• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 639
زمان آخرین مطلب : 3472روز قبل
مصاحبه و گفتگو
رزیتا غفاری و همسرش از احساس لطیف زندگی مشترك می‌گویند
هردو یاد گرفته‌ایم گذشت کنیم
در آستانه فصل بهار و تولد شكوفه‌ها به دیدار زوجی هنرمند رفتیم تا از شیرینی زندگی مشترك‌شان بشنویم. زندگی مشتركی كه به گفته خودشان لبریز از عشق و علاقه و زیبایی است. رزیتا غفاری را اغلب مخاطبان سینما و تلویزیون می‌شناسند. بازیگرجوانی كه با نقش‌هایش ثابت كرده به اصول و بنیان خانواده پایبند است و زندگی برای او معنای زیبایی دارد. همسر وی عباس صالحی نیز از چهره‌پردازان حرفه‌ای است كه توانسته در جشنواره فیلم فجرسال 90 سیمرغ بلورین این رشته را از آن خود كند. وقتی برای گفت‌وگو به منزل این زوج هنری رفتیم، ​ همان ابتدا صمیمیت و مهربانی خودش را نشان می‌داد و چاردیواری‌شان با وجود تارا دختر زیبا و دوست‌داشتنی‌شان كه 6 سال بیشتر ندارد، از عشق سرشار بود. با این زوج هنری كه سال‌هاست در كنار یكدیگر زندگی خوبی دارند، به گفت‌وگو نشستیم.

 

​ ابتدا برای خوانندگان ما بگویید كه چطور با هم آشنا شدید؟

رزیتا: من و عباس همكار هستیم و چند​ سال پیش، یكدیگر را در یك پروژه سینمایی دیدیم. من به عنوان یك شاگرد از وی خواستم كه كار چهره‌پردازی را به من بیاموزد. او هم لطف كرد و پذیرفت. من قبلا در كلاس‌های استاد معیریان و بعد از آن در كلاس‌های تدریس استاد صالحی شركت كرده بودم. من كنار كار بازی، گریم را هم یاد گرفتم و با عباس در آن پروژه سینمایی كه طراحی گریم می‌كرد،​ آشنا شد​م و بعد از مدت كوتاهی از من خواستگاری كرد و سرانجام به ازدواج ختم شد.

آقای صالحی! چه ویژگی‌‌هایی در خانم غفاری بود كه باعث شد او را به عنوان همسر آینده‌تان انتخاب كنید؟

من فكر می‌كنم قسمت بود، چون من واقعا به این قضیه اعتقاد دارم. بعدها كه بیشتر با رزیتا آشنا شدم، وجوه مشتركی را بین خودم و او احساس كردم و خدا را شاكرم چون واقعا انتخاب خوبی بود.

در آن زمان شما چند ساله بودید؟

عباس: من كمی ‌دیر ازدواج كردم. در آن زمان 37 ساله بودم.

رزیتا: من هم فكر می‌كنم 25 ساله بودم.

رسوم سنتی خواستگاری و مراحل آن در مورد ازدواج شما رعایت شد؟

رزیتا: به هر حال ما هم طبق خانواده‌های ایرانی از این سنت‌ها پیروی می‌كنیم. بله، عباس ​با یك سبد گل رز به خواستگاری من آمد و... (می‌خندد)

عباس: البته ما به واسطه كارمان از قبل با هم آشنایی كوچكی داشتیم، اما اگر منظور شما مراحل اولیه ازدواج و از این دست مراسم است، بله تمام این رسوم انجام شد.

مهم‌ترین خصوصیت آقای صالحی به عنوان همسر آینده كه نظر شما را جلب كرد، چه چیزی بود؟

رزیتا: عباس در محیط كار بسیار جدی و آرام و ساكت است. در عین حال كارش را هم بخوبی انجام می‌دهد. اینها تمام خصوصیاتی است كه من برای همسر آینده‌ام متصور​ بودم. چون دوست داشتم اگر روزی با همكارم ازدواج می​كنم، چنین ویژگی‌هایی داشته باشد. البته این را هم بگویم، او در محیط كار و منزل بسیار متفاوت است. او در محیط كار بسیار جدی و در منزل بسیار صمیمی ‌و گرم است و فكر می‌كنم این بهترین ویژگی اوست. چون در محیط كار، رابطه‌های عمیق جواب نمی‌دهد و باید ارتباط‌ها در سطح و محترمانه باشد. حدود و مرزها رعایت شود و كنار یكدیگر بخوبی كار كنیم. من به اصول اخلاقی در محیط كار بسیار اهمیت می‌دهم و پایبند آن هستم.

عباس: بگذارید یك چیزی بگویم؛ من قبل از این‌كه رزیتا را ببینم، دلم پیش او رفته بود. می‌پرسید چگونه؟ این مساله به فیلم سینمایی «شوكران» برمی‌گردد. من در آن زمان، تئاتر شهر كار می‌كردم و منزل ما نزدیك پارك ساعی بود. در مسیر برگشت من تصویر او را در پرده سینما دیدم. این فیلم در دوران خودش بسیار مخاطب داشت. اولین بار من با عكس و فیلم او آشنا شدم و هیچ وقت فكر نمی‌كردم در فاصله كمتر از 2 سال بعد از این فیلم، با او ازدواج كنم. این مساله بسیار عجیب بود كه یك نفر را ببینم و دورادور آن احساس را دریابم و در نهایت همین حس باعث ازدواج‌مان شود.

شما هر دو در عرصه هنر فعالیت می‌كنید، یكی بازیگر و دیگری چهره‌پرداز سینما، وقتی با مشكلات زندگی روبه‌رو می‌شوید، از چه راهكارهایی استفاده می‌كنید؟

عباس: مشكلات روزمره‌ای كه همه افراد عادی با آن درگیر هستند، با ما هم هست و وجود دارد. افزون بر این‌كه زوج‌های هنری، مشكلات بیشتری هم دارند، هم به لحاظ كاری هم به واسطه حضورشان در جامعه. در مورد كارمان پیش می‌آید كه رزیتا به خاطر فیلمبرداری تهران نیست، البته قبل از تولد تارا این مشكلات كمتر بود. وقتی او سركار است من سعی می‌كنم تمام​‌ كارها را انجام دهم و وقتی حضور ندارم، او زحمات را به جان می‌خرد. اگر همزمان با هم سر كار باشیم كه بیشتر زحمت‌ها پای رزیتاست. البته كمی‌ خرید كردن برای او به لحاظ این‌كه چهره شناخته‌شده‌ای است ،سخت‌تر از من است.

رزیتا: من باید بتوانم هم نقش یك مادر و یك همسر را بازی كنم و هم این‌كه به شغلم برسم. من وقتی سركار هستم، مدام دغدغه و اضطراب خانواده را دارم. البته این مساله را در میان دیگر همكارانم كه وضعیتی این چنینی دارند هم دیده‌ام. خیلی برای من سخت است كه از خانواده دور باشم. از وقتی بچه‌دار شده‌ام، كارهای شهرستان را قبول نمی‌كنم. اگر در مواردی هم به مشكل برخوردیم، برای حل آن از ابتدا این طور برنامه‌ریزی كردیم كه با هم حرف بزنیم. اصلا نمی‌گذاریم كه زمان از مشكلی بگذرد و حل نشده بماند. چون اگر قرار باشد 2 نفر سكوت كنند و مشكلی را در دل نگه دارند، ریشه‌دار می‌شود و اثرات مخربی دارد. ما این قول و قرار را بین خودمان گذاشته‌ایم كه از ابتدا با هم صحبت كنیم و سریعا آن مشكل را حل كنیم و نمی‌گذاریم اثر و ردپایی از مشكل در زندگی‌مان باقی بماند.

عباس: اگر در زندگی دچار سوءتفاهم بشویم، اصلا با قهر جلو نمی‌رویم، بلكه با گفت‌وگو به سوی هم برمی‌گردیم. حتی زمانی كه خیلی از هم دلخور هستیم، قهر نمی‌كنیم.

پس بیشتر سعی می‌كنید گذشت داشته باشید؟

عباس: بله. گذشت می‌كنیم و نمی‌گذاریم این دلخوری‌ها در زندگی‌مان ریشه‌دار شود. خوشبختانه هر دو یاد گرفته‌ایم گذشت كنیم.

رزیتا: اگر هم دلخوری پیش بیاید، در عرض چند ساعت همه چیز حل می‌شود و به حالت عادی و اولش باز می‌گردد.

فكر می‌كنید دلیل اصلی این گذشت چیست؟

عباس: اگر دو نفر به یكدیگر و زندگی‌شان علاقه‌مند باشند، به صورت خودكار این كار را انجام می‌دهند. یعنی گذشت‌كردن و به سمت هم آمدن خودش در زندگی مشترك پیش می‌آید. در زندگی ما هم ناخودآگاه و به صورت عادی پیش می‌آید. چون یكدیگر ​و زندگی مشتركمان را دوست داریم. اگر دعوا یا مشكلی پیش آید، سریعا به آشتی ختم می‌‌شود. چون میل به دوست داشتن همیشه در زندگی ما وجود دارد.

رزیتا: بحث دوست داشتن و علاقه به یكدیگر در زندگی مشترك، بسیار مهم است. شاید شخصیت من در مقابل فرد دیگری متفاوت عمل كند. اما در مقابل عباس این طور گذشت می‌كنم، چون خود او هم این‌گونه است. من فكر می‌كنم دوست داشتن است كه گذشت می‌آورد. خوشبختانه طی این 12 سال شاید من 5 یا 6 بار عصبانیت عباس را دیده‌ام.

آقای صالحی در منزل همیشه اینقدر آرام و ساكت است؟

رزیتا: عباس در منزل بشدت شوخ طبع است.

عباس: نه این‌طور نیست. چون اگر من همیشه آرام و ساكت باشم، پس بیمارم. در زندگی باید هیجان وجود داشته باشد. ببینید هیچ چیز در چاردیواری زندگی این خانواده 3 نفری خیلی جدی نیست. جدی‌ترین مسائل را از جنبه‌های كاریكاتور می‌بینیم. تارا 6 ساله است و این مسائل را می‌آموزد. در چارچوب‌های مرسوم زندگی نبودیم و در حالت درست گفتیم و خندیدیم. می‌توانم این طور بگویم كه در خانه ما​ زندگی جریان دارد با تمام ویژگی‌ها. ​ خانواده در كار هم بسیار اهمیت دارد. مخصوصا اگر خانواده خوبی باشد.

آقای صالحی در كارهای منزل به شما كمك می‌كنند؟

رزیتا: بسیار زیاد. آشپزی می‌كند و دستپخت خوبی هم دارد. واقعا غذاهای ایده‌آل و خوشمزه‌ای درست می‌كند. البته ما تقسیم كار كرده‌ایم و هر دو همه كاری می‌كنیم و هیچ وقت در خانه نشده كه كاری مخصوص یك نفر باشد.

در زندگی كاریتان هم این تفاهم وجود دارد؟

رزیتا: عباس قبل از ازدواج هم در محل كار بسیار جدی بود و همیشه به اصول اخلاقی متعهد و پایبند. البته من خیلی خونگرم و برونگرا​ هستم، اما همیشه حد و حدود را رعایت كرده‌ام.

عباس: رزیتا برونگراست و من بسیار درونگرا. ضمن این‌كه در كار ما (چهره‌پردازی) خیلی حرف زدن مرسوم نیست، اما بازیگران به لحاظ كاری چون جلوی دوربین هستند، حیطه عملشان و شكل كارشان متفاوت‌تر است و محدودیت كمتری دارند.

اگر بخواهید از زندگی مشترك یك تعریف زیبا داشته باشید، چه می‌گویید؟

عباس: تلاش برای رسیدن به یك هدف است. من خوشحالم كه بعد از این همه سال هنوز رزیتا بهترین دوست من است. خوشحالم كه یك دوست خوب و همراه دارم و بعد از آن او همسر من است. به همین علت بین ما هیچ نقطه مبهمی‌ وجود ندارد و فكر می‌كنم تا اینجا ما به این هدف رسیده‌ایم.

رزیتا: یك همزیستی مسالمت‌آمیز توام با احساس. حالا این احساس در كنار هم می‌تواند از هر نوعی باشد كه برای رسیدن به یك هدف مشترك است. از این كه در كنار هم هستیم، لذت می‌بریم.

ستون‌های این چاردیواری را بر چه اساسی بنا كردید؟

رزیتا: برای خودمان اصولی از ابتدا در زندگی قرار دادیم و برای این‌كه من و عباس به هم بسیار علاقه‌مندیم، به این اصول پایبندیم. اصل اول و آخر همین است. من چون زندگی و همسرم را دوست دارم می‌توانم مادر و همسر مهربانی باشم.

عباس: من فكر می‌كنم كه علاوه بر اینها اصول اعتقادی هم بسیار اهمیت دارد. شرایط سخت و دشوار بسیاری را تجربه كرده‌ایم، اما در بیشتر لحظه‌های زندگی‌مان خدا را احساس می‌كنیم. هیچ‌وقت پیش نیامده بود كه راجع به این قضیه توضیح دهم، اما خدا همیشه، هم ​ در زندگی و هم در محیط كار ما وجود دارد. من هیچ كاری را بدون مشورت با خدا انجام نمی‌دهم و این مساله را باعث مباهات می‌دانم. امیدوارم در درجه اول همه این اعتقاد را داشته باشند. ​ اعتقاد در زندگی حرف اول را می‌زند.

می‌توانم بپرسم مهریه‌تان چقدر است؟

رزیتا: ما از ابتدا مبنای زندگی‌مان را بر توكل به خدا گذاشتیم. حتی در مورد تعیین مهریه. من گفتم مهریه من بسیار سنگین است و نمی‌توانید بپردازید. من سفر حج را مهریه خود تعیین كرده بودم و همیشه هم می‌توانم مهریه‌ام را با افتخار طلب كنم. هیچ چیز نمی‌تواند مرا به حد و اندازه‌ای كه در كنار خانه خدا باشم آرام كند. چند​ بار پیش آمد كه به این سفر بروم، اما به دلیل شرایط كاری نشد با عباس به سفر حج بروم و او ​‌تنهایی مشرف شد. امیدوارم بزودی 3 نفری به خانه دوست برویم.

وقتی فرزندی وارد زندگی می‌شود باید والدین به فكر تربیت او باشند. تا چه اندازه تربیت فرزند دغدغه‌تان است؟

رزیتا: تربیت فرزند بسیار سخت و دشوار است و نمی‌توان كوتاه درباره آن حرف زد. سعی می‌كنیم تمام نكاتی كه در زندگی ما وجود دارد در تارا هم پیاده كنیم. اصول اخلاقی و اعتقادی را در وجود او نهادینه كرده‌ایم، چون روح و شخصیت او در حال شكل گرفتن است. خوشبختانه تارا دختر معتقدی است. با حضور تارا ما زندگی شاد و پر سرو صدا و زنده‌ای داریم، اگرچه او دختر است اما شیطنت بسیار دارد.

عباس: آرزوی هر پدر و مادری است كه فرزندش بهترین تربیت را داشته باشد. سعی می‌كنیم بهترین پدر و مادر برای تارا باشیم، اما همه چیز دست ما نیست. چون در محیط‌های آموزشی و جامعه چیزهای دیگری می‌آموزد و فقط باید از خدا بخواهیم كه سر راه او موج‌های مثبت و اتفاقات خوب قرار دهد. شاید باورتان نشود، اما دیدن یك تصویر و مشاجره و دعوای كوچك پدر و مادر در شخصیت بچه تاثیر می‌گذارد. من همیشه از خدا می‌خواهم كه​ راه همه فرزندان خالی از شر و بدی باشد.

آیا دوست دارید تارا هم راه شما را ادامه دهد؟

رزیتا: تارا باید یك رشته هنری را ادامه دهد.حس كرده ایم كه به هنر علاقه‌مند است. من معتقدم عشق و زندگی را در هنر می‌توان پیدا كرد. یك هنرمند، معنای زندگی را بخوبی درك می‌كند. او را مجبور نمی‌كنیم و می‌گذاریم هر رشته‌ای را كه دوست دارد انتخاب كند.

عباس: من فكر می‌كنم بچه باید چند چیز را بداند؛​ موسیقی، خط و ​ زبان دیگری بجز زبان مادری. این نكات می‌تواند شخصیت بچه را بسازد. آموختن یك زبان دیگر لازم و ضروری است. به عقیده من زندگی یك ریتم دارد و آموختن موسیقی هم می‌تواند به ریتم زندگی كمك كند. كسی كه ریتم بداند ضرباهنگ زندگی را درك می‌كند و خط هم نشانه شخصیت انسان است و اگر خوب بنویسد آرامش می‌گیرد. اگر هر فردی هنر را حتی بسیار كم بشناسد، این هنر در تمامی‌ رفتار و فرهنگش تجلی پیدا می‌كند.

رزیتا: بله. درست است. حتی در احترام متقابل و رعایت حقوق دیگران.

شما یك چهره شناخته شده در میان مردم هستید و طعم شهرت را چشیده‌اید. برخورد اجتماعی مردم شما را اذیت نمی‌كند؟

رزیتا: من عادت كرده‌ام و مردم را دوست دارم و اصلا اذیت نمی‌شوم.

عباس:​ من هم ناراحت نمی‌شوم و پذیرفته ام.

رزیتا: من همیشه از این‌كه​ كنار همسرم هستم، احساس آرامش می‌كنم. در كنار ایشان آزادی را حس می‌‌كنم. او به من اعتماد دارد، به همین خاطر من هم با برخوردهای مردم براحتی ارتباط برقرار می‌كنم. ببینید بازیگری یك عمل است و همه دوست دارند این عكس‌العمل را ببینند. چون بازیگر شدن یعنی همین. آقای صالحی كمك كرده است كه من لذت بازیگری را احساس كنم.

اگر به شما بگویم چشمانتان را ببندید و یك تصویر از زندگی ترسیم كنید، چه چیزی در ذهن خود می‌بینید؟

رزیتا: من و آقای صالحی همیشه یك تصویر از این زندگی 3 نفره ترسیم می‌كنیم. شاید شبیه به یك تصویر گرافیكی باشد. 3 نفر كه یك دایره را تشكیل داده‌اند و دستانشان را به هم داده‌اند و از اتصال خانواده حرف می‌زنند. امیدواریم این دستان هیچ وقت از هم باز نشود.

عباس: شاید چون خیلی طبیعت را دوست داریم یك درخت سبز پر میوه می‌بینم. این تصویر زندگی است.

و سخن آخر...

عباس: امیدوارم همه خوانندگان این نشریه در سلامت و در پناه خدا باشند. سالی پركار داشته باشند و در رفاه اقتصادی به سر ببرند.

رزیتا: حرفی ندارم جز این‌كه بگویم خوشبختی توسط خود ما بدست می​آید پس​ باید راه ساختن آن را پیدا كنیم. سختی‌ها را تحمل كنیم و یاد بگیریم كه عاشقانه در كنار هم زندگی كنیم.

فرانك قنبری

دوشنبه 19/4/1391 - 9:21
بهداشت روانی
آگاهانه پیر شویم
می‌نشینی جلوی آینه. موهایت كه از ریشه درآمده‌اند با قسمت رنگ شده تناسبی ندارند. ناگهان انگار هوشیار می‌شوی كه داری پیر می‌شوی. خودت هم موهای سفیدت را ندیده بودی بس كه مدام رنگ می‌كردی.

 

می‌روی عكسی از زمان اوایل ازدواجت را می‌آوری و می‌بینی كه چقدر چهره‌ات تغییر كرده است. اگر لبخند نزنی و چهره‌ات هیچ آرایشی نداشته باشد دیگر یك سالمند درست و حسابی هستی.

در 50 سالگی احساس یك پیرزن فرتوت را در خود حس می‌كنی. حس می‌كنی همه آرزوهای به دست نیامده‌ات برباد رفته است. فكر می‌كنی دیگر زمانی برایت نمانده تا چیزی را تغییر دهی. هیچ جذابیتی برای كسی نخواهی داشت و هیچ چیز نمی‌تواند روزهای رفته را برایت برگرداند. بله واقعیت دارد بعد از میانسالی خیلی زود پیری به سراغت می‌آید و باید خودت را آماده كنی.

از این واقعیت می‌رنجی. می‌روی روی تخت می‌افتی و مثل یك سالمند از دست رفته فكر می‌كنی؛ به دردهای مفاصلت كه ندیده می‌گرفتی‌اش، به سردردها، ضعف چشم كه ناچارت می‌كند كتاب‌ها را یك متر دورتر از صورتت نگه داری، به عوارضی كه یائسگی به تو تحمیل كرده و قدرت بدنی‌ات كه هر روز دارد تحلیل می‌رود. خودت را می‌بازی و رسم روزگار را نفرین می‌كنی.

همه پیر می‌شوند

این‌ كه چگونه پیر می‌شوید بستگی به نوع زندگی شما در كودكی و جوانی دارد. نوع تغذیه و میزان فعالیت بدنی و ورزش به شما كمك می‌كند كه سالمندی سالم‌تری را سپری كنید، اما در كل هر كاری بكنید، پیری به سراغتان می‌آید.

ژنتیك هر شخص در پیری او نیز اثر می‌گذارد. این‌ كه هر كسی از چه زمانی موهایش سپید می‌شود یا دچار یائسگی می‌گردد بستگی به وراثت دارد. اما این ‌كه چطور سال‌های پیری را سپری می‌كنید به سبك زندگی شما مربوط است.

كم و بیش همه، علائمی چون كاهش حافظه، كاهش عملكرد مغز و افزایش خطر ابتلا به بیماری‌های مزمنی چون بیماری قلبی، پوكی استخوان و سرطان را تجربه خواهند كرد.

اما سالمندی سالم در معنای دقیق‌تر، داشتن یك زندگی سالم‌تر و طولانی‌تر است. البته عوامل مختلفی می‌توانند ما را برای رسیدن به سالمندی سالم كمك كنند. از جمله این عوامل می‌توان به داشتن فعالیت جسمانی منظم، خواب كافی، پرهیز از استعمال دخانیات و داشتن رژیمی سرشار از مواد غذایی سالم اشاره كرد. البته داشتن یك رژیم غذایی مناسب، شروع پیری و مرحله ابتلا به بیماری‌های مرتبط با افزایش سن را به تاخیر می‌اندازد.

عوارض دوران پیری

وقتی سن ما بالا می‌رود كم‌كم سوخت و ساز بدن كاهش می‌یابد و این به آن معناست كه بدن به انرژی كمتری نسبت به گذشته نیاز دارد و نیز اكثر افراد 40 تا 50 سال دچار پیرچشمی می‌شوند. برخی هم ممكن است كاهش شنوایی را تجربه كنند. با قدم گذاشتن در 50 سالگی، پیر شدن استخوان‌ها سرعت می‌یابد. در همین سن و سال، تغییراتی نیز در عملكرد جنسی به وجود می‌آید و واكنش‌های جنسی آهسته‌تر می‌شود. مشكلاتی در ارگان‌های حیاتی از همین سن و سال شروع می‌شود. كلیه‌ها قادر به نگهداری آب كافی در بدن نیستند. پوست لطافت خود را از دست می‌دهد و ترشح غدد چربی كاهش می‌یابد. به دلیل تحلیل رفتن بافت استخوانی و مفاصل حتی قد شما نیز كوتاه‌تر می‌شود. پس از گذشت سال‌ها تغذیه‌بد و بی‌تحركی، قلب علائمی از فرسودگی را نشان می‌دهد. فعالیت منظم جسمانی و تغذیه مناسب و آشامیدن آب به مقدار كافی می‌تواند تا حد زیادی به سلامتی شما طی این سال‌ها كمك كند.

بدن ورزیده و تاخیر در پیری

اگر بعد از 40 سالگی تازه می‌خواهید ورزش كنید بهتر است ابتدا با یك متخصص مشورت كنید.

می‌توانید با انجام حركات ورزشی و فعالیت، جلوی تحلیل رفتن عضلات و استخوان‌های خود را بگیرید.

این كار به شما كمك می‌كند اندام‌های حیاتی خود را نیز فعال و سالم نگه دارید.

ورزش در پیشگیری از ابتلا به دیابت، چربی خون و فشار خون نقش زیادی دارد و جلوی افسردگی و انزوای شما را می‌گیرد.

محققان همچنین دریافته‌اند كه ورزش منظم بر هوشیاری ذهنی و تاخیر در بروز آلزایمر و زوال عقل نقش دارد.

افزایش تعادل، استقامت و انعطاف‌پذیری بدن و پیشگیری از آسیب‌های وارده بر اثر سقوط و بهبودی بیماری‌های مزمن، حداقل اثری است كه ورزش بر سلامت جسمی شما دارد.

به خودتان برسید

اگر می‌خواهید با نگاه كردن در آینه خود همیشگی‌تان را ببینید نه یك سالمند فرتوت كه منتظر مرگ نشسته است، مثل همیشه باشید.

یك برنامه منظم تا پایان عمر در نظر بگیرید: من می‌خواهم همیشه كامل‌تر شوم یا می‌خواهم از تمام آنچه خدا به من داده بهترین بهره را ببرم.

با این برنامه كلی می‌توانید هدف‌های كوچك‌تری را در نظر بگیرید و برای آن برنامه‌ریزی كنید.

اگر می‌خواهید وقتی از این دنیا می‌روید همه تلاش خود را برای بهتر بودن كرده باشید پس راه سختی در پیش دارید.

تمام استعدادهای خود را بنویسید و ببینید برای كدام یك از آنها كاری نكرده‌اید؟

برای هر یك از آنها كه مورد غفلت قرار گرفته است یك برنامه تقویتی بگذارید و بقیه را هم رها نكنید. هر روز زمانی را به یكی از توانایی‌های خود اختصاص دهید.

ناتوانی‌های خود را بشناسید و سعی كنید در آن زمینه خود را توانمند كنید.

مثلا یك زبان خارجی را بیاموزید. اگر هر روز 10 كلمه را یاد بگیرید، خیلی زود به بسیاری از كلمات آن زبان آشنا می‌شوید.

با این كار حافظه خود را تقویت كرده و ذهن خود را فعال نگه می‌دارید.

حلقه دوستان را فراموش نكنید. دوستان خوب می‌توانند در كیفیت زندگی شما موثر باشند. آنها شما را اجتماعی نگه می‌دارند و سبب می‌شوند احساس همدلی را از دست ندهید.

با دوستانتان مسابقه بگذارید در این كه ظرف چه مدت می‌توانید در كسب یك مهارت از دیگران جلو بزنید.

بازی‌های فكری و سفرهای دسته‌جمعی را فراموش نكنید. سالمندی فرصت مغتنمی است كه در آن كسی از شما انتظار كار كردن ندارد و اگر طی سال‌های جوانی سرمایه مناسبی كسب كرده باشید حالا زندگی متوسط یا خوبی را سپری خواهید كرد و فرصت دارید به تجربیاتی كه در جوانی امكانش را نداشته‌اید دست بزنید.

شركت در گروه‌های خیریه، حس سودمندی را در شما تقویت می‌كند و عبادت به شما كمك می‌كند احساس بهتری داشته باشید و با تقدیر خود بهتر كنار بیایید.

پس به جای این‌ كه از سالمندی بترسید از همین حالا برای آن برنامه‌ریزی كنید.

ماندانا ملاعلی

دوشنبه 19/4/1391 - 9:20
ایرانگردی
شكوه معماری در خانه پیرنیا
به نظرتان ممكن است یک ایرانی ادعا كند به معماری سنتی ایران علاقه‌مند است، اما خانه پیرنیا را در نائین ندیده باشد؟ نه! ممكن نیست اما این خانه فقط برای آنها كه به معماری ایرانی مشتاق هستند جذاب نیست و حتی آنها كه سر از معماری در نمی‌آورند هم مسحورش می‌شوند. می‌دانید چه چیز در خانه پیرنیا، آدم را عاشق می‌كند؟ شاید فكر كنید موزه مردم‌شناسی خانه پیرنیا می‌تواند بهانه‌ای برای دل‌بسته‌شدن به این خانه باشد. خانه از مجسمه‌هایی پر شده است كه زندگی بومیان منطقه را بخوبی نمایش می‌دهد.

 

البته درست حدس زده‌اید، موزه پیرنیا یكی از موزه‌های دیدنی مردم‌شناسی در كشورمان است، اما دلیل دل‌بستن‌مان به خانه پیرنیا فقط این نیست. شاید با خودتان بگویید دلیل این علاقه، احتمالا معماری خاص سنتی خانه است. اتاق‌ها، شاه‌نشین، ایوان‌ها، پله‌ها و... همه به شكلی با هم تركیب شده‌اند كه انگار هیچ‌كدام را نمی‌شود از مجموعه كلی خانه جدا كرد یا نادیده گرفت. البته درست حدس زده‌اید، زیبایی خانه پیرنیا در حد كمال است؛ شاهكار هنر معماران صفوی است و یكی از بهترین نمونه‌های معماری سنتی در خانه‌های كویری ایران به حساب می‌آید، اما دلیل دل‌بستن‌مان به خانه پیرنیا فقط این نیست. شاید از ذهن‌تان بگذرد كه ما احتمالا عاشق نقاشی‌ها و گچ‌كاری‌های روی سقف و دیوارهای خانه شده‌ایم؛ منظورم همان نقاشی‌هایی است كه داستان هفت‌پیكر نظامی ‌را روایت می‌كنند. البته درست حدس زده‌اید، گردشگری وجود ندارد كه وارد خانه پیرنیا شود و نگاهش سقف و دیوارهای خانه را طواف نكند و لب به تحسین نگشاید، اما دلیل دل‌بستن‌مان به خانه پیرنیا فقط این نیست.

می‌دانید ما از كی عاشق این خانه شدیم؟ از وقتی​ از هشتی‌اش عبور كردیم و وارد حیاط بخش اندرونی شدیم. این حیاط دلیل دلبستگی ما به خانه پیرنیاست؛ حیاط، طوری طراحی شده است كه پایین‌تر از سطح خانه قرار بگیرد و همیشه هوایی مطبوع و خنك داشته باشد و با حوضی بزرگ و باغچه‌ای سبز از درختان انگور و پسته و انجیر، تابستان نشین اهالی خانه شود.نمی‌شود همه زیبایی‌های خانه پیرنیا را در قالب كلمات توصیف كرد و به همین خاطر باید خودتان بروید و ببینید. یادتان باشد برای بازدید از خانه پیرنیا و موزه مردم‌شناسی‌اش اول باید به نائین سفر كنید و آن‌وقت هیچ نائینی​ای نیست كه از او بپرسید خانه پیرنیا كجاست و او نشانی را بلد نباشد!

علی یوشی‌زاده

يکشنبه 18/4/1391 - 16:14
ازدواج و همسرداری
كلید‌های طلایی برای قرار?ازدواج
به سیما نگاه می‌كنم. دلم برایش می‌سوزد. حس می‌كنم همیشه چیزهایی در زندگی هست كه آزارش می‌دهد.

به او نگاه می‌كنم و می‌بینم كه چقدر این دختر دوست داشتنی ولی در عین حال ترسناك است. این ترسناك بودن او، مرا از سیما دور می‌كند. مدت‌هاست كه می‌خواهم به او پیشنهاد ازدواج بدهم، اما جرأت نمی‌كنم.

 

 او مسائل را خیلی جدی می‌گیرد و چنان جدی در مورد كارش حرف می‌زند كه آدم می‌ترسد در زندگی‌اش چیزی غیر از كارش مهم نباشد. وقتی درگیر مساله‌ای می‌شود تمام وجودش را به آن مشكل و درگیری می‌سپارد، اما وقتی مشكلی نیست، مهربان‌ترین، شادترین و دوست‌داشتنی‌ترین دختر دنیاست، اما من از مشكلات او و طوری كه به دنیا نگاه می‌كند می‌ترسم. نگرانم كه نتوانم خوشبختش كنم و همه مشكلاتش را رفع كنم و او پس از ازدواج با من همیشه اخمو و نگران باشد و آن روی شیرین و خوشحالش را نبینم.

اینها درد‌دل‌ها و نگرانی‌های حسین است، اما حرف سیما چیز دیگری است. او می‌گوید: در حضور حسین حس می‌كنم همیشه مراقب من است. این حس مرا اذیت می‌كند. خصوصا كه دوستش دارم و می‌ترسم رفتاری از خودم نشان دهم كه برای او ناخوشایند باشد و نظرش نسبت به من برگردد. در حضور او دستپاچه می‌شوم و همه‌اش سعی می‌كنم طوری باشم كه بهتر از خودم باشد، اما مثل این‌كه برعكس می‌شود. بس كه در حضور او تمركز می‌كنم كه اشتباهی از من سر نزند همه‌اش اخم‌هایم در هم می‌رود.

نمی‌دانم عاقبت او از من خواستگاری می‌كند یا نه، اما می‌دانم حالت‌های چهره من او را نگران می‌كند، اما دست خودم نیست.

سال‌ها پیش حافظ در وصف آداب معاشرت و دلنشین بودن گفته است: «شاهد آن نیست كه مویی و میانی دارد ‌/‌ بنده طلعت آن باش كه آنی دارد» و جای دیگر می‌گوید: «آن كه می‌گویند آن بهتر زحسن‌/‌ یار ما این دارد و آن نیز هم»

این «آن» چیست؟

نسرین حامدی روان‌شناس «آن» را مهارتی ارتباطی و دانستن و عمل به قوانین جذب می‌داند.

به اعتقاد حامدی رفتار انسان تا جایی اثرگذار و به یادماندنی می‌تواند باشد كه كم‌كم چهره در مقابل آن رنگ می‌بازد. صورت زیبا در مقابل رفتار زشت كم‌كم رنگ و لعاب خود را از دست می‌دهد و ناخوشایند به نظر می‌رسد و صورت ناخوشایند در اثر رفتار زیبا و پسندیده كم‌كم زیبا و دوست داشتنی به نظر می‌رسد.

وی توصیه می‌كند اگر می‌خواهید از تجرد خارج شوید و بالاخره پای در زندگی متاهلی بگذارید، طوری رفتار كنید كه واقعا هستید و اگر واقعیت شما ناراحت و ناخوشایند است، پس برای تغییر خود همت كنید.

رفتاری سخاوتمندانه

سهیل جوان 35 ساله و مجرد، دارای خودروی شخصی و درآمد بالغ بر ماهی 2 میلیون تومان است. او نمی‌تواند كسی را برای ازدواج پیدا كند. یك بار دوستانش دختر مناسبی را به او معرفی كردند كه​ آن دختر را نپسندید.

اما قبل از سهیل آن دختر ناراحت و عصبانی با معرف تماس گرفت و گفت: این دیگر چه جور آدمی است؟

وقتی همدیگر را ملاقات كردیم در حالی كه من كفش پاشنه بلند به پا داشتم، ماشینش را گوشه‌ای پارك كرد و مرا چند ایستگاه پیاده راه برد.

در مورد ایده‌آل‌هایمان آنقدر حرف زدیم تا كلا آب بدنمان خشك شد. او حتی یك ساندیس هم به من تعارف نكرد و بعد بدون این‌كه بخواهد مرا تا مسیری برساند راهش را كشید و رفت...

اگر واقعا قصد ازدواج دارید مهم نیست كه از اولین دیدار طرف مقابل را پسندیده باشید یا نه مهم این است كه به او احترام بگذارید و با او طوری رفتار كنید كه انگار میهمان شماست.

خانم‌ها نیز باید نكاتی را رعایت كنند مثلا اگر قرار است با خواستگار خود برای آشنایی و صحبت بیشتر بیرون بروند رستوران یا كافی‌شاپ را برای صحبت كردن انتخاب كنند حتی برای تعارف هم كه شده اجازه بخواهند كه خود پول میز را حساب كنند و اگر او این كار را كرد از او حتما تشكر كنند نه این‌كه انگار وظیفه‌اش بوده. كسی كه می‌خواهد با شما ازدواج كند نباید تصور كند برایش دام پهن كرده‌اید و می‌خواهید از او سوءاستفاده كنید. گرچه اگر آقایان به چنین قراری می‌روند ادب حكم می‌كند كه نگذارند همسر آینده‌شان چیزی را حساب كند. مهم نیست كه ازدواجتان سر نگیرد، یكی دو وعده غذا و نوشیدنی كه كسی را نمی‌كشد. فراموش نكنید شما خواستگار هستید و درخواست این ملاقات را داده‌اید. به علاوه این كارها نشان‌دهنده حمایتگر بودن شماست، نه سوءاستفاده از طرف مقابل.

توجه و تمركز

این‌كه سر وقت برای ملاقات حاضر شوید و مرتب باشید و با دقت به حرف‌های طرف مقابل خود گوش كنید خیلی مهم است.

اگر تصمیم دارید با كسی ازدواج كنید هنگامی كه با او صحبت می‌كنید با موبایل خود كاری نداشته باشید و در اولین مراحل آشنایی آن را در وضعیت خاموش یا در حالت بی‌صدا قرار دهید. كسی كه در اولین ملاقات شما، آخرین گزینه توجه باشد، در آینده چه خواهد بود؟

سعی كنید راحت باشید، اما مودب و رسمی. راحت بودن به این معنی نیست كه غش و ریسه بروید و جوك تعریف كنید. منظور این است كه اگر واقعا قصد آشنایی و ازدواج دارید، باید خودتان را چنان كه هستید، نشان دهید در غیر این صورت مشكل پیش می‌آید.

گیر سه‌پیچ

رفتاری هست كه در اصطلاح به آن گیر سه‌پیچ می‌گویند و خیلی از كسانی كه موفق به ازدواج نمی‌شوند، عادت به این نوع رفتار دارند.

نادر از وقتی كه خواسته خود را به خانم همكارش مطرح كرده است و خانواده‌ها مطلع شده‌اند و قرار خواستگاری را گذاشته‌اند، تبدیل به كنترل از راه دور مریم شده است. روزی 10 بار او را چك می‌كند: «عزیزم الان كجایی؟ قرار است كجا بروید؟ با كی می‌روید؟ چرا به من نگفتی؟ الان دارید با چه وسیله‌ای می‌روید؟ كی می‌آیید ؟ و...»

اگر ازدواجتان به تعویق افتاده است، شك نكنید به خاطر همین گیرهای سه‌پیچ است. این كارها طرف مقابل را از ازدواج هراسان می‌كند.

شخص با خود می‌گوید: الان كه نه به دار است و نه به بار است، مرا اینقدر چك می‌كند، 2 روز دیگر كه با من ازدواج كرد، لابد می‌خواهد مرا توی قفس زندانی كند.

اگر می‌خواهید دل سپردگی خود را نشان دهید، كافی است روزی یك یا دو بار تماس بگیرید، همسر آینده‌تان را مطمئن كنید كه به او فكر می‌كنید و دوست دارید اگر كاری دارد به شما بگوید تا برایش انجام دهید نه این‌كه او را چك كنید. گاهی به همراه داشتن یك شاخه گل سرخ از 10 بار تماس بی‌مورد، اثربخش‌تر است.

سخت نگیرید

نسترن می‌گوید: خواستگاری داشتم كه همه چیزش به نظرم مناسب بود، اما وقتی قرار شد در مورد افكارمان صحبت كنیم. بعد از دو سه جمله گفت: من همیشه دوست داشتم 3 فرزند داشته باشم. 2 پسر و یك دختر. همسرم را زن خانه‌دار و با سلیقه‌ای در رویاهایم تصویر می‌كردم كه خانه را مثل دسته گل نگاه می‌دارد و وقتی به خانه می‌رسم بوی عطر غذا در خانه می‌پیچد.

خلاصه یك‌سری رویاپردازی كرد كه همه‌اش با من شروع می‌شود و با مطالباتی از همسر آینده تمام می‌شد.

شاید تصاویری كه می‌گفت، خیلی زیبا بود و آن خانمی كه دوست داشت هم خیلی به من شبیه بود، اما به قول حافظ گفت: از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.

من با خودم فكر كردم: شاید من فقط توانستم یك بچه به دنیا بیاورم یا اصلا نتوانستم. شاید به خاطر اشتغال، آن خانه درخشانی را كه او دوست دارد، یك نفره نتوانستم بسازم و كمك نیاز داشتم.

راستی این رویای او است نه رویای من. آیا از این به بعد، من قرار است رویای او را زندگی كنم؟ همین حرف‌های او بود كه باعث شد من به او جواب رد بدهم.

فراموش نكنید در ملاقات‌هایی كه به قصد ازدواج صورت می‌گیرد، نه گذشته شما آنقدر مهم است نه تصویر ایده‌آلی و شخصی كه از آینده دارید. قرار است آینده را دو نفره ترسیم كنید. پس زیاد سخت نگیرید و منعطف‌تر باشید.

ماندانا ملاعلی

يکشنبه 18/4/1391 - 16:14
بیماری ها
پنجه در پنجه لجاجت مردانه مرگ
تاكنون هیچ چیز بجز مرگ، اینقدر لجوجانه با زندگی انسان​ها دست و پنجه نرم نكرده است. روی دیگر سكه لجاجت هم در باور مردم، لجاجت مردهاست در ایستادگی و مقاومت: «مرد كه گریه نمی‌كند»، «مثل مرد مقاوم باش» و... با این حساب می‌توان گفت مردان و مرگ، گاهی چنان لجوج می‌شوند كه گویی هیچ چیز به پای آنها نمی‌رسد؛ اما وقتی هر دو رویاروی یكدیگر قرار می‌گیرند، تازه داستانی دیگر آغاز می‌شود!

محققان حوزه‌های پزشكی هم وقتی لابه​لای بیان یافته‌های خود درباره مقایسه میزان سلامت مردان و زنان تاكید می‌كنند مردها كمتر از زن‌ها به سلامت خود توجه دارند،​ به همان لجاجت اشاره می​کنند: مردها معمولا وقتی به پزشك​ مراجعه می‌كنند كه بیماری‌شان ظهور و نمودی جدی گرفته است.

در صحنه كارزار مردها با مرگ، متأسفانه باید یك نكته دیگر را در نظرگرفت: اگر دیر به خودتان بیایید، در نهایت شمایید كه گرفتار ضعف و سستی شده، در چنبره پنجه‌های مرگ اسیر خواهید شد! اگر می‌خواهید خیلی زود ناچار از قبول واقعیت نشوید، هر جای عمرتان كه ایستاده‌اید، این 3 بیماری را كه بیشتر یا حداقل به شكلی وسیع‌تر سراغ مردان می‌آید، جدی بگیرید:

1‌‌ـ‌ سكته: تصلب شرایین یا بسته‌شدن رگ‌های خونی در پی تجمع پلاك‌ها در عروق مغز و قلب پدید می‌آید. پلاكت‌ها باعث لخته‌شدن خون شده، حمله قلبی یا مغزی رخ می‌دهد. وسعت این حملات در مردها نه تنها سریع‌تر از زن‌هاست، بلكه در بین جوانان هم دخترها رگ‌های انتقال خون سالم‌تری نسبت به پسرها دارند. برای پیشگیری، هر سال میزان كلسترول بدنتان را آزمایش كنید؛ روزی 40 دقیقه پیاده‌روی كنید؛ میوه و سبزیجات را در رژیم غذایی روزانه خود جای دهید.

2‌‌ـ ‌سرطان پروستات: پروستات به غددی گفته می‌شود كه پشت آلت تناسلی مردها مایعات انزال را تراوش می‌كند. هر چه سن و سالتان بیشتر شود، احتمال ابتلایتان به آن بیشتر خواهد بود. خوشبختانه توسعه این بیماری بسیار كند است، اما به هر حال سرطان، سرطان است و از هر 35 نفر مبتلا به سرطان پروستات یك نفر می‌میرد. با آزمایش خون و ركتال یا راست‌روده آن را تشخیص داده، درصدد درمان برآیید.

3‌‌ـ ‌سرطان ریه: درصد بالایی از دلیل ابتلا به سرطان ریه، كشیدن سیگار است. جامعه آماری مردهای سیگاری بیش از زنان است. اگر سیگار می‌كشید یا در محلی پر از دود زندگی یا كار می‌كنید، دیر بجنبید ریه‌های سرطانی، كار و زندگیتان را به گونه‌ای وحشتناك از شما خواهند گرفت. در این صورت، خودتان بگویید، نمی‌ارزد سیگار یا محل كار و زندگی پر از دود را به نفع سلامت و زندگی خودتان ترك كنید؟

يکشنبه 18/4/1391 - 16:13
آموزش و تحقيقات
وقتی خون، خونِ مادران را می‌خورد
كم‌خونی ناشی از فقر آهن و اختلالات فیزیكی و مغزی در انتظار نوزادانی است كه مادرشان طی 3 ماه اولیه بارداری و رشد جنین مضطرب و نگران باشد.

دوران اولیه شكل‌گیری جنین، دوران مهمی‌در رشد انسان‌ها به شمار می‌رود. از همین رو با مراقبت‌ها، پرهیزها، الزام‌ها و توجهات بسیاری باید همراه باشد تا فرزندی سالم به دنیا بیاید. طبق تازه‌ترین یافته‌های پژوهشگران، یكی از این مراقبت‌های دوران بارداری، دوری از اضطراب و استرس است كه سبب كاهش مقدار آهن موجود در بدن شده، فعل و انفعالات شیمیایی مورد نیاز برای درست شكل گرفتن جنین را مختل كرده، فرزند یا فرزندان این مادران را ناخواسته به كم‌خونی مبتلا می‌كند.

محققان دانشگاه میشیگان، طی پژوهشی ابتدا منطقه‌ای پراضطراب و استرس‌آور برای زندگی را در نظر گرفتند و سپس گروهی از مادران باردار را كه طی 3 ماه اول بارداری در این شرایط و مناطق زندگی می‌كردند از نظر میزان افسردگی، استرس و آثارش بر جنین مورد بررسی و مطالعه قرار دادند. سپس با برقراری شرایط آرامش در منطقه، عوامل و نشانه‌های اضطراب و استرس را از میان برداشته، به مطالعه و تجزیه و تحلیل ویژگی جنین مادرانی روی آوردند كه در آن منطقه این بار فرورفته در آرامش، دوران بارداری خود را طی می‌كردند. نتایج تحقیق معلوم می‌كرد میزان آهن خون در بند ناف 63 نوزاد مادرانی كه در شرایط مضطرب زندگی می‌كرده‌اند به مراتب كمتر از 77 نوزاد مادرانی است كه در گروه بدون نگرانی و اضطراب دوره 3 ماهه اول بارداری را پشت‌سر گذاشته بودند.

اگر نمی‌خواهید فرزندان كم‌خونی به دنیا بیاورید، از نگرانی‌ها و استرس‌ها در دوره بارداری دوری كرده و با تغذیه مناسب به سلامت بیشتر نوزادتان كمك كنید.

يکشنبه 18/4/1391 - 16:13
بهداشت روانی
‌‌افسردگی؛ بلای جان و روان
نشانه‌های افسردگی را می‌توان در هر سن و سالی دید. واقعیتی كه ربطی به احساسات جوانی و دلتنگی‌های بچگی ندارد؛ حال آن‌كه نمودش در جوانان نیز اغلب درك نمی‌شود و بدتر از آن با بیانات نادرست و رنج‌آور همراه می‌ شود؛ كنشی كه آنان را بیشتر و عمیق‌تر در آغوش كپك‌زده این بلای جان و روان غرق می‌كند.

افسردگی از نظر روانپزشكی، احساس غم، پایین‌آمدن اعتماد به نفس، بی‌علاقگی و از دست‌دادن انگیزه‌ها، احساس تنهایی، نداشتن هدف و دربردارنده تمام مشخصه‌هایی چون ملال، سكوت، دوری از جمع یا انجام كارهای روزمره است. گاهی چنان شدید می‌شود كه بخشی یا تمام زندگی فرد را دربرمی‌گیرد و بر شغل و اطرافیان و روابط و حتی خوردن و خوابیدن وی اثرات محسوس می‌گذارد. از نظر پزشكی ممكن است دلایل ژنتیك داشته باشد. اختلال در سروتونین یا نوروترانسمیترهای سیناپس‌های مغز از دوره آغازین زندگی در فرد شكل می‌گیرد و هر چه سن بالاتر می‌رود شمایل آن نمود بیشتری پیدا می​کند. ممكن است به سبب مصرف داروهای مهار فشار خون یا قرص‌های پیشگیری از بارداری یا مصرف پیاپی مسكن‌ها رخ دهد یا در نتیجه بیماری‌هایی مثل سرطان، كم‌كاری تیروئید و حتی آلزایمر و مانند آن. از نظر جامعه‌شناسی نیز عواملی چون استرس و اضطراب، مسائل اجتماعی یا خانوادگی مثل نارضایتی یا نوع ارتباطات، شكست‌های بزرگ و كوچك یا پیاپی، مرگ عزیزان و... همگی در بروز آن اثرگذار است. هر چه هست، وقتی مغز كه مسوولیت كنترل روحیات و خلقیات و اعمالی اعم از خواب، اشتها، رفتار و احساسات را دارد به سبب تغییر یا تحلیل فعل و انفعالات شیمیایی بدرستی نوع رفتار و روابط را تنظیم نكند، كنش‌های حاصل از این رفتار، باعث افسردگی می‌شود.

افسردگی در زنان، بویژه پیش از رسیدن به دوران یائسگی، 2 برابر مردان برآورد شده و اگر عمیق‌تر باشد، حداقل یك بار فكر خودكشی را در ذهن اغلب مبتلایان به آن را بارور می‌كند؛ هر چند بسته به افكار و رفتاری كه با فرد پیش گرفته می‌شود، فكر خودكشی در این افراد معمولا به مرحله عمل نمی‌رسد؛ اما طبق برخی بررسی‌ها پس از دوران بازنشستگی، این مردانند كه به سبب فشارهای ناشی از تغییر رفتارها، تأمین هزینه‌ها و مخارج، حتی برخورد زن و فرزند، عنوان تعداد بیشتر افسردگان را نصیب خود می‌كنند.

در دوران كودكی و نوجوانی ابراز دردهای جسمی، توهم در شنوایی، ترس و استرس، علاقه‌مند شدن به مصرف مواد، در پیش گرفتن برخی رفتارهای هنجارگریز، فرار از مدرسه، ناتوانی و درماندگی از حل مشكلات، بی‌اعتنایی به بهداشت شخصی، سر باز زدن از خورد و خوراك، تحریك‌پذیری و ناامیدی به عنوان ویژگی‌های آن قلمداد می‌شود و در دوره سالمندی، حواس‌پرتی، نسیان و فراموشی، رفتارهای گیج و گنگ، تصور مداوم مرگ، ابراز دردهای بی‌دلیل و ناگهانی، رنجش‌های گاه‌به‌گاه، بی‌اشتهایی و تمایل نداشتن به مصرف داروهای خود و مانند آن را می‌توان در این اشخاص دید. گاهی چنان پیش می‌رود كه سردرد، یبوست، اختلال در سیستم گوارش و ادرار یا حتی بیماری‌های قلبی را نیز با خود پدید می‌آورد.

در قدم‌های اول، حمایت عاطفی از افراد مبتلا به افسردگی، بخصوص سالمندان بسیار كارساز است. سعی كنید با صبر و حوصله به صحبت‌هایشان گوش دهید. از هر گونه صحبت احساسات‌برانگیز یا سرزنش خودداری كنید.

پیاده‌روی و قدم‌زدن بخصوص برای سالمندان و ترغیب به تفریح مورد علاقه بویژه برای جوانان تا حدود زیادی مؤثر است. هر چه فكر و جسم درگیر انجام فعالیتی باشد كه وی را از غرق شدن یا به یاد آوردن موارد منفی باز دارد، اثرات دوری از افسردگی نمود بیشتری می‌یابد. به سبب آن‌كه ابتدا دلایل بروز افسردگی باید مشخص شود (اختلالی عاطفی‌، فصلی یا ژنتیكی است یا اجتماعی، پس از زایمان رخ داده یا...)، شایسته است شیوه درمان بهتر از متخصصان پرسیده شود. مراجعه به روان‌شناسان و پزشكان، درمان‌های دارویی، روان‌درمانی، ورزش، تماشای فیلم‌های شاد و خنده‌دار، تغییر تغذیه و نوع رژیم غذایی نیز زیر نظر متخصصان مؤثر است.

يکشنبه 18/4/1391 - 16:13
ازدواج و همسرداری
نگذاریم دیوار بی‌اعتمادی قد بكشد
از این‌كه مدام توسط اطرافیانتان كنترل می‌شوید، احساس بدی پیدا می‌كنید. گاهی از سؤالات بی‌حد و حساب دیگران، زیر نظر گرفته شدن و واكاوی‌های بی‌مورد به ستوه می‌آیید. بارها و بارها تلاش كرده‌اید بار دیگر احساس اعتماد از دست رفته را برگردانید اما با شكست روبه‌رو شده‌اید.

 

نگران نباشید! تنها شما نیستید كه با مشكل بی‌اعتمادی روبه‌رو هستید، اغلب افراد در زندگی چنین شرایطی را تجربه كرده‌اند. بر همین اساس، به سراغ دكتر مسعود آبیار، روان‌شناس بالینی و مشاور خانواده رفتیم تا در مورد شیوه‌های جلب اعتماد و تقویت آن در خانواده اطلاعاتی كسب كنیم. آنچه در پی می‌آید، حاصل گفت‌وگوی ما با اوست.

آیا این تصور كه خانواده سالم، خانواده‌ای است كه اعتماد به صورت كامل در آن وجود داشته باشد، درست است؟ یا این‌كه وجود حدی از بی‌اعتمادی بین افراد خانواده، طبیعی است؟

نكته‌ای كه همواره باید مدنظر قرار داد، این است كه اعتماد یك موضوع ذاتی نیست، بلكه اكتسابی است. به عبارت دیگر، اعتماد از جمله مقولاتی است كه ما باید سعی كنیم آن را خودمان اندك‌اندك بسازیم و به دست بیاوریم. وجود اعتماد برای زندگی در اجتماع، مساله‌ای ضروری است. یك اصل اساسی در ایجاد اعتماد در خانواده وجود دارد و آن، داشتن یك پیش‌فرض مبنی بر معتمد بودن اعضاست. یعنی ما باید تا زمانی كه موردی خلاف این به ما ثابت شد، به دیگران اعتماد داشته باشیم، اما اعتماد كردن به معنی بستن چشم‌ها​ روی واقعیت نیست. یعنی نباید این گونه باشد كه ما خودمان را به نادانی بزنیم و متوجه آنچه در اطرافمان می‌گذرد، نباشیم. چراكه در آن صورت، ممكن است یكــــباره واقعیت‌ها بر سرمان آوار شوند. در این زمان یكی از نكات قابل توجه، مساله انتخاب است؛ یعنی این‌كه ما چه كسی را برای اعتماد كردن برمی‌گزینیم. هر چه شناخت ما نسبت به كسی كه به او اعتماد می‌كنیم، بیشتر باشد؛ اعتماد بیشتری هم شكل می‌گیرد. بنابراین می‌توان این گونه نتیجه گرفت كه هرچه اعضای خانواده تلاش كنند یكدیگر را بیشتر بشناسند، روابط توام با اعتماد بیشتری را هم تجربه خواهند كرد. ما به طور طبیعی انتظار داریم كه در روابط سالم با رشد رابطه، رشد اعتماد و احترام هم اتفاق بیفتد. در عین حال فكر می‌كنم كه اعتماد بتدریج شكل می‌گیرد و كم‌كم جلو می‌رود. این كه ما توقع داشته باشیم بلافاصله پس از آشنایی با افراد جدید، آنها به ما اعتماد كنند، خواسته نابجایی است.

یعنی معتقدید برای افزایش اعتماد، تنها شناخت كفایت می‌كند؟

شناخت یك عامل ضروری است اما كافی نیست. عامل بعدی عملكرد ما، میزان صمیمت، صداقت و تعهد ماست. اینها عناصری هستند كه با هم تركیب می‌شود و اعتماد را می‌سازد.

چه عواملی باعث می‌شود اعتماد بین افراد در روابط دوستانه تقویت شود؟

معمولا افرادی كه با یكدیگر ارتباط دوستانه برقرار می‌كنند، برحسب داشتن نقاط مشترك، زبان یكدیگر را بهتر می‌فهمند.

نكته بعدی، داشتن پذیرش بیشتر نسبت به دیگران است. یعنی ما بتوانیم خودمان باشیم. وقتی دیگران بتوانند ما را همان طور كه هستیم، بپذیرند، اعتماد بیشتری هم بین ما شكل می‌گیرد.

اعتماد، مساله‌ای مطلق و دائمی نیست بلكه این ما هستیم كه با رفتارمان به آن جهت می‌دهیم. برای مثال از نظر من، اعتماد مانند یك حساب سپرده بانكی است كه ما همیشه مقداری موجودی در آن داریم و می‌توانیم با عمل مثبت خود، سپرده این حساب را افزایش دهیم.

نقش والدین در اعتمادسازی بین اعضای خانواده چیست؟

والدین مهم‌ترین عامل برای ایجاد اعتماد و فضای همراه با آرامش در منزل هستند. در واقع آنها در ایجاد این حالت و انتقال آن به سایر اعضای خانواده باید پیشقدم شوند و همچون یك الگو عمل كنند. والدین باید در قبال یكدیگر و فرزندانشان، احترام همدیگر را رعایت كنند. حریم شخصی یكدیگر را پاس بدارند و با یكدیگر روراست باشند، آنها اگر خودشان الگوی صداقت و اعتماد باشند، می‌توانند آن را به دیگران هم انتقال دهند. برای این منظور والدین ابتدا باید به یكدیگر اعتماد داشته باشند و این احساس را به فرزندانشان هم نشان دهند. از جمله مهم‌ترین آفت‌هایی كه اعتماد را از بین می‌برد، این است كه اعضای خانواده درباره یكدیگر قضاوت كنند، همدیگر را سرزنش كنند و انتظار داشته باشند طرف مقابلشان به آدم دیگری تبدیل شود. به طور طبیعی احتمال این‌كه در چنین فضایی گل اعتماد رشد كند، وجود ندارد.

 

در روابط خانوادگی موفق و پایدار باید سعی كنیم همیشه پرداختی مثبت و فرصتی برای سرمایه‌گذاری‌های عاطفی داشته باشیم وهیچ‌گاه توجهاتمان را از یكدیگر كم نكنیم

اعتماد برای رشد و شكوفایی​ نیاز به بستر دارد؛ بستر آزادی پذیرش و​ تحمیل نکردن برای تغییر. هر گاه در فضایی تحمیل وجود داشته باشد و در مقابل، آزادی پذیرش وجود نداشته باشد، اعتماد امكان رشد نمی‌یابد.

این‌كه شما می‌گویید افراد باید حریم خصوصی یكدیگر را رعایت كنند، دقیقا به چه معناست و دامنه این حریم تا كجاست؟

در تعریف حریم خصوصی می‌توان گفت افراد باید یكدیگر را در جریان اموری كه دیگری را هم درگیر می‌كند، قرار دهند. اگر عرصه‌ای از زندگی وجود داشته باشد كه دیگران در آن مداخله نداشته باشند، این عرصه نباید لزوما با دیگران تقسیم شود. با وجود این، ‌افراد باید در زندگی طوری رفتار كنند كه اگر همسرشان تمایل داشت در مورد بخشی از زندگی آنها اطلاعاتی كسب كند، بتوانند بدون پنهانكاری آن را نشان دهند. چه بسا با این شیوه صحیح زندگی، اعتماد بین افراد در سطح بهتری هم قرار بگیرد.

نكته قابل توجه این است كه به هر شخصی باید متناسب با رابطه و صمیمیتی كه با ما دارد اعتماد كرد. به دوستان در حد دوست و به اعضای خانواده در حد بیشتری باید اعتماد نشان داد. مشخص كردن جایگاه افراد می‌تواند سطوح اعتماد را مشخص كند.

چگونه می‌توان این سطوح را تعیین كرد؟

همان طور كه گفتم، این حریم‌ها هستند كه سطوح اعتماد را مشخص می‌كنند. عامل دیگری كه می‌تواند به شناخت این سطوح كمك كند؛ شناختی است كه ما برحسب حسن نیت افراد به دست می‌آوریم. این كه تشخیص دهیم دیگران از اعتماد ما سوءاستفاده نخواهند كرد، می‌تواند به ما نشان دهد كه باید به چه كسی تا چه میزان اعتماد كرد.

اعتماد والدین به فرزندان چگونه شكل می‌گیرد و وظیفه فرزندان در این میان چیست؟

یكی از عوامل، ایجاد فضایی امن است. خیلی وقت‌ها ما از فرزندانمان می خواهیم حرف‌هایشان را به ما بزنند یا زمانی كه مشكلی پیش می‌آید یا دچار دردسری می‌شوند، به ما بگویند. در مقابل، فرزند ما هم این كار را انجام می‌دهد. این در حالی است كه به محض گفت‌وگوی آنها در مورد مسائلشان، ​شروع به قضاوت می‌كنیم.

در این شرایط، فرزند ما دیگر نمی‌تواند به ما اعتماد كند چون احساس می‌كند در فضای والدینش دیگر امنیت ندارد؛ به جای این‌كه ما با او همدلی و همفكری كنیم، شروع به یافتن نكات مثبت و منفی درباره او كرده‌ایم.

ارائه نادرست راه‌حل، نصیحت كردن و قضاوت كردن بزرگ‌ترین دشمنان اعتماد هستند. گاهی ما ارزش‌هایی شخصی داریم و می‌خواهیم فرزندانمان را به پیروی از آنها مجبور كنیم، در این شرایط، اگر فرزندانمان از آنها تخطی كنند، بشدت آنها را مورد سرزنش و سوال قرار می‌دهیم. در این حالت فرزندانمان یاد می‌گیرد برای این‌كه سرزنش و طرد نشوند و مقبولیت و محبوبیت نزد ما داشته باشد، شروع به پنهان كاری كنند. زمانی كه فرزندانمان شروع به این كار كنند كه خود واقعیشان را از ما پنهان كنند، همان شرایطی است كه فضای اعتماد از بین رفته است. بنابراین پذیرش، نبود قضاوت و همدلی و این‌كه ما بتوانیم از پنجره و چشمان طرف مقابل، دنیا را ببینم و نه از دید خودمان، می‌تواند به ایجاد فضای اعتماد كمك كند. اعضای خانواده باید به درك متقابل به عنوان یك كلید طلایی نگاه كنند. باید طوری رفتار كنیم كه فرزندانمان آزای بیان داشته باشند.

امروزه فرزندان به دلیل شرایط تحصیلی و شغلی و تخصصی شدن كارها، قبل از تشكیل خانواده درگیر كارهای بیرون از منزل می‌شوند و این مساله می‌تواند خانواده‌ها را نگران كند؛ در این شرایط خانواده ​باید چه کار کند​ تا اعتماد‌ها همچنان پا بر​جا بماند؟

اول این‌كه من به عنوان پدر ، مادر​ یا مربی، وظایفی دارم؛ یكی از مهم‌ترین وظایف این است كه فرزندم را به گونه‌ای تربیت كنم كه وقتی من نیستم، بتواند خودش را اداره كند. تصور حضور نداشتن ما در كنار فرزندمان در شرایط دشوار می‌تواند یك سنگ محك برای ما باشد. البته در بررسی این شرایط باید معیار سن را در نظر داشت. اگر الگوی تربیتی ما، الگوی سلامتی باشد، هنگامی كه فرزندمان وارد جامعه می‌شود، می‌تواند از خودش مراقبت كند. یكی از مفاهیم تربیتی حائز اهمیت همان مراقبت فردی هركس از خودش است.

یكی از اشتباهات رایج والدین این است كه به دلیل آموزش‌های ناقص به فرزندشان برای آنها محدودیت ایجاد می‌كنند؛ در حالی كه این كار نتیجه معكوس دارد. ما با ایجاد محدودیت تنها ولع ایجاد رابطه خارج از خانه را ایجاد می‌كنیم.

شیوه‌های تربیتی ما باید آنچنان قوی باشد كه خود فرزندان درگیر مشكلات بیرون از خانه نشوند. یعنی اگر ما به فرزندانمان آموزش ندهیم و برای این‌كه آسیب نبینند، فقط آنها را در خانه زندانی كنیم​ در واقع ما برای بچه‌ها حكم زندانبان پیدا می‌كنیم. آنها كم‌كم از ما متنفر می‌شوند و محیط بیرون برایشان جذابیت بیشتری پیدا می‌كند.

نقش والدین در قبال دوستان فرزندشان چیست وچگونه باید به آنها اعتماد كنند؟

مهم‌ترین وظیفه‌ والدین، این است كه شبكه اجتماعی امن برای فرزندشان ایجاد كنند. یعنی ما خیلی وقت‌ها می‌گوییم فرزندم دوستان بدی دارد و حق ندارد با آنها ارتباط داشته باشد، اما این فایده ندارد و ما باید به فرزندمان كمك كنیم تا دوستان خوبی داشته باشد و وجود این دوستان خوب سبب شود كه او به​ دوستان نامناسب نیاز نداشته باشد.

چگونه باید این مساله بیان شود تا در قبال آن مقاومت ایجاد نشود؟

این طور نباید باشد كه والدین تنها بگویند خوشم نیامد. این یكی از وظایف والدین است که با دوستان بچه‌ها آشنا​ شوند.

آنها باید دیدگاه‌هایشان را در مورد دوستان فرزندشان طی تعاملات و گفت‌وگو‌هایی كه با آنها دارند، بیان كنند.یك شیوه این است كه طرح مساله كنند. یعنی با فرزندشان صحبت كنند و بگویند دوست تو این ویژگی‌ها را دارد كه می‌تواند روزی برایت مساله‌ساز باشد. همچنین در نهایت خواسته خود را بیان كنند. برای مثال بگوید​ با توجه به این‌كه تو با او دوست هستی و با او ارتباط داری منافعی كه از این دوستی حاصل می‌شود در مقابل ضرر‌های آن كمتر است.والدین باید هوشیاری بدهند تا فرزندشان یك الگو داشته باشد.

آیا این تصور كه وقتی اعتماد از بین می‌رود دیگر جبران نمی‌شود درست است؟ برای این مشكل چه راه‌حلی وجود دارد؟

اعتماد می‌تواند رشد كند و در عین حال می‌تواند آسیب ببیند.وقتی كه اعتماد آسیب می‌بیند، ترمیم شرط بسیار مهم​ است.

بازگرداندن اعتماد مراحلی دارد؛اول این‌كه وقتی من رفتاری کرده​ام كه اعتماد شما را سلب كرده است، باید خطایم را بپذیرم. یعنی باید بگویم در اینجا اشتباه كرده‌ام. اما اگر بگویم نه این كاری كه من كرده‌ام، درست بوده و روی آن پافشاری كنم، دیگر طرف مقابل به من اعتماد نمی‌كند. چون فكر می‌كند رفتار شما باز هم تكرار می‌شود.

گام دوم این است كه عذرخواهی كنیم؛ گاهی ما می‌فهمیم اشتباه كرده‌ایم، اما فكر می‌كنیم اگر به آن اعتراف كنیم ارج و بزرگی خود را از دست می‌دهیم. در حالی كه این سبب خواهد شد كه من برای فرزندانم الگویی باشم.

ولی اگر قرار باشد من فكر كنم حالا هم كه فهمیده‌ام اشتباه كرده‌ام، جلوی او نباید به روی خودم بیاورم، این سبب ترمیم اعتماد نمی شود.

دیگر این‌كه در جهت جبران خطایی كه كرده‌ام، گامی بردارم یعنی بعد از این‌كه از شما عذرخواهی كردم باید برای جبران، كاری انجام دهم. به این ترتیب نشان دهم كه از كرده خودم پشیمان هستم.

عذرخواهی به تنهایی مساله را حل نخواهد كرد، بنابراین به اقدامات عملی و ترمیمی نیاز است.

چه كار كنیم كه روابط خانوادگی ما همواره گرم و صمیمی باقی بماند و روابط خارج از خانواده باعث از بین رفتن اعتماد بین ما نشود؟

ما در روابط خانوادگی موفق و پایدار باید سعی كنیم همیشه پرداختی مثبت و فرصتی برای سرمایه‌گذاری‌های عاطفی داشته باشیم و هیچ‌گاه توجهاتمان را از یكدیگر كم نكنیم. ضمن آن‌كه از مهم‌ترین دلایل ناراحتی‌های خانوادگی، بی‌حوصلگی است. اگر كانون خانواده با بی‌تفاوتی‌های ما روز به روز ضعیف شود در نهایت موجب می‌شود كه هر كدام از اعضای خانواده به دنبال منبع عاطفی جدیدی بیرون از منزل باشند. این گونه اتفاقات در فضاهایی كه زن و شوهر یكدیگر را فراموش می‌كنند بیشتر اتفاق خواهد افتاد.

رابطه مانند یك موجود زنده می‌ماند كه به مراقبت دائمی احتیاج دارد. افزایش رابطه عاطفی بین زوجین و خود بسندگی و مراقبت آنها باعث خواهد شد تا رابطه سالم‌تری به وجود بیاید.

چه راهكارهایی برای جلب اعتماد والدین برای كودكان و نوجوانان وجود دارد؟

كودكان و نوجوانان اگر صادقانه با والدینشان گفت‌وگو كنند، خواسته‌هایشان را بگویند و نگرانی‌هایشان را مطرح كنند می‌توانند اعتماد والدینشان را جلب كنند

از دیگر نكات این که همان اندازه كه می‌خواهند گوینده باشند، گوش هم بدهند. یعنی باید سعی كنند دنیای والدینشان را هم بفهمند و از پنجره آنها به دنیا نگاه كنند. در این شرایط است كه روابط بین ما بهبود پیدا خواهد كرد.ضمن این‌كه بچه‌ها باور دارند كه متفاوت بودن حق آنهاست، اما این حق را تنها برای خودشان قائل هستند.

آنها تصور می‌كنند حق دارند اندیشه‌ها، باورها و ارزش‌های والدینشان را زیر سوال ببرند یا به آنها توهین كنند اما این در حالی است كه والدینشان باید به افكار، ارزش‌ها و خواسته‌های آنها احترام بگذارند.

اینها از عوامل آسیب روابط خانوادگی هستند. ما نباید تلاش كنیم دیگران را تغییر بدهیم و به شكل خودمان در بیاوریم و نباید اینگونه باشد كه بگوییم باور‌های شما اشتباه است و باور‌های ما صحیح است.

اگر هم‌اندیشی اتفاق بیفتد و ما به باور‌های یكدیگر احترام بگذاریم فضای احترام و اعتماد ایجاد خواهد شد.

عامل دیگر، احترام متقابل است. یعنی در فضایی كه به طور طبیعی احترام وجود دارد اعتماد هم می‌تواند رشد كند.

عامل بعدی اظهار محبت است. بعضی بچه‌ها فكر می‌كنند والدین وظیفه دارند به آنها اظهار محبت كنند اما فكر نمی‌كنند خودشان هم چنین وظیفه‌ای دارند. وقتی بچه‌ها نسبت به والدینشان اظهار محبت نمی‌كنند، فضای احترام آسیب خواهد دید.

نكته آخر این‌كه بچه‌ها باید مشاركت در فضای جمعی را بپذیرند و پذیرش مسوولیت داشته باشند. در این حالت والدین نسبت به توانایی آنها مطمئن خواهند شد. خانه نباید برای فرزندان صرفا جایی برای گرفتن خدمات باشد. بلكه اعضای خانواده باید در یك همزیستی سالم، یكدیگر را در جهت رسیدن به اهدافشان كمك كنند.

پریشاد احمدی

يکشنبه 18/4/1391 - 16:12
كودك
مشق شب؛ كابوس هرشب بچه‌ها
وقتی از بچه‌های مدرسه‌ای می‌پرسید سخت‌ترین چیزها در مدرسه چیست؟ اغلب یا می‌گویند مشق شب یا امتحان.

مشق شب سال‌هاست كه برای بعضی از بچه‌های مدرسه‌ای به صورت كابوس درآمده است.

بعضی‌ها عادت دارند بچه‌ها را به زور خط‌كش و كتك وادار به مشق نوشتن كنند. این خشن‌ترین نوع برخورد در مورد انجام تكالیف است. گرچه مدت‌هاست كه دیگر این روش در مدرسه‌ها توصیه نمی‌شود، اما بعضی از والدین خشن هنوز همین الگو را دنبال می‌كنند. الگویی كه بچه‌ها را از مدرسه فراری می‌كند.

برخی دیگر اما فقط به ارعاب و تهدید می‌پردازند و برای بچه‌های مشق ننویس تا می‌توانند محدودیت قائل می‌شوند، اما گروه دیگر روش اصولی‌تر را پیش می‌گیرند. آنها سعی می‌كنند با بچه‌ها همراهی كنند و اشكالات آنان را رفع كنند بی‌این‌كه بچه‌ها را دچار تشویش و اضطراب كنند، زیرا این كار باعث می‌شود آنها چیز زیادی از تكلیفی كه انجام می‌دهند نفهمند.

مهسا 10 ساله كلاس اول ابتدایی می‌گوید: من‌فكر می‌كردم مشق شب بهتر از این باشد. مشق باعث می‌شود مادرم همیشه با من دعوا كند. بهتر است والدین به جای این‌كه ما را دعوا كنند و سرمان داد بكشند​چرا این‌طوری و آن‌طوری نوشته‌ای با آرامش بگویند​ دخترم یا پسرم از روی غلط‌هایت بنویس و تمرین كن. بعد هم مراقب باشند تا بچه‌ها خوب تمرین‌ها را انجام داده غلط‌هایشان را یاد بگیرند. كلا مادر و پدر‌ها باید حوصله داشته باشند.

مشق شب در واقع آموزش نظم و یادگیری مستمر در بچه‌های دبستانی و پس از آن است.

ابتكار، استقلال و مسوولیت‌پذیری در دانش‌آموزان از دیگر فواید مشق شب است.

تكالیف خانه اگر توسط معلم درست تعیین و برنامه‌ریزی شده باشد بسیار سودمند خواهد بود و تاثیر مستقیم بر دانش‌آموز خواهد داشت.

والدین نیز باید جلوی بچه‌ها از هر اظهارنظری درمورد تكالیف و زیاد بودن یا بیهوده بودن آن بپرهیزند. این نظرات را بهتر است با معلم مدرسه در میان بگذارند. بچه‌ها را تشویق كنید در كلاس درس را بخوبی گوش دهند تا در خانه با مشكل كمتری برخورد كنند.

جلوی بازی‌ها و كارهای زیاده از حد بچه‌ها را بگیرید و برای آنها برنامه زمانبندی‌شده بگذارید.

وقتی فرزندتان طبق برنامه عمل كرد او را تشویق كنید. بچه‌های كوچك‌تر نیاز به راهنمایی بیشتری دارند بنابراین باید برای آنها بیشتر وقت بگذارید.

از این موضوع نترسید. در سال‌های بعدی كم‌كم نیاز كودك به شما كم می‌شود و این اشتباه شماست اگر برای درس‌خواندن بچه‌ها بیشتر از آنها جد و جهد و استرس از خود نشان دهید.

يکشنبه 18/4/1391 - 16:12
كودك
چگونه با لجبازی كودكان برخورد كنیم؟
آگاهی؛ دلیل لجاجت کودکان
لجبازی در امور مختلف حتی در موقعیت‌های خاص یا مشابه خصلتی فراگیر در كودكان است. اغلب والدین در تقابل لجبازی كودك در دوره‌های مختلف زندگی وی كه به اشكال مختلف مشاهده می‌شود به مشكلات جدی برمی‌خورند و گاه به درماندگی می‌رسند.

 

با این حال كارشناسان علوم تربیتی لجبازی را خصلتی طبیعی و ضروری می‌دانند كه از تمایل كودك به كسب درجاتی از استقلال شخصیتی ناشی می‌شود و باید پذیرفته و كنترل شود. بر این اساس لجبازی نكردن كودك در هیچ زمینه‌ای می‌تواند نشانه یك عارضه حاد روانی باشد كه باید برای درمانش اقدام كرد. در مقابل، لجبازی شدید و كنترل نشده نیز از رفتارهای نامناسب والدین حكایت دارد. در حقیقت لجبازی مهارگسیخته نتیجه رفتارهای والدین و شرایط محیطی است كه كودك را به لجبازی بیشتر وادار می‌سازد. اگر كودكی لجبازی را از حد می‌گذراند باید ریشه این رفتار را در نحوه برخورد والدین و اطرافیان و تنبیه‌ها و تشویق‌های آنان جستجو كرد.

لجبازی و استقلال شخصیتی

كودكان از چه سنی و چرا شروع به لجبازی می‌كنند؟ پاسخ دكتر حسین شرفی، متخصص علوم رفتاری به این پرسش چنین است: ​كودك از 2 تا 3 سالگی لجبازی را شروع یا بهتر بگوییم كشف می‌كند. وی به درجه‌ای از خودآگاهی و شناخت محیط و اطرافیان می‌رسد كه می‌فهمد رفتارش روی دیگران تاثیر می‌گذارد و واكنش‌ها را برمی‌انگیزد. از این رو در برخی امور و هنگامی كه از وی كاری خواسته می‌شود لجبازی را به كار می‌گیرد تا واكنش‌ها را مشاهده كند و كنجكاوی‌اش ارضا شود. این كنجكاوی می‌تواند به همان رفتار یا خواسته مربوط باشد یا به شخص درخواست‌كننده. كودك بدون آن كه درباره لجبازی قضاوتی داشته باشد یا آن را خوب یا بد بداند تنها لجبازی را به عنوان وسیله‌ای برای محك زدن واكنش دیگران به كار می‌گیرد. یادگیری نه گفتن و توانایی امتناع كردن قدرت لجبازی را در كودك بالا می‌برد و به او در كشف دنیایی كه پیش رو دارد كمك می‌كند​.

پس چطور می‌شود كه این لجبازی به صورت معضلی حاد درمی‌آید و مایه دردسر والدین و حتی خود كودك می‌شود؟ پاسخ به این پرسش نیز حقایقی دیگر را آشكار می‌سازد. دكتر شرفی توضیح می‌دهد: واكنش اطرافیان بویژه والدین كه كودك از نظر عاطفی به آنان وابسته است تعیین‌كننده ضعیف یا قوی شدن لجبازی در كودك است. واكنش‌های هیجانی، عصبی و تنبیه‌گونه در برابر لجبازی می‌تواند ابعاد آن را گسترده كند و لجبازی را به عادتی دائمی برای كودك تبدیل سازد. از سوی دیگر ممكن است این رفتارهای نادرست از سوی والدین نیاز كودك به امتناع و ارضای كنجكاوی را سركوب كند. در چنین شرایطی دیگر نباید انتظار داشت استقلال شخصیتی كودك در سنین بالاتر رشد كند و شكل بگیرد. والدین باید بدانند لجبازی كودك خصلتی طبیعی است كه باید پذیرفته شود. گاهی كودك به لجبازی به چشم یك بازی نگاه می‌كند و می‌خواهد والدین را در این بازی شریك سازد. معلوم است كودكانی چنین رفتاری از خود نشان می‌دهند كه نیاز آنها به بازی و لذت بردن در كنار والدین و همچنین تماس فیزیكی با بدن والدین در آنها ارضا نمی‌شود. ممكن است كودك لجبازی را به نشانه قهر انجام دهد و بخواهد به والدین بفهماند دلخور یا مخالف است. در حقیقت لجبازی كودك در هر زمینه‌ای معنای خاص دارد كه باید درك و شناسایی شده و سپس مشكل برطرف گردد. بدترین حالت ‌آن است كه كودكی لجبازی را از حد بگذراند و والدین گمان كنند​ این كودك ذاتا لجباز است. چیزی به نام لجبازی یا پرخاشگری و ناسازگاری ذاتی وجود ندارد، بلكه هر معلولی در كودكان علتی دارد كه باید برطرف شود. ناگفته نماند كه نوعی از لجبازی نیز وجود دارد كه با استقبال والدین همراه است و از همین طریق تقویت می‌شود. در این حالت كه به لوس شدن تعبیر می‌شود كودك امتناع‌ها و اصرارهای بیجا را به بازیچه‌ای برای جلب توجه و بلكه رضایت والدین تبدیل می‌كند و از همین طریق تاثیری عاطفی بر والدین می‌گذارد تا به خواسته‌اش برسد.

چه باید كرد؟

ممكن است لجبازی كودك امتناع طبیعی وی از درخواست‌های مكرر و آمرانه والدین باشد كه براساس استقلال شخصیتی صورت می‌گیرد. برخی امتناع‌ها نیز دلایل مشخص جسمی و روانی دارد. دكتر شرفی ضمن ارائه این توضیحات در ادامه به والدین چنین توصیه می‌كند: كودك باید حق انتخاب داشته باشد و این انتخاب فقط به لباس،‌ وسایل شخصی و... محدود نمی‌شود. هر كودكی با توجه به سن و میزان دركش به درجه‌ای از استقلال شخصیتی و اعمال نظراتش در انتخاب‌های گوناگون تمایل دارد. كودكان از طریق لجبازی و پافشاری بر آنچه می‌خواهند شخصیت خود به عنوان یك فرد مستقل را می‌سازند و تقویت می‌كنند. والدین باید به لجبازی‌های كودكان برای مثال هنگام امتناع از خوردن یك نوع غذا، انجام ندادن برخی امور روزمره مانند تعویض لباس یا نظافت شخصی و... احترام بگذارند و در صورت ضرورت به جای برخورد قاطع و احتمالا مقابله به مثل كودك را متقاعد كنند، ناز او را بكشند، دلیلش را برای امتناع جویا شوند، اگر مشكلی هست برطرف كنند و در نهایت از موقعیتی كه كودك در آن به لجبازی می‌پردازد برای ایجاد ارتباط عاطفی و كلامی قوی‌تر با وی استفاده كنند.

گاهی كودك به دلیل استفاده از انواع تنقلات چرب و شور اشتها ندارد و غذا نخوردن را به دستاویزی برای لجبازی و تاثیرگذاری بر والدین به كار می‌گیرد.

بدغذایی مشكلی رایج میان كودكان امروزی است و بسیاری از والدین آن را به لجبازی و ناسازگاری كودك برای همراهی در غذا خوردن با خانواده یا والدین نسبت می‌دهند. در حالی كه مهم‌ترین دلیل بروز بدغذایی بی‌اشتهایی ناشی از مصرف تنقلات به مقدار زیاد یا در زمان نامناسب برای مثال ساعتی پیش از وعده اصلی غذایی است.

تنبیه بدنی ممنوع

مشاركت دادن كودك در انجام امور، مشورت خواستن از وی بویژه در اموری كه مستقیم به كودك مربوط می‌شود، برای مثال در چیدمان اتاقش، احترام گذاشتن به خواست و سلیقه كودك، تشویق مناسب و به اندازه در صورت انجام كارهای خوب و درست، شناختن هدف وی از لجبازی و توجه كافی به كودك به نظر كارشناس علوم تربیتی مهم‌ترین روش‌های كاهش لجبازی در كودك است. فراموش نشود لجبازی كودك یك‌روزه شكل نمی‌گیرد و یك‌روزه هم برطرف نمی‌شود.

لجبازی برای كودك به مرور به یك عادت و خصلت رفتاری و همچنین روشی برای پیشبرد كار، جلب توجه و اظهار وجود تبدیل می‌شود و رفع آن نیازمند زمان و توجه است. نكته اصلی درباره لجبازی كودك اجتناب از تنبیه وی است. لجبازی یك خصلت بد و پلید نیست و برای كودك هدف محسوب نمی‌شود. بر این اساس در مقابل لجبازی وی نباید از حربه تنبیه استفاده كرد.

تنبیه بدنی هم به كلی مطرود است و از نظر كارشناسان حتی نیشگون یا سیلی آرام نیز تنبیهی مخرب برای روان كودك محسوب می‌شود. تنبیه بدنی به جای جسم، روان كودك را نشانه می‌رود و تاثیری بسیار مخرب برجا می‌گذارد. تنبیه بدنی به مدت طولانی و حتی برای همیشه در یاد كودك می‌ماند و همین فراموش نكردن بخوبی گویای تاثیر مخرب آن بر روان كودك است.

امین رحیمی

يکشنبه 18/4/1391 - 16:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته