• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 639
زمان آخرین مطلب : 3472روز قبل
بهداشت روانی
  • پیشگویی کامبخش...

  • چنانچه موشکافانه تر رفتارهای خود را مورد ارزیابی قرار دهید، در می یابید که بسیاری از وقایعی که شما آنها را به بخت و اقبال، شانس و تقدیر نسبت می دهید، در واقع رابطه ی معنا داری با انتظارات ما و نیز پدیده ای بنام "پیشگویی کامبخش" دارند.
  • تعریف پیشگویی کامبخش(self fulfilling prophecy).
  • 1- پیشگویی ای میباشد که به خودی خود باعث محقق شدن خودش میشود.

  • 2-تعریفی غلط از یک موقعیت که باعث برانگیختن یک رفتار جدید و به حقیقت پیوستن تصور و ادراک غلط اولیه میشود.

  • 3-روندی که در طی آن انتظارات شما از فرد دیگر در نهایت منجر به آن میشود تا فرد به نحوی رفتار کند که انتظارات اولیه شما تایید گردند.

  • 4-چنانچه افراد شرایط را واقعی قلمداد کنند، آن شرایط در پی آمدهای رفتارشان به واقعیت می پیوندند.

  • 5-افراد تمایل دارند به چیزهایی که میجویند دست یابند، و چه بسا سهوا آن چرا که میجویند خلق میکنند.

  • 6-دیگران به نحوی واکنش نشان میدهند که شما انتظار دارید واکنش نشان دهند.

  • • • • یک چرخه از این پدیده به شکل زیر رخ میدهد:
  • 1-ادراک کننده انتظارات خاصی مبنی بر چگونگی رفتار هدف متصور میشود.

  • 2-سپس ادراک کننده به نحوی رفتار میکند تا هدف را وادار به اعمال رفتار مورد انتظار خود کند.

  • 3-هر آینه هدف به نحوی رفتار میکند تا انتظارات ادراک کننده تایید گردند.

  • 4-ادراک کننده تحقق رفتار پیش بینی شده خویش را به چشم می بیند.

  • • عکس این حالت پیشگویی خودشکننده (self defeating prophecy) قرار دارد. تفاوت آن با پیشگویی کامبخش به شرح زیر است:
  • پیشگویی کامبخش: پیشگویی یک نتیجه منفی که آن نتیجه منفی به علت بازخوردهای منفی محقق میشود.
  • پیشگویی خود شکننده: پیشگویی یک نتیجه منفی که آن نتیجه منفی به علت بازخوردهای مثبت محقق میشود.

  • مثالها:
  • 1-خانواده ای صاحب دو فرزند میباشد. والدین یکی از فرزندان را با استعدادتر و باهوش تر از فرزند دیگر میپندارند و یا صرفا یکی را بیش از دیگری دوست دارند. بنابراین فرزند مرجح و محبوب را بیش از فرزند دوم مورد حمایت (مالی، عاطفی، اجتماعی)، توجه و پذیرش قرار میدهند. در نهایت فرزندی که از حمایت بیشتری برخوردار بوده در زندگی موفق و کامیاب و فرزندی که مورد بی توجهی واقع شده در بزرگسالی ناموفق و یا فاقد اعتماد بنفس میگردد.

  • 2-شما دو گلدان در منزلتان نگهداری میکنید. اما به یکی از گلدانها بیش از دیگری توجه کرده و به آن رسیدگی میکنید. در نتیجه گلدان محبوب شما از رشد خوبی برخوردار گشته و شادابی خود را نیز حفظ میکند، اما درمقابل گلدان دوم پژمرده و خشک میشود.

  • 3-استاد دانشگاه یکی از دانشجویان را باهوش تر از سایرین میپندارد، بنابراین وقت بیشتری را با وی سپری میکند. در نتیجه وی نمرات بهتری نسبت به سایر دانشجویان دریافت میکند.

  • 4-مربی فوتبال تصور میکند که بازیکن تازه وارد هماهنگی لازم را با تیم ندارد و یا از مهارت و تجربه ی کافی برخوردار نیست ،بنابراین وی را وارد میدان نمیکند.هنگامی هم که وی را برای مدت کوتاهی بازی میدهد،ازآنجایی که بازیکن ازآمادگی لازم برخوردار نیست(به علت فرصت ندادن به وی) بالطبع بازی خوبی از خود به نمایش نمی گذارد.

  • 5-شما انتظار این را دارید که هم اتاقی شما فرد خجالتی و کم رویی باشد، از این رو با وی زیاد صحبت نمی کنید و در نتیجه وی کمرو به نظر میرسد.

  • 6-شما هنگام قرار ملاقات انتظار دارید فرد مقابلتان شما را مورد پسند قرار نداده و طردتان کند. بنابراین هنگامی که با وی روبرو میشوید، به او بی اعتنایی کرده و بد برخورد میکنید (شاید برای پیش دستی و اینکه این شما بودید که نخست وی را نپسندیده و طرد کرده اید). در نتیجه وی نیز آزرده شده و شما را طرد میکند.

  • 7-چنانچه با ما به نحوی رفتار شود که گویی فرد با شخصیت و باهوشی هستیم، ما نیز همانگونه که دیگران انتظار دارند رفتار خواهیم کرد. (و بالعکس).

  • 8-شما وارد رستورانی می شوید و انتظار یک سرویس دهی بد را از آن رستوران دارید. بنابراین با ارسال پیامهای غیر کلامی و یا کلامی به پیشخدمت باعث میشوید تا وی سرویس مناسبی به شما ارائه ندهد.

  • 9-سرمایه گذاران بورس انتظار دارند تا بازار با رکود مواجه گردد. بنابراین از خرید سهام خودداری میکنند. نتیجه آن رکود در بازار بورس میباشد.

  • 10-هنگامی که معلمان و استادان از دانش آموزان انتظار دارند تا خوب درس بخوانند و از پیشرفت علمی برخوردار باشند،دانش آموزان نیز خود را با این انتظارات انطباق داده و در درس پیشرفت میکنند (و بالعکس). از این پدیده به اثر پیگمالیون(pygmalion effect) یاد میشود که درآن اثر نیروی انتظار در بهبود عملکرد مطرح است.

  • 11-اثر دارونماها(placebo) که درآن علایم بیماری با یک داروی بی اثر تسکین می یابد نیز از همین پدیده نشات میگیرد. بیمار صرفا به خاطر اینکه انتظار بهبودی دارد، حالش بهتر میشود.

  • 12-فردی وارد رابطه ای میشود، اما با این تصور که رابطه روزی نافرجام پایان خواهد یافت. بنابراین آنطور که باید در حفظ رابطه نمی کوشد و در نهایت رابطه نیز با شکست مواجه میشود.

  • • نتیجه:
  • 1-چنانچه انتظار شکست داشته باشید شکست خواهید خورد، و چنانچه انتظار پیروزی داشته باشید پیروز خواهید شد. همیشه حق با شماست.

  • 2-ما رفتار دیگران را به نحوی تحت تاثیر قرار می دهیم که با انتظاراتمان تطابق یابند.

  • 3-دیگران نیز به نحوی رفتارمیکنند تا رفتار خود را با انتظارات شما وفق دهند.

  • 4-شما میتوانید خالق واقعیات زندگی خود باشید.

  • 5-همانگونه دنیا خود را به شما می نمایاند که انتظارش را دارید.

  • 6-برچسب زدن اهمیت دارد، هر چقدر هم فردی که برچسب میخورد سنش کمتر باشد این اهمیت دو چندان میشود. شاید زنی که در حال حاظر زن خیابانی نامیده میشود، در نوجوانی به وی انگ و تهمت بی عفتی و بی بندوباری زده میشده است.

  • 7-چنانچه در رابطه ای شکست خورده اید، مطمئن باشید شما یا شریکتان و یا یکی از نزدیکان شما انتظار شکست رابطه را می کشیده است.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:10
بهداشت روانی
  • تاثیرات هنر درمانی بر سلامت ذهنی...

  • هر چند روانکاوی سنتی دارای مزایای بیشماری می باشد، اما با این حال روش های درمانی بسیار متنوع دیگری نیز وجود دارند که می توانند در بهبودی بیماران نقش مهمی را بازی کنند، در این میان می توان به موسیقی درمانی، هیپنوتیزم، و حتی رنگ درمانی اشاره کرد. هر یک از موارد فوق الذکر مقیاس های مختلفی از موفقیت را در درمان بیماری های مختلف از خود نشان داده و در برخی موارد نیز بهبودی کامل را با خود به همراه داشته اند. در این میان هنر درمانی نوعی تکنیک درمانی است که میکوشد موقعیت احساسی بیمارانی که از ناراحتی های روحی و روانی رنج می برند و یا مورد آزار و اذیت های احساسی قرار گرفته اند را بهبود بخشد.
  • هنر درمانی بر پایه ی این عقیده استوار است که برای بیماران روندی را ایجاد کند که در آن چیزی جز شفا و تثبیت زندگی وجود نداشته باشد. افراد بسیار زیادی هستند که آسیب های روانی شدید و سخت را تجربه کرده اند و به هیچ وجه نمی توانند آنها را به زبان بیاورند. هنر درمانی خروجی آسانی را برای بیماران فراهم می آورد تا به واسطه ی آن بتوانند احساسات محصور و عواطف آسیب دیده خود را که به طور شفاهی قادر به ابراز آنها نیستند را در قالب هنر نشان دهند.
  • این تکنیک همچنین برای کودکانی که هنوز به طور کامل صحبت نمی کنند و از دایره ی واژگانی محدودی برخوردار هستند نیز کاربرد دارد. بچه های کوچک معمولاً از حس هنری بالایی برخوردار بوده و به طور ذاتی خلاق هستند. آنها می توانند احساسات و عواطفشان را به راحتی و با نقاشی و ترسیم خطوط ابراز کنند. اغلب کودکان زمانی که در خانه به آنها مداد شمعی یا گواش داده می شود احساس خوبی پیدا می کنند، چرا که احساس می کنند اجازه دارند احساساتشان را از طریق کار هنری که انجام میدهند ابراز کنند.
  • با این دید می توان گفت که هنر درمانی می تواند به عنوان ابزاری مفیدتر و مناسب تر نسبت به صحبت کردن برای برقراری ارتباط به کار گرفته شود. کودکان بیشتر گرایش دارند که وقایع ناخوشایند را از طریق هنر ابراز دارند. کودکان زمانیکه نمی توانند و یا نمی خواهند حرفی را به زبان بیاورند خیلی راحت آن را در قالب تصویر بر روی کاغذ می آورند. حتی آسیب های روانی که ریشه در اعماق روح فرد دارند و در ناخودآگاه او جای گرفته اند، خیلی راحت از طریق هنر از درون فرد بیرون کشیده می شوند. زمانیکه این احساسات منفی از درون فرد به بیرون بیایند، فرایند بهبودی انجام می پذیرد و روح فرد پالوده خواهد شد.
  • هنر درمانی می تواند به منظور درمان بیماری های روانی متعددی مورد استقاده قرار بگیرد، که از جمله آنها به این موارد می توان اشاره کرد: اختلال دو قطبی، و اختلال استرس پس ضربه ای (این نوع استرس پس از یک تصادف شدید بوجود می آید). این روش علاوه بر اینکه می تواند به بهبود سلامت روانی و احساسی افراد کمک کند، قادر است تا آگاهی و هشیاری فردی، و توانایی های شناختی را نیز تا حد بسیار زیادی افزایش دهد و از میزان استرس کاسته و اثر ضربه های احساسی وارده از تجربه های تلخ عاطفی گذشته را از میان بر دارد. هنر درمانی می تواند حتی برای درمان کودکانی که در یادگیری با اختلال مواجه هستند نیز موثر واقع شود.
  • با توجه به قابلیتی که هنر به فرد می دهد، او می تواند احساسات خود را با زبان بی زبانی ابراز کند. روان درمان های که با استفاده از هنر درمانی به معالجه ی بیماران خود می پردازند به آنها آموزش می دهند که چگونه می توانند میان هنر و زندگی روزمره خود ارتباط برقرار کنند و چگونه می توانند احساسات خود را ابراز کنند تا به بهبودی دست پیدا کنند. این گونه روان درمانگر ها باید هم در عرصه ی هنری و هم در عرصه ی روانپزشکی به طور کامل آموزش دیده باشند. از آنجایی که هنر درمانی به عنوان یک شیوه ی درمانی به حساب می آید، از اینرو متخصصی که از این تکنیک به عنوان یک راه درمان استفاده می کند، لزوماً نباید شخصاً از استعدادهای هنری بالایی برخودار باشد.
  • هنر درمانی می تواند علاوه بر بهبود وضعیت روحی باعث بهبود وضعیت جسمانی بیماران نیز بشود. به عنوان مثال می تواند میزان درد، استرس، تنش و اضطراب را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. هنر درمانی همچنین برای ایجاد مهارات های اجتماعی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. هنر درمانی نه تنها می تواند برای افرادی که از اختلالات عصبی و یا آسیب های احساسی رنج می برند مفید واقع شود بلکه همچنین می تواند به افرادی که خجالتی، کمرو، و یا منزوی هستند و نمی توانند در موقعیت های مختلف اجتماعی از خود عکس العمل مناسب نشان دهند، نیز کمک کند. به طور کلی می توان گفت هنر درمانی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی و کمک برای ارتقای خوب بودن و سلامت فیزیکی و احساسی به کار می رود.

  • هنر برای همه – مزایای هنر:
  • هنر زبان جهانی است. هزاران سال پیش، انسان های اولیه سرگذشت خود را از طریق طراحی هایی بر روی دیواره های غارها بیان می کردند. در طول سالیان دراز، هنرمندان شرح حال افراد مختلف و به طور کلی تاریخ را از طریق نقاشی، ترسیم اشکال متفاوت، معماری و پیکره سازی به نسل های بعدی انتقال می دادند. شادی، غم، خشم، صلح و سایر احساسات بشر از طریق طرح ها و لکه های رنگ به آیندگان بازتاب داده میشده.

  • غنی سازی فردی:
  • هنر به ما قابلیتی را می دهد که به واسطه ی آن می توانیم خودمان را ابراز کنیم. به وسیله ی این نوع بازتاب ما می توانیم با سایر افراد ارتباط برقرار کنیم. ما احساسات، افکار و تجربیات منحصر بفرد خودمان را به تصویر می کشیم. زمانیکه شما هنر دیگری را می بینید و یا در مورد آن مطالعه می کنید، درست مثل این است که دنیا را از چشمان او مشاهده می کنید.
  • حتی اگر کارهای هنری شما هیچ موقع در گالری ها به نمایش عمومی گذاشته نشوند، اما باز هم نگه داشتن این بازتاب های شخصی می تواند فواید بیشماری را برای شما به دنبال داشته باشد. خلق یک اثر هنری آرامش بخش است و به خالق اثر کمک می کند که با فشارهای روزانه و شرایط سخت روبر شده و بر آنها فائق آید. پزشکان معمولاً برای کنترل فشار خون بالا و یا سایر بیماری هایی با استرس همراه هستند، به بیماران پیشنهاد می کنند که خودشان را از طریق هنر درمان کنند. خلق یک اثر هنر کار ارزشمند و خطیری است و همچنین می تواند عزت نفس افراد را بالا ببرد.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:9
بهداشت روانی
  • تاثیر مهربانی بروی سلامتی...

  • مهربانی حسی توام با توانگری و رضایت به زندگی ما می بخشد، و امتیاز دیگر آن ارتقای سلامتی و طول عمر ما است. پاول پیرسال، دکتر روانشناس که در هاوایی زندگی می کند، در کتاب خود با نام نسخه لذت می نویسد:
  • "تحقیقات جدید نشان مییدهد که یکی از لذت بخش ترین اعمال انسانی، سلامت ترین کاری است که می توانید در حق خود و دیگران انجام دهید. حس مهربانی عاری از نفس پرستی، فواید بسیار عالی بر سلامتی خواهد داشت."
  • دکتر لاری دوسِی در کتاب خود بانام معنا در پزشکی به ما میگوید، "نوعدوستی مثل دارویی جادویی عمل می کند؛ هم تاثیراتی مثبت بر فردی که کمک را انجام می دهد خواهد داشت، و هم بر فردی که کمک را دریافت می کند. حتی می تواند واکنش های سالمی نیز در فردی که دور ایستاده و این کمک را نظاره می کند، ایجاد می کند."
  • تحقیقات بسیار زیادی انجام گرفته است که تاثیرات مثبت مهربانی را بر سلامتی به اثبات می رساند (هم از نظر فیزیولوژیکی و هم روحی). تحقیقات دیگری نیز در دست انجام است و چندین و چند کتاب نیز در مورد تاثیرات مثبت مهربانی بر سلامتی به چاپ رسیده است. تحقیقاتی که از سال 1988 تاکنون انجام گرفته در کتاب نیروی شفابخش نیکوکاری نوشته آلِن لوک گردآوری شده است. لوک هر زمان که کار نیکی انجام می داد یا به دیگران کمک می کرد، حس لذت و سلامتی عمیقی در خود حس می کرد. در ابتدا این احساسی بود که به تنهایی تجربه می کرد اما کم کم از دیگران نیز در مورد تاثیرات مثبت کمک کردن به دیگران چیزهایی می شنید. این مسئله باعث شد وی بیشتر در مورد این پدیده نهانی که به نظر می رسید تاثیراتی جادویی در خود داشته باشد به تحقیق و بررسی بپردازد.
  • فوایدی که در این کتاب برای کمک کردن ذکر شده است، عبارتند از:
  • • داشتن دیدگاهی خوش بینانه تر و خوشنودتر.
  • • ارتقاء حس سلامتی.
  • • ایجاد حس نشاط و رضایت.
  • • افزایش سطح انرژی بدن.
  • • ایجاد حس سلامتی.
  • • کاهش حس تنهایی، افسردگی و ناتوانی.
  • • تقویت حس ارتباط با دیگران.
  • • تقویت حس آرامش و آسایش.
  • • افزایش طول عمر.
  • • کنترل بهتر وزن بدن.
  • • بهبود بیخوابی.
  • • تقویت سیستم ایمنی بدن.
  • • کاهش درد.
  • • افزایش گرمای بدن.
  • • سلامت سیستم قلبی-عروقی بدن (کاهش فشار خون بالا، تقویت گردش خون، کاهش بیماری های کرونری قلب).
  • • کاهش اسید معده اضافی.
  • • کاهش نیاز به اکسیژن.
  • • بهبود ورم مفاصل و آسم.
  • • ریکاوری و بهبودی سریعتر از اعمال جراحی.
  • • کاهش فعالیت سرطان در بدن.
  • شایان ذکر است که این تاثیرات، بارها و بارها به اثبات رسیده است. پیرسال وقتی تاثیرات مثبت مهربانی را با عنوان تاثیرات ایمنی بخش و شفابخش می نامید، اغراق نمی کرده است.
  • یکی از شرکت کننده های تحقیقات لوک اینطور می گوید: "چند ماه پیش آنقدر استرس داشتم که به زور می توانستم شبانه روز چهار ساعت بخوابم و انواع و اقسام دردها هم به سراغم آمده بود. داروهای ضد افسردگی و ضداضطراب را امتحام کردم، اما هیچ بهبودی حاصل نشد. بعدها فهمیدم که این عشق است که واقعاً شفابخش است. وقتی کارهای مثبتی برای دیگران انجام می دادم، واکنش مستقیمی در وضعیت جسمی من به وجود می آمد. الان دیگر خیلی راحت شب ها می خوابم و آرامشی نیز در کل بدنم به وجود آمده که با وضعیت سابقم قابل مقایسه نیست. بیشتر دردهایم هم از بین رفته است."
  • افرادیکه از تاثیرات مثبت مهربانی آگاهند، از آن بعنوان وسیله ای برای حفظ و کنترل سلامتی خود استفاده می کنند. مهربانی برای کنترل فشارخون بالا، از بین بردن سردرد، کاهش درد کمر، و بهبودی تقریبی ورم مفاصل استفاده می شود، و خیلی از افراد هم از آن برای از بین بردن افسردگی و مشکلات روحی-روانی خود استفاده میکنند. اما کمک کردن به دیگران چطور می تواند چنین تاثیرات مثبتی داشته باشد؟ یکی از دلایل آن می تواند این باشد که کمک کردن به دیگران تا قسمتی ذهن ما را از مشکلاتمان فارغ می کند (استرس را کاهش می دهد) و باعث می شود به افراد دیگر هم فکر کنیم.
  • دکتر هربرت بنسون، متخصص قلب شناسی در دانشگاه هاروارد که بیش از 30 سال در تحقیقات علمی شرکت داشته است، به ما می گوید که وقتی ما به دیگران کمک میکنیم باعث می شود خودمان را فراموش کنیم. دلیل دیگر این است که وقتی مهربانی می کنیم، بدنمان با ایجاد یک حس خوب که اعتماد به نفس و سلامت ما را ارتقاء می دهد، به ما پاداش می دهد. این واکنش وقتی بدن مواد شیمیایی به نام اندورفین می سازد، تحریک می شود. این اندورفین ها موادی طبیعی شبه مورفین هستند که حس آرامش در ما ایجاد می کند. علاوه بر ایجاد این حس خوب، به کاهش شدت پیامهای درد که به مغز فرستاده می شود نیز تاثیر دارند.
  • برای سود بردن از تاثیرات مثبت مهربانی بر سلامتی، لازم نیست حتماً کارهای بزرگ انجام دهیم. درواقع، ثابت شده است که کارهای خیلی کوچک، ساده و معمولی نیز می تواند سلامت جسمی شما را ارتقاء بخشد. همچنین نشان داده شده که همین کارهای کوچک و پیش پا افتاده می تواند با تاثیرات منفی اتفاقات و رویدادهای استرس زا مقابله کند، حال هرچقدر که این تاثیرات عظیم باشد. پس باانجام کمک هایی هرچند کوچک می توانیم سلامتی جسمیمان را تضمین کنیم.
  • دکتر پاول پیرسال درمورد فقدان لذت و شادی در زندگی هشدار می دهد. علت فقدان شادی و نشاط در زندگی چیست؟ طبق گفته های پیرسال، ناتوانی در کنترل سرنوشتمان و حس آسیب پذیری که به وجود می آورد، و همچنین ناتوانی در تشخیص اینکه ناراحتی های جسمی و اجتماعی با هم در ارتباط است، دلیل آن است. پاسخ چیست؟ این است که با خودمان، دنیا و مردم اطرافمان آشتی کنیم.
  • وقتی انتخاب می کنید که فرد مهربانتری باشید، نه تنها سلامت خودتان را ارتقاء میدهید، بلکه سلامت افرادیکه با آنها ارتباط برقرار می کنید را نیز تقویت می کنید. مهربانی شما تاثیرات چند جانبه ای دارد. این مهربانی حتی می تواند بر افرادیکه شاهد آن هستند نیز تاثیر گذاشته و در آنها نیز احساسی خوب ایجاد کند. وقتی انتخاب می کنید که فرد مهربانتری باشید، تغییرات مثبتی در اجتماع و دنیای اطراف خود ایجاد خواهید کرد.
  • همانطور که قبلاً هم ذکر کردیم، عمل کمک کردن یاد خدمت رسانی به دیگران، نشان دادن مهربانی، نوعدوستی و از این قبیل، این توانایی را دارد که تاثیراتی نیرومند بر سلامت ما بگذارد. البته باید مراقب باشید که به خاطر عمل نیکتان انتظار پاداش نداشته باشید، در اینصورت فوایدی که این عمل خیر بر شما خواهد داشت از بین میرود. اگر برای کارتان انتظار چیزی نداشته باشید، دیگر دچار ناامیدی نخواهید شد. برای مثال، اگر در رانندگی به اتومبیل کناریم حق تقدم بدهم، و انتظار داشته باشم که او این عمل مهربانانه من را متوجه شود، اگر فرد مقابل از کارم قدردانی نکند، ممکن است همین کار نیک در من ایجاد عصبانیت و خشم کند. اما اگر توقع دریافت واکنشی مثبت نداشته باشم، و درعوض آن را دریافت کنم، آنوقت است که کارم تاثیری مثبت بر سلامتیم خواهد گذاشت.
  • مهربانی خصیصه ای است که نه تنها بر خودم بلکه بر اجتماع اطرافم هم تاثیری مثبت خواهد داشت. آلن لوک می گوید، "علم جدید که تاثیرات مثبت کمک به دیگران را بر سلامتی به اثبات می رساند، این قدرت را دارد که نه تنها بر سلامتی خود افراد، بلکه بر سلامتی کل جامعه تاثیرگذار باشد."
دوشنبه 14/6/1390 - 9:9
اعتیاد و سیگار
  • تاثیرات اعتیاد بر جامعه و خانواده...

  • بیماری خانوادگی:
  • بهایی که خانواده یک معتاد باید بپردازند، بسیار ویرانگر است. اگر یکی از اعضاء خانواده در این زمینه مشکل داشته باشد، همه اعضای خانواده تحت تاثیر قرار میگیرند. این مسئله یک مشکل خانوادگی محسوب می شود چون بر استحکام، ثبات، وحدت و سلامت فکری و جسمی خانواده تاثیر میگذارد. بچه ها به خصوص بیشتر تحت تاثیر این مشکل قرار می گیرند. مطمئناً کسی یک شبه از یک فرد عادی به یک معتاد تبدیل نمی شود. این روند مراحل مختلفی دارد. به همراه این پیشرفت اندوهناک، فاکتورهای دیگری نیز وجود دارد که باعث آزار اعضای خانواده می شود. این مراحل و فاکتورها عبارتند از:

  • • انکار..
  • اعتیاد "بیماری انکار" نامیده می شود، هم برای خود فرد و هم برای خانواده اش. مسائل غیرعادی تبدیل به مسائل عادی می شوند. مشکل معمولاً آنقدر بزرگ است که خانواده یاد می گیرند وانمود کنند که اتفاقی نیفتاده است و طوری رفتار می کنند که انگار هیچ مشکلی متوجه هیچیک از اعضاء خانواده نیست. اعضای خانواده معمولاً در برخورد با اعتیاد یکی از اعضاء وانمود می کنند که، "مشکل آنقدرها هم بزرگ نیست."

  • • کار..
  • اعضاء خانواده کاملاً جذب رفتار، اخلاق و فعالیت های فرد معتاد می شوند به طوری که دنیایشان فقط حول او می چرخد. این مسئله تا حدی پیش می رود که آنها کار و مسئولیت های سابق خود را کاملاً فراموش می کنند.

  • • ترس..
  • به خاطر رفتارهای غیر قابل پیش بینی و دمدمی مزاجانه ی فرد معتاد، زندگی خانوادگی مملو از اضطراب و ترس می شود. هیچ کس نمی داند بعداً چه اتفاقی خواهد افتاد اما بنا بر تجربه ای که دارند همه انتظار روی دادن مشکلی دیگر را میکشند. و همین مسئله باعث ایجاد استرس، فشار، و ترس در خانواده ی فرد معتاد می شود.

  • • دروغگویی..
  • اعضای خانواده معمولاً سعی دارند این مشکل را که برای یکی از اعضاء اتفاق افتاده است، از بقیه مخفی کنند. آنها به بچه ها، فامیل و آشنایان، همسایه ها، طلبکارها، کارفرماها و حتی خودشان دروغ می گویند.

  • • تقصیر و گناه..
  • اعضای خانواده سعی می کنند هرکدام خود را به نحوی برای اعتیاد آن فرد مقصر و گناهکار بدانند و بهانه های مختلفی بیاورند. آنها تصور می کنند که اگر فلان کار را میکردند یا فلان کار را نمی کردند، اعتیاد او متوقف می شد یا اصلاً ایجاد نمی شد.

  • • تنهایی..
  • گفتگوها و روابط خانوادگی عمیقاً تحت تاثیر قرار می گیرد. اعضای خانواده دیگر قادر نخواهند بود مثل سابق با هم حرف بزنند، به هم محبت کنند و ... آنها سریعاً یاد میگیرند که، "اعتماد نکن، حرف نزن، احساس نداشته باش". حتی دیگر نمی توانند درمورد مشکل ایجاد شده با هم گفتگو کنند.

  • • انتقال وظایف..
  • سایر اعضای خانواده مجبور هستند که وظایف و مسئولیت های فرد معتاد را به عهده گیرند، مسئولیتهایی مثل، نقش پدری یا مادری، تعهدات مالی، و کارهای خانه داری. در خانواده هایی که یکی از پدر یا مادر معتاد هستند، فرزند بزرگ خانواده معمولاً جور ان فرد معتاد را می کشد.

  • • مشکلات جنسی..
  • روابط جنسی به طور کلی در خانواده درهم شکسته می شود. والدین دیگر حتی قادر به صحبت و گفتگو باهم نیستند چه برسد به اینکه باهم هم بستر شوند. بچه ها هم دیگر الگویی برای شکل دادن به روابط جنسی آینده خود ندارند.

  • • عدم شرکت در مراسمات..
  • خانواده دیگر از قبول دعوتهای آشنایان را برای مهمانیها و سایر مراسمهای اجتماعی طفره می روند. آنها از این می ترسند که فرد معتاد خانواده باز با رفتارهایش برایشان مشکل آفرینی کند.

  • • تغییر عشق..
  • اعضای خانواده کم کم از کسی که قبلاً بسیار دوستش میداشتند، متنفر شوند تغییرات شگرفی در احساسات خانواده پدید می آید که به خصوص برای بچه ها توام با احساس گناه خواهد بود.

  • • خشم درونی..
  • اعضای خانواده سعی میکنند این مشکل غیر قابل کنترل (اعتیاد آن عضو خانواده) را کنترل کنند. اما متاسفانه شکست میخورند و به خاط این شکست از خودشان و دیگران خشمگین میشوند.

  • • ناامیدی و خلاء معنوی..
  • خشم، آسیب، و شکست های متوالی طی این مدت باعث از بین بردن هرگونه امید، ایمان، و وحدت شده است. اعتیاد نیز مثل هر بیماری کشنده ی دیگر، همه ی جنبه های زندگی را نابود می کند.

  • • میل به مجازات..
  • اعضای خانواده تمایل زیادی برای مجازات کردن فرد معتاد پیدا می کنند. آنها او را برای اینکه باعث آسیب رسیدن به آنها شده است، مقصر و گناهکار می دانند. معمولاً افراد آسیب دیده خود شروع به آسیب رساندن به دیگران می کنند.

  • • حس تاسف فردی..
  • همسران، والدین، و بچه های فرد معتاد، معمولاً برای خود احساس غم و اندوه می کنند. اعضای خانواده معمولاً به طور نادرستی تبدیل به "مادر"، "فدایی" یا "مدیر خانواده" می شوند. آنها احساس مسئولیت کامل کرده و برای خود متاسفند.

  • • بی اعتمادی همه گیر..
  • سالهای متمادی شکسته شدن عهدها و بر هم پاشیده شدن رویاها و آرزوها، باعث ایجاد بی اعتمادی عمیقی برای خود و نسبت به دیگران خواهد شد. معمولاً همه ی آن چیزهایی که تصور میشد برای ترک اعتیاد فرد موثر باشد (مثل ماشین جدید، کار جدید، خانه جدید، و ...) شکست خورد.

  • • ناراحتی در برابر تغییر..
  • وقتی اعضای خانواده یاد می گیرند که چطور دربرابر این اعتیاد مقاومت کنند و راه زندگی کردن خود را ادامه دهند، معمولاً قبول نمی کنند که خودشان هم در طی این مشکل تاثیر گرفته اند و باید برای خود و بچه ها کمک بگیرند.

  • • آموزش..
  • اعضای خانواده باید حقیقت این بیماری، تاثیر آن بر روی خودِ فرد معتاد، و تاثیر آن بر روی خانواده را درک کنند. برای آگاهی یافتن درمورد این مسائل تنها راه حل گروه های پشتیبان است که در هر اجتماعی مشغول به فعالیت هستند.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:9
بهداشت روانی
  • تاثیرات زندگی معنادار و هدفمند..

  • زندگی معنادار طریقه ای است برای نائل شدن به شادکامی پاینده. زمانیست که زندگانی را با مفهومی خاص سپری می کنید و می دانید برای حیات خود هدفی اصیل دارید.
  • پرسش این است: آیا در ورای زندگی شما دلیل و منطقی نهفته است؟
  • مقصود و و منظور شما از زندگی چیست؟
  • اندکی برای تفکر درباره زندگیتان زمان بگذارید.
  • سوالات زیر می توانند شما را برای حصول درکی بهتر از زندگی در زمان حال و آینده یاری نمایند. 9 پرسش زیر را صادقانه پاسخ دهید اما زمان زیادی برای اندیشیدن صرف نکنید و اولین چیزی که به ذهنتان خطور می نماید را بیان کنید.
  • شماره 1. هفته گذشته از کدام موضوع بیشترین لذت را برده اید؟
  • شماره 2. تا امروز چه کسی مهمترین فرد در زندگی شما بوده است؟ چه کارهایی انجام داده؟
  • شماره 3. مخاطره انگیز ترین تصمیمی که تابحال در زندگی گرفته اید چه بوده است؟ چرا تا این حد پرمخاطره بوده؟
  • شماره 4. بزرگترین فرصتی را که تصور میکنید در زندگی از دست داده اید کدام بوده است؟
  • شماره 5. اگر می توانستید یک چیز را در خود تغییر دهید آن چیز چه می بود؟ چرا؟
  • شماره 6. بهترین چیزی که درباره خودتان دوست می دارید چیست؟
  • شماره 7. بلندپروازی شما در زمان جوانی چه بوده است؟
  • شماره 8. زنده یا مرده، تحسین برنگیزترین فرد دنیا در نظر شما کیست؟ چه چیزی در وی شما را مجذوب خود ساخته است؟
  • شماره 9. اگر برای زیستن 6 ماه فرصت می داشتید چه کارهایی انجام می داید؟

  • آگاهی از نحوه برقراری یک زندگی معنادار و هدفمند در حقیقت باعث شناخت و رسیدن به نفس معنوی خواهد شد، از شما فردی واقع گرا و مثبت اندیش خواهد ساخت. حیاتی که در نتیجه آزمودن و شناخت ارزش ها و نگرش های شخصی پدید می آید.
  • بنابراین می آموزیم که بپذیریم زندگی "فرآیندی مولد" است نه منفعل و مجبوریم برای فعال نمودن زندگی "کاری" انجام دهیم. باید گونه ای از تلاش و کوشش را وارد عرصه حیات خود نماییم. این انگیزه و اقدامات در "باطن ما" می باشند و همه نسبت به آنها مسئولیت و تعهد داریم. تنها چیزی که نیازمندیم این است که انگیزشها را یافته و خودمان را متمرکز آنها کنیم.
  • رضایت و شادکامی مسئله ای نیست که در انزوا بوجود آید و نمی توان آنرا به تنهایی بدست آورد. شادکامی در پی دیگر تصمیماتی که اتخاذ نموده اید حاصل می گردد. اگر مایلید خرسند باشید، ابتدا ارزشها و نگرشهای اصیل خود را بیابید. وقتی نسبت به آنها مطلع شدید از زندگی احساس رضایت بیشتری خواهید داشت و در نتیجه قادر خواهید بود زندگی رویایی خود را بنا کنید. به عبارت دیگر رضایت، منتهی به برآوردن روابط و احساس هدفمندی شده و این، شادکامی را به ارمغان می آورد.

  • چه چیزی روی شما تاثیر می گذارد؟ ، دلتنگی و استرس چگونه پدید می آیند؟
  • در بیشتر اوقات عدم رضایت و حزن در نتیجه مقایسه مداوم خود با دیگران به سراغ فرد می آید. با به یاد آوردن مسائل و اتفاقات گذشته. با خودبینی و تکبر در امور. با خواستن مکرر نداشته هایمان. با تقلا نمودن زیاد برای بدست آوردن اشیاء مادی و یا افرادی که تصور می کنیم خوشحالمان خواهند کرد. با خستگی و رنجیدن از دیگران و اعمالشان. مخلص کلام، با فراموش کردن هویت اصلی خود و غرق شدن در نقش کسی که فکر می کنیم باید باشیم و یا دیگران از ما انتظارش را دارند.
  • هدف از بیان عبارات فوق این نیست که شما با فراگیری بسیار، به فردی تماماً عملگرا و کاملاً خوشنود تبدیل گردید، بلکه درعوض باید محفوظاتی را که باعث ممانعت از کسب موفقیت میگردد، فراموش کنید. شما از پیش می دانید که چگونه یک زندگی شاد و رضایت بخش داشته باشید؛ تنها مشکل این است که یا آنرا فراموش کرده اید و یا طرز تفکر کنونیتان از آن غافل شده است.
  • بنابراین در مسیر پیش رو باید شرایط رشد و ترقی را فراهم آوریم تا بطور طبیعی بسوی نفس حقیقی و ذاتی خود پیش روی کنیم. در واقع این شرایط صحیح که باعث طی طریق سازنده به سمت شادکامی پایدار میگردد چیزی نیست جز: یک زندگی معنادار. شما می توانید به خود بیاموزید؛ ذهنتان را برای دستیابی به رضایت پرورش دهید. روانشناسان دریافته اند که شرایط صحیح برای رشد بشر از طریق مراقبه قابل دستیابی است و این روش ها می توانند شما را در یافتن ارزشهایتان در زندگی کمک کنند.
  • چگونگی ذهن بسیار تعیین کننده می باشد و آن کلیدیست که درب پیش روی رضایت و شادکامی را می گشاید.

 

دوشنبه 14/6/1390 - 9:8
بهداشت روانی
  • تاثیرات متقابل رویا و افسردگی...

  • برطبق دو تحقیق جدید انجام گرفته، خوابها و رویاهای چرند و بی محتوا ناشی از حال و وضعیت روانی بد افراد است. رویا می تواند هر شب حال و هوای درهم و بد شما را دگرگون کند.
  • طبیعی است که هر روز با چشم اندازی تازه از خواب بیدار شویم، به صورتی که نگرانی های شب گذشته را به کلی فراموش کرده ایم. در واقع، تحقیقات نشان می دهد که یک شب خواب کامل، حال و روحیه افراد سالم را بهبود می بخشد. اما تاثیرات خواب در انسانهای سالم و افسرده به تفاوت شب و روز است. افراد افسرده معمولاً پس از چُرت، بدتر می شوند، به این علت که رویاهایشان پریشان تر و انتزاعی تر است.
  • این تحقیق سبب گشت که دکتر روزالیند کارترایت، رئیس مرکز تحقیقات مربوط به خواب در مرکز درمانی سینت لوک در شیکاگو، درصدد برآید که چطور رویاها سبب اصلاح و بهبودی روحیه و مزاج افراد می شود، و چرا این مکانیسم مفید بدن در افراد مبتلا به افسردگی شدید، میسر نمی شود.
  • در اولین تحقیق انجام گرفته از دو تحقیقی که در مجله تحقیقات روانپزشکی به چاپ رسیده است، دکتر کارترایت آزمایش مزاجی از گروهی از شرکت کنندگان روان سالم انجام داد که در آن خواب آنها در آزمایشگاه خواب، در طی یک شب بررسی می شد. و پس از بیدار شدن آنها از خواب در فردای آن شب، آزمایش دیگری انجام می گرفت. در طی شب، این شرکت کنندگان را از خواب بیدار کرده و از آنها درمورد محتوای رویاهایشان سؤال می شد. این شرکت کنندگان به دو دسته تقسیم می شدند: گروهی که قبل از خواب هیچ احساس خاصی نداشته اند و گروهی که هنگام خواب کمی احساس ناراحتی و غم داشته اند.
  • دکتر کارترایت به این نکته رسید که افرادی که احساس خاصی نداشته اند، پس از بیدار شدن از خواب تغییر حال و روحیه مختصری داشته اند. اما آنها که افسرده نبوده اند اما با احساس ناراحتی و خلق تنگ به بستر رفته اند، پس از یک خواب راحت در شب، با احساس بهتری در روز از خواب برخاسته اند. و این تغییر در رویاهای آنها منعکس شده است. آن دسته افرادی که پس از خواب راحت روحیه شان تغییر کرده بود، در ابتدای شب رویاهای منفی تری داشته اند و هرچه زمان پیش رفته این رویاهای منفی کمتر و کمتر شده اند. اما افرادی که حال خاصی هنگام خواب نداشته اند، هیچ تغییری در رویاهایشان مشاهده نشده است.
  • دکتر کارترایت می گوید: "این تحقیق نشان میدهد که طی شب، خلق و خو و مزاج انسانها تنظیم می شود. اگر شما با حال ناخوش به بستر بروید، مغز همان ابتدای شب سریعاً به سراغ رویاهای منفی خواهد رفت، از این رو تا انتهای شب این ناخوشی محو شده و از بین می رود." دفعه ی بعد کارترایت این آزمایش را بر روی داوطلبانی انجام داد که اخیراً به خاطر طلاق و جدایی از همسر دچار افسردگی شده بودند. گروهی از این افراد افسرده با گذشت شب، کمتر درمورد موضوعات احساسی جدی خواب دیده اند و رویاهایشان سبک تر شده است. اما برخی دیگر با گذشت شب رویاهایشان آزاردهنده تر و آشفته تر شده است.
  • محققان با در نظر گرفتن اینکه گروه اول قادر بوده اند هر شب میزانی از احساسات منفی خود را از طریق رویاهایشان دور بریزند، پیش بینی کردند که افسردگی این گروه به راحتی قابل درمان است. و البته نظر آنها کاملاً صحیح بود--%72 از شرکت کنندگان آن گروه پس از گذشت یکسال علائم کمتری از افسردگی نشان داده اند.
  • کارترایت اینطور شرح می دهد که: "آنچه بیماران به یاد می آورند، آخرین رویایی است که طی شب دیده اند."
  • از این جهت وقتی گروه اول بروری ناراحتی های خود کار می کردند و در نتیجه رویاهای خوشایند تری در آخر شب داشته اند، و صبح با خلق بازتر از خواب بیدار شده اند. اما آنها که رویایشان کابوس وارترو پریشان تر بوده است، صبح با ناراحتی از خواب بیدار شده اند.
  • نکته ی سودمندی که از این تحقیق عاید روانپزشکان و درمانگران می شود این است که به آنها کمک می کند بفهمند کدامیک از بیماران افسرده شان نیاز بیشتری به درمان دارند.
  • کارترایت متذکر می شود که: "اگر بیماران رویاهای بد خود را به خاطر بیاورند، موضوع آن رویا هر چه که باشد، روان درمانان باید روی همان موضوع متمرکز شوند. بیماران خود قادر به تنظیم خلق و خوی خود نیستند، و این کار روانشناسان است."

  • .:.آنها هستند که باید این کابوس ها را به رویاهایی شیرین بدل کنند.:.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:8
بهداشت روانی
  • تاثیر رنگ ها بر زندگی...

  • رنگ ها بر روح و روان ما تاثیرگذارند:
  • طریقه تاثیرگذاری رنگ ها بر روحیه ما بخشی مهم از رابطه ما با دنیای اطرافمان را تشکیل می دهد و در مغز ما نوشته شده است که برخی رنگ های خاص، واکنش های خاصی را در روح و روان ما ایجاد خواهد کرد. رنگ ها بر همه حواس ما تاثیر میگذارند. دیدن رنگ ها می تواند حال و هوای خودآگاه و ناخودآگاه ما را تغییر دهد. رنگ ها حتی بر غذاهایی که می خوریم اثر می گذارد و این راه خوبی است که از طریق آن می توانیم ببینیم رنگ ها چگونه بر ما تاثیر می گذارند و این چطور به غرایز اولیه ما برمی گردد. تصور کنید سبزیجات آبی رنگ بخورید، معمولاً از خوردن غذاهایی که آبی، سیاه یا بنفش رنگ باشند اجتناب می شود و اگر هم طعم آن را بچشید، اشتهایتان کور می شود.

  • رنگ و فرهنگ:
  • رنگ و روحیه در پیش زمینه های فرهنگی مختلف معانی مختلفی دارد. اینجا ما از زمینه فرهنگ ایران استفاده می کنیم اما این اصول معمولاً در سراسر جهان یکسان است.معانی رنگها که از کودکی بما آموزش داده میشود از این قرار است: قرمز = خطر، سبز = طبیعت، سفید = صلح، سیاه = ناراحتی.
  • روش های درمانی مختلفی به وجود آمده که از رنگ ها برای تاثیرگذاری بر روی بخش های خودآگاه و ناخودآگاه مغز استفاده می شود. روانشناسان دیرزمانی است که قدرت رنگ ها را—رنگ های گرم و رنگ های سرد-- بر ذهن ما را شناخته اند. سایه های روشن تر مربوط به خلق و خوی لطیف تر بوده، روحیه را تقویت کرده و در فرد ایجاد آرامش می کند. رنگ های تیره تر ، پرطراوت و انرژی دهنده بوده و تاثیر بیشتری دارند. با استفاده از رنگ های یک فام می توانید روحیه ای موزون و هماهنگ ایجاد کنید. رنگ سفید رنگ ها را شدیدتر نشان می دهد و سیاه رنگ ها راخفه می کند. با درک رنگ ها و رابطه آنها با روحیه می توانید از آن بعنوان ابزاری بسیار نیرومند در طراحی استفاده کنید. با ترکیب رنگ هایی خاص یا اضافه کردن یک سایه خاص به یک رنگ میتوانید جو مورد نظر را ایجاد کرده و پیام آن طراحی را تحت تاثیر قرار دهید.
  • رنگ ها علاوه بر روحیه های مختلف، با فصل های مختلف نیز در ارتباط اند، که خود حال و هوای خاصی را ایجاد می کند. استفاده از رنگ های مربوط به هر فصل می توانید یک روحیه خاص را ایجاد کنید. به نمونه های زیر دقت کنید:

  • بهار = سبز، قهوه ای روشن، زرد روشن--تازکی و طراوت.

  • تابستان = سفید، زرد، نارنجی - جنبش و چالاکی - رنگ های جامد در وسط سایه های تیره/روشن.

  • پاییز = قهوه ای، سبز تیره، قرمز، نارنجی—اینها سایه های تیره تر هستند.

  • زمستان = سفید، قرمز تیره، بنفش و ارغوانی.

  • حالا ببینیم رنگ های مختلف برای ما چه معنا و مفهومی دارند و چطور می توانیم از آنها برای تقویت روحیه خود استفاده کنیم. یکی از بهترین راه ها برای نگاه کردن به رابطه رنگ ها و روحیه، انتخاب برخی از متداولترین روحیاتی است که در طراحی استفاده می شود و نشان دادن رابطه رنگ ها با آنها است.

  • انرژی دهنده / گرم..
  • قرمز ، نارنجی ، زرد ، قهوه ای یک رنگ خنثی است - رنگ های آتش..
  • مهیج و محرک..
  • زرد - روشن ، رنگ ها گرم تاثیری نیرومند و دیرپا بر جای می گذارند..
  • حیرت آور..
  • رنگ های تک در ترکیب با رنگ های دیگر حسی حیرت آور ایجاد می کند . اگر رگ ها به طور طبیعی با هم نمی خواند ، می توانید یک تمرکز خاص ایجاد کنید و مردم را مجبور کنید که به دقت نگاه کنند .

  • زنانه:
  • صورتی ، بنفش یاسی - معمولا با استفاده از سفید در ترکیبات رنگی تیره تر می توانید دیدی زنانه ایجاد کنید . همچنین با استفاده از رنگ نقره ای به همراه رنگ های روشن تر می توانید دیدی لطیف و ظریف بسازید .

  • دراماتیک..
  • تیره قوی - با قرار دادن رنگ های تیره و روشن در کنار یکدیگر چشم اندازی دراماتیک ایجاد خواهید کرد .

  • طبیعی..
  • رنگ های لطیف تر و مختلط تر معمولا با سایه های طوسی تیره و گرفته می شود .

  • مردانه..
  • در اکثر طراحی ها از رنگ های تیره به همراهی قهوه ای و گاها آبی استفاده می شود .

  • جوان..
  • کاملا مغایر یا کاملا موافق . رنگهایی که خیلی پر طراوت یا خیلی کمرنگ یا پریده رنگ باشند .

  • آرام..
  • معمولا رنگهای سرد از بنفش تا سبز و آبی و طوسی - وقتی رنگ ها مغایر را از ترکیب بیرون می کنید ، استرس آن کمتر می شود .

  • آرام بخش..
  • سایه هایی از آبی ، بنفش یا سبز به همراه رنگ خنثی یعنی طوسی.

  • رنگ ها و شما:
  • همانطور که می بینید رنگ ها و روحیه های مختلف به اصلی ترین ادراک های روحی و روانی ما وابسته است. با در نظر گرفتن کاربرد رنگ ها، می توانید با طراحی خاص خودتان، بر احساستان تاثیر بگذارید. انسانها در سطوح مختلف با هم ارتباط برقرار می کنند و از حواس خود استفاده می کنند. تاثیر گذاشتن روی روحیه و خلق و خو چیزی است که شرکت ها و کمپانی های تجاری مختلفی درصدد رسیدن به آن هستند. همچنین می توان از آن در محیط زندگی استفاده کرد مثلاً خانه یا محل کار. کمی وقت گذاشته و درمورد واکنش خود به برخی رنگ های خاص و معنا و مفهوم آنها برای خود فکر کنید. همه ما ایده و درک متفاوتی از رنگ های مختلف داریم اما با کمی تعمق خواهید دید که قوانینی کلی در دیدگاه همه ما نسبت به رنگ های مختلف وجود دارد .
دوشنبه 14/6/1390 - 9:8
بهداشت روانی
  • تاثیر لبخند در زندگی...

  • لبخند! لبخند یک عطیه الهی است. اگر تا کنون از آن استفاده کرده باشید، به خوبی می دانید که یک لبخند گرم، چه سلاح نیرمندی است. مردم زمانی می خندند که از چیزی خوششان بیاید، و یا احساس خوبی نسبت به چیزی داشته باشند. بنابراین می توانیم با یک لبخند کارهای بسیار زیادی را انجام دهیم و دیگران را به راحتی خوشحال کنیم.
  • حالا اجازه دهید نگاهی به تاثیرات لبخند داشته باشیم:
  • ابتدا باید بدانیم که لبخند به همه احساس آرامش می دهد. زمانیکه فردی به شما لبخند می زند، کمتر اتفاق می افتد که شما هم در پاسخ به او لبخند نزنید. این امر، یک واکنش کاملاً ناخودآگاه است. این روزها به نظر می رسد که انسان ها تمایل کمتری به لبخند زدن دارند. مشکلات جوامع بشری آنقدر زیاد شده که به آنها اجازه لبخند زدن نمی دهد. گاهی اوقات هم برخی افراد برای اینکه در نظر دیگران آسیب پذیر، و احساساتی جلوه نکنند، از لبخند زدن خودداری می کنند. یکی از دلایلی که لبخند را اینقدر تاثیر گذار کرده این است که شما با انجام این کار خوبی و مهربانی را به طرف مقابل القا می کنید. آیا زمانی را که فردی به شما لبخند زده به یاد می آورید؟ در آن موقع چه احساسی به شما دست داده بود؟ حداقل احساسی که در این زمان به خود من دست داده، چیزی نیست جز "خوبی." لبخند باعث می شود که شما کمی آرامتر شوید، اعتماد به نفستان افزایش پیدا کند، جذاب تر جلوه کنید، و ...
  • زمانیکه فردی به شما لبخند می زند، احساس خوبی در مورد خودتان پیدا می کنید، بالطبع شما نیز در پاسخ باید جواب او را با یک لبخند بدهید. این امر سبب ارتقای احساسی هر دو نفر می شود. از این گذشته لبخند زدن باعث آزاد شدن اندروفین در بدن می شود. در چندین پژوهش مختلف ثابت شده است که این هورمون سبب ایجاد آرامش در تمامی ارگان های بدن شده و فرد را خوشحالتر می کند.
  • توجه: لبخند بزنید و از دیگران هم لبخند بخواهید. چیزی جز تاثیر مثبت نصیبتان نخواهد شد. همین امروز امتحان کنید.

  • بهترین لبخند!
  • لبخند باید صمیمانه باشد و در زمان خندیدن، چشمانتان نیز بخندند؛ (حتی چین خوردگی های زیر چشم). زمانیکه لبخند می زنید، به آینه نگاه کنید. رمز یک لبخند واقعی در خندیدن چشم هاست. آنقدر به آینه نگاه کنید تا فرق یک لبخند صادق و صمیمانه را با یک لبخند معمولی تشخیص دهید. پس از اینکه معنای واقعی آنرا متوجه شدید می توانید بیرون بروید، به دیگران لبخند بزنید و تاثیر مثبت آنرا به وضوح مشاهده کنید. البته باید توجه داشته باشید که اگر بی موقع و نابجا، هر کسی را که می بینید، به او لبخند بزنید، مطمئناً این کار شما نتیجه معکوس در بر خواهد داشت، به همین دلیل باید لبخند زدن خود را کنترل کنید.
  • نباید به دلیل جلب نظر دیگران لبخند بزنید، بلکه به این دلیل باید بخندید که احساس بهتری در خودتان ایجاد کنید. زمانیکه تنها هستید، حتی اگر چیزی برای خندیدن هم وجود نداشت، فقط به این دلیل که از تنهایی خود لذت می برید، گل لبخند را بر روی لبان خود بکارید. شاید این کار زمانبر نباشد، اما به راحتی می تواند حال و هوای شما را تغییر داده و یک نگرش جدید در شما ایجاد کند که به واسطه آن بتوانید دیگران را نیز خوشحال کنید.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:7
بهداشت روانی
  • تفاوت زنان و مردان:استرس و افسردگی...

  • 1-هورمونهای اصلی استرس کورتیزول، اپی نفرین و اکسی توسین میباشند.

  • 2-هر دو هورمون کورتیزول و اپی نفرین باعث افزایش فشار خون و سطح قند خون میشوند. هورمون کورتیزول به تنهایی باعث کاهش کارایی سیستم ایمنی بدن میگردد.

  • 3-پس از ترشح دو هورمون اپی نفرین و کورتیزول هورمون اکسی توسین نیز از مغز ترشح می گردد تا اثرات دو هورمون نخست را تعدیل کند. هورمون اکسی توسین عواطف آرام بخش و حس مراقبت را افزایش میدهد.

  • 4-در شرایط استرس زا میزان ترشح دو هورمون اپی نفرین و کورتیزول در زنان و مردان یکسان میباشد، اما میزان ترشح هورمون اکسی توسین در زنان بسیار بیشتر از مردان است.

  • 5-حیوانات و انسانهایی که سطح هورمون اکسی توسین در بدن آنها بالاست آرام تر، آسوده خاطر تر و اجتماعی تر بوده و کمتر مضطرب میباشند.

  • 6-هورمون تستوسترون مردان اثرات آرام بخشی اکسی توسین را بی اثر و هورمون استروژن زنان آن را تقویت میکند.

  • 7-بنابراین زنان بهتر از مردان با استرس کنار می آیند.

  • 8-پاسخ به استرس در مردان از نوع "جنگ یا گریز" و در زنان از نوع "مراقبت (از فرزندان) ، معاشرت و مصالحه" میباشد.

  • 9-مراقبت شامل فعالیتهای مراقبت و نگهداری (فرزندان) که در جهت حفاظت از خود و فرزندان طراحی گردیده و باعث افزایش حس ایمنی و کاهش اضطراب و پریشانی در مادر میگردد. معاشرت و مصالحه شامل ایجاد و حفظ شبکه های اجتماعی میباشد.

  • 10-زنان هنگام مواجهه با استرس سعی میکنند با دیگران به ویژه زنان تماس اجتماعی برقرار کرده و وقت خود را صرف مراقبت و رسیدگی بیشتر به فرزندان خود کنند. زنان تمایل دارند با ایجاد ارتباطات انسانی و تشکیل وحدت و یگانگی از مزایای امنیت و ایمنی موجود در گروه برخوردار گردند.

  • 11-کنار آمدن با استرس در زنان بصورت یافتن حمایت اجتماعی و احساسی بمنظور صحبت کردن درباره تجربه احساسات، مرور وقایع روی داده و کاری که باید (در راه حل مشکل) صورت گیرد، انجام میگیرد.

  • 12-مردان معمولا فعالیت گریز و خلاصی جستن را برای تخفیف استرس بر می گزینند. ایجاد سرگرمی و تفریح آرامبخش و یا اعتیاد به کار را به عنوان گریزگاه انتخاب میکنند.

  • 13-از آنجایی که اعتماد بنفس در مردان از کفایت در عملکرد (موفقیت شغلی، برتری در رقابت ها و چالش ها، انجام وظایف) و در زنان از کفایت در روابط (ایجاد و حفظ آنها) نشات میگیرد، زنان معمولا هنگامی که خود را قربانی روابط کرده و نیازهای خود را نادیده میگیرند، و مردان زمانی که دستیابی به موفقیت و برتری را به هر قیمتی می پذیرند، دچار استرس میشوند.

  • 14-شکست و ناکامی در روابط برای زنان، و شکست و ناکامی در عملکرد برای مردان از بزرگترین عوامل استرس زا در میان دو جنس میباشند.

  • 15-بنابراین زنان با ایجاد ارتباط کلامی و احساسی و مردان با خلوت گزینی و سرگرم کردن خود با فعالیتهای انحرافی با استرس کنار می آیند.

  • 16-از آنجایی که مردان باید استوار و قوی باشند مشکلات خود را انکار میکنند.

  • 17-مردان افسردگی خود را بیشتر با بیان علایم جسمی افسردگی (نظیر سردرد) به اطلاع دیگران میرسانند تا با بیان احساسات خود.

  • 18-مردان علایم بارز افسردگی را کمتر بروز میدهند (گریستن، اندوه، از دست دادن علاقه به فعالیتهایی که در گذشته لذت بخش بوده اند). اما در مقابل تحریک پذیر تر و پرخاشگر تر می گردند.

  • 19-مردان با از دست دادن عزیزان خود نیز بطور متفاوت از زنان واکنش نشان میدهند. این باور قالبی که بروز احساسات نشانه ضعف مردان است و مردان بایستی در مقابله با ناملایمات و سختیهای زندگی استوار و با استقامت باشند، مردان مسئولیت کامل سوگواری خود را بعهده گرفته واندوه و سوگ خود را سرکوب میکنند. این سرکوب کردن اندوه دوره سوگواری را افزایش داده و به افزایش خشم، پرخاشگری، سوء مصرف الکل و مواد مخدر، افزایش کلسترول و فشار خون و دردهای جسمانی می انجامد.

  • 20-از آنجایی که مردان در بیان آزادانه احساسات خود ناتوانند، با انجام فعالیت بیشتر با اندوه مقابله میکنند. اضافه کاری میکنند و یا زیاد به سفرهای کاری میروند. و یا به رفتارهای مخاطره آمیزی همچون روابط جنسی وسواسی و یا ورزشهای پرخطر روی می آورند و یا به الکل و یا سایر مواد مخدر گرایش پیدا میکنند.

  • 21-مردان در برابر فوت عزیزان خود تمایل به احیاء، ترمیم، بازسازی (روابط و شرایط) و بازگشت هر چه سریعتر به وضعیت عادی را از خود بروز میدهند. اما زنان تمایل دارند بروی فرد از دست رفته و احساسات جاری خود تمرکز کنند.

  • 22-زنان اندوه و سوگ خود را ابراز و آن را با دیگران تسهیم میکنند و به گذشته مینگرند. اما مردان دردهای خود را به زبان نیاورده و معمولا اندوه خود را انکار میکنند. مردان اشکهای خود را پنهان میکنند و خشم را جایگزین اندوه میکنند.

  • 23-مردان از گریه کردن شرم دارند، بنابراین با احساس خشم جلوی گریستن خود را میگیرند. زنان بالعکس ازاینکه ابراز خشم کنند احساس شرم میکنند بنابراین به گریه متوسل میشوند.

  • 24-صحبت کردن و ابراز احساسات برای مردان دشوار است، چراکه در سرشت و ماهیت مردان نیست که از دیگران طلب کمک و یاری کنند. مردان تنها هنگامی که به نقطه بحران میرسند تقاضای کمک میکنند.

  • 25-چنانچه میخواهید مردان را به صحبت کردن وادار کنید، آنها را در فعالیتی درگیر سازید. مثلا اگر شوهرتان از موضوعی اندوهگین است و به ماهیگیری نیز علاقمند است با وی به ماهیگیری بروید و خواهید دید که چگونه به حرف می آید.

  • 26-مردان تمایل دارند تا احساسات خود را در قالب فعالیتها،کارها و اعمال بروز دهند، و معمولا اندوه خود را بطور فیزیکی و نه احساسی تجربه میکنند. آنها غم و اندوه خود را با تمرکز بر فعالیت های هدف محور که باعث برانگیختن تفکر، انجام دادن و عمل کردن میشود بروز میدهند. برای مثال چنانچه مردی حیوان خانگی خود را از دست بدهد جای گریستن و صحبت کردن درباره حیوان خانگی خود با دیگران (مانند زنان)، شروع به حفر زمین برای دفن حیوان میکند. و یا به یادگار یک گیاه را در محل دفن حیوان میکارد. و یا شعری را در وصف حیوان محبوب خود میسراید. مرد با این کارها هم حس کفایت خود را حفظ میکند و هم از اندوه می گریزد.

  • 27-مردان نیز مانند زنان می گریند اما بیشتر در خلوت خود.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:7
بهداشت روانی
  • تفکر سالم در برابر تفکر ناسالم...

  • درک تفکر غیر عقلانی:
  • تفکر غیر عقلانی به تفکری می گویند که در مقایسه با آنچه در مغز شنونده دریافت می شود، با واقعیت جور نباشد.
  • زمانی می توانید باوری را غیر عقلانی یا غیر منطقی قلمداد کنید که:
  • واقعیت را تحریف کند (سوء تعبیری از آنچه اتفاق افتاده باشد).
  • شامل طُرُق غیرمنطقی و غیرعقلانی برای ارزیابی خودتان، دیگران، و دنیای اطرافتان باشد.
  • شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارد.
  • احساساتی پایدار و اضطراب آور ایجاد کند.
  • به رفتارهایی منجر شود که به خودتان، دیگران و زندگی به طور کل آسیب وارد کند.

  • سه مرحله ی تفکر:
  • هر انسانی برای خود مجموعه ای از قوانین و اصول دارد—که معمولاً ناخودآگاه هستند—که تعیین کننده ی واکنش های آنان به زندگی است. وقتی اتفاقی در زندگی یک فرد روی می دهد، فکری که آن فرد در رابطه با آن اتفاق خواهد داشت بستگی به قانون هایی دارد که او ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کرده است.
  • حالا در نظر بگیرید که آن فرد قانونی مثل این را در ذهن داشته باشد: "برای اینکه فردی ارزشمند باشم، باید در همه ی کارهایم موفق شوم." و زمانیکه در یک امتحان شکست بخورد، این اتفاق باتوجه به قانونی که فرد از قبل در ذهن خود داشت، باعث می شود که به چنین نتیجه ای برسد: "من فرد ارزشمندی نیستم." برای تشخیص این قانون های فردی باید از سطح ظاهری افراد فراتر برویم و با ارزش ها و مفاهیم فردی افراد آشنا شویم.

  • 1. استنباط:
  • در زندگی روزمره، اتفاقات و موقعیت های مختلفی پیش می آید که مستلزم دو مرحله ی تفکر ماست: استنتاج و ارزیابی. ابتدا، ما حدس می زنیم یا به قولی درمورد آنچه که اتفاق افتاده، استنباط می کنیم که چه اتفاقی افتاده، در حال افتادن است یا خواهد افتاد. استنباط، حالاتی از واقعیت است (یا حداقل آنچه که ما آنرا واقعیت می پنداریم که ممکن است درست یا غلط باشند). استنباط های غیرعقلانی معمولاً شامل تحریفات زیر از واقعیت هستند:

  • الف) تفکر سیاه و سفید: یعنی همه چیز را در حد نهایی ببینی، و هیچ حد وسطی وجود نداشته باشد—خوب یا بد، کامل یا بی مصرف، موفقیت یا شکست، درست یا غلط، اخلاقی یا غیراخلاقی و از این قبیل. این طریقه ی فکری به طریقه ی "همه چیز یا هیچ چیز" هم معروف است.

  • ب) فیلترینگ: دیدن همه ی بدی های دنیا یا خود و نادیده گرفتن خوبی های آن.

  • ج) کلی گرایی: وقتی چیزی را در مورد خود یا موقعیت خود ببینید و فکر کنید که همه ی موقعیت ها مشابه آن هستند. مثلاً، "همه چیز خیلی بد پیش می رود" یا "به خاطر این مشکل، من کاملاً شکست خورده ام." یا اینکه باور داشته باشید اتفاقی که یک یا دو بار افتاده، همیشه تکرار خواهد شد. "من همیشه شکست می خورم"، "هیچ کس هیچ موقع نمی تواند من را دوست داشته باشد" و از این قبیل...

  • د) ذهن خوانی: حدس زدن درمورد آنچه بقیه افراد فکر می کنند. مثلاً "او به عمد به من بی محلی کرد" یا "او از من متنفر است."

  • ر) پیش گویی: یعنی طوری با مسائل مربوط به آینده برخورد کنید که انگار عین واقعیت هستند نه فقط پیشگویی های شخصی شما. مثلاً "من همیشه افسرده خواهم بود" یا "همه چیز روز به روز بدتر خواهد شد."

  • س) استدلالات احساسی: یعنی فکر کنیم هر چه احساس ما باشد، واقعیت هم همان خواهد بود. "من احساس می کنم فرد ناکامی هستم، پس باید همچنین کسی شوم"، "اگر من عصبانی هستم، حتماً تو کاری کرده ای که من اینطور شده ام" و از این قبیل...

  • ص) جنبه ی شخصی دادن به مسائل: یعنی فکر کنیم همه چیز مستقیماً با خود ما در ارتباط است، اما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی. "همه دارن به من نگاه می کنند" یا "احتمالاً تقصیر من بود که او ناراحت شد" و از این قبیل...

  • 2. ارزیابی:
  • علاوه بر استنباط هایی که ما در مورد حوادث و اتفاقات داریم، فراتر از واقعیت رفته و آنها را برحسب تعریفی که برای ما دارند، ارزیابی می کنیم (ارزش مسائل را بررسی می کنیم). ارزیابی ها گاهی اوقات آگاهانه صورت می گیرند، اما معمولاً پایین تر از هوشیاری هستند. ارزیابی های غیرمنطقی و نامعقول معمولاً شامل موارد زیر است:
  • الف) مصیبت آمیز کردن: مصیبت آمیز کردن دو نوع دارد: یکی "وحشتناک جلوه دادن" که اغراق آمیز کردن نتایجی است که از اتفاقات گذشته، حال و آینده به دست آورده ایم. یعنی همه چیز را وحشتناک، هولناک، افتضاح، و ناگوار ببینیم، یعنی بدترین چیزی که ممکن بوده اتفاق بیفتد. این وضعیت معمولاً به مرحله ی بعد که "نمی توانم تحمل کنم" نام دارد ختم می شود که در آن فرد قادر به تحمل آن اتفاقات و موقعیت ها نیست. هر دو نوع باعث می شود فرد احساس بدتری نسبت به مشکلاتش پیدا کند.

  • ب) درخواست ها (بایدها): یعنی راهی که افراد از بایدهای استبدادگرایانه استفاده می کنند—با این باور که یکسری حوادث خاص باید یا نباید اتفاق بیفتند و آن موقعیت های خاص (مثلاً موفقیت، عشق، یا امثال این) الزاماتی مطلق هستند. این درخواست ها ممکن است به طرف خود فرد یا دیگران متمایل باشد. این را می توان تقریباً هسته ی مرکزی تفکر غیرعقلانی و غیرمنطقی دانست. اگر ما همه ی خواسته ها و نیازهای زندگیمان را به عنوان اولویت نگاه می داشتیم، ممکن بود برای ما دردسرساز شود.

  • ج) رده بندی انسانها (ارزش گذاری بر مردم): رده بندی انسانها به روند ارزیابی خود فرد (یا کسی دیگر) مرتبط است. به عبارت دیگر، یعنی سعی در تعیین ارزش کلی هر انسان و قضاوت درمورد ارزش آنها. این طرز تفکر شامل کلی گرایی هم می شود. به این صورت که فرد برحسب یک معیار و استاندارد ارزشی، رفتار، خصوصیات و اعمال دیگران را ارزیابی می کند و بعد آن ارزیابی را به طور کلی درمورد خود یا آن فرد به کار می برند. مثلاً، "من کار بدی انجام دادم پس آدم بدی هستم". این طرز تفکر ممکن است منجر به واکنش هایی از قبیل افسردگی، حالت تدافعی پیدا کردن، بزرگ نمایی، دشمنی و کینه شود.

  • 3. قانون ها (برای زندگی):
  • قانون ها، همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، باورهایی هستند که واکنش ما را نسبت به حوادث و موقعیت های اطراف تعیین می کنند. مفهوم هر اتفاق برای هر کس (یعنی آنطور که او آن را ارزیابی می کند) بستگی به قوانین کلی (قانون هایی درمورد اینکه واقعیت چگونه باید باشد) دارد که در ذهن ناخودآگاه آنهاست. در این قسمت به برخی از این قانون های زندگی اشاره می کنیم:
  • الف) من نیاز به پذیرش و عشق افرادی دارم که برایم مهم هستند—و نباید بگذارم از جانب کسی با عدم رضایت مواجه شوم.

  • ب) برای اینکه فرد با ارزشی باشم نباید هیچ اشتباهی مرتکب شوم و باید در همه ی کارهایم موفق باشم.

  • ج) مردم باید همیشه کار درست را انجام دهند. وقتی ناعادلانه، زشت، و خودخواهانه رفتار می کنند باید مجازات شوند.

  • د) همه چیز باید آنطور که من می خواهم پیش رود، در غیر اینصورت زندگی غیر قابل تحمل خواهد شد.

  • ر) بدبختی و ناراحتی من به دلیل چیزهایی بوده که خارج از کنترل من هستند، پس من نمی توانم کاری برای خوشحال تر و خوشبخت تر شدن انجام دهم.

  • س) باید نگران چیزهای خطرناک، ناگوار و وحشتناک باشم وگرنه برایم اتفاق می افتند.

  • ص) اگر از مشکلات، ناخوشایندی ها و مسئولیت های زندگی فرار کنم، شادتر خواهم بود.

  • ط) هر کسی باید به یک نفر که از خودش قدرتمندتر است تکیه کند.

  • ع) اتفاقات گذشته ی من به خاطر مشکلاتم بوده اند و هنوز هم روی احساسات و رفتارهای من تاثیر می گذارند.

  • ف) باید وقتی دیگران مشکلی دارند ناراحت شوم و از ناراحتی آنها غصه بخورم.

  • ک) نباید به هیچ عنوان دچار ناراحتی و درد شوم—من قادر به تحمل آنها نیستم پس باید تحت هر شرایطی از آنها فرار کنم.

  • ل) هر مشکل باید یک راه حل ایده آل داشته باشد و وقتی قادر به یافتن آن راه حل نباشیم وضعیت غیر قابل تحمل می شود.

  • یادتان باشد، همه ی این قانون ها زائیده ی افکاری بی ثبات است. به هیچ طریق با واقعیت جور نیستند، به همین دلیل است که وقتی فردی که چنین قوانینی را برای خود در ذهن دارد، وقتی با واقعیت روبه رو می شود دچار ضربه ی احساسی و رفتاری می شوند.
دوشنبه 14/6/1390 - 9:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته