• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 813
تعداد نظرات : 462
زمان آخرین مطلب : 5536روز قبل
دانستنی های علمی
Much alarmed, he went softly down into the yard, and going to the first jar, whilst asking the robber whom he thought alive if he was in readiness, smelt the hot boiled oil, which sent forth a steam out of the jar. Hence he suspected that his plot to murder Ali Baba and plunder his house was discovered. Examining all the jars one after another, he found that all his gang were dead; and by the oil he missed out of the last jar guessed the means and manner of their death. Enraged to despair at having failed in his design, he forced the lock of a door that led from the yard to the garden, and climbing over the walls, made his escape.



با ترس بسیار به آرامی به داخل حیات رفته و به سمت اولین کوزه حرکت کرد در حالیکه که از اولین دزد که خیال میکرد زنده است می پرسید که آیا آماده است، بوی روغن داغ جوشیده به مشامش رسید که که به شکل بخاری از درون کوزه به بیرون متصاعد بود. او از این رو گمان برد که نقشه اش برای کشتن علی بابا و غارت خانه اش لو رفته است. با بررسی تمامی کوزه ها یکی پس از دیگری فهمید که همه یارانش مرده اند و با دید مقدار روغنی که از کوزۀ آخری کم شده بود، وسیله و شیوۀ از بین رفتن یارانش را حدس زد. او در حالیکه از ناکام ماندن نقشه اش که ناامیدش کرده بود خشمگین بود به سمت قفل دری که در جلو حیاط به سمت باغ باز میشد حرکت کرد و از دیوارها بالا رفت و فرار نمود.



When Morgiana heard no noise, and found, after waiting some time, that the captain did not return, she concluded that he had chosen rather to make his escape by the garden than the street-door, which was double locked. Satisfied and pleased to have succeeded so well, in saving her master and family, she went to bed.



مارجیانا وقتی صدائی نشنید و بعد از اندکی درنگ دید که رئیس دزدها برنگشته است به این نتیجه رسید که او بجای فرار از دربی که به خیابان باز میشد باید فرار از راه باغ را انتخاب کرده باشد که دربش دو قفله بود. او در حالیکه راضی و خوشنود بود از اینکه به این خوبی موفق شده است که جان ارباب و خانوادۀ خودش را حفظ کند، رفت که بخوابد.



Ali Baba rose before daylight, and, followed by his slave, went to the baths, entirely ignorant of the important event which had happened at home; for Morgiana had not thought it safe to wake him before, for fear of losing her opportunity; and after her successful exploit she thought it needless to disturb him.


علی بابا قبل از سپیده دم از خواب بیدار شد و به دنبال غلامش به راه افتاد و به حمام رفت در حالیکه کاملا از آن واقعه مهم که در خانه اتفاق افتاده بود بی خبر بود چرا که مارجیانا تصور نمی کرد که بیدار کردن او بی خطر باشد – تصور میکرد بیدار کردن او خطرناک باشد – زیرا میترسید که فرصت خود را از دست بدهد و بعد از آن عمل موفقیت آمیر خود باز فکر کرد که ضرورتی ندارد که خاطر او را پریشان کند.


لغات:



exploit: a brave and exciting adventure that someone has had


کار برجسته، شاهکار، عمل موفقیت آمیز

يکشنبه 18/12/1387 - 12:8
دانستنی های علمی
When this action, worthy of the courage of Morgiana, was executed without any noise, as she had projected, she returned into the kitchen with the empty kettle; and having put out the great fire she had made to boil the oil, and leaving just enough to make the broth, put out the lamp also, and remained silent; resolving not to go to rest and to observe what might follow through a window of the kitchen, which opened into the yard.



هنگامی که این کار که درخور شجاعت مارجیانا بود بدون هیچ سر و صدائی طبق نقشۀ او انجام شد، او با قوری خالی به آشپزخانه باز گشت و آن آتش بزرگی را که برای به جوش آوردن روغن درست کرده بود، خاموش کرد و فقط به مقداری که سوپ را درست کند باقی گذاشت و چراغ را هم خاموش کرد و همچنان بی صدا آنجا ماند و تصمیم داشت که ادامه ندهد و از طریق پنجرۀ آشپزخانه که به حیات باز می شد ببیند چه پیش خواهد آمد.



She had not waited long before the captain of the robbers got up, opened the window, and finding no light, and hearing no noise, or any one stirring in the house, gave the appointed signal, by throwing little stones, several of which hit the jars. He then listened, but not hearing or perceiving any thing, whereby he could judge that his companions stirred, he began to grow very uneasy, threw stones again a second and also a third time, and could not comprehend the reason that none of them should answer his signal.


او زیاد معطل نشده بود که رئیس دزدان بلند شد و پنجره را باز کرد و دید نوری وجود ندارد و سر و صدائی و یا صدای حرکتی در خانه هم به گوشش نمیرسد از این رو با چند بار پرت کردن سنگهائی کوچک که به کوزه می خورد آن علامت مقرر را اجرا کرد. سپس گوش فرا داشت ولی نه صدائی شنید و نه چیزی از ایشان دید. بدین جهت به این قضاوت رسید که – شاید – یارانش به آرامی حرکت کرده باشند و داشت بسیار آشفته میشد و برای بار دوم و سوم سنگهائی را پرت کرد ولی نمیتوانست علت اینکه آنها به علامتش پاسخ نمیدهند را درک کند


لغات:


stir: to move slightly or to make something move slightly



به آرامی حرکت کردن، به آرامی حرکت دادن

يکشنبه 18/12/1387 - 12:7
دانستنی های علمی
By this means, Morgiana found that her master Ali Baba, who thought that he had entertained an oil merchant, had admitted thirty-eight robbers into his house, regarding this pretended merchant as their captain. She made what haste she could to fill her oil-pot, and returned into her kitchen; where, as soon as she had lighted her lamp, she took a great kettle, went again to the oil-jar, filled the kettle, set it on a large wood-fire, and as soon as it boiled went and poured enough into every jar to stifle and destroy the robber within.



بدین وسیله، مارجیانا دریافت که اربابش علی بابا که خیال میکرد که از یک بازرگان روغن پذیرائی کرده است – در حقیقت – 38 دزد را به خانه اش راه داده است و سپس – مارجیانا – آن مردی را که وانمود میکرد که بازرگان روغن است را به عنوان رئیس ایشان به حساب آورد. با نهایت سرعتی که میتوانست ظرف را از روغن پر کرد و به آشپزخانه اش رفت جائی که به محض اینکه چراغ را روشن کرد قوری بزرگی را گرفت و دوباره به سراغ کوزه روغن رفت، و آن را از روغن پر کرد و بر روی هیزم بزرگی از آتش گذاشت و به محض اینکه جوش آمد رفت و به مقدار کافی در هر کوزه ریخت تا دزدانی را که در آن بودند را خفه کرده و از بین ببرد.



لغات:



stifle: if you are stifled by something, it stops you breathing comfortably


خفه کردن، خاموش کردن


يکشنبه 18/12/1387 - 12:6
دانستنی های علمی
As much surprised as Morgiana naturally was at finding a man in a jar instead of the oil she wanted, many would have made such a noise as to have given an alarm, which would have been attended with fatal consequences; whereas Morgiana comprehending immediately the importance of keeping silence, from the danger Ali Baba, his family, and herself were in, and the necessity of applying a speedy remedy without noise, conceived at once the means, and collecting herself without showing the least emotions, answered, "Not yet, but presently." She went in this manner to all the jars, giving the same answer, till she came to the jar of oil.


با نهایت تعجب چون مارجیانا طبیعتا بجای روغنی که میخواست، دید که در داخل کوزه مردی وجود دارد. بسیار احتمال داشت که برای باخبر کردن بقیه سر و صدائی به راه می انداخت که احتمال داشت که موجب سرانجامی مرگ بار باشد. ولی از آنجائی که مارجیانا اهمیت خاموش ماندن را فهمیده بود و اینکه علی بابا، خانواده اش و خودش در چه خطری هستند، و ضرورت به کار بستن علاجی فوری را بدون اینکه سر و صدای بکند، فهمیده بود، در همان لحظه معنای آن را فهمید و بدون آنکه احساسی از خود بروز دهد خودش را جمع کرد و جواب داد: هنوز نه ولی به زودی. او به همان روش به همه کوزه ها سر زد و همان جواب را به همه گفت تا آنجا که به کوزه پر از روغن رسید.


لغات:


whereas: because of a particular fact


از آنجائی که ، چون، برای اینکه


comprehend: to understand something that is complicated or difficult



 دریافتن، درک کردن، فهمیدن

يکشنبه 18/12/1387 - 12:4
دانستنی های علمی
Though the robber spoke low, Morgiana was struck with the voice the more, because the captain, when he unloaded the mules, had taken the lids off this and all the other jars to give air to his men, who were ill enough at their ease, almost wanting room to breathe.


از آنجا که دزد آهسته سخن گفت، مارجیانا کمی بیشتر جا خورد زیرا – دیده بود - رئیس دزدان هنگامی که بارها را از قاطرها پائین گذاشته بود درب کوزه و دیگر کوزه ها را برداشته بود بدین منظور که هوا به دزدها برسد دزدانی که کاملا در سختی بودند و مکانی برای نفس کشیدن میخواستند.


لغات:


ill at ease: not relaxed



در سختی، راحت نبودن

يکشنبه 18/12/1387 - 12:4
دانستنی های علمی
In the mean time the captain of the robbers went to the stable to give his people orders what to do; and beginning at the first jar, and so on to the last, said to each man: "As soon as I throw some stones out of the chamber window where I lie, do not fail to cut the jar open with the knife you have about you for the purpose, and come out, and I will immediately join you." After this he returned into the house, when Morgiana taking up a light, conducted him to his chamber, where she left him; and he, to avoid any suspicion, put the light out soon after, and laid himself down in his clothes, that he might be the more ready to rise.



در این اثناء رئیس دزدان به درون اصطبل رفت تا به به یارانش در مورد اینکه چه کار کنند دستورات لازم را بدهد و از اولین کوزه شروع کرد و تا آخرین کوزه ادامه داد و به هر کدام از ایشان گفت: به محض اینکه از داخل اتاقی که در آن استراحت میکنم به بیرون سنگ انداختم بدون آنکه خرابکاری کنید با چاقوهائی که برای این منظور با شماست کوزه ها را دو نیم کنید و بیرون بیائید و من بلا فاصله به شما ملحق خواهم شد. او بعد از این سخن به داخل خانه رفت که مارجیانا چراغ را روشن کرده او را به داخل اتاقش راهنمائی کرد و آنجا از او جدا شد. رئیس دزدان برای اینکه جلو هر گونه سوء ظنی را گرفته باشد بعد از رفتن او سریع چراغ را خاموش کرد و با لباسهایش دراز کشید چرا که میبایست برای برخاستن آماده باشد. 



Morgiana, remembering Ali Babas orders, got his bathing-linen ready, and ordered Abdoollah to set on the pot for the broth; but while she was preparing it, the lamp went out, and there was no more oil in the house, nor any candles. What to do she did not know, for the broth must be made. Abdoollah seeing her very uneasy, said, "Do not fret and tease yourself, but go into the yard, and take some oil out of one of the jars." Morgiana thanked Abdoollah for his advice, took the oil-pot, and went into the yard; when as she came nigh the first jar, the robber within said softly, "Is it time?"


مارجیانا که دستور علی بابا را به یاد داشت، رخت حمام او را آماده کرد و به عبد الله گفت که برای درست کردن سوپ، دیگچه را آماده کند ولی هنگامی که مارجیانا داشت کارش را میرسید چراغ خاموش شد و دیگر روغنی – برای روشن کردن چراغ – در خانه نبود همچنین شمعی هم نداشتند. نمیدانست که باید چه کار کند چون سوپ میباست آماده میشد. عبد الله که دید او پریشان است، به او گفت: اخم و ترشروئی نکن فقط به داخل حیاط برو و از یکی از آن کوزه ها مقداری روغن بردار. مارجیانا از عبد الله به خاطر توصیه اش تشکر کرد و ظرف روغن را گرفت و به داخل حیاط رفت و وقتی که به نزدیک اولین کوزه رسید دزدی که در درون آن بود به او گفت: آیا الان وقتش است؟


لغات:


fret: to worry about something, especially when there is no need.


ترشروئی کردن، اخم و تخم کردن، رو در هم کشیدن


tease: to annoy someone


اذیت کردن، دست انداختن


nigh: near or soon



نزدیکی، قریب، مجاور

يکشنبه 18/12/1387 - 12:2
دانستنی های علمی
He did more. To make his guest as welcome as possible, when he saw the captain had unloaded his mules, and that they were put into the stables as he had ordered, he was looking for a place to pass the night in the air, and he brought him into the hall where he received his company. The captain excused himself on pretence of not being troublesome; but really to have room to execute his design.



علی بابا به این هم بسنده نکرد. برای اینکه از مهمانانش تا آنجا که امکان داشت استقبال کرده باشد، وقتی دید که رئیس دزدان بار قاطرها را خالی کرد و قاطرها وارد اصطبل شدند همانطور که - به غلامش - دستور داده بود، در هوای آزاد دنبال جائی میگشت تا شب را بگذراند – بخوابد – و او را به درون هال برد آنجائی که از مهمانانش پذیرائی میکرد. رئیس دزدان از او عذر خواست در حالیکه وانمود میکرد که نمیخواهد مزاحم او باشد ولی در واقع دنبال مکانی میگشت که نقشه اش را اجرا کند . 



 Ali Baba, not content to keep company with the man who had a design on his life, continued talking with him till the supper was ended, and repeating his offer of service. The captain rose up at the same time; and while Ali Baba went to speak to Morgiana he withdrew into the yard, under pretence of looking at his mules. 



علی بابا که – یقینا – راضی نبود که با کسی که برای زندگی اش نقشه کشیده رفاقت کند همچنان با او به صحبت پرداخت تا شام تمام شد و همچنان به او تعارف میکرد. در همان زمان رئیس دزدان بلند شد و در زمانی که علی بابا رفت تا با مارجیانا صحبت کند، به بهانه بازدید از قاطرها به حیاط رفت. 



Ali Baba, after charging Morgiana afresh to take care of his guest, said to her, "Tomorrow morning I design to go to the bath before daylight; take care my bathing-linen be ready, give them to Abdoollah," which was the slaves name, "and make me some good broth. After this he went to bed.


علی بابا بعد از آنکه که به مارجیانا دستور داد که از مهمانش مواظبت کند به او گفت: صبح فردا قبل از روشن شدن هوا به حمام میروم، مواظب باش که رخت حمامم آماده باشد و آنها را به عبد الله بده – عبد الله نام برده اش بود – و برای من مقداری سوپ درست کن . او سپس رفت که بخوابد.


لغات:


afresh: if you do something afresh, you do it again from the beginning:



از اول، دوباره، از نو

يکشنبه 18/12/1387 - 12:1
دانستنی های علمی
Though Ali Baba had seen the captain of the robbers in the forest, and had heard him speak, it was impossible to know him in the disguise of an oil-merchant. He told him he should be welcome, and immediately opened his gates for the mules to go into the yard. At the same time he called to a slave, and ordered him, when the mules were unloaded, not only to put them into the stable, but to give them fodder; and then went to Morgiana, to bid her get a good supper for his guest.


با وجود اینکه علی بابا رئیس دزدها را در جنگل دیده بود و صحبت او را هم شنیده بود، ولی با این تغییر شکل که به عنوان یک بازرگان روغن فروش ظاهر شده بود، محال بود که او را بشناسد. علی بابا به او گفت که خوش آمده است و بلافاصله درب را باز کرد که قاطرها وارد حیاط شوند. در همان دم یکی از غلامانش را صدا زد و به او دستور داد که وقتی بار قاطرها پائین گذاشته شد، نه تنها آنها را وارد اصطبل کند بلکه به آنها علوفه هم بدهد. سپس به نزد مارجیانا رفت تا به او دستور دهد که غذای خوبی را برای مهمانش آماده کند.


لغات:


fodder: food for farm animals



علوفه، غذای حیوانات

يکشنبه 18/12/1387 - 12:0
دانستنی های علمی
When things being thus prepared, the nineteen mules were loaded with thirty-seven robbers in jars, and the jar of oil, and the captain, as their driver, set out with them, and reached the town by the dusk of the evening, as he had intended. He led them through the streets till he came to Ali Babas, at whose door he designed to have knocked; but was prevented by his sitting there after supper to take a little fresh air.


وقتی که آنها اینگونه آماده شدند، 37 دزدی را که در کوزه ها بودند را بر 19 قاطر، بار کردند و همچنین آن کوزۀ پر از روغن را و رئیس دزدان به عنوان راه بر، با آنها رهسپار شد و همانگونه که میخواست به هنگام غروب به شهر رسید. او آنها را به سمت آن خیابان هدایت کرد تا آنجا که به درب منزل علی بابا رسید درب خانه کسی که طبق نقشه تصمیم داشت آن را بکوبد ولی توسط ساکنان خانه که بعد از شام تصمیم داشتند که هوای تازه ای استنشاق کنند – و بیرون آمده بودند - نتوانست.


 He stopped his mules, addressed himself to him, and said, "I have brought some oil to sell at tomorrows market; and it is now so late that I do not know where to lodge. If I am not troublesome to you, do me the favor to let me pass the night with you, and I shall be very much obliged by your hospitality."


رئیس، قاطر ها را نگه داشت و خودش را بر علی بابا عرضه کرد و گفت: مقداری روغن آورده ام تا در بازار فردا بفروشم و الان خیلی دیر شده است جوری که نمیدانم در کجا منزل کنم اگر برای شما مایۀ درد سر نیستم در حق من لطفی بکن و اجازه بده که شب را با شما باشم و من بسیار مدیون مهمان نوازی شما خواهم بود.


لغات:


lodge: old-fashioned to pay to live in a room in someones house 



 در منزل کسی اتاقی را اجاره کردن (این کلمه بدین معنی قدیمی است).

يکشنبه 18/12/1387 - 11:57
دانستنی های علمی
In two or three days time the robbers had purchased the mules and jars, and as the mouths of the jars were rather too narrow for his purpose, the captain caused them to be widened; and after having put one of his men into each, with the weapons which he thought fit, leaving open the seam which had been undone to leave them room to breathe, he rubbed the jars on the outside with oil from the full vessel.


در عرض دو یا سه روز بود که دزدان کوزه ها و قاطرها را خریده بودند و از آنجا که دهانۀ کوزه ها برای این منظور کمی باریک بود، رئیس آنها را کمی گشاد کرد و بعد از آنکه در هر یک از آنها یکی از افرادش را با سلاحی که به نظرش اندازه بود قرار داد، درز – پوشش چرمی کوزه – را همچنان باز گذاشت و زبپش را نبست تا برای آنها فضائی برای تنفس گذاشته باشد. او طرف بیرونی کوزه ها را با روغنی که در آن کوزۀ پر از روغن بود آغشته کرد.


لغات:


vessel: old use a container for holding liquids



این کلمه در قدیم به معنی ظرف مخصوص روغن بوده است

يکشنبه 18/12/1387 - 11:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته