• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3936روز قبل
شعر و قطعات ادبی
شعر عزیز  شعر نوعی زندگی ست ، زندگی در رستخیزهر نفس نو می شود ، این درخت برگریز مرگ آغاز من است ، اوج پرواز من است چون قصیده ست آدمی ، مرگ چون بیت گریز نیست در عرفان من ، صلح جزء و صلح كل

می خروشم با خروش ، می ستیزم با ستیز

 

من چه دارم غیرآه  ، آه ای برق نگاه

ابر جانم را ببار ، آبرویم را مریز

 زندگانی كرده ام ، شعر را تا حد مرگ

زندگانی كن مرا ، بعد من شعر عزیز!

----------------------------------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com 
دوشنبه 7/5/1392 - 18:52
شعر و قطعات ادبی
امشب لیلای من كو؟ امشب بی عقل و هوشم

لیلا! لیلا! كجایی؟ مجنون! مجنون ! به گوشم!

 لیلا یادت می آید یك شب پرسیدی از من

از درد از زخم از اشكم ، گفتم نمی فروشم !

 لیلا جسمم شكسته ست با خود اما كشاندم

البرزی را به دستم ، الوندی را به دوشم

 لیلا لیلا كجایی ؟امشب در من چه غوغاست

طوفان طوفان هیاهو ، دریا دریا خروشم

 لیلا لیلا كجایی ؟ تا دستم را بگیری

چون كوهی آتش افشان ، داغم اما خموشم

 لیلا لیلا كجایی؟ مجنون بر خاک افتاد!مجنون مجنون كجایی ؟ لیلا لیلا به گوشم !

--------------------------------------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com 
دوشنبه 7/5/1392 - 18:50
شعر و قطعات ادبی
تنها تو مانده ای نصرالله! شرم الشیخ كوفه است و جنوب ، نینوا!دارد جنوب شبیه كربلا می شود مدیترانه ، فرات است فرات ، عبای توست!برای این همه زخمی برای این همه بی كفن  تنها ردای مهربان تو مانده است !وگرنه این سران دشداشه هاشان را پرچم صلح كردند و فروختندشاید اگر نبود نفت می جنگیدنددیروز، ذوالفقار را با قطعنامه ها تاخت زدند امروز منتظرند كه از قطعنامه ها زمین و نان فرشته و غلمان ببارد!بارید!و قطعنامه همین بمبی ست كه دارد می بارد! جنوب غرق خون است و غزه آهوی زخمی تو تنها مانده ای نصرالله!در خیبری به نام جنوبو هواپیماها دارند خندق می كنند و كودكان زخمی تشنه اندتو رفته ای از شریعه آب بیاوری در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی اوضاع روزگار بد نیست از سران عرب یكی با شمشیری از طلا بركمردارد ریشش را خضاب می كند ویكیهمیشه در مواقع حساس به سجده می رود شیخ فلانتا دشداشه را عوض كند شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عكسش شاه كوچك تا برگردد از تعطیلات امریكاییدیر خواهد شدنماد ارتش عربی پلیس مصراست  كه همچنان حمله می كند به الازهر!جان بولتون دارد پارس می كند درسازمان ملل!تنها تو مانده ای نصرالله !پس شمشیر را پس بگیر و اسب را پس بگیر و شریعه را پس بگیر و غیرت عربی را پس بگیركه پادشاهان عرب

شیهه اسبان مرده اند!

-----------------------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com 
دوشنبه 7/5/1392 - 18:49
شعر و قطعات ادبی
لوطی محله ی دل

 

تویی كه دم از قیامت می زنی
اگه مردی قید دنیا رو بزن
اسم مصطفای چمران كه می آد
زنگ زورخونه ی مولا رو بزن


وقتی اسمتو می آرم به زبون
عطر خنده ت می پیچه تو باغ گل
مرشدا به احترامت پا می شن
رخصت از چشات می گیره داش آكل


زورخونه یك قتلگاهه ، قتلگاه
كی میگه میدون زوره زورخونه ؟
آقا مرشد! واسم از علی بخون !
وقتی نیستی سوت و كوره زورخونه


لوطی محله ی دلا تویی
اسم دیگت پوریای ولی یه
پهلوون اونه كه توی معركه
كشته مرده ی مرام علی یه


سه طلاقه كرده دنیا رو دلت
پر دردی ، پر درد طلبی
دست عقلو دادی تو دستای عشق
شیر روزی تو و زاهد شبی


كوچه های صور و صیدا تا هنوز
چش به راهن شبی از راه برسی
كوچه های بیقرار و آشنا
بچه های غربت و دلواپسی



اسم چمران كه می آد پهلوونا
میشكنن ، نفساشونو خاك می كنن
زیر لب می گن به روحش صلوات
خال رو بازوشونو پاك می كنن



تویی كه دم از قیامت می زنی
اگه مردی قید دنیا رو بزن
اسم مصطفای چمران كه می آد
زنگ زورخونه ی مولا رو بزن

--------------------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com 
دوشنبه 7/5/1392 - 18:48
شعر و قطعات ادبی

ناگهان عطر تو پیچید در آغوش اتاقم

با سرانگشت نسیم آمده بودی به سراغم

زیر و رو کرد مرا دست نسیمی که خبر داشت

من خاموش سراپا همه خاکستر داغم

بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم-

که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم

بیت در بیت بیا پیرهنم باش از آن پس

آشنا می شود آغوش تو با سبک و سیاقم

حرف چشمان تو مانند غزل های ملمع

واژه در واژه کشیده است از ایران به عراقم

----------------------------

http://parsedarkhial.blogfa.com

دوشنبه 7/5/1392 - 0:31
شعر و قطعات ادبی
تقدیم به حماسه برادران بحرینی ام باز از بام جهان بانگ اذان لبریز استمثنوی بار دگر از هیجان لبریز استبحر آرام دگر باره خروشان شده استساحل خفته پر از لولو مرجان شده استدشمن از وادی قرآن و نماز آمده استلشکر ابرهه از سوی حجاز آمده استبا شماییم شمایی که فقط شیطانی است(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)با شماییم که خود را خبری می دانیدو زمین را همه ارث پدری می دانیدبا شماییم که در آتش خود دود شدیدفخر کردید که هم کاسهء نمرود شدیدگرد باد آتش صحراست بترسید از آنآه این طایفه گیراست بترسید از آنهان! بترسید که دریا به خروش آمده استخون این طایفه این بار به جوش آمده استصبر این طایفه وقتی که به سر می آیددیگر از خرد و کلان معجزه بر می آیدسنگ این قوم که سجیل شود می فهمیدآسمان غرق ابابیل شود می فهمیدپاسخت می دهد این طایفه با خون اینکذولفقاری زنیام آمده بیرون اینکهان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته استشعر ایوان مدائن به نصیحت گفته استهان بترسید که این لشکر بسم الله استهان بترسید که طوفان طبس در راه است  یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیمروز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیمپاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ استیا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

-----------------------------

http://parsedarkhial.blogfa.com

 

دوشنبه 7/5/1392 - 0:30
شعر و قطعات ادبی

غزلی نذر حضرت ماه از طوفان واژه ها 

 

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب

ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید

ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد،سرخ شود چهرهء آب

زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس

تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریهء گل بود والا خورشید

در توان داشت که مرداب کند دریا را

 

روی دست تو ندیده است کسی دریا دل

چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

-----------------------

http://parsedarkhial.blogfa.com

دوشنبه 7/5/1392 - 0:29
شعر و قطعات ادبی
آمد از پرده برون ماه منور رمضان

از هلال مه نو دارد ساغر رمضان

مست مستیم و ندانیم سر از پا همگی
ای خوشا باده، خوشا باده، خوشا هر رمضان

هله یاران رمضان ها هله یاران روزه 
رمضان است سلام همگان بر رمضان

رمضان آمده یاران بفروزید چراغ
طبل کوبید هلا طبل سحر در رمضان

گل سیسنبر و سوری به سر ماه زنید
تاجی از شب بو بگذارید بر سر رمضان

هله با هلهله خیزید به استقبالش
هان نسیم سحری آمد از این در رمضان

رمضان آمده با شطی از آیینه و گل 
شیر آورده هل آورده و شکر رمضان 

شربت قند و گل آورده و حلوای دعا
آمد از شهر خدا قرآن بر سر رمضان 

ماه شعبان بگذشت آی دریغا شعبان
رمضان آمده از راه ، برادر رمضان

جان مجروح مرا مرهم و دارو بخشید
جسم بی روح مرا کرد مسخر رمضان

دل بشکسته جواز سفرت خواهد شد
آنک این کشتی در گریه شناور، رمضان

می بردمان سوی معراح یکایک شب قدر
پای بگذاشته از عرش فراتر رمضان 

می بردمان همگی گرم فراسوی بهشت 
می بردمان همگی آن سوی محشر رمضان

شمس سوزنگر از این دست ندیده ست کسی 
زد بر آماس گناهانم نشتر رمضان

رمضان قوت بازوی خداجوی علی ست
روز هیجا نکند جز در خیبر رمضان

بوی آواز خدا می وزد از هر طرفی
چه معطر نفس ما چه معطر رمضان 

رمضان چیست تماشای سحرهای بهشت
چشممان باز به قرآن مصور، رمضان 

رمضان ماه خدا ، ماه نبی ، ماه ولی 
ماه دلخواسته ی خاص پیمبر رمضان

آمد از راه به بی تابی و پرسید کجاست
خانه ی فاطمه و خانه ی حیدر ، رمضان

هان بکارید در این مزرعه ی سبز قنوت 
هان بچینید از این میوه ی نوبر، رمضان

گرد او حلقه زنید آنک درمسجد عشق
چون خطیبی ست که رفته ست به منبر رمضان 

رمضان کوه گناهان تو را می ریزد
گرچه از ذره ی کاهی ست سبکتر رمضان

میهمانان خداییم مراقب باشیم
نکند بگذرد از خانه مکدّر رمضان

یکم رمضان سال 1392 شمسی

-----------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com/

دوشنبه 7/5/1392 - 0:26
شعر و قطعات ادبی

یاحبیب الباکین


گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام

در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد

می خواستم از او بگریزم دلم اما

این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم

در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

 

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:

من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.

------------------------------------

http://parsedarkhial.blogfa.com/

دوشنبه 7/5/1392 - 0:26
شعر و قطعات ادبی

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات

دست ما را برساند به دعای عرفات


 

موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟

گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات


خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز

که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات


دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی

تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات


نیست جز از جگر خونی شان این همه گل

نیست جز از نفس زخمی شان این برکات


یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست

عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات


 

پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم

به منا با سر رفتی پی رمی جمرات


 

به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست

تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات


 

تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع

تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات


 

ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق

که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات

مرحبا آجرک الله بزرگا مردا

نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات

شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود

جان ناقابل من چیست که گویم به فدات


تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟

از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟


 

جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی

پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

---------------------------------------

منبع: http://ghazveh.blogfa.com/

دوشنبه 7/5/1392 - 0:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته