• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 957
تعداد نظرات : 707
زمان آخرین مطلب : 4343روز قبل
دانستنی های علمی
خداوند را به خاطر معلولیت هایم شکر گزارم چرا که به واسطه آن بود که توانستم خود توانایی ها و خالقم را بیابم. هلن کلر
سه شنبه 3/2/1387 - 11:27
ادبی هنری

تنها کسی که می تواند زندگیم را تغییر دهد خودم هستم.

 بلدوین

دوشنبه 2/2/1387 - 14:13
دانستنی های علمی
آنچه ریشه همه بدی هاست خود پول نیست بلکه عشق و علاقه جنون آمیز به پول است. مولوگ
دوشنبه 2/2/1387 - 14:2
محبت و عاطفه
دخترك طبق معمول هر روز، جلوی كفاشی ایستاد و به كفشهای
قرمز رنگی كه پر از پولك بود با حسرت نگاه كرد و بعد به
بسته های چسب زخمی كه در دست داشت خیره شد و
یاد حرف پدرش افتاد :
اگر تا پایان ماه ، هر روز بتوانی تمام چسب زخمهایت را بفروشی
آخر ماه كفشهای قرمز رو برات می خرم .
دوباره به كفشها نگاه كرد و با خود گفت :
یعنی من باید دعا كنم كه هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر
زخم بشه تا ..............؟
بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت :
نه خدا ، اصلا اون كفشها رو نمی خوام .....!
يکشنبه 1/2/1387 - 12:57
خانواده
غم واندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه ایت از لب پنجره عشق زمین خورد و شکستبا نگاهت به خدا چتر شادی واکن و بگو با دل خود که خدا هست...! خدا هست...!غم واندوه اگر هست بگو تا باشدمعنی خوشبختی، بودن اندوه است
شنبه 31/1/1387 - 20:32
محبت و عاطفه
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌كشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…!پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود كه آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟"دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."- "چه خوب كه به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید."- اسب و سگم هم تشنه‌اند.نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اینكه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود كه به یك جاده خاكی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز كشیده بود وصورتش را با كلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.مسافر گفت: " روز بخیر!"مرد با سرش جواب داد.- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.مرد به جایی اشاره كرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر كه می‌خواهیدبنوشید.مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتید، می‌توانید برگردید.مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟- بهشت!- بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نكنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "-  كاملأ برعكس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌كنند!!! چون تمام آنهایی كه حاضرندبهترین دوستانشان را ترك كنند، همانجا می‌مانند...بخشی از كتاب "شیطان و دوشیزه پریم "  اثر پائولو كوئیلو

شنبه 31/1/1387 - 20:4
خواستگاری و نامزدی
نخستین گام برای کسب موفقیت این است که از آن چه هستید شادمان باشید. اسکاول شین
شنبه 31/1/1387 - 8:54
طنز و سرگرمی

میدونی رمز موفقیت چیه؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.1589765158364987255679154835974162356984257986145

جمعه 30/1/1387 - 15:52
طنز و سرگرمی

اگر یه وقت دلت برام تنگ شد می تونی متن زیر رو بخونی

.

.

.

.

.

.

.

.

.دیدی چه زود دلت برام تنگ شد!!!!!!!!!!!!!

جمعه 30/1/1387 - 15:46
طنز و سرگرمی

لرزش صدات، برق نگاهت، تپش قلبت، نفس های تند و عرقی که روی پیشونیت نشسته همه گویای یک چیز هستن

.

.

.

.

.

.

.

تیروئیدت پر کاره

جمعه 30/1/1387 - 15:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته