• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1378
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 3848روز قبل
اطلاعات دارویی و پزشکی

یک فوق تخصص غدد بروز مشکلات قلبی نظیر تپش قلب، اختلال و سیستم قلب و ضعف عضلات قلبی را حاصل عدم کنترل پرکاری تیروئید دانست.

13-271.jpg

دکتر حسین دلشاد در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اشاره به اهمیت تاثیر هورمون‌های غده تیروئید بر متابولیسم کلیه اعضای بدن، اظهار کرد: در صورتی که قبل از کنترل کامل شرایط بیمار مصرف داروی ضدتیروئید قطع شود، علائم و نشانه‌های آن خود را نشان می‌دهد و حتی به قلب و عروق و استخوان‌های فرد تاثیر سوء می‌گذارد.

 

دلشاد در رابطه با مشکلات قلبی ناشی از پرکاری تیروئید اظهار کرد: عدم کنترل پرکاری تیروئید باعث بروز مشکلات قلبی نظیر تپش قلب، اختلال و سیستم قلب و ضعف عضلات قلبی و در استخوان‌ها باعث پوکی استخوان می‌شود.

 

این فوق تخصص غدد گفت: درمان بیماری‌های مرتبط با غده تیروئید ممکن است طولانی مدت باشد، اما قطع خودسرانه آن عوارض بسیار زیادی دارد.

 

دلشاد یکی از راه‌های موثر تامین ید در بدن را یددار کردن نمک مصرفی خانواده‌ها عنوان کرد و گفت: افراد نیاز به 100 تا 300 میکروگرم ید دارند که برای ساختن هورمون‌های تیروئید باید مصرف می‌شود.

 

وی گفت: کلسیم و ویتامین D در صورتی که به اندازه کافی مصرف شود در حالت عادی در جلوگیری از پوکی استخوان موثر خواهد بود اما افزایش هورمون‌های تیروئید باعث سرعت بیشتر در فرآیند پوکی استخوان می‌شود.

 

به گفته این فوق تخصص، بروز افسردگی، استرس و عصبانیت نیز از آثار روانی قطع درمان و رها کردن هورمون تیروئید به حال خود است که در میان بیماران بسیار شایع است.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:50
آموزش و تحقيقات

پزشکان در یک مطالعه جدید تاکید کردند که بین اختلالاتی چون زوال عقل و آلزایمر با عارضه چشمی شایع دوران سالخوردگی موسوم به «تحلیل نقطه ماکولار چشم» ناشی از افزایش سن رابطه‌ای وجود ندارد.

13-13.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، عارضه چشمی تحلیل نقطه ماکولار عامل اصلی ضعف بینایی در افراد 50 سال و مسن‌تر است. در این بیماری به منطقه ماکولار که نقطه‌ای کوچک در نزدیکی مرکز شبکیه است آسیب وارد می‌شود.

 

هر دو اختلال زوال عقل و تحلیل ماکولار چشم به میزان چشمگیر با روند بالا رفتن سن ارتباط دارند. این بیماری‌ها همچنین فاکتورهای خطرزای مشترکی از قبیل استعمال سیگار، فشارخون بالا و کلسترول بالا دارند. هرچند عوامل خطرزای وراثتی برای این عارضه چشمی و زوال عقل متفاوت هستند.

 

متخصصان علوم پزشکی در انگلیس برای یافتن ارتباط بین زوال عقل و عارضه تحلیل ماکولار چشم حدود 66 هزار بیمار مبتلا به این عارضه چشمی، بیش از 168 هزار بیمار مبتلا به آلزایمر یا زوال عقل و بیش از 7.7 میلیون نفر را در یک گروه کنترل با یکدیگر مقایسه کردند.

 

نتایج این ارزیابی‌ها تایید کرد بیماران مبتلا به تحلیل ماکولار چشم صرفا به دلیل ابتلا به این عارضه چشمی در معرض خطر فزاینده ابتلا به آلزایمر یا زوال عقل نیستند.

 

به گزارش ایسنا به نقل از هلث‌دی‌نیوز، «تیارنان کینان» از متخصصان دانشگاه منچستر در این رابطه اظهار داشت: این بررسی‌ها تایید می‌کند که بین تحلیل ماکولار چشم ناشی از افزایش سن و اختلال آلزایمر یا زوال عقل رابطه‌ای وجود ندارد.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:49
اخبار

یک حلزون 500 ساله زمانی که محققان صدف آن را برای تحقیقات بیشتر باز کردند کشته شد.

به گزارش ایرنا از یونایتدپرس، دانشمندان دانشگاه بنگور در ˈنورت ویلزˈ آمریکا این صدف 500 ساله را که مسن ترین حیوان زنده جهان به شمار می رفت، به طور سهوی از بین بردند.

این صدف که یک نوع صدف دریای عمیق است در سال 2006 در ایسلند کشف شد و ابتدا دانشمندان تخمین زدند که 405 سال سن دارد.

با این وجود زمانی که محققان این صدف را بیشتر مورد مطالعه قرار دادند متوجه شدند که این صدف صد سال مسن تر است و سن آن را 507 سال تخمین زدند.

اما در جریان این روند بررسی، زمانی که محققان پوسته این صدف را برای مطالعه بیشتر باز کردند باعث مرگ حلزون آن شدند.

دکتر ˈپل بوتلرˈ دانشمند حوزه اقیانوس در دانشگاه بنگور گفت: ما ابتدا در تعیین سن این صدف اشتباه کردیم اما اکنون کاملا مطمئن هستیم که سن آن را درست تخمین زده ایم.

وی افزود: این صدف در سال 1499 به دنیا آمده است که مصادف است با یک دهه قبل از آن که هنری هشتم پادشاه انگلیس شود.پوست صدف ها هر سال رشد می کند و همانند درخت حلقه های قابل روییتی بر روی پوست آن بر جای می گذارد.

این حلقه ها را می توان در حوالی لولای صدف و پوسته بیرونی آن کشف کرد. معمولا گفته می شود که لولای صدف بهترین مکان برای تخمین سن صدف است چرا که از اعمال نیروهای خارجی مصون می ماند.

محققان ابتدا بر اساس حلقه هایی که در حوالی لولای صدف ایجاد شده بود سن صدف را 405 سال تخمین زدند، اما زمانی که به پوسته بیرونی این صدف نگاه کردند در محاسبه خود تجدید نظر کردند و سن این صدف را 507 سال اعلام کردند.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:48
سخنان ماندگار

ایرنا: حضرت امام خمینی(ره) ضمن مقایسه مشکلاتی که مشرکان و کافران برای حکومت رسول خدا(ص) بوجود می آوردند با مشکلات جمهوری اسلامی ایران فرمود: آن قدر که برای ایشان از همه طرف مشکلات و محاصره اقتصادی و حمله نظامی بود، برای ما آن طور پیش نیامده است.

آن قدر مشکل که برای رسول خدا (ص) پیش آمد در زمان تشریف فرمایی‏شان در مکه و بعد هم در مدینه، آن قدر که برای ایشان از همه طرف مشکلات بود، محاصره اقتصادی بود و حمله نظامی، برای ما آن طور پیش نیامده است.

آن چند سالی که رسول اکرم(ص) به واسطه فشارهایی که بر او وارد شد در مکه، مجبور شد که در یک کوهی و در یک غاری پناه بگیرد، و مشرکین و منافقین و سایر قشرهای فاسد، او را در حصر اقتصادی گذاشتند که حتی برای ارزاق یومیه ‏شان معطل بودند و با زحمت تهیه می‏کردند. 

بعد هم که از مکه هجرت فرمودند و به مدینه تشریف آوردند، آن طور هجوم های نظامی بر اینها شد و آن طور هجمه‏های مشرکین و قدرت های آن زمان بر حضرت رسول(ص) و یاورانشان شد برای ما تا کنون نشده است و ملت ما در عین حالی که در فشار اقتصادی از طرف آمریکا و وابستگان او هست، و همه ملت های غیر مسلم و همه دولت ها، ملت ما و دولت ما را در فشار از همه اطراف گذاشتند، مع ذلک چون یک امری است که خود ملت قیام کرده است برای آن، و ملت اولای (سزاوار) از همه است برای حفظ آن. 

این حصر اقتصادی و این هجمه‏های نظامی برای ملت ما آن طور ناگوار نیست و بحمد الله همه قشرهای ملت، و همه انسان هایی که در ایران هستند، همه - زن و مرد، بچه و بزرگ - برای حفظ نهضت اسلامی خودشان کوشا هستند.

... باید صبر کرد، سفارش به صبر کرد، برای احقاق حق، صبر لازم است. اگر ما اسلام را می‏خواهیم و اگر قرآن کریم را می‏خواهیم که در این مملکت و ان شاء اللَّه در ممالک دیگر پیاده بشود و می‏خواهیم که یک حکومت اسلامی داشته باشیم، باید همه توصیه به حق بکنیم و سفارش به حق بکنیم و در همه اطراف کشور، آنهایی که در کمیته‏ها هستند، آنهایی که در بسیج هستند، آنهایی که در دادگاه ها هستند و سپاه پاسداران، شهربانی ها و همه با هم سفارش به حق بکنند. 

اگر اعوجاجی خدای نخواسته در یکی پیدا بشود یا نفوذی کرده باشد، بعض افراد منحرف و چپ یا چپنمای نوکر راست، باید سفارش کنند و نگذارند بر خلاف حق، کسی عمل کند. وقتی یک کشوری ادعا می‏کند که جمهوری اسلامی است و می‏خواهد جمهوری اسلامی را متحقق کند، این کشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهی از منکر باشند. اعوجاج ها را خودشان رفع بکنند. 

اگر در یک کمیته‏ای خلاف واقع می‏شود، خود افراد کمیته و خود مردم آن اعوجاج را سفارش بکنند که رفع بشود. سفارش به حق و صبر، و سفارش به صبر. در مشکلات صبر بکنند و سفارش به صبر کنند و در همه قشرهای متصدی کار، سفارش به حق بکنند. 

نگذارند که بعض افراد در هر ارگانی که هستند، در هر جایی که هستند، خود ملت نگذارند که بعض افرادی که نفوذ کرده است در همه ارگانها، اینها خلافی بکنند، خلاف شرعی بکنند، خلاف عرفی بکنند، و آنها را امر به معروف کنند و از منکرات نهی کنند تا به سفارش حق تعالی که فرموده است که همه مردم در خسران‏اند مگر مؤمنین که عمل صالح می‏کنند، و سفارش به حق می‏کنند و سفارش به صبر (عمل شود).

ما همه امروز وظیفه داریم.امر به معروف و نهی منکر بر همه مسلمین واجب است. جلوگیری از منکرات بر همه مسلمین واجب است. سفارش به حق که امر به معروف است و نهی از منکر است بر همه مسلمین واجب است. 

شما و ما موظفیم که هم در تمام اموری که مربوط به دستگاه های اجرایی است، امر به معروف کنیم و اگر اشخاصی پیدا می‏شوند که خلاف می‏کنند،معرفی کنیم به مقاماتی که برای جلوگیری مهیا هستند و مشکلات را هم تحمل کنیم؛ مشکلاتی که امروز برای ایران هست و برای مملکت جنگزده هست، این مشکلات باید صبر بشود تا اینکه رفع بشود. 

شما که امروز کشور را از خودتان می‏دانید و دولت را از خودتان می‏دانید و رئیس جمهور را از خودتان می‏دانید و ارتش را از خودتان می‏دانید و همه مصالح کشور را مصلحت خودتان می‏دانید و هر فسادی که در کشور واقع بشود؛ نقص برای خودتان می‏دانید، موظف هستید و موظف هستیم که هر چیزی که بر خلاف حق است، سفارش کنیم که انجام نگیرد، و حق در ایران انجام بگیرد.

* از بیانات امام خمینی(ره) در جمع دانشجویان در یازدهم دی سال 1359

يکشنبه 26/8/1392 - 15:46
بهداشت روانی

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کاشان با اشاره به تأثیر آستانه تحمل بر هیجان، پس‌انداز را عامل مهمی در افزایش آستانه تحمل عنوان کرد.

خبرگزاری فارس: پس‌انداز آستانه تحمل افراد را بالا می‌برد

عبدالله امیدی در گفت‌ؤگو با خبرنگار حوزه بهداشت و درمان خبرگزاری فارس، گفت: هیجان‌ها بخشی از سیستم عصبی هستند که بر رفتار تاثیر می‌گذارند.

وی افزود: نوع هیجان می‌تواند رفتار را شکل دهد، مانند کسی که مضطرب است رفتار بی‌قراری را از خود نشان می‌دهد.

* افراد هیجانی، آستانه تحمل پائینی دارند

امیدی اظهار داشت: آستانه تحمل در مقوله هیجان‌ها تعریف می‌شود و افراد هیجانی، آستانه تحمل پائینی نسبت به افراد دیگر دارند.

وی گفت: هیجان نامناسب موجب تکانشی بودن فرد می‌شود که رفتارهای جبران ناپذیر بخشی از عواقب آن محسوب می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کاشان ادامه داد: آستانه تحمل پائین موجب تنظیم ناکافی هیجان در سیستم شناختی فرد می‌شود.

* نقش ژنتیک در آستانه تحمل افراد

این متخصص بهداشت روانی درباره سبب شناسی آستانه تحمل گفت: برخی افراد از بدو تولد مستعد آستانه تحمل پائین هستند و با این خلق و خو به دنیا می‌آیند اما نباید در بحث سبب شناسی، ژنتیک و سرشت را تنها دلیل آستانه تحمل پائین و رفتارهای تکانشی دانست.

* خانواده و آموزش و پرورش نقش مهمی در درونی کردن آستانه تحمل بالا دارند

امیدی با اشاره به محیط و اکتسابی بودن آستانه تحمل در افراد تصریح کرد: تربیت و نظام آموزش و پرورش در یادگیری رفتارهای صبورانه و بالا بردن آستانه تحمل افراد نقش مهمی را ایفا می‌کند.

وی افزود: تعلیم و تربیت نقشی اساسی و مهم در درونی کردن رفتارهایی که نشات گرفته از آستانه تحمل بالا است، دارد.

* پس‌انداز کردن آستانه تحمل را بالا می‌برد

امیدی گفت: فرهنگ پس‌انداز کردن و صبر نسبت به تامین برخی خواسته‌ها و نیازها می‌تواند آستانه تحمل افراد را بالا ببرد.

وی افزود: به دلیل آن که پس‌انداز فرایندی تدریجی است، افراد با انجام این رفتار، میزان صبرشان را بالا می‌برند. افزایش صبر، آستانه تحمل بالا را در پی دارد.

* تأمین تمام خواسته‌های فرزندان، آستانه تحمل آن‌ها را پائین می‌آورد

عضو سازمان نظام روانشناسی و مشاوره با انتقاد از برخی رفتارهای والدین برای توجه و ارضای خواسته‌های فرزندانشان گفت: متأسفانه امروزه این فرهنگ در میان افراد جامعه به وجود آمده که تمام خواسته‌های فرزندان باید به طور آنی تامین شود. این در حالی است که ارضای فوری خواسته‌های فرزندان آستانه تحمل آن‌ها را پائین می‌آورد.

وی افزود: قرار نیست همیشه کامروا باشیم و گاهی با صبر در برابر ناکامی‌ها و تعویق ارضای آن‌ها می‌توانیم آستانه تحمل کافی برای رویارویی با اتفاقات زندگی داشته باشیم.

*زنان آستانه تحمل بالاتری نسبت به مردان دارند

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کاشان درباره میزان آستانه تحمل در زنان و مردان گفت: شواهد علمی مبنی بر بالا بودن آستانه تحمل در زنان وجود ندارد اما شواهد عینی نشان می‌دهد که زنان در برابر درد تحمل بیشتری نسبت به مردان نشان می‌دهند و از این بابت می‌توان گفت آستانه تحمل در زنان بیشتر از مردان است.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:45
اطلاعات دارویی و پزشکی

معاون بهداشتی وزارت بهداشت گفت: کپسول اکسی‌الیت ساخت آمریکا که برای کاهش وزن و انرژی‌زایی کاربرد دارد، به نارسایی حاد کبد منجر می‌شود.

خبرگزاری فارس: کپسول «اکسی الیت» نارسایی حاد کبد را به دنبال دارد

به گزارش خبرنگار بهداشت و درمان فارس، علی‌اکبر سیاری معاون بهداشتی وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی به مناسبت هفته ملی دیابت در جمع خبرنگاران گفت: کپسول و پودری به نام اکسی‌الیت در آمریکا ساخته شده که برای کاهش وزن استفاده می‌شود؛ همچنین عنوان می‌شود که این کپسول و پودر انرژی‌زا است اما تحقیقات و مطالعات نشان داده که این کپسول باعث 50 مورد نارسایی حاد کبد در دنیا شده است و استفاده از این دارو در آمریکا ممنوع شده است.

معاون بهداشتی وزارت بهداشت به وجود این دارو در بازارهای ایران اشاره داشت و گفت: دستور جمع‌آوری این دارو صادر شده اما باید به مردم اطلاع‌رسانی شود تا برای کاهش وزن و انرژی‌زایی از این دارو استفاده نکنند چرا که نارسایی کبدی که این دارو ایجاد می‌کند به تعویض کبد یا فوت فرد می آنجامد.

سیاری تصریح کرد: متأسفانه در ایران مثلثی تشکیل شده از ماهواره، باشگاه‌های بدنسازی و آرایشگاه‌های زنانه که آموزش‌های نادرست را ارائه می‌دهند.

معاون بهداشتی وزارت بهداشت گفت: وقتی یک خانم برای انجام کارهای زیبایی به آرایشگاه مراجعه می‌کند آرایشگر برای کاهش وزن این دارو را تجویز می‌کند یا اگر افراد به باشگاه‌های بدنسازی مراجعه می‌کنند تا عضلات قوی تری داشته باشند کپسول و پودر این دارو را با دز 10 برابر توصیه می‌کنند که خطر مصرف این دارو حتی بیشتر از دیابت است.

سیاری ادامه داد: متأسفانه تعداد زیادی از جوان‌ها که دنبال زیبایی، بهبود وضعیت جسمانی و نشاط زندگی هستند بدون آگاهی از عوارض این دارو از این کپسول و پودر استفاده می‌کنند و خطر بزرگی سلامت جوان‌ها را تهدید می‌کند.

معاون بهداشتی وزارت بهداشت در ادامه به چهار بیماری عمده که باعث مرگ 60 درصد افراد دنیا می‌شود اشاره کرد و گفت: بدترین حادثه در هر خانواده مرگ است و سکته قلبی، مغزی و سرطان و دیابت چهار بیماری عمده هستند که همه قابل پیشگیری هستند.

سیاری به نقش رسانه‌ها در اطلاع‌رسانی به مردم و توانمند‌سازی جامعه اشاره داشت و افزود: بسیاری از افراد در معرض دیابت هستند و خودشان آگاهی ندارند.

وی حالت پیش دیابت را در قند خون ناشتا به اندازه 100 تا 125 دانست و افزود: اگر قند خون دوساعته بالاتر از 140 و کمتر از 200 باشد این حالت نیز حالت پیش دیابت است.

سیاری ادامه داد: 350 میلیون نفر در دنیا دیابت دارند و 350 میلیون نفر در معرض دیابت هستند.

 

وی خاطرنشان کرد: 25 میلیون نفر در ایران اضافه وزن و چاقی دارند که 31 هزار مرگ در ارتباط با چاقی است و 26 میلیون نفر هم در معرض دیابت هستند.

 

معاون بهداشتی وزارت بهداشت تصریح کرد: 11 میلیون نفر فشار خون دارند که این بدترین حالت است چرا که 81 هزار مرگ ارتباط با فشار خون دارد.

 

وی به خانم‌های حامله که سقط بی‌دلیل بیشتر از دو بار داشته‌اند و مادرانی که نوزادان بیش از 4 کیلوگرم به دنیا آورده‌اند اشاره داشت و گفت: این خانم‌ها ممکن است در معرض دیابت باشند.

 

وی عنوان کرد: 15 میلیون نفر چربی بالا دارند که مرگ 31 هزار نفر به دلیل نیست و ارتباط با این داستان دارد.

 

معاون بهداشتی وزارت بهداشت به اندازه‌گیری وزن اشاره داشت و گفت: اگر وزن فرد تقسیم بر قد به توان دو در محدوده 18 و نیم تا 25 باشد این خوب است. اما اگر بین 23 تا 25 باشد در افراد دیابتی خطر افزایش پیدا می‌کند.

 

معاون بهداشتی وزارت بهداشت تصریح کرد: اگر عدد حاصل شده بین 25 تا 30 باشد فرد دیابت دارد اگر 30 باشد فرد چاق است و اگر 30 به بالا باشد چاقی مفرط است.

 

سیاری پیشگیری و مراقبت را مهمترین عامل در دیابت عنوان کرد و گفت: اگر قند خون کاهش پیدا کند عروق کوچکی که به قلب، مغز، کلیه و کبد خون‌رسانی می‌کند تنگ نمی‌شود و ما در ادامه با سیستم قلبی، مغزی و سایر بیماری‌ها مواجه نخواهیم شد.

 

سیاری به کنترل قند خون اشاره داشت و تصریح کرد: اصلاح عادات غذایی و تحرک روزی نیم ساعت می‌تواند در این مؤثر باشد.

 

وی تحرک و پیاده‌روی را به اندازه‌ای دانست که ضربان قلب فرد بالا برود و فرد عرق کند و البته به صورتی که فرد حین راه رفتن بتواند حرف بزند و اگر نتوانست حرف بزند باید بنشیند.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:44
اطلاعات دارویی و پزشکی

به گفته یک عصب‌شناس، مصرف خودسرانه داروهای روانپزشکی به ویژه لیتیوم می‌تواند عوارض شبه پارکینسون ایجاد کند و بر برخی اعضای بدن مانند کلیه، قلب و تیروئید تأثیر منفی بگذارد.

خبرگزاری فارس: مصرف بی‌رویه لیتیوم عوارض شبه پارکینسون ایجاد می‌کند

حسن عشایری در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه بهداشت و درمان خبرگزاری فارس، با انتقاد از مصرف بی‌رویه داروهای روانپزشکی در ایران گفت: هر چند آمار دقیقی از مصرف بی‌رویه داروهای روانپزشکی در دست نیست، اما مصرف این داروها نسبت به تعداد مراجعات نشان می‌دهد که مصرف بی‌رویه داروهای روانپزشکی در کشور بالاست.

وی افزود: همان طور که مصرف انواع آنتی بیوتیک‌ها تحت عنوان چرک خشک کن در کشور بالا است، مصرف داروهای آرامبخش و خواب‌آور نیز خیره کننده است. 

* مصرف خودسرانه لیتیوم بر فرایندهای فیزیولوژیکی، روانی و ارتباط اجتماعی

عشایری اظهار داشت: چندی پیش تحقیقی روی مصرف بی‌دلیل داروی لیتیوم که در اختلال دو قطبی ( افسردگی ـ شیدایی) مصرف می‌شود، بر خودم و 2 نفر از همکارانم به مدت 3 ماه انجام دادیم تا عوارض مصرف خودسرانه آن را بررسی کنیم.

وی ادامه داد: بعد از این مدت ثابت شد که مصرف بی‌دلیل لیتیوم بر فرآیندهای فیزیولوژیکی، روانی و ارتباطات اجتماعی تاثیر منفی دارد.

* خشکی دهان و اختلال در حرکت عوارض دیگر مصرف لیتیوم

این عصب‌شناس تصریح کرد: مصرف خودسرانه لیتیوم و بسیاری از داروهای روانپزشکی با تاثیر بر سیستم عصبی و اعصاب نباتی موجب خشکی دهان می‌شوند و مصرف طولانی مدت آنها علائم شبه‌ پارکینسون را به همراه دارد.

عشایری اذعان داشت: مصرف داروی لیتیوم در حالی که برای مبتلایان به اختلال دو قطبی بسیار سودمند است می‌تواند در افراد عادی عوارض وخیمی را به وجود آورد.

وی افزود: مصرف این دارو در مبتلایان به اختلال دو قطبی باید با نظر پزشک و مقدار و زمان مشخص باشد و بیمار طی مصرف آن به طور مداوم از نظر فیزیولوژیکی و روانی بررسی شود.

* یک واژه هم می‌تواند بر سیستم عصبی عوارض جانبی ایجاد کند

عشایری ادامه داد: هر چیزی که وارد سیستم عصبی شود، عوارض جانبی ایجاد می‌کند. حتی یک واژه هم می‌تواند این عوارض را به وجود آورد.

وی گفت: امروزه ثابت شده که روانکاوی نیز عوارض جانبی در پی دارد.

* عوارض جانبی داروهای روانپزشکی به طور کامل گفته نمی‌شود

عشایری با انتقاد از برخی شرکت‌های تولید کننده داروهای روانپزشکی در اروپا و آمریکا اظهار داشت: متاسفانه به دلیل چند ملیتی بودن این شرکت‌ها، عوارض جانبی داروها آن طور که باید و شاید گفته نمی‌شود.

وی خاطر نشان ساخت: مصرف داروهای روانپزشکی گاهی لزومی ندارند و پزشکان و روانپزشکان می‌توانند به جای آنها مراجع را به روان‌درمانی، گروه درمانی و کار درمانی تشویق کنند.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:43
شهدا و دفاع مقدس

هنوز ماشین با پیکر دو شهید روی پل مانده بود و کسی جرأت نمی‌کرد ماشین را حرکت دهد و حساس‌ترین نقطه جنگی سوسنگرد همین پل بود.

خبرگزاری فارس: ماجرای نبرد پل سوسنگرد به روایت یک شهید

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، شهر سوسنگرد از اولین شهر هایی است که در روزهای نخستین جنگ مورد هجوم دشمن متجاوز قرار گرفت .روایت زیر گوشه‌ای ازمظلومیت آن را روایت می کند. 

در این یک روز و نیم، از هیچ کدام از بچه‌ها خبری نداشتم، جز تعداد چند نفری که مسئول اسرا بودند. از غلامرضا بستان‌پور هم خبری نداشتم، فکرمی‌کردم شهید شده هنوز صمد نحاسی و نصرالله سبزی در سنگر من بودند. ولی اغلب اوقات ساکت و خاموش بودند. تیربارها هیچکدام به درد نمی‌خورد. علی رضا دو سه تا از آن‌ها را با آب تمیز کرد، چند تا از آنهارا هم از زیر نشانه می‌رفتند و با خمپاره قصد داشتند پل را از بین ببرند. 

هنوز ماشین با پیکر دو شهید روی پل مانده بود و کسی جرأت نمی‌کرد که ماشین را حرکت دهد و حساس‌ترین نقطه جنگی سوسنگرد همین پل بود و کسی جرأت نمی‌کرد که ماشین را حرکت دهد و حساس‌ترین نقطه جنگی سوسنگرد همین پل بود . در سنگر کنار پل هم نماز می‌خواندیم، هم توالت بود. هم خوابگاه. ژاندارمری به عکس خالی شده بود. تمام سلاح‌های آن توسط عراقی‌ها به یغما رفته بود و افراد آن هم فرار کرده بودند. 

آن‌ها با لباس عربی رفتند که بعدها در پاک‌سازی، به عنوان ستون پنجم دستگیر شدند. آن شب در ژاندارمری به یک زن عرب تجاوز شده بود .هنوز آن طرف رودخانه زیر پل کوچکی که کانال آب خشک شده‌ای بود، دو مرد پیر و یک زن سال‌خورده زندگی می‌کردند. آن‌ها می‌خواستند به این طرف رودخانه بیایند ولی می‌ترسیدند. نزدیکی غروب بود که با نارنجک تفنگی، آمبولانس دشمن را زدم. دود غلیظی به آسمان بلند شد. 

بچه‌ها روحیه تازه‌ای پیدا کردند. ما جمعاً در سنگر پنج نفر بودیم، من و علی رضا عیسوی و صمد نحاسی و نصرالله سبزی و یک نفر از تهران شب شد و با همان وضع خراب سنگر، نماز خواندم. کل شب تا صبح را بیدار بودیم. خوابیدن معنی نمی‌داد، کسی هم خوابش نمی‌گرفت. در محاصره سوسنگرد یک دانه خرما را پنج قسمت می‌کردیم. هوا کمی سرد بود من هم لباس گرمی نداشتم. پلیورم را هنگام حمله جا گذاشته بود. 

شدت تیراندازی از دو طرف زیاد بود اما زوزه‌ تیرها برای ما عادی شده بود. در خیابان رو به روی پل تقریباً رفت و آمدی نبود. این خیابان، خیابان اصلی شهر بود و تیرهای مسلسل‌ها مستقیماً خیابان را هدف قرا رمی‌دادند. سرتاسر خیابان سنگربندی بود. ابتدای جاده‌های ورود به شهر را مین‌گذاری کرده بودیم و یا عموماً تله انفجاری گذاشته بودیم. وقتی هوا روشن با دوربین داخل ژاندر مری را نگاه کردم. 

چندین ماشین دیده می‌شد. وسائل دفاعی ما جز تعدادی موشک آر.پی.جی و چند نارنجک تفنگی بیش نبود. زمین ژاندارمری هم گلی بود و باعث می‌شد که نارنجک‌ها منفجر نشوند. وقتی که آفتاب سطح زمین را پوشاند من با گروهی زیر آتش سمت چپ، از روی پل گذشتیم و بعد به سمت راست، از طرف ابوجلال شاملی در داخل پیچ خم‌های کوچه‌ها به پیش‌روی ادامه دادیم. 

نا امنی بسیار زیادی حاکم بود و وجود ستون پنجم، خطرناک‌تر از همه .می‌خواستیم مسیر کوچه‌ای را طی کنیم، وقت زیادی صرف می شد. تانک های عراقی در قسمت  جنگلی زیاد دیده می‌شدند. به طرف جاده حرکت کردیم، یک تانک بدون سنگر در خیابان مستقر بود. تیربار کالیبر 50 (دوشکا) مرتب کار می‌کرد. کسی نبود که بتواند تانک را بزند. میدان دید تانک زیاد وسیع بود و نفرات آن به خوبی دیده می‌شدند. 

یکی از بچه‌ها که سرپرستی گروه را به عهده گرفته بود پرسید که چه کسی می‌تواند تانک را بزند؟ همه سکوت کردند. مثل اینکه کسی جرأت نمی‌کرد. من و محمد کریم علی‌پور حاضرشدیم که برویم و تانک را منهدم کنیم. آرپی‌جی من دوربین داشت. در سنگر با علی‌رضا عیسوی آن را هم محور کرده بودم. ولی فکر می‌کردم که زیاد دقیق نیست. به هر حال آماده شدیم یک موشک را به اسلحه سوار کردم و علیپور هم یک موشک برداشت و به راه افتادیم. 

باید مستقیماً از روبه‌روی تانک و از کنار جاده جلو می‌رفتیم. از داخل جوی کنار خیابان به راه افتادیم و زیر لب خدا خدا می‌کردم .علیپور هم با قدم‌های سریع پشت سر من جلو می‌آمد. تقریباً به فاصله 200متری تانک رسیدیم. دود زیاد حاصل از سوختن چوب، فضا را پر کرده بود. سپس پشت تپه‌ای کوچک از شن که مقابل خانه‌ای برای ساخت و ساز ریخته بودند، با هم نشستیم. آر.پی.جی را روی دوشم گذاشتم، در دوربین نگاه کردم. کمی بدنم لرزید راننده‌ تانک از داخل دهلیر آن بیرون آمد و ایستاد کنار تانک گویی داشت مناظر شهر را تماشا می‌کرد. 

تیربارچی هم مدام رگبار می‌زد. آر.پی.جی را شلیک کردم بلافاصله سرم را بالا آوردم تا ببینم چه می‌شود، ولی موشک به تانک اصابت نکرد و از زیر آن رد شد. عرق سردی بدنم را فرا گرفت. احساس ضعف کردم. بی‌حد عصبانی شدم و نمی‌دانستم چه کار کنم. بر اعصابم مسلط نبودم. داخل حیاط خانه دیگری پریدم. تپه‌ای از کاه مقابلم بود. نمی‌دانم چطور از تپه کاه بالا رفتم. دیگر حواسم به علیپور نبود. نمی‌دانستم او همراه من است یا نه؟ از آن چه در اطرافم می‌گذشت خبر نداشتم. از کاه‌ها که بالا رفتم رسیدم پشت بام و از آنجا خودم را به داخل یک کوچه پرت کردم. به این فکر نمی‌کردم که چه می‌شود. بعد از لحظه‌ای خودم را روی زمین دیدم، مثل این که همه اینها در خواب صورت گرفته بود.

تمام بدنم پر از عرق شده بود. نفس عمیقی کشیدم. بعد متوجه شدم چند نفر از نیروهای خودی پشت یک دیوار نشسته‌اند و در حال تصمیم‌گیری‌اند که چه کا رکنند پس از انفجار مهیب خاکستر زیادی بلند شد. تمام محوطه دیوار از شدت حرارت قرمز شده بود. نفهمیدم چه شد بعد از چند لحظه جلو رفتم، بلگه گلوله توپ به دیواری خورده بود که برادران همرزممان پشت آن نشسته بودند. بعضی از آن‌ها پودر شده بودند.

بعضی‌ها هم از ته دل ناله می‌کردند: الله اکبر، لا اله الا الله، فوراً زخمی‌ها را به دوش کشیدم و به طرف شهر حرکت کردم. در راه علی‌پور را هم دیدم که یک نفر زخمی را به دوش می‌کشد. تا نزدیکی رودخانه هر کدام خسته می‌شدیم دیگری کمک می‌کرد. وقتی به کنار رودخانه رسیدیم همان پیرمرد و پیرزن آبگوشت پخته بودند که همراه بچه‌ها، کمی از ان خوردیم و بعد هم به کنار پل آمدیم تا با آتش خودی از پل عبور کنیم و شدت آتش تیربارهای دشمن خیلی زیاد بود و به طور مدام شهر را می‌زد. 

برای چند دقیقه‌ای کنار پل ماندیم و به صورت سه نفری از پل عبور کردیم. هنوز ماشین جیپ منهدم شده روی پل بود و جسد یکی از برادران هم عقب آن گذاشته شده بود. راننده هم به فاصله چندمتری از جیب روی زمین افتاده بود. ما برای رفت و برگشت مجبور می‌شدیم بعضی اوقات پا روی جسدش بگذاریم و رد بشویم. بعد ازینکه به نیروهای خودی در شهر ملحق شد مستقیماً رفتم به مسجد شهر که در نزدیکی پل قرار داشت. مسجد پر از زخمی بود. همه زخمی‌ها بدون پوشش گرم در صحن و حیاط خوابیده بودند.  

تمام شیشه‌های درب صحن شکسته شده بود. چند باری در اثر اصابت خمپاره به مسجد زخمی‌ها برای بار دوم زخمی شدند. در مسجد سری به فرج عسکری زدم. فکر نمی‌کردم که فرج سالم باشد. وقتی زخمی شده بود او را دیده بودم وضعش خیلی بد بود ولی حالا خوب شده بود. بعد با هم رفتیم پیش عبدالرضا آهنکوب‌نژاد که از بچه‌های اهواز بود. او هم زیاد زخم داشت و در اثر کمبود دارو زخمش چرک کرده بود. 

بعد یک کنسرو لوبیا آوردم و با بچه‌ها خوردیم. کم‌کم از وضع موجود خسته شده بودم. چند هواپیما در آسمان دیدم گفتند فانتوم‌های خودی است، ولی اشتباه کرده بودند، آن‌ها میگ‌ بودند و قصد بمباران داشتند. در این مدت به چشم خودم دیدم که چطور بعد از سه روز جنگ و خونریزی هنوز کسی به کمک ما نیامده بود هنوز شهر در محاصره بود. امام مدام فریاد می‌زد: برویم سوسنگرد را ازاد کنید ولی بنی‌صدر می‌گفت: هیچ خبری نیست. از همان موقع بنی‌صدر را شناختم. 

در این سه روز همیشه موقع غروب دلم می‌گرفت و به یاد غروبی که عقب نشینی کردیم و شهر در محاصره عراق رفت، می‌افتادم. آن روز هم غمگین در سنگر نشسته بودم در کنار دو سه نفری از بچه‌های تهران که به کمک ما آمده بودند. نصرالله سبزی و صمد نحاسی هم نشسته بودند. صمد نحاسی مرتب از هم‌سنگرش، احمد یاد می‌کرد. از چگونگی زیستن و شهادت او؛ از این که چگونه در کنارش سر از بدن احمد جدا شده بود. زیاد گریه می‌کرد و قسم می‌خورد که به کازرون برنگردد. نصرالله سبزی هم ساکت بود و کمتر حرف می‌زد. او مدتی در لبنان جنگیده بود. روز اول در عملیات تیری از کنا رگوشش کمانه کرده بود و می‌گفت: امیدوارم که تیر دوم خطا نرود. از شغل سابقش سؤال کردم، جواب نداد.

نزدیکی‌های مغرب سری به بقیه بچه‌ها زدم و برگشتم به سنگر و تا صبح بیدار بودم. هوا داشت روشن می‌شد. بعد از سه روز هنوز جنگ ادامه داشت. بوی آتش و خون همه جا را فرا گرفته بود. آسمان از خمپاره‌های منور روشن شده بود. دیگر گوش‌هایم صداها را نمی‌شنید و سوت خمپاره‌ها را اصلاً متوجه نمی‌شدم. بدنم می‌لرزید و قلبم به تپش افتاده بود بغض گلویم را گرفته بود. دلم می‌خواست گریه کنم، ولی خجالت می‌کشیدم. دیگر داشتم از یکنواخت بودن کار خسته می‌شدم. از این که چرا کسی به کمک ما نمی‌آمد رنج می‌بردم. وقتی که هوا روشن شد یک گروه نه نفری می‌خواستند از پل عبور کنند که خمپاره‌ای بر روی پل افتاد.

دو سه نفری از آن‌ها در رودخانه افتادند، یکی از آن‌ها دستش قطع شد و چند نفر دیگر هم شهید شدند.

بعد از نماز با نصرالله سبزی و صمد نحاسی کمی صحبت کردیم، از این که در آینده چه می‌شود و سرگذشت ما چه خواهد شد؟ بخرد، فرمانده سپاه آمده بود و صحبت‌ها حاکی از این بود که ما را به کازرون ببرند، ولی من این را قبول نداشتم. در آن لحظات، دائماً به یاد غلامرضا بستان‌پور و بقیه رفقا می‌افتادم، رفقایی که هیچ اطلاعی از انان نداشتم و این بیش از هر چیز دیگر مرا رنج می‌داد. غلامرضا تنها کسی بود که بیش از دیگران او را دوست می‌داشتم.

در حدود ساعت 6و 5 دقیقه صبح بود که از طرف مسجد اعلام کردند آر.پی.جی زن نیاز دارند. آمدم مسجد تا برای مأموریت آماده شوم که در حیاط مسجد برادر بخرد را دیدم. بعد از سلام و احوال‌پرسی گریه‌ام گرفت. با دیدن او به یاد جسد احمد و شهادت اکبر و خسروی افتادم و سپس به اتاق کنار آبدارخانه رفتم. مقداری وسیله گرفتم و از مسجد بیرون زدم. بین راه اسکندری را دیدم، پرسید: کمک نمی‌خواهی؟ گفتم چرا بعد کوله را به پشت او بستم و از داخل سنگر، آر.پی.جی را برداشتم، یک موشک به آن بستم و با خودم آوردم.

آماده‌ حرکت از روی پل شدیم. زیر آتش سمت چپ با سرعت خودمان را به آن طرف پل رساندیم وخمیده از کانال میان درختان پیاده‌رو د رکنار ژاندارمری به جلو رفتیم. در همین گیر و دار یک دفعه اسکندری گفت: نصرالله! این غلامرضا است. ولی در همین موقع انفجار توپی که با دود و خاکستر همراه بود توجه مرا به خود جلب کرد. همه جا تاریک شد. دیگر چیزی را نمی‌دیدم. از بوی باروت داشتم خفه می‌شدم. برای لحظه‌ای انگار گوشم کر شده بود.

بعد از کم شدن دود و غبار، برادری را دیدم که دست راستش قطع شده و تفنگ را به دست چپ گرفته و فریاد می‌زند: الله‌اکبر، بروید جلو، می‌رویم کربلا، برادر دیگری که دست چپش قطع شده و تنها به قسمتی از آستین لباسش بند بود. دکمه آستین را باز کرد و دست خود را بر زمین انداخت. می‌خواست هنوز هم به جلو بیاید و حاضر نمی‌شد برای درمان به مسجد برود. دیگر مغزم کار نمی‌کرد، به یاد فیلم‌های پارتیزانی افتاده بودم که چگونه گروهی کوچک، تعداد زیادی را اسیر می‌گرفتند یا می‌کشتند.

تانک‌های دشمن در جنگل بودند و با شهر فاصله زیادی نداشتند. کوچه‌های شهر از راه ورودی مستقیماً به جنگل ختم می‌شد و کوچک‌ترین حرکتی دشمن را متوجه می‌کرد. در طول یکی دو ساعت، چند تانک و نفربر دشمن را زدیم، ولی هر تیری که از طرف ما به طرفشان شلیک می‌شد، چند برابر توپ و موشک به سمتمان سرازیر می کردند.  

ساعت 10 و 5 دقیقه بود که برگشتیم، سوسنگرد از محاصره عراقی‌ها بیرون آمده بود. وقتی از پل گذشتیم و به کنار سنگر آمدیم، وضع را طور دیگری دیدم انگار همه چیز عوض شده بود، سنگرهای کنار خیابان خراب و شاخه‌های درختان، تمام خرد شده و کف خیابان ریخته بودند. منظره عجیبی داشت،‌اوضاع خیابان‌های شهر خیلی غمناک شده بود. 

از یکی دو نفر که رد می‌شدند جریان را پرسیدم، جواب ندادند. اطراف مسجد خلوت بود، کسی دیده نمی‌شد. مسجد از زخمی‌ها خالی شده بود و آن‌ها را به اهواز برده بودند. رو به روی مسجد  حسن‌ صادق‌زاده را دیدم که مرتب این‌و رو آن‌ور می‌رفت. بنی‌احمدی هم داشت دنبال بنزین می‌گشت تا ماشین نیسانی که آنجا بود را روشن کند. از صادق‌زاده پرس و جو کردم  گفت :بخرد و چند نفر دیگر زخمی شده‌اند، ولی اینطور نبود. من به دلم افتاده بود که بعضی‌ها شهید می‌شوند. حس کرده بودم که سبزی و بستان‌پور و نحاسی شهید می‌شوند. 

با آر.پی.جی و کوله‌پشتی سوار شدیم و با احمدی آمدم. ماشین رو به روی بیمارستان رازی ترمز کرد.  بچه ها در بیمارستان نا هار خوردند.  سپس آمدیم بیمارستان هتل نادری، می‌خواستم وارد شوم، نگذاشتند. بعد آمدیم داخل یک مدرسه. بعضی از برادران را آنجا دیدم و دیگر برایم مشخص شده بود که غلامرضا شهید شده. حمیدی، سبزی و بستان‌پور هم شهید شده بودند و تعدادی هم زخمی. در مدرسه صحبت از کازرون بود قرار شد همه بروند. پس از پرس و جو در مدرسه متوجه شدم که غلامرضا با 11 نفر دیگر از برادران، سه روز د رمحاصره عراقی‌ها بودند.

بعد از تحویل سلاح‌ها، به کازرون آمدیم.

شب عاشورای28/8/1359

 بخشی از دست نوشته های شهید نصرالله ایمانی 

يکشنبه 26/8/1392 - 15:42
شهدا و دفاع مقدس

در بیانیه مجمع پیشکسوتان جهاد و شهادت جبهه سوسنگرد آمده است: امام پس از دریافت گزارشات فرمودند «سوسنگرد باید تا فردا آزاد گردد»؛ این فرمان جان تازه‌ای در تصمیم فرماندهان دمیده و آن‌ها را مهیای حمله سرنوشت‌ساز کرد.

خبرگزاری فارس: فرمان تاریخی امام در تعیین سرنوشت سوسنگرد

به گزارش فارس (باشگاه توانا)، مجمع پیشکسوتان جهاد و شهادت جبهه سوسنگرد به مناسبت 26 آبان ماه و سالروز آزادسازی سوسنگرد بیانیه‌ای منتشر کرد؛ در این بیانیه آمده است: 

«سوسنگرد باید تا فردا آزاد شود» امام خمینی(ره)

26 آبان ماه و ایام حماسه ساز محرم، یادآور عاشورای سال 59 در کربلای سوسنگرد و مصادف با سی و سومین سالگرد «حماسه شکست حصر و آزادسازی شهر عاشقان شهادت؛ سوسنگرد قهرمان» است؛

اصلی‌ترین محور تجاوز دشمن بعثی در جنوب کشور، محور میانی یعنی مسیر چزابه - بستان - حمیدیه با هدف تصرف اهواز به عنوان مرکز استان خوزستان بود؛ لذا در هفته اول هجوم دشمن به کشورمان، شهر سوسنگرد اولین شهری بود که بعد از 7 روز مقاومت‌های جانانه محدود نیروهای ژاندارمری، سپاه و نیروهای مردمی به اشغال دشمن متجاوز درآمد، اما با گذشت 3 روز رزمندگان اسلام در تاریخ 9 مهر ماه 1359 طی عملیاتی شبانه موفق شدند دشمن زبون را وادار به عقب‌نشینی کرده و آنان را تا نزدیک مرزهای بین المللی به عقب برانند.

رژیم بعثی عراق در تاریخ 23 آبان 1359 توسط لشکر تقویت شده 9 زرهی با تنگ کردن حلقه محاصره سوسنگرد و با قصد تصرف دوباره آن، از چند محور وارد شهر سوسنگرد شد. ولی رزمندگان اسلام متشکل از نیروهای سپاه، ارتش، ستاد جنگ‌های نامنظم، جهاد سازندگی، نیروهای مردمی داوطلب و عشایر عرب زبان بومی با سلاح‌های سبک همراه با اراده‌ای پولادین و عزمی راسخ، در مدت 3 روز با خلق حماسه‌های بی‌نظیر و رشادت‌های به یادماندنی به رغم نبود سلاح، مهمات و حتی غذای کافی از اشغال کامل شهر توسط نیروهای تا بن دندان مسلح ارتش بعثی عراق ممانعت به عمل آوردند.

از سوی دیگر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید دکتر چمران نمایندگان وقت حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع و نیز فرماندهان سپاه و ارتش اقدامات و تلاش‌های بی‌وقفه ای را جهت بیرون راندن دشمن از شهر و نجات جان مدافعین آن به عمل آوردند اما دشمن در پناه تعلل و کارشکنی‌های بنی‌صدر در اعزام نیروهای کمکی، موفق به گرفتن بخش عمده شهر و محاصره آن شد.

حضرت امام خمینی(ره) با دریافت گزارشات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید محراب آیت‌الله مدنی و درک دقیق اوضاع منطقه و تحلیل راهبرد دشمن، فرمان تاریخی و کارساز خود مبنی بر اینکه «سوسنگرد باید تا فردا آزاد گردد» را در شامگاه 25 آبان 59 صادر فرمودند که این فرمان جان تازه‌ای در روح و کالبد تصمیم فرماندهان دمیده و آن‌ها را مهیای حمله سرنوشت‌ساز کرد.

سرانجام رزمندگان اسلام در اولین ساعات روز 26 آبان ماه مقارن با عاشورای حسینی، با تاسی از مولای مظلوم خود حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هجوم همه جانبه‌ای را علیه متجاوزین آغاز و با به آتش کشیدن ده‌ها دستگاه تانک، نفربر، ادوات نظامی، کشته و مجروح نمودن شمار زیادی از نیروهای دشمن و اسارت تعداد قابل توجهی از آنان، ضمن نجات مدافعین و مردم محاصره شده، شهر سوسنگرد را از لوث وجود منحوس دشمن متجاوز پاک کردند.

رشادت‌ها و عشق به ایثار و شهادت در بین رزمندگان آن‌چنان سرآمد و مثال زدنی بود که سوسنگرد به «شهر عاشقان شهادت» اشتهار یافت.

مجمع پیشکسوتان جهاد و شهادت جبهه سوسنگرد با یادآوری حماسه جاودان و ارزش‌های معنوی خلق شده در این عملیات، به خانواده های معظم شهدای والامقام، جانبازان معزز و همه ایثارگران عزیز ادای احترام نموده و علو درجات شهدا و عزت و سربلندی بیش از پیش مردم شریف ایران را  از درگاه خداوند منان مسألت دارد و این نصرت بزرگ الهی را به عموم ملت ایران به خصوص فرمانده محترم کل قوا حضرت امام خامنه‌ای «مدظله‌العالی» تبریک و تهنیت عرض می‌نماید.

يکشنبه 26/8/1392 - 15:40
تاریخ

اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت‌‏هاى بهشت به وى داده خواهد شد.

خبرگزاری فارس: روایت ام‌سلمه از پیامبر(ص) درباره شهادت امام حسین(ع)

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، روایاتی درباره گریه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای امام حسین علیه‌السلام و شهادت ایشان نقل شده است که به چند روایت اشاره می‌کنیم.

 

1. قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة. (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 293)

اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت‌‏هاى بهشت به وى داده خواهد شد.

2. ... فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَکَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُکَاؤُکَ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِیبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه‏ ...(عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26)

اسماء گوید: حسین (علیه‌السّلام) متولّد شد، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به سراغ او آمد و فرمود: اى اسماء فرزندم را بیاور، اسماء، حسین را در حالى که در پارچه‏ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد، و ایشان (صلّى اللَّه علیه و آله) در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند، آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست، اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، گریه براى چیست و از چه رو می‌گریى؟ حضرت فرمود: بر حال این فرزندم مى‏‌گریم، عرض کردم یا رسول اللَّه! او هم اکنون به دنیا آمده است! حضرت فرمود: ستمکاران او را پس از من شهید مى‌‏کنند، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند، آنگاه فرمود: اى اسماء این خبر را (که او را مى‌‏کشند) به فاطمه نرسانید، زیرا او تازه فارغ گشته است‏.

3. مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب الإرشاد می‌نویسد: عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَرَأَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ کَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَیْتُ‏. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 ، الفصل الثالث فی ذکر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله)

از ام سلمه روایت شده که وى گوید‌: در یکى از شب‏‌ها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقدارى به طول انجامید، پس از مدتى‏ آمدند در حالى که غبار آلود و گرفته به نظر می‌رسیدند، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند، عرض کردم: یا رسول اللَّه ترا غبار آلود مى‌‏بینم، فرمودند: مرا در این شب به عراق بردند و در محلى به نام کربلا فرود آوردند، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم که با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد، و من همواره خون آن‌ها را جمع می‌کردم و اینک مقدارى از آن خون‌ها در دست من موجود است.

در این هنگام پیغمبر خون‌‏ها را به من دادند و فرمودند: این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم؛ در حالى که مانند خاک سرخى بودند، خون را در میان شیشه‌‏اى نگهداشتم، هنگامى که حسین علیه‌السّلام به طرف عراق حرکت کردند من هر روز آن شیشه را نگاه می‌کردم و او را مى‏بوئیدم، و به مصیبت او می‌گریستم.

روز دهم محرم که فرا رسید اول روز به شیشه نگاه کردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وى نگاه کردم مشاهده کردم تبدیل به خون غلیظى شده، ناگهان فریادى کشیدم، و لیکن از ترس دشمنان او مطلب را مخفى داشتم، من همواره در انتظار بودم که ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما‌السّلام را در مدینه اعلام کردند.

4. وَ رَوَى السَّمَّاکُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاکَ تَبْکِی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی‏. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219)

ام سلمه گوید: یکى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه‌السّلام نیز در دامن او بودند، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد، عرض کردم: یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده می‌کنم. فرمود: جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت، و به من اطلاع داد که گروهى از امت من او را خواهند کشت، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می‌گرداند. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص129، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه)

شنبه 25/8/1392 - 12:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته