شهدا و دفاع مقدس
خون، تمام تنت را گرفته بود لبهایت مثل كویری كه سالیان سال باران نخورده باشد،ترك خورده بود. پلكت سنگینی میكرد. چشمهایت به گودی نشسته بود، كبودی زیر چشمهایت و زردی گونهات را خطی كمرنگ از هم جدا میكرد. مرده بودی با مرده مو نمیزدی!
نمیدانم بیشتر زخمت با تو چنین كرده بود یا تشنگی و گرسنگی. هر چه بود مثل آدمی بودی كه حسابی چلانده شده باشد، اول آب بدنش را گرفته باشند بعد خونش را و سپس گوشتهایش را، و مانده باشد پوست و استخوانش پوست چسبیده به استخوان.
زانوهایت حق داشتند كه تا شوند و تو را به زمین بیندازند. مگر از دو تا زانو چقدر میشود انتظار داشت دو ساعت كه آدم چهار زانو مینشیند حسابی خسته میشود، آن وقت دو تا زانو آن همه وقت آدم زخمی را گرسنه و تشنه بكشند و خسته نشوند؟ بچهها دارند پیشروی میكنند و من هم با همهام . خمپاره چپ و راستمان را میكند و میكاود و گهگاه یكی دو نفرمان را هم به دام میكشد.
خندقها و كانالها و میدانهای مین ما را از خود عبور میدهند. دشمن تنها به فرار فكر میكند، بی كفش و كلاه و حتی بی سلاح میگریزد.
بیابان خدا پیش پای ما پهن است و ما پیش میرویم. هر چه كه پیشتر میرویم بیشتر از هم جدا میافتیم از ما میكشند ولی كم نمیشویم، پهن میشویم، گسرده میشویم و جلو میرویم.
هر از گاهی از سوراخ سنگری، چند نفری كه خوابشان سنگینتر بوده و دیرتر بیدار شدهاند با عرقگیر و پای برهنه . دستها به سر و تسلیم محض بیرون میآیند همان وقت اسلامشان گل میكند و حسابی انقلابی و مخالف صدام میشوند و با یكی از بچهها روانه پشت جبهه.
تانكهای عراقی گردنهای دراز و باریكشان را از لاك درآوردهاند و مبهوت و سرگردان به اطراف نگاه میكنند. شاید از این كه در این شلوغی و واویلا عاطل و باطل ماندهاند خمارند و اگر بچههایی كه رانندگی تانك بلندند یا میخواهند همان جا یاد بگیرند، بدادشان نرسند حسابی ذله میشوند . تنها زحمت این تانكها پس و پیش كردنشان است، یك عقب و جلو میخواهد، دور مختصری و سپس شلیك به هر جا كه بخورد غنیمت است . از ژ ـ سه و كلاش كه بهتر عمل میكند. مال خودشان هم هست و باید صرف خودشان شود. این را بچهها وقت بالا رفتن از تانكهای راقی میگویند.
من هم مثل همه تشنگی و گرسنگی را فراموش كردهام. ولی نماز را نه.
با پوتین به همان سمتی كه فكر میكنم باید قبله باشد میایستم و نماز ظهر و عصر را سلام میدهم. میترسم از قضا شدن، ساعت ندارم ولی آفتاب آن قدر كمرنگ شده كه به یك ساعت بعدش امید نمیشود بست.
بعد از نماز دوباره راه میافتم و خودم را میرسانم به بچهها.
بچهها هنوز دارند پیشروی میكنند چقدر راه آمدهاند. هیچ كس نمیداند چیزی به غروب نمانده است. كشتههای عراقی چه ذلیل بر زمین افتادهاند.
همین طور كه دارم مثل بقیه تكبیر میگویم و جلو میرویم، حس میكنم كتف سمت چپم میسوزد. سوختنی كه جگرم را هم كباب میكند اما به روی خودم نمیآورم. خشابم را عوض میكنم و ادامه میدهم به رفتن و شعاردادن و شلیك كردن. كتف سمت چپم انگار كه سحر شده باشد، امانم را میبرد. برای این كه كسی را معطل خودم نكنم. آرام و بی سر و صدا كنار میكشم و خود را به تخته سنگی تكیه میدهم.
آرام آرام سر و كله غروب دارد پیدا میشود. اگر بتوانم خودم را به بچهها برسانم، هم فكری برای زخمم میكنند و هم از شب و بیابان و سرگردانی نجات مییابم. این كه راه آمده را برگردم درخود نمیبینم كم راه نیامدهام كه برگشتنش ساده باشد.
راه میافتم، تشنگی و گرسنگی و ضعف عذابم میدهد: اما من راه میروم و دستم را هم با خود یدك میكشم. سوزش زخم هر لحظه بیشتر میشود و خون هم راه خودش را تا سرانگشتان پیدا میكند و بر زمین میریزد. مسافت زیادی را با پای بی رمقم طی میكنم. ولی راه به جایی نمیبرم.
فكر میكنم كه ته مانده رمقم را هم اگر فدای این سرگردانی بكنم دوام نمیآورم. یك موجود زنده هم از این اطراف نمیگذرد كه راه را از او سؤال كنم. این كشتههای عراقی هم هنوز چیزی نگذشته چه بوی تعفنی از خود بروز میدهند بدنم را بر روی تل خاكی پهن میكنم و چشمهایم را به ستارهها میدوزم.
بعضی از ستارهها هنوز نیامده خاموش میشوند ولی نه انگار ستاره نیستند منورهای دشمنند.
ستاره كه خاموش شدنی نیست. این منورهای دشمن است كه نیامده خاموش میشود. قبله را از ستارهها پیدا میكنم و به جان كندنی خود را از روی خاك میكنم و به نماز میایستم. در تمام عمرم نمازی به این طراوت نخواندهام.
فكری به خاطرم میرسد: هیچ بعید نیست كه بچهها همین اطراف باشند و تاریكی شب از چشمها پنهانشان كرده باشد.
این را با شلیك یكی دو گلوله راحت میشود فهمید.
دستها حتی توان برداشتن تفنگ را هم در خود نمیبینند. ولی مگر آنها باید تصمیم بگیرند… آهان … ته قنداق تفنگ اگر بر روی زمین باشد بهتر است .. آهان این یكی… در گوش شب. عجب صدای گلوله میپیچد. و این هم… وای همان یكی آخرین فشنگ بود… از آخرین خشاب. چه حماقتی!…
و حالا اگر سگی ، گرگی هم به آدم حمله كند… باشد؛ هر چه میخواهد بشود توكل را كه از آدم نگرفتهاند. تا صبح سوزش و درد زخم كشیك میدهند كه خواب به محوطه چشمم وارد نشود.
هوا سرد نیست ولی نسیم برای زخم حكم سرمای سوزنده زمستان را دارد. حكم دشنه را دارد.
حرفهمایم با خدا مثل گذشته نیست اصلا زبان زبان دیگریست روح روح تازهایست و خواستهها و نیازها چیزی جز آنچه كه تا به حال بوده است.
سپیده ، میل به نماز صبح را در وجودم تشدید میكند. با آرنج راستم میخواهم تنم را از خاك بكنم خون خشك شده پشتم را به خاك چسبانده است ولی من نمیخواهم خونی كه از من رفته است پشتم را به خاك بچسباند با آرنجم به خاك فشار میآوردم و خود را از زمین میكنم. سوزش زخم كه میرفت آرامتر شود،دوباره شدت میگیرد. طبیعی است كه زخم، با این كار، سربار كرده باشد.
مجبورم نماز را نشسته بخوانم.
كمی قبل از این كه نمازم را شروع كنم صدای خش خشی میشنوم و اهمیت نمیدهم. وقتی نمازم تمام میشود صدای خش خش آن قدر بلند است كه نمیتوانم اهمیت ندهم.
سرم را برمیگردانم، چیزی نمیبینم ولی صدا را هم چنان میشنوم.
صدا باید نزدیك باشد. شاید پشت همین تله خاكی كه بر روی آن افتادهام كنجكاوی یا اضطراب و دلهره هر چه هست مرا به روی پا میایستاند. چشمهایم سیاهی میرود و زمین به دور سرم میچرخد و اگر تفنگ كار عصا را برایم نكند حتماً به زمین میافتم. دست چپم مال خودم نیست.
خودم را به جلو میكشم و به هر زحمتی هست تل خاكی را دور میزنم
خوب هر كسی هم كه جای من باشد حتماً میترسد.
دستی از تل خاكی درآمده باشد تكان بخورد و دستمالی را تكان بدهد! هر كس باشد میترسد، بخصوص كه آدم تنها باشد گرسنه و تشنه باشد، زخم خورده باشد و از همه مهمتر فشنگ هم نداشته باشد.
با برگشتن كه مسأله حل نمیشود با ایستادن هم.
دل را یك دل باید كرد و توكل هم همین جاها خودش را باید نشان بدهد و شاید هم اوست كه پاها را به پیش میبرد.
كمی كه پیش میروم تازه میفهمم سنگر است این جا كه دستی از آن بیرون آمده و دستمالی تكان میدهد. در این كه این دست، دست دشمن است تردید نمیكنم ولی نمیدانم با او چه باید كرد. از یك سنگر عراقی دستی به تسلیم درآمده است و اگر خدعه باشد من نه فشنگی دارم كه دفع كنم و نه توانی كه بر پا ایستاده بمانم و اگر هم تازه فریب نباشد كسی كه نای ایستادن ندارد چگونه میتواند اسیر بگیرد و گیرم كه گرفتی از كدام راه باید رفت؟…
چگونه؟ … او در سنگر ایستاده است و من بیرون، او بیشك مسلح است و من بی فشنگ،او سالم است و من زخمی ،با این همه تفاوت چه كار باید كرد.
ولی یك تفاوت دیگر هم هست. مگر آن كه همان یك تفاوت كاری بكندو آن اینكه من خدا دارم و او ندارد. من عاشقم و او نیست.
همین مرا كافیست.
به جلو باید رفت.
به جلو میروم و هر چند رمق در بدن ندارم. ولی آن چنان قدم بر میدارم كه صدای پاهایم دلش را بلرزاند . او كه خالی بودن تفنگ را نمیداند، آن را بلند میكنم و قنداقش را بر روی شانه میگذارم، میان گودی شانهام جای میدهم و با چانهام آن را نگه میدارم.
خوب حالا به او چه باید گفت كه این دستمال لعنتیاش را آن قدر تكان ندهد و بیرون بیاید؟ حتماً از دیشب كه صدای گلوله را در دو قدمیاش شنیده است تا حالا دارد همین طور تكان میدهد باید به او بگویم كه دستش را روی سرش بگذارد و از سنگر بیرون بیاید. سر ، نه بر روی چشمش ، برای اینكه نباید مرا این طور زخمی ببیند. ولی من كه عربی بلد نیستم . لعنت به من كه تنبلی كردم و این همه وقت دو كلمه عربی یاد نگرفتم.
دست روی چشم گذاشتن پیش كش ولی یك چیزی بالاخره باید بگویم كه بفهمد من نمیخواهم او را بكشم و تسلیم شدنش را پذیرفتم.
از میان شعارهای عربیمان هم هیچ كدام به درد این جا نمیخورد.
لا شرقیه ، لا غربیه نه این نه یك شعار دیگر بود كه اولش یا ایها المسلمون داشت. نه آن هم این جا مصداق ندارد.
این دستمال تكان دادن این هم آدم را ذله میكند اگر یك آیه از قرآن هم یادم بیاید كه این جا مناسب باشد خوبست.
به او بگویم، قل هو الله احد اگر همین را بگوید یعنی تسلیم شده است ولی این نه باید یك چیزی باشد كه به او بفهماند تسلیم شدنش را پذیرفتهام. آهان… قولوا لا اله الا الله تفلحوا. تا رستگار شوید.
همین را میگویم،باید طوری بگویم كه ضعف جسمیم را از صدایم تشخیص ندهد.
با صدای استوار و خشن … قولوا لا اله الا الله تفلحوا.
اول صدای لا اله الا الله با لهجه عربی و بعد دستی كه دستمال در آن است بر روی دست دیگر قرار میگیرد و هر دو بر روی سر و بعد گردن پیدا میشود و بعد شانهها از سنگر بیرون میزند… و بعد… دیالا جون بكن.. الحمدلله به خیر گذشت. بیچاره از ترس، حتی سرش را بلند نمیكند من را نگاه كند و این همان است كه من میخواهم… یك صدای دیگر لا اله الا الله … و بعد دست و سر و گردن و … عجب .. پس دو نفر در این سنگر بودهاند و من نمیدانستم.
ممكن بود ا زپس یك نفر بشود برآمد ولی دو نفر را .. و یك صدای دیگر … این سه تا.. وای .. خدا به خیر كند. .. این هم چهارمی…. خدایا!… پنج تا شدن… دیگه بسته من با یك تفنگ خالی… راستی چطور است یكی از تفنگهایشان را بردارم. ولی از كجا معلوم كه تفنگهای اینها هم خالی نباشد. نه.. اگر به سمت تفنگهایشان بروم و خالی باشد، خالی بودن تفنگ خودم هم لو میرود. همان خدایی كه با تفنگ خالی اینها را از سنگر درآورده است، با تفنگ خالی هم راهشان میاندازد. چه كنم با این ضعف؟ من كه قدم از قدم نمیتوانم بردارم . چطور پنج اسیر را با خودم یدك بكشم….؟
و اصلاً از كدام سمت باید رفت.
من اگر راه را بلد بودم كه اول خودم را از این بیابان خلاص میكردم.
ولی خوب من سرگردان شدهام، اینها كه راه را بلدند. سنگرشان این جا بوده، بالاخره میدانند كه جبهه ما كدام طرف است، فقط باید كاری كرد كه نابلدی مرا نفهمند همین قدر كه بهشان بگویم راه بیفتند بالاخره طرف جبهه خودشان كه نمیروند. حتماً میدانند كه از كدام طرف باید راه بیفتند و چه میفهمند كه من راه را بلد نیستم؟
همین قدر كه بهشان بگویم یا الله قاعدتاً باید راه بیفتند.
ـیالا … یالا
كاش میشد قدری آب از شان بگیرم كه هم جگر تشنهام خنك شودو هم رمقی به پاهایم بیاید بگیرم؟ قمقمههایی كه به كمرشان بسته است لابد خالی كه نیست… ولی اینها اسیرند، آب را كه ازشان بگیری فكر میكنند… نمیدانند كه من یك شبانه روز است آب نخوردهام و تشنگی جگرم را .. همان بهتر كه ندانند نباید هم بدانند.. تحمل میكنم.
یك شبانه روزش را تحمل كردهام بقیهاش را هم تحمل میكنم.
مولامان امام حسین، جانم فدای تشنگیش . در آن گرمای سوزان كربلا تشنگی میكشید و میجنگید … پس وقتی زخمی و تشنه جنگ میشود كرد، راه رفتن كه هنر نیست… یا الله .
این بیچارهها از ترس حتی پشت سرشان را هم نگاه نمیكنند. كه ببینند چند به چندیم.
******
از بالای خاكریز چشممان افتاد به پنج نفر كه دستشان روی سرشان بود و به ردیف میآمدند. از طرفی ظاهرشان به اسرا میخورد و از طرفی ده، پانزده ساعت از خاتمه مرحله اول حمله گذشته بود: حالا چه وقت اسیر بود و از همه مهمتر كو كسی كه اینها را به اسارت گرفته. شده بود بارها كه عراقیها به این سمت میآمدندو خودشان را تسلیم میكردند، ولی نه به این شكل دستمال سفیدی، سبزی چیزی دستشان میگرفتندو به این سمت میدویدند ولی نه این طور كه با تأنی و وقار دستها بر سر و سرها به پایین راه بیایند.
علی را شاید بشناسی ،او هم مثل من مال جنوب است، اگر نشناسیاش هم میآید اینجا او را میبینی. گفتهام كه بستری هستی و خودش گفته كه میخواهد حتماً تو را ببیند برای دیدنت میآید. من و او تفنگهایمان را برداشتیم و دویدیم طرف این پنج نفر.
اگر همان وقت كسی از ما میپرسید بزرگترین آرزویتان چیست؟ میگفتیم: اینكه بفهمیم اینها كی هستند و چه كارهاندچرا این قدر رام و سر به زیرند، از كجا آمدهاند؟…
جلو هم رفتیم سرشان را بلند نكردند ما را نگاه كنند.
علی از اولی پرسید: « با كی آمدید؟»
و هر پنج نفر انگار كه با عجیبترین سؤال مواجه شده باشند، مبهوت اما آرام و با احتیاط سرشان را به عقب برگرداندند و وقتی جز خودشان كس دیگری را ندیدند متحیرتر و مضطربتر شدند .
علی دوباره ازشان پرسید: « گفتم با كی آمدید؟» اولی وحشت زده و با لكنت زبان گفت: « با یكی از نظامیهای شما.» علی پرسید: « تا كجابا شما بود؟»
آخری جواب داد:« بود.. ما فكر میكردیم هنوز هم هست تا حدوده ده دقیقه پیش هم كه من زیر چشمی پشتم را نگاه كردم دیدمش؛ بود.»
علی كه حیرتش مثل من بیشتر شده بود پرسید:« چطوری اسیر شدید؟»
اولی انگار كه جان گرفته باشد گفت:« شما كه رسیدید پشت سنگرها من میخواستم اسیر بشوم ولی اینها نمیخواستند . قرار بود من اسیر بشوم ولی اینها خودشان را نشان ندهند. اینها میخواستند اگر كسی به سراغشان آمد به طرفش شلیك كنند. به من گفتند تو اگر میخواهی برو ولی از ما چیزی نگو.»
وقتی نظامی شما گفت: بگویید لا اله الا الله تا رستگار شوید فهمیدیم كه متوجه شده كه ما تعدادمان از دو نفر بیشتر است. گفت : بگویید…
این بود كه اینها هم خودشان را تسلیم كردند ولی وقتی فهمیدند كه نظامی شما یكنفر است و او هم زخمی است تمام راه را زیر لب به من غر زدند كه چرا باعث شدهام تسلیم شوند.
علی با تعجب پرسید: زخمی بوده؟
آخری گفت: آره كتفش
علی بلافاصله سؤال كرد: از كدام راه آمدید؟
و همهشان با دست مسیری را كه آمده بودند نشان دادند.
علی رویش را به من كرد بغضآلود گفت: به خدا كه هر كی هست اعجوبه است.
و وقتی دید من دارم گریه میكنم او هم بغضش تركید و زد زیر گریه.
اسرا، مات و مبهوت به ما نگاه میكردند.
علی گفت: باید همین نزدیكیها باشه تو اینها رو ببر من میرم میآرمش.»
گفتم: « نه بگذار من برم. برم به پابوس استقامتش ، برم به زیارتش»
علی گفت:« پس با بچهها برین ، برانكارد ببرین.»
گفتم : « نه میخواهم بگذاریم رو دوشم بیارمش میخواهم بگذارمش رو سرم ، رو چشمام…»
وقتی دیدم قلبت هنوز میزند به خدا جان تازه گرفتم. هیچ چیز در عمرم مرا آن قدر خوشحال نكرده بود كه زنده بودن تو ، تویی كه نمیشناختمت.
داستانی از «سید مهدی شجاعی»
پنج شنبه 2/7/1388 - 11:22
شعر و قطعات ادبی
هر چه گفتند نرو، عزم به رفتن كردم
من خیانت گر و نامردم اگر برگردم
می روم كعبه همان جاست چرا برگردم
خودم اینجا دلم آنجاست چرا برگردم
می روم این عطش سینه كبابم كرده است
چشمه آنجاست و این خاك جوابم كرده است
ما فقط رهگذری بوده و بر می گردیم
كاروان رفت، بمانیم اگر، نامردیم
لختی آهسته تر ای قافله تا ما برسیم
ما كه با قافله سالار شما همنفسیم
پشت این همهمه ها دشت سكوتی هم هست
پشت این خاك زمین ملكوتی هم هست
* هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
من خیانت گر و نامردم اگر بر گردم
مردهامان همه رفتند ولی ما ماندیم
مثل یك لَنگ كه از غافله ها جا ماندیم
وسعت خاك ، شب اوج شما كم می شد
آسمان نیز سرش پیش شما خم می شد
آه...شرمنده ام ای دوست كه دستم خالیست
درد من درد غیبی و شكسته بالیست
مثل تو عشق اگر در دل من آهی داشت
پر و بالم به خدا سوی سحر راهی داشت
رفتنم دست خودم نیست خدا می داند
لحظه هایم همه سالیست خدا می داند
*هر چه گفتند نرو عزم به رفتن كردم
به خدایی خداوند اگر بر گردم
*سروده :«منیژه در تو میان»
پنج شنبه 2/7/1388 - 11:12
شعر و قطعات ادبی
عاشقان رفتند و چشم اشكباری ماند ومن
از غم بیحاصلیها ، كوله باری ماند و من
وای من یارای رفتن داشت روزی پای من
كاروان در كاروان رفتند و باری ماند و من
بینهایت بالهای شوق ، بالایی شدند
قامتی گمگشته در حجم غباری ماند و من
یك بیابان تشنه لب رویید از هرم شهید
شرح داغ آفتاب بی مزاری ماند و من
نبض شورای شقایقها همه عشق است و داغ
داغ بر دل بی شقایق روزگاری ماند و من
تا كدامین دست، بهت انتظارم بشكند
در حصار سینهام، ساعتشماری ماند و من
این غزل هم در بهار عشق و احساس و عطش
از عبور سینه سرخان، یادگاری ماند ومن
*سروده : عزیز ا… خدامی
پنج شنبه 2/7/1388 - 11:10
دعا و زیارت
در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان بوده و به عید سعید فطر نزدیک شدهایم. حال و هوایی عرفانی و زلال بر دلها حاکم شده است. بسیاری در این روزها در مساجد با خدای خود خلوت کرده و راز و نیاز می کنند تا بهرهای بیشتر و توشهای افزونتر از این میهمانی الهی برگیرند. اما باید اعتراف کرد که شهرهایمان چون گذشته روزه دار نیستند، در شهرهای کوچک نیز بسیاری از رسوم مخصوص این ماه عزیز کنار گذاشته شده و یا کمرنگ شده است.
نزدیک غروب که میشود پخش ادعیه از رادیو و تلویزیون و به تبع آن از بلندگوهای مساجد خبر از اذان مغرب و افطار میدهد. پس از اقامه نماز ماییم و سفرههای افطاری که جلوی تلویزیونها پهن میشود، چند سالی میشود که با تلویزیون و سریالهایش افطار میکنیم. آنقدر مجذوب این رسانه شدهایم که گاه تا دو سه ساعت پس از افطار را با آن سپری می کنیم. هر چند بهره بردن از برنامههای تلویزیون و برنامههای مذهبی آن، یک کار خوب و آگاهی بخش به شمار میرود، اما افراط در این باره، فضای خاص افطارها و شبهای رمضانمان را تغییر داده است.
به روزهای سپری شده از ماه مبارک رمضان بیندیشیم، چقدر پس از افطار به دلهایمان رجوع کردهایم؟ چقدر با اعضای خانواده و افرادی که با آنها هستیم، از برکات روزه و رمضان گفتهایم؟ راستی چشم و گوشی که در این دقایق در اختیار تلویزیون است، میتواند فرصتی برای اندیشیدن و تعمق (در این لحظات) داشته باشد؟ البته منظور، خاموش کردن تلویزیون نیست، اما استفاده مناسب و بجا از آن است. حتما وسایل ارتباط جمعی در این شبها میخواهند ما را به خدا نزدیکتر کنند، اما چه میشود اگر برای یک افطار هم که شده از آنها دل بکنیم.
روی یکی از ستونهای مسجد بلال در نزدیک بوستان مطهری کرمان نوشته شده بود: «در هنگام ارتباط با خدا، وسایل ارتباطی خود با مخلوق را خاموش کنید.» جمله زیبا و پر معنایی است.
یک افطار مسافر شویم. از زیر سقفها و داخل ساختمانها و هیاهوی شهرها رها شویم و راهی طبیعت گردیم. همه جای طبیعت برای یک افطار عارفانه و گذراندن یک شب معنوی مناسب است؛ اما کویر جای دیگری است. برنامه سفر کوتاهمان را به گونهای تنظیم کنیم که ساعتی به غروب مانده در کویر باشیم. غروب خورشید در جایی که هیچ مانعی، حصاری، دیواری، صدایی و رسانهای برای ندیدن این آیت بزرگ الهی وجود ندارد چنان مجذوبت میکند که خدا را خوبتر در کویر حس میکنی.
خورشید غروب می کند. این مغرب را خودت اذان بگو، دل و جانت خوب میشنوند و هیچ مانع و اختلالی در راه رساندن پیام الهی در گوش جان و دل وجود ندارد. فاصلهای بین فرستاده پیام حق و گیرنده آن نیست. تمام وجودت پذیرای معنویت میشود.
چه حالی دارد اقامه عشق در زیر نور ستارگانی که بیشتر و درخشندهتر از همیشه به تو چشمک میزنند. باور کن در این لحظات آسمان دلت از همه آسمانها نورانیتر است.
افطار است، روحت را در کویر رهاکن تا در ساده ترین، بیحصارترین، پهناورترین و آزادترین سرزمینها اوج گیرد و با جرعهای که از بصیرت و عرفان مینوشد و با بوسهای که بر ماه میزند، افطارکند.
سقفی نیست. به آسمان چشم بینداز؛ زیباترین و ماندگارترین تصاویر در سکوت شبانه کویر با تو سخن میگویند. غوغایی از درونت برمیخیزد. و در این آرامستان، ناآرامت میکند. غوغایی نه از جنس غوغاهای روزمرگیها، گوش کن، این صدای تولد دوباره توست.
ساعتی از شب میگذرد، میخواهی برگردی، اما کویر رهایت نمیکند. بمان تا سحر راهی نیست. صبح صادق را در کویر تجربه کن و با نور وضو بساز. به ظاهر آبی نیست اما سیرابتر از همیشه خواهی شد.
صبح که باران نور، کویر را روشن میکند به دور و برت نگاه میکنی و میگویی، اینجا آنجایی نیست که آمدهای. راست میگویی، ساعتها راه رفتهای، حتی دویدهای، بیآنکه حس کنی و خسته شوی. احساس میکنی به خودت نزدیکتر شدهای به خود واقعیات که عطر خدا میدهد. روزهات قبول و عیدت (پیشاپیش) مبارک.
منبع: وبلاگ شهدادنیوز
شنبه 28/6/1388 - 23:32
شعر و قطعات ادبی
در درسهای تاریخ خواندهایم كه بهرغم حضور جمع شاعران در دربار سلطان محمود (انوری، عنصری و...) و جدان اجتماعی و ایمانی مردم ایران زمین، دلاور و سخنوری به نام حكیم ابوالقاسم فردوسی میپرورد كه نان نه به نرخ روز بخورد بلكه نام و نان اسلام و ایران برآورد و به عزتها بیفزاید. به رغم تبلیغات وسیع بیگانهپرستان فراماسونری و جریان روشنفكری غربزده و هیاهوی احزاب چپ كه از قیام 1905 روسیه پا گرفته بودند و از سال 1917 كه بلشویكها پیروزی خود را به دست آوردند پرتوانتر به ارائه افكار پرداختند شاعران مبارز كه جانشان را در راهآزادی و عدالت از دستدادند نیز كم نبودند. محمد فرخی یزدی، میرزاده عشقی و... در بیداری مردم و انتقال ادبی و عاطفی خواستههای مردم، نقشی كمتر از احزاب و جمعیتها نداشتند. بر این منوال شاعرانی نیز حافظوار و سعدیگونه از انقطاع فرهنگی جلوگیری كردند و خود سهمی بر باروری درخت تنومند شعر و ادب ادا كردند كه بداندیشیهای روزگار، گزندی به "كاخهای ستبر "شان نرساند. از ابتدای قرن حاضر هجری خورشیدی دو نام، دو صاحب سبك و دو اندیشمند هر یك قافلهسالار جریان ادبی و هنری كشور شدند كه تاریخ، ادبیات ایران هرگز فراموششان نخواهد كرد. چرا كه زندگی فقط یك بار است. علی اسفندیاری (نیما یوشیج) با نوآوریها در زبان و شكل و اندیشه شعر فارسی، انقلابی به انجام رساند و منشأ پویشها شد. دوم از این ناموران سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) كه به حق روز شاعر ملی در جمهوری اسلامی ایران به نام وی ثبت گردید، شعر عرفانی اسلامی میراث بزرگان (فردوسی، سنائی، عطار، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ) از تكرار و تجسد، به رویش و پویش واداشت و به دوره معروف "بازگشت ادبی " پایان داد. هر دو رود روان شعر فارسی (سبك نیما و سبك شهریار) به موازات هم و مؤثر بر هم و مكمل شعر و ادب فارسی، جریان ادبی و شعر ایران را از رخوت و تنگنا و تكرار رهایی بخشیدند تا همچنان شعر، به عنوان بالندهترین گونهی هنری كشور به زندگی خود با افتخار ادامه بدهد. در میان شاعران متعهد به حفظ چارچوب شعر كلاسیك ایران، پروین اعتصامی در زمان كوتاه عمرش شعرهایش با عصمت و ایمان و به نسبت نو در معانی شعر و در ارتباط با زمان و مردم انجام داد و دیگرانی كه به اندازه خود كوشیدند و تعدادشان هم كم نبود همچون م.الف.سایه، رهی معیری، با یزید بسطامی، عارف قزوینی، ملكالعشرای بهار و... اما این همه بزرگمردی میخواست همسنگ حافظ تا آن انقطاع طولانی را از میان بردارد. عارفی میخواست كه شعر را از سرچشمههای قرآنی سیراب سازد. عاشق اهل بیت، اسلام و توحید میخواست كه اشعار مرتبط با ائمه و اولیای الهی را كه از زمان زندیه دچار ركود شده بود از نو جان بخشد. و او كسی نبود جز شهریار كه این مهم را به انجام برساند. دورهای طولانی از اول 1300 تا 1365 دوره زندگی شاعرانه شهریار شهیر شعر فارسی است كه دو جلد دیوان عظیم از ایشان بر جای مانده است. چنانچه پیشتر در مورد دیگر شاعران مطرح بود، اینجا نیز مطرح است كه تنها شاعر موفق بودن در این مبحث ملاك نیست، بلكه به عنوان سرآمد و مؤثر بر نسل خود و نسلهای بعدی بودن اولویت اول را دارد. چه بسا "خشتمال " شاعر بزرگی بود اما از آن همه گنجینه برخوردار نبود كه بازگشت ادبی را متوقف سازد. یا ملكالشعرای بهار بتواند همنسلان خود و نسلهای بعدی را با شعر كلاسیك راهبر باشد. در چنین شرایطی است كه شهریار چون موهبت الهی در سرزمین اشعار عارفانه ظهور پیدا میكند و راه خود و دیگران را هموار میسازد. شهریار شاعری است كه اشعارش چه به فارسی و چه به آذری، بارها و بارها ترجمه شده و به كشورهای مختلف راهیافته است. با محمدحسین شهریار برای اولین بار "پانتركیست "ها كه به راه صهیونیست معروف "ناظم حكمت " به راه افتاده بودند، طلوع آفتاب درخشان شعر و فرهنگ ایرانی ـ آذری را با "حیدر بابا یه سلام " دیدند و تبلیغات مسمومشان سنگی بر روی یخ شد. همچنین با شهریار شعر كلاسیك (غزل، قصیده، قطعه، رباعی، دو بیتی، مثنوی و...) جان دوباره یافت. چرا كه احاطه سیدمحمدحسین شهریار بر شعر عارفانه كلاسیك ایرانی گویای ظرفیتهای بهروز شونده شعر گردید. مفاهیم نوجای خود را در سبكهای مختلف شعر شهریار یافتند. مضامین اصلی معرفتی و ارزشی در شعرهای شهریار رنگ زمان پذیرفت. زبان از ایستایی پیشین نجات یافت و در خدمت شعر قرار گرفت. به رغم مخالفتهای هیأت حاكمه طاغوتی و سمپاشیهای جریانهای روشنفكری شعر با محمدحسین شهریار به عنوان ادبیات ایرانی اسلامی تجلی یافت . اشعار شاعر در 1384 سال گذشته مدام تجدید چاپ شده است. علاوه برآن نسلی از شاعران با تأسی از او شعرهای انقلابی، اسلامی سرودند كه همچنان ادامه دارد. هزاران ضربالمثل از اشعار او وارد زبان شده است كه این همه از نفوذ شاعری مینماید كه شاعر اسلام و ایران بود. برای گریز از طولانی شدن توصیف خلقیات و اشعار شهریار از ابراز عقاید دوستان او كه بر دو جلد دیواناش یادداشت نگاشتهاند سود میجویم:
"شهریار كه از روستای "خشگناب " در بخش "قرهچمن " آذربایجان برخاسته. و در آغاز نوجوانی سرنوشت وی را برای ادامه تحصیل به تهران پایتخت ایران كشانده و با مدنیت شهرنشینی آشنا ساخته بود فریفته اقداماتی كه با صواب دید و مصالح نو استعماری برای تغییر ساختار اجتماعی صورت میگرفت، به اقتضای طبیعت جوانی و جاذبهی تبلیغی ظاهر فریبانهای كه دستاندركاران سیاستهای استعماری راه انداخته بودند، به سرودههایی پرداخت كه گرچه در باطن انگیزهای جز شور و شوق اصلاحطلبی نداشت، لیكن خود سالهای بعد بهسان هر آدم منصفی چنین سرودههایی انگشت ایراد نهاد. او در اندیشه، وجدان و احساس خویش صداقت و سادگی یك انسان برخاسته از روستا را داشت، و از این پایگاه بیپیرایه جهان پیرامون خود را مینگریست. ولی گذشت روزگار و فروپاشی نظام دیكتاتوری در شهریور 1320، آزمایشهای فردی و تجربههای تلخ زندگی، روزن آگاهی و شناخت را نیز پیش روی او گشود، و از تنگنای محدودیتهای مادی و معنوی كه وجود خاكی او را فرا گرفته بود، رهانید. او چه زود دریافت، كه خزف را صدف و خرمهره را گوهری پنداشته است. شهریار درك راستین خود را در این بیت، چه زیبا به تصویر كشیده است: "ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند / به جان خواجه كه این شیوهی شبانی نیست. "
محمدحسین شهریار در سالهای آخر دوران تحصیل در رشتهی پزشكی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد، و این ناكامی موهبتی بود الهی، كه آتش درون و سوز و التهاب شاعر را شعلهور ساخت و تحولات درونی او را به اوجهای معنوی ویژه كشانید. تا جایی كه از بند علایق رست و در سلك صاحبدلان درآمد و سرودههایش رنگ و بوی دیگری یافت. و شاعر در آغاز دوران جوانی به وجهی نیكو از عهدهی این آزمون "درد و رنج " بر آمد، و پایه هنریاش به سر حد كمال معنوی رسید. به هر تقدیر، محمدحسین شهریار شاعری است یكهتاز در میدان توحید و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ میگوید: "هر چه كردم همه از دولت قرآن بود. " در اشعاری چون صدای خدا، قیام محمد، مناجات، مولا علی و شریح قاضی، كاروان كربلا، هدیه عید غدیر، اسلام و خدمت اجتماع، جهاد عقیدت و غیره عمق اعتقادات شهریار را، بر آنچه كه خود به حق گفته، میتوان دریافت. لطف سخن شهریار، چیرگی بینظیر او در سرودن شعر به دو زبان "دری ـ آذری " شهرت ویژهای به این پیر استادان عرفان بخشیده، وصیت شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیایی ایران، به سرزمینهای دیگر ره گشوده، و سخنان دلنشیناش روشنیبخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نكته است كه محمدحسین شهریار را در میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بینظیر نموده است.
محمدحسین شهریار پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اشعاری چون "تشریف قبول " و "مقام رهبری " با جان و دل همنوایی با انقلاب را آغاز كرد، چنان كه خود میگوید: "در سالهای اخیر هیچ گاه از ـ جهاد قلمی ـ باز نایستاده است " و این هم عنانی را نیز باید در همان ایمان و اعتقاد وی به معارف اسلامی و عرفان دانست "
محمدحسین شهریار فرزند حاج میرآقا خشگنابی در سال 1283 شمسی هجری در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در تبریز و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون گذراند و وارد مدرسه طب شد كه بعد از پنج سال پزشكی را رها كرد. از جست و جوهای مكاشفهگرایانه شاعر یكی این است كه در سالهای 1307 ـ 1309 در مجالس احضار ارواح كه توسط مرحوم دكتر ثقفی تشكیل میشد شركت میكرد كه كشفیات مهمی انجام میدهد و آن كشفیات وی را به سیر و سلوك میكشاند.در سال 1310 كه به خراسان میرود تا سال 1314 كه در آن صفحات بوده دنبالهی این افكار را داشته است و در سال 1314 كه به تهران مراجعت میكند تا سال 1319 این افكار و اعمال را با شدت بیشتر تعقیب میكند تا این كه در سال 1319 داخل جرگه فقر و درویش میشود و سیر و سلوك این مرحله را به سرعت طی میكند و در این طریق به قدری پیش میرود كه بر حسب دستور مرشد قرار میشود كه خرقه بگیرد و جانشین پیر بشود. تكلیف این عمل شهریار را در مدتی در فكر و اندیشه عمیق قرار میدهد و چندین ماه در حال تردید و حیرت سیر میكند تا این كه متوجه میشود كه پیر شدن و احتمالاً وبال جمع كثیری را به گردن گرفتن برای شهریار كه منظورش معرفت الهی و كشف حقایق است عملی دشوار و خارج از خواست و دلخواه اوست. اینجاست كه شهریار با توسل به ذات احدیت و رازها و نیازهای شبانه به كشفیات علوی و معنوی میرسد به طوریكه خودش میگوید پیشآمدی الهی وی را به ارواح یكی از اولیاء مرتبط میكند و آن مقام مقدس كلیه مشكلاتی را كه شهریار در راه حقیقت و عرفان داشته حل میكند و موارد مبهم و مجهول برای او كشف میشود... شهریار تقریباً سیسال اعتیاد سنگینی به نشأت مخدره داشت كه در این موقع به طور اعجازانگیزی از آن صرف نظر كرد. خلاصه شهریار هرچه را كه به آن علاقه داشت كنار گذارد. این حالت چند سالی طول كشید و در تمام اوقات فكر و ذكر شهریار فقط خواندن قرآن و عبادت و تهجد شد و از هر نوع معاشرت و ملاقات خودداری میكرد... بالاخره سال 1331 حال انقلابی شهریار تخفیف یافت و در آن موقع میگفت كه "امتحان من تمام شده است و علم قرآن را یافتهام " و بعد از آن تأویلات و تفسیراتی از قرآن مجید میكرد و حالیه هم میكند كه برای اهلش شنیدن و دانستن آنها ارزش فراوان دارد لازم بود مقداری از عوالم شاعرانه و عارفانه شهریار را یادآوری میكردیم كه در مقدمه دیوان اشعارش نزدیك به هشتاد صفحه از دوستان، بزرگان فرهنگ و ادب چون نیما یوشیج و محمدتقی بهار و... دربارهاش نوشتهاند. شعر از نگاه شاعر نیز در دورهای كه تهاجم فرهنگی با توفندگی یورش آغاز كرده بود از نگاه محمدحسین شهریار آموختنی و شنیدنی است: "به نام خدا، برای خوانندگان عزیز: مایهی شعر ابتدا آن تأثیر و ارتعاش لطیفی است كه بلااراده بر روی اعصاب انسان نقش میبندد. همینطور كه مولود ظاهری آن اعمال بلاارادهای از قبیل گریه، خنده، انقباض و انبساط اعصاب و عضلات است، مولود عضوی آن نیز روح شعر از قبیل حیرت، شهامت، سوز، رقت، لطافت و صلابت و غیره خواهد بود. این مایهی شعر یا موجد ارتعاشات عصبی چون امواج لطیفی در طبیعت از ازل تا ابد كشیده شده و دستگاه عصبی شاعر آن را از خود طبعیت یا از دستگاه عصبی دیگری تحویل گرفته به صورت شعر به دستگاه عصبی دیگران (اگر این دستگاه را داشته باشند) تحویل میدهد. این روح شعر در ابدان متنوع كه حلول میكنند هنر ـ از قبیل موسیقی، نقاشی، سلحشوری، نطق و خطابه و غیره ـ به وجود میآید و چون سخن مظهر كامل انسانیت است (نظم و نثر و نطق و خطابه هم مشمول آن میشوند). چون در میان افراد سخن نیز سخن منظوم لطیفترین آنهاست، فرد كامل شعر وقتی پدید میآید كه روح شعر در سخن منظوم حلول كند، به این جهت است كه شعر مطلق هم به آن اطلاق میشود. اگر شعر با یك فرد انسان مقایسه شود حقیقت شعر، كه تا حدی بیان شد در مقابل روح انسان است. این حقیقت یا روح شعر است كه نزد شاعر موهبت طبیعی است و به تصنع نمیشود آن را پیدا كرد و شاعر حقیقی بدان تمیز داده میشود. حالا برویم سر اجزای دیگر شعر كه به طور اكتسابی هم تحصیل میشوند: جمله یا كلام به جای جسم و بدن شعر است و هر كلمه و هر كلمهای به جای عضوی. البته تناسب و زیبایی كلمات و همینطور تركیب یا دسته جمع آنها كه كلام باشد به جای اندام و تناسب آن در نزد انسان است. وزن و بهطور كلی موزیك شعر كه توافق حروف هم جزء آن است در شعر به جای لباس انسان است و معمولاً شعر در این لباس به رسمیت شناخته میشود. وقتی كه به شعر قافیه میدهیم، مثل این كه عكس را قاب كرده میبندیم، شكل یا فرم شعر (غزل، قصیده، مثنوی، رباعی و مسمط و غیره) تعیین میشود كه به جای فرم لباس است نزد انسان. همین طور كه با تغییر فرم لباس ماهیت انسان عوض نمیشود شعر نیز تنها با تغییر شكل انقلابی در حالش پیدا نخواهد شد. شعر هدف و مقصود یا ایدهآلی دارد كه به جای مذهب و مسلك نزد انسان است و نیز موضوع و معنی و مفهومی، كه به جای اخلاق و رفتار و آدابی است كه انسان به تناسب ایدهآل خود اتخاذ میكند. بنابراین شعر كامل شعری است كه تمام اجزای آن به حد اعلا باشد. در زبان شیرین فارسی به عقیدهی این حقیر در درجه اول شعر حافظ است كه كلاً به حد كمال شعر رسیده و تمام اجزای آن در لایتناهی است. حتی برای شعر حافظ صفت "اسرارآمیزی " را هم باید به اضافه قائل شد. شعر اساتید مسلم دیگر روح شعر را دارد ولی سایر اجزای آن بعضاً پا به پای روح راه نمیروند. این بنده اگر حمل به تواضع درویشی نشود خود را خیلی با اشكال و با چندین گذشت و اغماض میتوانم شاعر بدانم. ولی با اطمینان كامل معتقدم كه هرگز به حد كمال شعر نرسیدهام و تا كنون نشده است كه شعری از خواجه بزرگوار بخوانم و از بضاعت خود شرمساز نشوم. حتی بارها فكر كردهام كه ترهات خود را از بین ببرم ولی چون این نوع یك خودخواهی و ناسپاسی محسوب میشود خودداری و خود را به سیر تكامل تدریجی امیدوار میداشتم. این است كه چاپ آثارم را همیشه برای آینده محول میكردم. حتی معتقد بودم برای بعد از خودم بماند به صلاح و كمال نزدیكتر خواهد بود. اما از یك طرف وضع آشفته دنیا عموماً و فقر و انحطاط خودمان خصوصاً این امید را كه كسی بعد از من به فكر طبع آثار من باشد از من سلب كرد. ضعف مفرط فراجی هم كه از حیاتم رقعی بیش نیست این اندیشه را تقویت كرد و از طرف دیگر استقبال عامه و اصرار دوستان كه حقیقتاً برای بنده اسباب شرمندگی شده بود، روی هم رفته، موجب شدند كه به چاپ و انتشار آثار ناچیز خود با صورت فعلی رضایت بدهم به امید آن كه ان شاء الله اگر عمری بود، در چاپهای بعدی تصحیح و تكمیل شود. اگر چنانچه بیتی یا مصرعی از این میان مقبول طبع صاحبدلان قرار گرفته و طبع آن خدمتی محسوب شد باید عرض كنم كه آثار بنده كلاً خاصه از بیست سال به این طرف مدیون دوست پاك گوهرم آقای لطفالله زاهدی است كه تمام را ضبط و از صدمت زوال ایمن داشتهاند،... سید محمد حسین شهریار "
این سطور مناعت طبع و خضوع عارفانه شهریار را میرساند كه بیهیچ ادعایی درباره خود و آثارش داوری میكند. دیوان دو جلدی اشعارش با بیش از هزار و دویست صفحه رنگارنگ از اندیشه، كشف و شهود، عارفانهها و اجتماعی و تغزلی گوناگون است كه استاد در عرصههای مختلف شعر كلاسیك و نو و به ویژه مكتب شهریار به آن پرداخته است. شهریار با استقبال و قدردانی از نیما و آثارش نه تنها مخالفت نمیروزد بلكه جایگاه و تلاش و همت او را میستاید و خود نیز شعر نو هم میسراید. از آنجایی كه شعر و مشكلات مربوط به آن، چراییها و چگونهها همچنان پابرجاست. الگوبرداری از مكاتب مختلف غربی همچنان با شتاب دنبال میشود. نقد شعری متناسب با دیدگاه نو انقلابی و اسلامی در خور ارائه نمیشود لزوم پرداختن به این چراها ناگزیر باید از خود شهریار باشد كه دیدگاههایش همچنان نو، نغز و جامع است. شهریار در جایگاهی كه قله شعر فارسی است ایستاده دیدگاههای خود را ارائ میدهد و نه از دور و بی درك و احساس سختیها و صنایع كار، بنابراین آن قسمت از دیدگاههای استاد را كه ضرورت مطالعه و آموختن دارد، مرور میكنیم. تا باشد كه نسل نو انقلابی از آموزههای استاد بهره لازم را برده و به داشتن چنان سخنوری با اندیشههای اسلامی و عرفانی مباهات كنند. شهریاری كه روز شاعر ملی به نام نامی اوست و این نشانگر درایت و كاردانی و ارجگزاری مقامات فرهنگی و مسوولان جمهوری اسلامی ایران است.
نویسنده: مجتبی حبیبی
شنبه 28/6/1388 - 1:53
دانستنی های علمی
دانشمندان انگلیسی در بررسیهای خود نشان دادند که ببرها نسبت به شیرها، یوزپلنگها و پلنگها مغز بزرگتری دارند. |
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه آکسفورد با هدف بررسی ارتباط میان اندازه جمجمه ببر، شیر، یوزپلنگ و پلنگ با جمجمه گربه دریافتند که مغز ببر از سایر این گربه سانان بزرگتر است. این محققان در این خصوص اظهار داشتند: "زمانی که ما دو گونه بزرگ شیر و ببر را با هم مقایسه کردیم دریافتیم که به طور متوسط طول جمجمه شیر بیشتر از ببر است اما جمجمه ببر نسبت به جمجمه شیر حجم بیشتری دارد. نکته جالب توجه در این است که حجم جمجمه یک نمونه ماده ببر کوچک بیشتر از حجم کاسه سر یک شیر عظیم ساکن جنوب آفریقا است." تا کنون اعتقاد بر این بود که مغز گونه هایی مثل شیر که به صورت اجتماعی زندگی می کنند بزرگتر از مغز گونه هایی مثل ببر است که به صورت منفرد زندگی می کنند چرا که گونه های با زندگی اجتماعی برای حل مسائل پیچیده داخل گروهها به مغز پیشرفته تری نیاز دارند. این درحالی است که نتایج این بررسیها خلاف این اعتقاد را اثبات می کند. این دانشمندان اظهار داشتند: "نتایج ما نشان می دهد که ارتباط مثبتی میان اندازه مغز و زندگی اجتماعی وجود ندارد." این چهار گونه از گربه سانان در حدود 7/3 میلیون سال قبل یک جد مشترک داشتند. براساس گزارش ساینس دیلی، این دانشمندان همچنین دریافتند که نه تنها مغز ببرها بزرگتر از مغز شیرها است بلکه مغز این جانور نسبت به ابعاد بدن خود نیز بزرگتر است. |
شنبه 28/6/1388 - 1:51
هوا و فضا
شاتل در لغت به اتوبوسهایی اطلاق می شود كه در یك مسیر مشخص رفت و آمد می نمایند. آن ها اتوبوسهایی هستند كه برای حمل انسان،محموله های فضایی و بردن ماهواره به فضا،توسط اداره هوانوردی و فضایی ملی ایالات متحده آمریكا(NASA ) در دهه هفتاد میلادی طراحی شده است.
شاتل فضایی بعنوان یك موشك قابل استفاده مجدد و فضاپیمای قابل بازیابی مطرح شد زیرا تا آن زمان در تكنولوژی پرتاپ با موشك،قسمت های مختلف از موشك جدا شده و به زمین سقوط نموده و یا اینكه در فضا سرگردان می ماندند برای مثال موشك ساترن 5 با جرمی حدود 2900 تن و ارتفاع 111 متر به فضا پرتاب شد ولی در بازگشت آنچه از این آسمان خراش پرنده باقی مانده بود توده ای 6 تنی بود كه در اقیانوس آرام فرود آمد و راهی موزه شد.
شاتل ها به ترتیب ساخت اینتر پرایز،كلمبیا،چلنجر،دیسكاوری،آتلانتیس و ایندیور نامیده شدند. اینتر پرایز توانایی پرواز به فضا را نداشت و فقط ابزاری آزمایشی و آموزشی بود. دوازدهم آوریل 1981(اوایل دهه 1360)،یعنی بعد از حدود 10 سال،شاتل فضایی كلمبیا،با موفقیت به فضا فرستاده شد تا فصل جدیدی از تجسس ای فضایی آغاز گردد. در سال 1983،اولین ماهواره به وسیله چالنجر در مدار قرار داده شد. در نوامبر 1983 اولین آزمایشگاه فضایی با 71 مورد آزمایش طراحی شده به وسیله دانشمندان آمریكا و اروپا به فضا فرستاده شد و در آوریل 1984،اولین تعمیر ماهواره ای توسط شاتل صورت پذیرفت و بازیافت ماهواره های پاپالا و وستار و بازگرداندن آنها به زمین در نوامبر سال 1984 اتفاق افتد تا در 5 سال آغازین استفاده از شاتل،ماموریتهای بسیار مهمی انجام شود.پس از این موفقیت های اولیه در ژانویه سال1986،با انفجار شاتل چالنجر(چلنجر) و كشته شدن خدمه آن بعلت ایجاد شعله در مخزن سوخت بیرونی،مامریتهای شاتل برای تحقیق و تفحص به مدت 3 سال معلق ماند.
سازمان ناسا این 3 سال را صرف تكمیل و ایمن تر كردن شاتل نمود و در سال 1988 میلادی پروازهای شاتل دوباره آغاز شد.
ولی متاسفانه دوباره حادثه به سراغ شاتل های فضایی آمد،در روز شنبه 12 بهمن 1381(16 ژرانویه 2003)در حدود ساعت 14 به وقت جهانی هفت فضانورد شاتل كلمبیا در پایان یك ماموریت 16 روزه علمی حاضر بودند(آماده بودند) كه به زمین بازگرند،اما در كمال حیرت مردمان این فضاپیما در اثر یك مشكل در قسمت مخازن سوخت منفجر شد و از بین رفت. پس از این حادثه بار دیگر شاتل ها به مدت 3 سال زمین گیر شدند.
لازم به ذكر است شوروی سابق نیز برنامه ای مشابه با شاتل فضایی آمریكا را در نوامبر سال 1988 آغاز كرد،در این تاریخ شوروی نخستین شاتل خود به نام بوران را برای آزمایش پرواز بدون سرنشین به مدار فرستاد. شاتل بوران تقریبا هم اندازه وهم شكل شاتل آمریكا بود.
این شاتل به همراه موشك جدید انرژیا به فضا رفت. اما این برنامه در سال 1993 یعنی بعد از فروپاشی شوروی با توقف روبرو شد. بوران دیگر هرگز پرواز نكرد.
ساختار شاتل فضایی
شاتل ها دارای سه بخش اصلی هستند:
1. مدارگرد
2. دو موشك سوخت جامد یا " بالا برنده "
3. مخزن بیرونی و بزرگ سوخت مایع
مدارگرد:
مدارگرد تنها بخشی از شاتل است كه وارد مدار می شود. مدارگرد به مخزن بزرگ سوخت متصل است و هیدروژن و اكسیژن مایع موجود در آن را می سوزاند تا نیروی رانشی پرتاب ایجاد شود. طول این مدارگرد 37 متر،عرض آن از انتهای یك بال تا انتهای بال دیگر 24 متر و ارتفاع آن در حالت ایستاده روی سكوی پرتاب 17 متر است.
مدارگرد نیز پس از پایان ماموریت به زمین باز می گردد و مانند هواپیمایی با سرعت 346 كیلومتر در ساعت بر باند ویژه فضاپیما ها می نشیند. مدارگرد نیز دست كم صد بار می تواند در مدار زمین قرار گیرد و هر بار مدت پرواز آن از 5 تا حداكثر 30 روز است. مدارگرد دارای سه بخش است: كابین فضانوردان،آفت یا اتاق بار و موتورها.
كابین فضانوردان،در بخش جلویی شاتل قرار دارد و به طور میانگین گنجایش 7 نفر و در شرایط اضطراری 10 نفر را داراست.
اتاق بار یا آفت قسمتی است در طبقه ی عقبی پرواز كه متخصصان فنی و علمی در آنجا می نشینند. ان ها را به ترتیب متخصصان ماموریت(فضانوردان ناسا) و متخصصان بار(كه فضانورد نیستند و عموما دانشمندند) می نامند. منظور از بار، ماهواره یا تجهیزاتی است كه در فضاپیما با خود به مدار زمین می برد.
در یك شاتل،51 موتور به كار رفته است. موتورهای موشكی سوخت جامد كه فقط در دو دقیقه نخست پرتاب به كار می روند. سه موتور اصلی در جریان پرتاب روشن اند. این موتورها نیروی لازم برای كشش 170 تن جرم شاتل را تولید می كنند. دو موتور مانور در مدار، فضاپیما را قادر می سازند تا مدار خود را بدور زمین اصلاح كند و یا تغییر مسیر دهد. لازم به ذكر است كه توان موتورهای شاتل فضایی حین برخاستن 140 میلیون اسب بخار است.(یعنی معادل توان حدود 1.5 میلیون پژو 206)
بالا برنده ها:
دو موشك با سوخت جامد،بزرگ ترین موشك های سوخت جامدی اند كه تا بحال برای پروازهای فضایی ساخته شده اند، این دو موشك قادرند هزار و سیصد تن جرم را رو به بالا بكشند و فقط صعود فضاپیما را تند تر می كنند. هر كدام از این موشك ها 43 متر ارتفاع و در هنگام پر بودن 60 تن وزن دارند. یك موشك پرتاب كننده نیروی رانشی معادل 1.5 میلیون كیلو گرم در هنگام پرتاب ایجاد می كند. این دو موشك پس از اینكه شاتل فضایی را بع ارتفاع 45 كیلومتری از زمین رساندند یعنی بالای ضخیم ترین لایه های جوی زمین از فضاپیما جدا می شوند و با چتر در اقیانوس فرود می آیند. این موشك ها قابل بازیافت بوده و در ماموریت های بعدی مورد استفاده قرار می گیرند.
مخزن سوخت بیرونی:
طول مخزن سوخت بیرونی 48 متر و عرض آن حدود 8 متر است و با 705 تن سوخت هیدرازین و نیتروكسید نیتروزین در كل 738.5 تن جرم دارد. این مخزن سه موتور موشكی مدارگرد را تغذیه می كند. این مخزن سوخت پس از رساندن مدارگرد به ارتفاع مورد نظر،از آن جدا می شود و طبق برنامه بر اثر برخورد با جو زمین می سوزد و از بین می رود.
ارتفاع مدارهایی كه شاتل در آنها قرار می گیرند از 185 تا 1110 كیلومتر با توجه به ماموریتشان تغییر می كند. گرچه بیشتر اوقات به مدار 240 كیلومتری می روند. در آنجا هر 90 دقیقه یك بار دور زمین می گردند.
شاتل فضایی در مواجهه با جو زمین چه می كند؟
اصطكاك بدنه شاتل فضایی با جو زمین موجب می شود دما در حد بسیار بالایی بالا برود. برای حل این مشكل مهندسان ناسا سطح زیرین مدارگرد را با سرامیك می پوشانند. طرح فعلی شاتل شامل20548 قطعه سرامیك از جنس الیا سیلیكون است. هر قطعه طوری شكل گرفته كه دقیقا قالب تمام زوایای فضاپیما باشد و بتواند دمایی برابر با 1260 درجه سانتیگراد را تحمل كند. كلاهك دماغه شاتل و لبه ی بال ها كه در هنگام بازگشت شاتل به جو،بیشترین گرما را متحمل می شوند،با ماده ای پوشیده اند كه می تواند دمایی برابر 1649 درجه سانتیگراد را تحمل كند،دمایی كه فولاد در آن ذوب می شود.
آینده ی شاتل های فضایی:
قرار بود شاتل ها ابزارهای ارزان قیمتی برای پرتاب فضانوردان به مدار باشند،اما در عمل هر پرتاب حدود سیصد میلیون دلار هزینه در بر داشت. نكته دیگر این است كه ناسا باید حدود دوازده هزار نفر را فقط برای پرتاب فضاپیما استخدام كند!
جایگزین آینده شاتل ها احتمالا چیزی مشابه هواپیمای ملی هوا فضا خواهد بود كه ناسا و نیروی هوایی آمریكا بطور مشترك با هم ساخت اد. این هواپیما كه X-33 نام دارد، سی و سومین هواپیما از یك رشته پر تعداد هواپیما های آزمایشی مشترك ناسا و نیروی هوایی است. این رشته از هواپیما ها به هواپیمای X-34 كه مدل دیگری از موشك های قابل مصرف دوباره است،رسیده اند.
هواپیمای X-33 مانند یك هواپیمای جت عادی از باند پرواز بلند می شود و به سرعت مناسب جهت پرتاب به مدار زمین می رسد و همانند یك هواپیمای معمولی فرود می آید.چ
این فضاپیما طوری طراحی شده است كه خودش را سریعتر و بالاتر پرتاب كند،تا جایی كه جو آن قدر نازك شود كه موتورهای عكس العملی آن به كار افتد. سپس در سرعت 22 ماخ(22 برابر سرعت صوت است یعنی 6.4 كیلومتر در ثانیه)، این موتورها خاموش می شوند و یك موتور موشكی، سرعت آن را به 25 ماخ(سرعت لازم برای حركت در فضا)می رساند.
هر پرتاب هواپیمایX-33 بیش از یك میلیون دلار هزینه خواهد داشت. طرفداران این طرح مدعی اند كه می توان این هواپیما را یك روز و نیم پس از فرود،دوباره به فضا فرستاد(شاتل ها باید بین پروازها چندین ماه استراحت كنند) و از آن جایی كه هواپیمای هوافضا،بیشتر مانند یك جت عمل می كند تا یك موشك،می تواند در شرایط اضطراری دور بزند و به نقطه حركتش بازگردد،قابلیتی كه شاتل های فضایی ندارند.
نویسنده : حسن قضاوی
شنبه 28/6/1388 - 1:50
کامپیوتر و اینترنت
امروزه ویروس ها، حوزه های تازهتری را برای فعالیت تجربه می كنند و دامنه فعالیت های تخریبی آنها به تلفن های همراه، گوشی های هوشمند، PDA ها نیز كشیده شده است.
با توجه به آنكه گوشی های بی سیم و PDA ها از تنوع و پیچیدگی بسیاری برخوردارند، آلوده كردن آنها به ویروس هم دشواری های خاص خود را دارد، اما تامین امنیت آنها در برابر حملات الكترونیك نیز به همین میزان دشوار بوده و نیازمند تمهیدات خاص است.
از سال 2004 بدین سو كه شاهد آغاز حملات ویروس ها به تلفن همراه هستیم، تنوع و شدت این حملات روز به روز در حال افزایش است و هنوز اطلاعات و آمار دقیقی در مورد وسعت و مقیاس این حملات در دست نیست.
شكی نیست كه ویروس های تلفن همراه با سرعت بیشتری گسترش می یابند، علت آن است كه كاربران گوشی ها دقت كمتری به مسائل امنیتی دارند و خطر ویروسی شدن گوشی های خود را جدی نمی گیرند. این در حالی است كه با توجه به هشدارهای مكرر در مورد ویروس های رایانه ای، آگاهی عمومی در مورد این نوع از خطرات افزایش چشمگیری یافته است.
جالب آنكه حتی افرادی كه از خطرات ویروس های تلفن همراه آگاهی دارند در عمل به گونه ای رفتار می كنند كه انگار قرار نیست مشكلی برای آنها پیش بیاید.
با این حال ویروس های تلفن همراه هم یك خطر جدی هستند و با توجه به گسترش تعداد كاربران سرویس های اینترنت همراه و افزایش تعداد شهروندانی كه از گوشی های خود برای انجام امور مهم روزانه و شغلی استفاده می كنند، ویروس نویسان نیز علاقه بیشتری به آلوده كردن گوشی های كاربران از خود نشان می دهند.
نخستین ویروسی كه برای كاربران تلفن همراه مشكل ایجاد كرد Cabir نام داشت. در تاریخ 14 ژوئن 2004 یك اسپانیایی مشهور به جمع آوری و نگهداری ویروس های مختلف جهان كه با نام مستعار VirusBuster شناخته شده بود و ارتباطات نزدیكی با برخی از طراحان ویروس های خطرناك و مخرب داشت، از طراحی ویروسی به نام caribe.sis خبر داد.
وی فایل حاوی این ویروس را برای تعدادی از شركت های مشهور امنیتی و طراحان نرم افزارهی ضدویروس ارسال كرد و باعث حیرت آنان شد. با توجه به آنكه تا آن زمان هیچ سابقه ای از طراحی ویروس های تلفن همراه وجود نداشت، شركت های امنیتی بررسی ماهیت این ویروس جدید را به سرعت آغاز كردند.
بررسی های اولیه نشان می داد كه این ویروس یك برنامه كاربردی است كه برای سیستم عامل سیمبین نوشته شده است. این سیستم عامل در آن زمان پرطرفدارترین سیستم عامل برای تلفن های همراه بود و باید توجه داشت كه در سال 2004 هنوز خبری از گوشی آیفون و سیستم عامل هایی مانند آندروید نبود.
فایل های گنجانده شده در caribe.sis ، برنامه هایی برای ARM بودند. ARM پردازنده هایی بودند كه بر روی وسایل مختلفی همچون تلفن های همراه به كار گرفته می شدند. با توجه به آشنایی اندك اكثر شركت های ضدویروس با این نوع از پردازنده ها مقابله با تهدید جدید در گام اول كار دشواری به نظر می رسید. اما كارشناسان امنیتی تلاش كردند این مشكل را به سرعت حل كنند و خودشان را با شرایط جدید تطبیق دهند.
در اینجا بود كه ماهیت واقعی این فایل آشكار شد. یك ویروس تلفن همراه كه از طریق بلوتوث منتشر می شد. این ویروس به خوبی طراحی شده بود و قادر بود تمامی گوشی های مجهز به سیستم عامل سیمبین و حتی دستگاه هایی مانند N-Gage نوكیا كه در اصل برای بازی طراحی شده بودند را آلوده كند.
اما گام بعدی تلاش برای مقابله با اقدامات مخرب این ویروس بود كه توسط فردی با نام مستعار Vallez نوشته شده بود.
شنبه 28/6/1388 - 1:49
کامپیوتر و اینترنت
تا قبل از ورود كامپیوتر به عرصه صدا، چیزی به اسم فرمت صوتی وجود نداشت. صداها، اگرچه با كیفیت های متفاوت، به روش واحدی ذخیره می شدند و خوانده می شدند. ولی با ورود كامپیوتر ، فایل های صوتی نیز، فرمت ها و قالب های مختلفی پیدا كردند. در كامپیوتر ، فرمت یك فایل به معنی نوع ذخیره سازی اطلاعات و نحوه خواندن آنها است. اجازه دهید یك مثال بزنیم. در فرمت Mid ، اصلاعات صوتی بصورت نت (Note) ذخیره می شود. یعنی اطلاعات مربوط به هر ساز، به همراه پرده ها، نت ها و سایر اطلاعات، جداگانه ذخیره می شود، ولی در فرمت wav اطلاعات صوتی بصورت طول موج های صدا ذخیره می شود و صدا ها قابل تفكیك نیستند. به همین دلیل، برنامه های خاصی وجود دارند كه میتوانند فرمت Mid را به نت های موسیقی تبدیل كنند. ولی در فرمت Wav چنین امكانی وجود ندارد. همچنین، چون در فرمت Wav تمام طول موج ها ذخیره می شوند، حجم فایل نسبت به فرمت Mid بسیاربیشتر است. در ابتدا هریك از برنامه های صوتی ، برای خود یك فرمت جداگانه داشت. ولی در حال حاضر ، بیشتر برنامه ها ، اكثر فرمت های صوتی را پخش می كنند. تعدادی از مهم ترین فرمت های صوتی به شرح زیر هستند: Wav, mp3, Ra, Wma, و Mid
Wav :
این فرمت معروف ترین و پر استفاده ترین فرمت صوتی در كامپیوتر هاست. Wav فرمت استاندارد ویندوز محسوب می شود. به همین دلیل ، اكثر صدا های موجود در ویندوز با فرمت Wav مشاهده می شوند و كلاً این فرمت كاربرد بیشتری دارد. فرمت Wav برخلاف اكثر فرمت های دیگر، خود انواع مختلفی دارد. یعنی می توان یك فایل Wav را به حالت های مختلفی ذخیره كرد. فرمت Wav در همه برنامه های مرتبط با صدا شناخته شده و پخش می شود.
mp3 :
این فرمت، محبوب ترین فرمت برای فایل های موزیك محسوب می شود. در واقع mp3 موفق ترین فرمت از خانواده Mpeg می باشد. Mpeg فرمتی بود كه برای فشرده سازی صدا و تصویر توسط گروهی از محققین ایجاد شد. این گروه كه با نام Motion Picture Experts Group فعالیت می كردند، پس از اختراع این فرمت، نام خود را بر آن نهادند. ( Mpeg در واقع از حروف اول همین عبارت تشكیل شده است). پس از ایجاد این فرمت كه Mpg نیز خوانده میشد، فرمت های دیگری از این خانواده هم ارائه شد، از آن جمله: . mpa , mp1,mp2,mp3 از این میان mp3 بیش از بقیه كارائی داشت و بیشتر مورد استقبال قرار گرفت. دلیل عمده موفقیت آن نیز این بود كه در این فرمت، فایل های صوتی بسیار فشرده و كم حجم می شوند، با این فرمت ما می توانیم حجم بیشتری از موسیقی را روی CD ذخیره كنیم ( حدود 12 ساعت موسیقی روی هر CD ) و همچنین زمان دریافت موسیقی از اینترنت نیز كاهش می یابد. mp3 در ویندوز 95 و اولین نسخه های ویندوز 98 پشتیبانی نمی شد. ولی در ویندوز های بعدی، فرمت mp3 بعنوان یكی از فرمت های پیش فرض گنجانده شده است.
CDDA :
این فرمت در واقع چندان ربطی به فایل های صوتی كامپیوتری ندارد. ولی از آنجا كه در كامپیوتر استفاده زیادی دارد، آن را معرفی می كنیم. CDDA در واقع فرمت CD های صوتی یا Audio cd ها است كه توسط ضبط ها و CD player ها قابل اجرا است. این فرمت ساختار كامپیوتری ندارد و حتی نمیتوان آن را روی كامپیوتر كپی كرد. در درس های آینده، روش تبدیل این فرمت را به فرمت های متعارف بررسی می كنیم. در حال حاضر به دلیل حجم بالائی كه این فرمت اشغال می كند، استقبال از آن كاهش یافته است.
Mod :
فرمت Mod یكی از فرمت های قدیمی كامپیوتر است كه در زمان سیستم عامل داس محبوبیت زیادی داشت. ولی با ورود ویندوز ، كاربرد خود را از دست داد. این فرمت تا چهار كانال صوتی را پشتیبانی می كند. البته بیشتر برای پخش موزیك ( بی كلام ) مناسب است تا صدا های دیگر .
Mid :
Mid یا Midi یكی از فرمت های قدیمی صداست كه با وجود گذشت زمان، كهنه نشده و كاربرد خود را حفظ كرده است. Midi نشكیل شده از حروف اول این كلمات است: Musical Instrument Digital Interface ( به معنای رابط دیجیتالی ابزارهای موسیقی). كاربرد اصلی فرمت Midi در موسیقی است. در واقع یك فایل Mid حاوی نت های موسیقی ، اطلاعات مربوط به هر ساز، پرده ها ، وقفه ها و همه اطلاعات تخصصی موسیقی می باشد. به همین دلیل با داشتن یك برنامه مناسب، می توانیم همه این اطلاعات را از فایل استخراج كنیم و این قابلیت برای موسیقی دانان بسیار مفید است. در اكثر كامپیوتر ها نیز یك درگاه Midi موجود است كه میتوانیم ابزارهای موسیقی را به آن متصل كرده و موسیقی نواخته شده را به صورت فایل Mid ضبط كنیم. همچنین می توانیم نت ها را بنویسیم و ابزار موسیقی آن را برای ما بنوازد. فایل های Midi حجم بسیار كمی نیز اشغال می كنند و این نیز برای آنها یك مزیت محسوب می شود. این فرمت در بسیاری از ابزارهای الكترونیك از جمله تلفن همراه نیز كاربرد دارد.
Aiff :
این فرمت در اصل فرمت استاندارد كامپیوتر های آمیگا است. آمیگا تا قبل از فراگیر شدن Pc حرف اول را در زمینه صدا و تصویر می زد ، تا سالها پس از ورود pc نیز فایل های صوتی آمیگا كاربرد داشت. ولی در حال حاضر به علت ورشكسته شدن كمپانی Commodore این فرمت نیز توسعه نیافته و كارائی خود را از دست داده است.
Voc :
این فرمت، به كمپانی Creative و كارت های صوتی SoundBlaster اختصاص دارد. فرمت Voc نیز با ورود ویندوز و فراگیر شدن فرمت Wav ، كم كم از گردونه خارج شد و اكنون كاربرد چدانی ندارد.
Wma :
فرمت Wma یا Windows media audio یكی از جدی ترین رقیبان mp3 محسوب می شود. این فرمت حتی از بعضی جهات بر mp3 برتری دارد و با توجه به این كه محصول كمپانی مایكروسافت است، آینده روشنی برای آن پیش بینی می شود. فایل های Wma حجم بسیار كمی دارند و كیفیت آنها نیز كاملا قابل قبول است. در عرصه اینترنت نیز كه حجم فایل ها اهمیت زیادی دارد، این فرمت با فرمت mp3 رقابت تنگاتنگی دارد.
Ra :
فرمت Real Audio نیز یكی از فرمت های صداست كه جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. فایل های Ra نیز حجم كم و كیفیت قابل قبولی دارند، ولی چیزی كه آنها را از دیگر فرمت ها متمایز می كند، حجم آنها نیست بلكه خاصیت streaming موجود در فایل های Real است. خاصیت Streaming یا جریانی، باعث می شود كه فایل های صوتی از طریق اینترنت پخش شوند، ولی كپی نشوند. این ویژگی كمك زیادی به تولید كننده ها می كند و جلوی كپی های غیر مجاز را تا حدودی می گیرد. همچنین به كمك این قابلیت، میتوان صدا را به صورت زنده روی اینترنت پخش كرد. در حال حاضر اكثر رادیو های اینترنتی برای پخش مستقیم برنامه های خود از فرمت Real استفاده می كنند.
نویسنده:احسان مظلومی
چهارشنبه 25/6/1388 - 1:31
کامپیوتر و اینترنت
یكی از نامهای آشنا برای دارندگان كامپیوتر RAM است.
به RAM یا Random Access Memory (حافظه قابل دسترس تصادفی) از این رو تصادفی میگویند كه دسترسی به اطلاعات آن با دانستن سطر و ستون در آن امكان پذیر است و از هر سطر و ستونی میتوان به اطلاعات دسترسی پیدا كرد.
برخلاف (RAM، SAM (Serial Access Memory اطلاعات را در ردیفی به صورت سری از بایتها ذخیره میكند. و دسترسی به اطلاعات به ترتیب انجام میشود. مانند یك نوار كاست كه به ترتیب از ابتدا تا انتها پیش میرود. این نوع حافظه برای اطلاعاتی كه نیاز به مرتب بودن دارد، مناست است. مثال مناسب برای كاربرد SAM نمایش فیلم توسط كارت گرافیك كامپیوتر است.در اینجا تنها به تشریح RAM میپردازیم.
RAM پویا (Dynamic):
همانند پردازشگر، حافظه نیز مدار مجتمعی (IC) متشكل از میلیونها ترانزیستور و خازن است. در معمولترین نوع حافظه، DRAM، یك ترانزیستور و یك خازن با هم تشكیل یك بیت از حافظه را میدهند. خازن پر به معنی 1وخالی به معنی صفر است. در این میان ترانزیستور نقش یك سویچ را ایفا میكند و هر گاه نیاز باشد با تغییر حالت خازن، اطلاعات را از آن میگیرد و یا روی آن ضبط میكند.
خازن مانند یك سطل سوراخ است و توانایی ذخیره الكترونها را دارد و با پر بودن آن 1و با خالی بودن آن صفر ذخیره میشود ولی خازن مانند یك سطل خالی به مرور زمان از الكترون خالی میشود و در كمتر از یك میلیثانیه این اتفاق میافتد. در این میان پردازشگر و كنترل كنندههای حافظه وضیفه پر نگاه داشتن خازن را بر عهده دارند. این روند هزاران بار در ثانیه اتفاق میافتد.
كلمه پویا (Dynamic) نیز از همینجا برای نام این حافظهانتخاب شده است. به دلیل اهمیت كار RAM اطلاعات آن باید همواره كامل بماند.
بیتهای حافظه به صورت شطرنجی و در كنار هم روی صفحه سیلیكون قرار میگیرند و هر بیب در سطر و ستون معین خود قرار دارد. آدرس هر كدام از بیتها شماره سطر و ستون آن بیت است.
RAM در ستون مربوط جریان را برقرار و با این كار ترانزیستورها را فعال میكند. سپس از طریق ردیف مورد نظر خازن شارژ میشود و یك بیت ذخیره میشود. هنگام خواندن اطلاعات اگر خازنی دارای شارژ بیشتر از نصف ظرفیت خود باشد به عنوان خازن پر و در نتیجه 1 شناخته میشود و اگر دارای شارژ كمتر از نصف ظرفیت خود باشد به عنوان صفر شناخته میشود. ضبط و خواندن اطلاعات حافظه در چند نانو ثانیه انجام میشود.
RAM دارای مدارهایی است كه در انجام كار به آن كمك میكنند. از جمله كارهایی كه این مدارها انجام میدهند میتوان به موارد زیر نام برد:
• شناسایی شماره سطر و ستون اطلاعات
• اطمینان حاصل كردن از صحیح بودن اطلاعات هر بیت
• خواندن و ذخیره كردن اطلاعات
Static RAM:
این نوع RAM از روش كاملاً متفاوتی برای ذخیره اطلاعات استفاده میكند. این روش شامل Flip-Flop اطلاعات است كه یكی از كاربردهای «جبر بول» در مهندسی برق است.
Static RAM سریع تر از Dynamic RAM است و حجم بیشتری اطلاعات را ضبط میكند و گرانتر نیز هست. به همین دلیل از Static RAM بیشتر در ساخت Cache استفاده میكنند.
RAM معمولاً به صورت قطعاتی به نام Module عرضه میشود.
در گذشته هر كدام از سازندگان كامپیوتر نوعی RAM را میشاختند كه تنها به كامپیوترهای همان شركت سازنده كار میكرد. سپس نوع SIMMبه بازار آمد. این نوع دارای 30 سوزن اتصال بود و در ابعاد 3.5در 0.75 اینچ تولید میشد. وقتی از دو یا بیشتر از این نوع استفاده میشد باید سرعت و حجم آنها با هم مساوی میبود.
با افزایش سرعت پردازشگرها نوع دیگری به نام DIMM به بازار آمد و دارای 168 تا 184 سوزن اتصال بود و در حجمهایی از چند مگابایت تا یك گیگابایت ساخته میشد.
نوت بوكها از نوعی RAM به نام SODIMM استفاده میكنند. 144 تا 200 سوزن اتصال دارند و از 16 مگابایت تا یك گیگابایت ساخته میشوند.
RAM هایی كه در حال حاضر تولید میشوند از روشهای پیشرفتهای استفاده میكنند. بعضی RAM ها دارای سیستم شناخت Error هستند. به این روش Parity ( توازن) گفته میشود. برای هر 8 بیت اطلاعات یك قطعه برای این كار وجود دارد.
وقتی 8 بیت در یك بایت اطلاعاتی دریافت میكنند، این قطعه تعداد یكهای آن بیتها را با هم جمع میكند. اگر تعداد یكها فرد باشد، مقدار بیت این قطعه یك میگردد و اگر این تعداد زوج باشد این عدد صفر میشود. وقتی كه اطلاعات از هر بیت خارج میشود و دوباره این كار تكرار میشود و مقدار جدید با مقدار قبلی چك میشود.
مشكل Parity این است كه فقط خطاها را تشخیص میدهد ولی كاری برای اصلاحشان انجام نمیدهد و در صورت بروز مشكل اطلاعات را بر میگرداند و سیستم دوباره برای فرستادن اطلاعات تلاش میكند.
اینكه چه مقدار RAM احتیاج دارید بستگی به كار و سیستم شما دارد. اگر كامپیوتر شما سرعت كافی را ندارد یا برای دسترسی به اطلاعات هارد دیسك زمان زیادی میگیرد، احتمالاً مشكل از كم بودن RAM است. اگر از ویندوز XP استفاده میكنید كمترین مقدار پیشنهادی 128مگابایت است و اگر از مقدار كمتری از این استفاده میكنید، احتمالاً در كاركرد با ویندوز به مشكل برمیخورید. ویندوز 98/95 به راحتی با 32مگابایت كار میكند. سیستمهای لینوكس در كاركرد عادی فقط به 4 مگابایت RAM نیازمند است در حالی كه سیستك عامل مكینتاش بسته به كاركرد به 128 تا 512 مگابایتی احتیاج دارد.
نویسنده:رشید عسگری
منبع: همشهری آنلاین
چهارشنبه 25/6/1388 - 1:30