• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 896
تعداد نظرات : 412
زمان آخرین مطلب : 4405روز قبل
اهل بیت

 

جـنـگ كـوچـك بـدر

قرآن .
((پس در راه خدا نبرد كن كه جز بر نفس خویش مكلف نیستى و مؤمنان را به جنگ برانگیز, شاید خـدا آسـیـب كـافـران رااز شما باز دارد و خشم و عذاب خدا از هر خشم و عذاب دیگرى سخت تر است )).

 

جنگ احزاب و بنى قریظه

قرآن.
((مـى پندارید كه بهشت خواهید رفت در صورتى كه آنچه بر سر گذشتگان آمده هنوز بر سر شما نـیـامـده است؟

به ایشان سختى و رنج رسید و متزلزل شدند تا آن جا كه پیامبر و مؤمنانى كه با او بودند گفتند : پس یارى خدا كى مى رسد؟ بدان كه یارى خدا نزدیك است )).

ـ امـام باقر(ع ), درباره آیه ((مى گوید مال فراوانى را تباه كردم )), فرمود :
منظور عمرو بن عبدود است كه على بن ابى طالب در روز خندق پذیرفتن اسلام را به او پیشنهاد كرد و او گفت :پس آن هـمه مالى كه در راه مبارزه با شما خرج كردم چه مى شود؟
او براى مبارزه با راه خدا مالى را خرج كرده بود در این هنگام على (ع ) او را كشت .

ـ امـام صـادق (ع ) :
هـنـگـامـى كـه پـیـامـبـر خـدا(ص ) خـنـدق را مى كند مسلمانان به مانعى برخوردندپیامبر خدا(ص ) كلنگ را از دست امیرالمؤمنین یا از دست سلمان گرفت و ضربه اى بر آن فـرودآورد كـه سـه تـكـه شـد در ایـن هنگام پیامبر خدا(ص ) فرمود : خداوند با این ضربه من گنجهاى كسرى و قیصر را برایم گشود یكى از افراد به رفیقش گفت : وعده گنجهاى كسرى و قـیـصر را به ما مى دهد, در حالى كه هیچ یك از ما (از بیم دشمن ) قادر نیست براى قضاى حاجت بیرون رود!.

ـ برا بن عازب : هنگامى كه پیامبر خدا(ص ) به ما دستور حفر خندق را داد, در قسمتى ازخندق به سـنـگ بـسیار بزرگ و سختى برخوردیم كه تیشه ها در آن كارگر نبود موضوع را به عرض پیامبر خـدا(ص ) رسـانـدیم پیامبر(ص ) آمد و چون سنگ را دید, لباسش را در آورد وكلنگ را گرفت و فـرمـود : بـه نـام خـدا و آن گـاه ضربه اى زد كه یك سوم تخته سنگ شكست وگفت : اللّه اكبر, كلیدهاى شام به من داده شد, به خدا قسم كه هم اینك كاخهاى سرخ آن رامى بینم ! سپس ضربه دوم را زد و یـك سـوم دیگر تخته سنگ شكسته شد و گفت : اللّه اكبر,كلیدهاى ایران به من داده شد به خدا سوگند كه كاخهاى سفید مداین را مى بینم ! آن گاه ضربه سوم را فرود آورد و گفت : به نام خدا در این هنگام باقیمانده سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر,كلیدهاى یمن به من داده شد, به خدا سوگند هم اینك از همین جا دروازه هاى صنعا را مى بینم .

ـ ابى بن عباس بن سهل به نقل از پدر خود از جدش نقل مى كند :
در روز خندق با پیامبرخدا(ص ) بـودیـم كـه آن حـضـرت تـیـشـه را گرفت و ضربه اى زد كه به سنگى برخورد و صدا كردپیامبر خـدا(ص ) خـندید عرض شد : اى پیامبر خدا! از چه مى خندید؟ فرمود : از مردمى خنده ام گرفت كه بسته در بند از خاور زمین آورده و با زور به سوى بهشت كشانده مى شوند!.

ـ بـرا : در جـنـگ احـزاب پـیـامـبـر خـدا(ص ) به همراه ما خاك مى كشید و در حالى كه گرد و غبارسفیدى شكم آن حضرت را پوشانده بود, مى گفت :
به خدا سوگند اگر تو نبودى ما هدایت نمى شدیم .
و زكات نمى دادیم و نماز نمى خواندیم .
پس بر ما آرامش فرو فرست .
همانا آنان (مشركان ) از ما سر پیچیدند.

برا مى گوید : گاهى هم مى فرمود:
همانا این جماعت از ما سرپیچى كردند.
آن گاه كه خواهان فتنه و گمراهى شدند ما امتناع كردیم .

حضرت این اشعار را با صداى بلند مى خواند.
ـ یزید بن اصم : چون خداوند احزاب را درهم شكست و پیامبر(ص ) به خانه اش برگشت وشروع به شـستن سر و صورت خود كرد, جبرئیل نزد آن حضرت آمد و گفت : خدا از تودرگذرد, سلاح به زمین گذاشته اى در حالى كه فرشتگان آسمان هنوز آن را به زمین نگذاشته اند؟

در محل دژ بنى قریظه نزد ما بیا پس , پیامبر خدا(ص ) جار زد و كنار دژ به آنان پیوست .

 

جنگ بنى مصطلق

قرآن
((چـون منافقان نزد تو آیند, گویند : ما گواهى مى دهیم كه تو فرستاده خدا هستى خدا مى داند كه تو فرستاده او هستى و خدا گواهى مى دهد كه منافقان دروغگویند)).

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

جـنـگ حـدیـبـیـه و بـیـعـت رضـوان

قرآن
((كـیست ستمكارتر از آن كه نگذاشت نام خدا در مسجدهاى خدا برده شود و در ویران كردن آنها كوشید؟
آنان در آن مسجدها, جز بیمناك و ترسان داخل نخواهند شد و نصیبشان در دنیا خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است )).
ـ ایـاس بـن سـلـمـه از پـدرش نـقـل مى كند : در جنگ حدیبیه با پیامبر خدا(ص ) بیرون آمدیم آن حـضـرت صد شتر قربانى كرد و تعداد ما هزار و هفتصد نفر بود و با آنان جنگ افزار و پیادگان وسواران بودند در میان شتران قربانى پیامبر(ص ) شتر ابوجهل نیز بود آن حضرت در حدیبیه فرود آمد و قریش با ایشان با این شرط صلح كردند كه همان جا كه هستند قربانى كنند.
ـ قـریـش سـهـیـل بـن عـمـرو و حـویـطب بن عبدالعزى و مكرز بن حفص را براى عقد قرارداد صـلح ,پیش پیامبر(ص ) فرستادند هنگامى كه پیامبر خدا چشمش به آنها افتاد و سهیل را در میان آن افـراد دیـدفـرمـود: ایـن قـوم كار شمارا سهل كردند, خویشاوندان شما را نزدتان فرستاده اند و خـواهـان صـلح هستندپس , قربانیها را (به طرف آنها) حركت دهید و لبیك گویید شاید این كار دلـهـاى آنـان را نـرم كـند صداى لبیك از گوشه و كنار اردوگاه برخاست و بانگ لبیك همه جا پیچید آن سه نفر آمدند و تقاضاى صلح كردند.
در حـالـى كـه مردم با یكدیگر صلح كرده بودند و در میان مسلمانان تعدادى از (اسراى ) مشركان بـودندو در میان مشركان تعدادى از (اسراى ) مسلمانان ,ابوسفیان ناگاه حمله كرد و سیل مردان مـسلح در وادى به راه افتاد سلمه مى گوید : من شش نفر از مشركان مسلح را در حالى كه آنها را مـى راندم و هیچ كارى نمى توانستند بكنند, نزد پیامبر(ص )آوردم اما پیامبرنه چیزى از آنها گرفت ونـه كشت ,بلكه بخشید ومابه مشركان حمله بردیم و همه اسیرانمان را از دست مشركان آزاد كردیم ولى اسراى آنها همچنان دردست ما باقى ماند.
سـپـس قـریـش نـزد سـهیل بن عمرو و حویطب بن عبدالعزى آمدند و آنها را مامور عقد قرارداد صلح كردند پیامبر(ص ) على و طلحه را فرستاد و على قرارداد صلح را چنین نوشت : به نام خداوند بخشاینده مهربان این پیمان صلحى است كه محمد پیامبر خدا(ص ) با قریش مى بندد و بر این مفاد مصالحه مى كنندكه نسبت به یكدیگر خیانت و سرقت انجام ندهند و هر كس از یاران محمد كه به قـصـد حـج یـا عمره یاتجارت وارد مكه شود, جان و مالش در امان است و هر كس از قریش كه به قصد تجارت در مصر و شام از مدینه عبور كند, جان و مالش در امان است و هر كس از قریش كه به مـحمد پناهنده شود, باید بازگردانده شود و چنانچه از یاران محمد كسى به قریش پناهنده شود, برگردانده نشود این بند قرارداد بر مسلمانان گران آمد اما پیامبر خدا(ص ) فرمود : هر كس از ما كـه بـه قـریش پناهنده شود, خداوند او را (از رحمت خود) دور گرداند و هر كس از قریش كه به مـاپـنـاهنده شود, او را بر مى گردانیم و اگر خدا بداند كه او قلبا مسلمان است , برایش گشایش قـرار مى دهدیكى دیگر از مفاد صلحنامه این بود كه پیامبر در سال آینده در چنین ماهى عمره به جا آورد و هیچ گونه سواره نظام و جنگ افزارى با خود نیاورد مگر همان مقدار كه مسافر در نیام خـود حـمل مى كند و فقط سه شب در مكه اقامت كنند و قربانى كردن امسال هم در همین جایى صورت گیرد كه توقف كرده اند وهمانجا قربانگاه باشد و وارد مكه نشوند پیامبر خدا(ص ) فرمود : ما قربانیها را مى رانیم و شما جلو آنها رامى گیرید.

ـ عـبـداللّه بـن ابـى اوفى : در روز بیعت رضوان , تعداد ما هزار و چهار صد یا هزار و سیصد نفر بود وقبیله اسلم در آن روز یك هشتم مهاجران بودند.

ـ انـس : قـریـش بـا پـیـامـبـر(ص ) قـرارداد صلح امضا كردند و یكى از آنان سهیل بن عمرو بود پـیامبر(ص )به على فرمود : بنویس : بسم اللّه الرحمن الرحیم سهیل گفت : ما نمى دانیم بسم اللّه الـرحمن الرحیم چیست بلكه چیزى را بنویس كه برایمان آشناست بنویس : باسمك اللهم حضرت فـرمـود : بنویس : ازمحمد پیامبر خدا نمایندگان قریش گفتند : اگر معتقد بودیم كه تو پیامبر خـدا هستى از تو پیروى مى كردیم به جاى آن نام خودت و نام پدرت را بنویس پیامبر(ص ) فرمود : بـنـویـس : از مـحـمد پسر عبداللّه یكى ازشروط آنان باپیامبر(ص ) این بودكه اگركسى از مسلمانان پیش مشركان رفت , او را برنگردانند واگر از آنان كسى به پیامبر پناهنده شد او را برگردانند یاران پـیامبر(ص ) عرض كردند : اى پیامبر خدا, این شرط را بنویسیم ؟
فرمود : آرى زیرا اگر از ما كسى بـه آنان پناهنده شود, خداوند او را (از رحمت خود)دور گرداند و اگر كسى از آنان به ما پناهنده شود, بزودى خداوند براى او گشایش و برونشوى قرارخواهد داد.

 

جـنـگ خـیـبـر و فـدك

قرآن.
((چـون بـراى گـرفـتـن غنایم به راه بیفتید, آنان كه از جنگ تخلف ورزیده اند خواهند گفت : بـگذارید تا ما هم از پى شمابیاییم مى خواهند سخن خدا را دیگرگون كنند بگو : شما هرگز از پى ما نخواهید آمد خدا از پیش چنین گفته است سپس خواهند گفت : بلكه بر ما حسد مى برید؟
نه , اینان جز اندكى نمى فهمند)).

ـ بـریـده : در روز جنگ خیبر, ابوبكر پرچم را گرفت اما بدون آن كه موفق به فتح شود برگشت روزبـعـد عـمر پرچم را گرفت و او هم ناكام برگشت و ابن سلمه كشته شد و مردم (مسلمانان ) بـرگـشـتند پیامبرخدا(ص ), فرمود این پرچم را به كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خـدا و رسولش نیزاو را دوست دارند و هرگز بر نمى گردد تا فتح و پیروزى نصیبش شود مـا آن شب را خوشحال از این كه فردا روز پیروزى است , به صبح رساندیم پیامبر خدا نماز صبح را خـوانـد و آن گـاه پرچم را خواست و ازجا بلند شد هر یك از ما كه نزد پیامبر خدا قرب و منزلتى داشـت امـیـدوار بـود كـه آن مـرد او باشد حتى من به خاطر قرب و منزلتى كه نزد پیامبر داشتم گـردن كشیدم و سرم را بالا گرفتم اما پیامبر خدا على بن ابى طالب را صدا زدعلى (ع ) مبتلا به چشم درد بود پیامبر خدا دستى بر چشم او كشید و آن گاه پرچم را به وى سپرد و فتح وپیروزى نصیب او شد.
ـ چـون پـیامبر خدا(ص ) در نزدیك خیبر فرودآمد, اهل خیبر دچار ترس و هراس شدند و گفتند :مـحـمـد بـا یـثـربـیـان آمـد پـیامبر خدا(ص ) عمر بن خطاب را با مسلمانان فرستاد و او با اهل خـیـبـربـه نـبردپرداخت ,اما آنان او و نیروهایش را عقب زدند عمر در حالى كه یارانش را متهم به بـزدلـى مـى كردو آنان او را, نزد پیامبر خدا برگشتند پیامبر(ص ) فرمود : فردا پرچم را به مردى مـى دهم كه خدا ورسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند روز بعد, ابوبكر و عـمـر گردن مى كشیدندكه پرچم به یكى از آنها داده شود, اما پیامبر(ص ) على را صدا زد در آن روز على مبتلا به چشم درد بودپیامبر خدا(ص ) در چشم او اندكى آب دهان انداخت و پرچم را به وى سـپرد على با نیروهاى مسلمان حركت كرد و به مقابله با اهل خیبر شتافت و با مرحب خیبرى رو به رو شد كه این رجز را مى خواند:
خیبر مى داند كه من مرحب هستم .
غرق سلاحم و پهلوانى كار آزموده ام .
آن گاه كه شیران ژیان رو آورند,.
بارها نیزه مى زنم و گاهى هم ضربتى شمشیر فرود مى آورم .
او و عـلـى رو یـا روى هـم قـرار گـرفـتـنـد و على با شمشیر چنان ضربتى بر فرق او زد كه تا به دنـدانـهـایـش رسید و صداى ضربتش را همه اردوگاه شنیدند و هنوز آخرین افراد لشكر نیامده بودند كه خیبر به دست اولیها فتح شد.
ـ جابر : روز خیبر مرحب یهودى بیرون آمد و این رجز را مى خواند:
خیبر مى داند كه من مرحب هستم .
غرق در سلاحم و پهلوانى كار آزموده ام .
بارها نیزه مى زنم و گاهى هم ضربتى شمشیر,.
آن گاه كه شیران به میدان آیند و تجربه كنند.
و مـى گـفـت : آیـا مـرد مـیدانى هست ؟
پیامبر خدا(ص ) فرمود : چه كسى به مصاف او مى رود؟
مـحمدبن مسلمه عرض كرد : من اى پیامبر خدا به خدا قسم من داغدیده و خونخواهم آنان دیروز بـرادر مـرا كشتندجابر مى گوید : پیامبر خدا فرمود : برو خدایا! او را كمك فرما چون دو مبارز به هم نزدیك شدندمیانشان درختى قرار گرفت مرحب بر محمد بن مسلمه حمله كرد و ضربه اى به او حـواله كرد كه محمدسپرش را پیش آورد و شمشیر مرحب در آن گیر كرد و محمد بن مسلمه با استفاده از این فرصت ضربتى بر مرحب زد و او را كشت .

ـ حـسـیـل بـن خـارجـه اشـجعى : من براى فروش كالا وارد مدینه شدم مرا نزد پیامبر خدا(ص ) بردندحضرت فرمود : اى حسیل ! حاضرى بیست پیمانه خرما به تو بدهم و تو در مقابل آن راه خیبر را بـه این یاران من نشان دهى ؟

من این كار را كردم و چون پیامبر خدا(ص ) به خیبر رسید, نزد آن حضرت رفتم واو بیست پیمانه خرما به من داد بعد از آن مرا (به اسیرى ) نزد پیامبر خدا بردند, آن حـضـرت بـه مـن فرمود : اى حسیل ! هیچ كس نزد من (به اسیرى ) آورده نشد كه سه روز باشد و مسلمان نشود و ریسمان زرد (اسارت ) از گردنش بیرون آید حسیل گفت : من هم مسلمان شدم .

ـ ابـو طـلـحـه : مـن پـشـت سـر پیامبر(ص ) سوار بودم , به طورى كه زانویم با زانوى آن حضرت تماس داشت پیامبر شب به خیبر حمله نكرد و چون سحرگاه شد, بر آنان شبیخون زد و فرمود : ما هرگاه درمیدان قومى فرود آییم , بد سرنوشتى در انتظار بیم داده شدگان است .

ـ چـون صـبـح شـد اهـالـى خیبر با بیل و زنبیلهاى خود براى رفتن به مزارعشان بیرون آمدند و چـون پـیـامبر و سپاه اسلام را دیدند, برگشتند و فرار كردند پیامبر خدا(ص ) فرمود اللّه اكبر, اللّه اكبر خیبر ویران شد (و سقوط كرد) : ما هرگاه در میدان قومى فرود آییم , بد سرنوشتى در انتظار بیم داده شدگان است .

ـ ایـاس بـن سـلـمـه از پـدرش نقل مى كند : در روز خیبر عمویم براى جنگ با مرحب یهودى به میدان رفت مرحب این رجز را خواند:. خیبر مى داند كه من مرحب هستم .
غرق در سلاحم و پهلوانى كار آزموده ام .
آن گاه كه آتش جنگها شعله ور شود.
عموى من عامر نیز چنین رجز خواند:.
خیبر مى داند كه من عامر هستم .
سراپا مسلحم و پهلوانى ماجرا جویم .
آن دو سـپـس دو ضـربه رد و بدل كردند شمشیر مرحب در سپر عامر گیر كرد و عامر از قسمت پایین بدن مرحب ضربه اى زد و شمشیر به ساق پاى خود او برگشت و شاهرگ پایش را قطع كرد و بـر اثـر آن مـردسـلمة بن اكوع مى گوید : من به عده اى از یاران پیامبر خدا(ص ) برخوردم و آنان گـفـتند : كار عامر تباه گشت , خودش را كشت سلمه مى گوید : من با چشم گریان , نزد پیامبر خـدا(ص ) آمـدم و عـرض كردم :
اى پیامبر خدا! آیا كار عامر تباه شد؟
پیامبر فرمود : چه كسى این حرف را زده است ؟
عرض كردم : گروهى از یاران شما پیامبر خدا(ص ) فرمود : دروغ گفته هر كه ایـن حـرف را زده اسـت بـلـكـه عـامـر دو پـاداش دارد عـامـر در راه رفـتن به خیبر براى یاران پیامبرخدا(ص ) كه پیامبر نیز در میانشان بود, رجز مى خواند و سواران را به حركت وا مى داشت او این اشعار رامى خواند:
به خدا قسم , اگر خدا نبود ما هدایت نمى شدیم .
و زكات نمى دادیم و نماز نمى خواندیم .
كسانى كه ما را انكار كردند,.
هرگاه بخواهند فتنه و آشوب به پا كنند ما زیر بار نمى رویم .
ما از فضل و عنایت تو بى نیاز نیستیم .
پس در هنگام رو یا رویى با دشمن گامهایمان را استوار بدار.
و بر ما ثبات و آرامش فرو فرست .
پـیـامـبـر خـدا(ص ) فـرمود : این كیست ؟
عرض كردند : عامر است اى پیامبر خدا حضرت فرمود :پـروردگـارت تو را بیامرزد سلمه مى گوید : پیامبر خدا(ص ) هرگز براى كسى اختصاصا طلب آمـرزش نـكـرد مـگـر این كه او به شهادت رسید عمر بن خطاب چون این سخن (پیامبر) را شنید عـرض كرد : اى پیامبر خدا! چرا ما را از وجود عامر بهره مند نساختى ؟
عامر به میدان جنگ رفت و شـهید شد سلمه مى گوید : پیامبر خدا(ص ) سپس مرا دنبال على (ع ) فرستاد و فرمود : امروز این رایـت را بـه مـردى مـى دهـم كـه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مـى دارنـد سـلـمـه مـى گوید :
من نزد على رفتم و او را كه مبتلا به چشم درد بود, آوردم پیامبر خدا(ص ) در چشمان على آب دهان انداخت و آن گاه رایت را به او داد در این هنگام مرحب بیرون آمد و در حالى كه شمشیر خود را در هوا تكان مى دادگفت :
خیبر مى داند كه من مرحب هستم .
غرق در سلاحم و پهلوانى كار آزموده ام .
آن گاه كه آتش جنگها شعله ور شود.
على صلوات اللّه علیه و بركاته نیز فرمود:.
من آنم كه مادرم مرا حیدر نامید.
همچون شیر بیشه ها وحشتناك و پرهیبتم .
آنان را با پیمانه بزرگ كیل مى كنم .
پس , سر مرحب را با شمشیر شكافت و فتح و پیروزى به دست او صورت گرفت .

 

 

جـنـگ مـؤتـه

ـ مـحـمـد بـن شهاب زهرى : هنگامى كه جعفر بن ابى طالب از سرزمین حبشه برگشت , پیامبر خـدا(ص )او را به سوى موته گسیل داشت و در كنار او زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه را نیز به فـرمـاندهى سپاه گماشت (كه چنانچه جعفر كشته شود, زید فرماندهى را به عهده بگیرد و اگر زید هم كشته شد, عبداللّه فرمانده شود) مسلمانان به راه افتادند تا به سرزمین بلقا رسیدند و در آن جا با لشكریان رومى و عرب هرقل رو به رو شدند مسلمانان خود را به قریه اى به نام مؤته كشیدند و در آن جا میان دو سپاه جنگ درگرفت و مسلمانان به سختى جنگیدند.

 

جـنـگ ذات السـلاسـل

قرآن.
((سـوگـند به اسبهاى دونده نفس زننده سوگند به اسبانى كه با سم از سنگ آتش مى جهانند و سـوگـنـد به اسبانى كه بامدادان هجوم آوردند و در آن جا غبار برانگیختند و در آن جا همه را در میان گرفتند)).

سه شنبه 13/10/1390 - 19:38
اهل بیت

 

جـنگ بزرگ بـدر

((هـر آیـنـه خـدا شـمـا را در بـدر یارى داد و حال آن كه خوار بودید پس از خدا بترسید باشد كه سپاسگزار شوید آن گاه كه به مؤمنان مى گفتى كه اگر پروردگارتان سه هزار فرشته به یاریتان فرو فرستد, آیا شما را كافى نخواهد بود؟ )).

ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آیـه (( و حال آن كه خوار بودید)), فرمود :
با وجود پیامبر خدا(ص ) در مـیـان آنـان خـوار نـبودند, بلكه منظور این است كه خداوند شما را در بدر یارى داد حال آن كه ضعیف بودید.

ـ ابـن عـبـاس : پـیـامـبـر خـدا(ص ) بـالاى سر كشتگان بدر ایستاد و فرمود :
خداوند با گروهى انـدك كـیـفـرتـان داد شـما, من راستگو را دروغزن شمردید و من امین را خائن داشتید آن گاه حـضـرت رو بـه (جنازه ) ابوجهل بن هشام كرد و فرمود :
این مرد در برابر خدا از فرعون سركش تر بود, زیرا فرعون وقتى یقین كرد كه در چنگال مرگ گرفتار آمده است , به یگانگى خدا ایمان آورد اما این مرد هنگامى هم كه یقین كرد دارد از بین مى رود باز لات و عزى را خواند.

ـ پـیـامـبـر خـدا(ص ) : اى ابوجهل ! اى عتبه ! اى شیبه ! اى امیه ! آیا وعده پروردگارتان را راست یـافـتـیـد؟

مـن كه وعده پروردگارم را راست یافتم عمر عرض كرد : اى پیامبر خدا! با پیكرهایى بـى جـان سـخـن مـى گویى ؟
حضرت فرمود : سوگند به آن كه جانم در دست اوست , سخن مرا همچنان كه شما مى شنویدآنها نیز مى شنوند, منتها آنان نمى توانند جواب بدهند.

ـ انـس : عـمـر دربـاره اهل بدر براى ما سخن به میان آورد و گفت : پیامبر خدا(ص ) روز قبل از شـروع جنگ , قتلگاه مشركان را به ما نشان مى داد و مى فرمود : فردا به خواست خدا فلانى در این جـا به خاك مى افتد و فلانى در این جا جنگ كه شروع شد, آن افراد در همان جایى كه پیامبر(ص ) فـرمـوده بـود بـه خـاك مى افتادند من به پیامبر خدا عرض كردم : سوگند به آن كه تو را به حق مبعوث كرد, آن افراد درهمان جایى كه فرموده بودى به خاك افتاده اند حضرت سپس دستور داد كـه جـنازه آنها را در جایى انداختند و آن گاه به طرف آنان رفت و فرمود : اى فلان ! اى فلان ! آیا آنـچـه را خداوند به شما وعده داده بودید راست یافتید؟

من كه آنچه را خدا به من وعده داده بود راست یافتم عرض كردم : اى پیامبر خدا!با افرادى كه به لاشه اى تبدیل شده اند سخن مى گویى ؟

حـضرت فرمود : همچنان كه شما سخن مرامى شنوید, آنها نیز مى شنوند منتها آنان قادر به جواب دادن نیستند.

ـ امام على (ع ) : در جنگ بدر چهره اصحاب پیامبر خدا(ص ), مانند پشم سفید بود. ـ در جـنـگ بـدر مـا خـود را در پـنـاه پـیامبر خدا(ص ) قرار مى دادیم و آن حضرت از همه ما به دشمن نزدیكتر بود و در آن روز از همه شجاعت بیشترى نشان مى داد. ـ ابن عباس : در جنگ , بدر پرچم پیامبر خدا(ص ) در دست على بن ابى طالب بود و پرچم انصار در دست سعد بن عباده .

ـ امـام عـلـى (ع ) : در شـب جـنگ بدر پیامبر خدا(ص ) نماز مى خواند و مى گفت بار خدایا! اگر این گروه (مسلمانان ) را نابود كنى دیگر بندگى نخواهى شد در آن شب بر آنان باران بارید.
ـ در روز بدر جز مقداد كه بر اسب ابلق خود سوار بود ما سواره دیگرى نداشتیم .
ـ زمانى كه در جنگ بدر شركت كردیم , جز مقداد بن اسود سواره دیگرى در میان ما نبود درشب جنگ بدر هر كه با ما بود خوابید, مگر پیامبر خدا(ص ) كه در زیر درختى ایستاده بود و تاصبح نماز مى خواند و دعا مى كرد.

ـ دربـاره آیـه ((آن گـاه كـه از پـروردگـارتـان یـارى مـى خواستید)) : وقتى پیامبر(ص ) شمار فـراوان مشركان و اندك بودن تعداد مسلمانان را دید, رو به قبله كرد و گفت : بار خدایا! وعده اى را كـه بـه مـن داده اى بـه كـار بـند بار خدایا! اگر این گروه را از بین ببرى , دیگر در روى زمین پـرستش نخواهى شد حضرت در حالى كه دستهاى خود را به سوى آسمان كشیده بود پیوسته این جـمله را مى گفت , چندان كه رداى او از شانه اش افتاد پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود : ((آن گاه كه از پروردگارتان یارى مى خواستید)).

ـ عـمـربـن خطاب : در روز بدر پیامبر(ص ) به یاران خود نگریست كه سیصد و چند تن بودند وبه مـشـركـان نـگاه كرد دید بیش از هزار نفرند پس در حالى كه ردا و ازارى بر تن داشت , رو به قبله ایـسـتاد و دستهایش را به جانب آن كشید و گفت : بار خدایا! وعده اى را كه به من داده اى عملى گردان بار خدایا! وعده اى را كه به من داده اى عملى گردان بار خدایا! اگر این گروه را ازاسلام بگیرى دیگر هرگز بر روى زمین پرستش نخواهى شد در این هنگام خداى متعال آیه ((آن گاه كه از پروردگارتان یارى مى طلبیدید)) را نازل فرمود.

 

جـنـگ رجـیـع و جـنگ مـعـونـه

قرآن.
((كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندارید, بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)).

 

جـنـگ احـد و حـمـرا الاسـد

قرآن.
((و بـامـدادان از میان كسان خویش بیرون آمدى تا مؤمنان را در آن جایها كه مى بایست بجنگند, بگمارى و خدا شنواى داناست )).

ـ ابـن مـسعود : در جنگ احد زنان در پشت جبهه مسلمانان بودند و مجروحان را مداوامى كردند ابـوسـفـیان آمد و شعار ((اعل هبل , پیروز باد هبل )) را سر داد پیامبر خدا(ص )به مسلمانان فرمود :شما بگویید ((اللّه اعلى و اجل )) و مسلمانان شعار ((اللّه اعلى و اجل )) را سردادند ابو سفیان شعار داد : ((لـنـا الـعـزى و لا عزى لكم , ما عزى را داریم و شما عزایى ندارید))پیامبر خدا به مسلمانان فرمود : شما هم بگویید : ((اللهم مولانا و الكافرون لا مولى لهم )).

ـ انس : در جنگ احد, دندان پیشین پیامبرخداشكست و سر آن حضرت شكاف برداشت ودر حالى كه از فرقش خون جارى بود مى فرمود :چگونه رستگار شوند مردمى كه فرق پیامبرخود را كه آنان را بـه خدا دعوت مى كند, شكافتند و دندان پیشینش راشكستند؟

پس ,خداوندعزوجل این آیه رافرو فرستاد : ((تو را در این كارها دستى نیست )).

ـ چـون پـیـامـبـر(ص ) از جـنـگ احـد بـرگـشـت و وارد مـدیـنـه شـد, جـبـرئیـل (ع ) بـر آن حضرت فرودآمدوگفت : اى محمد! خداوند فرمانت مى دهد كه این قوم (مشركان ) را تعقیب كنى وكـسـى جـز افـراد مـجـروح همراه تو نیاید! پس , پیامبر خدا(ص ) به جارچیى فرمود تا جار زند : اى گـروه مـهـاجـران و انصار! هر كس جراحتى دارد بیرون بیاید و هر كس مجروح نیست بماند آنـان شـروع بـه مـر هـم نـهـادن بـر زخـمـهـاى خود و مداواى آنها كردند و خداوند این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود :
((و در دست یافتن به آن قوم سستى مكنید اگر شما درد مى كشید آنها نیز چـون شـمـادرد مـى كـشـند ولى شما از خدا چیزى را امید دارید كه آنان امید ندارند)) و خداى عـزوجل فرمود :((اگر به شما زخمى رسیده به آن قوم نیز مانند شما زخمى رسیده است )) پس , مسلمانان با وجوددرد و جراحتى كه داشتند (براى تعقیب مشركان ) بیرون رفتند.
ـ پیامبر خدا(ص ) : خدایا! قوم مرا ببخشا, زیرا آنان مردمى نادانند.
ـ خـشـم خدا سخت است بر مردى كه پیامبر خدا(ص ) او را بكشد, خشم خدا سخت است برمردى كه خود را شاه شاهان مى نامد, حال آن كه پادشاهى جز خدا نیست .
ـ خشم خدا سخت است بر مردمى , كه چهره پیامبر خدا را مجروح كردند.
ـ ابـو سعید : در جنگ احد چهره پیامبر خدا(ص ) شكاف برداشت و دندان پیشین او شكست در آن روز پـیـامـبـر خدا(ص ) ایستاد و دستهاى خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خداوند بر یهودكه گـفـتـنـد : عـزیر پسر خداست , بشدت خشم گرفت و بر نصارا كه گفتند: مسیح پسر خداست , سـخـت خشم گرفت و خشم خدا سخت است بر كسى كه خون مرا ریخت و با آزردن خاندانم , مرا آزرد.
ـ ابـو حـمـیـد سـاعـدى : هـنـگـامى كه پیامبر(ص ) از مدینه به قصد احد بیرون آمد, در عبور از ثـنیة الوداع با یك گردان سراپا مسلح برخورد كرد پرسید:اینهاكیستند؟
عرض كردند: عبداللّه بن ابـى اسـت بـا ششصد تن از یهودیان بنى قینقاع و هم پیمان خود فرمود: آیا اسلام آورده اند؟
عرض كـردنـد : نه , اى پیامبر خدا حضرت فرمود : بگوییدبرگردند, زیرا ما در برابر مشركان از مشركان كمك نمى گیریم .

ـ امـام عـلـى (ع ) : در جنگ احد هنگامى كه مردم از گرد پیامبر خدا پراكنده شدند, من در میان كشتگان نگاه كردم , اما پیامبر خدا(ص ) را ندیدم با خود گفتم : به خدا قسم او اهل فرار نبود و در مـیـان كـشته ها هم نمى بینمش فكر مى كنم خداوند از این رفتار ما به خشم آمده و پیامبرش را به آسمان برده است پس ,وجود من دیگر بى فایده است و باید بجنگم تا كشته شوم لذا غلاف شمشیرم را شـكـستم و به دشمن حمله كردم و آنان از برابر من دور شدند و ناگاه دیدم كه پیامبر خدا(ص ) در میان آنهاست.

 

جـنـگ بـنـى نـضـیـر

قرآن.
((اوست آن خدایى كه نخستین بار كسانى از اهل كتاب را كه كافر بودند از خانه هایشان بیرون راند و شـمـانـمى پنداشتید كه بیرون روند آنها نیز مى پنداشتند حصارهایشان را توان آن هست كه در بـرابـر خـدا نـگهدارشان باشد خدااز سویى كه گمانش نمى بردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحـشـت افكند, چنان كه خانه هاى خود را با دست خویش و بادست مؤمنان خراب مى كردند پس اى اهل بصیرت عبرت گیرید)).

 

جنگ ذات الرقاع و جنگ عـسـفان

قرآن.
((و چون در میانشان باشى و برایشان اقامه نماز كنى , باید كه گروهى از آنان با تو به نماز ایستند و سـلاحـهـاى خـویـش بـردارنـد و چون سجده به پایان بردند پشت سر شما (در برابر دشمن ) قرار گیرند)).
ـ امـام صـادق (ع ) : در جنگ ذات الرقاع پیامبر خدا(ص ) زیر درختى در كنار دره اى پیاده شد در ایـن هنگام سیلى آمد و میان آن حضرت و یارانش جدایى انداخت مردى از مشركان پیامبر(ص ) را در آن حـال دید و مسلمانان نیز در آن طرف دره ایستاده و منتظر بودند تا جریان سیل قطع شود آن مـردمشرك به همراهان خود گفت : من محمد را مى كشم و آن گاه نزد پیامبر آمد و به روى پـیـامبر خدا(ص )شمشیر كشید و گفت : اى محمد! اینك چه كسى تو را از چنگ من مى رهاند؟
حضرت فرمود :پروردگار من و تو در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت كرد و به او پشت افـتـاد پـیامبرخدا(ص ) برخاست و شمشیر كشید و روى سینه او نشست و فرمود :
اى غورث ! چه كـسى تو را از چنگ من مى رهاند؟
عرض كرد :
بخشندگى و كرم تو اى محمد! حضرت از آن مرد دست كشید و او برخاست در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و گرامى ترى .

 


 

 

 

 

 

سه شنبه 13/10/1390 - 19:35
عقاید و احکام

دانستنیهای قرآن

قرآن و پیمان

قرآن و پیمان

((و كسانى كه چون عهدى مى بندند بدان وفا مى كنند)).

((اى كسانى كه ایمان آورده اید! به قراردادها وفا كنید حیوانات چهار پا, مگر آنهایى كه از این پس بـرایـتـان گـفـته مى شود, بر شما حلال شده اند و آنچه را كه در حال احرام صید مى كنید حلال مشمارید خدا به هر چه مى خواهد حكم مى كند)).

((و اگـر در دین از شما یارى طلبیدند باید یاریشان كنید مگر آن كه بر ضد آن گروهى باشد كه میان شما و ایشان پیمانى بسته شده است )).

ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به سؤال از آیه ((اى كسانى كه ایمان آورده اید! به قراردادها وفاكنید)), فرمود : مقصود پیمانهاست .

ـ پیامبر خدا(ص ) : مسلمانان , پایبند شروط خود هستند.

ـ مسلمانان , به شروط خود وفادارند.

ـ مسلمانان به شروط خود كه با حق سازگار باشد, پایبندند.

ـ مسلمانان به شروط خود كه دانسته شده است , پایبندند.

ـ مسلمانان به شروط خود وفادارند مگر شرطى باشد كه حلالى را حرام یا حرامى را حلال گرداند.

ـ مؤمنان , به شروط خود وفادارند.

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـمـانـا پـیمانها, قلاده هایى است كه تا روز قیامت بر گردن است , هر كه آنها رارعـایـت كـند خداوند به او احسان نماید و هر كه آنها را بشكند خداوند از یارى او فروگذار كند وهـر كـه پـیـمـانـهـا را سبك شمارد پیمانها از او نزد آن كس كه بر پیمانها تاكید كرده و از خلق خودخواسته است تا آنها را پاس دارند, شكایت برد.

ـ امام باقر(ع ) : سه چیز است كه خداى عزوجل درباره آنها به هیچ كس اجازه مخالفت نداده است : و رعایت پیمان نسبت به نیكوكار و بدكار.

ـ امام على (ع ), در فرمان استاندارى خود به مالك اشتر, مى فرماید : اگر با دشمنت پیمانى بستى , یـا جـامـه زنهار بر او پوشاندى , به پیمان خود وفادار باش و در زنهارت امانتدار باش وخود را سپر پـیـمان و زنهارى كه داده اى , قرار ده , زیرا هیچ یك از فرایض خداوند مثل وفاى به عهد نیست كه مـردم , بـا وجـود داشـتـن خواهشهاى گوناگون و آرا و اندیشه هاى متفاوت , در بزرگداشت آن یكدل باشند.

مشركان هم , پیش از مسلمانان , وفاى به عهد را در میان خود لازم مى دانستند, زیرا عواقب پیمان شكنى را بد و ناگوار مى دیدند بنابراین , به زنهار خود خیانت مكن و پیمانت را مشكن ودشمنت را مفریب .

ـ پیامبر خدا(ص ) : هر گاه عهد شكنى كنند, خداوند دشمنشان را بر آنان مسلط گرداند.

ـ امام صادق (ع ) : هر گاه زنهار و امان زیر پا نهاده شود, مشركان علیه مسلمانان یارى داده شوند.

ـ پـیـامـبـر خـدا(ص ) : بدانید كه هر كس به معاهدى (اهل ذمه ) ستم كند, یا حقش را كم بدهد, یـابـیـش از توانش او را مكلف سازد, یا بدون رضایتش چیزى ازاوبگیرد,درروزقیامت من حجت آور (خصم و مدعى )اوهستم .

ـ امام باقر(ع ), درباره آیه ((مانند آن زنى مباشید كه رشته خود را پنبه مى كرد )), فرمود : آن زنى كه رشته هاى خودرا پنبه مى كرد, زنى از بنى تمیم بن مره بود به نام رابطه [ریطة ] دختر كعب بن سـعد بن تیم بن كعب بن لوى بن غالب او زن احمقى بود كه پشم مى ریسید و آنچه رشته بودپنبه مـى كـرد و دوباره مى ریسید پس , خداوند فرمود : ((مانند آن زنى كه رشته خود را پنبه مى كرد )) خداى تبارك و تعالى به وفادارى فرمان داد و از پیمان شكنى نهى فرمود و این مثل رابراى آنان زد .

پیمان و ایمان

ـ پیامبر خدا(ص ) : كسى كه پیماندار نباشد, دین ندارد.

ـ خوش قولى , از ایمان است .

ـ امام على (ع ) : خوش قولى (و پایبندى به عهد و پیمان ) از ایمان است .

ـ به عهد و پیمان كسى كه دین ندارد, اعتماد نكن .

ـ به خدا یقین ندارد, كسى كه پیمان و زنهار خود را رعایت نكند.

پیمان خداى سبحان

قرآن:
((اى فـرزنـدان آدم ! آیـا از شـمـا پـیمان نگرفتم كه شیطان را بندگى نكنید كه او دشمن آشكار شماست ؟)).

((مـا پـیـشـتـر از آدم پـیـمـان گرفتیم (به او سفارش كردیم ) ولى او فراموش كرد و شكیبایش نیافتیم )).

ـ امام على (ع ), در وصف پیامبر(ص ), مى فرماید : وحى تو را فهمید و پیمان تو را حفظ كرد ودر راه اجراى فرمانت , حركت كرد.

ـ خـداى سـبـحـان از فـرزنـدان آدم پـیـامـبـرانـى بـرگزید و براى وحى و تبلیغ رسالت از آنان پیمان گرفت در آن هنگام كه بیشتر خلایق پیمان خدا را شكستند و در نتیجه , حق او را نشناختند وبـرایـش انـبـاز و مـانـنـد گرفتند و اهریمنان آنان را از شناخت حق رویگردان كردند و رهزنان راه بـنـدگـى او شـدنـد, فـرسـتـادگان خود را در میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپى به سویشان فرستاد تا از آنان بخواهند پیمان الهى را كه در فطرت آنان بود ادا كنند.

ـ در سـرزنـش اصـحـاب خـود, مـى فـرمـایـد : پـیـمـانـهاى خدا را شكسته مى بینید و به خشم نمى آیید,درحالى كه شكسته شدن پیمانهاى پدرانتان را عار مى دانید و ناراحت مى شوید!.
معاد / 1.


سه شنبه 13/10/1390 - 19:32
دانستنی های علمی

Safe6345133226741 هیچ کار خداوند بی حکمت نیست

همانطور که در این تصویر نیز دیده می شود، چهار دیکتاتور سقوط کرده عرب، در یک عکس یادگاری به گونه ای ایستانده اند که ترتیب سقوطشان از قدرت نیز تاریخ ۱۴۳۲ را تشکیل می دهد، و این همان سال فعلی هجری است که در آن به سر می بریم.
به گزارش شیعه آنلاین، قدیمی ها در یک ضرب المثل معروف می گویند: «هیچ کار خداوند بی حکمت نیست».

سه شنبه 13/10/1390 - 12:41
آلبوم تصاویر

eb412b6074f72b8b10311bdb50c5392e عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

42aba971fb2bf46fd438cfd185d52f9b عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

fe6f357820f00553a9ece608bd4848e5 عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

52ad5f0aac1d47128b540e8b0dc1310a عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

1ba6a7e51e87647fb058225199b6ca9d عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

88c70f30214e1ea127c9f59cdfe846c3 عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

d7c8c333379fe1e8f89cfe062cfc348d عکس‌های جدید با موضوع ماه محرم

سه شنبه 13/10/1390 - 12:38
آلبوم تصاویر

beautiful painting 0 نقاشی های زیبای طبیعت

 

beautiful painting 1 نقاشی های زیبای طبیعت

beautiful painting 2 نقاشی های زیبای طبیعت

beautiful painting 3 نقاشی های زیبای طبیعت

beautiful painting 4 نقاشی های زیبای طبیعت

سه شنبه 13/10/1390 - 12:35
آلبوم تصاویر

trans5 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012trans5 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012

farapix com 5a61878695bebee5933f9c60e5efb83f 321135 227227093994388 114720045245094 686278 5833611 n1 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012

farapix com 581f241405f83bd86d8ffcab72e7363e 3556338 f162 625x10001 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012

farapix com d212877e62922ce92dcb3d6ce9a27fca 5313744 09bc 625x10001 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012

trans5 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012trans5 عکس های فتوشاپی زیبا و خلاقانه2012
سه شنبه 13/10/1390 - 12:21
دنیای گیاهان و حیوانات

5d7ee6189ff3b2117084a8d1c7888864 عکس جالب خانم شاسی بلند +18

سه شنبه 13/10/1390 - 12:16
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

h9sze55xaurmbd81zu عکس جدید پویا امینی به همراه پسرش

 

پویا امینی بازیگر خوب و موفق سینما و تلویزیون ایران دارای یک فرزند پسر به نام ایلیا است.حضور این پدر و پسر در یکی از همایش های اخیر فرصتی خوبی برای عکاسی خبرنگاران بود.

 

پویا امینی در رابطه با فرزندش می گوید:ایلیا یک هدیه زیبا و برای من بسیار شیرین از طرف خدا بود که صحیح و سالم به من و همسرم داد و دوست دارم پسرم به تمامی آرزوهایی که دارد برسد.
در همایشی که برگزار شد این پدر و پسر سوژه بسیار مناسبی برای عکاسان هنری و خبرنگاران بودند که البته آقا ایلیا هم (خدا حفظش کند) بدون توجه به پدرش مقابل دوربین ها قرار می گرفت تا از او عکس بگیرند.
این تصاویر اولین عکس هایی می باشد که از پویا امینی و ایلیا امینی در رسانه ها منتشر می شود

سه شنبه 13/10/1390 - 12:8
دانستنی های علمی

456655756757 برای جلوگیری از سرفه فرزندم چه کار کنم

برای مبارزه با سرفه: دارو یا درمان خانگی؟
برخی والدین برای درمان سرفه های فرزندشان راهی داروخانه می‌شوند تا برایش شربت ضد سرفه خریداری کنند. برخی دیگر به نوشیدنی های گرمی که با عسل شیرین شده است و یا به طور مستقیم به یک قاشق عسل، متوسل می‌شوند. بهترین راه حل برای درمان سرفه چیست؟

محققان بر روی این سئوال تمرکز کرده اند. آنها تأثیرگذاری سه نوع درمان را بین بچه های ۲ تا ۱۸ ساله که از سرفه های طولانی مدت به علت عفونت مجاری تنفسی رنج می‌بردند، مقایسه کرده اند.
برخی از این بچه ها یک قاشق عسل و برخی دیگر یک داروی ضد سرفه (بر پایۀ دکسترومتورفان) یا هنگام خواب یک دارونما دریافت کرده بودند.
تکرار سرفه، شدت و تأثیرش بر خواب در سه گروه طبقه بندی شدند. اطلاعات به شیوۀ تلفنی و از مادران کودکان جمع آوری شده است.

برای مبارزه با سرفه: هیچ چی عسل نمی‌شه!
کودکانی که از عسل استفاده کرده بودند، فردای آن روز بهبود پیدا کرده بودند: شدت سرفه، تعداد و تکرارش کم و کیفیت خواب بهتر شده است. اما بهبودی با استفاده از شربت سینه یا دارونما خیلی کمتر بوده است. وانگهی، شربت به اندازۀ دارونما تأثیر نداشته است، همین موضوع فایدۀ شربت ضدسرفه را زیر سئوال می‌برد.
این نتیجه، توسط مطالعۀ دیگری که اخیراً منتشر شده، تأیید شده است.

در نتیجه، عسل بهترین و مؤثرترین راه حل برای درمان سرفه است. می‌توان این طور نتیجه گرفت که دارو، هیچ فایدۀ خاصی ندارد زیرا فایدۀ بیشتری نسبت به دارونما از خود نشان نداده است

بنابر اظهار عقیدۀ مؤلفان، عسل یک داروی مؤثر در مقابل سرفه برای بچه های ۲ تا ۱۸ سال است.

برای بهبود کودکی که سرفه می‌کند، هر شب یک قاشق عسل به او بدهید.

اما اگر سرفه های کودک بیش از یک هفته طول بکشد، مراجعه به پزشک ضروری خواهد بود.

سه شنبه 13/10/1390 - 11:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته