• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2590
تعداد نظرات : 2639
زمان آخرین مطلب : 1690روز قبل
مهدویت
جمعه 8/1/1393 - 13:22
نماز

بسم رب النور

تا حالا در موردش فکر کرده بودید که یه بار نمازتون رو فارسی بخونید؟ یا اصلا چند بار پیش خودتون گفتید که چرا باید نماز یا قرآن عربی خونده بشه؟

داستان زیر رو حتما بخونید تا بیشتر متوجه بشیم که چرا بهتره عربی خوند تا فارسی ، یا اگه هم خواستیم فارسی بخونیم باید چه طور بخونیم.

سال یک هزار و سیصد و سی و دو شمسی بود، من و عده ای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟

عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم  و همین کار را هم کردیم. والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکرچاره افتادند. آن ها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند. چون پند دادن آن ها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند.

آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم، به تندی و عصبانیت با ما برخورد کرد. این عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرتر ساخت. عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آن ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند. او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند.

arbab1

در همان لحظه ی اول، چهره ی نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ی ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به زبان فارسی نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته ای درس می خوانید. آن گاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش های علمی مطرح کرد و از درس هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ  اغلب آن ها از توان ما بیرون بود.

هر کس از عهده ی پاسخ برنمی آمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش روبه رو می شد. پس از آن که همه ی ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید، آن ها نمی دانند من کسانی را می شناسم که نعوذبالله اصلاً نماز نمی خوانند. شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته ی دوران جوانی ام جامه ی عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه  ی صحیح سوره ی حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده اید. اکنون یکی از شما که از دیگران مسلط   تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده ی پانزده جوان نیرومند برنمی آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟

آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده  ی مهربان.حضرت ارباب لبخند زد و  فرمود: گمان نکنم ترجمه   ی درست بسم الله چنین باشد. در مورد«بسم» ترجمه   ی«به  نام» عیبی ندارد. اما«الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم(خاص) خدا است و اسم خاص را نمی  توان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسی«حسن» باشد، نمی توان به آن گفت«زیبا». ترجمه  ی«حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا،خوشش نمی آید. کلمه ی الله اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می کنند. نمی توان«الله» را ترجمه کرد، باید همان را به  کار برد.

خوب«رحمن» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا«رحمن» یکی از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگی او را می   رساند و این شمول در کلمه   ی بخشنده نیست؛«رحمن»  یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا می   فرماید. در هر حال، ترجمه ی بخشنده برای«رحمن» در حد کمال ترجمه نیست.

خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد:«مهربان». حضرت آیت  الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم چون نام وی رحیم بود بدم نمی   آمد«مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمه ای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را«بخشاینده» ترجمه کرده   بودید، راهی به دهی می برد؛ زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند. پس آن   چه در ترجمه ی«بسم الله» آورده اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد.

178244196177163142168106111236116119554136

من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم؛ امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه ی اول سوره ی حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیده تر می شود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلی بهتر است.

در این جا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذرخواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان می خواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از کار خود اظهار پشیمانی کردیم. حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می کرد، خداحافظی کردیم.

بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه  ی خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب می رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشه ها بر می  چیدم. وقتی در دوره ی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه  ها و پیغام های استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزان    فر را برای وی می  بردم و پاسخ های کتبی و شفاهی حضرت آیت الله را به آن استاد فقید می رساندم. و این افتخاری برای بنده بود. گاه ورقه  های استفتایی که به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته می شد. آن جناب دستور می داد آن ها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر می کرد. در این مرحله با بزرگواری  های بسیار آن حضرت روبه رو بودم که اکنون مجال بیان آن  ها نیست.

خدایش بیامرزد و در دریای رحمت خویش غرقه سازد؛«انّه کریمٌ رحیم»

سه شنبه 5/1/1393 - 22:15
دعا و زیارت
          
خدای من
مردم همه شکر نعمت های تو را می کنند،
اما من،
شکر بودنت
تو نعمت منی
لحظات دل گرفتگی ام

ثمره دل سپردن به غیر توست

به تو احتیاج دارم

خدای من

میدانی خدایا....

هرچه فکر میکنم

هیچ حرفی نمیماند

جز.....

نگاه “تو”

همین که تو نگاهم کنی

برایم کافیست
دوشنبه 4/1/1393 - 15:8
ادبی هنری

ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩﻧﺪ !!
ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﺩﻋﺎﯾﺸﺎﻥ ﺁﺩﻣﯿﺖ ...
ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ...
ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ...
ﺣﺎﻝ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﮔﺸﺖ ﮐﻪ
ﻧﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺻﻤﯿﻤﯽ ......
ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ ...
ﭘﺸﺖ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺧﻨﺠﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﯾﺪﻥ ...
ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ ...
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : " ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ "


دوشنبه 4/1/1393 - 15:5
ادبی هنری

و خداوند سکوت را آفرید


سکوت، یعنی گفتن در نگفتن .
سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.
سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.
سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.
سکوتِ آرام کتابخانه،یعنی رعدوغرش نهفته ی تمامِ حرفهای فشرده ی عالم،درپیش از این
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هااست.
بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسـم حق السکوت، می فروشانند
بعضـــی بـــا سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.
آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند. 
آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین،فقط نگاه می کند. 
غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که،
شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.
سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.
آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند. 

دوشنبه 4/1/1393 - 15:3
ادبی هنری

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی!

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
صبحانه مو آماده کردی و برام آوردی، پیشونیم رو بوسیدی
گفتی بهتره عجله کنی ، داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم
بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
بعد از کارت زود بیا خونه!

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نگاه کردی و خندیدی!

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم
در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم
من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود!

وقتی که 80 سالت شد ، این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری
نتونستم چیزی بگم فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ، چون تو هم گفتی که منو دوست داری!

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید!

"پابلو نرودا"

يکشنبه 3/1/1393 - 10:46
مهدویت
سلام حضرت بهار!
می‌خواهم دعـا کنیم...
دعـا کنیم امسال دفتر خاطره‌هایمان پـر باشد از هر چه خدا خوشش می‌آید.
دعا کنیم درخت مهربانی شویم که شاخه‌هایمان را تکان می‌دهند، میوه‌ای بیافتد، گرسنه‌ای سیر شود.
دعا کنیم حرف‌های خوب از دهانمان بیرون بریزد، دل کسی نشکند.
دعا کنیم برای جمعه‌های بی‌کس‌مان.
بگذریم...
گاه‌گداری به هفت‌سین خالی‌مان سری بزن...
.
.
.
.
.
.
.
دل‌کندن اگر حادثه‌ای آسان بود
فرهاد به جای بیستون، دل می‌کند
[ما نتوانستیم! خوش به حال شمایان...]
جمعه 1/1/1393 - 13:49
تبریک و تسلیت

و اینک شماره معکوس برای سالی که تلخ یا شیرین مارگونه خزید و رفت به پایان رسید و این بار اسبی سفید متولد شد .

اسبی که پیامش صلح است و برکت

نجابت است و آزادی

همدلی هست و همراهی

اسبی با نعلهای طلایی

آرزو می کنم اسب امسالتان بالدار باشد و بر آسمان آرزوهایتان به پرواز درآید

ساال جدید بر همگان مبارک باد 

جمعه 1/1/1393 - 0:23
مهدویت

سلام قاصدک

حالا که می خواهی پیغام بهار بیاوری

می شود سلام ما را به آن خورشید پشت ابر برسانی

می شود به او بگویی که در این روزهای خانه تکانی،دلمان او را می خواهد

بگویی،بگویی که این صدا صدای هزار هزار چشم براهی ست که در گوش آسمان، دلتنگیهایشان را نجوا می کنند

به او بگو،به او بگو ما همیشه می خواهیم همه واژه های زیبا را جمع کنیم تا خوب ترین جمله را تقدیم آستانش کنیم

 

بگو خیلی دوستش داریم

نغمه های انتظار:علی احمدی

اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 23/12/1392 - 15:59
خانواده
اگر آنگونه كه با تلفن همراهتان برخورد می‌كنید با خانواده‌تان برخورد می‌كردید،
اكنون خوشبخت‌ترین فرد دنیا بودید! 
اگر هر روز شارژشان می‌كردید…!
باهاشون در روز از همه بیشتر صحبت می‌كردید 
پای صحبت‌هایشان می‌نشستید.
پیغام‌هایشان را دریافت می‌كردید.
پول خرجشان می‌كردید.
برایشان زیور آلات تزئینی می‌خریدید!
دورشان یک محافظ محكم می‌كشیدید!
در نبودشان احساس كمبود می‌كردید!
حاضر نبودید كسی نزدیكشان شود حتی…!
مطالب خصوصی‌تان را به حافظه‌شان می‌سپردید!
همیشه و همه جا همراهتان بودند حتی در اوج تنهایی!
و اگر همیشه همراه اولتان بودند…
با داشتن یك خانواده خوب و مهربان هیچ كس تنها نیست!
در ضمن اضافه می‌كنم الان هم كه گوشی‌ها لمسی شده،
اگر همانقدر كه گوشی رو لمس می‌كنید خانواده‌تان را نوازش كنید
كلی خوشبخت می‌شوید…
يکشنبه 18/12/1392 - 8:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته