرمرد و خبر اون پیرمرد رو گرفتم و دیدیم اون پیرمرد از دنیا رفت و دلم بیشتر سوخت .

گفتم خدایا من که تصمیم داشتم این بنده خدارو به راه راست بکشونمش ای کاش کمی بهش عمر می دادی تا با این وضعیت از دنیا نرهپیرمرد خوبی بود ، میگه همین جور که دلم واسش سوخت یه کمی هم اشکم گرفت و همینجور که گریه می کردم خوابم گرفت و در عالم خواب دیدم که این پیرمرد رو دیدم دیدم در عالم برزخ دم در یه دالانی نشسته 2 نفر هم رو یه صندلی نشستن و این هم پایین دم در دالان دارن بهش یه چیزی یاد می دن و اونور دالان هم نعمت های خدا ریخته به وفور انواع و اقسام نعمت های الهی ، میگه گفتم فلانی اینجا وایستادی ؟ گفت باید یه دوره ای رو اینجا بمونم و یه دوره ای اینجا آموزش ببینم و بعد بتونم وارد بهشت بشم ، اِ مگه شما هم وارد بهشت می شید ؟به ما گفته بودن که فقط شیعیان وارد بهشت می شن . گفت : شما به ما نگفتی که این شیخ علی که گفتی امیرالمومنین علیه السلام بود ، علی امیرالمومنین علیه السلام بود ! تو اینرو به ما نگفتی و خلاصه سرما کلاه گذاشتی ، گفت : لحظه ی جان دادن شد و دیگه عرصه بر من تنگ شد یادم امد حرف تو رو که گفتی ما یه شیخی داریم که هرجا باشیم در هر حالتی باشی صداش کنی جواب میده ، میگه اون لحظه یاد حرف تو افتادم و گفتم آی شیخ علی اون مرده به دادم برس دیدم یه کسی امد پیش من و گفت : من امیرالمومنین علیه السلامهستم ، شیخ علی اون اقا هم ، آمد بالای سرم جان دادم و وقتی جان دادم آقایون نکیر و منکر امدن بالای سر من سوال کردن ، کتابت چیه ؟ دینت چیه ؟ و یکی یکی سوال کردن و زبانم بند آمد و گرز گرفتن که بزنن یه دفعه اون شیخ علی آمد و گفت کاریش نداشته باشین این به من پناه آورده 2 تا ملک رفتن و این 2 تا ملک که شما الان می بینی آمدن و امیرالمومنین علیه السلام بهشون گفت : که دم در این دالان وایسین و شیعه شدن رو به من یاد بدن و وقتی که من شیعه شدم برم وارد بهشت بشم .

این مثال رو زدیم که بگم هیچ وقت از رحمت خدا مایوس نباشیم در هیچ حالتی حتی اگر گاهی وقتها عقیده ی ناپاک داریم ، اعمال زشت که بماند . از رحمت خدا مایوس نشیم خداوند هر لحظه و هر دم ممکنه که دست مارو بگیرد .

خدا انشاء الله توفیق بده که این روایات و احادیث در جان ما نفوذ کند .

-----------------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:30
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • یکی از اسباب نجات در دنیا و آخرت، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند
  • هر مشکلی از شخص یا جامعه بخواهد حل شود باید امام زمان آن عصر  بخواهند تا آن مشکل حل شود
  • انسان به هر کس و هر یک از اسباب خدا توسل بجوید،همه اسباب خدا،حواله می کنند خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تا نجات صورت بگیرد
  • امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غائب نیستند،این ماها هستیم که غائب هستیم
  • امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خورشید پشت ابر هستند
  • سید هاشم حداد و ملاقات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف «کور است هر که صبح از خواب بیدار شود و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ملاقات نکند»
  • داستان انار در بحرین و  یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • داستان هدایت دختری چینی توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

متن سخنرانی:

 

 

بسمه تعالی

شرح دعای ابوحمزه ثمالی ( جلسه شانزدهم)

خدایا من نجات را از کجا بیابم ، که نجات دست توست و کسی جز تو استطاعت و توان نجات دادن من را ندارد .

درباره ی این کلمه و نجات و نجات خواهی در شب های گذشته بسیار صحبت شد اما همون جور که استحضار دارید امشب غروبجمعست و متعلق به امام زمان سلام الله علیه است و امام زمان سلام الله علیه یکی از راه های نجات ما در دنیا و اخرت استقبل از اینکه چند نمونه و چند داستان پیرامون نجات دادن امام زمان خدمت شما عرض کنیم ، لازمه تذکر بدیم در عصری که ما زندگی می کنیم هر مشکلی که از جامعه و از شخص بخواهد حل بشود « لا جرم اون مشکل باید توسط امام زمانِ همون زمان حل بشود درسته که ماها اگه رفتیم خدمت امام رضا علیه السلام برای زیارت اونجا ازامام رضا علیه السلام هم حاجت بگیریم ، درست هم هست و مکرر در مکرر در داستان ها و حکایات و چیزهایی که ما مشاهده کردیم و از دوست و آشنا و دشمن شنیدیمکه مریض بردن حرم امام رضا علیه السلام و حاجتشو گرفته و رفته کربلا اونجا حاجتشو گرفته رفته حرم امیرالمومنین علیه السلام ،رفته مدینه و کجا و کجا و کی رو واسطه قرار داده یا اصلا گاهی اوقات امکان داره رفته باشه یکی از امام زادگان اون شهر و حاجتشو گرفته باشه با اینکه همه ی اینها درست و کار پسندیده و مورد نظر خدا و اهل بیته اما توجه داشته باشیم نهایتالامر اگر کاری بخواد انجام بگیره اگر مریض بره امام رضا و شفا پیدا کنه حتما و حتما امام رضا حوالش رو به امام زمان میده و امام زمان باید تایید بکنند که کسی در عالم مشکلش حل بشه تو هر کدوم از حرم های اهل البیت که ما بریم و یا نه اصلا حرم نرفته توسل به هر کدوم از بزرگوارا هر کدوم از اسباب و وسایل خدا هر کدوم از چیزهایی که خدا اونرو قرار داده واسه شفاعت شما می دانید که اسباب شفاعت خدا یکی دو تا نیستند در روایات داره شهید شفاعت میکنه در روز قیامت روایت داریم وقتی می رید سر قبر پدر و مادر اونجا یکی از جاهایی است که دعا مستجاب میشه ، پدر و مادر رو واسطه و شفیع قرار بدهیم . حاجاتروایت داریم که روز قیامت علمای دین شفیع می شوند و شفاعت می کنند روایت داریم که قرآن شفیع می شود اسباب شفاعت یکی دوتا نیست . اسباب شفاعت اما عنایت داشته باشید همه ی اسباب شفاعت خدا حواله می کنند شفاعتشون رو خدمت امام زمان یعنی همه ی پرونده ها هر کسی رو وسیله قرار بدیم پیشخدا که برای ماها شفاعت که اون کی تا اون چیز لا جرم پرونده ی مارو می فرسته دست امام زمان و امام زمان باید تایید کنه تا نجات صورت بگیره . محال ممکنه البته اینم درسته که اگر کسی رو حضرت زهرا (سلام الله علیها) سفارشی کنه امام زمان جواب نمی کنه این عقیده ی درستی است و اگر امام حسین ( علیه السلام ) کسی رو حواله بده به امام زمان ، امام زمان جواب نمی کنه هم روایات داریم و هم در عالم مکاشفات و عالم خواب داستان های مکرر داریم که وقتیامام زمان بررسی می کردند حواله های رسیده شده از پیش جدشون وقتی می رسیدند به حواله حضرت عباسحواله رو به چشم می مالیدند ،شنیدیم در روایات و حکایات جواب نمی کنند اما لاجرم وسیله ی نجات ما در دنیا امام زمانه ماها اگر اتفاق خوبی بخواهد برای ما بیافته در هر زمینه ای اگر قرار باشد روح و ریحان خدا شاهد حال ما بشود لاجرم باید از طریق امام زمان صورت بگیرد چاره ای نیست هر کسی رو که وسیله قرار بدیم حواله میشه پیش امام زمان و امام زمان هم واقعا نجات داده و میده. یه وقتی یه بنده خدایی رفته بود پیش یه عزیزی گلایه کرده بود از زبان محبت و عشق گلایه کرده بود و گفته بود آقا تا کی امام زمان در غیبت باشه ؟ تا کی ما باید دسترسی به امام زمان نداشته باشیم اون بنده خدا هم گفت : کجا امام زمان غایبه بنده خدا امام زمان غایب نیست که ماها غایبیم در روایت امام زمان را به خورشید پیشت ابر توصیف کرده اند . خورشیدی که پیشت ابره : 1 آیا غایبه و نیست ؟ نه خورشید هست ، چه چیزی سبب می شود که ما خورشید رو نبینیم اون چیزی که سبب می شود ما خورشید رو نبینیم زمینی بودن ماست اگر ماها سوار هواپیما بشیم ابر رو طی کنیم از ابر که بگذریم حضور شما که خورشید مشخصه نمی دونم بعضی از مناطق ییلاقی من رفتممثلا توی منطقه دو هزار یه منطقه ییلاقی هست که شما وقتی تو اون منطقه قرار میگیری ابر زیر پاته ، ابر در زیر سطح اون جایی هست که شما داری زندگی می کنی . اگه ماها فکر می کنیم امام زمان غایبه نه ماها غایبیم ، ماها با خودمون یه کاری نکردیم که بتونیم امام زمان رو ببینیم مگر نه وقتی از مرحوم آقا سید هاشم حداد رضوان الله علیه « آقا سید هاشم حداد پیرمردی است شاگرد آیت الله العظمای قاضی ،که کارش آهنگری است نه حوزه رفته که آخوند و آیت الله بشه نه کلاس و درس دانشگاهی خونده یه آدم ساده و معمولی است یا آهنگر ساده و معمولی اما به مقامی می رسه که بزرگان مثل شهید مطهری مثل علامه ی طهرانی من این رو بدون اغراق می گن تا حالا البته خیلی کتاب نخوندیم تا به حال بنده در کتاب هایی که به عصر خودم خوندم کتابی جامع تر ارزنده ترو کتابی مفیدتر از کتب دوره ی معارف اسلامی علامه ی طهرانی ندیدم ، الله شناسی امام شناسی ، معاد شناسی ،3 جلد الله شناسی ، 18 جلد امام شناسی ، 10 جلد معاد شناسی ، کتاب های او دریایی است ، من یادمه قدیم ها که من این کتاب ها رو که می خوندم یک صفحش رو شاید نگاه که می کردم تا اینرو هضم کنم در خودم 2 روز طول میکشید یعنی 1 صفحش رو دور روز براش معطل می شوم اینقدر این کتاب عمق در عمق مطلب داره علامه ی طهرانی رضوان الله تعالی افتخار می کنه به شاگردی سید هاشم حداد ، سید هاشم حدادی که یک آهنگره در ظاهر وقتی از اون می پرسن سید هاشم حداد آیا شما تا به حال امام زمان رو زیارت کردی ؟ سید هاشم حداد در جواب می گوید کور است کسی که هر روز صبح از خواب بیدار بشه چشم تو چشم امام زمان نباشه .امام زمان غایب نیست ماها غایبیم – او همیشه در طول تاریخ در حوادث عدیده و مختلف دستگیر شیعیان بوده و شیعیان رو نجات داده حدودا شاید 2 قرن پیش شاید هم کمتر من تاریخ نمی گم بهتره در بحرین و همین بحرین که الانمنشاء حوادث هست اتفاقی افتاد شما می دانید که انگلیسی ها بعد از حکومت نظامی که در بحرین تشکیل دادند حکومت رو به اقلیت بحرین سپردند چون شما می دانید که حدوداً 60% ، 70 % مردم شیعه هستند و مابقی اهل سنت ، انگلیسی هاکودتا کردند و در بحرین حکومت نظامی تشکیل دادند و حاکمیت بحرین رو دست اقلیت بحرین یعنی اهل سنت گذاشتند یکی زمانی یکی از حکام اهل سنت بحرین که خیلی آدم خوبی نبود و خیلی بغض نسبت به شیعیان داشت و یه وزیری هم داشت بدتر از اون ،این اقای وزیر یه وقتی توطئه ای چیدیهاناری رو اورد پیش آقای حاکم که روی انار به طور طبیعی هک شده بود « لااله الا الله ، محمد رسول اللهو ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلیفة رسول الله به طور طبیعی روی انار همچین چیزی حک شده بود آورد پیش آقای حاکم و گفت : آقای حاکم اینرو شما می بینی این دیگه حجتی است واضح برای اینکه اثبات کنیم به عالمان که دین ما یعنی اهل سنت دین برحقی است چون براناری به صورت طبیعی روش این جملات نوشته شده گفت : حالا این انار رو هم وسیله کنیم برای فشار اوردن یه شیعه ی حاضر در بحرین چی کار کنیم ؟ به شیعیان بگم یکی از این چهار راه رو انتخاب کنند ،1) یه دلیلی برای نقض این واقعه بیارن2) یا اینکه تمام کسانی که شیعه اند باید اقرار کنند که از شیعه گری منصرف شده و به اهل سنت تبدیل شده اند3) یا اینکه مردانشون رو اسیر بگیرم و زنان اون ها رو به عنوان کنیز4) یا در نهایت باید مثل یهودی ها به حاکم اسلامی برای زندگی کردن در کشور بحرین پول بدن .

آقا این حاکم هم یه نگاهی کرد و پیش خودش هم فکر شیطانی داشت و گفت آقای وزیر حرف خوبی می زنی : خبر کن همه ی بزرگان شیعیان رو خبر کن که جمع بشن تو دارالحکومة ، همه ی آقایون بزرگان جمع شدند و حضور شما عرض شود که آقای حاکم هم انار رو گذاشت و گفت : آقایون مشاهده کنید و ببینید که دین ما برحق و اگر بخواهید اینجا زندگی کنید باید یکی از این 4 تا شرط رو قبول کنید خودتون به سلیقه ی خودتون یکی از این 4 تا شرط رو انتخاب کنید اقایون علمای شیعه چی کار بکنیم و چی کار نکنیم ، گفتن یه 3 روزی به ما وقت بده خلاصه ما یه کمی فکر کنیم و مشورت کنیم و یکی از این راه ها رو انتخاب کنیم . اینا گفتن باشه 3 روز مانعی نداره . آمدند و دور هم نشستن و به شور چی کار کنیم و چی کار نکنیم ، گفتن اقا تنها راه ما امام زمان ، ماها که بی صاحب نیستیم که ، ما شیعه ایم و شیعه قائل امام زمان داره اینم معرکه ای است که هیچ کس به غیر از امام زمان نمیتونه ختم به خیرش کنه . حالا امام زمان رو چه جوری پیداش کنیم ، گفتن آقا بریم اونایی که پاکترند و از همه بهترند توی قوم ، اینارو خلاصه دست به دامنشون بیاقتیم اینا خلاصه خلوتی ، دعایی ، راز و نیازی ، توسلی خلاصه این مشکل رو حل کنند رفتند و خلاصه از میان شیعیان بحرین 3 نفر انتخاب شدند که یکی از این ها محمد بن عیسی هست روز اول نفر اول ( قرار شد که اینها 2 نفر به ترتیب برند و یه خلوتی کنند و آه زاری یه جوری این مشکل رو از امام زمان حلش رو بخوان روز اول نفر اول آه و زاری و گریه و ناله ، دیدن خبری نشد ، روز دوم خبری نشد ، روز سوم محمد بن عیسی خلوت میکنه ناله و گریه تا اینکه وسط گریه متوجه میشه یه بنده خدایی آمد و میگه محمد بن عیسی چیه ؟ چرا گریه می کنی ؟ محمد بن عیسی میگه بنده خدا دست از سر ما بردار فعلا مصیبت بزرگی به جامعه ما رسیده ما داریم توسل می کنیم که امام زمان بیاد و مشکل ما حل بشه فرمود که خوب بگو مشکلترو بگو گفت : من گفتم منتظر امام زمانیم گفت : بگو من امام زمانم . محمد بن عیسی خطاب کرد و گفت : اگه شما خودت امام زمانی ، دیگه نیاز نیست من چیزی بگم که چه خبره ، امام زمان احتیاج نیست آدم بهش بگه که چه خبره اصلا یکی از دلایل امامت همینه آقا فرمودند بله راست گفتی محمد بن عیسی مشکل شما اون اناری است که اون اسماء روش هک شده مشکل رو اینجور حل کن ، که فردا برو دارالحکومة به آقای حاکم بگو آقای حاکم مشکل تو حل نمیشه الا اینکه بریم خونه ی وزیرت مراقب هم باشین تا اینو گفتن سریع حال وزیر عوض میشه می خواد بره خونه نذارید بره خونه قبول نکنید که زودتر از شما بره ، همه با هم برسید خیلی خب ، دیگه چی اقا ؟ رفتید وارد خانه ی وزیر شدید سمت راست یه اتاقی هست که درش بستست به آقای وزیر بگید که در رو باز کنه در رو وا کرد یه دونه کیسه هست توی فلان جای اتاق یه کیسه ی مخصوص هست و متمایز نیست به دیگر چیزهایی که تو اتاق هست بگید در اون کیسه رو برای شما باز کنه در کیسه رو که باز کردید یه غالب شکلانار پیدا میشه که روش این اسماء حک شده این وزیر هنوز انار ریز بوده اونو برداشته و غالب رو بر روی انار سوار کرده انار زمانی که داشته رشد می کرده این اسماء به طور طبیعی و خود به خود این اسماء روش نقش بسته فردا صبح مطابق دستور رفتند و خلاصهمچ آقای وزیر رو گرفتند امام زمان نجات دهنده هست نجات دهنده از بلاها و مصیبات جامعه هست . بعد جالبه یکی از بزرگان نقل می کرد من اینرو در کتب نخوندم یعنی هر چی هم گشتم که این در کتابی نوشته هست یا نه ، پیدا نکردک اما این آدم آدم معتبری بود و من حرفش رو قبول دارم او می گفت که بعد از ملاقات امام زمان با محمدبن عیسی او از امام زمان گلایه کرد و گفت : آقا ما 3 روزه داریم سر این مشکلی که به خاطر دین شماست گریه چه می کنیم اقا چرا زودتر نیامدی ؟ آقا فرمودند که محمد بن عیسی شما اگر به پادشاه می گفتی 1 روز مهلت می خوایم من همون روز اول می امدم چون گفتی 3 روز مهلت بده یعنی به ما اطمینان نداشتید من گذاشتم دقیقه آخر آمدم من اینرو در کتب ندیدم اما از یه بزرگی نقل قولش رو شنیدم . دستگیر جامعست امام زمان ،همه جا دست گیر افراد هست و از ماها غافل نیست نه از ماها که شیعه امیرالمومنین هستیم نه از دیگران غافل نیست .

اون دختر چینی که در روزنامه ها در روزنامه ی کیهان سال 78 مطلبش نقل شده به نام « یوری» دختری است که از کودکی حسن خدا پرستی در وجودش هست بچه که هستو میاد زیر آسمان و به اسمان نگاه می کنه و میگه ای سلطان آسمان تو کی هستی خودت رو به من نشون بده این حس درش هست از بچگی .

اما در محیطی زندگی میکنه « یکبی دین که هیچ گونه امکانات برای تحقیق اینجور مسائل وجود نداره این دختر بچه میگه من بزرگ شدم و یه روزی یکی دوستام برای من از آئین مسیحیت صحبت کرد که خودش هم مسیحی بود و از خدای مسیحی ها گفت : من از اطلاعاتی که او از خدای مسیحی ها به من داده بود جذب دین مسیحیت شدم و گفتم این اطلاعات رو که تو داری از خودت میدی با فطرت من همخوانی داره میگه که گذشت و من در مراسم کلیسای مسیحیت شرکت می کردم و یکی از مراسم ها هم این بود که اینها یه گروه نوازندگی داشتن و تو اون گروه یکی هم می خونه. یه روزی همین رفیق ما که آمد و به ما مسیحیت یاد داد گفت : تو هم خوش صدا هستی و امشب تو بیا بخون ما هم قبول کردیم . از در خونه حرکت کردیم و گفتیم بریم کلیسا اون بنده خدا هم فرق بین کلیسا و مسجد رو نمی دونست و مارو برد دم درب یه مسجد پیاده کرد ما هم همینجور سر زده وارد شدیم و دیدیم که اونجا یه سری آدم و خانوم ها چادر به سرو بالا میدن پایین میرن یه حرکاتی انجام میدن بعد متوجه شدم که دارن نماز می خونن من همینجور نماز خوندن اینها رو دیدم نفهمیدم که اینا دارن چه کار می کننو چی می گن فقط خودم رو به شکل اینا در اوردم و چادر گذاشتم رو سرم و با اینها بالا رفتم و پایین آمدم یه لذتی به من داد که یه همچین لذتی رو تا حالا نچشیده بودم .صداقت چه قدر خوبه .آدم صداقت داشته باشه و راست و حسینی باشه . ماها اینهمه نماز خوندیم این لذته رو چشیدم واقعا ؟ که اون دختر بچه مسیحی میگه من وارد شدم نمی دونستم که اینا چی میگن و چی کار می کنن ؟ و بعد که نماز تمام شد به اینا گفتم اقا شما چی کار کردین و این چی بود ؟ این کاری شما کردین خیلی به من چسبید اینا هم گفتن که این نمازه و ما هم مسلمانیم و بعدهم من از این جمع جدا شدم هر وقت دلم می گرفت تو خونه یه ملافه ی سفید می نداختم روی سرخودم و این حرکات رو تکرار می کردم . یه دقیقه وای می ستادم و می رفتم رکوع دوباره یه لحظه مکث می کردم می رفتم سجده کیف می کردم با این کار کیف می کردم و نه نماز خوندن بلد بودم و نه زبان عربی هیچی .ولی همیشه وقتی دلم می گرفت این کار رو هم انجام می دادم تهش می گفتم خدایا من دوست دارم، تو رو بشفاعت تو، خودت رو به من بشناسون.

میگه که خلاصه فهمیدم برای اینکه بیشتر با خدا و فرهنگ اسلامی و این حرکات که نمازه باهاش بیشتر آشنابشم ، تصمیم گرفتم بیام ایران حالا خودم توی چین استاددانشگاهم و شخصیت اجتماعی دارم و می خوام برم کشوری که نمی دونم عاقبت من توی اون کشور قراره چی بشه . توی اون کشور آیا شخصیت اجتماعی داشته باشم آیا تحویلم بگیرند یا نه ، همینور که با خودم درگیر بود ؟ دیدم یه آقای زیبارویی جلوی من ظاهر شد و گفت : دختر خانوم خوب مسیری رو انتخاب کردی برو ایران بدون اول سفرهم خیلی بهت سخت میگذره اما تحمل کن بعد از این سختی خدا بهت فرج و گشایش می ده به زبان چینی گفتم شما کی هستی و از کجا پیدا شدی ؟ بعد این آقا تمام اتفاقاتی که مناز اول بچگی برام افتاده بود یکی یکی برای من تعریف کرد اون چیزایی که حتی من به هیچ کسی نگفته بودم حتی این جمله ای که در بچگی می رفتم زیر آفتاب و آسمان و می گفتم که ای سلطان آسمان خودت رو به من بشناسون اونم به من گفت . گفتم اقا شما کی هستی که از همه چی خبر داری ؟ چیزی نگفت . گفتم آقا من دیگه کی میتونم شمارو ببینم ؟ گفت : دیگه هم نمی تونی منرو ببینی .

آمدم ایران وقتی با دین اسلام و تشیع آشنا شدم فهمیدم یک کسی به نام امام زمان وجود داره وقتی روایاتی که درباره ی امام زمان هست خوندم اطمینان پیدا کردم که اون آقایی که اون روز امد و منرو سفارش کرد آقا امام زمان بود . « من عین لی النجاة» در دعای ابوحمزه ثمالی از خدا نجات رو می خواهد . خداوند متعال انشاء الله به همه ی ما توفیق بده این وسیله ی نجاتی که در اختیار ما قرار داده رو بتونیم به نحو احسن ازش استفاده کنیم و با امام زمانمون ارتباط داشته باشیم من جای قبلی که رفتم دوستان حاضر بودن من عرض کردم که دوستان شما که بعضی هاتون ریش سفیدین و صاحب اولادین و اولادتون که دختر خانوم یا آقا پسرتون که الان رفتن و مثلا ً دارن تو طهران زندگی می کنند ذکر هفته ای یه بار زنگ نزنن و حال شما رو نپرسن چه حالی می شید ؟ وقتی زنگ می زنه می گید پسر زنگ زدن که سخت نیست حالا از تهران نمی تونی بیای .

پیش ما حداقل یه حالی از ما بپرس گلایه می کنید یا نه ؟

صاحب همین ایام یعنی امیرالمومنین

«صعصة بن سوهان» میگه من در همین ایام و مدتی که امیرالمومنین قش می کرد و دوباره به هوش می آمدن به آقا گفتم : آقا یه چیزی به من یاد بده . می گه آقا 3 تا کلمه به من فرمودن؛ ببینید که چقدر مهمه چون این آخرین کلامی هست که از امیرالمومنین علیه السلام به ما ارث رسیده میفرماد:به دوستان ما بگو ملعونست کسی که عاق والدین باشد ملعون است صعصعه میگه عرض کردم که آقا بیشتر نمی خواین به ما توضیح بدین ؟ آقا فرمودن کهمگر نشنیدی از حضرت رسول که فرمود « انا وعلی ابواها هذه الامة: من و علی پدران این امتیم .»

امام زمان پدر ماهاست هفته ای یه بار زنگ به امام زمان بزنیم یه زنگ با همین زیارت آل یس. شکایت کرد که آقا دلمون برای شما تنگ میشه چه خاکی به سرمون کنیم ؟ آقا فرمودند زیارت آل یس بخوانید « هفته ای یه بار » چطور ما به پدر و مادرمون زنگ نزنیم ناراحت میشه به خدا امام زمان هم ناراحت میشه به خدا ناراحت میشه

--------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:24
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب هجدهم ماه مبارک و ذکر آثار آن در کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • اگر خدا را یاری کنید،خدا شمارا  یاری می کند
  • انسان چه عبادت سلمان فارسی علیه السلام را داشته باشد، چه گناه کارترین باشد نباید از امداد خدا به بندگانش غافل شود
  • مثال کسی که گناه می کند و از یاری خدا نا امید است  در قرآن کریم
  • بعضی چیز ها عملش خطرناکه، بعضی چیزها فکرش
  • فکر به دوست نداشتن و بخشیده نشدن از جانب خدا خطرناک است
  • امام رضا علیه السلام و شخص نا امید
  • رحمت خدا دو گونه است:1. رحمت عام    2.رحمت خاص
  • روزی نمونه رحمت عام است
  • هدایت،رحمت خاص خدا است
  • امیر المؤمنین علیه السلام و دوازده جمله تورات
  • تأکید آیت الله بهجت رضوان الله تعالی به شیعیان در گفتن ذکر« یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»
  • انسان هر که باشد به یاری خدا نیازمند است
  • مرحوم شیخ عباس نجفی قوچانی و شب اول قبرش
  • علمای امت رسول الله صلی الله علیه و آله از انبیاء بنی اسرائیل برترند
  • درخواست شفاعت ابراهیم خلیل الله علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله
  • تا لحظه ای که روح در بدن است شیطان می تواند خطر ساز باشد
  • مرحوم اربیلی و آثار جنگ صفین بر سر مهمانش
  • نجات یکی از فرعونیان از غرق شدن
  • بعضی چیزها رو خدا دوست داره حتی از کافر
  • سرگذشت سامری قوم بن اسراییل
  • دلایل تأخیر در عذاب فرعون

متن سخنرانی:

بسمه تعالی

 

شرح دعای ابوحمزه ثمالی ( جلسه پانزدهم)مورخ :16/5/1391

 

«الهی لا تؤدبنی بعقوبتک و لا تمکر فی حیلتک من أین لی الغیر یا رب و لا یوجد الا من عندک و من أین لی النجاة و لا تستطاع بک»

 

رسیدیم به این قسمت از دعای ابوحمزه ثمالی که امام سجاد علیه السلامنجات را از خدا می خواهد و برای نجات یافتن در درب خانه ی خدا تضرع و گریه و ناله می کند . اما باید توجه داشته باشیم قرآن شریف نجات دادن انسان را مقرون و معطوف به مسئله ای کرده که اگر اون مسئله نباشه این مسئله خود به خود از بین رفته و ملغاست. چه مسئله ای؟قرآن شریف می فرماید « ان تنصرالله ینصرکم» اگر خدا را یاری کردید خدا یاری می کنه .

 

این 1 نکته ، نکته دوم اینکه انسان با هر کیفیتی چه در نامه ی اعمال او بدترین اعمال ثبت شده باشه ، اگر از مسئله ی نصرو کمک و یاری خدا غافل بشه براش مهلک تر و کشنده تر از این موضوع وجود نداره ، از هیچ چیز مهلک تر نیست این موضوع که آدم یک لحظه در هر حالتی ، اگر عبادت سلمان فارسی را داشته باشد یا گناه گناهکارترین انسان ها رو داشته باشه ، غافل بشه از اینکه خدا کمک می کند هم انسانی را که غرق گناست ،هم کسی که غرق کار حسنه است رو اگر خدا کمکش نکند برای او کشنده است، قران برای متوجه شدن به اینکه هیچ وقت ما از نصر و یاری خدا غافل نشویم اینجور مثال زده و مثال قرآنی اینجوره و گمان کنم آیه ی(40) سوره ی حج باشه چه می فرماید : کسی که امید به نصر خدا نداشته باشه مانند کسی است که ریسمانی را بگیرد و این ریسمان سرش وصله به آسمان به این ریسمان متصل بشه و بره و ارتفاع بگیرد در ارتفاع زیاد خودش قیچی برداره و این ریسمان رو از بالای سر خودش قطع کنه شما فرض کنید چه اتفاقی می افته آدمی که 40 متر ، 50 متر از یه ریسمانی رفته و خودش اون ریسمان رو قطع کنه و بیافته پایین .

 

قرآن می فرماد کسی که گمان می کنه خدا در دنیا و اخرت اون رو یاری نمی کنداو را نجات نمی دهد مانند از ریسمان متصل شده است و به آسمان رفته و بالای سر خودش را قیچی کرده .اعتقاد به اینکه خدا منرو کمک نمیکنه ، اعتقاد به اینکه خدا منرو دوست نداره ما این جملات رو روزمره خیلی می شنویم ، بنده که خیلی می شنوم که زنگ می زنن و می گن که فلانی خدا مارو دوست نداره و از دست ما خسته شده و مارو ول کرده این اعتقاد خطرناکه بعضی چیزها عملش خطرناکه و بعضی چیزها فکرش هم خطرناکه .

 

آمد پیش امام رضا علیه السلام و عرض کرد یا بن رسول الله خدا منرو نمی بخشه ، چرا مگه تو چی کار کردی ؟ گفت : من به دستور هارون الرشید فقط در طول 1 روز ، فقط در طول 1 روز نزدیک به صد تا بچه سید و بچه پیغمبر و صدیقه ی کبری و امیرالمومنین رو لای دیوار زنده زنده دفن کردم . خدا منرو نمی بخشه . امام رضا علیه السلام فرمود که این فکر تو از اون عمل تو گناهش بیشتره ، اینکه فکر می کنی و مایوس حتی از رحمت خدا ، از کشتن 100 تا بچه سید بی گناه بدتره یه لحظه این فکر بدتر ، هنوز به مرحله عمل نرسیده ، ماها نیاز داریمو خدا هم همیشه کمکمی کنه ، اما رحمت و نصر و یاری خدا 2 گونه هستش ، یکی نصر عامه مثل رزقو روزی رساندن ، مثل این هوا و اکسیژن که ما داریم ، استفاده می کنیماین نصر خداست ، ما بهش نیاز داریم و این نیاز رو هیچ کسی غیر خدا نمی تونه تامین بکنه و این نصر برای همه هست و امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که من 12 جمله از تورات رو عربی کردم صبح به صبح نگاهش می کنم و نصبش کردم تو خونم و صبح به صبح این جملات رو بهش نگاه می کنم . یکی از اون 12 جمله اینه ، یا بنی آدم من نسبت به تو چیزهایی رو به خودم واجب کردم . همون جور برای تو چیزهایی رو نسبت به من واجب شده ، اون چیزی که برای تو واجب شده انجام واجبات و ترک محرماته ، اون چیزی که برای من واجب شده رزق و روزی رساندن به توئه بدان ای بنی ادم اگه تو وظایف تو انجام ندیمن کسی نیستم که وظیفه خودم رو انجام ندم این رحمت خداست برای همه ،«عادتک الاحسان الی المسیئین»، اما یه جاهایی ماها احتیاج به رحمت خاص خدا داریم ، همه ی ماها در مسئله ی هدایت شدن در مسئله ی همیشه بر هدایت ماندن ؛اینکه بزرگان ما در دعاهاشون التماس می کردند و گریه می کردند و دعا می کردند « ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب »

 

اینکه مرحوم ایة الله العضمای بهجت مکرر در مکرر در هر محفلی تاکید داشتن که شیعیان در دوره ی آخر الزمان این دعا رو « یا الله ، یا رحمن و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» رو مکرر بگن و بخوانن درجه اول زندگی خودشون و از این دعا غافل نشن برایمان باقی ماندن و همیشه اهل نماز ماندن و به خدا اعتماد داشتن همین چند شب پیش یا پریشب بود گمان می کنم والده ی ما تعریف می کرد یه بنده خدایی یه جایی رفته بود سرکار پیشیه حاج آقایی که سابقه ی مسجد و انقلاب و چی و چی داشته رفته به عنوان کارگر اونجا کار بکنه اون حاجی به خدا و پیغمبر و امام و همه چی بدو بیرا می گه ، بعد یه عمر مسجدی بودن ، اونم در سن پیری ، احتیاجه بعضی از چیزارو ما احتیاج داریم که خدا حتما کمک کنه ، بعضی چیزا مثل هدایت شدن و بر هدایت ماندن ، خیلی مسئله ی مهمی است که باید همش در نماز خودمون بگیم « اهدنا الصراط المستقیم » خدایا صراط مستقیم ، هی بگیم صراط مستقیم ، تا انسان همیشه بر صراط مستقیم بمانه .

 

برای اینکه انسان بر صراط مستقیم بمانه ، این رحمت خاص الهی لازمش اینست که « ان تنصرالله ینصرکم» خدا رو یاری کنید که خدا اینجاها یاری بکنه ، خیلی از مواقع هست که ما به یاری خدا نیازمندیم ، هر کسی که باشیم . نمی دونم تا حالا کتاب «سیاحت قبر » رو خوندید یا نه ، مرحوم شیخ عباس نجفی قوچانی عارف بود ، مجتهد بود ، کم کسی نبود ، شاگرد مرحوم آقا میرزا علی تبریزیبودن او نقل می کنه که من در حیاتم منتظر فرصتی بودم که اگر بتونم با ملائکه الله رو به رو بشم اونها رو محکوم کنم که چرا روز عزل وقتی خداوند ما رو خلق کرد دستور داد به ملائک که به انسان سجده کنن ، ملائک برای سجده کردن مکث کردن ؟و از خدا دلیل خواستن من در دنیا این استدلال ها و بحث ها رو در ذهن خودم جمع کرده بودم که اگر یه وقتی فرصت بشه ملائک خدارو محکوم کنم ، این چنین آدم باسوادی شب اول قبر ملائک آمده از اون سوال می کنن خدات کیه و پیغمبرت کیه ؟ آمد بگه خدای من خدای یگانه است زبانش بند آمد . این عارف و مجتهد که پیغمبر می فرماید « علما امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل » و در این حدیث شکی وجود نداره . یه بنده خدایی آمد پیش علمای سابق و گفت : ما این حدیث رو قبول نداریم ، اون ها پیغمبر خدا بودن مگه میشه یه عالم امت پیغمبر ، از پیغمبر جلو بزنه ، ما این حدیث رو قبول نداریمهر چقدر هم شما بگین که سندش صحیحه ما قبولش نداریم ، شما یه چیزی به من نشان بده من متوجه بشم که واقعا همینجوره، گفت : شما قران خوندی ؟ گفت بله آقا، گفت شما خوندی در جریان حضرت موسی وقتی خداوند گفت : این چیه تو دستت ،گفت : این عصای منه و باهاش گوسفندارو می چرونم و باهاش برگ درختان رو می ریزم .

 

خداوند گفت : موسی عصارو بنداز ، عصا رو موسی انداخت و عصا اژدها شد ، وقتی موسی عصای اژدها شده رو دید ، یکه خورد و پرید عقب که قران می فرماید ای موسی « لا تخف:» موسی نترس . گفت : اینرو قبول داری و تو قرآن خوندی ؟ گفت : بله ، عصا دستش بود عصا رو انداخت و تبدیل به اژدها شد گفت : دیدی موسی ترسید ولی من نترسیدم .

 

زبان شیخ عباس بند آمد و سوال کردن شیخ عباس نجفی قوچانی چرا خدا ، خدای یگانست ؟ زبان بند آمد ، همه محتاجیم و رد خور نداره . روز قیامت آدم ابوالبشر محتاجه ، و ابراهیم خلیل الله میاد پیش حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم می یاد در خواست شفاعت می کنه ، تو روز محشر ، این یه حدیث شیرین است انشاء الله قسمتبشه یه وقتی خدمت شما بخونیم . همه محتاجن ، شب اول قبر و موقع جان دادن احتیاج ما خیلی زیاده آدم خوش اخلاق رو دیدید ش باهاش یه عمر زندگی کردی و یه اخلاق تند ازش ندیدی خواسته مرغ رو تیکه کنه و اشتباهی چاقو رفته رو دستش و یه تیکه از دستش رو برید خیلی هم خوش اخلاق اصلا هم تندی نداره این آدم تو اون حالت وقتی سربه سرش می زاری از کوره در می ره و وقتی بهش میگی آقای خوش اخلاق چرا از کوره در می ری ؟ میگه آخه من تو حالت دردم و تو اون حالت نباید سربه سرم بزاری راستم میگه ، اما شما می دونید این فرآیند پپشتش چی خوابیده ؟

 

وقتی دست بریده میشه اون دردی که در بریده شدن دست حاصل میشه شبیه ساقط شدن روح به همون از دسته. یعنی اگر سانتیمتر از دست به عمق 1 میلی متر بریده میشه به همون اندازه روح از جسم بریده میشه ، موقع جان کندن روح از اجزاء و جزء جزء بدن خارج میشه ، و انسان تحت فشاره موقع جان دادن اون اینجور اونوقت شیطان تا موقع جان دادن می تونهماموریت خودش رو انجام بده یعنی تا روح کاملا از بدن جدا نشده شیطان میتونه بیاد به قول این گوشی های تلفن همراه مشترک مورد نظر خودش رو اقوا کنهتا لحظه ای که روح در بدن هست اون وقت اگه اونجا سربه سرما بزاره چی ؟ لحظه ی جان دادن .

 

نیازه و ما همون موقع نیاز داریم به نصر و یاری خدا اونجاها دیگه مثل سری های قبل نیست که خداوند می فرماید من رحمتم واسعستو اونجا دیگه مثل رزق رسانی نیست مثل اکسیژن نیست که راحت ازش استفاده کنیم به هر دینی هم که باشی اونجا باید یه چیزی داشته باشی که خلاصه نجات پیدا کنی و نصر بشی . اونجا باید خدا رو یاری کرده باشی که خدا یاریت کنه .

 

مرحوم اربیلی نقل میکنه که کنار پدر نشسته بودم و یه مردی هم مهمان ما بود خسته و چرت می زد همینجور که چرت می زد (شما می دانید که قدیم همه امامه می بستن و مثل الان نبود که یارو یه عمر با آخوند مملکت بدهوقت مردن مستحبات کفنش دور سرش امامه می پیچن ، برای چی با آقای آخوند بدی چون امامه به سره ،با امامه که نمیشه بد شد ، اگه منه آخوند بدم با من بد باشبا کار من بد باش ، با لباس پیغمبر که نمیشه بد شد که این لباس پیغمبره ) بذارید حالا که به اینجا رسید اینم بگم ، وقتی خداوند خواست فرعون و قومش رو غرق کنه تو دریا یه نفر تو قوم فرعون رو خداوند به ملائک گفت نجاتش بدید اینرو .برای موسی سوال شد یعنیبعضی از رفتارها رو خداوند از همه کس دوست داره حتی از کافر

 

* بذارید حالا که یه چیز دیگری به خاطرم آمد اونرو هم بگم ، تو ماجرای سامری وقتی سامری قوم موسی رو گوساله پرست کرد وقتی موسی از کوه طور آمد و دید که قومش بعضی از روایات 60000 نفر یا 600000 نفر رو سامری در 3 روز گوساله پرست کرده دستور الهی امد موسی اینا کافر شدن و حکم دین برای مرتدین اعدامه . چی کار کنن گفت چشماشون رو ببندند و هر کدوم هم یه شمشیر ، همدیگر رو بزنن بکشن ، حکم الهی است . من در روایتی دیدم که 70000 نفر در یک صبح تا ظهر همدیگر رو کشتند . بعد از 70000 نفر جبرئیل آمدگفت : موسی خداوند سلام رسونده گفته که اینا چون تن به حکم الهی دادن این حکم رو از بقیه برداشتیم و عذاب رو از بقیه برداشتیم اما نوبت رسید به سامری که 600000 نفر رو تو 3 روز گول زده بود . حالا اینو باید خدا چی کار کنه ؟ اگه اونجا که مرتد شدن حکمشون مرگه سامریاحق تره که کشته بشه ، 1 بار هم نباید کشته بشه ، چی کارش کنیم خدایا ؟ بکشیمش ؟ نه . دستور الهی جبرئیل آمد و گفت : که سامری رو نکشید چرا ؟ برای اینکه سامری یه صفت داره ، مرحوم علامه ی طبرسی ذیل این آیه در تفسیر مجمع البیان این حدیث رو آورده چه صفتی داره سامری ؟ « هو رجل سخی» او انسان سخاوتمندیاست خودش سحری کباب می خوره نمی ذاره همسایه با نون و پنیر سحر بخوره . خداوند دوست داره ، حتی سخاوت رو از کافر دوست داره . موسی در خانه ی خدا دعا می کنه که خدایا فرعون رو عذابکن خدا مستجاب نمی کنه ، گلایه می کنه که خدایا من پیغمبرم ، منرو فرستادی باید مستجاب الدعوه باشم ، فرعون کافرهادعای خدایی می کنه چرا عذابش نمی کنی ، خداوند گفت موسیفرعون چند تا صفت داره ، که این صفاتش سبب شد که من عذاب اونرو به تاخیر بندازم ، 1) آدمی است که برای قومش و اهل مملکتش دلسوزه ، واسه مردم زحمت میکشه و سنگ از جلوی پای مردم بر میداره . 2) فرعون ادم با ناموسیه ، خیلی خودمانی بگم ، نامحرم و محرم سرش میشه و چشم به ناموس مردم ندوخته . گفت موسی یکی در قوم فرعون هست که عذابش نکن ، گفت : خدایا این چه ویژگی داشت ، و چه خصوصیتی داشت ؟

 

خطاب آمد که موسی این دلقک فرعون بود این حدیث رو هم من در کتاب « اخبار النعمانیه» در اونجا دیدم ، حضور شما عرض شود اینکه خداوند گفت : این دلقک او بوده چی کار می کرد ؟ کارش این بود که در طول روز لباس موسی رو تن می کرد و ادای تو رو برای فرعون در می اورد، فرعون رو می خندوند و چون لباس محبوب منرو پوشیدهمن نمی خوام عذاب بشه حالا طرف میگه که چون فلانی امامه سرش هست می خواد بهش بدو بیرا بگه .

 

-------------------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:22
دعا و زیارت

 خلاصه سخنرانی

نماز شب شانزدهم ماه مبارک و ذکر آثار آن از زبان امیر المؤمنین علیه السلام

  • نجات خدا
  • دوراهی های بیشمار انسان در زندگی
  • هر جا در ندگی گیری پیدا شد،یک جای ارتباطمون با خدا ایراد داره
  • سختی های زندگی اهل البیت علیهم السلام، اختیاری و با انتخاب  خودشان بوده
  • داستان جوان گنهکار در قیامت

 

این سخنرانی رو از اینجا دانلود كنید... التماس دعاااااااا

يکشنبه 6/5/1392 - 20:21
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • نماز شب هفدهم ماه مبارک و ذکر آثار آن از کلام امیر المؤمنین علیه السلام
  • عقیده اهل سنت به شرک بودن مدد گرفتن از اهل البیت علیهم السلام
  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ
  • در قرآن تناقض های ظاهری وجود دارد؛ ولی در باطن و معنا و ارتباط آنها تناقضی نیست
  • ما قائلیم که اهل البیت علیهم السلام به خودی خود، قدرتی ندارند
  • دلیل اطاعت از اهل البیت علیهم السلام،امر خداست
  • آن چیزی که قائم به ذات است و به هیچکس متکی نیست ، خداست
  • و لله الاسماء الحسنی
  • روایات محکمی داریم که امام صادق علیه السلام فرمودند: والله؛نحن اسماء الله الحسنی
  • توسل پیغمبران به اهل البیت علیهم السلام
  • داستان عایشه و مشاهده توسل رسول الله صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام
  • داستان ابن عباس و مشاهده توسل رسول الله صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام و توسل امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول الله صلی الله علیه و آله
  • نقل داستان معراج رسول الله صلی الله علیه و آله از ابن شهرآشوب و شمایل امیرالمؤمنینن علیه السلام در آسمان چهارم
  • کشف لوح کشتی نوح در دریای خزر و نام اهل البیت علیهم السلام بر آن
  • گریه و توسل پیامبران پیشین برای امام حسین علیه السلام
  • شیخ جعفر شوشتری رضوان الله تعالی علیه و روضه امام حسین علیه السلام
  • مراجع ، کفش جفت کن روضه شنو های امام حسین علیه السلام بودند
  • متن سخنرانی:
  • بسمه تعالی
    شرح دعای ابوحمزه ثمالی ( جلسه چهاردهم)                                               مورخ :15/5/1391
    « اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِكَ وَلا تَمْكُرْ بی فی حیلَتِكَ مِنْ اَینَ لِی الْخَیرُ یا رَبِّ وَلا یوُجَدُ اِلاّ مِنْ عِنْدِكَ وَمِنْ اَینَ لِی النَّجاه وَلا تُسْتَطاعُ اِلاّ بكَ »
    خدایا من نجات را کجا پیدا کنم ؟ که هیچ کسی نمی تونه من رو نجات بده الا تو.
    علاوه براینکه در این بند ، و فراز دعای ابوحمزه ثمالی از نجات صحبت می شود ، علاوه برآن یک مسئله ی دیگه به نام مسئله ی استعانت خداوند مطرح است .
    امشب علاوه بر اینکه یه کمی آخر بحث رو به مسئله نجات اختصاص می دیم اما بد نیست این مسئله ی علمی رو هم اگر مطلع نیستید ، مطلع بشید این مسئله ای است که ممکنه بعضی ها در سفر به عربستان برای زیارت مکه باهاش مواجه شده باشن ، بعضی ها هم بعداً اگه خداوند توفیق بده برن مکه ممکنه باهاش مواجه بشن ، چیزی که علمای اهل سنت و به پیروی از اون ها ، آقایون اهل سنت عقیده دارند ، عقیدشون  اینه که کمک گرفتن از اهل البیت و توسل کردن از اهل البیت به دلیل آیه ی « ایاک نعبد و ایاکنستعین» شرک هست ، خوب دقت کنید ، می خوایم این مسئله رو بررسی کنیم « ایاک نعبد و ایاک نستعین » این جمله ای است که ما هر روز در نمازهامون مکرر در مکرر تکرار می کنیم ، در دعاهای ما این جمله آمده که خدایا فقط تو را می پرستم و از تو یاری می خواهم اما ماها فقط ایاک به قول ما طلبه ها کلمه ی حصر هست و فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو کمک می گیرم،اما ماها میریم امام رضا علیه السلام زیارت می کنیم ، یا امام رضا من اینقدر بدهکارم و مریض دارم و چی چی ، کمکم کن، آقایون اهل سنت می گن این شرکه اما ماها به دلیل آیات قرآنی می گوئیم که این شرک نیست بماند علاوه بر شرک سیره ی پیغمبر هم بوده . روایات در این زمینه مفصل داریم ، اما آیات قرآنی چی می فرماد ؟
    آیات قرآنی می فرماید ، وقتی می خوای از ما چیزی بخوای ، با وسیله از ما چیزی بخوایید « فابتغوا إلیه الوسیله » ، اگر بخواهید این معنا رو خوب متوجه بشید خوب دقت کنید تو ایات قرآنی این جور پ صفات ظاهری زیاد است ، یه جایی خداوند می فرماید ، که من امور را ندبیر می کنم و خداوند این را به خودش نسبت می ده .
    یه جایی می فرماید که نه من ملائکی دارم که به وسیله ی اون ها امور را تدبیر می کنم یه جایی قرآن می فرماید من خودم جان را موقع مردن می گیرم ، یه جا می فرماد که ملک الموت جان می گیرد .

  • اینارو داریم هم اینوداریم و هم اونو ما این جور براتون توجیه می کنیم و می گیم ملائک به دلیل فرمانبرداری و اطاعت و وسیله ی خدا بودن کار خود خدا رو انجام می دن ، مثال واضح ترش اینه الان شماها دارید چای میل می کنید برای میل کردن چای لازمه که با دست این استکان رو بردارید و بعد با دهان میل کنید خوب یه کسی بگه که دست من چای رو برداشت غلط نیست و یکسی بگه که من چای رو برداشتم بازم غلط نیست . یه کسی بگه که دهان من چای رو خورد ، اینم غلط نیست و یه کسی بگه که من چای  رو خوردم اینم غلط نیست ، همه ی اینا درسته . چون این دست عضوی است از من چه بگو این یا اون فرقی نمی کنه خدا هم می فرماید که من خودم تدبیر امور می کنم « و مدبرات امر» یه جای دیگه می فرماید که با اون ملائک تدبیر امر می کنم اینا هر دوتاش به یه معناست ، مثل اینکه دست بر می داره و شما میگید که دستم برداشت یا بگی من برداشتم ، توسل ما و کمک گرفتن ما از ائمه هم همینجوره ، ما میدونیم که ائمه به خودی خود قدرتی ندارند  اونی که قائم به ذاته و از همه چیز و همه کس بی نیازه خداست و متکی هم به هیچ کس نیست و برای کارهاش هم نیاز به هیچ کسی نداره اما ائمه ی ما و ذوات مقدس اهل البیت صلوات الله علیهم اجمعین با همه ی معجزات و کرمات که ازشون ما نقل می کنیم یا اهالی اهل تسنن نقل می کنند با همه ی روایاتی که ما ازشون داریم با همه اینها ائمه متصل به خداوند هستن و ماموران  الهی هستند ، اولیای الهی هستند اگر این رب از ائمه ی ما جدا بشه دیگه ما به اونا توسل نمی کنیم و ماها از اونا اطاعت نمی کنیم ، امیرالمومنین علیه السلام اگر به دستور خدا ولی امر و مطاع عالم نباشه ما اصلا با امیرالمومنین کاری نداریم ، امیرالمومنین رو قبول داریم و حرفشو گوش گوش می دیم برای اینکه خدا فرموده حرفشو گوش کنید امیرالمومنین رو وسیله ی خودمون قرار می دهیم برای اینکه خدا فرموده وقتی می خواید سراغ من بیاید امیرالمومنین رو واسطه قرار بدید .
    سوره ی اعراف آیات آخر ، اونجا قرآن شریف می فرماید ، « ولله السماء الحسنی » و خداوند اسما حسنی دارد که اگر می خواید خدا را صدا کنید با اون اسماء خدا رو صدا کنید اگر با اون اسماء خدارو صدا نکنید جاتون تو جهنمه « این ادامه ی آیه ی قرآنه » برید مراجعه کنید .امام صادق علیه السلام در اصول کافی و در بحار الانوار در « تفسیر نور الثقلین » و در کتاب های معتبر شیعه ، مکرر در مکرر فرموده که « والله نحن اسماء الله الحسنی » این دلیل عقلیش .
    در روایات سیره ی اهل البیت و در سیره ی پیغمبر در سیره ی پیامبران  سلف هم ما داشتیم ، گزارشات و اخبار متعددی که اونها توسل به اهل البیت می کردند . ( ابن عباس) نقل می کنه که آمدن پیش امیرالمومنین شبیه همین حدیث رو عایشه از پیغمبر در کتاب ( نور الثقلین) هم نقل می کنه و عایشه نقل می کنه که شبی بلند شدم و شبی که پیغمبر باید پیش من باشه پیشم نیست ، اون حسادت های زنانه در من گل کرد و گمان کردم که پیغمبر رفته پیش یکی از خانم های دیگه ، یکی یکی حجره ها رو بررسی کردم و دیدم پیغمبر نیست خلاصه اینور و اونور  پیامبر رو بالای پشت بام پیدا کردم ، که تو سجده گریه می کرد آقا رسول الله جوری که خاک زیر سجدش از گریه آقا تبدیل به گل شده بود سر بردم جلو که ببینم آقا چه دعایی می خونه و چه مناجاتی می کنه .
    دیدم خدارو داره به اسم آقا امیرالمومنین قسم می دهد خدایا « بعلی » و ابن عباس هم همین رو میگه که آمدم پیش آقا امیرالمومنین سر سجاده داره گریه می کنه و می گه « الهی بمحمد» و خدارو قسم میده به وجود پیغمبر ، گفتم مزاحمش نشم آمدم پیش پیغمبر دیدم آقا رسول الله تو سجاده نشسته دست به آسمان و می گه «الهی بعلی » گفتم یا رسول الله ما رفتیم اونجا امیرالمومنین خدارو به شما قسم می داد آمدیم اینجا شما به اون قسم می دید چه جوری داستان ؟
    آقا رسول الله فرمودند که نگاه کردم دیدم کسی مقرب تر از امیرالمومنین علیه السلام نیست که خدارو به اون قسم بدم ، این (( سیره ی پیغمبر)). از این عجیب تر اینکه شب معراج حدیث معراجیه ابن شهر آشوب در کتاب ( مناقب آل ابی طالب ) در کتابش در جلد سوم اونجا نوشته که در شب معراج پیغمبر به آسمان چهارم رسید دید  یه نفری شکل امیرالمومنین در آسمان چهارم وجود دارد ، جبرائیل ؛ خدا مثل اینکه مارو آورده معراج در سوره ی بنی اسرائیل (( اسراء)) (( سبحان الذی اسرا بعبدهی لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی )) خداوند به واسطه ی بردن پیغمبرش به معراج خودش رو مورد تسبیح قرار داده ، جبرائیل خدا مارو آورده معراج ، امیرالمومنین جلوتر از منه جبرائیل ، جبرائیل عرض کرد یا رسول الله این علی نیست اینکه شما نگاه می کنی و می بینی علی نیست .پس کیه ؟ عرض کرد یا رسول الله وقتی خدا و ملائک خلق شدن نگاه کردن دیدن « تحت ساق» شهادت به وحدانیت خدا و رسالت شما و وصایت امیرالمومنن مکتوبه این ها مشتاق شدن امیر المومنین رو ببینن رفتن خدمت خدا در خواست کردن خدایا دوست داریم بریم زمین و علی رو ببینیم خدا گفت : ما شما رو خلق کردیم که کارهایی رو انجام بدین نمیشه همینجور بی خود برید زمین خوب این اشتیاق رو چی کار باید کرد ؟
    خداوند ملکی خلق کرد به شکل امیرالمومنین روی آسمان چهارم که ملائک شب جمعه می روند در اون آسمان و در اون ملک به عشق آقا امیرالمومنین می گردن و طواف می کنن ، سیره ی ملائک هم هست .
    هم دستور قرانی است ، هم سیره ی پیغمبره، هم سیره ی پیغمبران سلف اونقدر روایات در این زمینه هست الا ماشاء الله ، نمی دونم این داستان رو شنیدید ، جدیداً حدود 100 سال پیش آقایون غواص های روس در همین دریای خزر غواصی می کردن رسیدن به یک کشتی خراب شده در عمق دریا خراب شده و از بقایاش چیزی بافی نمونده بود و مختصری باقی مونده بود توی اون بقایا یه صفحه و لوح پیدا کردند که براشون جالب توجه شد این لوح رو گرفتند و این لوح الان در موزه ی روسیه موجود و کتاب هاش و عکس هاش هم اگر کسی مراجعه کنه به اینترنت ، عکس ها در اینترنت هست ، مرحوم علامه ی طهرانی رضوان الله علیه هم در کتاب امام شناسی خودش عکس رو با مفصل داستان شرح داده اون لوح رو گرفتن و با خودشون بردن دولت روسیه متوجه شد که در داخل این لوح نوشته هایی هست که هیچ کدوم از زبان های رایج دنیا نمی تونن متوجه بشن که این نوشته ها چیه ، گفتن که باستان شناس های ما هر جهان جمع بشن و برای اینکه تشخیص بدن داخل این لوح چی نوشته شده اقایون باستان شناس نشستن خلاصه متوجه شدن این کشی ، کشتی نوح پیغمبره و بقایای اونه بعد از این رفتن  که این لوح رو ترجمه کنند این اگه تو ایران باشه شما بفرمایید که شیعه ها یه چیزی درست کردن اگر دانشمندان شیعی پیدا کردن شما می تونید بگین که دانشمندان شیعه یه چیزی درست کردن اما دیگه تو روسیه هست ، کشوری که البته مسلمان زیاد داره ولی پیرو امیرالمومنین کم داره  خیلی کم درصد مسلمانان روسیه در جمعیت زیاد هست اما شیعه کمه و همه سنی هستن ، بالاخره بعد از جستجوی زیاد متوجه شدن که پنج کلمه حضرت نوح در کشتی خودش و نوک کشتی خودش اونو قرار داده و در اون خدارو به چنج کلمه قسم داده و گفته :« الهی بمحمد و بعلی و بفاطمه و بالحسن و بالحسین » این پنج اسم مقدس ، حالا این کشف شده و اگه بخوای از نظر تاریخی و روایی تحقیق کنی شبیه این روایات « الا ماشاء الله»  .

  • پیغمبران گذشته هرجا که دچار مشکل می شدند توسل به اهل البیت می کردن و همه ی پیامبران سلف هم بلا استثناء برای سید الشهدا گریه کردند و به واسطه ی گریه ی  به سید الشهدا مشکل خودشون رو حل کردند . اگر کسی  علاقه منده در این زمینه مطلبی رو مطالعه بکنه رجوع کنه به کتاب «خصائص  الحسینیه» آیت العظمای شیخ جعفر شوشتری رحمة الله علیه شما می دانید که مرحوم شوشتری مرجع تقلید بود ، یه وقتی آقا در عالم خواب دید که صحرای محشر دارن میرن به سمت بهشت ، بهشت هشت در داره و هفت درش بسته و دم در ملائک ایستادن حساب ها رو می رسن و چرتکه می ندازن و خوب و بد حساب ها رو پیدا می کنن و اگر طرف لایق بود می فرستادنش لایق نبود برش می گردوندند.
    گفت : این چیه ؟ گفت این در مثلاً برای بازاری هاست و اون در مال متدین هاست ، اون درب مال ...، اما یه دری هست  درب بازه و مسیر مثل اتوبان هرکی میاد و سرش رو می ندازه پایین و میره هیچکی هم جلوش رو نمی گیره و همینجور وارد بهشت میشه مرحوم شیخ جعفر گفت : به هرحال ما مرجع تقلید عالم شیعه هستیم این دری که ما باید بریم حتما اینه مرجع تقلیدیم به هر حال رئیس عالم تشیع هستیم سرش رو انداخت پایین اومد که از این در بره جلوش گرفتن ، گفتن آیت الله شیخ جعفر شوشتری اینجا بی زحمت بروید از در علما بیاید اینجا دربه افراد دیگری است برو اونجا به حسابت برسن ببینن که آیا به اون حرف هایی که زدی رومنبر عمل کردی یا نه ؟ شیخ جعفر می گه من در عالم خواب گفتم که به من بگید این در چه دری هست ؟ چه دریه که هرکی هست سرشو می ندازه پایین میره تو ، ندا آمد شیخ جعفر شوشتری همین درب ، درب روضه خوان های سید الشهداست اون هایی که سید الشهدا رو دوست دارن اشک می ریزن برای سید الشهداست.
    .فرمودن که شیخ جعفر شوشتری از خواب بلند شد از فرداش گفت که آقایون فقه و فقاهت و مرجعیت تعطیل هر جا روضه بود خبر کنید در خدمت شما هستم .
    بعدش هم در اثار خودش چندین اثر منحصر به فرد درباره ی سید الشهدا نوشته که هنوز هیچ کس نتونسته بعضی از مطالبش رو حتی درک کنه مفصل از این داستان ها ما داریم.
    آقا امام سجاد علیه السلام می فرماد خدایا نجات رو کجا پیدا کنم ؟ الا اینکه نجات پیش توئه ، کسی که بخواد نجات بده تویی ، نجات پیش خداست پیش اهل البیته ، همه جا ، همه جا .
    من این داستان رو قبلا هم جای دیگری عرض کردم ، برادران و خواهران عزیز خوب از این داستان عبرت بگیریم ، یه بار خالص و مخلص ، یکبار که شده برای دستگاه امام حسین یه کاری انجام بدیم ، شده یه چایی پخش کنیم به عشق امام حسین به خدا به شخصیت آدم بر نمی خوره ، من الان تو ذهنم هست مراجعی که در خانشون روضه ی امام حسین می گرفتن به کسی اجازه نمی دادن کفش روضه خون ها رو برگردونه خودش دم درب می ایستادن و کفش بر می گردوندند ، بزرگان ما و علمای ما  این داستان در کتاب مرحوم شهید میر خلف زاده در کتاب ( آثار گریه ی برای سید الشهدا ) در اون کتاب نقل کرده خانومی است که خدا بهش توفیق داده بره زیارت مقدسه ی حضرت زینب کبری در سوریه وقتی وارد کشور سوریه می شه مامورهای روی مرز کشور سوریه که گذرنامه ها رو چک می کردن در بینشون یه آقایی که از اهل تسنن هست و خیلی هم به زوار زینب کبری بی احترامی میکنه خصوصاً وقتی این پیره زن و خانوم سن بالا رو دید خیلی هم اذیت کرد این خانوم رو و هم ملامت که تو از ایران با این وضعیت بلند شدی ( اونم حتماً 100 سال پیش بوده) با این وضعیت  و با این وسیله های اینجوری بلند شدی بری زیارت حضرت زینب ، خوب که چی بشه خیلی هم اذیت کرد این پیره زن میگه که من از آزار و اذیت های این بتنگ آمدم و با خودم عهد کردم برم پیش حضرت زینب و اولین خواسته ام رو بگم خدا ایشالا به حق حضرت زینب جواب ازار و اذیت های این مرد رو بده ، رفتم حرم حضرت زینب کبری صلوات الله علیها حوائجم رو یکی یکی گفتم و زیارت کردم یاد اون بنده خدا افتادم نفرینش کردم و گفتم یا زینب کبری اینها خیال می کنن که ما بی صاحبیم ما کسی رو نداریم جوابشونرو بده ، میگه آمدم خانه و غذا خوردم و شب خوابیدم و و خواب دیدم زینب کبری آمده پیش من میگه خانوم هرچی می خوای به من بگو بهت می دم ، اما از اون مرد بگذر از خواب بلند شدم روز دوم رفتم زیارت ریارتمو کردم و حاجتم رو خواستم و گفتم یا زینب کبری من از این مرد نمی گذرم نشونم بده که جوابشو دادی ، آمدم خانه شب دوم دوباره خواب دیدم زینب کبری آمد در خوابم گفت : خانوم هر چی از من می خوای چشم اما از این مرد بگذر و روز سوم آمدم همینجور شب دوباره خواب دیدم زینب کبری آمد گفت : خانوم هر چی از من میخوای چشم اما از این مرد بگذر گفتم می گذرم ، چشم اما بگو برای چی بگذرم چرا شما اصرار داردی ازش بگذرم /
    گفت آخه خانوم این مرد حقی گردن ما داره .چه حقی ؟ آخه یه وقتی این مرد آمده بود کنار حرم ما خواست دست و پاشو بشوره یه نگاهی انداخت به حرم ما بعد گفت : که حالا یزید سر « حسین» رو برید به حسین ظلم کرد اما ای کاش ناموس پیغمبر رو به اسارت نمی برد ، همین یه کلمه .(همین یک کلمه)
    آمد تو راه برگشت پیغام زینب کبری رو رسوند کاری نداریم اون مرد توبه کرد و شیعه شد وقتی شنید این داستان رو توبه کردو شیعه شد .

 -----------------------------------

منبع:" http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:20
دعا و زیارت

خلاصه سخنرانی:

  • بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین
  • امر امام صادق علیه السلام به حضرت عزرائیل
  • آسید محمد تقی خوانساری رضوان الله تعالی علیه و حضرت عزرائیل علیه السلام
  • سرد شدن آتش بر نوکر امام صادق علیه السلام
  • حدیث لوح شخصیت بزرگوار امام صادق علیه السلام
  • بی تابی و گریه امام صادق علیه السلام برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • می توان طوری زندگی کرد که اهل البیت علیهم السلام به دیدن انسان بیایند

متن سخنرانی:

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دوازدهم  شرح دعای ابو حمزه ثمالی
رسیدیم به این فراز از دعای ابو حمزه ثمالی که آقا امام سجاد علیه السلام دنبال خیر رفتن را به ما آموزش میدهند و خیر را درّی گران بها معرفی میکنند و ما را و خودش را دنبال این خیر میراند ،در شب های گذشته برخی از امور خیر را که قرآن شریف به آن اشاره کرده را اشاره کردیم ، امشب به حول و قوة الهی آیه86 سوره ی مبارکه هود که میفرماید  
« بقیةُ الله خَیرٌ لَکُم اِن کـنتـم مومنین »
بقیة الله خیر است برای شما اگر مومن باشید ، اما در توضیح مطلب فوق باید توجه  شما رو به اندکی از شناخت  امام صادق علیه السلام جلب کنم و این شناخت را مقدمه ای قرار بدهم برای عرائضم و نتیجه بگیریم .
امام صادق علیه السلام کیست ؟
راوی میگوید:
همسر من آمد پیش من و به من گفت :
امسال برنامه ریزی کن که با هم مشرف بشیم به خانه خدا ، که دنیا ارزش نداره و در راه زیارت خانه خدا خدمت امام صادق علیه السلام هم برویم برای عرض ادب ، راوی میگوید به همسرم گفتم من از تو مشتاق ترم به این امر اما از نظر مالی وضعیتم جوری است که آمادگی این سفر رو ندارم و بعد میگوید که همسر من بمن گفت که ایرادی نداره ، برو وسایل شخصی من، لباس های من ، پارچه هایی که قبلا برای من خریده بودی و یه مقدار اسباب و وسیله رو بگیر و بفروش که دنیا ارزش نداره و خرج این سفر رو این جور تهیه کنیم ، و آمد پیش امام صادق علیه السلام و گفت که آقا من زنی دارم که این زن ِ من ، علاوه بر اینکه خودش مقید  به انجام واجباته  ، توفیق خوندن نماز شب هم داره ، و علاوه بر اینکه خودش بیدار میشه ، بعد از اینکه خودش یه چند لحظه ای مشغول شد ، من رو هم بلند میکنه و من هم نماز شب میخوانم ؛ امام صادق بهش  فرمودند که فلانی بدان که این زنِ تو قیمت نداره از بس گران بها ست .
زنی که شوهرش  رو تشویق میکنه برای خدا قدم برداره ، نه زنی که همه آمال و آرزوهاش عوض کردن دکوراسیون خونه باشه، مقایسه کنید یه زنی میگه برای من این پرده رو عوض کن و این مبل رو فلان کن و این فرش رو تغییر بده و یه زنی میگه که فلانی برو اسباب و وسایل شخصی منرو بفروش که با پول ش بتونیم بریم خدمت اما صادق ، راوی میگوید این کارو کردیم و یه مقدار خودمون پس انداز  و یه مقدار خودمون جمع و جور کردیم و خلاصه پول سفر جور شد و رفتیم به سفر ، اما رسیدیم به مدینه زن من مریضی بدی گرفت ، جوری که طبیب ها گفتن کاری به کارش نداشته باشید این مردنی است ، راوی میگوید که من از همه جا رونده و مونده ، حداقل بریم خدمت امام صادق که یه سلامی عرض کنیم ، رفتن خدمت آقا و دور و بر جمع بودن آقا قیافه مکدر منو دید فرمود فلانی نگران زنت نباش  ما همین الان دعا کردیم و مرگ او20   سال عقب افتاد خیالت راحت ، آقا هنوزکسی به شما چیزی نگفته که ؛
بزار حداقل ما بگیم که زن مریض داریم  و آقا فرمودند که نگران نباش انگار خدا دنیا رو بمن داده، آمدم پیش زنم دیدم که سرحال و سالم تو بستر نشته فلانی تو که داشتی میمردی ،میدانی که این اتفاق به برکت کی افتاد وچه جوری سالم شدی ؟گفت  لازم نیست تو بگی ، وقتی ملک الموت اومد جان منو بگیره دیدم که یه آدمی با مشخصات امام صادق آمد به ملک الموت گفت
مگه بنا نیست در جان گرفتن آدم ها از ما اذن بگیری ؟ ملک الموت گفت : بله آقای من قرار که از شما اجازه بگیریم ، گفت من بهت اذن ندادم 20سال مرگ این زن رو عقب بنداز ، شب های قبل هم داستان مرگ رو برای شما تعریف کردیم ، پیامبران الهی این جور بودن ؟ ! این امام صادق هست .
حالا اینها ظاهرشه و ما درباره ی نوکرای  دست چندم آقا امام صادق اینارو داریم ، مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری رضوان الله علیه در روایت آمده که آقا یه شبی رفقاشو جمع کرد و گفت  بدی و چیزی اگه از من  دیدید حلال کنید که امشب ما رفتنی هستیم ؛ گفتن مگه آقا وحی میاد بشما؟آقا گفتن نه ، حضرت عزرائیل آمد بمن گفت که کارهاتو جمع کن که غروب رفتنی هستی .
یه عالم دینی؛ امام صادق کسی است که به عزرائیل میگوید ، ای عزرائیل مگه بنا نیست که تو برای گرفتن جان از ما اذن بگیری ؟ اینا چیزی است که اگر در قرآن حل کنی ، دیگه عقل تعطیل میشه ، قرآن شریف میفرماید که خدا جان میگیرد و همه کس به اذن خدا میمیرند .

امام صادق چنین شخصیتی است این یکی از مقامات ربوبی آقاست و همین شخصیت راوی میفرماید ، همراه منصور دوانقی داشتیم قدم میزدیم همراه امام صادق دیدیم که یه بنده خدایی با اضطراب آمد میان ما ؛ اول یه نگاهی به منصور دوانقی حاکم حکومت اسلامی با تجهیزات و تمکـن مالی کرد و بعد هم یه نگاهی به امام صادق کرد و سراغ منصور نرفت و آمد خدمت امام صادق و گفت آقا من مشکل مالی دارم ، دست منو بگیر آقا هم گفتن چیزی همراهت داری ؟ گفتم بله آقا ، این وسیله همراهم هست ،آقا خم شدن و   3تا مشت خاک از زیر پا داخل ظرف ریختند و گفتن که برو بفروش ، سود زیادی نصیبت میشه؛  خاک رو بفروشم ؟ گفت بفروش ، از پیش امام صادق که جدا شد یه کسی که اهل طعنه زدن بود گفت بنده خدا تو چقدر ناقص العقلی که منصور دوانقی با این همه مال و اموال اینجا هست و تو میری پیش امام صادق که بهت خاک بده ، اما اون آدم با معرفت بود گفت این خاکی که امام صادق بمن داده از پولی که منصور میخواست بده با ارزش تره و رفت خانه پیش زنش ، و گفت که من رفتم امروز بین منصور دوانقی و امام صادق ،امام صادق  رو انتخاب کردم و در خونه ی آقا رو زدم و آقا هم3   تا مشت خاک برداشت ریخت تو ظرفم و گفت برو بفروش سود خوبی گیرت میاد . زنه هم با معرفت بود ، گفت به خدا او صادقه و دروغ نمیگه برو بفروشش پول خوبی گیرت میاد ، خاک رو برداشت و برد بازار یهودی ها ؛ یهودی  تا خاک رو دید گفت  خریدارم 1000 دینار این قدرت دنیایی امام صادق ، میخوام عرض کنم که امام صادق یه چهره است که علاوه ر اینها شما وقتی به کرامات و معجزات امام صادق در کتب تاریخ نگاه میکنی بعضی از کرامات اصلا عقل رو از کار میندازه ، خلیل الرحمن خدا اینهمه براش در قرآن برای اینکه آتش رو برای او گلستان کرده خدا سخن میگه ، امام امام صادق همین کارو خیلی راحت برای نوکرش انجام داده وقتی اون مرد خراسانی آمد و گفت آقا شما چرا قیام نمیکنید در حالی که هزار نفر یا بیشتر تحت رهبری من آماده ی جان فانی در راه شما هستن ؛ جد شما سید الشهدا72 یار بیشتر   نداشت  ؛
امام صادق گفت:
هزار یا ده هزار  واقعا شما  سرباز داری که همه آماده جان فشانی اند ؟ گفت بله
. آقا گفت خودت که فرمانده اینا هستی زحمت بکش محبت کن برو داخل این تنور بشین ، ببین چه خبره گفت  آقا قرار شد که مبارزه کنیم ، خودکشی که نمیکنیم که ، ازین کارها از ما نخواه ، خلاصه آقا مشغول حرف زدن بود خادم آقا وارد خانه شد ، آقا اشاره کرد که خادم برو تو تنور بشین و درِ تنور هم رو خودت بکش رفت داخل تنور نشست و رفتن دیدین که آتش سرد شد و همون داستانی که خدا برای حضرت ابراهیم خلیل الرحمن قرار داده و توی قرآن هم هست ؛این مقام امام صادقه ؛با این قدرت و این مقام کسی است که در حدیث لوح ، حدیث لوح حدیث عجیبی است و سندش هم هیچ رد خور نداره و هم در اصول کافی و هم در کتاب احتجاج و عیون الاخبار و خیلی از کتب موثق شیعی این آمده، در حدیث  لوح خدا اینجور فرموده ، در معرفی امام صادق و فرموده
"کسی که امام صادق رو رد کنه منرو رد کرده ،الرّاد علیه کمن رادّی "
این بحث ما چه ربطی به خیری که داریم دربارش صحبت میکنیم ، یعنی وجود حضرت بقیة الله داره ؟ ، آیه شریفه 86 سوره ی هود میفرماید
" بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین "
بقیة الله خیر است برای شما اگر مومنید ، ابا بصیو و دو   تن از بزرگان  اصحاب امام صادق ،  یعنی سه تن از دیگر بزرگان اصحاب امام صادق ، که ما شیعیان فقه شیعی خودمون رو مدیون این بزرگواران هستیم که این بزرگواران از تلمذ در محضر امام صادق فقه رو گرفتند و به ما رسوندند و اگر این کارو نمیکردند معلوم نبود که چه اتفاقی برای ما پیش بیاد ، اینها میگن که سه نفری میرفتیم خدمت امام صادق و دیدیم که امام صادق به خودشون میپیچه ، طوری که انگار پدری فرزند از دست داده و در تمام صورت آقا به پهنا اشک جاری است و زیر لب اینجور میگه که سیدی غیبتت صبرم رو تمام کرده ،بنده دلم رو پاره کرده کلماتی ازین دست ،  اگر امام صادق هیچی نمیفرمود و همین یه کلمه رو میگفت " سیدی " همین یه کلمه ؛ ابابصیر و 2 تن دیگر میگویند که سوال کردیم یا بن رسول الله چه اتفاقی افتاده در این چند مدتی که ما در محضر شما نبودیم ، چه مصیبتی به خاندان نبوت رسیده ؟ آقا فرمودن ابابصیر الان در کتاب علم جفرم نگاه کردم و دیدم که در آینده فرزندی از خاندان ما به دنیا خواهد آمد که او به خاطر مصالحی در پرده غیبت قرار خواهد گرفت ، من  در فراق آن فرزندم این چنین نالانم  " بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین " این کمترین کاری است که ما میتونیم انجام بدیم ، و گمان هم نکنیم که تاثیر نداره گریه کردن و غمگین بودن از فراق  امام زمان این کمترین کاریست که ما میتونیم بای امام زنده مون انجام بدیم .
عرض کنم که چه جور زندگی کنیم که اون عزیزی که امام صادق از فراقش گریه میکرد ، ازماها راضی باشه ، و اینرو با داستانی برای شما خواهم گفت : آیت الله العضمی سید علی سیستانی ، پدر بزرگوار مرجع عالیقدر شیعه آیت الله العظمی سیستانی ، نقل است ایشان تصمیم گرفتند که برای اینکه مشرف بشوند به زیارت حضرت ولی عصر صلوات الله علیه 40 شبانه روز ( اونوقت اگه ماها 1000 تومان ، 100000 تومان پول نداشته باشیم دادمون میره به آسمون ، اما از نداشتن امام زمان و نبودن امام زمان سالانه ماهانه روانه و هفتگی یه قطره اشکم نمیریزیم و یه آهم نمیکشیم  بروید نگاه کنید ، یه کسی به عشق امام زمان مثل علی بن مهزیار اهوازی 20 سفر میره مکه در زمان قدیم ، اونم با اسب و شتر و .. ، 20 سفر میره تا شاید یه بار در عرفات بتونه آقا امام زمان رو ببینه ) ، میگه نذر کردم که هر شب جمعه هفت زیارت عاشورا با 100 سلام و 100 لعن انجام بدم ، برای 40 شب تا خداوند توفیق زیارت آقا رو به من بده ، 39 شب رو انجام دادم و شب چهلم با خودم محاسبه کردم و گفتم که همه مساجد مشهد رو گشتم و امشب هم برم تو این مسجد بیتوته کنم و تا شب مشغول این نذر بشم و مشغول زیارت عاشورای آخرم شدم و دیدم کنار خانه ی جنب مسجد نوری منتشره به آسمان  که خود به خود نظر منو جلب کرد ، از مسجد بیرون آمدم وارد خانه شدم و یا الله گفتم و خبری نشد ، خود به خود رفتم داخل خانه دیدم که سیدم و مولام بالا سر یه جنازه نشسته و تا منو دید فرمود : سید در زندگیت مثل این پیرزن زندگی کن لازم نیست که 40 شب جمعه زیارت عاشورا بخونی ، ما خودمون میایم پیشت ، گفتم : آقا این زن چه جور زندگی میکرد و چه ویژگی درش بود که سبب شد شماخودتون  تشریف بیارین خدمتشون ، فرمودند که این زن در عصر رضا شاه وقتی که حجاب رو برمیداشتن از زنها ؛ بخاطر اینکه اگه بیاد خیابون ممکنه مامور های خبیث رژیم چادر رو از سر اون بردارن ، 7 سال تو خونه واستاد و از خونه بیرون نرفت ، اما همین امام زمانمون روضه ی سید الشهدا رو دوست داره و به گریه کن های ابا عبد الله الحسین التفات داره و من فرصت ندارم که یه کدومشون رو برای شما بخونم ، امام با هم امشب نیت کنیم که این روضه مون رو با یه قطره اشک هدیه کنیم به امام زمان ، و به آقا عرض کنیم که آقا همه این زندگی که داریم به برکت شماست .    

------------------------

منبع: http://www.ashkkosar.com/

يکشنبه 6/5/1392 - 20:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته