• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3935روز قبل
اخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم

اضافه بر آنچه تاکنون برای پیشرفت برنامه تهذیب اخلاق گفته ایم، امور دیگری وجود دارد که تاثیر بسزائی در مبارزه با رذائل اخلاقی و تقویت اصول فضائل در وجود آدمی دارد که از جمله امور زیر را می توان برشمرد:

1- پاک بودن محیط

بی شک وضع محیط اجتماعی زندگی انسان اثر فوق العاده ای در روحیات و اعمال او دارد چرا که انسان بسیاری از صفات خود را از محیط کسب می کند. محیطهای پاک غالبا افراد پاک پرورش می دهد و محیطهای آلوده غالبا افراد آلوده.

درست است که انسان می تواند در محیط ناپاک، پاک زندگی کند و بعکس در محیطهای پاک سیر ناپاکی را طی کند و به تعبیر دیگر، شرایط محیط علت تامه در خوبی و بدی افراد نیست ولی تاثیر آن را به عنوان یک عامل مهم زمینه ساز نمی توان انکار کرد.

ممکن است کسانی قائل به جبر محیط باشند - همان گونه که هستند - ولی ما هر چند جبر را در تمام اشکالش نفی می کنیم اما تاثیر قوی عوامل زمینه ساز را هرگز انکار نخواهیم کرد.

با این اشاره کوتاه به قرآن باز می گردیم و آیاتی را که درباره تاثیر محیط در شخصیت انسان به دلالت مطابقی یا به اصطلاح التزامی سخن می گوید، مورد بحث قرار می دهیم:

1- والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الانکدا کذلک نصرف الآیات لقوم یشکرون (سوره اعراب، آیه 58)

2- وجاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة قال انکم قوم تجهلون (سوره اعراف، آیه 138)

3- وقال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا - انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الافاجرا کفارا (سوره نوح، آیات 26 و27)

4- یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون (سوره عنکبوت، آیه 56)

5- ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا (سوره نساء، آیه 97)

ترجمه:

1- سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می روید; اما سرزمین های بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی ارزش از آن نمی روید; این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکر گزارند، بیان می کنیم.

2- و بنی اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در این هنگام بنی اسرائیل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده همان گونه که آنها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیتی جاهل و نادان هستید!»

3- نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آوردند!»

4- ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید!)

5- کسانی که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟(و چرا با این که مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [ فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.

تفسیر و جمع بندی

در نخستین آیه تاثیر محیط در اعمال و افعال انسان به صورت لطیفی بیان شده است.

توضیح این که: مفسران بزرگ در تفسیر این آیه بیانات گوناگونی دارند.

بعضی گفته اند منظور این است که آب زلال و حی همچون قطرات باران بر سرزمین دلها فرو می ریزد; دلهای پاک آن را می پذیرد و گلهای زیبای معرفت و میوه های لذتبخش تقوا و طاعت از آن می روید در حالی که دلهای ناپاک و آلوده واکنش مناسبی نشان نمی دهند; پس اگر می بینیم عکس العمل همه در برابر دعوت پیامبر و تعلیمات اسلام یکسان نیست، این به خاطر نقص در فاعلیت فاعل، نمی باشد بلکه اشکال در قابلیت قابل است. (1)

دیگر این که، هدف از بیان این مثال این است که همیشه نیکیها و خوبیها را از محل مناسبش طلب کنید چرا که تلاش و کوشش در محلهای نامناسب چیزی جز هدر دادن نیروها محسوب نمی شود. (2)

احتمال سومی که در تفسیر این آیه وجود دارد و می تواند برای بحث ما مورد استفاده قرار گیرد این است که: در این مثال انسانها به گیاهان تشبیه شده اند و محیط زندگی آنها به زمینهای شور و شیرین; در یک محیط آلوده، پرورش انسانهای پاک مشکل است هر چند تعلیمات قوی و مؤثر باشد، همان گونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمی رویاند. به همین دلیل، برای تهذیب نفوس و تحکیم اخلاق صالح باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد.

البته تفسیرهای سه گانه بالا هیچ گونه منافات با هم ندارد; ممکن است تمثیل فوق ناظر به همه این تفسیرها باشد.

آری! محیط اجتماعی آلوده، دشمن فضائل اخلاقی است; در حالی که محیطهای پاک بهترین و مناسبترین فرصت را برای تهذیب نفوس دارد.

در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم می خوانیم که روزی یاران خود را مخاطب ساخته و فرمود: «ایاکم وخضراء الدمن، قیل یارسول الله ومن خضراء الدمن قال صلی الله علیه و آله: المرئة الحسناء فی منبت السوء; از گیاهان (زیبایی که) بر مزبله ها می روید بپرهیزید! عرض کردند ای رسول خدا! گیاهان زیبایی که بر مزبله ها می روید اشاره به چه کسی است; فرمود: زن زیبایی که در خانواده (و محیط) بد پرورش یافته!» (3)

این تشبیه بسیار گویا می تواند اشاره به تاثیر محیط خوب و بد در شخصیت انسان باشد و یا اشاره به مساله وراثت به عنوان یک وسیله زمینه ساز و یا هر دو.

در آیه دوم سخن از قوم بنی اسرائیل است که سالها تحت تعلیمات روحانی و معنوی موسی علیه السلام در زمینه توحید و سایر اصول دین قرار داشتند و معجزات مهم الهی را همچون شکافته شدن دریا و نجات از چنگال فرعونیان، بطور خارق العاده با چشم خود دیدند; اما همین که در مسیر خود به سوی شام و سرزمینهای مقدس، با گروهی ت پرست برخورد کردند، چنان تحت تاثیر این محیط ناسالم قرار گرفتند که صدا زدند: «یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة; ای موسی برای ما بتی قرار بده همان گونه که آنها دارای معبودان و بتها هستند!»

موسی از این سخن بسیار متعجب و خشمگین شد و گفت: «به یقین شما جمعیتی جاهل و نادان هستید! (قال انکم قوم تجهلون)

سپس بخشی از مفاسد بت پرستی را برای آنها شرح داد.

و عجب آن که بنی اسرائیل بعد از توضیحات صریح موسی علیه السلام نیز اثر منفی آن محیط مسموم در آنها باقی بود، بطوری که سامری توانست از غیبت چند روزه موسی علیه السلام استفاده کند و بت طلائی خود را بسازد و اکثریت آن گروه نادان را به دنبال خود بکشاند و از توحید به شرک و بت پرستی ببرد.

این موضوع بخوبی نشان می دهد که محیطهای ناسالم تا چه حد می تواند در مسائل اخلاقی و حتی عقیدتی اثر بگذارد; شک نیست که بنی اسرائیل پیش از مشاهده این گروه بت پرست، زمینه فکری مساعدی در اثر زندگی مداوم در میان مصریان بت پرست، برای این موضوع داشتند ولی مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقه ای بود که زمینه های قبلی را فعال کرد; و به هر حال، همه اینها دلیل بر تاثیر محیط در افکار و عقائد انسان است.

در سومین آیه که از زبان حضرت نوح به هنگام نفرین بر قوم بت پرست می باشد، شاهد و گواه دیگری بر تاثیر محیط در اخلاق و عقائد انسان است.

نوح، نفرین خود را درباره نابودی آن قوم کافر با این جمله تکمیل کرد، و در واقع نفرین خود را مستدل کرد; عرض کرد: «خداوندا اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آید! (انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الا فاجرا کفارا)

هم نسل امروز آنها کافر و منحرف است و هم نسلهای آینده که در این محیط پرورش می یابد، آلوده می شوند.

در چهارمین و پنجمین آیه، سخن از لزوم هجرت از محیطهای آلوده است; در چهارمین آیه خداوند بندگان با ایمان خود را مخاطب ساخته و می گوید: «زمین من گسترده است تنها مرا بپرستید (تسلیم فشار دشمن نشوید و در محیط آلوده نمانید) (یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعة فایای فاعبدون)

و در پنجمین آیه، به کسانی که ایمان آورده اند و هجرت نکرده اند هشدار می دهد و می گوید عذر آنها در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست; مضمون آیه چنین است: «کسانی که فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالی بودید (و چرا با این که مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید) آنها در پاسخ گفتند ما در زمین خود تحت فشار بودیم فرشتگان گفتند مگر سرزمین خداوند پهناور نبود چرا هجرت نکردید آنها (عذری نداشتند و به عذاب الهی گرفتار شدند) جایگاهشان جهنم و سرانجام بدی دارند (ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیهم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیرا)

اصولا مساله هجرت که از اساسی ترین مسائل در اسلام است تا آنجا که تاریخ اسلام بر پایه آن بنیاد شده، فلسفه هائی دارد که یکی از مهمترین آنها فرار از محیط آلوده و نجات از تاثیرات سوء آن است.

هجرت، بر خلاف آنچه بعضی می پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلکه در هر عصر و زمانی جاری است که اگر مسلمانان در محیطهای آلوده به شرک و کفر و فساد باشند و عقائد یا اخلاق آنها به خطر بیفتد، باید از آنجا مهاجرت کنند. در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: «من فربدینه من ارض الی ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة وکان رفیق محمد صلی الله علیه و آله وابراهیم علیه السلام ; کسی که برای حفظ آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر - اگر چه به اندازه یک وجب فاصله داشته باشد - مهاجرت کند، مستحق بهشت می گردد و همنشین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهدبود! (4)

تکیه بر مقدار شبر (مقدار یک وجب) دلیل بر اهمیت فوق العاده این مساله است که به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گیرد، هماهنگی با پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام حاصل خواهد شد.

کوتاه سخن این که، در هر عصر و زمان، محیط در ساختن شخصیت و اخلاق انسانها مؤثر بوده است و پاکی و یا ناپاکی محیط، عامل تعیین کننده ای محسوب می شود; هر چند مساله، جنبه جبری ندارد. بنابراین، برای پاکسازی اخلاق و پرورش ملکات فاضله، یکی از مهمترین اموری که باید مورد توجه قرار گیرد، مساله پاکسازی محیط است.

و اگر محیط به قدری آلوده باشد که نتوان آن را پاک کرد، باید از چنین محیطی مهاجرت نمود.

آیا هنگامی که حیات مادی انسان در یک محیط به خاطر آلودگی به خطر بیفتد، از آن جا هجرت نمی کند؟ پس چرا هنگامی که حیات معنوی و اخلاقی او که از حیات مادی ارزشمندتر است به خطر افتد، به عذر این که این جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگیهای خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نکند!

بر تمام علمای اخلاق لازم است که برای پرورش فضائل اخلاقی برنامه های مؤثری برای پاکسازی محیط بیندیشند; چرا که بدون آن، کوششهای فردی و موضعی کم اثر خواهد بود.
 
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:27
سلامت و بهداشت جامعه
بسم الله الرحمن الرحیم
از عوامل مهم و کارساز در دگرگونی فرهنگی، حاکمیت نظام است. به شهادت تاریخ نقش حاکمیت در سازندگی و یا تخریب ساختار فرهنگ جامعه بسیار حائز اهمیت است.
مثل صریح و گویای «الناس علی دین ملوکهم»[1] در بین معارف اسلامی نشان از جایگاه غیر قابل انکار حاکمیت در کیفیت و چگونگی فرهنگ جامعه است. شکی نیست که جامعه ای که تحت مدیریت علمی و مردم سالاری زندگی می کنند با جامعه ای که حاکمان با کودتا و کشتار انسان ها به حاکمیت می رسند، متفاوت است. قرآن کریم به عنوان بزرگ ترین سند دین اسلام، در آغاز حکومت اسلامی، وظایف حاکمیت را چنین بیان می کند: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکیّهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ»[2] اولین ویژگی حاکم، مردمی بودن وی می باشد. رسولا من انفسهم، یعنی حاکم کسی است که از متن جامعه به اذن الهی بر مردم حکومت می کند. بنابراین حاکمیت اشرافی یا قشری و حزبی در اسلام مردود است. دومین کار حاکم، تلاوت آیات است. تلاوت یا اطلاع رسانی قوانین و کسب اطلاع از عمده تعاملات حاکم و مردم است. حاکم باید قوانین را اطلاع داده و بر اساس آن از مردم توقع پیروی داشته باشد. سوم، تزکیه و پاک سازی جامعه از لوث آلودگی از دیگر وظایف حاکم است.
حاکم به خاطر تأمین امنیت و تعمیق فرهنگ اسلامی، جامعه را از هر گونه عوامل و ابزار آلات فساد و گمراهی پاک کرده تا مردم در سایه اخلاق اسلامی، زندگی سالم و مناسبی داشته باشند از دیگر وظایف حاکمیت، بر اساس آیه «یُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ» ایجاد مراکز علمی ـ آموزشی ـ پژوهشی در تمام سطوح به طور رایگان از دیگر راه های آماده سازی محیط برای رشد و کمال است. در نظام اخلاق اسلامی، مسئولین، موظف اند زیر بنای حیات طیبه را پی ریزی نمایند در این جا به طور فهرست وار به نمونه هایی از آن چه در دیگر سازی تأثیر دارد اشاره می شود.
خانه: نخستین محیط آموزشی در فرهنگ اسلامی، «خانه» است. اسلام به این کانون تربیت، اهتمام ویژه ای دارد بنابراین، حاکمیت از کنترل محیط خانه نباید غافل شود. به عنوان نمونه وضع قوانین از زمان های خاص مانند: مبارزه با گسترش ابزار فساد و گمراهی مثل ماهواره، مشروبات الکلی و تأمین امنیت اخلاقی در میان خانواده ها و اجتماع و... در کنترل فرهنگ جامعه بسیار مهم است.
بزرگان دین نخستین جایگاه زندگی؛
یعنی خانه را محیطی آموزشی می دانند. خانه ای که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و خدیجه در آن زندگی می کردند، خانه ای است که حضرت علی ـ علیه السلام ـ نور وحی را لمس کرده و عطر نبوت به جانش نشسته است. خانه همه امامان شیعه، به ویژه امام صادق ـ علیه السلام ـ که به دلیل وضعیت خاص سیاسی زمان، محدودیت کمتری از جانب حاکمان ستمگر برای آن حضرت ایجاد شده بود، میعادگاه اهل علم و ادب بود.[3] در زمان حیات مختصر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ؛ زنان مدینه به منزل ایشان آمده و احکام شرعی را فرا گرفتند.
استفاده از «خانه» به عنوان کانون تربیت همواره از سوی بزرگان دین ادامه داشته و در زمان معاصر برپایی مجالس عزاداری و سخنرانی در بیوت مراجع تقلید، حاکی از ادامه همان سنت نبوی است.
مکتب و مدرسه
بعداً کانون هایی تحت عناوین مکتب و مدرسه به وجود آمد، هنگامی که جنگ بدر تمام شده بود در پایان نبرد، جمعی از کفار اسیر شدند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اعلام کرد: هر اسیر به ده کودک خواندن و نوشتن بیاموزد، از قید اسارت آزاد می شود.[4] اسرای جنگی از این اقدام حاکمیت اسلامی استقبال کرده و به تعلیم دیگران پرداختند. ترقیب دین به پرورش معلم و مربی، حاکی از روحیه دیگر سازی در دین اسلام است. قرآن سفارش می کند که «چرا عده ای به تفقه و فهم و درک دین اقدام نمی کنند تا آنگاه با مراجعه به قوم و قبیله خود، آنان را از زشتی ها بیم داده و به کارهای نیک تشویق کنند.»[5] این ها نمونه هایی است که حاکمیت موظف است تا جامعه را از نادانی به دانایی و هدایت سوق دهد.
مسجد
هجرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از مکه به مدینه، با بنایی عجین شد که «مسجد النبی» را جزئی از فرهنگ ماندگار اسلام و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داده است. مسجد پایگاهی است که در آن عبادت، تعلیم و تربیت و ... جزو برنامه های اصلی به شمار می رود. احکام مسجد به گونه ای است که ناخودآگاه روحیه نظافت، رعایت حق مردم، رعایت حلال و حرام، و.... را در انسان ها تقویت می کند.
دیگر مراکز
حکومت ها افزون بر تأسیس مدرسه و دانشگاه و مسجد، مراکز عمومی دیگر را برای تحول فرهنگی تأسیس نموده اند. انجمن های ادبی، کتاب فروشی ها، سینما ها، تکایا و حسینه ها، کانون های هنری و دینی، رسانه های جمعی و گروهی مانند: رادیو تلویزیون و.... از جمله اقداماتی است که حاکمیت در آن نقش بسزائی دارد.
حاکمیت اصولی از نظر قرآن
از نظر قرآن حاکمیت صالح و حکومت صالحان زمانی تحقق پیدا می کند که پایه آن حکومت بر اساس یکتا پرستی پی ریزی شود. نماد یکتا پرستی در قرآن، نماز است. و هرگاه حاکمیت در اقامه نماز اقدام نماید، عالی ترین هدف حکومت تحقق پیدا کرده آن حکومت توسط خوبان و نیکان جامعه پایه گذاری شده است.[6]
با پیروزی انقلاب اسلامی، حاکمیت نظام با یک برنامه ریزی، به فکر ایجاد زمینه ای افتاد تا به این سفارش قرآن جامه عمل بپوشاند. ستاد اقامه نماز؛ فعالیت ستادی را آغاز نمود که در سایه آن، بحث بر پا داشتن نماز جنبه عمومی و عملیاتی پیدا نمود. درباره انگیزه قرآن درباره برپایی نماز مباحث مهم و کلیدی هست که باید در جای خود بررسی شود. به طور اجمال، وقتی رابطه عبد و معبود در یک نظام انسانی به خوبی رعایت شود، دیگر شاهد فساد و ظلم نخواهیم بود.
مهم ترین وظیفه حاکمیت، بر چیدن زمینه های ظلم و فساد است که قرآن کریم به خوبی برای آن راهکار ارائه کرده است. روحیه سلحشوری، قناعت، ایثار، آزادگی و.... از دیگر وظایف فرهنگ سازی حاکمیت است. که در دین اسلام سفارش های فراوان به آن شده است. حکومت باید این دستآوردهای معنوی را به جامعه منتقل نماید. در مقابل حکومت هایی که بر اساس کودتا، جنگ های نابرابر، و لشکر کشی ها، و... بر سر کار می آیند، روحیه های خشن و ناپسند خود را بر مردم تحمیل می کنند.
در برخی موارد به سبب ضعف حاکمان، فرهنگ مردم نیز دست خوش آماج توطئه بیگانگان شده و به اصطلاح تهاجم فرهنگی صورت گرفته و سرمایه ملت ها مورد خطر و تهدید قرار می گیرد یکی دیگر از اقدامات حاکمیت پس از انقلاب اسلامی؛ تأسیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر است که در دگر سازی جامعه نقش بسزایی داشته و دارد.
نمونه حاکمیت غلط، دکترین لنین در کشور های کمونیستی است که با اندیشه لائیک و نفی عبودیت، سالیانی انسان های آن خطه و سایر نقاط جهان را در تاریکی فرو برد. هم چنین حکومت های سلطنتی و پادشاهی در جهان اطراف خود از مواردی است که با ظلم و ستم، مردمی را در فقر و نکبت نگه داشته و بر گرده آنان تازیانه بی فرهنگی و برهنگی را نواختند. حکومت پادشاهی 2500 ساله ایران نمونه ای از آن حاکمیت طاغوت است. در آن حکومت تمام حیثیت انسانیت طی برنامه ای دراز مدت فرو پاشی شده و خیل مردم در خواب غفلت فرو رفتند که با نهضت امام خمینی (ره)، و بیداری مردم، حاکمیت طاغوت شاهنشاهی، به تاریخ پیوست. علت اصلی قیام مردم و زوال سلطنت پهلوی، فاصله چشمگیر طبقاتی و گسترش بی حدّ مراکز فساد و بی دینی و فرار مغزهای روشن فکر و تبعید و زندان شخصیت های علمی، مذهبی کشور و تعطیل مراکز علمی و تربیتی و جایگزینی مراکز فساد و تباهی برای درک نقش حاکمیت کافی است مقایسه ای گذرا بین حکومت به اصطلاح 2500 ساله پهلوی و سه دهه انقلاب اسلامی شود تا معلوم شود چه اندازه حاکمیت در دگرسازی جامعه موثر است.
ویژگی های حاکمان در اسلام
از آن جا که مسئولین هر نظامی تأثیر ژرف بر مردم عصر خود دارند به همین خاطر اسلام برای مدیران ارشد خود ویژگی هایی در نظر گرفته است. به عنوان نمونه برای بالا ترین شخصیت دینی چنین صفات و ویژگی هایی بیان کرده است:
1. فقیه. یعنی کسی که در درک و استنباط احکام و ضوابط دینی سرآمد باشد.
2. صیانت از نفس؛ حاکم کسی باید باشد که خویشتن دار و از هر گونه پلیدی و زشتی خود را رهایی کرده است.
3. محافظ شریعت؛ حاکم باید کسی باشد که از ارکان قلعه دین، مراقبت کند تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری نماید.
4. مخالف هوا پرستی؛ در نظام ارزشی اسلام؛ حاکمیت باید از هر گونه هوا پرستی و دنیا خواهی دور باشد تا بتواند عدالت را در نظام خود پیاده کند.
5. مطیع ولایت ائمه ـ علیهم السلام ـ ؛ کسی که می خواهد در عصر غیبت حکومت نماید، باید از آخرین فرستاده و نماینده خداوند اطاعت محض داشته باشد. خود رأیی، انحصار طلبی، شاکله حکومت را به سوی دیکتاتوری سوق می دهد؛ پس حاکم در امر حکومت زیر مجموعه آخرین ذخیره امامت و ولایت امام زمان (عج)[7] چنین حکومت هایی به خاطر عنایت ویژه و نظارت کافی از خطر انحراف کمتری برخوردارند. با چنین ویژگی ها و شرایطی، جوامع باحاکمان و مسئولان آن در تعامل بوده و از شائبه ظلم و فساد و تباهی در امان هستند. آن چه در حکومت ها شاهد هستیم همگی به خاطر نبود شرائط مذکور درحاکمان آن کشورها است.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه مجلسی. بحارالانوار. ج102، ص 8..
[2] . آل عمران / 164.
[3] . موسوی. عبد الرزاق. الامام زین العابدین.
[4] . عاملی. جعفر مرتضی. فی سیره النبی الاعظم، ج 2، قم، 1403، ص257.
[5] . توبه / 122.
[6] حج / 41.
[7] . شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 18، ص95.
منبع غفرانی - مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
يکشنبه 20/5/1392 - 12:27
اخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم
هر واحد آموزشی از معلم، شاگرد، برنامه، وسائل و مکان تشکیل شده است که هر کدام محیط خاصی را ایجاد و نقش بسزائی در تربیت اخلاق ایفا می کند.
الف) معلم: کسی که بیشترین تأثیر را در امر تزکیه شاگردان بر جا می نهد معلم است. اگر معلمان خودشان حاکم بر نفس باشند و آلودگی مشهودی پیدا نکرده باشند، و مبنای اعتقادی آنان متزلزل نباشد، و ملزم به احکام باشند، در تربیت نوجوانان آثار مطلوبی بر جای می نهند.
از معلم سست اعتقاد، و بی اعتنا به انجام فرائض، انتظار این که نوجوانان را به سلاح دین مجهز کند نمی توان داشت. بعضی از معلمان بی اعتقاد که تبلیغ بی دینی می کنند، نوجوانان و جوانان را گمراه هم می کنند، زیرا شاگردان ضمن اخذ علوم، نحوه تفکر معلم را هم دریافت می کنند و معلم اسوه آن ها نیز هست. در اهمیت معلم همین بس که اولین معلم ذات اقدس باری تعالی است. الرحمن علّم القرآن.[1]
ب) مدیر مدرسه: نقش مدیر مدرسه در تربیت و تزکیه نسل جوان از معلمان بیشتر است زیرا مدیران علاوه بر این که روی شاگردان اثر می گذارند، روی معلمان نیز تأثیر دارند. مدیران در انتخاب معلم و کارکنان و در ایجاد انضباط و اجرای برنامه و ترتیب دادن برنامه های جنبی تربیتی سهم بزرگ دارند، بنابر این اگر به صفات نیک اخلاقی آراسته باشند به فضای مدرسه صفا می دهند.[2]
علاوه بر معلمان و مدیر، کتابدار، ناظم، دفتر دار، پیش خدمت ها و هر کسی که به نحوی در مدرسه انجام وظیفه می کند، در تربیت و تهذیب شاگردان موثراند. معلم خط با مصراعی که سرمشقی می دهد، معلم ورزش با شعارهائی که سر صف می دهد، معلم نقاشی با تصاویری که بر می گزیند، مربی بهداشت با تعالیمی که می دهد، هر کدام محصلین را جهت می دهند، و می توانند عقیده خود را تنفیذ کنند.
ج) برنامه: برنامه های علوم، نظیر ریاضی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی هر کدام لازم اند و اهمیت دارند و آموزش آن ها سطح دانائی و جهان شناسی را بالا می برد، اما صرف شناخت جهان طبیعت معمولاً منتهی به دینداری و حسن خلق و تهذیب نفس نمی شوند. بسیاری از علمای جهان، دیندار نبوده اند و بعضی انکار خداوند هم کرده اند.
اما اگر معلم علوم طبیعی، گاهی بعد از آموزش قوانین علمی، به خالق و ناظم هستی هم اشاره ای بکند، اثر او در وضع نسبی از معلمی که مستقیماً تعلیمات دینی تدریس می کند کمتر نیست.
بعضی مواد درسی نظیر زیست شناسی و تاریخ تکامل، حساسیت خاصی دارند، و معلم اگر پیدایش عالم را به خالق هستی ربط ندهد، شاگردان گرفتار تردید می شوند و وقتی در وجود خالق شک کردند، نسبت به قیامت وحساب و کتاب عقیده ای بدست نمی آورند. و فردی که عقیده اش متزلزل باشد هر خلافی بتواند، می کند.
بعضی معلمان در تدریس اقتصاد و ارائه نظرات مارکس نیز موجب انحرافات فکری و مفاسد اخلاقی شده اند.[3]
د) محیط آموزشی: مدارسی که جنب پارک ها، یا حمام ها، یا سینما ها هستند به لحاظ این که شاگردان از جوار این اماکن وارد مدرسه و خارج از آن می شوند، تأثیر می پذیرند. همین طور اگر مساجد و حسینیه ها، نزدیک مدرسه باشند اثر دیگری بر شاگردان باقی می نهند. اگر در و دیوار و راهرو های مدرسه مزّین به شعارهای پند آموز، و روایات معصومین باشند، در تهذیب نفس شاگردان اثر می گذارند. اگر در مدرسه اتاقی یا راهروی به نماز خانه تخصیص داده شود، و لوازمی از قبیل مهر و جانماز تعبیه شود، موجب اهتمام شاگردان به فریضه مهم نماز می شود.[4] و چنان چه معلمان خود به نماز بایستند، شاگردان بیشتر حاضر می شوند.
هـ) وسائل آموزشی: یکی از وسائل آموزشی، کتاب غیر درسی است. اگر کتاب های مذهبی، نظیر تفسیر و تاریخ، و حدیث و اخلاق و فقه و نظائر این ها را مدرسه تهیه کند و بر حسب سن و کلاس و فهم شاگردان در اختیار آنان بگذارد، در افزایش دانائی و در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس آنان مؤثر خواهد بود. و بر عکس بعضی کتاب های رمّان و داستان و بعضی مجلات بیگانگان، موجب انحراف فکر و تباهی اخلاق می شوند.
و) امکان تماس با راهنمای دینی: مانع تقرب به خداوند، نپیمودن راه اوست. و مانع پیمودن راه، نخواستن (عدم اراده) است. و علت نخواستن قرب حق، بی ایمانی است، و علت بی ایمانی، عدم دریافت هدایت مذکران و عالمان دین می باشد، که راهبران طریق اند. علمای الهی هستند که از حقارت دنیا آگاهی می دهند و از انقراض جهان مادی سخن می گویند، و عظمت امر آخرت و دوام آن را بازگو می کنند.
وقتی که «مراد» از نظر پنهان، و انسان بدون هادی راه، و هوای نفس غالب باشد، شخص به جز پیروی نفس چه می کند؟ فقط دنیا را می بیند، و بر آن است که از دنیا برای تأمین لذت بهره گیرد. اگر تمایلی در کودکان به جلب رضای حق ایجاد نشود، و او در خانه و مدرسه ناظر به فعالیت های شدیدی باشد که فقط برای تأمین دنیا و لذات آن می کنند و برای احراز سلطه، مسابقه هم می گذارند، در این صورت او هم دلیلی برای این که به قیامت فکر کند نمی بیند، لذا،
همان طور که در مدارس به دروس ریاضی، علوم تجربی، زبان و ادبیات و غیره اهمیت داده می شود، به درس تعلیمات دینی هم بایستی اهمیت داده شود، و برای تعلیمات دینی باید معلمی برگزید که ذوق دینی داشته باشد اکثر فنون و مهارت هائی که برای تدریس علوم فیزیکی بکار می روند در تدریس معارف دینی هم بایستی به کار گرفته شود، تا محصلین به فرا گرفتن مطالب دینی رغبت پیدا کنند.
همان طور که در آموزش ریاضیات و فیزیک استدلال می شود، مطالب دینی نظیر توحید، نبوت و معاد را هم بایستی با اقامه دلیل آموزش داد. بدیهی است استدلال در معارف دینی به روش عقلانی است.
همان طور که در تدریس طبیعیات گردش علمی ترتیب داده می شود تا محصلین، کوه، دریا، مزرعه، دامداری، کارگاه و نظائر آن ها را ببینند، در تدریس علوم دینی هم برای دیدن مراکز دینی باید، برنامه خاص ترتیب داده شود. روش های بحث و بیان، سخنرانی، مناظره، مقاله نویسی، کار پژوهشی که در علوم و فنون معمول است در امر آشنائی به دیانت و زندگی در قیامت هم باید معمول باشد.
معلم دینی ممکن است اطلاعات دینی به حد کافی داشته باشد، اما ذوق و شور دین نداشته باشد این معلم درس می دهد و کلاس را اداره می کند همان طور که معلم هندسه و معلم بهداشت کار آموزشی خود را خوب اجرا می کنند، اما معلم بی ذوق که عشق به دین ندارد نمی تواند حرکت ایجاد کند، دینداری، تنها دانستن نیست. بسیاری از عالمان دین هم بوده و هستند که معارف دین را خوب می دانند و خوب هم درس می دهند، اما پیکار با ظلم نمی کنند، تن به حکومت ظالم می دهند عکس العملی در قبال فاسق و فاجر نشان نمی دهد، خلاصه تحرکی ایجاد نمی کنند، سربزیر، آرام و دل خوش به این که آموزش دینی می دهند و از عبادات، نماز و روزه را نیکو به جا می آورند، در حالی که در دین، امر به معروف و نهی از منکر هم هست از آن بالاتر جهاد با کفر و نفاق نیز در هر عصری و در هر مکانی لازم است، به این تکالیف اخیر همه عالمان عمل نمی کنند، زیرا دردسر دارد و پر مخاطره است، و هوا داران از اطراف پراکنده می شوند، در اثر این مجاهدات ممکن است انسان تنها بماند... .
راهنمای دین همان معلم معمولی است، اما اشتیاق به تحقق شعائر دین دارد. در مقابل مظاهر ضد دین می ایستد، نهی از منکر می کند، این گونه معلمان راهنمای دین را، هر مدرسه ای باید برگزیند و نگه دارد. اگر با کفر و الحاد و نفاق و فسق پیکار نشود براحتی اشاعه پیدا می کنند، چنان که در دنیا بیشتر حکومت ها بدست فاسقان و فاجران است.
اگر قرار است جای پاکی بماند بایستی جلو غبارها و کدورت ها را گرفت، و اگر قرار است نوجوانان و جوانان پاک بمانند باید از این که گرد گناه بر دامنشان بنشیند، پیشگیری کرد. و پیشگیری از بیماری ساده تر است تا درمان آن.
کودکان عموماً پاک اند و از فطرت الهی برخوردارند، اما تدریجاً که بزرگتر می شوند بر اثر هیجانات نفس اماره و وسوسه های شیطان و تماس با افراد و صحنه های ناپاک آلوده می شوند، لذا راهنمای دین همانند نجات غریق در مدرسه لازم است تا از آلوده شدن شاگردان پیشگیری کند.
به کودکان باید آموزش داده شود، تا بدی ها را بشناسند، و نتایج ارتکاب عمل بد را هر چند کوچک باشد یا بزرگ در دنیا و اخرت بدانند. توصیه شود دست به بدی نبرند حتی حاضر نشوند با قلم دوستشان بدون اجازه او یک کلمه بنویسند، زیرا یک دفعه که کار بدی انجام گرفت دفعه دیگر همان کار آسانتر انجام می شود. بدی ها اول اندک اند و کوچک هستند اما تدریجاً بزرگ می شوند.
کودک وقتی نداند، مرتکب خطا می شود. وقتی در جمعی قرار گرفت که به کار ناصوابی مشغول اند، مثلاً شوخی های هرزه می کنند او هم در جمع آنان شرکت می کند، وقتی در مدرسه دید بچه ها با سهل انگاری بر در و دیوار کلاس خط می اندازند، او هم مانعی برای این کار نمی بیند، و اشتباهات دیگران را تکرار می کند. بنابر این، محیط های آموزشی در تربیت کودکان و نوجوانان می توانند نقش مهمی داشته باشند.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . از طریق وحی به حضرت موسی القا شده است که چگونه در برابر فرعون سخن ساز کند. و انبیاء کار اصلی شان نقل کلام خداوند برای بندگان است، و سخن باید طوری باشد که بهترین تاثیر را بر جای بگذارد. و کلام حضرت موسی بقدری نرم است که فصیح تر و مودبانه تر از آن نمی توان پیدا کرد.
[2] . در نحوه تفکر و عمل فرعون آمده است (انه طغی). طغیان فرعون اساساً در برابر خداوند است و سر منشأ همه پلیدی ها خدا نشناسی است، و برترین عامل برای تزکیه نفس خشیت از خداوند است پس می توان گفت هدف در این دعوت پیدایش خشیت است تا به هدف عالی تری که تزکیه است راه پیدا شود، و در همین حال هدف طغیان گری این بوده است که مردم از او بترسند.
[3] . اعزام انبیاء برای هدایت مردم است. اما اگر سردمداران امور و حاکمان بر مردم خودشان طاغی باشند. اول باید آنان روبرو شد و با آن ها سخن گفت و اتمام حجت کرد، و شروع دعوت حضرت موسی هم از همین قله و اوج تصمیم گیری است. تا فرعون هست پلیدی هست. او که به راه آمد یا مغلوب شد مانع بزرگ و عامل ناپاکی از مسیر برداشته می شود.
[4] . در ساختمان یکی از دانشگاه ها که در حکومت طاغوتی طبق نقشه آمریکائی ها طراحی شده بود، فضائی برای رقص و فضایغŒ برای می گساری قرار داده بودند. و نفوذ فرهنگ منحط غرب بیشتر از این ها بوده است.
منبع محمد حسن آموزگار - اسلام و تزکیه نفس
يکشنبه 20/5/1392 - 12:26
اخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم
ویژگی های استاد اخلاق
مقصود از راهنما و استاد اخلاق، صورت مادی و کالبد طبیعی که در معرض فنا و دستخوش تغییر و تبدیل است، نمی باشد؛ بلکه مراد مجسمه معانی و اوصاف حقیقی است.
بحر علمی در نمی پنهان شده در سه گزتن، عالمی پنهان شده[1]
در حقیقت، استاد و مربی، ادامه وجودی سیرغ€ حسنه سفرای الهی است که برای ارتقای جانها و عقول آدمیان، بمعارج قدسی و ربوبی، پا پیش نهاده است.
راهنما، مظهر اسم «محی» خداوند است؛ محیی که جانهای آماده را به آب حیات معرفت و نور تربیت زنده می سازد.
راهبر وارسته اخلاق، کسی است که در زبان وسایط فیض الهی، ارجمند و بزرگوار نامیده می شود.
«قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی السماوات عظیماً فقیل: تعلم لله و عمل لله و علم لله؛[2] هر کس دانش بیاموزد و بدان عمل کند و به آهنگ خدایی بیاموزاند؛ در ملکوت آسمانها، بزرگ و گرانقدر نامیده و خوانده می شود، که: آموخت برای خدا، انجام داد برای خدا و آموزش داد برای خدا».
لازم به یادآوری است که اگر چه کار تهذیب نفس و تربیت روح، بدون مربی، کامل نمی شود، لیکن، به علت اهمیت و دقیق بودن آن، نمی تواند در این باره به کسی رجوع کرد.
این، جوهر آدمی است، نباید آنرا به هر جا سپرد؛ لوح وجود انسان است، سزاوار نیست به نوک هر قلمی داد که هر نقش را می خواهد، بنگارد. بلکه باید در این راه که راه ساختن انسان، شکل دادن ساختار درونی و سیرت است، دقت کرد، جستجو نمود و معیارها و ملاک ها را شناخت. از این روی به شمارش برخی از ویژگی ها و اوصاف راهنمای اخلاق می پردازیم، تا معیارهای لازم را در این راستا به چنگ آریم:
1. صلاحیت تقوایی
استاد اخلاق، باید خود آیینه ای شفاف از اوصاف گرانقدر اخلاق باشد.
نمونه ای در تقوی و معنویت، که هر گاه درس می گوید، گویا تفسیر درون می کند و گنجینه روحش را بر الفاظ روان می سازد.
مرحوم میرزا علی آقای قاضی می گوید:
«اهم آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی کرده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»[3]
این روحیه و شخصیت گوینده است که تأثیر اساسی را در جذب دلها می گذارد. دل صادق و قلب نورانی، که آراسته به طهارت درونی است، منشأ اثر می گردد.
آه صاحب درد را باشد اثر گر بود در ماتمی صد نوحه گر
مرحوم شهید مطهری، درباره استاد اخلاقش که دگرگون کننده روحش بوده چنین می نویسد:
«استاد خودم عالم جلیل القدر، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی، اعلی الله مقامه، که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیده ام و به راستی نمونه ای از زهّاد و عبّاد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم... .
دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که بقول ما طلاب: «ینبغی ان یشد الیه الرحال» از کسانی است که شایسته است از راههای دور، بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم. او خودش ( که درس نهج البلاغه می گفت) یک نهج البلاغه «مجسم» بود؛ مواعظ، در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ پیوند خورده و متصل شده است.... منبر می رفت و موعظه می کرد و ذکر مصیبت می فرمود، کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم ، مخلص، متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد می کرد، در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش، خاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوی خود می کشید، با ذکر خدا دگرگون می شد...».[4]
استاد اخلاق، کردارش، باید بیش از گفتار، پند دهنده و آموزنده باشد. دیدن رفتار و حالاتش بیش از تدریس، راهنما گردد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «قالت الحواریون لعیسی: یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم رویته و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الاخره عمله»[5]
حواریون، از عیسی ـ علیه السلام ـ پرسیدند: با که نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا می اندازد، گفتارش بر کردارتان افزاید و رفتار و عملش به آخرت ترغیبتان سازد»
امام علی ـ علیه السلام ـ در وصف انسانهای خود ساخته و مردان الهی که مشعل نورافشان ظلمات هستند، می فرمایند: «... و ما برح لله ـ عزت آلاوه ـ فی البرهه بعد البرهه، و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور بقظه فی الابصار و الاسماع و الافئده، یذکرون بایام الله، و یخوفون مقامه، بمنزله الادله فی الفلوات، من اخذ القصد حمدوا الیه طریقه و بشروه بالنجاه، و من اخذ یمیناً و شمالاً ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلکه و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات...».[6]
همواره برای خدا ـ که نعمتها و بخششهایش ارجمند است ـ در پاره ای از زمان بعد از پاره ای دیگر و در روزگارهایی که آثار شرایع در آنها گم گشته بندگانی است که در اندیشه هاشان با آنان راز می گوید، و در حقیقت عقلهایشان با آنان سخن می گوید و چراغ هدایت و رستگاری را بروشنائی بیداری و هشیاری در دیده ها و گوشها و دلها افروختند. روزهای خدا را یادآوری می نمایند. از عظمت و بزرگواری او می ترسانند. آنان مانند راهنمایان در بیابانها هستند که هر که از وسط راه برود راه او را می ستایند و به رهایی مژده اش می دهند و هر که به طرف راست و چپ برود از تباه شدن برحذرش می دارند. اینان چراغهای آن تاریکی ها هستند.
هر گاه سخن استاد، با نیت درونی وی برابری کند، شاگرد، آن کلام را می پذیرد و به دل می گیرد. و اگر با درون وی هماهنگی پیدا نکرد، شاگرد نیز، جایگاه متزلزل و رفتنی را در قلب خود، بدان می دهد.
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالأجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»[7]
«آن که خود را استاد و راهنمای اخلاقی مردم قرار دهد پیش از پرداختن به آموزش دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از تأدیب دیگران با زبان، با درون و کردار خود آنان را مؤدب سازد؛ بزرگداشت آن کسی که بخویشتن تعلیم داده و در اصلاح خود کوشیده است سزاوارتر از بزرگداشت آن کسی که به آموزش و پرورش مردم اشتغال دارد.»
سخن گر خیزد از اعماق جانی به فریاد آورد جان جهانی
چو شرح عشق گوید بیقراری برد آرامش از هر بردباری
سخن کزدل برآیدآتش است آن که می سوزد تو را تا پرده جان
چوآید نغمه دل، دل بجوید نشیند بر دل و از دل بگوید
برو بشنو کلام پاک جانی که سازی جان خود، زان دم، جهانی[8]
2. مهارت و تخصص
تربیت و رشد معنوی آدمی، از دشوارترین و پیچیده ترین کارهاست. از این رو، کسی که رسالت استادی و آموزگاری انسان را بدوش می گیرد، باید از مهارت و توانایی شایسته علمی برخوردار باشد تا بتواند به آسانی و شایستگی از عهده حل هر گونه مشکل اخلاقی و خودسازی، برآید.
همان گونه که در فقه جوارحی، تواناترین و داناترین دانشوران این فن، عهده دار رسالت فتوا می شوند، در احکام نفسی واخلاق نیز، که بسا دشوارتر از فقه جوارحی است، باید استادی زبر دست و دانای به هر آنچه در تربیت انسان ضروری می نماید این رسالت را بر دوش کشد.
اینجاست که باید اقرار کرد: ناکامی بسیاری از درسهای اخلاقی حوزه به خاطر کم مایگی و کم عمقی برخی استادان بوده است. که عطش جوینده تشنه را برطرف نمی کرده است.
خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در توصیه به این که جانتان را به دست مدعی ناشی و فاقد ویژگی های بایسته استادی نسپارید، می فرماید: «لا تجلسوا عند کل داع مدع یدعوکم من الیقین الی الشک، و من الاخلاص الی الریا و من التواضع الی الکبر و من النصیحه الی العداوه و من الزهد الی الرغبه و تقربوا الی عالم یدعوکم من الکبر الی التواضع و من الریاء الی الاخلاص و من الشک الی الیقین و من الرغبه الی الزهد و من العداوه الی النصیحه و لایصلح لموعظه الخلق الا من خاف هذه الآفات بصدقه و اشرف علی عیوب الکلام و عرف الصحیح من السقیم و علل الخواطر و فتن النفس و الهوی».[9]
نزد هر گونه مدعی که شما را از یقین به شک و از اخلاص به ریا و از فروتنی به گردن افرازی و از نیکخواهی به دشمنی و از پارسایی به دنیا جویی می خواند، ننشینید. به عالمی نزدیک شوید که شما را از گردنفرازی به فروتنی و از ریا به اخلاص و از شک به یقین و از دنیا جویی به پارسایی و از دشمنی به نیکخواهی، دعوت کند، کسی شایسته راه نمودن و موعظه کردن نیست مگر آن که از سر صدق، از این آفتها در هراس باشد؛ و عیبهای سخن را بازشناسد و درست را از نادرست تمیز دهد واز موجبات وسوسه ها و گرفتاریهای نفس و هوای آن (راه معالجه آنها) آگاه باشد.
3. بلاغت و سخنرانی
برخی را باور بر این است که ضرورت ندارد دست اندکار تربیت و پنددهی، از زیبایی های ظاهری و مهارت های هنری برخوردار باشد؛ بلکه هرچه ظاهری ژولیده، سری افکنده، زبانی گران گفتار و قلمی دشوار داشته باشد، به اخلاقی بودن بهتر می ماند.
شایسته است، که چراغ کم فروغ این گونه باورها را با حکایت شیخ سعدی فروزان سازیم که می گوید: «مؤذنی بد صدا و گوش خراش، اذان می گفت. روزی یهودی، برای وی هدیه ای آورد. مؤذن انگیزه را جویا شد؛ یهودی گفت: به پاس خدمتی است که به من کرده ای. مؤذن گفت: چه خدمتی؟ یهودی گفت: دختری داشتم که تمایل به اسلام پیدا کرده بود و همواره خاطر مرا نگران می داشت. وقتی صدای اذان تو را شنید میلش به اسلام کم شد و اکنون اسراری بر آن نمی ورزد؛ از این روی آسوده گشته ام و برای تو هدیه آورده ام!»
راهنمای اخلاق، باید از زبانی گویا و بیانی توانا برخوردار باشد؛ بگونه ای که در نهایت وضوح و روشنی، موضوع بحث را بیان داشته و در کار انتقال فکر خود، شنونده را دچار ابهام و نیازمند به تأویل و توجیه نگرداند. آنچنان چیره زبان باشد که توان تفهیم معانی گوناگون و پدید آوردن حالات متفاوت را داشته باشد.
اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفته ای بلند و گرانسنگ می شود
با شیوایی و جمله های کوتاه و خوش آهنگ است که می توان دلها را صید کرد و تشنگان را سیراب نمود.
شکی نیست که نیمی از رمز جاودانگی و موفقیت قرآن (پس از حقانیت محتوی) زیبایی، فصاحت، بلاغت، سلاست و روانی است. قرآن، که کتاب انسان سازی است، در مقوله هنر، سرآمد دیگر نوشته هاست. خود قرآن، به اسلوب فصاحت و زیبایی خود، در ادای مقصود می نازد و براین زیبایی، دیگران را به میدان «تحدی» می خواند. نام این زیبایی و شیوایی را «بلاغ مبین» گذاشته است؛ یعنی ابلاغ واضح، آشکار، مطلوب ساده بی پیرایه. بگونه ای که شنونده، در کمال سهولت و سادگی، آن را درمی یابد و گرفتار سخن مغلق و پیچیده و در لفافه اصطلاحات زیاد نمی شود.
رمز جاودانگی و تأثیرگذاری سخنان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نیز، در همین شیوایی و زیبایی آن است؛ چنانکه نهج البلاغه، از استوارترین و دلپذیرترین نثر بشری برخوردار است. هنگامی که 130 صفت را در 40 جمله خطبه متقین، بر شیوایی بیان می دارد؛ هر چه پیش می رود، التهاب شنونده را بیشتر می کند.
این سخن رسا آنچنان دلپذیر می شود که به درون دل «همّام» راه می یابد و تحولی عظیم در وی ایجاد می کند این تحول به گونه ای است که همام قفس تن را می شکند و به سوی معبودش بال می گشاید. حضرت رمز این تأثیر را، چنین بیان می دارد: «... هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؛[10] پند های شیوا و رسا، در اهلش چنین اثر می گذارد».
بوعلی سینا در اهداف ریاضت «متابعت نفس اماره از نفس مطمئنه» را می شمارد؛ سپس از عوامل این تبعیت، «سخن پند دهنده» را گوشزد می کند که در ویژگی های آن می گوید: «ثم نفس الکلام الواعظ من قائل زکی، بعباره بلیغه و نغمه رخیمه ... و سمت رشید».[11]
سخن پنده دهنده آن است که از گوینده ای پاک دل، با الفاظی شیوا، آهنگی دلنشین و نرم و بگونه ای قانع کننده و روشنگر باشد.
بلاغت و سخنرانی، از بایسته ترین ویژگی های استاد و راهنمای اخلاقی است.
استادی که پردازنده روح شگفت انگیز آدمی و بیانگر شایسته ترین رهنمود های الهی است، بدانسان که پیامش روشن و روح افزاست، بیانش نیز باید رسا و شیوا باشد.
امام باقر ـ علیه السلام ـ می فرماید: «... و البیان عماد العلم؛[12] استوانه دانش، سخنوری است».
اگر دانش، زبان توانائی برای گفتار در اختیار نداشته باشد، چونان نیروگاه برقی می باشد که از کانالهای نوررسانی برخوردار نباشد.
در جایی دیگر، امام باقرـ علیه السلام ـ می فرمایند: «... انا لا نعد الرجل فقیها عالما، حتی یعرف لحن القول، و هو قول الله ـ عزوجل ـ : (لتعرفنهم فی لحن القول...).[13]
ما تا زمانی که کسی از روش مقاصد گفتار آگاه نباشد، او را فقیه و عالم نمی دانیم و این، بنابر گفته خدای عزوجل است که گفت: «آنان را در روش و مقاصد گفتار خواهی شناخت.»
4. واقعیت گرایی و زمان شناسی
از دیگر ویژگی های استاد اخلاق، واقعیت گرایی و زمان شناسی است؛ یعنی، باید به نیکی، حال شاگرد را بداند؛ شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را که بر خلقیات وی مؤثر است، بشناسد، تا مطابق توانایی و نیاز شاگرد، سخن، راست کند.
آن که زمان خود را به شایستگی نشناسد، از حصار شبهه ها و عوامل گوناگون انحرافی، راه به بیرون نمی گشاید، امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛[14] آن کس که به زمان خود آگاه باشد، از هجوم شبهه ها در امان است».
استادی که از واقعیات جامعه بیگانه بوده و از آنچه در اطرافش می گذرد بی خبر باشد، ناگزیر، مبحثهای بیگانه و صرفاً شخصی را مطرح خواهد کرد، که چندان راه گشا نخواهد بود و راه روشنی را در جلوی پای شاگرد نخواهد گذاشت.
بی شک، بسیاری از درگیری های اجتماعی، کشمکش های سیاسی و تنشهای فکری، که بسیاری از مردم را در تب خود می سوزاند، ریشه اخلاقی و عامل نفسانی دارد. اگر استادی از آبشخور این مفاسد ریشه ای آگاه نباشد و به درستی پی به چگونگی آنها نبرده باشد؛ چه بسا مبحثی که برای تدریس بر می گزیند و یا جهتی که به بحث می دهد؛ نه تنها گرهی را نگشاید، بلکه باعث پیچیدگی فزونتر دشواریها نیز بگردد. مانند تجویز ناآگاهانه دارویی است که در فزونتر ساختن بیماری اثر می گذارد.
استادی که از مسائل روز آگاهی ندارد و با افتخار اعلام می کند « در طول عمرم هرگز روزنامه نخوانده ام» نمی تواند بیماری اخلاقی شاگردانش را درمان کند. باید برای اینگونه اساتیدی که در حوزه های علمیه کرسی های دسر اخلاق را اشغال کرده اند فکری بشود و گرنه حوزه های علمیه آینده ای سخت خطرناک را در پیش خواهند داشت.
باید توجه داشت که بسیاری از مفاسد اخلاقی ریشه اجتماعی داشته و تابع شرایط فرهنگی و ویژگی های محیطی است.
استاد اخلاق، باید این عوامل اجتماعی و شرایط محیطی را بدرستی بشناسد تا بتواند بیماری های اخلاقی را ریشه ای درمان کرده و بیان کند.
تأثیرات خانوادگی، برخورد با آشنایان و نزدیکان، محیط کوچه و بازار و خصوصیات فرهنگی، منشأ بیماری از روحیات اخلاقی می شوند. اگر راهنما، آگاهی کافی به این گونه مسائل نداشته باشد چگونه می تواند دستوری اخلاقی بدهد و به مقتضای حال شنونده مبحثی را برگزیند؟
و نیز، هر یک از مطالب اخلاقی با توجه به شرایط ویژگی اجتماعی، فرهنگی و یا شخصی، بگونه ای خاص مطرح می شود، چنانکه موضوع زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، عزلت و ... را نمی توان در همه زمانها و شرایط و برای همه افراد یک نواخت و همانند طرح کرد.
این خصوصیات زمانی و مکانی است که حدو مرز بحثهای اخلاقی را تعیین کرده و به چگونگی عرضه آنها جهت می بخشد.
از این روی، استادی که آگاه به واقعیات و خصوصیات زمانی نباشد، نمی تواند با اطلاع، به مبحثهای متناسب بپردازد و شاگردان را واقع بینانه رهبری کند.
5. پرهیز از القاء روحیه یأس
آموزش های اخلاقی از حساسیت و ظرافت ویژه ای برخوردار است؛ مانند داروی حساس می ماند که اگر دقت کافی در تجویز آن به کار نرود، نه تنها اثر مثبت نخواهد داشت، که پیامد ناگواری را نیز در پی می آورد.
با پیچیدگی که روحیات آدمی دارد، شایسته است که در توصیه مسائل اخلاقی، توجه لازم، اعمال شود و همه جوانب رعایت گردد.
همانگونه که بر مسائل بازدارنده مانند: زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، خواب و خوراک و ... تکیه می شود، بر موارد وادار کننده مانند: مراعات با نفس، رعایت حد اعتدال، بهره مندی از مباحث شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی بدن نیز، توجه شود.
در باورهای اخلاقی نیز همانگونه که بر ناسپاسی و پلیدی نفس «اماره»، ناپایداری و مکر دنیا و مسائل دنیایی، وجود موانع و عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی سخن می رود؛ بر تربیت پذیری نفس، امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی اراده انسان در بر طرف کردن موانع خودسازی نیز تبلیغ شود.
درس اخلاق، نباید روحیه های بی نشاط، مأیوس، منفی باف و ناتوان بسازد؛ بلکه با بکارگیری شایسته شیوه ابلاغ، انسانی پر تحرک، امیدوار و کوشا تربیت کند.
روحیه افسرده و باور به ضعف و ناتوانی، آدمی را در همه صحنه های عبادی، اعتقادی و عملی، ناکام می گرداند، و بر عکس داشتن روحی شاداب و امیدوار، هر گونه دشواری روحی و عملی را نابود می کند.
امام علی ـ علیه السلام ـ به حارث همدانی درباره مدارای با نفس و حفظ خرمی آن، حتی در عبادات، چنین می فرمایند: «... و خادع نفسک فی العباده، و ارفق بها ولا تقهرها و خذ عفو ها و نشاطها الا ما کان مکتوباً علیک من الفریضه فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها...؛ در عبادت، نفس خود را بفریب ( او را با ترساندن از کیفر و خوشنود ساختن به پاداش، از شهوات جلوگیری نما و بطاعات وادار) و با او مدارا کن و با تکالیف دشوار مغلوبش نساز، فراغت و خرمیش را نگهدار، مگر در انجام واجبات، که وقت معینی برای بجا آوردن آنهاست».[15]
شیوه تربیتی و تبلیغی که قرآن برای رسالت مشخص می کند و نیز تکیه بر روشهای مثبت و نشاط برانگیز دارد:
«یا ایها النبی ان ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً؛[16] ای پیامبر! ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به اذن خداوند مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی».
ابن عباس نقل می کند که: چون این آیه نازل شد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به علی ـ علیه السلام ـ و معاذ فرمود که به یمن بروند و این دستور العمل را برای آنان صادر کرد: «بروید، پس بشارت دهید، بیزاری و رمیدگی پدید نیاورید، آسان گرفته و دشوار نگیرید؛ چرا که آیه «یا ایها النبی انا ارسلناک... » بر من نازل شده است».
در آموزش، استعدادهای ذهنی شاگردان و سطح فهم ایشان باید مراعات شود و از القای هر گونه مطلبی که توان درک و تحلیل آن برای شنونده نیست، پرهیز گردد.
ناپایداری و بی بهره گی بسیاری از درسهای اخلاقی به خاطر همین شیوه های نادرست و غیر واقع بینانه ای بوده که در آنها به کار گرفته شده است.
امام باقر ـ علیه السلام ـ به روایت امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اسلام شناس هوشمند و واقع بین می فرمایند: «الا اخبر بالفقیه حقاً؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله، و لم یوئیسهم من روح الله و لم یرخص فی معاصی الله...؛[17] می خواهید فقیه (عالم دین) راستین رابه شما معرفی کنم؛ او کسی است که مردم را از رحمت خداوند نومید و از عذاب خدا ایمن و مطمئن نمی سازد، و از بخشندگی خدا مأیوسشان نمی کند و پرداختن به نافرمانی و معصیت را برای شان روا نمی دارد».
اینک، دو بخش از نوشتار( ضرورت استاد اخلاق و ویژگی های آن) را به پایان می رسانیم و در آخر به شمارش عناوین برخی دیگر از ویژگی های استاد اخلاق بسنده می کنیم:
1. تدبیر در بکار گیری درست شیوه های ارشاد و دسته بندی شایسته مطالب.
2. پرهیز از صراحت در هدایت و تأدیب شاگرد.
3. اشتیاق و کوشایی بر هدایت و خیر خواهی شاگرد.
4. مدارا، شفقت و مهربانی با شاگرد.
5. حفظ هیبت و وقار استادی.
6. توجه به خداوند و خیرخواهی در اثر گیرایی سخن.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مثنوی، 339، سطر 17.
[2] . اصول کافی، ج 1، 27.
[3] . رساله سیر و سلوک، 176.
[4] . عدل الهی، 250.
[5] . اصول کافی، ج 1، 39، باب مجالسه العلماء.
[6] . نهج البلاغه، فیض، خ 213.
[7] . همان مدرک، حکمت 70.
[8] . تفسیر آفتاب، 162.
[9] . الحیاه ج 2، 289.
[10] . نهج البلاغه، خ 184.
[11] . الاشارات و التنبیهات، ج 3، 380.
[12] . بحار، ج 1، 181.
[13] . الحیاه، ج2، ص241.
[14] . همان، ص248.
[15] . نهج البلاغه، فیض، نامه 69.
[16] . احزاب / 34
[17] . الحیاه، ج 2.
منبع مجله حوزه، ش 27، ص 115
يکشنبه 20/5/1392 - 12:25
سلامت و بهداشت جامعه
بسم الله الرحمن الرحیم
1ـ بیان
ارزش بیان
یکی از ویژگی های زیستی موجودات زنده، اطلاع رسانی و انتقال پیام است. هر موجود دارای حیات، چه روحانی هم چون فرشتگان و چه حیوانی با همه تنوع و کثرت آن از این خصیصه برخوردار است.
در عالم حیوانات، موضوع انتقال احساسات و پیام رسانی، خود از شاهکارهای خلقت و از ظرایف آن شمرده می شود. و از معجزات علمی قرآن کریم نیز این است که در عصر نزول خود که به دوران جاهلیت بشر موسوم است، در این خصوص سخن گفت و از پیام دادن مورچه ای به مورچگان دیگر خبر داد و فرمود: «حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لَا یَحْطِمَنَّکمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ هنگامی که سلیمان و یارانش از منطقه مورچگان گذر کردند، یکی از آن ها به هم نوعان خود گفت: به لانه های خود داخل شوید تا پایمال سلیمان و لشکریان او نگردید».[1]
ولی انسان که از یک طرف موجودی روحانی و دارای قابلیت های فراوان در علم و اندیشه است و ابزار محدودی که در اختیار سایر حیوانات است برای او کافی نیست و از سوی دیگر به خاطر جنبه مادی و طبیعی که دارد و روح با ابزار مادی قادر به انجام بخشی از مهمی از کارهای خویش است، در اطلاع رسانی خود محتاج وسیله ای است که قابلیت تحمل بار عظیم تبادل تمامی مفاهیم و معانی جای گرفته در فکر بشری را داشته باشد و در عین حال از عالم حس و طبیعت باشد.
خداوند متعال از بین همه وسیله ها بیان را برگزید و در قرآن کریم، تعلیم و الهام آن به بشر را پس از ذکر خلقت انسان یاد کرده[2] و این شاید بیانگر این نکته باشد که در بین تمامی صفات و خصوصیات بشری تنها این خصیصه است که او را از سایر حیوانات و موجودات، ممتاز ساخته است. و جالب این است که واژه «نطق» که به معنای گویندگی و سخن گفتن است در تعریف اهل منطق، جزئی از ذات و ماهیت او شمرده شده و می گویند انسان «حیوان ناطق» است، یعنی موجودی است که می تواند تمامی آن چه در ضمیر خود دارد و همه مقاصد و مفاهیم ذهنی خویش را در ظریف ترین و لطیف ترین صورت بازگو کند و هیچ محدودیتی در این راه ندارد.
خداوند متعال در آیه ای دیگر این توانایی انسان و قدرت او بر خلق لغات گوناگون و وضع واژه های متنوع را از نشانه های قدرت خود ذکر کرده و در ردیف آفرینش آسمان و زمین آورده است.[3]
انسان با وجود این قوه ای که خداوند در او به ودیعت نهاده با تشکیل نهادهای اجتماعی و مدنیت به جهت ضرورت حیات رو به سوی وضع لغات برد و سپس خط را که علامتی برای لفظ و کلام است اختراع کرد و در تحسین و تکمیل و تنظیم آن کوشید و دانش ادبیات را به همین منظور ایجاد کرد.
هیچ ابزاری به قدر بیان در خدمت بشر نبوده و هیچ رشدی جز در سایه آن حاصل نگردیده است. تکامل فکر بشری نتیجه بعثت پیامبران و انباشته شدن تجربیات و تلاش انسان در راه کشف اسرار جهان در طول هزاران سال بوده است. اگر بیان نبود چگونه دعوت انبیاء به بشر می رسید و از چه راهی حاصل فکر و اندیشه پیشینیان به دوران های بعد منتقل می شد؟
وظیفه عمده انبیاء، بلاغ و تعلیم و تربیت است و آیا این هدف بزرگ جز با ابزار بیان محقق می شود؟
شیوه استفاده از بیان
استفاده از این ابزار در تعلیم و تربیت از دو طریق امکان پذیر است.
الف) ارشاد و نصیحت
نصیحت به معنای خیر خواهی و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوی آن است. این عمل از وظایف بزرگ پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ و مطلوب اولیاء دین به شمار می رود.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در فرازی از دعای مکارم الاخلاق در مناجات خود با خداوند عرض می کند: «و اجعلنی من أهل السّداد و من أدلّه الرّشاد؛ بار پروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوی رشد و فضایل اخلاقی قرار ده».[4]
و نیز در دعای افتتاح، بنده سالک از خدا این چنین طلب می کند: «اللّهم انّا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ به النّفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک ...؛ پروردگارا! دولت کریمه ای که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشی و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانی از تو می طلبیم. و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایت گران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوت کننده به راه خود قرار ده».[5]
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقای سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقی و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامی نباشد یعنی لازم نیست تا از شخصی گناه یا ترک واجبی سر زند که به خاطر جلوگیری از این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیری و ایجاد مصونیت درجامعه، نسبت به جرم و سرپیچی از وظیفه، محسوب می شود. و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهی از منکر است.
و این کاری است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.
امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می گوید: «نصیحت از واجبات است، ترکش شاید از کبائر باشد».[6]
باز می گویند: «ارشاد مردم ولو این که خوب باشند یک امر راجع است. خدای تبارک و تعالی پیغمبر را نصیحت می کند و امر به تقوا می کند ...»[7]
ب ـ امر به معروف و نهی از منکر
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ قرآنی و فقه اسلامی و نقش بی بدیل آن در سالم سازی و تأمین امنیت جامعه و تحکیم عدالت اجتماعی و تهذیب و تربیت دینی مردم، بر کسی پوشیده نیست.
ارشاد و نصیحت، گرچه در رشد و حرکت جامعه به سوی ارزش های انسانی و دینی نقشی بزرگ دارد ولی سنگینی و اهمیت آن به پایه امر به معروف و نهی از منکر نمی رسد، زیرا غالباً موعظه و نصیحت، مقام برخورد و مقابله رو در رو با عوامل انحراف نیست و همان طور که پیش از این گفتیم غرض از آن، تعلیم و ارشاد جاهل و بالا بردن سطح فرهنگ دینی و اخلاقی جامعه است. برخلاف امر به معروف و نهی از منکر که تکلیفی است در مواجه با ارتکاب گناه و یا ترک واجب و با مراحلی که فقهای بزرگوار دین برای آن تعیین کرده اند برخورد مستقیم با جرم و عامل آن است.
حساسیت و سنگینی کار نیز در همین نقطه است و ارزش والای آن را نیز در همین جا باید جستجو کرد. و نیز بدین جهت است که بسیاری از انجام دادن آن شانه خالی می کنند و رفته رفته آن را به دست نسیان می سپارند و بسیاری نیز به شدت با آن دشمنی می ورزند و آن را مخالف با آزادی قلمداد می کنند.
امروزه برخی مبنای دین را بر تساهل و تسامح معرفی می کنند و این از خطاهای بزرگ و از اشتباه بین سهولت و تساهل است. اینکه دین و احکام شریعت، «سهله و سمحه» است و قوانین شاقّ و حرجی ندارد؛امری است و سهل انگاشتن و ترک مقابله با گناه و عوامل انحراف و مسامحه در آن امر دیگری است و اساساً با امر به معروف و نهی از منکر که از محکمات اسلام است در تضاد است. و معرّفی تسامح و تساهل به نام سهل بودن شریعت مغالطه ای بیش نیست.
کار خداوند در تشریع و تکوین یکسان است. قانون گذاری او در تشریع هم چون قانون گذاریش در طبیعت است؛ زیرا قانون گذار واحد است و آهنگ تمامی مظاهر هستی از انسان و جهان به سوی او است و این وحدت مقصد، نظامی هماهنگ و ساختاری واحد می طلبد؛ گر چه در عالم طبیعت به صورت غریزی و فطری و در عالم انسانی به گونه تشریع و اعتبار و به اراده بشر نهاده شده است.
بر این اساس، وقتی به دل طبیعت می نگرید مشاهده می کنید که اصل و قاعده در آن بر صلاح و اتقان و عدل است. اگر موجود مزاحمی بخواهد درون آن راهی پیدا کند مجموعه اجزا طبیعت بسیج می شوند تا آن را از ساحت خود دور کنند و اگر غیر از این بود کار جهان پس از مدتی به اختلال و فساد می کشید.
برای نمونه، تنها کافی است نگاهی به کیفیت مقابله بدن با میکروب ها و ویروس های مضرّ بیندازید که چگونه با ورود یک عنصر مزاحم کار عادی و طبیعی بدن، سربازان مدافع که به گلوبول های سفید موسومند، با قدرتی تمام پا به میدان می گذارند و با بسته شدن منافذ بدن و ارتعاش جلدی، میزان حرارت آن بالا می رود تا در سایه گرمای زیاد بدن و تلاش خستگی ناپذیر جنود محافظ آن، مایه های فساد سوخته و از ساحت آن دور گردند.
نظیر این در سایه پدیده های هستی نیز جاری است و طبیعت هیچ موجودی، تحمل نگه داری نیروی مزاحم سلامت و صلاح خود را ندارد.
امر به معروف و نهی از منکر در حوزه تشریع، همان قانون عمومی دفاع و برخورد با عناصر مزاحم در طبیعت است.
جامعه اسلامی در حرکت خود به سوی خداوند، تابع مقرراتی است که او تعیین و بیان می کند و شیطان های پیدا و پنهان، همانند ویروس های خطرناک، دشمنان و مخالفان این حرکت انسانی و مقدس اند که با مجموعه نظام جهان در تضادند.
و لذا در دعایی که پس از زیارت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ قرائت می شود این چنین آمده است: «سیدی لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی أو الجبال لهدّتنی او السموات لاختطفتنی او البحار لاغرقتنی...؛ آقای من! اگر زمین بداند من چه گناهانی کرده ام مرا در خود فرو می برد؟و اگر کوه ها بدانند مرا در هم خواهند کوبید و اگر آسمان ها بدان آگاه شوند مرا خواهند ربود و چنان چه دریاها بدان واقف شوند مرا در خود غرق خواهند کرد».[8]
بنابر این، امر به معروف و نهی از منکر حق طبیعی صالحان و وظیفه حتمی آن هاست تا در سایه آن صلاح جامعه رو به فساد نرود و عناصر مخرب و مفسد، طهارت و امنیت معنوی آن را به غارت نبرند و سلامت و اعتدال آن را بر هم نزنند و در غیر این صورت، اختلال و فساد و حاکمیت اشرار بر جامعه نتیجه طبیعی آن خواهد بود.
2ـ روج گذاری به ارزش ها
شیطان و تغییر ارزش ها
انسان موجودی است که در فطرت خدادادی خود، کمال خواه و فضیلت طلب است. خطری که بر سر راه او وجود دارد، این است که شیاطین اغوا گر، با تبلیغات فریبنده و دعوت پی گیر خود، او را به اشتباه و انحراف، کشانده و ارزش ها را در نظرش کم رنگ جلوه داده و اموری ضد آن را در دیدگاهش بزرگ و ملاک امتیاز نشان دهند.
قرآن کریم در موارد متعددی، بدین خطر بزرگ اشاره فرموده و به آن هشدار داده است و کار کافران و فاجران را در چشم آنان زینت یافته و مایه افتخار معرفی فرموده است.
برای نمونه می فرماید:
«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کفَرُواْ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ »؛ زندگی دنیا ـ و مظاهر فریبنده آن ـ برای کافران، زیبا جلوه گر شده است. و آنان، اهل ایمان را ـ کوچک شمرده و ـ به تمسخر می گیرند. در حالی که در روز واپسین، انسان های با تقوا بالا دست آن هایند. و خداوند هر کس را بخواهد روزی بی حساب خواهد بخشید.[9]
باز می فرماید: « أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء....» ؛ آیا کسی که رفتار بدش، در نظر او خوب نمودار گشته و آن را نیک می پندارد ـ مانند کسی است که این گونه نیست؟ ـ پس همانا خداوند، هر کس را بخواهد ـ با سلب توفیق خود از او ـ گمراه کرده و هر کس را بخواهد هدایت می کند...[10]
در آیه دیگر، مسئول این زینت ظاهری و نمایش پر فریب را، شیطان معرفی کرده و آن را از عملکردهای او بر شمرده است، و می فرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»؛ شیطان گفت: پروردگارا! به خاطر این که مرا از پیشگاه خود مطرود ساخته و از رحمت خود دورم کردی، برای آن ها باطل را در زمین، زیبا و دلفریب نمایش داده و از این راه، تمامی آنان را از طریق بندگی ات گمراه خواهم ساخت.[11]
بر این اساس، کار شیطان زینت دادن و فریفتن است و با همین وسیله می تواند انسان های ضعیف و بی مایه را در دام خود گرفتار ساخته و به ضلالت بکشاند و به فرموده قرآن، او به غیر از این، بر بشر سلطه ای ندارد.[12]
تهاجم فرهنگی اردوگاه استکبار، بر جوامع اسلامی نیز به همین صورت است. دشمن با استفاده از امکانات بالا و گوناگون خود، در زمینه های مختلف تلاش می کند تا ارزش های والا و حقیقی دین را، در دید مردم و بویژه جوانان که از تاثیر پذیری بیشتری برخوردارند کم رنگ و بی اهمیت جلوه داده و در مقابل، فرهنگ مبتذل و فاسد خویش را، برتر و با قیافه ای زیبا و پر جاذبه معرفی کند، و از این راه به مقاصد پلید خود، و انحراف امت از مسیر حق، دست یابد.
رسالت عظیم متولّیان امور فرهنگی این است که در عمل و گفتار، جوّ ایجاد شده توسط دشمنان را در هم بشکنند و با تحقیر فرآورده ها و واردات فرهنگی دشمن و زنده نگه داشتن و تعظیم ارزش های الهی و انسانی، راه کمال را هم چنان به روی بندگان حق باز نگه دارند و عرصه را به سود انسان های مومن بر شیاطین و استکبار جهانی تنگ سازند.
قرآن و ملاک ارزش گذاری ها
قرآن کریم با صراحت، از برتری صاحبان فضایل اخلاقی و انسانی بر فاقدان آن، سخن گفته و بر آن تاکید ورزیده و اموری را به عنوان ملاک ارزش گذاری معرفی کرده است.
1ـ ایمان
در این باره می فرماید: « أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ »؛ آیا شخص مومن مانند فاسق است؟ اینان با یکدیگر مساوی نیستند».[13]
2ـ تقوا
در این باره می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ای انسان ها! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و در تیره ها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما پیش خداوند با تقوا ترین شماست و خدا دانا و آگاه است.[14]
3ـ علم
در این خصوص نیز می فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ ای پیامبر! بگو آیا آن هایی که عالمند با کسانی که فاقد علمند یکسانند؟[15]
4ـ جهاد
در این زمینه می فرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»؛ رتبه قاعدان از مومنان که مرض یا عذر دیگری ـ برای شرکت در جهاد ـ ندارند، با مجاهدان با مال و جان در راه خدا، یکسان نیست و خداوند این مجاهدان را بر قاعدان، یک درجه فضیلت داده و همگان را وعده نیک داده است و او مجاهدان را بر قاعدان با پاداشی بزرگ برتری داده است.[16]
5ـ سبقت در عمل به ارزش ها
در این مورد می فرماید: «.... لَا یَسْتَوِی مِنکم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِک أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »؛ آن کسانی که پیش از فتح ـ مکه، در راه خدا از مال خود ـ انفاق کردند و با مشرکان به نبرد برخاستند، با دیگران یکسان نیستند. آن ها از کسانی که پس از آن، انفاق و جهاد کردند، مقامی عظیم تر دارند و خداوند به همگان وعده احسان داده است و خدا بدان چه عمل می کنید آگاه است.[17]
البته موارد دیگری هم در آیات شریفه ذکر شده و ملاک برتری شناخته
3ـ نقش تکریم شخصیت و دیگر سازی
تکریم شخصیت فرد و یا افراد مورد تربیت از سوی مربّی، دارای سه پیامد مهم است که هر یک از آن ها برای مربی، در راستای تاثیر گذاری داده های تربیتی خود، از عوامل عمده به شمار می رود.
1ـ این عمل، تا حد زیادی اعتماد به نفس را در متربی بر انگیخته و تقویت می کند و او را به ارزش وجودی خویش واقف می سازد، و این امر، هم چنان که گفتیم، سنگ اول بنای تربیت است.
2ـ این روش، موجب می شود تا اعتماد شخص مورد تربیت به مربی خود جلب گردد و محبت او در دلش جای گرفته و او را دلسوز و علاقه مند به سعادت و سرنوشت خود بداند و در نتیجه داده های تربیتی او را با علاقه مندی و اشتیاق پذیرا باشد.
3ـ در بسیاری از افراد که هنوز مایه های ایمان و اعتقادی آنان بارور نگردیده و هنوز مراحل ابتدایی و تکوین خود را می گذرانند، انگیزه عمل صالح و کار خوب ضعیف و کم رنگ است و لذا برای ایجاد انگیزه حرکت و عمل در این گونه اشخاص، از نقش تشویق و تمجید نمی توان غافل بود.
قرآن و تکریم شخصیت
قرآن در راستای تربیت انسان ها، این شیوه را به کار برده و مقام انسان را در آیات گوناگون ستوده است.[18] بلکه او را در بسیاری از آیات به صورت های «یا ایها الناس»، «یا ایها الانسان»، «یا بنی آدم» مورد خطاب مستقیم خویش قرار داده و بدان مشرّف کرده است تا انسان با توجه به شرافت وجودی خود که لیاقت مخاطب بودن برای خداوند جهان را داراست، قدر خود را دانسته و به استعدادها و قابلیت های فراوانی که در او به ودیعت نهاده واقف شده و آن را ارزان از دست ندهد. پس از این، در این گونه آیات دعوت به توحید و معاد و لزوم گرویدن به تعلیمات پیامبران ـ علیهم السلام ـ مطرح می شود.
البته کافران با پشت کردن خود به دعوت الهی و سرکشی نسبت به آن، خود را از این شرافت دور ساخته و در حقیقت از عالم انسانی مطرود می شوند و بر همین اساس، این افتخار و لیاقت را نیز از دست می دهند.
در قرآن کریم به جز یک مورد، تعبیر «یا ایها الذین کفروا» نیامده است و آن هم خطابی است که در آخرت به کافران ـ به خاطر قطع عذر آنان ـ متوجه می شود.[19] و بر اساس تفسیر مفسّران، منادی آن نیز معلوم نیست.[20] هم چنان که با تعبیرات دیگر نیز اینان مورد خطاب مستقیم الهی واقع نشده اند و اگر ضرورتی برای رساندن پیامی به آنان بوده است با عباراتی مانند: «قُل لِّلَّذِینَ کفَرُوا»[21] و «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکافِرُونَ»[22] با آنان سخن گفته شده است و خداوند خود را طرف کلام با آنان قرار نداده است. بلکه به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور می دهد که تو به آنان فلان مطلب را بازگو کن، که البته آن هم به خاطر اقتضای ضرورت بوده است.
و این در حالی است که در این کتاب الهی نزدیک به صد مورد، خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده است و این گذشته از آیاتی است که گروه مومنان را با تعبیرات دیگر مورد خطاب خود قرار داده و با آن ها به گونه مستقیم و رو در رو سخن گفته و پیام های خود را بی واسطه با آنان در میان گذاشته است.
4ـ تأثیر محبت ورزی در تربیت
انسان اسیر محبت و محکوم آن است، تا جایی که گفته اند: «الانسان عبد الاحسان» احسان و اظهار دوستی، می تواند بشر را تا سر حد بندگی به پیش ببرد و البته این نتیجه طبیعی محبت ورزی نسبت به انسانی است که فطرت بشری خویش را از دست نداده باشد.
محبت، دوستی ها را تحکیم و کدورت ها را برطرف می کند. پیوندهای اجتماعی را تعمیق کرده و به اعتمادهای مردمی تقویت می بخشد. مربی می تواند با روش احسان به فرد مورد تربیت، ابتدا دل و روح او را تسخیر کرده و به اختیار خود در آورد، آن گاه بی هیچ مشکلی به این امر مبادرت ورزد.
بنابر این هم چنان که محبّت، فلسفه و اساس تربیت است، اظهار آن نیز از روش های بسیار موثر و کارآمد در تحقق آن به شمار می آید.
برخی گمان می کنند باید دیواری از ترس و وحشت بین مربّی و متربّی باشد تا تربیت، جامه عمل بپوشد. ولی غافل از این که اگر ترس فرضاً بتواند به طور جزئی و محدود سرپوشی بر صفات ناهنجار بگذارد، تا وقتی این اثر هست، که عامل ترس نیز موجود باشد ولی به محض برطرف شدن آن، خوی های زشت با قدرتی بیشتر که حاصل سرکوبی و انباشته شدن آن است، خود را نشان خواهد داد در حالی که تحقیقات جدید و نیز تجربه های فراوان گویای این حقیقت است که ابراز محبت و احساس اطمینان و اعتماد حاصل از آن در امر تربیت، بسیار موفق تر از عامل ترس بوده است و صاحبان این روش، خود را در این زمینه بسیار موفق و ظفرمند می دانند.
6ـ روش غیر مستقیم
گونه ها
گاهی سخن غیر مستقیم بدین منظور است که پیام دهنده از گفتگوی رو در رو با دیگری خودداری می کند و این یا به خاطر دشمنی است که با او دارد و او را لایق برای سخن گفتن مستقیم با خود نمی بیند ـ مانند بسیاری از خطاب های قرآنی در رابطه با کافران که پیام الهی به واسطه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و در خطاب با آن حضرت به آنان ابلاغ گردیده است، بر خلاف مومنان که به گونه مستقیم مورد خطاب واقع شده اندـ و یا بدین جهت است که پیام دهنده خود را در مقامی بالاتر از مخاطب خود فرض می کند و او را حقیر می شمرد. و لذا برای حفظ موقعیت خود و پاسداری از آن از راه ایجاد و تقویت توهم این برتری در طرف مقابل، از کلام رو در رو با آن شخص پرهیز می کند، و سخن خود را با واسطه به او می رساند و غالباً این گونه عملکردها بین ریاستمداران و جاه طلبان رایج است.
این گونه پیام رسانی همراه با نوعی تحقیر و توهین به مخاطب است و پیغام رساننده از این طریق، حقارت او و یا دشمنی خود را نسبت به او نشان می دهد.
گونه دیگر این خطاب، از روش های تربیتی است که شخصی مربی پیام خویش را نه با صراحت بلکه به صورتی آن را به فرد یا گروه مورد تربیت خود منتقل می کند که در عین حالی که آن شخص یا گروه، خطاب را متوجه خود احساس می کند از تحریک احتمالی احساسات و عواطف آن ها و احیاناً مقاومت در پذیرش آن نیز جلوگیری کرده است. اهمیت این شیوه در تربیت وقتی نمودار می شود که به کم اثر بودن روش مستقیم بویژه در جهان امروز و به خصوص نسبت به نسل جوان توجه داشته باشیم.
مصداق ها
پیام رسانی و تربیت به شکل غیر مستقیم به چند صورت است که بدان می پردازد.
1ـ ابهام
گاهی لازم است مربی، برای انتقال پیام تربیتی و اصلاحی خود، صاحبان یک صفت یا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامی از کسی به میان نیاورد مثل این که بگوید: «برخی از مردم دارای فلان صفت زشت اند و آنان چه بد مردمی اند ....» و سپس به تقبیح آن صفت و یا کار ناشایسته با آن ها سخن بگوید. و یا اینکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آن ها را تحسین و تمجید کند مثلاً بگوید: «... بعضی افراد یا گروه ها دارای چنین ویژگی هستند و خوشا به حال آنان ...»
از خصوصیات این صورت این است که شنونده بر کنار از تأثیرات و نفوذ شخصیت ها و جمعیت های خاص در قضاوت خود، آزادانه درباره زشتی و یا خوبی یک رفتار خاص به داوری می نشیند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف می دارد و نسبت به وجود یا عدم آن در خود، به درستی می اندیشد.
در سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آمده است: «هرگاه از کسی کاری که در نظر آن حضرت ناخوشایند بود صادر می شد: نمی گفت چرا فلان شخص این کار را کرده است بلکه می فرمود: «چه شده است گروه هایی از مردم را که این گونه عمل می کنند و این چنین می گویند. بدین صورت آن حضرت از آن کار نهی می کرد بی آن که نامی از کننده آن عمل به میان آورد»[23]
2ـ تطبیق
نقل یک داستان و یا نمونه تاریخی گاهی به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص مورد تربیت وضعیت روحی و اخلاقی خود را با آن مورد معرفی شده، تطبیق داده و هم سو کند ـ که در این خصوص در مباحث آینده سخن خواهیم گفت ـ و گاهی هم به منظور انتقال پیام و رساندن یک حقیقت اخلاقی و انسانی به دیگری انجام می پذیرد. در صورت نخست، کار تطبیق به عهده فرد و یا گروه مورد تربیت واگذار می شود و کار مربی صرفاً نشان دادن نمونه مناسب است، ولی در صورت دوم، نقل داستان و یا نمونه تاریخی، ابزاری برای انتقال پیام است و شخص مربّی وضعیت رفتاری و منشی متربّی خود را، بر موضوع و محتوای آن تطبیق کرده و از این طریق بدو می فهماند که او نیز با آن چه در قصه آمده گرفتار است و باید در وضع خود تجدید نظر کند.
3ـ عطف خطاب به مخاطب فرعی
از صورت های رایج این نوع از خطاب این است که مربی برای رساندن آراء و افکار تربیتی خود به شخص یا گروه مورد نظر خویش وجهه سخن خود را متوجه شخص سومی می کند و با این که در حقیقت مخاطب اصلی دیگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب بر می گزیند.
و این به دو گونه عملی می شود.
الف) اشتراک در وضعیت
بدین صورت که متربّی، خود را با مخاطب هم ردیف و از لحاظ روحی و اخلاقی با او مشترک می داند و با عطف خطاب بدو از سوی مربی، در حقیقت خود را هم مخاطب او به حساب می آورد گرچه به ظاهر و از جنبه دستوری روی سخن را متوجه خویش نداند.
ب) اولویت
گاهی مربّی به خاطر اهمیت یک موضوع و نشان دادن این اهتمام به افراد مورد نظر خود، شخصی را که در نظر آنان دارای منزلت رفیع و مقام والایی است، به فرض داشتن فلان صفت زشت، مورد سرزنش و عتاب خویش قرار می دهد، تا بدانان بفهماند که داشتن آن صفت به قدری زشت و در نظر او ناپسند و مردود است که حتی اگر فرضاً آن شخص بلند مرتبه نیز دارای آن باشد به توبیخ و مجازات او گرفتار خواهد شد، چه رسد به این که سایر افراد این گونه باشند.
قرآن کریم نیز، گاهی در خطاب های خود از این روش سود جسته است، برای نمونه می فرماید: « قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ (64) وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْک وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک وَلَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» به سوی تو و پیشینیان تو وحی کردیم که اگر شک بورزی عمل را تباه خواهیم ساخت و از زیانکاران خواهی بود.[24]
ممکن است این آیه شریفه هم چنان که برخی مفسران گفته اند.[25] از همین باب باشد زیرا وقتی خداوند متعال پیامبر گرامی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و دردانه آفرینش را بر فرض کم ترین شرکی این چنین وعده زیانکاری و مجازات می دهد پس این عاقبت خسارت بار برای دیگران به طریق اولی ثابت است.
3ـ عمل
از موثرترین روش های غیر مستقیم تربیت، عمل است. دعوت عملی به سوی خوبی ها از دعوت زبانی، بسیار موثر تر و نتیجه بخش تر است و در روایات معصومان ـ علیهم السلام ـ به طور مکرر بدان توصیه و بر اهمیت آن تاکید شده است. در حدیثی امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «کونوا دعاه الناس بأعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم» به وسیله عمل و رفتار پسندیده خود، مردم را دعوت به سوی خوبی ها کنید و دعوت گر زبانی نباشید.[26]
البته دعوت عملی دارای ویژگی ها و جنبه های دیگری نیز هست که در جای خود با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت و اشاره بدان در این جا از جنبه خاص پیام رسانی آن است. برای مثال، کسی برای اصلاح رفتار دیگری در قبال والدین خود که به آنان ستم می کند و حق آن ها را محترم نمی شمارد، دست پدر یا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آن ها اظهار ادب کند.
یا برای توجه دادن به اشتباه کسی که حق همسر خویش را رعایت نکرده و به او به دیده خدمت گزار می نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نماید. در این موارد و مانند آن، بیان عمل بسیار گویا تر و بلیغ تر از بیان زبان است و در انتقال پیام، بسیار سریع تر و مطمئن تر نقش خود را ایفا می کند.
5ـ هنر
مقصود از هنر در این جا، جلوه هایی از آن است که به گونه غیر مستقیم با مخاطبان خود سخن می گوید، از قبیل فیلم، نمایش، نقاشی و طراحی و ... که تاثیر تعیین کننده و وسیع آن در گروه های مختلف مردم قابل انکار نیست.
6ـ اظهار اعتقاد خلاف
از نمونه های دیگری که می توان آن را از مقوله روش غیر مستقیم شمرد این است که مربی صفت خوبی را که در شخص مورد تربیت خود نمی بیند این چنین وانمود کند که معتقد است آن صفت در او موجود است مثلاً بگوید من می دانم که تو دارای این صفت خوب هستی ان شاء الله این گونه باشد در این صورت به تو تبریک می گویم. سپس در زمینه خوبی های آن صفت و یا کار با او سخن بگوید. و هم چنین اگر آن شخص دارای صفت و یا عمل بدی است، اعتقاد عکس آن را درباره او ابراز کند، آن گاه در مذمت آن با او به گفتگو بنشیند. البته انجام این عمل ظرافتی خاص می طلبد تا حساسیت او را برنینگیزد.
موارد دیگر
آن چه گفتیم از موارد بارز انتقال پیام به صورت غیر مستقیم بود البته برخی نمونه های دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که گرچه از مصادیق روشن آن نیست ولی آن را از همین مقوله می توان به حساب آورد.
الف) نصیحت در پنهانی
برخی از مردم وقتی کار خطایی و یا عیبی را از کسی مشاهده می کنند، پیش چشم دیگران آن را برای او بازگو می کنند و در جمع مردم به او تذکر می دهند. این کار، گذشته از این که آبروی او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطای او نشده اند از عمل و رفتار او آگاه می سازد ـ و چنین امری شاید از مصادیق اشاعه فحشا هم به حساب آید ـ نصیحت و تذکر را بی اثر ساخته و ممکن است موجب دشمنی و عداوت او نیز بشود.
در حالی که صرف نظر کردن از آن در آن هنگام و یاد آوری آن در پنهانی، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربی با این عمل، صداقت و دلسوزی خود را ثابت می کند و با جلب اعتماد، به مقصود تربیتی خود نزدیک می شود.
امام عسکری ـ علیه السلام ـ فرمودند: «من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شأنه» هر کس برادر دینی خویش را در پنهانی پند و اندرز دهد مایه زینت او شده و کسی که او را در حضور دیگران اندرز دهد مایه خاری او شده است.[27]
این نکته به خصوص در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزی و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر بموقع خطاهای آن ها، عیب پوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهای آنان را، نزد هیچ جمعی بر ملا نکنند.
ب ـ فرصت یابی
گاهی از کسی گفته و یا عملی صادر می شود که مربی لازم می داند خطای او را گوشزد و فکر او را اصلاح ولی زمان و یا مکان صدور آن به گونه ای است که مربی باید در یک فرصت مناسب تر بدین کار اقدام کند تا نتیجه ای بهتر حاصل شود.
برای مثال، فرض کنید جوانی به عادتی ناپسند مبتلاست و اراده و همت ترک آن را در خویش نمی بیند. در این صورت مربی ابتدا در یک فرصت مناسب، از خود او اقرار بر توانایی اش می گیرد، مثلاً زمانی سخن از اعتیاد به مواد مخدر به میان آورد و مضرات خانمان سوز آن را یادآوری کند و ضرورت ترک آن از سوی معتاد را گوشزد کند، آنگاه همین که آن فرد با مربی همراه و هم عقیده شد، به او بگوید تو که معتقدی باید شخص معتاد به هروئین خود را از دام آن نجات بخشد با این که ترک چنین اعتیادی بسیار سخت و پر رنج است پس چگونه بر ترک عادت زشت خود تصمیم نمی گیری و در قبال آن از خود ضعف نشان می دهی؟
آن چه در این جا آمد، نمونه هایی از این روش بود که اینک به نظر آمد و ممکن است مصداق های دیگری نیز برای آن باشد که با تتبّع بیشتر، به دست آید.
بی تردید توجه و روی آوری به این روش، به خصوص در تربیت نسل جوان و در جهان امروز، از ضرورت های هر نهاد تربیتی است، که چنین اقبالی نتایج خوبی در صحنه تربیت به بار خواهد آورد.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نمل / 18.
[2] . ن.ک: رحمن / 4.
[3] . ن.ک: روم / 22.
[4] . صحیفه سجادیه، دعای 20، مکارم الاخلاق.
[5] . مفاتیح الجنان، اعمال شب های ماه رمضان، دعای افتتاح.
[6] . صحیفه نور، ج 1، ص 21.
[7] . صحیفه نور، ج 17، ص 220.
[8] . مفاتیح الجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا ـ علیه السلام ـ .
[9] . بقره / 212.
[10] . فاطر / 8.
[11] . ن.ک: حجر / 39.
[12] . ن.ک: ابراهیم / 22.
[13] . سجده / 18.
[14] . حجرات / 13
[15] . زمر / 9.
[16] . نساء / 95.
[17] . حدید / 10.
[18] . ن.ک: اسراء / 70، تین / 4، حجر / 29، بقره / 30 و غیر آن.
[19] . ن.ک: تحریم / 7.
[20] . ن.ک: تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 318 ذیل آیه 7 سوره تحریم و تفسیر شبرّ، ذیل همین آیه و غیر آن.
[21] . آل عمران / 10 ـ 12، انفال / 38.
[22] . کافرون / 1.
[23] . کحل البصر فی سیره سید البشر، محدث قمی، انتشارات الرسول المصطفی، ص 66.
[24] . زمر / 65.
[25] . تفسیر سید عبد الله شبر، بیروت دار الاحیاء التراث العربی، ص 438.
[26] . سفینه البحار، ج2، ص78.
[27] . تحف العقول، چاپ بصیرتی، قم، ص 368.
منبع سید مهدی موسوی کاشمری - با اندكی تلخیص از كتاب روش های تربیت، ص 59
يکشنبه 20/5/1392 - 12:25
كودك
بسم الله الرحمن الرحیم
همه می دانیم كه اولین مدرسه برای تعلیم و تربیت كودك محیط خانواده است، و بسیاری از زمینه های اخلاقی در آنجا رشد و نمو می كند؛ محیط سالم یا ناسالم خانواده تأثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی، یا رشد رذائل دارد؛ و در واقع باید سنگ زیربنای اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمیت این موضوع، زمانی آشكار می شود كه توجه داشته باشیم كه اولا كودك، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثاری كه در آن سن و سال در روح او نفوذ می كند، ماندنی و پا برجا است!
این حدیث را غالبا شنیده ایم كه امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «العلم (فی) الصغر كالنقش فی الحجر؛ علم در كودكی همانند نقشی است روی سنگ!» (كه سالیان دراز باقی و برقرار می ماند). (23)
كودك بسیاری از سجایای اخلاقی را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش می گیرد؛ شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و رذائلی مانند دروغ و خیانت و بی عفتی و ناپاكی و مانند آنها، اموری ستند كه به راحتی كودكان از بزرگترهای خانواده كسب می كنند.
افزون بر این، صفات اخلاقی پدر و مادر از طریق دیگری نیز كم و بیش به فرزندان منتقل می شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است؛ ژنها تنها حامل صفات جسمانی نیستند، بلكه صفات اخلاقی و روحانی نیز از این طریق به فرزندان، منتقل می شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونی است، و جنبه جبری ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور كلی سلب كند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه تكوین و تشریع در وضع اخلاقی فرزند اثر می گذارند، منظور از تكوین در اینجا صفاتی است كه در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند می شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتی است كه آگاهانه انجام می گیرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد می شود.
درست است كه هیچ كدام از این دو جبری نیست ولی بدون شك زمینه ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده ایم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بوده اند[1] و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زیادی آلوده دیده ایم.[2] بی شك این مسأله در هر دو طرف استثنائاتی دارد كه نشان می دهد تأثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تأثیر جبری غیر قابل تغییر نیست.
رابطه اخلاق و تربیت والدین در احادیث اسلامی
بی شك نخستین مدرسه هر انسانی تعلیم و تربیت پدر و مادر اوست و در همین جا است كه نخستین درسهای فضیلت یا رذیلت را می آموزد. و اگر مفهوم تربیت را اعم از «تكوینی» و «تشریعی» در نظر بگیریم نخستین مدرسه رحم مادر و صلب پدر است كه آثار خود را بطور غیر مستقیم در وجود فرزند می گذارد، و زمینه های فضیلت و رذیلت را آماده می سازد.
در احادیث اسلامی تعبیرات بسیار لطیف و دقیقی در این قسمت وارد شده كه به بخشی از آن ذیلا اشاره می شود:
1. علی علیه السلام فرمود: «حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق؛ اخلاق پاك و نیك، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است» . (2)
به همین دلیل در خانواده های پاك و با فضیلت غالبا فرزندانی با فضیلت پرورش می یابند و بعكس افراد شرور غالبا در خانواده های شرور و آلوده اند.
2. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «علیكم فی طلب الحوائج بشراف النفوس و ذوی الاصول الطیبه فانها عندهم اقضی وهی لدیهم ازكی؛ در طلب حوائج به سراغ مردم شریف النفس كه در خانواده های پاك و اصیل پرورش یافته اند بروید، چرا كه نیازمندیها نزد آنها بهتر انجام می شود و پاكیزه تر صورت می گیرد!» (3)
3. در عهد نامه مالك اشتر در توصیه ای كه علی علیه السلام به مالك درباره انتخاب افسران لایق برای ارتش اسلام می كند، چنین می خوانیم: «ثم الصق بذوی المروءات والاحساب و اهل البیوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم اهل النجده و الشجاعه والسخاء و السماحه فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف؛ سپس پیوند خود را با شخصیتهای اصیل و خانواده های صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضیلت و مركز نیكی هستند». (4)
4. تأثیر پدر یا مادر آلوده در شخصیت اخلاقی فرزندان تا آن اندازه است كه در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «ایما امرأه اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطایا بعدد نجوم السماء، و كل مولود یلد منه فهو نجس؛ هر زنی اطاعت از همسرش كند در حالی كه او شراب نوشیده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندی كه از او متولد می شود آلوده خواهد بود!» (5)
در روایات متعدد دیگری نیز از قبول خواستگاری مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهی شده است. (6)
5. تأثیر تربیت پدر و مادر در فرزندان تا آن پایه است كه در حدیث مشهور نبوی آمده است:
كل مولود یولد علی الفطره حتی یكون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه؛ هر نوزادی بر فطرت پاك توحید (و اسلام) متولد می شود مگر این كه پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیت وارد كنند»(7)
جائی كه تربیت خانوادگی، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6. همین امر سبب شده است كه مسأله تربیت فرزندان به عنوان یكی از اساسی ترین حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله می خوانیم:
«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه؛ حق فرزند بر پدر این است كه نام نیكی بر او بگذارد و او را بخوبی تربیت كند» (8)
روشن است نامها آثار تلقینی بسیار موثری در روحیه فرزندان دارد؛ نام شخصیتهای بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیك می كند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوی آنها می كشاند؛ در اسلام حتی از این مسأله ظریف روانی غفلت نشده و فصل مبسوطی درباره نامهای خوب و نامهای بد در كتب حدیث آمده است. (9)
7. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن؛ بهترین بخششی یا میراثی كه پدر برای فرزندش می گذارد، همان ادب و تربیت نیك است» . (10)
8. امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام در همین زمینه تعبیر رسائی فرموده است می فرماید : «وانك مسؤول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله علی ربه عزوجل و المعونه له علی طاعته؛ تو در برابر آنچه ولایتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستی نسبت به تربیت نیكوی آنها و هدایت به سوی پروردگار و اعانت او بر اطاعتش». (11)
9. امیرمؤمنان علی علیه السلام در یكی از كلمات خود تعبیری دارد كه نشان می دهد كه خلق و خوی پدران میراثی است كه به فرزندان می رسد؛ می فرماید: «خیر ما ورث الآباء الابناء الادب؛ بهترین چیزی كه پدران برای فرزندان خود به ارث می نهند ادب و تربیت صحیح و فضائل اخلاقی است». (12)
10. این بحث را با سخن دیگری از علی علیه السلام در نهج البلاغه پایان می دهیم:
امام علیه السلام به هنگام شرح شخصیت و بیان موقعیت خود برای ناآگاهانی كه او را با دیگران مقایسه می كردند می فرماید: «و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه وضعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره ... یرفع لی كل یوم علما من اخلاقه و یأمرنی بالاقتداء؛ شما قرابت و نزدیكی مرا با پیامبر صلی الله علیه و آله و منزلت خاصم را نزد آن حضرت بخوبی می دانید؛ كودك خردسالی بودم پیامبر مرا در دامان خود می نشاند و به سینه اش می چسباند... او هر روز برای من پرچمی از فضائل اخلاقی خود می افراشت و مرا امر می كرد كه به او اقتدا كنم (و این خلق و خوی من زائیده آن تربیت است).
جالب این كه امام در لابه لای همین سخن هنگامی كه از خلق و خوی پیغمبر اكرم بحث می كند، چنین می فرماید: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛ از همان زمان كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای مكارم اخلاق و صفات نیك جهان سوق دهد». (13) بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از تربیت یافتگان فرشتگان بود.
درست است كه اخلاق و صفات روحی انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر می خیزد و با اراده او شكل می گیرد ولی انكار نمی توان كرد كه زمینه های متعددی برای شكل گیری اخلاق خوب و بد وجود دارد كه یكی از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگی است؛ و این مسأله قطع نظر از تحلیلهای علمی و منطقی، شواهد عینی و تجربی فراوان دارد كه قابل انكار نیست.
به همین دلیل برای ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهای اخلاقی باید به مسأله وراثت خانوادگی و تربیت هائی كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر می بینند توجه داشت و اهمیت این دوران در ساختار شخصیت انسانها را هرگز فراموش نكرد.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه 33 و 34)
[2] . انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آیه 27)
منبع آیت الله مكارم شیرازی
يکشنبه 20/5/1392 - 12:23
نوجوان و جوان
بسم الله الرحمن الرحیم

در این نوشتار شیوه های آموزشی و تربیتی حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) مورد بحث قرار گرفته است. آن چه در این مقاله مورد نظر است نشان دادن شیوه های متنوع آموزشی و تربیتی حضرت در امر تعلیم و تربیت است شیوه هایی که هر کدام در جایگاه مناسب خود می تواند در امر تعلیم و تربیت، مهم تلقی گردد. شیوه های مورد بحث عبارتند از: آموزش به روش غیر مستقیم، آموزش به شیوه تکرار، آموزش به شیوه عکس العمل مناسب، آموزش به شیوه رفتاری نه تنها رهنمود گفتاری، آموزشی به شیوه خطابه، آموزش به شیوه استفاده از وسایل آموزشی، آموزش به شیوه عینی و تجربی، آموزش به روش نمایش خود عمل.
مقدمه:
همه قراین حاکی از آن است که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به امر آموزش به صورت عام و آموزش و تربیت دینی به صورت ویژه اهمیت زیادی می داد. اما آن چه در آموزش و تربیت دینی با توجه به ویژگی خاص آموزه های دینی و مسایل تربیتی اهمیت دارد، استفاده از روش -هایی است که بتوان به اهداف تعیین شده نایل آمد. امروزه بسیاری از معلمین و استادات امور دینی و تربیتی نسبت به آموزش و تربیت مخاطبان، توفیق چندانی ندارند. آن چه در مرحله ی اول بر اساس یک تجربه عام از علت این ناکامی می توان سخن به میان آورد، استفاده نکردن از روش های متنوع آموزشی و تربیتی در بعد دینی است. آن چه امروزه بیشتر در امر آموزش و تربیت دینی استفاده می شود، روش خطابه و یک طرفه است؛ گویی یک نفر می خواهد به دیگران بگوید؛ چه چیزی خوب است و چه چیزی بدو تو باید به خوب عمل کنی و از بد اجتناب نمایی، در حالی که برای رسیدن به اهداف الهی شیوه های آموزشی و تربیتی متنوعی متصور است. آن چه در این مقاله به آن پرداخته شده است بررسی شیوه های آموزش و تربیت دینی در سیره عملی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است. در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از شیوه های بسیار جذاب و موفق برای آموزش و تربیت دینی استفاده می کرد و قطعاً این امر یکی از عوامل موفقیت حضرت در امر مذکور بوده است. استفاده از شیوه ها در این زمان می تواند در موفقیت اهداف آموزش و تربیت دینی تأثیر زیادی داشته باشد.
1. آموزش به شیوه ی غیرمستقیم
گاه در مواردی آموزش غیر مستقیم اثر بیشتری در متعلم می گذارد یعنی اگر به متعلم مستقیماً گفته شود که فلان امر خوب یا بد است یا ان کار باید انجام بشود یا نه، ممکن است او موضع گیری نماید و خیلی توجه نکند و این امر در مسایل اخلاقی و ارزشی و مذهبی بسیار مهم است که همیشه به صورت مستقیم آموزش داده نشود. گرچه تأثیر آموزش مستقیم در جای خود بسیار زیاد است. ولی در مواردی آموزش غیرمستقیم مؤثرتر است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در مواردی به صورت غیرمستقیم، حقایق عام الهی را تفهیم می کرد. ابومسعود انصاری می -گوید: غلامی داشتم که او را کتک می زدم، از پشت سر خود صدایی شنیدم که می فرمود: بدان ابا مسعود! خداوند تو را بر او توانایی داده است. (او را بنده تو ساخته) ، برگشتم، دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: من او را در راه خدا آزاد کردم !! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر این کار را انجام نمی دادی، آتش تو را فرا می گرفت. (1)
در این داستان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به صورت مستقیم از ابتدا نفرمود که تو به این بنده ظلم می کنی و جایگاه تو آتش است بلکه مطلب را به صورت غیرمستقیم و کتابی به او فرمود و این آموزش چنان در ابومسعود اثر گذاشت که آن بنده را در راه خدا آزاد کرد. نوع بیان در آموزش های ارزشی و دستورالعمل های رفتاری بسیار مهم است. باید بیان به گونه ای باشد که در قلب مخاطب فرو نشیند.
از امام علی (علیه السلام) روایت است که فرمود:
هر گاه فردی در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) دروغ می گفت ایشان تبسم می نمود و می- فرمود: حرفی است که او می گوید. (2)
طبق این روایت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به صورت غیر مستقیم می فهماند که دروغ بد است و نزد حضرت (صلی الله علیه و آله) جایگاهی ندارد یعنی تعبیر این که حرفی است که او می گوید کنایه است که مورد قبول من نیست و نباید دروغ گفت.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می خواست بفهماند که مردگان پس از مردن نابود نمی شوند بلکه ارواح آن ها دارای ادراک می باشند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می توانست این امر را مستقیماً بیان کند اما با شیوه ای غیر مستقیم، پس از این که مطلب خود را در ذهن مخاطب وارد می کند و سؤالی برای او مطرح می شود نهایتاً حرف آخر را به صورت مستقیم بیان می- کند. در حدیث معروفی آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر دستور داد اجساد کفار را بعد از پایان جنگ در چاهی بیفکنند سپس آن ها را صدا زد و فرمود: «آیا شما آن چه را که خدا و رسولش وعده داده بود به حق یافتید من که آن چه را خداوند به من وعده داده بود به حق یافتنم». در اینجا عمر اعتراض کرد و گفت ای رسول خدا چگونه با اجسادی سخن می گویی که روح در آن نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: شما سخنان مرا از آن - ها بهتر نمی شنوید چیزی که هست آن ها توانایی پاسخگویی ندارند. (3) یعنی این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با مردگان سخن می گوید به صورت غیر مستقیم دارد بیان می کند که آن ها درک دارند.
2. آموزش به شیوه تکرار
تکرار یکی از روش های آموزشی و پرورشی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بود که حضرت در شرایط مناسب از آن برای نشان دادن اهمیت موضوع و نهایتاً هضم آن در ذهن مخاطب استفاده می نمود . در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردی بود که شغل مناسبی نداشت و از بیکاری در تنگنا زندگی می کرد، روزی همسرش او را راضی کرد که برای گرفتن کمک نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) برود، او نیز راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست لب به سخن نگشود پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست لب به سخن نگشود پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وی گفت: هر کس از ما یاری بخواهد او را یاری می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد خدا او را کمک می کند. مرد مأیوس برگشت روز بعد برای بار دوم به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت باز پیامبر (صلی الله علیه و آله) همان جمله را به وی گفت بار سوم وقتی مرد همان جمله را شنید تازه فهمید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او چه می خواهد و چه درسی به او داده است. بلافاصله یک تبر برداشت و به صحرا رفت و با هیزم هایی که به دست آورده بود درآمد خوبی پیدا کرد آن گاه خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و گزارش داد که چگونه برای سؤال آمد و چه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من که به تو گفتم: هر که از ما سؤال کند به او عطا کنیم و هر که بی نیازی جوید خدایش بی نیاز کند . (3)
در این داستان، اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بار اول اکتفا می کرد مرد متوجه نمی شد اما با تکرار مطلب، شخص متوجه پیام تربیتی و آموزشی حضرت (صلی الله علیه و آله) گردید.
در روایتی از ابی الدرداء آمده است: روزی درباره ی مسأله ای دینی در حال جدال و مرای بودیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر ما وارد شد و با دیدن این حالت (مراء و جدال) به قدری خشمگین گشت که سابقه نداشت، سپس فرمود: همانا پیش از شما، مردم به خاطر مراء و جدال هلاک شدند، مرای و جدال را کنار بگذارید، چرا که مؤمن ، مراء نمی کند ، مراء را رها کنید ، چرا که اهل مراء زیان کارند، مراء را رها کنید، چرا که من روز قیامت مراء کننده را شفاعت نمی کنم، مراء را کنار بگذارید، همانا من سه خانه در ابتدا، وسط و بالای بهشت برای کسی که صادقانه مراء را رها کند، ضامن هستم، مراء را رها کنید، زیرا پس از پرستش بتها، اولین چیزی که پروردگارم مرا از آن نهی کرده، مراء است. (5)
روزی یکی از اصحاب از پیامبر خواست که به وی اندرز بدهد. پیامبر از او سه بار قول گرفت و او را متوجه اهمیت مطلبی که می خواهد بگوید کرد، به او فرمود: قبل از انجام هر کاری در عاقبت آن بیندیش. اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصمیم خود صرف نظر نما. (6)
ابن عباس گفت: هر گاه پیامبر سخنی را می فرمود یا در مورد چیزی از ایشان سؤال می شد، سه مرتبه تکرار می کرد تا هم سخن آن شخص کاملاَ روشن شود و هم دیگران بفهمند . (7)
نکته قابل توجه این است که تکرار مضامین الهی در گفتار پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خلاصه نمی گردد بلکه گاه به علت اهمیت موضوع پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تأکید و تکرار عملی بر یک فعل می پرداخت. مانند آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از نزول آیه تطهیر چندین ماه در خانه علی و فاطمه (علیهما السلام) می آمد و همراه با سلام کردن به اهل خانه، آیه تطهیر را تلاوت می نمود. (8)
3. آموزش به شیوه عکس العمل مناسب
گاه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مطلب خود را با یک عکس العمل و رفتار مناسب به مخاطب می فهماند، یعنی به جای سخن گفتن، با یک موضع گیری مشخص و مناسب پیام خود را می رساند که این شیوه آموزشی و تربیتی در جایگاه مناسب خود بسیار مؤثر است.
حضرت روزی وارد خانه ی حضرت فاطمه (علیهما السلام ) شد و دید فاطمه (علیه السلام) دستبندی از نقره، به دست دارد و یک پرده الوان هم آویخته است. پیغمبر با آن علاقه ی مفرطی که به حضرت زهرا (علیهما السلام) داشت، بدون آن که حرفی بزند برگشت. حضرت زهرا (علیهما السلام) احساس کرد که پدرش این مقدار را هم برای ایشان نمی پسندد چون دوره - ی اهل صفه است . فوراً آن دستبند نقره را از دستش بیرون آورد و پرده ی الوان را هم پایین کشید و به همراه کسی خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرستاد. آن شخص آمد عرضه کرد: یا رسول الله ! این ها را دخترتان فرستاده و عرض می کند : به هر مصرفی که صلاح می -دانید برسانید، آن وقت چهره ی پیامبر شکوفا شد و فرمود پدرش بقربانش باد.(9)
آن حضرت مالی را میان اصحاب خود تقسیم کرد، یکی از اعراب گفت: در این قسمت خدا را ملاحظه نکرد. چون این خبر به رسول الله (صلی الله علیه و آله) رسید رخسارش سرخ شد – حضرت با این عکس العمل به دیگران فهماند که آن عرب چه گفتار ناشایستی گفته است – سپس فرمود خدا رحمت کند برادرم موسی را بیش از این اذیت دید و صبر کرد. (10)
4. آموزش به شیوه ی پرسش و پاسخ
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در روند آموزش و تعلیم خود موارد زیادی سؤال می کرد تا جواب سؤال یا به واسطه خود فراگیران به دست آید یا به جواب سؤال نزدیک شود یا حداقل زمینه بهتر، جهت پاسخ صحیح توسط خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) فراهم آید. در این روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) ضمن بیرون کشیدن اطلاعات مخاطبین و ارزیابی وسعت دایره ی اطلاعات آن ها متناسب با آن، جواب می داد. نکته جالب آن است که پرسش های پیامبر (صلی الله علیه و آله) کاملاً به صورت دقیق و متناسب با موقعیت و در فاصله های زمانی مشخصی بود تا مخاطب خود شخصاً درگیر موضوع شود و فرصت تفکر را بیاب. البته گاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا خود پرسش می کرد و گاه زمینه را طوری فراهم می نمود که مخاطب در ذهنش سؤال ایجاد شود. و با توجه به این که آن سؤال محصول ذهن مخاطب بود جواب پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان برای او قابل تفهیم بود که بهتر از آن امکان نداشت. روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که به اصحاب خود فرمود: برادر خود را یاری کنید، چه مظلوم باشد چه ظالم. بلافاصله یکی از صحابه سؤال کرد: یا رسول الله ، اگر او مظلوم باشد، یاری اش می کنم اما بفرمایید چگونه می توانم یک ظالم را یاری دهم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) جواب داد: در آن صورت او را از بی عدالتی بازدار! چرا که کمک واقعی، بازداشتن او از ظلم است. (11)
این روایت به خوبی روشن می نماید که یک جمله دقیق چگونه ذهن مخاطب را تحریک می- کند و چه سؤال زیبایی برای او مطرح می شود و چه زیباتر حضرتش (صلی الله علیه و آله) پاسخ می دهد.
خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مردی ستایش کردند تا آنجایی که همه ی خصال خوب را برایش شمردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض کردند: رسول خدا! ما به شما از کوشش وی در عبادت و کارهای خیر گزارش می دهیم، شما از عقلش پرسش می نمایید؟! حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: به راستی احمق به خاطر کم خردیش به مراتب بیشتر از بدکردار، گرفتار فسق و فجور شود. فردای قیامت مردم تنها به عقلی که دارند به درجات بالا و به قرب پروردگار خود می رسند. (12).
در این روایت زیبا حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) برای مشخص کردن جایگاه عقل در اسلام چگونه با سؤال و سپس جواب اصحاب، آموزه خویش را بیان می کند.
این شیوه علاوه بر آن که موجب نشاط مخاطب می گردید زیرا او را درگیر مطلب می نماید، باعث می شد که مطلب در ذهن و قلب مخاطب بهتر فرو نشیند.
5. آموزش به شیوه تمثیل
در امر آموزش، استفاده از مثال های زیبا، در فرایند یادگیری و تنوع و نشاط آن سهم زیادی دارد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) همانند قرآن مجید از مثال های زیادی در مناسبت های گوناگون برای رساندن پیام الهی و یاد دادن حقایق معنوی استفاده نموده است. استفاده از تمثیل موجب می شود که مخاطب مطلب را ساده تر بیاموزد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای آن که بفهماند که دین اسلام، دین منطقی و معتدلی است و نباید انسان ها با فشار آوردن و سختگیری بیش از حد، فکر کنند که زودتر به مقصد می رسند بلکه این امر چه بسا موجب شود که اصلاً به مقصد نرسند خطاب به جابر فرمود: ای جابر! دین اسلام، دین با متانتی است. با خودت با مدارا رفتار کن . ای جابر! انسان هایی که خیال می کنند با فشار آوردن و سخت گیری بر خود زودتر به مقصد می رسند، اشتباه می کنند آن ها اصلاً به مقصد نمی رسند . مثل آن ها، مثل آدمی است که مرکبی به او داده اند که از شهری به شهر دیگ برود. او خیال می -کند که هر چه بیشتر بر مرکب فشار بیاورد، زودتر می رسد، منزل اول و دوم و سوم را ممکن است در ظرف یک روز برود. اما ناگاه متوجه می شود که حیوان بیچاره را زخمی کرده است و حیوان هم از راه مانده است در اینجا به مقصد که نرسیده است هیچ، مرکب خویش را هم ناقص کرده است . (13)
در حدیث گویا و بیدار کننده ای از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم رسول خدا وارد زمین بی آب و علفی شد به یارانش فرمود هیزم بیاورید عرض کردند ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اینجا سرزمین خشکی است که هیچ هیزم در آن نیست فرمود: بروید هر کدام هر مقدار می - توانید جمع کنید، هر یک از آن ها مختصر هیزم یا چوب خشکیده ای با خود آورد همه را پیش روی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) روی هم ریختند سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: « این گونه گناهان کوچک روی هم متراکم می شوند( و شما به تک تک آن ها اهمیتی قایل نیستید) » سپس فرمود: « بترسید از گناهان کوچک که هر چیزی طالبی دارد و طالب آن ها آن -چه را از پیش فرستادند و آن چه را از آثار باقی گذاشته اند می نویسد و همه چیز را در کتاب مبین ثبت کرده.»(14)
این حدیث تکان دهنده ترسیمی است گویا از تراکم گناهان کم اهمیت و آتش عظیمی است که از مجموع آن ها زبانه می کشد. (15)
در این سیره ی، پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای عینی کردن این حقیقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولی در اثر تکرار، زیاد و بزرگ می شود، اصحاب را برای جمع آوری هیزم در بیابان خشک و بی آب و علف مأمور ساخت تا این حقیقت را به صورت را به صورت عینی و محسوس به آنان نشان دهد.
6. آموزش به شیوه رفتاری نه تنها رهنمود گفتاری
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در آموزش و تربیت دین به گفتار تنها بسنده نمی کرد بلکه او قبل از هر سخن تربیت خود اسوه عملی آن بود. آن چه به آموزش های دینی ویژگی خاص می دهد، اهمیت عمل و رفتار است که شخص معلم باید پایبند باشد تا در هدف خود موفق شود. از نمونه های سیره عملی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در راستای شرکت در ساخت اولین مسجد امت اسلام است که دوش به دوش اصحاب حضرت (صلی الله علیه و آله) کار می کرد و وقتی اصحاب گفتند اجازه دهید ما خودمان کار کنیم و شما استراحت نمایید پیامبر نپذیرفت.
این رفتار، مهمترین اثر آموزشی و تربیتی را به همراه داشت که تمام افراد باید در امور جمعی سهیم باشند و هریک در اهداف جمعی تبیین شده سهمی مثبت داشته باشد تا در هدف خود موفق شود. از نمونه های سیره عملی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) در راستای شرکت در ساخت اولین مسجد امت اسلام است که دوش به دوش اصحاب حضرت (صلی الله علیه و آله) کار می کرد و وقتی اصحاب گفتند اجازه دهید ما خودمان کار کنیم و شما استراحت نمایید پیامبر نپذیرفت.(16)
این رفتار، مهمترین اثر آموزشی و تربیتی را به همراه داشت که تمام افراد باید در امور جمعی سهیم باشند و هریک در اهداف جمعی تبیین شده سهمی مثبت داشته باشند.
7. آموزش به شیوه خطابه
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در مناسبت ها و شرایط گوناگون خطابه هایی جذاب و دلنشین آرایه می کرد. در بعضی از شرایط با زبان ملاطفت و نرمش نمی توان، پیام حق را رساند بلکه آنجا جایگاه زبانی برنده و گویا است تا پیام حق رسانده شود . آنجا باید احساسات افراد را در جهت حق شکوفا کرد، گرچه فن خطابه می تواند در جهت منفی یعنی القای اهداف غیرالهی هم استفاده شود اما آن چه مهم است تأثیرگذاری این فن و این شیوه آموزشی و تربیتی در بین انسان هاست. و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از این شیوه در مناسبت های گوناگون استفاده می کرد.
خطابه های نخستین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ، پیرامون اصول و پایه های تربیت بدنی بود چنان که می توان گفت اولین خطابه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) پس از بعثت زمانی بود که بر فراز کوه صفا مردم را به خداپرستی دعوت کرد و بعد از این خطابه ها متناسب با رشد مردم، در راستای نیازمندی های فردی و اجتماعی مردم، صورت می گرفت.
مرد انصاری خانه جدیدی در یکی از محلات مدینه خرید و به آنجا منتقل شد، تازه متوجه شد که همسایه ناهمواری نصیب وی شده، به حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: «در فلان محله، میان فلان قبیله، خانه ای خریده ام و به آنجا منتقل شده ام متأسفانه نزدیک ترین همسایگان من شخصی است که نه تنها وجودش برای من خیر و برکت و سعادت نیست، از شرش نیز در امان نیستم، اطمینان ندارم که موجبات زیان و آزار مرا فراهم نسازد . رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) چهارنفر؛ علی، سلمان، ابوذر، و شخص دیگر را – که گفته - اند مقداد بوده است – مأمور کرد با صدای بلند در مسجد بر عموم مردم از زن و مرد ابلاغ کنند که : «هر کس همسایگانش از آزار او در امان نباشند ایمان ندارد».
این اعلان در سه نوبت تکرار شد. بعد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در حالی که با دست خود به چهار طرف اشاره می کرد فرمود: «از هر طرف تا چهل خانه، همسایه محسوب می- شوند». (17)
در این روایت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جهت اهمیت و درک موضوع چند نفر را امر فرمود تا همگی به صورت خطابی جمله ای که در بردارنده ی پیام مهم حق همسایه است را از مکانی عمومی اعلام کنند تا مردم به اهمیت آن پی ببرند.
روزی سه نفر از زن ها، به حضور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمدند و از شوهران خود شکاست کردند. یکی گفت: شهور من گوشت نمی خورد. دیگری گفت: شوهر من از بوی خوش اجتناب می کند. سومی گفت: شوهر من از زنان دوری می کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بی درنگ در حالی که به علامت خشم ردایش را به زمین می کشید، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فریاد کرد: چه می شود گروهی از یاران مرا، که ترک گوشت و بوی خوش وزن کرده اند؟!
همانا من خودم، هم گوشت می خورم و هم بوی خوش استعمال می کنم و هم از زنان بهره می -گیرم، هر کس از روش من اعراض کند از من نیست. (18)
8. استفاده از وسایل کمک آموزشی
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) متناسب با امکانات موجود از وسایل کمک آموزشی برای رساندن پیام های الهی و تربیتی خود استفاده می نمود و این امر علاوه بر کمک به بهتر فهمیدن، از یک نواختی در امر آموزش جلوگیری می کرد و با ایجاد تنوع و جذابیت، امر آموزش و تربیت را سهل می نمود جابر بن عبدالله می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر روی زمین جلوی خود خطی مستقیم کشید و فرمود: این راه خداست سپس خطوطی مورب به آن خط وصل کرد و فرمود: این ها همه راه هایی است که بر سر هر یک شیطانی قرار دارد که به آن دعوت می کند، سپس دست خود را روی خط مستقیم گذاشت و این آیه را تلاوت کرد: «این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده پیروی نکنید که شما را از راه حق دور می سازد این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزکاری پیشه کنید.» (19) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با استفاده از ابزار در اختیار به یاران خود فهماند که راه حق همیشه واحد است اما راه های باطل زیاد که برای هر یک آن ها شیطانی است که گمراهان را به آن سو می کشاند.(20)
پیامبر (صلی الله علیه و آله) سه چوب را در فواصل مختلف یکی را جلوی خود دومی را کنار آن و سومی را دورتر قرار داد و فرمود: آیا می دانید این چوب ها چیستند؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این چوب (اولی) انسان است و آن (دومی) اجل و مرگ او و آن دیگری آرزوی اوست که فرزند آدم را گرفتار خود سازد و پیش از رسیدن به آرزو مرگ، او را فرا گیرد. (21)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با استفاده از این ابزار آموزشی ساده به زیبایی این حقیقت را که انسان باید بفهمد که به مرگ چقدر نزدیک است و نباید در تخیل نیل به آرزوهای نامحدود که با مانعی هم چون مرگ روبروست فرو رود.
9. استفاده از شیوه عینی و تجربی در امر آموزش
یکی از شیوه های جذاب آموزشی و تربیتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) توجه به امور عینی در امر آموزش بود یعنی: حضرت تنها به گفتارهای صرفاً نظری و عقلانی در حوزه های مختلف بسنده نمی کرد. بلکه در آموزش از امور ملموس و محسوس که قابل احساس برای مخاطبان است استفاده می کرد. زیرا برای انسان درک امور محسوس به مراتب از درک امور معقول و نظری آسانتر است و پیامبر (صلی الله علیه و آله) از امور محسوس و قابل تجربه و طبیعی انسان ها را به امور غیرمحسوس و ماوراء طبیعی هدایت می نمود.
حضرت (صلی الله علیه و آله) برای نشان دادن علاقه ی بسیار خویش به نماز از تشبیه معقول به محسوس استفاده فرمود و خطاب به ابوذر فرمود: «ای اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داد و میل به آن را در من به مانند میل گرسنه به غذا و میل تشنه به آب قرار داد. با این تفاوت که گرسنه هر گاه غذا میل کند سیر می شود و تشنه هرگاه آب بیاشامد سیراب می شود ، ولی من از نماز – هرگز – سیر نمی شوم.» (22)
در این روایت زیبا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در امر آموزش و تربیت ذهن ها را به سمتی سوق می دهد که مردم هر روز با آن ارتباط دارند و آن توجه به امور عینی است که بستر بهتر فهمیدن مخاطب را فراهم می نماید.
10. آموزش به شیوه نمایش خودعمل
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تنها به آموزش نظری اکتفا نمی کرد بلکه از آموزش های عملی به صورت انجام دادن خود عمل(هدف) نیز استفاده می نمود. این شیوه که از بهترین شیوه - های آموزشی و تربیتی است بسیار در تحقق اهداف آموزشی و تربیتی مؤثر است یعنی : یک بار گفته می شود که چگونه باید وضو گرفت و یکبار وضو گرفته می شود تا دیگران یاد بگیرند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) گاهی در بین مردم وضو می گرفت و می پرسید « چه کسانی مثل من وضو می گیرند؟»
از ابن مسعود روایت است که حضرت (علیه السلام) در هنگام نماز دست خود را بر روی شانه -های ما قرار می داد و می فرمود: صاف و منظم بایستید، کج نایستید که بین دلهای تان اختلاف می افتد. (23) و در کتاب نهایه علامه آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگاه در روز عید فطر و قربان خارج می شد با صدای بلند تکبیر می گفت.
و این آموزش های عملی در سیره حضرت (صلی الله علیه و آله) بسیار است به گونه ای که سیره عملی خود حضرت (صلی الله علیه و آله) جزء سنت مسلمانان قرار گرفته است.

پی نوشتها :
1. مجلسی بحارالانوار، ج 74، ص 142، ح12.
2. طباطبایی ، سنن النبی، ص 130.
3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص233.
4. کلینی، الکافی، ج 2، ص 139، ح7، باب القناعه.
5. مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 138، ح 54.
6. حرالعاملی، وسایل الشیعه، ج 2، ص 457، به نقل از مطهری، مجموعه آثار، ج 18، ص 365.
7. طباطبایی ، سنن النبی، ص 13.
8. العسکری، معالم المدرستین، ج1، ص 290.
9. مطهری ، سیره نبوی، ص 58.
10. نراقی، علم اخلاق اسلامی، ص 376.
11. البخاری، صحیح بخاری، کتاب المظالم و الغصب، ص 585، ح 2444.
12. مجلسی ، بحارالانوار ، ج 77، ص 160، ح 144.
13. مطهری، سیره نبوی، ص 121.
14. کلینی، الکافی، ج 3، ص 394.
15. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص 334.
16. این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب ، ج 1، ص 185.
17. کلینی، الکافی، ج 2، ص 666، باب حق الجوار، به نقل از مطهری، داستان راستان، ج 1، ص 225.
18. مطهری، مجموعه آثار، ج 19، ص 104.
19. انعام /351.
20. الصالحی الشامی ، سبل الهدی و الرشاد ، ج 9، ص 400.
21.ورام، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج1، ص280.
22. طباطبایی، سنن النبی، ص 324.
23. همان، ص 322.

منبع ماهنامه، آموزشی اطلاع رسانی معارف
يکشنبه 20/5/1392 - 12:23
كودك
بسم الله الرحمن الرحیم


از یكى از ستارگان علم و فضیلت حكایتى نقل شده كه آیات و روایات و تجربه نیز، با آن مطابقت دارد:
این دانشمند اسلامى در مسجد جامع اصفهان نماز مى خواند. شبى پسرش ‍ را با خود به مسجد آورده بود. پسر از ورود به مسجد خوددارى كرد و در حیاط مسجد نشست . پس از رفتن پدر، به مشك آبى كه در حیاط مسجد بود، سوزنى فرو برد و با آبى كه از آن مى ریخت ، بازى مى كرد!
پس از پایان نماز، پدر از این موضوع خبر یافت و بسیار ناراحت شد، به خانه رفت و به همسرش گفت :
من در تغذیه و رعایت آداب و رسوم اسلامى ، پى و پیش از انعقاد نطفه و در دوران كودكى فرزندمان سعى تمام كرده ام ، ولى عمل امروز این كودك ، نشانگر تقصیر یكى از ماست .
مادر گفت : یاد دارم كه در هنگام باردارى به منزل همسایه رفته بودم كه درخت انار آنها توجه مرا به خود جلب كرد، به یكى از انارها سوزنى فرو بردم مقدارى از آب انار را چشیدم !
آرى ، غذاى حرام و شبه ناك در هر دورانى از زندگى ، اثر نامناسب بر انسان مى گذارد و در رفتار او بروز خواهد كرد و مى بینم كه سوزنى كه مادر، در دوران باردارى به انار درخت همسایه فرو كرده ، در تكوین شخصیت كودك اثر گذاشته است !(27).
و نیز حكایت شده كه : ((بایزید)) بسطامى سالیانى چند به عبادت پرداخت ، ولى از عبادتش لذت و حلاوتى احساس نمى كرد. روزى نزد مادر آمد و گفت : مادر! مدتى است كه به عبادت پروردگار مشغولم ، ولى شیرینى عبادت را درك نمى كنم . فكر كن ، ببین آیا موقعى كه در رحم تو بودم یا كودكى شیرخوار بودم ، چیزى از غذاى حرام خورده اى یا نه ؟
مادر ((بایزید)) مدتى دراز در این باره اندیشید و سپس گفت : فرزندم ! وقتى كه تو در رحم من بودى روزى به پشت بام رفته بودم ، ظرف غذایى از همسایه آنجا بود و بى اجازه صاحبش مقدارى از آن غذا خوردم .
((بایزید)) گفت : اكنون برایم معلوم شد كه چرا طعم شیرین عبادت را نمى چشم ، برو نزد صاحبش ، داستان را بگو و از وى رضایت بگیر(28).

27- خانواده در اسلام / 161.
28- مفاسد مال و لقمه حرام ، ص 37.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:22
كودك
رسول اکرم ( ص ) می فرمایند :

( 1 ) « کودکان را دوست بدارید و به آنها مهربانی کنید و هر گاه به آنان وعده دادید وفا کنید . زیرا آنها شما را روزی دهنده ی خود می دانند . »

اصول کافی

( 2 ) « هر کس فرزند خود را ببوسد ، خداوند ثواب برای او می نویسد . و هر کس او را شاد کند ، خداوند او را در روز قیامت شاد خواهد کرد . »

اصول کافی

( 3 ) « هر کس کودک گریان خود را راضی کند تا آرام شود ، خداوند از بهشت آن قدر به او می دهد تا راضی شود . »

اصول کافی
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:21
كودك
 
بیشترین سرمایه‌گذاری پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز در این زمینه بوده است. تربیت شاگردان و اصحاب شایسته نمونه بارز عملکرد معصومین(ع) در راستای اهداف تربیتی اسلام است. مسأله اساسی در تربیت اسلامی، انسان و انسان شناسی است، این امر به دیدگاه خاص اسلام به انسان برمی‌گردد، چرا که از دیدگاه اسلام، انسان جانشین خدا در زمین است لذا نظامی برای تعلیم و تربیت او در نظر گرفته شده است که با ساختار وجودی‌اش هماهنگ باشد.
در این نظام محوریت تعالیم، خدا و هدف بودن اوست. در سایه این تعالیم ارزشمند، انسان به نعماتی چون عبودیت مرتب الهی و حیات طیبه دست می‌یابد. لذا اهداف تربیتی اسلام با فطرت انسان به لحاظ سازگاری با هدف خلقت، معقول و مؤثر بودن و پویایی آن، هماهنگ است و شارع مقدس برای حفظ و استحکام رابطه بین نظام تعلیم و تربیت و فطرت به حیات انسان توجه خاصی دارد. توجه اسلام به حیات اخروی انسان نیز ناشی از این دیدگاه است. بزرگان دین، براساس همین دیدگاه جایگاه رفیعی برای تعلیم و تربیت فرزندان، شاگردان و مسلمین قائل بودند.
در این میان نقش حضرت فاطمه(س) به عنوان مادر امامت و پرورش یافته مکتب وحی، در بکارگیری شیوه‌های مؤثر تربیتی و هماهنگ با اسلام در تربیت فرزندان بسیار ارزنده و کارساز بوده است. با توجه به جایگاه خاص مربی در اصول تربیتی و تأثیر عمیق رفتار و گفتار وی در ساختار فکری و فرهنگی افراد به نقش تربیتی فاطمه(س) در تربیت فرزندان و بررسی اندیشه‌های تربیتی ایشان می‌پردازیم.
هر چند فرزندان فاطمه(س) از نظر وراثت به عنوان یکی از سه عامل مؤثر در تکوین شخصیت انسان، دارای نسبی والا و پاک بودند، اما باز هم در تربیت ایشان به عنوان یک انسان نمی‌توان نقش مربی را نادیده گرفت.
فاطمه(س) در تربیت فرزندان خود، کلیه مؤلفه‌های مؤثر در تربیت اسلامی که شامل هماهنگی با فطرت، جامعیت ارزشی و ایجاد انگیزه در فرد برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش و انجام وظیفه انسانی، می‌باشد را بکار گرفت.
ایشان با بهره‌گیری از یک مدیریت صحیح و اصولی و استفاده از روشهای تربیتی مؤثر فرزندانی را تربیت نمود که هر یک در زمان مناسب خود توانستند رهبری جامعه مسلمین را به عهده گیرند و بهترین اقدام را در زمان خود انجام دهند و منشأ خیر و برکت برای مسلمین و جامعه اسلامی باشند.
*وقتی «خدا» محور است
آنچه در تربیت از دیدگاه فاطمه(س) قابل توجه است، خدا محوری و پرورش عبادی فرزندان، خودشناسی، و ارتباط انسان با اطرافیان می‌باشد.
مؤثرترین شیوه تربیتی، شیوه عملی الگوهاست. این شیوه مختص بینش یا زمان خاصی نیست. صاحب نظران مسایل آموزشی و پرورشی معتقدند: «در مسایل تربیتی بهره‌گیری از تئوری عمل به جای نظیرپردازی و تعلیمهای تجربی؛ اولاً در تصحیح و تصفیه تئوری تربیتی دخالت دارد و ثانیاً انسان را به تشخیص درست آنچه واقعاً تحت یک سلسله شرایط معین، عملی و امکان پذیر است، قادر می‌سازد. (فلسفه آموزش و پرورش/ فیلیپ. جی. اسمیت/ ص 96 با تلخیص)
حضرت فاطمه(س) در تربیت فرزندان خود از این روش بهره جست، تا آنجا که در مسایل عبادی، فرزندان ایشان به عبادتهای فراوان و خالصانه‌اش اشاره داشته‌اند و خود نیز الگوی عملی شیعیان گشتند. نمونه این اثرپذیری از الگوی عملی، در شب یازدهم محرم هنگامی اتفاق افتاد که حضرت زینب(س) با حالت خستگی و ضعف، نماز شب و نافله خود را ترک نکرد.
دیدگاه فاطمه(س) درباره عبادت، وجود اخلاص در آن است. ایشان در این باره می‌فرماید: «کسی که عبادتهای خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ، برترین مصلحت را بسویش فرو خواهد فرستاد.» (فرهنگ سخنان فاطمه(س)/ محمد دشتی/ ص 16)
آنچه از اندیشه‌های فاطمه(س) در این باب، قابل توجه است خدا محوری در عبادت و تعلیم آن به فرزندان می‌باشد.
محوریت خدا درخصوص مسایل تربیتی باعث ایجاد دو نوع ارتباط بین انسان و خدا می‌شود؛ ارتباط نظری که همان معرفت خداست. و ارتباط عملی که شامل گرایشهای عملی در قالب توکل و شکرگذاری است، می‌باشد. نتیجه معرفت الهی که در آثار تربیتی فاطمه(س) مشهود است، تخلق به اخلاق الهی، ایمان، تقوی و توکل در فرزندان فاطمه(س) است.
بی‌شک خانواده، سازنده و زمینه ساز مسایل اعتقادی و اخلاقی فرد است، لذا فاطمه(س) فرزندان خود را به لحاظ اعتقادی و اخلاقی مهیا و مجهز به بهترین اخلاقیات و معتقدات نمود و آرامش، تقوی الهی، مقاومت در برابر مشکلات و روشن بینی را برای ایشان به ارمغان آورد آنچه از آموزشهای فاطمه(س) درخصوص فرزند ایشان، قابل توجه است، عدم اثرگذاری محیط بر افکار و خصایص اخلاقی ایشان می‌باشد. هر چند محیط به عنوان عامل سوم در تکوین شخصیت انسان مؤثر است اما انسان محکوم به محیط نیست. این ویژگی در تربیت فاطمی قابل توجه است و می‌تواند به عنوان یک ارزش در مسایل تربیتی روز، مورد توجه قرار گیرد.
*استفاده از جاذبه های هنری در تربیت فرزند
انسان دارای دو بعد روحانی و جسمانی است. درخصوص مسایل تربیتی به بعد اختصاصی انسان که همان بعد رحمانی- عقل و عاطفه- است به انضمام بعد جسمانی توجه می‌شود.
یکی از جنبه‌های تمییز انسان از سایر موجودات قدرت تعقل، تفکر و استدلال اوست. اسلام، انسان را به این امور جهت رسیدن به مراحل عالی نفسانی دعوت می‌کند تا به خودشناسی، خداشناسی و خودسازی نایل شود.
توجه و توصیه شریعت مقدس به پرورش عقل و دعوت به تعقل و اندیشه، اهمیت تربیت عقلانی را روشن می‌سازد.
فاطمه زهرا(س) نیز در تربیت فرزندان خود از این مهم به شکلی عالی بهره گرفت از جمله اقدامات فاطمه(س) در این زمینه، ماجرای برگزاری مسابقه خطاطی و ورزشی بین حسنین(ع) است. در این ماجرا فاطمه(س) قضاوت درباره خط بهتر را به خود ایشان واگذار نمودند تا روحیه عدالت خواهی و عدالت پروری را در ایشان پرورش دهند. آثار این اقدامات در حرکتهای سازنده فرزندان ایشان دیده می‌شود.
دومین اقدام قابل تأمل استفاده از جاذبه شعر و تربیت روحی و جسمی فرزندان در مکتب تربیتی فاطمه(س) است. ایشان در ضمن قرائت اشعاری در وصف فرزندان خود، ارزشهایی چون حق خواهی، پرستش و تبری را آموزش می‌داد:
اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبدالهاً ذلمنن
و لا توال ذالا حسن
قناعت، دعا در حق فرزند، ایجاد محبت بین پدر و فرزند از راه ارایه صفات پسندیده علی(ع)، سخاوت، صرفه جویی و نهی از مصرف گرایی از جمله آموزه‌های تربیتی فاطمه(س) است که در زندگی فرزندانش تبلور یافت.
منبع: azha.ir
يکشنبه 20/5/1392 - 12:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته